1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٨٨)- ١٣٩۶/٠١/١٩ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٨٨)- ١٣٩۶/٠١/١٩ – استاد یزدی زید عزه

تحليل آیات ناهیه از ظن، تفاوت علم و اطمینان
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5479
  • |
  • بازدید : 81

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٨٨: ١٣٩۶/٠١/١٩

حجیت ظن در کلام مرحوم بهجت

ملاحظه کردید که در صفحه ١۵۵ بهجت الفقیه در صدد بر آمدند تا یک جمعی کنند. حاصل آن جمع این است که آیا می‌توان با ظن به دخول وقت نماز خواند یا نه؟ فرمودند اگر از علم وظن اطمینانی متمکن است باید سراغ آن برود. لذا نمی‌تواند با فرض تمکن از علم و ظن اطمینانی سراغ مطلق ظن برود.

بنابراین سخن مشهور این است که در فرض تمکن از علم و اطمینان نمی‌تواند به ظن رجوع کند. روایات نمی‌گویند اگر تمکن از علم داری ولی اطمینان برایت حاصل شد، باید به‌دنبال علم بروی. بلکه کسی که متمکن از علم است اما برای او بالفعل اطمینان حاصل می‌شود، کافی است که به همین اطمینان عمل کند. اما اگر بالفعل از علم متمکن باشد، ظنون مطلق غیر اطمینانی برای او حاصل شود، نمی‌تواند سراغ آن‌ها برود.

حاصل فرمایش ایشان این است.

می‌فرمایند:

و يمكن أن يقال: إنّ الطريق الجامع بين الروايات في أنفسها، و بينها و بين الفتاوىٰ، أنّ الظنّ الاطمئناني هو الداخل في روايات الجواز، و المتيقّن من إطلاقاتها، و هو الموافق للسيرة المستمرّة و تقييدها في ذلك بعدم التمكّن من العلم الوجداني مخالف للسيرة و لا ملزم إليه. و أمّا مطلق الظنّ فمقتضىٰ نقل الإجماع كما ذكره في «الرياض» و «الجواهر»، هو التقييد المذكور.

این «یمکن ان یقال» یک نحو عدول از مطلب قبلی ایشان است. مطلب قبلی در صفحه ١۵۴ بود که فرمودند «أمّا مع إمكان تحصيل العلم، فمقتضىٰ روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذّنين المتأيّدة بالسيرة المستمرّة على الاعتماد عليها، هو الجواز بلا قيد». در اینجا از آن مطلب عدول می‌کنند. می‌گویند اگر از علم متمکن باشد و مطلق ظن برای او حاصل شود، جواز ندارد.اما اگر از عمل متمکن می‌باشد و تنها برای او اطمینان حاصل شده باشد، کافی است.

«و يمكن أن يقال: إنّ الطريق الجامع بين الروايات في أنفسها، و بينها و بين الفتاوى»؛ هم بین روایات و هم بین روایات و فتاوا نیازمند جمع هستیم. «أنّ الظنّ الاطمئناني هو الداخل في روايات الجواز»؛ جواز نماز خواندن در فرض تمکن از علم با ظن اطمینانی. جوازی که قبلاً فرمودند بلاقید است، در اینجا قیدی به آن اضافه می‌کنند. «و المتيقّن من إطلاقاتها، و هو الموافق للسيرة المستمرّة و تقييدها في ذلك بعدم التمكّن من العلم الوجداني مخالف للسيرة و لا ملزم إليه»؛ این‌که گفته شود ظن اطمینانی تنها در فرض عدم تمکن از علم حجت است، مخالف سیره است. هیچ الزامی نیست با این‌که ظن اطمینانی آمده، صبر کند تا علم حاصل شود.

 

برو به 0:04:43

«و أمّا مطلق الظنّ فمقتضىٰ نقل الإجماع كما ذكره في الرياض و الجواهر، هو التقييد المذكور»؛ مقتضای نقل اجماع همان تقیید مشهور است. اگر متمکن از علم می‌باشد، دخول در صلاه به ظن جایز نیست.

بنابراین وقتی متمکن از علم باشد و ظن اطمینانی داشت، قیدی ندارد. اما اگر ظن غیر اطمینانی دارد، این قید وجود دارد. اما عند عدم تمکن مانند نابینا و … می‌تواند به صرف ظن وارد نماز شود.

اطمینان و علم در کلام فقها

جلسه قبل برخی از آقایان فرمودند که در خیلی از موارد مقصود از اطمینان، علم عرفی است. برخی از مواردی‌که در عروه روشن‌تر است را ذکر می‌کنم. فعلاً در فضای فتاوایی- نه عبارت- که مثل عروه است، مطرح شده که اذا اجتمعا افترقا. فقها در مثل عروه وقتی می‌گویند اطمینان با وقتی که علم و یقین و قطع می‌گویند، فرق می‌کند.

