مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 3
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و الطريق الثاني: ما عن نصير الدين الطوسيّ قدس سره في محكيّ «التذكرة». قال: «إنّ الشمس تكون تارة بسمت رأس مكّة شرّفها اللّٰه تعالى حين كونها في الدرجة الثامنة من الجوزاء، و الدرجة الثالثة و العشرين من السرطان وقت انتصاف النهار. و الفضل بين نصف نهارها و نصف نهار سائر البلدان أن يكون بقدر التفاوت بين الطولين؛ فليؤخذ التفاوت، و يؤخذ لكل خمسة عشر جزءاً منه ساعة، و لكل جزء أربع دقائق؛ فيكون ما اجتمع، ساعاتِ البعد عن نصف النهار. و ليرصد في ذلك اليوم ذلك الوقت قبل نصف النهار إن كانت مكّة شرّفها اللّٰه تعالى شرقيّة، أو بعده إن كانت غربيّة، فسمت الظل حينئذٍ سمت القبلة» انتهىٰ.
و قد يستغنىٰ عن معرفة الطولين بما استحدث من سماع الأذان بمكّة بالآلات المستحدثة بعد معرفة التفاوت بين الانتصاف و الزوال، و الانحراف في ما بينهما إن كان محسوباً و لو في غير اليومين، ثمّ العمل علىٰ طبق ذلك في الأذان الواقع في أحد اليومين؛ فإنّ المستقبل للشمس حين مسامتتها لمكّة شرّفها اللّٰه مستقبل لمكّة أينما كان المصلّي في الشرق أو الغرب لمكّة شرّفها اللّٰه و تكون الشمس حينئذٍ في الجنوب الشمالي و في الشمال الجنوبي. و بعد وضع العلامة في ذلك اليوم في المكان الخاص يعلم قبلة ذلك المكان في كلّ زمان، و في ما وافقه في الطول و العرض. [1]
از بحث دیروز آن علامت دوم ماند که من سریع عبارت را مرور میکنم؛ بعضی جاهای عبارت هم برای بنده، خیلی واضح نشده است و سوالاتی در ذهنم مانده است که خدمت شما میگویم، اگر الان چیزی در ذهن شریفتان آمد و برای من حل شد، فبها. اگر نه که باز شما تأمل بکنید بعدا اگر حل شد برای من هم بفرمایید.
«و الطريق الثاني:» این طریق ثانی را دیروز عرض کردم که مرحوم صاحب جواهر در جلد 7 به عنوان طریق اول فرمودند؛ ظاهر امر این است که تذکره پیش صاحب جواهر تذکر بوده است. عبارتشان این است که «و هو طريقان: الأول ما أورده سلطان المحققين نصير الملة و الدين في التذكرة»[2] ظاهر عبارت واضح است که تذکره پیش خود جواهر بوده است اما نزد حاج آقا نبوده و ایشان همان عبارت تذکره را از جواهر نقل کردند لذا در بهجة الفقیه فرمودند که «و الطریق الثانی ما عن نصير الدين الطوسيّ قدس سره في محكيّ «التذكرة».» یعنی خودشان تذکره را نداشتند ولی پیش صاحب جواهر بوده است. تذکره نمیدانم الان شما دیدید؟ ندیدید؟ دارید؟ ندارید؟ از کتب خوب هیئت بوده، درسی بوده الان هم یک نرمافزار نجوم آمده و خیلی هم کتاب در آن هست، شرح چغمینی، فارسی هیئت قوشچی، شاید نزدیک 100 کتاب هیئت در این نرم افزار نجوم است ولی من این را دیدم تذکره خواجه در آن نبود. حالا یا من پیدا نکردم یا این که … علی ای حال یک فایلی باشد که پیدا بکنید خوب است که تطبیق عبارت بدهید.
علی ای حال اصل مطلب را که ایشان فرمودند امروزه دیگر خیلی این راه معروف است، تقویمهای مختلف، حتی در اخبار رسانهها میگویند که دو روز در سال است که به وسیله آن میشود قبله را تعیین کنند که این مربوط به همان دو روز است. لذا من عبارت خواجه را میخوانم و بعد هم آن چیزی که خود ایشان اضافه فرمودند. در محکی تذکره چه فرمودند؟ «قال: «إنّ الشمس تكون تارة بسمت رأس مكّة شرّفها اللّٰه تعالى حين كونها في الدرجة الثامنة من الجوزاء» اگر کسی بخواهد صرفا اقتصار بر همین کتب طلبگی بکند، از علومی که در فضای طلبگی خیلی به آن محتاج است که بخواند -به خصوص در سنین جوانی زیر 30 سال باشد خیلی خوب است، بین 30 و 40 هم باشد باز هم خیلی خوب است- همین هیئت است. اصطلاحات هیئت که سر در بیاورد که چه میگویند و در امر آسمان سرگردان نباشد این خیلی مهم است، هر کس تا حالا نکرده یک وقتی بگذارد ببیند 3 ماه، 4 ماه، 6 ماه یک همتی کند بعد خوشحال است که چه چیزهایی دارد و از آن حالت سردرگمی ذهنی خارج میشود. الان این ها را که میبینید کلمه به کلمه اینها مربوط به اصطلاحاتی که در هیئت است میشود. سمت الرأس، قمّة الرأس خب روی اصطلاح آنها، آن قطب دایره افق است.
