مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 7
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٧: ١٣٩٢/٠۶/٣١
دیروز این برگههایی که شما زحمت کشیدید به من دادید که خیلی جمع آوری خوبی بود. نمیدانم طبق جمع آوری خود نرم افزار این آماده شده یا نه، جدا جدا خودتان دانه دانه انتخاب کردید، و یک جای دیگر مثلاً کپی کردید و بعد مجموعش را پرینت کردید؟
شاگرد: بله.
استاد: پس انتخاب کردید. چون گاهی میشود که کلّ جوابها را در یک جستوجو، کلّش را اینطور بیاورید. من هم حدس زدم که آنهایی را که میخواستید گزینش کردید از بین موارد متعدد. جزاکم الله خیرا.
فقط پریروز بود که عرض کردم، در روایت یعقوب بن شعیب این مشکل را داشتیم که عدهای حدود ۴-۵ مورد از کتب، تعبیر فرموده بودند صحیحه. روایت سیزدهم باب بود.[1] اما این روایت مکاتبه ابن وضّاح[2] را همه میگویند روایت، خبر، به خاطر سلیمان بن داود. یک جا شما هم آوردید که گفتند صحیحه.
شاگرد: البته بعد خودشان کلمه توثیق را بعد از همان صحیحه به کار بردند.
استاد: میدانم. ایشان میگویند سلیمان بن داود، منقری منظور است و نجاشی توثیقش کرده، خب حالا دو جا هم در رجال شیخ مهمل آمده، آمده باشد. آخر این مشکل ما نیست. مشکل ما این است که عنه، یعنی حسن بن محمد بن سماعه، واقفیٌ معاند، جای دیگر نیامده که موثق. و لذا نمیشود تعبیر کنیم صحیحه. علاوه اینکه سلیمان بن داود منقری هم که «وثقه النجاشی»، خودش میگوید که لیس بمتحقق بنا. یعنی عامی است، شیعه نیست.
شاگرد: گفتم شاید این قرینه هست که مرادش از آن صحیحه …
استاد: یعنی معتبره.
شاگرد: با تسامح بله، شاید یک مقدار تسامح شده.
شاگرد2: صحیح به معنای قدما دیگر، اشکالی دارد؟
استاد: اگر در این کتاب از اوّل تا آخرش همینطور به کار میبرند، بله. من تازگی نگاه نکردم، یک وقت دیدم که بررسی سندی هم در همین کتاب شده بود. خب اگر بررسی سندی طبق اصطلاحات متأخرین میشود، دو تا اصطلاح سخت میشود. علی ای حال پس این یک مورد است که من دیدم این روایت را گفتند صحیحه. ولی ظاهراً تا اندازهای که من می فهمم صحیحه بودن به این اصطلاح متأخرین سر نمیرسد.
نمیدانم برای آن احتمالی که من دیروز عرض کردم شاهدی پیدا کردید یا نه؟ که چاپ اسلامیه خط خود صاحب وسائل را تغییر دادند. چطور چاپ اسلامیه و همه، «فوق الجبل» است؟ من این احتمال را عرض کردم که اسلامیه طبق تهذیب تصحیح کردند. یعنی با اینکه دیدند خط صاحب وسائل، فوق اللیل است، اما چون مصدر که تهذیب بوده، فوق الجبل بوده، و فوق اللیل هم یک مقدار نامأنوس بوده، چاپ اسلامیه خط صاحب وسائل را تغییر دادند، کردند فوق الجبل. این حدس است، نمیتوانیم به اینها نسبت بدهیم. شما در ذهنتان باشد، ببینید شاهدی برای این پیدا میشود که مثلاً در مقدمه خود کتاب چیزی تذکر داده باشند یا نه. ظاهراً متصدی تصحیح این چاپ اسلامیه مرحوم آقای ربانی بودند، آشیخ عبد الرحیم ربانی شیرازی. با ماشین تصادف کردند؟
شاگرد: در اواخر سال ۶۰ تصادف کردند.
استاد: خلاصه ایشان متصدی تصحیح بودند. حالا آیا توضیحی دادند که مثلاً بعضی جاها خط صاحب وسائل بوده اما ما تصحیح کردیم؟ علی ای حال این یک احتمال بود.
عرض کنم که سؤال سر این بود که آیا روایت شبهه موضوعیه است یا شبهه حکمیه است، احتیاطش سر چیست؟ مرحوم شیخ هم در برائت رسائل همین روایت را حمل کردند بر شبهة موضوعیه.[3] یعنی طرف، شک خارجی داشته، نه اینکه سؤال کرده که وقت صلاة مغرب چه زمانی است.
شاگرد۱: در کتب اصول و حواشی رسائل، غوغایی راجع به همین روایت است.
استاد: چون بحث برائت و احتیاط است، «خذ بالحائطة لدینک». آیا اخباریین میگویند همه جا احتیاط است، اصولیین میخواهند احتیاط نیست.
برو به 0:05:52
شاگرد۲: موضوعش شبهه موضوعیه نیست، هست؟ شیخ در ذهنم به عنوان یک استصحاب میآورند که در واقع «لا تنقض الیقین بالشک».
شاگرد۱: در بحث برائت است.
استاد: برائت است.
