1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٨)- افضلیت انتظار مماثل در صورت عدم خوف فوت

درس فقه(٣٨)- افضلیت انتظار مماثل در صورت عدم خوف فوت

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27455
  • |
  • بازدید : 4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

جمع روایات تعجیل و مماثلت به تعجیل از باب مدیریت امتثال

مع أنّ التأخير إلى المماثل، لا يظهر له وجه إلّا رعاية المماثلة و الأقربيّة إلى الفائت، بخلاف التقديم في النهار؛ فإنّه يحتمل فيه عدم خصوصيّة للتعجيل هنا، و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه لمكان عدم الصارف الذي هو النوم؛ فله في النهار الاشتغال بجميع ما يعنيه، و منه القضاء.[1]

عبارت به آن جا رسید که فرمودند: یک فرقی بین مماثلت با تعجیل است؛ در مطالعه‌ی فرمایش آقا[2] در ذهنم بود ولی دیروز در مباحثه هیچ چیزی یادم نیامد که اشاره­ کنم. حالا به صورت اشاره عرض می­کنم یادآوری آن نکاتی که فرمودید باشد. آخرین تاییدی که آوردند «مع أنّ» کأنه ریخت «مع» آخری با قبلی­ها یک تفاوت ظریفی داشت که از آن جا  می­شد فتح بابی برای مباحث دیگری باشد. آخری را فرمودند «مع أنّ التأخير إلى المماثل، لا يظهر له وجه إلّا رعاية المماثلة» اما تعجیل چه؟ «عدم خصوصیة للتعجیل». مماثلت فقط خصوصیت برای خودش است، چون مماثل است امر … اما تعجیل می­تواند صرفاً به خاطر تعجیل نباشد، به خاطر این باشد که «فی التأخیر آفات»؛ تأخیر برای شب، نوم می­آید. اشاره کردند به خاطر «عدم خصوصيّة للتعجيل هنا، و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه» چرا می­گویند روز به جا بیاورید؟ «لمكان عدم الصارف» در روز صارف کمتر است، سر حال است دارد کارهایش را انجام می­دهد، شب خسته است خوابش می­آید؛ می­افتد. مخصوصاً جاهایی که برق نیست؛ حالا برق است کالیوم و کالنهار است اما در گذشته که چراغی نبوده باید یک چراغی آمده کنند و یک نور مختصری بدهد؛ خود تاریکی یکی از چیزهایی است که برای کسی که روز کار کرده به شدت موجب غلبه خواب می­شود. خود تاریکی خیلی مهم بوده لذا «عدم الصارف الذي هو النوم؛ فله في النهار الاشتغال بجميع ما يعنيه، و منه القضاء.» پس این که روایات «عجّل» گفتند نه یعنی به خاطر صرف «عجِّل» به خاطر این که اگر عقب بیندازی شب خواب می­مانی.

تفاوت این جمع با جمع­های قبلی

خب تفاوت این با قبلی­ها چه بود؟ قبلی­ها یک نحو جمع صناعی بود، جمع دلالی بود، دو طرف دلیل را می­خواستند با همدیگر جمع کنند. ورای صرفاً جمع دلالی دو تا دلیل، از این جا می­شود استیناس کرد و بیاییم بگوییم: یکی از جمع­هایی که ممکن است این است که سنخ روایت مماثلت، سنخ انشاء است؛ انشائی است که به ابتدای نماز و قضائش برمی­گردد اما سنخ تعجیل، سنخ مدیریت امتثال است یعنی شارع خودش می­آید برای امر قبلی خودش مدیریت می­کند و دستور می­دهد. برای این که کاری کند که جیب مکلف از بهترین مصالح پر شود. می­گوید قبلاً امری کردم، نه این که الان می­خواهم چیزی بگویم، قبلا گفتم حالا می­خواهی به حرف من گوش بدهی بیا همین گوش به حرف دادن را هم من به تو یاد می­دهم؛ من به تو یاد می­دهم این طوری انجام بده، این بهترین نحو گوش به حرف دادن است. خب وقتی شارع گوش به حرف دادن را به ما یاد می­دهد نباید از این حکم انتظار آن احکام اولیه را داشته باشیم؛ دو جور است. اگر گفتیم تعجیل، «استبقوا الخیرات»، «بادروا الی اتیان الصلوات» و استحباب تعجیل از اوامر مدیریت امتثال است، نه از انشائات اولیه. به راحتی این دو دلیل با هم‌دیگر جمع می­شوند. یعنی همانی که صاحب‌جواهر هم فرمودند «الاوجه» این که هر دو به صورت جهتی مستحب هستند، یک بیان جهتی این است که ایشان ذاتی و خارجی فرمودند. همان ذاتی و خارجی که ایشان فرمودند برگردید؛ یک بیانی پیدا می­شود که در کل فقه بسیار نافع می­شود که یکی اولی است و یکی مدیریتی است. یکی برای این است که به ما یاد بدهند چطور امتثال کنیم و یکی چیزی ورای امتثال به ما یاد می­دهد. حالا به لسان دلیل نگاه کنید که می­گویند: «اقض صلاة اللیل باللیل، النهار بالنهار» می­خواهند نحوه‌ی امتثال به من یاد بدهند؟ نه می­خواهند بگویند: در مماثلت یک خصوصیت است. مماثلت یک چیزی دارد اما می­گویند: امر خدا را می­خواهی به جا بیاوری هر چه زودتر انجام بده، معطل نکن؛ « اول الوقت رضوان الله، غفران الله» زود باش؛ نمی­خواهند بگویند: در این زود باش چیزی هست، می­خواهند امتثال را به تو یاد بدهند که وقتی می­خواهی امر صلاة را انجام دهی هر چه زودتر انجام بده که از آفات دور است. اگر این طور حرفی زدیم که اصلاً ریخت امر تعجیل، ریخت مدیریت امتثال است دراین‌صورت این رده‌ی دوم و گام دوم انشائیات شارع است.

 

برو به 0:05:53

شاگرد: احتمال داشت امر به تعجیل به خاطر «خلفةً لمن أراد الله» ذاتی باشد.

