1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٧)- افضلیت انتظار مماثل در قضای نوافل

درس فقه(٣٧)- افضلیت انتظار مماثل در قضای نوافل

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27452
  • |
  • بازدید : 4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

افضلیت  انتظار مماثل و فضل تعجیل در قضاء نوافل

مع أنّ معهوديّة مطلوبيّة التعجيل تقتضي الترتيب و تأخير المماثل عمّا سبقه؛ كما يقتضي تقديم المماثل علىٰ ما لحقه من الغد، و هو مورد اجتماع التعجيل و المماثلة؛ كما [أنّ] افتراق التعجيل عن المماثلة، في صلاة النهار المقضية في الليل؛ و افتراق المماثلة عن التعجيل، في الانتظار؛ فلو لا أنّ المماثلة جهة مرجِّحة، لما اقتصر في البيان علىٰ الأمر بالقضاء في المماثل الذي كأنّه نفس الفائت.

مع أنّ جعل رواية «الجعفي» و إن لم تكن صحيحة عندهم شاهدة للجمع لا بأس به، كما هو المعهود في المستحبّات، فإنّ الأفضليّة أيضاً زيادة الثواب، و هي شي‌ء من الثواب بَلَغَنا.

مع أنّ غاية المنع عنه جعل الروايتين دالّتين علىٰ استحباب الكلّ، لا ترجيح التعجيل علىٰ الإطلاق. مع أنّ التأخير إلى المماثل، لا يظهر له وجه إلّا رعاية المماثلة و الأقربيّة إلى الفائت، بخلاف التقديم في النهار؛ فإنّه يحتمل فيه عدم خصوصيّة للتعجيل هنا، و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه لمكان عدم الصارف الذي هو النوم؛ فله في النهار الاشتغال بجميع ما يعنيه، و منه القضاء.[1]

ببینیم از عباراتی که دارند این فرع تمام می‌شود؟! تقریبا در یک مسیری با یکی دو گام مکمل همدیگر می‌خواهند افضلیت مماثل را نتیجه بگیرند. استحباب تعجیل را فرمودند، افضلیت مماثل را می‌خواهند ثابت کنند. این گام دوم است. «و ما دلّ» را خواندیم.

«مع» مع یعنی تایید این که ولو تعجیل مستحب است اما در عین حالی که او مستحب است، انتظار برای مماثل افضل است. «مع أنّ» می‌فرماید: همه می‌دانیم وقتی می‌گویند: تعجیل کن، تعجیل مقتضای ترتیب است یعنی وقتی زمان نافله فوت شد «الاسبق فالاسبق» هر چه زودتر نماز را بخوانی بهتر است؛ مسابقت هر چه بهتر باشد، چه مماثل باشد چه نباشد. نماز شب قضاء شد، تعجیل می‌گوید: در روز بخوان، نمی‌گوید: صبر کن. چون مقتضای تعجیل و ادله‌ی تعجیل ترتیب زمانی در فضیلت است «العجلة فالعجلة»، «الاسبق فالاسبق» و حال آن که روایات مماثل دقیقا دارد می‌گوید: این را نخوان، شب قضاء شد، صبر کن شب قضاء صلاة لیل را … روز نخوان، شب بخوان. این یعنی دقیقاً دارد به جنگ مفاد دلیلِ تعجیل می‌رود. دلیل تعجیل می‌گوید: زمان‌ها مترتب هستند، هرچه زودتر بهتر؛ دلیل مماثلت می‌گوید: زمان‌ها یک طور نیستند، روز صبر کن شب به جا بیاور. پس در دلالت خودش اوضح و اصرح و ادلّ است، کاملا بخصوصه دارد آن ترتیبی که مقتضای ادله ترتیب است را نقض می‌کند. می‌گوید: این جا ترتیب نیست، صبر کن تا شب شود. حاج آقا می‌فرمایند: «أصرح دلالةً، أوضح قاطعیاً» در این که می‌خواهد آن دلیل را ببرد، مقدم است. پس یک دلیل می‌گوید: صبر کن، یک دلیل می‌گوید: الترتیب الاسبق فالاسبق به جا بیاور. اگر می‌خواهید جمع کنید، آن دلیلی که معلوم است فضیلت در ترتیب است، در عین حال این ترتیب را برمی‌دارد می‌گوید: این ترتیب را انجام نده صبر کن تا شب بیاید. معلوم می‌شود افضلیت در این هست که به او گفته: صبر کن؛ اگر افضل نبود نمی‌آمد بگوید: صبر کن. پس صرف مماثلت جهتی بوده که آن ترتیب را مرجوح کرده است. ادله‌ی تعجیل می‌گوید: هر چه زودتر انجام بده، ادله‌ی مماثلت می‌گوید: آن قبول، ترتیب جای خودش اما در مماثلت چیزی است که این جا بهتر این است که صبر کنی. این حاصل فقره‌ی اول است.