شاگرد۲: کجا می آوردند؟
استاد: شیخ انصاری قشنگ میگویند «بیان لمناط الحکم کما فی قولک للمخاطب: اری لک ان تُوَفّی دینک» یا تُوفِیَ «و تخلص نفسک». یعنی یک نصیحتی موضوعی، برای سائل میکنند. تأخذ بالحائطة لدینک. «تأخذ» بیان مناط حکم است که چرا گفتم «اری لک ان تنتظر»، چون میخواهم که احتیاط کنی. در خصوص این مسأله میخواهم که تو احتیاط کنی. «تأخذ بالحائطة لدینک» را هم که شما فرمودید که بعضی فرمودند به معنای این است که یعنی در انتظار، ظاهراً در فرمایشات مرحوم آقای اراکی بود، شاید غیر ایشان هم نگفته بودند. ایشان میگویند که اصلاً تقیه که اینجا ممکن نیست. طرفین راه را میبندند. آخر کار میگویند لم یبق الا احتمال اینکه تأخذ بالحائطة یعنی مواظب باش، صبر کن تا زوال حمرة اما تأخذ بالحائطة. احتیاط بکن که اهل سنت تو را نبینند.
و أمّا عن الموثّقة: فبأنّ ظاهرها الاستحباب، و الظاهر أنّ مراده الاحتياط من حيث الشبهة الموضوعية- لاحتمال عدم استتار القرص و كون الحمرة المرتفعة أمارة عليها-؛ لأنّ إرادة الاحتياط في الشبهة الحكميّة بعيدة عن منصب الإمام عليه السّلام؛ لأنّه لا يقرّر الجاهل بالحكم على جهله، و لا ريب أنّ الانتظار مع الشكّ في الاستتار واجب؛ لأنّه مقتضى استصحاب عدم الليل، و الاشتغال بالصوم، و قاعدة الاشتغال بالصلاة.
فالمخاطب بالأخذ بالحائطة هو الشاكّ في براءة ذمّته عن الصوم و الصلاة، و يتعدّى منه إلى كلّ شاكّ في براءة ذمّته عمّا يجب عليه يقينا، لا مطلق الشاكّ؛ لأنّ الشاكّ في الموضوع الخارجيّ مع عدم تيقّن التكليف لا يجب عليه الاحتياط باتّفاق من الأخباريّين أيضا.
هذا كلّه على تقدير القول بكفاية استتار القرص في الغروب، و كون الحمرة غير الحمرة المشرقيّة، و يحتمل بعيدا أن يراد من الحمرة الحمرة المشرقيّة التي لا بدّ من زوالها في تحقّق المغرب. و تعليله حينئذ بالاحتياط و إن كان بعيدا عن منصب الإمام عليه السّلام كما لا يخفى، إلّا أنّه يمكن أن يكون هذا النحو من التعبير لأجل التقيّة؛ لإيهام أنّ الوجه في التأخير هو حصول الجزم باستتار القرص و زوال احتمال عدمه، لا أنّ المغرب لا يدخل مع تحقّق الاستتار. كما أنّ قوله عليه السّلام: «أرى لك» يستشمّ منه رائحة الاستحباب، فلعلّ التعبير به مع وجوب التأخير من جهة التقيّة، و حينئذ: فتوجيه الحكم بالاحتياط لا يدلّ إلّا على رجحانه.[4]
شاگرد۱: آنجایی که میگویند شبهه موضوعیه است، بعدش است. و اما عن الموثقة.
استاد: این مال تقریر احتیاط بود. «و اما عن الموثقة فبان ظاهرها الاستحباب» ببینید اینجا تعبیر میکنند موثقه. یعنی موثقه روی فرض اینکه سلیمان بن داود، همان منقری باشد و عامی موثق باشد طبق توثیق نجاشی و عدم اعتنا به تضعیف غضائری. «و اما عن الموثقة فبان ظاهرها الاستحباب». که حاج آقا هم اینجا فرمودند الاستحباب. بعد فرمودند: «و الظاهر ان مراده الاحتیاط من حیث الشبهة الموضوعیة لاحتمال عدم استتار القرص و کون الحمرة المرتفع امارة علیها لان ارادة الاحتیاط فی الشبهة الحکمیة بعیدة عن منصب الامام علیهالسلام» که امام مسأله را که جواب بدهند، بگویند احتیاط بکن، احوط این است. مرجع میگوید احوط. «لانه لا یقرر الجاهل بالحکم علی جهله» به آن که جاهل است که نمیگویند به جهلت ادامه بده. «و لا ریب ان الانتظار مع الشک فی الاستتار واجب؛ لانه مقتضی استصحاب عدم اللیل و الاشتغال بالصوم و قاعدة الاشتغال بالصلاة. فالمخاطب بالاخذ بالحائطة هو الشاک فی برائة ذمته عن الصوم و الصلاة. و یتعدی منه الی کل شاک فی برائة ذمته اما یجب علی یقیناً لا مطلق الشاک. لان الشاک فیه الموضوع الخارجی مع عدم التیقن التکلیف لا یجب علیه الاحتیاط». که دیگر از بحث ایشان بیرون میرود. «هذا کله علی تقدیر القول بکفایة استتار القرص فی الغروب» یعنی قول مقابل مشهور. «و کون الحمرة غیر الحمرة المشرقیة و یحتمل بعیداً ان یراد من الحمرة، الحمرة المشرقیة التی لا بد من زوالها فی تحقق المغرب» یعنی ایشان روایت را از روایت استتار به وضوح گرفتند. میگویند روایت، روایت استتار است. شبهه هم موضوعیه است، شک دارد در نفس الاستتار. چرا شک دارد؟ چون میگوید که یک سرخی بر کوه هست. خب حضرت فرمودند باید صبر کنی. ایشان هم احتیاط را وجوب گرفتند.
