مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 39
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد : یک نکته در خود جمع بندی بحث اگر درست متوجه شده باشم در این که به هر حال همه نوافل 2 رکعتی هستند یا نه؟ ظاهرا نتیجه بحث به این جا رسید که می شود به عنوان قاعده اولیه گفت در جایی که دلیل خاص وجود نداشت بگوییم که شما نافله را 2 رکعتی بخوان اما اگر یک جایی غیر از نماز اعرابی به نافله ای برخورد کردیم آن جا ما نمی گوییم که نمی شود خواند یا مثلا باید با روایت روشنی سندا و دلالةً معین شود علاوه بر این که حالا خود شخصی هم آمد مبتدئة یک نماز مثلا 4 رکعتی خواند ما نمی گوییم مثلا نماز باطلی خوانده است.
استاد : خلاف سنت هم کرده است اما نه این که فاسق باشد کار حرام کرده باشد؛ آن اندازه دلیل دالّ بر آن نبود با مجموع چیزهایی که قبل و بعدش و خود بود و همین روایاتی که در بحث آمده است.
حالا حتی ما نمی گوییم که کسی که آمد خواند. ما به این فرد چه کار داریم؟ آن آقا از علمای یزد می گفتند یک منبری بالای منبرمی رود اگر خانم ها هستند توضیح می دهد اول مساحقه چیست و بعد می گوید این کار حرام است؛ ایشان گفتند توضیح که دادی دیگر تمام شد همان توضیح تو کافی است برای این که بروند انجام بدهند، این خیلی مهم است در این که یک چیزی را انسان بگوید و در مکلف القاء بکند یا نکند! ما می گوییم نماز مستحبی باید 2 رکعتی سلام بدهد ، مثنی مثنی است بین آن، تسلیم است اما اگر یک دلیل خاصی آمد روایتی وارد شد سند ندارد و ضعیف ندارد در این که بدون تسلیم 3 رکعت بخوانیم، 5 رکعت بخوانیم ، موونه زیاد علمی نمی خواهد که فقیه خیلی معطل آن باشد که ای وای! حالا ببینیم خب خلاف قاعده است؛ ببینید این حرف خیلی فرق دارد تا آن که ما دست به گُرده مکلف بزنیم که برو نماز را خودت یک نحو بخوان؛ منظور ما از این بحث این نیست که دست به گرده مکلف بزنیم که خلاف سنت برو، اما منظور ما بحث علمی اش است که اگر دلیلی آمد ، این دلیل خلاف یک قاعده که بخواهد چیز غیر مشروع را مشروع بکند، نیست ، چیزی که می خواهد غیر مشروع را مشروع بکند زور علمی می خواهد ببینید باید چطور بشود آخرش هم به احتیاط برگردد، روایت صحیحه اش هم برای این کار کافی نیست بلکه باید فتوا پشتوانه آن باشد.
اما اگر ما بگوییم آن قاعده، سنت بوده که سنت واجبه به نحوی که خلافش بدعت باشد، حرام باشد،موجب فسق باشد، اینطور قاعده ای نیست.
در این حد وقتی این را می گوییم از حیث بحث علمی فقهی، سهل است. من که به خیالم چیز عجیبی می آید که شخصی کتاب های دینی با صبغه دین که نوشته علماء بوده و در دسترس علماء بوده را بخواند ، این کتاب ها بگویند نماز را این نحو بخوان؟ بعد ما بگوییم نه، طبق قاعده فقه، احتیاط این است که این کار را نکنیم یا اصلا جایز نیست؛
چرا این را عرض می کنم؟ به خاطر این که این کتاب هایی که به دست ما رسیده است از پدر جد ارتکازات فقه به دست ما رسیده است این کسانی که عمرشان در تقدّس، در تدّین، در نماز و در این ها بوده ، این فقهاء ، این ها را به دست ما داده اند بعد می گوید احتیاط است گوش به حرف این ها نده، این احتیاط ما معلوم می شود که یک جایی اش مشکل دارد؛ همه تلاش من در این بحث ها این بوده که این ها را هیچ مشکلی ندارد، دلت جمع باشد، می گوید اگر شما در مصباح المجتهد دیدید یک نمازی که می گوید فلان طور بخوان همان طوری که گفته است بخوان و دغدغه نداشته باش؛ این عرض اصلی من است.
شاگرد : مرحوم صاحب مفتاح الکرامة در نقل اقوالی که داشتند یک عبارتی را از مختصر مرحوم ابن فهد آورده بودند
استاد : مهذب یا مختصر؟
شاگرد : المختصر در رسائل عشر ایشان است به عنوان رسائل عشر چاپ شده است آن وقت عبارت ایشان دو تا ویژگی دارد یکی این که بر خلاف سائر فقها این تخصیص را علاوه بر اعرابی به نمازهای دیگری هم سرایت دادند و اسم بردند و دوم این که تصریح کردند که حرمت ندارد. حالا من می خوانم ملاحظه کنید درست فهمیده ام؟ عبارتشان این است که
برو به 0:05:50
و لكل ركعتين تسليم عدا ما استثني، كالوتر و الأعرابي و أحد عشر ركعة ليلة الجمعة بتسليمه، في كل الفاتحة و التوحيد و المعوذتان مرة مرة، و يسجد بعد سلامه محولقا سبعا، و كأربع ليلتها.
و تكره البتراء، و لو أراد الزيادة على الثنتين في غير المنصوص جاز، و لو زاد سهوا اغتفر بلا جبر، و ان كان ركنا، لا ان فعل تركا واجبا، أو ترك فعلا من مشخصات الواجبة و ان لم يكن ركنا كتسبيح الركوع، كترك ركن حتى دخل في آخر سهوا [كما لو ترك الركوع و لم يذكر حتى سجد أو بالعكس يبطل صلاته].[1]
و لكل ركعتين تسليم عدا ما استثني، كالوتر و الأعرابي و أحد عشر ركعة ليلة الجمعة بتسليمه، في كل الفاتحة و التوحيد و المعوذتان مرة مرة، و يسجد بعد سلامه مَحولقا سبعا، و كأربع ليلتها.