الان وقتی سمت الرأس مکه میگویند یعنی دایره افق مکه وقتی میشود که خورشید در وقت زوال مکه روی قطب میآید، روی سر کسی قرار میگیرد که«حين كونها في الدرجة الثامنة من الجوزاء» جوزاء در منطقة البروج، بروج دوازدهگانه است یعنی کمربند برج ها یا دایره شمسیه. خورشید یک سال در دایره شمسیه دور میزند. در رصدخانه میبینید که دور زد و در هیئت تجسیمی میگویید که کره زمین دور او گشت، علی ای حال چون کره زمین یک دور، دور خورشید گشته اما ما که در کره، مختصات ما ساکن بوده، میگوییم خورشید دور گشت. از حیث محاسبه فرقی نمیکند لذا هیئت ریاضی را باید بلد باشید و باید هم بخوانید خیلی در بند این نیستید که در بند تجسیمی زمینمرکزی یا خورشیدمرکزی باشید، آنها جای خودش است، بحث های مفصلی در طول تاریخ شده است البته هر چه تطبیقیتر هم بتوانید کار بکنید فایدهاش به خصوص در زمان ما بیشتر است.
خب حالا جوزاء چیست؟ بروجی که همه شنیدید که از حمل شروع میشود و تا حوت ختم میشود. حمل و ثور و جوزاء. جوزاء ماه خرداد میشود. این برجها حدودا الان در آن دوره 27 هزار ساله تغییر کرده اما فعلا هنوز مرسوم همین است. صورت برجها تغییر کرده اما خود برجها محاسبهاش ثابت است. خب بنابراین وقتی که خورشید در درجه هشتم از برج جوزاء است که به ازای ماه خرداد است که حدود هشتم و هفتم ماه خرداد میشود که الان هم در تقویمها ببینید همان هفتم خرداد میگویند که حالا آن روزی است که میخواهید تعیین قبله بکنید. خب این هشتم جوزاء چیست؟ قوام این هشتم و آن بیست و چندم که بعد میگویند، به میل اعظم شمس است. میل اعظم رفت و برگشت خورشید است. شما خودتان در این خانهای که زندگی میکنید اگر متوجه اتاق و سایه باشید در ایام تابستان میبینید که خورشید همچین بالا میآید که میگویید که تابستان است و باید آفتاب بیفتد در حالی که در وقت روز اصلا آفتاب نمیافتد. چرا؟ چون شمس در بین شمال میآید و دو روز نزدیک بالاسر است، این را میل شمال میگوییم، میل اعظم همان 230 درجه است. به معدل النهار بر میگردد مثل چند روز پیش اول مهرماه روی وسط این دو تا میل میرسد. 23 درجه میل شمالی و 23 درجه میل جنوبی. همین 23 درجه را میل اعظم میگویند یعنی بالاترین حدی که میآید.
خب خورشید وقتی 23 درجه بالا میآید بین راه بالای مکه میرسد. چرا؟ چون 23 درجه از استواء بالا میآید ولی عرض جغرافیایی مکه 19 است. پس وقتی یک بار دارد بالا میآید وقتی به 19 درجه رسید، بالای مکه میرسد، بعد از بالای سر مکه رد میشود. تا حالا جنوب مکه بود و حالا شمال میرود. با فاصلهای از 7 خرداد تا 22 خرداد، این رفت و برگشت خورشید از 19 درجه تا 23 درجه و از 23 درجه هم میخواهد برگردد، این فاصله شمس نسبت به مکه شمالی است در برگشتش دوباره بالای سر مکه میآید؛ کی؟ وقتی که دارد برمیگردد به درجه 19 میرسد. پس سمت رأس مکه که در محدوده میل اعظم یعنی 19 درجه هست، خورشید دو بار بالای سرش میآید، یک بار وقتی دارد به سمت میل اعظم میرود؛ میل اعظم چه وقتی است؟ رأس السرطان؛ سرطان تیر ماه است که شدت گرمای تابستان که حاجآقا هم وقتی میخواستند شدت گرما را بگویند، قلب الأسد میگفتند، آن قدر گرم است مثل قلب الاسد. قلب الاسد یعنی چه؟ یعنی سرطان و اسد و سنبلة؛ تیر ماه و مرداد و شهریور. پس اسد چه میشود؟ برج اسد مرداد میشود. قلب الاسد درست 15 مرداد میشود یعنی در وسط تابستان. تابستانی که 3 ماه هست 15 مرداد وسطش است، قلب الاسد که شدت گرمای تابستان است. این اصطلاحاتی بوده که به کار میبردند.
خب پس جوزاء الان برای خرداد میشود. «فی الدرجة الثامنة من الجوزاء» یکی دیگر در برگشت «و الدرجة الثالثة و العشرین من السرطان» در تیرماه که برج سرطان، تیرماه است که وقتی خورشید دارد برمیگردد باز بالای سر مکه میآید. اگر در نظرتان باشد مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه توضیح دادند فرمودند که انعدام در مکه دو روز است اما در مدینه منوره یک روز است. چرا؟ چون خود مدینه شمالی مکه است در نهایت میل اعظم است. یعنی وقتی خورشیدی که به بالاترین حد 23 درجه میآید، اگر میخواهد برگردد، در آن نهایتش بالای سر مدینه میرسد. لذا همان اول تیر ماه که اول تابستان است یک انعدام ظلّ در مدینه داریم که تمام میشود و میآید بالای سر مدینه برمیگردد به خلاف مکه که دو تا انعدام دارد، یکی در رفتش و یکی در برگشتش و چون قبله هم در مکه هست، دو روز در سال میتوانیم آن لحظه ظهر مکه بفهمیم که خورشید بالای سر کعبه است.
خورشید را شما میبینید؟ اگر یک خطی را بر کره زمین عمود کنید درست روی کعبه میآید. خب شما به طرف خورشید میایستید یا یک شاخصی را به طرف خورشید میگذارید؛ سایهای که مقابل نقطه مقیاس میتابد اگر از طرف مقابل خودش این سایه را ببرید دقیقا به کعبه میرسد. این برای عبارت ایشان.
