مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 36
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمودند روایاتی دالّ بر استحباب تعجیل بود که عرض کردم ایشان از مشروعیت تعجیل شروع کردند، آخر کار به «کفایة الاستناد إلی البلوغ فی المستحبات» ختم کردند. در مستحبات کافی است به «مَن بلغ» استناد کنیم ولذا استحباب تعجیل را فتوا میدهند. همین خودش دالّ بر همین بحث ما روی مبنای خودشان است. دو سطر قبلش هم گفتند «یستحب». عبارت را ببینید؛ « يستحبّ قضاؤه معجّلاً» یعنی برای این که الآن فقیه یستحبّ بگوید کافی است «کفایة الاستناد إلی البلوغ فی المستحبات» یعنی یستحب التعجیل، بلوغ هم شد … الان باز هم میفرمایند. در ادامه از همین روایت اسماعیل جعفی به ضمیمهی اخبار «مَن بلغ» خیلی زیبا استفاده میکنند.
«و أمّا أفضليّة انتظار المماثل» ایشان فرمودند: تعجیل مستحب است اما «و إن کان الانتظار أفضل» نماز شب را صبر کند تا شب شود «قضاء صلاة اللیل فی اللیل» فرمودند: این افضل است. «أفضلیة انتظار المماثل لو لم تعارض بمرجّح آخر، كالإقبال، أو خوف الفوت» که قبلاً صحبتش شد. «فلما يدلّ عليه صحيح «زرارة»، و خبر «إسماعيل الجعفي»، و خبر «الجعفي»، و «إسماعيل بن عيسىٰ».» چهار تا روایت است؛ خیال میکنیم که یکی تکرار شده؛ همان تکرار هم معلوم شده بعد خواستند آن را بردارند و مثلا روایت صحیح زرارة را جای آن بگذارند، این طور احتمالی هست چون صحیحه معاویة بن عمار نوشته شده بود، خط زده شد به جای آن صحیح زرارة شده است. صحیحهی معاویة بن عمار برای این جا خیلی خوب است؛ شاید چون جعفی تکرار شده بود، مکرر میخواست خط بخورد جای آن صحیح زرارة بیاید، این خط سهو القلم شده و خط روی صحیحة معاویة بن عمار خورده شده است. مقصود یکی از آن جعفی بوده، چون دو تا نداریم.
علی ای حال روایات باب را بحث کردیم و دلالتش تا اندازهای که خواندیم معلوم شد.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سَعْدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِيهِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عِيسَى قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي الْأُولَى ثُمَّ يَتَنَفَّلُ- فَيُدْرِكُهُ وَقْتُ الْعَصْرِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَفْرُغَ مِنْ نَافِلَتِهِ فَيُبْطِئُ بِالْعَصْرِ (بَعْدَ نَافِلَتِهِ- أَوْ يُصَلِّيهَا بَعْدَ الْعَصْرِ) أَوْ يُؤَخِّرُهَا حَتَّى يُصَلِّيَهَا فِي وَقْتٍ آخَرَ قَالَ يُصَلِّي الْعَصْرَ وَ يَقْضِي نَافِلَتَهُ فِي يَوْمٍ آخَرَ.[1]
شاگرد: روایت اسماعیل بن عیسی خوانده نشد.
استاد: باب سی و نهم حدیث هجده میفرمایند «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سَعْدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِيهِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عِيسَى قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي الْأُولَى» نماز ظهر «ثُمَّ يَتَنَفَّلُ» بعد نافله میخواند «فَيُدْرِكُهُ وَقْتُ الْعَصْرِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَفْرُغَ مِنْ نَافِلَتِهِ» هنوز نافله عصر را نخوانده وقت عصر میرسد «فَيُبْطِئُ» در جواهر هم «یُبطئ» هست، «یبتدأ» هم نسخه بدلش است. «فیبتدأ بالعصر» که یبتدأ خیلی خوب است. اما نسخه جواهر این است «فَیُبطِئُ بِالْعَصْرِ» یعنی «یبطئ فی اتیان نافلة العصر بالعصر بإتیان الفریضة» ابطاء عقب انداختن است «فیبطئ بالعصر» در اتیان نافله عصر به وسیله خود عصر کندی صورت میدهد. «فیبطئ بالعصر بعد نافلته» یا «فیبتدأ بالعصر بعد نافلته».
شاگرد: یک بار دیگر میفرمایید؟! من قشنگ متوجه نشدم.
استاد: عبارت جواهر با آن چیزی که میخوانم کمی تفاوت دارد. الان که عبارت را خواندم آن جا دو عبارت است؛ عبارت را ببینیم «خبر إسماعيل بن عيسى سأل الرضا (عليه السلام) «عن الرجل يصلي الأولى ثم يتنفل فيدركه وقت من قبل أن يفرغ من نافلته فيبطئ بالعصر يقضي نافلته بعد العصر أو يؤخرها حتى يصليها في وقت آخر»[2] این یک جور است؛ من از روی جواهر خوانده بودم. حالا عبارت از روی وسائل کلمات اضافه دارد فرق هم میکند. لبّ مقصود فرقی نمیکند، ظاهر عبارت فرق میکند.
