1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٧۴)- جمع بندی روایات وقت نافله و فریضه(۴)

درس فقه(٧۴)- جمع بندی روایات وقت نافله و فریضه(۴)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=16940
  • |
  • بازدید : 43

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

خلاصه بحث درجمع بندی روایات وقت فریضه و نافله ظهرو عصر

تلخيص البحث

و بالجملة: فالأمر بالتعجيل؛ و ما دلّ علىٰ أفضليّة أوّل الوقت معلّلًا بالتعجيل؛ و التعليل الواقع في الروايات بإرادة الجمع المفيد، لأنّ التأخير لمكان النافلة التي تحتاج إلىٰ زمان، و أنّه لمكان إدراك فضيلة الجمع، التي هي أعلىٰ من فضيلة التعجيل؛ فما فيه الفضيلة الكاملة هو الجمع، لا نفس الوقت أعني الذراع مثلًا و لو لم يرد فعل النافلة، أو قد صلّاها؛ مع ما في التحديدات من الاختلاف المرشد إلىٰ أنّ الجمع أفضل من تركه إلىٰ آخر المثل، و أنّ أفضل الجمع قدم، و دونه القدمان، و دونه ثلثا القامة، و دونه المثل؛ و كذا معلوميّة عمله على المبادرة في فعل الظهر بعد نافلتها، كما يرشد إليه‌ جريان سيرة المسلمين إلىٰ يومنا هذا عليه في الظهر و المغرب، و أنّه لو كان عمله صلى الله عليه و آله و سلم علىٰ خلاف ذلك لظهر و اشتهر؛ و أنّ انكشاف الذراع بعد الظهر بنافلتها أمر عادي، بخلاف الانكشاف بين النفل و الفرض؛ و أنّه يحتاج إلىٰ استعلام و إخبار لو كان لبٰان؛ و كذا ما دلّ علىٰ استثناء السفر و الجمعة المفيد لاستثناء فعل النافلة، و العازم علىٰ تركها رأساً، بقرينة ما دلّ علىٰ أنّه بعد الزوال يحبسه إلّا السّبحة، و ما فيه الأمر بتخفيف النافلة، و ما فيه التخيير بين تطويلها و تقصيرها، و أنّه لا ينتظر للفريضة إلّا الفراغ من النافلة، و ما فيه التخيير بين تطويلها و تقصيرها، و أنّه لا ينتظر للفريضة إلّا الفراغ من النافلة مطوّلة أو مقصّرة، ممّا يتعيّن حمل ما ظاهره أنّ وقت الفضيلة بعد الذراع مثلًا، علىٰ إرادة ما فيه إدراك فضيلة الجمع، و أنّه لا ينبغي ترك النافلة إلى المثل، أو إلىٰ حدّ لو فرغ من الظهر بعد نافلتها بلغ المثل، فقهراً يكون فضيلة العصر بعد المثل إلى المثلين علىٰ حسب هذا الحمل.[1]

«تلخيص البحث و بالجملة: فالأمر بالتعجيل؛ و ما دلّ علىٰ أفضليّة أوّل الوقت معلّلًا بالتعجيل؛» عنوان زدند به «تلخیص البحث» عنوان بدی نیست ولی هم هم تلخیص است هم تمهید یعنی یک بخشی تقریباً خلاصه مطالب قبلی هست و باز یک طوری هم تمهید برای بعد است که بحث‌‌های روایی گسترده‌‌تری را شروع می‌‌کنند. اگر پشت صفحه را نگاه کنید، در صفحه 24 عنوان زدند به «بعض الروایات الدالة علی المختار» که دیگران عنوان زدند، عنوان برای خود حاج آقا نیست. فرمودند «و يدلّ علىٰ ما اخترناه کذ و کذا …»[2] یعنی همینی که الان و بالجمله و خلاصه می‌‌فرمایند بعداً «یدلّ علی ما اخترناه» شروع در تفسیر فقه الحدیث و مباحث خاص حدیثی و استظهارات خاص از حدیث می‌‌شود. لذا حدود این دو صفحه و یک صفحه و نیم را چون هم قبلش و هم بعدش بوده، سزاوار این است که عبارت را سریع برویم و روی تک تک عباراتش نخواهیم آن روایات را پیدا کنیم. چون روایات را هم بعد می‌‌گویند، هم بخشی را قبل فرمودند لذا من این بخش عبارت را زودتر می‌‌خوانم تا برسیم.

«و بالجملة: فالأمر بالتعجيل؛» وقتی که در روایات امر شده که در نماز عجله کنید «و ما دلّ علىٰ أفضليّة أوّل الوقت معلّلًا بالتعجيل؛» که باز روایاتش گذشت که فرمودند زراره سوال کرد اول یا وسط یا آخر، حضرت فرمودند اول. پیامبر خدا فرمودند «إنّ الله یحب من الخیر ما یعجل»[3] لذا «معللاً بالتعجیل» که چرا اول وقت افضل است؟ چون عجله در آن هست. «و التعليل الواقع في الروايات بإرادة الجمع» همچنین روایاتی که تعلیل را می‌‌رساند که مراد از این اوقات متعدده این است که اراده جمع بین نافله و فریضه بشود. جمع یعنی جمع بین نافله و فریضه. «المفيد، لأنّ التأخير» این جا ویرگول گذاشتند اما خیال می‌‌کنید این جا ویرگول نمی‌‌خواهد چون «المفید لأنّ» ولو «لأنّ» برای تعلیل و استدلال استینافی می‌‌آید اما این جا «المفید لأنّ» مانعی ندارد. از نظر ادبی هم مشکلی ندارد ولو عبارت این طور می‌‌شود که «لأنّ»  را مفعول المفید بگیریم اما باز مانعی ندارد، چیزی نشد که یک طوری در عبارت تغییرٌ مّایی بدهیم. شما از نظر ادبی اگر می‌‌بینید چیزی هست ظاهراً مشکلی ندارد، یعنی چه بگوییم «لأنّ التأخیر» یا بگوییم «لکون التأخیر» شاید «لکون التأخیر» بیشتر به کار برود اما این جا «لأنّ التأخیر» هم مانعی ندارد. «المفید لأنّ التأخیر لمكان النافلة» اراده جمعی که در روایت آمده می‌‌کند این که می‌‌گویند نماز را عقب‌‌تر بخوان، به خاطر این است که نافله را بخوانی «التي تحتاج إلىٰ زمان» اگر بخواهی نافله بخوانی خلاصه زمان می‌‌برد. «و أنّه» یعنی این تأخیر «لمكان إدراك فضيلة الجمع،» این که عقب می‌‌اندازید برای ادراک فضیلت جمع بین نافله و فریضه هست «التي» یعنی فضیلت جمعی که  «هي أعلىٰ من فضيلة التعجيل؛» منظورشان هم از فضیلت تعجیل یعنی تعجیل بدون نافله. یعنی این اندازه تعجیلی که نافله نخوانیم به عبارت دیگر این اصلا تعجیل نیست. چرا؟ چون وقتی یک فعلی در ظرف خودش با آن مرتبه‌‌ای که دارد به جا بیاورند به این اصلا تأخیر نمی‌‌گویند. اگر می‌‌گوییم نماز ظهر و عصر را بخوان، 8 رکعتِ اختصاصی اول وقت که 4 رکعتش اختصاصی ظهر است، 4 رکعتش هم برای عصر است، اگر خواندید اصلا صدق می‌‌کند؟ خلاصه شما در عصر تعجیل نکردید.

 

برو به 0:05:06

شاگرد: مثل اذان و اقامه خواندن.

استاد: بله اگر اذان و اقامه گفتید، اگر ظهر را خواندید، می‌‌گویند ظهر خواندید؟ در عصر چرا تعجیل نکردید؟ می‌‌گوییم اصلا این منافاتی با تعجیل ندارد. چرا؟ چون «وضع فی موضعه و وقع فی موقعه» رتبه‌‌اش بعد از آن هست. لذا ایشان که میفرمایند تعجیل افضل است یعنی تعجیل بدون نافله والا اگر نافله را بخواند اصلا تعجیل فوت نشده است.

