مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 83
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
ثمّ إنّه قد يقع بعض ما تقدّم مورد الاستشكال بما رواه في العلل مسنداً عن «الليث» عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال كان رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم لا يؤثّر على صلاة المغرب شيئاً إذا غربت الشمس حتى يصلّيها؛ فإنّه كيف يجتمع المفهوم من هذا البيان أعني التعجيل في الصلاة بعد تحقّق الغروب الحسّي مع المفهوم من الأخبار الكثيرة المحمولة على الفضيلة من أنّ أوّل وقتها زوال الحمرة المشرقية، فإن صحّ حمل الاُولى على الغروب الخاص المعلوم بالذهاب، صحّ حمل غيرها من روايات الغروب.[1]
فرمودند: «ثمّ إنّه قد يقع بعض ما تقدّم مورد الاستشكال بما رواه في العلل مسنداً عن الليث»، این روایت لیث هم موثقه است. اگر منظور از لیث، ابو بصیر باشد، خوب است. اما لیث سه – چهار نفرا هستند. من فرصت نکردم نگاه کنم این لیث را.
شاگرد: در نرم افزار ظاهراً لیث بن بُختری است.
استاد: اگر آن باشد که ابو بصیر است و خوب است. چهار تا ابو بصیر داریم، دو نفرشان خوب هستند. اما آن که به کنیه نگویند، ابوبصیر نگویند، بگویند لیث بن بختری، صحیح است و هیچ مشکلی ندارد. اگر ما قرائنی داشته باشیم که منظور از لیث، ابن بختری مرادی است، مشکلی ندارد. اما اگر قرینهی روشنی نداشته باشیم، میشود مردد. باب هجده، حدیث نهم: «فی العلل عن محمد بن الحسن» که ابن ولید باشند، «عن الصفار» که صاحب بصائر باشند، «عن معاویة بن حکیم» ایشان بود که فطحی بود، «فطحیٌّ ثقة». «عن عبد الله بن مغیرة» که از اجلایی است که حالا این که فطحی باشد بحث خود ش را دارد، «عن ابن مسکان» که عبد اللّه بن مسکان است، «عن لیث». حالا ببینیم که عبدالله بن مسکان نوعاً از آن کسی که روایت میکند و شیخ الحدیث او است، لیثی غیر از ابوبصیر هم داریم، یا آن که او میگوید لیث، همان لیث معروف ابوبصیر بن بختری است.
شاگرد: اینکه در عبارت آمده است: «مسنداً عن اللیث» و تصریح نکرده است حکم روایت چیست، روی همین حسابی است که میفرمایید؟ ذهن شریف ایشان هم در لیثها مردد بوده است؟
استاد: حاج آقا نفرمودند موثقة است یا صحیحة است. فرمودند: قبلش خوب است. چون خود معاویة بن حکیم هم ثقه هست. میرسد تا لیث، لیث ممکن است چند تا باشند. گفتند: مسند عن اللیث، نفرمودند مسنداً عن أبی بصیر، یا مثلاً موثقهی ابو بصیر، موثقهی لیث.
شاگرد: در مورد معاویه هم ظاهراً فقط کشی میفرماید که فطحی است، باقی نگفتهاند که فطحی است.
استاد: ولی توثیقش را دارند.
شاگرد: توثیق که مشخص است، فطحی بودن فقط در عبارت کشی است.
استاد: همه در سند خوبند، فقط لیث است. اگر شواهد روشنی پیدا کنیم بر اینکه عبد الله بن مسکان از ابوبصیر نقل میکند که دیگر حرفی نیست. فطحی بودن معاویة هم که اگر ثابت نشود … نمیدانم در نرم افزار معاویة را چه حساب کردند؟ میگویند امامیٌّ علی التحقیق؟ گاهی میگویند: امامیٌّ علی التحقیق، یا ثقة علی التحقیق. روایت این است: «عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال كان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لا يؤثر على صلاة المغرب شيئاً إذا غربت الشمس حتى يصلّيها».
فرمودند: «فإنّه كيف يجتمع المفهوم من هذا البيان أعني التعجيل في الصلاة بعد تحقّق الغروب الحسّي مع المفهوم من الأخبار الكثيرة المحمولة على الفضيلة من أنّ أوّل وقتها زوال الحمرة المشرقية، فإن صحّ حمل الاولى على الغروب الخاص المعلوم بالذهاب» اولیٰ یعنی روایت لیث، که در روایت بود: «اذا غربت الشمس». «ان صحّ»، خُب بقیهاش هم «صحّ». «صحّ حمل غيرها من روايات الغروب». کل اینها همان حرف دیگران میشود که تفسیر میکردند غروب را به ذهاب.
شاگرد: در نرم افزار معاویه را گفتهاند: «فطحیٌ عند الکشی ثقة جلیل». لیث را میگویند: «امامٌّ ثقة من اصحاب الاجماع علی قول. لیث بن بختری مرادی».
شاگرد 2: ابن مسکان از ابوبصیر، شصت و چهار تا نقل دارد. در معمولش اگر لیث گفته شده، قید مرادی دارد. یا ابوبصیر مرادی است، یا لیث مرادی است، تعداد کمی هم لیث بدون قید داریم.
استاد: پس میشود فی الجمله اطمینان باشد که ایشان … ابن مسکان از هیچ لیث دیگری نقل نکرده است.
برو به 0:07:26
شاگرد: در بحث معاویه عبارت نجاشی دارد «ثقةٌ جلیل»، اینها تیتر میزنند برای صفحهی توصیف. میگویند که «ثقة جلیل امامیٌّ صحیح المذهب ظاهراً».
