مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 31
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٣١: ١٣٩۵/٠٩/١٧
سؤال : گاهی از یک خطاب، حکم وضعی میفهمیم و گاهی با نگاه به عالم جعل تشخیص میدهیم که «اقصر الطرق» وضع است. در این صورت صرف این تشخیص کافی نیست، بلکه نیازمند اثبات آن از ادله هستیم یا این که از یک سری احکام تکلیفی به صورت انتزاعی حکم وضعی را انتزاع میکنیم؟ آیا مقصود شما این است که از دلیلی، وضعی بودن ثابت می شود یا اینکه از مجموعه ای از احکام انتزاع میکنیم؟
جواب : مقصود من جایی نیست که یک حکم وضعی را از لسان دلیل انتزاع میکنیم . بلکه مقصودم این است که یا به نص یا به اجماع اصل وجود چنین حکم وضعی، قابل انکار نیست.
مثلا احرام، حالتی است که محرم باید از آن حال بیرون بیاید و محلّ شود. شما اسم این را حکم وضعی میگذارید. یعنی دو حال داریم:شارع گفته است «تجنَّب عن الاستظلال و الصید و …» و بعد از این مثلاً 25تکلیف می گویید اسم همه این ها احرام است اما یک حالت هم این است که اصلا شارع برای وقتی که تلبیه می گویی یک حال به نام احرام قرار داده است مثل تطهّر . شارع می گوید تو محرمی و بعد می گوید محرم چه احکامی دارد.
بنابراین این طور نیست که ابتدا یک حکم وضعی را استنباط کنیم؛ بلکه باید اصل آن حکم وضعی مسلّم باشد، و ما در مقام تحلیل این گونه تحلیل کنیم. مثلا اصل اینکه نماز داریم امر مسلمی است ؛ شارع این اجزاء و شرائط را قرار داده است . آیا جزئیت رکوع برای نماز مورد اتفاق است؟ اصل آن مسلم است. در این فضا برمی گردیم تحلیل ثبوتی میکنیم. چیزی از جیب خودمان در نمی آوریم . در این جاست که ملاحظه می کنیم که «َاقصر الطرق» چیست؟ آیا اقصر الطرق این است که وضع مقدم است یا این که خیر؛ تکلیف مقدم است. قبلاً عرض کرده ام که گاهی تکلیف مقدم است . «اقصر الطرق» همیشه وضع نیست بلکه مواردی پیش می آید که با دید عقلائی ، تکلیف مقدم است .
سؤال : مناسبت اقتضا می کند که اول وضع باشد و بعد تکلیف.
جواب : من در ذهنم هست که جاهایی بوده است که تکلیف مقدم است . در کفایه در بحث حکم وضعی، مواردی را بررسی کردیم که در آنها تکلیف مقدم است.
برو به 0:05:07
ردّ جدّی آخوند بر نظریه انتزاعی بودن احکام وضعی
در برخی مباحث، علما بر گردن همه طلبه ها حق دارند[1]. یکی از آن موارد بحث حکم وضعی آخوند در کفایه است. با اینکه ایشان شاگرد شیخ هستند و شیخ هم در رسائل شاید نسبت به انتزاعی بودن احکام وضعی تعبیر به اتفاق داشتند اما مرحوم آخوند، محکم این قول را رد میکنند. اگر انتزاعی بودن احکام وضعی در فضای کلاس باقی میماند، خیلی لوازم داشت که آن ها مشکلاتی را ایجاد می کرد.