بعد می فرمایند و تكره البتراء، و لو أراد الزيادة على الثنتين في غير المنصوص جاز،
استاد : این هم از آن هایی بوده که تا حالا برخورد با آن نکردم ؛ خوب است که خب ابن فهد هم که از بزرگان فقهایی هستند که در آن مرحله فقهی هم بوده که استاد فاضل مقداد صاحب کنز العرفان ( سیوری ) رضوان الله علیه که بودند یا شاگرد فاضل بودند؟ حالا من حافظه ام ضعیف است، می دانم که خلاصه ابن فهد از کسانی هستند که یک کلمه، حرفشان نیست یک آدمی از بزرگان فقه هستند.
شاگرد : با توجه به تصریحی که ایشان کردند که «فی غیر المنصوص جاز» پس نظر ایشان چیست؟
استاد : این همانی که دیگران می گفتند افضل ، اولی همان را حمل بر ظاهر عبارت کردند؛ در عباراتی که داشتیم بود آن ها هم گفتند افضل ، اولی ؛ افضل و اولی یعنی غیرش هم جایز است و حرام نیست و لذا هم وقتی نصی می رسد این قدر موونه علمی نمی خواهد که بگوییم با یک روایت شما می خواهید یک چیز غیر مشروع را بردارید.
شاگرد : فاضل مقداد، استاد ایشان بودند.
استاد : پس با یک واسطه به شهید اول می رسند. بسیار خوب! همین ایشان که در مقدمه عدة الداعی، همان قضیه معروف را آورده بود که عالمی به ابن فهد رسید و گفت که شما می گویید «علماء أمتی افضل من أنبیاء بنی اسرائیل»[2] شما چه کار می کنید؟ او عصا می انداخت و اژدها می شد ، ابن فهد هم بیل دستشان بود و مشغول آبیاری باغشان بودند بیل را انداختند و اژدها شد و یهودی این را دید؛ این را در مقدمه عدة الداعی بود و من قبلش هم شنیده بودم بعدا هم در مقدمة عدة الداعی دیدم فقط وقت مراجعه یادم می رود می خواهم ببینم که کتب تراجم صریحا کجا این را آوردند؟ آن آقایی که در مقدمه نقل کرده از کجا نقل کرده است؟ در اعیان الشیعه این ها هست یا نیست؟ یک تتمه ای هم دارد که آن دیگر عجیب است اگر عبارت پیدا شد آن عبارت را بخوانیم.[3]
بسم الله الرحمن الرحیم
لزوم التسليم بين الشفع و الوتر
ثمّ إنّ مقتضىٰ الإجماعات المنقولة في عدّة كتب، أنّ الشفع مفصولة عن الوتر بالتسليم؛ فالركعتان شفع، و الواحدة وتر، لا أنّ الوتر ثلاث بتسليمةٍ واحدة؛ بل لو حملتا على الركعات المعهودة، لم يكن للجمع بين العبارتين أثر ظاهر، و هو الذي يستفاد من أكثر الروايات الكثيرة الموردة في «الجواهر»، و جلُّها من غير الكتب الأربعة؛ و هي بعد استفاضتها، بل انجبارها بالفتاوىٰ أيضاً لولا الاستفاضة كافية في الدلالة علىٰ ما مرّ، و إن كان بعض ما أورده في «الجواهر» قابلًا للمناقشة في الاستدلال به، كقوله صلى الله عليه و آله و سلم صلاة الليل مثنى مثنى، و إذا خفت الصبح، فأوتر بواحدة ، لاحتمال الوتر بجعل آخر المثاني ثلاثاً توتر بسبب ضمّ الركعة الواحدة، مع أنّ الشفع خصوص آخر الصلوات قبل الوتر، لا كلّ شفع من صلاة الليل؛ فلعلّه يريد عدم تأخير الوتر عن الليل بالإتيان به قبل الصبح؛ أمّا أنّه بالوصل أو بالفصل، فلا يفهم من هذه الرواية وحدها.
و كذا ما في الأُخرىٰ من قوله عليه السلام يسلّم بين كل ركعتين و يوتر بواحدة ؛ فإنّه مغاير لأن يقال: يسلّم بعد كل ركعتين؛ فليس الوتر مجموع الثلاث التي ليس فيها بحيث يكون قبل الواحدة ممّا يسلّم فيه بين كل ركعتين. [4]
لزوم التسليم بين الشفع و الوتر
ثمّ إنّ مقتضىٰ الإجماعات المنقولة في عدّة كتب، اجماعات منقوله را حالا من الان نمی دانم منظور شریفشان کتاب ها را باید بیشتر بگردیم که صریحا اجماع منقول را در چه کتاب هایی آوردند؛ که چه؟ أنّ الشفع مفصولة عن الوتر بالتسليم؛همینی که همه به آن مأنوس هستند شفع و وتر که می گوییم شفع را سلام می دهیم بعد وتر، اجماعات این نحو می گویند؛ البته اجماع لسان ندارد ، معقد اجماع بر چیست؟ آن باید بیشتر تفحص بشود. معقد اجماع بر عدم جواز وصل است؟ یا بر فصل است؟ که می تواند با جواز هم سازش داشته باشد؟ چون عده ای مقابل آن ها می گفتند عدم جواز فصل؛ بر فصل اجماع است یعنی اجماع بر جواز فصل هست خلاصه باید لسان مجمعین را دید و ملاحظه کرد تا معقد اجماع را تشخیص داد ولی نزد حاج آقا واضح است که معقد اجماع همان عدم جواز وصل است ایشان معقد اجماع را این جور می دانند یعنی حتما باید سلام بدهید و اگر ندهید آن نماز مستحب شرعی نشده است أنّ الشفع مفصولة عن الوتر بالتسلیم فالركعتان شفع، و الواحدة وَتر، ولی حالا شما تعبیر وِتر فرمودید نمی دانم عنایت داشتید یا همین طور به زبانتان آمد؟ والشفع و الوتر که در آیه شریفه هست …
برو به 0:12:31
شاگرد : معروف این نیست که هر دو صحیح است.
