1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. جواز عمل به ظن باتمکن ازعلم دروقت نماز

جواز عمل به ظن باتمکن ازعلم دروقت نماز

تعذر از تحصیل علم و عمل به ظن در وقت نماز، تحلیل مفاهیم علم، اطمینان، ظن،تصور، تصدیق
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5205
  • |
  • بازدید : 139

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه٧٩: ١٣٩۵/١٢/١۵

تعذر تحصیل علم و عمل به ظن در وقت نماز

مسألة: لا إشكال في جواز العمل بالظنّ عند تعذّر تحصيل العلم بدخول الوقت؛ فإنّه المتيقّن من الروايات المستفيضة المعمول بها. و أمّا مع إمكان تحصيل العلم، فمقتضىٰ روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذّنين المتأيّدة بالسيرة المستمرّة على الاعتماد عليها، هو الجواز بلا قيد.

 

این مساله طبق جواهر مطرح شده است.

«مسألة: لا إشكال في جواز العمل بالظنّ عند تعذّر تحصيل العلم بدخول الوقت»؛ اگر تحصیل علم برای دخول وقت متعذر باشد، می‌تواند به ظن عمل کند.

«فإنّه المتيقّن من الروايات المستفيضة المعمول بها. و أمّا مع إمكان تحصيل العلم، فمقتضىٰ روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذّنين المتأيّدة بالسيرة المستمرّة على الاعتماد عليها، هو الجواز بلا قيد».

این چیزی که حاج آقا در بحث مطرح کرده‌اند با فضای جواهر متفاوت است. همچنین با فضایی که در عروه هست نیز متفاوت‌تر است.

در عروه در مسأله یک می‌فرمایند:

لا يجوز الصلاة قبل دخول الوقت‌ فلو صلى بطلت و إن كان جزء منها قبل الوقت و يجب العلم بدخوله حين الشروع فيها و لا يكفي الظن لغير ذوي الأعذار[1]

می‌فرمایند برای ذوی الاعذار ظن به دخول وقت کافی نیست.

در مسأله چهار غیر ذوی الاعذار را مطرح می‌کنند. می‌فرمایند:

مسألة إذا لم يتمكن من تحصيل العلم أو ما بحكمه لمانع في السماء من غيم أو غبار.أو لمانع في نفسه من عمى أو حبس أو نحو ذلك فلا يبعد كفاية الظن لكن الأحوط التأخير حتى يحصل اليقين بل لا يترك هذا الاحتياط‌[2]

احتیاط واجب و مستحب و فهم آن ها

به نظرم این مساله از مسائل یادداشت کردنی برای تشخیص فتوا از احتیاط وجوبی است. حاصل عبارت سید احتیاط وجوبی یا ندبی است؟ «فلایبعد» فتوا یا غیر فتوا است؟ فتوا است. «لکن الاحوط التاخیر» چه نوع احتیاطی است؟ ندبی است. «بل لایترک هذا الاحتیاط» چه نوع احتیاطی است؟ از جاهای یادداشت کردنی عروه است که ابتدا لایبعد بعد الاحوط و در آخر بل لایترک هذا الاحتیاط است. حالا به این عبارت عروه بر می گردیم.

تفاوت مساله در جواهر، عروه و بهجه الفقیه

در جواهر طبق متن به این نحو جلو رفته اند: در متن شرایع فرموده اند:

المسألة الثالثة إذا كان له طريق إلى العلم بالوقت مشاهدة كان أو غيرها لم يجز التعويل على الظن لأصالة حرمة العمل به فان فقد العلم اجتهد فان غلب علی ظنه دخول الوقت صلی

همانی را که سید بیان کرد، می گوید که اگر علم نداشت و اجتهاد کرد و ظن به دخول وقت پیدا کرد، نماز بخواند. البته سید احتیاط کردند که در این جا نیز احتیاطا صبر کند تا یقین به دخول وقت پیدا کند.

مرحوم صاحب جواهر هم در موافقت با متن شرایع، سنگ تمام گذاشتند و خیلی محکم گفتند که در جایی که متمکن از علم هست، نمی‌تواند به ظن عمل کند.اما وقتی متمکن نبود، لازم نیست صبر کند. در ادامه مباحث بسیار خوبی را در تایید عمل به ظن می آورند که بسیاری از ادله بعدی ایشان، برای باحثین، به درد ادله قبلی هم می خورد. در جایی که می خواهند برای غیرمتمکن عمل به ظن را تجویز کنند، ادله‌ای را می آورند. آن ادله برای گام قبلی هم به درد می خورد.

 

برو به 0:06:52

مثلا در همین جا می فرمایند: «للمرسل المشهور على ألسنة الفقهاء «المرء متعبد بظنه[3]». می گوییم چطور قبل از این فرمودید در فرض تمکن عمل به ظن جایز نیست؟ می فرمایند: خب این تخصیص خورده است. متمکن از علم حتما باید تحصیل علم کند و حالا که متمکن نیست نباید صبر کند تا یقین پیدا کند.

