1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. تبیین اقصرالطرق درمراحل تقنین

تبیین اقصرالطرق درمراحل تقنین

جمع بندی بحث بلوغ صبی در اثناء نماز
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5197
  • |
  • بازدید : 86

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه٧٧: ١٣٩۵/١٢/٠۴

اتمام نافله بنابر وجوب استیناف

با وجوهی که در جواهر مطرح بود، آشنا شدیم و عبارت حاج آقا هم معلوم شد. زیرا عبارات «اما احتماله» «اما وجوبه» ناظر به جواهر بود.

حاج‌آقا برای عدم وجوب استیناف تقریری کردند. اما بنابر قولی که در صورت بلوغ در اثناء نماز، صبی باید استیناف کند و نماز را از سر بگیرد، می‌فرمایند:

و أمّا علىٰ وجوب الاستئناف و عدم الاجتزاء بالإتمام أو التمام، فمع سعة الوقت لا مانع من الإتمام نافلةً؛ و مع ضيقة بحيث يدرك تمام الفريضة أو ركعة منها مع القطع لا بدونه، فلا إشكال في رجحان إيجاب الصلاة علىٰ تحريم القطع بناءً علىٰ عمومه للنافلة؛ و على فرض عدم الرجحان، تقع المزاحمة بين رعاية تحريم القطع، و إيجاب‌ الصلاة. و النتيجة التخيير الجاري في المتزاحمين، كانا إيجابيّين، أو تحريميّين، أو علىٰ الاختلاف كما هنا.

 

« و أمّا علىٰ وجوب الاستئناف و عدم الاجتزاء بالإتمام أو التمام، فمع سعة الوقت لا مانع من الإتمام نافلةً»؛ بنابر این مبنا که بر صبی استیناف لازم است و نماز او مجتزی نیست- چه قبلا نماز را خوانده باشد و چه در حال اتمام آن باشد- می فرمایند: « فمع سعة الوقت لا مانع من الإتمام نافلةً»؛که دیروز بحث شد که آیا مشروع هست یا نیست. اما ایشان بخاطر ارتکاز متشرعه،  از واضحات و چیزهای دیگر می‌فرمایند این شخص می‌تواند نماز را سر برساند.با این‌که صاحب جواهر همه اقوال را گفتند کما تری است اما دیدید که محقق ثانی حتی بنابر تمرینیت، مطالبی را گفتند که با ارتکاز متشرعه موافق بود. علاوه بر این‌که قطع الصلاه مرجوحیتی دارد که دلیل بسیار قوی‌ای برای آن باید بیاید که بگوید قطع کن. مثلاً در مواقعی که سقف در حال ریزش است یا حیوان درنده در حال آمدن است، در این جا می‌گویند نمازت را قطع کن و متشرعه هم قبول می‌کنند. البته متشرعه ممکن است همین را هم بپرسند که آیا در این مواقع قطع جایز است؟ حالا  فطرت خودش اگر دید باید کاری را انجام بدهد اما از حیث سؤال می‌آیند می‌پرسند. لذا ایشان فرمودند که لامانع من الاتمام نافله.

 

اما فرضی که وقت تنگ است؛ او مشغول نماز صبا که نافله است می‌باشد، اگر آن را قطع کند می‌تواند نماز فریضه را بخواند. اما اگر قطع نکند نماز فریضه از دست او می‌رود و تنها نافله را تمام کرده است. حال آیا قضا باید بکند؟ بله باید قضا کند. اما آیا می‌تواند نافله را قطع کند یا نه؟

«و مع ضيقة بحيث يدرك تمام الفريضة أو ركعة منها مع القطع لا بدونه، فلا إشكال في رجحان إيجاب الصلاة علىٰ تحريم القطع بناءً علىٰ عمومه للنافلة»؛ چون این دو متزاحم هستند و نماز فریضه بر نافله رجحان دارد، اشکالی در تقدیم فریضه نیست. زیرا از ظاهر سایر ادله و از مذاق شریعت اهمیت احد المتزاحمین را می‌فهمیم. لذا نافله، نافله است و حرمت قطع آن هم به تناسب خود نافله است. اما در فریضه ای که متشرعه می‌دانند «لایترک بحال» -حالات معمولی- نافله نمی‌تواند مانع آن شود. «لاتطوع فی وقت الفریضه»، یعنی حتی در ابتدائی که وقت فریضه شروع شده است، می‌گویند که نافله نخوان. زیرا وقت فضیلت فریضه است. این همه بیانات شارع به ما می فهماند که اگر فریضه و نافله با هم متزاحم شدند، فریضه مقدم است. حتی اگر بگویید که در آن جا نص داریم، شما در نص به تناسب حکم و موضوع نگاه نمی‌کنید؟! یکی از مواضعی که عدول جایز است، برپا شدن جماعت در زمان خواندن فریضه است. یعنی وقتی فریضه را بستید نماز جماعت شروع می‌شود. شما دوست دارید، جماعت بخوانید اما نمی‌توانید فریضه را قطع کنید. لذا برخی می‌گویند ابتدا به نافله عدول کنید و بعد قطع کنید. یعنی وقتی می‌خواهید استحباب جماعت را درک کنید، می‌توانید حیله بزنید و به نافله عدول کنید و نماز فریضه را قطع کنید. البته یا به رکعتین یا به‌صورت مطلق-طبق قول برخی- می‌توانید آن را قطع کنید.

