1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٧)- لوازم فاسده حمل استتار قرص بر زوال حمره...

درس فقه(٣٧)- لوازم فاسده حمل استتار قرص بر زوال حمره مشرقیه

تساوی حمل بر تقیه با طرح روایت در مقام جمع،جمع مرحوم راوندی، شمول قاعده «الجمع مهما امکن» نسبت به جمع تبرعی، تأثیر شم الفقاهة در جمع بین روایات، مناقشه در سند محوری،، ذهنیت اهل تسنن نسبت به شیعه: خواندن نماز حین اشتباک نجوم
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=20867
  • |
  • بازدید : 9

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

خلاصه ای از جلسه قبل

ومع أنّ تقیید موضوع الاستتار الواضح منه إراده الاستتار من الأُفق، المستوی بزمان یقرب من ذهاب الحمره علی الموضوعیّه، کأنّه تکلّم بالکنایه بلا داعٍ إلیه لمخالفه التأویل للعامّه و.[1]

 

استاد : صفحه‌ی چهل و سوم بودیم.«مع أنّ تقیید موضوع الاستتار الواضح منه ارادة الاستتار من الافق المستوی بزمانٍ یقرب من ذهاب الحمرة علی الموضوعیة کأنّه تکلّمٌ بالکنایة بلاداعٍ إلیه لمخالفة التأویل للعامة

اصل بحثی را که ایشان فرمودند این شد که مادامی که دوتا دلیل داریم، دوتا راه می‌توانیم داشته باشیم، یک راه این که یکی را کنار بگذاریم، یعنی طوری معنا کنیم که یکی کنار برود و به یکی عمل شود. راه دیگر این است وقتی دوتا دلیل داریم ،طوری یکی را معنا کنیم که به هردو عمل شود، فرمودند : اولویت به این است که آن راهی را بروید که به هردو عمل کنید، نه آن راهی را انتخاب کنید که فقط به یکی عمل شود. این را که اول فرمودند و حالاسه تا «مع» دارند و بعد می روند سراغ«و الاعتماد». این سه تا «مع» به عنوان یک نحو مؤید و شاهدی برای بحث است.

تساوی حمل بر تقیه با طرح روایت در مقام جمع

شاگرد : در این قسمت اول اگر ما یک دسته را تقیه گرفتیم و یک دسته‌ی دیگر را حجت فعلی گرفتیم، باز هم به نحوی هردو را می‌شود اطمینان کرد یا نه؟ یعنی عمل کرده‌ایم؟

استاد : تقیه عمل نیست.

شاگرد : می‌دانم عمل فعلی نیست، ولی ما اینها را صادر از معصوم دانستیم، تحلیل کردیم اینها را و به این نتیجه رسیدیم که تقیه هستند،البته اگر بحث آن  سر برسد ، غیر از این که…

استاد : خود فقهاء می‌گویند طرح.

شاگرد : غیر از این است که ما یک عده را می‌گوییم : اینها مشکل صدور دارند، مثلا صادر نشدند یا مثلا…

استاد : این که اصلا تعارض نیست ؛ یعنی یک جایی دوتا روایت داریم، نه سند صحیح است و نه منجبِر. اولاً سند صحیح نیست ثانیاً در صورت ضعف هم انجبار به عمل هم نشده است، خُب، این را نمی‌گوییم تعارض است.

به عبارت دیگر تعارض بین حجتَین شأنیتیَن است، ولو به‌خاطر تعارض ، حجت بالفعل نیستند، ولی حجت شأنی باید باشند. خُب، روی این حساب الان هم فرض گرفتیم اینجا تعارض است، یعنی فرض حاج آقا بر این است، فرض علماء هم در فقه بر همین است. چرا؟ به خاطر این که در آن طرف سند روایات استتار خوب است، در بین سندها قوی هم بوده است و لذا از باب صحت سند در استظهار از آن می‌گویند : تقیه‌ای است. سند ولو صحیح است منعی ندارد و اسم تقیه را عمل نمی‌گذارند. تقیه خودش می‌گوید یعنی تعادل و تراجیح، در تراجیح که به‌خاطر جهت صدور که تقیه است می‌گویند : در صورت تعادل مثلا تخییر یا تساقط است، اما در صورت تراجیح نمی‌گویند: به هردو عمل کردیم، در صورت ترجیح می‌گویند : این را ترجیح دادیم و آن را طرح کردیم. خودشان می‌گویند : طرح.

شاگرد: بالاخره اگر موضع تقیه برای ما پیش آمد چه‌کار کنیم؟

استاد : یعنی برای خود شخص می‌فرمائید یا نه؟ روایتی که…

شاگرد : بالاخره حجت است دیگر،ولکن موضع او موضع تقیه است، ما اگر در آن موضع قرار بگیریم می‌رویم سراغ آن.

استاد : اگر در موضوعی باشد که به یک روایتی که مسلّماً تقیه است برخورد کنیم، اینجا به این معناست که سند را قبول داریم، می‌گوییم : راوی درست گفته است.

شاگرد : در مقام تقیه باید این کار را بکنیم، این هم مورد تقیه، موضع و مقام آن مقام تقیه است، آن هم معتبر است، به آن هم عمل می‌کنیم منتها فعلاً که در مقام تقیه نیستیم موضع ندارد برای عمل.

استاد : برای واقع بله، یعنی تقیه عملکرد است فقط، چه بسا یک جایی طبق روایت تقیه می‌شود ، یک جایی تقیه اقتضا می‌کند که بر طبق روایت عمل نکند، چون تقیه شد که اگر تقیه شد…

شاگرد : امام امر نمی کند.

استاد : بله احسنت، امام امر نمی‌کند : این‌طور تقیه کن، می گویند : «صاحب التقیة أعلم بها.» مربوط به خودش می‌شود، نمی‌شود بگوییم : ما طبق روایت تقیه عمل کردیم، این را نمی‌گویند. البته  می‌شود بگردیم در موارد دیگر(حمل بر تقیه) که آیا اسم عمل روی آن گذاشته‌اند یا نه؟ به خیال من می‌رسد و البته حاج آقا هم صریحاً فرمودند: «فلامحل لروایات الاستتار إلا الطرح و الحمل علی التقیة،»این دوتا را معادل گرفتند. در جاهای دیگر هم همین‌طور در کلمات خودشان دارند،(حمل بر تقیه) یعنی طرح، نه به‌معنای این که عمل کردیم ولی عمل بر تقیه.

شاگرد : اگر روایاتی که در مورد طرح روایات تقیه است و اینها، ظاهراً دو دسته هستند، یک دسته در فضای تعارض اخبار بعد از این که اخبار، متعارض شدند، همه را در مقام به نوعی به ترجیحمی آوریم.یک وجه ترجیح را این گفتند، مثلا «خذ بما خالف العامة.» اما یک دسته روایت هم داریم که اصلا مقام تعارض روایات نیست، این‌طور در ذهنم است که اصلا در مقام تعارض روایات گفته نشده است که مثلا موافق عامه را طرح کنید.

استاد : این را حاج آقا جواب دادند و فرمودند : این‌طور نیست. اصلا بنا بر این نیست که «کلّ ما وافق العامة»متروک شود، کجا فرمودند؟: کجای فقه است که هر چیزی که با عامه موافق است،متروک شود. عبارت ایشان این‌طور است.

شاگرد : یک دسته روایت داریم که اصلا ناظر به فضای…

استاد : نه، کجا داریم که «خذ بما اشتهر؟»

این بحث( عرض به قرآن) است.شاگرد : عرضه‌ی به قرآن هم است.

استاد :بلهیک بحثی ذیل فرمایش شما است، آن بحث در اصول بود که آیا مسئله‌ی «حمل بر تقیه»در فضای حجت فعلی است یا اصلا حجت و لا حجت است؟ این بود که می‌گفتند : بعضی از مرجّحات هم که ترجیح یک حجت شأنی بر حجت شأنی دیگر نیست بلکه کاشف از این است که اصلا این حجت شأنی هم ندارد، خُب، این فعلاً یک طور دیگری است،. اما آنچه که شما می‌فرمائید این است که بگویند: «إنّ الرشد فی خلافهم،»که «إنّ الرشد فی خلافهم» یعنی ولو تعارض هم نیست، یک روایتی آمد موافق آنها است، (رشد فی خلافهم) است، این‌طور چیزی ما نداریم.

شاگرد : نه، در مورد موافقت کتاب  که این بحث در اصول فقه بود.

 

برو به 0:07:01

استاد : در خود موافقت کتاب هم آنجا بحث بود، منظور از مخالفت، صرف عدم الموافقة نبود، همان‌جا صحبت آن شد، یعنی اگر یک روایتی است که با کتاب مخالف است، بله باید طرحش کرد، اما اگر یک روایتی است که با کتاب موافق نیست، مثل مخصِّص، یک روایت واحد است می‌خواهد آیه را تخصیص بزند، تخصیص،مخالفت با کتاب نیست ولی موافقت هم نیست، باید تخصیص بزنیم. می‌دیدید همه می‌گفتند : کتاب، ظاهر کتاب.

شاگرد : در مقام تعارض روایات نبود. در جمع بین دو دسته روایات، این گروه را با قرآن…

استاد :بلهیعنی دوتا روایت نداشتیم، منظور ایشان هم ،همین است، کلام را بردند بر سر جایی که دو دسته روایات متعارض نیستند ولی همان یک دسته روایاتی که هست، موافق با کتاب نیستند، همان‌جا هم می‌خواهند بگویند: فایده‌ای ندارد.

شاگرد : نه، کلاً یک دسته هم که داریم باید عرضه کنیم به کتاب.

استاد : بله درست است. عرضه‌ی بر کتاب و بلکه عرضه‌ی بر مسلّمات فقه، اما صرف عدم الموافقةکه لزوم ما وافق کتاب الله را بگویید در آن جایی که تعارض نیست، نه ما قبول نداریم.

