مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 30
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٣٠ : ١۴٠٠/٠٨/٢٣
دیروز می خواستم نکته ای را در مورد چهارشنبه عرض کنم که کلا از ذهنم رفت. در استظهار صاحب وافی از روایت اسحاق بن عمار گفتم که با استظهار مرحوم سید دو جور است. در حالی که دو جور نیست. اشتباه لحظه ای بود. روایت قبل و بعد آن در ذهن من آمد. این تذکر واضح هم بود. اما در عین حال عرض کردم که اگر بعدا برخورد کردید، بدانید که اشتباه لحظه ای بود.
نکته دیگر هم این بود که آقا فرمودند در روایت محمد بن قیس که در نرم افزارها به صورت «من وسط النهار او آخرِه» اعراب کرده اند، با پی جویی هایی که ایشان کرده اند ظاهرا تنها به یک نفر بر می گردد؛ به یک چاپ بر می گردد که اعراب کرده اند. بقیه محققینی که این کتاب ها را چاپ کرده اند و تحقیق کرده اند این اعراب ها را نگذاشته اند. این هم تذکری بود که آقا بعد از مباحثه فرمودند.
نکته ی دیگری هم که آقا الان فرمودند این بود که اصول عقلائیه در اختلاف نسخ چه می شود؟ باید یک وقت مفصل تری در مورد آن صحبت کنیم که رویکردهای خود عقلاء در اجرای آن اصول متفاوت است. و این مبانیای که دارند اگر در یک جایی حتی یک مبنای آن اصول عقلائیه ضعیف شود؛ در بناگذاری و در دِیدَن قرار دادن ضعیف شود، حِکَم دیگر و مبانی دیگری برای همان اصول هست که آن اصول کار خودش را انجام می دهد. لذا است که عقلاء از آن اصول دست بر نمی دارند. مطلبی که جلوتر چندبار عرض کردم که نافع است، این است: وقتی می گویند حکم عقل؛ حکم عقل در یک قضیه منفرده برای خودش یک موضوع است. اما وقتی می گوییم بناء عقلا و دِیدن عقلاء، یعنی عقلاء ده ها حکم عقل را در نظر گرفته اند و بین همه آن ها سبک سنگین کرده اند و خروجی آن این است که یک بنائی می گذارند. بین آن ها کسر و انکسار می کنند. و لذا بناء عقلاء با صرف این احتمالات از دستشان گرفته نمی شود. چرا؟ به خاطر این که در بناء گذاری چند ملاحظه را مد نظر دارند. این خلاصه آن است. ان شالله بعدا مفصل تر آن را عرض می کنیم.
نکته دیگر مساله ای بود که مرحوم سید فرمودند: «و منها: ما رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار[1]». البته من که به فوائد الرجالیه ایشان مراجعه کردم ایشان راجع به «ابان بن عثمان» مطلبی نگفتند. ولی در مجموع –قبل از این که من این دو تا را پیدا کنم که الان می گویم- احتمال این که موثق بودن روایت در ذهن مرحوم سید بحر العلوم – که می گویند ما رواه الشیخ فی الموثق- به خاطر ابان باشد، در ذهن من صفر است. یعنی اصلا احتمالش نیست که ایشان بگویند به خاطر ابان موثق است. شما مراجعه کنید و ببینید.
شعر ایشان معروف است –نمی دانم نسخه آن چاپ شده یا نه- از مرحوم سید بحر العلوم این شعر بسیار معروف است:
قد أجمع الكلّ على تصحيح ما | يصحّ عن جماعة فليعلما[2] |
یکی از آن ها چه کسی است؟
جميل الجميل مع أبان | و العبدلان ثمّ حمّادان[3] |
«مع ابان»؛ ابان بن عثمان از اصحاب اجماع است. می گویند «قد اجمع الکل علی تصحیح..». با این حال بیایند و بگویند که به خاطر ابان، موثق است؟!
همان جا بحث کرده اند که آیا او ناووسیه بوده یا نه. در نسخه دیگر «کان من القادسیه» بوده که بعد «ناووسیه» شده است. بحث های مفصلی در مورد ابان دارند.
علی ای حال بینی و بین الله عرض می کنم، احتمال این که موثق بودن روایت از ناحیه ابان باشد، صفر است. این مطلبی است که در ذهن من است.
دو مطلب دیگر هم از مصابیح پیدا کردم. مصابیح الاحکام جلد اول، صفحه ٣۵۵؛ می فرمایند: «فی الصحیح عن ابان بن عثمان». جلد دوم، صفحه ٢۵٣؛ می گویند: «رواه الشیخ فی الموثق عن اسحاق بن عمار». یعنی در جای دیگری که اسم اسحاق را می آورند، می گویند موثق، و در جایی که صریحا می گویند «ابان بن عثمان»، می گویند صحیح.
این هم که بگوییم صحیح به معنای قبل از او است، خلاف اصطلاحات رایج علما است. عرض کردم که احتمال آن در ذهن قاصر من صفر است.