استاد: بله من بر اساس مبنای عبارت ایشان می­گویم.

شرایط و انواع جمع عرفی

شاگرد: یک نکته‌ی بالاتر این است که شاید در کتب قدماء هم باشد این است که وقتی کسی از بیرون نگاه می­کند مخصوصاً با فضای متأخرین خیال نمی­کند یک نوع استحسان است؟ یعنی مدام احتمالات است که در مراحل مصالح و مفاسد می­آید، چقدر بر اساس این احتمالات جعل صورت گرفته است که ما از این طرف داریم اثباتی نگاه می­کنیم و این­ها را جمع می­کنیم؟ استحسان نمی­شود؟ چون وقتی دو تا احتمال آمد که انشاء باشد یا مدیریت امتثال باشد یا اصلاً عرضی دیگری باشد، چطور از این احتمالات می­توانم حکم را مقید کنم یا توسعه­اش بدهم؟

استاد: وقتی می­خواهیم جمع عرفی کنیم، جمع عرفی این است که به عرف عام عقلاء با یک مقدمات و توضیحاتی عرضه می­کنیم بعد می­گویید: حالا شارعی که گفته است شب برای قضاء یک خصوصیتی دارد، چون نماز شب بوده، شب بخوان و همان شارعی که فرموده معطل نکن، مسامحه نکن، هر چه زودتر بخوان؛ شما بگویید: ریخت این دو یک رتبه است؟ یک انشائی است که هر دو در یک رتبه است؟ اگر در یک رتبه است تعارض می­شود؛ دو تا انشاء از یک مُنشِئ،پس یکی درست می­شود. خلاصه مستحب است یا نیست؟! وقتی در یک رتبه می­بینید دچار تعارض می­شوید. اما وقتی بگویید رتبه­های این دو، در یک رتبه نیست.

شاگرد: صرف دو احتمال است.

استاد: اول ما احتمال را بگوییم. این توضیح را دادیم بعد بیایم آن چیزی که قبلاً مفصل بحث شد؛ عرض کردم اول حرف را در مفاهمات عقلائیه، تناسب حکم و موضوع می­زند. شما الان به تناسب این که نماز را زود بخوان با این که در شب بخوان، کدامش برای امتثال است؟ با فعلِ تو کار دارد. تعجیل دارد می­گوید: تو که می­خواهی انجام بدهی معطل نکن اما آن جا درست است که مربوط به این است که تو می­خواهی شب به جا بیاوری اما به جا آوردنِ تو فعلاً گام دوم است. شب و مماثلت بین قضاء و مقضیّ مد نظر دلیل است.

شاگرد: من همین جا یک ترمز بزنم بگویم: یک مقدمه اضافه کنم که کلاً اداء نمازهای روز، روز است، قضائش شب است؛ اداء نمازهای شب هم، شب است، قضائش روز است.

استاد: اگر این لسان شد دیگر برای مدیریت امتثال نیست. چرا؟ چون دارید می­گویید روز، شب. برای صرف به جا آوردنِ من حرف نمی­زنید من چه چطوری  به جا بیاورم، دارید می­گوید: وقت­ها، طبیعة الصلاة، قضاء آن امر به طبیعت با شب این طور جوش خورده است.

شاگرد: دلیل که نسبت به الف یا ب زبان ندارد صرفا داریم با احتمال می­رویم می­گوییم: اگر این باشد، این طوری است. اگر ب باشد این طوری است. کدام است؟ دلیل قاصر از بیانش است.

استاد: دو تا احتمال را برای تصورش گفتیم؛ در ادامه که احتمال نیست، در ادامه استظهار است.

شاگرد: استظهار را به نحوی باید استناد دهیم؛ تناسبات مختلفی که آقایان باید از مناسبات دربیاورند، عرف می­تواند چنین چیزی را از کلام دربیاورد؟!

استاد: بله حتما باید در بیاوریم که عرف نسبت به لفظ بدهد اما با زمینه­سازی عرف که عرض می­کردم بین ظهور با استظهار فرق دارد و هر دو حجت است. ظهور این است که عرف تا خودش به کلام نگاه می­کند می­فهمد، استظهار این است که عرف تا نگاه می­کند نمی­فهمد اما اگر شما در عرف عام عقلاء دو سه تا مقدمه گفتید بعد گفتید: آی عقلاء همه‌ی شما حالا به این جمله نگاه کنید، همه شما را تایید می­کنند. اول نمی­فهمیدند …

شاگرد: آدم ظهور می­فهمد.

استاد: استظهار است یعنی «استظهرنا». مقدمه را چیدیم، برای اذهانشان مُمهِّد آوردیم گفتیم حالا ببینید.

شاگرد: با مقدمات واقعاً ظهور می­فهمند.

تفکیک بین مدیریت امتثال و حکم به طبایع

استاد: ما می­گوییم آی عقلاء شارع دو نوع حکم دارد. یک وقتی آستین بالا می­زند امتثال به من یاد می­دهد، یک وقتی است با طبایع کار دارد، کار ندارد من الان دارم می­خوانم چه کاره­ام؟! آیا شک دارم.آیا برای من آفت پیش بیاید، با این­ها کار ندارد، با طبایع کار دارد. می­گوید: این نماز برای این وقت است، خب بعداً شما می­خوانید، نماز شب برای شب است، با شمای مکلف کار ندارد با طبایع کار دارد. انشاء در جایی رفته که شارع در حوزه‌ی طبایع رابطه برقرار می­کند. وقتی به عرف این را بگویید، می­گوید: شارع کار ندارد من شب یا روز می­خوانم ولی می­گوید: نماز شب در شب خوانده شود اما این جا علی الفرض می­گوید: آی مکلف! آفت پیش می­آید فعلا فرض گرفتیم استظهار ما از دلیل تعجیل این است که آفت پیش می­آید، عقب می­افتد، فراموش می­کنی، می­میری لذا هر چه زودتر بخوان.اینجا نمی­گویند: با طبایع سر و کار دارد، دارد انشاء ابتدایی می­کند. می­گویند: انشائی که قبلاً کردم به تو یاد می­دهم انشاء من را این طوری به جا بیاور؛ این دو ریخت است. اگر شارع هر دو را انجام داد در عرض هم نیست که بگویید: دلیلش تعارض کرده است، از باب درجه انشاء هیچ ربطی به هم ندارد لذا کاملاً با همدیگر متوافق هستند. البته راجع به این هم مکرر در این مباحثه بحث شده است. در جمع بین ادله‌ی صلاة ظهور و نوافل، مکرر بحث مدیریت امتثال شده است. حالا الان گفته بودند و اشاره کردم که اگر تعجیل را که ایشان فرمودند: خصوصیتی برای تعجیل نیست، شارع با طبیعت تعجیل کار ندارد، تعجیل را از آن بابی که شمای مکلف می­خواهید به جا بیاورید، تو مبتلا می­شوی، تو خواب می­روی، تو شک می­کنی …