استاد : درست است؟ از باب درست بودن … وِتر الموتور آن جا وِتر دارد اما آن وِتر به معنای وَتر نیست آن وِتر یعنی کسی که کشته شده و خون خواه ندارد. خلاصه لا أنّ الوتر ثلاث بتسليمةٍ واحدة؛ یعنی این نحو نمی شود که بگوییم وَتر یعنی سه رکعت نماز با یک سلام بل لو حملتا على الركعات المعهودة، لم يكن للجمع بين العبارتين أثر ظاهر،اگر وتر را بر آن رکعات سه گانه معهوده حمل بکنیم، جمع بین عبارتین اثری ندارد که شفع و وتر بگوییم؛ می گوییم ما شفع و وتری نداریم ، وتر سه رکعت است و سه رکعت هم وتر است ؛ وتر یعنی چه؟ یعنی طاق؛ 1 وتر است ، 3 وتر است ، 5 وتر است ، 7 وتر است؛ 7 و تر است نه این که شفع و وتر است! لذا می فرماید این که «والشفع و الوتر» نماز شفع و وتر، وقتی بین این دو تا جمع می کنیم یعنی پس این 2، 2 است و الا اگر این 2 به آن 1 چسبیده بود که 3 بود و 3 هم وتر، نباید بگوییم شفع و وتر؛ می فرمایند که لو حُملتا علی الرکعات اگر شفع و وتر را همان 3 رکعت نماز شب بدانیم خب! لم یکن للجمع بین العبارتین أثر ظاهر عبارتین یعنی عبارت شفع و وتر همانی که خودشان فرمودند که «أنّ الشفع مفصولةٌ عن الوتر» جمع بین شفع و وتر وقتی هست که دو تا نماز باشند و هو الذي يستفاد من أكثر الروايات الكثيرة الموردة في «الجواهر»، از روایات بسیاری استفاده می شود که این ها از همدیگر مفصول هستند یعنی نماز شفع و وتر داریم دو تا نماز هستند و جلُّها من غير الكتب الأربعة؛ جلّ این روایات کثیرة از غیر کتب اربعه است این را خود صاحب جواهر به همین افرادی که فرمودند که جلّ آن غیر از کتب اربعه است اشاره می کنند.[5] می دانید چرا صاحب جواهر این را می گویند؟ می گویند که
و العجب مما يحكى عن بعض المتبحرين من المحدثين قدس سره من أنه لم يرد بذلك خبر أصلا إلا حديث رجاء و رده بالضعف و الشذوذ، و لعل عذره تفرق الأخبار المذكورة في كتب الأصحاب، و خروج أكثرها عن الكتب الأربعة التي عليها مدار النظر في الغالب.[6]
و العجب مما يحكى عن بعض المتبحرين من المحدثين قدس سره من أنه لم يرد بذلك خبر أصلا إلا حديث رجاء بعضی از متبحرین گفته اند فقط یک حدیث داریم و قبلش صاحب جواهر چقدر حدیث آوردند! می گویند خیلی تعجب است او این همه حدیث را ندیده است؟!
بعد می گویند و لعل عذره تفرق الأخبار المذكورة في كتب الأصحاب، و خروج أكثرها عن الكتب الأربعة التي عليها مدار النظر في الغالب. غالبا همه کتب اربعه را می دیدند این هم در کتب اربعه نبوده و ایشان ندیده بوده است و گفته روایت ندارد.
ایشان هم فرمودند که جُلّها من غیر الکتب الاربعة و لذا مانعی ندارد که بعضی ها خبردار نشده باشند و هي بعد استفاضتها، بل انجبارها بالفتاوىٰ أيضاً لولا الاستفاضة استفاضه که خودش به مرحله حجیت و اطمینان می برد؛ اگر هم نبود استفاضه که خودش به اطمینان صدور و این ها نبود ، اگر انجبار به فتاوی و عمل شده بود فهی كافية في الدلالة علىٰ ما مرّ،یعنی مفصولیت شفع از وتر و إن كان بعض ما أورده في «الجواهر» قابلًا للمناقشة في الاستدلال به، كقوله صلى الله عليه و آله و سلّم صلاة الليل مثنى مثنى، و إذا خفت الصبح، فأوتر بواحدة با دو سطر توضیح دنباله اش در صفحه 12 می فرمایند
و كذا ما في الأُخرىٰ من قوله عليه السلام که آن جا هم هست و قوله صلی الله علیه و آله و سلّم : يسلّم بين كل ركعتين و يوتر بواحدة؛ فرمود این دو تا روایت؛ بعد خدشه کردن را شروع می کنند؛ صاحب جواهر شروع کردند روایات متعددی را آوردند
و الأصل في ذلك ورود الشفع و الوتر بهذا المعنى في الأخبار المستفيضة، بل و في الكتاب العزيز على ما روي في بعض تلك الأخبار، فعن كتاب دعائم الإسلام عن الصادق (عليه السلام) في قول الله عز و جل : «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ: الشفع الركعتان، و الوتر الواحدة التي يقنت فيها»
و عن تفسير علي بن إبراهيم «الشفع ركعتان و الوتر ركعة»
و لا ينافيه التفسير في بعض الأخبار بالخلق و الخالق أو بالحسنين و أمير المؤمنين (عليهم السلام) أو بيومي التروية و عرفة أو غير ذلك، كما يشهد له قوله تعالى «وَ لَيٰالٍ عَشْرٍ» فان المراد بها عشر ذي الحجة كما عن المشهور، إذ الكتاب يحتمل الوجوه المختلفة و البطون المتعددة، و إن كان الأوفق باللغة إرادة
الشفع و الوتر من كل شيء، كما يقرب منه ما عن مجمع الطبرسي عن النبي (صلى الله عليه و آله) «ان الشفع و الوتر هما الصلاة، منها شفع و منها وتر»
بل لعل مراده ما ذكرنا مع حمل ذلك منه على بيان الأفراد دون تعيين المراد، بل يمكن حمل الأخبار السابقة على ذلك أيضا، فتخرج الآية حينئذ عن الدلالة على المطلوب، لكن الخبرين الأولين و إن حملا أيضا على بيان الأفراد دالان عليه … [7]
و الأصل في ذلك ورود الشفع و الوتر بهذا المعنى في الأخبار المستفيضة، بل و في الكتاب العزيز على ما روي في بعض تلك الأخبار، فعن كتاب دعائم الإسلام عن الصادق (عليه السلام) في قول الله عز و جل : «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ: الشفع الركعتان، و الوتر الواحدة التي يقنت فيها» این هم یک رکعت است ولی قنوت دارد.
