1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٧)- نقد و بررسی استدلال وحید بهبهانی‌

درس فقه(٣٧)- نقد و بررسی استدلال وحید بهبهانی‌

نقد وحید توسط صاحب جواهر، بررسی امکان تمسک به عام در شبهه مصداقیه و مفهومیه، جریان روح استصحاب در شبهه مصداقیه و مفهومیه
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=18564
  • |
  • بازدید : 65

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

شرطیت عدالت، «ان جاءکم فاسق»

ملاحظه فرمودید که جناب وحید رضوان الله علیه یک ضمیمه‎‎ ای به حرفشان فرمودند که ظاهرا در هر دو کتاب هم بود که فرمودند: «علی حسب ما قرروه فی اشتراط العدالة من قوله تعالی إن جاءکم فاسقٌ بنبأٍ فتبینوا» می‎گویند ببینید این حرفی که من در رد اشکال صاحب مدارک می‎زنم که ایشان گفتند چون نهی است می‎توانیم برائت جاری کنیم و لازم نیست، پی‎جویی کنیم و در مشکوک بتوانیم نماز بخوانیم. وحید گفتند نه! لازمه این نهی شرطیت حلیت أکل برای نماز است و چون لازمه ‎اش شرطیت حلیت أکل است پس باید احراز کنید. پس با مشکوک نمی‎توانید نماز بخوانید. می‎گویند همین روال در آیه شریفه طی شده، آیه چیست؟ نهی است یعنی نهی از اتباع از خبر فاسق بدون تبین؛ «إن جاءکم فاسقٌ بنبأٍ فتبینوا» یعنی متابعتش نکنیم؛ متابعت که نکردید شما تبین کنید، تفحص کنید، پرونده‎اش را باز کنید بروید ببینید راست می‎گوید یا نه.

از این نهی مشهور چه فهمیدند؟ علماء چه فهمیدند؟ شرطیت عدالت برای خبر را  فهمیدند. یعنی گفتند وقتی خبر می‎آید، فقط این نیست که فاسق که خبر آورد فسق مانع است، نه! «إن جاءکم فاسقٌ بنبأ فتبینوا»؛ یعنی وقتی فسق آمد این خبرش فایده ندارد یعنی اگر می‎خواهید اتباع بکنید شرطش این است که عدالت را احراز کرده باشید. لذا همه مشهور گفتند که خبر عدل است که «یجوز العمل به». فاسق که هیچی، مجهول العدالة هم باشد باز جایز نیست به خبرش عمل کنیم. چون از آیه شریفه شرطیت عدالت للمخبر استفاده شده، شرطیت هم باید احراز بشود. پس تا شما به کتب رجالی و سائر موارد مراجعه نکنید و مطمئن نشوید که این عادل بوده یا نبوده، نمی‎توانید به خبرش عمل کنید. این فرمایش وحید در روالی که استفاده خودشان را از یک باب قرار دادند لذا فرمودندکه …

صاحب جواهر این‌جا در این تشبیه یک حرفی دارند.

قلت: قد يقال: إنه بعد فرض الإطلاق أو العموم المتناول لكل ساتر لا يتم الكلام المزبور، ضرورة كون المعلوم ان فائدتهما دخول الفرد المشتبه، و هذا هو الفارق بين ما نحن فيه و بين اشتراط العدالة، لعدم الأمر بقبول كل خبر ثم نهي عن خبر الفاسق كي يدخل مجهول الحال، بل ظاهر الآية انما اقتضى رد خبر الفاسق، و استفيد من مفهومه قبول خبر غيره، و ليس هو إلا العدل في الواقع … [1]

 نقد وحید توسط صاحب جواهر

تقدم عموم لفظی بر قاعدة اشتغال در فرض شک

«قلت: قد يقال: إنه بعد فرض الإطلاق أو العموم المتناول لكل ساتر لا يتم الكلام المزبور،» این‌جا از آن جاهایی است که تقریبا مصداق آن عموم را روشن می‎کنند؛ یک عمومی بود. پشت صفحه فرمودند یک عمومی داریم، آن عموم آن جا می‎توانست عمومات صلاة باشد. می‎توانست عمومات خصوص ستر باشد. این‌جا تصریح می‎کنند که مقصود از عموم، عمومات «اقیموا الصلاة» نیست. عموم اینکه این که «استُر فی صلاتک». ادله عامه‎ای که به امری که فرموده ستر را شرط نماز قرار دادند. «إلبس حین الصلاة لباساً ساتراً» و سائر لباس‎ها هم که شرایطی دارد. پس عمومات إلبس یعنی «اُستُر حین الصلاة سواء کان» از این یا از آن؛ قید که ندارد. عمومات «اُستُر» ابتداءً حتی غیرمأکول اللحم را هم می‎گیرد. پس عام «اُستُر»، «اُستُر بأیّ لباس ولو کان من وبر غیرالمأکول» این عام و اطلاقش شد، دلیل بیرونی می‎آید تخصیص می‎زند می‎گوید «لا تصلّ فی حرام الاکل» در غیر مأکول اللحم «لا تصل». این حرمت می‎آید آن را تخصیص می‎زند. خب آیا فرقش مثل عدالت هست یا نیست؟ صاحب جواهر می‎فرمایند که در عدالت ما قبول داریم وقتی تبین فاسق لازم شد و از اتباع فاسق نهی شد از آن عدالت در مخبر را استفاده می‎کنیم و باید عادل باشد. چرا؟ به خاطر این که وقتی برای فاسق نهی آمد ما از مفهوم او تازه می‎خواهیم حجیت خبر را اثبات کنیم، خب  مادامی که احراز نکردیم دلیلی بر اتباع خبر نداریم. بر اصالت حرمت عمل به ظن باقی است. خب پس تا احراز نکنیم در حرمت باقی است.