از حیث ضوابط در این جا چه باید گفت؟ بر متمکن از تحصیل علم، عمل به ظن حرام است. آیا وقتی متمکن نبود بر او حلال می‌شود؟ قاعده چیست؟ هر کسی که از تحصیل علم متمکن نیست، ظن بر او حلال می شود؟ نه، چون متمکن نیست، یک دفعه که بر نمی گردد و حلال شود.

یعنی اگر قاعده حرمت است، در گام دوم هم برای غیرمتمکن حرمت است. لذا شما باید دلیل مسلمی را پیدا کنید که این ظن را برای شما تجویز کند. بدعت و … نباشد که بحث می کنیم.

این فضای بحث در عروه آن طور بود و در جواهر هم این طور بود. در جواهر در گام تمکن از تحصیل علم، محکم می گویند که عمل به ظن حرام است و در گام غیر متمکن محکم می گویند که عمل به ظن جایز است. در عروه هم ابتدا محکم گفتند تحصیل علم واجب است و چند ظن را برای مستثنیات مثال زدند. «و لا يكفي الظن لغير ذوي الأعذار نعم‌ يجوز الاعتماد على شهادة العدلين على الأقوى[4]».لذا تحصیل علم واجب است و مرحوم سید علمی را هم در آن فضا مطرح کردند.

دیدید که لسان شروع در بهجه الفقیه، لسان دیگری بود. فرمودند«لااشکال» که به این معنا است که مطلب خیلی صاف است.

«لا إشكال في جواز العمل بالظنّ عند تعذّر تحصيل العلم بدخول الوقت»؛ وقتی متمکن از تحصیل علم نیست، واجب نیست صبر کند تا بفهمد وقت داخل شده است. جواز عمل به ظن هست.

« فإنّه المتيقّن من الروايات المستفيضة المعمول بها»؛ روایات مستفیضه می‌گویند که جایز است. یا شامل متمکن از علم نیز هست-بعداً بحث می‌کنیم- یا قدر متیقن از آن برای کسی است که متمکن از علم نیست.»؛

 

اما نسبت به فرض امکان تحصیل علم، می فرمایند:

« و أمّا مع إمكان تحصيل العلم، فمقتضىٰ روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذّنين المتأيّدة بالسيرة المستمرّة على الاعتماد عليها، هو الجواز بلا قيد»؛ بلاقید-غیر متمکن- جواز اکتفاء به ظن را دارد. مقتضای روایات و اطلاق آن‌ها این است که ولو از تحصیل علم متمکن هستید، می‌توانید به ظن اکتفاء کنید.

«لكنّه نسب إلى المشهور عدم الجواز»؛ عدم جواز اعتماد به ظن برای متمکن از تحصیل علم به مشهور نسبت داده شده است. «بل عن «المدارك» أنّه يعني عدم الجواز مع إمكان تحصيل العلم مذهب الأصحاب»؛ تعبیر مذهب الاصحاب خیلی بالاست یعنی چیز مستقری است که در آن شکی نیست. «و أنّه لا نعلم الخلاف فيه؛ و إن ردّه في الحدائق»؛ ایشان در جلدششم،صفحه٢٩۵ ادعای اجماع را قبول نمی‌کنند[5].

«بمخالفة ظاهر «المقنعة»، و «النهاية»، و «المبسوط» بحسب إطلاق ما فيها الفتوى المؤيّد بإطلاق النصوص»؛ اطلاق فتاوای در آن‌ها موافق اطلاق نصوص است. «كرواية إسماعيل بن رياح في دخول الوقت في أثناء الصلاة، لدعوىٰ الإجماع».

 

برو به 0:13:00

کلمه تمکن و تشکیکی بودن آن

قبل از ادامه بحث این سؤالات بد نیست.شما می گویید اگر متمکن است، تعویل به ظن جایز نیست

منظور از تمکن از علم چیست؟  هم خود علم در فضای فقه، یک مفهومی تشکیکی است. اما کلمه تمکن  به گمانم کاملا مفهومی تشکیکی است. فرض بگیرید جمعیتی در مسجد الحرام نشسته اند، عرف به این‌ها متمکن از تحصیل علم می‌گوید یا نه؟ هر کدامشان متمکن هستند؛ مثلاً به پشت بام بروند. حال این به این معنا است که چون همه متمکن هستند باید به پشت بام بروند، این‌چنین سیره‌ای هست؟

مرحوم کازرونی به اخبار طلبه‌ها خیلی زود، مطمئن نمی‌شدند. می‌پرسیدند که آیا حمره رفته است؟ می‌گفتند بله اما ایشان طول می‌دادند تا وقتی که تاریک می‌شد. بااین‌حال خودشان دوباره به در مسجد می‌آمدند و نگاه می‌کردند که حمره رفته یا نه.

