1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢)- ١٣٩٣/٠۶/٢۴ استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٢)- ١٣٩٣/٠۶/٢۴ استاد یزدی زید عزه

  • شماره جلسه:

  • موضوع: فقه

  • تاریخ: 24 شهریور 1393
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15151
  • |
  • بازدید : 3

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

آدرسی که اینجا دادند روایات خیلی مفصل ترش در حدائق هست. عرضم این بود که درصفحه 75 کتاب ما در بعضی روایاتی که دالّ بر ادامه وقت تا طلوع فجر بود برای مضطر، باب 62 حدیث 4 آدرس داده بودند که حدیث 3 و 4 هست اینجا اما اگر خواستید مفصلش را ببینید حدائق جلد 6 تمام روایاتی که آوردند، «هذه جملة من الاخبار»[1] ص 180 تمام شده.

اختلاف اصحاب در آخر وقت مغرب

مجموع روایاتی که مربوط به بحث ما میشود صفحه 182 است. اما اصل بحث که شروع شده و بحث مفصل خوبی هم دارند در کجاست؟ المسالة التاسعة صفحه 175 «اختلف الاصحاب رضوان الله علیهم فی آخر وقت المغرب فالمشهور أنّه الی أن یبقی لانتصاف اللیل مقدار اداء العشاء»[2] همان که الان میگوییم که فقط وقت اختصاصی عشاء، چهار رکعت مانده به نصف شب. بعد از اینکه نقل اقوال میکنند، اول شروع میکنند روایات را در مختار خودشان با مختار مشهور می آورند. دیروز هم عرض شد که مختار صاحب حدائق اینجا تفاوت دارد.

ایشان فرمودند مغرب وقت چه دارد؟ وقت اختیاری دارد و یک وقت اضطراری دارد. مشهور گفتند مغرب یک وقت فضیلت دارد [و] یک وقت اجزا؛ این اختلاف پیش آمد. یک دو سه صفحه ای راجع به این نزاع بحث میکنند بعد میفرمایند که «اذا عرفت ذلک»، بعد اینکه مختار خودشان را میگویند و سر می رسانند، میفرمایند: «اذا عرفت ذلک فاعلم أنّ سید السند قدس سره فی المدارک ذکر قول الذی قدمنا نقله عنه و اختاره من امتداد وقت الفضیلة الی ذهاب الشفق و الاجزا للمختار إلی أن یبقی للانتصاف قبل العشا و للمضطر الی أن یبقی قبل ذلک من اللیل»[3] اول بحث هم وقتی اختلافات را میگفتند، میفرمودند که مساله تاسعة، یک عبارتی دارد، عبارت اینطوری داشتند، صفحه 176 است « و نقل عن المبسوط انه حكى عن بعض علمائنا قولا بامتداد وقت المغرب و العشاء الى طلوع الفجر. و قال في المدارك: و المعتمد امتداد وقت الفضيلة إلى ذهاب الشفق و الاجزاء للمختار الى ان يبقى للانتصاف قدر العشاء و للمضطر الى ان يبقى قدر ذلك من الليل و هو اختيار المصنف في المعتبر. أقول: الظاهر ان أول من ذهب صريحا الى امتداد العشاءين الى طلوع الفجر للمضطر هو المحقق في المعتبر »[4]

اینکه در مبسوط گفتند بعضی علمای ما بودند، ایشان قول صریحی حسابش نمیکنند میگویند اول کسی که صریحا این را گفتند ‌محقق در معتبر هستند «و تبعه صاحب المدارك و شيده»[5] صاحب مدارک هم حرف صاحب معتبر را محکم کردند «و قد تبعه صاحب مدارک را في هذا القول جملة ممن تأخر عنه كما هي عادتهم غالبا»[6] که خیلی ها متابعت از ایشان کردند خب اصل این قول یک ریشه ای دارد در اینکه شیخ الطائفه در مبسوط نقل کردند.

بعد صاحب معتبر، محقق اول هم مختارشان شده و بعدا هم صاحب مدارک و عده ای دیگر. این اصل نقل قولی که اول صاحب حدائق کرده.

 

برو به 0:05:57

مختار صاحب حدائق

بعد فرمودند که «اذا عرفت ذلک» که ایشان حرف خودشان را، مختار خودشان را سر رساندند که وقت مغرب، یک وقت مختار دارد؛ غیاب شفق و یک وقت اضطرار دارد، مختار و مضطر آن هم تا نصف شب. خب دیگر برای صاحب حدائق چیزی نمانده ؛ برای صاحب حدائق اولش، وقت مختار تا ذهاب است، تا نصف شب هم مضطر است. دیگر بالاتر از مضطر هم یک چیزی هست؟ پس دیگر ایشان وقتی [قول] مختار خودشان، تا نصف شب تازه برای مضطر است، این دیگر هیچ چیز برایش نمانده. حالا عده ای هستند میگویند تازه اول وقت برای مضطر، از نصف شب تا صبح است. اینطور .. ایشان لذا میروند حرف اینها را بررسی میکند. خیلی هم از جاهای خوب حدائق است. شروع میکنند به گفتن مطالب.