در بحث نیابت صبی در حج ، صاحب جواهر[2] عبارتی دارند:
و حيث كان المختار عندنا صحة عمله لكن على وجه التمرين لا على كيفية أمر المكلف بالنافلة مثلا- لاختصاص ما عدا ذلك بالمكلفين، لأن الحكم الشرعي خطاب الله المتعلق بأفعالهم من غير فرق بين خطاب الوجوب و الحرمة و الندب و الكراهة، بل لا يبعد إلحاق خطاب الإباحة بها، و ان عدم مؤاخذة الصبي لارتفاع القلم عنه كالمجنون، لا لأنه مخاطب بالخطاب الإباحي، نعم لما أمر الولي بأمره بالعبادة و كان الظاهر من هذا الأمر إرادة التمرين كان هو أيضا مأمورا بما أمر به الولي من التمرين بناء على ان الأمر بالأمر أمر لكن على جهة ذلك الأمر ، فيكون عمله على جهة التمرين مشروعا- كان المتجه عدم صحة نيابته عن الغير، ضرورة اختصاص جهة التمرين به و ان استحق هو عليه الثواب من هذه الجهة، بل يجوز إهداؤه إلى الغير بإذن الولي أو مطلقا كما هو الأقوى، لاختصاص دليل الحجر في غير ذلك، لكن لا يقع منه بعنوان النيابة عن الغير المخاطب بالفعل لنفسه وجوبا أو ندبا،
این جا محل تردد بود لذا روی این استدلال جلو رفته اند که صبی نمی تواند نیابت کند . اما در همین جلد در ابتدای کتاب حج دارند[3] :
[الشرط الأول كمال العقل و البلوغ]
الأول كمال العقل و البلوغ، فلا يجب الحج على الصبي المميز و غيره و لا على المجنون المطبق و الأدواري الذي تقصر نوبته عن أداء تمام الواجب أومأ في حكمه إجماعا بقسميه، و نصوصا و حينئذ فلو حج الصبي و لو قلنا بشرعية عبادته أو حج عنه الولي أو عن المجنون على الوجه الذي تعرفه إن شاء الله لم يجز عن حجة الإسلام إجماعا بقسميه
این جا این طور فرموده اند؛ امّا بعد از چند صفحه در صفحه 234 دارند:
و على كل حال، فلا إشكال في أنه يصح إحرام الصبي المميز و إن لم يجب عليه بناء على شرعية عبادته
از جهت فضای فقه، این عبارت مشکلی ندارد؛ امّا مقصود من چیز دیگری است؛ مختار ایشان تمرینیت بود اما در این جا چه اتفاقی افتاد؟ یعنی اگر این “بناءً” را نگویند، روی مبنای خودشان چه توجیهی برای این مسأله دارند؟ آن جا در مقام ردّ نیابت صبی می گویند بنابر مختار ما که تمرینیت است، نمی شود. اما این جا که عدلی ندارد می فرمایند بنا بر شرعیت . خب بنای شما چه شد و بنابر مبنای خودتان چه چیز می فرمایید؟
در ادامه[4] علت عدم صحت نیابت صبی را می فرمایند:
نعم لما أمر الولي بأمره بالعبادة و كان الظاهر من هذا الأمر إرادة التمرين كان هو أيضا مأمورا بما أمر به الولي من التمرين بناء على ان الأمر بالأمر أمر لكن على جهة ذلك الأمر ، فيكون عمله على جهة التمرين مشروعا
می فرمایند عبادت صبی تمرینی است اما تمرینی که مشروع است؛ بدعت و حرام نیست. این را از «مرو صبیانکم[5]» فهمیده ایم ( امر به امر ) . اگر ولیّ، او را امر نکرد آیا حج او صحیح است؟ بر صحت حج او اتفاق است و تنها در شرطیت اذن ولی اختلاف دارند.
در صفحه ٢٣۴فرموده اند:
« يصح إحرام الصبي المميز و إن لم يجب عليه بناء على شرعية عبادته، نعم لابد من اذن الولی بذلک»
می فرمایند- البته بعدش خدشه می کنند -چون صبی محجور است و حج مستلزم تصرف مالی است باید ولی او اذن دهد. پس اذن ربطی به حج او ندارد.
برو به 0:11:49
در اینجا اصل تمرینیت را منوط به امر ولی میدانند در حالی که آن جا میفرمایید که تنها اذن لازم است. خب اذن میگیرد اما ولی او را امر نکرده است . در اصل و ندبیت حج او ، امر ولی بما هو ممیز لازم نیست. امر صبیان که در روایت آمده است برای جایی است که اعمال حج را بلد نیست پس به معنای یاد دادن و توضیح دادن است ؛ بگویند که فلان طور انجام بده و نیازمند رهبری است.
بنابراین صاحب جواهر روی مبنای خودشان در دفع صحت نیابت طفل ممیز به تمرینیتی که مربوط به طفل غیر ممیز است استدلال می کنند. چون تمرینیت را ناشی از امر میدانند اما در صحت احرام ممیز اسمی از مبنای خودشان نمی برند و فقط می گویند بناءً علی شرعیة عبادته!
این تذکر جا دارد که باید جایگاه صاحب جواهر و عظمت ایشان را در نظر داشته باشیم که ایشان یک عمر در فقه زحمت کشیده اند.