استاد: خود محقق؟
شاگرد: خود نرم افزار. یکی از این آقایانی که دستاندرکار این نرمافزار بود توضیح میداد که اینطور عبارات در نجاشی، ظهور در امامیه دارد و الا نمیگوید جلیل. وضعش برای بیان اصحاب امامیه هست، موارد خاص را قاعدتاً ذکر میکند.
استاد: اگر نظری غیر امامیت داشته باشد، تذکر میدهد.
و يمكن أن يقال: إنّه حيث كان عمله صلّى اللّه عليه و آله و سلم في الغالب على طبق عمل غيره عملاً بالأسباب و الأمارات، ففيما إذا كان لا مانع من الاطلاع على الغروب عن الحسّ من جبل أو بناء أو غيرهما كان تحقّق الغروب عنده كغيره بالغيبوبة عن الحسّ و إذا كان هناك مانع كان تحقق الغروب بذهاب الحمرة و كان إذا تحقّق الغروب عنده و عند غيره بأيّ وجه، لم يكن بعد ذلك يؤخّر صلاة المغرب و إن كان زمان فعلها مختلفاً في الموردين؛ و العمل برجحان التمسية حاصل في الصورة الثانية دون الأوّل.
«و يمكن أن يقال» حالا جوابی که حاج آقا میفرمایند چیست؟ «إنّه حيث كان عمله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في الغالب على طبق عمل غيره عملًا بالأسباب و الأمارات» حضرت به علم نبوت عمل نمیکردند. غالباً مثل مردم دیگر روی حساب ظواهر عمل میکردند. خُب حالا که اینطوری بود، «ففيما»، در اینجا تفصیلی میدهند. چون یک احتمال دارد که «لا یوثر» یعنی سریع میخواندند. حاج آقا تفصیل میدهند که «لا یوثر» یعنی «لا یوثر بعد ثبوت المغرب»، نه اینکه یعنی «عند غروب الشمس واقعاً»، همیشه، دائماً. «اذا غربت الشمس» به نحوی که «غربت الشمس غروباً ثبت عند العرف العام». عرف عام حالات مختلف دارند، عرف عامی که کوه جلویش است، عرف عامی که ابر دارد، چه زمانی غروبش میشود؟ یک کمی صبر میکند. فوری و عند الاستتار که نمیخواند، صبر میکند تا مطمئن بشود. نزد عرف عام وقتی افق صاف است، هیچ مانعی هم نیست، غروب چه زمانی است؟ وقت استتار است. حاج آقا میفرمایند لذا «لا یوثر» یعنی «لا یوثر عند ثبوت الغروب»، نه عند تحقق الغروب علی أی نحوٍّ ولو به احتمال و امارات. این تفصیل را میفرمایند.
«ففيما إذا كان لا مانع من الاطلاع على الغروب عن الحسّ» وقتی مانعی از اطلاع بر غروب عن الحس نباشد، «من جبل أو بناء أو غيرهما كان تحقّق الغروب عنده كغيره بالغيبوبة عن الحسّ» وقتی از حس غایب میشد، دیگر مغرب بود و «لا یوثر علیه شیءً». «و إذا كان هناك مانع كان تحقق الغروب بذهاب الحمرة»، مسّوا قلیلاً و ذهاب الحمرة برای جاهل بود، چون علامیت نیاز بود. حضرت به علامت مراجعه میکردند، بنا نداشتند به علم غیب عمل کنند. «و كان إذا تحقّق الغروب عنده و عند غيره بأيّ وجه» وقتی غروب نزد خودشان و غیر خودشان – عرفی- به هر وجهی، یا به وسیلهی ذهاب یا به وسیلهی استتار محقق میشد – «بأیّ وجهٍ» یعنی بأیّ وجهٍ عند عدم الجهل باستتار عن الحس، یا بوجهٍ عند الجهل بذهاب حمرة -، آن وقت بود که «لا یوثر علیه شیءً». «لم يكن بعد ذلك يؤخّر صلاة المغرب و إن كان زمان فعلها مختلفاً في الموردين» مورد جهل و مورد وضوح. «و العمل برجحان التمسية» اینکه حضرت فرمودند مستحب است مسّوا، این برای کجاست؟ «حاصل في الصورة الثانية دون الأوّل».
و أمّا في الصورة الأولى فيجري في ما بين هذه الروايات و روايات التحديد بذهاب الحمرة بعد حمل الطائفتين على مراتب الفضيلة، ما يجري في ما بين روايات المبادرة و المسارعة إلى الصلاة في أوّل وقتها و ما دلّ على أوقات الفضل على التفصيل.