 به خلاف مانحن فیه؛ در مانحن فیه آمدیم و مشکوک بود این‌جا می‎گویند اگر ما گفتیم نهی «لا تصل فی غیر المأکول» الان مشکوک شد، این طور نیست که ما باید یک شرطیت جدیدی را احراز کنیم. به جای احراز این شرطیت و پناه بردن به یقین و قاعده اشتغال، به یک عام لفظی که همین جا داریم پناه می‎بریم و عموم لفظی مقدم بر قاعده اشتغال است. یعنی یک عام لفظی داریم که «اُستُر» این عام «اُستُر» یعنی «اُستُر بأیّ لباس ولو کان غیر المأکول» تخصیص زدیم و غیر مأکول بیرون رفت، مشکوکِ ما قطعا اول مندرج تحتِ عام بوده است. مخصص آمده و عده‎ای از افراد را بیرون برده، شک داریم این فرد را برده یا نبرده، می‎گوییم تحت عام که داخل بود وقتی بود، وقتی من شک کردم به عموم «اُستُر» تمسک می‎کنم. چرا یک جا بروم به قاعده اشتغال تمسک کنم؟ که مسبب و محکوم امر «استُر» است، عام لفظی که «استُر بکل لباس» یا مطلق یا عموم.

 

برو به 0:06:45

تمسک به عام در شبه مصداقیه

شاگرد: تمسک در شبهه مصداقی است.

استاد: دیگر ایشان اسم این را نمی‎برند که در مانحن فیه شبهه مصداقیه است؛ شاید طبق مشهور! چون مشهور در شبهه مصداقیه تمسک به عام را جایز می‎دانند و ایشان هم مشیا علی المشهور گفتند دیگر تمسک می‎کنیم، شاید نظرشان به این است، حالا عبارتشان را می‎خوانیم می‎بینیم درست فهمیدیم یا نه.

شاگرد: یک نکته صناعتی. این که این‌جا قاعدتا عموم و خصوص من وجه است. حالا به یک بهانه‎ای، به یک دلیلی عموم «لا تصل فی ما لا یؤکل لحمه» را مقدم کردیم؛ شما می‎گویید «استُر» چه در مأکول اللحم چه غیر مأکول اللحم، آن هم می‎گوید «لا تصل فی غیر مأکول اللحم» چه نسبت به ساتر، چه غیر ساتر؛ حالا از آن باب یک نصی بوده یا به یک نکته‎ای مقدم کردیم.

استاد: ولو حالا ایشان ساتر را مطرح کردند. ولی عموماتی برای لباس هم داریم. یعنی ساتر امرش وجوبی است اما برای لباس هم امر به عنوان مثلا این که ولو ندبی باشد مثل این که عبا بپوش، امرهایی  برای لباس‎هایی داریم که غیر وجوبی است. مستحب است لباس مصلی این طور باشد. یک عموماتی که مربوط به اصل خود لباس می‎شود به نحوی که رابطه‎اش با مانحن فیه مطلق می‎شود، نه من وجه؛ این‎ها ممکن است ولی ایشان خودشان صریحا ساتر …

شاگرد: این‌جا در مثالی که برای لباس غیر ساتر زدید چه چیزی مطلق باشد؟

استاد: یعنی عموماتی که لباس مصلی را می‎گیرد، نه خصوص ساتر واجب بلکه حتی می‎توانیم بگوییم ساتری هم که «اُستُر» آمده ناظر به قدر متیقنش نیست که قدر واجب باشد، «اُستُر» یعنی مطلق که از آن درجه بالای ستر را می‎گیرد که مصلی ولو مرد باشد بهتر این است که تمام بدن محفوظ باشد حتی عبا هم بیندازد؛ این‎ها عمومات می‎شود نه عمومات یعنی خصوص آن چیزی که «اُستُر» می‎گوید به آن اقل ستر وجوبی که آن وقت عام و خاص من وجه درست کنیم.

شاگرد: انقلاب نسبت می‌شود؟

استاد: اگر وجوبی بگیریم؟

شاگرد: اگر مجموع احکام لباس را در نظر بگیریم.

استاد: مجموع احکام اگر بگیریم …

شاگرد: این تنها من وجه است با در نظر گرفتن مجموع ادله لباس از من وجه بودنش خارج می‌شود.و انقلاب نسبت می‌شود.

استاد: اگر از ابتدا عام را، عمومات لباس بگیریم و ستر به معنای ستر مطلق، نه ستر اقل واجب. اگر این طور بگیریم از ابتداء عام و خاص  مطلق است دیگر نیازی به انقلاب نسبت نمی‎شود.

شاگرد: اگر آن ساتر را یک  لباس حساب کنیم، برمی‎گردد می‎گویدیک لباس، نمی‎گوید آن جایش ساتر است و بقیه‎اش جزء لباس می‎شود.

استاد: من همین منظورم است.

شاگرد: می‎گویم لباس‎های اضافه‎ترش …

استاد: اضافه‎ترش هم از باب مستحبات مانعی ندارد. ولی وقتی ساتر را می‎گوید یعنی لباس، نه یعنی فقط اقل واجبش که بگوییم این واجب است، همان لباس این شرایط را دارد ولو از اقل واجب هم …

تصحیح صلاه در لباس مشکوک با تمسک به عام

ورود دلیل عام بر دلیل اشتغال

«قلت: قد يقال: إنه بعد فرض الإطلاق أو العموم المتناول لكل ساتر»؛ یعنی ساتری که در حد وجوبِ شرطی و تکلیفی برای نماز باشد یا ساتری که بالفعل هست ولی هیچ شرطیتی ندارد.

شاگرد: ساتر است یعنی مأکول اللحم و غیرمأکول اللحم.

استاد: این‌جا بله. یعنی می‎خواهند بگویند مشکوک، حتی غیرمأکول تحت این عموم هست بعدا دلیل می‎آید تخصیص می‎زند. حرف ایشان اصلا همین است. «لا يتم الكلام المزبور،» چرا؟ «ضرورة كون المعلوم ان فائدتهما دخول الفرد المشتبه،»  فایده عموم و اطلاق چیست؟ این است که فرد مشتبهی که الان می‎خواهیم در آن نماز بخوانیم از ابتدا داخل و تحت ساتر هست. بله «دلیل لاتصل فی غیرالماکول» می‎خواهد بیرونش کند، این هم که مشکوک است، نمی‎دانیم از تحت عام بیرون رفته یا نرفته، خب وقتی مشکوک است و نمی‎دانیم بیرون رفته یا نه، ما ابتدا به اطلاق و عموم تمسک می‎کنیم یا سراغ قاعده اشتغال می‎رویم؟ سراغ آن نمی‎رویم، آن اشتغال اصل است، این وارد و حاکم بر او می‎شود. ما می‎گوییم چون عموم «اُستُر» شامل این مشکوک ما هم بوده و شک داریم که از تحت او خارج شده یا نه، تمسک به همان عموم می‎کنیم و نیازی هم به قاعده اشتغال نداریم، این فرمایش ایشان است.