رمز افضلیت مداد العلماء من دماء الشهداء
حاج آقا می فرمودند که رمز این که مداد علما افضل از دماء شهداست این است که کأنه شهید جوهره بدنش را می دهد اما عالِم جوهره جانش را می دهد. یعنی جان باید ذوب شود در اثر فکر و تحقیق که مداد آن را روی کاغذ بیاورد. مداد عالِم، جوهره جانش است.
شاگرد: شاید مقصود صاحب جواهر این باشد که تمرینی مشروع است، یعنی از این امر به امر و تمرین دادن او می فهمیم که یک نحو شرعیتی هم دارد.
استاد: این یعنی تمرین او مشروع است حالا صبی آمد و تمرین کرد و تلبیه گفت آیا محرم می شود؟ خیر. چون تمرین آن مشروع بود. تمرین احرام کردن بدعت نیست اما آیا احرام را هم می آورد؟ اگر احرام را بیاورد شرعی می شود . لذا خودشان در بحث استحباب احرام، نگفتند تمرینی بلکه فرمودند «بناءً علی شرعیة عبادته».
بعضی از چیزهایی را که می خواهم بگویم خجالت میکشم و به دهان من نمی آید اما خب در فضای طلبگی و فضای کان و یکون و عبارات هستیم.
برو به 0:19:39
کسی که مبنای غلطی را انتخاب می کند، مجموع عباراتش را که میبینید مجبور می شود گاهی این طرف برود و گاهی آن طرف. وقتی مجموع جواهر را دقت میکنید میفهمید که بعضی جاها خودشان میبینند که مطلب اصلاً نمی شود و مناسبت ندارد. اما وقتی مبنای محکمی را صاف کنیم و همه جا آن را به کار ببریم به مشکل بر نمیخوریم. چه قدر رهزن است که بگوییم «اقیموا الصلاة» ظهور در بالغین دارد. با این استظهار، دستگاه عظیمی از خطابات و اطلاقات را از دست خودمان میگیریم. به خلاف آقای حکیم که ایشان بر مبنای اطلاقات، قائل به شرعیت عبادات صبی شده اند. به همین خاطر به مشکلی بر نمیخورند و خیلی جلو رفته اند. لذا برای صبی کاخ عظیمی از اطلاقات به پا کرده اند.
شاگرد: اگر صبی احرامش را بشکند آیا کفارات و آثار شکستن احرام میآید؟
استاد: این در مورد غیر ممیز هم مطرح شده است و بحث فرموده اند. در این مورد تکلیف به معنای ترتب عقاب نسبت به صبی نیست. اما به این معناست که از احرام خارج نمی شود ؟ چرا . جالب این است که میگوییم حج او منعقد است و محرم هم شد و در همان حال صبا، تا اعمال را انجام ندهد از احرام خارج نمی شود.
از طرف دیگر شرطِ خروج از احرام، خواندن نماز طواف است. نماز طواف نیازمند وضو است پس باید ملتزم شویم که وضوی صبی تمرینی نیست. این جا به جهت نص مجبورند بگویند که شرعی است.در عبارات صاحب جواهر بود که تمرین صبی مانند تمرین دادن حیوانات علی بعض الاعمال است ؛ اگر تمرین صبی این طور است چه اثری می خواهد بر آن بار شود. با این نظر چه طور صبی میخواهد وضو بگیرد و چه طور می خواهد نماز بخواند؟ چه طور با این نماز از احرام بیرون میآید؟
شاگرد: با امر ولی، این اعمال را انجام می دهد و از احرام خارج می شود.
استاد: امر ولی در غیر ممیّز است. اصلا جالب این است که در صبی ممیّز امر نمیخواهد. نهایتاً چون میخواهد در اموالش تصرف کند و مسافرت برود میگویند محجور است. برای انجام حج اذن نمیخواهد، ممیّز است و عبادت خداست و او هم به حد تمییز رسیده است و می تواند عبادت خدا را انجام دهد. چرا اذن ولی بخواهد؟ چه برسد به امر ولی. در حالی که امر یصدر من الولی و اذن یصدر من الصبی. البته در عروه[6](١۵.١٠) دارند که در حج بذلی معلوم نیست اذن معتبر باشد. بله اگر کار مالی بود معتبر بود اما اگر حج بذلی بود -کسی تمام خرج حج صبی را بذل کند- در این جا بلا ریب اذن نمی خواهد. چون ذره ای از مال خودش را خرج نمی کند و حج هم میرود. بله اگر دیگری بیاید و احتمال مفسده و خطر باشد امر دیگری است. اما بحث در مورد محض حج است و آن است که اذن نمی خواهد.