مختار صاحب مدارک

میگوید اولا خود صاحب مدارک روایاتی را آوردند «و استدل علیه فقال لنا علی الحکم الاول صحیحة اسماعیل بن جابر»[7] بعد میگویند ظاهرا صحیحه نبوده با آن حرف ها… «ثم صحیحة علی بن یقطین المتقدمة»[8] در همان بحث مشهور، حرفهای صاحب حدائق را می آورند که تا نصف لیل هست «و لنا علی الحکم الثانی أعنی امتداد وقت الاجتزاء للمختار إلی أن یبقی للإنتصاف قدر العشاء»[9] این هم حرف مشهور است. «قول ابي جعفر (عليه السلام) في صحيحة زرارة ففي ما بين زوال الشمس الى غسق الليل اربع صلوات سماهن الله تعالى و بيّنهن و وقّتهن و غسق الليل انتصافه»[10] این هم برای اینکه نصف شب فرمایش صاحب مدارک …

«الى ان قال: و لنا على الحكم الثالث اعني امتداد وقتها للمضطر الى ان يبقى من الليل قدر العشاء ما رواه الشيخ في الصحيح عن عبد الله بن سنان عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال: «ان نام رجل أو نسي ان يصلي المغرب و العشاء الآخرة فإن استيقظ قبل الفجر قدر ما يصليهما كلتيهما فليصلهما فان خاف ان تفوته إحداهما فليبدأ بالعشاء و ان استيقظ بعد الفجر فليصل الصبح ثم المغرب ثم العشاء قبل طلوع الشمس»[11] این هم نکته اضافه که این صحیحه است.

«و أجاب العلامة (قدس سره) في المنتهى این دنباله حرف صاحب حدائق است، علامه این را قبول نکرد، چه جوابی دادند؟ عن هذه الرواية بحمل القبلية على ما قبل الانتصاف»[12]، میگفتند قبل الفجر، إن استیقظ قبل الفجر یعنی قبل انتصافی که قبل از فجر است  «على ما قبل الانتصاف و هو بعيد جدا و لكن لو قيل باختصاص هذا الوقت بالنائم و الناسي كما هو مورد الخبر كان وجها قويا. انتهی»[13].

صاحب مدارک میگویند که وجه قوی این است که بگوییم از نصف شب تا طلوع فجر وقت برای نائم و ناسی است ؛ یعنی چون روایت حالش ، حال مشی بر طبق ضوابط نیست، نقتصر علی مورد النص؛ یعنی اگر خواب رفته یا فراموش کرده. پس اگر عذرهای دیگر داشته [مثلاً] مسافرت بوده نشده، [یا] حائض بوده [نشده، و] امثال اینها را شامل نیست، کان وجها قویا که فقط این نص صحیح را بر آن اقتصار کنیم [و] نگوییم للمضطر. این هم عبارت آخر «انتهی» کلام صاحب مدارک.

نقد قول صاحب مدارک

«اقول فیه» عرض کردم برای صاحب حدائق طبق مختار خودشان هیچ وقتی دیگر نمانده. ایشان اصلا تا نصف شب را برای مضطر میدانستند؛ لذا صاحب حدائق یک حمله فقهی علمی شدیدی به صاحب مدارک میکنند ؛ که شما چرا این حرف ها را زدید؟ ولی خب قبل از اینکه این حمله را انجام بدهند میگویند ایشان یک روایت آوردند، شاید فقط میخواستند دنبال صحیح باشند و الا یک روایت نیست، خیلی است این اولی خیلی خوب … اینها میگویند روایات متعدد دیگری هست «انما ذکره دلیل علی ان ما ذكره دليلا على إرادة الفضيلة دون الاختيار»[14]

«و (ثانيا)- ان ما استدل به على الحكم الثاني کذا»[15]

«و (ثالثا)- ان ما استدل به على الحكم الثالث من صحيحة عبد الله بن سنان فإنه محل نظر كما سيظهر لك ان شاء الله تعالى».[16]

کهکه در ضمن چهار تا جواب آن جا میفرمایند و مطالب مفصل دارد.

«و ينبغي ان يعلم أولا ان الاخبار الدالة على هذا القول ليست منحصرة في الصحيحة التي ذكرها كما ربما يتوهم بل هنا أخبار عديدة إلا انها مشتركة في ضعف السند باصطلاحه»[17] به اصطلاح خود صاحب مدارک و خود صاحب حدائق؛ چون سبقه ایشان محدثی هست حاضر نیستند بگویند اینها چه کار کنند؟ مثل صاحب مدارک لذا میگویند استناد اینها ضعیف است خب «و لعله لهذه العلة اقتصر على هذه الرواية لصحة سندها أو انه لم يطلع على تلك الاخبار وقت التأليف و إلا لعدها من المؤيدات كما هي قاعدته في غير موضع و لعله الأقرب» که ندیدم.

«و من الاخبار المشار إليها

حالا شروع میکنند :

رواية عبيد بن زرارة عن ابي عبد الله (عليه السلام) باب دهم مواقیت قال: «لا تفوت الصلاة من أراد الصلاة حالا بحث هایی که دیروز عرض کردم اینها را کنار هم بگذارید لا تفوت صلاة النهار حتى تغيب الشمس و لا صلاة الليل حتى يطلع الفجر و لا صلاة الفجر حتى تطلع الشمس»»[18].