حالا در اینجا «علی الموضوعیة» متعلق به ذهاب است، در عبارت هم چون طولانی نشود. فرمودند: «مع أنّ،» این سه تا «مع»به عنوان شاهد است برای آن مطلب که مطلب محوری بود. پس مطلب محوری این شد که دوتا دلیل، اگر یک دلیل را طوری معنا کنیم که مجبور شویم یکی از اینها را طرح کنیم و این که یک طوری معنا کنیم که به هردو باهم عمل کنیم، می فرمایند : اولویت با آنجاست که طوری معنا کنید که به هردو عمل کنید، نه این که یکی را طوری معنا کنید که دیگری را طرح کنید.

جمع مرحوم راوندی

صحبت بر سر ذهاب حمره بود، اگر به ذهاب حمره موضوعیت بدهیم مجبوریم روایت استتار را هم ترک کنیم، بگوییم : تقیه است و تمام؛ اما اگر ذهاب حمره را علامت تیقن در نظر بگیریم، موضوعیت به آن ندهیم، اماره است برای تحقق موضوع. اگر این‌طور در نظر بگیریم هردوی آن است، یعنی اگر موضوع استتار است، ذهاب حمره اماره است برای تیقن به آن، به هردوی آن عمل کردیم، هم به ذهاب عمل کردیم چون اماره در نظر گرفتیم. کما این که در عبارت دیروز عرض کردم، باز هم یادم رفت دوباره فقه‌القرآن راوندی را ببینم، به نظرم فقه‌القرآن راوندی[2] و موارد دیگر، حالا این دوتا را من به یاد آوردم، در کتب متقدمین بود حسابی که به این صورت جمع کرده بودند، یعنی به آن شمّ الفقاهة خودشان گفته بودند روایت استتار برای کجاست؟ برای صحو الافق است، آن جایی که افق کوه نیست، ابر نیست و واضح است، خب استتار. روایت ذهاب حمره برای کجاست؟ برای آن جایی است که باز نیست، کوه است، ابر است، نمی‌دانیم، حضرت فرمودند: اینجا وقتی نمی‌دانی به آنها نگاه کن. به این صورت جمع کرده بودند. فقه‌القرآن راوندی و هم از دعائم، عبارت قاضی نعمان هم در دعائم همین‌طور بود که در بحار روز چهارشنبه خواندم.

شمول قاعده «الجمع مهما امکن» نسبت به جمع تبرعی

شاگرد : ببخشید به صرف این که این جمعاست و مورد تأیید  و آن مایه‌ی الغاء و غیر قابل تایید، این خودش یک دلیل است یا این که نه، ما باید دلیل داشته باشیم بر این جمع؟ کلام حاج آقا ناظر به کدام است؟ مثلا اگر ما دوتا روایت داشتیم، دیدیم اگر این‌طور کنیم جمع است، آن‌طور جمع کنیم یکی از آنها الغا می شود، این خودش دلیل می شود یا باید از روایت هم شاهد داشته باشیم؟

استاد : ایشان فرمودند: «من المعهود،»کلمه «من المعهود»یعنی رسم و سیره‌ی استدلال بین عقلاء و فقهاء این است که اگر دوتا دلیل شأنی دارید، یکی را یک طوری معنا کنید که دیگری را کنار بگذارید، با این که یکی را طوری معنا کنید که به هردو عمل کنید، این که هردو را بگیرید اولویت دارد، همان که «الجمع مهما أمکن اولی من الطرح،»این هم قانونی بود که آیا جمع عرفی هست یا نیست؟

شاگرد : به هرحال کنار گذاشتن این مؤونه می برد.

استاد : مؤونه‌ی اضافه می برد، درست است ولیاین نوع جمع خودش یک دلیلی می خواهد، تا ما یک شاهدی نداشته باشیم اینجا ممکن است حاج آقا برای آن شاهد بیاورند که می آورند…

استاد : ایشان جمع عرفی می دانند.

شاگرد : ولی صرف این که پس با همه تعارضات باید این کار را بکنیم، می‌گوییم«الجمع مهما أمکن أولی.»

استاد : شما نبودید چهارشنبه، همین را مفصل، ما مباحثه‌ی اصول داشتیم که خیلی طول کشید، اگر رؤوس بحث‌های آن پیاده شود عرض کردم خوب است، سر همین که «الجمع مهما أمکن»هست یا نیست؟ مفصل شواهد مختلف، هم تاریخ مسئله و هم خود مسئله، در ذهن ما که بیشتر به این صورت اولی شد، با همه آن بحث‌ها که «الجمع مهما أمکن،»چه کسی گفته است جمع عرفی؟ اولا چقدر بر سر خود جمع عرفی حرف بود. این جمع عرفی که حالا ما در اصول می گوییم، نزد صاحب مفاتیح و قبل از شیخ انصاری می‌دیدید اینها را جمع‌های غیرعرفی می‌گرفتند،برای شواهد آن، مفاتیح را نگاه کنید. مباحثه مفصل طول کشید . چیزهای خوبی هم مطرح شد.

کلمات از خود شیخ است که خود شیخ که پایه‌گذار این بودند که فر‌‌مودند :«الجمع مهما أمکن»را قبول نداریم، فقط در مورد این خود ایشان دنباله‌ی آن در تعادل و تراجیح یک‌سری حرف ها داشتند که ما برای یکدیگر شاهد می‌آوردیم. حالا منظور این که آن یک بحث مبنائی جداست که باید روی آن صحبت کنیم. حاج آقا نمی دانم که الان نظر دارند به این یا خیر ؟

شاگرد : حالا در بحث تعارض مثلا آن روایاتی که در باب تعارض آمده است، حالا شاید در بحث حکم وارد می‌شود که آیا از این حدیث «الجمع مهما أمکن»استفاده کرده است یا ضابطه‌ای داده است؟

استاد : ضابطه‌های خیلی خوبی در روایت استفاده می‌شود، خیلی خوب، همان خود رسائل بود، بعضی از آنها هم در خود رسائل نبود.

شاگرد : منظور این است که پس نه هر جمعی، یک جمع‌هایی که اول می‌فرماید:فلان و اگر نشد فلان، اگر نشد فلان، حالا بعضی‌ها فقط به همین اکتفا می‌کنند، بعضی‌ها می‌گویند نه، از این منصوصات هم تعدی می‌کنیم ولی به هرحال یک چیز است، نه این که حالا هرطور جمعی را، هرطور جمعی را شاید قبول نکنند آقایان.

استاد : بله، هیچ‌کس نمی‌گوید هرطور جمعی.

شاگرد : نه جمع الکی، یعنی جمعی که از این درمی‌آید.

استاد : فلذا آنجا ما صحبت هم کردیم، جمع تبرعی حجت است یا نیست؟ من عرض نکردم مطلقاً حجت است، عرض ما این بود که وقتی دوتا آمد، جمع عرفی هم نداشتیم علی الفرض، اگر کسی یک جمع تبرعی ارائه داد که اصلا به ذهن عرف عام و عرف متشرعه نمی‌آمد، اما بعد از این که به ذهن عرف عرضه کرد عرف عقلاء ابا نمی‌کنند، آن را تأیید می‌کنند. پس جمع عرفی این نیست که خود عرف قدرت داشته باشد بر جمع آن، حتما باید دیگری به او بدهد.

شاگرد : آن را به عنوان یک احتمال محتمل ببینند.

خب حالا همین.حالا این احتمال را می‌توانیم نسبت بدهیم که نظر معصومین این بوده است، نظر دلیل این بوده است.

استاد : ما نمی‌گوییم نظر دلیل این بوده است، همان‌جا هم صحبت کردیم. به «الجمع مهما أمکن»حالت احرازی نمی‌خواهیم بدهیم، ما می‌گوییم :الان که بین دوتا حجت گیر هستیم، بیاییم کاری کنیم که یا تساقط، بگوییم :امام هرچه می‌خواستند بفرمایند،بفرمایند به هر حال هردو را کنار بگذارید. یا تخییر، بگوییم:یکی را فقط بگیر و دیگری را کنار بگذار.حرف ما این است که چرا؟ چرا هردو را کنار بگذارید؟ چرا یکی را کنار بگذارید؟ هردو را، با این که حجت شرعی است، موثوق الصدور است، می‌دانیم امام گفتند، تلاش می‌کنیم در فهم، به اندازه‌ای که عقلاء ما را تخطئه نکنند، اگر تخطئه کنند می‌گویند :اشتباه کردید. یکوقتی نه، یک چیزی می‌گوییم که عقلاء تخطئه نمی‌کنند اما خودشان هم اگر برای ذهنشان توضیح نداده بودیم نمی‌فهمیدند. عرض کردم چندین روز مفصل بحث شد.

خُب، در این شرائطی که عقلاء تخطئه نمی‌کنند، ما می‌بینیم دوتا فرمایش امام را به عنوان احتجاج عند المولی، می‌گوییم دوتا روایت بود، هردو را می‌دانستیم مولا فرموده است، ما طبق ضوابط ،کاری کردیم که عقلاء ما را تخطئه نکردند، این از نظر عقلائی اولویت دارد یا هردو را کنار بگذاریم یا یکی را بگیریم بدون هیچ فکری؟

 

برو به 0:15:21

شاگرد : نه، از لحاظ عقلائی آیا اینمشکلی ندارد ؟‌

استاد : و لذا من چهارشنبه عرض کردم مثلا استبصار، شیخ الطائفه استبصار را نوشتند برای همین، برای این که جمع کنند. شما جمع‌های استبصار را آمارگیری کنید ببینید چندتا از آنها جمع عرفی است به اصطلاح امروز ما.

شاگرد : اشکال می‌کنند به شیخ  و می‌گویند جمع‌های شیخ تبرعی است.

استاد : می‌دانم اشکال می‌کنند چون الان یک چیز کلاسیک است که بی‌خود جا افتاده است.

و لذا از خود مرحوم شیخ، من در کتاب الطهارة ایشان یک چیزهایی یادم است، همان زمان از خود شیخ شاهد می‌آوردیم. جمع‌های تبرعی شیخ را پذیرفته بودند، اینها جالب بود، می‌گویم:ما این را طول دادیم، مفصل، چندین روز طول کشید، شواهد عملی از خودشان. اول که در بحث تعادل و تراجیح می‌آیید این‌طور مطرح می‌کنید، میخ پایه‌یاصول را می‌کوبید، بعد خودتان در فقه این‌طور!!