حالا منظور این است که بخواهد متمکن باشد به دیدن. حال چند قدم راه برود متمکن است؟ یک کسی در اتاق است، اگر بیرون برود می‌بیند. اما کسی دیگر تا به پشت بام نرود نمی‌بیند. کسی در روستایی است که برای دیدن باید دویست متر برود. آیا این‌ها متمکن هستند یا نیستند؟ درست است که صدق تمکن عرفی است اما درعین‌حال مواردی دارد که تشکیکی است. صدق قطعی و روشنی ندارد که بگویند متمکن هستی یا نسیتی. بله یک قدر متیقن دارد که چشم باز کردن –فتح العین- است. اگر چشمش را باز کند می‌بیند اما عمداً باز نمی‌کند و به ظن اکتفاء می‌کند. این یک جور تمکن است. اما سایر موارد تمکن، چه مقدار است؟ چقدر راه برود تا متمکن شود؟

نمی‌دانم مطرح شده یا نه که مراد از تمکن از علم چیست. تمکن به چه معنا است. درست است که صدق آن عرفی است اما طرف مقابل آن‌که عمل به ظن است، علی القاعده ای که شما می‌فرمایید حرام است. شوخی نیست. اگر متوجه باشد دخول با ظن، بدعت است. بنابراین روی این حساب چگونه باید این تمکن را اخذ کرد؟

وقتی می‌گوییم کسی که متمکن از علم است، لایجوز له الدخول فی الصلاه، با این حال‌که صدق آن ذو مراتب است، آیا جواز عمل به ظن، احراز عدم تمکن است؟ یا همین که در وجود تمکن شک کردیم، کافی است؟ قاعده کدام است؟ احراز عدم تمکن باید محرز شود. چون می‌گوییم «ان تمکن یحرم علیه الدخول فی الصلاه» پس باید عدم تمکن محرز شود تا موضوع برود و جواز عمل بیاید.

شاگرد: این خلاف سیره است. زیرا دراین‌صورت اهتمام به نماز اول وقت از بین می‌رود.

استاد: یعنی می‌خواهید سیره را کاشف از کافی بودن شک در تمکن بدانید؟ یا می‌خواهید از این کاشف بگیرید که عدم اعتماد به ظن در صورت تمکن، بنابر افضلیت و احتیاط است؟ دومی همان سخن حاج آقا در بهجه الفقیه است. اما اگر می‌گویید سیره کاشف از این است که تمکن شرط است و اگر متمکن از علم هستید باید به‌دنبال آن بروید اما سیره می‌گوید نباید همه مراتب تشکیکی عدم تمکن را احراز کنید. یعنی اگر تمکن، فی الجمله نشد، دیگر کافی است. سیره کدام یک از آن‌ها را می‌گوید؟

شاگرد٢: تمکن یا عدم تمکن باید احراز شود؟ مثلاً در موضوع حرمت باید تمکن از موضوع آن احراز شود یا تمکن از مقابل آن احراز شود؟ یعنی باید علم را تحصیل کنیم و اگر متمکن از آن نبودیم به ما ارفاق شده است لذا موضوع جواز اکتفاء به ظن، عدم تمکن می‌شود؟

 

استاد: حالا من دو عبارت را بخوانم. یکی از عبارات این بود؛ «المتمکن من تحصیل العلم لایجوز له العمل بالظن فی دخول الوقت». فرمایش شما در این تعبیر می‌تواند به‌خوبی سان پیدا کند. یعنی بر متمکن، عمل به ظن حرام است اما وقتی در موضوعی شک کردم که متمکن هستم یا نه، موضوع آن نیست. لذا می‌توانم به ظن عمل کنم. اما آیا همه جا عبارات به این شکل است؟ دو عبارت می‌خوانیم.[6]

عبارت شرایع به این شکل بود:

 

برو به 0:20:46

«اذا کان له طریق الی العلم بالوقت لم یجز التعویل علی الظن»؛ در اینجا از تمکن استفاده نکرده‌اند. وقتی شک دارد که طریق به علم دارد یا نه، لم یجز یا یجوز؟ وقتی موضوع لا یجوز و حرمت است، وقتی شک دارد که طریق دارد یا ندارد، می‌تواند از حرمت برائت جاری کند. ویک مرتبه بگوید طریق ندارم پس جایز است.

تعبیر سید در عروه این بود: «يجب العلم بدخوله حين الشروع فيها و لا يكفي الظن». در این عبارت وجوب علم آمده است. لذا مقتضای عبارت درجایی‌که شک می‌کنم این وجوب از عهده من رفت یا نه، استیفاء علم است. یعنی هر چه احتمال می‌دهم که از وجوب علم، برائت ذمه بیاید، باید استیفاء کنم. ملاحظه می‌کنید که مفاد دو عبارت تفاوت می‌کند.