«مع أنّ معهوديّة مطلوبيّة التعجيل تقتضي الترتيب و تأخير المماثل عمّا سبقه» نتیجه‌ای که فوری از این «تقتضی» می‌گیرند، در دو سطر دیگر می‌فرمایند: «فلو لا» بینش کأنه یک نحو توضیحات معترضه است. «فلو لا» متفرع بر این تقتضی است. کاملاً استدلال با این دو تا گام سرمی‌رسد. «معهودیة مطلوبیة التعجیل» وقتی تعجیل مطلوب است، معهود از آن چیست؟ این نیست که آنِ بعد و تمام، نماز شبت قضاء شد «عَجِّل»؛ «عَجِّل» یعنی همین طلوع آفتاب که گذشت لحظه‌ی بعد بخوان، دیگر هم من حرفی ندارم. نه! «عجِّل» یعنی «عَجِّل فعجِّل فعَجِّل» پشت سر هم زمان‌ها در فضل جلو می‌رود، هر چه هم عقب انداختی باز دلیل تعجیل حاکم است می‌گوید: «عَجِّل» هر چه زودتر انجام بده. حالا که معهودیتش مقتضی ترتیب بین زمان‌ها در فضیلت است، چه می‌شود؟ «و التأخیر المماثل عمّا سبقه» نماز شب قضاء شده، ترتیب می‌گوید: فردای روز را بر شب که مماثل است مقدم کن و شب را که مماثل است بر پس فردای آن مقدم کن که متأخر است. این را دارد می‌گوید. پس نمی‌گوید: مماثل نه، می‌گوید: هر چه زودتر قضاء کن. چون روز قبل از مماثل جلوتر است، می‌گوید: پس روز؛ چون شب مماثل قبل از پس فردای آن است می‌گوید: شب مماثل؛ پس ادله‌ی تعجیل خود شب مماثل را هم می‌گیرد. «تقتضی الترتیب» و تاخیر شب را از روز «عمّا سبقه» شب را عقب بینداز هر چه زودتر روز بخوان، عجله کن. «كما يقتضي تقديم المماثل علىٰ ما لحقه من الغد» کما این که می‌گوید:÷ اگر به شب افتاد و نتوانستی همان شب را بر پس‌فردا مقدم کن. پس نماز شب که رفت روز به جا بیاور، روز نشد، شب به جا بیاور چون تعجیل است نه این که شب شد دوباره برای پس‌فردا بیندازی. «کما یقتضی تقدم المماثل علی ما لحقه من الغد» که شب بر پس‌فردا مقدم است. «و هو مورد اجتماع التعجيل و المماثلة» وقتی کسی نماز شبش قضاء شد، فردا نرسید بخواند تا شب شد، الان این شبِ فردا محل اجتماع هر دو دلیل است «عَجِّل» می‌گوید: الان شب است بخوان نگذار عقب بیفتد، ادله‌ی مماثلت می‌گوید: الان که شب است، نماز شبت قضاء شده بود، الان در شب بخوان؛ محل اجتماع ادله‌ی تعجیل و مماثلت است «و هو» یعنی آن جایی که نوبت به مماثل رسیده و مقدم است بر «ما لحقه من الغد» این جا «مورد اجتماع التعجیل و المماثلة» است.

 

برو به 0:06:47

«كما [أنّ] افتراق» خب عام و خاص من وجه هستند؛ عام و خاص من وجه یک جایی آن طرفش تعجیل هست، مماثل نیست؛ کجاست؟ همان فردایش. نماز شب قضاء شده، فردا ظهرش روز است «عجِّل» ادله دارد اما مماثل نیست، ادله‌ی مماثلت نمی‌آید. شب که شد محل اجتماع است؛ هم «عجِّل» می‌گوید: در شب بخوان، هم مماثل می‌گوید: در مماثل بخوان. فردا که شد محل افتراقش است. عبارت را ببینید «أنّ افتراق التعجيل عن المماثلة، في صلاة النهار المقضية في الليل» نماز روزش قضاء شده در همان شب دارد قضاء می‌کند. مماثل نیست اما تعجیل هست.

«و افتراق المماثلة عن التعجيل، في الانتظار» آن جایی که منتظر می‌شود. الان امروز است دارد می‌خواند، مصداق تعجیل هست ولی مصداق مماثلت نیست.

شاگرد: مصداق مماثلت باشد اما مصداق تعجیل نباشد.

استاد: تعجیل می‌گوید: بخوان، صبر کردن در روز برای شب، کلمه‌ی انتظار را به کار بردند «فی الانتظار» این که دارد انتظار می‌کشد تا شب شود اسمش چیست؟ تعجیل نیست ولی مماثلت هست چون می‌توانست قبلاً بخواند به خاطر مماثلت نخواند.

شاگرد: این‌ها مورد اجتماع را کجا گفتند؟

استاد: نسبت به غد مماثلت است، نه انتظار. وقتی شب شد سریع می‌خوانید، برای فردا نمی‌گذارید؛ آن محل اجتماع است یعنی هم عجله کردید، هم برای فردا که نگذاشتید مماثلت رعایت شده است اما امروز می‌خوانید وقتی خواندید عجله کردید، مماثلت نبوده؛ مماثلت را رعایت می‌کنید، تعجیل را رعایت نمی‌کنید کجاست؟ آن جایی است که صبر می‌کنید. روز می‌توانستید بخوانید، نخواندید شب به جا می‌آورید. این جا چیست؟ مراعات مماثلت کردید دون التعجیل لذا کلمه‌ی انتظار به کار می‌برند یعنی با این که می‌توانید بخوانید صبر می‌کنید دست روی دست می‌گذارید. این جا مصداق عمل به مماثلت می‌شوید دون التعجیل. عجله نکردید و نخوندید، خود انتظار یعنی نخواندن یعنی عدم التعجیل.

شاگرد: اختلاف موردی شد، نه حیثی.

استاد: بله موردی است؛ ایشان هم همین را فرمودند. اساساً عام و خاص من وجه برای مورد است.

شاگرد: ترتیب در تعجیل نیست. اما من تعجیل را برداشتم …

استاد: اگر با مماثلت درگیر شود، نیست؛ فی حدنفسه که خود تعجیل ترتیب را می‌رساند. این جا وقتی می‌خواهیم جمعش کنیم، وقتی انتظار می‌کشید به تعجیل عمل نکردید. چرا؟ چون «تعجیل یقتضی الترتیب» ولذا می‌گوید: به تعجیل عمل نکردید. «و افتراق المماثلة» یعنی مماثلت هست، «عن التعجیل» یعنی تعجیل نکردید. کجا؟ «کما فی الانتظار» الان روز است باید زود بخوانید نماز را قضاء کنید، نمی‌خوانید برای این که مماثل بیاید. پس به مماثل عمل کردید «دون التعجیل» به تعجیلی که مقتضی ترتیب است عمل نکردید.

شاگرد: تعجیلی که در این زمان بوده عمل نکردید، به آن تعجیلی که در مماثل است عمل می‌کنید.

استاد: درست است؛ آن نسبت به غد دوباره محل اجتماع است.

شاگرد: وقتی فضا ترتیبی شد، باید ترتیب را رعایت کرد.

استاد: تعجیل را به طور مطلق که رعایت نکردید، روز را نسبت به شب مراعات نکردید اما شب را نسبت به فردایش مراعات کردید پس لذا عام و خاص من وجه شد. امروز که انتظار می‌کشید مماثلت را دارید که شب قضاء می‌کنید اما در امروز تعجیل نکردید. شب که می‌خوانید هم تعجیل کردید، چون برای فردا نینداختید و هم این که مماثلت را رعایت کردید. آن جایی هم که تعجیل هست و مماثلت نیست یعنی در همان روز اول بخوانید. این سه مورد روشن است.