 

برو به 0:12:45

خب این روایت دلالتش هم خیلی روشن است، خب کسی اهل نماز باشد، آن طوری که اهل فضیلت و متقین و مصلین هستند، خیلی پر و پاقرص دنبال نماز هستند آن جای خودش، آن یک وقت هایی برای خودشان دارند ولی یک کسی هم بخواهد اهل نماز باشد فی الجملة، صلاة النهار است؛ صلاة النهار تا نهار هست خوب است. صلاة اللیل است؛ تا شب ، شب است خوب است. چه تعبیری ! لا تفوت الصلاة من اراد الصلاة لا تفوت الصلاة النهار حتی تغیب الشمس تا شمس غروب نکرده هنوز روز است. اهل نماز هستی، یالّا [نماز بخون] و لا صلاة اللیل حتی یطلع الفجر ؛ فجر طلوع نکرده اهل نمازی ، نماز ! و لا صلاة الفجر حتی تطلع الشمس. این یک مورد.

روایت دیگر: «و رواية أبي بصير عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال: «ان نام الرجل و لم يصل صلاة المغرب و العشاء أو نسي فإن استيقظ قبل الفجر قدر ما يصليهما كلتيهما فليصلهما و ان خشي ان تفوته إحداهما فليبدأ بالعشاء الآخرة»[19] نظیر همانی که قبلا عرض شد. «و رواية عبد الله بن سنان عنه (عليه السلام) قال: «إذا طهرت المرأة صاحب مدارک گفتند نائم و ناسی

. این جا ببینید مرأة ؛ اذا طهرت المرأة قبل غروب الشمس فلتصل الظهر و العصر و ان طهرت من آخر الليل فلتصل المغرب و العشاء»[20] تعبیر اینجوری و ان طهرت من آخر اللیل.[21]

«و رواية داود الزجاجي عن ابي جعفر (عليه السلام) قال: «إذا كانت المرأة حائضا فطهرت قبل غروب الشمس صلت الظهر و العصر و ان طهرت من آخر الليل صلت المغرب و العشاء الآخرة»

و رواية عمر بن حنظلة عن الشيخ (عليه السلام) قال: «إذا طهرت المرأة قبل طلوع الفجر صلت المغرب و العشاء و ان طهرت قبل ان تغيب الشمس صلت الظهر و العصر»

و رواية أبي الصباح الكناني عن الصادق (عليه السلام) قال: «إذا طهرت المرأة قبل طلوع الفجر صلت المغرب و العشاء و ان طهرت قبل ان تغيب الشمس صلت الظهر و العصر».

هذا ما وقفت عليه من الاخبار التي تصلح لان تكون مستندا لهذا القول تا صبح هست و الظاهر عندي ان هذه الاخبار حالا شما چه کار میکنید با اینها؟ می گوید محمل اینها فقط تقیه است  انما خرجت مخرج التقية فلا تصلح للاعتماد عليها في تأسيس حكم شرعي، و لي على ذلك وجوه:»[22]

حالا میخواهند این روایات را رد کنند چهار تا وجه می آورند برای اینکه به این روایات نمی شود عمل کرد.

«الاول» ؛ خب آن اولی اش مثل کتاب حدائق خیلی کم شاید اینجوری پیدا بشود اما اینجا دیگر آمدند میگویند بابا روایات چند تا برای شما گفتیم اما میدانیم از بیرون که اگر روایتی با قرآن مخالف باشد فاضربوه علی الجدار، شاید صریحا میگویند نضربها علی الجدار؛ این روایت را تعبیرشان این است «کلما خالف القرآن یضرب به عرض الحائط کما استفاد به اخبارهم من عرض الاخبار علی القرآن و یوخذ بما وافقه و ما خالفه یضرب به عرض الحائط»[23]

(الأول) قوله عز شأنه «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ»[24] وجه الدلالة ما ورد عن أصحاب البيت الذي نزل ذلك القرآن فيه فهم‌ اعرف الناس بظاهره و خافية من ان هذه الآية قد جمعت الأوقات كلها‌»[25]

 

برو به 0:18:55

میگویند این آیه همه وقت ها را «لدلوک الشمس الی غسق اللیل» تمام شد دیگر بین غسق تا طلوع فجر وقتی نمانده برای نماز که شما بگویید … و این روایت خلاف قرآن میشود ؛ چون توقیتی را که خدای متعال فرموده این ها دارند بیرونش وقتی را اضافه میکنند

شاگرد : شاید به پشت گرمی روایت به این آیه استناد کرده؟ یعنی اگر کانه روایات نبود، خود این آیه را به تنهایی چه بسا خود ایشان معارض نمی گرفت

استاد : بله، یعنی آخر کار میگویند مخالف کتاب است اما حاصل حرفشان این میشود که مخالف کتاب تفسیر شده به روایات است. خب این هم روایات است. اگر به تفسیر به روایات است خب این هم روایات؛ مجموع روایات را باید کنار هم ببنیم

شاگرد٢ : از غسق نمی خواهد استفاده کند؟

استاد : غسق یعنی شدت تاریکی

شاگرد٢ : روایت میگویند انتصاف

استاد : خب همین روایت معنا کرده؛ کلمه نصف، تصریح قرآن نیست که شما بگویید لدلوک الی غسق. خود همین آیه شریفه هم چقدر مطالب و بحث های خوبی دارد حالا …

شاگرد٣ : کانّه وقتی با آیه استناد میکنند، روایاتی که مستند به آیه باشند قوت پیدا میکند یعنی دلالت آیه را در مقایسه با سایر روایات روشن میکنند ، این روایات یک قوتی پیدا میکنند. اینطور نیست؟