تأثیر شم الفقاهة در جمع بین روایات

شاگرد : منظورم این است که در عرف آیا این چیزی می‌شود که ما بدون این که دلیلی از خود روایت داشته باشیم، حالا یک جمعی بکنیم…

استاد : دلیل داریم، دلیل به این معنا، از خود لفظ نداریم اما یک فقیه از مسائلی که از هزارها روایت می‌داند، یک شمّ الفقاهةپیدا کرده است، جمع تبرعی محض نیست، انس داشته است با روایات اهل بیت، زمینه‌ی ذهنی دارد و الا اگر هرطورتبرّعی سر از زیر آب دربیاورد بگوید:این را می‌گوییم : یعنی انسان، آن را می‌گوییم :یعنی بقر، این که احدی به این جمع تبرعی قائل نیست.

شاگرد : اینجا که قرائن خوبی هم داریم، آن «ینصحو تنبيه “ظهر لك من هذا الحديث معرفة الجمع بين الاحاديث الواردة عنهم (عليهم السلام)، التي ذكرتها في هذا الكتاب، بل ما ورد عنهم مما هو مذكور في كتب الاصحاب مما ظاهرها التعارض، إذا لم يمكن التوفيق بينهما، لتكون عاملا بالدليلين. فتعمل على ما هو مذكور في هذا الحديث. ولهذا اخترته عن جميع ما رويته في هذا المجموع، لتعرف به أن كل حديثين ظاهرهما التعارض يجب عليك، أولا البحث عن معناهما وكيفيات دلالات ألفاظهما، فان أمكنك التوفيق بينهما بالحمل على جهات التأويل والدلالات، فأحرص عليه واجتهد في تحصيله، فان العمل بالدليلين مهما أمكن خير من ترك أحدهما وتعطيله باجماع العلماء. فإذا لم تتمكن من ذلك، أو لم يظهر لك وجهه فارجع الى العمل بهذا الحديث. فتعمل بالمشهور إذا عارضه ما ليس بمشهور. فان تساويا في الشهرة، فاعمل منهما على أعدلهما راويا وأوثقهما في نفسك ورودا. فان تساويا في ذلك، فانظر منهما ما وافق مذاهب العامة فاطرحه وخذ بما خالفهم، فان مذهب القوم مبني على خلافهم. فان كانا معا مخالفين لمذهب العامة، فاعمل منهما بما فيه الاحتياط لدينك، وما هو موافق لاجماع اصحابك، واترك ما خالف الاحتياطن»خیلی با احتیاط چیز کرده است.

استاد: بله در ما نحن فیه، حالا آن جاهایی که شیخ انجام دادند که خیلی دیگر هم  بود. در اصول الفقه یک مورد را خود مرحوم مظفر مثال زدند که «ثمن العذرة سحتٌ،»مخصوصا آن جاهایی که در باب تعادل و تراجیح ،من وجه است که اصلا یک ضابطه‌ی کلی دارد، آنجا صحبت آن شد. عام و خاص من وجه یعنی چه؟ یعنی شما می‌گویید : هر دو تا دلیل موثوق الصدور هستند ، از امام صادر شدند، تعارض موردی کلی هم ندارند که بگوییم یکی، هردو مورد خاص خودشان را دارند، در محل اجتماع تعارض می‌کنند، اینجا می‌گوییم : تساقط، کنار بگذار، خُب، چرا کنار بگذاریم؟ اینجا جای آن است که فقیه اعمال فقاهت کند، اگر دوتا دلیل از ناحیه‌ی مولا آمده است، با مجموعه اطلاعاتی که از فقه دارد می‌فهمد محل اجتماع برای کدام است، چه‌کار باید بکند؟ می‌گوییم :نه نه، حق ندارید، حالا که اجتماع تعارض شد، نه عام و خاص است، نه فلان، پس جمع عرفی کنار رفت، فقیه هم دیگر حق ندارد حرف بزند، محل اجتماع را رها کن و برو سراغ اصل عملی، نه، «الجمع مهما أمکن اولی من الطرح.»

 

 

بالاتر از آن این بود که صاحب غوالی اللئالی ادعای اجماع کرده بود[3]، این‌طور یادم می‌آید، به تازگی مراجعه نکردم، این‌طور نبود؟

شاگرد : یک چیزی صاحب غوالی اللئالی گفته بود.

استاد : بله لذا شیخ فرمودند که :غوالی اللئالی اصلا معتبر نیست. ولی خُب، این‌طور نیست، خود غوالی اللئالی را آوردیم، صحبت کردیم، تأییدی که، مقدمه‌ای که مرحوم آقای مرعشی بر کتاب غوالی اللئالی داشتند مقدمه‌ی خیلی خوبی بود، در تجلیل از این شیخ و صاحب این کتاب، خیلی مقدمه‌ی بلند بالائی دارند. این‌طور کسی که اینها برای اوگفته شده، آخر کار  بگوید:اجماع بر این است که «الجمع مهما أمکن أولی من الطرح،»مثال هم زده بود، دوباره باید مراجعه کنیم. منظور این که آن مباحثه‌ای که شد، نمی‌دانم یک ماه، دو ماه شد، چقدر طول کشید، یادم نیست، می‌دانم طول کشید. اگر رؤوس مطالب آن را برگردیم و یادداشت کنیم چیزهای خوبی در آن بود، علی أی حال مفصل بود، ما نخواستیم یکی را جا بیندازیم. ما می خواستیم همین‌طور به صورت آزاد، هرچه آدم پیش می رود خودش را بند نکند به یک قاعده‌ی کلاسیک که حالا به شهرت رسیده است، ببینیم چه باید گفت. ظاهراً اولویت به همین شد که «الجمع مهما أمکن أولی من الطرح»اما طبق ضوابط.

مناقشه در سند محوری

یک ضابطه‌ی آن همان روایتی بود که چهارشنبه در کافی عرض کردم و عرض کردم این خیلی جالب بود.

اساساً این روایت راه سند محوری را  کنار می‌گذارد، «یجیئنی عن کون الخبران المختلفان إحداهما ممن أثق به و الآخر ممن لاأثق به،»[4]حضرت فرمودند :نگاه به قرآن کن، ببین هرکدام با کتاب موافق است را بگیر. خیلی جالب است بین «أثق و لاأثق»حضرت اول می‌گویند:برو سراغ محتوا، اول ببین چه چیزی می‌گوید، به آنچه که روایت می‌گوید توجه کن. تعبیر حاج آقا همیشه زیاد بود. کسانی که در درس ایشان بودید یا نوار ایشان را ببینید می‌گفتند : کارخانه، تعبیر کارخانه را همیشه داشتند. می‌گفتند :می فهمد برای این کارخانه است، چطور الان جنس هایی که می آید تا متخصص نگاه می‌کند، می گوید این برای این کارخانه است و قلابی نیست. ایشان تعبیر کارخانه داشتند، می فرمودند : کسی که اهل است،به محض این‌که کلام عرضه می شود می فهمد برای کدام کارخانه است، هر کسی نمی تواند همین‌طوری دهان باز کند هر دروغی را بگوید. همان‌جا مثال هایی من عرض می‌کردم که خیلی دروغ ها است که از عهده‌ی خیلی‌ها خارج است، فقیهی که یک عمر کار کرده است می‌فهمد این بخواهد یک دروغگویی این دروغ را بگوید، نمی شود، می داند. این هم همان روایت در کافی بود که حالا جمع آوری[ می خواهد]، خود مرحوم شیخ هم این رادر رسائل نداشتند.

شاگرد : قبول دارم بعضی از آقایان ولی این منافاتی با این ندارد که ثقهو غیر ثقه تقسیم می کنیم، ولی خب همین آقایان هم کهثقه و غیر ثقه درست می کنند بعضی وقت ها بر اساس محتوا هم می گویند همین دلیل می شود.

استاد : یعنی اگر حاضر هستند روایت ضعیفه است اما از حیث محتوا ترجیح می دهند آن را، این خیلی خوب است.

شاگرد : بله، این یعنی اصلا نمی شود از غیر امام مثلا صادر شده باشد.

استاد : اگر اینطور باشد یعنی فاصله گرفتن از شیوه سند محوری، سند محوری یعنی اول سند را ببینیم، اگر سند مشکل نداشت خُب، حالا بیا جلو، ما اصلا نگاه نمی‌کنیم تو چه می‌گویی، اصلا کاری نداریم، اول می‌بینیم عن فلان عن فلان، ما سند را می بینیم، اگر در سند مجهول بود و مشکل داشت تمام، اصلا نگاه نمی‌کنیم چه گفتی، به این می‌گوییم :مبنای سند محوری.

شاگرد : در کدام کتاب آمده است.

استاد :‌بله، اصلا کاری نداریم کافی است، کاری نداریم. ظاهراً این مبنا اصلا سر نمی رسد.

شاگرد : بعضی از آقایان را من دیدم که مثلا بر اساس بحث مقبوله و اینها که وجوهی برای آن ذکر می‌کنند، یکی از وجوهی که ذکر می‌کنند اگر اشتباه نکنم این است که محتوای آن طوری است که از غیر امام صادر نمی‌شود، با این که سندی محکم هم هستند این آقایان ولی به محتوا هم بعضاً اعتناء می‌کنند، البته خب موارد این خیلی کم می‌شود.

استاد : این که شما می‌گویید اگر سابقه‌ی تاریخی برای آنها دارند و چاره‌ای ندارند،کهخودش یک ضوابطی است که پذیرفته‌اند، قبول است، اما اگر مورد خاص خودشان است که می‌گوید:من الان می‌گویم این از غیر امام صادر نمی‌شود، به خیال من می رسد کالمحال است، شما دیدید که مختص خود شخص فقیه است؟ می‌گوید مبنای من سند محوری است با همان شدّت و حدّت، اما با این که دیگران عمل نکردند ولی من از ذوق‌الفقاهه‌ی خودم می‌گویم اینجا از امام صادر شده است، این تا آن جایی که من دیدم با این ضوابط کالمحال است.

