مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 35
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمودند که در اقوال اهل سنت کسانی هستند که میگویند: اساساً قضا کردن نافله و رواتب اصلاً مشروع نیست و حرام است؛ این هم چیزی است که خوب است در فضای بحث ببینیم این چنین قولی هست. خیلی وقتها بودنِ یک قول یا حتی اطلاع بر آن به نحو ضعیف اصلاً فضای بحث را عوض میکند.
دیروز در روایت «أبداً» بحث داشتیم، یکی دو تا احتمال مطرح شد؛ داشتم کتب را میدیدم عبارت دروس بود، از دروس مرحوم شهید رضواناللهتعالیعلیه سراغ روایات و باب دیگر رفتم، احتمالی که واضح است، در این کتاب «القضاء» وسائل … منظور این که یک اطلاع از یک مطلب، حتی یک حدیث ضعیف کافی است که ابهاماتی در این روایت برطرف شود؛ این را چند بار دیگر هم عرض کردم؛ یکی هم همین دیروز مطرح شد که حالا عرض میکنم.
و أمّا أفضليّة انتظار المماثل لو لم تعارض بمرجّح آخر، كالإقبال، أو خوف الفوت، فلما يدلّ عليه صحيح «زرارة»، و خبر «إسماعيل الجعفي»، و خبر «الجعفي»، و «إسماعيل بن عيسىٰ». و ما في خبر «الجعفي» من التصريح بالأفضليّة يشرح به أخبار الأمر بالقضاء في غير المماثل، لدلالته علىٰ شرعيّة المفضول أيضاً، فيحمل ما في بعض المقابل من التسوية، على التسوية في أصل المشروعيّة، دون مرتبة الفضيلة.[1]
در مانحن فیه به عبارت بهجة الفقیه رسیدیم در صفحهی صد و شصت و هفت که روایاتی را برای افضلیت فرموده بودند «و أمّا أفضليّة انتظار المماثل» صبر کنیم نافله شب را شب بخوانیم البته اگر مرجح دیگری نباشد، قرار شد مرجح موضوعی باشد؛ این جا صبحت سر ترجیح دلیلی نیست. «فلما يدلّ عليه صحيح «زرارة»» در جواهر آخر کار به صحیحهی زراره نرسیدیم. خبر اسماعیل جعفی را خواندیم.
صحيح معاوية بن عمار قال: «قال أبو عبد الله (عليه السلام): اقض ما فاتك من صلاة النهار بالنهار، و ما فاتك من صلاة الليل بالليل، قلت: أقضي و ترين في ليلة قال: نعم اقض وترا أبدا»وخبر إسماعيل الجعفي قال أبو جعفر (عليه السلام): «و أفضل قضاء النوافل قضاء صلاة الليل بالليل، و صلاة النهار بالنهار، قلت: و يكون وتران في ليلة واحدة قال: لا، قلت: و لم تأمرني أن أوتر وترين في ليلة فقال: أحدهما قضاء»وصحيح زرارة «سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن قضاء صلاة الليل قال: اقضها في وقتها الذي صليت فيه، فقال: قلت: يكون وتران في ليلة قال: ليس هو وتران في ليلة، أحدهما لما فاتك»وخبر إسماعيل بن عيسى سأل الرضا (عليه السلام) «عن الرجل يصلي الأولى ثم يتنفل فيدركه وقت من قبل أن يفرغ من نافلته فيبطئ بالعصر يقضي نافلته بعد العصر أو يؤخرها حتى يصليها في وقت آخر قال: يصلي العصر و يقضي نافلته في يوم آخر».[2]
در جواهر چهار تا روایت بود. در باب پنجاه و هفت مواقیت وسائل روایات متعدد برای مانحن فیه آوردهاند که تا شانزده روایت در باب پنجاه و هفت آمده که فیالجمله روایاتش مربوط به بحث ما میشود. روایت صحیحة معاویة بن عمار که دیروز خواندیم این بود «قال أبو عبد الله (عليه السلام): اقض ما فاتك من صلاة النهار بالنهار» شامل فریضه هم میشود یا نه؟ ظاهرش که قیدی ندارد ولی از باب معلومیة این که قضاء فرائض حتی یک قول وجوب مضایقه دارد یعنی حتما باید سریع فریضه را انجام دهید، خب آن قول شدید مضایقه اصلا با این روایت سازگار نیست. بر اساس آن قرائن بیرونی و روایات مضایقه و همهی اینها میگوییم: صلاة نهاری در این جا یعنی نافلهی نهاری.
«اقض ما فاتک من صلاة النهار بالنهار و ما فاتك من صلاة الليل بالليل، قلت: أقضي وترين في ليلة» در یک شب دو تا وتر؟! «قال: نعم اقض وترا أبدا» وتر را همیشه به صورت وتر قضا کن. در روایات باب قضاء که در این باب پنجاه و هفت نیامده، متعدد در کتب آمده، در روایات هم دو سه روایت است؛ یک روایتی بوده که در قضاء وتر تفصیل میدهد میگویند: وتری که قضاء شد اگر تا زوال شمس فردا ظهر خواندی، یک رکعت داری، اگر فردا ظهر زوال شد بعد زوال میخواهی بخوانی وتر دیگر بی وتر، همه را شفع بخوان یعنی حتی وتر را هم شفع بخوان. روایت در باب قضاء دارد و الان این جا نیست که این روایات ناظر به همدیگر هستند.
خدمتتان عرض هم کردم من عبارت دروس شهید را دیدم، در جاهای مختلف بود، اول جایی که برخورد کردم تا عبارت را دیدم ایشان فرمودند «و رُوِیَ» در عبارت شهید بود کامل معلوم شد که این «رُوِیَ» مقابل «ابداً» این است. این روایت میگوید: «اقض الوترَ وتراً أبداً» یعنی چه زوال شده باشد، چه زوال نشده باشد. این مقابلهای بین دو تا مضمون است.
مثلا یکی این است حضرت فرمودند: «اقض الوترَ وتراً و إن زالت الشمس» که وتر را دائماً وتر بخوانید ولو زوال شمس شده باشد مقابلش دو سه تا روایت است که میگویند: اگر زوال شده شفع به جا بیاور.