صورت دوم، صورت جهل بود. وقتی نمیدانیم، [بر اساس] ذهاب [عمل میکنیم]. ولی اگر داریم میبینیم، خورشید در افق کاملاً مستوی با هوای کاملاً صاف از نظر مخفی شد، حالا کدام مستحب است؟ مستحب این است که باید صبر کنیم تا ذهاب حمرة بشود یا مستحب این است که مبادرت کنیم؟
برو به 0:13:49
«و أمّا في الصورة الأولى» که صورت عدم جهل است، «فيجري في ما بين هذه الروايات» روایات استتار قرص، و بین «روايات التحديد بذهاب الحمرة بعد حمل الطائفتين على مراتب الفضيلة» روایات استتار و روایت «لا یوثر علی شیء» مراتب فضیلت است، تمسیه و صبر کردن برای او هم فضیلت است. دو تا فضیلت است که مراتبش فرق میکند. «ما يجري في ما بين روايات المبادرة و المسارعة إلى الصلاة في أوّل وقتها و ما دلّ على أوقات الفضل على التفصيل» یعنی علی التفصیل من الفضیلة. روایات دو جور است؛ بعضی روایات میگوید اوّل الوقت رضوان اللّه، هیچ چیز بالاتر از این نیست که وقتی وقت آمد، شما نماز را بخوانید. اما روایاتی دارد که وقتِ فضیلتی را، غیر از اوّل وقت تعیین میکند، تفصیلاً. وقت فضیلت ظهر ذراع، وقت فضیلت عصر مثل است. دارد تعیین میکند. «علی التفصیل» یعنی میگوید این وقت فضیلت است برای ظهر. این وقت فضیلت است برای عصر. و در ما نحن فیه هم ذهاب حمرة وقت فضیلت است برای مغرب. مقداری تمسیه و گذشت از غروب وقت فضیلت است برای مغرب. خُب، این دو تا با همدیگر روبرو است، چه کار باید بکنیم؟ اوّل الوقت مقدم است یا روایت تفصیل که فضیلتی را غیر از اوّل وقت تفصیلاً بیان میکنند؟ اگر در نظرتان باشد در صلاة ظهر هم همین را حاج آقا مطرح کردند.
شاگرد: مسألهی نافله هم هست.
شاگرد 2: لسان هر جایی را باید دید. یعنی یک جایی که فضل گفته است، حکمتش لو رفته است.
استاد: مسألهی نافله در همه جا نبود، نظیر اینجا. فرض گرفتیم مسألهی نافله، حکمت است. ما فعلاً میدانیم که وقت فضیلت این است، باید چه کار کنیم؟ آیا بین مراعات اوّل وقت با این روایات تفصیل تعارض است؟
شاگرد: اوّل الوقتش را باید دید در این موارد چه است. یعنی اوّل الوقت که اینها میگویند مثلاً اوّل …
استاد: «خفف ما استطعت»[2]. حتی روایات مقابل ذراعان این بود: «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین الا ان بین یدیها سبحة»[3] خفّف ما استطعت» تا میتوانی زود بخوان. علی أیّ حال میفرمایند فعلاً بین این روایات ما نحن فیه، یجری فیه ما یجری در آنجا که روایاتی است که فضیلتی را علی التفصیل بیان میکند در قبال روایاتی که میگوید فقط اوّل الوقت، مبادا عقب بیندازی. چطور آنجا جمع میکنیم؟
پس «و أمّا في الصورة الأولى» آن وقتی که مطلب واضح است، «يجري في ما بين هذه الروايات» روایاتی که میگویند سریع در اوّل وقت باید خوانده بشود و بین روایات الذهاب، «بعد حمل الطائفتين على مراتب الفضيلة» که اوّل غروب مثلاً یک فضلی دارد، بعدِ ذهاب حمرة یک فضلی دارد. کدامش اشدّ فضیلةً است، نمیدانیم. میدانیم هر دو خوب است. «ما يجري في ما بين روايات المبادرة و المسارعة إلى الصلاة» مطلقا، روایات فضیلت اوّل وقت، «و ما دلّ على أوقات الفضل على التفصيل» یعنی بدون اینکه مسألهی اوّل وقت را مطرح کنند، میگویند وقت فضیلتی نماز ظهر یا مغرب اینجوری است. یجری ما یجری فیه.
و يمكن الجمع في موارد تحقق شروط المعارضة المبنيّة على استحباب كلّ من الفعل و الترك بحسب الدليلين بأنّ المتحصّل منهما ثبوت ملاك الاستحباب في كلّ من المبادرة و الانتظار لوقت خاصّ؛ فغير المنتظر و هو المشغول بفعل مبائن آخر غير عبادي، تارك للفضيلتين؛ فلا يرجع الأمر إلى استحباب النقيضين، بل الضدّين اللذين لهما ثالث، فتدبّر.
«و يمكن الجمع في موارد تحقق شروط المعارضة المبنيّة على استحباب كلّ من الفعل و الترك بحسب الدليلين بأنّ المتحصّل منهما ثبوت ملاك الاستحباب في كلّ من المبادرة و الانتظار لوقت خاصّ». به یک وجه لطیفی ایشان جمع میکنند. زود بخوانیم یا نخوانیم؟ کدام مستحب است؟ حاج آقا میفرمایند که کارهای واجبی که حالت ضدین دارند، واجب است یا این کار یا آن کار، در آنجا یکی باید انجام شود. اما مستحبات کجا مانعة الجمع هستند از حیث ملاک استحباب؟ دو تا کار، هر دو مستحب هستند. مثلاً در یک روز خاص میتوانید دعایی را بخوانید در پنج دقیقه. میگویید در این پنج دقیقه چه دعایی مستحب است؟ این روایت میگوید، این مستحب است، آن روایت میگوید آن مستحب است. خُب، چه مانعی دارد؟ معارض نیستند. هم این ملاک استحباب دارد، هم آن. هم آن دعا خوب است، هم آن دعا خوب است. مستحب است. هر دو ملاک استحباب را دارند در مورد خاص.
