1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢۶)- تفسیر آیه شریفه “الرجال قوامون علی النساء”

درس فقه(٢۶)- تفسیر آیه شریفه “الرجال قوامون علی النساء”

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13936
  • |
  • بازدید : 390

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

فقه النکاح، آیه «الرجال قوامون علی النساء»

شاگرد: نکاتی که فرمودید راجع به روایت شریفه «انما یحرم الکلام و یحلل الکلام»، جمع‌بندی نظرات خود حضرتعالی را از تقریر نتوانستیم در بیاوریم. رفت و برگشت‌های مرحوم شیخ و سید یزدی خوب تحقیق شدید و خودتان،‌ آن‌ها را رد کردید، اما احتمال آخر که خودتان فرمودید واضح نشد. حالا بحث گذشته ولی اگر در مقام جمع‌بندی چند جمله ای بفرمایید.

استاد: آن اندازه که یادم است از خلاصة بحث -خصوصیاتش فراموش می‌شود- این بود که تمام استظهاری که از حدیث شریف «انما یحلل الکلام و یحرم الکلام» روی تطابق جواب با سؤال بود، محوریت ازمانی‌اش، و لذا امام علیه السلام سؤال کردند «ان شاء اخذ و ان شاء ترک»، ببینید یعنی نشده؟ گفت بله. تا گفت بله، حضرت فرمود مانعی ندارد. «انما یحلل الکلام».

شاگرد: کلام اینجا یعنی چی؟

استاد: یعنی اگر طوری بود که بیع را ایجاب کرده بود به گونه‌ای که دیگر نمی‌توانست برگردد.

شاگرد: این همان احتمال چهارم شیخ بود. شیخ فرمودند اگر منظورش مقاوله باشد «یحلل الکلام»، اگر منظورش ایجاب بیع باشد «یحرم».

استاد: اینها فرق‌هایش بررسی شدند. آن چهارمی که مرحوم شیخ فرمودند یعنی «یحلل الکلام عند وجوده و یحرم الکلام عند عدمه».

شاگرد: این احتمال دومش است. احتمال چهارم همین بود که الآن عرض کردم. احتمال چهارم این بود که اگر منظورش مقاوله بوده اشکالی ندارد.

استاد:آن چه من عرض می‌کنم مقاوله نیست، همان فرض دوم است با یک لنگه‌ی دیگری -نه به آن نحوی که شیخ فرمودند-. آن چیزی که من عرض کردم، این است که حضرت می‌گویند کِی هست که «فیه بأس». گفت که گفته برو، برای من بخر، حضرت فرمودند آیا این‌جوری هست که ان شاء اخذ و ان شاء ترک؟ گفت بله. حضرت فرمودند لا بأس. چه شقی است که اگر بود، فیه بأس. دقیقاً سؤال و جواب تطبیقی بدهید. اگر ایجاب بیع کرده بود.

شاگرد: همینجا معنای کلام چیست.

استاد:  ما برویم جلو الآن روشن می‌شود. حالا که «ان شاء اخذ، ان شاء ترک»، و امام که فرمودند «لا بأس»، شروع تعلیل را با «لابأس» خودشان می‌آورند، چرا؟ من که گفتم لا بأس، یعنی الآن این حلال است یا حرام است؟ وقتی حضرت سؤال کردند ان شاء اخذ و ان شاء ترک، جواب دادند لا بأس. این یحلل است یا یحرم است؟ یا هیچکدامش؟ عرض من این است که حضرت دارند تعلیل می‌کنند برای «یحلل». دقیقاً دارند علت «یحلّل» را می‌گویند. الآن که فرمودند لا بأس، اشکال ندارد، پس حلال است. یحلل الکلام.

شاگرد:‌کدام کلام؟

استاد: کلامِ این‌که می‌گوید برو برای من پیراهن را بخر؛ و ریختش، ریختِ ایجاب نیست.

شاگرد ۱: خب پس چیست؟ مقاوله است؟ فرقش با مقاوله چی است؟

شاگرد ۲: فرقش با مقاوله چیست؟ اگر وجهش را بفرمایید،‌ آن وقت تفاوتش با مقاوله در وجه چهارمی که شیخ فرمودند واضح می‌شود.تفاوت وجه چهارم با وجه شما چیست؟

شاگرد ۱: شما می‌فرمایید یک نحو معامله هست.

استاد: من خصوصیات وجه چهارم یادم نیست.

شاگرد ۲: دقیقاً همین است. شیخ می‌فرمایند اگر منظور مقاوله است، «یحلل»؛ ولی اگر منظور ایجاب البیع است، یحرم. شما «یحرم» را طبق وجه چهارم می‌دانید. احتمال چهارم این است که به صرفِ مقاوله باشد یحلل. شما فرمودید اگر مقصود مثلاً آن حالت‌های ربا و اینها نیست، این هم اشکال ندارد. فرقش با مقاوله چی است؟ در این یحلل؟

شاگرد ۱: ماهیت این کلامی که محلّل است، چیست؟ وکالت که نیست. فرمودید وکالت که می‌شود ربای قرضی، پس چی است آن کلامی که محلل است؟ ماهیت معاملی‌اش چی است؟

استاد: در آن چیزی که من عرض کردم،‌ «عند وجوده و عند عدمه» نبود.

شاگرد: آن قسمت دوم وجه سومش بود. وجه سومش.

استاد: من می‌دانم آن وقتی که بسط پیدا کرده بود، وجه دوم را دو شق کردم.

شاگرد ۱: شیخ وجه دوم را فقط با مقصود واحد فرمودند، مثال تسلیط بضع. همین مقصود واحد را دو مقصود می‌کنیم، وجه جدید درست می‌شود. تفاوت وجه جدید با وجه دوم شیخ روشن است. تفاوت وجه شما با وجه چهارم شیخ روشن نیست.

شاگرد ۲: چون دو مقصود که می‌شود، باز می‌شود مقاوله و بیع، دو مقصود غیر از مقاوله و بیع است؟ چون مقصود واحد می‌شود مثل تسلیط بضع. شما فرمودید تسلیط بضع دو مقصود است.

استاد: نگاه می‌کنم ان‌شاءالله. الآن می‌خواهید ببینید فرق آن عرض من با وجه چهارم چی می‌شود. این را نگاه می‌کنم ان‌شاءالله عرض می‌کنم. چه بسا در همان وقت بحث توجه نداشتیم به فرق این دو تا. من الآن یادم نیست که دقیقاً آنجا چه عرض کردم. دوباره ان‌شاءالله مراجعه می‌کنم، خلاصه‌اش را عرض می‌کنم.

قرار شد آیه شریفه‌ای که در استدلال تعلیقه مرحوم آقای گلپایگانی آمده بود، بررسی شود. از آیاتی که ایشان استدلال کرده بودند و طرح آن در بحث ما هم خوب است و به طور کلی بحث گسترده و خوبی دارد، آیه «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» است. از المیزان می‌توانیم چند سطری بخوانیم تا ذهنمان با فضای بحث تفسیری آیه آشنا بشود، بعد می‌بینید نحوی که ایشان بحث را پیش بردند، همین‌طور پشت سر هم سؤالات در ذیل آیه شریفه سر می‌رسد.

دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «الرجال قوّامون علی النساء»

قوله تعالى: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» القيم‏ هو الذي يقوم بأمر غيره، و القوام و القيام مبالغة منه.

و المراد بما فضل الله بعضهم على بعض هو ما يفضل و يزيد فيه الرجال بحسب الطبع على النساء، و هو زيادة قوة التعقل فيهم، و ما يتفرع عليه من شدة البأس و القوة و الطاقة على الشدائد من الأعمال و نحوها فإن حياة النساء حياة إحساسية عاطفية مبنية على الرقة و اللطافة، و المراد بما أنفقوا من أموالهم ما أنفقوه في مهورهن و نفقاتهن.

و عموم هذه العلة يعطي أن الحكم المبني عليها أعني قوله: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» غير مقصور على الأزواج بأن يختص القوامية بالرجل على زوجته بل الحكم مجعول لقبيل الرجال على قبيل النساء في الجهات العامة التي ترتبط بها حياة القبيلين جميعا فالجهات العامة الاجتماعية التي ترتبط بفضل الرجال كجهتي الحكومة و القضاء مثلا اللتين يتوقف عليهما حياة المجتمع، إنما يقومان بالتعقل الذي هو في الرجال بالطبع أزيد منه في النساء، و كذا الدفاع الحربي الذي يرتبط بالشدة و قوة التعقل كل ذلك مما يقوم به الرجال على النساء.