شاگرد: همین روایت را که شما میخوانید ذهن ما به یک شب نمیرود؛ کأنه اگر امشب قضاء شد فردا شب مثلا بخوان. چطور ذهنش سراغ یک شب رفته که «أقضی وتراً فی لیلةٍ» این خلاف آن متفاهم نیست؟ بعد شما هم میفرمایید: فرموده: «وترین أبداً» ناظر به همان شب است بلکه روایتهای باب قضاء ناظر به فردا صبح و قبل از زوال یا بعد از زوال است، ناظر به شبش نیستند.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْضِ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ- وَ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ- قُلْتُ أَقْضِي وَتْرَيْنِ فِي لَيْلَةٍ قَالَ نَعَمْ اقْضِ وَتْراً أَبَداً.[3]
استاد: عبارت ابتدا از امام علیهالسلام بود؛ در این روایت سوالی چیزی نبود، «معاویة بن عمار قال: قال أبو عبد الله (عليه السلام): اقض ما فاتك من صلاة النهار بالنهار» در باب پنجاه و هفت هم اگر خواستید ملاحظه کنید روایت معاویة بن عمار، روایت ششم بود. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ» سند خیلی خوب است فقط همان بحث پدر علی بن ابراهیم مطرح است. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْضِ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ وَ مَا فَاتَكَ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ قُلْتُ»
شاگرد: همین جا ذهن سراغ دو شب میرود؛ یعنی اگر امشب فوت شد، فردا شب بخوان. «اللیل باللیل». چرا ذهن راوی سراغ یک شب میرود که «اقضی وترین فی لیلة»؟!
شاگرد2: «أقضی» به معنای قضاء نمیشود.
استاد: کدام کلمه الان مقصود شماست؟ کلمه «أقضی» منظور شماست؟
برو به 0:07:51
شاگرد: «اقضی وترین فی لیلةٍ» یعنی این که در یک شب من دو وتر بخوانم؟!
استاد: «أقضی» به معنای قضاء کردن نیست، به معنای خواندن است.
شاگرد: یعنی در یک شب دو وتر بخوانم؟ در حالی که قبلش اگر به ما روایت را بگویند قشنگ به ذهن ما میآید که در دو شب دو وتر بخوان. اگر امشب قضاء شود، فردا شب قضاء آن وتر را هم انجام بده.
استاد: خب یک شب برای خودش میشود؛ ولذا در روایت دیگر هم دارد وقتی از حضرت سوال میکند فرمودند: «أحدهما قضاء» دو تا وتر است، یکی قضاء است، یکی هم برای همان شب است، اداء در همان شب است.
شاگرد: ناظر به وتیره و وتر نیست؟
استاد: نه! همان وتر صلاة اللیل است. پس این «اقض وتراً ابداً» با این توضیح میتواند ناظر به …
وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ جَمِيعاً عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَضَاءِ الْوَتْرِ بَعْدَ الظُّهْرِ- فَقَالَ اقْضِهِ وَتْراً أَبَداً كَمَا فَاتَكَ- قُلْتُ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ- فَقَالَ نَعَمْ أَ لَيْسَ إِنَّمَا أَحَدُهُمَا قَضَاءٌ.[4]
روایت «إن زالت الشمس» پیدا شد؟
شاگرد: بله.
استاد: بخوانید. سه تا روایت است. یکی برای این طرف بحث خود ماست که امام صریحاً میفرمایند: وتر را به صورت وتر بخوان «و إن زالت الشمس». این که خیلی خوب است.
شاگرد: « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَضَاءِ الْوَتْرِ بَعْدَ الظُّهْرِ فَقَالَ اقْضِهِ وَتْراً أَبَداً»
استاد: این که خیلی خوب است.
شاگرد: «كَمَا فَاتَكَ قُلْتُ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ فَقَالَ نَعَمْ أَ لَيْسَ إِنَّمَا أَحَدُهُمَا قَضَاءٌ.»
استاد: مطلب کاملاً روشن است. اصلاً صاحب وسائل در باب قضاء یک عنوان دارند «قضاء الوتر» من این عنوان را هم دیدم الان عین عنوان یادم نیست.
شاگرد2: «بَابُ اسْتِحْبَابِ قَضَاءِ الْوَتْرِ وَتْراً وَ إِنْ زَالَتِ الشَّمْسُ»[5]
استاد: دقیقاً عنوان وسائل همین است. یعنی ولو زوال شمس هم شده دیگر مثنی مثنی نیست؛ آن وقت دو تا روایت میآید دالّ بر این که امام فرمودند: وقتی زوال شد، شفع بخوان.
شاگرد: «تقضیه من النهار ما لم تزل الشمس وتراً و إذا زالت فمثنی مثنی»[6]
استاد: اگر زوال شمس شد حالا دیگر وقت وتر نیست.
شاگرد: بعد یک روایت دیگر تعلیلش هم میفرمایند؛ «وَ لِمَ جُعِلَ الشَّفْعَ قَالَ عُقُوبَةً لِتَضْيِيعِهِ الْوَتْرَ.»[7] چهار روایت دیگر مثنی مثنی هست. بعدی میگوید: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَضَاءِ الْوَتْرِ فَقَالَ مَا كَانَ بَعْدَ الزَّوَالِ فَهُوَ شَفْعٌ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ.»[8] روایت بعدی هم «الْوَتْرُ ثَلَاثُ رَكَعَاتٍ إِلَى زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا زَالَتْ فَأَرْبَعُ رَكَعَاتٍ.»[9]. اینها همه در همان باب است.
استاد: من در یک فضای دیگری روایت را دیدم، خود باب را مرور نکردم. پس چهار تا روایت مفادش این است که بعد از زوال دیگر وتر نباشد اما این جا در صحیحة معاویة بن عمار میگوید: وتر را ابداً وتر انجام بده؛ یعنی ولو زوال است به وتر قضاء کن.
روایت اسماعیل جعفی هم که خواندیم؛ کلمهی «افضل» داشت بعد چیزی بود که در مانحن فیه این کلمه را داشته اما در جواهر نیاوردند، در بهجةالفقیه هم شاید یکی از آنهایی که اشاره میکنند که مکرر بوده مقصودشان این بوده است.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: أَفْضَلُ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ- فِي السَّاعَةِ الَّتِي فَاتَتْكَ آخِرِ اللَّيْلِ- وَ لَيْسَ بَأْسٌ أَنْ تَقْضِيَهَا بِالنَّهَارِ وَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ.