«أعلی من فضیلة التعجیل فما فيه الفضيلة الكاملة هو الجمع،» جمع بین نافله و فریضه. «لا نفس الوقت» این اصل بزنگاه حرف ایشان است که دارند از آن روایات استفاده می‌‌کند. «لا نفس الوقت» استظهار از روایت است، این نفی در روایت نبود، ایشان با جمع‌‌بندی آن چیزهایی که در روایت بود این استفاده را کردند. «لا نفس الوقت أعني الذراع مثلًا و لو لم يرد فعل النافلة،» اگر اصلا قرار نیست نافله بخواند باز هم بگوییم خب نمی‌‌خوانی تو بد هستی، ما که دست از حرفمان برنمی‌‌داریم، میگوییم نماز را عقب بینداز. می‌‌فرمایند نه! ترتب چه بود؟ می‌‌گفتیم عصیان نکن، اگر این گناه را کردی لااقل این کار را بکن، ترتب با آن بحث‌‌های مفصلی که داشت این بود. این هم خودش یک نحو ترتب است که می‌‌گویند اگر نافله بخوانی منِ شارع به شما می‌‌گویم نافله بخوان اما اگر می‌‌خواهی لج بکنی، لج در امر ندبی، که می‌‌خواهی نافله نخوانی پس لااقل زودتر نمازت را بخوان، نه این که منِ شارع می‌‌گویم نافله بخوان، اگر هم نخوانی باز هم صبر کن، با این که می‌‌دانی نافله نمی‌‌خوانی باز هم صبر کن. نه! این فرمایش حاج آقاست. به او می‌‌گوید نافله بخوان! اما اگر قرار است لج بکنی، زودتر فریضه را بخوان.

«أو قد صلّاها؛» أو قد صلّاها چیست؟ نافله را من خواندم باز هم شارع می‌‌فرماید من به خاطر نافله گفتم عقب بینداز حالا ولو نافله هم خواندی باز هم صبر کن. باز هم صبر کن که ذراع بشود، می‌‌فرمایند این طوری نیست. «أو قد صلّاها». فرمودند که «مع ما في التحديدات» تحدیدات یعنی چه؟ یعنی ذراع و قدم و ثلاثة اقدام و ثلثی قدم، قامة و همه این‌‌ها. «مع ما فی التحدیدات من الاختلاف المرشد إلىٰ أنّ الجمع أفضل من تركه إلىٰ آخر المثل» این اختلافات ارشاد می‌‌کند به این که منِ شارع به این زودی‌‌ها از نافله دست بکشم. گاهی می‌‌شود می‌‌بینم که فریضه‌‌ام دارد تضییع می‌‌شود لذا به شما می‌‌گویم ذراع که گذشت «بدأت بالفریضة» اما گاهی هم می‌‌گویم این بدأتَ وجوبی نبود، نافله خیلی مهم است و تا مثل هم اگر شد بخوانید. منظورشان این است. می‌‌فرمایند «المرشد إلىٰ أنّ الجمع أفضل من تركه إلىٰ آخر المثل» تا آن اندازه هم اگر توانستی نافله را بخوان. «و أنّ أفضل الجمع قدم،» افضل مواضع جمع بین نافله و فریضه که هیچ تضییع فریضه در آن نیست قدم است که قدم چقدر است؟ یک هفتم است. «و دونه القدمان»

شاگرد: با توجه به انشائات مختلف داریم آمدند تعیین کردند افضل این است بعدش …

استاد: تصریحی به این‌‌ها ندارند، ظاهر کلمات این است. مخصوصاً بحث‌‌های علمی که پیش می‌‌آید ظاهر این است و لذا هیچ مانعی ندارد که وقتی وارد آن تحقیقِ ارتکازی بحث شدند عبارات درست ناظر بشود و موید بشود برای این که همین مبنای این طرف را دارند توضیح می‌‌دهند که یعنی …

شاگرد: ایشان الان دارند مشخص می‌‌کنند می‌‌گویند این افضل از آن است، قدم افضل است بعد قدمان … مرتب دارند مراتب فضیلت را بیان می‌‌کنند یعنی خصوصیات فرد را دیگر درنظر نگرفتند.

استاد: دارند تعجیل را در کنار جمع ملاحظه می‌‌کنند. می‌‌گویند می‌‌خواهیم کار بکنیم هم تعجیل باشد، تضییع فریضه نباشد، جمع بین نافله و فریضه هم باشد، آن وقت پس فضیلت ذو مراتب می‌‌شود، بهترین نحوی که می‌‌توانی جمع کنی کی هست؟ وقتی هست که تا قدم نشده بخوانی. بعدش چیست؟ ذراع دو قدم است. إلىٰ أنّ الجمع أفضل من تركه إلىٰ آخر المثل و أنّ أفضل الجمع قدم و دونه القدمان و دونه ثلثا القامة، و دونه المثل؛ و كذا معلوميّة عمله على المبادرة في فعل الظهر بعد نافلتها» یعنی عمل پیامبر خدا صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله‌‌و‌‌سلّم معلوم است که بر مبادرت کردن و سبقت گرفتن و زود انجام دادن بوده «فی فعل الظهر بعد نافلتها» حضرت نافله را می‌‌خواندند، ظهر را هم شروع می‌‌کردند. «كما يرشد إليه‌ جريان سيرة المسلمين إلىٰ يومنا هذا عليه في الظهر و المغرب،» صبر نمی‌‌کنند. ظهر را عقب نمی‌‌اندازند. این هم که شما فرمودید 20 دقیقه صبر می‌‌کنند در کتاب‌‌های فقهی‌‌شان من پیدا نکردم که چه می‌‌گویند؟ چرا صبر می‌‌کنند؟

شاگرد: شاید در مساجد دیگرشان که شاید مثل مسجدالنبی بخواهند جمعیت بیشتر برسند مثلا صبر می‌‌کنند یا مساجد دیگرشان کمتر باشد یا اصلا نباشد.

استاد: شاید یکی دو تا از مساجد دیگرشان بود که زودتر می‌‌خواندند. علی ای حال وجه این چیست؟ مثلا در کتاب‌‌های جدیدشان که فارسی هم ترجمه کردند و به دست زوار می‌‌دهند، می‌‌دیدم چند تا کتاب راجع به نماز پخش می‌‌کردند و به دست مردم زوار می‌‌دادند، نمی‌‌دانم اسمش «الصلاة الصحیحة» بود، چه بود؟

 

برو به 0:11:52

شاگرد: یک مسجد دیگرشان در یک کشور دیگری بود خیلی بیشتر هم صبر می‌‌کردند. نافله‌‌ها را مفصل می‌‌خواندند حتی بیش از اندازه یک نماز مستحبی می خواندند.

استاد: پس این 20 دقیقه یک جوری قرارداد هر مسجدی است، هر امامی است.

شاگرد: یادم می آید یک روزی هم یک مسجد دیگر در مکه رفته بودم آن جا هم ظهر را با تأخیر می‌‌خواندند.

استاد: مثلا رسم جمعیت این بود که اول وقت می‌‌آمدند نافله می‌‌خواندند یا اصلا خود امام هم 20 دقیقه دیر می‌‌آمد اول وقت فقط می‌‌نشست.

شاگرد: نه نافله خودش را می‌‌خواند.

استاد: نافله را می‌‌خواند، مثلا جمعیت هم می‌‌خواند تا 20 دقیقه. ولو نافله هم تمام شده بود باز هم صبر می‌‌کردند.

شاگرد: آن روایتی هم که زراره می‌‌گوید من روزه می‌‌گیرم و بعد زود می‌‌خوانم «و ذلک قبل أن یصلی الناس» حالا یک احتمال به ذهن می‌‌رسد که یعنی «قبل أن یصلی الناس» نماز ظهر را. این دور از ذهن نیست که حتی آن زمان هم یک تأخیری داشتند.

استاد: روایت ذراع را که «کنّا نقیس الشمس فی المدینة بالذراع» این ها همه کارمان بود، صبر می‌‌کردیم ذراع بشود تا نماز بخوانیم که یک چیز جاافتاده‌‌ای بود حضرت فرمودند «أحبّ إلیّ» که زودتر بخوانید. ممکن است که «قبل أن یصلی الناس» یعنی هنوز ذراع نشده بود سریع همه نمازهایم را می‌‌خواندم و می‌‌خوابیدم.

شاگرد: یک مقدار شاید بعید است که این تأخیر تا آن حد با شرایط را به عنوان یک سنت نبوی می‌‌دانستند. چون اگر بود حداقل یک بیانی می بود- به هر حال کتب فقهی آن‌‌ها درست است متأخر است ولی در زمان امام صادق علیه‌‌السلام همان ابوحنیفه است یا دیگرانی که هستند مثل مالک-ولی  اشاره‌‌ای ندارند  یعنی این روایتی هم که ما دیدیم غالبا در فقه‌‌شان نیاوردند.

استاد: ولی آن روایت عمر را خیلی با آب و تاب آوردند که عمر نوشت «صلّوا الظهر» آیا این را از خودش درآورد؟

شاگرد: کتاب‌‌های فقهی‌‌شان این را نیاوردند. فقط مالک این را یک جا گفته حتی مالکیین خیلی روی آن مانور نمی دهند.

استاد: مالکی در موطأ آورده، موطأ کتابی بود که به عنوان رساله بود که حاج آقا زیاد می‌‌گفتند حضرت فرمودند «لیس لهولاء مثله» که برای کتاب یکی از اصحابشان بود که وقتی حضرت دیدند فرمودند این‌‌ها مثل این طور کتابی را ندارند که حاج ا آقا می‌‌گفتند چه بسا موطأ برای بعد از این بوده، در آن زمان حضرت اشاره کردند که «لیس لهولاء مثله».