و عن تفسير علي بن إبراهيم «الشفع ركعتان و الوتر ركعة» بعدا هم وارد یک بحث تفسیری می شوند که در این شفع و وتر را در بعض تفاسیر دارد که و لا ينافيه التفسير في بعض الأخبار بالخلق و الخالق و الشفع یعنی خلق والوتر یعنی خالق؛ چرا؟ چون خدا وتر است ، تمام مخلوقات *وَ مِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ*[8] بعضی روایات این جور آمده الشفع یعنی الخلق و الوتر یعنی الخالق أو بالحسنين و أمير المؤمنين (عليهم السلام) وتر، امیرالمومنین و شفع سبطین سلام الله علیهما أو بيومي التروية و عرفة مقابل عید قربان که مثلا شفع و آن هم وتر؛ روایتش را نمی دانم این فقط همین جوری فرمودند آدرس هم از تفسیر صافی دادند أو غير ذلك، كما يشهد له قوله تعالى «وَ لَيٰالٍ عَشْرٍ» فان المراد بها عشر ذي الحجة لیال عشر مناسب است با این که شفع و وتر هم عید قربان و عرفه باشد؛ خب چرا این ها مانعی ندارد؟ إذ الكتاب يحتمل الوجوه المختلفة و البطون المتعددة، و إن كان الأوفق باللغة إرادة الشفع و الوتر من كل شيء، همین هم بحث تفسیری آیه فرموده و الشفع و الوتر یعنی حقیقت شفع، حقیقت وتر؛ این حقیقت، این طبیعت مجاری ای دارد جَری هایی دارد در نماز می آید، در ماه می آید، در فلان می آید، در خلق و خالق هم می آید كما يقرب منه ما عن مجمع الطبرسي عن النبي (صلى الله عليه و آله) «ان الشفع و الوتر هما الصلاة، منها شفع و منها وتر» این هم حضرت فرمودند این صلاةً از آن شفع است و از آن وتر است یعنی در این جا مفهوم را دارند تطبیق می کنند …بل يمكن حمل الأخبار السابقة … لكن الخبرين بعد همین طور باز روایات را می آورند تا این دو تا روایتی که ما الان داریم میخوانیم:
برو به 0:19:54
و المرسل «كان النبي (صلى الله عليه و آله) يفصل بين الشفع و الوتر»و آخر «كان الرضا (عليه السلام) يسلم بين الشفع و الوتر و يقنت فيهما»و ثالث عن النبي (صلى الله عليه و آله) انه قال: «الوتر بركعة من آخر الليل»و رابع انه (ص) قال: «صلاة الليل مثنى مثنى، فإذا خشيت الصبح فأوتر بواحدة»و خامس انه (صلى الله عليه و آله) «كان بالليل يصلي أحد عشر ركعة، يسلم بين كل ركعتين، و يوتر بواحدة»و الحسن كالصحيح عن الصادق (عليه السلام) المروي في باب التفويض من أصول الكافي في حديث طويل «و النافلة إحدى و خمسون ركعة، منها ركعتان بعد العتمة جالسا تعد بركعة مكان الوتر»و خبر أبي بصير عنه (عليه السلام) أيضا المروي عن العلل «من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فلا يبيتن إلا بوتر، قال: قلت: تعني الركعتين بعد العشاء الآخرة قال: نعم، إنهما بركعة، فمن صلاها ثم حدث به حدث الموت مات على وتر، و إن لم يحدث به حدث الموت صلى الوتر في آخر الليل».و العجب مما يحكى عن بعض المتبحرين من المحدثين قدس سره من أنه لم يرد بذلك خبر أصلا إلا حديث رجاء و رده بالضعف و الشذوذ، و لعل عذره تفرق الأخبار المذكورة في كتب الأصحاب، و خروج أكثرها عن الكتب الأربعة التي عليها مدار النظر في الغالب.نعم الأشهر في الروايات إطلاق الوتر على الركعات الثلاث، و هي المفردة و الركعتان قبلها، بل لعلها تجاوزت حد المتواتر، و في مفتاح الكرامة «انها ربما نافت على أربعين خبرا» إلى آخره. لكن هي أنواع. [9]
و المرسل «كان النبي (صلى الله عليه و آله) يفصل بين الشفع و الوتر»
و آخر كان الرضا برای خبر آن رجاء
و ثالث عن النبي (صلى الله عليه و آله) که دومی اش را از صحیح نسائی در تعلیقه جواهر نقل کره اند
انه قال: «الوتر بركعة من آخر الليل»
و رابع انه (صلی الله علیه و آله و سلم ) قال: «صلاة الليل مثنى مثنى، فإذا خشيت الصبح فأوتر بواحدة»
و خامس انه (صلى الله عليه و آله) «كان بالليل يصلي أحد عشر ركعة، يسلم بين كل ركعتين، و يوتر بواحدة» این دو تا روایت آخری است که حاج آقا اشاره به آن کردند و می شود در آن مناقشه کرد؛ خود این دو تا روایت اصلا از طریق شیعه نیست؛ همین دو تا روایتی که حاج آقا اشاره کردند ولو یکی را در وسائل آدرس دادند شما اگر وسائل را ببینید وسائل جلد 3 ابواب المواقیت باب 46 حدیث 11 آدرس این کتاب را که تحقیقش فرمودند از وسائل 20 جلدی جلد 3 صفحه 188 آدرس می دهم.
و فی العلل وسائل از علل شیخ صدوق نقل می کنند اما سند اصلا به ابن عمر می رسد به همان نحوی که سنی ها دارند.
وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِينِيِّ جَمِيعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ بِشْرِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي يُوسُفَ عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: صَلَاةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى- فَإِذَا خِفْتَ الصُّبْحَ فَأَوْتِرْ بِوَاحِدَةٍ- إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْوَتْرَ لِأَنَّهُ وَاحِدٌ.[10]
این در وسائل یکی اش هست که از طریق شیعه در علل آمده ولی سند به آن ها ختم می شود و از طریق ائمه نبوده است.