أَقُولُ: هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى مَنْ ذَكَرَ آخِرَ اللَّيْلِ أَوْ عَلَى التَّقِيَّةِ.[10]
وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ- قَالَ اقْضِهَا فِي وَقْتِهَا الَّتِي صَلَّيْتَ فِيهِ- فَقَالَ قُلْتُ: يَكُونُ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ- قَالَ لَيْسَ هُوَ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ أَحَدُهُمَا لِمَا فَاتَكَ.[11]
در باب پنجاه و هفت یک روایت دیگر داریم که باز آن جا کلمهی «افضل» دارد. آن جا روایت سوم از فقیه است که «بإسناده عن برید بن معاویه العجلی عن ابی جعفر علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ: أَفْضَلُ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ فِي السَّاعَةِ الَّتِي فَاتَتْكَ آخِرِ اللَّيْلِ وَ لَيْسَ بَأْسٌ أَنْ تَقْضِيَهَا بِالنَّهَارِ وَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ.» حالا آن دنبالهاش است که صاحب وسائل فرمودند «أَقُولُ: هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى مَنْ ذَكَرَ آخِرَ اللَّيْلِ أَوْ عَلَى التَّقِيَّةِ.» این روایت میگوید: حتی سر شب هم نخوان؛ اگر نماز شب از تو قضاء شد، بگذار همان وقتی که نماز شب میخواندی بخوان. عبارت را چطور معنا کنیم؟! «أَفْضَلُ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ فِي السَّاعَةِ الَّتِي فَاتَتْكَ» آن «صلّیت فیه» هم داریم. «فاتتک» برای صحیحه زراره است؛ صحیحه زراره در همین باب پنجاه و هفت روایت یازدهم است؛ «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّيْلِ قَالَ اقْضِهَا فِي وَقْتِهَا الَّتِي صَلَّيْتَ فِيهِ»، «صَلَّیتَ فیه» یا «صُلِّیت فیه»؟ این با آن نزدیک هم است. در آن روایت برید امام فرمودند: «أفضل»؛ کلمهی «افضل» داشت. تفاوتش همین است. در کلمهی «افضل» با روایت اسماعیل الجعفی شریک است اما در وقتش نه؛ اسماعیل الجعفی میگوید: صلاة اللیل در شب نه حتماً آخر شب اما این دو تا کلمهی «افضل» را دارد اما این جا «افضل» مفتًی به نیست، اصحاب به این فتوا ندادند که افضل این است که صبر کنید نماز شب را آخر شب بخوانید. در شب که داخل شد «اقض صلاة اللیل باللیل» طبق روایت جعفی هر وقت لیل میخواهد باشد اما طبق این روایت بُرید باید همان آخر بخواند. روایت زراره هم «اقضها فی وقتها التی صُلِّیت فیه» یعنی «کان تُصلّی فیه» وقت شرعیاش این بود. یا «صَلَّیتَ فیه» یعنی قرار بود آن وقت بخوانی که باز ناظر به وقت آخر شب است. «صَلَّیتَ» یعنی «کنتَ تصلّی فیه».
شاگرد: «تُصلّی» خوانده میشود.
استاد: بله خود کلمهی «صلَّیتَ» این جا آن وجه را دارد مگر این که یک مقصودی در روایت باشد که الان ذهن ما سراغ آن مقصود نرفته و الا این مقصودهای متعارفی که در ذهن میآید که امام علیهالسلام میخواهند بفرمایند: همان وقتی که نماز شب را میخواندی و نخواندی، وقتی هم قضاء میکنی همان وقت بخوان. یک احتمال صاحبجواهر دادند آن وقت میگویم بعید است.
شاگرد2: این دو تا که مآلاً فرق نمیکند آن «صُلِّیت» یعنی زمانش و «صلَّیتَ» هم یعنی بالاخره این بنده خدا این طور نباشد که اگر یک ساعت به اذان میخواندی همان یک ساعت بخوان دیگر نمیشود نیم ساعت به اذان بخوانی؛ این طور نمیخواهد بگوید؛ میخواهد بگوید در همان وقتی که میخواندی یعنی همان وقتی که وقتش است و در آن وقت میخوانی.
استاد: آن وقتی که وقتش است یعنی نیمهی شب به بعد؛ سر شب میشود بخوانند؟
شاگرد2: نه!
استاد: قضاء است!
شاگرد2: از این جهتش فرق دارد منتها «صُلِّیت» با «صَلَّیت» فرقی نمیکند.
استاد: من هم هر دو را به یک معنا گرفتم یعنی «کنتَ تصلّی» که وقت نماز آخر شب است یا «صُلِّیت» که وقتش آخر شب است.
كما أنه يمكن أن يراد بخبر إسماعيل و إن بعد أن الأفضل قضاء صلاة الليل في ليلها، و صلاة اليوم في يومها، و لا يكون قول السائل: «فيكون وتران في ليلة» سؤالا متفرعا على قضاء صلاة الليل بالليل، بل مبتدء، مضافا إلى ما في الحدائق عن بعض متأخري المتأخرين من حمل هذه الأخبار على التقية، قال: و لا يحضرني الآن مذهب العامة، فإن كان كذلك اتجه الحمل المزبور، و إلا كانت المسألة محل إشكال، قلت:
قد حكى في التذكرة عن الشافعي المماثلة في القضاء، لكن في بالي أن بعض العامة منع أيضا من تعدد الوتر في ليلة واحدة و لو قضاء، و مقتضاه مخالفة هذه النصوص للعامة لا الموافقة، فتترجح حينئذ على الأولى من هذه الجهة، كما أنه ترجح عليها أيضا بأنها أصرح دلالة منها، بل يمكن دعوى عدم معارضتها لها كما هو ظاهر الذكرى، إذ ليس في الأولى إلا الفضل من جهة المسارعة أو غيرها، و هو لا ينافي أفضلية غيره.