شاگرد: از آن‌‌هایی است که حتی خود مالکیه نیامدند برایش استحباب قائل باشند.

استاد: یعنی بر طبقش عمل نکردند. این که خودشان عملاً تا ذراع صبر کنند یا فتوا بدهند نشده است.

شاگرد: نه متأخرین الانشان، نه همان قدمایشان. همه تصریح دارند به این که تعجیل بهتر است. حتی شاید تعبیر اجماع آورده بودند.

 

برو به 0:15:25

استاد: مثلا این را به عنوان صرفاً یک نقلی به او نسبت دادند، نه فتوا. می‌‌گویند مالک فتوا نداده و فقط چیزی را نقل کرده است.

شاگرد: بالاخره یک تأخیری بیش از تأخیری که الان سیره ما هست حتماً بوده است. چون تأخیری که الان در مساجد ما هست در حد این تأخیر نیست، حتی یک نافله هم نمی‌‌شود در آن خواند یعنی کسی به مسجد برسد بخواهد 8 رکعت نافله را برای ظهر بخواند خیلی جاها نمی‌‌رسد، طرف باید خیلی تند تند بخواند، نشسته بخواند. معمولا در مساجد ما این طوری است. قطعا آن سیره‌‌ای که بوده بیش از این بوده .

استاد: بله، من چند بار عرض کردم که از آقای صدوقی بزرگ خودم شنیدم ولی نمی‌‌دانم بالای منبر بود یا جای دیگر که نقل می‌‌کردند آقاشیخ جعفر کاشف الغطاء که مرجع وقت بود می‌‌گفته پیش‌‌نمازی که نافله نخواند اصلا به او اقتداء نکنید یعنی این طوری بوده که ترویج آقا شیخ جعفر به این بوده، خوب هم نیست که این طور رسم بشود که اصلا نافله نباشد، تا اذان گفتند نماز ظهر را بخوانند با وجود این هم سفارشات ولو این که باز اصل اهتمام به فریضه هم خودش چیزی است که فریضه وقتی بیاید سراغ نافله برود فی‌‌الجمله ولو در یک شرایطی تضییع فریضه باشد حرفی نیست اما صحبت سر این رسم شدنش است که رسم دائمی همه جا این طور بشود.

عرض کنم که  «كما يرشد إليه‌ جريان سيرة المسلمين إلىٰ يومنا هذا عليه في الظهر و المغرب، و أنّه لو كان عمله صلى الله عليه و آله و سلم علىٰ خلاف ذلك لظهر و اشتهر؛ و أنّ انكشاف الذراع بعد الظهر بنافلتها أمر عادي، بخلاف الانكشاف بين النفل و الفرض؛» فرمودند حضرت نافله‌‌شان را بخوانند، نماز ظهرشان را هم بخوانند بعد که تمام شد بیرون بیایند می‌‌بینند که ذراع شده، این خیلی دور نیست که بگوییم بعد از این که تمام شده بود ذراع می‌‌شد تا این که بگوییم نه حضرت نافله می‌‌خواندند ولی باز هم صبر می‌‌کردند. مدام یک کسی را می‌‌فرستادند، ای بلاد! ای فلانی! برو ببین ذراع شده یا نشده. می‌‌گویند نه، اگر بود «لبان». «و أنّ انكشاف الذراع» یعنی سایه ذراع معلوم بشود «بعد الظهر» بعد از ظهر یعنی فریضه ظهر. «بنافلتها» یعنی نافله‌‌اش را هم بخوانند. «أمر عادي» این چیز بعیدی نیست بعد از این که نماز ظهر را خواندند تازه ذراع بشود و ما این طوری حمل بکنیم، به خلاف این که بخواهیم روایت را حمل کنیم که انکشاف الذراع بین النفل و الفرض بشود. یعنی نفل را می‌‌خواندند صبر می‌‌کردند تا انکشاف ذراع بشود بعد فریضه را می‌‌خواندند. این اگر بود معلوم می‌‌شد. «و أنّه» یعنی این انکشاف ذراع بین النفل و الفرض «و أنّه يحتاج إلىٰ استعلام» مرتب یک کسی را بفرستند ببینند ذراع شد یا نشد. «و إخبار لو كان لبٰان؛» که اگر این استعلام و إخبار و این‌‌ها بود، این که کسی بیاید خبر بدهد اگر بود «لبان» و حال آن که چنین چیزی نیست. پس معلوم می‌‌شود اگر هم اسمی از ذراع برده شده یعنی وقت ظهر تمام می‌‌‌‌شد می‌‌آمدند می‌‌دیدند که حدود ذراع است.

شاگرد: برای عصر هم شاید چنین استعلام و إخباری نداریم در حالی که عصر هر مبنایی باشد بالاخره یک استعلامی می‌‌خواسته. این که استعلام نیست شاید خیلی دلیل نباشد چون بالاخره نماز عصر یا قامت بوده یا ذراع هم بوده یعنی بعد از نماز ظهر که بلافاصله نمی‌‌خواندند با تأخیر بوده است.

استاد: شاید در اصل نکته این است که تفریق می‌‌کردند و منزل می‌‌رفتند. وقتی کسی از منزل می‌‌خواست بیاید آن محاسبه کار و سایه و این‌‌ها را خودش انجام می‌‌دهد به خلاف این که آمده در مسجد، نافله‌‌ها را خوانده، منتظر باشد که ببیند شد یا نشد.

شاگرد: ظهرش هم معلوم نیست که مسجد آمده باشد، نافله را در مسجد بخواند و بعد حالا بخواهد انکشاف بشود.

 

برو به 0:20:00

استاد: این از عمل حضرت معلوم است که می‌‌آمدند نافله‌‌ها را در مسجد جلوی چشم مردم می‌‌خواندند، رسم حضرت این نبود که در خانه بخوانند بعد بیایند.

شاگرد: پس چه شده که مرتب «کنّا نقیس، کنّا نقیس» آمده؟ از کجا آمده؟ بالاخره یک چیزی بوده که این‌‌ها مدام دنبال یک ذراع می‌‌گشتند.

احتمال دیگر درعلت تعیین ذراع به عنوان وقت فریضه

استاد: فعلا چند تا احتمال هست، فعلا دو تا که در ذهن من است این که یکی قبلا صحبت شد که حضرت … حمل نکنیم محملی را که الان ایشان فرمودند. بگوییم همان ذراع بود اما حضرت برای این که مثل حالا یک امر منضبطی باشد یک وقتی را تعیین کرده بودند که مردم نافله‌‌ها را بخوانند، یکی دیرتر می‌‌خواند، یکی زودتر، یکی یواش‌‌تر، می‌‌گفتند من این قدر صبر می‌‌کنم تا نافله‌‌ها را بخوانید برسانید.

شاگرد: قبلش مسجد تشریف می‌‌آوردند، نافله‌‌ را می‌‌خواندند بعد شروع می‌‌کردند.

استاد: این یک احتمال برای «کنّا نقیس» بود. احتمال دیگر این است که حتی در ذراع هم آن اشتباه و مسامحه‌‌ای که نظیرش برای سنی‌‌ها در مثل شده بود همین برای اصحاب هم بود ولذا یک طوری جا گرفته معصومین با اشاره و کنایه کأنّه یک چیزی بود جا گرفته از پدرانشان بود، این‌‌ها با اشاره و کنایه، با «أحبّ إلیّ»، با «النصف أحبّ»، «بأبین من هذا» با آن بیانات واقعیت آن چیزی که به پیامبر منسوب بود که تا ذراع صبر می‌‌کردند را توضیح می‌‌دادند تا اذهان آماده بشود کأنه نگویند که امام علیه‌‌السلام دارند خلاف سنت رفتار می‌‌کنند، دارند با جدشان درمی‌‌افتند، با یک بیانی می‌‌آمدند که با آن چیزی که در ذهن آن‌‌ها از ذراع جا گرفته بود، در نیفتند اما آن رمز مطلب را که اگر ذراعی هم برای شما نقل شده چه بود، رمزی را برایشان بیان می‌‌کردند که روشن‌‌تر بشود. این دو تا احتمال در ذهنم هست. حالا احتمال دیگری هم باشد …

شاگرد: پس این چیزی که ایشان تصویر کردند خیلی منحصر در این نیست که ایشان … تصویر این است که همه مسجد می‌‌آمدند، همه هم نافله را می‌‌خواندند یا حالا همه می‌‌ایستادند ببینند کی ذراع شده است؟ خیلی معلوم نیست این طور باشد.

استاد: خب اگر ذراع باشد همین است دیگر! مخصوصاً اگر بنا بگذاریم مثل آن روایت عمار ساباطی بگوییم اصلا وقت نشده، قبلش بخوانید در روایت بود که راوی از حضرت سوال می‌‌کند می‌‌گوید «بعض اصحابنا» گفتند اگر قبل از ذراع بخوانید «لا یجزی» باید دوباره قضاء کنی، قبل از وقت خواندی.