استاد : ببنید اول میگویند روایاتی که مخالف قرآن است. سر جایش خوب اینها بحث شده بود حالا واقعا مخصص یک آیه، آیه عامی را میگوید، یک روایتی میخواهد تخصیص بزند. روایت مخصص – الان روی حساب فرض کلاسیک خودمان فرض میگیریم – آیه دارد میگوید اکرم العلماء. درست ؟ یک حدیث می آید میگوید لا تکرم الفساق من العلما. شما میگویید این روایت مخالف قرآن هست یا نیست؟

شاگرد: نیست

چرا نیست؟ آیه دارد میگوید علما فاسق هم بودند اکرام کن چرا؟ میگویید فرق است بین مخالف با غیر موافق. این حدیث با آیه موافق نیست اما مخالف هم نیست؛ مخالف آن وقتی است که دلالتش به هیچ وجه قابل جمع عرفی نباشد. خب الان آیه شریفه چه میگوید؟ میفرماید که اقامه نماز کن از این وقت تا این وقت! یک روایت دیگر میگوید اقامه نماز کن در وقتی خارج از این وقت ! میشود مخالف قرآن یا فقط ناموافق میشود؟ مخالف آن وقتی است که قرآن بفرماید از نصف شب تا طلوع فجر صلاة اقامه نکن [ولی] حدیث بگوید بکن. آخر مخالف قرآن این است.

شاگرد : حاج آقا لسان تحدید یک لسان نفیی هم دارد نسبت به بیشتر از آن حد. وقتی حد مشخص میکند یعنی تا اینجا بله از اینجا به بعد نه.

شاگرد 2 : بحث مفهوم پیش می آید

شاگرد : حد مشخصی دارد. غیر از العلما و اینها باشد که لسان ندارد.

استاد : خب الان همین جا نگاه کنید سلمنا همین فرمایش شما هم قبول. میخواهیم جلو برویم. حد دارد میگوید. اقم یعنی چی؟ یعنی وجوب یا ندب؟

شاگرد: یعنی وجوب

استاد: یعنی در این مقدار واجب است خب یعنی در غیر این واجب نیست!؟ غیر از این هم هست؟ لذا عده ای گفتند میتواند حمل بر فضیلت بخواند. حتما خرجت مخرج التقیة ؟ یکی از احتمالاتش این است که خرجت مخرج الاستحباب، الان هم که فتوا میدهند میگویند احتیاطا بدون قصد ادا و قضا بخوان، دارند خلاف قرآن حرف میزنند؟ نه؛ یعنی فوقش تحدید هم باشد اینجا میگوید واجب است بخوان؛ مفهومش چه میشود؟ یعنی عدم الوجوب نه بیش از این! خب این روایت هم میگوید بخوان ! آیا بخوان فضیلةً ؟ چرا فضیلتا؟ به خاطر اینکه صلاة الیوم است، نماز امروز است. نماز امروز را برای روز های دیگر نینداز. بهتر این است که تا ممکن است ولو قضا هم شده، صلاة الیوم نگذار بگذرد. حضرت فرمودند بگذار حتی فجر خورشید طلوع نکرده روز بعد نیامده، سریع بخوان.

شاگرد : برای اینکه مثلا بگویند بعد از فجر هم بیدار شد از اول صلاة فجر را بخوان بعد مغرب بعد عشا

استاد : تصریح کردند قبل طلوع شمس. برای چه بود؟ برای اینکه نگذارید شبانه روز بگذرد. این میخواهد بشود خلاف قرآن؟ اقم وجوبا تحدیدش هم این است که یعنی در غیرش این وجوب نیست.

علاوه بر اینکه حتی در مفهوم هم، شخصِ حکم و نوعِ حکم خیلی مهم است. آن چیزی که بیشتر در مفهوم بود، قدر مسلم همه کلمات بود نفی شخص بود. نفی نوع حکم خیلی موونه می برد. ضابطه در مفهوم.

شاگرد : همین تقسیم بین عناوین ثانوی عناوین اولی هم خودش یکی از بهترین شاید وجه حمل ها باشد که مخالف قرآن نمیشود اقم الصلاة خطاب به همان عنوان اولی است که نامی و ساهی و ناسی نباشد بعد آن روایت که آمدند هم حمل بشود طبق نص به عناوین. راه غیر تقیه را کاملا باز میکند. چطوری صاحب حدائق با اینکه روایت مضطر تعبیر کرده، چطور ایشان میگوید مخالف قرآن است؟ حداقل از این حیث.

شاگرد2 :فراتر از مضطر هم میشود گفت که بگوییم که اینجا آیه دارد دستور میدهد. وقتی دارد دستور میدهد، طبیعتا نمیرود در آن مواردی که مرجوح هست را هم بیان کند. یعنی آن چیزی که مطلوب است (تایید فرمایشی که ممکن است تا نصف لیل وقت فضیلت باشد)  تا اینجا نماز را اقامه کند، برای از اینجا به بعد را نمیگوییم چون از اینجا به بعد مطلوب نیست اینقدر عقب بیفتد آن دیگر روایت باید بفرماید.

شاگرد 3 : ظهر و عصر خلافش است؛ نماز لدلوک الشمس، زوال یک قسمتش، قسمت مرجوح هم گرفته، تا غروب شمس را میگیرد. در مورد نماز ظهر و عصر محدوده ای که امر شده از ابتدا، فضیلت، تا اجزا، همه هست. در مورد نماز مغرب و عشا فقط این حرف شما سر میرسد.