ریخت شبهه مصداقیه خارج از اصول لفظیه

 البته این چیزی که شما فرمودید این‌جا هست، شاید این در ذهنم بود و مدتی می‎گفتم که این اشکال را کسی به شبهه مصداقیه داشته یا نه، الان خاطرم هست که یکی از آقایان چند سال بعدش از یکی از کتاب‎های اصولی نقل کردند که بله، همین اشکال را فرمودند که باعث دل گرمی بود. در اصول فقه بحث بود. اشکال هم این بود که می‎دیدیم طوری که به ما برای اصول لفظیه فرمودند، ریختش با شبهه مصداقیه جور درنمی‎آید. شبهه مصداقیه الان یک موضوع خارجی است، من شک دارم که تحت مخصص داخل است یا عام، پس یک فرد خارجی است و من شک دارم، شبهه مصداقی این است. اصول لفظیه چه بود؟ اصولی برای استظهارات بود، عند الشک فی المراد و الشک فی المراد، شک می‎کردیم گوینده مرادش چیست.

 

برو به 0:13:01

مجرای اصول لفظی در مراد شارع

  می‎گفتیم اصالة الحقیقة، اصالة الاطلاق، مقید مرادش بوده یا نبوده؟ نه! به مقدمات حکمت، اصل اطلاق است. در شبهه مصداقیه اساسا اصلا شک ما در مراد شارع نیست که بگوییم اصل اطلاق است. الان در مانحن فیه ما شک در مراد شارع نداریم که قید دارد یا نه، می‎دانیم ساتر یعنی ساتر، مفهومش هم هیچ مبهم نیست. هیچ شکی هم در مراد نداریم. مخصص هم آمده غیرمأکول را بیرون کرده. الان من نمی‎دانم این عبایی که این‌جا گذاشته آن غیرمأکول است تا نماز نخوانم یا محلل الأکل است نماز بخوانم؟ من نمی‎دانم. بگویم تمسک می‎کنم مولا مطلق فرموده، این که مولا مطلق فرموده، چه ربطی به شما دارد؟ مولا مطلق فرموده که ساتر را بپوش، از آن طرف هم تخصیص زده فرموده که غیرمأکول را نپوش، شما نمی‎دانی کدامش است! شما که نمی‎دانی کدامش است چه کار می‎خواهید بکنید؟ شما اصلا خبر ندارید کدام این‎ها است، می‎گویید مولا مطلق فرموده؟! اگر شک در مراد مولا داشتید تمسک به اطلاق می‎کردید. وقتی شک در مراد او ندارید باید شبهه را از بیرون حل کنید. به عبارت دیگر ریخت اصالة الاطلاق حل کننده موضوعات خارجیه نیست؛ این بنظرم خیلی روشن می‎آید.

شاگرد: در فضای حقیقیه می‎فرمایید. این غیر از همان چیزی است که مرحوم نائینی در اشکال به تمسک عام در شبهه مصداقیه می‎گویند؟ که می‎گویند مخصص که می‎آید در واقع در عالم ثبوت موضوع حکم را مقید می‎کند، می‎گوید عالم غیر فاسق، بعدش هم متکفل بیان موضوع نیست…

استاد: آن بیان در شبهه مفهومیه هم وقتی که مخصص منفصل است همان جا هم آن حرف آمده که اشکال هم شده در این که دو تا محقق می‎شود، اشکال سنگینی که در آن هم آمده. وقتی ما شک می‎کنیم دو تا حجت به وسیله تقیید داریم، مقید که آمد در خروجی کار دو تا حجت برای ما حاصل شد، من نمی‎دانم تحت این حجت داخل است یا تحت آن حجت؟ ترجیح بلامرجح می‎شود.

شاگرد: ثبوتا که قطعا این که شما فهمیدید مراد مولا مطلق عالم نیست بلکه عالم غیر فاسق است این که قطعا موضوع واقع مقید می‎شود بعد بحث سر این است که فعلیت او چیست؟ یعنی آن اکرام عالم غیر فاسق آیا این فاسق هست یا نه؟

تهافت مقام تمسک به عام و موطن شبه مصداقیة

استاد: تازه بحث از این‌جا شروع می‎شود. الان این مصداقی که من شک دارم، نسبتش با این دو تا دلیل چطور است؟ این حجت و آن حجت. نمی‎دانم مندرج تحت کدامش است، حالا که نمی‎دانم، حالا چه؟

شاگرد: مولا متکفل این موضوعات نیست. مولا و عبد مساوی هستند در این که آیا این غیر فاسق هست یا نه. مولا می‎گوید «إن وُجِدَ عالم غیر فاسق مثلا فأکرمه» مولا و بعد مساوی هستند.

استاد: اگر به این بیان مساوات مولا و عبد یک چیز است. این که اساسا از اصاله الاطلاق چه می‌خواهیم  چیز دیگری است. نکته تفاوت می‎کند. شما از اصالة الاطلاق چه می‎خواهید؟ تبیین مراد می‎خواهید، از این ناحیه، این منظور من است که اساسا طرح بحث جا ندارد، یک وقتی بحث را مطرح می‎کنیم حلش می‎کنیم، بین این دو تا خیلی تفاوت است. می‎گوییم آیا در شبهه مصداقیه تمسک به عام می‎شود یا نمی‎شود؟ بعدا هم توضیح می‎دهیم که لازمه‎اش تقیید است. دو تا شد مولا با آن شریک است.

