مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 38
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و عبارة المجمع لا تخلو عن إبهام مع الإشكال، و ذكر «السيّد» في حاشية «المفتاح» بعد نقلها: «كذا وجدناها».[1]
ابهام عبارت مجمع الفائدة را بحث کردیم به اندازه ای که در ذهن قاصر من بود که شاید نظر حاج آقا به همان «غیرهما» بود؛ چون غیرهمایی که ایشان داشتند مرجع ضمیرش خیلی واضح نبود، شاید همان جا فرمودند که و عبارة المجمع لا تخلو عن إبهام
از مطالب قبلی یک بحث دیگر هم ماند؛ این بود که فرمودند از «لیس فتوی محکم»
و نذر الوتر في غير الصلاتين لا يصحّ إلّا علىٰ كفاية الرجحان الآتي من قبل النذر، كما التزموا به في نذر الإحرام قبل الميقات، و فيه تأمّل.[2]
و نذر الوتر في غير الصلاتين لا يصحّ یعنی بگوید نذر می کنم یک رکعت نماز می خوانم، نه نماز وترِ نماز شب، فرمودند این صحیح نیست مگر بر آن مبنایی که نظیر در فقه دارد اما این جا گفته نشده است إلّا علىٰ كفاية الرجحان الآتي من قبل النذر، مگر این که بگوییم همین خودش ولو فی حد نفسه رجحان ندارد، اما وقتی ناظر نذر کرد رجحان می آورد و نظیر همین بحث هایی که در اصول داریم که در آنِ واحد ناذر دو کار دارد انجام می دهد اما در طول هم؛ همین که می گویند «لله علیَّ» با گفتن این، اول رتبةً برای منذور رجحان می آید سپس نذر وجوبی برای او منعقد می شود. پس با یک «لِله علیَّ» در آنِ واحد دارد دو تا کار طولی را انجام می دهد رجحان من قِبل النذر آمده، قبل زمانی نیاز نیست ، لازم نیست یک آناً مّایی قبل از لِله،کار راجح باشد. علی کفایة الرجحان الآتی من قبل النذر که کفایت می کند و فیه تأمل، و فیه به اصل این مطلب می خورد که رجحانی که از ناحیه ناذر بیاید قبول نیست که این طور نذری درست باشد که در آنِ واحد رجحان را بیاورد. خب حالا نظیری که آوردند چیست؟ كما التزموا به في نذر الإحرام قبل الميقات، نذر احرام قبل المیقات، آن جا از حیث حکم مشکلی ندارد، دلیل داشت اما خب این چطور می شود؟ شما می گویید احرام قبل از میقات جایز نیست، منعقد هم نیست ولی اگر نذر بکند درست است. این نذر چه کار می کند؟ چطور غیر مشروع را مشروع می کند؟ گفتند با صرف نذر کردن رجحان می آید. آن هم همین است پس ممکن است که با عمل نذر رجحانی که نبود بیاید. اول رجحان بیاید در آنِ واحد و طولا بر آن انعقاد و صحت نذر مترتب بشود که به وسیله خود نذر آمده است. مثل استعمال حقیقی -که عرض کردم صبح داشتیم مباحثه اش میکردیم- هنوز موضوع له نداریم اما به وسیله استعمال وضع را صورت می دهد یعنی به وسیله یک کار استعمال، هم وضع می آورد هم در همان آن حتی بدون آناً مای قبلش، در موضوع له استعمال می کند، این کافی است. اما این جا می فرمایند و فيه تأمّل به خاطر این که آن در نذر این طوری نیست که اگر این طور باشد کأنّه مثلا هر کجا یک رجحانی ندارد بگوییم برای خداوند است که من فلان کار را بکنم، کاری که غیر مشروع است یک کاری که مرجوح روشن است یا حرام است ، این که نمی شود؛ آن متعلق خود نذر باید از قبل یک رجحانی در آن باشد تا بتواند تقرب کند به کاری که مرجوحیت ندارد بلکه تساوی طرفین هم به فتوای خود حاج آقا ندارد و نه یک رجحانی دارد که بتواند آن تقربٌ به را بتواند صورت بدهد.
اما خب اصل خود این بحث چگونه است؟ آیا این رجحان از قِبَل نذر می آید یا نه؟ اصل مطلب در جواهر جلد 18 صفحه 122 آمده؛
لا خلاف بيننا بل الإجماع منا بقسميه عليه و النصوص به مستفيضة في أن من أحرم قبل هذه المواقيت لم ينعقد إحرامه[3]
برو به 0:04:53
لا خلاف بيننا بل الإجماع منا یعنی از شیعه بقسميه اجماع محصل نه منقول عليه بر این حکمی که می خواهیم و النصوص به مستفيضة نصوص مستفیضه هم هست که في أن من أحرم قبل هذه المواقيت لم ينعقد إحرامه؛ حکم وضعی است. حکم تکلیفی هم اگر باشد باز خیلی موارد متعددی مشکلی پیش نمی آید. چرا؟ وقتی تکلیف شد، تکلیف دائر مدار قدرت وی می شود تکلیف است که مثلا در مسجد شجره احرام می بندد و وقتی الان مانع دارد تکلیف ساقط می شود و به الاقرب فالاقربمنتقل می شود یا اگر عصیان هم کرد به نحو ترتب ممکن است درست بکنیم، اما وقتی وضعی بود دیگر نمی شود کاری بکنند لم ینعقد احرامه آن جا احرام بست، بست و اگر نبست دیگر احرام نیست. این دیگر وقتی عصیان کرد غیر از این که حالا تکلیف هر چیزی می خواهد باشد ولی منعقد نشده است. من أحرم قبل هذه المواقيت لم ينعقد إحرامه این قاعده مسلم اصلی را فرض گرفتند و الان زمان ما طوری شده که در فتاوی که می بینیم به صورت یک مطلب ارسال مسلم است که می گویند کأنّه مذهب شیعه بر این است.
وسائل چاپ اسلامیه جلد8 از آن 20 جلدی ها عرض می کنم باب نهم ابواب المواقیت باب نهم صفحه 231 آن مستفیضه ای هم که صاحب جواهر فرمودند آن جا متعدد هست، چون از بحث در روایات، بنده مقصودی دارم، مرور این روایات را خوب است که آن بزنگاه فرمایش حضرت را بخوانیم. در باب نهم ، 6 تا روایت ایشان فرمودند یکی این که
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى بَدَنَةً- قَبْلَ أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى الْوَقْتِ الَّذِي يُحْرِمُ فِيهِ- فَأَشْعَرَهَا وَ قَلَّدَهَا- أَ يَجِبُ عَلَيْهِ حِينَ فَعَلَ ذَلِكَ مَا يَجِبُ عَلَى الْمُحْرِمِ- قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا انْتَهَى إِلَى الْوَقْتِ- فَلْيُحْرِمْ ثُمَّ لْيُشْعِرْهَا وَ لْيُقَلِّدْهَا- فَإِنَّ تَقْلِيدَهُ الْأَوَّلَ لَيْسَ بِشَيْءٍ.[4]
رَجُلٍ اشْتَرَى بَدَنَةً- قَبْلَ أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى الْوَقْتِ الَّذِي يُحْرِمُ فِيهِ- فَأَشْعَرَهَا وَ قَلَّدَهَا- أَ يَجِبُ عَلَيْهِ حِينَ فَعَلَ ذَلِكَ مَا يَجِبُ عَلَى الْمُحْرِمِ اشعار و تقلید قبل از میقات کرده است حضرت فرمودند نه تروک نیامده – قَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا انْتَهَى إِلَى الْوَقْتِ- فَلْيُحْرِمْ ثُمَّ لْيُشْعِرْهَا وَ لْيُقَلِّدْهَا- فَإِنَّ تَقْلِيدَهُ الْأَوَّلَ لَيْسَ بِشَيْءٍ. تقلید اولی چیزی نبوده است. این روایت کتاب الکافی بود.