شاگرد : نه این که عمل نکردند، عمل کردند ولی یکی از دلائل هم این است.

استاد : بله، این جا افتاده است، در فقه می‌بیند اگر طبق این فتوا ندهد کار او مشکل است، او بعد می‌گوید:محتوا رانگاه می کنم، این از باب فاصله گرفتن از مبنای خودشان است من باب استثناء و اینها، غیر از این است که از مبنای خودش به خاطر فهم خودش عدول کند، یعنی می‌گوید :من اینجا این را می‌فهمم ولو دیگران نفهمیدند و من تشخیص می‌دهم.اینامر  خیلی تا آن اندازه که من سراغ دارم نشده است، خیلی دقت می‌کنند، مخصوصا این متأخرین، اساتید بزرگ متأخر در تحکیم ضوابط اصول. یعنی آنچه را که در اصول پذیرفتند حاضر نیستند از آن دست بردارند، تا آن جایی که من دیدم. شما اگر دیدید از موارد جالب است برای مثل خود من که ببینیم کسی خودش صرفاً به خاطر فهم خودش این‌طور کاری را کرده است.

شاگرد : یکی از نتایجی که در بحث جمع عرفی و اینها شد، این‌ است بله.که رجوع به ترجیحات هم لازم نیست، اگر یادتان باشد.

استاد : این که در کفایه و اینها هم بود که تخییر ابتدائی است یا ترجیح واجب است؟ این قول حسابی بود، چون روایات دو جور بود، روایات مطلقی بودند که حضرت فرمودند : وقتی اختلاف شد تخییر، روایاتی بود که نه، وقتی اختلاف شد سراغ ترجیح بروید، آن‌وقت اصولیین بحث کرده بودند که این حمل مطلق بر مقیّد اینجا لازم است یعنی واجب است اول سراغ ترجیح برویم یا نه؟ خود آخوند شاید طرف‌دار همین بودند. در ذهن من می‌آید ادله‌ی آخوند در اینجا خوب بود، دال بر این که ترجیح یکی از ارشادات عقلی باشد به نحو اولویت والا خود همین مرجّحات، اختلاف در ترتیب آن، خصوصیات آن، بودن آن، نبودن آن، همه‌ی اینها اولویت باشد، «الجمع مهما أمکن»یک قاعده‌ی کلی بود که این «مهما»را[استفاده می کردیم]؛ حالا که می‌گویید یادم می‌آید. خودم متأسفانه ننوشتم یعنی خلاصه‌ی بحث‌ها را یادداشت برداری نکردم، حالا اگر بشود که این جمع‌آوری شود، یک چیزهای خوبی بود. شواهد خوبی پیدا می‌شد که من همان وقت عرض می‌کردم اینها یادداشت شود خیلی برای بعد خوب است. از خود رسائل، دو سه جای رسائل بود در تعادل و تراجیح که آن آخر، خود مرحوم شیخ حرف‌هایی می‌زدند که با مبنای اول اصلا جور نبود و خیلی در این باب جالب بود. رفتیم در حرف‌های دیگری، حالا شما فرمودید چهارشنبه هم فی الجمله راجع به همین صحبت شد.

 

لوازم فاسده تقیید استتار به زوال حمره مشرقیه

مع أنّ تقیید موضوع الاستتار الواضح منه إراده الاستتار من الأُفق، المستوی بزمان یقرب من ذهاب الحمره علی الموضوعیّه، کأنّه تکلّم بالکنایه بلا داعٍ إلیه لمخالفه التعبیرین للعامّه.[5]

حاج آقا الان می‌گویند:«من المعهود،»این‌طور است که آن فطرت بحث بر این است که «إذا أمکن العمل بواحدٍ منهما یُقدَّم علی»آن‌طور عمل که یکی از آنها لغو شود. خُب این برای محور بحث.

سه تا «مع»دارند به عنوان شاهدٌ مّا. شاید به نظر شریف خودشان«مع»ها خیلی قوی نباشد که بخواهد به عنوان دلیل عمل کند، اما به عنوان شاهد برای کسی که آن را بپذیرد یک دلگرمی برای او است، شاهد و اطمینان‌بخش است.

سه تا «مع». «مع أنّ تقیید موضوع الاستتار،»می‌فرمایند:خُب شما می‌آیید روایت استتار را قید می‌زنید به این که خورشید زیر افق برود نه، استتار شود به درجه‌ای از استتار که ذهاب حمره هم بشود، یعنی مثلا یک ربع بعد از استتار، بیست دقیقه بعد از استتار. می‌فرماید :خُب این‌طور حمل کردن، این هم باز خلاف تقیه شد. حالا این هم مجموع آن شد صحبت به کنایه‌ای که باز خودش خلاف تقیه است. به خاطر این که شما می‌گویید :استتاری که به ضمیمه‌ی آن ،مجموع آن می شود ذهاب حمره. شیعه نمی‌تواند به همین هم عمل کند.

شاگرد :جایی که شیعه می‌تواند و الا که هیچ مثل وضو در جایی که می‌تواند به آن صورت می‌گیرد، جایی که نمی‌تواند به این صورت.

 

برو به 0:26:55

استاد : یعنی خود تفوّه به آن. یعنی الان وقتی می‌خواهد در فقه شیعه، همان زمانی که زمان تقیه بود، چه طوری می‌گویید؟ الان حکم چیست؟ یک فقیه شیعه می‌خواهد برای مقلّدین خودش بگوید چکار کنید. حاج آقا می‌فرماید:از مجموع ادله اگر این‌طور حمل کند فتوای او در آخر خلاف تقیه است، چرا؟ چون می‌گوید استتار، یعنی عامه، اما استتاری که بیست دقیقه صبر کنید، این همان شد. چه فرقی می‌کند بگوید :استتار نه، بیست دقیقه بعد از استتار یا بگوید : استتار بله، اما استتاری که مقیّد است به بیست دقیقه بعد از آن، می‌فرمایند:فرقی نکرد.

شاگرد : ما با جمع روایات به این رسیدیم، این که اشکالی ندارد.

استاد : می‌دانم، خروجی این جمع باز خودش خلاف تقیه است.

شاگرد : خُب در همه موارد همین‌طور است، مثلا شما در بحث نماز جماعت پشت سر آنها چکار می کنید؟ یک عده‌ای دارند که می‌گویند:پشت سر آنها نماز بخوانید، آدم خیال می‌کند که اقتدا کنید، یک جور دیگری داریم که می‌گوید:نه، اینها هم کالجدار هستند، وقتی جمع می‌کنیم اینها را ممکن است به این نتیجه برسیم که بخواهیم…

استاد : خُب می گوید :نماز را دوباره اعاده کن، خروجی آن خلاف تقیه نیست، می‌گوید :نماز را بخوان.

شاگرد : یعنی نماز پشت سر آنها نخوان.

استاد : حالا این روایات استتار یعنی می‌گویند:نماز را بخوان در وقت استتار، برو خانه اعاده کن؟ یک شاهد بیاورید برای این.

شاگرد : نه، منظور این است که نتیجه که اشکال ندارد.

استاد : چه شد حالا؟ نتیجه‌ی آن این است که به شیعه می‌گویند نخوان. می‌گویند :ملتزم هستی که بیست دقیقه صبر کنی. خُب چطور در مسجد سنی ها بیست دقیقه صبر کند؟

شاگرد : ما باید یک ظاهری داشته باشیم، حکم طبیعی داشته باشیمتا عمل کنیم.

استاد : خُب باید وقتی به خانه برگشت اعاده کند.

شاگرد : در گفتن تقیه بوده است.

شاگرد2 : این بحث می‌شود که آیا این اعاده دارد یا نه؟

استاد : چرا اینجا نیامده است؟ اینقدر شیعه‌ها مبتلا بودند به تقیه.

شاگرد : یعنی یک بار است که  شما می‌گویید:من تقیه را قبول ندارم، قبول، این یک داستان دیگری است ولی یک موقع می‌گویید این تقیه‌ای است، خُب بله تقیه‌ای شده است، هر حکم تقیه‌ای، وقتی به علی‌بن‌یقطین گفتند به آن صورت وضو بگیر.

استاد :آنجا مراد شخص او بود.

شاگرد : حکم همه شیعه‌ها همین باشد.

استاد : و بعد هم آن را نفی کردند، گفتند حالا دیگر مثل خودت بگیر. خُب حالا به شیعه‌هاآن طور می گوید؟

شاگرد : این‌طور می‌فرماید که هر موقع در شرائط تقیه هم هارون نگاه می‌کند باید این‌طور وضو بگیری، هر موقع که هارون نگاه نمی‌کند، خودم در خانه هستم با زن و بچه‌ی خودم، این‌طور وضو می‌گیرم، این اشکال را من نمی‌فهمم، تمام احکام تقیه‌ای که ما در آن فقه داریم خُب همین است.

استاد : ایشان می‌فرمایند : تقیه دو جور می‌توانست در روایات باشد، یکی به صریح موافقت با عامه باشد، این تقیه بود. یکی موافقت آنها است در ظاهر اما یک قیدی به آن بزنیم که بالکنایة لازم آن مخالف است.

شاگرد : خُب بله، این چه اشکالی دارد؟

استاد : می‌گویند این باز خلاف تقیه است.

شاگرد : تقیه در گفتار امام است، امام به جای این که صریح بفرمایند:شما حمره‌ی مشرقیه را در نظر بگیرید، استتار می‌گوید، مواردی داریم در فقه هم شاید زیاد داشته باشیم که آنها یک چیز دیگری بفهمند ولی بعداً شیعه فقهای آنها با جمع ،یک چیز دیگری بفهمد، جمع روایت، این چه اشکالی دارد که خلاف…

شاگرد2 : خودتان هم فرمودید که آنها هم یک مقداری احتیاط داشتند، خود اهل تسنن، خلافی نمی‌شود.