طبق چیزی که دیروز عرض کردم؛ طبق «والوجه عندی» که سید در فوائد الرجالیه –جلد اول، صفحه ٣٢٠- می گویند، خلاصه اسحاق بن عمار یک نفر است. اشتباه شده که او را دو نفر گرفته اند. آن یکی هم موثق است.
بنابراین حاصل عرض ما این است که «موثقی» که در این جا نوشته اند، روی حساب حدس ما قبل از وقتی بوده که «الوجه عندی» نزدشان صاف شود. اگر فوائد را ببینید برای وقتی بوده که روایت او را تابع اخس می دانستند. لذا فرمودند «فی الموثق». و الا طبق «والوجه عندی» باید تعبیر کنند «فی الصحیح». کما این که بسیاری از علمای حالا، همین روایت اسحاق بن عمار را صحیحه می گویند؛ فی صحیحه اسحاق بن عمار؛ رواه اسحاق بن عمار فی الصحیح. برای متاخرین صاف است که این روایت صحیح است و از حیث سند مشکلی ندارد.
شاگرد: تاریخ تالیف کتب چه زمانی است؟
استاد: آن برای من معلوم نشد.
برو به 0:06:39
به بحث خودمان بر گردیم. عرض کردم که روایت اسحاق بن عمار چهار بحث داغ رویت هلال در طول تاریخ فقه را سامان می دهد و شامل همه آن ها هست. اولین بحث، مساله عدد بود. دومین بحث که برای قرن یازدهم است، رویت قبل از زوال بود. سومین آن هم حدود شصت سال پیش داغ شده بود، مساله اشتراک افق است. چهارمین بحث هم که زیر بیست سال است که داغ شده، مساله تلسکوپ و چشم مسلح است. این روایت شریفه هر چهار مورد را دارد و علماء می توانند به آن استدلال کنند.
«لا تصم الا ان تراه»؛ روی استدلالی که می گویید ممکن است، دارد روایت عدد را نفی می کند. هیچنین رویت به تلسکوپ را نفی می کند. این قسمت اول. بعد فرمودند:
«فان شهد اهل بلد آخر»؛ اهل بلد آخر، عدم لزوم اشتراک افق را ثابت می کند. یعنی لزوم اشتراک افق که مشهور قائل بودند را رد می کند.
«فاذا رایته وسط النهار فاتمه»؛ این هم رویت قبل از زوال را اثبات می کند که باز خلاف مشهور است. پس از دو قسمت آخر روایت، خلاف مشهور را استفاده کرده اند. قسمت اول روایت، دفه روایت عدد است که بحث آن جای خودش. به ذهنم آمد بعد از این که این مصباح مرحوم سید بحر العلوم را مباحثه کردیم، چند جلسه در مورد روایات عدد صحبت کنیم. حالا اگر مناسبت شد شاید زودتر هم عرض بکنم. خود روایات عدد از نظر کلاس فقه بحث خوبی دارد. بحث سنگینی است. ولی از نظر خروجی بحث، صدور فتوا و استقرار شهرت، صاف است. آن ها مطالبی است که الحمدلله همه می دانید.
به قسمت اول برگردیم.
ما رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد الله عليه السّلام: ثمّ قال:سألته عن هلال رمضان، يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان؟ فقال: «لا تصم إلّا أن تراه، فإن شهد أهل بلد آخر [أنّهم رأوه] فاقضه، و إذا رأيته وسط النهار فأتمّ صومه إلى الليل»[4]
«سألته عن هلال رمضان، يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان؟ فقال: لا تصم إلّا أن تراه»؛ اگر میخواهی برای ماه مبارک روزه بگیرید، باید آن را ببینید. پس این روایت میگوید که روز سی ام شعبان را باید بخوری. در پرانتز نکتهای را هم عرض کنم خوب است. یک بحثی دارند که اولی که آدم با آن مواجه میشود میبیند که خلاف ارتکاز است. آن بحث این است که نمیدانید که امروز اول ماه مبارک هست یا نیست؛ یوم الشک. میگویند به نیت ماه شعبان نیت کنید، اگر بعداً معلوم شد که ماه مبارک بوده، مجزی است. این فتوای مشهور است. خب اگر کسی نیت ماه مبارک کرد؛ جهلا یا هر چه که هست. مشهور میگوید که نه برای ماه شعبان واقع میشود و نه برای ماه مبارک. این روزه باطل است و باید قضا کنید. دلیلشان چیست؟ عدهای از روایات است.