همچنین بحث را روی حرمت عمل به ظن، حرمت دخول در صلات ببریم یا روی امتثال امر وجوبی صلاه، جواز دخول در صلاه ببریم. جواز دخول در صلاه هم یک حکم است. کدام یک از این‌ها است؟

شما باید قبل از آن احراز کنید که به‌عنوان نماز شرعی، حرام بود که نماز بخوانیم. الآن می‌گویی اگر متمکن از علم نیستی یجوز و اگر متمکن هستی لایجوز. باید موضوع یجوز محرز شود. یعنی باید علم پیدا کنید که الآن متمکن نیستید. لذا باید عدم تمکن را احراز کنیم. البته روی این بیان. چون موضوع جواز دخول در صلات است. قبل از آن جایز نبود و حالا می‌خواهید بگویید یجوز لی. زمانی یجوز است که متمکن از علم نیستید و آن زمانی است که مسلم باشد متمکن از علم نیستید و موضوع جواز محرز شود. و الا عدم جواز قبلی را استصحاب می‌کنیم. این‌ها تفاوت کار است. به ذهن شریفتان می‌آید که اصل موضوعی و سببی‌ومسببی درست کنید.

حاج آقا می‌فرمودند، مرحوم آقای شریعت رضوان‌الله‌علیه که از مراجع بزرگ نجف بودند، عباراتی را ردیف می‌کردند و می‌گفتند این‌ها در فضای کلاس و بحث با هم جفت و جور هستند. امروزه هم از آن به سؤال و جواب های کلیشه ای تعبیر می‌کنند. می‌گفتند تا می‌گویند اصل مثبت است، دیگری می‌گوید واسطه خفیه است. در این جا هم تا می‌گویند این اصل سببی است، می‌گویند حاکم دارد.

منظور این‌که این فضاها در ذهن خودتان هست. من فقط می‌خواهم انواع آن مطرح شود. ولی به نظر می‌آید این سؤال، سؤال خوبی است که تمکن مفهومی تشکیکی است، پس چگونه باید حرف بزنیم؟ اگر می‌خواهیم یجب یا جواز بگوییم، کار سخت می‌شود و به فرمایش ایشان باید به سیره پناه ببریم. اما اگر می‌خواهیم حرمت را بگوییم، صرف مشکوک بودن کافی است. در حالی که الان فضای حرمت مغلوب است. زیرا وقتی ابتدای ظهر می‌خواهید نماز بخوانید، برای شما مسأله ی حرمت مطرح است یا مسأله وجوب و جواز دخول مطرح است؟ آن چه که بدوا حکم اصلی مباشری است، جواز دخول در صلاه و امتثال امر وجوبی است. نه این‌که ابتدا به ظهر یک حرام برای شما محقق شود. بلکه آن حرام از لوازم ایجاب صلاه و دخول وقت است.

شاگرد: همه مفاهیم عرفی بازه ای مشخص دارند که قسمت‌هایی از آن واضح و قسمت‌هایی از آن مبهم است. طبیعتاً به جایی که واضح است عمل می‌کنیم و جایی که شک داریم به سمت اصول می‌رویم.

استاد: در مانحن فیه رفتن به سمت اصول مشکل می‌شود. یعنی اصولی که در اینجا خودنمایی می‌کند، می‌گوید صبر کن. لذا سید در مسأله چهارم عروه فرمودند «لایبعد » اما درعین‌حال «احتیاط بل لایترک». یعنی در دنباله آن فرمودند بل لایترک هذا الاحتیاط.

 

برو به 0:26:44

«إذا لم يتمكن من تحصيل العلم أو ما بحكمه لمانع في السماء من غيم أو غبار أو لمانع في نفسه من عمى أو حبس أو نحو ذلك فلا يبعد كفاية الظن لكن الأحوط التأخير حتى يحصل اليقين بل لا يترك هذا الاحتياط[7]‌»؛ یعنی برای ایشان خیلی صاف نیست که بتوان به ظن عمل کرد.