و على هذا فقوله: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ ذو إطلاق تام،

و أما قوله بعد: فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ‏ «إلخ» الظاهر في الاختصاص بما بين الرجل و زوجته على ما سيأتي فهوفرع من فروع هذا الحكم المطلق و جزئي من جزئياته مستخرج منه من غير أن يتقيد به إطلاقه.[1]

در المیزان، جلد چهارم، صفحه ۳۴۳، فرمودند: قوله تعالى: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» القيم هو الذي يقوم بأمر غيره، و القوّام و القيّام مبالغة منه. و المراد بما فضل الله بعضهم على بعض هو ما يفضل و يزيد فيه الرجال بحسب الطبع على النساء» کار رفت سر طبیعت. «و هو زيادة قوة التعقل فيهم، و ما يتفرع عليه من شدة البأس و القوة و الطاقة على الشدائد من الأعمال و نحوها»، کارهای مردانگی مثل بنایی، و سائر چیزهایی که بدن سفت می‌خواهد، بدن محکم می‌خواهد. کارهای زنانه، کارهای لطیفی است که مخصوص زن‌ها است. «فضّل الله» این‌‌‌‌طوری است، این‌ها می‌توانند حالت درآمدزایی، تولید، کار، زحمت، تلاش داشته باشند، زن‌ها هم بچه پرورش بدهند و نفقه به آنها تعلق بگیرد.

 

برو به 0:10:00

«فإن حياة النساء حياة إحساسية عاطفية مبنية على الرقة و اللطافة»، این برای «بما فضّل الله»

«و المراد بما أنفقوا من أموالهم ما أنفقوه في مهورهن و نفقاتهن‏»، هم مهر به آنها دادند، هم نفقه.

«و عموم هذه العلة»، هذه العلة «بما فضّل الله» و «بما انفقوا» شد.«و عموم هذه العلة يعطي أن الحكم المبني عليها أعني قوله: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» غير مقصور على الأزواج‏»، العلّة تُعمِّم. پس اگر «ما انفقوا» و «ما فضّل الله» به طبیعت برمی‌گردد پس طبیعت «الرجال» ولو ازواج هم نباشند، «علی النساء» ولو زوجات نباشد ، این لازمه‌اش این است. «غیر مقصور علی الازواج و ان یختصّ القوامیة بالرجل علی زوجته». نه، چه کسی گفته که مختص آن است. «بل الحکم مجعولٌ لقبیل الرجال علی قبیل النساء». الرجال در جامعه قوامون علی النساء، قبیل بر قبیل. خب، قبیل بر قبیل یعنی استغراق بر استغراق؟ طبع بر طبع؟ غالب بر غالب؟ این را باید برسیم. یعنی کل رجلٍ قوّامٌ علی کل مرأةٍ؟ چه کسی این احتمال را می‌دهد؟! هر مردی قوام باشد بر هر زنی! معلوم است که این‌طور نیست.

شاگرد: چرا نباشد، قوامیت را به سلطنت معنا نکردیم.

شاگرد٢: طبیعت زن از مرد قوی تر است،‌ حالا ممکن است در موارد مختلف باشد.

استاد: استغراق دیگر. استغراق، آیه می‌خواهد بگوید «الرجال»، یعنی «کلّ فردٍ فردٍ من الرجال، قوّامون علی کل فردٍ فردٍ من النساء». تازه باید بگوییم شأنیت قوامیت، و الا مثلاً شوهر این مرأه قوّام است بر زن آن یکی؟! کل بر کل دیگر. استغراق بر استغراق ضرب می‌شود. یعنی همه‌شان بر تک تک زن‌ها قوّام‌اند. حال آن‌که قوّام که نیستند. طبیعت هم بگویید، خب طبیعت که استغراق نیست. این سؤالات می‌آید و خود ایشان هم فی الجمله بررسی می‌کنند.

حالا ادامه فرمایش المیزان را ببینیم. قبیل بر قبیل در چه چیزی؟ «في الجهات العامة». در زوجیت و اینها نه، آنجا فقط زوج است که قوّام است. اما در جهات عمومی، در طبعشان، قوتشان چرا، «الرجال قوامون علی النساء». قبیل علی قبیل.

«في الجهات العامة التي ترتبط بها حياة القبيلين جميعا فالجهات العامة الاجتماعية التي ترتبط بفضل الرجال كجهتي الحكومة و القضاء»، حکومت و قضاء برای کیست؟ برای مردهاست. چرا؟ چون «قوّامون علی النساء». «مثلا اللتين يتوقف عليهما حياة المجتمع‏. إنما يقومان بالتعقل‏»، حکومت و قضاء، تعقل بالا می‌خواهد و ایشان گفتند در زن‌ها احساس بر تعقل غلبه دارد. پس قوّامون، یعنی حکومت و این‌ها برای مردهاست. ربطی هم به زوجیت ندارد.

«إنما يقومان بالتعقل الذي هو في الرجال بالطبع أزيد منه في النساء، و كذا الدفاع الحربي الذي يرتبط بالشدة و قوة التعقل كل ذلك مما يقوم به الرجال على النساء.

و على هذا فقوله: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ ذو إطلاق تام‏»، یعنی ربطی به زوجیت و نفقه و اینها ندارد. اگر این‌طوری است پس چطور آیه شریفه فوری بعدش می‌فرماید، «فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ»؟ پس این برای زوجات است و ربطی به همه زن‌ها ندارد.

«و أما قوله بعد: فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ «إلخ» الظاهر في الاختصاص بما بين الرجل و زوجته‏ على ما سيأتي‏». آنجا دیگر برای زن و مرد نیست. «فهو فرع من فروع هذا الحكم المطلق و جزئي من جزئياته مستخرج منه من غير أن يتقيد به إطلاقه‏»، اطلاقه: یعنی اطلاق اول.

مراحل فهم و استنباط از آیات قرآن

تا اینجا از باب استعمال لفظ در اکثر از معنا و علوّ معانی آیات در وجوه مختلف، ما هیچ مشکلی نداریم. یک وجه دیگر هم که در ذهن قاصر طلبگی من هست و ان‌شاءالله عرض می‌کنم، هرگز نمی‌خواهم اینها را رد بکنم. اتفاقاً من مؤیدِ این هستم که معانی آیات را به وجوه عدیده توسعه بدهیم و به شدت ما مدافع این هستیم که در آیات شریفه، لفظ در اکثر از معنا استعمال شده عملاً، وقوعاً.

 

برو به 0:15:15

در روایات هم شواهد عدیده دارد که شاید در جلسات قبل گفتم. بنابراین ما نمی‌خواهیم این‌ها را رد کنیم. اما این‌که یک معنای عالی راقی بتوانیم از آیه در بیاوریم غیر از این است که پله پله جلو برویم. ما در فهم یک معنای آیه، باید از آن کفِ کف شروع کنیم. یعنی ساده‌ترین معنای آیه که با صدر و ذیلش و همه سازگاری دارد، از آنجا شروع کنیم. یک معنای عرفی که هر کسی نگاه کند …، این معنا ساده‌ترین معنای عرفی است که با ظاهر آیه، با صدر و ذیل و همه‌اش سازگار است. بعد که این را کشف کردیم، این پله‌ی اوّل. می‌گوییم حالا که این معنای عرفی ساده را از آیه فهمیدیم و مشکلات آیه برای ما حل شد، حالا هِی تجرید می‌کنیم.

تجرید کردنِ مقاطع آیه همان است که پارسال از کلام صاحب المیزان خواندیم، فرمودند «هذان سرّان تحتهما اسرار»[2]. بله، آن خوب است. «هذان سرّان» که برای معنای کف عرفی و استظهار ساده از آیه نیست. این برای بعدِ این است که ‌بخواهد تجرید کند. هِی مقطع‌ها را جدا کنید، سیاق‌ها را تحلیل ببرید، از هر کدام استقلالاً معنای مشترک استنباط کنید. این گوی و این میدان، بروید جلو، هر چه می‌خواهید از قرآن بفهمید؛ اما طرز خودش. نه این‌که یک دفعه بخواهید یک نردبانی که هست، از پایین پا بگذارید بر روی پله دهم. این را ما موافق نیستیم. در استظهارات باید اوّل مطمئن بشویم، یک استظهاری بکنیم برای عرف عام، قرآن برای همه‌ی مردم نازل شده، همه می‌توانند یک چیزی بفهمند. چیزهای بالاتر هم که می‌گوید، می‌گوید.