خب او روزه گرفته و برای ماه مبارک هم روزه گرفته و معلوم هم شده که ماه مبارک است، باز شما میگویید وقتی معلوم شد باطل است. ما دلیل خاص داریم که این باطل است. خب این مقداری خلاف ارتکاز مسأله گویی و فقه است. لذا مرحوم سید در عروه بعد از اینکه این فتوای مشهور را فرمودند، دنباله ی آن فرع دیگری را اضافه کردند. سه-چهار صورت کردند و مرحوم آقای حکیم هم در مستمسک بحثهای خوبی دارند؛ در توضیح اینها و فرق و عدم فرق این موارد. آن تلاشها برای همین است. کانه انسان احساس میکند که در اینجا دارد یک خلاف ارتکازی صورت میگیرد. بحثش جای خودش است. این را نمیدانم کسی گفته یا نه. این احتمال در ذهن من آمده:
اساساً دلیل خاصی که آن جا میگوید اگر یوم الشک را به نیت رمضان روزه گرفتید، حتی اگر رمضان هم بود، باید قضا کنید، یک نحو اشاره به دفع روایت عدد دارد. آنهایی که طرفدار عدد هستند در این جهت محکم هستند. میگویند شعبان ٢٩ روز است و تمام. دیگر میخواهید چه کار کنید؟ فردای آن اول ماه مبارک است. چرا؟ چون «شعبان ناقص ابدا». این روایت کانه یک نحو سختگیری برای آن است؛ که بیست و نهم ماه مبارک نیست؛ در وادی آنها نرو. من به این برخورد نکردم اگر کسی را دیدید که فرموده باشند، به من هم تذکر بدهید. احتمالی است که در ذهن من آمد. لذا اگر محمل این روایات ناظر به دفع روایات عدد باشد، خلاف ارتکازی که ما میگوییم تمام نیست. یعنی نیت ماه مبارک کرده و بعداً هم معلوم شد ماه مبارک است، این چه مشکلی دارد؟! این روایت دارد میگوید باطل است. روایت محملی دارد. روایت دیگری هم میگوید صحیح است اما مشهور از آن اعراض کردهاند. اعراض مشهور در اینجا به چه خاطری بوده؟ اگر محمل روایت را به آن شکل گرفتید، این روایات با هم قابل جمع هستند. لذا مرحوم سید میگوید قصد امر فعلی بکند، قصد وظیفه بکند، تردد در نیت داشته باشد، تردد در منوی داشته باشد.
برو به 0:12:25
شاگرد: میتوان احتمال این بحث را تشریع گرفت؟ یعنی چون صوم یک امر توقیفی است.
استاد: آنکه ظاهر است. آن را که فرمودهاند. آن ظاهرترین احتمال است.
شاگرد: یعنی نه اینکه بخاطر روایت خاص نمیتواند روزه بگیرد بلکه به جهت تشریع
استاد: یعنی اگر صرف آن باشد، کسی که میخواهد نیت ماه مبارک کند میخواهد تشریع کند؟!
شاگرد: صوم به نیت شعبان موافق با استصحاب است بخلاف صوم رمضان که مخالف استصحاب است. اجازه نیاز دارد.
شاگرد٢: کسی که نمیداند الآن ماه رمضان است، نیت از او متمشی نمیشود.
استاد: اگر وارد آن بحث شویم بحث گستردهای است. من فقط اشاره کردم به چیزی که نگفته اند. شما اگر این بحث را ببینید شروح عروه مفصل بحث کردهاند. تردید در منوی و نیت دارند. آقای حکیم فرمودند که چه فرقی دارد. در همه کتب بحث گستردهای دارد. فقط چیزی را که من ندیدم گفتم. اگر شما مراجعه کردید و جایی دیدید، به ما هم بفرمایید محمل نصی که میگوید باطل است –لایقع من شعبان و لا من رمضان- چیست. احتمالاً ناظر به این باشد که روایت عدد جا نگیرد تا بگویند «شعبان ناقص ابدا».
فعلاً روایت عدد جای خودش. این هم این مسأله.
«لاتصم الا ان تراه»؛ باید هلال را ببینیم. خب اگر هلال را با تلسکوپ دیدیم مجزی هست یا نیست؟ این روایت صادق هست یا نیست؟ ملاحظه کردید که قبل از بیست سال به نظرم حتی یک نفر نباشد که فتوا داده باشد که به رویت با آلات مکبره و تلسکوپ و عین مسلح مجزی است. اگر پیدا شود خوب است ولی به گمانم قبل از بیست سال نباشد. بعد از آن فتاوا آمد و حاج آقا هم یک صفحه نوشتند. من هم در فدکیه تصویر دست خط ایشان را هم گذاشتم. یک صفحه نوشتند که با تلسکوپ مجزی است و فتوا دادند. عدهای هم مخالف بودند؛ هی رد و برگشت شد. در این بیست سال مطالب خیلی خوبی رد و بدل شد.
الآن هم تلاش ما این است که حرف هر کدام از طرفین را تصور کنیم و جلو برویم. هم تاریخ بحث را و هم دقائقی که باید از آنها صحبت شود.