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَحْرَمَ بِحَجَّةٍ فِي غَيْرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ دُونَ الْوَقْتِ- الَّذِي وَقَّتَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ لَيْسَ إِحْرَامُهُ بِشَيْءٍ- إِنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَلْيَرْجِعْ- وَ لَا أَرَى عَلَيْهِ شَيْئاً فَإِنْ أَحَبَّ أَنْ يَمْضِيَ فَلْيَمْضِ- فَإِذَا انْتَهَى إِلَى الْوَقْتِ فَلْيُحْرِمْ مِنْهُ وَ لْيَجْعَلْهَا عُمْرَةً- فَإِنَّ ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ رُجُوعِهِ لِأَنَّهُ أَعْلَنَ الْإِحْرَامَ بِالْحَجِّ.[5]
عَنْ رَجُلٍ أَحْرَمَ بِحَجَّةٍ فِي غَيْرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ دُونَ الْوَقْتِ- الَّذِي وَقَّتَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ لَيْسَ إِحْرَامُهُ بِشَيْءٍ- إِنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَلْيَرْجِعْ این احرام بی خود بوده …[6]
خب! می خواهد برگردد تا وقتش بشود … فَإِنْ أَحَبَّ أَنْ يَمْضِيَ فَلْيَمْضِ- فَإِذَا انْتَهَى إِلَى الْوَقْتِ فَلْيُحْرِمْ مِنْهُ وَ لْيَجْعَلْهَا عُمْرَةً- فَإِنَّ ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ رُجُوعِهِ لِأَنَّهُ أَعْلَنَ الْإِحْرَامَ بِالْحَجِّ. خب اصلش این بود که بتواند برگردد.
در روایت دیگر
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ وَ مَنْ أَحْرَمَ دُونَ الْوَقْتِ فَلَا إِحْرَامَ لَهُ.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِيدِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى الْمَأْمُونِ فِي كِتَابٍ وَ لَا يَجُوزُ الْإِحْرَامُ دُونَ الْمِيقَاتِ- قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّٰهِ .
وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ- إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ إِنَّ أَفْضَلَ الْإِحْرَامِ- أَنْ يُحْرِمَ مِنْ دُوَيْرَةِ أَهْلِهِ- قَالَ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَالَ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ- وَ وَقَّتَهُ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ وَ إِنَّمَا كَانَ بَيْنَهُمَا سِتَّةُ أَمْيَالٍ- وَ لَوْ كَانَ فَضْلًا لَأَحْرَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ- وَ لَكِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ- تَمَتَّعُوا مِنْ ثِيَابِكُمْ إِلَى وَقْتِكُمْ.[7]
قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ- إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ إِنَّ أَفْضَلَ الْإِحْرَامِ- أَنْ يُحْرِمَ مِنْ دُوَيْرَةِ أَهْلِهِ احرام افضل این است که از خانه خودش محرم بشود و برود مثل حج است– قَالَ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام امام باقر قبول نکردند فَقَالَ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ پس چرا از مدینه احرام نبستند؟– وَ وَقَّتَهُ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ وَ إِنَّمَا كَانَ بَيْنَهُمَا سِتَّةُ أَمْيَالٍ- وَ لَوْ كَانَ فَضْلًا لَأَحْرَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ اگر افضل این بود که حضرت هم از مدینه احرام می بستند– وَ لَكِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ- تَمَتَّعُوا مِنْ ثِيَابِكُمْ إِلَى وَقْتِكُمْ. تا به وقت برسد می خواهید برسید لباس ها تن شما باشد و بع لباس هایتان متمتع بشوید.
برو به 0:10:27
روایت ششم هم هست. باز آن هایی که دلالتش خیلی خوب است :
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ أَحْرَمَ مِنْ دُونِ الْمِيقَاتِ الَّذِي وَقَّتَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص- فَأَصَابَ مِنَ النِّسَاءِ وَ الصَّيْدِ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ.[8]
یعنی احرامش هم تروک احرام را ندارد. این باب نهم و دهم که اخبار مستفیضه ای بود که خوانده شد.
و عدم جواز مرور باز باب یازدهم روایات خوبی دارد که قدم جدیدی در بحث وارد می کند. حضرت فرمودند که
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْإِحْرَامُ مِنْ مَوَاقِيتَ خَمْسَةٍ وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- لَا يَنْبَغِي لِحَاجٍّ وَ لَا مُعْتَمِرٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَهَا وَ لَا بَعْدَهَا- وَ ذَكَرَ الْمَوَاقِيتَ ثُمَّ قَالَ- وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَرْغَبَ عَنْ مَوَاقِيتِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[9]
الْإِحْرَامُ مِنْ مَوَاقِيتَ خَمْسَةٍ وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- لَا يَنْبَغِي لِحَاجٍّ وَ لَا مُعْتَمِرٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَهَا وَ لَا بَعْدَهَا- وَ ذَكَرَ الْمَوَاقِيتَ ثُمَّ قَالَ حضرت مواقیت خمسه را فرمودند ثمَّ قال- وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَرْغَبَ عَنْ مَوَاقِيتِ رَسُولِ اللَّهِ ص آن قدر این سنت مراعاتش مهم است که آثار بر آن بار شده است.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُرَوَّى بِالْكُوفَةِ- أَنَّ عَلِيّاً ع قَالَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ حَجِّكَ- إِحْرَامَكَ مِنْ دُوَيْرَةِ أَهْلِكَ- فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَوْ كَانَ كَمَا يَقُولُونَ- لَمَا تَمَتَّعَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِثِيَابِهِ إِلَى الشَّجَرَةِ.[10]
اگر افضل این است که چرا حضرت افضل را رها کردند و از مسجد شجرة آمدند؟
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُثَنًّى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُحْرِمَ دُونَ الْوَقْتِ- الَّذِي وَقَّتَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنَّمَا مَثَلُ ذَلِكَ- مَثَلُ مَنْ صَلَّى فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً وَ تَرَكَ الثِّنْتَيْنِ.[11]
کسی که قبل از میقات، احرام ببندد مثل کسی است که در سفر 4 رکعت نماز بخواند و 2 رکعتی را رها کند ترک الثنتین.
باز روایت چهارم هم همین مضمون است؛ آن چیزی را که صاحب جواهر آورده بودند و من به خاطر آن بقیه را هم خواندم این بود:
وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُيَسِّرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا مُتَغَيِّرُ اللَّوْنِ- فَقَالَ لِي مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ قُلْتُ مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا- فَقَالَ رُبَّ طَالِبِ خَيْرٍ تَزِلُّ قَدَمُهُ- ثُمَّ قَالَ يَسُرُّكَ أَنْ صَلَّيْتَ الظُّهْرَ أَرْبَعاً فِي السَّفَرِ- قُلْتُ لَا قَالَ فَهُوَ وَ اللَّهِ ذَاكَ.[12]
عَنْ مُيَسِّرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام شاید به نظر صاحب جواهر این مثلا دلالتش هم بر حکم تکلیفی که جای خودش ، بر وضعی هم چون روشن بوده بین همه این روایت ها، صاحب جواهر این یکی را آوردند؛ دیدید خیلی بود اما این روشن تر است چون حضرت مثال زدند عَنْ مُيَسِّرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَنَا مُتَغَيِّرُ اللَّوْنِ میسره می گوید خدمت امام علیه السلام رسیدم رنگ صورتم پژمرده بود– فَقَالَ لِي مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ با حال احرام سخت است ، از کجا محرم شدی؟ قُلْتُ مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا- فَقَالَ رُبَّ طَالِبِ خَيْرٍ تَزِلُّ قَدَمُهُ چه بسیار کسانی که دنبال خیر هستند اما قدمشان می لغزد– ثُمَّ قَالَ يَسُرُّكَ أَنْ صَلَّيْتَ الظُّهْرَ أَرْبَعاً فِي السَّفَرِ خوشت می آید که در مسافرت نماز ظهر را 4 رکعت بخوانی؟– قُلْتُ لَا قَالَ فَهُوَ وَ اللَّهِ ذَاكَ این هم، همان است. در سفر اگر نماز 2 رکعتی را مسافر 4 رکعت بخواند چگونه است؟ باطل است. این هم حکم وضعی اش چون استفاده اش روشن بوده با تمثیلی که حضرت فرمودند و قسم هم خوردند «فهو والله ذاک» دلالت خیلی قوی شده است و لذا صاحب جواهر آوردند ولی گفتند آن روایت کافی قبلش هم باز بود که امام باقر سلام الله علیه فرمودند که فَإِنَّمَا مَثَلُ ذَلِكَ- مَثَلُ مَنْ صَلَّى فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً وَ تَرَكَ الثِّنْتَيْنِ.