 

شاگرد: خود تعجیل را ممکن است این طور احتمال بدهیم که فی حد نفسه یک ذاتیتی دارد؛ تعجیل یعنی آدم این قدر عبادت خدا را دوست دارد نمی­خواهد عقب بیندازد. معنای تعجیل این است که در بندگی نمی­خواهد عقب بیفتد. یعنی ذاتیِ تعجیل حکم پیدا می­کند مثل مماثلت؛ یعنی خود طبیعت تعجیل هم یک حظی پیدا می­کند.

استاد: بعضی ادله‌ی تعجیل هست که حتی از این فرمایش شما اقوی است.

شاگرد: پس این احتمال می­شود؛ آن احتمال را آن طرف می­دهیم، این احتمال را این طرف می­دهیم. پس نمی­شود به لفظ استناد پیدا کند.

استاد: مثلا یک روایت می­گوید: شما نماز ظهر را تعجیل کن. چرا؟ به خاطر این که وقت زوال، الان وقتی است که «هبّت الریح»، «تُفتَح ابواب السماء» این دارد به یک چیزی پیوند می­زند، نمی­گوید: فقط می­خواهم تو این طور امتثال کنی. می­گوید این وقت، «عَجِّل». این جا را که من عرض نکردم اما یک وقتی می­گویم: وقتی می­خواهی قضاء کنی هر چه زودتر …

شاگرد: چرا؟ چون بندگی این است. چون آدم کاری کرده، زود برای مولایش بیاورد.

استاد: حالا من همین فرمایش شما را باز کنم؛ یک بار دیگر جمله­تان را بگویید.

شاگرد: به خاطر این که اقتضای بندگی این است که سریع انسان برای مولا بیاورد.

استاد: اقتضای بندگی این است که سریع برای مولا به جا بیاورد؛ این امتثال است یا انشاء است؟

شاگرد: خودش فی حد نفسه ملاک دارد.

استاد: ندارد؛ امتثال را توضیح می­دهد می­گوید: تو بنده­ای، امری هم که از ناحیه‌ی مولا آمده می­خواهی امتثال کنی، بندگی می­گوید زود بیاور؛ این دارد امتثال یاد می­دهد یا انشاء می­کند؟! به عرف عقلاء عرضه کنید.

شاگرد: خود این فی حد نفسه یک ملاکی دارد.

استاد: ملاکش چیست؟ ملاکی است که مربوط به امتثال توست؛ برای تو که بنده‌ی خوب است این طور امتثال کنی. یکی از میزان­های این­ها این است که تا یک امری نباشد این حرف لغو می­شود. شما الان جمله خودتان را تکرار کنید؛ اگر امر صلاة قبلاً نبود انشاء بدوی برای این معنا ندارد. خب بندگی این است که زود به جا بیاورد؛ خب اگر مولا امری نکرده چطور به جا بیاورد؟!

شاگرد: اگر قبلش یک صلاة لیلی نباشد، خوشش نمی­آید که در همان لیل هم قضاء شود.

 

برو به 0:14:38

استاد: بله ولی مماثلت  وقت لیل با صلاة  کار دارد. شما هم باید به جا بیاوری؛ این که معلوم است هر تکلیفی باید به جا بیاورید اما با حال تو کار ندارد، نمی­گوید: تو بنده­ای زود به جا بیاور، می­گوید: صلاة لیل در لیل. اگر آن نکته را دقت بفرمایید می­بینید کاملاً عرف عقلاء می­فهمند، نمی­گوید: تو چه کاره­ای، می­گوید: صلاة لیل در لیل، پیوند بین طبیعی الصلاة که ماهیت مخترعه‌ی شارع است با طبیعی الوقت است که می­گوید: این دو با هم تناسب دارند پس شمای مکلف هم به جا بیاور اما این جا می­گوید: تو بنده­ای، می­خواهی امری را اتیان کنی این طور به جا بیاور، تو بنده­ای شک کردی این طور کن، تو ظانّ هستی این طور کن، همه­اش با حال تو کار دارد. وقتی حال تو را کار دارد یعنی قبلاً من یک انشایی کردم حالا دارم به تو یاد می­دهم که چطور امتثال آن انشاء قبلی را بکنی.

نقد نظریه شیخ انصاری مبنی بر عدم وجود حکم وضعی

شاگرد: در یک سری مراتب جعل عام استغراقی ناظر به حال افراد نگاه می­کند و جعل می­کند.

استاد: این راه دور رفتن است؛ قبلاً صحبت شد محال نیست. این راهی است که محال نیست ولی لقمه را دور سر چرخاندن است. اگر دقت کنیم بهترین راه انشاء، اقصرالطرق است؛ اقصرالطرق که مثال رایجش عرض می­کردم این است؛ شارع می­گوید: این کتاب را معامله کردی؟! خب حالا مال تو باشد. مال تو یعنی چه؟ یعنی الان من هزار تا حکم تکلیفی انشاء کردم. «یجوز لک بیعه، یجوز لک أکله، یجوز لک …» هزار تا «یجوز» که از آن مالکیت انتزاع می­شود. تکالیف، انشاء بود؛ این أقصرالطرق است؟! این همه تکلیف … اقصر الطرق عقلاء این است که بگوییم: ما حکم وضعی نداریم انشاء کنند؟! این را همه‌ی عقلاء می­فهمند اول عقلاء یک حکم وضعی بین خودشان انجام می­دهند و می­گویند: تو مالک هستی؛ پس هزار تا حکم خودش دنبالش آمد؛ آن طرف هم محال نیست هزار تا تکلیف انشاء کنید بعد بگویید: از باب انتزاع پس مالک هم هستید. محال نیست اما لقمه دو سر گرداندن است، حکیم این کار را نمی­کند.