اجتماع تعجیل و مماثلت

«کما یقتضی تقدیم المماثل علی ما لحقه من الغد و هو» یعنی شبی که نماز در آن می‌خوانید «مورد اجتماع التعجیل و المماثلة کما أنّ افتراق التعجیل عن المماثل» این است که فوری بخوانید؛ انتظار نداشته باشید. افتراق تعجیل از مماثلت است یعنی تعجیل را رعایت کردید، مماثلت را انتظار نکشیدید. کما این که افتراق مماثلت از تعجیل در جایی است که باید تعجیل کنید، نمی‌کنید، انتظار می‌کشید. انتظار کشیدن محض ترک تعجیل و عمل به مماثلت است.

شاگرد: جمله‌ی معترضه از کجا شروع شد؟

استاد: این جا «و تأخیر المماثل کما یقتضی» توضیحات بین راه است، هنوز استدلال تمام نشده است. «معهودیة مطلوبیة التعجیل تقتضی الترتیب و تأخیر المماثل عمّا سبقه کما یقتضی کذا …» و این مورد اجتماع است؛ این توضیحات را دادند …

شاگرد: اگر داخل قلاب گذاشته شود به نظرتان خوب است؟

استاد: از «کما» یا از «و التأخیر» در قلاب گذاشته شود؟ حتی «و هو» هم می‌شود در قلاب گذاشت. «و هو» کاملا معلوم است که توضیحات جنبی استدلالشان است.

«تقتضی الترتیب فلو لا» حالا که تعجیل مقتضی ترتیب است «فلو لا أنّ المماثلة جهة مرجِّحة» اگر این طوری نبود که مماثلت جهت مرجحی برای قضاء است «لما اقتصر في البيان علىٰ الأمر بالقضاء في المماثل الذي كأنّه نفس الفائت.» کأنه خودش نفس الفائت است. از این جهت چه نتیجه‌ای می‌خواهند بگیرند؟ می‌خواهند نتیجه بگیرند انتظار افضل است. تعجیل می‌گوید: «شیئاً فشیئاً، زماناً بعد زمان» ترتیب این است که به جا بیاور؛ این می‌گوید: نه صبر کن. یعنی درست به جنگ این ترتیبی که مقتضای تعجیل است می‌رود. صبر کن یعنی لا تعجل، نماز را نخوان. پس دلیلی که می‌آید کاملاً مقتضای دلیل دیگر را نفی می‌کند در مطلوب خودش از آن اصرح و ادلّ است. او می‌گوید: شیئا فشیئاً بخوان، روز بخوان، شب بخوان، فردای آن بخوان. این می‌گوید: نه روز نخوان. پس در دلالت بر این که فضل با مماثل است اصرح در آن است که می‌گوید: امروز مقدم بر شب افضل است. این حاصل فرمایش ایشان است. حاصلش چه می‌شود؟ افضلیت انتظار.

رعایت کیفیت جهر و اخفات در قضاء فرائض و نوافل

و الظاهر اتحاد كيفية القضاء في الفرائض و النوافل، فيجهر فيما يجهر فيه منها، و يخفت فيما يخفت فيه منها، بل لعل ذلك هو الموافق لمعنى القضاء، عند التأمل، و من هنا حكي عن الخلاف التصريح بالجهر بالليلية في النهار، و بالإخفات بالنهارية في الليل ناقلا للخلاف فيه عن بعض العامة، مشعرا بعدم الخلاف فيه منا، و لعله كذلك، و الله العالم.[2]

«فلو لا أنّ المماثلة جهة مرجِّحة» بر تعجیل «لما اقتصر في البيان علىٰ الأمر بالقضاء في المماثل» چون لازمه‌اش این است که ترتیب را مراعات نکنی. «الذي كأنّه نفس الفائت.» وقتی در مماثل انجام می‌دهی کأنه خودش است یعنی همه خصوصیات در آن مراعات شده است حتی جهر و اخفاتش که در جواهر این طور فرمودند: «و الظاهر اتحاد كيفية القضاء في الفرائض و النوافل، فيجهر فيما يجهر فيه منها، و يخفت فيما يخفت فيه منها» یعنی قضاء مثل آن است؛ اگر نماز شب قضاء شده، روز هم که قضاء می‌کنید باید بلند بخوانید. چون جهریه است. اگر نماز روز قضاء شده، شب هم اگر اداء می‌کنید و قضای آن را به جا می‌آورید باید مثل خودش اخفات کنید. ایشان این را می‌فرمایند. معلوم می‌شود خلاف این «و الظاهر» هم در ذهنشان محتمل بوده؛ قول و حرف هم دارد که آن سر جای خودش. احتمال جهر و اخفات بحث‌های خیلی لطیفی در فقه دارد، فاصله‌گیر از آن چیزی است که ما در مسأله‌ها جواب می‌دهیم؛ یعنی واقعیت فضای فقهی جهر و اخفات لطافت‌های خیلی خاصی دارد. اگر کسی یک رساله‌ای راجع به فروعات جهر و اخفات بنویسد، به یک دقائقی از فقه دست پیدا می‌کند. یک رساله‌ی جامع باشد، نه فقط بررسی فتاوا؛ فروعش با همدیگر جمع کند؛ چون زوایای خوبی در آن هست.

 

برو به 0:16:13

شاگرد: جواهر می‌گویند: مگر جهر و اخفات در نوافل نیست؟

استاد: صاحب جواهر فرائض هم فرمودند. ببینید «و الظاهر اتحاد كيفية القضاء في الفرائض و النوافل، فيجهر فيما يجهر فيه منها، و يخفت فيما يخفت فيه منها بل لعل ذلك هو الموافق لمعنى القضاء» قضاء این است همانی که بود؛ همانی که بود چه بود؟ جهر بود، جهر واجب بود «اقض ما فات».

شاگرد: در نوافل الان فتاوا این است که چه جهر بخوانید چه اخفات بخوانید.