شاگرد: اولین نفر ایشان بودند که به مجزی بودن فتوا دادند؟
استاد: آن چه که من یادم هست، بله. قبل از ایشان که کسی نبود. یا فتوای ایشان با دیگران همراه شده یا بعد از اینکه فتوای ایشان آمد و در محافل خصوصی سریع پخش شد، اگر هم بعضیها فتوایشان بود و فضا، فضایی نبود که آن را نشر دهند، نشر دادند. علی ای حال معلوم بود نحوه شخصیتی که ایشان داشتند، اینگونه میشد که وقتی فتوای ایشان میآید تأثیرگذار باشد. آن اوائل هم تحاشی داشتند که آن را بنویسند. اما وقتی مبادی بحث صاف بود، من عرض کردم که هیچ مشکلی ندارد… .
شاگرد: بین عامه این بحث تلسکوپ مطرح نبوده؟
استاد: در کتاب صوم حاج آقای زنجانی نقل کردهاند که من از کسانی که آن جا بودند شنیدهام که آنها اول با تلسکوپ پیدا میکنند و بعد با چشم نگاه میکنند. این را ایشان نقل کردهاند که اگر دیدند بله، اما اگر ندیدند نه. اما بحث استدلالی آن را نمیدانم. معمولاً اینها راجع به اینها خیلی مقاله دارند. من دنبال آن نگشتم. اگر پیدا شد شما بفرمایید که آدرس آن را ثبت کنیم و حالت تطبیق با حرف آنها هم باشد.
مسیر این بحث اینگونه بوده که اولین پاسخی که به آن داده شده همین روایت است. «الا ان تراه»؛ فرمودند که «تراه» یعنی رویت متعارف. چرا؟ بهخاطر اینکه کل فقه همین است. من عبارت را بخوانم. عبارتی که در ابتدا بوده را ملاحظه بفرمایید. در نرمافزار جامع فقه هست. کتاب چند نکته مهم درباره رویت هلال؛ صفحه ١٠:
«مشهور» در ميان مراجع اين است كه رؤيت هلال، بايد با چشم غير مسلّح باشد ولى بعضى از فقهاى معاصر قائل به كفايت مشاهده با تلسكوپ شدهاند.با دقّت در ادلّه ثابت مىشود كه- با احترامى كه به همۀ آراء مجتهدين مىگذاريم- اين رأى موافق با ادلّه و قواعد فقه نيست زيرا: اولا: در روايات متواتره معيار ثبوت ماه، رؤيت ذكر شده..[5]
یکی از آنها همین روایت است: «الا ان تراه»؛ باید ببینید. چند سطر بعد در همین صفحه عبارتشان این است:
و هنگامى كه سخن از رؤيت به ميان مىآيد منصرف به رؤيت متعارف است كه رؤيت با چشم غير مسلّح مىباشد، زيرا فقها در تمام ابواب فقه اطلاقات را منصرف به افراد متعارف مىدانند[6]
این عبارت از نظر بحث علمی بار وسیعی دارد. البته این در سال ٨٣ چاپ شده. شاید سال ١۴٢۵ باشد. آن زمان اول فارسی چاپ شده و کمتر از یک سال عربی آن به قلم خودشان یا یکی از تلامیذشان ترجمه شده. این فارسی برای ١٧ سال قبل است.
بعد شروع میکنند هشت مثال میزنند که ببینید همه اینها متعارف هستند.
برو به 0:18:36
در باب وضو مىگويند حدّ صورت كه بايد شسته شود آن مقدارى است كه ميان رستنگاه مو و چانه (از طرف طول) و آن مقدارى كه ميان انگشت شست و انگشت «ميانه» قرار مىگيرد، از طرف عرض است.سپس تصريح مىكنند كه مدار بر افراد متعارف از نظر طول انگشتها و محلّ روييدن موى سر و مانند آن است، و افراد غير متعارف بايد مطابق افراد عادى عمل كنند[7]
در مثال دوم کر را میفرمایند که میگویند باید ٢٧ وجب باشد که مدار وجب های متعارف است.
سومین مثال ایشان این است که هر کجا که در فقه مسافت هست با اقدام تعیین میشود. قدم متعارف است.
نماز و روزه در قطب که شب و روز ندارد نسبت به شب و روز بلاد متعارف تعیین میشود.
پنجم؛ حد ترخص است. اذان را بشنوی یا دیوار شهر را ببینید به چشم و گوش متعارف است.
در مورد منکرات، حد آن شلاق است که شلاق باید متعارف باشد. نه محکم زده شود و نه آهسته.
ابواب نجاسات است. اگر جرم نجاست (مثلا خون) ظاهرا زايل شود ولى رنگ يا بوى آن بماند پاك است، حال اگر كسى با ميكروسكوپ ذرّات كوچكى از خون را ببيند كه حتما مىبيند (چون رنگ و بو با اجزاء همراه است)، چون اين مشاهده خارج از متعارف است مدار احكام نيست.
بعد میگویند علاوهبراین هشت مورد مواردی دیگری در سراسر ابواب فقه وجود دارد که فقها روایات مطلق را منصرف به فرد متعارف میدانند.