شاگرد: بدترین مثالش را انتخاب می­کنید.

استاد: مگر شیخ نفرمودند: اصلاً ما در انشاء شارع حکم وضعی نداریم؟! وقتی شیخ این طور می­فرمایند، برای این که آن سدّ فرمایش ایشان شکسته شود مجبور هستیم این مثال­ها را بزنیم؛ این سدّ شکسته شود بعد سراغ گام­های بعدی برویم. همیشه چند بار عرض کردم از جاهایی که صاحب کفایه گردن همه‌ی ما طلبه­ها حق دارند همین جاست که شاگرد شیخ بودند نگذاشتند این حرف منعفد شود. از عجائب و غرائب ایشان فوری فرمودند: نه؛ و جالب این جاست که شیخ ادعای یک چیزی هم مثل شهرت و اجماع کردند. صاحب کفایه این سدّ را شکستند گفتند: حکم وضعی سه نوع است بعضی خودش انشاء می­شود. منظور این که ما هم در مقابل اول باید أجلی الافراد را مثال بزنیم تا معلوم شود که این طور چیزی می­شود بعد که راه افتادیم جلو می­رویم تا هر کجا که مبهم است روی آن مباحثه کنیم. الان هم در مانحن فیه به گمانم این طوری است که اگر همین­هایی که داریم بحث می­کنیم بیانات بهتری پیدا کنیم در این که عرف عقلاء ذهنشان این نکته را بگیرد که «تعجیل» با طبیعی‌الصلاة کار ندارد، با امتثال مکلف بعد الانشاء کار دارد. بعد الانشاء در مرحله‌ی امتثال دارد حرف می­زند اما «قضاء صلاة اللیل فی اللیل» امتثال بعداً می­آید ولی انشائش در ظرف امتثال نیست؛ انشائش برای قبل الامتثال است، بین طبایع است. هر کجا بین طبایع رابطه برقرار می­شود نگاه کنید ببینید دارد بین طبایع رابطه برقرار می­شود؟! مکلف بعداً انجام می­دهد؟! یا الان با خود مکلف کار داریم؟! یا أیّها الشاک! افعل کذا. با طبایع دارید کار می­کنید؟ نه. با مکلف کار داریم، در مقام امتثال است.

شاگرد: با طبایع کار می­کند چه کار داردکه کدام  افضل است ؟!

استاد: آن حرف دیگری است. چیزی که من عرض کردم این شد: این اندازه فهمیدیم در تحلیل، تعارض دلیلین نیست، اصلا دو تا دلیل موطنش دو تاست؛ شبیه جمع بین حکم ظاهری و واقعی. ابتداء همه سرگردان هستند؛ یادتان است در اصول بود؟! خب چطور حکم واقعی با ظاهری را جمع کنیم. هر چه جلوتر می­رویم می­بینیم چه تنافی بین این دو تاست؟! آن یک حکم است، آن یک حکم است، با هم به راحتی جمع می­شوند. الان هم مقصود من این است که ما فضا را از تعارض بیرون ببریم. ببینیم دو نوع انشاء است، وقتی دو نوع است، آن وقت فرمایش شما پیش می­آید. منافاتی هم ندارد، من قضاوت نکردم کدام افضل است. گفتم وقتی این تفاوت را فهمیدیم آن وقت می­آییم بین این دو جمع می­کنیم؛ یکی برای مدیریت امتثال است و یکی برای طبیعت است. چه کار کنیم؟ می­گوییم: آن که برای مدیریت امتثال است معلوم است می­خواهد بهترین امتثال را به ما یاد بدهد ولذا نمی­تواند با طبایع معارضه کند. اگر من بتوانم طبیعت را بیاورم بدون این که این مقصود مدیریت امتثال به هم بخورد، آن مقدم است؛ آن برای طبایع بوده است.

شاگرد: درباره نماز مغرب هم همین را فرمودید.

توجه به مراحل انشاء و امتثال حکم از وجوه جمع عرفی

استاد: خیلی جاها این احتمال می­آید و احتمال خوبی در فضای جمع می­شود. بسیاری از تعارض­ها از این ناحیه است که دو دلیل مثل حکم ظاهری و واقعی ریخت انشائشان در دو مرحله است بعد شما در یک مرحله می­آورید می­گویید: متعارض هستند در حالی که تعارض نیست. این هم برای بحث دیروز بود.

شاگرد: این که یکی ریختش برای مدیریت امتثال باشد باعث می­شود ما در نهایت چه کار کنیم؟

استاد: در نهایت آن که برای طبیعت است به خودش نگاه می­کنیم؛ اگر مدیریت امتثال طوری است که می­دانیم در همان شبش هم در معرض آفت است، من می­خواهم انتظار پیدا کنم در شبی که اعلی احتمال حسابی می­دهم که شب نمی­رسم، خب مولا می­گوید پس زودتر بخوان فوت نشود.

شاگرد: ماحاصل فتوای نهایی و گزاره‌ی نهایی را در یک عبارت بیان کنیم ….

استاد: گزاره‌ی نهایی این است: هر چه مربوط به طبایع است رتبه­اش سابق بر ادله‌ی مدیریت امتثال است.

شاگرد: در مثال ما چه طور می­شود؟

استاد: در مثال ما شارع می­فرماید: نماز شب یک تناسبی با شب دارد. خب ما تا بتوانیم این را مدیریت کنیم این افضل است؛ این در عالمِ قبل از امتثال است اما بعداً وقتی می­خواهید به جا بیاورید مسامحه نکنید، نمازها را زود بخوانید. خب حالا من بیایم این مماثلت را راعایت کنم اصل نماز می­رود، پس زودتر بخوان.