شواهد روشنی هست که آن‌ها دو اصطلاح دارند.لذا علم را به اطمینان اطلاق نمی‌کنند. در چنین فضایی وقتی در عروه علم می‌گویند، حق نداریم بگوییم به‌معنای اطمینان است. بله اگر بگویید در کتب فقهی سابق این تفصیل نبوده، بلکه هر گاه علم می‌گفتند شامل اطمینان هم بوده، این حرف دیگری است. هنوز شواهد روشنی پیدا نکرده‌ایم ‌که آن فضا چگونه بوده است.

تنها یک بحث اصولی در حجیت خبر واحد هست که می‌گفتند خبر واحد لایفید علما و لا عملاً. درحالی‌که حالت اطمینان در خیلی از موارد خبر واحد، گیری ندارد. و کسانی مثل ابن ادریس که در مقابل بودند، وقتی می‌گفتند خبر واحد لایفید علما، مقصودشان همان علم جزمی صد در صدی یقینی بود. اگر هم اطمینان مطرح می‌شد می‌گفتند که اطمینان همان ظن است  و فایده‌ای ندارد.

درفضای قدیم در عده شیخ و در عبارات سید مرتضی نیز دیدم اما نمی‌دانم عنوان سکون النفس از خودش بوده یا از محقق کتاب بود. چند مورد را ذکر می‌کنم تا مطمئن شویم که  دراصطلاح  این کتاب‌ها، علم و اطمینان باهم فرق می‌کند.

١. سید در عروه می‌فرمایند:

يجب في المفتي و القاضي العدالة، و تثبت العدالة بشهادة عدلين و بالمعاشرة المفيدة للعلم بالملكة أو الاطمئنان بها و بالشياع المفيد للعلم[1]

این عبارت ظهور خیلی خوبی دارد که اطمینان به‌معنای علم نیست. در معاشرت حصول اطمینان کافی است اما در شیاع که سخن مردم است اطمینان کافی نیست باید به علم رسید. این عبارت با کلمه «او» دلالت خیلی خوبی دارد. در حواشی عروه هم ببینید  که ده ها مورد است، محشین هم حاشیه زده‌اند بل یکفی الاطمینان. یعنی نزد محشین واضح بوده که علم شامل اطمینان نمی‌شود لذا قید می زدند.

 

برو به 0:10:02

موارد متعددی را دیدم و چند مورد آن را یادداشت کردم تا برای شما واضح شود که در فضای مفتی هایی که عروه را حاشیه می‌زنند، علم و اطمینان دو موضوع هستند. اما این‌که حکم آن‌ها یکی است یا نه، حرف دیگری است. بلکه موضوعا دو چیز هستند و این‌گونه نیست که مراد از علم همان اطمینان باشد.

٢. مورد دوم:

يجب اليقين بوصول الماء إلى جميع الأعضاء فلو كان حائل وجب رفعه، و يجب اليقين بزواله مع سبق وجوده، و مع عدم سبق وجوده يكفي الاطمئنان بعدمه بعد الفحص

وقتی غسل می‌کند باید یقین پیدا کند که آب به جمیع اعضاء‌می‌رسد. اگر روی بدن حائلی باشد، باید آن را رفع کند. اگر قبل از غسل می‌داند که مانعی روی بدنش می‌باشد باید یقین پیدا کند که حائل موجود زوال پیدا کرده است. اما اگر روی بدن او قبل از غسل حائلی نبود، دراین‌صورت اطمینانی که بعد از فحص حاصل می‌شود کافی است. در اینجا هر کسی این عبارت را بخواند نمی‌گوید که اطمینان به معنای علم است.

حاشیه‌ها هم هست اما متن عروه مهم‌تر است زیرا در حاشیه تعلیقه بسیار زیاد است و دال بر این است که علم و اطمینان دو چیز هستند.

تعریف علم و اطمینان

شاگرد: منظور از یقین، یقین عرفی یا عقلی است؟

استاد: یقین عرفی مورد نظر است و منظور از اطمینان هم اطمینان عرفی است که با یقین عرفی فرق می‌کند.