روایت هفتم باز این ها مضامینی است که می خواهم بخوانم که در ذهنتان بیاید برای بحث کمک می کند و همین خود مضمونش هم جالب است
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ:كُنْتُ أَنَا وَ أَبِي وَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ- وَ عَبْدُ الرَّحِيمِ الْقَصِيرُ وَ زِيَادٌ الْأَحْلَامُ – فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَرَأَى زِيَاداً قَدْ تَسَلَّخَ جَسَدُهُ- فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ قَالَ مِنَ الْكُوفَةِ- قَالَ وَ لِمَ أَحْرَمْتَ مِنَ الْكُوفَةِ- فَقَالَ بَلَغَنِي عَنْ بَعْضِكُمْ أَنَّهُ قَالَ- مَا بَعُدَ مِنَ الْإِحْرَامِ فَهُوَ أَعْظَمُ لِلْأَجْرِ- فَقَالَ مَا بَلَّغَكَ هَذَا إِلَّا كَذَّابٌ- ثُمَّ قَالَ لِأَبِي حَمْزَةَ مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ- قَالَ مِنَ الرَّبَذَةِ قَالَ لَهُ وَ لِمَ- لِأَنَّكَ سَمِعْتَ أَنَّ قَبْرَ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِهَا- فَأَحْبَبْتَ أَنْ لَا تَجُوزَهُ- ثُمَّ قَالَ لِأَبِي وَ لِعَبْدِ الرَّحِيمِ- مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتُمَا فَقَالا مِنَ الْعَقِيقِ- فَقَالَ أَصَبْتُمَا الرُّخْصَةَ وَ اتَّبَعْتُمَا السُّنَّةَ- وَ لَا يَعْرِضُ لِي بَابَانِ كِلَاهُمَا حَلَالٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِالْيَسِيرِ- وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ يَسِيرٌ يُحِبُّ الْيَسِيرَ- وَ يُعْطِي عَلَى الْيَسِيرِ مَا لَا يُعْطِي عَلَى الْعُنْفِ.[13]
أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ- وَ عَبْدُ الرَّحِيمِ الْقَصِيرُ وَ زِيَادٌ الْأَحْلَامُ حجاحا سه تا بودیم – فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَرَأَى زِيَاداً قَدْ تَسَلَّخَ جَسَدُهُ- فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ خیلی سخت است! واقعا همان مقدارش هم این زمان با این همه ماشینها و امکانات، اذیت می شوند حالا آن زمان که دیگر مشخص است. قَالَ مِنَ الْكُوفَةِ از کوفه با حال احرام تا آن جا رفته بود – قَالَ وَ لِمَ أَحْرَمْتَ مِنَ الْكُوفَةِ- فَقَالَ بَلَغَنِي عَنْ بَعْضِكُمْ أَنَّهُ قَالَ- مَا بَعُدَ مِنَ الْإِحْرَامِ فَهُوَ أَعْظَمُ لِلْأَجْرِ هر چه احرام دورتر باشد این افضل است– فَقَالَ مَا بَلَّغَكَ هَذَا إِلَّا كَذَّابٌ آن کسی که این را به تو گفته یک آدم دروغگو بوده است– ثُمَّ قَالَ لِأَبِي حَمْزَةَ ابوحمزه ثمالی مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتَ- قَالَ مِنَ الرَّبَذَةِ گفت که از ربذة قبل از مدینه آن جا محرم شدم قَالَ لَهُ وَ لِمَ- لِأَنَّكَ سَمِعْتَ أَنَّ قَبْرَ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِهَا- فَأَحْبَبْتَ أَنْ لَا تَجُوزَهُ شنیدید قبر ابوذر آن جاست می خواستید بدون احرام رد نشوید؟ – ثُمَّ قَالَ لِأَبِي وَ لِعَبْدِ الرَّحِيمِ- مِنْ أَيْنَ أَحْرَمْتُمَا فَقَالا مِنَ الْعَقِيقِ ظاهرا در مکه بوده ازعقیق که در مسیر عراق است میقات خود اهل عراق است و این در مکه بوده است چون آن ها از آن مسیر می آمدند – فَقَالَ أَصَبْتُمَا الرُّخْصَةَ این تعبیر، خیلی تعبیر خوبی است در این روایت أصبتما الرخصة شما دو تا به آن رخصت اصابت کردید وَ اتَّبَعْتُمَا السُّنَّةَ متابعت سنت کردید– وَ لَا يَعْرِضُ لِي بَابَانِ كِلَاهُمَا حَلَالٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِالْيَسِيرِ برای من در هیچ باب حلالی عارض نمی شود مگر این که وقتی دو تایی آن حلال است من أیسر را می گیرم خدا هر دو را بر من جایز کرده و گفته خودت می دانی و به اختیار من واگذار کرده است من هم یسیر را می گیرم– وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ يَسِيرٌ يُحِبُّ الْيَسِيرَ یرید الله بکم الیسر– وَ يُعْطِي عَلَى الْيَسِيرِ مَا لَا يُعْطِي عَلَى الْعُنْفِ یا عَنَف شاید. چون خیلی کارهای سخت است که خدا مزدی را که برای یسیر می دهد … این روایات خیلی مضامین خوبی است.
شاگرد : روایاتی از آن طرفش داریم که
استاد : افضل الاعمال احمزها؟
شاگرد : شبیه همین ظاهرا از امام صادق علیه السلام با یکی از همین صوفی هاست که حضرت می فرمایند که … وقتی دو تا کار پیش بیاید نقطه مقابل همین است سبک ما همین است که دو تا کار پیش می آید ما سخت ترش را می گیریم؛ چون در این جا می گوید سبک ما این است که آن آسان تر را می گیریم دلیل هم می آوریم.
برو به 0:17:31
استاد : منافاتی ندارد تا آن جایی که من می دانم. ببینید گاهی است که یُسر و عُسر برای امور دنیاست؛ شما می خواهید خانه خاله بروید می توانید یک کیلومتر از این مسیر خط مستقیم بروید و می توانید دور بزنید؛ پیاده روی هم نیاز ندارید چون گفتند هر قدمی در راه خانه خاله مثلا بردارید … از این جور شوخی ها خب این یک کاری است که باید انجام بشود و حضرت می فرمایند در کارهایی که باید انجام بشود ، کاری است باید انجام بشود من أیسر را می گیرم؛ این کاری عقلایی است و همه عقلاء هم همین فرمایش حضرت را تایید می کنند اما یک کارهایی است که رنگش، رنگ تمتع به دنیا هست ، لباس نرم فلان بپوشم که راحت باشم پنبه فلان انتخاب کنم متکا بکنم تا سرم فلان باشد؛ نه این که یک کار دنیاست که باید انجام دهم و چارهای ندارم، مسافرت بروم آن راه سخت ترش را انتخاب کنم این مسافرت را باید بروم عقلاء نمی گویند، حضرت نگفتند که ما آن راه سخت تر را پیدا می کنیم.
شاگرد : این جا الان مقام، مقام عبادت است و «احمزها» است.
استاد : راه را باید بروم اما «احمزها» در همان عبادت هم همین است، من أشقّ را انتخاب نمی کنم.
شاگرد : در مورد نماز شب پیامبر که خودشان را به سختی میانداختند.