شاگرد: استحباب. دارند جواب اخباریها را میدهند. اخباریها این را آوردند برای شبهه تحریمیه.
استاد: نه، یکی وجوب داشتند، کسی که شک داشته، مستصحب باشد، فرمودند وجوب است. اوّلش فرمودند «ظاهرها علی الاستحباب». بعد فرمودند «و لا ریب ان الانتظار مع الشک فی الاستتار واجب». مستصحب النهار است. «فالمخاطب بالاخذ بالحائطة هو الشاک فی برائة ذمته … یجب علیه یقیناً».
شاگرد: پس استحبابی که بالا گفتند چه می شود؟ آقای اخباری این روایت را آورده که بگوید که احتیاط واجب است. شیخ هم که قبلاً ادله برائت را آوردند، دارند ادله اخباری را جواب میدهند که نه، واجب نیست. میگویند استحباب.
برو به 0:11:53
شاگرد2: شیخ میفرماید که از مواضع شک در مکلف به است، نه شک در اصل تکلیف.
استاد: یعنی مکلف به، با اینکه شبهه موضوعیه است؟
شاگرد2: در مواردی که مثلاً طرف صائم است، میخواهد روزه را بخورد، یقین ندارد که اگر الآن بخورد، روزه از وی ساقط شده.
شاگرد: باید استصحاب کند. خب پس چرا میگویند استحباب؟
استاد: فرمودند «و اما عن الموثقة فبان ظاهرها الاستحباب». ظاهر عبارت وجوب نیست، دارند جواب آن حرف را میدهند که گفت: «فان الظاهر ان قوله بیان لمناط الحکم … فیدل علی لزوم الاحتیاط مطلقاً». اینجا میفرمایند و اما جواب از او «فبان ظاهرها الاستحباب». حضرت نفرمودند «علیک ان تنتظر». فرمودند: «اری لک»، یعنی خیر تو در این است که «ان تنتظر و تاخذ بالحائطة». خب این مال استحباب. حالا دنبالش در مورد روایت، خلاصه میفرمایند واجب هست یا نیست؟ «فالمخاطب بالأخذ بالحائطة هو الشاک فی برائة ذمته عن الصوم و یتعدی منها الی کل شاک فی برائة ذمته» یعنی قاعده اشتغال میآید. «اما یجب علیه یقیناً لا مطلق الشاک». میگویند در این روایت چون مستصحب النهار است، واجب است احتیاط کنید. اما شما همه جای دیگر هم میتوانید بگویید که ولو اصل تکلیف مشکوک است باید احتیاط کنند؟ نه.
شاگرد: پس استحباب چه میشود؟
استاد: اصل لزوم احتیاطی که گفته بود، استحبابا. احتیاط مستحب است، الّا …
شاگرد: در موردش وجوبی میگویند.
استاد: در موردش چون مستصحب النهار است، واجب است.
شاگرد: اصطلاحاً میگویند روایت باید اقلاً مورد خودش را شامل بشود. بگوییم یک استحباب کلی ولی در این مورد …
استاد: به خاطر استصحاب نهار. «لان الشاک فی الموضوع الخارجی مع عدم تیقن التکلیف».
شاگرد: همه حرفها درست است سر جای خودش، اما تناقضی که هست که یک بار استحباب گفتن و یک بار وجوب.
شاگرد2: یعنی میگویند از روایت چیزی برداشت نمیشود جز استحباب. منتها از ادله استصحاب در این مورد یک استفاده دیگری میشود، ولی از روایت استحباب برداشت می شود، هر جا که باشد. چه مورد ما، چه غیر مورد ما. منتها ادله استصحاب این مورد مستصحب النهار را برای صائم میگیرد، کاری هم به روایت نداریم.
استاد: نظیر آن کاری که مرحوم مجلسی و مرحوم صاحب وسائل نسبت به روایت کردند در مسألة احتیاط. هر دو بزرگوار در باب احتیاطِ در دین روایت را آوردند. حالا اگر بگویند این روایت میگوید وجوب احتیاط، مطلقا؛ میشوند مثل اخباریین، باید احتیاط کنند. اما اگر بگویند حسن الاحتیاط، میگویند این روایت میگوید احتیاط خوب است، ولو در مورد آنجا که اشتغال یقینی است، باید برائت یقینی هم بشود. او با این اقدام، قطع به برائت ندارد. شما هم همینجور میخواستید بگویید؟ البته تقیهاش را هم بعداً مرحوم شیخ میگویند. دنبالش میفرمایند «و تعلیله حینئذ بالاحتیاط و ان کان بعیداً عن منسب الامام» اگر مربوط به حمره باشد، «کما لا یخفی الا انه یمکن ان یکون هذا النحو من التعبیر لاجل التقیة لایهام ان الوجه فی التاخیر هو حصول الجزم بالاستتار القرص و زوال احتماله» اما این برای تعمیه باشد، میخواهند که مطلب را مبهمش کنند. بعد فرمودند «لا ان المغرب لا یدخل مع تحقق الاستتار. کما ان قوله اری لک یستشم منه رایحة الاستحباب».