شاگرد: عملاً در چه حالتی اطمینان عرفی پیدا می‌کند و تفاوت آن با علم عرفی چیست؟

استاد: یقین این است که مانع بود و بعد می‌تواند قسم بخورد آن چه که بود رفت. اما در فرضی که نمی‌داند حائلی روی پوست او هست یا نه، باید علم پیدا کند که آب به پوست او رسیده است. علم در اینجا به‌معنای  همان یقین به وصول ماء هست؟ صاحب عروه می فرمایند نه علم باید به وصول پیدا کند اما  روی حساب  احتمال وجود مانع، ضعیف شدن این احتمال در ذهن و اطمینان به عدم مانع کافی است. لازم نیست مانند جایی که قطع به عدم مانع پیدا می‌کرد، یقین کند. به نظرم این عبارت خیلی روشن بود.

شاگرد: منظورم در یک موضوع واحد بود. مثلاً در عدالت امام، علم عرفی به چه نحو است و اطمینان عرفی به چه نحو است؟

استاد: اگر به تعریف لغت مراجعه کنید، علم و یقین عرفی به این معنا است که در ذهنش مطلبی کالشمس است. احتمال خلاف آن را اصلاً نمی‌دهد. ولو این‌که اگر تشکیک کنید زائل شود. زیرا یقین بالمعنی الاخص نیست که لایزول بالتشکیک. اما فعلاً قبل از تشکیک احتمال خلافی در آن نیست. اما در ظن اطمینانی بالفعل احتمال خلاف هست اما چون ضعیف است به آن اعتناء نمی‌کند. یعنی دلش آرام است. اطمئن به‌معنای آرامش است. قرار دارد به این معنا که احتمالات خلاف در ذهن او سان می‌دهد اما به نحوی است که به آن‌ها اعتناء نمی‌کند.

بخلاف ظن غیر اطمینانی که در آن احتمال خلاف هست و نسبت به آن دغدغه دارد. احتمال خلاف به حدی است که به آن اعتناء می‌کند. اگر احتمال به حدی باشد که به آن اعتناء نکند، اطمینان است. اما اگر به حدی باشد که به آن اعتناء بکند، ظن غیر اطمینانی است. هفتاد درصدر ظن دارد اما نسبت به ٣٠ درصد هم بی تفاوت نیست و دغدغه دارد. این معنای عرفی آن است که همه نیز آن را می‌فهمند. مقصود تمام کسانی هم که در عروه حاشیه دارند، همین است.

 

برو به 0:15:40

٣. مورد سوم هم دلالت خیلی خوبی دارد. عرض کردم موارد متعددی در عروه هست. این سه مورد را به این خاطر گفتم تا یادداشت کنید و به هر کسی هم این موارد را عرضه کنید مطمئن می‌شود که در ادبیات مرحوم سید در متن عروه و همچنین ادبیات ده‌ها محشی عروه، علم با اطمینان فرق می‌کند.

مورد سوم در جایی است که متیمم آب ندارد. حال چه مقدار باید به‌دنبال آب بگردد؟ می‌فرمایند غلوة سهمین. در ادامه می‌فرمایند:

و مع العلم بعدمه في بعضها يسقط فيه، و مع العلم بعدمه في الجميع يسقط في الجميع، كما أنّه لو علم وجوده فوق المقدار وجب طلبه مع بقاء الوقت، و ليس الظنّ به كالعلم في وجوب الأزيد، و إن كان أحوط خصوصاً إذا كان بحدّ الاطمئنان، بل لا يترك في هذه الصورة فيطلب إلى أن يزول ظنّه[2]

اگر علم دارد که بیشتر از غلوه سهمین آب وجود دارد باید برود. نمی‌تواند بگوید وظیفه من همین دو غلوه سهم می‌باشد. اما اگر گمان دارد که بیشتر از مقدار دو سهم، آب پیدا می‌کند، دیگر وظیفه ای ندارد. «و إن كان أحوط خصوصاً إذا كان بحدّ الاطمئنان»؛ این صریح در این است که اطمینان، یقین نیست. اگر علم داری باید بروی. اگر ظن داری لازم نیست. اگر ظن اطمینانی هم باشد همچنان لازم نیست بروی. البته سید در خصوص ظن اطمینانی احتیاط می‌کنند.« بل لا يترك في هذه الصورة».

۴. مورد چهارم در مورد موجبات نماز آیات است.

يثبت الكسوف و الخسوف و سائر الآيات بالعلم و شهادة العدلين و إخبار الرصديّ إذا حصل

الاطمئنان بصدقه على إشكال في الأخير لكن لا يترك معه الاحتياط، و كذا في وقتها مقدار 

مكثها.

خسوف و کسوف یا با علم یا شهادت دو شاهد ثابت می‌شود. اما اخبار رصدی –هیوی- نسبت به تحقق آن، مشروط به حصول اطمینان است. در اینجا مطمئن هستیم که این اطمینان با علمی که قبلاً گفتند متفاوت است. مخصوصاً با این‌که عبارت را ادامه می‌دهند. «إذا حصل الاطمئنان بصدقه على إشكال في الأخير لكن لا يترك معه الاحتياط».