شاگرد: اگر مماثلت را رعایت کنم و آدم بداند یا احتمال دهد که شب می­تواند رعایت کند …

استاد: در این صورت انتظار افضل است؛ یعنی دقیقاً متنی که حاج آقا فرمودند و در عروه بود همین بود. به نظرم در عروه یک نفر هم حاشیه نزده بود؛ یعنی این ارتکاز را همه‌ی محشین عروه هم فهمیدند که «یستحبّ التعجیل و الانتظار افضل». هیچ مشکلی ندیدند؛ همین ارتکاز را این طور جمع می­کنیم.

مخدوش بودن استدلال به آیه «خلفةً» و آیه «فی صلاتهم دائمون»

شاگرد: اگر «خلفة» را بیاوریم باز این خراب می­شود.

استاد: اما «خلفة» خود استظهارش محل کلام است؛ اصلا ما آن جا قبول نداریم که «خلفة» یعنی این یا «دائمون حافظون» یعنی این. چون فقط می­خواستیم حرف­ها را بگوییم رفتیم و الا اصل خود آن استدلال حسابی مخدوش بود. چرا؟ چون شما می­گویید «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا»[3] یعنی جایز است نماز را به جا بیاوری اما این که افضل است حتما در روز باشد، اصلا دالّ بر این نیست. «لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا» نمی­گوید بهتر این است شب که در قضاء شد در روز باشد، بهتر بودن از کجا در آمد؟! «لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا» یعنی در روز باشد. «صلاتهم دائمون» چیست؟ دیشب که نخوانده، فردا که می­خواند دائم می­شود؟! می­گویند: دیشب نمازت را نخواندی، خب روزش بخوان که بر نماز دائم باشی! چه دائمی است که اول نداشته است؟! بله به معنای یک نحو استظهار استیناسی که بخواهند ترغیب کنند بخوان، روز و شب تو از نماز پر باشد این خوب است اما این که بخواهد جلوی آن حکم طبایع بایستد نیست؛ اصلاً ریخت تعجیل، ریخت رابطه برقرار کردن رابطه‌ی بین روز و نماز نیست. «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً» یعنی بین صلاة با نهار که «خلف اللیل» است رابطه برقرار کردند؟ نه! می­خواست «لمن أراد أن یذّکر» شما که می­خواستید امتثال کنید روز هم ظرف امتثال قرار دادم انجام دهید. این غیر از این است که من قبل از این که به تو امر کنم بین طبیعی النهار و با طبیعی الصلاة یک تناسب می­دیدم. اگر روی این­ها تأمل بفرمایید می­بینید آن جا اصل استظهارش مخدوش است لذا در فرمایش ایشان خیال می­کنید ریخت تعجیل … البته این را به عنوان احتمال دارم عرض می­کنم.

شاگرد: شبیه بحث صاحب جواهر در ذاتی و خارج از ذات می­شود.

 

برو به 0:25:19

استاد: بله فقط تفاوت آن این است که ذاتی آن حرفی بود که در همین فرع ما می­آید. قاعده‌ی اصولی چیست؟! قاعده‌ی اصولی برای یک کتاب فقه نیست، همه جای فقه می­آید. ما فرمایش ایشان را به یک نحوی بیان کردیم که یک قاعده­ای شد باید در سراسر فقه چشممان را باز کنیم. وقتی مدام می­گوییم: معارض است چه بسا یکی­اش دارد مدیریت امتثال می­کند. این با فرمایش ایشان خیلی فرق می­کند؛ موردی در یک فرع حرف نزدیم، طبق یک ضابطه‌ی بسیار خوبی می­خواهیم تعارضات را حل کنیم. واقعا این طور می­شود؛ خیلی از تعارضاتی که در کلاس فقه است تعارض واقعی نیست.

شاگرد: حاج آقا ظاهراً هر دو تا را انشاء می­دانستند.

توجه به تفاوت مراحل حکم؛ حل کننده‌ی تعارض

استاد: ظاهرش همین طور است. مکرر این جا می­رسد عرض می­کنم یکی از مهمترین جاهایی که الی الآن محل ابتلاء ماست. تعارض بین چه می‌باشد؟ بین «صوم للرؤیة و أفطر للرؤیة» و تطوق تعارض دیدند، از روایات تطوق اعراض کردند و به روایات «صُم للرؤیة» عمل کردند. خب وقتی جلو می­روید می­بینید «صم لرؤیة» استصحاب را می­گوید، اصل عملی است. تطوق اماره را دارد می­گوید؛ اصلا این دو تا با هم تعارض ندارند تا از آن اعراض کنیم و به این عمل کنیم. اگر برای شما واضح شد، این تعارض کنار می­رود ولو سرتاسر فضای مشهور را گرفته است. یک روایت صحیح در این باب داریم که حتی سید بحرالعلوم به روایت «رئی قبل الزوال و رئی بعد الزوال» عمل کردند. صاحب جواهر ناراحت می­شوند می­گویند: این جا مشهور اصحاب اعراض کردند؛ می­گویند: از سید «مع استقامة طریقته» تعجب است که به این روایت عمل کردند. روایت صحیح است، نباید عمل کنند چون اصحاب اعراض کردند و حال آن که اگر تعارض است و اعراض از تعارض بوده بله اما اگر برای ما واضح شد که اصلا تعارض نبوده، مشهور تعارض دیدند؛ خب از چه بابی تعارض کردند؟ از باب توهم تعارض نه از باب این که مطلب آن­ها کاشف از یک چیزی در بدنه‌ی فرهنگی فقه اهل البیت نزد شیعه است. اگر از این بوده، شما هیچ مشکلی ندارید؛ سید هم که به این روایت صحیح عمل کردند از استقامت طریقت خارج نشدند. خیلی است؛ یکی از سنگین­ترینش این است که تعارض دیدند، خیال می­کنید تعارض نیست دو مرحله است. خیلی مباحث تغییر می­کند.