مخالفت با اذان ثالثه و عدم دلیل براذان اعلام مویدات اهمیت تعجیل درنماز

شاگرد: قبل از ذراع کسی نمی‌‌خوانده یعنی در واقع حضرت قبل از این که ذراع بشود می‌‌آمدند، مسجد تشریف می‌‌آوردند، نزدیک همان وقت بود، نوافلشان …

استاد: خب از کجا می‌‌فهمیدند ذراع شد یا نشد؟ یک جا باید بگویند فلانی برو ببین شد یا نشد!

شاگرد: نیازی نیست! وقت را فرموده بودند، موذن هم نگاه می‌‌کرد، هر وقت، وقتش شده بود می‌‌آمد اذان می‌‌گفت، مشکلی نداشت، مثلا وقت ذراع را طرف با اذان اعلام می‌‌کرد که مردم به سمت مسجد بیایند نماز بخوانند.

استاد: یعنی اذان وقت زوال نبوده؟

شاگرد: اذان که ممکن بوده باشد ولی یک اذان مثلا نمازی که برای جمع شدن مردم بوده …

استاد: اتفاقا روایت را هم عامه دارند، هم خاصه که «إذا زالت الشمس أذَّن فقال له یا بلال أبرد» همان روایت «أبرد» که حالا یا به معنای «عجّل» یا به معنای «أبرد» به نظرم «کان إذا زالت الشمس یؤذّن فقال له صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله‌‌وسلم أبرِد» یعنی اذان وقت زوال بود، رسم نبود که اصلا بگویند اذان …

شاگرد: یعنی دیگر بعد از آن اذانی نمی‌‌گفتند؟

استاد: اذانی نبود، اگر بود می‌‌گفتند. می‌‌گفتند بلال دوباره اذان می‌‌گفت. چطور صدای اذان ثالث در روز جمعه پیچید! شیعه می‌‌گوید «الاذان الثالث فی یوم الجمعة البدعة» اما عثمان گفت. یک اذان اضافه می‌‌شد سر و صدایش درمی‌‌آمد، میخش کوفته می‌‌شد، او می‌‌گفت بدعت است، او می‌‌گفت … این هم اگر بود معلوم می‌‌شد. در عروه هم که می‌‌خواندیم می‌‌گفتیم 3 تا اذان داریم، اذان اعلان، اذان صلاة و اذان حکایت. این سه تا اذانی که همان جا می‌‌گفتیم اگر ادله‌‌اش را نگاه بکنید در ادله امتیاز روشنی بین اذان اعلان و اذان نماز نیست، در فتاوا آمده است و الا اگر این فرمایش شما بود همه خیلی خوشحال می‌‌شدند می‌‌گفتند ببینید بلال اول زوال، اذان می‌‌گفت، اذان اعلام بود اما این دومی اذان صلاة بود و حال آن که نیست و در همان جا هم دلیلی نیست که بگوییم یکی اذان اعلان است …

 

برو به 0:25:08

شاگرد: یعنی معلوم است که این چنین اذان دومی نبود.

استاد: نبوده و اگر بود می‌‌گفتند، نقل می‌‌شد. آن جا هم که جایش بود که اذان صلاة می‌‌گویند این طور ادله‌‌ای برای آن نیست.

شاگرد: در معاصرین هم بعضی‌‌ها را داشتیم که گفتند اصلا اذان اعلام خلاف احتیاط است، هر وقت اذان گفته می‌‌شد باید برای نماز باشد.

استاد: اصلا برای اعلام معنا ندارد، در ادله‌‌اش هم نیست … یعنی خودش یک نحو بدعیت دارد. این طور؟

شاگرد: تعبیر می‌‌کنند «الْمُؤَذِّنُ يَأْتِي النَّبِيَّ ص فِي الْحَرِّ فِي صَلَاةِ الظُّهْرِ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَبْرِدْ أَبْرِدْ»[4]

استاد: پس کلمه زوال در این جا ندارد. همان نقل صدوق در فقیه هست؟

شاگرد: بله.

استثناء سفر و جمعه و ادله تخفیف نافله ؛ مویدات لزوم تعجیل دروقت

استاد: عرض کنم که «بخلاف الانكشاف بين النفل و الفرض؛ و أنّه يحتاج إلىٰ استعلام و إخبار لو كان لبٰان؛ و كذا ما دلّ علىٰ استثناء السفر و الجمعة المفيد لاستثناء فعل النافلة» خب این‌‌ها دلالت‌‌های خیلی قشنگی دارد. از کجا می‌‌گویید همه کاره نافله هست؟ چه بسا ولو نافله هم خواندی باید صبر کنی! بگویند هر کجا نافله نیست هم دلیل داریم و هم شما قبول دارید که دیگر عقب انداختن نیست. روز جمعه نافله نیست، اگر نماز جمعه می‌‌خوانید خطبه را سریع بخوانید و وقت نگذرد، اگر هم روز جمعه نماز ظهر می‌‌خوانید چون روز جمعه نافله نیست هیچ مسأله‌‌ای دیگری مطرح نیست، ذراع و قدم و هیچی نیست. خب اگر باید نماز ظهر عقب بیفتد، جمعه و پنجشنبه چه فرقی می‌‌کند؟ تنها فرقش این است که نافله ندارد، خب پس معلوم می‌‌شود اساس نماز فریضه به تعجیلش است، زود بخوان، ببینید این جا که نافله نیست هیچ مسأله صبر کردنی نیست. این خیلی دلیل قوی و خوبی است. همچنین برای مسافر؛ آقای مسافر! چون شما نافله ندارید هیچی برای شما مطرح نیست، هر چه زودتر اول وقت نمازت را بخوان. لذا می‌‌فرمایند «و كذا ما دلّ علىٰ استثناء السفر و الجمعة المفيد لاستثناء فعل النافلة و العازم علىٰ تركها رأساً،» افاده می‌‌کند کسی که «المفید لاستثناء فعل النافلة و العازم علی ترکها رأساً» دو تا نتیجه از این می‌‌گیرند، چون در جمعه می‌‌گویند سریع بخوان، چون در مسافر میگویند سریع بخوان پس کسی که نافله هم خوانده مثل این است که روز جمعه است، کسی که نافله‌‌اش را خوانده مثل این است که مسافر است. مسافر چیست؟ نافله ندارد می‌‌گویند زود بخوان، خب حاضری هم که نافله‌‌اش را خوانده فرقی ندارد این مثل مسافر است، او ندارد، او خوانده است. «المفيد لاستثناء فعل النافلة» یعنی کسی که نماز را خوانده، فعل به نافله یعنی اتیان به نافله. وقتی می‌‌گوییم آقای مسافر وقتت اول وقت است، خب همین می‌‌رساند کسی که نافله را هم انجام داده، مستنثی است، دیگر نباید صبر کند. و همچنین «و العازم علىٰ تركها رأساً،» کسی که حتما می‌‌خواهد نافله را نخواند او هم مثل مسافر است، می‌‌گوییم تو که قرار است حتما نخوانی پس ظهرت را بخوان. «بقرينة ما دلّ علىٰ أنّه بعد الزوال لا يحبسه» به نظرم می‌‌رسد «لا» افتاده باشد.

شاگرد: این فعل، فاعل نبوده؟

استاد: «المفید لاستثناء فاعل النافلة»؟! در نسخه اصلی فاعل نیست. «و العازم علىٰ تركها رأساً، بقرينة ما دلّ علىٰ أنّه بعد الزوال لا يحبسه إلّا السّبحة» در نسخه اصلی به طور خیلی واضح «لا» هست که در این جا افتاده است. «لا یحبسه إلا السبحة» یعنی ظهر که شد حابس مصلی و مکلف نیست مگر این که نافله بخواند. «إلا أنّ بین یدیها سبحة». چرا تعبیر سبحة شده؟ خود عنوان مشیر به این است که خیلی زود طول ندهید، مطلوب شارع این است که نافله را طول ندهید. در یک روایت دیگر دارد«خفف ما استطعت»، هر چه می‌‌توانی سریع بخوان، نافله را تخفیف بده.

 

برو به 0:30:20

«و ما فيه الأمر بتخفيف النافلة،» یعنی روایتی که در آن امر به تخفیف نافله هست. «و ما فيه التخيير بين تطويلها و تقصيرها» بعدش هم هست که «سواٌ قصرتَ أو طوّلتَ» یعنی علی ای حال ما از نافله نمی‌‌گذریم، می‌‌گوییم مطلوب است که کم بخوانید اما اگر نمی‌‌توانید یک نحو اجبار نیست یا حتی به نحوی که آن قدر فضیلت نیست که نافله را حتما خفیف بخوانید. در این جهت مطلبی نیست و منِ شارع به تو ‌‌می‌‌گویم می‌‌خواهم نافله بخوانی، هر طوری رسمت هست بخوان ولی اگر بتوانی زودتر بخوانی بهتر است.