«حين كونها في الدرجة الثامنة من الجوزاء، و الدرجة الثالثة و العشرين من السرطان وقت انتصاف النهار.» انتصاف نهار کجا مکه. حالا خب خورشید آنجاست ولی چطور ما بفهمیم؟ میفرمایند که ما باید حساب کنیم. کرهزمین و کره سماوی 360 درجه است، زمین 24 ساعت، 360 درجه خورشید را دور میزند. 360 را که در 24 ساعت میرود، هر یک درجه را در چقدر میرود؟ محاسبه کنید، سریع تقسیم کنید. شما باید 24 ساعت را به دقیقه برگردانید و اگر به دقیقه برگردانید میبینید دقیقا هر ساعتی 4 درجه میرود؛ بنابراین هر درجهای را 4 دقیقه میرود. 15 درجه نیم ساعت میشود. لذا الان قاچ جغرافیایی 15 درجه حساب میکنند. این کرههای زمین را نگاه کنید که روی این کرهها خط کشیده شده است، هر خطی فاصلهاش 15 درجه است. یعنی یک قاچ جغرافیایی که یک ساعت کره زمین است، بین هر دو تا خطی یک ساعت است، الان اگر ایران را نگاه کنید که دو تا خط از آن رد شده مثلا از نزدیک مشهد مقدس تا این طرف تبریز مجموعش حدود 15 درجه است لذا از این طرف مشهد تا تبریز حدود یک ساعت تفاوت ظهرشان است که یک قارچ جغرافیایی 15 درجه میشود. خورشید هر چهار دقیقهای یک درجه میرود و در یک ساعت 15 درجه میرود. این هم برای این که الان خواجه میخواهند توضیح بدهند.
برو به 0:06:36
میگویند خب اگر فهمیدیم که خورشید در آسمان هر یک ساعت 15 درجه میرود، شما فوری فاصله خودتان را از مکه با جدول طول و عرض بلاد بفهمید. شما اگر الان دیدید که مثلا طول مکه 60 درجه است، طول قم 80 درجه است، طولش روی کره زمین یعنی فاصله دو تا نصف النهار 20 درجه میشود. تفاوت ظهر آن جا با ظهر این جا چقدر است؟ هر یک درجه را 4 دقیقه طول میکشد و این هم 20 درجه است که 80 دقیقه میشود که 80 دقیقه، یک ساعت و 20 دقیقه میشود؛ ولی الان کمتر است، الان حدود 50 دقیقه است چون از 20 درجه کمتر است، 52-53 دقیقه بعد از ظهر قم، ظهر مکه است. الان خواجه میخواهند این را توضیح بدهند. میفرمایند که بین الطولین را حساب کنید و فوری میفهمید که ظهر شما چقدر تفاوت دارد؛ میفرمایند «و الفضل بين نصف نهارها» یعنی نصف النهار مکه «و نصف نهار سائر البلدان أن يكون بقدر التفاوت بين الطولين» شرقی و غربیاش این جا مهم نیست؛ مهمش این است که قبل از ظهر است یا بعد از ظهر؛ ما که شرقی مکه هستیم، زوال مکه بعد از ماست پس اگر مثلا 80 دقیقه میگوییم یعنی 80 دقیقه بعد از زوال ما، زوال مکه است اما اگر ما مثل شامات بودیم، مثل مصر بودیم، مثل آفریقا بودیم یعنی در غرب مکه بودیم، زوال مکه زودتر میشود. پس باید ساعت 9 صبح، ساعت 10 صبح، ساعت 11 صبح مترصد باشیم که خورشید را ببینیم. چرا؟ چون زوال مکه قبل از زوال این بلاد است، فقط از این جهت تفاوت میکند. «أن یکون بقدر التفاوت بین الطولین فليؤخذ التفاوت» تفاوت دو تا طول را میگیریم که یعنی آن قوسی است که بین دو تا نصف النهار ماست. تفاوت بین الطولین یعنی درجات موجود در قوسی که بین نصف النهار مکه با آن بلد است. خب حالا که این درجات روی این قوس را به دست آوردیم «و يؤخذ لكل خمسة عشر جزءاً منه ساعة» برای هر 15 درجهای از اجزای این فاصله، یک ساعت اخذ کنیم. پس اگر 20 درجه شد، 80 دقیقه میشود و اگر کمتر است، کمتر است. خمسةعشر هم که عرض کردم چرا خمسةعشر؟ 360 تقسیم بر 24 ساعت یعنی 24 را تبدیل به دقیقه کنیم آن وقت میبینید خیلی روشن است. «و لكل جزء أربع دقائق» یعنی یوخذ لکل جزء 15 درجه، یک ساعت. برای هر یک درجه، جزء یعنی یک درجه، برای هر یک درجه، 4 دقیقه؛ هر 4 دقیقه خورشید یک درجه میرود تا به نصف النهار بعدی میرسد.. «يكون ما اجتمع» «ما اجتمع» یعنی ساعتی که به دست آوردید؛ درجات، درجات قوس بود و برای هر درجهای 4 دقیقه گرفتیم، حالا ضرب کنیم، 4 را ضرب در آن درجه میکنید حالا ما اجتمع یعنی ما حصل؛ آن چه را که به جای ما اجتمع باشد، ضرب میشود، ضرب هم یک نوع جمع است. «یکون ما اجتمع ساعاتِ البعد عن نصف النهار.» ساعاتی است که این بلد از نصف النهار مکه بعید است، این فاصله بین این هاست. حالا اگر «و ليرصد» حالا رصد کند؛ در چه رصد کند؟ «في ذلك اليوم» یعنی در این دو روزی که گفتیم. «ذلك الوقت» کدام وقت؟ همین وقتی که فاصله زمانی است، این فاصله زمانی را «قبل نصف النهار إن كانت مكّة شرّفها اللّٰه تعالى شرقيّة» مثل شام، مثل بلادی که در غرب مکه هستند «أو بعده إن كانت غربيّة» مثل قم که وقتی ظهر ما گذشت، تازه ظهر مکه میشود. «إن کانت غربیّة فسمت الظل حينئذٍ سمت القبلة»» سمت ظل یعنی نقطه مقابلش؛ آن جایی که ظل میافتد اگر طرفش را ادامه بدهید به قبله میرسیم. «انتهىٰ» تذکره خواجه.