این را برای بدست آوردن ملاک اهمیت نزد شارع، عرض کردم. شارع می‌گوید درک جماعت نزد من از نافله مهم‌تر است. لذا مجموع ادله این را می فهماند که لااشکال فی رجحان اصل فریضه بر قطع نافله.

 

برو به 0:05:07

استصحاب جواز قطع

غیر از این‌ بحث‌ها که دیروز در بیان این‌ها شما فرمودید، استصحاب دیگری به ذهنم آمد. یعنی در لحظه بلوغ هم امر و هم نهی می‌آید، بنابر مبنای حرمت قطع نافله، می‌گویند که نافله را قطع نکن و نماز واجب را هم بخوان. در اینجا بالفعل شدن حرمت قطع برای کسی که در نماز است مثل وجوب نماز، قطعی است؟ یا خود همین می‌تواند مشکوک باشد؟ مشکوک است به این معنا که قبل از این‌که بالغ شود، حرمت قطع نداشت زیرا بالغ نبود، لذا تکلیف حرمت قطع در ابتدای نماز بالفعل نبود، اما مسلم نیست در لحظه‌ای که بالغ می‌شود، حرمت قطع برای آن ثابت ‌شود.اینجا از موارد مسلم حرمت قطع نیست.

بله قطع نافله ای که از ابتدا نافله بود، حرام است. اما نافله ای که وقتی آن را شروع کرد، جواز قطع داشت، حرمت قطع متوجه او نیست. حال وقتی در میانه آن بالغ شد، آیا می‌توان قسم خورد که باید این نافله را ادامه دهد؟ نه، فعلیت این امر قسم خوردنی نیست.یعنی ولو قطع نافله حرام است اما این‌که اینجا مصداق آن هست یا نیست، مسلم نیست. زیرا بین نماز است. لذا می‌گویم که ما می‌توانیم همان عدم نهی قبلی را در اینجا استصحاب کنیم. به‌عنوان استصحاب حکمی، نه به‌عنوان عدم بلوغ که استصحاب موضوعی است. برای شخص نماز هم تبدل موضوع نشده است. یعنی می‌گوییم اجزاء شخص این نماز حرمت نداشت و الآن هم برای ادامه آن، همان را استصحاب می کنیم.

اگر بگویند که موضوع عوض شد زیرا صبی بالغ شد، درست است زیرا قطعاً صبی عوض شد و بالغ شده است. یعنی اگر از ناحیه موضوع می‌خواهید استصحاب کنید، قطعاً موضوع عوض شده است. حتی از ناحیه کلی حکم هم ما نمی‌خواهیم استصحاب کنیم. بلکه تنها فعلیت را استصحاب کنیم. یعنی قبلاً قطعا نهی بالفعل نبود، اما الآن آیا قسم می‌خورید که نهی بالفعل است؟ می‌بینیم که خیر، برای ما صاف نیست لذا استصحاب عدم فعلیت می‌کنیم. اینجا که موضوع عوض نشده است. اینجا همان شخص نمازی است که اجزائش به  عدم منهی عنه بودن قطع آن، متصف بود. اجزائی محقق شد که می‌دانیم قطعاً بر آن‌ها نهی بالفعل نبود، همین حالت را برای ادامه صلاه استصحاب می‌کنیم. این استصحاب هم به ذهنم آمد. حالا سر برسد یا نرسد بر عهده شماست.

شاگرد: استصحاب حکمی است؟

استاد: بله، یک نحو حکمی که اثر شرعی دارد. یعنی استصحاب عدم فعلیت حکم است. استصحابِ نبود حکم است. اصل اقتضاء آن بود اما عدم فعلیت آن را استصحاب می‌کنیم. چون اثر شرعی دارد. اثر شرعی آن، حرام نبودن قطع نافله است. پس چون حرام نیست باید نافله را قطع کند و نماز ظهر بخواند.