در صدر جواهر هم خیلی محکم جلو آمدند و فرمودند:

إذا كان له طريق إلى العلم بالوقت مشاهدة كان أو غيرها لم يجز التعويل على الظن لأصالة حرمة العمل به حينئذ المشهورة في ألسنة العلماء المستفادة من النهي عن اتباعه كتابا و سنة و غيره، و إليها أشار الطباطبائي بقوله في منظومته

 

«إذا كان له طريق إلى العلم بالوقت مشاهدة كان أو غيرها لم يجز التعويل على الظن لأصالة حرمة العمل به حينئذ»؛ چون دلیل نداریم. «المشهورة في ألسنة العلماء المستفادة من النهي عن اتباعه كتابا و سنة و غيره، و إليها أشار الطباطبائي بقوله في منظومته»؛ شاید این ادعای دوری نباشد که تا جایی که سید بحر العلوم در الدره النجفیه شعر گفته اند، صاحب جواهر خودشان را مقید کرده‌اند که شعرهای ایشان را بیاورند. به نظرم هر کجای بحث بوده، شعرهای سید را می‌آورند. در اینجا هم فرموده‌اند:

«و کل من امکنه العلم فلا       یبن علی الظن لاصل اصلاً»

 

یعنی اگر متمکن است، عمل به ظن جایز نیست. در ادامه هم صاحب جواهر مسائل اجماع و شهرت را ادامه می‌دهند.

شاگرد: تعبیر اولی الاعذار، متمکن را مشخص نمی‌کند؟ یعنی چون بحث را در فضای عذر می‌برند، هر چه در مورد عذر در جاهای دیگر داشتیم در اینجا نیز همان حرف را می‌زنیم. یعنی توجه به‌معنای عذر بار اشکال را سبک تر نمی‌کند؟

استاد: سنگین تر می‌کند. اگر تمکن بگوییم،  می رود تا جایی که فقط عذر است.

شاگرد: بالاخره یک قدمی برداشته اند که تمکن و عدم تمکن از هم جدا بشود. عدم تمکن کجاست؟ محل عذر

استاد: البته مرحوم سید ابتدا علمی را هم ملحق کردند. در عبارات اصحاب بعد از ابن ادریس، تمکن از علم می‌گویند. کاری با علمی ندارند. یعنی اگر علم هست چرا به‌دنبال ظن می‌روید؟! بعد از این‌که تمکن رفت، نوبت به … .

در جواهر هم وقتی تمکن از علم را فرمودند به‌دنبال آن مطرح کردند: « و أما شهادة العدلين ففي الذخيرة أن ظاهر أكثر الأصحاب الاكتفاء بها»؛ با این‌که متمکن از تحصیل علم هست، اگر دو شهادت عادل شهادت دادند که وقت داخل شده، با این‌که ظن است، کافی است. این بحث را در جواهر در صفحه ٢۶٨ مطرح فرمودند.

علی ای حال اگر تنها علم وشهادت عدلین باشد و تنها ذوی الاعذار بتوانند به ظن عمل کنند به این معنا است که متمکن به‌معنای کل من لیس له العذر باشد. کل من لیس له العذر دو راه بیشتر ندارد؛ یا تحصیل علم یا شهادت عدلین.

در ادامه می‌فرمایند: « و اما کفایه شهادت العدل الواحد، فمحل اشکال».

شاگرد: تمکن عرفی مراتبی از حرج را می‌گیرد، این جور نیست که فقط عذر را بگیرد. مثلاً کسی برای تمکن یافتن باید چهار ساعت راه برود.

استاد: بله، بعد از این‌که تمکن از علم نداشت صاحب جواهر که در هر دو جهت محکم جلو آمدند، می‌فرمایند: « ان فقد العلم… اجتهد، فان غلب علی ظنه دخول الوقت، صلی و لایجب علیه التاخیر حتی یعلم. للاصل»؛ اصل یعنی عدم وجوب تأخیر. فوری هم فاصله می‌گیرند. یعنی وقتی مطلب و فضای بحث برای ایشان- مثل حاج آقا که لااشکال فرمودند- روشن بود، می فرمایند للاصل. و حال این‌که در اینجا وجوب تأخیر ثانوی است و برای این است که نمی‌توان به ظن عمل‌کرد. ایشان می گویند للاصل؛ عدم وجوب تأخیر.

اینجا از مواردی است که اصل سببی دارد. نمی‌توان گفت اصل عدم وجوب تأخیر است. چون اصل عدم وجوب تأخیر برای جایی است که نمی‌توان به ظن عمل‌کرد. و الا همین حرف را هم می‌توانستیم در آن جا نیز بزنیم. یعنی در فرضی که تمکن از علم دارد، آیا تحصیل علم بر او واجب است؟ اصل چیست؟ اصل عدم وجوب تحصیل علم است. این هم یک جور اصل است که در آن جا اسمی از آن نبردند. بلکه در آنجا فرمودند اصل حرمت عمل به ظن است.

منظور این است که وقتی می‌خواهند سرد ادله کنند، این‌چنین مسامحاتی پیش می‌آید. ادله ای آورده می شود که چه بسا جایی ندارند و تنها برای سیاهی لشگر می‌آیند.