برو به 0:12:15
«و قد يستغنىٰ» ایشان میفرمایند که ما به وسیله این 15 درجه و ضرب و تقسیم میتوانیم از این اذانها که از رادیوها پخش میشود راحت بشویم. شما وقتی اذان مکه را مترصد باشید که آن جا دارند اذان میگویند را ببینید فوری میفهمید که فاصله اذان آن جا با شما چه فرقی دارد. قبل از ظهر شماست؟ بعد از ظهر شماست؟ و تفاوت چقدر است؟ آیا این تفاوت ظهرها تغییر میکند یا نه؟ تغییر بکند یا نکند، حالا آن حرف دیگری است. نادرا ممکن است که البته حالا کاری به وجهش هم نداریم. فعلا روی نظر جلیل، نه! ظهر دو تا نصف النهار که خورشید در آن سیر میکند در طول سال تفاوتی نمیکند. عرض کردم قلیلا تغییر می کند چون شمس اوج دارد، حضیض دارد، حرکتش سریع میشود، بطیء و تعدیلات که اگر یادتان باشد در آن تشریح الافلاک راجع به تعدیلات صبحت شد. تعدیلات داریم ولی آن ها فعلا در این جا مقصود ما نیست.
وقتی که فاصله اذان معلوم شد، بُعد بین دو تا نصف النهار سریع معلوم میشود یعنی ما زمان را بدست میآوریم بدون احتیاج به اینکه از طریق درجات و طول به دست بیاوریم. نه کاری به طول داریم، نه کاری به درجات و ما به التفاوت داریم، نه عمل ریاضی. لذا میفرمایند «و قد یستغنی عن معرفة الطولين بما استحدث من سماع الأذان بمكّة بالآلات المستحدثة بعد معرفة التفاوت بين الانتصاف و الزوال» یعنی انتصاف مکه و زوال خود ما که قبلش است یا بعدش است. این یکی از موارد است.
چند تا سوال در عبارت دارم قرار شد سریع بخوانم که فقط میگویم. آیا انتصاف و زوال عطف تفسیری است و «والانحراف» عِدل عبارت است؟ یا خود انتصاف و زوال دو عِدل هستند؟ کنار همدیگر هستند؟ قسیم هستند؟ تفاوت بین انتصاف و زوال یا نه «التفاوت بین الانتصاف و الزوال و الانحراف في ما بينهما» تفاوت او یا او یا او. این از آن چیزهایی است که طرفینش احتمال دارد و بحث طول میکشد که من حالا سوالش را مطرح میکنم که قرار بحث بعدی برویم که حالا تا فرصت هست، فکر در آن و سر رساندنش به عهده ذهن خودتان باشد.
خب! «و الانحراف في ما بينهما» این بینهما یعنی انتصاف و زوال یا بینهما یعنی مکه و زوال مکه با زوال بلد؟ «إن كان محسوباً» یعنی اگر تفاوت طوری است که به حساب میآید؛ اگر کم باشد که هیچی، نقطه شمال و جنوب میشود. خیلی از بلاد در عراق هستند که این طوری هستند یعنی وقتی شما مثلا در تبوک و یا آن حدودها باشید طوری است که بین شامات و بین عراق هست، اصلا وقتی اذان شما میشود اذان مکه هم هست یعنی نصف النهار مکه با نصف النهار حدود تبوک یکی است و لذا هم قبله آن ها نقطة الجنوب است یعنی دقیقا رو به جنوب میایستند. چرا؟ چون نصف النهارشان با مکه یکی است. «إن کان محسوباً و لو في غير اليومين» فی غیر یومین چه؟ یعنی اذان را که گوش میهیم لازم نیست در این دو روز حتما اذان را گوش بدهیم. در روزهای دیگری هم اگر اذان را گوش دادیم تفاوت زوالین، تفاوت نصف النهارین برای ما معلوم میشود، این تفاوت هم که تغییر نمیکند. در آن دو روز تفاوت را میدانیم مثلا اذان قم با اذان مکه 52 درجه تفاوت دارد، صبر میکنیم روز 7 خرداد که شد بعد از ظهر خودمان این جا که زوال شد، 52 دقیقه بعد شاخص میگذاریم سایهاش دقیقاً به مکه وصل میشود.