فرمودند: «فیبتدأ بالعصر بعد نافلته؟» این جا سؤال است. آیا «بالعصر بعد نافلته» ابتداء میکند؟ یعنی تمام نافله را تمام میکند ولو وقت عصر داخل شده، خب «یصلّیها بعد العصر» یا همین اندازهای که نافله را خوانده قطع کند، فریضه را بخواند، نافله را بعد از عصر بخواند؟ «أو یؤخرها حتی یصلیها فی وقت آخر» یا الان قطعش میکند، نماز عصر را میخواند، بعد از عصر هم به جا نمیآورد، برای بعدها میگذارد. چه کار باید بکند؟ «قال: يصلي العصر» چون وقت عصر آمده نافله را دیگر ادامه نمیدهد؛ فریضه را میخواند «و يقضي نافلته في يوم آخر» نفرمودند: مثلا شب «فی لیلته»؛ فرمودند: «فی یوم آخر» این از ادلهی دالّ بر افضلیت مماثل است.
برو به 0:06:40
شاگرد:اینجا یوم شامل لیل نمیشود.
استاد: بله معلوم است این جا یوم بهمعنای نهار است و الا اگر میخواست شامل باشد «لیل» مقدم بود در این که بگویند … این جا اصلا از کلمه یوم که شبانهروز که آن هم تازه از شب امشب شروع شود به ذهن نمیآید یعنی تأویل بعیدی است که بگوییم: «فی یوم آخر» یعنی خورشید که غروب کرد امروز تمام شد. شبِ فردا و فردا «یومٍ آخر» است. این فرمایش شماست؟! ولو این احتمالی نیست که قطعاً صفر باشد اما تأویل دوری است.
شاگرد: «فی یوم آخر» یعنی «فی وقت آخر».
استاد: فی حد نفسه این ممکن است اما با کثرت روایاتی که میدانیم بعد از عصر مکروه است «لا صلاة بعد العصر حتی تغرب الشمس» از آن طرف باز روایاتی که «اقض قضاء صلوات النهار فی النهار و صلوات اللیل فی اللیل» اینها را از بیرون ضمیمه کنید قرائن خارجیه پیش میآید. میدانیم که «اقض صلاة النهار فی النهار» و همچنین «لا صلاة بعد العصر حتی تغرب الشمس» الان هم نافله را قطع کرده، فریضهی عصر خوانده، همهی آن روایات حاضر میشوند میگویند: نماز را دیگر نخوان چون «لا صلاة بعد العصر» شب شد، شب هم نخوان چون «اقض صلاة النهار بالنهار» بنابراین «یوم آخر» فی حد نفسه ولو به فرمایش شما وقت دیگری بتوانیم معنا کنیم اما قرائن خارجیهای که از سایر روایات میدانستند بعید میشود.
شاگرد:مگر این ذاتالسبب نیست؟!
استاد: آن در جمعش بود. اصحاب فتوا داده بودند در ذات السبب اشکال ندارد و الا خود همین روایات، روایاتی بود در این که دلیل درخود این وقتها مطلق بود ولذا میگفتند :چون جای دیگر آمده که بخوان، جمع بین اینها این است که … مثلاً این روایتی است تصریح در این که این نماز را نگفتند هم مکروه است، گفتند: فردا بخوان یعنی فعلاً نخوان. از ناحیهی دلیل، نه ذات السببی بود، صاحب جواهر هم به همین خاطر اصلاً از فتوای اصحاب برگشتند؛ گفتند: ما قبول نداریم، چون ذات السببی نداریم. هر کجا روایت گفته بخوان یا نخوان اقتصار به همان جا میکنیم. خب این تا این جا که صحیحهی زراره، اسماعیل جعفی و اسماعیل بن عیسی گفتیم. روایت اسماعیل بن عیسی تنها تک روایتی است که در باب سی و نهم بود.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْضِ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ- وَ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ- قُلْتُ أَقْضِي وَتْرَيْنِ فِي لَيْلَةٍ قَالَ نَعَمْ اقْضِ وَتْراً أَبَداً.[3]
به باب پنجاه و هفتم برگردیم. در باب پنجاه و هفتم روایت معاویة بن عمار، روایت ششم بود؛ دلالت آن هم خیلی خوب بود، صاحبجواهر هم داشتند ولی در بهجةالفقیه نیامده است. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْضِ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ وَ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ قُلْتُ أَقْضِي وَتْرَيْنِ فِي لَيْلَةٍ قَالَ نَعَمْ اقْضِ وَتْراً أَبَداً.» دلایت این روایت بر مانحن فیه خوب است. این جا در بهجةالفقیه نیاوردند. اگر آن خط زدنِ صحیحهی معاویةبنعمار و تبدیلش به صحیحهی زرارة قصد خاصی در نظر ایشان بوده، هیچ چیزی در ذهنم نیامد؛ هر چه هم ممکن بود فکر کردم. شما هم در نظرتان باشد ببینید آیا این صحیحهی معاویةبنعمار که نوشته بودند، خط خورده و به جای آن صحیحه زراره آمده میخواستند یکی از آن جعفیها را خط بزنند این را جای او بگذارند، چون تکرار شده بود یا واقعاً همین طور است؟! اگر این طور باشد دو تا سوال میماند؛ سوال مهم هم هست. یکی این که ما دو تا جعفی در مانحن فیه نداریم. یکی هم این که دلالت معاویةبنعمار خوب است، سندش هم خوب است، صاحب جواهر هم آوردند؛ این چه مشکلی داشت؟! جواب هیچ کدام از این دو تا سوال را نمیدانم. لذا تنها چیزی که به ذهنم آمد این است که یکی از جعفیها میخواسته خط بخورد به جای آن صحیح زرارة بیاید، معاویةبنعمار خط خورده و به جای آن زرارة آمده است. دو تا جعفیها مانده و صحیحة معاویةبنعمار هم خط خورده است. مانعی ندارد که مطلبی در ذهن میآید وقتی میخواهد خط بخورد در محلش به آن توجه نمیشود؛ این ممکن است. چیزی که به ذهنم آمده همین است. بنابراین در مانحن فیه این ادله این جاست.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: أَفْضَلُ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ- فِي السَّاعَةِ الَّتِي فَاتَتْكَ آخِرِ اللَّيْلِ- وَ لَيْسَ بَأْسٌ أَنْ تَقْضِيَهَا بِالنَّهَارِ وَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ.