حاج آقا اینجا میفرمایند: وقتی روایتی میگوید مستحب است ذراع و تمسیه کردن، ذهاب حمرة بشود، یک روایت هم میگوید مستحب است سریع بخوانید. یعنی اینجا ما دو تا مستحب داریم در کنار هم، هر دو ملاک استحباب را دارند. هر دو خوبیهایی دارند. زود نماز خواندن یک خوبی دارد و مستحب است. صبر کردن برای ذراع و برای تمسیه و اینها هم یک خوبی دارد و آن هم مستحب است. هر کدام را عمل کنی، عمل به مستحب کردی. پس همه دارند مستحب عمل میکنند! حاج آقا میفرمایند: خیر، نکتهی ظریف این است که ما در اینجا کسانی داریم که به هیچ کدام از اینها عمل نمیکنند. کسی که اوّل وقت سریعاً نخواند، انتظار برای زوال حمرة هم نکشد، مشغول کار سوم بشود. او تارک الاستحبابین است. یعنی هیچ کدام را انجام نداده است. نه فضیلت اوّل وقت را مراعات کرده است، و نه مراعات ذراع را، یا تمسیه و ذهاب حمرة را. او تارک الاستحباب است. اما کسی که اوّل وقت خوانده است، تحصیل استحباب کرده است. کسی که اوّل وقت نخوانده است، انتظاراً لذهاب الحمرة صبر کرده است، او هم تحصیل استحباب کرده است. چه کسی تحصیل استحباب اصلاً نکرده است؟ او که مشغول شده است به کار ثالثی.
به عبارت دیگر، یک کسی اوّل ظهر میگوید اوّل وقت است، نماز بخوانم سریعاً، اوّل الوقت رضوان اللّه، میگوید اللّهاکبر، ثواب برده است. یکی دیگر میگوید: روایت داریم اوّل ذراع نماز بخوان. مدام هم میرود شاخص را نگاه میکند که ذراع بشود. این هم الآن منتظر عمل به نص است، منتظر این است که ذراع بشود تا به آن استحباب و فضیلت شرعی عمل کند. این هم دارد ثواب میبرد. پس چه کسی است که اصلاً ثواب انجام نداده است؟ آن که نه اوّل وقت خوانده است، و نه انتظار ذراع لوقت فضیلت نماز ظهر را کشیده است.
شاگرد: این برای وقتی است که لسان هر دو اثباتی باشد، ولی اگر لسان یکی اثباتی و دیگری نفی باشد که اینها تعارض پیدا میکنند. وقتی روایت میگوید: «مسّوا بالمغرب قلیلاً» یعنی نخوان اوّل وقت. «مسّوا بالمغرب» یعنی یک کم صبر کن. این هم اثبات دارد، هم نفی دارد. اگر همهشان اثباتی بود، میگفتیم آن یک ملاکی دارد و دیگری ملاکی دیگر. ولی وقتی لسانش اثباتی و نفی شد، تعارض پیدا میکند.
شاگرد ۲: یا مثلاً «أحبّ أن أری فی السماء کوکبا».
استاد: چطور میفرمایید «نفی» است. مسّوا یعنی یک مقدار عقب بینداز.
شاگرد: یعنی نخوان.
استاد: بله. اما چرا نخوان؟ لمصلحة که پشتوانهی این تمسیه است.
شاگرد: مصلحتش را من میپذیرم ولی لسان آن روایت را که نفی میکند.
برو به 0:23:22
استاد: خیر. نفی نمیکند. تأخیر، معرض آفت است. یک مقدار از اوّل وقت عقب میاندازی، میبینید دیگر رفت، باید نصف شب بخوانی. برای عرف خیلی اینجوری میشود. لذا یکی از مصالح این است، به محض اینکه اوّل وقت آمد، نماز را بخوان. بخواهی عقب بیندازی مانع پیش میآید. یک وقتی میبینید اصلاً شرایطی نیست که مانع پیش بیاید. شما آمادهاید، در سجادهاید، فقط میماند فاصلهی پنج – شش دقیقهای انتظارِ یک امر ندبی که پشتوانهی ندبش، احتیاط است، که صدق اللّیل بکند، صلاة اللّیل محقق بشود، آن مصالحی که پشتوانهاش است. این دو تا چطور مانعة الجمع نشد؟ به خاطر اینکه هر دو میتواند محقق بشود. یکی مصلحت اینکه فی التاخیر آفات، یکی هم مصلحت اینکه احتیاط خوب است، صبر کنی تا دلت جمع شده باشد، به اماره عمل نکردی، به یقین عمل کردی در اینکه غروب شمس شده است. کدام اینها مانعة الجمع است؟ هیچ کدام. هر دو تا مصلحتی دارد. من جهة این مصلحت است، من جهة آن. به هر کدام هم عمل کنی، به آن جهت مصلحت او رسیدی. نماز اوّل وقت خواندی، فضیلت اوّل وقت را درک کردی و از «فی التاخیر آفات» دور ماندی. صبر کردی به فضیلت احتیاط و مشی بر یقین و امثال اینها رسیدی.
شاگرد: بالأخره مراتب فضل هست یا نیست؟ یعنی از روایت استفاده میشود همانطور که خود حاج آقا فرمودند افضل دومی است، نه اینکه افضل اوّلی باشد.
استاد: تصریح میکنند؟
شاگرد 2: به بیان شما اینطوری میشود. طبق این بیانی که تحلیل کردید: «مسّوا بالمغرب» افضل است. یعنی مراتب فضیلت نیست، مراتب افضلیت میشود.
استاد: چطور از عرض من این در آمد؟
شاگرد 2: در اوّلی فرار از این بود که مصلحت را از دست بدهی. یعنی یک حالتی بود که ما عرف عام را میشناسیم و اینکه عرف اگر اوّل وقت نخواند دیگر ول میکند.
استاد: نه اینکه خود رها میکند، بلکه مانع پیش میآید. فی التاخیر آفات، نه فی التاخیر تاخیر.
شاگرد 2: یعنی به خاطر دفع یک مفسده است.