شاگرد: ما باشیم و این تعبیر…
استاد: تعبیر «اری لک» استحباب است. ظاهرش استحباب است. ولو در مورد، چون مستصحب النهار است، ما میگوییم که باید احتیاط کند. «فلعل التعبیر به» یعنی «اری لک» «یستشم منه الاستحباب»، «مع وجوب التاخیر» تاخیر واجب است، اما چرا تعبیر استحبابی را آوردند؟ «من جهة التقیه». «و حینئذ فتوجیه الحکم بالاحتیاط لا یدل الا علی رجحانه» میخواهند بگویند احتیاط خوب است، شما هم احتیاطی که خوب است را انجام بده.
شاگرد: یعنی آمدند در فضای تقیه بحث میکنند؟
استاد: بله، اگر میگفتند واجب است دوباره میشد خلاف تقیه. یعنی حتماً باید صبر کند.
شاگرد: از اینجا به بعد که میگویید کأنّ شیخ اینجوری میخواهند بگویند که اصلاً حکم ذهاب حمره است.
استاد: بله.
شاگرد: حکم ذهاب حمره است، تو هم باید صبر کنی، شبهه هم حکمیه است. منتها عبارت به استحباب است.
استاد: بله. فرمودند «هذا کله علی تقدیر قول بکفایة استتار و کون الحمرة غیر حمرة المشرقیة و یحتمل بعیداً» میگویند بعید است،«عن یراد من الحمرة الحمرة المشرقیة التی لابد من زوالها فی تحقق المغرب» بنابر عدم قول به استتار. «و تعلیله حینئذٍ بالاحتیاط و ان کان بعیداً» و ان کان بعیداً روی مبنای این است که روایت را دلیل قول مشهور بگیریم و منظور سائل را در کتابتش از فوق الجبل یا فوق اللیل، حمرة مشرقیه بگیریم.
برو به 0:17:39
شاگرد: پس قول سوم میشود. یکی استحباب، یکی استصحاب در واقع، ظاهراً میگویند تیقّن و غیره و ذلک. یکی هم ببریم در فضای تقیه و همان معنای مشهور. پس درواقع سه تا حرف زدند شیخ.
استاد: یکی در فضای مطلق احتیاط، چه شک در تکلیف است، چه شک در این است، حُسن احتیاط. استحباب را میرساند. یکی در فضایی که مستصحب هست، به خاطر قاعده اشتغال باید برائت یقینی حاصل کند. و یکی هم اینکه هیچکدام اینها نباشد، تقیه باشد
شاگرد: اخباری آمده این روایت را آورده. ما میخواهیم جوابش را بدهیم، این جواب نشد برای اخباری.
استاد: چرا دیگر، میگویند روایت دال بر وجوب نیست.
شاگرد: بگوییم شاید این باشد، شاید آن باشد، شاید آن. در حالی که میگوید من مطمئنم باید احتیاط کنی، خذ بالحائطة لدینک. باید جواب محکم داد.
استاد: اذا جاء الاحتمال در استظهار بطل الاستدلال. اخباریین میخواهند به امام علیه السلام نسبت بدهید وجوب احتیاط را. میفرمایند این همه محتملات هست، چطور میگویید شارع به من فرموده که واجب است احتیاط کنم. اگر تقیه باشد، این مفری است برای اینکه تقیه کنند، وجوب احتیاط نیست، این یک. دو، اگر هم ظاهرش وجوب است، مال استصحاب مورد است. و الا عبارت استحباب را میرساند. بنابراین که بگوییم منظور از حمره، حمرة مثلاً بر کوه است. فرمودند «و کون الحمرة غیر الحمرة المشرقیة».
شاگرد: مگر ظهور همیشه یک حد مخالفی ندارد، احتمال مخالفی ندارد؟ ظهور یعنی نص نیست دیگر، احتمال مخالف دارد. پس بنابراین اگر در مقابل ظهور گیری به شخص بگوییم اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال، او میگوید من دارم ظهور میگویم، نگفتم نص.
استاد: نه، ببینید اگر کسی بگوید ظاهر این است، من هم قبول دارم ظاهر است، اما احتمال خلاف ظاهر هم هست. این تمام است، میگوییم و کل ظهور حجة. اما شیخ میخواهند ابداع ظهوری بکنند کنار ظهور آنها.
شاگرد: می خواهند بگویند مجمل شد، یعنی ظهور ندارد در حقیقت.
استاد: ظاهرها الاستصحاب. و الظاهر ان مراده کذا. ایشان اصلاً میخواهند استظهار را این قرار بدهند. بعداً که میگویند یحتمل بعیداً، یعنی خلاف ظاهر حتی. اینکه شما میگویید جواب آنها نشد، ایشان گفتند ظاهر که اصلاً حرف شما نیست.
شاگرد2: استحباب است.
استاد: بله، احتمال بعید هم تقیه است.
شاگرد: یعنی پس با اذا جاء الاحتمال جواب ندادند. گفتند اصلاً ظهور یک چیز دیگری است.