ببینید نزد سید اطمینان در حکم علم نیست. این دو را جدا می‌کند. این از مواردی است که علم و اطمینان روشن است که دو مورد است.

 

برو به 0:20:00

 

۵. مورد پنجم تعلیقه آقا ضیاء می‌باشد.

سید می‌فرمایند: شخصی می‌گوید به بیرون شهر می‌روم اگر همراه پیدا شد به سفر می‌روم ولی اگر پیدا نشد، نمی‌روم. الآن که به بیرون شهر می‌رود قاصد سفر نیست. هر مقداری هم که برود جزء مسافرت و مسافت به حساب نمی‌آید.

و كذا لا يقصّر لو خرج ينتظر رفقة إن تيسّروا سافر معهم و إلّا فلا، أو علّق سفره على حصول مطلب في الأثناء قبل بلوغ الأربعة إن حصل يسافر و إلّا فلا، نعم لو اطمأن بتيسّر الرفقة أو حصول المطلب‌ بحيث يتحقّق معه العزم على المسافة قصّر بخروجه عن محلّ الترخّص[3].

اگر اطمینان داشت که همسفر پیدا می‌کند، این اطمینان کافی است. مرحوم آقا ضیاء بین اطمینان در احکام و اطمینان در موضوعات تفاوت می‌گذارند و می‌فرمایند حتی اگر در احکام بگوییم که اطمینان در حکم علم است اما در موضوعات علم می‌خواهد. زیرا در مانحن فیه نص وجود دارد که حضرت از کلمه یقین استفاده کردند. سید فرمودند اگر اطمینان داشت کافی است اما آقا ضیاء می‌فرمایند اطمینان به تیسر رفقه  کافی نیست. بلکه اگر یقین دارد تمام است. نتیجه‌ای که می‌گیرند این است:

في حجّية الاطمئنان في الموضوعات نظر‌ و توهّم أنّ المنصرف من الشكّ غير الاطمئنان منظور فيه

این هم یکی از حواشی روشنی است که بیان می‌کند اطمینان علم نیست بلکه دو موضوع هستند.

مورد ششم از عبارات خوب جواهر است. اگر یادتان باشد، حاج آقا فرمودند که اطمینان علم نیست اما حکم علم را دارد. این عبارت در این‌که موضوعا دو چیز هستند اما شرعا یک حکم دارند، صریح بود.

مرحوم صاحب جواهر همین مطلب را در یک عبارت کوتاهی دارند. اینجا از جاهای یادداشت کردنی جواهر است. با یک عبارت کوتاه چقدر زیبا فرموده‌اند.

در این‌که چگونه ولایت قاضی ثابت می‌شود و منصوب بودن قضاوت قاضی را چگونه بفهمیم، می‌فرمایند:

ثبت ولاية القاضي ب‍ ما يثبت به غيرها من سماع إنشائها و الإقرار به أو البينة على ذلك أو الاستفاضة التي تسمى بالشياع الذي يحصل غالبا منه سكون النفس و اطمئنانها بمضمونه، خصوصا قبل حصول مقتضى الشك، بل لعل ذلك هو المراد بالعلم في الشرع موضوعا أو حكما حينئذ فلا ريب في الاكتفاء به قبل حصول مقتضى الشك أما معه فقد يشك فيه لكن في غير الولايات التي جرت السيرة بالاكتفاء بها بمثل ذلك.[4]

«ثبت ولاية القاضي ب‍ما يثبت به غيرها من سماع إنشائها»؛ خودتان بشنوید. «و الإقرار به»؛ اقرار منشیء «أو البينة على ذلك»؛ بینه بر این‌که انشاء ولایت شده بیاید. «أو الاستفاضة» که محقق فرمودند «التي تسمى بالشياع الذي يحصل غالبا منه سكون النفس و اطمئنانها بمضمونه»؛ شیاعی که مفید اطمینان و سکون نفس به مضمون آن می‌باشد. «خصوصا قبل حصول مقتضى الشك»؛ می‌فرمایند شیاع دو جور است. شیاعی که می‌آید و امری که ما را به شک بیاندازد هم نیست. بلکه ذهن به‌صورت عادی به‌دنبال آن می‌رود.گاهی هم شیاع می‌آید و چیزی که ما را به شک بیاندازد هم هست. «بل لعل ذلك»؛ شیاعی که منجر به اطمینان نفس است. «هو المراد بالعلم في الشرع موضوعا أو حكما»؛

 

برو به 0:25:00

موضوعا بحث قبلی ما است که وقتی علم می‌گوییم شامل اطمینان هم هست. موضوعا یکی هستند لذا قهرا هم یک حکم دارند. «أوحکما» حرف حاج آقا است. که موضوعا دو چیز هستند اما حکم آن را دارد. این عبارت کوتاهی بود که صاحب جواهر طبق همه مبانی فرمودند.