استاد: ولی همان جا می‌گویند: مستحب است نوافل نهاریه اخفات و نوافل لیلیه جهر بخوانید. در واجب، واجب است اما همین در مستحبات، مستحب است. اما اگر فرض بگیریم از بعض ادله استفاده شود که اساساً این جهر برای خصوصیت وقت لیل است، نه برای نماز؛ نماز جهریه چون  لیلیه است، جهریه است، نه چون جهریه است اتفاقا در ظرف لیل واقع شده است. در این صورت کاملاً فضای بحث عوض می‌شود. مثلا نماز جمعه با این که در نهار است به جهر می‌خوانید. این نقضی برای این حرف است. یک چیزهایی هم عرض کردم که دنبالش پیش می‌آید که عرض کردم اگر رساله شود می‌بینید که در فروعات آن چیزهای خاصی است.

شاگرد: «و ما اقتصر» چه ارتباطی داشت؟ من متوجه نشدم.

استاد: آن مقتضای ترتیب بود؛ ترتیب گاهی با مماثلت جمع می‌شد، گاهی مفترق بود یعنی باید مماثلت را رعایت نکنی. اگر نبود که مماثلت جهتی است که بر تعجیل ترجیح دارد، روایت نمی‌آمد بگوید: صبر کن؛ صبر کن یعنی به خاطر مماثلت تعجیل را رعایت نکن. پس «فلو لا أنّ المماثلة جهة مرجحة» بر مراعات ترتیب و تعجیل «لما اقتصر فی البیان علی الامر بالقضاء فی المماثل» می‌گفتند: هر چه زودتر بهتر؛ مماثل هم اگر زودتر است بهتر است نه این که به جا نیاور صبر کن تا شب شود. این حاصل فرمایش ایشان است.

شاگرد: اگر این ترتیب قرار بگیرد تعجیل هم کند مماثلت را نفی می‌کند. یعنی در این حرف هر دو با هم مشترک هستند.

استاد: در تعجیل نمی‌گوید: شب نه.

شاگرد: تعجیل می‌گوید: اگر مماثلت بعدی شد، نه.

استاد: حالا اگر تعجیل این طوری بگوید که مسامحه نکن؛ مبادا مسامحه کنی مثل همانی که امام از پدرشان نقل کردند؛ حضرت می‌گفتند: حالا مسامحه هم کردی نگذار یک هفته بگذرد. مسامحه کردی نگذار از یک ماه بگذرد، باز هم مسامحه کردی نگذار ماه شعبان بگذرد. ادله‌ی تعجیل این را می‌گوید که مسامحه نکن؛ به راحتی با ادله‌ی مماثلت جمع می‌شود. این که مسامحه نشد، خب یک روز صبر می‌کنم تا در وقت خودش بخوانم. یعنی می‌خواهم بگویم شما می‌فرمایید  دارد می‌گوید: بخوان، نمی‌گوید که حتما در روز بخوان، می‌گوید: «یقتضی الترتیب» زمان‌ها پشت سر هم که می‌آیند …

شاگرد: تعجیل در ترتیب، تعجیل اولی ثوابش از تعجیل بعدی بیشتر نیست؟!

استاد: حاج آقا همین را فرمودند. ولی او دارد می‌گوید: این جا ترتیب این قطعه‌ی اول نه؛ شب قضاء شد، آن ترتیب قطعه‌ی اول یعنی فردا نه، صبر کن تا شب شود.

شاگرد: تعجیل هم می‌گوید: این قطعه‌ی اول را انجام بده، نداده است.

استاد: این که می‌گوید: انجام بده از باب اطلاقش است. او به لسان اطلاقش می‌گوید: بده، او دارد تصریح می‌کند این جا نده؛ اصلا مقصود اصلی حاج آقا همین است که معهودیتش ترتیب است.

شاگرد: آخر این است که این دو تا مستحب است.

استاد: دو تا مستحبی است که دلیل یکی به اطلاق می‌گوید: در روز بخوان، او به صراحت می‌گوید: در روز نخوان. شما چطور جمع می‌کنید؟!

شاگرد: دو تا مستحب هستند، تزاحم در یک مورد می‌کنند و عیب هم ندارد .

استاد: دلیل‌ها چه می‌گویند؟ او دارد آن یکی را نفی می‌کند. قبل از تزاحم، ما باید دلیل را حل کنیم.

شاگرد: تزاحم در مقام عمل است که با همدیگر جمع می‌شوند در موقع …

استاد: شما از دلیل فارغ می‌شوید و در تزاحم عملی می‌روید. دلیلی که می‌گوید: نخوان و صبر کن را چه معنا می‌کنید؟ او به اطلاقش می‌گوید: بخوان ولو روز است، او می‌گوید: نخوان تا شب شود. این نخوان را معنا کنیم بعد سراغ تزاحمش برویم. این نخوانِ او چیست؟ حاج آقا از این نخوان می‌خواهند استفاده کنند. می‌گوید: نخوانِ این دلیل استحبابی ولو می‌فرمایند هر دو مستحب است، این نخوان ادل و اوضح از آن یکی است که به اطلاقش دارد می‌گوید: در روز بخوان. پس معلوم می‌شود انتظار افضل است ولو آن اطلاق را از دست آن نمی‌گیریم، افضلیت را به این می‌دهیم.

شاگرد: اگر این طور باشد باید اطلاق را بگیریم.

استاد: اگر بگیرید کاملاً دلیل مماثلت را از دلالتش می‌اندازید. او می‌گوید: صبر کن، شما می‌گویید: نه بخوان یعنی هیچ چیزی  برای او نگذاشتید فلذا «فلو لا» یعنی این؛ «فلو لا أنّ المماثلة جهة مرجحة لما اقتصر» این دلیل اقتصار کرده، شما این اقتصار را از آن گرفتید، دارید می‌گویید: هر دو مستحب است، روز بخوان؛ او دارد می‌گوید: نخوان؟! دارد می‌گوید: صبر کن تا شب شود. از این اخص بودن دلالت، اظهریت در نفیِ او که او با اطلاق اثبات می‌کند، این به صراحت می‌گوید: نخوان صبر کن.

شاگرد: در تعارض اگر افضلیت را مقدم بگذاریم لازمه‌اش این است تعجیل مقدمی از استحباب بیفتد.

استاد: نخیر بلکه  فضیلت می‌شود. خود حاج آقا چطور جمع کردند؟! افضلاً نخوان، نه این که عزیمةً نخوان.