صاحب جواهر به اینجا که می‌رسد حرج را مطرح می‌کند. درحالی‌که در فرض تمکن از تحصیل علم هم مواردی هست که بلاریب حرجی است. مثلاً جمعیت بسیاری در مسجد نشسته است، برای کدام یک از آن‌ها عدالت دو شاهدی که به پشت بام بروند و شهادت بدهند، ثابت می‌شود؟! مخصوصاً در فرضی که بگویید یحرم. همه جمعیت باید برای تحصیل علم به پشت بام بروند.

ایشان در اینجا حرج را ذکر می‌کنند در حالی که در آن جا نیز حرج صادق است. اما اسمی از آن نمی برند و می‌گویند چون متمکن هستی باید انجام دهی.

اجتهد، فان لم يحصل له ظن بل كان شاكا أخر حتى يعلم أو يظن كما صرح به في البيان، بل هو ظاهر الجميع أيضا، و وجهه واضح و إن غلب على ظنه دخول الوقت صلى و لا يجب عليه التأخير حتى يعلم، للأصل و الحرج و تعذر اليقين و الإجماع المحكي في التنقيح و غيره على قيام الظن مقام العلم عند التعذر، و لقبح التكليف بما لا يطاق مع فرض عدم سقوط الخطاب بالصلاة في أول الوقت[8]

ادله ای می‌آورند که برای بخش قبلی هم خوب است. می‌گویند خود شارع به متشرعه خطاب کرده که نماز اول وقت بخواند یا نه؟ بله، خطاب کرده است که نماز اول وقت را بخوان. از طرف دیگر شما می‌گویید از تحصیل علم هم متمکن نیست و نباید به ظن هم عمل کند. پس این کدام نماز اول وقت خواندنی است؟ چون باید صبر کند تا یقین پیدا کند. لذا نماز اول وقت به کنار می‌رود. قبح خطاب دارد. خب آیا درجه‌ای از این استدلال برای انواعی از متمکنین هم وارد نیست؟ هست. یعنی انواعی از متمکنین هستند که بخواهند تحصیل علم کنند، هم حرج دارند و هم انجام نماز اول وقت به مشکل بر می‌خورد.

 

برو به 0:34:47

تفاوت علم و اطمینان

شاگرد: اطمینان عقلائی به ظن یا به علم ملحق می‌شود؟

استاد: اگر بخواهند در مشهور در عباراتشان اطمینان را ملحق کنند، باید آن را تصویر کنند. لذا اطمینان ملحق نیست.

شاگرد: پس علم به‌معنای علم فلسفیِ صد در صد است؟

استاد: علم در فضای فقه مراد است. مکرر اتفاق افتاد و حتی حاج آقا تصریحاتی داشتند که اطمینان علم نیست اما حکم علم را دارد. این را می‌گفتند که یک قاعده خیلی خوبی بود. اگر به عروه و جواهر نگاه کنید در لسان فقها یک علم و یک اطمینان داریم. نگویید که در لسان فقها یک علم مذبذب داریم و به اطمینان هم علم می‌گویند. بلکه این‌طور نیست. زیرا در لسان فقها ما این دو اصطلاح را داریم. اذا حصل له العلم و اذا حصل له الاطمئنان. وقتی به این شکل شد، در فضای فقه اطمینان حساب خودش را دارد. وقتی فقها می‌گویند المتمکن من العلم، اطمینان جایی را نمی‌گیرد زیرا اطمینان علم نیست.

بله، اگر در فقه علم می‌گفتند و در خیلی از جاها می‌دیدیم که مقصود آن‌ها از آن اطمینان است، فرمایش شما خوب بود.

شاگرد: تمایزشان به چیست؟

استاد: در مورد علم عرفی وقتی صاحب جواهر به اینجا رسیدند، می‌گویند:«للمرسل المشهور على ألسنة الفقهاء، المرء متعبد بظنه»‌. این سؤال به ذهنم آمد که به چه دلیل گفتید که المرء الغیر المتمکن من العلم متعبد بظنه، است؟ این قید از کجا آمده است؟ و این‌که مقصود از علم چیست؟ تعریف علم عرفی چیست؟  علی ای حال، وقتی عرف علم را به کار می‌برد به‌معنای قطعیت است.

چیزی که از قبل در ذهنم هست این است که در اصطلاح فقه، احتمال مقابل اطمینان عرفی، در ذهن عرف هست اما به آن اعتناء نمی‌کنند. اما علم عرفی این است که اصلاً در ذهن عرف احتمال مخالف آن نیست. البته ممکن است اگر ذهن او را تحریک کنید، این احتمال باشد. و می‌بیند که خلجان آمد. اما بالفعل نیست.