در آن حدیث حضرت فرمودند «القرآن علی اربعة اقسام». در بحار بود. «العبارة للعوام»، عوام بهره دارند. این‌طور نیست که بگوییم آن رده پایین….. ؛ بله، بعدش فرمودند «و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء»[3]. به همین ترتیب در بحار است. العبارة للعوام، من سهم خودم یک عامی، بحثی که می‌کنیم باید اوّل صاف بشود، ببینیم صدر و ذیل آیه به کجا منجر می‌شود. لذا احتمالی در ذهنم است،/ اگر هم شما در کتب تفسیری‌ پیدا کردید خیلی خوشحال می‌شوم. ولی خودم برخورد نکردم.

بررسی قرائن موثر در تفسیر آیه شریفه «الرجال قوامون علی النساء»

قرینه اول:‌ شان نزول

تأکید من بر حفظ سیاق است و شأن نزول. آخه در استظهار از آیه ما نبایست شأن نزول را دست کم بگیریم. برویم سراغ خود آیه و معانی تجریدی رابع، ابتدا به سکون! نه، اوّل باید سری به شأن نزول بزنیم. مخصوصاً آن‌جایی که سؤالاتِ زیادی ذیل آیه مطرح می‌شود. یعنی استظهاراتِ تجریدی، خیلی صاف نیست. دائماً سؤال پیش می‌آید و باید جواب بدهیم. آن جاها این است که اوّل ما باید با شأن نزول و سیاق آیاتی که به هم مربوط‌اند معنا را صاف بکنیم، بعدش برویم سراغ معانی تجریدی برتر. آن‌چه به ذهن من می‌آید این است که اوّل باید شأن نزول را ببینیم و بعد برویم سراغ اینهایی که ایشان فرمودند. الآن هم ادامه دارد. فرمودند «فالصالحات قانتات …» توضیح می‌دهند.

قرینه دوم:‌ «فاء» تفریع در «فالصالحات»

چیزی که الآن المیزان هم بخوانید، این فاء در «فالصالحات» اصلاً معنا نمی‌شود. من یک چیزی می‌گویم، شما بروید حتماً بررسی کنید. چون این آیه خیلی جای کار دارد. «فا»ها، «ثمّ»ها، امثال اینها، تفریعاتی که در آیات و روایات می‌آید، من به عنوان یک طلبه این‌طوری رسم و سلیقه‌ام است که خیلی به این «فاء»ها ترتیب اثر می‌دهم. وقتی در کلام خدای متعال، در کلام امام معصوم یک تفریع صورت می‌گیرد شوخی نیست.

بله، یک وقتی فوری توجیه می‌کنیم و می‌گوییم این «فاء» یعنی مرتبه بعد، تفریع مطلق. مانعی ندارد. ما اگر گیر افتادیم وهیچ چیز دیگری نشد که حرفی نداریم. اما تا مادامی که بشود «فاء» را واقعاً به آن تفریعی که عرف عام تفریع ببیند بتوانیم توجیه بکنیم، چرا برویم سراغ این‌که «فاء» را یک طوری از کار بیندازیم؟ حالا شما محضرتان باشد، مراجعه می‌کنید، چند روزی هم که تا بعد خدمتتان برسم، در کتب تفسیر ببینید این «فاء» را چطور معنا کردند.

 

برو به 0:20:00

«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ …»

چطور شد؟ فاء برای چه چیزی؟ این فاء کجاست؟ «الرجال قوامون، بما فضل الله، بما انفقوا، فالصالحات قانناتٌ حافظاتٌ للغیب، و اللاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهن». این «فاء» برای چیست؟ باید روشن بشود. این یکی فاء.

قرینه سوم:‌ سیاق آیات

دوم، من گمانم این است آیه بعدی که پشت سر این آیه آمده – مفسرین که باز هم می‌گویند، کأنّه ذکر الخاص بعد عام است، این‌طوری گرفتند- و حال آن‌که آیه‌ی بعد از این دخالت تام دارد در استظهار از همین آیه دارد. چرا؟ چون آیه شریفه این‌طوری بود:

«وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيرًا» ، «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا …»

اگر از شقاق ترسیدید، حَکم بیاورید. «ان خفتم شقاق بینهما» دارد معنا می‌کند قوّامون را. ما نبایست از «ان خفتم» و مفاد آیه بعد غفلت کنیم، اوّل قوّامون را معنا کنیم، بعد بیاییم طبق معنایی که کردیم … یک جایی همین را گفتم چقدر بحث طول کشید. من به  گمانم بسیار واضح است، یک چیز عقلایی است که می‌شود از ذیل کلام، قرینه بگیریم برای مقصود از صدر کلام. عده‌ای از اساتید می‌گویند نه. نمی‌شود در کلام، از آخرش قرینه بیاوریم برای مقصود از اوّل. بعد از این که ده‌ها سؤال داریم و ذیل کلام، آن سؤالات را پاسخ می‌دهد، مدلول تصدیقی کلام را در آن کف، در آن مرحله اوّل روشن می‌کند، حالا ما بگوییم نه، چه کار داری به ذیل! چه حرفی است؟!

آیه بعدی این‌ها را توضیح می‌دهد. حالا چطور توضیح می‌دهد؟ اوّل دو تا سؤال راجع به «بما فضل الله» مطرح کنم تا این مزه شأن نزول معلوم بشود.

تبیین مقصود از «بما فضل الله بعضهم علی بعض»

شما فرمودید «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ». بسیار خوب. «بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». این بعض بر بعض، این بعض‌ها چه کسانی هستند؟

شاگرد: رجال و نساء

استاد: بعض اوّل رجال، بعض دوم نساء. «بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ» یعنی رجال، «عَلى بَعْضٍ» یعنی نساء. خب اینجا باید بگویند «بعضهم علی بعضهنّ» مثلاً.

شاگرد: «علی بعضٍ» هم اشکال ندارد.

استاد: یعنی اگر مقصود این بود، این کلمه «بعض» مخلّ به فصاحت است. خداوند متعال باید می‌فرمود «الرجال قوامون علی النساء بما فضّلهم الله علیهنّ»، تمام. شما ببینید برای این مقصودی که شما گفتید، کدام عبارت ابلغ و افصح در آن است. «الرجال قوّامون علی النساء بما فضّلهم الله علیهن». مگر توضیحی که آقای طباطبایی دادند این نبود؟ ایشان گفتند «فضلهم الله»، قبیل بر قبیل،‌ به خاطر اینکه تعقل دارند و …؛ تمام توضیحات ایشان را در یک کلمه خلاصه کنید می‌شود «بما فضّلهم الله علیهنّ» یعنی «فضّل الله الرجال علیهنّ». «الرجال قوّامون علی النساء بما فضّلهم الله علیهن». «بما فضّل الله بعضهم علی بعض»، این چه شد؟

شاگرد: نمی‌خواهد بگوید همه مردها بر همه زن‌ها فضیلت دارند. برخی‌شان فضیلت دارند بر برخی از زن‌ها. «بعضٍ» آمده چون ضمیر «هنّ» واضح بوده.

استاد: آن «بعض چه کسی است؟

شاگرد ۱: زن‌ها هستند. بعضی از همین زن‌ها.

شاگرد ۲: طبیعت مردها نسبت به طبیعت زن‌ها.

استاد: طبیعت را با بعض می‌گویند؟! غلبه طبیعت، با کلمه‌ی «بعض» پایین می‌آید.

شاگرد ۱: طبیعت نیست، بعضی  از افراد مردها بر بعضی از افراد زن‌ها فضیلت دارند. فضیلت در خیلی از مسائل، در عقلانیت، در علم و …

شاگرد ۲: «بعضهم» ناظر به خود انسان‌ها نیست؟ یعنی می‌گوید بعضی از انسان‌ها نسبت به بعضی دیگر  فضیلت دارند، از همین باب هم هست که مردها بر زنان فضیلت دارند. «بما فضّل الله بعض الناس علی بعض».

استاد: «بما انفقوا» که می‌فرمایند یعنی چه؟

شاگرد ۲: همین بعض که فضیلت دارند انفاق می‌کنند.

استاد: تازه سؤالات …، این تفضیل، تفضیل تشریعی است یا تکوینی؟

شاگرد: تکوینی.

استاد: «بما انفقوا» تشریعی است یا تکوینی؟

شاگرد: تشریعی.

استاد: این تکوین است، آن تشریع؟!