شاگرد 2 : تفکیک که نشده، فرمودند این چهارتا نماز را در این بازه زمانی بخوان.

شاگرد 4 : اراده معنای عام شده باشد دیگر مشکلی ندارد

استاد :یعنی الان ناظر نیست به وقت نافضیلتی ظهر و عصر. فعلا در مقام بیان این هست که این فاصله زمانی مجموع للمجموع، این اندازه زمان برای چهارتا. اما حالا الان نزدیک غروب شمس بشود این وقت ، وقتی است که مطلوب شارع نیست، فعلا در این آیه کاری با آن نداریم. مقصود شما این است دیگر.

قرآن الفجر

حالا یک نکته دیگر هم که باز من در ذهنم آمد قرآن الفجر هم که در آیه هست خودتان هم آوردید «الی غسق اللیل و قران الفجر»[26]؛ «و قرآن الفجر» را چطور معنا کنیم؟ همین آیه است دیگر. یک جوری دارد از «اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر» یعنی اقم قرآن الفجر؟ یا اقم الی غسق اللیل مع قرآن الفجر؟ و قرآن الفجر. أقم قرآن الفجر، مع قرآن الفجر. چون قرآن اینجا به معنای نماز صبح است و قرآن الفجر. «إنّ قرآن الفجر کان مشهودا».[27] پس ببینید کنار آن فاصله زمانی اسم از نماز صبح برده شده. حتی این احتمال صفر است؟ که اینطور معنا باشد: اقم الصلاة لدلوک الشمس الی قرآن الفجر که غسق اللیل و قرآن الفجر نمیدانم که قرائت دارد یانه؛ که این اصلا یعنی آن دو تا با همه توضیح است. از دلوک شمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر که این جا غسق به معنای نصف که وقت فضیلتی است نباشد. غسق یعنی پایان لیل همان غلس ؛ غلسِ شب نمی دانم حالا در لغت هم غسق به معنای نصف است؟

 

برو به 0:27:53

شاگرد : ظلمت است ؛ اول شب. غسق را از اول شب میگویند نه حتی نصف هم نرساندند ولی ظاهرا آن چیزی که هست معنای تشکیکی است. حتی ممکن است انسان  آن را بالاتر از نیمه ببرد. این که میفرمایید اگر آن تشکیکی حسابش کنیم شاید تا آن مرز پایانی هم میرسانندش.

استاد : من همین را میخواهم بگویم. چون بعدش و قرآن الفجر آمده طوری است که آیه نمی رساند از اینجا تا اینجا بعد اینجا را رها کن بعد قرآن الفجر ؛

شاگرد : طبق قرائت قرآنٍ میفرمایید؟ یا همین قرائت هم وجهی دارد؟ یعنی مفعول معه میگیرید؟

استاد : بله یعنی إلی قرآن الفجر؛ منصوب به نزع خافض یا عطف محل؛

شاگرد : نمی توانیم البته با صاحب حدائق احتجاج بکنیم

استاد : بله من فقط به عنوان احتمال که ایشان میگویند مخالف است، میخواهم بگویم این آیه ی احتمالات که می آید، دیگر محکم نمی توانیم بگوییم نضرب به عرض الحائط. این همه روایات می آید، همه خلاف قرآن شد، به دیوار می زنیم؟ اینجور نیست. با این محتملات، با این وجوهی که در آیه شریفه هست، نمی شود بگوییم که مخالفت قطعی شد [و] به دیوار می زنیم ؛ این طور برخوردی مشکل میشود با این همه محتملاتی که در آیه شریفه هست

اخبار عرضه به کتاب

شاگرد : آن مبنای موافقت و مخالف رو خود صاحب حدائق قبول دارند؟ چون بعضی از روایاتش اصلا دارد که وافق، خالف ندارد، فما وافق …

استاد : و ما لم یوافق؟

شاگرد : بله یک چنین روایتی دارد حضور ذهن ندارم …

شاگرد 2 : لا یوافق داریم

استاد : و ما لا یوافق یا لم یوافق و ما خالف کتاب الله. همان جا با قرائن خارجیه مطمئن هستیم که منظور از لا یوافق یعنی یخالف! نه لا یوافق یعنی مطلقا ولو جمع عرفی دارد و الا تخصیص و امثال اینها لا یوافق میشود. چه کسی شک میکند؟

شاگرد : یعنی موافق-مخالف عرفی است، تخصیص، موافق-مخالف عرفی نیست ؛ اینطور می تونیم حملش کنیم، هر آن چه که موافق نبود مخالف است و هر آن چه که مخالف بود باید به دیوار بزنیم ؛ منتهی تخصیص، موافق عرفی بوده، مخالف نیست عرفا ! با این حملش می کنیم.

استاد : الان روایت میگوید «الدعاء عند رویة الهلال واجب»، مثالی که میزند این موافق کتاب است یا مخالف کتاب؟ من از تخصیص و اینها می روم جاهای آسان تر ! شما فرمودید «و کل غیر موافق، مخالف» !