استاد: نه، ایشان فرمودند که این جواب آنها نمیشود. گفتم چرا جواب آنها نمیشود؟ آنها میگویند روایت این است. شیخ اوّلاً میفرمایند ظاهر که این نیست.
شاگرد3: شیخ که از استحباب دست برداشتند. این چه استحبابی است که مورد خودش را نمیگیرد؟ در موضوع خودش قرار شد الزامی باشد احتیاط. استصحاب است دیگر. استصحاب النهار دارد آقای صائم یا مصلّی، پس باید حتماً احتیاط کند و صبر کند. این بیان دوم. این میشود متضاد با بیان اوّل.
شاگرد۲: ظاهراً چند رده بحثی داریم. یک بار میخواهیم بگوییم یک چیز کلی آخر روایت آمده، خذ بالحائطة لدینک. ایشان میفرمایند با قرینه قبلی، «اری لک» ظاهرش استحباب است. ضمن اینکه به این کلیت هم اصلاً نیامده، ظاهر این است که مورد خاصی بوده، و اصلاً قضیه از آن حالت اوّلیهاش خارج شد، که بخواهد یک قاعده کلی دست شما بدهد.
شاگرد2: یک روایت است، باید معنا کنیم. تکه تکه هم که نمیشود روایت را معنا کرد. همه روایت یک جا.
شاگرد3: درست است. اما آن که آمده استدلال کرده این تکه آخر را برای اینکه به دردش بخورد، کلی گرفته.
شاگرد2: در واقع ذیل را مفسِّر صدر قرار میدهد.
استاد: تنقیح مناط کرده، تاخذ مناط لبیان الحکم.
شاگرد2: الخمر حرام لانه. در واقع با این «لانه»، میگوید العلة تعمم و تخصص.
استاد: اینجا هم حضرت میگویند چرا من گفتم «تنتظر»؟ چون تاخذ بالحائطة، باید احتیاط کنی. فیدل علی لزوم الاحتیاط مطلقاً. این مطلقا را شیخ میخواهند جواب بدهند. میفرمایند «ظاهرها الاستحباب».
شاگرد2: جواب نشد. جوابی که خود من هم شک دارم در آن. استحباب را پس گرفتند دیگر.
استاد: میگویند عبارت «لک» و «تأخذ» مجموعش استحباب است نه بیشتر، پس نمیتوانید بگویید واجب است. بله، در اینجا که طرف مستصحب النهار است به خاطر برائت یقینی واجب است احتیاط کند. چون تکلیف بر او منجز است.
شاگرد2: پس یعنی ما جای دیگر را داریم میبینیم. پس در واقع جواب این بنده خدا داده نشده؟ یک قول استحبابی به او گفتند؟
استاد: نه، حضرت میگویند خوب است احتیاط کردن.
شاگرد2: یا گفتند باید احتیاط کنی، صبر کنی، میشود فرمایش دوم. یا گفتند خوب است صبر کنی، این میشود فرمایش اوّل. حضرت کدام را فرمودند؟
استاد: میگویند خوب است صبر کنی.
شاگرد: اگر این را فرمودند پس همان فرمایش اول میشود.
استاد: نه اینکه خوب است صبر کنی، فرمودهاند خوب است احتیاط کنی. احتیاط کردن خوب است.
شاگرد2: خیلی دیگر مؤونه میخواهد. بگوییم یک استحباب عام، مثل امکان عام داریم در منطق در مقابل امکان خاص. این هم بگوییم از استحباب رجحان میفهمیم، مطلق رجحان که وجوب را هم بگیرد.
شاگرد: احتمال اوّل طبق استتار قرص بود، بناءً علی الاستتار. شیخ فرمود مستحب است، حضرت فرمودند طبق قول به استتار مستحب است صبر کنی که شاید این قرص نرفته باشد.
برو به 0:23:13
استاد: حمره مشرقیه که نیست، اگر بود که اصلاً احتیاط نیست. لذا هم فرمودند وقتی تقیه شد، دیگر مفهوم احتیاط هم کنار میرود. حضرت یک بیانی برای احتیاط آوردند که تقیه کرده باشند. اما اگر فرض بگیریم که ابتدای صلاة مغرب به استتار است. او هم میگوید من شک دارم. حضرت میفرمایند احتیاط کردن خوب است. تو دیدی شمس مستتر شده. یعنی موضوع محقق است. موضوع محقق است و خوب است در عین حال احتیاط بکنی. چون مستصحب النهاری. چون مستصحب النهاری خوب است احتیاط کنی، یا نه احتیاط مطلقاً خوب است. اینجا هم که تو استتار شمس را دیدی، الآن استصحاب نهار با دیدن تو کنار رفت. نقضت الیقین بالیقین. اما در عین حال اگر بخواهی شک را جلا بدهی، میشود مستصحب النهار. اگر شاک باشی.
شاگرد: در مورد دوم طبیعتاً احتیاط واجب است. احتیاط کردن لازم است برای او.