شاگرد: چه اشکالی دارد؟

استاد: نمی‌گویم اشکال دارد. بگوییم اشکال ندارد من حرفی ندارم، اما راهی پیدا کنیم که هِی لازم نباشد بگوییم اشکال ندارد. یک روال باشد.

 

برو به 0:25:15

شاگرد1: من نفهمیدم اشکال «بعضهم علی بعض» در چیست؟

استاد: عرضم این است که این مرجع «هم» اینجا به رجال برمی‌گردد. و حال آن‌که …

شاگرد ۱: طبق این تفسیر به رجال برنمی‌گردد. به مجموع رجال و نساء برمی‌گردد.

شاگرد ۲: خیلی وقت‌ها ضمیر مذکر می‌آید، ولی اراده‌ی انسان شده.

استاد: اذا اجتمعا افترقا. داریم می‌گوییم الرجال علی النساء، بعد می‌گوییم «هُم» یعنی هم رجال و هم نساء.

شاگرد: یک قاعده کلی بعدش آمده. چه اشکالی دارد؟

استاد: تغلیب را قبول دارم. تغلیب یک استعمال شایع عقلایی است. اما اینجا می‌گوییم «الرجال» و «النساء»؛ بعد بگوییم بعضهم؟! خب یک طور دیگر گفته بشود. «بما فضّل الله بعض الخلق علی بعض»، «بعض اهل الایمان علی بعض». این‌طور باید گفته بشود، نه «بعضهم»! آخر داریم می‌گوییم هم رجال، هم نساء!

شاگرد: چه اشکال دارد ضمیر «بعضهم» به الرجال برگردد، اما در «علی بعضٍ»، «بعضهنّ» نگفتند، به خاطر این‌که واضح بود، ضمیر نمی‌خواسته…

استاد: «انفقوا» هم به همه‌شان برمی‌گردد؟ بما انفقوا رجال و نساء.

شاگرد: «انفقوا» به رجال می‌خورد که انفاق می‌کنند.

استاد: «هُم» در «فضّل الله بعضهم» به چه کسی خورد؟

شاگرد: بعضی از آقایان.

استاد: پس فقط آقایان؟

شاگرد: خداوند بعضی از آقایان را بر بعضی از زن‌ها فضیلت داده.

استاد: بر بعضی از زن‌ها؟

شاگرد: بله.

استاد: یعنی الآن این بعض کدام هستند که بعضی تفضیل داده بر بعضی دیگر؟ آیه می‌خواسته ابهام بیاورد؟

شاگرد: نه، همیشه این نیست که هر مردی از هر زنی بالاتر باشد.

استاد: این «باء» چه «باء»ی است؟ همین‌طور جلو برویم. «الرجال قوامون علی النساء بما…». می‌گویند «باء» تعلیل. تعلیل به ابهام؟! تعلیل به یک چیزی که نمی‌دانیم؟! «بعضهم»، آن بعض چه کسانی هستند؟ نمی‌دانیم. «علی بعض»، این بعض چه کسانی هستند؟ نمی‌دانیم.

شاگرد: یعنی اگر بعضی افضلیت داشتند نباید می‌گفتند کل مردان بر کل زنان افضلیت دارند.

استاد: خدا به بعض مردان بر بعضی زنان فضیلت داده.

شاگرد: «أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»، اینجا چطور؟ چرا نگفت بعضکم من بعضکنّ؟

استاد: تغلیب در آن خیلی روشن است.

شاگرد: این هم عین همان است، چه فرقی می‌کند؟ اتفاقاً در آنجا بلافاصله بعد از ذَکَر و اُنثی بعضکم من بعض آورده، اینجا «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله».

استاد: این «بعضکم»، «کُم» یعنی هم زن و هم مرد، یا فقط مرد؟ «بعضکم من بعض» یعنی هر دو. دقیقاً با ما نحن فیه فرق دارد.

شاگرد: من می‌گویم چرا آنجا می‌فرمایید فرق می‌کند. می‌گویم آنجا هم دقیقاً هر دو.

استاد: اینجا همان که جلسه قبل اشاره کردم، در اینجا دارد خودش را باز می‌کند. اینجاست که گفتم منسوب بود به مرحوم آقای مطهری و علامه؛ یک آقایی نسبت دادند، من باید بروم مأخذ عبارتشان را ببینم. تفضیل طرفینی است یا تفضیل یک طرفی است؟ جلسه قبل اشاره‌ای کردم. «بما فضّل الله بعضهم علی بعض»، «هُمِ» اوّل، شامل زن‌ها هست یا نیست؟ الآن به این چیزی که شما می‌گویید؟

شاگرد: هست.

استاد: اگر هست تفضیل می‌شود طرفینی. «بما فضل الله بعضهم». یعنی  نوع انسان‌ها

شاگرد: به قرینه «الرجال قوامون علی النساء» می‌فهمیم مراد همه است.

استاد: اما این قرینه در «بعضکم من بعض» هست؟ نه.

شاگرد: آنجا شاید به این قرینه نیاز نباشد. اینجا قرینه داریم، آنجا قرینه نداریم.

استاد: چون دو تا مراد است اما اینجا نیست. ما علی ای حال باید مرجع ضمیر «بعض» را تعیین کنیم. «فضل الله بعضهم علی بعض». «بعضکم من بعض». آنجا «کُم» یعنی هم زن و هم مرد. «بعضکم -همه- من بعض»، خوب است.

اما اینجا در «بعضهم» باید مرجع را معین کنیم. «بما فضل الله بعضهم» یعنی بعض زن و مرد مجموعاً، بر بعض زن و مرد؛ یا نه، «بعضهم» یعنی بعضی که آنها مردها هستند، تفضیل پیدا کردند بر بعض که زن‌ها هستند. تفضیل طرفینی که منسوب به آقای مطهری کردند طرفین هست. بعض که می‌گویند یعنی هر دو. «بعضهم» یعنی بعض انسان‌ها علی بعض. پس بعضی مردان بر بعضی زنان، بعضی زنان هم بر بعضی مردان.

 

برو به 0:30:20

شاگرد1: طرفینی باشد، باء‌ سببیت مشکل دارد.

شاگرد2: اگر طرفینی باشد چرا می‌گوید رجال قوّام هستند؟

شاگرد ٣: در عبارت، «بعضهم» می‌خورد به مجموع رجال و نساء. حالا این که مراد از این «بعض» فقط مردان هستند یا طرفین باشند، مراد فقط مردان باشد.

استاد: اصلاً بحث ما سر مدلول تصدیقی است، نه تصوری.

شاگرد: همان اول که فرمودند «الرجال قوامون علی النساء»، این «بعضهم»که تفضیل داده‌ شده اند، مرد هستند.

استاد: یعنی مدلول تصدیقی، مراد از «بعضهم» یعنی مردان.

شاگرد: در عبارت، «هُم» به مجموع مرد و زن می‌خورد. «هُم» یعنی بعضی از این مجموعه که مردها باشند. عبارت به مجموعه بخورد، ولی مراد رجال باشند.

استاد: ایشان می‌فرمایند خود «هُم» یعنی همه انسان‌ها. بعض‌شان، یعنی بعض همه انسان‌ها که مردها هستند.

شاگرد: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ» بعضی از این ناس را بر بعضی دیگر فضیلت دادیم، که مدلول تصدیقی «بعض» اوّل می‌شود رجال و مدلول تصدیقی«بعض» دوم می‌شود نساء.

استاد: پس ضمیر «هُم» در «انفقوا»، دیگر آن «هُم» قبلی نیست.

شاگرد: آن ضمیر به مرد می‌گردد.

استاد: ظاهر سیاق این است که یک مرجع ضمیر است یا دو تاست؟ ابتدا وقتی آیه را می‌خوانید، این‌ها را یک سیاق می‌بینید یا دو تا؟

کاربرد روش موضوع محوری در بررسی اعتبار روایات مربوط به شأن نزول آیات

استاد: الآن یک بخشی از کار را انجام دادیم. یعنی بحث در ذهن شریفتان باز شد. زوایا، سؤالات فی الجمله آمده. حالا قبل از این‌که ادامه بدهیم شأن نزول را بخوانیم که در المیزان ابتدا نیاوردند.