شاگرد: به همین دلیل می‌خواهم افضلیتش را دربیاورم. صرف استحباب در مماثلت اثبات می‌شود. این استحباب دیگر  آن استحباب نیست.

استاد: نمی‌گوید آن استحباب نیست، می‌گوید به آن درجه‌ی فضیلت من نیست.

شاگرد: از همین می‌خواهیم افضلیت را دربیاوریم، ما از بیرون  نداریم که افضلیت ثابت باشد …

استاد: الان می‌گویند؛ روایت جعفی کلمه‌ی افضل را هم به کار برده است. «افضلُ قضاء صلوات النوافل عن تعجیل» افضل یعنی چه؟ یعنی آن هم خوب است.

شاگرد: دلیل دیگر برای افضلیت داریم. این اصطلاحی که حضرت آقا می‌فرمایند: این است که از باب تعارض می‌خواهیم در بیاوریم.

استاد: می‌خواهیم جمع کنیم.

شاگرد: چون این صراحت دارد، آن صراحت ندارد از باب صراحت، افضلیت را برای این ثابت می‌کنیم.

استاد: خوب این است؛ ایشان هم همین را می‌خواهند بگویند. چون دارد می‌گوید: صبر کن، معلوم می‌شود اگر افضل نبود شارع نمی‌فرمود: صبر کن ولو از باب این هم که اگر هم بخوانی خودش مصداق تعجیل است خوب است، از آفات دور است اما مماثلت را رعایت نکردید. اگر بتوانید هم مماثلت را رعایت کنید هم از آفات تاخیر و چیزهایی که در تعجیل است دور بمانید این افضل است. این فرمایش ایشان است. شما وجه دیگری در ذهنتان است؟

شاگرد: با این بیان استدلال تمام نمی‌شود. اگر تعارض شد در آن مقدار از مشمولیت تعارض از حجیت می‌افتد نه این که فضل برای آن و افضلیت برای آن ثابت شود. دو تا استحباب هستند، دو تا استحباب با همدیگر در مورد تعارض آن را از حجیت می‌اندازد و تمام می‌شود؛ در آن مقداری که تعجیل هست، این روایت می‌گوید: آن استحباب ندارد.

استاد: فضیلت تعجیل ثابت است، نمی‌توانید کاری کنید. یعنی اگر روز بخوانید عجله نکردید؟! انطباقش قهری است.

شاگرد: روایت مماثلت می‌گوید: نه.

استاد: مماثلت می‌گوید: نه، یعنی نکن؟!

شاگرد: تعارض دارد نفی‌اش می‌کند.

استاد: صحبت سر همین است که این نکنِ چطوری است. می‌گوید: نکنِ افضلی، نه نکنی که اگر کردی دیگر هیچ! این خیلی تفاوت دارد. این که می‌گوید: نکن، چطوری نکن؟ به صورت افضل نکن اما اگر کردی فضیلت است. چهارشنبه عبارتی از صاحب جواهر خواندم مطالب خیلی خوبی گفتند؛ ایشان در «لعلّ الاوجه» چه کار کردند؟! یک نصف صفحه هنگامه کردند، واقعاً یک دستگاهی به پا کردند.

استحباب هم مماثلت و هم مسارعت اما افضلیت مماثلت در نظر صاحب جواهر

و لعل الأوجه بملاحظة مجموع الأدلة و المرجحات من الشهرة و غيرها أن يقال باستحباب كل منهما من جهتي المماثلة و المسارعة و إن كانت الجهة الأولى أولى من حيث اقتضائها رجحانا ذاتيا بخلاف الثانية، فإن المسارعة جهة خارجية لا مدخلية لها هنا بالخصوص استأهلت إطلاق الأفضلية عليها في الخبر المزبور[3]

«و لعل الأوجه بملاحظة مجموع الأدلة و المرجحات من الشهرة و غيرها أن يقال باستحباب كل منهما» اما استحباب جهتی بود. «من جهتي المماثلة» جهت تکوینی است، یعنی نمی‌توانید کاری‌اش کنید، یک اولویت‌هایی در این جهت هست «و المسارعة» آن را هم نمی‌توانید کاری کنید، استباق الی الخیر است. «و إن كانت الجهة الأولى أولى» جهت اولی مماثلت بود. اتفاقاً می‌خواستم بگویم حالا شما فرمودید یادم آمد. بعد فرمودند جهت اولی که مماثلت است «أولی»؛ همین اولایی که افضلیت را می‌رساند. با این که هر دو را حیثی قبول کردند، حکم به استحباب هر دو کردند نمی‌گویند: این یکی استحباب آن را از بین می‌برد، استحباب هر دو ثابت شد اما جهت این یکی اولی است. لذا حاج آقا می‌فرمایند: دلیل مماثلت می‌گوید: چون این جهتش اولویت دارد من به تو می‌گویم: صبر کن. برای افضل بودن صبر کن نه برای این که آن مستحب نیست. لذا ایشان می‌گویند: جهت اولی است. چطوری؟ «من حيث اقتضائها رجحانا ذاتيا» مماثلت دارد می‌گوید: این عین خود آن است. در وقتش امر ذاتی شد یعنی برای خود صلاة شد به خلاف استعجال «بخلاف الثانية، فإن المسارعة جهة خارجية لا مدخلية لها هنا بالخصوص» کاری با نمازش و وقتش ندارد می‌گوید: هر چه زودتر چیزی که از تو قضاء شده تا ممکن است هر چه زودتر انجام بده.

شاگرد: اگر ذاتی شد استحباب بیشتری پیدا می‌کند؟! در ادله‌ی فقهی چنین مطلبی داریم؟ صرفا یک چیز ذوقی نخواهد شد؟ مسارعت ممکن است نسبت به ذاتی بودنِ او اولویت داشته باشد.