أَقُولُ: هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى مَنْ ذَكَرَ آخِرَ اللَّيْلِ أَوْ عَلَى التَّقِيَّةِ.[4]
یکی روایت هم بود که صاحب وسائل آوردند حتی صاحب جواهر هم نیاوردند. آن روایت سوم از باب پنجاه و هفتم بود که حضرت در روایت معاویةبنبرید عجلی فرمودند «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: أَفْضَلُ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ- فِي السَّاعَةِ الَّتِي فَاتَتْكَ آخِرِ اللَّيْلِ- وَ لَيْسَ بَأْسٌ أَنْ تَقْضِيَهَا بِالنَّهَارِ وَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ.» ولی حضرت کلمهی افضل را دارد. بله افضل را به مطلق مماثل نزده، به خصوص مماثل در آخر اللیل زده است ولی کلمهی افضل را دارد و فیالجمله مربوط به ما نحن فیه هم میشود.
برو به 0:12:53
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَفْضَلُ قَضَاءِ النَّوَافِلِ- قَضَاءُ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ وَ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ- قُلْتُ وَ يَكُونُ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ قَالَ لَا- قُلْتُ وَ لِمَ تَأْمُرُنِي أَنْ أُوتِرَ وَتْرَيْنِ فِي لَيْلَةٍ- فَقَالَ ع أَحَدُهُمَا قَضَاءٌ.[5]
ایشان[6] در ادامه میفرمایند: «و ما في خبر «الجعفي»» خبر جعفی همان باب پنجاه و هفتم روایت هفتم بود. «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَفْضَلُ قَضَاءِ النَّوَافِلِ- قَضَاءُ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ وَ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ- قُلْتُ وَ يَكُونُ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ؟ قَالَ لَا قُلْتُ وَ لِمَ تَأْمُرُنِي أَنْ أُوتِرَ وَتْرَيْنِ فِي لَيْلَةٍ؟ فَقَالَ ع أَحَدُهُمَا قَضَاءٌ.»
خب این روایت را ایشان میخواهند شاهدی به عنوان توضیح روایت دیگر بگیرند. «و ما فی خبر «الجعفی» من التصريح بالأفضليّة» امام فرمودند: افضل «يشرح به أخبار الأمر بالقضاء في غير المماثل» چقدر روایات بود که حضرت فرمودند: نماز را «فی النهار» قضاء کن. چند تا روایت در جواهر هم خواندیم. چهار روایت بود؛ دو تا مرسل بود، دو سه تا روایت دیگر بود میگویند: اینها شرح آن است. چطوری؟ چون این جا حضرت میفرمایند: افضل ، خود افضل دلالت تضمنی دارد بر این که آن طرف مقابل افضل، فضیلت دارد مگر موارد نادری که افعل دلالت بر وجود ماده در آن چیز ندارد. و الا هر کجا باشد این چنین است. اعلم که میگویند یعنی آن طرف مقابل اعلم، علم دارد ولی او بیشتر دارد، حالا هم که حضرت میفرمایند: افضل یعنی قضاء در نهار فضیلت دارد اما در مماثل افضل است پس هر دو حکم را ثابت میکند هم «یستحب التعجیل» چون فضیلت دارد و هم افضل است. پس خود روایت افضل دارد استحباب تعجیل را هم اثبات میکند.
شاگرد: ناظر به اصل قضاء نیست؟! که اصل قضاء فضیلت دارد.