شاگرد : الان روی مبنا شما دارید صحبت میکنید؛ یعنی روی مبنا اشکال می کنید؟

استاد : دقیقا فرمایش شما، همانی که شما فرمودید مثال بزنیم «الدعا عند رویة الهلال واجب». شما میگویید این موافق قرآن است یا مخالف؟ روی مبنای خودتان هم که الان فرمودید …

شاگرد : بنده عرضم این نبود که الان این فرمایش درست است یا نادرست …

استاد : من نمیگویم مختار شما بود

شاگرد : فرمایش صاحب حدائق اگر بر این مبنا باشد اشکالی ندارد

استاد : خب  صاحب حدائق این ها عرف عام هستند، الدعاء عند رویة الهلال واجب. میگویم موافق قرآن است یا مخالف قرآن؟

شاگرد 2: اینجا ملکه و عدم ملکه مطرح است یعنی باید یک چیزی در قرآن در آن مضمون باشد که باید سنجیده شود که موافق است یا مخالف؛ وقتی نیامده در قرآن اصلا بحث مطرح نیست، سوال مطرح نمیشود

استاد : نمیشود بگویند موافق است یا مخالف! اما مخصص، ناموافق است ولی مخالف هم نیست؛ جمع عرفی میکنید تخصیص میزنید. اصلا این حرف درست نیست که هر چه موافق نبود مخالف است. الان دعا عند رویت الهلال موافق قرآن است؟ چه کسی میگوید این موافق قرآن است؟ به فرمایش شما قرآن راجع به دعا صحبت نکرده که بگویید موافق هست، بعد این را هم ضمیمه کنید، خب موافق که نبود. حالا هم که موافق نبود، پس مخالف است

شاگرد : خب می تواند تفصیلش اینطور باشد که آن جا که صحبت کرد اگر تخصیص خورد. یعنی عامی در قرآن بود بعد تخصیصی از روایت خورد، صحبتی پس در قرآن شده نه اینکه صحبت نشده. بله، شاید کسی قائل به تفصیل بشود اگر صحبت نشده، فرمایش شما درست می شود.

استاد : پس با این مثال فهمیدیم که این ملازمه غلط است که کل غیر موافق مخالف .

شاگرد : این اخص از مدعای فرمایش شماست در یک قسمت ثابت کرد …

استاد : الان میشود کل غیر موافق بالمطلب الذی تعرض له القرآن الکریم غیر موافق خب الان مخصص موافق هست یا موافق نیست؟ مخصص برای عام. غیر موافق و کل غیر موافق مخالف ؛ مخالف هم که یضرب به عرض الحائط

شاگرد : آنها می گویند مخصص غیر موافق نیست ؛ غیر  موافقِ عرفی مقصود است …

استاد : پس مخصص موافق هست ؟ قرآن که متعرض شد اکرم العلما، فرض گرفتیم مخصص میگوید لا تکرم الفساق من العلما. پس این الان موافق میشود؟ عرف هم با او موافق هست ، بله؟ پس چرا اظهر و ظاهر و …تخصیص میزنید ؟

شاگرد3 : آن معنا از موافقت را که بگوییم که یعنی این را با قرآن جمع کنیم جور در می آید ؟ آن وقت در موارد دیگر هم همین بیان می آید که فقط تخصیص نمیشود؛ یعنی جاهای دیگر هم که مرحوم صاحب حدائق بخواهد به اصطلاح مثلا به اسم مخالفت کنار بگذارد، همان توجیهی کردیم که تخصیص را گفتیم موافق با قرآن است، به این معنا که موافق یعنی ملائم است، حرف قرآن با این روایت قابل جمع هست، تعارض جدی ندارد

استاد : اگر کلمه ملائم هم بگویید یعنی عدم المخالف ؛ ملائم به معنای این است که هر دو یک حرف را میزنند نیست.

شاگرد : میشود وفقش داد

شاگرد : آن کسی که لم یوافق میفرماید، آن را نمیشود وفقش داد

استاد : بله

شاگرد : دوباره حرف شما میشود بازگشت این مطلب همان فرمایش حضرتعالی است

استاد : بله، مآلا همین است که اصلا مقصود روایاتی که به دیوار زده میشود، یعنی ممکن نیست جورش کرد با قرآن

شاگرد : فقط یک اشکال را شیخ انصاری در رسائل مطرح کردند گفتند که چنین روایتی خیلی نداریم مثلا آن هایی که جعال حدیث بودند، نیامدند روایاتی را جعل حدیث کنند؛ چون این روایت درمقام این است که آن هایی که جعل حدیث کردند، مواظب باشید هر حدیثی را به آن عمل نکنید. شیخ انصاری اشکال میکند که روات ما نیامدند که احادیثی را جعل کنند که مثلا آیا گفته اقیموا الصلاة یا بگویند لا تقیموا الصلاة؟ معمولا هم مقاصد قرآن و مطالب قرآن کلیات است. شاید پیدا نشود یا به ندرت پیدا بشود روایتی که روبرو و منعکس است و هشتاد درجه مخالف قرآن باشد. این هم یکی از شبهات و مشکلات همین موافقت و مخالفت است. خود شیخ هم در رسائل اشکال کردند. نمی دانم جوابش چطور میشود.