فرق صلاه یوم الجمعه و صلاه الجمعه

شاگرد: فرمودید بعضی روایات تصریح دارد که خود جمعه کأنه وقتش مضیق است یعنی «للنافلة» نیست بعد از آن طرفش هم درباره سفر هم یکسری روایات داریم که می‌‌گوید ظهر را اگر با عصر خواندی غمی نداشته باش.

استاد: ما یک صلاة الجمعة داریم و یکی صلاة یوم الجمعة داریم. صلاة الجمعة دو رکعت است، نماز جمعه خطبه هم دارد. صلاة یوم الجمعة، ظهر روز جمعه هم نماز است، ظهر روز جمعه را باید عقب بیندازید یا نه؟ همه می‌‌گویند نه. عرض ما این است. روز جمعه بر پیرمرد نماز جمعه واجب نیست، در خانه می‌‌خواهد نماز بخواند، نماز ظهر می‌‌خواهد بخواند، فتوا چیست؟ نماز ظهر را می‌‌خواهید بخوانید بهتر این است تا ذراع صبر کنید؟ نافله ندارید و لذا وقتی نافله ندارید همان اول وقت ظهر خودتان را بخوانید.

صلاة یوم الجمعة و صلاة الجمعة «إذا نودی للصلاة من یوم الجمعة»، هر دو تا هم به کار می‌‌رود، ممکن هم هست با قرینه معلوم باشد اما روی حساب …

مسألة يجوز العدول من سورة إلى أخرى اختيارا ما لم يبلغ النصف‌

إلا من الجحد و التوحيد فلا يجوز العدول منهما إلى غيرهما بل من إحداهما إلى الأخرى بمجرد الشروع فيهما و لو بالبسملة نعم يجوز العدول منهما إلى الجمعة و المنافقين في خصوص يوم الجمعة حيث إنه يستحب في الظهر أو الجمعة منه أن يقرأ في الركعة الأولى الجمعة و في الثانية المنافقين فإذا نسي و قرأ غيرهما حتى الجحد و التوحيد يجوز العدول إليهما ما لم يبلغ النصف و أما إذا شرع في الجحد‌ أو التوحيد عمدا فلا يجوز العدول إليهما أيضا على الأحوط‌.[5]

در همان مسأله عروة در باب قرائت می‌‌گفتند یکی از مواردی که عدول جایز است، در سوره ولو از نصف هم رد شده باشد عدول در روز جمعه اگر یادش رفته باشد سوره جمعه بخواند، جایز است. این برای نماز جمعه است یا برای نماز ظهر جمعه است؟ شما در ظهر نماز جمعه یادتان رفته که سوره جمعه بخوانید، حتی شاید تصریح باشد. از مواردی است که بین نماز جمعه با نماز روز جمعه …

در عروه می‌‌فرماید «نعم يجوز العدول منهما إلى الجمعة و المنافقين في خصوص يوم الجمعة حيث إنه يستحب في الظهر أو الجمعة» تصریح سید است. «حیث أنه یستحب فی الظهر أو الجمعة منه أن يقرأ في الركعة الأولى الجمعة و في الثانية المنافقين فإذا نسي و قرأ غيرهما حتى الجحد و التوحيد يجوز العدول إليهما ما لم يبلغ النصف و أما إذا شرع في الجحد‌ أو التوحيد عمدا فلا يجوز العدول إليهما أيضا على الأحوط‌.»

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ وَ ابْنِ رِبَاطٍ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ أَ هُوَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ- فَقَالَ بَعْدَ الزَّوَالِ بِقَدَمٍ أَوْ نَحْوِ ذَلِكَ- إِلَّا فِي السَّفَرِ أَوْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَإِنَّ وَقْتَهَا إِذَا زَالَتْ.[6]

در روایت مانحن فیه می‌‌فرماید «عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ أَ هُوَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ بَعْدَ الزَّوَالِ بِقَدَمٍ أَوْ نَحْوِ ذَلِكَ إِلَّا فِي السَّفَرِ أَوْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» نمی‌‌گویند در خصوص نماز جمعه. «أو یوم الجمعة فَإِنَّ وَقْتَهَا إِذَا زَالَتْ.» این مشکلی ندارد و هم از نظر فتوی و هم از نظر استظهار خود از دلیل روز جمعه نافله‌‌ها را خواندید دیگر چرا صبر کنید؟ این دلالت قشنگ و خوبی دارد که همه کاره نافله است، همه چیز به خاطر این بوده که فضیلت جمع بین فریضه و نافله درک بشود.

 

برو به 0:36:26

شاگرد: فرمودید که موذن هنگام زوال اذان گفته، این قطعی است و بعد هم این که اذانی برای نماز نمی‌‌گفتند هم قطعی است.

استاد: آن چیزی که من عرض کردم همین است که اذان وقت زوال بوده که حاج آقا هم فرمودند سیره مسلمین از روز اول تا حالا بوده، این طوری نبود که یک زمانی اذان را مثلا نیم ساعت بعد از زوال می‌‌گفتند، یک دفعه یک نفر آمد گفت که حالا از این به بعد می‌‌خواهیم اذان را اول زوال بگوییم، این سیره به این که همین طور جلو می‌‌رویم کشف می‌‌کنیم که همین بوده اگر حتی یک …

شاگرد: روایت دالّ بر آن نداریم.

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ هُوَ مُغْضَبٌ- وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا وَ هُوَ يَقُولُ- تُصَلُّونَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ- قَالَ وَ هُمْ سُكُوتٌ قَالَ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ- مَا نُصَلِّي حَتَّى يُؤَذِّنَ مُؤَذِّنُ مَكَّةَ قَالَ فَلَا بَأْسَ- أَمَا إِنَّهُ إِذَا أَذَّنَ فَقَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ الْحَدِيثَ.

أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ هُنَا وَ فِي الْمَوَاقِيتِ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ تَقَدَّمَ مَا ظَاهِرُهُ الْمُنَافَاةُ وَ بَيَّنَّا وَجْهَهُ.[7]

شاگرد2: داریم.

استاد: بخوانید. باب چندم؟ کجا؟

شاگرد2: در باب سوم بحث باب اذان و اقامه «لکل صلاة الفریضة» در حدیث نهم از تفسیر عیاشی نقل می‌‌کند «تُصَلُّونَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ قَالَ وَ هُمْ سُكُوتٌ قَالَ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا نُصَلِّي حَتَّى يُؤَذِّنَ مُؤَذِّنُ مَكَّةَ قَالَ فَلَا بَأْسَ أَمَا إِنَّهُ إِذَا أَذَّنَ فَقَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ.»

استاد: این شاهد همین است که تا زوال نشده …

شاگرد: زمان پیامبر همین طور بوده؟

استاد: الان که زوال است، آن وقت هم این روایت در زمان امام هم زوال بوده، خب اگر یک زمانی بود که بعدتر می‌‌گفت، مثلا یک کسی مثل حجاجی، عبدالملکی تغییر داده بود، صدایش می‌‌پیچید و نقل می‌‌کردند، می‌‌گفتند قبل‌‌ترها سر ذراع اذان می‌‌گفتند، الان از زمان فلانی برگشت، ذکر می‌‌کردند.

شاگرد: می‌‌توانیم مطمئن بشویم.

استاد: من که همین طور در ذهنم بوده یعنی این ذراع و این‌‌ها اصلا مسأله اذان را منوط به خودش نکرده بوده که مثلا اذان وقت زوال فته نمی‌‌شود تا ذراع صبر کنند. حالا باز بگردیم و در فکر این باشیم که شاهدی له یا علیه آن پیدا بشود حرف دیگری است.

شاگرد: این جا یک «أقول» دارند می‌‌فرمایند «أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ هُنَا وَ فِي الْمَوَاقِيتِ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ تَقَدَّمَ مَا ظَاهِرُهُ الْمُنَافَاةُ وَ بَيَّنَّا وَجْهَهُ.»

استاد: منافات با کدام بخشش؟ منافات با آن حیثی که منظورِ نظر ایشان هست. اصل این که در غیر آن باشد من الان چیزی یادم نیست. حالا در عین حال هم فرمایش شما را در ذهن خودم نگه می‌‌دارم، مواردی که دارم نگاه می‌‌کنم ببینیم که شواهدی برای این که اذان وقت زوال بوده و بر علیه آن یا بر خلافش پیدا می‌‌کنیم یا نه.

تغییر وقت اذان از زوالی که اجماعی بوده نیاز به بیان دارد

شاگرد: خود همین هم مثلا اذان گفته بشود بعد حضرت صبر بکنند تا یک ذراع بگذرد بعد بخواهند نماز را شروع کنند این هم مقداری …

استاد: اذان می‌‌گفت نافله می‌‌خواندند. یعنی تا ذراع؟

شاگرد: اذان را می‌‌گفتند بعد وصل می‌‌کردند نافله می‌‌خواندند، این اذان، اذان نماز می‌‌شود؟

استاد: یعنی اول نافله را می‌‌خواندند بعد اذان می‌‌گفتند؟

شاگرد: نمی‌‌دانم. می‌‌خواهم تصویر کنیم ببینیم چه اتفاقی می‌‌افتاده است.