دو نوع تقیه

استاد : یعنی آنچه که، من هم سؤال در ذهن من بود اگر مقصود شما این است، این‌طور سؤال در ذهن من آمده است وقتی خواندم و آن این است که تقیه‌ای که در کلام امام می‌آید برای فرار کردن از موضع سؤال و جواب است، این یک جور است. ولی گاهی تقیه برای این است که شیعه در مخمصه نیفتند، این دو جور است. آیا روایات ما قسم اول است یا دوم؟ حاج آقا بر قسم دوم حمل کردند، می‌گویند :اگر به شیعه با کنایه بگویید : ای شیعه ! استتار اما بیست دقیقه صبر کنید، این که همان شد، خُب باید صبر کنند. پس «یُعرفون،»می‌گویند: «یُعرفون فیؤخذون برقابهم،»همه‌ی شیعه‌ها معروف می‌شوند، تا یک کسی صبر می‌کند می‌گویند شیعه است. خُب چه شد؟ شیعه تقیه می‌کند «لأن لایُعرفوا فیؤخذ برقابهم،»این عبارت بود،معروف و معلوم شدند که.

شاگرد : آن‌وقت احکام تقیه‌ای را ما چطوری.

استاد : کاری کردند که معلوم نشود، می‌گفتند عملاً با اینها موافقت کنید که هیچ معلوم نشود.

شاگرد : مثل دست بسته خواندن.

استاد :  حالا هم بگویند شما اول وقت بخوانید، اگر بگویند بخوانید که هیچ، استقرار عمل شیعه نمی‌شد، اگر بگویند بخوانید، پس چطور می‌گویید در زمان خود ائمه هم شیعه می‌دانستند این‌طور باید بخوانند، حتی می‌گوید غضب کردیم بر ما، خود مشهور اینطور حمل کرد.

شاگرد : این فضای دیگری است، همیندرصد روایاتی که الان استتاری است، «غابت القرص،» از آن‌طرف چهار پنج تا گفت که نه:« غاب عن شرق الارض و غربها،»بسیار خُب به سه چهارتا از شیعه‌ها که به آنها اعتماد داشتند گزارش اصل آن را دادند اما ویترین بحث همین روایتی بود که «غابت القرص، غاب القرص و غابت الشمس»بود، مشکلی ندارد. یعنی جمع این همین، بعد از این که.

استاد : خُب حرف شما اولی شد، همین سؤالی که من عرض کردم در ذهن من است.

شاگرد : نه حتی عرض من این است که برای شیعه هم که می‌خواستند راهکار بدهند، راهکاری است که در ویترین است و همین است که عرض کردیم ،این که وقت غیبوبت قرص.

استاد : یعنی چون هم محل کوفه، هم مدینه، هم مدینه استقرار بر این بود که همه به استتار نماز می‌خواندند، استقرار تقیه‌ای عمل شیعه هم بر این بود، این‌طور؟

شاگرد : بله  مدعا است، اشکال دیگری که وجود دارد…

استاد : لازمه‌ی مدعای مشهور این است، حاج آقا می‌خواهند ایراد بگیرند به آنها، یعنی می‌گویند:شما بالکنایة چیزی بگویید که همان مخالفت و موافقت با عامه برای آن مطرح است.

شاگرد : ببخشید بزنگاه اشکال را من نمی‌فهمم. فرض کنید تقیه است، فرض کنیم استتاری تقیه است، حاج آقا به چه چیزی اشکال می‌کنند؟

استاد : ایشان می‌گویند خلاف تقیه چیست؟ شما می‌گویید:ذهاب حمره.

شاگرد : جایی که در خطر نباشد.

استاد : ذهاب حمره خلاف تقیه است، ایشان می‌گویند:وقتی استتار را حمل بر ذهاب حمره کردید و مقیّد کردید به ذهاب حمره و به شیعه عرضه کنید، خروجی این هم همان مفاد ذهاب حمره است که تقیه است.

شاگرد : حاج آقا خروجی این چه زمانی؟ همان موقع است یا صد سال بعد از آن؟

استاد : خُب من همین را می‌گویم، تشبیه کردم عرض من همین بود. عرض من این بود که ما دو جور تقیه داریم، یک تقیه‌ای که الان گوینده در خطر است برای جواب دادن، یک جوابی می‌دهد، جواب تقیه‌ای است، نه برای این که کل رفتار شیعه چطور باشد. اینجا اگر این‌طور تقیه را معنا کنیم، این تأیید برای آن نمی‌شود، چون اتفاقاً یکی از راه‌های تقیه کردن ،بالکنایة صحبت کردن است و کلام را باز گذاشتن، اما ظاهراً ایشان تقیه را حمل بر آن‌طرف کردند که می‌گویند : وقتی خلاصه می‌خواهید شیعه محفوظ بمانند و شما القا کنید که طوری نباشد بلا بر آنها پیش بیاید، چه صریح بگویید که:تا ذهاب حمره صبر کنید و چه بالکنایة بگویید:استتار است اما بیست دقیقه صبر کنید، چه فرقی کرد؟ خُب باید صبر کنند و شیعه به این معروف می‌شوند. یعنی شیعه یک کار خلاف تقیه باید بکند.

شاگرد : اشکال را ما هنوز هم نفهمیدیم.

شاگرد 2: بالاخره به شیعه فهمانده شده است که تقیه‌ی آن این است، واقع آن این است، حالا بعدها فقهای شما می‌آیند جمع می‌کنند بین اینها، می فهمند حکم واقعی چیست.

شاگرد3 : یعنی ما یک چیزی را خودمان در بحث می‌گذاریم، این که ما مطمئن هستیم شیعه آن موقع در عمومی این‌طور عمل می‌کرد و حال آن که نه، امام واقع را گفته است، تقیه‌ی آن را هم گفته است، گفته است آن جایی که مخفی بوده است، خلوت بوده است، در خانه‌ی خودشان بوده است به آن صورت عمل می‌کردند، در مقابل عموم هم به این صورت. اما مفروض بحث حاج آقا این است که شیعه در انظار عمومی این‌طور عمل نمی‌کرد و امام هم…

استاد: خود مشهور غیر از آن که ما بحث آن را کردیم، آن که مشهور است روایتی که از وادی‌های مدینه می‌آمدند حضرت را دیدند، خُب آنها ناراحت شدند، گفتند:شباب شیعه است در این وقت نماز می‌خواند، طوری که مشهور معنا می‌کنند. الان یعنی شیعه در خانه‌های خودشان بودند فقط؟ آنها هم وقتی یکی را می‌بینند باید ناراحت شوند؟ نه، اتفاقا مشهور می‌گویند :این روایت دال بر این است که نزد شیعه مسلّم بود که نبایستی نماز بخوانیم، اگر نبایستی بخوانیم پس عملاً خلاف تقیه شده بود.

شاگرد : حکم واقعی این است، نه این که حکم تقیه‌ای این است.

استاد : اگر تقیه ای بود که اینها ناراحت نمی‌شدند،«نشتمه»نبود. نباید ناراحت شوند، چون می‌گوید:من که باید بروم در خانه‌ی خودم نماز را بخوانم، او هم می‌خواند، ناراحت شدن نداشت، می‌گوید:من در تقیه هستم می‌روم در خانه‌ی خودم نماز می‌خوانم.

شاگرد : یعنی اینها از آن بالا تشخیص دادند که یک شیعه نماز می‌خواند؟

استاد : نه، چرا ناراحت شدند؟ یک سنی نماز می‌خواند.

شاگرد : به سنی ها حمله می‌کنند.

استاد : بسیار خُب، این که ناراحت شدن نداشت، می‌گوید:من که در خانه خودم باید نماز خودم را بخوانم، در تقیه هستم، او هم که نماز خودش را می‌خواند.

شاگرد : من می بینم یک سنی دست بسته نماز می‌خواند، شروع می‌کنم می‌گویم : ببین سنی که روز قیامت با اولیائش محشور خواهد شد دارد این‌گونه نماز می‌خواند.این اشکالی دارد بگویم؟

استاد :آنجا دست بسته بوده است حضرت یا نبوده است؟ این سؤال همان روز هم بود.

شاگرد : مثلا، یعنی خلاف شیعه بود دیگر.

شاگرد2 : از وقت ،فهمیدند سنی است.

شاگرد : از وقت، تشخیص دادندنه از کیفیت نماز.از وقت.

استاد : یعنی مثلا بین آنها کسانی بودند که دست باز نماز می‌خواندند.

شاگرد2 : نه. می‌گوید : نماز خواندن در این برای سنی است.

شاگرد : می‌گویند:امام علیه السلام نماز می‌خوانند، فکر کردند یک سنی نماز می‌خواند.

شاگرد : از روی وقت، یعنی دست را که قبلاً گفتیم، در هوا علی‌القاعده دیده نمی‌شود اما چون معهود شیعه با ذهاب حمره بوده است، وقت را که دیدند هنوز نشده است گفتند:این حتماً سنی است.

استاد :حالا به دنبال آن همان حرف‌هایی که باید، خُب بعد آمد.

شاگرد : ببخشید اشکال من این است که من هنوز اشکال حاج آقا را نفهمیدم، به کجا می‌زنند؟ تا به جواب این برسیم.

استاد : حرف ایشان این است که ایشان می‌گویند:خلاف تقیه چه به عبارت صریح باشد و چه مجموع عبارت بالکنایه باشد،هر دو بار هم تقیه می شود.

شاگرد : خیلی خُب، پس تقیه‌ای شد، اشکالش چیست که تقیه‌ای شود؟ یعنی ما می‌گوییم تقیه‌ای نیست؟

استاد : بله دیگر می‌گویند این عملاً یکی شد.

شاگرد : خُب هر حکم تقیه‌ای همین‌طور است.