شاگرد: استصحاب عدم جعل حرمت می‌کنیم؟

استاد: یعنی حتی روی مبنایی که می‌گویند اقتضای جعل حرمت دارد اما به او تخفیف داده بودند، هم می‌گویم. روی آن مبنا هم استصحاب خوب است. یعنی نهی بالفعل، به‌معنای انطباق قهری بود اما بالفعل بخاطر تخفیف دادن به صبی-رفع عنه القلم- نبود به خاطر آن مانع بالفعل نبود. خب آن مانع رفت اما چون بین نماز است بر ما مسلم نیست که با رفتن  آن مانع  که صبا است، نهی بالفعل شود. لذا استصحاب همان عدم الفعلیت کافی است و اثر شرعی هم دارد. جواز قطع اثر شرعی آن است.

 

برو به 0:10:07

شاگرد: استصحاب عدم فعلیت سابق است یا اصل عدمی بدون در نظر گرفتن حالت سابقه است؟ اگر حالت سابق باشد واقعاً موضوع تغییر کرده  است.

استاد: شخص صلات تغییر نکرده است. اجزاء قبلی شخص صلاه متصف به اجزاء یک شیء متصل بود –اقل و اکثر ارتباطی-. اجزاء قبلی این نماز متصف به عدم فعلیت نهی برای قطع آن بود اما وقتی که بالغ می‌شود شک می‌کنیم که آیا صفت اجزاء تغییر کرده و اجزاء بعدی به فعلیت نهی قطع متصف شده‌اند یا نه، می‌گوییم قبلاً برای آن ها نهی بالفعل نبود، برای بعدی‌ها هم بالفعل نیست.

شاگرد: قبلاً بخاطر رفع القلم عن الصبی آن نهی از او برداشته شده بود اما الآن که دیگر صبی نیست.

استاد: بله، اما وقتی آن عنوان رفت در عدم الفعلیت نهی از قطع، شک می‌کنیم. لذا نمی‌توانیم روی آن قسم بخوریم که آن نهی از قطع فعلی نیست، زیرا در بین نماز است و هچنان فقها روی آن بحث می‌کنند.

شاگرد: دلیل عدم فعلیت نهی از قطع، روایت رفع القلم بود. اما وقتی که این صبی بالغ شد، این روایت دیگر نمی‌تواند برای بعد هم کمک کند. لذا ما اصلاً شکی نداریم.

استاد: در فعلیت آن شک داریم، در این‌که صبا و تخفیف آن رفت قطع داریم. اما این‌که نهی از قطع به‌عنوان مصداقی برای او بالفعل نبود چون دربین راه هست شک می کنیم، حالا که او رفت ناگهان بالفعل می شود؟ می‌گوید یجب علیاک الإدامه، یحرم علیک القطع، شک داریم. لذا استصحاب می‌کنیم. نمی‌گویم به صبا تمسک می‌کنم. بله او دیگر صبی نیست. لذا نوبت به استصحاب می‌رسد.

شاگرد٢: صرف صحبت فقها از این مسأله می‌تواند برای ما شک درست کند؟

استاد: همان‌طور که دیروز هم صحبت کردیم، اصلاً عرض من این است که در لحظه بلوغ دو امر برای ما بالفعل می‌شود. من می‌گویم که این دو امر در فعلیت یک جور نیستند. امر به فریضه وقتی در اثناء نماز بالفعل می‌شود مطلق است و ربطی به نماز ندارد. در ضیق وقت مشغول نون خوردن هم باشد امر به صلاه برای او فعلی می‌شود در فعلیت آن هیچ مشکلی نداریم. اما در فعلیت نهی از قطع در بین نماز شک داریم.

شاگرد: آن به آن این اوامر می‌آید.

استاد: این آن به آن را شما می‌گویید. دلیل آن چیست؟

شاگرد: نهی از قطع نماز در بین نماز چه مشکلی دارد؟

استاد: من نمی‌گویم مشکلی دارد، بلکه می‌گویم برای ما مشکوک است. بخاطر این‌که قبل از بلوغ بالفعل نبود و می‌توانست نماز را قطع کند. الآن که بالغ شد شک می‌کنیم که بر او حرام شده است. یعنی دلیلی برای حرمت آن نداریم. اگر اول صلات بود موضوع پیدا می‌کرد اما در بین نماز است. به عبارت دیگر نهی از قطع به این معنا است که پیوند بین  یک اقل و اکثر ارتباطی را برداریم. موضوعیت قطع برای اول نماز است. یعنی همین که وارد نماز شد لاتقطع می‌آید. خب در مانحن فیه تا حالا لاتقطع نبود، اما در بین نماز یک دفعه لاتقطع بالفعل می‌شود؟! لذا قابل شک است. چون اصل قطع مربوط به اول است.