استاد: ظاهر «أرحنا یا بلال» این است که وقتی زوال می‌‌شد و خود موذن هم مواظب بود اذان أم مکتوم بود که أعمی هم بود که می‌‌گفتند با او کار نداشته باشید، بلال است که چشمش می‌‌بیند. این طوری بود که موذن می‌‌رفت مراقبت می‌‌کرد وقتی زوال می‌‌شد وظیفه خودش بود که مراقبت می‌‌کرد و اذان می‌‌گفت. بگوییم نه، ولو می‌‌دید زوال شده صبر می‌‌کرد، اگر یک وقتی بود حضرت تشریف نیاورده بودند اذان را نمی‌‌گفت تا تشریف بیاورند. این طوری بود؟

شاگرد: یا نه همان طور صبر می‌‌کرد تا یک ذراع بگذرد، همان موقع اذان می‌‌گفت. چه مانعی دارد؟

 

برو به 0:40:42

استاد: خب از کی رفت زوال؟ الان که سنی و شیعه همه زوال است، باید یک وقتی باشد که ذکر کنند که از آن وقت فلانی تعیین کرد که حالا دیگر اول زوال اذان را بگویید. ما می‌‌بینیم اول زوال می‌‌گویند، سیره  همه طوائف مسلمان‌‌هاست، چه کسی این را برگرداند؟ استصحاب قهقرائی می‌‌گویند که در زمان جلو برویم. اگر دلیلی پیدا نکنیم این استصحاب به این نحو حجت باشد یا نباشد، بحثش در جای خودش که خیال هم می‌‌کنیم بدی نیست ولو عنوان استصحاب نشود روی آن گذاشت.

شاگرد: یعنی همه چیزهایی که دست زدند، سر و صدایش خیلی پیچید.

استاد: چه چیزی را دست زدند؟

شاگرد: آن روایات را تغییر دادند.

نقل فراوانِ کوچک ترین تغییرات درمسائل عام البلوی

استاد: ذره به ذره کارهایی که تغییر دادند مذکور است. عثمان یک نماز دو رکعتی در عرفات را آمد چهار رکعتی کرد. کتاب‌‌ها پر شده سر این که … حتی در عرفات! منا که نزدیک است. در عرفات که رفته بود ظهر عرفات نماز را تمام خواند، گفت من آمدم این جا مجاور شدم، این جا خانه دارم، از همان چیزهای قدیمی که خودش علاقه خاصی که  به آن جاهلیت و چیز خاص خودش هر چه بود علاقه داشت، آمد نماز را تمام خواند. من یک وقتی روایتش را خواندم دوباره رفتم پیدا کردم، ظاهراً ضبط هم کردم که خود سنی‌‌ها گفتند، معاویه در زمان خلافتش در عرفات آمد، نماز ظهر را شکسته خواند، آمدند دورش را گرفتند، ای وای «أذریت بعثمان» این کار معیوب کردن عثمان در بنی امیه است، نمازی که عثمان کامل خوانده را شکسته خواندی؟! گفت آخر پیامبر که شکسته می‌‌خواندند.  رهایش نکردند، در همین فاصله ظهر و عصر، آمد عصر را تمام خواند، خود سنی‌‌ها نقل کردند معاویه ظهر را شکسته خواند، استشهاد کرد به این که همه شما می‌‌دانید پیامبر شکسته خواندند، آن‌‌ها گفتند تو بنی‌‌امیه‌‌ای و عثمان را …

منظور این که حتی کارهای به این کوچکی در کتاب‌‌ها پر می‌‌شود. چرا؟ چون عرف عام مسلمان‌‌ها روی نماز و روی اوقات و خصوصیاتش خیلی حساس بودند. اگر هم یک خلیفه‌‌ای می‌‌خواست یک ذره تغییر بدهد چطور بود؟ ولو با او مخالفت نمی‌‌کردند اما صدایش می‌‌پیچید، ذکر می‌‌کردند، برای همدیگر می‌‌گفتند، محل اعتنای حسابی برایشان بود، این طوری نبود که همین طوری تغییری بدهند و مطلب فراموش بشود و اصلا ذکری از آن نشود.

حجاج ملعون یک چیزهایی راجع به قرآن گفته ریز به ریز کلماتش آمده است که این طور کرد، برای مصحف این طور حرف زد، آن جا را این طور دستور داد. این طور نبود با قدرت یک چیزی بگوید بعداً فراموش بشود، همه چیزهایش هست.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَّانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَشْيَاءَ مُوَسَّعَةً وَ أَشْيَاءَ مُضَيَّقَةً- فَالصَّلَوَاتُ مِمَّا وُسِّعَ فِيهِ تُقَدَّمُ مَرَّةً وَ تُؤَخَّرُ أُخْرَى- وَ الْجُمُعَةُ مِمَّا ضُيِّقَ فِيهَا- فَإِنَّ وَقْتَهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَاعَةَ تَزُولَ- وَ وَقْتَ الْعَصْرِ فِيهَا وَقْتُ الظُّهْرِ فِي غَيْرِهَا.[8]

شاگرد: از این روایت «الجمعة مما ضیقت» حدیث اول باب هفتم مواقیت چه چیزی استظهار می‌‌شود؟

استاد: البته این‌‌ها را باید با روایات صلاة جمعة تطبیق بدهیم. درباره صلاة جمعة حتی داریم که خطبه را طول نده. به خاطر این که وقت جمعه مضیق است. حتی مثلا این احتیاط که نمی‌‌دانم در کلمات حاج آقا دیدم یا در جای دیگر که حالا اگر امام طول داد، بعضی‌‌ها می‌‌گویند وقت جمعه ساعة است، اگر از زوال یک ساعت گذشت، حالا امام هم حرفی یادش رفت، غافل شد، حرف زیادی داشت و دو ساعت از زوال گذشت، می‌‌گویند احتیاط این است که آن روز نماز جمعه نخوانند، بعضی‌‌ها این طوری احتیاط کردند به خاطر تضیق. گفتند آن روز حرف‌‌هایش را زده اما نماز جمعه دیگر نخواند، وقت نماز جمعه رفت حالا دیگر ظهر را بخواند. تا این اندازه می‌‌خواهم بگویم خود نماز جمعه این تضیق را دارد و سر جای خودش بحث شده است اما حالا این جا این روایتی که شما فرمودید که همان روایتی بود که نظیرش را چند بار دیگر از بحار نقل کرده بودم؛ «إِنَّ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَشْيَاءَ مُوَسَّعَةً وَ أَشْيَاءَ مُضَيَّقَةً» این مضمون خیلی مهم است یعنی واقعا در این که آن اشیاء موسع را فقیه است که سردرمی‌‌آورد که این توسعه تا کجاست؟ حیثیات موضوع عوض می‌‌شود و او سر درمی‌‌آورد. «فَالصَّلَوَاتُ مِمَّا وُسِّعَ فِيهِ تُقَدَّمُ مَرَّةً وَ تُؤَخَّرُ أُخْرَى وَ الْجُمُعَةُ مِمَّا ضُيِّقَ فِيهَا فَإِنَّ وَقْتَهَا» یعنی وقت جمعه «يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَاعَةَ تَزُولَ وَ وَقْتَ الْعَصْرِ فِيهَا وَقْتُ الظُّهْرِ فِي غَيْرِهَا.» آن چیزی که من فعلا از این روایت می‌‌فهمم نماز جمعه است، نه نماز ظهر جمعه. «فإنّ وقتها» یعنی وقت نماز جمعه که برایش خطبه خوانده می‌‌شود، «ساعة تزول» وقتش همان است، نباید خیلی عقب بیندازیم. حتی یک ساعت در شرح لمعه بود. در جامع المسائل حاج آقا یک ساعت هم حاضر نشدند بگویند. می‌‌گویند باید عرفاً مبادرت و سرعت صدق بکند و این که نماز زود خوانده شود.

 

برو به 0:46:53

شاگرد: فرمودید یک عده‌‌ای حدود یک ساعت را مشخص کردند، آن‌‌هایی که قائل به این حرف نیستند تا کجا مثلا …

استاد: اصل این که اگر وقت گذشت دیگر جمعه نباید بخوانند را همه قبول دارند، در جواهر هم ظاهرا جلد 12 باشد، حالا منزل رفتید نگاه کنید که در بحث نماز جمعه این بود که اگر از اول زوال اصل مبادرت عرفی فوت شد دیگر نمی‌‌تواند، حالا 5 نفر هستند، الان ساعت 4 بعد از ظهر است بگوید حالا دیر شد، مسافرت بودیم مانعی ندارد حالا که به وطن رسیدیم نماز جمعه بخوانیم. این را همه قبول دارند که اگر دیر شد، رفت ساعت 3 شد، حالا در شهر رسیدند و امام و همه هم جمع هستند حق ندارند نماز جمعه بخوانند، دیگر وقت رفت باید ظهر بخوانند.