استاد : خُب شما می‌خواهید خودتان را از روایات استتار راحت کنید به حمل، می‌گویند :این حمل همان شد، حمل تقیه‌ای بالکنایة. این را پشت صفحه هم دارند، صفحه چهل و چهار را نگاه کنید وسط صفحه، همین را تکرار می‌کنند. سطر ششم را ببینید در صفحه‌ی چهل و چهار، می‌فرمایند: «و إرادة مرتبة عالیة من السقوط حملٌ علی الکنایة کما مرّ،»یعنیوقتی می‌گویند:استتار.نه یعنی استتار عن العین، یعنی استتار به مرتبه‌ای که ذهاب حمره هم بشود، این کنایه از آن است که استتار یعنی آن ذهاب هم بشود، می‌فرمایند:این خُب همان گفتنخلاف تقیه است با کنایه. فرقی نکرد که ما یک عبارتی بگوییم که ظاهر آن موافق است، اما بالکنایة خلاف تقیه را می‌گوییم، شیعه را به خلاف تقیه وادار می‌کنیم و می اندازیم.

شاگرد : حکم واقعی را هم می‌خواهیم بگوییم. عرض من این است که حکم واقعی این است.

 

تحلیل روایت «هذا شباب من شباب اهل المدینة »

 قالوا: أقبلنا من مكة حتى إذا كنا بوادي الأخضر إذا نحن برجل يصلي ونحن ننظر إلى شعاع الشمس فوجدنا في أنفسنا، فجعل يصلي ونحن ندعو عليه حتى صلى ركعة ونحن ندعو عليه ونقول: هذا شباب من شباب أهل المدينة فلما أتيناه إذا هو أبو عبد الله جعفر بن محمد (ع)، فنزلنا فصلينا معه وقد فاتتنا ركعة، فلما قضينا الصلاة قمنا إليه فقلنا: جعلنا فداك هذه الساعة تصلي؟! فقال: إذا غابت الشمس فقد دخل الوقت.[6]

استاد : همان‌جا ببینید در آن روایتی که حضرت نماز می‌خواندند، صحبت آن شد، تکرار آن، همان‌جا بعد راوی چه می‌گوید؟ می‌گوید:وقتی آمدیم دیدیم حضرت هستند می‌گوید : پس ما که می‌دانیم وقت نشده است، استقرار عمل شیعه است، حضرت یک وجهی[برای نمازشان]داشتند. اصلا این را نمی گوید، می‌آید با حالت «أ تُصلّی یابن رسول الله هذه الساعة،»خُب حالا اگر تقیه باشد، می‌گوید:کاری نداشته باش، بله مثلا. حضرت چه کار می‌کنند؟ باز جواب شبهه‌ی حکمیه را می‌دهند، چه فرمودند در روایت؟ «إذا غاب القرص،»موضوع ،تعیین می‌کنند. یک وقتی است که اگر وقت تقیه است بگویند مثلاً:نعم، یک چیزی. اولا آن شیعه نمی‌گوید:من از اوضاع حس کردم تقیه است، چه بسا در بیابان، حالت بیابان کسی نبود که بگوید تقیه‌ای می خواند.

شاگرد : خُب همان صحبت است، این اشکال چیست؟ این اشکال جدید حاج آقا که اگربیاییم و این دو تا را کنار هم بگذاریم باز تقیه‌ای می‌شود، خُب تقیه‌ای شود، خُب هر حکمی که یک حکم واقعی دارد و یک حکم تقیه‌ای دارد، ائمه علیهم‌السلام به شیعیان یک طوری تفهیم می‌کردند که بفهمید این تقیه‌ای است و این واقعی است. اشکال آن کجاست؟ من نمی‌فهمم.

 

برو به 0:39:04

استاد : اشکال ایشان این است تا آن اندازه‌ای که ما می‌فهمیم، می‌گویند :حمل کردید روایت استتار را بر ذهاب، یعنی روایت استتار را مقیّد کردید به ذهاب، می‌گویند:خُب استتار مقید به ذهاب با خود ذهاب چه فرقی دارد؟

شاگرد : هیچ، فرض می‌کنیم هیچ فرقی ندارد.

استاد : بسیار خُب، می‌گویند:پس خروجی آن یکی شد.

شاگرد : بله خُب معلوم است حکم واقعی قرار است این شود، حکم واقع قرار است ذهاب شود.

شاگرد2 : ولی در عمل چه می شود؟ خُب شیعه…

شاگرد : در عمل هم شیعیان زمانی که خودشان هستند به ذهاب عمل می‌کنند، زمانی که با سنی‌ها هستند به استتار عمل می‌کنند.

استاد : نه، یک جا باید به شیعه گفته باشند که اگر گیر افتادید فقط بخوان، بعد اگر خواندید اعاده کن، اثری در آثار اینها نیست.

شاگرد : تقیه که اعاده ندارد، این یک داستان دیگری است.

استاد : تقیه‌ی قبل‌الوقت،الان فقهای شما چه چیزی فتوا می‌دهند؟ گیر افتادید.

شاگرد : من تقیه‌ای پشت یک سنی خوانم.

استاد : بسیار خُب قبل از وقت مغرب، می‌گویند خُب خواندی آنجا مجاز بودی اما بیا خانه، به هتل آمدی اعاده کن.

شاگرد : حالا اگر بعد از وقت خواندم چطور؟ بعد از وقت پشت سر این نماز خواندم.

استاد : بله همان‌جا هم اختلاف است، می‌گوید اگر وظیفه‌ی منفرد راانجام دادی، فتوای خود حاج آقا همین است، می‌گویند:اگر پشت سر سنی نماز خواندید، نیت جماعت کردید و اختیاراً اعمال فرادا را به جا نیاوردید می‌گویند:اعاده کنید. می‌گویند :حتما باید وظیفه‌ی فرادا راانجام دهید.این فتوای ایشان است، همیشه هم می‌گفتند. لذا در تقیه‌ی بالفعل الخارجی هم می‌گویند:هم مندوحه‌ی زمانی و مکانی ،عدم آن شرط است، شرط احتیاط، یعنی الان این وقت که گیر افتادی بخوان، اما اگر گیر نیفتادی بیا در خانه بخوان، خُب حالا گیر افتادی خواندی، قبل از وقت مجاز بودی تکلیفاً بخوانی، نماز هم وضعاً صحیح، ولو قبل از وقت خواندی، مجزی است؟ این‌طور تقیه‌ای را. این خودش محل این است که بگویند :نه، خُب آن وقت گیر افتادی، مثل همین که الان شما برای وجه اول می‌گویید، امام علیه‌السلام در شرائط تقیه است می‌گویند:استتار، خُب یک جای دیگری، واقع مطلب را می‌گویند. اینجا الان گفتن این تقیه مجوّز خود موضوع حکم نیست و صحت نمازرا افاده نمی‌کند، چون حضرت تقیه‌ای فرمودند :استتار، نفرمودند :حالا من که تقیه‌ای گفتم :استتار، تو هم اگر قبل از وقت خواندی نماز تو درست است، اصلا مفاد این تقیه این نیست، اول و دوم فرق می‌کند. اولی الان خود امام گیر هستند، در لفظ می‌گویند:استتار، هرگز حضرت نمی‌گویند به من که :اگر تو هم گیر افتادی نماز را دیگر اعاده نکن، می‌گویند نه، من جای دیگری به تو می‌گویم که وقت هنوز نشده است. چرا؟ چون من آنجا گیر بودم، در لفظ گفتم:فقط استتار، مقصود من استتار مقیّد به این بود، قسم اول. اما قسم دوم نه، می‌گویند:من که می‌گویم :استتار، برای این است که برای شما تبیین کنم استتار مقیّد بهبیست دقیقه ، استتار مقید به ذهاب. حاج آقا می‌فرمایند این که می‌گویید:استتار مقید به ذهاب، تا این که می‌گویید :ذهاب، چه فرقی کرد که شما می‌گویید :این تقیه است! خُب تقیه‌ی محمول بر قید ،خودش عین خلاف تقیه است. اگر می‌خواهید تقیه کنید طرح کنید، می‌گویید:تقیه است کنار می‌گذاریم، تمام شد، مجمل و مقید را دارند رد می کنند، ببینید«و قد یُجمع بالتفسیر و الشرح و حمل المجمل علی المقید»الان هم دوباره می‌گویند، می‌گویند:این چه جمعی است که شما طوری جمع کنید بعد از جمع شما تازه این خلاف تقیه باشد، فرقی نکرد. اصل تقیه را می‌خواهید طرح کنید بکنید، حرفی نیست، اما می‌گویید که:تقیه است، پس این می‌شود شارح آن، یعنی منِ امام که آنجا گفتم :استتار، قید بزن کلام من را به ذهاب. می‌بینید این همان شد. این چطور تقیه‌ای که اول تقیه کنیم بعد بگوییم حمل کن بر آن، خروجی آن می‌شود همان خلاف تقیه، پس یا بگویید تقیه و کنار بگذارید آن را، دیگر جمع نکنید یا اگر در مقام جمع برمی‌آیید درست جمع کنید آن را. ملاحظه می‌کنید، ایشان رد «قد یُجمع»را می‌گویند، عبارت دنبال آن است، الان هم دوباره می‌گویند.

شاگرد : حاج آقا!علاوه بر متن بگوییم حضرت در مقام تقیه بوده‌اند، در مقام عمل هم بعضی وقت‌ها عمل موضعی است مثلا حضرت برای یک زمان خاصی مثلا برای یک فرد خاصی فرمودند:استتار، تقیةً هم فرمودند، او هم عمل بر واقع استتار می‌کرد، ولی بعداً که آن موضع تقیه برطرف شده است نظر ایشان این‌طور نبوده است که اعاده کنید.

استاد : خُب یک جا نبایستی نقل شود در این محلبا این شدت ابتلاء؟که بگویند نماز را قبل از وقت تقیةً خواندم، اعاده بکنم یا نکنم؟ بله، عرف می‌پرسند، می‌گوید گیر افتادم، قبل از وقت خواندم.

ذهنیت اهل تسنن نسبت به شیعه؛ خواندن نماز حین اشتباک نجوم

شاگرد : نه، اصلا طرف نمی‌دانست تقیه است، امام به او فرموده است و خیال کرده است حکم واقعی است، خوانده است، ولی بعداً یک روایت دیگری فهمیده است.