بنابراین هرکجا در ذهن عرف مطلب طوری است که اصلاً احتمال خلاف نمی‌رود، علم عرفی است. مانند زید قائم که اصلاً احتمال قائم نبودن آن نمی‌رود. البته اگر در آن تشکیک کنید احتمال آن را می‌دهد. یعنی احتمال ریاضی در آن هست و لذا می‌توانید در آن تشکیک هم بکنید. به تعبیری که عرض می‌کردم، گاهی احتمال به‌گونه‌ای است که خودش را مانند افشونه به ذهن عرف می‌پاشد، یعنی احتمال خلاف می‌آید و مانند پارازیت است و ذهن عرف را دائماً درگیر می‌کند. اما وقتی که بر می‌گردد می‌بیند احتمال می‌آید اما دلش آرام است.

گاهی احتمال می‌آید ولی همیشه دل نا آرام است، دراین‌صورت اطمینان عرفی نیست بلکه ظن است. اگر احتمال آمد اما وقتی عرف بر می‌گردد دلش آرام است، اطمینان عرفی است. اگر اصلاً احتمالی نیامد ولی احتمال هست، لذا وقتی ان را مطرح می‌کنید عرف آن را تأیید می‌کند اما در ذهن عرف این احتمال اصلاً خلجان نمی‌کند. این علم عرفی است.

شاگرد: انسان از خبر ثقه به سکون می‌رسد.

استاد: اگر اخباری باشید، از خبر ثقه به قطع عرفی می‌رسید. اخباریین این حرف را می‌زنند و ادعای علم دارند.

شاگرد: همان سکون و آرامشی که در اطمینان عرفی دارند را پیدا می‌کنند.

استاد: نه، سکون یعنی به احتمال موجود بالفعل اعتناء نمی‌کنید؟

شاگرد: اگر ثقه ای در موضوعی خبری بدهد، دراین‌صورت اطمینان عرفی هست.

شاگرد٢: خیلی از ظنون معتبره ای که گفته می‌شود آیا همان اطمینان نیست؟

استاد: شما می‌خواهید حجیت را برای همه این ظنون بیاورید درحالی‌که حصول اطمینان شخصی است. وقتی اطمینان می‌گوییم به گردن خود مکلف می‌اندازیم. اما وقتی ما می‌گوییم یک ظن حجت است یا نه، باید نوع آن‌ها را ملاحظه کنیم. لذا نمی‌توانیم بگوییم که این‌ها موجب اطمینان است. زیرا کسانی هستند که برای آن‌ها اطمینان حاصل نمی‌شود. اگر شما گفتید که حجت نیست، به‌دنبال آن نمی‌روند. و اگر گفتید حجت هست، ولو برای آن اطمینان نیاورد او به‌دنبال آن می‌رود.

لذا حجیت ظنون با فضای اطمینان فرق می‌کند. ریخت اطمینان شخصی است و به خود مکلف واگذار می‌شود اما حجیت ظنون نوعی است، می‌خواهد برای همه آن‌ها حجت شود ولو ظن به خلاف باشد. این بحث بود که اگر اماره ای ظن به خلاف داشت بحث چگونه می‌شود؟ تا اینجا بحث جلو می‌رود که اماره ای حجت شد ولو ظن به خلاف داریم، باید چه کار کنیم؟

تصور و تصدیق

شاگرد: در منطق یک تقسیمی بود که اقسام تصدیق را به یقین وظن تقسیم می‌کردند.

استاد: یقین، ظن، وهم، شک

 

برو به 0:40:46

شاگرد: بله، تعریف تصدیق را هم ادراک تطابق می‌گفتند و به این شکل آن را تحلیل می‌کردند که در ظن ٧۵ درصد احتمال موافقت می‌دادیم و هم ٢۵ درصد احتمال خلاف می‌دادیم. درحالی‌که ادراک مقوله تشکیکی نیست. بلکه یا هست یا نیست. برخی در جواب این اشکال گفته بودند که ظن تصدیقی غیر از مطلق ظن است. لذا شاید این تقسیمی در علم و اطمینان فرمودید نزد عرف علم عرفی همان اطمینان باشد. بنابراین اطمینان چیزی است که به آن سکون نفس دارد و احتمال خلاف آن یا در ذهن او حاضر نیست یا قدرت تکان دادن آن را ندارد. لذا بین علم عرفی و اطمینان نمی‌توان تفکیک کرد.

استاد: علی ای حال دوئیت آن دو را عرف می‌فهمد یا نه؟ فقها که می‌فهمند.

شاگرد: دوئیت فقها که برای مدرسه است. یعنی علم برای کلاس و مدرسه است که به این شکل آن را تحلیل می‌کنیم. اما اگر به صبغه ی مسامحی آن باشد، عرف به آن اطمینان می‌گوید. یعنی اگر عرف هم به نگاه دقی نگاه کند، همانی می‌شود که در مدرسه می‌گوییم.