استاد : این فرمایش شما در غیرش هم فی الجمله می آمد . در غیر این هم بود. اما علی ای حال اینکه الان مخالفت را معنا کنیم یعنی فی الجمله مخالفت. این مقصود است؟ این خیلی توسعه پیدا میکند؛ هر کسی به اندک چیزی میگوید این مخالف قرآن است، میگذارد کنار. خب بر فرض هم که اینجا باشد معذور است. به عبارت دیگر چون قدرت نوع مردم در حل متعارضات، جمع بین کلمات، قدرت مساوی بین همه نیست، تسهیلا شارع یک مرجعی قرار داده، گفته من تو را می بخشم. روایاتی آمد، اندازه بین فهم خودت و خدا برو نگاه کن ؛ اگر می بینید قرآن خلاف این را میگوید، جور نمیشود، تو قرآن را بگیر. عذرا نه اینکه یعنی حتما این روایت …

 

برو به 0:36:31

شاگرد : بردارید این ها را قیچی کنید…

استاد : بله تمامش را، برای تو معذوری که دنبال این روایت نروی، چرا؟ چون تو در قدرت عقلانی و فهم خودت، برای تو حرف قرآن با این حرف قابل جمع نبود. یک احتمال بود درآن مباحثه تعادل و تراجیح این احتمال لوازم خوبی داشت.
شاگرد : بعضی ادعا کردند که مقصود این روایات روایات فقهی نباشد، بیشتر روایات اعتقادی باشد. کم روایت نداشته باشیم. مثلا در تایید جبر و تجسیم و…اینها را گفتند که شما عرضه کنید به محکمات قرآنی، اینجا ها موافقت و مخالفت، خوب خودش را نشان می دهد  یعنی ممکن است فضای روایت،ناظر به آن موارد باشد. نه اینکه حالا مثلا یک عامی یا خاصی یا مثلاً چیزی

استاد : ولی در اینکه شامل آن موارد هم هست که هیچ مشکلی نیست.

شاگرد : آنچه که از مرحوم شیخ نقل کردند مثلا حالا صریحا مخالف قرآن بیاید، ممکن است در روایت اعتقادی مثلا با توجه به اینکه متشابهاتی در قرآن داریم…

شاگرد 2 : روایاتی که غلات گفتند مثلا اینکه الان نداریم به فرمایش خود شما، خیلی از اینها توسط این روایات پالایش شده، دیگر رفته نه اینکه نداشتیم مثلا به برکت همین مخالفت ها، روایات رفته

استاد : بله یعنی الان ما آرام هستیم یعنی آن هایی که بوده از بین رفته ولی علاوه بر اینکه خود اعتقادات که متشابهات خودتان میفرمایید در قرآن بیشتر است، بیشتر سست می شود قدرب بر تمییز  موافقت و مخالفت. وقتی کسی ذهنش طوری است که وقتی آیه را می شنود ید الله یک دست در ذهنش می آیند می گوید دل النص بر اینکه خدا دست دارد؟ می خواهید آن را چه کار کنید؟

شاگرد: بلکه دو دست بل یداه مبسوطتان

استاد: بله

شاگرد : در تعبیرهایی که دارد برای این عرضه به قرآن، اکثریتشان میگویند اگر نفهمیدی، علمش را رد کنید به سمت ما. فکر میکنم موارد آن هایی که میگوید اگر احراز کردید مخالف است دارد مثلا عرض الحائط، خیلی چیز کمتری از مجموع اینها دارد. میشود اینطور برداشت کرد که این صبغه عامی نیست که بگوییم همه به آن دسترسی داشته باشند، کشف موافقت و مخالفت … کسانی داریم اختصاصی را برای خصصین اهل فن باشد نمی شود برداشت کرد که …

استاد : یعنی درست نقطه مقابل عرض من ؛ من عرض کردم این برای بیشتر مردم است که راحت باشند یک مرجعی داشته باشند متحیر نمانند.

شاگرد : نه، آن حیث اثباتی اش ؛ حیث احرازی اش که عذر داشته باشند، حجیت داشته باشیم عذرشان امضا شده که اگر نفهمیدید، رُدّوه الینا. اینجوری  بیان کردند. اما آن که واقعا کشف مخالفت کردن به نحو حقیقی و واقعی، امری است که برای خصصین اختصاص دارد آخر عموم یا میفهمند یا نمی فهمند اگر نفهمیدند …

شاگرد2 : در همان خصصین، آیات الاحکام است یا اعتقادی؟ ، خیال میکنیم بروزش بیشتر در مباحث اعتقادی و اینهاست که مثلاً بخواهند بین محکمات و متشابهات جمع کنند …

شاگرد : بین روایات این خط کشی ها نبوده که مثلا فقهی و اعتقادی جدا از هم بخواهد باشد، خیلی موقع ها چیز ها در هم بیان می شده.

استاد : روایت ظاهرا در کافی باشد. نظیر این هم خیلی باشد. یأتی منکم الخبران «أحدهما یأمرنا و الآخر ینهانا»[28] میشود بگویند برای اعتقادات است؟ شاید همانجا حضرت میفرمایند همانی که مخالف کتاب است، «خذ ما وافق الکتاب»[29] شاید در کافی باشد، احدهما یامرنا و الآخر ینهانا؛ برای اعتقادات نیست برای امور عملی است.

شاگرد : قصه غلات هم که ایشان فرمودند همان که می گویند مثلا خیلی از محرمات را تحلیل میکردند یا واجبات را به همین شکل …

استاد : یعنی صحبت سر حلال و حرام و اینها بود، کارهای عملی بود. حکم فقهی بود، حضرت فرمودند چیزی که مخالف کتاب است نگویید

شاگرد : «إِلَّا شَرْطاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً» [30]

استاد : بله که شرط مربوط به کارهای خارجیه و احلّ حراما در فقه بود که شرط مخالف کتاب ؛ شرط مخالف کتاب در عملیات نیست؟ در اعتقادات است؟

شاگرد : جواب آن اشکالی که از مرحوم شیخ نقل کردند، بنده عرض کردم حالا ممکن است یک جواب دیگر هم باشد که نه؛ عده ای واقعا صریحا خلاف قرآن حرف میزدند کما اینکه مثلا یک چیزی هست در آن روایت می فرماید: «امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ- كَيْفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَيْهَا»[31]  برای این بوده که عده ای میگفتند ما شیعه هستیم به درجاتی رسیدیم که دیگر لازم نیست ما نماز بخوانیم.