شاگرد: این بحث به مبنای ما در نماز ربطی دارد؟ یعنی اگر بگوییم که قبل از بلوغ نماز برای او تشریع نشده بود، زیرا حداقل باید چهار رکعت در بلوغ واقع شود. لذا وقتی بعداً متوجه شد که در بین نماز بالغ شده است، چون مقداری از نماز او قبل از بلوغ واقع شده است، اصلا نماز او، نماز نبوده است. لذا نمی‌توانیم اجزاء سابق را استصحاب کنیم.

استاد: یعنی می‌گویید نماز از اول باطل بوده است؟ آن حرف دیگری است. اتفاقا بیان شما موید حرف ماست که سبب شک در فعلیت آن هم می‌شود. لذا چون از اول احتمال عدم انعقاد این مستحب را می‌دهیم، به این معناست که اصلاً شانیت فعلیت نهی از قطع را هم نداشته است. همه این‌ها زمینه‌های فعلیت شک است. این‌که می‌گویم فعلیت ها فرق می‌کند مسلم است. فعلیت نماز فریضه که قطعی است و می توانیم روی آن قسم بخوریم. مثلاً اگر در ضیق وقت بالغ شود، بر او واجب است که نماز بخواند. اما بالفعل شدن حرمت قطع، این شبهات را دارد.ده ها شبهه در ذهن کسی که در این فضای فقه بحث می‌کند، می‌آید. بنابراین همیشه بالفعل شدن ها مثل هم نیست. بالفعل شدن فریضه عند الکل قطعی است اما بالفعل شدن حرمت قطع قابل مناقشه است. لذا همین فضا برای شاک بودن ما کافی است. لذا حالت عدم فعلیت قبلی را استصحاب می‌کنیم و بر آن حکم شرعی جواز را متفرع می‌کنیم. البته من مدافع آن استصحاب نیستم بلکه به ذهنم آمد که آیا این استصحاب امکان دارد یا نه.

 

برو به 0:16:15

شاگرد: اتفاقا مفهوم قطع در اثناء نماز معنا دارد. در ابتدای نماز که معنا ندارد زیرا هنوز در آن وارد نشده‌ای که از قطع آن نهی داشته باشیم.

استاد: درست است در مانحن فیه با اینکه وارد شدی نهی نداشتی، اما بین آن آمد یا نیامد؟! شما هم موید من هستید. چون قطع از موضوعاتی است که باید در نماز وارد شوید تا موضوع پیدا کنید، در قبل از ورود موضوع نداشت اما اگر وارد شدید و چون صبی بود موضوع پیدا نکرد، حالا چون بالغ شد آیا موضوع پیدا کرد یا نه؟! می‌گوییم آن‌که برای اول بود، وقتی در ابتدا نبود، همان را برای ادامه هم استصحاب کن.

شاگرد٢: به اول و آخر مربوط نیست.بلکه به اتصال جزئی به جزء دیگر مربوط است.

استاد: اگر صلات را به‌عنوان یک واحد نگاه کنید، برای این‌که در این واحد، نهی نیامده است، کافی است. نهیِ نسبت به قطع نماز، نهی نقطه‌ای است.

شاگرد: این نهی در هر لحظه نماز می‌آید.

استاد: یعنی شما اگر قرائت را نخواندی و قطع کردی بعد از آن هم می‌گوییم که چرا از رکوع قطع کردی و آن را بجا نیاوردی؟!

شاگرد: اگر قطع اتفاق بیافتد یک بحث است. اگر اتفاق نیافتد یک بحث دیگر است. اگر به‌صورت نقطه‌ای باشد اگر قرائت را بجا بیاورم و قطع نکنم، این نهی دیگر از من ساقط است. چون به قطع نکردم و لذا در ادامه می‌توانم قطع کنم.

استاد:نه، چون نفی است نمی‌تواند.

شاگرد: عرض من هم همین است که چون نفی است، در هر لحظه‌ای اگر مجموع اجزاء سابق آمده باشد و شانیت لحوق جزء بعدی را داشته باشد، باید بگوییم که نهی از قطع آمد.