به يقين در مورد رؤيت هلال كه در روايات متواتره وارد شده نيز معيار رؤيت متعارف است يعنى چشم غير مسلّح، و چشمهاى مسلّح خارج از متعارف است و مقبول نيست.ما نمىتوانيم همه جا در فقه در مطلقات ادلّه به سراغ افراد متعارف برويم، ولى در رؤيت هلال فرد كاملا غير متعارفى را ملاك حكم قرار دهيم[8]
«ما نمىتوانيم همه جا در فقه در مطلقات ادلّه به سراغ افراد متعارف برويم»؛ عباراتی که من تأکید دارم. در کلاس و در پیشرفت بحث علمی که تکان خورده، اینجا است. « ولى در رؤيت هلال فرد كاملا غير متعارفى را ملاك حكم قرار دهيم». بعد از اینکه تولد ماه را میگویند، میفرمایند:
«در پاسخ مىگوييم به يقين ظاهر روايات اين است كه قابليّت رؤيت با چشم عادّى، جنبۀ موضوعى دارد»؛ قابلیت رویت، نه صرف این که هلالی باشد.
بعد همان اشکالی را که دیروز گفتم در همه زمان ها بوده را می گویند: « اگر معيار تولّد واقعى ماه باشد مشكل مهمّى پيش می آید..»؛ این اشکال که در طول تاریخ مسلمین عید و اول ماه غلط بوده. تا جایی که می گویند: « در مواردى كه اماره كثير الخطا باشد بايد گفت خود اماره موضوعيّت دارد[9]»؛ نه این که در عین حالی که کثیر الخطاء است، اماریت دارد. دیگر اماره نیست، این خودش موضوعیت دارد. دقت شود. « اين باوركردنى نيست كه در گذشته حتّى در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ساير معصومين عليهم السّلام مردم از درك عيد و ليالى قدر محروم بودهاند».
اسم عربی آن «مسائل مهمه حول رویة الهلال» است.
در همان زمانی که این نوشته شده و مباحثی پیش رفته، عده ای علماء و دیگران و باحثین به جاهایی برخورد کردند و دیدند که نمی توانیم بگوییم جمیع ابواب فقه ناظر به متعارف است. برخورد کردند.
در کتاب صومشان –حاج آقای زنجانی- می گویند: از من سوال کردند که رویت هلال با تلسکوپ مجزی هست یا نیست؟ در کتاب صوم جلد دوم، صفحه ٢١٢، می فرمایند: «سابقا کسی این مساله را از من پرسید» که تلسکوپ مجزی است یا نه. «من گفتم فرقی نمی کند، دیدن کافیت می کند»؛ تلسکوپ هم دیدن است. هلال را دیدید. چه فرقی می کند؟ البته بعدا عدول کردند. می گویند دیدم که در این جا خلطی شده. بعدا ان شالله به آن می رسیم.
صحبت ایشان چیست؟ یعنی آن جمیع ابواب فقه را -که متعارف است- دارند می شکنند. ایشان چطور توضیح می دهند؟ می فرمایند: «و خصوصیتی برای چشم عادی نیست. توضیح دادند که نگاه کردن به نامحرم مثلا مویش حرام است. چه با ریبه و چه با غیر ریبه. حالا اگر کسی با چشم مسلح بخواهد به موی زن نامحرم نگاه کند –ریبه هم نباشد- آیا می شود گفت جایز است؟ و میزان برای نظر همان دیدن متعارف است، بدون تلسکوپ؟»
برو به 0:24:51
ببینید ایشان چه کار کردند؟ تکثیر امثله در مانحن فیه بسیار مهم است. ایشان یک مثالی را آوردند که نگوییم در جمیع ابواب فقه و خطابات شارع، متعارف است. خب در خطاب شارع مگر نمی گوید که به اجنبیه نگاه نکن؟ در نظر متشرعه و شما، این جا ناظر به متعارف است؟ یعنی اگر با تلسکوپ و سلاح نامحرم را دید، اشکالی ندارد؟ حرام نیست؟ چه کسی می گوید که حرام نیست؟
خب در این جا ماندیم. حالا رویت متعارف هست یا نه؟ «لاتنظر الی الاجنبیه».
شاگرد: این به خاطر حرمان نگاه به زن است. این حرمان در این جا هست.
استاد: وقتی موضوع شرعی نیست… .
شاگرد٢: شاید منظورشان این است که دلیل شامل آن نمی شود ولی الغاء خصوصیت می کند. اگر ما بودیم و دلیل می گفتیم این جا هم همین است. ولی الغاء خصوصیت می کنیم به این خاطر که نکته آن را می دانیم.
شاگرد٣: اگر با تلسکوپ ببیند عرف نمی گوید به اجنبیه نگاه کرد؟
استاد: ببینید در این جا مثال ها آمده است. مثلا می گویید وقتی کسی شهادت می دهد، باید دیده باشد. شاهد باید عن حس شهادت دهد. خب این حس به معنا دیدن است که باید متعارف باشد. اگر با تلسکوپ و دوربین غیر عادی دید که کسی دیگری را کشت، نمی تواند شهادت دهد؟ قاضی هم نمی تواند قبول کند؟ چرا؟ چون دلیل ناظر به متعارف است. باید عادی ببینید. نمی شود که با چشم غیر مسلح ببینید.