استاد: ببینید آن بحثی که گفتید روند خیلی دقیق و خوبی داشت. علم به تصور و تصدیق تقسیم می‌شود. سؤالی که مطرح بود این بود که تصور و تصدیق دو نوع علم بود یا دو صنف علم بود؟ اصلاً ریخت آن، این است که دو صنف علم است. بعد تعریفاتی در تهذیب المنطق آمده بود که می‌فرماید العلم ان کان اذعانا للنسبه، اذعان فعل نفس یا درک است؟ فعل نفس است. خب تصور فعل نفس یا درک نفس است؟ بحث در رساله تصور و تصدیق ملاصدرا وارد فضای جدیدی شد که تصدیق اذعان نیست، بلکه اذعان از لوازم آن است. بلکه تصدیق، ادراک ان النسبه واقعه است. البته ادراک هم تعبیر مسامحی است. بلکه تصدیق آن است که واقع به یک نحو برای نفس منکشف شود. تصور این است که اصلاً سیم اتصالی با واقع برقرار نمی‌شود بلکه در محدوده فضای ذهن است. هر چه در محدوده فضای ذهن و مفاهیم ذهنی است، تصور است. و هر گاه ذهن یک کنشی می‌کند که به نفس الامریات متصل شود، فضای تصدیق می‌شود. این بحث، بحث خیلی خوبی می‌شود. یعنی ذهن وقتی در حال اتصال، قرار می‌گیرد، فضا فضای تصدیق می‌شود. حال چه تصدیق ظنی باشد و چه قطعی. اما وقتی ذهن کاری با اتصال به نفس الامر ندارد، تصور است. مثلاً «هل زید قائم» در مرحله استفهام نمی‌خواهد رابطه برقرار کند بلکه تفحص می‌کند. فرمایش شما تا اینجا خوب است لذا می‌توانیم بگوییم که ظن هم تصدیق است. یعنی در صدد این است که واقع را کشف کند و نفس سراغ درک واقع رفته است. نه این‌که نفس سراغ تهیه آلات رفته باشد. تصورات ذهن تهیه آلات ذهن است. اگر ذهن دارد آلاتی را فراهم می‌کند ، مثل کسی است که می‌خواهد درختی را ببرد، اول تیشه می‌آورد و آوردن تیشه و خود تیشه، بریدن درخت نیست. بلکه اقدام کردن برای رسیدن به کاری… اگر به این شکل باشد، زمینه این‌که یقین و ظن هم تصدیق باشند، فراهم است.

با این توضیحاتی که فرمودید روشن می‌شود که اساساً ریخت فضاها و حوزه‌هایی که ذهن برای درک واقع وارد می‌شود، متفاوت است. اگر از طریق طبایع جلو می‌رود، فضای ریاضیات و براهین و یقین مضاعف می‌شود. یقین مضاعف به این معنا است که می‌گوید این طوری است و اگر این‌طور نباشد، محال است. یعنی تا به استحاله مقابل نرسد، جلو نمی‌رود.

فضاهای دیگری هم هست که اصلاً به استحاله طرف مقابل و یقین مضاعف کاری ندارد، بلکه همین طور جلو می‌رود تا تنها همین طرف متقین خود او محکم شود، اینجا فضای وقایع است. نه فضای طبایع. در فضای وقایع اصلاً ریخت کار ذهن، منطق فازی و منطق تشکیک است.

مخلوط کردن این‌ها، منجر به بر هم زدن نظم ذهن می‌شود. علت مخلوط شدن این‌ها با هم این است که منطق هنوز در تدوین انواع کارهایی که ذهن انجام می‌دهد-انواع منطق-، هنوز کامل نیست. اگر همه این چیزهایی که در ذهن ما می‌گذرد، مدون شود، هر کدام جای خودش را پیدا می‌کند.

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین

 

 

کلید: وقت الصلاه، عدم تمکن از تحصیل علم به وقت. ظن به وقت. منطق فازی، تصور و تصدیق، علم و اطمینان، اطمینان فقهی، صاحب جواهرو منظومه بحرالعلوم

 


 

[1] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 530‌

[2] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 532‌

 

[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 269‌

[4] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 531‌

[5] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌6، ص: 295‌

«ثم ان ما يظهر من كلام صاحب المدارك من عدم العلم بالمخالف المؤذن بدعوى الإجماع على المسألة المذكورة محل نظر فان ظاهر الشيخين في المقنعة و النهاية يشعر بالخلاف».

 

[6] . شاگرد:این تشکیکی که شما مطرح کردید در اصل تمکن در علم بود یا در مراتب آن بود؟

استاد: در مراتب

شاگرد: مراتب تمکن را درخارج می بینیم حالا سوال این است که مراتب تمکن، در موضوع برای حرمت جلوه می کند یا موضوع در جواز؟

استاد: در هر دو شاید تفاوت کند، حالا شما سوال را داشته باشید تا عبارات را ببینیم.

[7] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 532‌

 

[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 269‌

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است