استاد :‌چطور ندانستند این که یک فتنه‌ی عظیمی در کوفه شده است که خود کسانی که الان بحث می‌کنند می‌گویند:این روایات استتار برای مقابله با خطابیه است، یعنی صیت آن پیچیده بود که الان هم همین به تازگی در کجا بود دیدم که الآن هم نسبت داده‌اند به شیعه همان چیز را که آقا فرمودند، خود من هم الان دوباره برخورد کردم که مستند به شیعه می‌گفتند:همان اشتباک نجوم، یعنی حرف خطابیه. اصلا ذهاب حمره را از شیعه نمی‌دانند، یعنی با همه‌ی اینها که ما می‌گوییم تقیه است، ما در بحث فقهی می‌گوییم، سنی‌ها «لایعرفون من الشیعه غیاب حمره‌ی مشرقیه را،»آنچه که در ذهن آنهاست این است که شیعه‌ها تا اشتباک نجوم و ذهاب حمره‌ی مغربیه صبر می‌کنند یعنی پایان وقت مغرب، آنها باید روی حساب خودشان بخندند ، می‌گویند نماز مغرب قضا شده است یعنی فضیلتش، اینها تازه می‌گویند:اول وقت آن است.

شاگرد : پس بدتر است دیگر، از ذهاب حمره‌ی مشرقیه هم رد شده است و روی مغربیه رفته است، این را از شیعه می‌دانند؟

استاد : اصلاً آنها این‌طورنگاهمی کنند.

شاگرد : به هرحال باز این را حمل بر تقیه می‌کنند.

استاد : این را اگر خود شما یک تحقیقی کنید ببینید، جالب است آدم از نزدیک، مثل یکی دیگر از چیزهایی که ما رفتم دنبال آن.

شاگرد : یکی از وجوه شباهت بین یهودی و شیعه را می‌گویند:یهودی ها هم اشتباک نجوم داشتند.

استاد : این را دیدم، وقتی مرور می‌کردم به چشم من خورد که کتابی نوشتند، تشابهات بین رافضی ها و یهود، چون کارهایی که اهل تسنن کردند از بعد از آل بویه است و این اتفاقاً تحقیق خارجی می‌خواهد. وقتی شیعه به قدرت رسیدند، کسانی که سنی بودند، ما شیعه‌ها که می‌گوییم : سنی، دیگر معلوم است چیست، کسی که واقعاً سنی بود، بعد از به قدرت رسیدن شیعه، کسانی که باطناً شیعه باشند به این معنا که یعنی اگر بفهمند که راه اهل بیت این است، راه صحابه که آنها می‌گویند این است، اگر بفهمند همراه اهل بیت هستند، اینها یک جور سنی هستند. یک جور دیگر نه، واقعاً سنی هستند، یعنی تازه وقتی می‌فهمد که اهل بیت با صحابه بد هستند، به طور جزم صحابه را مقدم می‌کنند، من این را دیدم. نظیر این را چندجا گفتم، ابن کثیر، امام اینها است، تفسیر دارد، تاریخ دارد، کم کسی نیست، وقتی می‌رسد و مطمئن می‌شود که حضرت زهرا سلام الله علیها با ابوبکر در افتادند، محکم طرف ابوبکر را می‌گیرد، می‌گوید:تمام کره زمین، شما که هیچ، می‌گوید:بر تمام کره‌ی زمین واجب بود که تصدیق کنند ابوبکر را، در روایتی که«إنّا معاشر الانبیاء»را بررسی می کند. ببینید ما اسم این را سنی می‌گذاریم.

 

برو به 0:46:50

یکی از آنها می‌گفت : یعنی شما شیعه‌ها می‌گویید:ما پیامبر را دوست نمی‌داریم؟ این در بزنگاه بحث بود، آنجا من یک چیزی در مناظره گفتم، گفتم : ما قبول داریم شما پیامبر را دوست می‌دارید اما به طور قطع عمر را از پیامبر دوست‌تر می‌دارید، نشان می‌دهید سر جای خودش. ببینید می‌گوید:حضرت گفتند: «ائتونی بکتفٍ و دوات،»حضرت را ده تا سؤال‌پیچ می‌کنند،«یا رسول الله ! الیوم أکملتُ لکم دینکم،»دینی که کامل شده است دیگر چه چیزی می‌خواهید بنویسید، امر پس ندبی است. هزار جور برای این که بگویند:او که گفت :«حسبنا کتاب الله»درست است، خُب این معلوم است می‌گویید، آن هم این جمله‌ی سنگین که«أکتبُ لکم ما إن تمسّکتم به لن تضلوا بعدی ابداً،»هر فطرت سلیمی. خود ابن‌حزم می‌گوید که:من سال‌ها پیش خودم غصه می‌خوردم، این سنی است امام اینها، می‌گوید:سال ها غصه می‌خوردم چرا این نوشته نشد، می‌گوید:تا رسیدم به یک روایت صحیح، دیگر آرام گرفتم، سنی است دیگر، عایشه خانم می‌گوید:حضرت گفتند:بروید بیاورید من برای ابوبکر بنویسم ، برای پدرت عهد را بنویسم، برادرم بلند شد برود، فرمودند:نمی خواهد،«أبی الله و المؤمنون إلا ابابکر،»هم خدا و هم مؤمنون می‌دانند غیر از ابابکر نباید خلیفه شد. ابن‌حزم می‌گوید:به این رسیدم آرام شدم. خُب پس حضرت می‌خواست این را بنویسند، فهمیدیم چه چیزی می‌خواستند بنویسند. یعنی دل او بند بوده است یک عمر که حضرت چه چیزی می‌خواهند بنویسند که «ما إن تمسّکتم لن تضلوا،»دل همه بند است، خُب این می‌گوید :عایشه این‌طور گفت، دیگر آرام شدم. خُب حالا عایشه برای پدر خودش همین روایت را هم …

منظور این که می‌خواهم عرض کنم صحبت بر سر چه چیزی بود که سنی به این معنا، سنی یعنی کسی که وقتی سر جای آن شد، اختلاف را فهمید طرف شیخین را می‌گیرد، خلاص، ما اسم این را می‌گذاریم سنی. کما این که آنها وقتی کسی که فهمید حاضر است بگوید:بالای چشم عمر و ابوبکر ابرو است، آنها اسم این را می‌گذارند رافضی، عجب می‌خواهد به اینها نگاه کج بکند رافضی است. این تسمیه‌ی باب است.

خُب حالا بحث ما چه بود که گفتم…

شاگرد : فرمودید سنی ها به تازگی نوشتند بر علیه شیعه ها.

استاد : بلکه می‌خواستند به عنوان اشتباک نجم را برای اهل چی که می‌گویند، برای شیعه که نسبت می‌دهند، این‌طور نسبت می‌دهند.

شاگرد : در مورد اتهام تشابه یهود با شیعه

استاد : احسنت، این هم یک چیزی بود که رفتیم. بله تشابه یهود و اینها بود، آمدم توضیح بدهم چرا، حالا وقت گذشت، بعداً فردا توضیح می‌دهم. یکی از ترفندهای بسیار مهم اینها بعد از آل بویه این است که یک کارهای کلاسیک می‌کنند که حالت تبلیغاتی دارد. مثل حالا که می‌گویند:مدیریت رسانه ها، مهم‌ترین بخش آن را اینها کردند. اگر اینهایی که من عرض می‌کنم، دنبال اینها بروید برای شما ملموس می‌شود،«کالشمس فی رابعة النهار.»

بعد از این که شیعه قدرت پیدا کردند علماء آنها که سنی بودند، با این توضیحی که الان دادم، آنهایی که سنی بودند کارها کردند، برای چه؟ برای این که به انواع و اقسام، این صدای شیعه را خفه کنند، در ذهن عرف عام سنی‌ها ،اینها را بد جلوه بدهند، کارها کردند که آدم فقط باید خودش ببیند، فقط باید خودش ببیند، علامه‌ی حلی می‌گویند:شما چکار می کنید؟ چیزهایی را چون شیعه گفتند:صریحاً علمای شما می‌گویند:چون شیعه گفتند ما خلاف آن را می‌کنیم ولو سنت است، این را فرمودند، ابن‌تیمیه می‌گوید :خب شما هم این کار را کردید، شما شیعه ها هم گوشت شتر را حرام می‌دانید به خاطر این که عایشه سوار شتر شده بود. می‌خواهد فوری مقابله کند، می‌گوید:خب شما هم این هستید. بعد می‌گوید، از چند طریق جواب علامه را می‌دهد، اولی مقابله به مثل، شما می‌گویید، سنی‌ها می‌گویند چون شیعه‌ها چنین کرده‌اند خلاف است، خب شما هم خودتان می‌گویید چون عایشه سوار شتر شده است، گوشت شتر حرام است، حالا یک جا یک نفر در عمر خودتان شما شنیدید یک دروغ واضحی که بگردید خود آنها بگوید یک سنی یک جای دیگری بگوید، یک دروغ را بچسبانند برای همین جهت، دروغ بیّن برای یک نحو سان دادن. به اصطلاح حالا می‌گویند:شانتاژ کردن، جوسازی و شانتاژ، برای این که این کارها را بکنند، خیلی عجائب است، آدم تا نبیند باور نمی‌کند که در طول تاریخ، متخصصین آنها چه کارهایی کردند.

منظور این که یکی از آنها این است که الان هم آن را ادامه می‌دهند سر جای خودش می‌گویند :شیعه‌ها و یهود این‌طور هستند، موازات یکدیگر کار آنها شبیه یکدیگر است و یکی از آن را می‌گویند که ایشان فرمودند، دیدم، اتفاقا به تازگی دیدم، می‌گویند:یهودی ها نمازهای خودشان را می‌گذارند تا اشتباک نجوم شود، شیعه هم تا همان اشتباک نجوم.

شاگرد : استاد!در روایات است که اگر قرار باشد تقیه باشد، موردی ندارد که حضرت تقیه کنند و…«و اذن الموذنون..»استتار را بررسی کنند در حالی که … یک جای دیگری هم دارد که حضرت می‌گوید:صبر کنید…

استاد : احسنت، همین نکته را شما تذکر بدهید.