در غیر ممیّز بحث هست. حکم وضعی احرام بر او میآید. بچه در قنداق هم محرم میشود و اگر اعمال را درست انجام ندهید از احرام بیرون نمی رود. در غیر ممیز، قوام کار شرعی است اما شرعیت آن به کار ولی است. یعنی اولِ احرام، اگر ولی نیت احرام نکند، احرام برای همان طفل صغیر هم نمیآید. نماز را او می خواند و نیت را او می کند؛ در یک کلمه: حکم وضعی احرام برای صبی غیر ممیز به جهت اعمال شرعی ولی است. یعنی ولی با نیت و حساب، اعمال شرعی را انجام می دهد و طفل را از اول تا آخر می برد و از این حکم وضعی او را خارج می کند. این طور نیست که بگوییم کار ولی تمرینی است. بلکه احرام برای او می آید و با اعمال شرعی از احرام خارج می شود. اما در ممیّز، خودش با اراده خودش صحیحاً محرم می شود و با اعمال خودش از احرام صحیحاً بیرون می آید. خب چه طور تمرین است؟ در غیر ممیّز، ولی کار را انجام می دهد اما در ممیّز احدی نگفته است که ولی باید اعمال او را انجام دهد. حتی اگر ولی انجام دهد برای او فایده ندارد بلکه خودش باید حتماً انجام دهد.
برو به 0:26:53
شاگرد: آیا برای کسی-حتی غیر ممیز– که در مشاعر و مواقف حاضر میشود از جهت نفس الامری بهره هایی هست؟ آیا برای او تقرب حاصل میشود؟
استاد: مهم مبنا است.
تفکیک بین صبی و صبیّه در احرام نتیجه تحلیل غیردقیق نفس الامر عبادات صبی
مرحوم نراقی-ملامهدی- فرموده اند: ولی میتواند صبی غیر ممیز را محرم کند و تا آخر می رود. صاحب مستند-ملااحمد نراقی- فرموده اند که ما اهل قیاس نیستیم. ولیّ نمی تواند صبیه را محرم کند. روایات می گوید صبی محرم می شود. در مستمسک[7] فرموده اند:
(مسألة 2): يستحب للولي أن يحرم بالصبي غير المميز بلا خلاف، لجملة من الأخبار . بل و كذا الصبية، و إن استشكل فيها صاحب المستند .لاختصاص النصوص بالصبي و إلحاق الصبية به محتاج إلى دليل مفقود. و ربما استدل عليه بما تقدم من روايتي إسحاق و شهاب و في المستند: «فيه نظر، لعدم دلالتها على وقوع الحج عن الصبية، بل و لا على وقوع الحج من الصبي، لجواز أن يكون السؤال عن وجوب الحج فأجاب بأنه بعد الاحتلام و الطمث، لا أن يكون السؤال عن الحج الواقع حتى يمكن التمسك فيه بالتقرير …
روی مبنای شرعیت عبادات صبی، راحت تر میتوان جواب مرحوم نراقی را داد زیرا در صورت شرعی بودن مطلقا شامل صبی و صبیة میشود. اما اگر عبادات صبی را تمرینی دانستید و با دلیل خاص گفتید احرام صبی درست است، برای صحت احرام صبیه باید دوباره دلیل اقامه کنید. یعنی مبنایی که روی نفس الامر اتخاذ نشده است، این قدر دست و پا گیر است.
شاگرد: عرض من این است که طبق نفس الامر ، شاید نسبت به افرادی که تعقل هم ندارند می توان گفت ملاک هست چرا که ملاک، کاری با تعقل شخص ندارد. بلکه به حضور شخص در یک مکان کار دارد. میل اصلی شارع این بوده که اشخاص به این مکان وارد شوند و هر کس به لحاظ حظّ وجودی اش از این مکان بهره ببرد.
استاد: برای طفل در قنداق، تمرینیت نیز معنا ندارد؛ ممکن است بگوییم که تعظیم شعائر است. به هر حال یک نحو تعظیم شعائر می باشد. اما زائد بر تعظیم شعائر، برای خود طفل هم ثواب دارد یا خیر؟ صاحب جواهر فرموده اند که برای خود طفل هم ثواب دارد ولو ثواب عمل تمرینی او باشد.