استاد: در تقیه؟
شاگرد: نه، در حالتی که کماکان ذهاب حمرهای نیستیم، استتاری هستیم، در شق دوم، که ایشان میفرمایند اینجا مورد، موردی است که احتیاط لازم است. به خاطر اینکه او شک دارد، مستصحب النهار هم هست، لازم است که احتیاط بکند. لازم است که بماند تا مطمئن بشود. منتها بحث سر این است که ایشان میگویند که اگر بخواهیم اینطور بگوییم، دیگر آن مناط نمیشود. در این مورد، حکم به احتیاط هست در مورد خاص، که مستصحب النهاری. ظاهراً فرمایش شیخ این است. میگویند چند تا حالت است. یا شما میگویید یک بیان کلی و مناط کلی، ما تا اینجا با شما همراهیم. اگر هم که بخواهیم جدیتر مسأله را بپردازیم، واقع قضیه این است که مورد خاص است. در مورد خاص هم ما از خارج میدانیم که به خاطر استصحاب النهار بایستی احتیاط کند. و حضرت به این توجه دادند. یعنی دو جور ظهورگیری میشود.
استاد: «لا ریب ان الانتظار» با «ظاهره الاستحباب»، هر دو تایش را فرمودند دیگر.
شاگرد: بله، اما در دو تا مرحله بحث است. در یک مرحله بحث با اخباری در اینکه یک مناط کلی است، اشکالی نکردند. تا اینجا گفتند خب ظاهرش را نگاه میکنیم، ظاهرش این که شما میگویید نیست، استحباب است. اگر بپذیریم آن مناطیت را. حالا نه، اصلاً ما داریم نگاه میکنیم، میبینیم قضیه شبهه موضوعیه است. اگر بخواهیم دقیقتر مسأله را بررسی بکنیم، شبهه موضوعیه است. این هم به درد شما نمیخورد.
استاد: و در شبهه موضوعیه …
شاگرد: احتیاط را خودتان هم قائل نیستید در همه جا.
استاد: از حیث صرف احتیاط، استحبابِ مطلق است. ولی در اینجا «المخاطب بالاخذ بالحائطة» چون مستصحب النهار است، حتماً باید صبر کند. «و نتعدّی» از این مخاطبی که مستصحب است، الی کل مستصحبٍ. اما «لا نتعدّی» به کسی که مستصحب نیست، در مواردی که اصل تکلیف مشکوک است.
شاگرد: در همین موارد هم از عبارتشان وجوب در میآید؟ در مورد ما.
استاد: وجوبِ به سبب مستصحب بودن. نه وجوب به سبب احتیاط بودن. گاهی است میگوییم به سبب احتیاط واجب است احتیاط کنیم، گاهی میگوییم از حیث احتیاط خوب است احتیاط کنیم، اما به سبب استصحاب که دیگر احتیاط نیست، استصحاب است و باید صبر کنیم.
شاگرد: اگر روایت را اینطور معنا کنیم که قرص خورشید مستتر شده و هنوز دلش قرص نیست، و مقداری وسوسه و اینها دارد. ممکن است حتی همین احتیاط هم حمل بر استحباب شود. چون نقض شده یقین او.
استاد: یعنی استصحابی که ایشان اینجا میگویند، مصداق واقعی استصحاب نیست. چون میگوید «استتر عنّا الشمس». ایشان تعبیرشان این است که «و لا ریب ان الانتظار مع الشک فی الاستتار واجب، فالمخاطب بالاخذ بالحائطة هو الشاک فی برائة ذمته عن الصوم». شک به شبهه موضوعیه با فرض اینکه میداند که رفته، این شک، شکی است که استصحاب در موردش نیست، چون خودش دارد میگوید موضوع محقق شده. علی ای حال فرمایش آسید مهدی[5] هم هست که خلاصه شما میفرمایید این روایت برای شخص مخاطب خودش چه میگوید؟ یعنی یک عبارت کلی میگوید خوب است، بعد میگوید حالا برای تو واجب است، چطور در میآورید از اینها؟ فرمایش ایشان این است. حالا باید در عبارت مرحوم شیخ قسمت اوّلش دقت بیشتری بکنیم که علی ای حال حاصل فرمایش ایشان چه میشود.
برو به 0:28:47
شاگرد: در این مورد مستصحب النهار که فرض اصولیین هم وجوب احتیاط است، درست است؟
استاد: آنجا دیگر اسمش احتیاط نیست. وجوب ابقاء ما کان است. باید بگوید نهار هست. احتیاط نیست. وقتی یک چیزی نجس بود، شک میکنید پاک شده یا نشده، میگویید باقی است نجاستش، اینجا احتیاط کردید؟ نمیگویند احتیاط، میگویند استصحاب.
شاگرد: پس این آخر تعبیر مرحوم شیخ که میگوید اینجا …
استاد: میگوید از حیث احتیاط، جز استحباب چیزی نیست. امام میگویند اگر میخواهی احتیاط کنی، احتیاط خوب است. اما تو چون قطع به تکلیف داری، خوب بودن و استحبابِ احتیاط برای تو، معیت دارد با اینکه چون یقین به تکلیف داری، باید یقین به برائت هم پیدا کنی.
شاگرد: اینکه یقین به تکلیف داری، باید یقین به برائت هم پیدا کنی مگر احتیاط نمیشود؟ واجب هم باشد.
استاد: استصحاب است، نه احتیاط. به تعبیر ما میگوییم گاهی است استصحاب کردن، خلاف احتیاط است. گاهی خود استصحاب موافق احتیاط است. نه اینکه استصحاب، احتیاط است. گاهی استصحاب موافق احتیاط است در مورد.