شاگرد: معمولاً آقایان می‌گویند روایات شأن نزول ضعیف است و قابل استناد نیستند، از همان باب تجمیع قرائن می‌خواهید اشاره کنید یا نه، موضع شما نسبت به روایات شأن نزول چیست؟

استاد: کلاً در بحث روایات، نه موضع اخباری گری و این‌هاست، و نه موضع، موضع تطبیقات است. مکرر عرض کردم، روش موضوع محور؛ یعنی به نحوی که ما با مجموع قرائنی که در نظر می‌گیریم که سند، امثال اینها، یکی از مؤلفه‌های ارزش‌گذاری است. سند یک ارزش نفسی دارد، که ضعف و قوت سند ارزش نفسی سند را تعیین می‌کند. اما خروجی ارزش حدیث -که می‌گوییم محفوف به قرائن، موثوق الصدور و اینها دارند- در آن خروجی‌اش ده‌ها پارامتر دیگر را شما دخالت می‌دهید، بعد در مجموع می‌گویید این حدیث با این‌که سندش خوب است، اطمینان به آن نیست یا با این‌که سندش ضعیف است، ولی مورد اعتبار است. این را عرض می‌کنم موضوع‌محور؛ یعنی محتوا، سند، قرائن بیرونی، داخلی، همه را در نظر می‌گیریم، به عنوان یک تابع دارد عمل می‌کند. خروجی این تابع این است که ببینیم درصد اعتبار این حدیث چقدر است. حدّ نصاب از اعتبار را دارد یا ندارد.

الآن در ما نحن فیه وقتی شروع می‌کنم شأن نزول را می‌خوانم، شما با این سؤالاتی که الآن در ذهنتان زنده است، ببینید یک دفعه یک حدس دیگری می‌زنید یا نه؟ خودم وقتی شأن نزول را خواندم، این وجهی که الآن می‌خواهم بگویم آمد. دست خودم نبود، آمد.

شاگرد: این مسلم است که خیلی از شأن نزول‌ها زمان خلفای غاصبین آمدند. خیلی از شأن نزول‌ها را دستکاری کردند، مثل کعب الاحبار خیلی از روایت‌هایشان اصلاً اسرائیلیات است.

استاد: خود این تضعیف شما دارد حرف می‌زنید. می‌گویید زمان خلفاء، اسرائیلیات، دستکاری کردند. همه‌ی اینها را ما می‌توانیم نگاه کنیم. از تناسب حکم و موضوع می‌فهمیم این از آن حکم‌هاست که خلفاء انگیزه دارند دستکاری کنند. آنهایی که در دربار سلاطین هستند انگیزه دارند کار بکنند. اینکه این از آن‌هاست یا نه را می‌فهمیم. اسم دارد می‌برد، آدرس دارد می‌دهد یا نه، چند نفر نقل کردند، همه‌ی این‌ها دخالت دارد.

 

برو به 0:35:10

به صرف این‌که خلفا دستکاری کردند، شأن نزول‌ها کنار برود. شأن نزول غدیر چیست؟ «یا ایها الرسول بلّغ…»، شأن نزول یعنی چه؟! ما هستیم و قرآن. به شأن نزول چه کار داریم؟ می‌شود گفت؟! «الیوم اکملت لکم دینکم …»، به شأن نزول چه کار داریم؟ یوم چه یومی است؟ ما چه می‌دانیم. قرآن، اگر بیشتر از این می‌خواست، می‌گفت! مگر می‌شود شأن نزول را در کل تفسیر کنار بگذاریم. کسانی بودند که این‌طور گفتند، رفتم پیدا کردم و نشانشان دادم. در المیزان جاهایی می‌رسد چاره‌ای ندارند جز این‌که اوّل شأن نزول را مطرح کنند. یعنی اگر شأن نزول را نیاورند، مشی علی العمیاء می‌کنند، یعنی با حالتی که اصلاً نمی‌فهمد چه کار می‌خواهد بکند و کجا می‌خواهد برود. یک حالت مغبّر، یک حالت مبهم، دارد بحث جلو می‌رود. تا شأن نزول را می‌بیند آرام می‌شود. حالا من شأن نزول را بخوانم. به خصوص آن اشکالی که شما در شأن نزول دارید در اینجا خیلی ضعیف است.

تفسیر آیه شریفه «الرجال قوامون علی النساء» با تمسک به شأن نزول

النزول‏:‌ قال مقاتل‏ نزلت الآية في سعد بن الربيع بن عمرو و كان من النقباء و في امرأته حبيبة بنت زيد بن أبي زهير و هما من الأنصار و ذلك أنها نشزت عليه فلطمها فانطلق أبوها معها إلى النبي فقال أفرشته كريمتي فلطمها فقال النبي لتقتص من زوجها فانصرفت مع أبيها لتقتص منه فقال النبي ارجعوا فهذا جبرائيل أتاني و أنزل الله هذه الآية فقال النبي ص (أردنا أمرا و أراد الله أمرا) و الذي أراد الله خير و رفع القصاص.

و قال الكلبي نزلت في سعد بن الربيع و امرأته خولة بنت محمد بن مسلمة و ذكر القصة نحوها و قال أبو روق نزلت في جميلة بنت عبد الله بن أبي و في زوجها ثابت بن قيس بن شماس و ذكر قريبا منه.[4]

مرحوم طبرسی در مجمع البیان، چاپی که دست من است برای آقای رسولی محلاتی است، جلد 3، صفحه ۴۳ می‌فرمایند «النزول قال مقاتل»، بعد این‌که آن را نقل کردند می‌گویند «قال الکلبی فلان»، «ذکر القصة نحوها کذا». یعنی نزدیکِ این قصه در کلمات قدماء مفصل بوده که اصلِ ریختِ قضیه را بیان می‌کند. حالا اسم این‌که آن شخص چه کسی بود ممکن است یا از حافظه یا تعدد یا امثال اینها استفاده بشود.

نزول چه بوده؟ «قال مقاتل‏ نزلت الآية في سعد بن الربيع بن عمرو»، در المیزان همین را می‌آورند و می‌گویند این اصلاً با مقام پیامبر سازش ندارد. یعنی چه این‌طور شأن نزول؟! مرحوم طبرسی که آوردند.

«قال مقاتل‏ نزلت الآية في سعد بن الربيع بن عمرو»، این یکی از چیزهای شأن نزولی است که کار را دارد مشخص می‌کند. کلی‌گویی نمی‌کند. دارد اسم می‌برد. خود اسم بردن‌های خاص، شما را متمکن می کند از تحریف بیشتر. اصلاً چنین کسی بوده، نبوده، جزء صحابه است، جای دیگر اسمش آمده یا نه؟ دارد اسم می‌برد. «نزلت الآية في سعد بن الربيع بن عمرو و كان من النقباء و في امرأته»، یک زن داشت «حبيبة بنت زيد بن أبي زهير و هما من الأنصار»، دارد همه چیز را آدرس می‌دهد. چه شد؟ «و ذلك أنها نشزت عليه»، زنِ این سعد، بر او ناشزه شد. نکات را نگاه کنید، بعد دو تا آیه بعدش، « وَ إِنْ خِفْتُمْ … فَابْعَثُوا حَكَماً»، تناسب را ببینید.

«نشزت عليه»، زنش بر او ناشزه شد. «فلطمها»، او هم یک سیلی به او زد. «فانطلق أبوها معها». این خانم هم تا سیلی را خورد با این‌که ناشزه بود، پیش بابایش دوید. گریه و زاری که این به من سیلی زده. بابا هم بابا است، دلش رحم می‌آید. «فانطلق أبوها معها إلى النبي»، دست دخترش را گرفت، آمدند محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. یا رسول الله! این داماد من، دختر من را سیلی زده. حضرت هم فرمودند قصاصش کنید، چه حقی داشته سیلی بزند؟ «فقال»، چه کسی گفت؟ پدر آن خانم که سیلی خورده بود گفت «أفرشته كريمتي». «افرشتُهُ» مثل «الولد للفراش». دخترم را دادم عیالش، کارهای خانه او را راه می‌اندازد، فراش او شده. «کریمتی»، یعنی کریمه‌ی من بوده، «فلطمها»، در گوشش سیلی زده. «فقال النبي لتقتصّ من زوجها». شما باید قصاص کنید! بروید شوهر را بیاورید و سیلی را پس بدهید. «فانصرفت مع أبيها لتقتصّ منه»، این خانم هم خوشحال، گفت برویم شوهری را که یک سیلی به من زده، حالا آبرویش را جلوی همه ببریم. یک سیلی پس بزنیم، آن هم با امر حضرت که دیگر معلوم باشد…

 

برو به 0:40:00

در همین فاصله که رفتند دستگاه قصاص به پا بشود، «فقال النبي ارجعوا»، آیه نازل شد، جبرئیل آمد جلوگیری کرد. من گفتم قصاص کنید، آمده نه. «فقال النبي ارجعوا فهذا جبرائيل أتاني و أنزل الله هذه الآية»، «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ»

«أردنا أمرا و أراد الل ه أمرا»، ما ابتدا گفتیم قصاص کنید؛ اما خدا اینجا قصاص را اجازه نفرمود «و الذي أراد الله خير و رفع القصاص و قال الكلبي نزلت في سعد بن الربيع». ببینید! باز آن هم تأییدش که یعنی بین بزرگان حدیث و تاریخ … کلبی کم کسی نیست. خبره فن تحدیث است. آن قبلی-مقاتل- هم از بزرگان مفسرین است، در آن صدر اوّل هم بوده، برای بعدی‌ها که نیست. این خبرها بینشان بود. کلبی هم می‌گوید.