شاگرد: این ها الغاء خصوصیت است.
استاد: خب در هلال هم الغاء خصوصیت است.
شاگرد: از کجا می گویید که در آن جا الغاء خصوصیت است؟
استاد: در آن جا از کجا می گویید؟ ببینید آن چه که در این مباحثه به دنبال آن هستیم، این است که باید ضابطه داشته باشیم. همین جور بگوییم تناسب حکم و موضوع؟! باید حرف بزنیم.
الان می خواهم روال بحث را عرض کنم. چند سال پیش از دفتر حاج آقای سیستانی این جواب را برای فتوایشان دادند. این ها را در صفحه رویت هلال گذاشته ام اگر خواستید ببینید. به فرمایش شمادر رویت هلال نمی تواند الغاء خصوصیت کرد و از متعارف صرف نظر کرد. در جوابی که ایشان می دهند سه مثال می زنند.
اول می گویند می توان آن را به خروج منی از مرد تشبیه کرد. الان این هایی که عمل می کنند، در بولشان مکرر اسپرم مشاهده می شود. اما می توان گفت که باید غسل کند؟ چرا؟ چون ما گفتیم که خروج منی است. این هم منی است. در مثانه عود کرده و حالا دارد از طریق بول بیرون می آید. نه، هیچ فقیهی نمی گوید کسی که عمل کرده و منی او به مثانه بازگشتی دارد و از طریق آن خارج می شود، بگوید خروج المنی است پس باید غسل کند! پس باید خروج و انزال منی متعارف باشد. این مثال اول است بر این که باید خروج منی هم متعارف باشد.
مثال دوم: کسی از شهر خود بیرون رود و با ادواتی صدا را بشنود. یا با تلسکوپ دیوار را ببیند، فایده ندارد. این هم به این خاطر است که میزان متعارف است.
مثال سوم؛ خونی که در بدن ماهی است پاک است. اما نمی توانند آن را بخورند. حالا کسی کاملا خون را تمییز می کند، می تواند بخورد یا نه؟ می تواند بخورد. بعد می گویند حالا میکروسکوپ بیاورید؛ می بیند که ذراتی از خون ماهی به این گوشت مانده است. این جا نمی توانند بگویند تا آخرین ذره خونی که به این ماهی است را پاک بکن. حتما این جا متعارف است. وقتی این خون به اندازه متعارف رفت، دیگر حلال است که این گوشت را بخوری.
به این سه متعارف مثال می زنند برای هلالی که متعارف است.
بعد مقابل آن می آیند. می گویند این با ابزارهای نوین متفاوت است. بعد چند مثال می زنند که نمونه های تاثیر داشتن این ادوات از این قبیل است. یکی ملاقات با نجس را می گویند.
وقتی که کسی در ملاقات آب یک ظرف با نجاست تردید دارد و با چشم عادی نجاستی را در آب نمییابد، اما هنگامی که با ابزارهای کاربردی، ذرّهای از نجاست را پیدا میکند؛ در این صورت، حکم به تنجّس آب میشود؛ چرا که موضوع حکم تنجّس، ملاقات حتی با اندکی از نجاست است و اکنون او توانسته است با ذرهبین آن را احراز کند[10]
برای یکی از جاهایی که دیگر متعارف میزان نیست به این جا مثال می زنند. ولو اندک و با میکروسکوپ هم باشد، اینگونه میگویند.
این مثالها را میگویم تا در ذهنتان بسط پیدا کند که چطور همه اینها را آوردهاند.
مثال دوم؛ نگاه کردم به اندام نامحرم؛ همانی که حاج آقای زنجانی در آن سال اول به ذهنشان آمده، برای شکستن اطلاق تعارف. گفتند که اساساً خطابات ناظر به متعارف است. در جمیع ابواب فقه. این مثال تلسکوپ شکست. اینجا هم دومی آن است.
ایشان در نگاه به نامحرم نمیگویند از موضوع حرمت الغاء خصوصیت میکنیم. میگویند: «زیرا موضوع حرمت نگاه است». به نامحرم نگاه نکن. عبارتهای ایشان را نگاه کنید. بخشهایی از آن را هم که حالت فقهی داشته رنگی کردم.
برو به 0:31:59
لذا میگویند اگر با دوربین نگاه کند گناه کار خواهد بود. چرا؟ زیرا موضوع حرمت نگاه است و این نظر و نگاه اکنون با ابزار تحقق پیدا کرده. این حرف ایشان است.
مثال سوم؛ وقتی فردی با ابزار نوین تجسس کند و استراق سمع کند، باز حرام است. چرا؟ چون عنوان تجسس است نه گوش دادن با گوش متعارف.
مثال چهارم؛ با سنوگرافی وضعیت جنین را تشخیص دهند. دو بچه هست، یکی است، ارث برای بچه پسر را جدا کنیم، ارث برای دختر را جدا بگذاریم. وقتی با سنوگرافی دیدند که بچه پسر یا دختر است، ارث او را کنار میگذارند. آلات نوین مانع از اثبات موضوع نمیشود. موضوع را ثابت میکند.