لذا میفرمایند ولو فی غیر الیومین یعنی سماع اذان و به دست آوردن زمان. وقتی تفاوت معلوم شد، حالا «ثمّ العمل علىٰ طبق ذلك» یعنی طبق این زمانی که فهمیدیم بین دو تا اذان ها فاصله هست طبق این عمل میکنیم «في الأذان الواقع في أحد اليومين» صبر میکنیم آن روز بیاید و اذان مکه را با زمان بلد خودمان حساب کنیم. آن وقت نتیجهاش چه میشود؟ «فإنّ المستقبل للشمس حين مسامتتها لمكّة شرّفها اللّٰه» وقتی که زوال مکه است کسی که زوال شمس بکند «مستقبل لمكّة أينما كان المصلّي في الشرق أو الغرب لمكّة شرّفها اللّٰه و تكون الشمس حينئذٍ في الجنوب الشمالي» اینجا عبارت اشتباه آمده است، این عبارت ایشان روشن است حالا ولو این عبارت هم درست است؛ عبارت این طور میشود «و تکون الشمس حینئذٍ فی جنوب الشمالی» یعنی در بلد شمالی مکه، شمس شمالی است و باید رو به طرف شمال کنیم «و في الشمال الجنوبي.» شمس جنوبی میشود. ولی عبارت خود ایشان این است که اگر خواستید یادداشت کنید فرمودند «و تکون الشمس حینئذٍ فی جنوب الشمالی و فی شمال الجنوبی» عبارت این است. این یعنی البلد الجنوبی، البلد الشمالی، آن هم در شمالش. عبارت خودشان روشن تر است از این که الف و لام بیاوریم. «و بعد وضع العلامة» وقتی آن روز علامت را گذاشتیم و نصب کردیم «في ذلك اليوم في المكان الخاص» دیگر قبله معلوم شد، این دو روز هم گذشت، گذشت، قبله معلوم شد. «يعلم قبلة ذلك المكان في كلّ زمانٍ، و في ما وافقه في الطول و العرض.» بلادی که با او در طول و عرض موافق هستند.
برو به 0:18:36
شاگرد: با این بیان طبیعتاً قبله جهت مخالف میشود.
استاد: بله! این سوال برای من بود. من رفتم تذکره را ببینم که حالا پیدا نشد. همین است که خواجه فرمودند که «فسمت الظل حینئذٍ سمت القبله» بعید است باید عبارت این باشد «فخلافُ سمت الظل سمت القبلة» ولی عبارت این است و در جواهر هم همین است. حالا یک کلمه افتاده است را نمیدانم باید تذکره را پیدا کنیم خوب است ولی خب علی ای حال مقصود روشن است و این چیزی نیست که مبهم باشد، مثل خواجه اگر چنین عبارتی هم باشد یا ناسخ اشتباه کرده و یا اگر هم از قلم شریف ایشان بوده به اصطلاح طلبگی میگوییم سهو القلم، یعنی این سهو باید به قلم استناد داده بشود چون خواجه اجل از این است که چنین سهوی بکند. سهو اللسان! اینها تعبیرات خیلی لطیف و جا گرفته و خوبی است.
شاگرد: وقتی در هیئت به این سادگی میتوان قبله را تعیین کرد، این همه اختلاف برای تعیین قبله و شرحهای مختلفی که در این 700 – 800 ساله بوده چه هست؟
استاد: شرع مخاطبش عموم مردم هستند از بچهای که تازه به تکلیف رسیده بگیرید تا 100 سال. عموم مردم یک چیزهایی میخواهند که سادهتر باشد، برای آنها شرع یک دستوراتی داده است.
شاگرد: معمولا علماء تعیین قبله مساجد را میکردند، این همه اختلافی که در مساجدی که قدیم بوده چطور توجیهپذیر است؟
استاد: بله اما خود همان علماء در این که چقدر خبرویت در اینها داشتند محل کلام بوده ایت. ما طلبه شدیم در مدرسه خان یزد، خدا آیت الله کازرونی را رحمت کند از علمای خیلی جلیل القدر یزد بودند، یک شاخصی درست کرده بودند که ما وقتی شرح لمعه خواندیم دیدیم شهید هر دو را میگویند، ظل المستوی، ظل القائم. آن شاخصهای معروفی که در زمین عمود میشود، نبود. سنگی درست کرده بودند و خود شاخص به صورت افقی موازی با سطح زمین بود، الان هم شاید در مدرسه خان باشد. دم حجره خودشان این را درست کرده بودند. خب در مدرسه علمیه و یک عالمی که اصفهان درس خوانده بودند و اینهایی هم که اصفهان درس میخواندند این طور جامعیتها را داشتند، در حوزه اصفهان در همان اوائل تحصیلشان همه جور درسی بوده است، از ریاضی و معقول و منقول و همه چیز. حوزه اصفهان این طوری بوده. ایشان آن جا اینها را بلد بودند و اعمال کردند اما آیا همه جاها این طوری است؟ یعنی یک عالمی میتوانسته واقعا تشخیص درست بدهد؟ اشتباه نمیکرده؟ بعد اختلاف پیش نمیآمده؟ این یک چیزی بوده که برای عموم مردم بوده است اما خواجه را میبینید که در قرن هفتم متبحر فن است. این مطالب را به این زیبایی فرموده و حالا به فرمایش شما قبلش هم بوده، چون وقتی دنبال فن میرویم اینها چیزهای مهمی نیست، نکاتی است که فقط ممکن است کسی به آن توجه نکرده باشد و کسی بیشتر به آن برسد و توجه کند.
آخرین سوالی که برای مطلب امروز خودمان ماند «وافقه في الطول و العرض» یک سوالی در ذهنم آمد که حالا شما هم توجه کنید، «وافقه في الطول و العرض» «فی الطول أو العرض» بوده؟ که ظاهرا در خطشان «أو الارض» نیست. که این چطور میشود؟ تا فکر کنید سوال در ذهنتان میآید. فقط تنها حلی که به ذهنم آمد، این بود که «وافقه فی الطول و العرض فی مقابله» در غرب و شرق. یعنی اگر طول و عرض، شمالی و شرقی است، «وافقه فی الطول و العرض» مقابلش، غربیِ جنوبی. تنها چیزی که این «وافقه فی الطول و العرض» معنا پیدا میکند همین است، نه بیشتر. [3]
برو به 0:24:07
نکته دیگری هم که هست و من یادم است که درس(آیه الله بهجت) به این جا که رسیده بود بنده یک کلمه ای گفتم البته بنده بنا نداشتم سر درس اشکالی بکنم این از موارد نادری بود که من یک کلمه ای گفتم، ایشان(ایه الله بهجت) در این متن یک مطلبی نوشتهاند و ظاهرا مطلب بنده را قبول نکردند حالا باید ببینیم مطلب بنده درست است یا نه.