 

تطبیق حمل مجمل بر مبین بر مقام و رابطه آن با حمل بر تقیه

شاگرد : بایدحکم تقیه‌ای اینجا بیان شود.

استاد : بله احسنت!یک نکته‌ی دیگری که الان می‌خواهم بگویم، نکته‌ی مهمی است، ممکن است فردا فراموش کنم.

اساساً حاج آقا که بحث مجمل و مبیّن را، فضای آن را در فضای تقیه جواب می‌دهند، غضّ نظر از آن بحث‌های تاریخی است که ما کردیم و الا از نظر تاریخی کسانی که ابتداءً رفتند سراغ حمل المجمل علی المبیّن، اصلا احتمال تقیه در زمان آنها تا آن وقت داده نشده بود، این خیلی مهم است و لذا حاج آقا می‌فرمایند:طرح‌، اصلا آنهایی که این را می‌گفتند کاری با تقیه نداشتند، می‌گفتند:دو دسته روایت، تقیه هم نبوده است، می‌گفتند:ما در فضای آزاد هستیم و یک مطلقداریم.این خیلی مهم است، نکته‌ی مهمی است فردا ان شاء الله بیشتر راجع به این صحبت می‌کنیم.

شاگرد : روایت می‌گوید:رد شدم دیدم نماز می‌خوانند..، موضع تقیه بود.

استاد : موضع تقیه باید فضا[یش باشد.]این روایت را نمی‌دانم تشریف داشتید یا نه، این روایت را شاهد آوردم برای فضای عدم تقیه.

شاگرد : این جوابی که ایشان دادند مرتبط نمی‌شود به مخالفتبا عامه، حمل مجمل علی المبیّن اگر بر اساس عامه باشد ایشان می‌گوید :خب شما در آخر به تقیه رسیدید، اینها می‌گویند:ما حمل نکردیم برای این که تقیه، ما با تقیه مشکل نداریم.

استاد : همین نکته بود، مخصوصاً.

شاگرد : دیگر فرمایش ایشان سر نمی‌رسد.

استاد : چرا، کسی که در زمان ایشان چنین کاری بکند.حدود چهارصد سال است که احتمال تقیه در کتاب‌ها مفصل آمده است، الان فرمایش ایشان درست است اما از نظر تاریخی، اولی که بحث مجمل و مبیّن پیدا شد به عنوان جواب، اصلا در فضای کلمات علماء احتمال تقیه نبود.

شاگرد : این فرمایش اصلا ناظر به آنها نمی‌تواند باشد.

استاد : این نکته بود که می‌خواستم بگویم و رفتیم در حرف‌های دیگری.

شاگرد : جای دیگری را شما سراغ دارید که تقیه را دو بخش کرده باشند و کلام حاج آقا را ناظر به بخش دوم کردید؟ تابه حال جایی به این صورت با تقیه برخورد کرده باشند که دو حالت کرده باشند، چون اگر این بخواهد سر برسد پس نباید می‌فرمودند:خلاف عامه را شما بگیرید، این که بدتر است، تابلوتر است تا موردی در اینجا بگوییم شیعه در مخمصه قرار گرفته است.

شاگرد : تقیه در گفتار یعنی نداشته باشید؟

شاگرد : تقیه برای زمان انعقاد کلام به صدور کلام است یا زمانی که این شرائط را دارد؟ بعد ما می‌خواهیم بعدها ببینیم این بیان دوم.

استاد : «خذ بما اشتهر»یعنی در شرائطی که می‌خواهی خودت بدون این که تقیه برای شما باشد حکم واقعی را بفهمید.

شاگرد : اینجا هم همین‌طور است، اینجا هم ما می‌خواهیم حکم واقعی را بفهمیم، تقیه برای زمان صدور یا شرائطی که شرائط صدور باشد که همان مشکلات را داشته باشد، ما الان می‌خواهیم متوجه شویم و قضیه را حل کنیم، تابه حال ما در عبارات‌ها یا جاهای دیگر این که تقیه را دو بخش کرده باشند، الان با احتمال دومی که شما فرمودید کلام حاج آقا سر می‌رسد ولی ظاهراً به این صورت تابه حال ما یک مورد هم ندیدیم و این با (آن مخالف عامه را بگیر)هم جور درنمی‌آید، این که دیگر رسمی‌تر اعلام شده است، مخالف عامه را که بگیرید رسمی است، این برای زمان انعقاد.

استاد : مخالفت عامه یعنی چه؟ یعنی بعداً که دوتا مخالف دست شما رسید، آن مخالف آن را بگیرید به عنوان حکم واقعی.

شاگرد : الان هم همین‌طور است، ما هم می‌خواهیم بعداً این کار را بکنیم. کاری به زمان انعقاد کلام.

استاد : اگر این‌طور باشد دیگر حمل المجمل علی المبین نیست.

شاگرد : نه، در خود زمان امام صادق چه کار می‌کردند؟

استاد : اگر الان باشد و بدانیم یکی از آنها تقیه است، حمل مجمل بر مبیّن می‌کنیم؟ فرض حمل مجمل بر مبیّن عدم التقیه است، اگر می‌گویید تقیه، خب تقیه، تمام، کنار بگذارید، دیگرچه کاردارید بگویید این مجمل است، می‌گوییم منظور از استتار آن است، نیاز نیست، این تقیه است. فرمایش حاج آقا.

شاگرد : مشکلی ندارد اگر این را بگوییم، یعنی جایی را، چون ما بعد از انعقاد کلام و زمانی که شرائط انعقاد کلام را ندارد کار داریم.

استاد : مطمئن باشید اگر اول احتمال تقیه مطرح شده بود دیگر نمی‌گفتند آن روایت تقیه را حمل می‌کنیم بر این، چون می‌دانند تقیه است. چون از نظر تاریخی در کلمات فقهاء اول تقیه نبوده است، مجمل و مبیّن دیدند، در کلمات این حمل آمده است، بعد از آن هم پشتگاه آن و پشتوانه آن به عنوان احتمال تقیه بعداً مطرح شده است، این بار اینها باهم جمع شدند، گفتند:هم تقیه است و هم حمل می کنیم. و الا اگر بود همان‌طور که شما می‌فرمائید که تقیه با این سازش ندارد احتمال تقیه اگر اول بود چه بسا اصلا این حمل به معنای حمل مجمل بر مبیّن خیلی جا نداشت.

ا شاگرد : این که می‌فرمائید :بعضی از آنها سنی هستند واقعاً، یک بار حضرتعالی فرمودید در یک کتابی خواندم مثل این که یک سنی با یک شیعه می‌رفتند یک جایی، این سنی گفته است آقا این بالش را روی سر من بگذار و من را خفه کن، گفته بود برای چه؟ گفته بود برای این که من در تحقیقات خودم به این نتیجه رسیدم که حق با علی است و این را نمی‌توانم قبول کنم، بعد ایشان هم گفته است من هم این کار را کردم، بالش را گذاشتم.

استاد : بله، شبیه این هم آمده است، «إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارةً من السماء،»آدم بعضی وقت ها اوائل تصور این برای او سخت است، می‌شود؟ آدم چندتا پیراهن که کهنه می‌کند می‌بیند در این آدمیزاد عجائب پیدا می‌شود، خیلی چیزها می‌شود.

کلید واژگان :حمل بر تقیه/استتار قرص/ذهاب حمره/قاعده‌ی الجمعمهما امکن /مخالفت با کتاب/سندمحوری/جمع تبرعی/جمع عرفی / شم الفقاهه/ تقیه / موافقت با عامه / اشتباک نجوم / رافضی / معنای سنّی / حسبنا کتاب الله / حدیث دواة و قلم / حمل مجمل بر مبین

 


 

[1]محمدتقی بهجت، بهجة الفقیه، ص 44

[2]والليل هو بعد غروب الشمس ، وعلامة دخوله على الاستظهار سقوط الحمرة من جانب المشرق واقبال السواد منه ، والا فإذا غابت الشمس مع ظهور الآفاق في الأرض المبسوطة وعدم الجبال والروابي فقد دخل الليل ( فقه القرآن، ج ۱ ، ص ۲۰۲)

[3]عوالی الئالی ج۴ ص ۱۳۶: تنبيه “ظهر لك من هذا الحديث معرفة الجمع بين الاحاديث الواردة عنهم (عليهم السلام)، التي ذكرتها في هذا الكتاب، بل ما ورد عنهم مما هو مذكور في كتب الاصحاب مما ظاهرها التعارض، إذا لم يمكن التوفيق بينهما، لتكون عاملا بالدليلين. فتعمل على ما هو مذكور في هذا الحديث. ولهذا اخترته عن جميع ما رويته في هذا المجموع، لتعرف به أن كل حديثين ظاهرهما التعارض يجب عليك، أولا البحث عن معناهما وكيفيات دلالات ألفاظهما، فان أمكنك التوفيق بينهما بالحمل على جهات التأويل والدلالات، فأحرص عليه واجتهد في تحصيله، فان العمل بالدليلين مهما أمكن خير من ترك أحدهما وتعطيله باجماع العلماء. فإذا لم تتمكن من ذلك، أو لم يظهر لك وجهه فارجع الى العمل بهذا الحديث. فتعمل بالمشهور إذا عارضه ما ليس بمشهور. فان تساويا في الشهرة، فاعمل منهما على أعدلهما راويا وأوثقهما في نفسك ورودا. فان تساويا في ذلك، فانظر منهما ما وافق مذاهب العامة فاطرحه وخذ بما خالفهم، فان مذهب القوم مبني على خلافهم. فان كانا معا مخالفين لمذهب العامة، فاعمل منهما بما فيه الاحتياط لدينك، وما هو موافق لاجماع اصحابك، واترك ما خالف الاحتياط

[4]الکافی ج ۱ ص ۶۹:  مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنَّهُ حَضَرَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص‌ وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ.

[5]محمدتقی بهجت، بهجة الفقیه، ص 44

[6]وسائل الشیعه، چاپ اسلامیه، ج 3، ص 131.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است