و لعل الأوجه بملاحظة مجموع الأدلة و المرجحات من الشهرة و غيرها أن يقال باستحباب كل منهما من جهتي المماثلة و المسارعة و إن كانت الجهة الأولى أولى من حيث اقتضائها رجحانا ذاتيا بخلاف الثانية، فإن المسارعة جهة خارجية لا مدخلية لها هنا بالخصوص استأهلت إطلاق الأفضلية عليها في الخبر المزبور، نعم لو قلنا بأن المخالفة من حيث كونها مخالفة جهة مرجحة كما يمكن دعواه من النصوص أمكن حينئذ مساواة الجهتين، و كان مقتضاهما التسوية في الفضل كما هو مضمون الخبر السابق، و إن كان لكل جهة، و الأمر في ذلك كله سهل بعد ثبوت الجواز بل الاستحباب …[12]
آن چیزی که صاحب جواهر احتمالش را در صفحهی سیصد و چهار میدادند آن هم عرض کنم؛ ایشان میفرمایند: یک احتمالی در خبر اسماعیل هست «كما أنه يمكن أن يراد بخبر إسماعيل و إن بعد» احتمال بعیدی است اما میگویند: هست و آن چیست؟ «أن الأفضل قضاء صلاة الليل في ليلها، و صلاة اليوم في يومها، و لا يكون قول السائل …»
شاگرد: در رابطه با سنت که نماز نافله شب را در همان شب باید بخواند آیا کلامی هست؟ مصداق برای شب مشخص نکردند اما برای روز همان نافله صبح را مشخص کردند.
استاد: آن یک حرفی است که اگر در شبانهروز گذشت، دیگر گذشت.
شاگرد: یعنی در شب خودش؟
استاد: شب خودش یعنی چه؟ این جا اگر بگوییم: «اقض» یعنی به جا بیاور؛ هر نمازی را در وقت خودش به جا بیاور، جایش را تکان نده.
شاگرد: در بحث قضاء نوافل است؟
برو به 0:17:27
استاد: آوردند ولی روایت این نیست ایشان میگویند: «وإن بُعدَ» بعد این طور معنا میکنند: بعدش میگوید: راوی گفت: دو تا وتر بخوانم؟ میگویند: این یک سوال مستأنف است و اصلاً ربطی به فرمایش قبلی امام ندارد. بعید بودنش از همین است؛ چطور سوالی بود ربطی ندارد؟!
شاگرد: «و یکون» هم میگوید؛ با واو سوال میکند.
استاد: بله! یعنی آن دنبال آن است حالا ایشان هم فرمودند «و إن بعد». چون فضای ایشان فضای ردّ قول مفید و ابن جنید در این جاست ولو بعد برمیگردند تا فعلا در آن فضا هستند میخواهند اشکال کنند این طوری میگویندومیخواهند افضلیت را کنار بزنند که معنای روایت جعفی پس این شد که «أنّ الافضل قضاء صلاة اللیل فی لیلها» یعنی به جا آوردنش «و صلاة الیوم فی یومها و لا يكون قول السائل: «فيكون وتران في ليلة» سؤالا متفرعا على قضاء صلاة الليل بالليل» که دو تا وتر نمیشود بلکه یک نماز برای شب خودش است «بل مبتدء» یک مطلب جدیدی از حضرت میپرسد؛ میپرسد که آیا در یک شب میشود دو تا وتر خواند؟ حضرت هم جواب میفرمایند: بله میشود پس این سوال ربطی به آن قبلی ندارد.
شاگرد: وتیره و وتر منظورشان است.
استاد: به وتیره کاری نداریم؛ تعبیر اسماعیل این بود «أفضل قضاء النوافل» قضاء یعنی اتیان؛ افضل اتیان النوافل این است که نگذارید قضاء شود، بهترین نافله این است که در وقت خودش اداء شود. «افضل قضاء النوافل قضاء صلاة اللیل باللیل و النهار بالنهار» نگذاری عقب بیفتد. بعد میگوید: «فیکون وتران» یعنی دو تا وتر هم میشود؟ یک سوال مستأنفی است و هیچ ربطی هم به عبارت قبلی ندارد. خب این احتمال خیلی دور است. این صرفاً برای این است که یک سندی را از دست مفید در کتاب الارکان و ابن جنید در تحفة الاحمدی یا مختصر الاحمدی بگیرند. قولهای ابن جنید همه توسط علامه حلی به دست ما رسیده، ابن جنید کتب خیلی مهمی داشته و متأسفانه «ترکت الطائفة استنساخ کتبها» همه از بین رفته به خاطر این که میگفتند: قائل به قیاس است. معلوم هم نیست قائل به قیاس بوده است. آقای آقاسیدحسن صدر در تاسیس الشیعه میفرمایند: «و له کتابٌ فی ابطال القیاس» وقتی ایشان بگویند: فی ابطال القیاس،آیا بعد چنین فرمایشی اهل قیاس میشود؟! آن چیزی که نجاشی از ایشان دارد «الکشف التمویه و الالباس علی اقمار الشیعه فی امر القیاس» یعنی امر قیاس بر عموم مردم و کسانی که اهل تخصص و فن نیستند، امرشان مبهم است. معلوم میشود میخواستند یک نکتهی خوبی بیان کنند حالا هر چه بوده شاگردشان شیخ مفید ردیه بر ایشان نوشت و صدای آن در طائفه پیچید که ایشان قیاسی است و دیگر هم کتابهای ایشان رفت. تا زمان علامهی حلی بوده، علامهی حلی در ایضاح الاشتباه میگویند: این مرد چه چیزی است! من کتابهای ایشان را خواندم «بلغ فی الفقه غایتها» خیلی است! میگویند: در فقه به بالاترین درجهی خودش رسیده است. خیلی تعریف میکنند. آن وقت یک تحفة الاحمدی دارد، تهذیب دارد که اینها کتابهای مفصلی بوده بعد خودش اینها را به نام مختصرالاحمدی خلاصه کرده است. در مختلف دیدم که علامهی حلی در خود مختلف یا مثلا در مفتاح الکرامة گفته بودند: ابن جنید در مختصرالاحمدی این را گفته و شیخ مفید هم در الارکان … ظاهراً کتاب الارکان شیخ مفید در دستها نیست، این را هم باز علامه نقل کردند. این دو تا بزرگوار شاگرد و استاد از اجلاء فقهاء بودند که قائل به افضلیت انتظار هستند. گفتند: برای قضاء نوافل روز نخوانید و صبر کنید.