یک وقتی می‎گوییم اساسا طرح این موضوع با تعریف تمسک به عام تناسب ندارد. می‎خواهیم یک کاری کنیم صورت مساله پاک شود نه این که جواب برای مساله بدهیم. یک وقتی جواب می‎دهیم می‎گوییم نمی‎شود، یک وقتی هست می‎خواهیم صورت مساله را پاک کنیم، می‎گوییم شما می‎گویید تمسک به عام در شبهه مصداقیه … تمسک به عام یعنی چه؟ یعنی در مراد شک داریم، شبهه مصداقیه یعنی چه؟ یعنی شک در مراد نداریم؛ این مقصود اصلی من است که خیلی تفاوت می‎کند که چطوری است که اصلا صورت مساله را پاک کنیم، بگوییم در خود عنوان تهافت است، تمسک به عام برای کشف در مراد است، اجرایش در شبهه مصداقیه اصلا شک در مراد نیست.

شاگرد: روح کلام آن‎ها را همین نکته‎ ای که می‎فرمایید تلقی می‎کنیم. روح کلامشان همین بوده یعنی اصلا در این که اصلا متکلف نیست، نکته این که کشف از مراد نمی‎کند چیست؟ نکته‎اش این است که در موضوع است.

استاد: آن‎ها قیود نیاز دارد، می‎گویند فلان مساله علمی، فلان محقق 5 تا مقدمه برایش گفته و بعد این را ثابت کرده، بعد می‎بینید دیگران که بحث می‎کنند در هر مقدمه‎اش یک اشکالی می‎کنند. الان در بیان خود شما یکی از مقدماتی که مهم بود این بود که مقید که می‎آید لازمه‎اش تقیید اصل است. این‎ها مقدمات سنگین علمی است! تا تصور کنید بروید تا از شما قبول کند یا نکند، نیاز به این‎ها است. اما این چیزی که من عرض می‎کنم نیاز است؟ اصل لفظی برای آن جایی است که در مراد گوینده شک دارید، در شبهه مصداقیه شک در مصداق دارید، در مراد شک ندارید پس اصلا این دو تا ربطی بهم ندارند. این نیازی به آن مقدمات علمی دارد؟

 

برو به 0:18:48

شاگرد: نه! ولی اگر آن مقدمات را نداشته باشد همان اشکال وارد می‎شود که … چون عالم بودنش که مسلم است، در فاسق بودنش شک داریم، اکرم العالم کشف از مراد می‎کند، اگر قرار شد …

استاد: کشف از مراد می‎کند در حالی که در مراد شک نداریم؛ عرض من این است. اگر ما در مراد شک داشتیم می‎گفتیم کشف از مراد می‎کند. اصلا ما این‌جا شک در مراد نداریم. شما یک چیزی به دست ما می‎دهید که محضا برای شک در مراد است.

شاگرد٢: ایشان مراد را در آن مصداق خارجی می‎برند.

استاد: آن که مراد نیست، صحبت سر همین است. چیزی به دست ما می‎دهید که برای شک در مراد است، من اصلا سرسوزنی شک در مراد ندارم. مراد مثل خورشید واضح است. در پیشرفتش ریخت کار تفاوت می‎کند.

شاگرد: درمقام احتجاج به کار نمی‌آید؟

استاد: البته خیلی وقت است، این را آوردم ببیند،… در ذهنم آمده بود و مدت‎ها در مباحثه هم می‎‎گفتم که برای ذهن خود من طلبگی آن چیز که آمد -اوائل هم نیامده بود ما مباحثه می‌کردیم حالا چه سالی بود نمی‌دانم، سال65و 66 دور دوم مباحثه بود- تعجب می‎کردم که چطور نیامده! من دنبالش هم بودم اتفاقا، اگر شما مهم ..ظاهرا یکی دیگر از آقایان هم نه در کلام مرحوم نائینی از یکی دیگر از کتاب‎هایشان که همین را به همین نکته شاید آوردند که حالا من یادم نیست یادداشت کردم یا نکردم؛ اگر مرحوم نائینی هم فرمودند که خیلی بهتر.

شاگرد: فقط اشکالی که در مشهور است…

شبه مفهومیه در مخصص منفصل

استاد: آن می‎ماند که حالا مشهور یک کاری می‎کردند یعنی بر خلاف یک ارتکاز روشن، چه کار می‎کردند که در شبهه مصداقیه تمسک به عام می‎کردند.

شاگرد: یک بار یادم است دفاع می‎کردند.

استاد: الان هم حرفی ندارم اما نه به این صورت.

شاگرد: بعضی‎ها نسبت را مخدوش می‎دانند که این نسبت به مشهور داده شده می‎گویند درست نیست.

استاد: ولی اصل این که خودش بشود تمسک کرد در یک بیان دیگری است. همین اشکال سنگین در شبهه مفهومیه در مخصص منفصل بود، در اصول الفقه مطرح نکردند، آن جا گفتند چون مخصص منفصل است ظهور محقق شد و تمام. اما در همان مخصص منفصل در شبهه مفهومیه اشکال بود که خلاصه دو تا حجت می‎شود و شما وقتی شک می‎کنید در سعه و ضیق این‎ها چه کار می‎خواهید بکنید. آن حرف آن جا بود، در آن محلی که محل تصادق هر دو بود. خاص در شبهه مفهومیة در مخصص منفصل، یک قدر متیقن داشت. عام هم یک قدر متیقن داشت، یک عده ی محدوده ‎ای از افراد بود که شبهه مفهومیه در آن‎ها جلوه می‎کرد. به خاطر شبهه مفهومیه آن محل تصادق هم عام و هم خاص جلوه می‎کرد. به آن بیان خودش شبهه مفهومیه بود. در چنین فضایی همین اشکال به شدت مطرح می‎شد. آن جا هم یک طور دیگری من تلفیقی…

شاگرد: نکته آن واحد است؟ ظاهراً دو تا نکته است.

ابقاء حالت رفتاری لازمه یقین در «لاتنقض الیقین»

استاد: من تا اندازه ای که یادم، نوشته‌ام باید دو باره از رویش بخوانم -نشد، دیر شد- حدودش این است که یک تقریری قبلا راجع به استصحاب عرض کرده بودم، استصحاب اساسا استظهار از نفس دلیلش یک طوری ممکن است باشد که با خیلی از چیزهایی که در کلاس اصول ما بر استصحاب بار می‎کنیم و لوازم و شروط می‎آوریم، روال بحث تغییر پیدا می‎کند و آن هم برای استصحاب همین یک کلمه بود که استصحاب در خود نفس دلیلش یک اشاره‎ای به این دارد که مقصود از استصحاب و جوهره استصحاب چیست.