استاد: بله. یعنی چون «فی التأخیر آفات»، الآن که وقتش است، بخوان.
شاگرد 2: لغیره این اتفاق افتاده است. ولی اگر میتوانی بهتر است که صبر کنی. لسان دوم که میفرماید: «مسّوا بالمغرب»، شما میفرمایید یعنی اینکه اگر میتوانی خیلی بهتر است این موقع بخوانی.
استاد: اگر میتوانی به چه معنا؟ یعنی اگر مظنهی «فی التاخیر آفات» نیست، در شرایطی که روی حساب ظواهر امر مطمئنی که الآن آفتی نیست، در این شرایط مشی بر یقین میکنیم.
شاگرد: یعنی میفرمایید هم عرض هستند، هر کدام یک مصلحتی دارند.
استاد: دارم عبارت حاج آقا را معنا میکنم.
شاگرد: عبارت حاج آقا صریح در این است که مراتب فضل هست. همینطور که در نماز ظهر میگویند بهتر است که تأخیر بیفتد.
استاد: برعکس، اتفاقاً خود حاج آقا پذیرفتند که بهتر است جلو بیندازید.
شاگرد: یعنی اوّل وقت بخواند؟
استاد: حاج آقا اینطور فرمودند که از مجموع روایات فضیلت ظهر برمیآید که اگر نافله را خواندید، افضل این است که عصر را هم زود بخوانید و صبر نکنید تا مثل. در رسالهی ایشان هم همینطور است. میفرمایند برای کسی که در معرض این است که نافله را بخواند، افضل این است که صبر کند و عقب بیندازد تا نافله را بخواند، نه اینکه سریع برود عصر را بخواند و نافله هم ترک شد. پس افضلیتِ فضیلت وقت مؤخر برای این است که خلاصه عادت نکند نافله از او فوت بشود، عقب بیندازد تا این بین بخواند. اما اگر نافله را خوانده یا قطع دارد که نمیخواند، یا مسافر است …
شاگرد: بقیهی فقهاء اینطوری حمل کردند، حمل کردند به مراتب فضل. خود حاج آقا مکرر فرمودند مستحب است تأخیر. روایت حمرة را حمل بر استحباب کردند.
استاد: بله، اما نافی مستحب مبادرت نگفتند.
شاگرد: نافی نیست، ولی کدام افضل است؟
استاد: کدام افضل است؟ از عبارت ایشان در میآید کدام افضل است؟ در نمیآید.
شاگرد: ظاهر عبارتشان این است که مراتب فضل را پذیرفتند. نه اینکه این دو تا هم عرض هم باشند.
استاد: مراتب فضل کدام است؟ فی الصورة الاولیٰ چیست؟ آنجایی که هیچ زمینهی احتیاطی نیست. افق صاف، افق مستوی، چشم همه دید که خورشید مستتر شد. در این فرض فضیلت کدام است؟ مبادرت افضل است یا صبر کردن؟
شاگرد: ایشان قبلاً فرمودند که هم «مسّوا» داریم، هم رؤیت کوکب داریم، اینها هر کدام مراتب فضل است.
استاد: مراتب فضل است برای جاهل. جاهل میتواند در اوّلِ استتار، به امارهی ظنیه عمل کند. مجاز است برای او، اما افضل این است که صبر کند. چقدر صبر کند؟ میتواند صبر کند تا قسم صد درصدی بخورد، خیلی خوب است. میتواند هم یک مقدار صبر کند، «مسّوا قلیلاً» بشود، اما باز هم باید به اماره عمل کند. خُب، وقتی اینطوری است، قطع نیست، ولی مرتبهای از فضیلت است. «أحبّ أن أری فی السماء کوکباً» یک مرتبهاش است، «ثلاثة کوکب» یک مرحلهاش است.
شاگرد: حمل میکنید بر جایی که افق پوشیده است؟
استاد: لازمهی مستحبی که ایشان میفرمودند و الآن هم میگویند این است و لذا الآن دارند جمع میکنند. قبلاً میگفتند این مستحب است. مستحب است برای کسی که جائز است به امارهی استتاری عمل کند، اما افضل این است که به این امارهی ظنیه عمل نکند و صبر کند تا مطمئن بشود مغرب شده است. شاید تصریح به اینها هم بود. وسط صفحهی پنجاه و سه این طور داشتند: «و هل الراجح مع الغيبوبة عن الحسّ في الأُفق المستوي بلا اختلاف للسطح في مكان المصلي بطرفيه شرقاً و غرباً هو الانتظار للذهاب»، این دقیقاً همین صورت اولایی است که ما دقیقاً بحثش میکنیم.
شاگرد: البته این نوشتهی قبلی است. در نوشتهی حاضر، استحباب نفسی را خیلی تقویت کردند.
استاد: من حرفی ندارم، از این عبارتِ الآن ایشان یک چیزی نشان بدهید. ما سمعاً و طاعةً در خدمتتان هستیم. از این عبارت الآن من چیزی نمیفهمم که تعیین کنند که افضل کدام است.
شاگرد 2: تعبیر به مراتب یعنی چه؟
شاگرد: ظاهر مراتب این نیست که یک نحو طولیت هست؟
استاد: الآن که میفرمایند: «و اما فی الصورة الاولیٰ فیجری فی ما بین هذه الروایات». «هذه الروایات» کدام است؟ روایت مبادرت یا روایت استتار؟
شاگرد: روایت استتار.
استاد: «بین هذه الروایات» یعنی روایات استتار، نه روایات مبادرت.
شاگرد 2: منظور ایشان «لا یوثر» است.