صاحب جواهر اول نظر اصحاب را گفتند بعد هم ادلهی این طرف را گفتند بعد شروع به مناقشه در ادلهی این طرف کردند بعد فرمودند: در تذکره از شافعی نقل کرده که شافعی گفته: مماثلت نیاز است؛ یعنی نما شب را روز قضا نکنید. این جاست که روایاتی که دلیل برای قول مفید و ابن جنید است احتمال تقیه در آن میآید. شافعی از آنهاست که قائل به این است. شافعی بعد از دویست است، روایت جعفی و امثال اینها برای امام باقر سلاماللهعلیه است که برای صدوبیستوخردهای امام به شهادت رسیدند. خود جعفی هم تا زمان شهادت امام صادق نبوده، همه صریحاً گفتند. جعفی از اجلاء طائفه بوده «و توفی فی زمان الامام الصادق علیهالسلام» یعنی این قدر متقدم است حالا برای او ممکن است بگوییم: ولو فتوای شافعی است اما از سابق ریشه داشته، او هم کاشف از این است که قبلش بین اهل سنت بوده،یک دفعهای یک چیزی خودش درنیاورده است.
علی ای حال در تذکره گفتند که شافعی این طور گفته است و لذا در حدائق گفتند: اگر این طور شد پس معلوم میشود این روایات انتظار مماثل ،تقیه میشود.
شاگرد: نسبت به بقیه فضای شافعی به شیعه نزدیکتر است.
استاد: بله نزدیکتر بودنش در آن جایی که مخالفت فضای تعارض نباشد همین طور است اما این جا صحبت سر این است که ما دو دسته روایت داریم؛ قائلین به این دو قول که مقابل هم قرار گرفتند از حیث دلیل، القاء تعارض میکنند که این دو دسته روایت متعارض هستند. وقتی متعارض شدند آن وقت سراغ این میرویم که ببینیم عامه کدام را میگویند، این جا وقتی است که دیگر نمیشود بگویند: نزدیکتر است. البته خود صاحب جواهر ادامه میدهند.
شاگرد: در روایت برید و زرارة ممکن منظور از ساعت، ساعت شخصی خود طرف باشد؟ میگوید: تو چه ساعتی نماز شب میخوانی؟ ته شب یا سر شب؟ اگر سر شب میخوانی، سر شب قضاء کن، اگر ته شب میخوانی، ته شب قضاء کن. یعنی عمومی نیست و هر کس نسبت به خودش انجام دهد نه این که حالا مثلا تو سر شب میخوانی، قضاء باید ته شب باشد.
استاد: یعنی «کنتَ تصلی» فردی، نه «کنتَ تصلی» به عنوان «أنّک متشرعٌ تعمل به» آن هم بین کلمات عرض کردم ولی این ظرافتکاریها محتملاتی است که خیلی در خروجی حکم تفاوتی نمیکند با فرض این که فتاوای اصحاب بر این ظرافتکاریها نیست؛ یک فقهالحدیثی و یک استظهاری از خود روایت میشود. طوری نبوده که فتوا بر این محتملات مستقر شود که بگویند: هر کسی در وقت خودش بخواند. متفاهم از این روایات برگشته شده «قضاء صلاة اللیل باللیل» همین و تمام.
بعد فرمودند: پس صاحب حدائق هم فرمودند «عن بعض متأخري المتأخرين من حمل هذه الأخبار على التقية، قال: و لا يحضرني الآن مذهب العامة، فإن كان كذلك اتجه الحمل المزبور» که بر تقیه باشد. «و إلا كانت المسألة محل إشكال» چون محل تعارض است. این خیلی مهم است که دو دسته روایات بیاید سریع القاء تعارض شود. محل اشکال را چه کار کنیم؟ ولو مستحبات است اما خود حل کردن ادله در فضای مستحبات ذهن را آماده میکند برای این که جاهای دیگر هم بسیاری از تعارضها برای ما تعارض نباشد؛ راه جمعِ روایاتی که … تعارض خودش از باب تفاعل است؛ یک تفاعل به معنای تشارک داریم، یک تفاعلی از باب تجاهل داریم. این جا تعارض است یعنی نشان میدهد که داریم با هم دعوا میکنیم، تعارضی نیست مثل تمارض. این هم یک تعارضِ تمارضی است؛ نشان میدهند معارض هستیم، کجا معارض است؟! این خیلی مهم است لذا بحثهای مستحبات را باید قدر بدانیم. این طور نیست رد شویم. در هر بحثی هم که فرع استحبابی است اگر دقت کنیم در فقهالحدیث، در جمع کردنِ لحن اهل البیت علیهمالسلام به این کمک میکند که با نحوهی سخنگویی ایشان در جاهای مختلف آشنا شویم بعد میبینید یک جایی که یک معارضهی سنگینی در فرائض هم شده شما به راحتی میتوانید حل کنید. چرا؟ چون همه جا سعی نکردید تعارض ببینید.
برو به 0:27:23
«قلت: قد حكى في التذكرة عن الشافعي المماثلة في القضاء، لكن في بالي» این که گفتم: ایشان میگویند من دیدم ولی نمیدانم کجا دیدم. «فی بالی أن بعض العامة منع أيضا من تعدد الوتر في ليلة واحدة و لو قضاء» گفته: حق ندارید در یک شب دو تا وتر بخوانید. حالا چرا؟ هر چه بوده یا دلیل حدیثی داشته یا یک جهت دیگری داشته است. حالا آن چیزی که شما نقل کردید وتر نبود، کل قضاء نافله را میگفت. «و مقتضاه مخالفة هذه النصوص للعامة لا الموافقة» یعنی نظر مفید و ابن جنید حالا مخالف میشود. چون میگویند صبر کن در شب بخوان و در یک شب دو تا وتر میشود، آنها گفتند دو تا وتر نباید باشد. خب این ترجیح برای این طرف میشود که موافق عامه است. «فتترجح حينئذ على الأولى من هذه الجهة» که مخالف عامه است. «كما أنه ترجح عليها أيضا بأنها أصرح دلالة منها» «أصرح دلالةً» برای این است که میگویند: صبر کن نخوان تا شب بیاید اما روایات مسارعت نمیگفت که سریع بخوان و نگذار فردا شب شود، میگفت: فردا بخوان؛ یعنی عجله کن. فردا ولو پسفردا هم بود شامل بود چون مقصود از آنها خصوص فردای آن روز و مخالفت نبود که حالا ولو بعد احتمال بعدی میآید. لذا «اصرح دلالة» است.