استاد:‌ درست است که چون نفی است، تا آخر نماز پخش می‌شود. اما یک امر نقطه‌ای بود که پخش شد. لذا می‌گوید از اول نماز که شروع کردی، قطع نکن. این قطع نکن یک امر است ولو چون سلب است، پخش می‌شود. حال در مانحن فیه این امر نقطه‌ای از اول نماز نیامده است، وقتی نیامده است شما چگونه می‌خواهید آن را در وسط نماز بیاورید؟! این عرض من است. شما درست می‌گویید که چون نفی است باید تا آخر نماز برود اما این امر نقطه‌ای لاتقطع که بخاطر سلبش در تمام نماز پخش می‌شود از اول نیامده است. لذا از کجا می‌خواهیم در بین نماز آن را بیاوریم؟!

شاگرد٢: طبق مسلک مشهور این تفسیر روشن است. مشهور می‌گوید یک امر است که همه اجزاء آن… .

استاد: در نهی سلبی هم یک نهی است. چطور در امر می‌گفتید که به یک فرد امتثال حاصل می‌شود، چون طبیعی به یک فرد آن موجود شد. اما در نفی می‌گفتید تحقق طبیعی به نفی همه افراد آن است. قطع، افراد طولی دارد. چون نهی است باید هیچ‌کدام از افراد طبیعت نیایند تا نفی محقق شود. این از این باب است نه از باب انحلال. لذا یک نهی است. در مانحن فیه این نهی از اول برای نماز نیامده بود لذا به چه دلیلی آن را در اثناء نماز می‌آورید؟!

شاگرد: چرا شک حاصل می‌شود؟

استاد: بخاطر اثناء. نهی از قطع -چون در اثناء نماز بوده است- برای شخص نماز بالفعل نبوده است. عرض کردم بنده خیلی مدافع این نیستم. احتمالی است که در عالم طلبگی مطرح شده است. اگر شما قبول ندارید، فرمایش شما روی سر بنده است.

 

برو به 0:20:47

شاگرد٢: با شبهه ای که مرحوم خوئی در معارض بودن شبهات حکمیه مطرح کردند، در اینجا جاری نمی‌شود. زیرا در اینجا استصحاب به نحو عدم جواز وسیع نداریم.

استاد: بله، و این فعلیت هم برای آن طرفش هم مسلم است.

 

تصویر مسأله بنابر اقصرالطرق

بحث را جمع‌بندی کنیم.

اگر این حرف درست بود که اولاً: عمومات واطلاقات شامل صبی هست؛ یعنی به نحو اقصر الطرق، اقتضاء تام در صلات بود و جعل گام اول برای همان اقتضاء بود نه برای شروط و مانع و افراد.

دوم؛ شارع در گام دوم در خصوص صبی ناظر به مطلقات اولیه فرمودند رفع القلم و به او تخفیف داد. البته این گام هم به نحو اقرب الطرق –یعنی برای طبیعی صبی- بوده است. برای طبیعی صبی اطلاقات را برداشتیم. وقتی این صبی این نماز را می‌خواند، همان امر به نماز ظهر را که همه متشرعه می‌خوانند، امتثال می‌کند. یعنی یک امر برای همه است. لذا او نماز ظهر مشروع در دین اسلام را می‌خواند. لذا فردی که او امتثال می‌کند همان فرد طبیعت صلات ظهر است و همان امر است. حال اگر در بین راه بالغ شود، امر که دوتا نیست. اصلاً ما دو امر نداریم. بلک حال او تغییر کرده است. در انحلال اجزاء صلات تا این لحظه، می‌گفتند اگر انجام ندهد ارفاق دارد و عقابی ندارد. اما از اینجا به بعد می‌گویند وقتی بالغ شدی تکلیف داری. اما آن امری که مشمول حکم صبا بود، رفت. لذا نماز را ادامه می‌دهد و آن را تمام می‌کند. نماز ظهر او به حساب می‌آید. چرا مجزی نباشد. او نماز ظهر را خوانده است.

حال سؤال این است که آیا می‌تواند نماز دیگری هم بخواند یا نه؟ بله می‌تواند به‌عنوان احوط یا افضل نماز دیگری بخواند. حتی روی مبنایی که صاحب جواهر داشتند، افضلیت آن خیلی صاف است. قبلاً حال صباوت داشت، اما الآن که بالغ شده نه بخاطر رعایت قول مشهور و احوطیت بگوییم نماز دیگری بخواند، بلکه بخاطر افضلیت نفس الامریه می‌گوییم می‌تواند نماز دیگری هم بخواند. الآن که بالغ شده، تغییر حالی برای او حاصل شده است و چون بخشی از نماز را در حال صبا خوانده، از مواردی است که فردی را در در حال بلوغ و رفع ارفاق به محضر مولی ارائه کند.