استاد: اگر دلیل مماثلت نبود که ایشان این حرف‌ها را نمی‌زدند. صحبت سر این است که چندین روایت …

 

برو به 0:27:20

شاگرد: از دلیل مماثلت استشعار می‌کند به خاطر ذاتی بودنش است که چون این همه آقا می‌فرمایند: نفس الفائتة . این روایت کجایش نفس الفائتة  دارد؟ در روایت که تعلیل نکردند. فرمودند: مماثلت بیاورید از باب این که مثل همان است منتها ذاتی بودنش و از باب خارجی بودنش …

استاد: خود قضاء و جهر و اخفات یکی‌اش است. خود خصوصیات زمان یکی دیگرش است. یعنی مثلاً اگر جهر به خاطر زمان آمده ولی الان وصف نماز شده، شما که در شب نماز شب را قضاء می‌کنید چه کار دارید می‌کنید؟ وصف جهری که به نماز استحباباً یا لزوماً الان برای نماز است اما مبدأ و حیثیت تعلیلیه‌اش وقت بوده؛ یعنی چون شب بوده … در علل جهر و اخفات ببینید مفصل آمده است. چرا شب بلند می‌خوانید، چرا روز اخفات است؟ برای شب است ولی حالا الان نماز خودش جهریه است ولی حیثیت تعلیلیه جهر وقت بوده است؛ شب سبب شده، علت شده برای این که نماز جهریه شود. حالا که جهریه شد نماز شب هم روز قضاء می‌کنید جهر می‌خوانید اما خلاصه روز جای جهر نیست، شما دارید یک کمبودی را در نماز می‌آورید. یعنی الان نماز جهریه شده است؛ وقتی جهریه شده در شب بخوان که این جهتش هم مراعات شود، صرف استباق الی الخیر نباشد که بیرون از خصوصیت نماز است. استباق الی الخیر در جمیع قضاها و مطالب می‌آید که این جا هم یک مصداقش است البته دنبالش هم مخالفت را با آن توضیحاتی که چهارشنبه عرض کردم، فرمودند. علی ای حال آن اندازه‌ای که ایشان فرمودند و من از این «فلو لا» فهمیدم و عبارت به ذهنم آمد خدمتتان گفتم. با این معترضه و با «فلو لا» که دنبال آن است و مقصودی که با این ذهن قاصرم از عبارت فهمیدم. حالا اگر بگویید: تمام نیست و مناقشه دارد، آن فضای دیگری است؛ مناقشه در مباحثه که کار بحث‌ها همین بوده است، هیچ مانعی ندارد اما این که بگویید: احتمال دارد من الان عبارت را بد معنا کردم آن خیلی خوب است؛ من کامل سراپا محضرتان گوش هستم ببینم اگر شما یک وجه دیگری از عبارت به ذهنتان می‌آید آن چیست که غلط نفهمیده باشیم. اگر شما تایید کنید که عبارت هم همین را می‌خواهد بگوید فقط استدلال می ماند  آن فضای دیگری از بحث است.

بحث در سند روایت اسماعیل الجعفی

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَفْضَلُ قَضَاءِ النَّوَافِلِ- قَضَاءُ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ وَ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ- قُلْتُ وَ يَكُونُ وَتْرَانِ فِي لَيْلَةٍ قَالَ لَا- قُلْتُ وَ لِمَ تَأْمُرُنِي أَنْ أُوتِرَ وَتْرَيْنِ فِي لَيْلَةٍ- فَقَالَ ع أَحَدُهُمَا قَضَاءٌ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ وَ رَوَاهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ.[4]

«مع أنّ» یک مطلب خیلی قشنگی است؛ نکاتی در بر دارد که کم جایی این طور پیش می‌آید؛ «مع أنّ جعل رواية «الجعفي» و إن لم تكن صحيحة عندهم شاهدة للجمع لا بأس به» چرا؟ «كما هو المعهود في المستحبّات، فإنّ الأفضليّة أيضاً زيادة الثواب، و هي شي‌ء من الثواب بَلَغَنا.» می‌فرمایند: در روایت جعفی حضرت فرمودند: «أَفْضَلُ قَضَاءِ النَّوَافِلِ قَضَاءُ صَلَاةِ اللَّيْلِ بِاللَّيْلِ وَ صَلَاةِ النَّهَارِ بِالنَّهَارِ» حاج آقا می‌فرمایند: این روایت جعفی، می‌گویند: «لم تکن صحیحة عندهم» روایت را صحیح حساب نمی‌کنند. چرا؟ روایت به این خوبی! دو تا طریق دارد.طریقی که در کافی دارد مرحوم مجلسی فرمودند: «مجهولٌ». خود اسماعیل جعفی که مجهول نیست، از اجلاء است؛ ظاهراً منظورشان همان برادر احمد بن محمد بن عیسی باشد؛ عبدالله بن محمد بن عیسی توثیق نشده و اسم از او نبردند. شاید منظور از (مجهولٌ) ایشان باشد. یک طریق دیگری مرحوم شیخ در تهذیب دارند که آن را مرحوم مجلسی فرمودند :«موثقٌ کالصحیح»؛ آن طریق چیست؟ هر دو در وسائل هست. «وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ» حسن هم باز برادر حسین بن سعید اهوازی است. «عَنْ فُضَالَةَ» فضالة بن ایواب «عَنْ أَبَانٍ» ابن عثمان؛ در ادامه دنباله سند که عن اسماعیل الجعفی. آن سند هم فرمودند: «موثق کالصحیح» است. ظاهراً به نظرم موثقه تعبیر کردند به خاطر همان حسن بن سعید شاید باشد چون بقیه خوب بود یا مثلا ابان فطحی یا واقفی بود! ابان بن عثمان از اصحاب اجماع است، خیلی جلیل القدر بود.

علی ای حال «موثقٌ کالصحیح» موثق بودنش به خاطر مثلا فطحی یا واقفی بودنِ ابان باشد. حسن بن سعید هم نشد ببینم توثیق یا تصریحی دارد.

شاگرد: کالصحیح یعنی از صرف مشابهت در حجیت که نیست؟ اگر این باشد تمام روایات موثقه هم کالصحیح است.

استاد: موثقه‌هایی که صاف باشد و واقفیتش مسلّم باشد کالصحیح نیست؛ آن موثقه‌هایی که در آن اختلاف باشد و بشود تصحیح کنند به این که این وقف او فرق می‌کند؛ توبه کرده یا مثلا فطحی بوده به خصوص در همین مباحثه چند روزی صحبت شد شاید بیش از یک هفته شد راجع به این که فطحی‌ها با واقفیه فرق می‌کند. یعنی آن جایی که موثقه‌ی شما رمزش این است که راوی فطحی است، آن موثقه کالصحیح است. چند جلسه بحث کردیم. فطحی بودن خیلی خفیف است تا آن جایی که واقفی باشد. واقفیه کلاب ممطورة هستند، فطحیه خیلی تخفیف داده شده است؛ یک شرایطی بودند بعد هم فهمیدند.