استاد : همان جا ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى[14] آن در شرایطی بود که آن ها هر کدامش حیثیت خاص خودش را دارد که بحث هم طولانی باشد می بینیم که تفاوت می کند. خود عبادت وقتی می خواهد انجام بشود یک کاری است در عبادت که باید بشود، کارهای انجام شدنی نه خود پیکره عبادت، این کارهایی که باید در مسیر عبادت انجام بشود؛ وقتی خدا هر دو را جایز کرده است آن أیسر را انتخاب می کنیم اما وقتی وارد عمل عبادی می شود تا مادامی که اقبال قلب دارد مانعی ندارد و آن جای خودش هم هست. ولی در عین حالی که حضرت آن کار را انجام می دادند وحی می آید که ما أنزلنا لتشقی یعنی همین برای این نیست که شما این را انتخاب کنید برای آن طرفش است و خود همین آیه موید همین روایت است اما آن جایی که یک نحو تمتع از حظوظ دنیاست آن جا خب مانعی ندارد حضرت می فرمایند ما اهل بیت طوری هستیم که حظوظ دنیا که پیش می آید آن که کمتر است آن که اشق بر نفس است آن را انتخاب می کنیم. مثلا در همان فرمایش امام صادق سلام الله علیه یادم می آید حضرت فرمودند که
مَا أَنْزَلْتُ الدُّنْيَا مِنْ نَفْسِي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَيْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا[15]
دنیا یعنی تمتع به دنیا مثل میتة می ماند اندازه ای که مضطر هستم انجام می دهم و این مانعی ندارد اما خود حضرت در اموری که باید انجام می شد آن کارهایی را که برایشان شاق بود انجام نمی دادند حضرت فرمودند پدرم هیکلشان سمین بود آن جوری می خواندند من این جوری می خوانم یعنی برای من سخت نیست ولی برای ایشان سخت بود و مواردی نظیر اینها.
خلاصه این مضمون با آن ها یک حیثیات ظریفی دارد، حیثیاتی که هم خیلی اش به کبریات بر می گردد که آن کبریاتش خیلی ظریف است تفاوت کبریات مثل همین که عرض کردم تفاوت در کبری است تمتع به حظوظ دنیا، غیر از انتخاب اشق بر نفس در تمتع حظوظ دنیا فرق دارد با انتخاب اشق بر جسد در کاری که لامحالة در دنیا باید انجام بدهیم این تفاوت روشن است در مواردی که پیش می آید بین آن چیزی که حتی خود عقلاء هم انتخاب می کنند.
بعد دو تا استثناء داریم. حالا ملاحظه کردید که این روایات متعدد بود که احرام جایز نیست.
داشتم عبارت صاحب جواهر را میخواندم:
لا خلاف بيننا بل الإجماع منا بقسميه عليه و النصوص به مستفيضة في أن من أحرم قبل هذه المواقيت لم ينعقد إحرامه قال ميسرة : «دخلت على أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) و أنا متغير اللون فقال لي: من أين أحرمت بالحج؟ فقلت: من موضع كذا و كذا فقال:
رب طالب خير يزل قدمه، ثم قال: أ يسرك إن صليت الظهر في السفر أربعا؟
قلت: لا، قال: فهو و اللّٰه ذاك»
فما عن العامة من جواز ذلك معلوم الفساد إلا لناذر الإحرام قبل الميقات، فان عليه الإحرام منه حينئذ كما صرح به كثير، بل المشهور نقلا إن لم يكن تحصيلا للمعتبرة و لو بالشهرة، ک جا هم دو تا روایت می آورند احرام ی آن بحث کردندصحيح الحلبي المروي عن الإستبصار «سألت أبا عبد اللّٰه (عليه السلام) عن رجل جعل للّٰه عليه شكرا أن يحرم من الكوفة، قال: فليحرم من الكوفة و ليف لله تعالى بما قال»
و خبر علي بن أبي حمزة «كتبت إلى أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) أسأله عن رجل جعل لله عليه شكرا أن يحرم من الكوفة قال: يحرم من الكوفة»
و خبر أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) «سمعته يقول: لو أن عبدا أنعم اللّٰه تعالى عليه نعمة أو ابتلاه ببلية فعافاه من تلك البلية فجعل على نفسه أن يحرم من خراسان كان عليه أن يتم»
و المناقشة في السند لو سلمت في الجميع مدفوعة بالشهرة، و في الدلالة باحتمال إرادة المسير للإحرام من الكوفة أو خراسان أو نحو ذلك كما ترى، على أنها لا تنافي الظهور الذي هو المدار في الأحكام، خصوصا مع عدم المعارض سوى قاعدة اعتبار مشروعية متعلق النذر في نفسه التي يجب الخروج عنها بما عرفت، سيما مع وجود النظير الذي قد مر في الصوم، فالاستناد إليها كما عن الحلي و الفاضل في المختلف بل عن المصنف الميل إليه في المعتبر بل في كشف اللثام أنه الأقوى كالاجتهاد في مقابلة النص. [16]
فرمودند که الإجماع بقسميه عليه و النصوص به مستفيضة که حالا حکم وضعی شده است از آن نصوص مستفیضه چیزی در آمده که الان دیگر کأنّه می گویند اجماع بقسمیه فرمودند لا خلاف بيننا بل الإجماع منا بقسميه عليه و النصوص به مستفيضة في أن من أحرم قبل هذه المواقيت لم ينعقد إحرامه اصلا احرامش، لا احرام است لیسی بشیء است باطل است. خب قال میسرة که هو و الله ذاک. تو می خواهی که در مسافرت نماز شکسته را 4 رکعتی بخوانی؟ باطل است؛ آن هم همان است.
فما عن العامة آن ها قول به آن طرفش دارند. فرمودند إجماع منّا ، اجماع از شیعه است فما عن العامة من جواز ذلك معلوم الفساد جایزنیست ،جواز تکلیفی و وضعی یعنی نه تنها جایز نیست بلکه انجام بدهد منعقد نیست إلا در متن شرایع هست ، در عروه هم مرحوم سید دارند و روی این دیگر خیلی صحبت شده است همینی که بحث ما الان رسیده است؛ دو مورد هست که اصحاب استثناء کرده اند؛ گفتند کسی که قبل از میقات نذر کند جایز است و یکی هم کسی که می خواهد برود و هنوز به میقات نرسیده است ماه رجب نزدیک است تمام بشود الانی است که هلال شوال را می بیند و ماه رجب بگذرد و او موفق نشده باشد در ماه رجب درک عمره رجبیه بکند؛ برای خائف فوت وقت که هلال شعبان حلول بکند و او نتواند عمره رجبیه انجام بدهد او هم قبل از میقات جایز است که احرام ببندد و دیگر محرم است و بعدش هم حالش، حال احرام رجبیه است ولو بعدا ماه شعبان حلول بکند؛ این دو تا استنثاء در متن شرایع هست و مرحوم صاحب جواهر روی آن بحث کردند و این جا هم این عبارتی که ایشان فرمودند می آید فما عن العامة من جواز ذلک معلوم الفساد إلا لناذر الإحرام قبل الميقات، اگر قبل از میقات برای احرام نذر کند دیگر اشکالی ندارد فان عليه الإحرام منه حينئذ كما صرح به كثير، بل المشهور نقلا یعنی مشهور طبق این عمل کردند که ناذر احرام می تواند محرم بشود إن لم يكن تحصيلا للمعتبرة و لو بالشهرة روایاتش معتبر است ولو به پشتوانه شهرت معتبر است و سندش هم هر کسی داشته باشد «معتبرة ولو بالشهرة»؛ این جا هم دو تا روایت می آورند ک جا هم دو تا روایت می آورند احرام ی آن بحث کردندصحيح الحلبي المروي عن الإستبصار «سألت أبا عبد اللّٰه (عليه السلام) عن رجل جعل للّٰه عليه شكرا أن يحرم من الكوفة، به خاطر شکر یک نعمتی گفته است که … قال: فليحرم من الكوفة و ليف لله تعالى بما قال» این روایت، مشهور هم به آن عمل کردند.