«و ذكر القصة نحوها و قال أبو روق نزلت في جميلة بنت عبد الله بن أبي و في زوجها ثابت بن قيس بن شماس»، اسم‌ها را تغییر داده؛ که بعید هم نیست که این‌ها تکرار بشود، چون نظیرش خیلی می‌آید. آیه هم دارد که «وَ اضْرِبُوهُن‏». یعنی آن «لطمها» اشاره می‌شود به «واضربوهن». این شأن نزول خیلی زیباست. من که از باب قرائن داخلی آیه و تطبیقش با این قضیه‌ای که مفصل هم آمده، شواهد روشنی دارم؛ که می‌تواند با اشکالی هم که بعداً در المیزان می‌گیرند که با مقام پیامبر سازگاری ندارد… اینکه با مقام پیامبر سازگاری ندارد در صورتی است که این را سهو بگیریم، نه این‌که توطئه بگیریم، موارد متعدد معصومین کاری را می‌کنند توطئةً، تمهیداً نه خطاءاً و سهواً. خیلی نظیر دارد.

حالا شما هیچ حدسی زدید یا نه؟ برگردیم «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» دعوا شد، پدر زن آمده، درگیری با داماد است، حضرت گفتند بروید سیلی بزنید در گوش داماد، بعد هم می‌گویند نه، حالا قصاص نکنید.

«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا»، یعنی احتمال ندارد که اینجا «هُم» خودِ رجال باشند؟ یعنی بعض رجال با بعضی دیگر در قوّامیت فرق می‌کنند.

وقتی شوهر است، هر چه شد، بدود به خانه بابا، بابا را بردارد بیاورد، بعد هم برود قصاص کند، خانواده نمی‌ماند! زن‌ها هم که دیگر آماده‌اند و لذا هم حضرت تمهیداً فرمودند قصاص کنید. اما آیه می‌آید، اگر قصاص بخواهد اینجا جاری بشود، نظام خانواده و آن چیزی که باید قوامش باشد، تمام شد رفت. و لذا «بما فضّل الله بعضهم» یعنی بعض الرجال علی بعض الرجال، در چه چیز؟ در قوّامیت.

شاگرد: دختر داعیه‌ی قصاص داشت. پدر نقش خاصی نداشت.

استاد: حضرت خطاب کردند به بابا. البته به هر دویش می‌شد. فرمودند «لتقتصّ من زوجها».

شاگرد: فانصرفت مع أبيها لتقتصّ منه.

استاد: بعد حضرت فرمودند «فقال النبی لتقتص من زوجها»، یعنی «لتقتص» زن از شوهرش! ؛ یا «لتقتصّ» تویِ بابا از زوجِ او.

شاگرد: اگر آن‌طور بود می‌فرمودند «زوجکِ»

استاد: «زوجکِ»، نه «زوجها»، خطاب به پدر است

شاگرد: بعد می‌گوید «فانصرفت مع أبيها لتقتصّ» یعنی این زوجه «منه».

استاد: آنجا درست است.

شاگرد: و در اینجا هم که به پدر خطاب می‌کنند، به خاطر این است که پدر، پیامبر را مخاطب قرار می‌دهد که  «أفرشته كريمتي»، یعنی به قرینه‌ی این‌که پدر خطاب می‌کند به پیغمبر، پیامبر هم می‌فرماید برو قصاص بگیر. بعد مقاتل می‌گوید «فانصرفت مع أبيها لتقتص منه»، زوجه می‌خواهد قصاص کند، اینجا پدر نقش اساسی ندارد.

استاد: اولاً او دارد یک قضیه‌ای را نقل می‌کند. الآن در صدد نیست که عبارات حقوقی بگوید. چه کسی صاحب قصاص است و … الان دارد جریان را می‌گوید. رفتند و آمدند و این‌طور گفتند و حضرت آن طور گفتند و … الآن مقاتل نمی‌خواهد یک متن فقهی را با دقت حقوقی که صاحب قصاص کیست بگوید، این‌ها را که نمی‌خواهد بگوید. ما هم باید مفاد را بگیریم.

 

برو به 0:45:00

الآن آن‌که منظور من بود، نقطه‌ی انطلاق ما این است، وقتی شأن نزول را می‌بینیم، می‌بینیم دو تا مردی که یک نحو قوّامیتی نسبت به این زن داشتند با هم درگیر هستند و آیه می‌فرماید «قوامون» هستند، اما «قوامون» بودنشان این‌طور است که یکی جلوتر از دیگری است.

شاگرد: «باء» چه «باء»‌ی شد؟

استاد: حالا این را مفصل باید بررسی کنیم. فعلاً این نقطه‌ی آغاز شد که فعلاً از بعض النساء و این‌ها در آمدیم. «بما فضل الله بعضهم، یعنی بعض الرجال علی بعض الرجال فی قوّامیتهم علی النساء».

شاگرد: یعنی قوامیت برای آن‌ها معلوم بوده و آیه فقط ترتیبش را بیان می‌کند.

استاد: بله.

عدم اختصاص «الرجال» در آیه شریفه به زوج

شاگرد: با «الرجال» می‌سازد؟

استاد: احسنت! یکی از سؤالات این است که اگر آیات مربوط به زوجین بود- تأیید آن تجرید که ایشان فرمود- آیه می‌فرمود که «الازواج قوامون علی الزوجات» یا «علی زوجاتهم»، خیلی قشنگ بود. «الازواج قوامون علی زوجاتهم بما فضّلهم الله علیهنّ» و نظیر اینها.  این‌که فرموده «الرجال قوامون علی النساء» معلوم می‌شود ربطی به خصوص دائره زوجیت ندارد. و لذا هم آقای طباطبایی فرمودند اطلاق آیه. چه لزومی دارد ما از اطلاق الرجال و النساء، به خاطر ذیلش که مربوط به زوجین است، جلوگیری بکنیم؟

با این بیانی که من عرض می‌کنم خیلی روشن است. الآن صحبت سر زوجین نیست. صحبت سر خانواده‌ی زن است با خانواده مرد؛ پدر زن است با داماد؛ و دختری که دختر او است و زن او. حالا «الرجال»، یعنی بخشی از مردان دارند تدبیر می‌کنند زنان را، قوّام هستند. قوام نه یعنی مسلّط، حالا بعداً می‌رسیم، «قوّامین بالقسط» اصلاً در آن به پا داشتن است، یعنی حیات آن‌ها را اقامه می‌کنند، به آنها غذا می‌دهند، لباس می‌دهند.

شاگرد: آیه «الرجال» دارد. از کجا فرمودید بعض الرجال قوام هستند؟

استاد: من می‌گویم شأن نزول را در نظر بگیرید. شما بروید در فضایی که الآن دست دخترش را گرفته، آمده، می‌گویند برگردید آیه نازل شد. «الرجال قوّامون علی النساء»، رجال اینجا در این سؤال چه کسانی هستند؟ -گفتم از کف شروع کنیم- «الرجال» اینجا چه کسانی هستند؟ نروید در معنای تجریدی! آن برای جامعه و این‌ها است و بعداً به آن می‌رسیم. فعلاً الآن «الرجال قوامون علی النساء»، یعنی آیه می‌فرماید من قبول دارم، هم پدر دختر، هم شوهرش هر دو کاره هستند. پدر زن‌ها با شوهرها، هر دو قوّام نساء هستند، لذا نمی‌گوید زوجات.

شاگرد: یعنی می‌خواهد بفرماید هر دو قوّام هستند. دلیل این‌که بعد می‌فرماید «بما فضل الله بعضهم علی بعض» چیست؟

استاد: «بما فضل الله» چیست؟

شاگرد: شوهر نسبت به پدر زن؟

استاد: بله، می‌گوید تا وقتی شوهر ندادی، هم بر او انفاق می‌کنی، هم دخترت است -باید هم انفاق کنی- پس قوّام هستی.