شاگرد: در مورد ابان تعبیر ناووسی دارند.

استاد: ناووسیه که مربوط به امام باقر سلام‌الله‌علیه می‌شود؛ قبل از فطحی هم بوده است. علی ای حال مرحوم مجلسی این طور تعبیری کردند و دیگر فرصت نشد یعنی مجال طوری بود که اصلا نشد پی مطلب را بگیرم.

خب مجموعش چیست؟ در این نرم افزار دیدم گفتند: هر دو طریق صحیح است؛ «امامی ثقة علی التحقیق» همه هم صحیح است. هر دو تا طریق را گفتند: صحیح است. حالا هر چه هست، حاج آقا فرمودند: «عندهم» معلوم می‌شود خود ایشان خیلی قبول نداشتند این روایت صحیح نباشد.

شاگرد: آن چیزی که خواندیم صحیح بود.

استاد: مرحوم مجلسی «موثق کالصحیح» فرمودند. اصلاً خود اسماعیل الجعفی تصریح به توثیق ندارد که گفته باشند: ثقه ثبت؛ از اجلاء می‌گویند که «وجیهٌ فی الطائفة» از حیث رجالی آن کسی که تعریفش بکنند اما تصریح به ثقة نکنند می‌گویند: حسنة است، ممدوحٌ امامی نه موثق امامی؛ از حیث رجالیون در اصطلاحات رباعی فرق می‌کند.

تقسیم رباعی و ثنائی در رجال

یک تقسیم رباعی داریم و یک تقسیم ثنائی داریم؛ صحیح و ضعیف عند القدماء؛ صحیح و حسن و موثق و ضعیف عند المتأخرین.  در تقسیم رباعی مثل اسماعیل جعفی را نمی‌توانیم بگوییم: صحیح است، چون تصریح رجالیون به ثقه بودنش ندارند ولو می‌گویند: وجیهٌ فی الطائفه. این فقط مدح است مثل پدر علی‌بن‌ابراهیم؛ پدر علی بن‌ابراهیم توثیق اصطلاحی تقسیم رباعی را ندارد اما حُسن همین تقسیم رباعی را دارد. اگر پدر ایشان باشد روی حساب اصطلاح متأخرین می‌گویند: حسنة است اما روی بحث‌های رجالی که جلو برود می‌توانیم بگوییم: مصححه است. مصححه یعنی با بحث‌هایی که مقدمه‌چینی می‌کنیم عده‌ی زیادی را به عنوان توثیقات عمومی یا شبه عمومی با قواعد دیگر می‌توانیم سر برسانیم.

علی ای حال حاج آقا می‌فرمایند: «و إن لم تکن صحیحة عندهم» نزد مشهور صحیح نیست؛ عندهم یعنی عند رباعی‌ها، عند اصحاب متأخر از ابن طاوس و علامه. چون تقسیم رباعی از ابن طاوس و علامه است. صاحب مدارک و صاحب معالم هم ما شاء الله خیلی تدقیق می‌کنند. صاحب‌مدارک و صاحب معالم از کسانی بودند که فضای رباعی را به شدت تقویت کردند؛ خیلی تقویت کردند. بزرگان فقه هم بودند، این مبانی را هم تقویت کردند و خیلی سیطره پیدا کرد. عوض شدن این فضا بعد از این بزرگواران سخت شد. الان هم علماء بحث می‌کنند ولی آن سیطره باقی است.

روایت اسماعیل جعفی، شاهدی بر جمعِ مختار بهجة الفقیه

می‌فرمایند روایت دارد می‌گوید: افضل که برای جمع دو طائفه شاهد می‌شود؛ یکی می‌گوید: «عَجِّل» یکی می‌گوید: «انتظر»، یکی هم می‌گوید: افضل انتظار است؛ شما چه می‌فهمید؟ شاهد برای جمع می‌شود. می‌گوییم: پس «عجِّل» یعنی «یستحب فضیلةً»، «انتظر أفضلاً» «كما هو المعهود في المستحبّات» که در مستحبات می‌تواند افضلیت برای یکی باشد، برای دیگری هم دقیقاً فضیلت ثابت باشد نه این که وقتی یکی افضل شد آن یکی صفر شود؛ نه! چرا صفر شود؟ «فإنّ الأفضليّة» این «فإنّ» خیلی زیباست. می‌گوییم: روایت که صحیح نیست!، چطور افضلیت را نتیجه می‌گیرید؟ می‌فرمایند: خود افضلیت ثواب اضافی است. «مَن بلغه شیءٌ من الثواب» الآن دو تا دلیل داریم می‌گوید: «عجِّل»، می‌گوید: «انتظر»؛ خب برابر شدند. روایت جعفی ولو سند ندارد اما می‌گوید: ثواب انتظار بیشتر است؛ خب در همین که می‌گوید: ثواب انتظار بیشتر است، آن بیشتری را «مَن بلغ» می‌گیرد. می‌گوید: «بلغکم شیءٌ من الثواب» که او دارد می‌گوید: ده تا، او می‌گوید: پانزده‌تا؛ آن پانزده‌تا که اضافی است «بلغکم». می‌گوییم‌: این پنج تا که به ما نرسید، او می‌گوید: ده تا، او هم می‌گوید: پانزده‌تا؛این پنج تا «بلغکم». پس «مَن بلغ» همین اضافی ثوابی که اسماعیل جعفی می‌گوید: «شیءٌ من الثواب»؛ اخبار «مَن بلغ» می‌گیرد و استحباب به نحو افضلیت ثابت شد.