استاد: بله. روایات نظیر «لا یوثر» است که کلمهی مبادرت در آن نیست. یک رفتار است در اینکه سریع میخواندند. فرمودند: دو صورت دارد؛ گاهی مناسب عرف بود که جاهل بودند و عقبتر میخواندند. گاهی هم واضح بود.
شاگرد: اگر سیره بگیریم زمان دارد. اگر بگوییم «کان رسول اللّه لا یوثر»، سیرهی حضرت این بوده است.
استاد: من که به عبارت اینجا رسیدم، از مراتب الفضیلة، مبادرت در ذهنم آمد. یعنی افضل سیرهی حضرت است، چون داریم میبینیم موضوع محقق شد، حضرت هم میخواندند. پس معلوم میشود، افضل این است که در صورت اولیٰ نماز را سریع بخوانید. مرتبهی فضیلت بعدیاش، این است که به خاطر مراعات بعض محتملات، اینکه شاید اشتباه کردید و بعداً خورشید را ببینید، مرتبهی بعدیاش این است که «مسّوا». این به ذهن میآید. «بین هذه الروایات» که نظیر روایت لیث است و بین «روایات تحدید بعد حمل الطائفتین علی مراتب الفضیلة»، یعنی سیرهی حضرت را با «مسّوا» و «أحبُّ» را حمل کنید بر مراتب فضیلت. کدامش افضل است؟ من به ذهنم آمد میخواهند بگویند سیرهی حضرت افضل است.
برو به 0:33:28
شاگرد: «أحبُّ» را چه کارش کنیم؟ یعنی امام، خلاف پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله …
استاد: مرتبه فضیلت را دارند توضیح میدهند برای عموم. حضرت که قید نکردند «أحبّ عند رؤیة الواضح الافق» باز هم أحبُّ. این را که که نفرمودند. فرمودند: در شهر زندگی میکنید، بین مردم هستید، روی حساب روال عادی، منِ امام هم مثل مردم [هستم]، «أحبّ» را هم برای دیگران گفتند، در شهر زندگی میکنید طوری نمازتان را بخوانید که یک وقتی مبتلا به اعاده نشوید. طوری نماز بخوانید که ستاره را میبینید، دلتان جمع شده است. تصریح نکردند به اینکه در صورت علم حتمی به استتار، باز هم أحبّ.
شاگرد: این روایات را فرموده بودید برای آن دستهی اوّل است که مربوط به احتیاط بود، یک حالت احتیاط درونش است.
استاد: در نماز ظهر میگفتند روایات مبادرت داریم، روایات وقت فضیلت ذراع هم داریم. آنجا فرمودند روایات ذراع برای آن است که نافله را نخوانده است. به کسی که خوانده، بگوییم صبر کن تا ذراع؟ معنا ندارد. سریع بخوان. آنجا دیگر جای روایات مبادرت است. نافلهی عصر را خوانده است، بگوییم صبر کن تا مثل؟ ابدا جایش نیست. صبر کردن تا مثل، برای نافلهی عصر بود. اگر نافلهی را خواندی، سریع بخوان. اینجا جای روایات مبادرت است. مختارشان آنجا این بود، خُب، اینجا هم همین میشود. اینجا هم برای مراعات استصحاب و عدم اشتباه و مشی بر یقین و امثال اینهاست. خُب، اگر برای این است، وقتی یقین داری جای روایات مبادرت است. میدانی وقت شده، سریعاً بخوان. حالا اگر شما مقابلش را میگویید، یک جایی از عبارت باید استفاده کنید.
شاگرد: این تعارض ذهن ما را برمیگرداند به اینکه یک بار دیگر خود این روایات را نگاه بکنیم. ببینیم آیا دو تایش میخواهد بگوید هم این فضیلت دارد هم آن؟ یا برای مواقع احتیاط و حمل بر یقین کردن است؟ ما گفتیم هر دو مستحباند، بیاییم تعارض را حل بکنیم. اصلا قبل از تعارض بیاییم یک جمعی پیدا کنیم. یکیاش استحباب به خاطر احتیاط است، وقتی هم که علم داریم که واضح است، همان اوّل وقت بخوانیم.
شاگرد 2: اگر ما باشیم و فقط روایت «أحبُّ»، بعضی این را فرمودند که حضرت میخواستند تاریکی شب پیدا بشود.
استاد: یعنی «أحبُّ صدق اللیل عرفاً». همان اعتباری که حاج آقا هم کلام محقق را اینطور معنا کردند.
شاگرد: قبلاً فرمودید «أحبُّ» منظور تمام شدنش باشد.
استاد: بله. آن بحث ادبیاش بود که «اذا صلّیتُ».
شاگرد: شیخ هم همین احتمال را داده بودند. در استبصار دو احتمال است، در تهذیب فقط همین است. استحباب را به تأنّی در صلاة زده بودند. فرموده بودند این یعنی اینکه حضرت میگویند خوب است نمازتان را آرام و با طمأنینه بخوانید.
استاد: که وقتی فارغ میشوید، ستاره ببینید و دور هم نیست. «انّی أحبّ اذا صلّیتُ المغرب» نه اینکه «اذا» یعنی شروع من، یعنی «اذا صلّیتُ ان أریٰ». مثل روایت ابان که بیرون بودند، «أحبُّ» آنجا انجام نشده بود[4]. چرا؟ چون ابان و اینها میگفتند: «نحن ننظر الی شعاع الشمس». نمیگویند حضرت نماز را طول دادند. میگویند نماز تمام شد، گفتیم «فی هذه الساعة تصلّی»؟ کأنّه هنوز روز است، چه نماز مغربی؟ حضرت فرمودند: «اذا غربت الشمس» میشود نماز را خواند.