می‎فرمایند: «لا تنقض الیقین بالشک»، یقین را به شک نقض نکن، خب اگر یقین باقی است، خب یقین است معلوم است شک نقضش نمی‎کند، اگر هم یقین باقی نیست، یقینی که باقی نیست خودش منقوض است، چطور می‎شود؟ تکلیف به محال است.

«لا تنقض الیقین…» آقا! یقین را به شک نقض نکنی، حرام است. خب اگر خود یقین باقی است، «لاتنقض» لغو است، یقین است، چطور من نقضش کنم؟ اگر نقض شده، آن هم تکلیف به محال است. نقیضی که خودش منقوض است، من چطور نقضش نکنم؟ من این را مفصل در کفایه توضیحش را عرض کردم. اگر همین را جلو برویم، روح قاعده استصحاب از همین سوال به یک جایی می‎رسد که خیلی از مباحثی که در اصول مطرح بود، می‎دیدیم در کلاس رنگش فرق می‎کند، مثلا بقای موضوع در استصحاب چقدر حرف داشت! یک جاهایی می‎رسید سنگین می‎شد، بقای عرفی! این طوری که ما جلو می‎رفتیم اصلا نیازی به آن‎ حرف‎ها نبود، خیلی از مباحث تغییر می‎کرد.

 

برو به 0:24:41

 خب الان توضیح بدهیم همه هم استصحاب را می‎شناسیم، «لا تنقض الیقین» یقین قبلی نقض شده یا نشده؟ همه استصحاب بلد هستید، حتما شده، فرض استصحاب اصلا این است که ما آن را نبریم، بنایش این است، اگر بود که ما دیگر کاری به استصحاب نداشتیم، پس یقین سابق نیست. تکلیف محالِ نهی چه می‎شود؟

شاگرد: فرض کن نقض نشده.

شاگرد2: لوازم یقین را نقض نکن.

استاد: متقین باقی است یا بگو باقی است؟

شاگرد3: متیقنی که قبلا یقین داشتی، بگو آن باقی است، نقض نشده است.

شاگرد۴: یعنی حکمش را نقض نکن.

شاگرد4: یقین که قبلا بوده و این شکی  که الآن است.

استاد: استصحاب یک چیزی است سال‎ها انسان شنیده است.

یک بیان هم این است که به قبل برگردیم؟ نه! همین «لا تنقض الیقین»؛ اصلا این‌جا وقتی «الیقین» می‎گویند، به آن حالت نفسانی قبلی کار ندارند، یک لازم ملزومی قبل است، حالا ذهن شریفتان را در یقین قبلی ببرید، همان «الیقین» اول، «لا تنقض الیقین»؛ منظور از این «الیقین» چیست؟ الان که می‎فرمایند: «لا تنقض الیقین»؛ یعنی آن حالت یقین قبلی را نقض نکن، یعنی این؟ واقعا یعنی این؟ آن خودش که نقض شده، آن حالت را نقض نکن؛ پس معلوم است که مقصود از «الیقین»، آن حالت نیست، مقصود چیست؟ مدام بگوییم متیقن کذا. یا نه! همان قبل بررسی کنیم، تحلیل کنیم.

وقتی شما قبلا حالت یقین داشتید، فقط یقین داشتید و تمام؟! نه! یقین یک لازمی داشت. رفتار خودتان بر طبق آن متیقن و حال یقینتان تنظیم می‎کردید. یعنی طبق حال یقین، یک دستگاه رفتاری داشتید. این دستگاه به پا بود، این دستگاه که به پا بود که لازمه آن حالت بود، این دستگاه را تا ضد آن یقین نیامده به هم نزن؛ چقدر روشن است. یک استظهار عرفی بسیار ساده است. پس «لا تنقض الیقین»، «الیقین»؛ یعنی آن حالت که قطعا منظور نیست، پس منظور چیست؟ منظور یعنی آن دستگاه رفتاری که از لازمه حال قبلی‎ات به پا بود، این را بهم نزن. بر طبق همان جلو برو. یک نظم رفتاری بر طبق آن یقین بود. این نظم را بهم نزن تا خلاف آن یقین برای تو ثابت شود. آن وقت رفتار را بهم بزن.

این طور توضیحی ولو متیقن بفرمایید، هر چیز دیگری هم فرض کن، من با آن‎هایی که شما فرمودید مشکلی ندارم ولی خود این هم در نظر بگیرید گمان نمی‎کنم احدی بگوید این از روایت استفاده نمی‎شود. بلکه چه بسا آدم رفت و برگشت کند می‎بیند اصلا همین منظور است. «الیقین»، قبلی اصلا ناظر به حالت نفسانی نیست. «لا تنقض الیقین» آن که خودش نقض شد، پس چه؟ «الیقین»؛ یعنی آن رفتاری که لازمه او بود و به پا کرده بودی، آن یقین برای تو یک سامانی داده بود، آن‎ها را بهم نزن، همان دستگاه را محفوظ نگه دار تا خلافش ثابت بشود. اگر روح استصحاب این است یکی از چیزهایی که در همین «مانحن فیه»، هم در شبهه مصداقیه و هم در شبهه مفهومیه کمک می‎کند این است.

سیره عقلاء بر ابقاء آثار ظن سابق در مورد مشکوک

تصحیح تمسک به عام در شبه مصداقیه

 یعنی ما ادعایمان این است که عقلاء در هر کجا یک چیزی برایشان مستقر شد… ولذا هم اگر متیقن ما یقین نبود یعنی قبلا یک مطلبی با ظن ثابت شده بود. ولی شما بر طبق آن ظن یک دستگاه کاربردی، رفتار عظیمی مُجازا به پا کرده بودید، عقلایی بود ولی ظن بود «لا تنقض الیقین» روشن آن را می‎گیرد. چرا؟ چون منظور از یقین که یقین نبود، منظور از یقین آن لازم یقین بود، می‎گفت شما که یقین دارید یک دستگاه رفتاری طبق آن یقین دارید، خب یک ظنی هم داشتید و طبق آن یک دستگاهی هم به پا کردید، دستگاه را بهم نزن، فوری به اندک شکی آن را نشکن. این که نظم باقی نمی‎ماند، سنگ روی سنگ بند نمی‎شود، تا می‎خواهی بر طبق یک نظام رفتاری جلو بروی به حدوث اندک شکی بایستی، همه را بهم می‎زنی، این نظام را ادامه بده.