 

برو به 0:39:25

ظریف و دقیق فرمودند: «فإنّ الأفضلیة أيضاً زيادة الثواب، و هي شي‌ء من الثواب بَلَغَنا.» پس ما با همین اخبار «مَن بلغ» می‌توانیم افضلیت را ثابت کنیم. «مع أنّ غاية المنع» کسی بیاید جلوی ما را بگیرد اجازه ندهد که اخبار انتظار را افضلیت دهیم، «غایة المنع» از ترجیح اخبار مماثل «جعل الروايتين دالّتين علىٰ استحباب الكلّ» می‌گویید: دو تا روایت است؛ هم مماثلت مِن جهةٍ درست است، هم تعجیل مِن جهةٍ درست است؛ ترجیحی هم در کار نیست. «لا ترجيح التعجيل علىٰ الإطلاق.» از آن طرف هم نمی‌تواند بگوید: تعجیل مطلقاً مرجح است. پس علی ای حال باید سهم کنند؛ دو تا مستحب است باید سهم کنند؛ مماثل می‌گوید: سهم من را بده، من هم مستحب هستم؛ تعجیل می‌گوید: خب سهم من که تعجیل هستم هم بده. اگر تعجیل بیاید مطلقاً سهم خودش را بگیرد یعنی مماثلت را کنار گذاشته‌ است. برای این که سهم او را کنار نگذاریم، ترجیح علی الاطلاق به تعجیل نمی‌توانیم بدهیم. پس استحباب الکل به نحوی که سهم به آن‌ها بدهیم، «لا ترجیح التعجیل علی الاطلاق» که لازمه‌اش این باشد سهم مماثلت کلاً کنار برود.

همه‌ی این‌ «مع»ها برای چیست؟ برای این است که بخواهند تا آخر کار افضلیت را ثابت کنند. افضلیت مماثلت را می‌خواهند اثبات کنند. «مع أنّ التأخير إلى المماثل، لا يظهر له وجه إلّا رعاية المماثلة» می‌گویند: وقتی روایت می‌گوید: مماثل را مراعات کن یعنی چه؟ هیچ وجهی دیگر در آن به ذهن نمی‌آید جز همین مماثلت «إلا رعایة المماثلة و الأقربيّة إلى الفائت» مثل خودش باشد حتی وقتش. خب اگر این طور شد «بخلاف التقديم في النهار» وقتی در روز می‌خوانید مماثلت که نیامد، چه چیزی در آن احتمال می‌دهید؟ «فإنّه يحتمل فيه عدم خصوصيّة للتعجيل هنا» در این که در روز می‌خوانید، تعجیل خصوصیت خاصی نداشته باشد که حتماً در روز بخوانی. این یعنی مخالفت! یعنی همانی که صاحب جواهر … این جاست که می‌گویند: «فإنّه يحتمل فيه عدم خصوصيّة للتعجيل هنا» اگر مخالفت را فرض نگیریم «خِلفةً»؛ دوام بر صلاة را قبلاً بحث کردیم. «و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه لمكان عدم الصارف الذي هو النوم» روایت تعجیل چه می‌خواهد بگوید؟ می‌گوید: تعجیل خصوصیتی ندارد. من چرا می‌گویم روز بخوان؟ برای این که ممکن است شب دوباره خسته شدی، خوابت بیاید و فوت شود. پس چون شب مظنه‌ی نوم و خستگی است، منِ تعجیل نمی‌گویم تعجیل خصوصیتی دارد، برای دفع خستگی که شب هم نتوانی بخوانی و نوم مانع نشود می‌گویم: روز بخوان به خلاف مماثلت که دقیقاً با شب کار دارد. می‌گوید: شب و مماثلت مطلوب من است اما آن که می‌گوید: روز بخوان، می‌گوید: من عاشق تعجیل نیستم، چون اگر تا شب صبر کنی به خواب می‌روی می‌گویم: روز بخوان. می‌گویند: «فإنّه يحتمل فيه عدم خصوصيّة للتعجيل هنا و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه لمكان عدم الصارف» روز صارف نداری، سرحال هستی «الذي هو النوم» به خلاف شب که صارف دارد که نوم است «فله في النهار الاشتغال بجميع ما يعنيه» همه‌ی کارهایش را انجام می‌دهد که یکی نمازهایش است. «و منه القضاء.» اما شب صارف دارد که خواب است؛ خسته می‌شوی به خواب می‌روی نمی‌توانی برسی. این وجهی که آخر کار فرمودند اشاره‌ای به آن مسأله‌ی مخالفت نکردند یعنی این جا شایسته است آن را زنده کنیم که «یحتمل عدم خصوصیة للتعجیل» درست است اما «یحتمل خصوصیة للمخالفة» یعنی همین طوری که شما می‌فرمایید: شب بودن و مماثلت خصوصیت دارد احتمال دارد مخالفت و به خصوص در روز به جا آوردن و عقب نینداختن هم خصوصیت داشته باشد. چرا؟ به خاطر این که مصداق آیه شریفه شویم «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً»[5] داری «خلفةً» را مراعات می‌کنی، مخالفت در روز را داری انجام می‌دهی و مصداق « الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُون»[6] می‌شوی. پس چه بسا نفس‌المخالفة هم باشد ولی ایشان این را مطرح نفرمودند.

شاگرد: استدلالشان فقط تقدیم فی النهار را می‌گیرد.

استاد: بله یعنی چون لیل مانع است و نوم صارف است فقط در نهار را می‌گیرد.

تمام این‌ها برای جمع کردن شواهد بر این است که مخاطب ایشان دلش جمع شود که انتظار افضل است.

شاگرد: این آخری که اصلاً افضلیت را نمی‌گفت؛ فقط می‌گفت: که آن افضل نیست.

استاد: می‌گویند او می‌گوید که شب، شب، شب اما این می‌گوید: تعجیل! تعجیل یعنی چه بسا شب خواب بماند. پس معلوم است آن کسی که روی خصوصیت شب تاکید می‌کند، جهتِ خاصِ شب بودن منظورش است اما تعجیل که می‌گوید: روز بخوان، روز بودن منظورش نیست، صرف این که آفت پیش نیاید منظورش است. این «مع» در یک کلمه این بود.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

کلیدواژگان: جهة مماثلة در قضاء نوافل/ جهة مسارعة در قضاء نوافل/اخبار من بلغ/ صحیح و ضعیف عند القدماء/ صحیح و حسن و موثق و ضعیف عند المتأخرین/اسماعیل جعفی.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 167‌-168

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 305‌

[3] همان، ص 304

[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 276‌

[5] سورة فرقان، آیة 62

[6] سورة معارج، آیة 23

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است