«بل يمكن دعوى عدم معارضتها لها» از این جا بحث خوب است و صاحب جواهر فضای خیلی خوبی به پا میکنند. اگر یادتان باشد فرع قبلی روزی که آمد تمام شود من از این جای جواهر را خواندم؛ آوردم گفتم: مسألهی بعدی که میآییم از صاحب جواهر یک شاهدی برای جمع آنجا دارند که الان این جا در عبارت رسیدیم.
میفرمایند: «بل يمكن دعوى عدم معارضتها لها» چرا بگوییم این دو دسته معارضه دارند؟ آن میگوید: شب بخوان، آن یکی میگوید: روز بخوان. این معارضه است، چه وقتی بخوانم؟! دو بار که نمیتوانم بخوانم، سریع معارضه به پا شود. میخواهند حل کنند.
میگویند: اول یک حلی را شهید در ذکری فرمودند «عدم معارضتها لها كما هو ظاهر الذكرى» ایشان چه فرمودند؟ «إذ ليس في الأولى إلا الفضل من جهة المسارعة أو غيرها» زود بخوان، فوت میشود، عقب بیندازی نمیدانی چه خبر شد، راحتترین کار مردن است، أجل میآید میمیری سریع بخوان. حالا تا شب صبر کنی شاید زنده نمانی. اما «و هو لا ينافي أفضلية غيره.» یعنی خود مسارعت فی حد نفسه برای مصالح خودش افضلیتی دارد اما این که همین مسارعت که فضائل نفسی دارد یک چیز دیگری باشد که آن هم یک مصالحی در آن است که از این بالاتر میشود. چه منافاتی بین این دو چیز است؟! بسیاری از چیزها با همدیگر هستند؛ چقدر مصالح این دارد و چقدر مصالح او دارد وقتی کنار هم میسنجیم میبینیم مصالح آن بیشتر است. وقتی امر الف مصالح دارد نفی نمیکند که امر باء مصالح نداشته باشد. لذا شهید فرمودند: فضل و افضل است. تعبیر ذکری «الفضیلة و الافضلیة» بود.
شاگرد: اگر بگوییم مصلحت باشد، به دنبالش جعل هم میآید؟
استاد: لازم نکرده، از مهمترین کارهای شارع است این است که بعد از کسر و انکسار مصالح و مفاسد و تزاحمات ملاکی برای برش کار انشاء میکند یا برشی ایجابی و عزیمتی یا برشی مستحبی، مکروهی و امثال اینها. لازم نکرده هر جایی مصلحت بود پشتش انشاء بیاید.
شاگرد: پس ما دو تا خطاب داریم؛ یک خطاب مسارعه و یک خطاب مماثلت داریم. میفرمایند: هر دو مصلحت دارند. یعنی از مرتبهی مصلحت به مرتبه خطاب آمدند؛ این یک جعل بیشتر نیست.
استاد: جعل تکی اگر باشد که نه؛ حالا میرسیم. به جهتیاش برسیم تا بعد ببینیم شارع، خروجی را چه کار فرموده؟ این مهم است. الان ایشان میگویند: این است.
شاگرد: افضلیت مماثلت یا مسارعت؟
استاد: مماثلت. مسارعت فضیلت دارد و مماثلت افضل است.
شاگرد: افضلیت را از کجا فهمیدیم؟
استاد: از این که در مماثلت انتظار است؛ میگویند: نخوان تا شب بیاید. پس یعنی با این که مسارعت افضل است اما خود دلیل میگوید: عقب بینداز. پس معلوم میشود این بالاتر است. لذا گفتند: «أصرح دلالةً» نخوان، صبر کن. من میخواهم بخوانم! نه صبر کن تا شب بیاید.
شاگرد: مقداری مسارعت به مدیریت امتثال نمیخورد؟
استاد: آن فضای دیگری است.
شاگرد: آن یکی برش بدوی است ولی این یکی ریختش به این میخورد نوع مردم معمولا …
استاد: این احتمالی که شما میفرمایید جلو میرویم با بحثهای بعدی میبینیم. ایشان میگویند: الان تعارض را به این نحو حل میکنیم که روایاتی که میگوید: مماثل افضل است انشاء شارع به استحباب است اما روایاتی که میگوید زود عجله کن، انشاء استحباب نیست؛ از باب این است که میگوید: وقتی میخواهی امر شارع را امتثال کنی هر چه زودتر انجام دهی از آفات دور است. یعنی یک نحو مدیریت امتثال اوامر اصلیه است نه انشاء استحباب مضاعف و متعدد. یک احتمال این است. علی ای حال در این فضا دستگاه خیلی خوبی صاحب جواهر به پا کردند یعنی فضای بحث را سر فقهالحدیث و فهم حدیث و جمع کردنِ با اینها بردند و تذکر به این که در برپا کردن دستگاه تعارض مسارعت نکنیم.
بعد میگویند: «و لعل الأوجه» اوجه از اینها چیست؟ یک چیزی خیلی بهتر بگوییم. «و لعل الأوجه بملاحظة مجموع الأدلة و المرجحات من الشهرة و غيرها أن يقال باستحباب كل منهما» هر دو مستحب است.