«و أمّا في الصورة الأولى فيجري في ما بين هذه الروايات» یعنی روایات عمل حضرت «و روايات التحديد بذهاب الحمرة بعد حمل الطائفتين على مراتب الفضيلة، ما يجري في ما» یجری در نظیرش که در ظهر و امثال اینها بود. که آنجا هم گفتیم که افضل کدام است؟ افضل آن است که چون تفصیل برای نافله است، وقتی نافله را خواندید دیگر جای مبادرت است. جای این نیست که صبر کنید. «روايات المبادرة و المسارعة إلى الصلاة في أوّل وقتها و ما دلّ على أوقات الفضل على التفصيل» یعنی تفصیل ذراع و مثل و امثال اینها. برای عشاء و اینها هم بعداً میآید که فضیلت وقت عشاء کدام است. یک کسی مسافر است، مثلاً بگوییم که نافله را نمیخواهد بخواند. یعنی قاصد قطعی است. چون مسافر که نافلهی مغرب را دارد اما میخواهد نافله را نخواند قطعاً. نماز مغرب را خواند، افضل برای او خواندن نماز عشاست؟ یا افضل این است که صبر کند تا ذهاب حمرهی مغربیه بشود، شفق مغربیه از بین برود؟ حضرت فرمودند: «اذا غربت الشمس دخل وقت الصلاتین» المغرب و العشاء، به محض غروب وقت هر دو شده است «الا انّ هذه قبل هذه» این قبل از آن است[5].
«و يمكن الجمع في موارد تحقق شروط المعارضة» در موردی که فرض بگیریم که شروط معارضه هست و محقق است، نه آنجایی که میتوانیم یکی را جلو بیندازیم. «المبنيّة على استحباب كلّ من الفعل و الترك بحسب الدليلين» هم میتوانید مبادرت کنید به حسب روایات بدار، مسابق. هم میتوانید صبر کنید استناداً به روایات فضیلت. در جایی که معارضه باشد و یکی جلو نیفتد و مبنی باشد که هر دو استحباب باقیاند، مثل آنجایی که اماره دارید بر اینکه استتار شده است. جائز است برایتان نماز بخوانید. حالا این بدار میآید یا نمیآید؟ اینجا جای آن استحباب هم هست. آن استحباب میگوید صبر کن. واجب نیست که طبق اماره عمل کنی، امارهی ظنیه داری. برایت جائز است، اما میتوانی صبر کنی. اینجا از آنهاست. وقتی جاهلی هر دو تایش هست.
شاگرد: فرض این است که افق باز است.
استاد: خیر. از صورت اولیٰ دیگر رفتیم. «یمکن الجمع» ادامه دادن مطلب قبلی است به نحوی نه در خصوص صورت اولیٰ و لذا هم قید زدند. یمکن الجمع در آن جایی که روایات مبادرت با روایات فضیلت علی التفصیل مقابل هم هستند. حالا دیگر صحبت صورت اولی و ثانی نیست. چون گفتند یجری در ما نحن فیه در صورت اولیٰ، ما یجری آنجا، نه در صورت علم. بلکه مطلق. یجری در صورت اولای ما، ما يجري في ما بين روایات المبادرة فی اول وقتها و ما دلّ. نه اینکه ما یجری و ما دلّ علی صورة العلم. آنجا که علمی نبود. آنجا به خاطر نافله بود. در ظهر چطور بود؟ شما اوّل ظهر مستحب بود اوّل وقت بخوانید. از طرف دیگر به خاطر نافله – نه مسألهی علم و جهل- افضل بود صبر کنید تا ذراع.
شاگرد: وجه شبهشان مراتب فضل میشود.
استاد: احسنت. وجه شبهشان مسألهی علم و اینها نیست. میروند در فضای جمع بین روایات مبادرت با روایات فضیلت. وقتی اینطوری شد «یمکن الجمع». بعد میگویند «فی موارد تحقق شروط المعارضة»، یک جایی معارضه واقعاً نیست. آن جایی که در ما نحن فیه میزان علم است، علم هم داریم. اینجا کجایش معارضه هست؟ ولی اینها را تصریح نمیکنند. کلی میگویند. «في موارد تحقق شروط المعارضة المبنيّة على استحباب كلّ من الفعل و الترك بحسب الدليلين بأنّ المتحصّل منهما ثبوت ملاك الاستحباب في كلّ من المبادرة» به خاطر اوّل وقت، «و الانتظار» به خاطر دلیل استحباب و مشی بر یقین و امثال اینها. «لوقت خاصّ؛ فغير المنتظر» آن که اصلاً منتظر آن وقت خاصِ فضیلتی نباشد «و هو المشغول بفعل مبائن آخر غير عبادي» او «تارك للفضيلتين».
«فلا يرجع الأمر إلى استحباب النقيضين» امر برنمیگردد به دو تا مستحبی که نقیض هستند، یا این مستحب باید باشد یا آن. خیر، هر دو مستحب است. و لا منافاة بین الاستحبابین. «بل الضدّين اللذين لهما ثالث» این دو تا مستحب، مستحبی هستند که ثالث دارند. هم این مستحب است، هم آن مستحب است، سومیاش هم تارک الفضیلتین است که کار مستحب انجام نداده است. «فتدبّر».
برو به 0:44:22
شاگرد: «یمکن الجمع» یعنی مواردی که افق باز است. این که نه علم و جهل، هر دو فعل مستحب هستند، حمل هم بر مراتب فضیلت نکردیم.
استاد: نکردیم.