شاگرد: من بالاتر عرض می کنم که اصلا خود این ثواب داشته باشد و با تمرینیت اصلا کار نداریم؛ به لحاظ نفس الامری این کار دارای ثواب است.
استاد: بخواهم فرمایش شما را بگویم مثال امروزی می زنم؛ بچه ای که مریض شده است خودش نمی فهمد که مریض است اما می گویند او را زیر نور این لامپ قرار بده تا نور این لامپ او را خوب کند. کأنّه شارع می گوید که این بچه را ببر در حج و مسجد الحرام و طواف، نور بر او می تابد و او بهره مند میشود.
شاگرد: این که نیت را شرط می دانیم در عبادات … .
استاد: نیتِ ولیّ قوام کار او است و لذا اگر ولی نیت نکند، اعمال باطل است یعنی اگر وقت طواف از جانب او نیت نکند با اینکه وقت احرام نیت کرده است، طواف طفل باطل است. و لذا عرض کردم که خروج از احرام او به شرعیت عبادت ولیّ است؛ به ضمیمه ای که برای عمل صبی مکمل شده است. اما صبی ممیز هیچ کدام از این ها را ندارد و همه کارها را خودش انجام می دهد. لذا فقیه وقتی به این نگاه می کند چاره ای ندارد که بگوید این صبیِّ ممیز- خودش اقدام کرد، خودش محرم شد، خودش نماز خواند و وضو و طواف و سعی را بجا آورد -باید اعمالش شرعی باشد تا حکم وضعی احرام بیاید و به وسیله ی همان کارهای شرعی از احرام خارج شود.
در این فضای بحث، اتخاذ مبنای تمرینیت با این شواهد مخالف-و محکم بودن مبنای شرعیت- عجیب است. این که بعض نصوص دال بر تمرینیت است – رفع القلم و غیره – لسانش چیز دیگری است.[8]
شاگرد: تمرینیت یک امر تکوینی است و یک زمانی شروع می شود و تمام می شود. مثلا صبی ممیز خودش میفهمد که چه زمانی تمرین است و چه زمانی جدی است.
استاد: ایشان میفرمایند که صبی به خصوص اگر خوش فهم باشد و از سنین پایین شروع کند به نماز خواندن ، با فاصله شاید 6 ماه ، دیگر همه چیز را بلد است و دیگر نیازی به تمرین ندارد و تمرین او لغو می شود. این هم حرفی است و ممکن است در مقابل بگویند که تمرین هم مراتب دارد و تشکیک بردار است.
برو به 0:37:32
با مجموع این بحث ها اگر ما همه این موارد و قرائن را کنار هم بگذاریم و همه را با هم نگاه کنیم و همه مواضع را کنار هم بگذاریم ، ناظر جدید به اطمینان می رسد که عبادت صبی تمرینی نیست و شرعی است و هرچه بخواهد ذهنش را بگرداند و جاهایی را توجیه کند نمیتواند( ذهنش بر نمی گردد از مبنای شرعیت ). یعنی واقعا بحث، شواهد قویی دارد که انسان مطمئن می شود که عبادات صبی شرعی است و این مبنا در جاهای مختلف بسیار فایده دارد.
متن بهجه الفقیه
مسألة: الصبيّ المتطوّع تطوع یعنی داوطلبانه . از همین معنای لغوی استحباب برداشت می شود. چون واجب نیست و او داوطلبانه فعل را انجام میدهد.
بوظيفة الوقت بناء علىٰ شرعيّة عباداته، إذا بلغ بما لا يبطل الطهارة اگر در اثنای نماز به انزال بالغ شد نمازش باطل است. معقول و ممکن است انزال به جهت مرض یا استرس یا خوف شدید در وسط نماز واقع شود. اما دو اماره دیگر مطرح است: انبات و سن. البته در مورد انبات، ذهن من درگیر بود که چطور وسط نماز به انبات بالغ میشود؟ برایم جالب بود که محقق ثانی در جامع المقاصد مطابق دأب فقهاء، انبات را هم فرموده بودند و بعد خودشان اضافه کرده بودند که این فرض بعیدی است. این را که دیدم آرام شدم.