شاگرد: از باب انقیاد به بخاطر این احتمال که این امر ساقط نشده است، می‌باشد.

استاد: آن از باب احتیاط است. از باب احتیاط که گیری ندارد. از باب احوطیت یکی دیگر را بجا می‌آورد. بلکه حتی بدون سبقه احتیاط هم می‌تواند یک فرد دیگر را از باب جواز بجا بیاورد. بالاتر از جواز، افضلیت است.

شاگرد: افضلیت برای نماز صبی است. یعنی با این که او یک تخفیفی داشته، نماز را خوانده است. لذا فرد افضل را او اتیان کرده است.

استاد: او از حیث مراعات صبایش افضل است. اما این از حیث شرافت امر وجودیش افضل است. این دوحیثیت با هم منافاتی ندارد. دو امر که نداریم. قرار شد برای یک امر بتوانیم چند فرد را ایجاد کنیم. او در حالی که هنوز بالغ نبوده، یک فردی را ایجاد کرده است. یا مقداری از صلاتش در حال صباوت بوده است. الآن برای او فرد جدیدی مطرح است. صاحب جواهر گفته که مطلقاً فرد دوم مستحب است. روی مبنای ایشان جلو برویم، مستحب یعنی افضل. یعنی ایجاد فرد دیگر  مطلقاً مستحب است. فرد دیگری که بهتر از قبلی است. اگر مساوی بودند که مستحب نمی‌شد.

شاگرد: وجه استحبابش چه بود؟

استاد: این بود که افراد می‌توانند با هم تفاوت‌هایی داشته باشند. چه بسا آن افرادی که بعداً می‌آورد نزد خداوند احب باشد. یختار الله احبهما. لذا به رجاء این‌که نزد خداوند احب باشد، کافی است.

شاگرد: این همان احتیاط است.

استاد:نه، به این معنا نیست که نماز دارای اشکال است و شاید باطل باشد، قطعا نماز من درست است، اما چه بسا نماز دوم از نظر حضور قلبی که خداوند به من می‌دهد، محبوب تر باشد یا شرایط دیگری داشته باشد. لذا هر دو صحیح است اما دومی محبوب عند الله است. نه این‌که باطل باشد. سبقه احتیاط که درست است.

مقصود من این است که بیان کنم چرا با این که نماز را انجام داد باید استیناف کند. روی آن مبنا یک امر بود و یک فرد از آن ایجاد شد و فرد مورد نیاز آن آمد، تمام شد. اگر آخر وقت بود چطور است؟ آخر وقت هم همین است. ولو کمتر از یک رکعت باقی باشد. وقتی بالغ شد باید ادامه دهد چون الآن دیگر بالغ شد. بیانی که حاج آقا داشتند در اینجا هم می‌آید. نمی‌توان گفت چون کمتر از یک رکعت است بر نافله بنا بگذارد. بلکه الآن دیگر مکلف است و باقی اجزاء به وجوب نفسی انبساطی که دارای امر واحدی بود، واجب می‌شود.

اگر دقت کنید دیگر اشکالاتی که در بیان قبلی داشتیم در اینجا نیست. چون یک امر است و همان امر انبساط داشت. تنها برای آن تخفیف بود. آن تخفیف برای انبساط این امر مانعی دارد. قبلاً هم عرض کردم که اگر این‌ها صاف شود چقدر لوازم  خوبی دارد، در اینجا خودش را نشان می‌دهد. یعنی در کل شرع با آن وحدت امر عام و مطلقی که بود، خیلی لوازم دارد. وقتی این‌چنین در نظر بگیرید در فضای بحث اصلاً مشکلی ندارید. یعنی به راحتی احکام جلو می‌رود و سریع نتیجه‌گیری می‌کنید چون با یک امر سروکار دارید. یعنی با یک شخص امری که بالفعل بود اما تنها آثار آن نبود که اگر ترک می کرد او را چوب نمی زدند.

شاگرد: آن هم خارج از امر بود.

استاد: آن هم خارج از امر بود و جزء شرایط بعدی بود. لذا در عین حالی که می‌گویید می‌تواند فرد دیگری را هم به جا بیاورد، فرد اول مجزی است.