شاگرد: شما می‌فرمایید قبلش هم شوهر را می‌گوید و هم پدر زن را می‌گوید، هر دو قوام هستند. حالا چرا قوّام هستند؟ «بما فضل الله بعض‌شان را». اینکه با آن مطلب بالا سازگار نیست.

استاد: من با شأن نزول می‌گویم «به این نحو»، «باء» تعلیل دیگر نمی‌گیرم. قرار شد با شأن نزول جلو برویم. الآن این صحنه دارد می‌گوید «الرجال قوّامون علی النساء». چطوری؟ «بِما» یعنی به این نحو که «فضّل الله بعضهم علی بعض». یکی شوهر است، یعنی در خانه‌اش است، آن یکی هم بابایش است. «و بما انفقوا»، همه‌شان هم خرج کردند، او یک عمری این را بزرگ کرده، این هم الآن زنش است و باید انفاق بالفعل بکند.

آن وقت «فاء» تفریع که عرض کردم، «فالصالحات»، دارد صحنه‌ی شأن نزول را بازسازی می‌کند، نسبت به چه چیز؟ نسبت به کل جامعه. می‌گوید الآن دو نفر دعوا کردند، آمدند اینجا. در بدنه‌ی جامعه قرار شد «الرجال قوامون علی النساء »ولی «بما فضّل الله»، به این نحوی که بخشی‌شان الآن بالفعل شوهر است و «بما انفقوا».

 

برو به 0:50:05

بعد چه می‌شود؟ «فالصالحات»، صالح اینجا یعنی غیر ناشز. «فالصالحات»: آنهایی که خانه قشنگ اداره می‌شود. فاء تفریع، برای توزیع است.

«فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ» اینها که مشکل نیست. در خانه شوهرش، «فضّل الله» هم محقّق است، نمی‌رود هم دست بابایش را بگیرد بیاورد. تفضیل محقق است. صالحات، قانتات، حافظاتٌ للغیب … همه چیز درست است.

اما «وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»، در این بستری که پدر زن و داماد با هم یک تقویمی تشکیل دادند که بعضی‌شان بر بعضی دیگر رتبه دارند، در عین حالی که همه هم قوّام‌اند، بودند و هستند؛ و انفاق هم می‌کنند، در این بستر حالا آمدیم «تخافون نشوزهنّ»، اینجا چه کار کنید؟ فوری برود بابا را بیاورد و قصاص کند؟! نه، اینجا حق با شوهر است. هنوز مرحله مانده، «فَعِظُوهُنَّ»! عظوهنّ برای چه کسی است؟ برای خود شوهر است. بابا هم حتی اگر بود، باید موعظه کند. «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ» که این خطاب برای شوهر است. «وَ اضْرِبُوهُنَّ»! همین ضربی که لطم صورت گرفته بود. یعنی آیه یک نحو دارد می‌گوید طرف می‌خواهد ناشز بشود، این زن بی عقل می‌خواهد کیان خانواده را به هم بزند، شما با ضرب نگذارید چنین بشود. با آن ضربی که توضیحش در روایت هست و همه می‌دانید. «وَ اضْرِبُوهُنَّ» کاملاً موافق تناسب حکم و موضوع در شأن نزول است.

شاگرد: این ضرب موافق نیست با آن چیزی که روایات در ضرب آمده. چطور حضرت فرمودند نروید بیاورید و قصاصش نکنید.

استاد: در شان نزول هم نداشت که طوری شده. به این زن برخورد، زن ناشزه‌ای که به قول ما می‌گوید «غرور من را شکستی». آیه می‌گوید زن ناشزه باید به این اندازه غرورش شکسته بشود، نمی‌گوید که او را کُشت.

شاگرد: همین اگر قرمز بشود، همین اگر ..

استاد: اگر قصاص می‌شد که ….  دراین‌صورت می‌گفتند باید بروی دیه بدهی، علاوه‌بر آن. چون قرمز شده. او گفت «لطمها»، آن هم گفتند برو، یکی پس بزن. زوایای بحث را این‌طور بروید. شما بعد تشریف بردید این را فکر بکنید، ذو جنبتین، احتمالی که من می‌گویم. یکی مؤیداتش را ببینید و یکی ردهایش را ببینید. فقط ردهایش را نبینید، فقط هم مؤیداتش را نبینید. واقعاً عرض می‌کنم. یعنی با نظر به آنها ببینید، اگر واقعاً این صحنه بوده، این آیه را با این شأن نزول تطبیق بدهید. ما که چیزی از خودمان در نیاوردیم، نقل کتب قدیمی، شأن نزول را دارند می‌گویند.

شاگرد: ضمیر «بما انفقوا» را به چه می‌زنید؟

استاد: «بما انفقوا» نحوه‌ی قوّامیت را دارد توضیح می‌دهد.

شاگرد: پدر و شوهر، هر دو تا؟

استاد: بله دیگر، پدر هم چقدر بزرگش کرده.

شاگرد: جهت افضلیتش را می‌گوید.

استاد: قرار شد «باء» برای توضیح قوّامیت است.

شاگرد: در عبارت «بما فضّل الله بعضهم علی بعض» فرمودید به خاطر تفضیلی که خدا برای شوهر داده نسبت به پدر زن …… .

استاد: من کلمه‌ی «خاطر» نگفتم. چرا می‌گویید «خاطر»؟ من گفتم اینجا «خاطر» نگویید.

شاگرد: به همین نحوی که شوهر بر پدر زن تفضیل دارد، و بعد به این نحوی که انفاق می‌کنند شوهر… . اولی را ( یعنی جمله «بما فضّل الله بعضهم علی بعض») را علت تفضیل شوهر بر پدر زن می‌گیرید، و بعدی را (یعنی جمله‌ «بما انفقوا من اموالهم»)  را انفاق جفتشان می‌گیرید؟!  ظاهر این است که این‌ها باید شبیه هم باشند.

استاد: بله، آیه می‌فرماید «الرجال قوّامون علی النساء». می‌خواهد قوّام را توضیح بدهد که همه هم می‌پذیرند.

شاگرد٢: هم شامل شوهر می‌شود، هم شامل پدر.

استاد: بله، رجال، مردان هستند که به پا می‌دارند حیات زن‌ها را. چطوری؟ به این‌که در جامعه که نگاه می‌کنید، بعضی‌هایشان بالفعل دارند حیات او را به پا می‌دارند – که شوهرها هستند-، فضّل الله. ولی قبل از این‌که شوهر باشد، پدر بود.

شاگرد: این بر خلاف چینش عبارت است.

استاد: «باء» را به‌معنای «خاطر» نگیرید.

شاگرد: تفضیل را می‌فرمایید برای شوهر است، انفاق برای هر دو، این سیاق که نمی‌شود. این مخالف سیاق است.

استاد: تفضیل را هم در آیه بعد می‌آوریم، صبر کنید. همان تفضیل، جایی می‌رسد که می‌رود سراغ پدر. فعلاً «ما انفقوا»، هر دو انفاق دارند.

توضیح مراد از «قوامیت»‌ در آیه شریفه

شاگرد: توضیح قوّامیت است؟

استاد: توضیح قوامیت یعنی به نحو «باء». حالا بروم بعدش را هم بگویم.

 

برو به 0:55:00

بعد چه می‌شود؟ «فالصالحات قانتات»، آن که هست، روشن است. آنهایی که «تخافون نشوزهنّ»، الآن نوبت پدر زن نیست که تا یک چیزی شد برود دست بابایش را بگیرد بیاید. آیه می‌فرماید «و اللاتی تخافون نشوزهن» یعنی این در خانه باید حل بشود. «و اهجروهن»، «واضربوهنّ». خدا به شوهر این حق را داده که نشوزِ او را کنترل کند. قوّامیت و آن تفضیل و آن انفاقی که دارد باقی بماند، سریع سراغ بابایش نرود.

اما «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ»، چقدر با این شأن نزول روشن است. حالا بله، آمدیم و زنی است که صالح نبود، خوف نشوز هم دیگر رد شد، به شقاق رسید، یعنی الآن با «وَ اهْجُرُوهُنَّ» و با «اضْرِبُوهُنَّ» کار حل نمی‌شود. الآن یکی مرد دیگری هست که خدای متعال تفضیل خارجی به او می‌دهد. آن چه کسی است؟ «فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها»، حالا اگر پدر زن باشد، نوبت او می‌رسد که الآن به عنوان حَکَم دوباره بیاید. «و حَكَمًا مِنْ أَهْلِها » کار دارد انجام می‌دهد، هم کار حقوقی، هم کار میدانی خارجی، آیه شریفه به آن نقش می‌دهد. «إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما».