 اگر این است یکی در «مانحن فیه»، است، در شبهه مفهومیه روشن‎تر هم هست. در عام و خاص وقتی عموم آمد یک دلالتی داشت، یک شمولی داشت، کما این که در شبهه مصداقیه هم همین می‎آید، وقتی عام می‎آید قطعا از حیث رفتاری که ما با عموم داریم، تمسکی به عموم می‎کنیم، از باب یک اصل عقلایی، این مصداق مشمول عام است، این رفتار آن را ما، بهم نمی‎زنیم، تمام.

 

برو به 0:30:05

عمل مشهور -در تمسک به عام در شبه مصداقیه- براساس ارتکاز

باید یک چیزی بیاید این رفتار را به طور جازم و قاطع از دست ما بگیرد، چاره‎ای نداشته باشیم آن را بهم بزنیم، مادامی که یک چیز برنده‎ای نیامده ما طبق آن رفتاری که دستگاه عموم و اطلاق برای ما به پا کرده بود مشی می‎کنیم و لذا اگر هم مشهور عمل کردند من عرضم این است طبق ارتکازشان بوده که منکر عمل مشهور نیستم. اما بالدقة تمسک به دو چیز در طول هم، است. اول عام یا اطلاق مستقر، ثمّ شکی که با آن استصحاب به این مبنایی که عرض کردم در طول او، متمم او است.

 یعنی عقلاء در تمسکشان به اصالة العموم نه از باب کشف مراد، از باب این است که اصالة العموم برای آن‎ها یک کاری کرده که قبل از این شکشان یک دستگاهی داشت، حالا هم که شک کردند بر طبق همان جلو می‎روند، نمی‎گذارند که این شک، این روال عملی را از دست آن‎ها بگیرد. لذا کأنّه باطن تمسک به عموم در شبهه مفهومیه مخصص منفصل یک نحو استصحاب آن حالتی است که عموم گرفته بود. من این طوری درست کرده بودم حالا درست و غلطش …

شاگرد: آن مخصص حالت تزلزل درست نمی‎کند؟

استاد: در منتقی و چند تا از کتاب‎ها دیدم تمام! اشکال را سر رسانده بودند. این طور یادم است؛ در مخصص شبهه مفهومیه،  تمسک به عام نمی‎شود، تمام. اشکال قوی است، نمی‎شود. با این طوری بیانی، چرا. از نظر فضا هم اشکال خیلی سنگین است. به خصوص شبهه مفهومیه ولی شاید این طوری سر برسد.

شاگرد: الآن آن عقلاءً متزلزل نمی‎شوند؟ وقتی مولا فرموده أکرم العالم بعد بگوید آن را به عالم فاسق تخصیص زدم، عقلاءً متزلزل می‌شود. شهید صدر تقریری دارند، همین اشکال می‎فرمایند پاسخی هم دارند. ولی منتها این که می‎فرمایید اگر عقلایی عقلایی پیش بیایم، عقلاءً متزلزل نمی‎شود؟ گفتید «أکرم العلماء» بعد یک تخصیصی زدید.

استاد: همین، عقلائیا متزلزل نمی‎شود؟! اگر با حال عقلاء کار دارید، لازمه‎اش تزلزل است. اما منظور من رفتار عملی آن‎هاست. می‎گویید عقلاء یک حالی داشتند، یک رفتاری لازمه آن حال بود. عقلاء می‎گویند حال ما متزلزل شد اما چرا رفتار را بهم بزنیم؟! اصلا من استصحاب را توضیح دادم، استصحاب یعنی چه؟ «لا تنقض الیقین» آن که خودش نقض شده، من که به حال تو کار ندارم، حال که نقض شده.

شاگرد: «ولکن أنقضه بیقین آخر» اگر شما در این مناط می‌گیرید… وقتی یقین اولی را ظن معنی کردید، این دومی هم از آن «لا تنقض الیقین» فرمودید در واقع آن حالت رفتاری که ولو از ظن ایجاد بشود.

جریان روح استصحاب در ظن و برهم نزدن عام در شبهه مصداقیه

استاد: بله. وقتی یک حال رفتاری صحیح مستقر شد. این حال را هیچ چیز جز یقین لاحق نمی‌تواند از دستتان بگیرد. این روح استصحاب است. فوری رفتارت را به اندک چیزی بهم نزن. خب در این‌جا هم الان شما عامی داشتید طبق او یک رفتار محقق می‎شد، این را بهم نزن.

شاگرد: مگر این که یک ظن مجددی که از الان به بعد باید حالت رفتاری‎ام را روی عالم غیر فاسق بگذارم، آن جا همین است. آن جا «أنقضه بیقین آخر»؛ یعنی در واقع حالت رفتاری دیگر طبق یقین جدید باشد.

استاد: آن یقین جدید منحل است. یعنی اگر مخصص هیچ فرد اختصاصی خودش را نداشت، حرف شما درست است یعنی مخصص قطعی مبهم می‎آید. اما فرض شبهه مفهومیه این است که ما برای مخصص منفصل یک قدر متیقن داریم.

شاگرد: یعنی اگر این را به خاطر یک بنای جدید نقض کنیم، عرف نمی‎گوید به خاطر این بنای جدید بر عالم است؟ غیر فاسق آن بنای قبلی را کنار گذاشتید؟

استاد: نه بهم نمی‎زند؛ می‎گوید این فرد که تحت عام بود، من رفتاری هم داشتم، مخصص منفصل جدید آمد، مخصص من چه کار می‎کند؟ آن چیزی که یقینا از دست من عام قبلی را می‎گیرد، افراد متیقن خودش است اما آن فردی که  مفهوم است نمی‎دانیم آن مفهوم مخصص او را می‎گیرد یا نه؟ خب وقتی نمی‎دانم، تمام، چرا از دست من عموم را بگیرد؟!