برو به 0:25:54
و خبر علي بن أبي حمزة «كتبت إلى أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) أسأله عن رجل جعل لله عليه شكرا أن يحرم من الكوفة قال: يحرم من الكوفة»
و خبر أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) «سمعته يقول: لو أن عبدا أنعم اللّٰه تعالى عليه نعمة أو ابتلاه ببلية فعافاه من تلك البلية فجعل على نفسه أن يحرم من خراسان كان عليه أن يتم» باید احرام را انجام بدهد.
بعد راجع به چه؟ بعد راجع به عمره مفرده هم باز استثناء داریم.
إلا لمن أراد العمرة المفردة في رجب و خشي تقضيه إن أخر الإحرام إلى الميقات، فإنه يحرم حينئذ قبله لإدراك إحرامها في رجب و إن وقع بقية أفعالها في شعبان بلا خلاف أجده فيه، بل عن المعتبر «عليه اتفاق علمائنا» و المنتهى «و على ذلك فتوى علمائنا» و في المسالك «هو موضع نص و وفاق» مضافا إلىصحيحة معاوية بن عمار «سمعت أبا عبد اللّٰه (عليه السلام) يقول:ليس ينبغي أن يحرم دون الوقت الذي وقته رسول اللّٰه (صلى اللّٰه عليه و آله) إلا أن يخاف فوت الشهر في العمرة»و صحيح إسحاق بن عمار سألت أبا عبد اللّٰه (عليه السلام) عن رجل يجيء معتمرا ينوي عمرة رجب فيدخل عليه الهلال قبل أن يبلغ العقيق أ يحرم قبل الوقت و يجعلها لرجب، أو يؤخر الإحرام إلى العقيق و يجعلها لشعبان؟قال: يحرم قبل الوقت لرجب، فان لرجب فضلا» [17]
إلا لمن أراد العمرة المفردة في رجب و خشي تقضيه إن أخر الإحرام إلى الميقات، فإنه يحرم حينئذ قبله لإدراك إحرامها في رجب و إن وقع بقية أفعالها في شعبان بلا خلاف أجده فيه، بل عن المعتبر «عليه اتفاق علمائنا» و المنتهى «و على ذلك فتوى علمائنا» و في المسالك «هو موضع نص و وفاق» مضافا إلى صحيحة معاوية بن عمار، فان لرجب فضلا حضرت فرمودند ماه رجب فضیلت دارد زودتر محرم بشود تا به فضیلتش برسد در صحیحه اول معاویة بن عمار دارد که ليس ينبغي أن يحرم دون الوقت الذي وقته رسول اللّٰه (صلى اللّٰه عليه و آله) إلا أن يخاف فوت الشهر في العمرة فوت الشهر! حتی دارد که لکل شهر عمرة؛ این ماه عمره اش را انجام ندادم؛ این ها هم خیلی بر طبقش فتوا هست و حالا فروعاتش را عرض می کنم چون این ها در بحث ما نافع است؛ همه جوانب را که آدم ببیند در استظهار از نصوص قبلی نافع می شود. هر ماهی برای خودش عمره دارد الان ماه رجب هم نیست در ماه محرم هست ، برای محرم که عمره انجام ندادم حالا هم الان هست که محرم بگذرد خب من قبل از میقات محرم می شوم برای این که احرام من، احرام ماه محرم باشد؛ بعدا هم می روم مشرف می شوم آن جا هم احرام ماه صفر را هم انجام می شود و دو تا می شود لکل شهر عمرة! احرام قبلی من در ماه قبلی بود … البته سر فروعات این ها اختلاف فتوا خیلی هست، منظور من روی حساب تصور فرض خود مسأله است. حالا آن چیزی که منظور ما بود رسیدیم این ها زمینه های فکر این روایات و این مطالب بود و اصل عدم انعقاد احرام و فروعات آن بود، تا این جا که حالا می آید که ما می گوییم کسی که نذر احرام کرده است، قبل از میقات، احرام جایز نیست وضعا منعقد نیست چطور می تواند کسی نذر بکند که من انجام می دهم؟ مثل این است که آقای مسافر نذر بکند که من در سفر نمازم را تمام بخوانم؛ اصلا خلاف قاعده می شود پس باید این را کنار بگذاریم عده ای آمدند شروع کردند مناقشه کردن
و المناقشة في السند لو سلمت في الجميع مدفوعة بالشهرة، و في الدلالة باحتمال إرادة المسير للإحرام من الكوفة أو خراسان أو نحو ذلك كما ترى، على أنها لا تنافي الظهور الذي هو المدار في الأحكام، خصوصا مع عدم المعارض سوى قاعدة اعتبار مشروعية متعلق النذر في نفسه التي يجب الخروج عنها بما عرفت، سيما مع وجود النظير الذي قد مر في الصوم، فالاستناد إليها كما عن الحلي و الفاضل في المختلف بل عن المصنف الميل إليه في المعتبر بل في كشف اللثام أنه الأقوى كالاجتهاد في مقابلة النص. [18]
و المناقشة في السند لو سلمت في الجميع مدفوعة بالشهرة، خب هر کسی در فقه باشد مبنای صاحب جواهر را می داند؛ ایشان خیلی در مبانی خودشان محکم جلو می روند این جا می گویند روایت که دارد، پشتوانه شهرت هم که دارد، در دین امامیه، علمای بزرگ و مشهور علمای امامیه گفتند قبل از میقات می توانی نذر احرام کنی حالا بیایید بگویید این سندش فلان است، مهم نیست این پشتوانه شهرت دارد و المناقشة في السند لو سلمت في الجميع مدفوعة بالشهرة پشتوانه اش شهرت عملی است و في الدلالة مناقشه در دلالت کردند باحتمال إرادة المسير للإحرام من الكوفة أو خراسان أو نحو ذلك كما ترى، برای احرام از آن جا بیاید سیرش را انجام بدهد نه این که احرامش را از همان جا ببندد این خلاف ظاهر است کما تری على أنها لا تنافي الظهور الذي هو المدار في الأحكام، خصوصا مع عدم المعارض سوى قاعدة این جا به بحث ما رسید؛ ایشان می گویند خب این روایات چه معارضی دارد؟ چه مانعی دارد که وقتی امام می گویند وقتی نذر کردی محرم بشوی ، کجایش مشکل دارد؟ اصلا مقابلش معارضی هم ندارد که اگر یک روایت باشد که بگویند اگر نذر کردید ، به این نذرت اعتناء نکن؛ معارض ندارد
سوی قاعدة اعتبار مشروعية متعلق النذر في نفسه همین بحث ما که اول مباحثه رسیدیم؛ متعلق نذر باید مشروع باشد یک کار مشروعی را من بگویم برای خداست و من این کار راجح و مشروع را انجام می دهم التي يجب الخروج عنها بما عرفت، می گویند بله قاعده این هست که متعلق نذر باید مشروع باشد اما وقتی دلیل داریم، دلیلی که پشتوانه اش شهرت است و عمل کردند از این قاعده تخصیص می زنیم و از این قاعده خارج می شویم یجب الخروج از این قاعده بما عرفت این دلیل محکم سيما مع وجود النظير الذي قد مر في الصوم، نظیر هم مثل نذر صوم در سفر در فقه دارد همین جوری در مسافرت روزه نمی شود بگیرند وقتی نذر کرد می تواند فالاستناد إليها استناد به این قاعده اعتبار مشروعیت كما عن الحلي و الفاضل في المختلف بل عن المصنف الميل إليه في المعتبر
اینکه این ها همه مشکل داشتند خیلی مهم است، این سه تا فقیه بزرگ مشکل داشتند که چطور قاعده مشروعیت نذر را با این روایات و شهرت از آن دست برداریم فالاستناد إلیها کما از این ها بل في كشف اللثام أنه الأقوى کشف اللثام می گویند که این نذر قبل از احرام فایده ندارد كالاجتهاد في مقابلة النص. این وقتی به شهرت عمل شده، شما می خواهید مقابل نص اجتهاد کنید؟ که قاعده می گوید باید متعلق نذر مشروع باشد، نیست که! خب وقتی نص می گوید جایز است ، تمام!