مثال پنجم؛ آزمایش دی ان ای است. نوزادی که تردید است، تحت آزمایش دی ان ای قرار میگیرد و حکم میکنیم به زایش از صلب یک مرد. زایش ثابت شد و موضوع آمد. ولو با دستگاه جدید و آزمایش دی ان ای مشکلی ندارد.
برای آن جایی که با آلات موضوع ثابت میشود پنج مثال میزنند و نظار به متعارف نیست. سه مثال هم برای رویت هلال میزنند.
خودشان هم بعداً میگویند که رویت هلال از آنهایی است که باید متعارف باشد. چرا؟ دلیلشان فقط میقات بودن است. به چیز دیگری کاری ندارند. میگویند آیه میگویند که هلال میقات است. میقات از آن هایی است که باید متعارف باشد. ان شالله بعداً به صحبتهای ایشان میرسیم. اینی که امروز میگویم به این خاطر است که میخواهم در ذهن شریفتان ضمیمه بحث بیاید.
خب حالا سر آن چیزی که در کتاب رویت هلال در دو جا است برویم. در کتاب رویت هلال، کاری است که دیگران انجام دادهاند، این کار هم خیلی کار خوبی بوده. به گمانم اساساً بحث را با این تکثیر امثله یک گام جلو بردهاند. بهنحویکه فضاء را برای مردود شدن حرف خودشان و مختار خوشان فراهم میکنند. حالا با دقت های طلبگی که در بحث میآوریم. شما بعداً مراجعه بکنید. کتاب رویت هلال که پنج جلد است. جلد اول، صفحه ٩۵ تا بیست صفحه بحث کردهاند که تلسکوپ مجزی هست یا نیست. در مقدمه جلد پنجم صفحه ٣۶ تا سی صفحه، باز دوباره بحث کردهاند. مقالات متفاوتی هم در مجلات فقه اهلبیت –عربی و فارسی- هست. انشالله مراجعه کنید و ببینید.
آن چه که الآن میخواهم توضیح دهم، این است:
ایشان ابتدا یک کاری خوبی کردند. بر خلاف کتاب نکات مهم رویت هلال که تأکید کردند که در هلال رویت موضوعیت دارد، اینجا مقدماتی را فراهم کردهاند که با تکثیر امثله، به قدری فضا واضح شده که دیگر تردید ندارند که رویت در هلال موضوعیت ندارد. لذا محکم میخ آن را میکوبند و میگویند طریقیت دارد. خب این خیلی خوب است. بحث خوب جلو میرود. یعنی یک چیزهایی گام به گام کالشمس برای ما واضح میشود. یکی از آنها همین است. گفتند که رویت و استماع هم متعارف دارد و هم غیر متعارف. ما رفتیم و موارد عدیدهای را جست و جو کردیم، دیدیم انصاف این است که رویت و سماع و استماع در ادله فقهیه دو جور است. بعضی از آنها اطلاق دارد؛ یعنی هر رویتی را به هر طریقی ولو با چشم مسلح میگیرد. بعضی از آنها نه، اطلاق ندارد و شامل چشم مسلح نمیشود. اسم آن چه که اطلاق را چه چیزی میگذاریم؟ میگوییم در آن جایی که اطلاق دارد و هر رویتی را میگیرد، در آن جا رویت موضوعیت دارد. آن جایی که اطلاق ندارد و شامل چشم مسلح نمیشود، میگوییم که اطلاق طریقیت دارد. حالا من مثالها را مرور میکنم تا ببینیم چطور به این نتیجه رسیدهاند. این تحلیلهای خیلی مهم است. مواردی را که گفته اند و سایر موارد را در نظر میگیریم؛ تحلیلی را هم که آنها گفته اند را در نظر میگیریم و روی آن بحث میکنیم. ببینیم این تحلیل به آنها مناسب است یا نه.
در مقدمه جلد اول صفحه ٩۵، فرمودند روایات دو دسته است. دسته اول رویت و نظر و سمع و استماع؛ «من اطّلع في بيت جاره فنظر إلى عورة رجل أو شعر امرأة أو شىء من جسدها..»؛ دسته اول یعنی آنهایی که اطلاق دارند، یعنی موضوعیت دارند. این دسته اول. موارد اینها هم روشن است. خب حالا اگر با دستگاه به خانه همسایه نگاه بکند و عورت همسایه را ببیند، دیگر اشکالی ندارد؟ اطلاق دارد. میگوید «من نظر مطلقاً»، رویت موضوعیت دارد. نباید نگاه کند. پس مطلقاً ولو با آلت باشد حرام است.
« من نظر إلى عورة أخيه المسلم … أدخله الله..»؛ نظر یعنی با چشم عادی؟ نه، وسیله هم باشد، مطلقاً موضوعیت دارد. ادله اطلاق دارد.
برو به 0:38:24
حرّم النظر إلى شعور النساء … لما فيه من تهييج الرجال .