شاگرد: این جا اگر آن روایتی که می­گفت: در روز بخوانید این طوری می­آمد مثلا آن روایت می­گفت: مماثل مناسب است، این روایت هم می­گفت: «یجوز» که در روز خوانده شود. در این صورت خیلی فضا روشن بود، جای شبهه­ای نمی­موند. می­توانستیم بگوییم: مدیریت امتثال است به این معنا که چون شارع دیده مناسب­تر بوده که در شب بخوانیم ولی چون شارع دیده که در شب مشکلاتی وجود دارد لذا آمده برای این که شما در امتثال هم راحت باشید روز را هم جایز کرده است اما ما الان با یک مسأله­ای به عنوان استحباب تعجیل روبرو هستیم، این دو تا، دو تا استحبابِ در مقابل هم است؛ از یک طرف می­گوید: تعجیل مستحب است و از یک طرف هم می­گوید: أنسب مماثل است.

استاد: تعجیل چه طبیعتی است؟ می­خواهیم در عالم انشاء بین چیزی با چیزی رابطه برقرار کنیم؟! وضعی؟! تکلیفی؟! تعجیل چیست؟ وقت، وقت است؛ نماز هم نماز است. تعجیل چیست؟

شاگرد: عمل من است.

استاد: تمام شد! عمل من است. وقتی من می­خواهم زود انجام دهم آفت می­­گیرد. پس حیث انشاء تعجیل در انشاء نرفت؛ انشایی صورت گرفته که فقط با عمل من کار دارد می­گوید: زود باش؛ زود باشی که حکمتش دور نیست، انسان خیلی زود می­فهمد. لذا عرض کردم اگر بگوید: «عجِّل»، چون اول وقت «تفتح ابواب السماء» آن یک چیز تکوینی است، خودت را با آن سازگار کن. آن در حال برقرار کردن رابطه بین فتح ابواب السماء با نماز است که این دو با همدیگر تناسب دارند. اما یک وقتی می­گوید: اگر نماز می­خوانی اگر شک کردی این کار را بکن، بنا بر صحت بگذار.

شاگرد: در اقسام حکم پایین­تر از حکم انشائی هم قرار می­گیرد. در حالی که یک چیزی نیست همین طوری باشد، خود شارع گفته است.

استاد: بله حتما.

شاگرد: ولی این مدیریت امتثال را خود شارع حکم می­کند.

استاد: حتما درست است.

شاگرد: این در اقسام حکم در چه مرحله­ای قرار می­گیرد؟

استاد: ما یک مراتب حکم داریم؛ آن مراتب اصلاً ربطی به این ندارد. خود این هم مراتب دارد. یعنی همان مراتبی که آن جا می­گفتیم یک طور دیگری خود این دارد. موطن این دو موطن است نه این‌که مراتب یک حکم است. ایجاب صلاة یک مرتبه­­ای از آن نیست بلکه آن حکم انشاء شد، مراتبش طی شد به انشاء رسید فعلیت پیدا می­کند باید انجام دهد بعد در حوزه‌ی امتثال می­آید؛ الان در حوزه­ای که امر قبلی را می­خواهد امتثال کند یادمان می­داد چطور امتثال کنیم. این یاد او وا می­دهد، اگر هم نمی­داد طوری نمی­شد، خودمان طبق ضوابط عقلایی امتثال می­کردیم. مرتبه­ای از او نیست که آن پایین بیاید این حکم بشود. آن تمام شد ما باید امتثال کنیم.

شاگرد: این جا مخالفت هم کنیم عقاب ندارد.

استاد: اگر مخالفت با آن امر اصلی شد عقاب دارد؛ اگر نه، نه.

شاگرد: ولی اگر این طور گفتیم ما بدانیم …

استاد: یک تجری هست.

شاگرد: مدیریت امتثال است، چرا تجری باشد؟!

استاد: این خوب است.

شاگرد: این نتیجه‌ی عمل من است، من دلم نمی­خواهد …

استاد: یک مثال بزنم؛ اگر انشاء اولی باشد نماز را طبق انشاء اولی نخوانید مأتیٌ به با مأموربه مطابق نیست اما اگر یک جا شارع می­گوید استصحاب کن، شما نکردید ولی واقعاً این استصحاب غلط بود. نمی­توانیم بگوییم: مأتی به با مأمور به مطابق نیست؛ وظیفه‌ی فعلیه اصل عملی شما این بود، واقع، میزان است.

شاگرد: حکمی که در مرحله‌ی امتثال است لزوما حکم ظاهری نیست، این استصحاب از باب حکم ظاهری است.

استاد: نه من نگفتم؛ یکی از انواعش ظاهری است.  مدیریت امتثال چند نوع است، یکی­اش احکام ظاهریه است.

شاگرد: منتها بما این که در محله‌ی امتثال است باز همان داستان­ها را دارد می­تواند ظاهری باشد و می­تواند واقعی باشد لذا تنها حرف فقط این است که دو تا موطن دارد.

استاد: بله این نکته‌ی مهمی است؛ معنایش این نیست که وقتی گفتیم :برای مرحله امتثال است یعنی ظاهری است؛ اصلا این مقصود نیست؛ ما فقط همین را درک کنیم که یک وقتی است یک امری شارع فرموده دوباره وقتی بنده‌ی خودش می­خواهد بیاید امر قبلی را امتثال کند باز خود شارع آستین بالا می­زند، یادش می­دهد چطور امر قبلی من را امتثال کنید؛ ما می­خواهیم بگوییم این دو تا دلیل شارع، شارعی که اول انشاء کرده با شارعی که وقتی بنده می­خواسته انشاء قبلی را امتثال کند حالا آستین بالا می­زند به او یاد می­دهد. این دو تا دلیل معارض نیستند در یک رتبه نیستند که بگوییم :بینش تعارض شده است. اگر شارع می­فرماید: «صم للرؤیة و لا تصومنَّ بالتظنی» یعنی اصل عملی استصحاب که همه می­دانید. یک روایت دیگری می­گوید: وقتی هلال تطوق دارد این برای دو شب است کجا تعارض است؟! گفته است «صم للرؤیة» رویت برای این است که استصحاب قطع شود، آن روایت هم دارد می­گوید: یکی از قواطع استصحاب همان طوری که رویت است، یکی از قواطعش هم تطوق است؛ اصلا لسان، لسانی است که با همدیگر جمع می­شود.