شاگرد: اصل حرفتان را قبول داریم. منتها از بنای عقلایی پیش بیایم،… و الا این که حرف درست است، اصلا جوابی که می‎دهند همین است، می‎گویند در واقع به صورت انحلالی کاشفیت داشته، آن مقداری که برایمان حجت شده از این رفع ید بکنیم، این مثلا در فاسقی که مردد بین کبیره و صغیره است، آن مثلا کبیره بودنش است، آن انحلالی آن کشفی که دارد باقی می‎ماند، شما که از طریق کشف پیش نیامدید، از طریق این پیش آمدید که همان بنایی که دارید متزلزل نکن. مگر این که یک بنای جدیدی برای تو ایجاد شود. الان عرض می‎کنم عقلاءً این گونه نیست که من اگر به بنای قبلی‎ام به جهت این بنای جدید، به فرد مشکوک تمسک نکنم.

استاد: بنای جدید که یقینی نبود.

شاگرد: شما وقتی در «أکرم العلماء» آمدید اصلا یقین را کنار گذاشتید. ظنی که برای تو  از دلیل ایجاد می‎شود.

استاد: مقصودمان از یقین دوم «لا تنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقینٍ»، یقین دوم درست است که حال یقین نیست. اما باید قدرت شکستن ساختار قبلی را در عقلاء داشته باشد. قدرت دارد یا ندارند؟ مخصص منفصل چون بخشی به سهم او هست، در آن حوزه مشکوک ندارد. اگر داشته باشد می‎گوییم خوب است. این الان تمام شد. با یقین است؟ ظنی است که در حوزه مشکوک خودش حجیت دارد یا ندارد؟

شاگرد: در واقع می‎فرمایید زور این را ندارد که آن را بکشاند ….

استاد: احسنت! من همین را دارم عرض می‎کنم.

شاگرد: یعنی عرض می‎کنیم زور این را دارد که خراب کند یعنی …

حفظ روال عقلائی در مظنونات

استاد: خرابِ حالتی می‎کند، یعنی حالت عقلاء را خراب می‎کند ولذا علماء خودشان در فن می‎گویند شبهه مفهومیه؛ شبهه، شبهه است یعنی عقلاء خودشان الان مردد می‎شوند اما حالا مرددی است که در کلاس اصول به آن ‎ها می‎گویید بایستید یا می‎گویید در کلاس اصول طبق آن اشکالی که سنگین بود یعنی وقتی می‎گفتند دو تا حجت شد شما مردد در دخول تحت إحدی الحجتین هستید؛ چون تقیید واقعی را می‎آورد، تقیید را چطور جواب بدهیم؟ یعنی به عبارت دیگر، اشکال سنگین این بود وقتی مخصص منفصل می‎آید، من نمی‎دانم از ابتدای امر، اصلا این جزء عام بود یا نبود؛ جواب این چیست؟

 

برو به 0:36:53

شاگرد: می‎گویید أکرم العلماء.

استاد: نه، می‎گویید نبود، نمی‎دانم. عامی داشتیم مخصص منفصل آمد، مخصص کاشف از مراد جدی است یعنی من نمی‎دانم این مشکوک من در شبهه مفهومیه اصلا از اول تحت عموم بود یا نبود. وقتی شک در دخول ابتدایی دارم چطور تمسک کنم؟

شاگرد: مثل مواردی که وقتی یک تخصیص می‎خورد احتمال می‎دهید چیزهای دیگر هم خارج شده باشد، نه شخصی که از حیث فسقش مشغول است، یک بار که احتمال می‎دهید، احتمال می‎دهید مثلا نحوی‎ها هم خارج شده باشد، به عام تمسک می‌کنید به خاطر این که آن کاشفیت انحلالی را نسبت به همه افراد داشت. خب نسبت به قدر متیقنش که در این‌جا فاسق مثلا کبیره است، فاعل کبیره است خارج می‎شود، آن کاشفیتش نسبت به آن فاسق‎ها ماند چون شبهه مفهومیه است. مصداقیه که نیست و به همان تمسک می‎شود، نکته کاشفیت آن جا هم می‎آید.

استاد: مخصص آمده، احتمال دیگران، این که احتمال برای هر عامی اولش آمده است.

شاگرد: مخصصی که بین اقل و اکثر استقلالی مردد است.

استاد: بله بسیار خوب! آن مخصص کاشف است که خلاصه این‌جا این شبهه مفهومیه ما از دخولش من بدو الامر تحت العموم، شک می‎کنیم. به چه چیزی می‎خواهیم تمسک کنیم؟ یعنی الان کاشف از مراد جدی است. یعنی می‎گوید گوینده از اول دو تا شعبه مرادش بود، عامی در کار نبود.

شاگرد: یا همان مقداری که یقین داریم قید خورده همان اقلش است، اکثر را یقین نداریم و به همان عام تمسک می‎کنیم.

استاد: وقتی داخل نبود، شک داریم؟ یقین داریم؟ من دخولش را شک دارم. شما اصل اشکال را توجه نمی‎کنید، مهم بودن اشکال همین است که عرض می‎کنم. شما اصلا مدام می‎گویید تمسک می‎کنید، شما وقتی بگویید من شک دارم این عالم هست یا نیست؟ شما می‎گویید به اکرم العلماء تمسک کن؛ وقتی من شک دارم عالم است یا نیست، چطور به اکرم العلماء تمسک کنم؟ پس وقتی مخصص منفصل آمد من نمی‎دانم این مشکوک من از اول اصلا تحت عام بود یا نبود چون مراد جدی دو دسته شد.

شاگرد: خب استاد! این اشکال در همین دستگاه در واقع شما نمی‎توانید دستگاهی به پا کنید که از همان قاعده استصحاب هم استفاده بکنیم. وقتی در مراد جدی شک داشتیم پس آن جا دستگاهی برای شما وجود ندارد و شکل نگرفته که بخواهید طبق آن عمل کنید. چطور دستگاهی دارید به وسیله آن عام …

استاد: برای همین بود که اشکال سنگین بود، اگر دقت کنید به این زودی نمی‎شود جواب را بدهیم.