استاد: نه! من دوباره عبارت را بخوانم. «أَفْضَلُ قَضَاءِ النَّوَافِلِ- قَضَاءُ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ» یعنی اصلا ربطی به اصل قضاء ندارد. صریحاً مربوط به مماثل است، دلالتش در این جهت خیلی خوب است لذا میفرمایند: «يشرح به أخبار الأمر بالقضاء في غير المماثل» چرا؟ «لدلالته» دلالت خبر جعفی «علىٰ شرعيّة المفضول أيضاً» یعنی مفضول، شرعیت دارد. شرعیت یا استحباب؟! فضیلت یا مفضول است؟! مفضولِ بالنسبة است. این که افضل است، آن مفضول است، مفضولِ بالنسبة به اوست و خود مفضولیت یعنی ذو الفضیلة است. مثل این که فالاعلم میگویید. فالاعلم خودش دارد میگوید یعنی علم دارد منتها کمتر از دیگری است.
شاگرد: مواردی که این طوری نیست چطوری است؟ مثلا آن آیه شریفه میفرماید: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَب»[7] گفتند: آن طرفش [محبوبیت ندارد.]
استاد: موارد متعدد است.
شاگرد: این را میگوییم: مثلا وضع برای این نشده؟
شاگرد2: در مقابل افعل تفضیل، افعل تعیین است.
شاگرد: خلاصه موضوع لهِ افعل چیست؟ یعنی دلالت بر آن میکند یا نه؟
استاد: «سیعلمون غداً مَن الکذّاب الأشر» اگر به معنای افعل تفضیل باشد. أشرّ است؟ أشرّ برای آن است نه این که مقابلش … «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً»[8]، «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[9] نظیر اینها خیلی است. دو سه تا از خیلی واضحاتش هم بود که الان آمدم بگویم هر چه فکر کردم یادم نیامد. خیلی واضح است یعنی احدی از صغیر و کبیر شک نمیکند در این که این جا افعل تفضیل نیست ولو ظاهرش افعل تفضیل است. حالا بعد یادم آمد عرض میکنم.
شاگرد: «علیٌّ أفضل من عُمر»
شاگرد2: «هؤُلاءِ بَناتي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُم»[10]
استاد: بله این خیلی خوب است. ولی از این واضحترها هم هست.
شاگرد: واضحترین حالت برای افعل تفضیل را به چیزهایی که منسوب به خدا میشود میگویند. «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه»[11].
استاد: بله این مثال هم همین طور است.
خدایی را که اولِ کار خلق کرده، میخواهد برگرداند «هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه» یعنی اول سختتر است؛ برای خدا که فرقی نمیکند که آن آسان باشد یا آن آسانتر باشد. این از آن مواردی است که خیلی خوب است. برای غیر خدا، در بین مردم هم میآید.
شاگرد: مثال أهون شبهه دارد. یعنی مقام بیان، مقام جدل است. میخواهد بگوید آن کسی که اول اولش درست کرد، از نگاه شما اگر دوباره بخواهد برگرداند راحتتر است. ظاهراً افضلیت است ولو در عالم واقع فرقی نمیکند اما در مقام بیان ارادهی استعمالی به این تعلق گرفته است.
استاد: یعنی اهونیت نسبت به ذات الفعل، قطع نظر از فاعل ولی «علیه» دارد. قبلاً هم در ذهنم بود «هو أهون علیه» با همین معنا مانعی ندارد که برای مقام جدل باشد ولی مثلا مواردی دیدید که میگویند: این خیر است یا آن؟! آیه شریفه است «آللَّهُ خَيْرٌ عمَّا يُشْرِكُون»[12] عرف این را بسیار خوب میفهمد.
برو به 0:19:21
شاگرد: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار»[13]
استاد: این اصلا نمیخواهد بگوید: این طرفش یک جهتی از خیر دارد و آن بهتر است. در بدترها مثلا میگویند: گوش به حرف یک فاسق کافرِ دزدی بدهی بدتر است یا به حرف یک عالم گوش بدهی؟! در مقام مقایسه نمیخواهد بگوید: این بد است و این بدتر است ولی بدتر را برای کوبیدن طرف … عرف این را زیاد دارند. مثالهای متعدد در ذهنم قبلا بود. حالا آنهایی که یادم بود هیچ کدام یادم نیامد مطمئن شوم.
شاگرد: در قضیهی حضرت یوسف «ربّ السجن …»
استاد: رَبِّ السِّجْنُ أَحَب إلیّ» خیلی روشن است که من سر سوزن محبت به فسق و فجور آنها ندارم. أحبّ یعنی این طرف نزد من محبوبتر است. ایمان از کفر نزد من محبوبتر است.