شاگرد: این درست است اما عرض من این است که شما فرض کنید می­گوید: حضور در فلان مجلس واجب است بعد خود صاحب مجلس در کارت، نقشه را برای آن­ها می­کشد که از این خیابان­ها بیایید. حالا اگر ما از این خیابان­ها نرفتیم با مشقت بسیار و زحمت زیاد راه را اشتباه … هیچ کدام این­ها عصیان ندارد. من می­دانم شما این مدیریت را گفتید از این خیابان بیا من دلم نمی­خواهم از این خیابان بیایم. این عقاب نباید داشته باشد.

استاد: مثال که خیلی مثال خوبی است اما آن چیزی که بر آن متفرع کردید برگردیم وقتی شما با سختی به آن جا رسیدید به قول شما خلاف امر آمدن که نشده، رسیدید اما صاحب مجلس حق ندارد بگوید: من که گفتم از این راه بیایید چرا این طور آمدید؟! حق دارد بگوید یا نه؟! می­گوییم حق ندارد. چرا حق ندارد؟! می­گوید من راه را یادت دادم.

شاگرد: اگر اعتراض بکنید حق دارد اما اگر اعتراض نکنید می­گوید من برای خودم …

استاد: اعتراض نکنید ولی او خودش حال شما را ببیند، در مسیر دیده با چه سختی رسیدید … همین است که می­گفتیم اوامری که در امتثالات می­آید ثواب دارد اما نه از سنخ ثواب انشائات اولیه، از سنخ این است که زودتر می­خوانید. ثوابی که برای نماز اول وقت است، خود اول وقت ثواب دارد اما ثوابی متفرع بر امر شارع به تعجیل امتثال است. مثال خیلی خوبی بود اما لازمه­اش این است که عقاب ندارد درست است. بعضی مدیریتی­ها هم عقاب دارد مثلا اگر او یک ملاحظه­ای در امتثال کرده که مهم بوده، شما رفتید آن طرف کسی در چاه افتاد. می­گوید: چاه بود، من که گفتم از این راه بیاید به خاطر این بود که در چاه نیفتید؛ آن جا دیگر عقاب هم دارد، خودش هم خودش را ملامت می­کند؛ لذا گفتم کلیت ندارد.

 

برو به 0:36:06

شاگرد: اگر در یک راهی چاه باشد و شارع آمده باشد گفته باشد از آن یکی راه برو باز این جا هم شما می­گویید شکلش، شکل مدیریت امتثال است؟

استاد: شکلش که فرقی نمی­کند؛ من نگفتم: عصیان مدیریت امتثال جایز است، شما الان متفرع کردید. من می­خواهم بگویم باید درک کنیم مدیریت امتثال … این مثال خیلی مثال خوبی بود، این که دارد یاد می­دهد راه را چطور بیایم ریختش فرق دارد با این که آن جا بیا ولی معنایش این نیست که هر چه گفت ما اگر لج کنیم عقاب نکند. شما آن را متفرع کردید. تا اندازه­ای که من از مدیریت امتثال تصورم هست هرگز معنایش این نیست اگر مدیریت امتثال را لج کردید عقاب ندارد باید نگاه کنیم جا دارد؛ خیلی جاها مدیریت امتثال عقاب دارد ولی تعارض نیست یعنی ما همین طور فکر کلاس خودمان هستیم؛ در کلاس تعارض پیش می­آید گیر می­افتیم، وقتی این فکر جلو می­آید می­بینیم تعارض کنار رفت؛ این که عقاب دارد یا ندارد بعد به آن می­رسیم؛ فعلاً تعارض حل شود در کلاس گرفتار قواعد تعادل و تراجیح نباشیم، با یک راه بسیار راحت برای حل تعارض جلو می­رویم.

شاگرد: مثالی که آقا سید زدند آن راهی که انتخاب می­کند ناظر به آن امری که برای اصل جعل قرار داده شده، هست یعنی در این مثال این دیده نشد. اگر از یک مسیر دیگر می­                رود به خاطر آن مصلحتی است که در اصل جعل بوده است. منتها این که بگوییم این عصیان حساب می­شود کمرنگ­تر باید بشود به خاطر این که اصل جعل را می­گویید دارای … می­گوید من بگذارم شب بخوانم.

استاد: گاهی است همین مدیریت امتثال به مراتب از جعل اولی بالاتر است. همین مثالی که ایشان زدند همین طور است؛ اگر می­گوید از این راه بیاید برای این که مثلا بچه در چاه نیفتد بالاتر است یا در یک مجلس جشنی شرکت کردن بالاتر است؟! او می­گوید به مراتب این مدیریت امتثال من که گفتم این را بیاور بالاتر از این بود که مجلس من بیای؛ مجلس من آمده بودی شرکت کرده بودی، گفتم از این راه بیا به خاطر این که بچه نیفتد وفات کند.

شاگرد: با این بیان مدیریت امتثال حاکم بر لسان اصلی است.

استاد: نه هیچ کدام این­ها لازمه­اش نیست. ما فقط می­گوییم: دو موطن دارد اما این که پس، این پس را باید ببینیم.

شاگرد: یعنی هر موردی جداگانه بحث کنیم.

استاد: بله احسنت! باید در هر موردی دلیل را ببینیم، لسانش را نگاه کنیم، تناسب حکم و موضوع را نگاه کنیم سپس آثار بار کنیم. این که ما می­گوییم فقط این است که این دو موطن در ذهن ما جدا شود. قبل از این که آدم کفایه و رسائل بخواند حکم ظاهری و واقعی در ذهنش از هم جدا نبود، می­گفت: حکم شرعی رساله این است. وقتی که اصول می­خواند حکم واقعی و ظاهری در ذهن ما جدا می­شود. الان هم تلاش ما این است که در ذهن ما ریخت انشائات اولیه با انشائات مدیریت امتثالی جدا شود؛ لازمه­اش چیست؟ لازمه­اش این است که بسیاری از تعارض­ها برطرف شود اما این که عقابش چیست، آثار چیست هنوز ما چیزی نگفتیم؛ ما فقط می­خواهیم بگوییم این دو موطن با همدیگر تفاوت میکند.