شاگرد: حل شما از طریق قاعده استصحاب بود، فرمودید که …

استاد: نه قاعده استصحاب.

شاگرد: یعنی همان بیانی که از استصحاب فرمودید که یک روال …

منشأ تسری ابقاء آثار یقین سابق به آثار ظن سابق

استاد: من تمسک به اصل لفظی می‎خواهم بکنم. من نمی‎خواهم به استصحاب تمسک بکنم، استصحاب که اصل لفظی نشد.

شاگرد: شما بیانتان این بود که فرمودید با دستگاهی که داریم با شک آن را بهم نمی‎زنیم. حالا در ظن هم می‎آییم استفاده می‎کنیم، یک دستگاهی وقتی یک ظنی داریم با یک شکی آن را بهم نمی‎زنیم، خب الان این‌جا تطبیقش کدام می‎شود؟ ما الان مظنونمان چیست که با شک بهم نزنیم؟

استاد: درست است که الان طبق این اشکال ما از دخول آن تحت عام به مثابه مراد جدی شک داریم. لذا عرض کردم این شبهه را توجه کنیم به این زودی نمی‎شود جوابش را داد. مدتی ما را معطل کرده بود، اگر دقت کنید که اگر می‎خواهید تمسک بکنید درست بازگشت این با دقت در مبادی بازگشت به این است که شما شک دارید عالم است یا نیست، می‎گویید به اکرم العالم تمسک کن. چرا؟ چون ما مجموع عام و مخصص منفصل را با هم نگاه می‎کنیم، وقتی کشف مراد جدی شد می‎فهمیم از ابتدا عام مراد جدی داشته که آن مراد جدی از ابتداء را نمی‎دانم شامل این شبهه مفهومیه مشکوک من بوده یا نبوده، من چه تمسکی بکنم؟ و لذا حسابی شد.. عده‎ای بودند در کتاب‎ها سر رسانده بودند. در کتب متأخرین شبهه را سر رساندند، شاید یکی از آن‎ها منتقی بود، حالا چندین سال گذشته است و من یادم نیست، شاید ایشان سرمی‎رسانند می‎گویند نمی‎شود.

شاگرد: بین ظهور و احتیاط هم شما در متصل و منفصل فرق گذاشتید؟ این را مبتنی‌بر این می‌برند.

استاد: همین جا است که آن مباحثی که ما داشتیم اصالة الظهور با ظهور و با استظهار سه تا عنصر درست می‎کرد. این‎ها از همین‎ها درمی‎آمد. ظهور، ظهور عرفی است، استظهار با قرائنی بود که حاصل می‎شد، اصالة الظهور برای همین‎جاها بود و لذا در عرض من با مجموع این‎ها ممکن است. اساسا اصالة الظهور اصل لفظی است. نه از ظهور لفظی در این چیزی که ما الان این را در کلاس می‎گوییم سه تا عنصر دقیق این‌جا هست که بین این‎ها فرق‎های حسابی بود که با مثال‎هایش من توضیح عرض می‎کردم. این‌جا ما می‎خواهیم اصل اجرا کنیم و نمی‎خواهیم استصحاب کنیم اما می‎خواهیم اصل ظهور را اجرا کنیم، نه ظهور نه استظهار.

شاگرد: اصل ظهور را الان بر کجا می‎خواهید تطبیق کنید؟

استاد: ما می‎گوییم وقتی عموم آمده، درست است که الان ما شک در بدو امر پیدا کردیم. بسیار خوب. اما وقتی عام آمد ما طبق عام به عنوان یک عموم لفظی مولا، آثاری را ترتیب دادیم و عرف عقلاء طبق آن یک کارهایی را دارند انجام می‎دهند و پیش می‎روند. حالا یک مخصصی آمده یک فرد متیقنی هم برای خودش دارد. یک محدوده شکی است. من برای این محدوده مشکوکم قبلا دستگاه به پا کردم، طبق اصل قبلی، کلام قبلی دستگاه داشتم، چه کار کنم؟ آن را بهم نزن تا معلوم شود. این تمسک به اصل لفظی است، نه صرفا به استصحاب …

شاگرد: دستگاه در مقابل رفتار عقلاء است، رفتار در مقابل امتثال است، کاری به مراد نداریم، در مقام رفتار امتثال …

استاد: و لذا سه تا عنصر است.

شاگرد: بحث اصل لفظی نیست.

استاد: اصل لفظی است. یکی ظهور داریم … حالا وقت رفت. در این مباحثه این سه تا مباحثه نشده است؟ ان شاء الله زنده بودیم فردا عرض می‎کنم. مثال‎های خوبی دارد، آن‎هایی که بودند باید تحمل کنید.

شاگرد: این چیزی که فرمودید در متصل نمی‌آید چون این طور نیست که ما با عموم اولی روالی بگذاریم؟

استاد: بله، لذا در متصل…

شاگرد: شما در متصل می‌پذیرید شبهه مفهومی است و گیر می‌کنیم.

استاد: از همان اول آن جا عموم ندارد.

شاگرد: از همان اول دو شقة درست می‌شود؟

استاد: از همان اول عموم محقق نمی‌شود.

شاگرد: یعنی مجمل می‌شود؟

استاد: بله، چون خودش متصلة است نمی‌گذارد تا کلام تمام شود ظهور مستقر شود، کلام که تمام شود دیگه عمومی نداریم. وقتی عموم نداریم چه کار کنیم؟!

الحمدلله رب العالمین     

کلید: ظهور، استظهار، اصالة الظهور، اصل لفظی، اصل عملی، استصحاب، الیقین، حالت نفسانی، آثار یقین، مجمل، مخصص منفصل، مخصص متصل، شبه مصداقیة، شبه مفهومیة، بناء عقلاء، «لاتنقض الیقین»، مرحوم نائینی، «ان جائکم عادل…»، شرطیة عدالت، صاحب جواهر، لباس مصلی، لحم غیرمأکول، احراز شرطیت، اصل رفتاری، روح استصحاب، سیره عقلاء،‌ منتقی الاصول، وحید بهبهانی،‌ صاحب جواهر

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌8، ص: 80-81

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است