شاگرد: تبادر به یک طرف هست؟ همین طوری فی حدنفسه تبادر به افعل تفضیل و افعل تعیین وجود دارد؟
استاد: معنای ابتداییاش که برای افعل تفضیل است اما با قرائنی که حالا یا قرائن داخلیه است از ریخت عبارت و عناصر داخلی کلام یا قرائن خارجیه مثل این که در مورد خدا مطرح است که میدانیم ذات خدای متعال مثلاً چنین نیست، آن جا میفهمیم که آن تحلیل کار است حتی در آن جا هم تفضیل از معنای خودش درنرفته و مجازی نشده است. به یک معنای لطیفی برگشته که علی ای حال میدانیم تفضیل منظور نیست اما این که آیا از آن معنای مدلول تصوری خودش تخلیه شده معلوم نیست؛ یعنی مدلول تصوری این جا باقی است، مدلول تصدیقی یک نحوی با آن جفت و جور میشود که میدانیم مقصودش این است که آن طرف یک خیری دارد اما باز خود مدلول تصوری به مرحلهی مجاز لفظی نرسیده است؛ مدلول تصوری به همان معنای خودش است که حالا ایشان هم وجهش را گفتند. این یک بحث لطیفی در جای خودش است که اصلا شاید در کل مجازات همین را بگوییم که کلاً مجازات از آن مدلول تصوری خودشان خارج نمیشوند، از یک فضای دیگری مجاز پیش میآید.
عرض کنم «لدلالته علی شرعیة المفضول … فيحمل» میفرمایند: در مقابل این روایاتِ اسماعیل جعفی که مماثلت را میرساند دو دسته دیگر روایت داریم. یکی این است «فیحمل ما في بعض المقابل من التسوية» که امام فرمودند سواء؛ روایت دوازدهم همین باب است. «اقْضِ صَلَاةَ النَّهَارِ- أَيَّ سَاعَةٍ شِئْتَ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ كُلُّ ذَلِكَ سَوَاءٌ.»[14] حاج آقا به این روایت اشاره میکنند. «فیحمل ما فی بعض المقابل» یعنی مقابل افضلیتمماثلت است که ادلهای بود که روز هم میخواهی بخوانی بخوان. «من التسویة» که حضرت فرمودند: «کل ذلک سواء» «على التسوية في أصل المشروعيّة» ما نمیتوانیم افضلیت را منکر شویم که مماثل افضل است. پس چرا حضرت «سواء» فرمودند؟ یعنی سواء در اصل مشروعیت که فرقی ندارد. چه این را بخوانی چه آن را بخوانی صحیح مشروع است. سوائیتِ مشروعیت منافاتی با روایت اسماعیل جعفی ندارد که افضل است پس «یُشرح» روایت اسماعیل میگوید: این افضل است، آن هم سواء در اصل مشروعیت است چون خود کلمهی افضل دارد مشروعیت و فضیلت آن را میرساند.
«و ما دلّ» یک بخش دیگری هم داریم. بعضی از اینها که گفت: سواء، آن طرف روایاتی بود که سواء نبود میگفتند: سریع انجام بده، شب قضاء شده روز به جا بیاور. «و ما دلّ علىٰ الأفضليّة» یعنی افضلیت تعجیل و مبادرت و سبقت گرفتن «و إن كان من بعض أخبار الباب و غيره من الصحاح» اخبار باب یعنی قضاء نوافل. «غیره» یعنی مطلق مسارعت ولو قضاء فریضه باشد. «من الصحاح» که روایت صحاح هم بین آنها هست. خب آن که میگوید: تعجیل کن افضل است، نماز شب را روز فردایش سریع به جا بیاور، آن چیست؟ «لا تصريح فيه بالفضل» بالفضل بر مماثلت. او میگوید: این افضلیت دارد یعنی نسبت به اصل مشروعیت، سرعت گرفتن افضلیت دارد. پس سرعت گرفتن افضل است. نمیگوید که حتی نسبت به مماثلت افضل است، دلالت ندارد.
«و ما دلّ علی الافضلیة و إن کان من بعض أخبار الباب» که قضاء نوافل است و غیرش که مطلق تعجیل در انجام عبادات و قضاء است «لا تصریح فیه بالفضل» برای مماثل که بگوید: این افضل است و آن یکی فضل دارد. یا «لا تصریح فیه بالفضل مطلق» برای خود این. این عبارت وجوه مختلفی دارد من الان یکی را جلو رفتم که عبارت از یک وجهی جلو برود، اگر وجوه دیگری به ذهن شما آمد بفرمایید. «لا تصریح فیه بالفضل إلّا أنّه يستفاد منه» یعنی وقتی روایت میگوید «عجِّل عجِّل» افضل است سریع انجام بده، از آن استفاده میشود که مقابلِ او فضیلت دارد، مشروعیت دارد «لاتصریح فیه بالفضل» برای آن یکی «إلا أنّه یستفاد منه» از آن استفاده میشود «بعد معلوميّة المشروعيّة في المماثل» وقتی میدانیم که اداء در مماثل، قضاء شب در شب مشروعیت دارد و این روایت میگوید: افضل این است که تعجیل کنی پس یعنی قضاء در مماثل هم فضیلت دارد.
برو به 0:26:11
شاگرد: یعنی در مماثل مشغولیت دارد یا بعد از این که فهمید مشغولیت دارد میگوییم: فضیلت دارد؟
استاد: از کجا دربیاید؟
شاگرد: عبارتشان این را میگوید. عبارت میگوید «إلا أنه یستفاد» چه چیزی یستفاد؟ فضل.