قطع نافله بنابر اقصر الطرق

 

برو به 0:28:40

اما آیا می‌تواند این نافله را قطع کند یا نه؟

همان‌طور که مطلقات امر برای صبی بالفعل بود، نهی هم بالفعل است. یعنی وقتی صبی فریضه ظهر را در حال صبا شروع می‌کرد، نهی از قطع برای او بالفعل بود. فرقی نمی کرد. لذا نماز واجب را نباید به‌هم بزنی. آیا به بچه‌ها یاد میدهند که چون بر تو نماز واجب نیست، آن را رها کن برو؟! متشرعه کجا چنین چیزی می‌گویند؟! بلکه به او می‌گویند که تو داری نماز واجب می‌خوانی و نباید آن را بهم بزنی. همان نهی‌ای که برای سایرین هست، مقید به بلوغ نیست. لذا نباید نماز واجب را به‌هم بزنی. چون نماز ظهر می‌خوانی. پس روی این مبنا نهی هم بالفعل است.

شاگرد: ارتکاز واضح نیست. مثلاً وقتی بچه نماز می‌خواند و تلفن زنگ می‌زند، به او می‌گویند که برو جواب بده.

استاد: بله، به‌خاطر این‌که اگر قطع کند عقاب ندارد، به او می‌گویند برو. نه این‌که نهی‌ای که مشروط به بلوغ نبود بالفعل نباشد. پیاده‌کردن این‌ها خیلی ظریف است. چون انطباق نهی، قهری است. مثلاً مولی می‌فرماید در شریعت نماز ظهر واجب است. و مصلی نماز ظهر نباید آن را به‌هم بزند. چه بالغ باشد و چه غیر بالغ باشد. بله، به غیر بالغ یک حکم کلی کرده‌ایم که اگر انجام نداد، به او ارفاق می‌کنیم و با او کاری نداریم. پس نهی بالفعل است و اگر آن را ترک کرد تنها بر او آثاری بار نمی‌شود. لذا همان‌طور که برای صبی در فرض امر، کراهت تابعی داشتیم، در اینجا –نهی_ کراهت تابعی داریم. یعنی ولو مخالفت با نهی بر صبی جایز است اما مکروه است. یعنی راجح این است که قطع نکنید. برای قطع مرجوح به تو اجازه می‌دهم؛ لاتقطع اما قطع مرجوح را به تو اجازه می‌دهم.

بنابراین اگر نهی‌ای بوده، آن بالفعل است. روی این مبنایی که ما جلو آمدیم، اگر ضیق وقت شد، قبل از بلوغ نهی بالفعل بود اما عقاب نداشت. در لحظه بلوغ هم با همان امر، فرد فریضه است، لذا اصلاً معنا ندارد که بگوییم نهی از قطع نافله بالفعل می‌شود. یعنی اصلاً موضوع آن در این جا نیست. زیرا یک امر بود و لحظه بلوغ همان فرد واجب شد. پس بحث تزاحم و تعارض روی مبنایی است که بگوییم این فرد واجب نشده است.

یعنی امر وجوبی بالفعل بود، تنها ترک آن، عقاب نداشت. الآن که بالغ شدی عقاب هم دارد. پس قبلاً هم نهی از قطع بالفعل بود اما چون صبی بودی گناهی نداشت. ولی وقتی بالغ شد، نهی از قطع بالفعل می‌شود، -نه نهی از قطع نافله- بلکه نهی از قطع فریضه واجب می‌شود.لذا چون دیگر بالغ است نمی‌تواند قطع کند و باید ادامه دهد. چون نمازی که می‌خواندی نماز ظهر بود، الآن هم که بالغ شدی نباید قطع کنی. اگر قطع کردی چوب می‌خوری. دیگر آن استصحاب قبلی هم نمی‌آید، چون یک امر است و او شخص امر را امتثال می‌کند.

این جمع‌بندی مباحثی است که طول کشید. اگر ذهن شریف شما، با این بیان جلو بیاید، می‌بینید چقدر از اشکالات در فضای بحث، رنگ آن عوض می‌شود. خیلی صاف جلو می‌رود و دیگر آن اشکالات پیش نمی‌آید و لوازم بر آن بار می‌شود.

شاگرد: با این بیان دیگر انگیزه خواندن مباحث را نداریم. چون خیلی مباحث را بهم چسباندند.

استاد: قبلاً در مباحثه گفتم. نباید در مباحث کلاسیک دقیقاً جایی که نفس الامر دقیق پیاده نشده را ببینیم و نقد کنیم. بلکه در فضای کلاس از هر هزار بحث نفس الامری، نهصد و پنجاه مورد آن درست پیاده شده است. نباید بخاطر چند موردی که ظریف و دقیق است و مسامحه و مختلف فیه می‌شود، کلاس را کنار بگذاریم. همان ها بوده که باعث پیشرفت بحث شده است. لذا برای این‌که مباحث باز شود، این بحث‌ها هم نیاز است. اگر این‌ها معلوم نباشد، آن‌ها هم آن‌طور که باید معلوم نمی‌شود.