ایشان فرمودند که اگر نیاز نبود که خواجه متبحر فن است، نمیگفت. من عرضم این است که حتی میتوانیم از این دو روز مستغنی بشویم. یعنی در هر روز سال میتوانیم جهت کعبه را با زوال مکه بفهمیم. وقتی زوال را بدانیم، ما بین الطولین را آن طوری که خواجه گفتند بدانیم، دیگر ربطی به سماع اذان ندارد، آن واقعیت خود جدول زیج است که طول ها را معین میکند. خب آن وقت چطور تعیین کنیم؟ هر روز از سال، میل شمس معلوم است. درست است که در ثامنة من الجوزاء الان روی 19 درجه آمده و بالای سر مکه است، خب فردا نیم درجه میرود که دقیقا معلوم است چقدر پایینتر است. وقتی ما الان بدانیم چه فصلی از سال است، چه روزی از سال است و بدانیم که خورشید شمالی مکه است یا جنوبیاش است و چند درجه وقت زوال مکه خورشید از بالای سر مکه، شمالی یا جنوبی است، خب ما همان را ملاحظه میکنیم، یک کمی به همان درجهای که محاسبه کردیم، منحرف به راست یا چپ میشویم. الان هم در ذهنم میآید که خواجه به خاطر دقت مطلب فرمودند و الا در غیر این دو روز هم چون معلوم است… یعنی رمزش این است خورشید در میلی که دارد میرود مضبوط است که هر روزی چقدر وقت زوال مکه از بالای کعبه و شهر مکه میل دارد، میل شمالی یا جنوبی یا درست سمت الرأس آن. دو روز در سال، بالای سرش است اما روزهای دیگر سال هم معلوم است چقدر منحرف است وقتی معلوم است شما میل او را که بدانید، میدانید الان خورشید وقت زوال مکه یک کمی بالای سر کعبه است، خب این جا خورشید است، یک کمی به طرف چپ میایستد. شما میدانید الان خورشید جنوبی است و به طرف راستش نیست، مثل جُدی چطور در عراق بود که میگفتیم بگذارید خلف الأذن الیمنی خلف المنکب الایمن، این هم همین است در هر روزی اگر بدانید چه روزی از سال است میفهمید که وقت زوال مکه خورشید الان چقدر از بالای مکه میل دارد.
شاگرد: به همان درجه فرمودید؟
استاد: درجه فقط باید بدانیم. مقصود من امکانش است، نه سهولتش. خیلی اطلاعات میخواهد که ما دقیق این را بدانیم ولی میشود. وقتی یک نفر محاسبه کرد به دیگران میگوید. میگوید الان مثلا فلان روز مهر ماه است شما وقت مثلا ده دقیقه به یک خروجی کار را … برای عموم مردم خیلی آسان میشود. می گوییم اِی اهل قم! در روز 7 مهرماه 10 دقیقه به ساعت یک مانده، به سمت خورشید بایستید اما یک مقداری مایل به راست بشوید. چرا؟ چون خورشید الان روی نصف النهار مرکز است اما بالای سر کعبه نیست و یک کمی پایین تر است؛ شما که به طرف او میایستید اگر یک کم به طرف راست بشوید، به طرف کعبه میایستید.
شاگرد: الان موقعی که به طرف آن میایستیم رو به طرف بلدی میشویم که خورشید بالای سرش است.
استاد: احسنت! و حال آن که آن جا مکه نیست. شما اگر یک مقدار بگردید …
شاگرد: بحث ما سر مقدارش است. دقیقا همان درجه چیز میشود؟
استاد: نه! دو تا درجه هست با همدیگر تابع تشکیل میدهند.
شاگرد: باید محاسبه بشوند.
استاد : بله! برای دیگران شما میتوانید بگویید که مثلا خورشید 3 درجه از بالای مکه پایین رفته است، شما میگویید که 5 درجه بگرد. چرا؟ چون معنای 3 درجه او، انحراف زاویه شما به 5 درجه است.
آن چیزی هم که دیروز گفتید میخواستم اول بگویم که یادم رفت. یک کتاب بود چند بار عرض کردم که کتاب خوبی است دو نفر نوشتند که یکی مرحوم شدند، خدا رحمت کند و آن یکی در مشهد هستند، کتاب خوبی بود که چند بار دیگر در مباحثه گفتم. اصول ریاضی جغرافیای زمین؛ کتابی از انتشارات آستان قدس مشهد است که سالها قبل چاپ شده است، تجدید چاپ هم شده و چاپ بعدیاش هم خیلی اضافات کردند، آخر این کتاب یک فصل خیلی مشبعی راجع به قبلهیابی هم دارد، آن هایی که شما دیدید، من نگاه کردم، آنها همین چیزی که ما گفتیم، تناسبش را محفوظ حساب کردند یعنی دایره هندیه، اسمش را هندیه نبردند؛ اگر ببینید نوشته که پیدا کردن ترسیمی. اول روی مثلثات کروی توضیح داده است، بعد همان مثلثات کروی را که توضیح داده است حالا میگوید به وجه ترسیمی. ترسیمیاش همین دایره هندیه است که دو تا خط رسم کرده که اگر شکلش را بخواهید همان جا دایره هندیه را میتواند در پایان کتاب اصول ریاضی جغرافیای زمین ببینید که نویسندهاش دکتر تقی عدالتی و یک نفر دیگر هستند که شاید آقای عدالتی مرحوم شدند.
برو به 0:29:35
شاگرد: این دو تا زمان در تمام بلادی که روزشان است بگویید حالا عکس سایه، قبله میشود، درست است ولی در ارتباط با روزهای دیگر باز تک تک بلاد چون زاویهشان فرق میکند محاسبه جدا میخواهد.