شاگرد: به فرمایش شما اینجا در واقع حضرت نمیخواهند مفاد استصحاب را به قالب احتیاط به طرف بفهمانند. بلکه قضیه اصلاً یک جور تذبذب است، اینطوری حضرت تشخیص دادند که اینجا علاج این شک شخص یا شرایط شخص، به اینطور احتیاطی است. بهتر است برایش این کار را بکند.
استاد: یعنی شک او طوری است که شبهه، شبهه موضوعیه است. ولی شبهه موضوعیهای است که امام علیه السلام او را به نحو مستصحب النهار حسابش نمیکنند که بگویند واجب است. روی حساب واقع مطلب. او را شاکی میدانند که فقط در مرحلهای است که حُسن دارد بر او احتیاط کردن، نه اینکه الزام دارد. یک بحثی هست که در مواردی که اماره آمد، اماره حاکم بر استصحاب است یا وارد است؟ حتی در آن موردی که امارهی حاکم و وارد آمد، کلاً حسن احتیاط از بین میرود؟ احتیاط به استصحاب. یا نه، با اینکه امارهای آمده که وارد و حاکم بر استصحاب است، اما باز استصحاب احوط است. در همان مورد هم که اماره آمده باشد، واجب نیست که در اینجا به امارهی موضوعی عمل کند. احتیاط میکند، به مفاد استصحاب که الآن موافق احتیاط است، عمل میکند. این از آن مواردی است که حسابی در روایت محتمل است که اینطور باشد. یعنی با اینکه یک امارهای برایش آمده، اما حَسن است عمل به استصحابِ در این مورد که موافق احتیاط است. لذا این تعبیری که شیخ میفرمایند علی ای حال باید ببینیم سر میرسد یا نه، که شاک را، شاکی گرفتند که به طور قطع باید استصحاب بکند و امارهای هم ندارد، بعد دوباره میفرمایند احتیاطش میشود ندبی.
شاگرد: این تصویری که فرمودید به ذهن میبرد یک کسی را که زیادی وسواس گرفته سر یک مسألهای. احتمال هم دارد این نبوده باشد.
استاد: من از اینکه ایشان خیلی عبارت را تکرار کرده است، عرض کردم.
شاگرد: اوّلا از این «واو»ها یک جور ترتیب در ابتدا به ذهن میآید. ولی اگر ترتیب نگیریم، عطف تفسیر بگیریم. بگوییم که آن تواری، این باشد که قرص تا حدی فرو رفته. اقبال لیل هم این است که بالأخره آنجا یک سیاهی دیدیم. حالا بعد از آن، این اتفاق میافتد که این لیل، ارتفاع میگیرد. یعنی آن سیاهی الآن بیشتر به چشم میآید و شمس هم کاملاً از چشم ما رفته، یعنی این چند تا با هم است. بالای آن لیلی که من گفتم که ارتفاع گرفته بود، بالایش حمرهای ارتفاع گرفته. یعنی بالای این قسمتی که سیاه است، یا تاریکتر است، بالایش هم یک سرخی که قابل توجه هم هست، مرتفع است، شکل گرفته. و همان موقع هم ما میبینیم که مؤذن اذان گفت. ما در واقع در شرایطی هستیم که درست است که استتار قطعی است، ولی از طرفی هم احتیاط شاید اخذ به علامتِ ذهاب حمره باشد. حضرت فرمودند این احتیاط خوب است.
برو به 0:33:51
استاد: یک احتمال هم هست در کنار شبهه موضوعیه. این احتمال را هم در یک کلمه عرض بکنم، درآن تأملی بکنید. من دیروز هم در ذهنم بود که این را بگویم، دیگر وقت نشد. این احتمال قوی میکند شبهه حکمیه بودن را، اصلاً یک فضایی بیش از شبهه حکمیه. و آن این است که عبد الله بن وضّاح کوفی بود، در کوفه بود، معروف بود عبد الله بن وضّاح همراهی ابو بصیر می کرد. ابن وضّاح معروف بود به اینکه «مصاحبُ ابی بصیر»، «صاحبُ ابی بصیر». ابو بصیر کوفی بود، ایشان هم صاحب ابی بصیر بود، اینها همه کوفه بودند. این احتمال قوی است که این قضیه «قلتُ لهم مسّوا بالمغرب قلیلاً» ابن ابی عمیر (روایت جارود بود) که خودش کوفی است، میگوید حضرت گفتند صبر بکن تا حمره برود، این روایات در السنة محدثین آمده بود. ابن وضّاح میخواست کاری کند که نسبت به این روایات جهتگیری ما معلوم بشود. خلاصه حالا چه کار کنیم؟ قول حمره و مسّوا قلیلا را بگیریم، یا همان استتار و اینها را بگیریم؟
اگر او در فضای این بود که آن روایات ذهن او را حساس کرده بود. میخواست موضعگیری امام نسبت به آن روایاتی که به گوشش خورده بود ولی حالت تنازع و تعارض داشت و مستقر نشده بود را بفهمد، آن وقت روایت حساب دیگری پیدا میکند. یعنی دقیقاً میشود یک شبهه حکمیه روشن و برای حمره مشرقیه هم هست، مقصود او هم همان حمره مشرقیهای است که در روایت دیگر شنیده بود، ترتفع الحمرة. حضرت هم میفرمایند همان حمره برود. انتظر حتی تذهب الحمرة. ذهاب حمره را شنیده بود، دقیق میخواست تأیید بگیرد. حضرت هم فرمودند جای احتیاط است، ما هم که جای دیگر گفتیم برای ذهاب صبر کنید چون علامت است، علامت تیقن است. یعنی مفادش استحباب است، مطلب مشهور نمیشود اما…
شاگرد: شرایط جغرافیایی هم چه بسا اقتضاء میکرده که به علامت اخذ بکنند.