«حينئذ فلا ريب في الاكتفاء به قبل حصول مقتضى الشك»؛ استفاضه ای که در کنارش چیزی ما را به شک نمی اندازد، همان علم یا در حکم علم است.

«أما معه فقد يشك فيه»؛ استفاضه ای که در آن چیزی باشد که ما را به شک بیاندازد، حجت نیست.

در ادامه می‌فرمایند:

لكن في غير الولايات التي جرت السيرة بالاكتفاء بها بمثل ذلك. و كذا غيرها أيضا مما جرت السيرة في أنه يثبت بالاستفاضة من النسب و لو من طرف الأم على الأصح و الملك المطلق و الموت و النكاح و الوقف و العتق و الرق و نحوها، لا لبعض ما ذكره غير واحد من الاعتبارات كعسر إقامة البينة عليها و نحوه مما لا يصلح أن يكون مدركا لحكم شرعي، بل للسيرة فيما قامت عليه منها مؤيدة بما قيل من أن المراد بظاهر الحكم في‌ مرسل يونس عن أبي عبد الله (عليه السلام) الاستفاضة، قال فيه: «سألته عن البينة إذا أقيمت على الحق أ يحل للقاضي أن يقضي بقول البينة من غير مسألة إذا لم يعرفهم؟ قال: فقال: خمسة أشياء يجب على الناس الأخذ فيها بظاهر الحكم: الولايات و المناكح و الذبائح و الشهادات و المواريث، فإذا كان ظاهره ظاهرا مأمونا جازت شهادته و لا يسأل عن باطنه[5].

فقه الحدیث روایت بسیار بیشتر از آن چیزی است که صاحب جواهر می‌خواهد از آن استفاده کند. فضای روایت خیلی وسیع‌تر است.

همین‌طور ادامه می‌دهند تا صفحه ۵٨ و می‌فرمایند:

و من التأمل فيما ذكرنا يظهر ما في كلام الأصحاب من التشويش و الاضطراب و التهجس الناشئ من عدم دليل مخصوص على الحجية، فيعتبر فيه العلم حينئذ، و لكن ينبغي التعدي فيه عن المواضع المخصوصة ضرورة عدم الفرق بينها و بين غيرها بعد جعل المدار العلم، و الله العالم[6].

چون دلیلی بر حجیت نیست باید به‌دنبال علم برویم. اما کلمات چقدر مختلف است. اینجا از مواردی است که اگر از اصل حرمت عمل به ظن دست برنداریم، دچار مشکل می‌شویم. یعنی مواردی است که خودتان به اطمینان می‌رسید که اشتباه می‌کنید. زیرا کلمات اصحاب به هم می‌ریزد.

معنای ظن در آیات ناهیه

بنابراین در فضای بحث طلبگی ما معلوم می‌شود که ظن به‌عنوان صفت نفسانی برای حکم شرعی محوریتی ندارد. یعنی نمی‌توانیم بگوییم اصل، حرمت عمل به ظن است. و ظن حالت نفسانی مکلف می‌باشد که موضوع برای حرمت است.

 

برو به 0:30:00

ما چنین چیزی نداریم. زیرا ظن با مظنون و حوزه مظنون باهم جوش خورده‌اند. شارع تنها با حال ظنی شما کاری ندارد. زیرا به ادله ای که برای حرمت عمل به ظن استناد کرده‌اند برای حوزۀ خاصی می‌باشد. در مقابل، شواهد بسیاری داریم که آن‌طور نیست.

شواهدی در آیات

کلمات یزعم، یحسب دلالات خیلی خوبی دارد. این‌ها را حتماً کنار هم بگذارید. وحدت مورد، ظهور راخیلی قوی می‌کند. مواردی هست که مربوط به بت ها می‌باشد. آیه در این موارد می‌فرماید «ان یتبعون الا الظن»، «إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏[7]». به‌دنبال گمان می‌روند. آیا به این معنا است که طبق دیدگاه آیه شریفه آن‌ها به اسماء و «ما انزل الله» گمان دارند؟ نه این‌طور نیست. بلکه طبق احتمالی که عرض کردم. ظن در اینجا به‌معنای اوهام و خیالات است. مقصود آیه خیالات است ولو طرف قاطع باشد.