ببینید صاحب جواهر گفتند از قاعده خارج می شویم و آن هایی هم که خروج، مشکلشان بوده است، فی قبال نص دارند اجتهاد می کنند.
البته بعد می آیند استثنائاتی را می گویند آخر کار می گویند لکن احتیاط این است …
و في إلحاق العهد و اليمين بالنذر وجه استظهره في المسالك، لشمول النصوص لهما، لكن لا يخفى عليك أن معقد الفتاوي النذر، بل قد يدعى أنه المنساق من النص، بل الظاهر عدم دخول اليمين فيه، كل ذا مع مخالفة المسألة للقواعد، و ينبغي الاقتصار فيها على المتيقن، و اللّٰه العالم.[19]
برو به 0:33:20
راجع به ماه رجب روایت را که می گویند بعد می فرمایند
و لكن الاحتياط المزبور لا ينبغي تركه أيضا، لما قيل من أنه لم يتعرض له كثير من الأصحاب، كما أنه ينبغي له تأخير الإحرام إلى آخر الشهر اقتصارا في تخصيص العمومات على موضع الضرورة و إن كان الأقوى الجواز فيه مطلقا مع خوف الفوات، لما سمعته من الأدلة، لكن الظاهر اختصاص الحكم المزبور في عمرة رجب، و الصحيح الأول و إن كان مطلقا إلا أنه لم أجد به عاملا في غير رجب، و لعله للعلة التي أشار الإمام (عليه السلام) إليها في الصحيح الآخر، مضافا إلى [20]
و لكن الاحتياط المزبور لا ينبغي تركه أيضا، یعنی برای ماه رجب هم خلاف قاعده است؛ در فتوا که مقابله اجتهاد در نص نمی کنند اما احتیاط می کنند لما قيل من أنه لم يتعرض له كثير من الأصحاب، كما أنه… ادامه می دهند…
خب آن چیزی که سوال است این است که علی ای حال ایشان می گویند که اجماع است بر این که احرام قبل از میقات نیست؛ اگر بگوییم اجماع است، سر این که وظیفه مکلفین معلوم است حرفی نیست؛ وظیفه مکلفین معلوم است که قبل از میقات نمی توانند اما مواردی می شود که انسان می خواهد احرام کسی را تصحیح بکند، طرف جاهل بوده با یک مختصر چیزی احرام بسته است و می خواهد که حکم وضعی و حکم تکلیفی از حیث استظهار تفاوتی دارد یا نه؟ آن چیزی که مقصود من است این است که مگر ما نمی خواهیم بگوییم که قاعده این است که باید متعلق نذر مشروع باشد؟ خب شما می گویید که مشروعیت نذر، قاعده این است که باید مشروع باشد چه قاعدهای است؟ عقلایی است؟ فقهی است؟ نصی است؟ چگونه است؟ خیال می کنید همه این ها هست. یک کاری که حرام است و اصلا مشروع نیست من بگویم که از برای خداست که من این کار غیر مشروع را انجام بدهم تا من این را گفتم، مشروع شد؛ آیا این فرمایش ایشان که فرمودند یجب الخروج عن القاعدة، لسان قاعده تخصیص بردار هست یا نیست؟ محتوای قاعده تخصیص بردار هست یا نیست؟ یک چیز کمی نیست. یعنی آن طوری که من الان به ذهنم هست مکرر عرض کردم که ما الان کاری به فتوا و حکم مکلفین نداریم آن که صاف است ما داریم از حیث بحث این که ببینیم استظهار فارغ از مسائل اجماع و اقوال و برداشتی که مشهور داشتند و اجماعی که محقق شده، فارغ از آن ها خودمان همین طور بحث بکنیم؛ این ها مسلم است که این قاعده است؛ این قاعده تخصیص بردار هست یا نیست؟ می گوییم در صوم گفتیم که اگر صوم نذر بکنند می شود انجام داد؛ خب این هم اول الکلام است همان جا هم قول دارد به این که روزه مستحب در سفر مشروع است خب آن فضیلت را ندارد که مسافر بخواهد خودش را از همان هایی که حضرت فرمودند که تو مسافر هستی از حال می روی ، می خواهی دوباره روزه بگیری؟! نه این که اصلش غیر مشروع باشد و نذر کاشف از این است که مشروع است؛ این یک سوال که اصلا باید روی قاعده واقعا فکر بشود و ببینیم این حرف درست است یا درست نیست که صاحب جواهر فرمودند «یجب الخروج عنها» ، خروج از این قاعده می شود یا نه؟ می گویند لسان قاعده ، لسانی است که می گوید من نمی توانم به صرف این که می گویند للهِ علیَّ بگویم یک کار غیرمشروع، مشروع بشود این تخصیص بردار نیست.
آیا غیر مشروع ها فرق می کنند؟ باید بررسی کنیم. چند نوع غیر مشروع داریم؟ ما حرفی نداریم ولی علی ای حال این سوال هست یک احتمال این که لسان این قاعده تخصیص بردار نباشد.
یکی دیگر این که غیر از آن ادله مستفیضه ای که ایشان فرمودند که در غیر آن ها دلالت بر افضلیت داشت حالا توجیه همه و جمع بندی مفهومی اش برای محل خودش باشد ؛ آن ادله ای که می گوید به ناذر احرام و همچنین برای حج، وقتی که عمره ماه مبارک رجب فضیلت دارد آن وقت یک چیز غیر مشروع و غیر جایز، جایز می شود؟ به خاطر این دلیل یجب الخروج عنها . آن هم همین طور است وقتی که یک کاری فضیلت دارد وقتی طبق ضوابط نباشد اصلا مستحب نیست شما هنوز به میقات نرسیدید ، قبل از میقات هم احرام مشروعیت ندارد آن عمره ماه رجب از دستت رفت نه این که «إنّ للرجب فضلا» حضرت فرمودند رجب خیلی فضیلت دارد خب چون رجب فضیلت دارد پس حالا دیگر این غیر مشروع چاره ای نیست و این را انجام بدهید. این را هم برای این دو تا در نظر بگیرید تا آن مقصود نهایی را من عرض بکنم. بیایم در اصل آن هایی که گفتند غیر از مساله نذر که شما می توانید آن قبلش را نذر بکنید مثلاً یک نعمت برایش رسیده است نذر می کند که برای خداست بر من که احرام بکنم اما حضرت مثال زدند برای این که نماز 4 رکعتی را 2 رکعتی بخوانید اولا این جا که حضرت به مساله بطلان تصریح نکردند.
یک فرض را تا یادم نرفته بخوانم چون باید همه چیزها را عرض کنم تا یادم نرفت است.
یک روایت در مانحن فیه هست که آن خیلی جالب است و برای جاهای دیگر هم یادداشت کردنی است چون ممکن است بگوییم خیلی از این ادله مستفیضه که صاحب جواهر گفتند همه اش لا ینبغی بود، افضل بود، معلوم است که آن طرفش مفضول است.