و الوقت باقٍ، فهل يستأنف صلاته كما حكي عن «المدارك» النسبة إلى «الخلاف» و أكثر الأصحاب؛ این اکثر الاصحاب مئونه می برد. آیا واقعاً اکثر اصحاب به این بیان فرمودهاند که یستأنف؟ أو يمضي فيها؟
وجه الأوّل [أنّ] الإيجاب أمر جديد لا يجزي عنه المندوب تماماً ؛ وقتی که تماماً به امر ندبی عمل را بجا آورده و بعد از اتمام صلاة به امر ندبی، در وقت بالغ شده باشد و لا بعضاً، …
شاگرد: بنا بر فرمایش شما این شخص، طبیعت را آورده است و ما کاری نداریم که واجب بوده است یا مستحب. وجوب و ندب در این جا نیست.
استاد: ایشان و حاج آقا رضا هم این را گفته اند و مولی طبیعت خواسته است، حالا هم او آن را آورد. یک طبیعت را که دو بار نمی شود موجود کنند، لذا طلب الحاصل است.
بله آن موجود را نمی شود موجود کنند اما دو فرد طبیعت را می توانند که موجود کنند. چرا ما سراغ استدلالی میرویم که دست و پای بحث بسته شود. شما میگویید طلب الحاصل است یعنی بعداً هم حتی برای صبی، شرعی نیست که تحت عنوان افضل، نمازش را دوباره بخواند. طلب الحاصل محال است؟ من بعدا عرض می کنم چرا طلب الحاصل است؟ آمر، کارش با طبیعت است. طبیعت هم اگر یک فردش آمد حاصل میشد اما ایجاد فرد دیگر برای همان طبیعت که محال نیست. « یختار الله احبهما الیه[9] » . فرادا نماز خواندید و بعد یک فرد دیگر از این طبیعت را به صورت جماعت ایجاد میکنید. حضرت هم فرمودند مانعی ندارد؛ یختار الله احبهما.
ما می گوییم فرد ندبی این طبیعت را تا ساعت 2، ایجاد کن و ساعت 3 فردی دیگر را ایجاد کن اما وجوباً. چه مانعی دارد؟ فرد دیگری است. می خواهم بگویم قول به طلب الحاصل، در مقام دارای اشکال است.
شاگرد: مولی طبیعت را خواسته است و ندبی یا وجوبی بودن در طبیعت نخوابیده است.
استاد: اگر دو امر هم بوده باشد همین حرف را می زنید ؟ فرض این است که دو امر داریم. مولی نمیتواند یک« اقیموا » بگوید که هم وجوبا باشد و هم ندبا . لذا یک « اقیموا» وجوبی برای بالغین است و یک «اقیموا» ندبی برای غیر بالغین است. حال وقتی صبی بالغ شد، اقیموا وجوبی برای او بالفعل میشود. حال چه منافاتی با اقیموا ندبی دارد؟ این را فکر کنید.
این توضیحی برای فرمایش آن ها است و لو فرمایش شما مبنای خوبی است و همان طور که عرض کردم حاج آقا رضا هم فرموده اند اما ذهن آن ها این است که دو امر وجود دارد؛ صاحب جواهر صریحا فرموده اند که «اقیموا الصلاة»در قرآن برای بالغین است و « اقیموا » برای صبی امری جداست که ندبی است . دو امر به طبیعت تعلق گرفته پس دو فرد جداگانه می خواهد؛ مکلفٌ به، جدا می باشد.
[1] از جمله مواردی که حق برگردن طلبه ها هست ، بحث های حاج آقا رضا صاحب وقایة الاذهان ، در بحث استعمال لفظ در اکثر از معنی، می باشد.
[2] جواهر الکلام،ج ١٧ ص ٣۶١
[3] جواهرالکلام،ج ١٧ ،ص٢٢٩
[4] همان،ص ٣۶١
[5] الکافی،ج 3، ص 409
[6] المستمسک ج10ص 15-١۶
[7] همان ،ص ١٩
[8] . شاگرد: شهید اول ظاهرا قائل به شرعیت شده اند.
استاد: من دیدم که علامه و شهید همه قائل به تمرینیت شده اند. در دروس ظاهرا دیدم که تمرینیت بود. شاید جای دیگر فرموده باشند.
شاگرد: در بحث صوم میفرمایند.
شاگرد ٢: شهید در بحث طهارت صبی، تمرینیت را دارند.
استاد: من دیده بودم در دروس و مطمئن بودم.
[9] الکافی، ج3،ص379
دیدگاهتان را بنویسید