شاگرد: هر دو جعل شده اس؟
استاد: ظاهر عبارت همین است. یعنی چه دو تا استحباب جعل شده؟ خلاصه انجام بدهم یا ندهم؟ وقتی میگویید: دو تا استحباب است من چه کار کنم؟ اگر یادتان باشد قبلاً صحبت شد که از عجائب در دستگاه فقه، وقتی فقه و شریعت اسلامی دو ارزشی قرار داده نشده، چه احکامی دارد که حتی برخورد شده آنهایی که بیدین هستند و با این قانونمندیهای متعارف بشر انس دارند ابتدا جا میخورند که این احکام شرعی چطور است؟! من برخورد کردم. بعد از این که میفهمند خیلی خوششان میآید یعنی ما این طور کمال دستگاه شریعت را جلوه نمیدهیم. الان دو تا مستحب چطور انجام دهم؟! اگر دو ارزشی بود این را بکن و غیرش را هم نکن. اگر این طوری است میگوییم: خب کدام مستحب است؟ من کدام را انجام دهم؟ وقتی ارزشها از دو تا پنج تا شد، بلکه الان در همین ما نحن فیه خیلی بیشتر از پنج تا شد. بین واجب و مباح، مستحب قرار میگیرد؛ خود همین مستحب یک طیفی تشکیل میدهد، در این طیف چند تا مستحب با هم هستند؛ چه منافاتی دارد؟! یعنی این طور نیست که باز در آن ردهی استحباب دو ارزشی باشیم، اگر این مستحب است غیر از این چطور میتواند مستحب باشد؟! آن وقت چه منافاتی دارد که مستحباتی در یک طیفی قرار میگیرد؟! حالا آیا میشود در یک جایی مستحبی متقابل هم باشند؟ بله. مثل پول دادن که یک عمل واحد است نسبت به دو مکلف حکم استحباب و کراهتش دو تا میشود. خلاصه بدهد یا ندهد؟ میگوییم: شارع حرف زده، شما از یک کسی قرض بگیرید، شارع چه میگوید؟ میگوید: آی کسی که قرض گرفتی مستحب است یک چیزی روی آن بگذاری پس بدهی؛ خب این هم روی آن میگذارد. از آن طرف میگوید: آی کسی که قرض دادی، اگر روی پول چیزی گذاشتند آوردند مستحب است که قبول نکنی برگردانی لوازم دارد. حالا پول روی این گذاشتن تحقق خارجی مطلوب شارع است یا نیست؟ اگر مطلوبش است پس چرا میگوید: نگیر؟! اگر مطلوبش نیست پس چرا میگوید: بگذار؟! ببینید اشکال چقدر آسان است. قرض میخواهیم پس بدهیم پول روی آن بگذاریم یا نگذاریم؟! شارع تناقض گفته است. اگر کار خوبی است پس چرا به آن یکی میگوید: نگیر؟! اگر کار بدی است پس چرا به آن یکی میگوید: بگذار؟! اما وقتی بیایید آن نظام را ارزشهای صفر و یکی نبینید، هر دو درست است. او یک مکلف است، یک موضوع است شرایط خاص خودش را دارد و این هم یک مکلف است، یک موضوع است و شرایط خاص خودش را دارد. هر دو درست است یعنی هم او صاحب مصالح است که بگذارد هم او صاحب مصالح راجحه است که قبول نکند و بگوید: زیادی را نمیخواهم. چقدر نظیر اینها در فقه هست! مفصل جاهای مختلف برخورد میکنیم میبینیم! اگر این طور رفتار شود اصلاً انشائات با همدیگر متعارض نخواهند بود.
برو به 0:37:48
شاگرد: دیگر از این جا به بعد را اهمیت نمیدهیم که خارجیاً چه اتفاقی میافتد حالا یا بالاخره قبول میکند یا نمیکند؛ مهم این است که این روی آن گذاشته باشد یا مهم این است که او اول قبول نکند؟
استاد: اما این که آثار هر کدام و مصالح تحقق هر کدام چیست، فضای خاص خودش را دارد. در مانحن فیه صاحبجواهر میخواهند فرمایش ایشان را توضیح بدهند که غیر از آن مدیریت امتثال شما بود. ما باز در فضای انشاء رفتیم؛ انشاء دو تا استحباب است؛ خب استحباب جهتی مانعی ندارد لذا خیلی قشنگ میفرمایند: «باستحباب كل منهما من جهتي المماثلة و المسارعة» خب دو تا حیثیت این جا دارید، این دو تا حیثیت را میتوانیم تکوینی تغییرش دهیم؟ نمیشود. دو تا حیث تکوینی آثار خودش را هم دارد. شارع هم وقتی میخواهد انشاء بفرماید با علم محیط خودش دارد این دو جهتِ ذات المصلحة را دارد میبیند. خب چه کار کند؟ یکی را استحباب قرار دهد؟ آن جایی که مکلف باید یک کاری بکند عزیمتی است و میفهمد اما در مستحبات سعه است، در مستحبات وسعت است، خوبی مستحبات این است که برای مکلفین شوونات مختلف، حیثیات ندبیه و استحبابیه و ذات المصلحة بودن بتواند در شرایط مختلف آن مصالح را تسهیل کند. بنابراین انشاء دو امر استحبابی در عرض هم مشکلی ندارد. با این بیان دارم توضیحِ فرمایش ایشان را عرض میکنم.
بعد میگویند: البته این دو جهت هر دو سبب استحباب شده ولی فرق میکند؛ یک فرقهای زیبا و ظریفی را فرمودند. عبارت ایشان را بخوانم «و إن كانت الجهة الأولى» این طور جاهای جواهر از جاهای یادداشتکردنی است. چرا؟ چون به ذهن کمک میکند در این که انسان در مبادی احکام، کلمات فقهاء را آن چه را که چیزی بوده برای انشائیات سبب شده ذهن را کمک میکند.این هم از فقیهی بزرگوار مثل ایشان[13] ؛ لذا برای مباحث دیگر خیلی فایده دارد که انسان بتواند از مبادی حکم سردربیاورد. سردرآوردن به معنای تنقیح مناط، نه به معنای کشف علت حکم؛ قبلاً صحبت اینها شد. «و إن كانت الجهة الأولى» منظور از جهت اولی مماثلت است که شما نماز شب را در شب قضاء کنید. «أولى» یعنی از دو تا جهت، آن اولی است. چرا؟ یک حیثیات ظریفی را بیان میکنند. «من حيث اقتضائها رجحانا ذاتيا بخلاف الثانية» مماثلت رجحان ذاتی میآورد، مسارعت رجحان خارجی میآورد. «فإن المسارعة جهة خارجية لا مدخلية لها هنا» که میخواهد نماز را قضاء کند «بالخصوص» چرا؟ چون مسارعت کاری به شب و روز ندارد، مسارعت میگوید: هر چه از تو قضاء شده سریع انجام بده. شب یا روز؟ اصلا کاری ندارد. حتی با خصوصیت خود صلاة کار ندارد. نماز است یا غیر نماز؟ هر چه از خیرات است مسارعت کن. نماز شب است یا روز؟ فرق نمیکند. هر چه هست مسارعت کن اما این جا میگوید: خصوص صلاة لیل را مثلش را بیاور. یک چیزی مربوط به نماز است آن هم خصوص لیلیة نماز؛ پس اطلاق افضلیت برای چیزی که ذاتی است و با چیزی که خارجی است نمیتوانیم بکنیم. یک افضلیتی میگوید: زود بخوان اما این میگوید: چون نماز شب است، شب بخوان.