شاگرد: با توجه به این تفاسیر که فرمودید اول وقتی که حضرت فرمودند مومنین ما را امتحان کنید که «کیف محافظتهم علی المواقیت» الان چطور استفاده می‌‌شود که طرف محافظت بر وقت داشته؟ باید ببینیم نافله‌‌اش را می‌‌خواند بعد عقب می‌‌اندازد؟ یا شاید حال نداشته بخواند عقب انداخته؟

استاد: ظاهراً محافظت بر مواقیت، اول درجه‌‌اش این است که ببینید نمازش قضاء می‌‌شود یا نه. مواقیت یعنی کل وقت. یک کسی را می‌‌بینید اعتناء ندارد می‌‌گوید حالا قضایش را می‌‌خوانم. این اصل اولین مرتبه‌‌اش هست. مرتبه دومش آن عِرق مبادرت است. یک کسی وقتی می‌‌بیند نماز ظهر شد دنبال نماز است، این محافظت بر مواقیت می‌‌شود ولو این که می‌‌بینید وقتی می‌‌آید اتیان کند، اذان را طولانی گفت، نافله خواند، وضویش طول کشید ولی می‌‌بینید اول وقت دنبال نماز رفت؛ این محافظت بر مواقیت می‌‌شود به خلاف این که اصلا یادش نیست. می‌‌گویند یک طلبه‌‌ای وسواس داشت خیلی هم طول می‌‌داد به یکی از علماء آمد گفت من را علاج کنید گفت خب فردا قبل از ظهر پیش من بیا، من فردا معالجه‌‌ات می‌‌کنم، حالا قرار بود این ساعت 10 برود 2 ساعت وضو بگیرد تا ظهر حالا به جماعت برسد یا نرسد. ایشان اول ظهر آمد و گفت آن وضویی که من می‌‌خواهم یادت بدهم حتماً باید دستشویی هم بروی، مطمئن باشی که وضو نداری، آن وقت 2 ساعت باید وضو بگیری، آن وقت این جا بنشین کار دارم، زوال شد گفت بگذار من نمازم را بخوانم بعد یادت می‌‌دهم که چه وقتی وقتش است، استاد خودش نمازش را خواند، دید وقت گذشت، ایشان می‌‌گوید حالا صبر کن، مرتب دید یک ساعت رد شده، گفت هنوز مانده بنشین تا به تو بگویم، همین طور طولش داد، نگهش داشت تا دم غروب، در یزد مغازه‌‌های شیرینی فروشی زیاد است و آن کارگرهایی که در شیرینی فروش کار می‌‌کنند لُنگ‌‌های قرمزی می‌‌بینند و از صبح زود تا نزدیک غروب مشغول هستند، همین که آفتاب می‌‌رسد در افق برود با عجله می‌‌دوند آب به سر و دست می‌‌زدند نمازی را می‌‌خوانند، آن جا آن وقت که شد گفت بدو همین کاری که این‌‌ها می‌‌کنند انجام بده. گفت این شاگرد قنادها را ببین، هر کاری این شاگرد قنادها کردند این کار را بکن.

 

برو به 0:50:36

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع مَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الظُّهْرِ- قَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقُلْتُ مَتَى يَخْرُجُ وَقْتُهَا- فَقَالَ مِنْ بَعْدِ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِهَا أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ- إِنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ ضَيِّقٌ لَيْسَ كَغَيْرِهِ- قُلْتُ فَمَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الْعَصْرِ- فَقَالَ إِنَّ آخِرَ وَقْتِ الظُّهْرِ هُوَ أَوَّلُ وَقْتِ الْعَصْرِ- فَقُلْتُ فَمَتَى يَخْرُجُ وَقْتُ الْعَصْرِ- فَقَالَ وَقْتُ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ- وَ ذَلِكَ مِنْ عِلَّةٍ وَ هُوَ تَضْيِيعٌ- فَقُلْتُ لَهُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّى الظُّهْرَ- بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ- أَ كَانَ عِنْدَكَ غَيْرَ مُؤَدٍّ لَهَا- فَقَالَ إِنْ كَانَ تَعَمَّدَ ذَلِكَ- لِيُخَالِفَ السُّنَّةَ وَ الْوَقْتَ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ- كَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَخَّرَ الْعَصْرَ إِلَى قُرْبِ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ مُتَعَمِّداً- مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ- أَوْقَاتاً وَ حَدَّ لَهَا حُدُوداً فِي سُنَّتِهِ لِلنَّاسِ- فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِهِ الْمُوجَبَاتِ- كَانَ مِثْلَ مَنْ رَغِبَ عَنْ فَرَائِضِ اللَّهِ.[9]

تفاوت گذاشتن بین حکمت ها و علت های اوقات متعدد

شاگرد: جاهایی که می‌‌فرمایند جمع کنید معمولا سوالی که می‌‌کنند حضرات در جواب سائل اگر آن جایی که نقل سیره عملی خود روات یا افراد مثلا درسوال  فلانی می‌‌گوید این کار را می‌‌کنم، زراره می‌‌گوید من اقیل، نخوابیدم می‌‌خواهم بخوابم، خسته ام این جا حضرات نفی می کنند یک جا هست باب پنج روایت 15 می‌‌فرماید «زالت الشمس» ظهر و عصر را با هم بخوانیدآنجا حضرت می‌‌فرمایند … یکی این است و یکی هم حدیث زراره. اگر در این دو هم ان قلت بشود  ولی آن روایاتی که حضرت رسول می‌‌فرمایند که بین ظهر و عصر جمع کردند و مغرب و عشاء «مِن غیر علة» جمع کردند یعنی یک طوری … یا یک روایت دیگر هست حضرت رضا سلام‌‌الله‌‌علیه می‌‌فرمایند باب هشتم روایت سی و دوم «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ أَوْقَاتاً» این نوع مثل آن روایت حضرت رسول خیلی ذهن را دور می‌‌کند که آن وقت‌‌ها اصلاً موضوعیت نداشته، فقط «لمکان النافلة» حضرات می‌‌خواستند بگویند این طور هست، این هم هست. یعنی آن چیزی که مشهور فرمودند و این جمع را بر افضل کردند مخصوصاً با آن جمله حضرت رسول که می‌‌فرمایند اگر غیر از این بود «لو کان لبان» این نشان می‌‌دهد که اصلا این سیره بوده یعنی وقتی خلافش شده همه تعجب کردند و نقل کردند که آن جا می‌‌فرمودید «لیستع علی امته».

استاد: ببینید وقتی می‌‌گویند که چرا 5 وقت نماز قرار داده شده، مثلا عصر برای آن بود که مردم یک کمی می‌‌روند می‌‌خوابند بعد بلند می‌‌شوند می‌‌خواهند بروند، همان روایتی که شما ذکر کردید مفصل هم هست. این‌‌ها علت انشاء است یا حکمت است؟ یعنی وقتی ما از خارج می‌‌دانیم، در این جا شک نداریم که اول زوال تا غروب وقت دو تا نماز ظهر و عصر است یعنی دغدغه نداریم، هزار بار هم بحث کنیم آخر کار می‌‌دانیم، یک چیز جا گرفته است «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین و إذا غربت الشمس خرج وقت الصلاتین» این انشاء می‌‌شود یعنی این اندازه از شارع می‌‌دانیم آن کسی که انشاء فرموده بین این وقت‌‌ها فرموده نماز بخوانید. پس حالا آن روایتی که می‌‌گوید خدا می‌‌خواسته شما اول ظهر ذکر خدا کنید، بعد در وقت عصر هم ذکر خدا کنید، این معلوم است حکمت است و حکمت پشتوانه انشاء است، موسع و مضیق انشاء نیست به خلاف این چیزهایی که بعداً ما … می‌‌دانیم انشاء این است بعد می‌‌خواهیم انشاهای جدیدی هم بگوییم که افضل این است که  صبر کنیم تا عصر. این انشاء هست یا نیست؟ یعنی طبق آن حکمت اولیه که 5 تا نماز آمده، انشاء بعدی هم شده، شارع فرموده که من می‌‌گویم افضل این است که عصر را در این وقت بخوانی که 5 بار … این را فرموده یا نفرموده؟ آن‌‌ روایت‌هایی که شما گفتید دلالت نداشت که انشاء جدیدی است، حِکَم را بیان می‌‌کرد. حکمت، عِلَل الشرایع بود، عِلل الشرایع برای ذکر حِکَم است اما این که طبق این حکمت یک انشایی هم شده ما می‌‌گوییم شارع فرموده من تفریق را دوست می‌‌دارم که انشاءً عصر را این وقت بخوانید ولو نافله را هم خواندید. این بحث جدایی است. این‌‌هایی که شما فرمودید دلالت ندارد.