استاد: «یستفاد الفضل من الافضلیة» او که گفته: افضل است، فضل برای مفضول استفاده میشود.
شاگرد: پس با آن فضل «و المماثلة» نمیخواند.
استاد: فضل را برای مماثلت دومی را … یک احتمال دیگرش این است افضلیت اول یعنی افضلیت برای مماثلت. «و ما دلّ علی الأفضلیة» یعنی «علی أفضلیة المماثلة»؛ من برای افضلیت تعجیل معنا کردم؛ این یک احتمال است.
شاگرد: «غیره من الصحاح» را به چه میزنید؟
استاد: «غیره من الصحاح من بعض اخبار الباب» و غیره برای سایر مواردی که مماثلت در آن بیاید مثل آن جهت جهر که اگر میخواهی نماز قضاء کنی و نمازت جهریه است، در شب بخوان که بتوانی جهر بخوانی و اگر قضاء اخفاتیه است در روز بخوان که بتوانی اخفات کنی که نیایی نماز جهریه را در نهار بخوانی که موضع اخفات است؛ نیایی صلاة اخفاتیه را در لیل بخوانی که موضع جهر است. «لا تصریح فیه بالفضل» بالفضل هم یعنی بالفضل برای تعجیل. به هر دو احتمال هم فکر کردم، هیچ کدام هم کامل سر نرسید خیلی صاف شود؛ نمیدانم کلمهای از قلم افتاده یا این که مقصود از افضلیت اول مماثلت است. مقصود این بود یعنی افضلیت یعنی طرفِ افضلیت در مانحن فیه؛ در مانحن فیه «یستحب التعجیل لکنّ الانتظار افضل» پس طرف افضلیت، انتظار میشود. «و ما دلّ علی الافضلیة» یعنی «ما دلّ علی» این طرف بحث ما که افضلیت است یعنی مماثلت؛ یعنی اگر بخواهید پیادهاش کنید یعنی «ما دلّ علی المماثلة و إن کان من بعض اخبار الباب و غیره من الصحاح لا تصریح فیه بالفضل» یعنی «لا تصریح فیه بالفضل» برای تعجیل. «إلا أنه یستفاد منه».
بعد میفرمایند: «بعد معلومیة مشروعیة فی المماثل» این جا دوباره مشروعیت مماثل با افضلیت به آن معنا گرفتن، تناسب تام ندارد لذاست که با مجموع اینها آن احتمالی که اول گفتم در ذهنم اظهر است. چرا؟ چون مطلب مشروعیت مماثل دلیل قوی دال بر این است که آن افضلیت را افضلیت تعجیل بگیریم، نه افضلیت در مماثل. یعنی احتمال دوم مرجوح است ولو احتمال دوم که مرجوح است اسبق به ذهن است یعنی شما عبارت را به این جا برسید افضلیت را افضلیت به مماثلت میزنید اما وقتی به مجموع عبارت فکر کنید افضلیت تعجیل اولویت دارد.
شاگرد: «لا تصریح فیه بالفضل» چه شد؟
استاد: یعنی آن که میگوید: تعجیل کن نمیگوید: مماثل فضیلت دارد یا ندارد؟ میگوید: زود بخوان ولی از آن طرف وقتی میگوید…
شاگرد: یعنی دور نیست که در مورد افضلیت تعجیل … اخبار باب هم تعجیل است. همه همین طور بعد یک دفعه بفرمایند «لا تصریح بالفضل» برای مقابل.
استاد: از قبل یادم رفت تذکر بدهم؛ از قبل زمینه این فرمایش شما را آماده کردم. آن جا که رسیدند و فرمودند: «و ما فی خبر الجعفی» دلالت بر شرعیت مفضول میکند دوباره فرمودند: «فیحمل» آن جا عرض کردم «فیحمل» مقدمهی دو نوع روایات است. شما این طور در نظر بگیرید «فیحمل» میخواهد شرح دهد؛ روایت جعفی آن طرف باید روایات این طرف را شرح دهد. روایات این طرف هم دو دسته است؛ یکی که میگوید: سواء است و یکی میگوید: تعجیل افضل است. برای هر دو تا میخواهند توضیح بگیرند. پس «و ما» یک طور عطف به «ما» قبلی است. «فیحمل ما فی بعض المقابل علی اثر المشروعیة و یحمل ما دلّ علی الافضلیة» یعنی افضلیت تعجیل که روایت اسماعیل جعفی میخواهد روایت این طرف را شرح دهد. روایات این طرف هم که دو دسته است؛ مسوّی یعنی تسویه کننده و ترغیب کنندهی به تعجیل. «ما دلّ علی الافضلیة» یعنی افضلیت تعجیل از دستهی این طرف که «إن کان مِن اخبار الباب» هم خیلی خوب است. اخبار باب یعنی خصوص قضاء نوافل. «غیره» یعنی مطلق مسارعت «سارعوا» «لا تصریح بالفضل» این که میگویند: سریع بخوان نمیگویند: این افضل است اما مماثل هم فضیلت دارد؛ با آن کاری ندارد. «لا تصریح بالفضل» برای مماثل در شب؛ زود بخوان، کاری با شب ندارید که فضیلت دارد یا ندارد.