«ان یتبعون الا الظن» به این معنا است که قرآن آن‌ها را قضاوت می‌کند. نه این‌که خود آن‌ها ظان باشند و از ظن متابعت کنند. بلکه منِ قرآن، آن‌ها را قضاوت می‌کنم و ظن هم به این معنا است که صد در صد غلط است. نه این‌که ظن به‌معنای هشتاد درصد باشد. اگر این احتمال باشد حال مقابل آن را ببینید.

در اینجا یکی دو آیه بود به آن‌ها مراجعه کنید. وحدت سیاق آن‌ها خیلی جالب است.

«سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون‏[8]».

«وَ ما يَتَّبِعُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن‏[9]». ظن به‌معنای اوهام وخیالات است.

شاگرد: در آیه «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا[10]» از هر چه مقابل علم باشد، نهی می‌کند.

استاد: در آن آیه علم مقابل همین است و به‌معنای حق است. به‌معنای حالت نفسانی نیست. همه باید از چشم و گوش جواب بدهند لذا باید سرو پا به‌دنبال حق باشید. اصل علم در مواردی‌که نگاه کردم شبیه بیّن است. بیّن به‌معنای حق است. به‌معنای آن چیزی که هشتاد درصد یا صد در صد باشد، نیست. به کار بردن علم به‌معنای دنباله‌روی از حق است.

«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبير[11]»؛ ما یدعون من دون الله ظن می‌باشد. ظنی است که قطعاً باطل است.

در این آیه هر دو به کار رفته است.

«إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏[12]»؛ با این‌که علم وحق و مطلب صحیحی آمده است، اما این‌ها به‌دنبال اوهام هستند. بعد در آیه ٢٨ می‌فرمایند: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئا[13]». نزد آن‌ها علم و حق نیست بلکه چیزی جز اوهام و خیالات نزد آن‌ها نیست.

علم به‌معنای « بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّه‏[14]»، « ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ» است. یعنی مطلب حق منجز قطعی که مقابل آن اوهام است.

لذا در عبارات کافی یزعمون هم بود.

عن أبي إبراهيم ع قال: ذكر عنده قوم يزعمون أن الله تبارك و تعالى ينزل إلى السماء الدنيا فقال إن الله لا ينزل و لا يحتاج إلى أن ينزل إنما منظره‏ في القرب و البعد سواء لم يبعد منه قريب و لم يقرب منه بعيد- و لم يحتج إلى شي‏ء بل يحتاج إليه و هو ذو الطول‏ لا إله إلا هو العزيز الحكيم‏ أما قول الواصفين إنه ينزل تبارك و تعالى فإنما يقول ذلك من ينسبه إلى نقص أو زيادة و كل متحرك محتاج إلى من يحركه أو يتحرك به فمن ظن بالله الظنون هلك فاحذروا في صفاته من أن تقفوا له على حد تحدونه بنقص أو زيادة أو تحريك أو تحرك أو زوال أو استنزال أو نهوض أو قعود فإن الله جل و عز عن صفة الواصفين و نعت الناعتين و توهم المتوهمين‏ و توكل على العزيز الرحيم‏ الذي يراك حين تقوم‏ و تقلبك في الساجدين‏[15].

 

«عن أبي إبراهيم ع قال: ذكر عنده قوم يزعمون أن الله تبارك و تعالى ينزل إلى السماء الدنيا»؛ یزعمون به‌معنای ظنون نیست بلکه به‌معنای یقطعون است. به این معنا نیست که مطلب نزد آنها هشتاد درصد است.

 

برو به 0:35:08

«فمن ظن بالله الظنون هلک»؛ به این معنا است که خودش را در اوهام قرار دهد و خدا را جسم بداند و برای آن حرکت در نظر بگیرد.

جهت استفاده از واژه ظن در اوهام

شاگرد: وجه این‌که برای این معنا از ظن استفاده کردند،چیست؟

استاد: مثل مشترک لفظی است. گاهی ظن گفته می‌شود و مراد هشتاد در صد از واقع است. گاهی ظن گفته می‌شود و مراد واقع شدن شخص در خیال است. به قضاوت متکلم ظن است. نه این‌که در دیدگاه خودش ظان باشد.

شاگرد: پس مشترک لفظی است؟

استاد: مشترک لفظی یا دو وضع دارد یا دو مدلول تصدیقی دارد. مقصود ما الآن دو معنا می‌باشد. حال به نحو مشترک لفظی اصطلاحی که دو وضع تعیین یا تعینی است. یا دو مراد به نحو مدلول تصدیقی است. یعنی یکی از آن‌ها موضوع است اما با قرینه خارجیه به نحو مدلول تصدیقی هم به کار می‌رود.