شاگرد: این عرض عام است.
استاد: مسارعت شبه عرض عام است. اصلاً جهتش معلوم است. این جا ایشان این را فرمودند ولی بعد میفرمایند: «نعم». در این دو سه دقیقهی باقیمانده اینها را میگویم به خاطر این که بزنگاه حرف ایشان است. یک «نعم» دارند خیلی زیباست. «نعم لو قلنا بأن المخالفة» میگویند: این جا ممکن است صرفاً این که نماز را در روز بخوانید، صرف مسارعت جهت فضیلت نباشد بلکه صرف مخالفت، موضوعیت دارد. چرا؟ برای این که از آنهایی شوید که «الذین هم علی صلاتهم یحافظون» این یک حساب دیگری شد و دوباره ذاتی شد. یعنی دارند میگویند: نماز میخوانید، اهل نافله هستید، وقتی قضاء شد اگر در وقت خواندی، چقدر خوب اما اگر در وقت نخواندی کاری کن که جزء «دائمون علی الصلاة» باشی، نگذار واسطه بین شب و روز فاصله بیفتد؛ تا شب گذشت، روز وصل آن نمازت را بخوان تا دائمون شوی. شب و روز «خلفةً» همه اهل نماز هستند. خب این خیلی ظریف شد. یعنی باز برگشت و صرف مسارعت نشد. مخالفت یک جهت خاصی منظور نظر شارع شد. میگوید: حتماً میخواهم نماز شب را در روز بخوانی. چرا؟ از آنهایی باشی که «یباهی»؛ «یباهی» نه به معنای «یباهی» صرف قضاء را، «یباهی» که شب بوده نتوانسته ولی روز دارد میخواند. با عنوان روز بودن به عنوان این که «جعلتُ خلفةً لمن أراد أن یذّکّر أو أراد شکوراً» این ارادهای که «جعلناً خلفةً» و آن اراده را اگر قرار دهیم که آقا[14]آن جلسه میفرمودند «أراد الله» یا «أراد» خودِ آن کس که شکور باشد. لذا این را تذکر میدهند «نعم لو قلنا بأن المخالفة من حيث كونها مخالفة جهة مرجحة كما يمكن دعواه من النصوص أمكن حينئذ مساواة الجهتين» یعنی صبغهی هر دو ذاتی میشود و به خود نماز برمیگردد.
«و كان مقتضاهما» دیگر افضل و فضیلت کنار رفت «التسوية في الفضل» هر دو برابر میشوند «كما هو مضمون الخبر السابق» که در روایت لفظ «سواء» داشتیم و حالا میخوانیم. «و إن كان لكل جهة» هر کدام یک جهتی دارد اما سواء است. این جا بحث به این خوبی پیش آمد اما یک نتیجهای گرفتند که خیال میکنید این گام بعدی نتیجهی منطقی نیست. فرمودند} چون یک جهتی هم در آن است، دو تا جهت ذاتی شد پس حینئذٍ «مساوات الجهتین». آن وقت بودنِ یک جهت در دو چیز یعنی مساوی است؟ دو تا جهت تعارض شد؛ کجا معنای آن مساوات است؟! معنایش این است که جهت خارجی «إنقلب جهةً ذاتیةً» اما حالا که ذاتی شد مساوی هستند. بله از جهت ذاتیت مساوی هستند از جهت انشاء حکم فضیلتی مساوی نیستند؛ از کجا نتیجه گرفتید؟! لذا همین جا باید بایستیم که ان شاء الله زنده بودیم شنبه عرض میکنیم. شما روی این فکر کنید که اگر دو جهت است از کجا مساوات درمیآید؟! چه بسا از ادله میتوانیم رجحانی برای یک جهت دربیاوریم.
شاگرد: این مواردی که تعارض میشود کدام یک از فقهاء مدلش این طوری است که خوب جمع کند و زود تعارض بیان نکند؟
استاد: البته آن کسانی که جمع تاریخی میکردند مرحوم شیخ الطائفه در استبصار بودند؛ این از ایشان معروف است. همچنین تهذیب هم همین طور است. در تهذیب بنائشان بر این است که دیگر ناچار شدند بگویند: تعارض است. لذا معروف است میگویند: شیخ جمع تبرعی میکنند؛ این از قدیم بوده اما بعدش که جلو بیاید، الان شخص خاصی در ذهنم نیست.
والحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
واژگان: ابن جنید، منطق دو ارزشی، منطق فازی،جمع تبرعی،تنقیح مناط ،علت حکم، ذات المصلحة، حیثیت ذات المصلحة، جهة مماثلة در قضاء نوافل، جهة مسارعة در قضاء نوافل،مدیریت امتثال، کتب ابن جنید، اسماعیل جعفی، معنای وتران.
[1] بهجة الفقيه، ص: 167
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 303
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 276
[4] وسائل الشيعة، ج8، ص: 273
[5] همان، ص 272
[6] همان، ص 274
[7] همان، ص 275
[8] همان
[9] همان
[10] وسائل الشيعة؛ ج4، ص: 275
[11] همان، ص 277
[12] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 304
[13] بازنویسی مراد و مقصود حاج آقا: چون کلمات فقهاء، آن هم فقیهی بزرگوار مثل ایشان در انشائیات برای درک مبادی احکام به ذهن انسان کمک می کند.
[14] یکی از شاگردان.
دیدگاهتان را بنویسید