آن بعدی هم که حاج آقا اشکال می کنند می بینید پاورقی از سنن بیهقی آدرس داده اند یعنی در جواهر هم از سنن بیقهی پیدا کردند؛ محقق جواهر که کتاب را تحقیق می کردند از سنن نسائی و سنن بیقهی آدرس دادند چون این روایت بعدی اصلا در کتب شیعه نبوده است آن یکی هم که عرض کردم بود باز از طریق سند اهل سنت به ابن عمر می رسد.
خب حالا این روایت کجاست؟ در سنن نسائی و بیهقی است؟ نه ، هر دو روایت در صحیح مسلم و بخاری هم هست. از چیزهایی که من تازه برخورد کردم در این سایت رسمی خود الشاملة یک نسخه جدید الشاملة گذاشته 5300 کتاب چقدر روی آن کار کردند؛ یکی از کارهای بسیار خوب طلبگی آن ، تخریجش است؛ تخریج را دارد این جا دارد که آدم آن را تحصیل بکند که الان من نسخه اش را داشتم شما بزنید مثلا همین«اوتر بواحدة» یا «اذا خفتَ الصبح فاوتر» زدم شاید حدود خیلی زیاد حدود 400 – 500 کتاب را تخریج کردند. این ها را چه کار کردند؟ همه را می آورد یعنی ولو لفظ هایش هم مثل هم نباشد در همین صحیح بخاری یک جا هست «اذا خفتَ الصبح»، یک جا دارد «اذا خشیتَ الصبح» این ها را همه را چون خودشان دیدند … البته تخریج یعنی فقط باید به ابن عمر برسد اگر یک صحابی دیگری نقل کرده باشد آن ها در تخریج خودشان نمی آورند؛ در آن یک نرم افزار دیگری بود چند جلسه قبل عرض کردم جوامع الکلام بود آن دو بخش دارد هم الان این روایت را بزنید همان کلید تخریج را بزنید ، تخریجات را از یک صحابی می آورد یک کلیدی دارد شواهد؛ کلید شواهد را بزنید همین مضمون از غیر ابن عمر هم که آورده، هم برای شما می آورد خلاصه این ها کارهایی است که این ها روی آن انجام دادند
شاگرد : جوامع الکلام را آقای کمالی می گفتند سایتش مسدود بود یعنی مشکل وهابیت دارد …
استاد : شاید تازه شده، برای من مسدود نبود
برو به 0:24:39
شاگرد : فقط همان احادیث بود؟
استاد : بله! کتب است islam.web شاید. ولی حالا هست وقتی گرفته شده دیگر مدت حسابی هم طول می کشد تا از آن فشردگی بیرون بیاید و هست اگر کسی بخواهد برای همدیگر … چون خودشان هم آن یکی را آزاد کردند؛ این یکی هم همین طور است ولی این نسخه جدیدی که خود سایت رسمی الشاملة گذاشته است روی آن خیلی کار شده است 5300 کتاب همه مهر خود سایت است و زحماتی که روی آن کشیدند به صورتی است که اگر قفلش را یعنی مهرش را بردارید ، قفل خود نرم افزار ، نه ؛ قفل کتاب را، هر کتابی را قفل می کنند که نتوانید ویرایش کنید؛ اگر بخواهید از سایتشان پشتیبانی بشود اگر بروید در آن بخش و قفلش را بشکند دیگر برای خودتان است ویرایش می کنید هر کاری بخواهید می توانید بکنید ، حاشیه می زنید. منظور این 5300 کتاب قفل شده ای که خودشان دارند، الان 700 تا هم اضافه شده است یعنی 5300 تا ، 6000 تا کتاب می شود؛ منظور حالا این چیزهایی است که الان در دست ها هست و فایلش عمومی هم هست ؛ الان اگر همین روایت را بزنید از صحیح بخاری و مسلم و نسائی و … نه فقط بیهقی موارد متعدد می آورد با همه طرق و سند های مختلفی که بوده است؛ البته تخریج آن ها خیلی طول می کشد الان این نسخه اولش هم هست الاصدار الاول، نه یعنی نسخه اول شامله ، یعنی نسخه سومش است آن نسخه کتابخانه ای اش نسخه اولی اش است.
خود نرم افزار شامله من همیشه زیاد عرض می کنم مثل قفسه کتاب می ماند؛ قفسه کتاب، قفسه است و کتاب را داخلش می گذارند آن کتاب هایی که در قفسه می گذارند آن می شود کتابخانه ای که مشتمل بر کتاب است. آن وقت تخریجاتی که تا حالا انجام دادند حدود 450- 460 تا کتاب است که این ها به هم مربوط هستند؛ تا از این 400 تا کتاب شما به یک روایت برخورد کردید آن دکمه تخریج را بزنید در 400 تا کتاب هر چی سند از همین صحابه هست به شما نشان می دهد ؛ خلاصه بین این، در این حرف ها می روم برای این است که این ها را نافع می دانم که یک کسی تجربه ای دارد موجب استفاده می شود.
خب عرض کنم که پس این روایت اول است که در صحیح بخاری و مسلم این ها همه اش هست و این هایی که همه تخریج شده همه از ابن عمر است که این ها این جور نقل کردند.
صَلَاةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى- فَإِذَا خِفْتَ الصُّبْحَ فَأَوْتِرْ بِوَاحِدَةٍ نماز شب 2 رکعت 2 رکعتی است اگر دیدی قرار است صبح بشود أوتِر؛ حالا دیگر یک وتر بخوان بواحدة تا نماز شبت ختم به وتر شده باشند فلا یبیتنّ إلا بوتر خب حالا می خواهند که اشکال کنند.[11]
می فرمایند که قابلًا للمناقشة في الاستدلال به، چرا مناقشه می شود کرد؟ لاحتمال الوتر بجعل آخر المثاني ثلاثاً توتر بسبب ضمّ الركعة الواحدة، می گویند حضرت فرمودند که نماز شفع دو رکعت دو رکعت است وقتی صبح را ترسیدی «فأوتر» یعنی «فأوتر مفصولا»؟ سلام بده ؟ یا نه در رکعت دوم هستی؟ این که تا حالا جفت بوده ، دو و دو و دو همه جفت بوده ، «لا یبیتنّ بوترٍ» محقق نشده است پس تا «خفتَ الصبح» یکی به آن بدون سلام اضافه کن؛ بر فسخ دلالت ندارد می فرمایند لإحتمال الوتر که حضرت فرمودند «فأوتر» به این که بجعل آخر المثاني آن آخرین 2 رکعتی که داری می خوانی که خوف صبح می آید ثلاثاً این را سه تا کن تا وتر خوانده باشی و شب با وتر ختم شده باشد که توتَر یا توتِر یعنی مخاطب یا توتَر آن ثلاث به عنوان جمع بسبب ضمّ الركعة الواحدة، بسبب ضمّ رکعة واحده به آن 2 رکعتی توتِر یعنی تو وتر خواندی یا توتَر یعنی آن دو تا توتَر می شود یعنی 3 رکعت می شود و 3 رکعت هم وتر است مع أنّ الشفع خصوص آخر الصلوات قبل الوتر، لا كلّ شفع من صلاة الليل؛ بحث ما سر چیست؟ شفع و وتر؛ شفع آن آخرین دو رکعتی است و صحبت این روایت سر شفع نیست حضرت فرمودند 2 رکعت 2 رکعت بخوان تا ترسیدی صبح بشود ولو 4 رکعت بیشتر نماز شب نخواندی یک 1 رکعتی بخوان تا ختم به وتر کرده باشی و حال آن که 4 رکعت خواندی هنوز شفع نخواندی ، شفع آن آخرین 2 رکعتی است و بحث ما هم سر مفصولیت وتر از شفع است و این روایت از بحث ما خارج می شود یک وتر به دنبال آن نماز دو رکعتی لیل بخوان ولو 2 رکعتی دومی است، سومی است که هنوز 6 رکعت بیشتر نخواندی؛خب!فلعلّه يريد عدم تأخير الوتر عن الليل حضرت می خواهند بفرمایند وتر را در شب بخوان و نگذار صبح بشود فلعلّه یرید عدم تأخیر الوتر عن اللیل بالإتيان به قبل الصبح؛ ولو بقیه نماز شب ها را نخواندی، هنوز شفع معهود را هم نخواندی؛ رهایش کن تا شب تو به وتر ختم بشود.[12]
می فرمایند که فلعله یرید کذا أمّا أنّه بالوصل أو بالفصل، ببینید چه نقطه ویرگولی گذاشتند اصلا درست نیست باید تذکر داده بشود که این ها عوض بشود قبل از اتیان به صبح نقطه ویرگول نمی خواهد عبارت هنوز تمام نشده است فلعله ببینید باز هم نقطه روی آن قبلی آن ها هم نیاز نبود، این ها رهزن می شود ببینید مع أنّ الشفع خصوص آخر الصلوات قبل الوتر، لا كلّ شفع من صلاة الليل؛ فلعلّه این جا نقطه ویرگول نمی خواهد عبارت هنوز به هم وصل است فلعلّه يريد عدم تأخير الوتر عن الليل بالإتيان به قبل الصبح؛ فوقش این ویرگول باشد أمّا أنّه بالوصل أو بالفصل، فلا يفهم من هذه الرواية وحدها. «فأوتر بواحدة» یک وتری را بیاور حالا مفصولا یا موصولة بیاورم؟ ساکت است أمّا أنّه یعنی «أوتر» که به وتر ختمش کن بالوصل است؟ یعنی این یکی را بچسبان؟ أو بالفصل، فلا يفهم من هذه الرواية وحدها. عبارت ساکت است!
و كذا ما في الأُخرىٰ که در آن هم می شود خدشه کرد من قوله صلی الله علیه و آله و سلّم آن هم قوله علیه السلام آورده روایت اصلا در کتب نیامده است می بینید در پاورقی هم از سنن بیهقی به نقل محقق جواهر آدرس دادند ولی در صحیح بخاری و مسلم همه هست کتب متعدد آوردند این هم یادم نبود که از ابن عمر یا از دیگران است؟ يسلّم بين كل ركعتين و يوتر بواحدة ؛ خب این جا می فرمایند : فإنّه مغاير لأن يقال: يسلّم بعد كل ركعتين؛ فليس الوتر مجموع الثلاث التي ليس فيها بحيث يكون قبل الواحدة ممّا يسلّم فيه بين كل ركعتين.
نمی دانم شما عبارت در ذهنتان صاف می شود یا نه؟ من که تقریبا به اطمینان رسیدم که عبارت یک خللی دارد و یک چیزی از عبارت ساقط شده است و آن چیزی هم که ساقط شده است من دو تا کلمه گذاشتم تا کلمه ای که دیگر صاف باشد و شما ممکن است یک چیز دیگری بگذارید و یا اصلا عبارت را درست کنید؛ عبارت این است فإنه مغایرٌ … اول مطلب را عرض بکنم ببینید حاج آقا می فرمایند که روایت این است يسلّم بين كل ركعتين بین هر دو رکعت سلام می دهد خب وقتی می خواهد وتر بخواند ، وتر که یک رکعت است اگر بین شفع و وتر سلام بدهد ، بین کل رکعتین نشده است، بین نشده است؛ اگر بعد کل رکعتین بود می گفتیم خب شفع که 2 رکعت است بعدش سلام می دهد و بعد یک رکعت می خواند؛ چه دقت هایی که تفاوت می گذارند! خب وقتی بین نشد ، باز روایت ساکت می شود؛ بین دو رکعت سلام می دهد ، آیا آن آخری که بین نیست، بین کل رکعتین نیست، بین رکعتین و رکعتین واحدة است آن جا چه کار کند؟ ساکت است؛ خلاصه باید وتری باشد حالا یا مفصول می کند اما نه از باب این روایت و یا موصول می خواند چون از باب چیز دیگری است؛ می فرمایند که فإنّه مغاير دارند خدشه را می گویند لأن يقال: يسلّم بعد كل ركعتين؛ با این که همان روایت بین کل رکعتین هست فليس الوتر إی ؛ إی می خواهیم این جا اضافه کنیم فلیس الوترُ إی مجموع الثلاث التي ليس فيها تسلیم ( یک کلمه تسلیم هم اضافه می کنیم که عبارت می خواهد و اگر نباشد ، سر نمی رسد ) فلیس الوترُ إی مجموع الثلاث التي ليس فيها تسلیم بحيث يكون قبل الواحدة ممّا يسلّم فيه بين كل ركعتين. وتری که 3 رکعت باشد هرگز به این صورتی که نیست که قبل الواحدة یسلّم بین رکعتین باشد بلکه یسلّم بین رکعتین و رکعة واحدة ؛ نه دو تا دو رکعتی. این اگر إی و تسلیم اضافه بشود دیگر عبارت صاف است اما بدون آن وجوه دیگری هم می خواستند درست بکنند این از همه اش بنظرم صاف تر بود که چاره ای نداریم؛ حالا نمی دانم شما الان یا بعدا می توانید عبارت را درست بکنید یا نه؛ ما که نشد!