در یکی از این روایات یک مثالی حضرت می زنند می خواهند بگویند این افضل یعنی همان چیزی که متعین است نه افضل یعنی فاضل و مفضول. آن روایت ، روایت ششم هست :
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُيَسِّرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ أَحْرَمَ مِنَ الْعَقِيقِ- وَ آخَرُ مِنَ الْكُوفَةِ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ فَقَالَ يَا مُيَسِّرُ- أَ تُصَلِّي الْعَصْرَ أَرْبَعاً أَفْضَلُ أَمْ تُصَلِّيهَا سِتّاً- فَقُلْتُ أُصَلِّيهَا أَرْبَعاً أَفْضَلُ قَالَ- فَكَذَلِكَ سُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَفْضَلُ مِنْ غَيْرِهَا.[21]
عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُيَسِّرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ أَحْرَمَ مِنَ الْعَقِيقِ- وَ آخَرُ مِنَ الْكُوفَةِ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ فَقَالَ يَا مُيَسِّرُ- أَ تُصَلِّي الْعَصْرَ أَرْبَعاً أَفْضَلُ أَمْ تُصَلِّيهَا سِتّاً این مثال حضرت مهم است أتصلی العصر اربعا افضل أم تصلیها ستاً نماز عصر را 4 رکعت بخوانی افضل است یا 6 رکعت بخوانی؟ 6 رکعت که بیشتر است! نه این که کوفه زیادتر بود، حضرت وقت را به نماز 4 رکعتی عصر مثال زدند آن کوفه زیادتر را هم به شش رکعت. – فَقُلْتُ أُصَلِّيهَا أَرْبَعاً أَفْضَلُ همان کلمه افضل حضرت را گفت و این یادداشت کردنی است این از آن مواردی است که کلمه افضل را به معنای متعین به کار رفته است؛ این افضل نه یعنی این افضل از این مفضول است این افضل یعنی متعین قَالَ- فَكَذَلِكَ سُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَفْضَلُ مِنْ غَيْرِهَا. این روایت هم در نظرتان باشد که سنت افضل است.
برو به 0:41:24
حالا در مانحن فیه هم مثالی که صاحب جواهر هم آوردند چه بود؟ حضرت فرمودند که أیسرک این که در مسافرت تو مسافر هستی نماز 2 رکعتی را 4 رکعتی بخوانی؟ قلتُ لا قال هو والله ذاک. این هم همین طور.
خب این تشبیه در چیست؟ در بطلان است؟ یا در چیز دیگری است؟ یعنی هو الله که اگر 4 رکعت بخوانی باطل است ، پس این جا هم احرامی که بسته ای باطل است مثلا لازمه اش هم این است که خود آن میسره که متغیر اللون هم بود باید برگردد برود دوباره احرام را از نو ببندد مگر این که بگوییم وقتی او از میقات عبور می کرده باز لبیک گفته است خب اصل احرامش به خاطر مرور از میقات یا محاذی اش و لبیک گفته کافی بوده است و الا حضرت می گفتند خب برو دوباره احرام ببند ولی در روایت چیزی راجع به این نیست همین هو والله ذاک. آیا مشابهت در بطلان است؟ یا نه مشابهت در این است که «أیسرّک» یعنی معلوم است که پیامبر خدا برای مسافر تخفیف دادند؟ اصل تخفیف آن، لاجناح از طرف خدای متعال، سنت پیامبر هم به طور قطع، هیچ کجا حضرت نماز مسافر را تمام نخواندند خب وقتی این چنین است شما در نماز مسافر باید تمام نخوانید؛ هو و الله ذاک این یعنی عدول کردن از یک افضل أیسر به مفضول أشق؛ تشبیه در این است یا تشبیه در بطلان است؟ مشهور تشبیه در بطلان فهمیدند چطور آن جا باطل است، آن جا هم «احرامه لم ینعقد»؛ مویدش هم آن روایاتی بود که لا احرامَ له ، تروک احرام را ندارد آن ها هم مویداتش بود.
اما از این طرف چیست؟ وقتی نذر کرده مشهور هم عمل کردند الان هم خوب است سید در عروه فرمودند برای همان ناذر احرام فرمودند :
نعم يستثنى من ذلك موضعان أحدهما إذا نذر الإحرام قبل الميقات فإنه يجوز و يصح للنصوص منها
خبر أبي بصير عن أبي عبد الله ع: لو أن عبدا أنعم الله تعالى عليه نعمة أو ابتلاه ببلية فعافاه من تلك البلية فجعل على نفسه أن يحرم من خراسان كان عليه أن يتم
و لا يضر عدم رجحان ذلك بل مرجوحيته قبل النذر مع أن اللازم كون متعلق النذر راجحا و ذلك لاستكشاف رجحانه بشرط النذر من الأخبار و اللازم رجحانه حين العمل و لو كان ذلك للنذر و نظيره مسألة الصوم في السفر المرجوح أو المحرم من حيث هو مع صحته و رجحانه بالنذر و لا بد من دليل يدل على كونه راجحا بشرط النذر فلا يرد أن لازم ذلك صحة نذر كل مكروه أو محرم و في المقامين المذكورين الكاشف هو الأخبار فالقول بعدم الانعقاد كما عن جماعة لما ذكر لا وجه له لوجود النصوص و إمكان تطبيقها على القاعدة و في إلحاق العهد و اليمين بالنذر و عدمه وجوه ثالثها إلحاق العهد دون اليمين و لا يبعد الأول لإمكان الاستفادة من الأخبار و الأحوط الثاني لكون الحكم على خلاف القاعدة هذا و لا يلزم التجديد في الميقات و لا المرور عليها و إن كان الأحوط التجديد خروجا عن شبهة الخلاف و الظاهر اعتبار تعيين المكان فلا يصح نذر الإحرام قبل الميقات مطلقا فيكون مخيرا بين الأمكنة لأنه القدر المتيقن بعد عدم الإطلاق في الأخبار نعم لا يبعد الترديد بين المكانين بأن يقول لله علي أن أحرم إما من الكوفة أو من البصرة و إن كان الأحوط خلافه و لا فرق بين كون الإحرام للحج الواجب أو المندوب أو للعمرة المفردة نعم لو كان للحج أو عمرة التمتع يشترط أن يكون في أشهر الحج لاعتبار كون الإحرام لهما فيها و النصوص إنما جوزت قبل الوقت المكاني فقط ثمَّ لو نذر و خالف نذره فلم يحرم من ذلك المكان نسيانا أو عمدا لم يبطل إحرامه إذا أحرم من الميقات نعم عليه الكفارة إذا خالفه متعمدا ثانيهما إذا أراد إدراك عمرة رجب و خشي تقضيه إن أخر الإحرام إلى الميقات فإنه يجوز له الإحرام قبل الميقات و تحسب له عمرة رجب و إن أتى ببقية الأعمال في شعبان
لصحيحة إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله ع: عن رجل يجيء معتمرا ينوي عمرة رجب فيدخل عليه الهلال قبل أن يبلغ العقيق أ يحرم قبل الوقت و يجعلها لرجب أو يؤخر الإحرام إلى العقيق و يجعلها لشعبان قال يحرم قبل الوقت لرجب فإن لرجب فضلا
و صحيحة معاوية بن عمار: سمعت أبا عبد الله ع يقول ليس ينبغي أن يحرم دون الوقت الذي وقت رسول الله ص إلا أن يخاف فوت الشهر في العمرة
و مقتضى إطلاق الثانية جواز ذلك لإدراك عمرة غير رجب أيضا حيث إن لكل شهر عمرة لكن الأصحاب خصصوا ذلك برجب فهو الأحوط حيث إن الحكم على خلاف القاعدة و الأولى و الأحوط مع ذلك التجديد في الميقات كما أن الأحوط التأخير إلى آخر الوقت و إن كان الظاهر جواز الإحرام قبل الضيق إذا علم عدم الإدراك إذا أخر إلى الميقات بل هو الأولى حيث إنه يقع باقي أعمالها أيضا في رجب و الظاهر عدم الفرق بين العمرة المندوبة و الواجبة بالأصل أو بالنذر و نحوه. [22]
نعم يستثنى من ذلك موضعان أحدهما إذا نذر الإحرام قبل الميقات فإنه يجوز و يصح للنصوص منها بعد فرمودند که
و لا يضر عدم رجحان ذلك بل مرجوحيته قبل النذر … و ذلك لاستكشاف رجحانه بشرط النذر من الأخبار همینی که این جا حاج اقا فرمودند و فیه تأمل، سید در عروه می گویند؛ می گویند از همین اخبار می فهمیم که این از آن موارد غیر مشروعی است که خود نذر می تواند رجحانش را بیاورد مثل وضع به استعمال ، این از آن موارد است از روایت کشف کردیم نه راجحیت قبل النذر را، قبل از نذر مرجوح است از اخبار فهمیدیم که به این راجح می شود ایشان این جور جواب می دهند الکاشف هو الاخبار بعد فرمودند که فالقول بعدم الانعقاد كما عن جماعة لما ذكر لا وجه له لوجود النصوص راجع به ثانیها که ماه مبارک رجب است آن هم فرمودند که يجوز له الإحرام قبل الميقات بعد آخر کار گفتند لكن الأصحاب خصصوا ذلك برجب فهو الأحوط … و الأولى و الأحوط مع ذلك التجديد في الميقات … خب این هست که این دو چیزی که ما داریم …
آن جوری که من بخواهم عرض کنم این است آیا آن اخباری که می گویند وقتی نذر کردی منعقد است اگر می خواستند بگویند که وقتی نذر کردی رجحان آمد، نسبت به ماه رجب هم که دیگر سید باز این توضیح را ندادند می گویند نص داریم؛ قاعده آن جا چه شد؟
حيث إن الحكم على خلاف القاعدة می گویند احوط این است که فقط در ماه رجب باشد در خود آن هم احوط تأخیر به کذا است. خلاصه باید چه کار کرد؟ آن چیزی که عرض من است این است که واقعیت مطلب این است که تعارض است ، نه تخصیص. تعارضی که نزد علماء است. یک وقتی است می گوییم تخصیص یعنی قاعده داریم و این نصوص به آن تخصیص می زند که ما کشف می کنیم که این جا رجحان می آید یا شهر رجب می شود، یک وقتی است می گوییم اولا لسان قاعده ، لسان ابای از تخصیص دارد و لسانش ، لسانی است که نمی شود تخصیص زد؛ اگر گفتیم عرض کردم به عنوان اگر!