خیلی جالب است که در این روایت ظن، وهم و زعم به کار رفته که همه آن‌ها در یک وادی هستند. «توهم المتوهمین». در معارف گرفتار اوهام و خیالات شده است. اوهام به‌معنای اباطیل است.

اما آیات دیگری که در آن‌ها زعم به کار رفته است.

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُون‏[16]»؛ تزعمون به‌معنای هشتاد در صد نیست. یعنی خیال شما به این صورت است اما قطعاً باطل است.

شاگرد: چرا این مراد تصدیقی را در قالب ظن آورده‌اند؟

استاد: اگر علاقات در مجاز مرسل و یا مشابهت در استعاره، به وضع نوعی نیاز دارد، خب در مانحن فیه این موارد وجود دارد. عرف آن را به کار می‌برد و این آیات و روایات هم شواهد آن است. اما اگر آن علاقات نیاز نیست که دیگر راحت‌تر هستیم. زیرا هر متکلمی با اقامه قرینه خاصه، گمان را به‌معنای اوهام به کار می‌برد. در فارسی هم به کار می‌بریم. به زعم خودش! گمان کرده! یعنی نمی‌خواهیم بگوییم که او هشتاد درصد می‌گوید. ما هم نمی‌خواهیم بگوییم که حرف او هشتاد در صد درست است.

شاگرد: شاید به این دلیل است که آن‌ها مطلبی را که نزد خودشان هشتاد در صد است را صد در صد حساب می‌کنند و به‌دنبال آن می‌روند.

استاد: این آیه را ببینید. «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏[17]»؛ به این معنا  نیست که خودشان هم می‌دانند ظن است اما نمایش می‌دهند.

«الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا[18]»؛ در اینجا اصلاً احتمال می‌دهید که گمان به‌معنای هشتاد درصد باشد؟!

 

برو به 0:40:00

این‌که می‌گویم مدلول تصدیقی است به همین معنا است. آن‌ها را مذمت می‌کند که همه سرمایه را از دست دادند. گمان می‌کنند کار خوبی می‌کنند. آیا به این معنا است که گمان می‌کنند که هشتاد در صد کار خوبی می‌کنند؟! بلکه به این معنا است که به خیال خودشان حتماً کار خوبی انجام میدهند. ولی قرآن به آن‌ها یحسبون می‌گوید. به معنای باطل وخیال است. به این معنا نیست که احتمال دارد که کار خوبی می‌کنند. بلکه یحسبون به این معنا است که صد در صد لایحسنون هستند.

آن‌ها به گمان خودشان صد در صد یحسنون هستند اما قرآن می‌فرماید صد در صد لایحسنون. به گمانم این استظهار خیلی واضح است. یعنی استعمالی برای کلمه ظن،زعم، حسبان است که در نظر خودش موقن است اما در نظر خطاب کننده قطعاً باطل است. نه این‌که ظن است و نمی‌دانیم بلکه می‌دانیم که باطل است.

اگر به موارد زعم مراجعه کنید از ده مورد متجاوز است.

«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُون‏[19]»؛ دقیقاً در مورد همان بت هایی که آیه فرمود «ان یتبعون الا الظن»، در این آیه تعبیر به «کنتم تزعمون» می‌کند.

«قلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْويلا[20]»؛ زعمتم به‌معنای باطل محض است. به‌معنای هشتاد در صد نیست. بلکه به این معنا است که عقیده شما قطعاً باطل است.

این‌ها شواهد خوبی است که برگردیم و بگوییم که اصالت حرمت عمل به ظن تخصصا از بحث ما خارج است.

شاگرد: ممکن است بگوییم که زعم به این معنا است که آن‌ها می‌توانند از طریق ظن خود به حقیقت برسند. الآن در علوم انسانی هم همین‌گونه می‌گویند که می‌توان با ظن به حقائق رسید.

استاد: مثلاً در این آیه ببینید:

«وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدا[21]»؛گمان کردید که خبری نیست. در آیه دیگر می‌فرماید «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏[22]». پس معلوم می‌شود این زعم به‌معنای هشتاد درصد نیست. یعنی آن‌ها در ذهنشان صد در صد می‌گویند که «لایبعث الله»، آیه هم می‌فرماید این زعم است و صد در صد باطل است. زعم به‌معنای خیال و امر باطل است. زعم به‌معنای در صد نیست.

شاگرد: این تفاوت برای اشتراک لفظی است.