علی ای حال اگر این مبنا درست باشد، دیگر در مانحن فیه تعارض و تعارض و حتی احتمال عدم اجزاء هم نمی‌آید.

چرا احتمال عدم اجزاء نمی‌آید؟ زیرا یک امر بود که این فرد آن است. فقط فردی بود که به عنوان دیگری متصف بود -اگر یادتان باشد در اجتماع عناوین خیلی بحث کردیم- این فردی بود که عقاب نداشت و حالا عقاب نداشتن آن پخش شده است. امر و فرد آن نیز که عوض نشده‌اند. بالفعل هم بودند. تا این جا می گقتند که چون بالغ نیست عقابی ندارد. اما از اینجا به بعد چون بالغی باید تمام کنی و مجزیء هم هست.

شاگرد: جواز قطع را در اینجا می‌توانیم استصحاب کنیم.

استاد: یعنی نهی از قطع در نماز ظهر حتی برای صبی بالفعل بود یا نبود؟

شاگرد: نهی بالفعل بود اما نهی تنزیهی بود، نه نهی تحریمی. در عین این‌که نهی بود، جواز قطع را داشت.

استاد: نهی بالفعل بود. اما بخاطر صبا، به آن تخفیف می‌داد و جواز ترک داشت. الآن که بالغ شده، تخفیف هست یا نیست؟  به خاطر صبا عقابش نمی کرد،الآن که بالغ است او را عقابی نمی‌کند؟

شاگرد: استصحاب جواز قطع نمازی که در حال صباوت شروع شده را می‌کنیم.

استاد: دو امر نیست بلکه یک امر است.

شاگرد: بله، اما در حال صباوت جواز قطع داشت.

استاد: بخاطر ارفاق جواز قطع داشت. ارفاق هم قطعاً رفته است. یعنی الآن چیزی نداریم که برای ما مشکوک باشد. بلکه بخاطر صرف ارفاق بود که عقاب نداشت و الآن هم که قطعاً ارفاقی ندارد. یعنی زمینه استصحاب از بین رفته است. البته اگر در اینجا هم استصحاب هم تقریر شود، ما حرفی نداریم.

شاگرد٢: اگر در فرض قبلی استصحاب جاری است در اینجا هم جاری است. فرقی با هم ندارند.

استاد: خیلی باهم فرق می‌کنند. در فرض قبلی دو امر و دو فرد بود. آن جا اگر استصحاب نمی کردیم، قطع می‌کردید یا ادامه می‌دادید، باید بعدش نماز می‌خواندید یا نه؟ یک نماز ظهر دیگر باید بخواند. ربطی به این نداشت لذا می‌گفتند که برای شخص این باید عدم فعلیت نهی را استصحاب کنیم. اما در این مبنا دو نماز نیست و دو طبیعت و دو امر دیگر نمی‌آید. بلکه یک امر بود که این فردی از آن بود. این فرد الان ایجاد شده است. بعدش هم بخواهد فرد دیگری را ایجاد می‌کند. نه این‌که امر دیگری بیاید. برای این فرد ایجاد شده، هم نهی بالفعل بود و هم نهی بالفعل بود. تنها چون صبی بود به او ارفاق می‌کردند که چوبت نمی‌زنیم. وقتی که بالغ شود ارفاق می‌رود. فردی از نماز است که ارفاق در آن رفته است. آیا می‌توان گفت که وقتی بالغ شد هم او را چوب نمی‌زنند؟! برای نمازی که امر آن و نهی آن بالفعل بود. همه چیز آن سرجایش بود، فقط بخاطر ارفاق می‌گفتند که چوبت نمی‌زنیم. حالا که موضوع ارفاق رفت چه زمینه‌ای برای چوب نزدن دارد؟!

شاگرد٢: در این نماز ماهیت امر و نهی عوض نشده است.

استاد: بله، تأکیدی که روی این مباحث داشتیم اگر فراموش نشود، خیلی فایده دارد. اگر در ذهن شریفتان باشد که امر و نهی وحدت دارند و تعددی ندارند، نمی‌گویید که استصحاب در دو فرض تفاوتی نمی‌کند بلکه خیلی تفاوت دارند.

 

کلید: بلوغ صبی، اقصر الطرق، رفع القلم، استصحاب، ضیق وقت، من ادرک، طبیعت و فرد، استصحاب حکمی

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است