استاد: به علامت اخذ بکنند. ولی چیزی که شرایط جغرافیایی را دور میبرد، تأکید خود اوست که «یستتر». مدام تأکید میکند که از ناحیه استتار من مشکلی ندارم. من اینطور میفهمم. دیروز عرض میکردم این تأکیدات برای چیست؟ برای این است که میخواهد بگوید ما همه چیز را ملاحظه کردیم اما باز هم در شک هستیم به خاطر یک فضای بیرونی به فرمایش شما، فضای جغرافیایی. اما این که امروز عرض میکنم این است که میخواهد مدام تأکید کند که از ناحیه استتار هیچ مشکلی نداریم. یعنی شبهه موضوعیه نیست.
شاگرد: از دید او نیست.
استاد: ولی روایات من را به شک انداخته. بعضی روات به من گفتند باید صبر کنی تا این حمره برود. بعضی گفتند نه، بس است. حالا چه کار کنم؟ حضرت هم میفرمایند آن روایات درست است، اما مبنا و جهتگیریاش احتیاط است، اخذ بالحائطه است. علامیت است.
شاگرد: چرا؟
استاد: یک بار دیگر هم پارسال عرض کردم. گاهی است شارع به خاطر علم او به اینکه خیلی از موارد است که مکلفین به خاطر جهات جغرافیایی به خلاف واقع میافتند، شارع خودش احتیاطِ شارعانه میکند.
شاگرد: یا توصیه میکند.
استاد: نه، یعنی خودش آستین بالا میزند، میگوید من در مقام انشاءِ حکم، احتیاط میکنم. چرا؟ چون میدانم اگر حکم احتیاطی انشاء نکنم، مفصل در خلاف واقع میافتند. لذا میگوییم «احتیاطٌ من الشارع» نه یعنی شارع احتیاط کرده. چون شارع میدانسته غالباً مبتلا میشوند، تشریع فرموده احتیاط را.
برو به 0:38:33
شاگرد: یعنی تعبدی نیست. اگر تعبدی بگیریم که میشود حمره مشرقیه.
استاد: نه، اما احتیاط.
شاگرد: یعنی اگر کسی فهمید، به همان میشود عملکند.
استاد: بله، یعنی شارع وجوب احتیاط نکرده. تشریع کرده احتیاط را استحباباً، نه احتیاطاً. شرّع الاحتیاط استحباباً لا احتیاطاً.
شاگرد: بر مکلف واجب است این احتیاط یا مستحب است؟
استاد: مستحب است.
شاگرد: توصیه است.
استاد: توصیه است. یعنی شارع احتیاط را انشاء فرموده استحباباً. این نکته خیلی تفاوت دارد با اینکه بگوییم شارع ایجاب کرده احتیاط را تشریعاً. نه، استحباباً تشریع کرده. پس احتیاط میشود مستحب. گمان من این است که با این توضیح که اصلاً این روایت مال مشهور است اما استظهار از آن همان ظاهرش است، نه تقیه است نه چیز دیگر. دارند لب آن روایات را حضرت جمع میکنند. میگویند اگر به گوش تو خورده که ما اینطور گفتیم، «قلتُ لهم مسّوا» هم یعنی «قلتُ لهم مسّوا احتیاطاً». اما «مسّوا» استحباباً بود. حاج آقا هم چند بار دیگر فرمودند. مرحوم مجلسی هم فرمودند. فرمودند روایات حمره مشرقیه را حملش میکنیم بر استحباب. استحبابی که شارع مستحب کرده احتیاط را. نه مستحب کرده موضوعیت زوال حمره را.
شاگرد: با مسئله امامت هم دیگر منافات ندارد.
استاد: بله، منافات هم ندارد. این حالا احتمالی بود در ذهن من، در آن تأملی بکنید.
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
[1] وسائل الشيعة ؛ ج4 ؛ ص176، حدیث 13
[2] همان، حدیث 14: و عنه عن سليمان بن داود عن عبد الله بن وضاح قال: كتبت إلى العبد الصالح ع يتوارى القرص و يقبل الليل ثم يزيد الليل ارتفاعا و تستتر عنا الشمس و ترتفع فوق الليل حمرة و يؤذن عندنا المؤذنون أ فأصلي حينئذ و أفطر إن كنت صائما أو أنتظر حتى تذهب الحمرة التي فوق الليل فكتب إلي أرى لك أن تنتظر حتى تذهب الحمرة و تأخذ بالحائطة لدينك.
[3] فرائد الأصول ؛ ج2 ؛ ص76: فإنّ الظاهر أنّ قوله عليه السّلام: «و تأخذ» بيان لمناط الحكم، كما في قولك للمخاطب: «أرى لك أن توفّي دينك و تخلّص نفسك»، فيدلّ على لزوم الاحتياط مطلقا.
[4] فرائد الأصول ؛ ج2 ؛ ص79
[5] از دوستان حاضر در جلسه درس.