استاد: بله دیگر! من میگویم میتوانیم به دست بیاوریم. چرا؟ چون مقادیر معلوم است، چون میل شمس معلوم است، زاویهاش از سمت الرأس معلوم است. اما این که با چه فرمولی نسبت به هر جایی به دست بیاوریم آن بله، الان مثلا شمال آمریکا روی نقشه که نگاه میکنیم میگوییم باید به طرف جنوب بایستند، شمال آمریکا هم باید به طرف عربستان بایستند اما چون کره هست، اینها تذکر دادند که شمال آمریکا میروید از آن طرف بایستید چون از آن طرف نزدیکتر است. عملا چون زیر زمین است، از زیر زمین اگر از آن طرف شمال بایستند به کعبه نزدیکتر هستند تا این که از این طرف از زیر کره زمین بخواهند به طرف جنوب به مکه بایستند. دو تا خط میکشید، میبیند خط آنها از آن طرف به مکه نزدیکتر است تا این طرف به خلاف این که نقشه جهاننمای صفحهای را پهن کنیم، جهاننمای صفحهای که پهن میکنیم میگوییم خب اینها باید به طرف جنوب بایستند و راست هم میگویند اما اگر کره را بیاورید و نگاهش کنید میگویید، نزدیکترین راه آن طرف است.
شاگرد: «ولو فی غیر الیومین» را توضیح می دهید.
استاد: سماع اذان را ما فهمیدیم یعنی در سماع اذان کار به این دو روز نداشته باشید، ببینید اذان آن ها چه وقتی است، میفهمید مثلا ساعت یک ما اذان آن جاست پس فاصله دو تا نصف النهار ما و آن ها یک ساعت است، همان یک ساعتی که قرار بود از درجات به دست بیاوریم. حاجآقا فرمودند به جای اینکه بروید درجه و ضرب بکنید اذان را گوش بدهید.
شاگرد: به شرطی این که در بلادی باشند که مکه در غرب آن هست یا این که از قبل بدانیم که چه وقتی زوال میشود. بلادی که مکه در شرقشان قرار گرفته، قبل از ظهر آنجا در مکه اذان میشود.
استاد: بله. مثلا در اسپانیا باشد میبینید هنوز ساعت 8 صبح است و باید به طرف خورشید بایستید.
شاگرد: باید بدانیم که امروز در بلد ما چه وقتی اذان میشود که آن وقت مثلا …
استاد: نه! اذان ما که میزان نیست! اذان مکه میزان است.
شاگرد: نه، نه! میدانم! فرمودند در غیر آن دو روز هم میتوانیم مترصد بشویم، اختلاف را پیدا کنیم و در آن روز پیدا کنیم. مساله این جاست که اگر در بلادی باشد که مکه در غرب آن واقع شده، این حرف درست است اما اگر در بلادی باشد که مکه در شرق آن واقع شده …
استاد: یعنی ساعت 8 صبح نمیتوانیم رادیوی آن جا را باز کنیم و اذانش را بشنویم؟
شاگرد: ایشان فرمودند در غیر آن دو روز تفاضل را به دست آوردیم که حالا میخواهیم امروزی که الان فرض کنیم دسترسی به اذان آن جا نداریم، امروزی که جزء آن دو روز هست میخواهیم محاسبه را انجام بدهیم، ایشان میفرمایند اگر همان اختلاف را به دست آوردید کافی است.
استاد: بله کافی است.
شاگرد:عرض من این است که اگر در بلادی باشیم که مکه معظمه در شرقشان واقع شده که زودتر اذان مکه می گویند، ما باید بدانیم بلد ما امروز چه وقتی زوال میشود که من بیایم آن تفاضل را محاسبه بکنم که از قبلش بیایم حساب بکنم.
استاد: نه، اصلا کاری به این نداریم. من مثال بزنم. الان در اسپانیا هستیم، شما یک روز در اردیبهشت رادیوی مکه را میگیرید میبینید به ساعت شما 8 صبح است آن جا ظهر شده و مکه دارند اذان میگویند، شما روز 7 خرداد 8 صبح به طرف خورشید میایستید.
شاگرد: نه دیگر ما 8 صبح فهمیدیم آن جا اذان است و فهمیدیم 4 ساعت با ما اختلاف دارد، آن روز ساعت 12 اذان گفتند اما امروزی که من میخواهم حساب بکنم ممکن است 12 و ربع اذان بگویند، پس باید 4 ساعت نسبت به 12 و ربع حساب بکنم و امروز که 12و ربع است من باید بدانم که 12 و ربع است.
استاد: شما اختلاف ساعات اذان گفتن را میخواهید بگویید؟
شاگرد: بله.
استاد: آن همان تعدیلاتی بود که من عرض کردم. لحاظ مسأله تعدیلات مهم است که ساعت ظهر تغییر می کند، این برای این است که سرعت حرکت شمس در کل سال متفاوت میشود یعنی اگر اردیبهشت ماه بین ظهر او با این جا یک ساعتی طول کشید که رفت، ملازمه ندارد که سه ماه بعدش هم فاصله بین دو تا نصف النهار را شمس با همان سرعت برود؛ این را در هیئت تعدیلات میگویند، میگویند اوج و حضیض یعنی سرعت شمس در پیمودن فاصله دو تا نصف النهار در زمستان بیشتر است، سرعت فیزیکیاش شما محاسبه میکنید از همان فاصله که در تابستان بوده بیشتر است. این مشکلی که آن هست، عرض کردم آن حساب دیگری دارد که قطع نظر از این مقدار متسامح فیه …
شاگرد: غیر از آن خود مبدأ هم دارد تغییر میکند، مبدأ من که …
استاد: مبدأ ما متناسب با آن جا تغییر میکند یعنی این جا الان دیدید که ما 12 و ربع اذانمان هست، خب همان جا اگر در کشمیر هم بروید آن هم اذان ظهرش یک ربع جلو میآید چون خورشید برای کره که سیرش فرق نمیکند. اذان ظهر کشمیر هم نسبت به ساعت آن جا ساعت 12 و ربع خودشان است، برای چین و ژاپن هم همین طور است. این طور نیست که در ایران 12 و ربع بشود، آن جا برگردد و یک ربع به 12 برود، اصلا این جور نیست.