أيّها الناس انّما النظر من الشيطان.
النظر سهم مسموم من سهام إبليس
فإن شهد أهل بلد آخر [أنّهم رأوه] فاقضه، و إذا رأيته وسط النهار فأتمّ صومه إلى الليل..
فالنظر سبب إيقاع الفعل من الزنى و غيره.
من نظر إلى الفقّاع … فليذكر الحسين عليه السلام و ليلعن يزيد و آل زياد[11]
همان روایت معروفی که حضرت فرمودند «من نظر الی الفقاع و الی الشطرنج فلیذکر الحسین علیهالسلام و لیلعن یزید و آل یزید». چرا؟ چون حضرت قبلش فرمودهاند که آن ملعون، فقاع را زهر مار میکرد و بعد هم شطرنج را که بازی میکرد آن طرف گذاشت. حضرت فرمودند شیعیان ما رغبتی به اینها ندارد و حتی به آن هم نگاه نمیکنند.
«من قصد إلى مصلوب فنظر إليه وجب عليه الغسل عقوبة»؛ حالا بگوییم اگر مصلوب را با تلسکوپ ببیند نباید غسل کند؟ نظر موضوعیت دارد و اطلاق دارد. ادله آن را میگیرد.
سمع و استماع را هم میفرمایند:
« من استمع إلى فضيلة من فضائله [أي أمير المؤمنين عليه السلام] غفر الله له الذنوب التي اكتسبها بالاستماع ….»؛ سمع یعنی فقط با گوش عادی و سمع متعارف؟ نه، اطلاق دارد. ولو با آلات خارق عاده ای که اگر عادی بود صدا را نمی شنید. سمع اطلاق دارد. سمع بهصورت متعارف و یا با آلت. چرا؟ چون سماع موضوعیت دارد.
اینها تحلیل ایشان است که عرض میکنم. خب این بخش اول است. میگویند:
اينها نمونههاى بسيار اندك از رواياتى است كه در آنها رؤيت و نظر، يا سمع و استماع موضوع حكمى قرار گرفته يا اثرى بر آنها بار شده است[12]
درست هم هست؛ بسیار اندک است. من یکی دو مورد آن را؛ «نظر الی» و.. را نگاه کردم. خیلی بحث گسترده است. یعنی موارد خیلی خوبی را میتوان برای موطا شدن بحث بیاوریم که واقعاً فضای گسترده بحث و لطائفی که در فضای فقهی هست، برایمان واضح شود. این آقایان که این چندتا را آوردند فضای بحث را یک گام جلو بردند. هر کسی که اینها را ببیند مجبور میشود که تحلیل کند. بعد خودشان میگویند که صرف تناسب حکم و موضوع دردی را دوا نمیکند. باید تحلیل ارائه دهیم که چرا آن جا اطلاق ندارد و چرا اینجا دارد؟ ایشان اطلاق و عدم اطلاق آن را مسلم میگیرند و بعد میگویند که تحلیل ما این است که آن جایی که موضوعیت دارد، اطلاق دارد، آن جایی که رویت طریقیت دارد، اطلاق ندارد. این حاصل حرف ایشان است.
روایت دسته دوم؛ سماع اذان و رویت جدران در حد ترخص.
مثالها را نگاه بفرمایید، فردا بحث ما سر این است که این دستهبندیهای روایات و تحلیل آن درست است، یا نه. یعنی بگوییم که رویت موضوعیت دارد. آن جایی که طریقیت دارد، اطلاق نیست. اساساً این تحلیل درست است یا نه؟ ایشان میگویند که نزد متشرعه واضح است که اطلاق دارد.
والحمدلله رب العالمین
کلید: اصول عقلائی در اختلاف نسخ، اسحاق بن عمار، چشم مسلح، سیر تطور بحث در چشم مسلح، امثله متعارف بودن رویت، امثله غیر متعارف بودن رویت، موضوعیت رویت، طریقیت رویت، میقات بودن ماه، نظارت به نفی روایات عدد،
[1] رؤيت هلال، ج3، ص: 1975 و منها: ما رواه الشيخ رحمه اللّه- في الموثّق- عن إسحاق بن عمّار، عن أبي عبد الله عليه السّلام: ثمّ قال:سألته عن هلال رمضان، يغمّ علينا في تسع و عشرين من شعبان؟ فقال: «لا تصم إلّا أن تراه، فإن شهد أهل بلد آخر [أنّهم رأوه] فاقضه، و إذا رأيته وسط النهار فأتمّ صومه إلى الليل»
[2] الرسائل الرجالية،جلد دوم، صفحه ٣٧
[3] همان
[4] رؤيت هلال، ج3، ص: 1975
[5] چند نكته مهم درباره رؤيت هلال، ص: 10
[6] همان
[7] همان
[8] همان١١
[9] همان ١۵
[10] توضیح دفتر آية الله سیستانی راجع به رؤیت هلال با تلسکوپ
[11] رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 95
[12] همان٩۶