این طرفش وقتی می گویند که «جعل لله أن یفی» این خودش ما استظهار نص داریم ، استظهارفقط از این روایت نیست که وقتی جعل لله أن یحرم من الکوفة این یعنی جعل لله أن یحرم من الکوفه؛ تمام، نه! خود همین ظهور دارد در این که احرام من الکوفه مشروعیت دارد این را می خواهم به تعارض برگردانم یعنی فقط روایت نمی گوید که اگر نذر کنی از کوفه احرام ببند یعنی ظهور همه اش لفظی مطابقی که نیست، ظهور تصدیقی داریم، دلالت التزامی بیّن بالمعنی الاخص داریم همین هم هست که این همه علمای بزرگان در این مطالب بحث کردهاند؛ پس ظهور خود اماره است در مشروعیت قبل النذر، در این که می شود قبلش انجام بدهند. خب حالا آن مستفیض ها را چه کار بکنیم؟ خب اگر تعارض شد باید برگردیم جمع کنیم. تا حالا روی حساب این که الان پیش آمدیم چه کار کردیم؟ اول یک ادله مستفیضه ای میخش را کوفتیم لم ینعقد احرامه، تمام! خب حالا ناظر تخصیص می زند «الا لناذر الا شهر رجب»؛ من می خواهم یک استظهار جدید عرض بکنم بگویم وقتی دلیلی که دارد می گوید آقای ناذر! حضرت نگفتند إلا لناذر اگر إلا بود خوب بود! اصلا صحبت إلا نیست تذکر هم ندادند که در غیرش اصلا منعقد نیست و حرام است؛ ای کاش این ها بود، خوب بود؛ همین فقط! می گویم وقتی «جعل لله أن یحرم من الکوفة» خب از کوفه محرم می شود. این هم یک ظهوری دارد، ظهورش در چیست؟ در این است که این متعلق نذر مشروع است و می تواند نزد خدا این کار را انجام بدهد نه این که یعنی من، من خاص این روایت تخصیص میزنم، خب اگر این کار می خواست تخصیص به این عظیمی برای قاعده عظیمی بزند موونه زیادتری نیاز داشت تصریح نیاز داشت که حضرت بگویند برخلاف با این که غیر مشروع است، منِ شارع به خصوص برای تو کشف می کنم که این جا این امر غیر مشروع وقتی نذر کردی، جایز است؛ اصلا صحبت این ها نیست مخصوصا ماه رجب باز تقویت می شود یک جا می گویند «لکل شهر عمره» یکی هم «إنّ للرجب فضلاً»؛ خب بنابراین این هایی که من عرض کردم چون مساله اش برای جاهای دیگر هم پر فایده است.
برو به 0:49:40
آیا ممکن است بگوییم که این جا تخصیص نیست این که بگوییم این اقوی است و تخصیص … اصلا بین دو سنخ روایات این ها ظهور دارد، ظهوری که با آن ها معارض است و معارض موردی هستند که باید حل بشود خب اگر این جوری شد آن وقت با معارض وقتی سراغ جمع عرفی می رویم بین این دلیل ها با آن هایی که تروک احرام برایش مانعی ندارد و امثال این ها باید یک جور دیگری چه بسا حل بشود. این از نظر بحث استظهار فقه الحدیث و سر در آوردن استظهارات و احتمالات طلبگی هست اما عرض کردم از حیث فتاوی الان دیدید صاحب جواهر گفتند اجماع محصل و منقول و جا افتاده است یعنی کأنّه یکی از امتیازات شیعه مقابل سنی ها قرار دادند، اما از حیث این ادله مشهور یا حکم اجماعی که ایشان فرمودند حالا اجماع محصلش که باید روی آن بیشتر کار بشود اجماع منقول هم که آن حرفی دارد که باید مستند اگر معلوم باشد حتی اجماع محصلش هم اگر این هایی که ما می بینیم مستندشان به طور مسلم معلوم باشد که این ها غیر این دیگر چیزی نداشتند آن جوری نیست که یک امر منعقد جزمی را به ما انتقال داده باشد آن هم محل کلام می شود اما فعلا از نظر بحث ما بحثش مفروغ عنه است که اجماع هست همان طور که فرمودند از حیث ادله ای که مفتین برای خودشان دارند تام است اما ازحیث بحث این صحبت ها بود که من در ذهنم بود و می خواستم عرض کنم چون جاهای دیگر هم نافع است، برای چه؟ برای این که گاهی می شود که لسان تخصیص واقعا تخصیص نیست ، لسانش بر می گردد لسان، لسان معارضه می شود؛ چرا؟ چون این مخصص بیش از مفاد خودش دارد حرف می زند و این از حیث جمع بین ادله و استظهارات چیز کمی نیست.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
پایان.
تگ: رجحان نذر، تسهیل در شریعت،جمع روایات تسهیل و سختگیری در امور، قاعده مشروعیت متعلق نذر فی نفسه، احرام قبل از میقات، عام آبی از تخصیص، لفظ افضل برای فرد متعین در روایت، اجماع محصل و منقول، مستثنیات احرام قبل از حج، اجتهاد مقابل نص،
[1] بهجة الفقيه، ص: 11
[2] همان
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج18، ص: 121
[4] وسائل الشيعة، ج11، ص: 319
[5] وسائل الشيعة، ج11، ص: 319 – 320
[6] . شاگرد : نیت حج داشته به جای عمره
استاد : نه! «دونَ الوقت الذی وقّته» یعنی هنوز به میقت نرسیده بوده «أحرم بحجةٍ» احرام بسته است
شاگرد : منظور از وقت یعنی همان میقات
استاد : بله بله در اصطلاحات الوقت یعنی میقات
[7] وسائل الشيعة، ج11، ص: 320 – 321
[8] وسائل الشيعة، ج11، ص: 322
[9] وسائل الشيعة، ج11، ص: 322 – 323
[10] همان
[11] همان
[12] همان، ص 324
[13] همان، ص 325
[14] سوره طه، آیه2
[15] وسائل الشيعة ،ج24، ص103
[16] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج18، ص: 121 – 123
[17] همان، ص124
[18] همان ، ص 122 – 123
[19] همان، ص123
[20] همان، ص 124
[21] وسائل الشيعة، ج11، ص: 324
[22] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 558 – 559