شاگرد: اختلاف تقریبا ثابت است.
استاد: تفاوت ثابت است، تفاوتی که بین دو تا نصف النهار بود اگر حرکت شمس ثابت باشد …
شاگرد: صرف نظر میکنیم؛ اگر آن را صرف نظر بکنیم تفاوت ثابت است.
استاد: یعنی اگر ولو ظهر شما الان یک ربع این طرفتر آمده، خب ظهر او هم یک ربع این طرفتر آمده است و لذا اگر آن روز 8 صبح اذان گفتند …
شاگرد: باید بدانم که ظهر من یک ربع این طرف آمده است. امروز را باید بدانم قبل از این که زوال بشود باید بدانم چه ساعتی زوال شده است.
استاد: یعنی الان اگر زوال من یک ربع عقب یا جلو رفته، آن ساعت 8 صبح که میخواهم به طرف شمس بایستم باید بدانم که زوال مکه هم مثل زوال ما یا یک ربع جلوتر رفته، 10 دقیقه عقبتر آمده که آن درست است.
برو به 0:36:30
شاگرد: از نظر دقی بین ایران و کشمیر فرق نیست؟ ولو چند هزارم ثانیه یعنی فاصله این دو با خورشید یکی است؟ یا مثلا ایران و چین؟
استاد: منظورتان از این که یک هزارم ثانیه فرق نیست، چیست؟ فاصلهشان یک جور نیست؟
شاگرد: فاصله طولی.
استاد: چرا یکی نیست؟ مقصود شما را متوجه نمیشوم.
شاگرد: کره زمین هستند دیگر! طول و عرضشان با هم متفاوت است.
استاد: کره زمین را مثل یک توپی در نظر بگیرد که با 10 متر فاصله از مثلا یک چیز دیگر قرار گرفته است، بله آن کسی که روبروی زوال قرار میگیرد به اندازه فاصلهای که دارد به اندازه قطر و شعاع خود کره تفاوت دارند، خب آن وقت حالا در زوال و زمان فاصله زوالیشان هم فرق نمیکند. چون وقتی با ظهر ما میشود ما نزدیک خورشید میرویم. اگر شما این را میخواهید بگویید، خب کشمیر وقت زوال است چون دقیقا کوتاهترین فاصله را تا شمس دارد به خورشید نزدیکتر است. خب وقتی خورشید میگردد ظهر ما میشود و ما از کشمیر نزدیکتر به خورشید میشویم، چون کشمیر از روبرو رفته است. این را میخواهید بگویید تفاوتی از این جهت نمیکند.
اگر مستمسک دارید جلد 5 مساله ای که مرحوم سید دارند ملاحظه بکنید.
سید در مساله 18 فرمودند
«(مسألة 18): الأقوى جواز الصلاة في المشكوك كونه من المأكول أو من غيره»[4] سید متفرع بودند که «فعلى هذا لا بأس بالصلاة في الماهوت.»[5]
میخواهم عرض کنم مساله صلاة مشکوک، مساله ای هم محل ابتلاء است و هم از نظر علمی خیلی پربار است لذا سید که بعد از میرزای شیرازی بودند فتوا به جواز میدهند و میگویند لا بأس بالصلاة فی الماهوت. ماهوت یک پارچهای است که عبا و غیره از آن استفاده میکنند ولی نمیدانیم از چه درست شده است. میدانیم پشمینه است از پشم و وبر و کرک ما لایؤکل است یا ما یؤکل است؟ میشود در عبای ماهوتی خواند یا نه؟ اینها اصل مساله است که ان شاء الله نگاهی بکنید. مرحوم آقای حکیم از 326 تا 348 حدود 20 صفحه بحث کردند ولی مرتب و خوب.
البته در بهجة صفحه 278 أمّا الکلام فی اللباس المشکوک که آن همین جاست که عبارت ایشان از مقام ثانی مرحوم آقای حکیم هست که یک مقدماتی را میگویند المقام الثانی که عبارت بهجة الفقیه از همان مقام الثانی ایشان است.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
تگ: تعیین قبله، بهجة الفقیه، ، نصف النهار، بروج، جوزاء، منطقة البروج، رأس السرطان،
[1] بهجة الفقيه، ص: 194-195
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 382
[3] . شاگرد: الان که امکانات هست الان یک کسی همانطور به صورت آنلاین اذان مکه را گوش بدهد، الله اکبر اذان را بگوید به هر حال این خطا دارد چون بعد از انعدام ظل، الله اکبر را میگویند یا حین انعدام؟
استاد: بله این مطلب هست که معمولا برای زوال، خود جدولنویسها یک احتیاطی میکنند و زوال واقعی که واقعا خورشید وقت انعدام ظلش است باید انسان آنجا باشد و ببیند. خود اذانها ممکن است که دقیقا رأس الزوال نگویند. در فقه هم قبلا بحثش گذشت که آیا انعدام الظل نماز است یا زید الظل؟ شروع به ازدیاد که فاصلهاش هم یک خرده میشود. این بحثها هست که یک خرده سماع اذان را مبهم میکند.
[4] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 326
[5] همان، ص 348
دیدگاهتان را بنویسید