شاگرد: ولی تقدم  مقام انشاء بر مقام امتثال را فرمودید.

استاد: بله این تقدم طبیعی است اما این که پس عقاب او بالاتر است، در مانحن فیه برای صلاة این  بود نه این که در همه جا این باشد.

شاگرد: همه جا تقدم ندارد؟

استاد: نه! مثلا برای دفع خطر از نفس محترمه مدیریت امتثال می­کند، این جا می­توانیم بگوییم این مدیریت او مرجوح است و رده دوم انشاء اولیه است با این که این احتمال معلوم است اقوی است از آن چیزی که … همین مانحن فیه را برگردیم؛ اگر صبر کند نماز را در شب بخواند احتمال دارد یک درنده او را هلاک کند؛ شما بگویید: تو که گفتی جهت آن که افضل است؛ الان کجا افضل است؟ الان معارض شد با این که در این جا نفس محترمه است پس اینجا اولویت پیدا می‌کند. من صرفاً خود آن جهت طبیعت را عرض کردم مقدم است. چرا؟ چون انشاء رابطه‌ی بین طبایع بر اوامر امتثالیه مقدم است.

شاگرد: اگر چیز دیگری در کار نباشد همیشه طبیعت مقدم است.

استاد: بله چون فی حدنفسه رتبه­اش مقدم است. شارع اول طبایع را در نظر می­گیرد، بین طبایع رابطه برقرار می­کند، انشاء احکام وضعی و تکلیفی می­فرماید. رده اول تمام می­شود بعد می­آید از باب نه «أنّه شارع»، از باب «أنّه» کسی است که امرش امتثال می­شود؛ آمری که امرش امتثال می­شود، از این باب می­آید به بنده­اش یاد می­دهد می­گوید: حالا که می­خواهی آن جا بیایی این طوری بیا، این طوری بکن، این طوری برو. این دو سنخ است و به فرمایش ایشان منافاتی هم با هم ندارد. اگر هم در امور عادی باشد هرگز عتاب و خطابش نمی­کند که من گفتم: از این خیابان بیا، چرا از آن طرف آمدی؟! همه این­ها در امور عادی یکی است. در شرایط عادی هیچ تفاوتی نمی­کند.

روایات بسیار زیاد بود، جا گرفته بود، به حسب ظاهر، سنتی بود که برای امتثال بود؛ چقدر بحث کردیم. سنت جا گرفته‌ی پیامبر خدا بود اما حضرت به عنوان امام معصوم فرمودند: «النصف من ذلک أحبّ إلی» همان جا یک سوال جدی مطرح شد که یعنی چه؟! سنت پیامبر روایات هم این همه ذراع آمده، حضرت بگویند: نصفش برای من محبوب­تر است! همه‌ی این­ها را آن جا شاهد می­گرفتیم به این که جد ما انشاء نکردند که من مقابل حرف ایشان بایستم؛ جدّ ما برای مصالح مراعات نافله که فوت نشود ذراع قرار دادند خب حالا نافله در یک شرایطی تسهیلاً للأمة ذراع است، هر چه زودتر بهتر «النصف أحبّ إلیّ» به راحتی با این بیان جمع می­شد اما اگر این بیان نمی­آمد چه هنگامه­ای بود! انشائات با هم متعارض می­شد و تکاذب می­کرد اما با این بیان من تکاذب کنار رفت. تکاذب الدلیلین یعنی او می­گوید این دروغ است، او هم می­گوید این دروغ است. با این بیان تکاذب محو شد. تکاذب نیست، هر کدام موطن خودش را دارد و قابل اجتماع است.

شاگرد: پس با این صورتی که گفتید هر موردی باید جدا بررسی شود پی احکامی که برای مدیریت امتثال است در موردی که از این جواب به مقدم دادیم اصلا آن لغو می­شود. چرا شارع این مدیریت امتثال را بیان کرده است؟

استاد: خب آن هم باز فرق می­کند. بعضی جاها برای این که ثواب بیشتر گیرمان بیاید، خود مولا می­گوید: من به نحو افضل مدیریت می­کنم. مدیریت امتثال معنایش این نیست که حتما واجب است می­تواند واجب باشد، می­تواند حرام باشد، می­­تواند مستحب باشد؛ جورواجور است. همان جا خیلی موارد مدیریت امتثال افضلیت است. طبق روایت فقه الرضا حضرت فرمودند شارع می­آید کف مکلفین اضعف مکلفین را درنظر می­گیرد حکم را برای آن­ها ترسیم می­کند خب آن بیچاره­هایی که عذر نداشتند چطور مصالح از دستشان در رفت؟! آن­ها را با استحباب­ها جدا می­کند می­گوید من برای آن­ها مراعات کردم این طور گفتم؛ ای کسانی که آن عذر را ندارید این طور، این طور، این طور، مدام مستحبات را به آن­ها عرضه می­کند. این مستحباتی می­شود که انشاء استحباب برای آن­ها نشده است. چرا؟ چون در اصل حکم، کف را ملاحظه کردند. منظور از استحباب این است که مکلف تا می­تواند در مقام امتثال جیبش را از مصالحی که معذورین از کسبش معذور بودند پر کند؛ شارع هم نمی­توانست برای همه یک طور آن کار سخت را انشاء کند پس بنابراین در مقام امتثال همه نوعش می­شود.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

کلیدواژگان: جهة مماثلة در قضاء نوافل/ جهة مسارعة در قضاء نوافل/مدیریت امتثال/جمع عرفی/ انواع جمع عرفی/ رتبه‌ی احکام طبایع/ حکم وضعی و تکلیفی.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 168‌

[2] یکی از شاگردان

[3] سورة فرقان، آیة 62

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است