پس آیه دارد می‌گوید «فضّل الله بعضهم» یعنی اوّل طوری است رجال که قوّام هستند، پدر زن هم، کاره‌ای هست در نظام اجتماعی، اما رده‌اش برای آن وقتی است که در خانه شقاق پیش بیاید. تا مادامی که شقاق نیامده و نشوز اندرون خانه هست، خدا می‌فرماید حرف را در نبرید. به این زن اجازه نمی‌دهد برود پیش بابایش. می‌گوید همینجا بمان، شوهر باید تو را مدیریت کند. بعد اگر از عهده شوهر خارج شد آن وقت «فَابْعَثُوا حَكَمًا…». آن وقت، روی این بنا اگر جلو بروید، فاء تفریع روشن است. هم «باء»، «باء» بیان نحوه است، و هم «فاء تفریع» توضیح دادن موارد کار است. «الرجال قوّامون علی النساء» به این نحو که یک عده‌ای‌شان شوهر هستند، عده‌ای‌شان خانواده او هستند، پدرش هستند و همه هم قوّام هستند.

وقتی جلو برویم لوازمش را می‌بینید. الآن اگر فردا، شوهر، این زن را طلاق بدهید، طبق آیه شریفه مصداق تعیین کرده یا نه؟ بله، خیلی روشن، «بما فضّل الله بعضهم»، اینجا «هُم» کیست؟ چه کسی تفضیل دارد؟ پدر. یعنی به محض این‌که این شوهر از سِمَت شوهری، یعنی تفضیل بالفعل رفت طلاقش داد، «فضّلهم» برمی‌گردد و  می‌شود بابا. آیه که بی‌مصداق نمی‌شود. اگر فقط زوج و زوجات بگویید، وقتی طلاقش داد چطور؟ «الرجال قوّامون»، این زن می‌شود بی قوام؟! آیه دیگر مصداق ندارد؟! در اینجا، در ما نحن فیه چرا. وقتی شوهر طلاقش داد، «فضّل الله» مطلق بود. «فضّل الله» به تناسب وقت بود. وقتی شوهر قوّام امور حیات زن است، تفضیل هم با او است. الآن طلاقش بدهد یا هنوز ازدواج نکرده، «فضّل الله». «فضّل الله» چه کسی است؟ پدرش است.

شاگرد: وقتی طلاق گرفته یعنی چه قوّامیتش با پدرش است؟ یعنی پدر چه کار می‌کند؟

استاد: یعنی باید این نفقه‌اش را بدهد، برمی‌گردد خانه بابا.

شاگرد: فقط انفاق؟

استاد: نه، تقویم الحیاة. این یکی از موارد قوّامون است.

شاگرد: حافظ منافعش باشد.

استاد: بله، قوّام، یعنی سعی می‌کند بتواند زنده باشد. بتواند زندگی کند، بتواند خودش را نگه دارد.

شاگرد: چون قوّامیت که یقیناً به معنای ولایت که نیست .

استاد: من فقط آن چیزی که فی الجمله در ذهنم بود به عنوان یک وجهی که صرفاً با شأن نزول معنا می‌شود را الآن عرض کردم. اگر در یک کتابی پیدا شد که بهتر، آن هم تأییدش است. من پیدا نکردم که این‌طوری «بعضهم» را به خود مردها زده باشند. «بما فضّل الله بعض الرجال علی بعض الرجال». و به‌خصوص با آن که من گفتم فکر کنید. اگر مقصود، مرد بر زن بود باید می‌فرمودند «فضّلهم الله علیهنّ»، اصلاً عبارت این بود. عبارت خیلی صاف است. چرا فرمودند «بما فضّل الله بعضهم علی بعض»، با آن همه سؤالش؟

شاگرد: بنابراین معنای «قوامون» را از آیه متوجه نمی‌شویم، و باید برویم حد و حدودش را از عرف اخذ کنیم. درست است؟

 

برو به 1:00:00

استاد: خود آیه با «باء» دارد توضیح می‌دهد.

شاگرد: اصل قوّامیت را که توضیح نمی‌دهد.

استاد: قوّام لغتی است که عرب همه‌شان سر در می‌آورند. در همین سوره مبارکه، در جلد بعدی المیزان دارند، آیه ۱۳۵. این آیه‌ای که الآن خواندیم آیه ۳۵ بود.  در آیه ۱۳۵، صد تا بعدش، در آنجا دارد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ». آنجا با «باء» و قسط. قوّامین یعنی چه؟ یعنی مسلط باشید؟ مسلط باشید بر قسط؟! قوّام یعنی مسلط؟! «كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ» یعنی عدل را به پا بدارید، نگذارید قسط روی زمین بیفتد. آنجا هم «عَلی» دارد، اما «عَلی»اش را بعد عرض می‌کنم.

شاگرد: این نمی‌خواهد توضیح اصل قوام را بدهند؟

استاد: «بما انفقوا» دارد قوّامیت را باز می‌کند.

شاگرد: اصلش را که باز نمی‌کند.

استاد: بله، چون عرف می‌فهمیدند. به خصوص وقتی که وقتی آیه شریفه نازل شد، شأن نزول حاضر بود. پدر زن و لطمه و همه چیز. حضرت فرمودند «ارجعوا»! خدا اجازه نداد.

شاگرد: در تفاسیر دیگر هم قوّام معنا نمی‌شود،‌ آن‌ها هم از جای دیگر آن را توضیح می‌دهند.

شاگرد: طبق فرمایش شما تا اینجا نتوانستیم فرمایش آقای گلپایگانی را کنار بزنیم. اصل قوّامیت روشن نشد. ایشان بحث سلطه و اینها را مطرح کردند

استاد: با این توضیحی که دادم، قوّام به معنی سلطه نیست. بابایش دارد به پایش می‌دارد، قوّامش است، عهده‌دار کار اوست. یعنی آن سلطه‌ای که بر خودش دارد را دارد واگذار می‌کند به او. «قوّامون علی النساء» یعنی یک احتیاجاتی دارد، حیاتش باید اداره بشود …

شاگرد: اینها را باید از عرف و لغت به دست بیاوریم که «قوّام» چیست، بعد آن موقع جواب آقای گلپایگانی را بدهیم.

استاد: مانعی ندارد

شاگرد: و الا با این تفسیری که شما فرمودید نمی‌توانیم جواب ایشان را بدهیم.

استاد: نتوانیم، ما هم ادعایی نداریم. بحث تفسیر آیه پیش آمد، خواستیم بحث کنیم. حالا این عرض من نتواند جواب ایشان را بدهد. ما نمی‌خواهیم که هر طوری هست حتماً جواب بدهیم. اگر حرف ایشان متین است بالای سر ماست.

شاگرد: بحث از اینجا شروع شد.

استاد: اگر این عرضی که من می‌کنم جلو برود، لازمه‌اش سلطه نیست، فلذا فرمایش ایشان سر نمی‌رسد. چون قوامِ حرف ایشان به این بود که می‌گفتند آن سلطه‌ای که مرأه بر خودش دارد را می‌خواهد به شوهر بدهد. سلطه نیست. می‌خواهد زندگی کند، او هم «قوّام» بر اوست.

شاگرد: پس به لغت نگاه کنیم،‌ببینیم چطوری است.

استاد: و با لحاظ «باء». «باء» دارد خودش این را توضیح می‌دهد. چند روز هم یک تأملی بکنید، در کتاب‌ها هم ببینید. ممکن بود همه اینها را بخوانیم، آخر کار این احتمال را عرض کنم. ولی گفتم اوّل بگویم برای این‌که شما هم ذهنتان رویش کار می‌کند، چه بسا برای من هم واضح بشود اشتباه کردم. یا این‌که هم جهات مثبت و هم جهات منفی‌اش را ان‌شاءالله

 

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

کلید واژه:‌ الرجال قوامون علی النساء،‌ قوام، انفاق،‌ ایه الله گلپایگانی،‌ علامه طباطبایی،‌ شان نزول،‌

 


 

[1]  المیزان فی تفسیر القرآن،‌ ج۴، ص ٣۴٣

[2]  «الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 260»

[3] « قال الصادق علیه السلام كتاب الله عز و جل على أربعة أشياء على العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الإشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء»،                         بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏89، ص: 103

[4] مجمع البیان،‌ ج٣، ص۶٨

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است