شاگرد: «لا تصریح بالفضل» تعجیل بر مماثلت.
استاد: آن با بعدی سازگار نیست. «لا تصریح بالفضل» یعنی فضل برای مماثلت؛ یا برای عدم مماثلت میگویید؟!
شاگرد: آن وقت با قبلیها سازگار نیست.
استاد: سازگار است.
شاگرد: چون قبلیها گفت: مماثل افضل است.
استاد: حاج آقا[15] با اسماعیل جعفی میخواهند بگویند: این که نمیگوید: حال مفضول چطوری است، همین اندازه میگوید: تعجیل افضل است، نمیگوید: او پایینتر است. فضل را دارد اما میگوید: این افضل است. اصل مشروعیت مماثل که مسلم است، شرطیتش هم که قول دارد؛ شرطیت یعنی اگر در روز قضاء کردی، اصلا قضاء نکردی. شرطیت دارد یعنی همان توقیت شرطی که قبلاً فرمودند. احتمال توقیت شرطی آمد چه میشود؟ معلوم میشود که با روایات مماثلت غلبه پیدا میشود. پس اسماعیل جعفی که گفت: افضل ، افضل تعجیل را هم توضیح داد. چرا؟ چون مماثل که مشروعیت دارد؛ نمیگوید هم که من افضل علی الاطلاق هستم، این جا فضل را به معنای فضل مقابل افضل معنا کردم؛ شما هم اول همان به ذهنتان میآید، فضل را به معنای خود افضلیت میگیرید یعنی فضلی که بر مفضول، افضلیت دارد. شما این طور میگیرید؛ خب آن وقت بعدش میماند که «لا تصریح فیه بالفضل» یعنی فضلِ تعجیل بر مماثلت یا یعنی فیالجمله برای مماثل فضیلت است «إلا أنّه یستفاد منه» خب اگر «لا تصریح» بگویید آن که دارد میگوید: افضل تعجیل است، «لا تصریح فیه بالفضل»؟! آن طوری که شما میگویید به نوعی عبارت، تناقض است و لذا آن احتمال سوم را گفتم. میگویم: «ما دلّ علی الافضلیة لا تصریح فیه بالفضل للأفضل علی المفضول» پس چطور «دل علی الافضلیة»؟! تناقض میشود. «ما دلّ علی الافضلیة» را نمیشود بگویند «لا تصریح فیه علی الفضل»؛ آن عین تصریح به فضیلت است.
برو به 0:34:29
شاگرد: شاید این را میخواهند بگوی که در بعضی روایاتِ مماثل افضلیت مطرح نیست منتها ما از روایت اسماعیل جعفی در میآوریم که آن روایت هم افضلیت را ثابت میکند. به عبارت حضرتعالی این طور بخوانیم: «و إن کان» را به «لا تصریح» بچسبانیم و «ما دلّ علی الافضلیة و إن کان لا تصریح فیه بالفضل» بگوییم. این «مِن» هم به معنای بعضیت است. بعضی از اخبار باب اگرچه افضلیت را تصریح ندارد اما ما از این روایت جعفی این را درمیآوریم که بعد از مشروعیت مماثل آن احتمال شرطیت، افضلیت برای آن ثابت میشود.
استاد: خلاصه آن افضلیت اول به …
شاگرد: به مماثل برمیگردد. در بعضی از ادلهی مماثل، افضلیت به کار نرفته فقط گفتند: مماثل مثلا خوب است، مستحب است. از آن روایت جعفی افضلیت درمیآید.
استاد: بله آن همان احتمالی بود که اول مطرح کردم ولذا گفتم افضل یعنی مماثلت یعنی طرف افضلیت. «و ما دلّ علی الافضلیة و إن کان من بعض اخبار الباب لا تصریح فیه بالفضل»
شاگرد: در بعضی از اخبار باب تصریح نیست.
استاد: خب چه ربطی به «ما دلّ علی الافضلیة» دارد؟ خبر «ما دلّ» چه شد؟!
شاگرد: «إن کان … لا تصریح فیه» الا این که استفاده از آن میشود.
استاد: شما «لا تصریح» را به «ان» زدید. در رفت.
شاگرد: خبرش همان إلا است.
استاد: الا خبر است؟! نمیشود بگوییم.
شاگرد2: «ما» نافیه است.
استاد: حالا باز هم فکرش میکنیم. علی ای حال چند وجه در ذهنم آمد، همه خیلی آن طور آفتابی نشد؛ آیا یک کلمهای افتاده؟ یا مقصود از افضلیت آن است؟ ولی خب وجوه را خدمت شما عرض کردم؛ اندازهای که شما هر چه حوصله کردید و عبارت را حل کردید برای ما بفرمایید، مقدماتش را برای شما عرض کردم.
شاگرد: شاید آن «ما دلّ علی الافضلیة» با نگاه جدید نشود بهتر باشد.
استاد: بله دنبال همان قبلی باشد.