شاگرد : چرا إی لازم است؟
برو به 0:44:24
استاد : چون اگر إی نگذاریم مجموع خبر «لیس» می شود و عبارت بهم می ریزد؛ اگر مجموع، خبر «لیس» بشود «فلیس الوتر مجموعَ الثلاث»؛ بخواهیم هم صفت برای مجموع بگیریم ، «مجموعة الثلاث» باید باشد و اشکالات دیگر. حالا محتملات متعددی اندازه خودم فکرش کردم، نشد. اگر هم خبر لیس بشود یکی گفتم که فلیس یعنی بگوییم «فلا یکون» و این ها هم نقطه ویرگول را برداریم تتمه لا یقال باشد فإنّه مغایرٌ لأن یقال یسلم بعد کل رکعتین فلا یکون الوتر … یعنی اگر آن جوری باشد فلا یکون؛ ولی باز هم آن هم با همه محتملات سر نرسید حالا شما هم فکری بکنید ان شاء الله اگر چیزی حل کردید فردا برای ما بفرمایید.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
تگ: نماز مستحبی غیر دو رکعتی، سلام بین شفع و وتر، وتر، شفع، وتر سه رکعتی، المکتبه الشامله، تخریج مکتبه شامله، طرق عامی در روایات شیعی
پایان
[1] الرسائل العشر (لابن فهد)، ص: 104
[2] . الصراط المستقیم الی المستحقی التقدیم،ج ١ ص١٣١ عن النبی صلی الله علیه و آله.
[3] . شاگرد : کدام ترجمه اش است؟ دو تا دارد.
استاد : من یادم نیست در یزد دیدم این جا ندارم.
شاگرد : یکی تحت عنوان آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز است و یکی آیین بندگی و نیایش این دو تا اسم را دارد.
استاد : من یادم نیست شاید فقط همین بود ترجمة عدة الداعی حالا در مقدمه این در وصف حال ایشان یا در اعیان الشیعه و جای دیگر.
شاگرد : تتمه اش را هم بفرمایید.
استاد : تتمه اش را نمی دانم؛ علی ای حال می گویند که واهمه نکردند و بعد گفتند اگر حضرت واهمه کردند از این که لا تخف من دیدی که بدون واهمه گرفتم و دوباره برگشت؛ افضلیت را می خواستند بگویند نمی دانم حالا این هم در دنباله اش شاید بود. ولی ابن فهد در این که در زمان خودش از اوتاد زمان خودش بوده این تعبیرات را دارند حالا مثلا آقای آسید محسن چه چیزهایی گفتند نمی دانم اما خیلی بزرگ بودند ولی خب منظور از این جور فقیه بزرگی که شاگرد فاضل مقداد بودند و کتاب های بزرگی دارند این عبارت خیلی یادداشت کردنی است.
[4] بهجة الفقيه، ص: 11 – 12
[5] جواهر الکلام فی شرایع الاسلام ، ج7 ، ص59
[6] همان، ص58-59
[7] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 56 – 57
[8] سوره ذاریات، آیه49
[9] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 58 – 59
[10] وسائل الشيعة، ج4، ص: 260
[11] شاگرد : این روایت عامی بعدا از روات شیعه مثل سعد بن عبدالله نقل شده است
استاد : سعد هم که خودش کاره ای نیست او فقط نقل کرده و گفته است که من از چه کسی نقل می کنم، از معصومین نقل نکرده است.
شاگرد : یعنی می شود این استفاده را کرد که مثلا استناد به روایت عامی در بین صحابه بوده بین اصحاب ائمه یعنی این نحو نبوده که مثلا وضعیتی که بعدا جا افتاد در مصنفین شیعه کتب حدیثی ما مثل مرحوم صدوق یا مرحوم کلینی که اقتصار داشتند بر این که آن روایاتی که فقط شیعه باشند.
استاد : این را الان خود صدوق نقل کردند
شاگرد : بله، منتها چون در متن سند یک راوی شیعی وجود دارد اگر از اساس همه سنی بودند بعید بود این کار را بکنند؛ این می شود یک نکته ای را استفاده کرد که یعنی خود اصحاب ائمه احیانا روایت های عامی که احساس می کردند که در همان فضای تعالیم اهل بیت هست آن ها را نقل می کردند این طور نبوده به خاطر این که سند ، سند عامی بوده نسبت به روایت بی توجه باشند.
استاد : خب حالا این یک مورد که شاهد حیّ آن هست که الان برای ما مطرح است اما جاهای دیگر هم بوده است یا نه و این به عنوان یک سیره بوده، تفحص بیشتری می خواهد و اما این هم که این روایت را می گویید روایت عامی است و در کتاب های ما آمده است همان جا هم وقتی صاحب جواهر می آورند می گویند بعضی از متبحرین گفته اند که اصلا چنین روایتی نیست لذا ایشان هم می گویند این روایت در کتب اربعه نبوده ایشان گفته نیست؛ یعنی اصلا این ها را حساب نکرده بوده است؟ حالا ایشان می گویند مطلع نبوده؟ شاید هم مطلع بوده ولی این ها را روایت نمی دانسته و می گفته این ها از آن طریق است. آن چیزی را که فرمایش شما را الان یک مقدار مطرح می کند که قابل تحقیق می شود این است که آیا مثل صاحب جواهر که این روایت را آوردند برای استناد یک بحث فقهی در طول اصحاب از زمان شیخ و علامه و فاضل بوده یعنی در آن کتاب ها هم اسم این روایت ها را می برند یا نه؟ این اندازه ای که من در ذهنم هست و شما هم مطلع هستید در کتاب علامه وقتی که حالت تطبیقی فقه می نوشتند زیاد روایت عامی می آورند اما به عنوان استناد نمی دانم تحقیق بیشتری می خواهد؛ خیلی جاها در جواهر هست که می گویند و النبوی بعد می گویند این عامی است حالا این در کتاب اصحاب می آمده به عنوان استناد، صاحب جواهر رد کردند؟ صاحب جواهر نمی پذیرند؟ یا نه آن ها هم که می آورند اصلا به عنوان استناد نبوده است؟ به عنوان فقط ذکر تطبیقی اقوال و منابع بوده است، آن تحقیق بیشتری از مثل شیخ و علامه و محقق می خواهد.