شاگرد: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ أَوْقَاتاً وَ حَدَّ لَهَا حُدُوداً فِي سُنَّتِهِ لِلنَّاسِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِهِ الْمُوجَبَاتِ كَانَ مِثْلَ مَنْ رَغِبَ عَنْ فَرَائِضِ اللَّهِ.» این معلوم است اوقات افضلیت را حضرت می‌‌فرمایند، چون فریضه که نبوده است.

استاد: آن روایتی که شما خواندید همین کلمه «موجبات» را ببینید. حضرت اول یک چیزی را فرمودند بعد یک کبرایی گفتند که دقیقاً با مورد منطبق نبود لذا قید موجبات زدند. عبارت را اگر دقیق بخوانید می‌‌بینید.

شاگرد: روایت حضرت رسول این قدر برایشان عجیب بوده که نخواندند، بعد حضرت که جمع کردند «مِن غیر علة» برای استاع برامت .

استاد: اصلا ریخت روایت سوال و جوابش طوری است که …. «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع مَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الظُّهْرِ قَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقُلْتُ مَتَى يَخْرُجُ وَقْتُهَا فَقَالَ مِنْ بَعْدِ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِهَا أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ» دو ذراع که گذشت ظهر تمام شد. خب «إِنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ ضَيِّقٌ لَيْسَ كَغَيْرِهِ قُلْتُ فَمَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الْعَصْرِ فَقَالَ إِنَّ آخِرَ وَقْتِ الظُّهْرِ هُوَ أَوَّلُ وَقْتِ الْعَصْرِ فَقُلْتُ فَمَتَى يَخْرُجُ وَقْتُ الْعَصْرِ فَقَالَ وَقْتُ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ وَ ذَلِكَ مِنْ عِلَّةٍ وَ هُوَ تَضْيِيعٌ» یعنی تا غروب اگر صبر کنید تضییع است. «فَقُلْتُ لَهُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّى الظُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ أَ كَانَ عِنْدَكَ غَيْرَ مُؤَدٍّ لَهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ تَعَمَّدَ ذَلِكَ لِيُخَالِفَ السُّنَّةَ وَ الْوَقْتَ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ كَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَخَّرَ الْعَصْرَ إِلَى قُرْبِ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ مُتَعَمِّداً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ أَوْقَاتاً وَ حَدَّ لَهَا حُدُوداً فِي سُنَّتِهِ لِلنَّاسِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِهِ الْمُوجَبَاتِ كَانَ مِثْلَ مَنْ رَغِبَ عَنْ فَرَائِضِ اللَّهِ.» این روایت مشتمل بر تعدادی ازلطائف است که حضرت چه چیزی را گفتند، چه چیزی را نگفتند، نه به آن اجازه دادند که سنت مندوبه را ترک کند، نه از آن طرف تصریح کردند که سنت مندوبه عقاب دارد، حرف‌‌ها را زدند و با یک لطائف الحیلی نه سنت مندوبه را خیلی تخفیف کردند و نه گفتند که سنت مندوبه عقاب دارد؛ قبلش که فرمودند می‌‌دانیم، یکی دو تا نیست، خود امام کاظم علیه‌‌السلام در روایت دیگر چه فرمودند؟ گفتند همه این‌‌ها را زود بخوان. آن وقت روایت دیگرشان تا آخر وقت مبهم نبود اما حضرت فرمودند راوی از آن‌‌هایی بود که «أ کان عندک غیر مؤد لها؟» حضرت دارند وقت فضیلت را می‌‌گویند، خب این گیر می‌‌اندازد. می‌‌گویند حالا آمد و «أربعة أقدام» فرمودید وقت ظهر تمام شده، «أربعة» شد، آنِ بعدش خواند، شما می‌‌گویید که نماز نخوانده؟ حضرت هم باز نگفتند که چرا خوانده. مقام، مقامی بود که بگویند چرا خوانده؟ اما فرمودند «إن کان لیخالف» عبارت را بسط دادند تا آن چیزی که مقصود ایشان بود صریحاً می‌‌خواهد مقصود حضرت را بگیرد. حضرت دارند به فضیلت این وقت ترغیب می‌‌کنند، او هم از حضرت اقرار می‌‌گیرد که «یا بن رسول الله!» خب حالا آمد و اربعة أقدام شد و آنِ بعد ظهر را خواند «أ کان مؤدٍ؟» خب ظاهرش این بود که بگویند بله مودی است اما حضرت این جا فرمودند «إن کان تعمّد ذلک لیخالف السنة» شروع به بسط دادن کردند. به چه؟ به تعمد و به غرض و … «و الوقت» آن هم باز «غیر مؤدٍ» نفرمودند، بلکه فرمودند «لم یقبل». معلوم است این مقامی است که نمی‌‌خواستند به دست او بدهند که من دارم فضیلت را می‌‌گویم …

گفتم حاج آقا از صدوق نقل می‌‌کردند. یک کسی خواب صدوق را دیده بود گفته بود که چطور شد زمان شما مومنین و علماء و صاحبین کرامت بودند، اما حالا بین ماها خبری نیست؟ در خواب صدوق جواب داد چون زمان ما فرق بین واجب و مستحب نبود. یعنی این طور اصلا معامله می‌‌کردند. این جا هم حضرت وقت فضیلت را می‌‌گویند این هم می‌‌خواهد اقرار بگیرد که اگر ترک کنیم چه؟ حضرت هم جوابش ندادند، طفره رفتند از این که تصریح کنند به این که مودی هست یا نیست. لذا این روایتی که شما خواندید … من یادم بود این روایت از این جهت لطافت بیانی که امام دارند قشنگ بود. این روایت موید فرمایش شما نمی‌‌شود. «حدّد لها أوقاتًا» را نگاه کنید، آن اوقات یعنی صبح تا طلوع؟ منظور حضرت معلوم است که اوقات یعنی زوال تا غروب. نه این که «حدّد اوقاتاً» یعنی ذراع، مثل. اوقاتی که حضرت فرمودند اصلا شامل این‌‌ها نیست. اگر برگردید عبارت را می‌‌بینید.

 

برو به 1:00:17

شاگرد: ایشان می‌‌گویند مخالفت کنید سنن را ….

استاد: «الموجبات»! همین را می‌‌گویم. اول گفتند «السنة» معلوم است یعنی سنت ندبیه است بعد که طرف می‌‌خواهد بگوید من حالا این سنت را چطور ترک کنم؟ تصریح به آن نمی‌‌کنند که ترک کن. می‌‌گویند مخالف سنت باشد «لم یقبل» پیامبر خدا «حدّد اوقات». «سننه الموجبات» آن وقت «مَن رغب عن فرائض الله» یعنی همه مطلب را می‌‌گویند.

شاگرد: ؟؟؟؟

استاد: خیلی روشن است فرمودند «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ أَوْقَاتاً» این اوقات یعنی مثل؟ یعنی ذراع؟ ابداً. اوقاتاً یعنی زوال و غروب. «وَ حَدَّ لَهَا حُدُوداً فِي سُنَّتِهِ لِلنَّاسِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِهِ الْمُوجَبَاتِ» که زوال و غروب است، این «كَانَ مِثْلَ مَنْ رَغِبَ عَنْ فَرَائِضِ اللَّهِ.»

شاگرد: یعنی نماز قضاء است.

شاگرد2: حالا چیزهایی مطرح کردند، امام یک موضوع دیگری را مطرح می‌‌کنند و جواب موضوع خودشان را می‌‌دهند، اصلا جواب ایشان را نمی‌‌دهند.

استاد: چون آن طرف یک مقصودی داشت، آن مقصود را … نظیر این‌‌ها در روایات خیلی هست که سائل یک مقصودی دارد حضرت هم می‌‌دانند، جوابی که او می‌‌خواهد و صلاح هم نیست به او جواب نمی‌‌دهند. البته باز از حیث این که اوقاتاً و سنت شامل این‌‌ها می‌‌شود یا نه باز هم فکرش می‌‌کنم فعلا در مباحثه به عنوان این که الان نظر به عبارت انداختم دارم عرض می‌‌کنم بعداً هم روی روایت فکر می‌‌کنیم ببینیم این «حدوداً فی سنته للناس» ذراع و این‌‌ها را می‌‌گیرد یا نه؟ موجبات که نمی‌‌گیرد، آن گیری ندارد روشن است.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 22-23

[2] همان، ص 24

[3] وسائل الشيعة، ج‌1، ص: 112

[4] من لا يحضره الفقيه، ج‌1، ص: 223

[5] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 648-649

[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 145

[7] وسائل الشيعة، ج‌5، ص: 380-381

[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 136

[9] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 149