شاگرد: در نسخهی خطی چیزی بعد از این نبود؟!
استاد: نگاه کردم همین بود. در حاشیه صفحه صد و هفدهِ دفتر اصلی است؛ کنار صفحه نوشته شده است. مطلب هم تمام شده بود و بعداً به عنوان یک نکته اضافه بیان کردند. اگر کسی سریع بخواند «فإن کان» به چشم میآید ولی آقایان «و إن کان» ضبط کردند «مِن اخبار الباب و غیره من الصحاح لا تصریح فیه بالفضل إلا أنّه یستفاد منه بعد معلومیة مشروعیة فی المماثل مع احتمال الشرطيّة التي حُكي عن البعض.» یعنی شرطیت سبب میشود که این فضیلت برای او قوی شود.
شاگرد: در متن این ویرگول را دارد؟ قبل از «لا تصریح» یک ویرگول گذاشتند. ظاهراً این ویرگول اضافه باشد.
استاد: «و ما دلّ علی الافضلیة …»
شاگرد: «و إن کان لا تصریح فیه» منتها «فی بعض اخبار الباب»؛ در بعضی از اخبار باب هست «و إن کان تصریح فیه» الا این که افضلیت از آن مستفاد میشود. به خاطر چه؟ بعد از معلومیت مشروعیت و آن احتمال شرطیت.
استاد: یعنی شما کل جمله «و إن کان» تا «یستفاد منه» را خبر میگیرد؟
شاگرد: بله خبر میگیریم.
استاد: این طور جملهای را صغرای یک خبر میتوانیم بگیریم؟!
شاگرد: در حقیقت خبرش همان «یستفاد» است. «ما دل علی الافضلیة یستفاد منه الافضلیة» منتها آن جمله در کروشه در تقدیر است«و إن کان لا تصریح فیه بالفضل» الا این که یستفاد منه الافضلیة.
شاگرد2: الا خراب میکند.
شاگرد: الا به خاطر آن لا تصریح فیه است.
استاد: «بعد معلومیة» که با فرمایش شما خوب است؛ «بعد معلومیة مشروعیة فی المماثل» میدانیم که در مماثل مشروع است؛ آنهایی هم که میآید ترغیب میکند بعد از معلومیت و حتی قول به شرطیت و توقیت شرطی هم دارد، معلوم میشود آن چیزی که صریح در افضلیت است که هست، آن هم که تصریح به فضل ندارد با فرض مشروعیت این افضلیت معلوم میشود.
شاگرد3: از حیث ادبی که ظاهراً این خبر، «لا تصریح» است.
استاد: بله ما همین طور عرض کردیم اما ایشان میگویند: «لا تصریح» را خبر «کان» بگیریم، «و إن کان من بعض الاخبار لا تصریحَ و ما دلّ علی الافضلیة» ولو بعضیهای آن تصریح ندارد «إلا أنّه یستفاد منه» که مجموعش این باشد که «و ما دلّ علی الافضلیة یستفاد من مجموعه الفضل» این طوری میشود. آن وقت شرح حدیث جعفی چه شد؟
برو به 0:40:26
شاگرد: تازه کلمهی «افضلیت» در جعفی به کار رفته است.
استاد: درست است؛ میخواستند شرح بگیرند.
شاگرد: از این روایت درمیآوریم که در آنها هم که صرف فضلیت دارد، افضلیت مراد است.
استاد: از کجا به «بعد مشروعیة» نیاز بود؟
شاگرد2: مطلب جدیدی است.
استاد: بله متوجه هستم؛ به فرمایش شما به عبارت که رسیدیم، پاراگراف را همین که تنظیم کردیم، پاراگراف جدا گرفتیم؛ همین سبکی که ایشان میفرمایند، افضلیت در مماثل به ذهن میآید. فقط محتملات مقابلش و عبارت و اشکالات آمد، مجبور شدیم برگردیم به محتملات دیگر هم فکر کنیم. آن وقت احتمالات بعدی روی حساب مشروعیت و امثال اینها خیال میکنیم اشکالاتش کمتر بود لذا اول من آن را گفتم و تا آخر رفتم؛ برگشتم آن احتمال دوم و سوم هم عرض کردم بقیه هم به عهده ذهن شریف خودتان باشد.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
کلیدواژگان: جهة مماثلة در قضاء نوافل/ جهة مسارعة در قضاء نوافل/مدلول تصوری مجازها/افعل تفضیل/ روایات افضلیت مماثلت/ توقیت شرطی
[1] وسائل الشيعة، ج4، ص: 244-245
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 303
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 276
[4] همان، ص 275
[5] همان، ص 276
[6] مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت «قدس سرّه»
[7] سورة یوسف، آیة 33
[8] سورة نساء، آیة 122
[9] سورة انعام، آیة 24
[10] سورة هود، آیة 78
[11] سورة روم، آیة 27
[12] سورة نمل، آیة 59
[13] سورة یوسف، آیة 39
[14] وسائل الشيعة، ج4، ص: 277
[15] مرحوم آیت الله العظمی بهجت قدس سرّه.
دیدگاهتان را بنویسید