استاد: نکته این است که اگر این مطلب سر برسد فضای بحث اصول با فضای آیات جدا می‌شود. ظنی که در اصول و فقه می‌گوییم واقعاً درصد و احتمال صدق در آن هست و تخصصا از این آیات بیرون است. یعنی آیات اوهام و خیالات را می‌گوید. ببینید آیه شریفه چقدر زیبا می‌فرماید: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُون‏[23]»؛ در اینجا ظن به‌معنای اعتماد است؟! اگر هشتاد در صد باشد، خب هشتاد درصد احتمال می‌دهد راست باشد. پس چگونه قطعاً می‌گوید یضلوک. بنابراین «ان یتبعون الا الظن» به‌معنای اوهام است. کسانی هستند که به‌دنبال اوهام هستند و اگر به‌دنبال آن‌ها بروی «یضلوک عن سبیل الله». لذا علمی که در آیه بود در کنار این آیه روشن می‌شود که به‌معنای امری است که در آن وهم نیست. مسیر عقل و حکمت و عقلانیت است.

شاگرد: در «لاتنقض الیقین بالشک» هم به همین منوال جلو می‌روید؟ اگر علم را به این معنا بگیرید دایره آن خیلی وسیع می‌شود.

 

برو به 0:45:00

استاد: ما این را نگفتیم که علم در همه جا به این معنا است. بلکه می‌گوییم استدلال مشهور به آیات برای حرمت عمل به ظن ربطی به ظن در مانحن فیه ندارد. مقصودم این نیست که در هر جا ظن و علم به کار برود به این معنا باشد. خود لاتنقض بحث جدایی دارد که بعداً عرض می‌کنم.

شاگرد: این ها قطع داشتند مگر قطع ایشان منجز نبوده؟

استاد: یعنی در دید خودشان می گفتند صد درصد  مطلب همین است

شاگرد: با توجه به مسلک حجیت ذاتی قطع چطور توجیه می کنید؟

استاد: بروید از کسانی که قائل به حجیت ذاتی قطع هستند سوال کنید.

شاگرد: در ادامه آیه «ان هم الا یخرصون» دارد.

استاد: راجع به بت‌ها هم خرص هست. در ادامه آن «ان هی اسماء سمیتموها» هم هست. اتفاقا خرصی که فقها می‌گویند که به باغ بروید و تخریص کنید نیست. بلکه خرص در آن جا به‌معنای گمان است. امر باطل موهوم است. خرص و حسبان را قبلاً گفته بودم. زعم هم یکی از آقایان اشاره کرد. زعم در رابطه با بت ها انسب از خرص و حسبان است زیرا دقیقاً به کار می‌رود.

شاگرد: نظر اصولیین درباره ظن به‌خاطر نگاه موردی نبوده است؟ زیرا اگر سخن شما سر برسد خیلی سخت می‌شود. اصولیین در باره ظن هزاران صفحه نوشته اند.

استاد: اگر این بیان سر برسد، در بیست یا سی مورد فایده دارد. زیرا در فضای فقه عملاً می‌بینیم که المرء متعبد بظنه است. پس چگونه در اصول می‌گویید ان الظن لایغنی من الحق شیئا است؟ اما روی این استظهار، شیئا به‌خوبی معنا می‌شود. به این معنا است که اوهام و خیالات «لایغنی من الحق شیئا». حق که اینجا علم بود.

شاگرد: وقتی کفار قطع داشتند، طبق مسلک حجیت ذاتی قطع چگونه آن‌ها را تخطئه می‌کنند؟

استاد: طبق آن مسلک می‌گویند کسی که قاطع است را نمی‌توان در قطعش تخطئه کرد بلکه در مقدمات قطع او، حالات او و نظائر او تشکیک می‌کنند تا حالت قطع او فرو بریزد. وقتی فرو ریخت با او حرف می‌زنند.

و الحمد لله رب العالمین

 

کلید: حجیت ظن، ظن اصولی، ظن فقهی، ظن در آیات، اصل حرمت عمل به ظن، اوهام، اشتراک لفظی، مدلول تصدیقی، قرینه سیاق، وحدت مورد، علم و اطمینان، تعریف اطمینان، تعریف علم.

 


 

[1] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌1، ص: 37‌

 

[2] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌2، ص: 162‌

 

[3] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌3، ص: 424‌

[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌40، ص: 55‌

 

[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌40، ص: 55

[6] همان ۵٨

[7] النجم٢٣

[8] الانعام ١۴٨

[9] یونس ۶۶

[10] الاسراء٣۶

[11] الحج۶٢

[12] النجم٢٣

[13] النجم ٢٨

[14] القصص۴٩

[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 12۵

[16] الانعام٢٢

[17] النحل٣٨

[18] الکهف١٠۴

[19] الانعام ٩۴

[20] الاسراء۵۶

[21] الکهف۴٨

[22] النحل٣٨

[23] الانعام ١١۶

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است