شاگرد: یعنی احتمال صد درصدی شد یعنی هر دو تا راه حل جمع.
استاد: یمکن الجمع در مواردی که صورت اولیٰ فرض گرفتیم. یعنی علم داریم که خورشید استتار برایش حاصل شده است.
شاگرد: هم از این طرف سیرهی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله بوده است، از آن طرف هم امام علیه السلام مثلاً فرض کنید میگویند صبر کنید. ایشان میخواهند بگویند شبیه مستحب تأخیری میشود، هر دو تا مستحب هستند.
استاد: یعنی با اینکه علم داری، مستحب تأخیری است. ضمن مطالعهی همین فرمایش شما به ذهنم آمد، به قرینهی آخر عبارت که میگویند ثالث را در چه کسی پیدا میکنند؟ نه اینکه خود اینها را بیایند دو تا مورد برایش درست بکنند. اینها را مطلق، باز میگذارند و میگویند هر دو تا مستحب. انتظار برای وقت خاص مستحب است. مبادرتِ اوّل وقت مستحب است. میرویم سراغ ثالث که تارک استحبابین است، آن کسی که عمل مباین انجام داده است. از این میفهمیم که ایشان کأنّه این دو تا را در رتبهی استحباب، کنار هم دانستند. چه زود بخوانی ثواب بردی، چه به خاطر آن صبر کنی ثواب بردی؛ به قرینهی ثالث. ولو اینکه ثالث را گفتند ولی قرینهای که باز تأکید میکنند: «تحقق شروط المعارضة المبنیة علی استحباب کل من الفعل بحسب الدلیلین»، این باید ثابت بشود. اگر ما یک استحبابی را بگوییم که اصلاً لسانش برای مورد جهل است …
شاگرد: ایشان میگویند فرض کنیم که اینطور شد. به فرمایش شما خودشان توجیه کردند. شاید این «یمکن» را میگویند بر فرضی که حمل نتوانستیم روایات را بکنیم.
شاگرد 2: تعبیر «مراتب» سازگار نیست با این نکته که آن بالا منظورشان این بوده باشد. مراتب بوی این را میدهد که یکی افضل از دیگری است، نه اینکه دو طرفِ یک استحباب باشد.
استاد: خُب، مراتبی که بالا گفتند را با یمکن الجمع میخواهیم جمع کنیم؟ یا میخواهیم بگوییم دو مطلب است؟
شاگرد 2: دو مطلب است. با فرض اینکه دلیل، اقتضائش مراتب نباشد، ممکن است جمع بشود …
و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان
تگ:
لیث بن بختری مرادی، علم به غروب، جهل به غروب، مراتب فضیلت، تاخیر از استتار.
[1]. بهجة الفقیه، ص ۷۱.
[2]. وسائل الشيعة، ج 4، ص 121: «و عنه عن المنقري عن علي عن أبي بصير قال: ذكر أبو عبد الله علیه السلام أول الوقت و فضله فقلت كيف أصنع بالثماني ركعات فقال خفف ما استطعت».
[3] . تهذیب الاحکام، ج 2، ص 22: «مَا رَوَاهُ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ اَلْحَسَنِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ اَللُّؤْلُؤِيِّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ اَلْحَارِثِ بْنِ اَلْمُغِيرَةِ اَلنَّصْرِيِّ وَ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالُوا: كُنَّا نَعْتَبِرُ اَلشَّمْسَ بِالْمدِينَةِ بِالذِّرَاعِ فَقَالَ لَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ «أَلاَ أُنَبِّئُكُمْ بِأَبْيَنَ مِنْ هَذَا» قَالُوا بَلَى جَعَلَنَا اَللَّهُ فِدَاكَ قَالَ «إِذَا زَالَتِ اَلشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ اَلظُّهْرِ إِلاَّ أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةً وَ ذَلِكَ إِلَيْكَ فَإِنْ أَنْتَ خَفَّفْتَ سُبْحَتَكَ فَحِينَ تَفْرُغُ مِنْ سُبْحَتِكَ وَ إِنْ أَنْتَ طَوَّلْتَ فَحِينَ تَفْرُغُ مِنْ سُبْحَتِكَ».
[4]. وسائل الشيعة، ج 4، ص 180: «و عن أبيه و محمد بن الحسن و أحمد بن محمد بن يحيى جميعا عن سعد بن عبد الله عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن موسى بن يسار العطار عن المسعودي عن عبد الله بن الزبير عن أبان بن تغلب عن الربيع بن سليمان و أبان بن أرقم و غيرهم قالوا أقبلنا من مكة حتى إذا كنّا بوادي الأخضر إذا نحن برجل يصلّي و نحن ننظر إلى شعاع الشمس فوجدنا في أنفسنا فجعل يصلّي و نحن ندعو عليه (حتى صلّى ركعة و نحن ندعو عليه) و نقول هذا من شباب أهل المدينة – فلما أتيناه إذا هو أبو عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام فنزلنا فصلّينا معه و قد فاتتنا ركعة فلما قضينا الصلاة قمنا إليه فقلنا جعلنا فداك هذه الساعة تصلّي فقال إذا غابت الشمس فقد دخل الوقت».
[5]. همان، ص 181، ح 24: «محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد عن أحمد بن محمد بن أبي نصر عن القاسم مولى أبي أيوب عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد الله علیه السلام قال: إذا غربت الشمس فقد دخل وقت الصلاتين إلى نصف الليل إلا أن هذه قبل هذه و إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الصلاتين إلا أن هذه قبل هذه».
دیدگاهتان را بنویسید