برو به 0:31:08
شاگرد : بعضی اوقات که در خلاف به روایات آنها استناد میشود حالت جدل دارد.
استاد : بله که یعنی از باب مسلمات و مقبولات.
[12] . شاگرد : قدر مسلم این است که وتر آخری را -اگر اختلاف نباشد- می شود به شفع وصل کرد یا نه؟ مسلم این وتر را نمی شود به چیز دیگری وصل کرد.
استاد : مسلم از کجاست؟ وقتی وصل کرد آن 3 تا می شود همان 3 تایی که ابوحنیفه می گوید؛ خود ابوحنیفه می گوید بعدا بحث مفصل و سنگینی می رسد می گویند خود وتر یعنی 3 رکعت آخر، خب آن 3 رکعت آخر می شود مثل این است که نوافل شب را ترک کردی، نه این که شفع را ترک کردی وقتی 3 رکعت خواند، وتر را خوانده است وتر چیست؟ این 3 رکعت آخر است؛ قبلی ها چه بودند؟ آن نمازهای شب قبلی را ترک کرده است و الا آن وتر آخر لیل را به جا آورده بود.
شاگرد : اصلا عنوان این مساله را مطرح نکردند یعنی کأنّه مفروغ عنه گرفتند که این اصلا قابل بحث نیست ولی تا حالا در شفع که می شود بحث کرد؛ که میشود وصل کرد یا نه، آن یک محل بحث دیگری است،حالا آن تکه اول مناقشه باید مجموعه روایات را ببینیم البته استظهار از یک روایت هم کمک می کند.
استاد : ایشان هم همین را گفتند
شاگرد : همان توتِر فأوتر بواحدة با توجه به آن لا یبیتنَّ الا بوتر …
استاد : ایشان که گفتند و هی کافیة یعنی چه؟ همین حرف را ایشان گفتند؛ گفتند استفاده دارد، اجماع هست، کافی است تمام است ولو بخواهیم تک تکش را نگاه کنیم می شود مناقشه کرد.
برو به 0:36:14
شاگرد : من می گویم این مناقشه اصلا درست است؟
استاد : نمی خواهند که مناقشه بالفعل بکنند می گویند تک تک را بخواهیم می شود مناقشه کرد اما نه این که الان این مناقشه بالفعل است می خواهند رد کنند، می خواهند بگویند اگر بخواهیم! ببینید «کافیة و إن کان فی بعضه مناقشه» یعنی تک تکش که نگاه بکنید مناقشه است نخواستند این مناقشه را بالفعل سر برسانند می خواهند بگویند از حیث حکم در مجموعش گیری نداریم مراد از مجموعش معلوم است ، مجموعش مستفیض است و این مجموعی که مستفیض است، فقیه حکم را بدون دغدغه به دست می آورد ، تمام شد ولو بخواهید دست روی هر کدام بگذارید و بحث علمی بکنید می شود حرف زد؛ خب دست روی این بگذاریم یعنی با چیزهای دیگر با استفاضه ، با سائر ادله کار نداریم.
شاگرد : اصلا این درست است؟
استاد : در درس هم مکرر از کارهایی بود که خیلی زیبا و جالب بود این تعبیرشان زیاد بود می گفتند ما باشیم و این روایت؛ بحث علمی است یعنی فقه الحدیثی که من باشم و این روایت؛ فعلا از معلومات خارجی مان قطع نظر می کنیم و هیچی نمی دانیم.
شاگرد :ایشان بارها در درس می گفتند که اگر ما باشیم و این روایت و صدها روایت دیگر.
استاد : این را خودشان می فرمودند ولی منافاتی با همدیگر ندارد ؛ مطلب قشنگی بود فرمودند که
و دعوىٰ عدم إحراز البيان في المطلقات، مدفوعة بالمنع من عدم البيان الأعمّ ممّا في مجلس واحد[12] فرمودند کأنّه شارع در مجالس همه زمان ها یک مجلس است این ها آن ها را خودشان فرمودند برای سر رساندن بحث است. ما در بحث علمی عناصر تک تک بحث را یک بررسی جداگانه می کنیم این فی حد نفسه چه می گوید؟ بعد از این که استظهار تک تک شد بعد بیایم با همدیگر در نظر بگیریم ، رابطه یک کلام با خودش و عناصر داخل در خودش و رابطه این چیزی که استظهار شد با عناصر خارج خودش و بیرون از خودش. خب این ها منافاتی با همدیگر ندارد «و إن کان فی المناقشة» یعنی تک تکش را بخواهیم حرف بزنیم در درس هم زیاد این کار را می کردند که ما باشیم و این روایت؛ از نظر علمی ذهن خیلی قوی می شود و جلو می رود؛ همه اش ذهن منتظر این باشد که خروجی چیست؛ خب فقیه باید خروجی را دست بدهد شما مجبور هستید تک تک را ببینید ، مجموع را ببینید با همدیگر بسنجید و خیلی موارد می شود که در همین تک تک دیدن ها اصلا خروجی، اصلا دید آدم عوض می شود ، مکرر خودتان باید لمس کنید؛ می آید تک تک را می بینید می گویید از اول به ما گفتند مجموع مستفاد این است حالا که تک تک را می بینیم، می بینیم که مجموع گیری خودشان بوده است خیلی اتفاق می افتد؛ آن وقت وقتی شما تک تک را می بینید استظهار تک تکی می کنید طور دیگری جمع می کنید.