استاد : «إنّ الصلاة هو رجل»[32] نماز که گفتند اقیموا، مرد منظور است. کار منظور نیست انجام شود روایت مفصلی دارد مفضل…

شاگرد : میشود اینجور روایتی واقعا به صراحت مخالف قرآن باشد اینجور نیست که بگوییم مواردش نادر است اما در فضای شرعیات و …

استاد : علی ای حال در اینکه این واقعا عرف نیاز دارد که از ناحیه مولا طبقات درکی که دارند، یک نحو مرجع دستشان بدهند؛ به نحوی که بداند چه کار بکند. این خیلی مهم است و شارع هم این را فرموده. اما جاهایی که هر چه فکرش بالاتر میرود، هیچ کجا مخالفت آن چنانی نمی بیند، محمل برایش دارد. یا به فرمایش شما کسی دروغ بسته، توجیه گر بیخودی نیست، آخر آدم عقل اینطور است دیگر. اگر محمل پیدا میکند در چیزهای بطلان، در جایی که جایش نیست محمل پیدا نمیکند. میفهمد کجا زور علمی بزند. یک جایی است می بیند اینجا جایش است، باید فکر کند، جمع کند. اما یک جایی از ریخت کار میفهمد اینجا بچه بازی است، لهو است، لغو است، یک کار سبک سری است که من  شروع به محمل تراشی کنم. این طور موارد محکم حال توجیه کردن برای خودش نمی بیند.

 

خلاصه این اولین جواب مرحوم صاحب حدائق است. فرمودند که: «فروى المشايخ الثلاثة و العياشي في تفسيره بأسانيدهم الصحيحة عن الامام الباقر (عليه السلام) «انه سئل عما فرض الله من الصلوات فقال خمس صلوات بالليل و النهار. فقيل هل سماهن الله تعالى و بيّنهن في كتابه؟ قال نعم قال الله تعالى لنبيه (صلى الله عليه و آله) «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ» و دلوكها زوالها ففي ما بين دلوك الشمس الى غسق الليل اربع صلوات سماهن الله تعالى و بينهن و وقتهن و غسق الليل انتصافه، ثم قال و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا. فهذه الخامسة»»[33] خب این روایت خیلی روشن بر مختار ایشان دلالت دارد یعنی فرمایشی در رد آن روایات شد و اینکه حضرت در همین آیه شریفه غسق اللیل انتصاف هم را معنا کردند.

 

برو به 0:44:47

موافقت با عامه، چهارمی هم ذم انتصاف. الخامس پنجمی هم هست، پنجمی هم قبلا در صفحه 188 بررسی کرده بودیم

شاگرد : این روایت غالبا تقسیم ثنائی است، شما فرضتان را ثلاثی میفرمایید یک مخالف داریم یک موافق داریم یکی بین این دو. این سوال شد که چرا روایات اینگونه نفرمودند؟ فرمودند موافق را نگاه کن و مخالف را.  کانه دو حالت وجود دارد یا آن ها موافقند یا مخالف هستند

شاگرد 2 : با آن تفسیری که شما فرمودید؟؟؟از موافقت و عدم موافقت ظاهرا اینطور …

استاد : تفسیر ایشان که چهار تا میشود. به آن نحوی که ایشان هم فرمودند چهار تا …

شاگرد : اگر اینجوری که فرمودند، خودتان ثانیا فرمودید، ظاهرا دو شق است؛ یا جور در می آید یا جور در نمی آید.

استاد : بله آن را که در عرف عام عرض کردم؛ آن یک نحو تاسیس مرجع است برای این همه عرف عام ؛ میگویند ناراحت نباش مضطرب نباش هی گیر نیفت؛ چگونه گیر نیفت؟ وقتی یک چیزی میشماری آن اندازه ای که خودت از قرآن میدانی. یکی از مشکلات مهمی که در موافقت با کتاب است، درجه اطلاع شخص از قرآن است [که] حالا سر جایش می آید. شما میگویید فما وافق کتاب الله ؛ وافق کتاب الله یعنی تا روایت دستت آمد فعلا بذار، برو یک ماه، نمیدانم دو ماه، نمی شود ختم بکنم تا بخوانم. از اول تا آخر قرآن را ببین، ببین موافقت هست یا نیست. این سوال ، سوال خیلی خوبی است ! آن چیزی هم که از شیخ گفتید، این مطلب اینجا جایش است

شاگرد : علما میتوانند باشد حاج آقا ؟؟

استاد : حضرت نفرمودند مراجعه کن به علما میگویند خودتان !

شاگرد : این متوجه میشود که من موافقت و مخالفت با کتاب را متوجه نمیشوم باید از کسی که متوجه میشود از او بپرسم این را هم متوجه نمیشوم پس میرود سراغ همان میگوید این موافق کتاب است یا نه؟  او هم که تسلط اجمالی دارد که موافقت و مخالفت فقهی متوجه شود

استاد : یعنی روایت واقعا دارد میگوید که صبر کن برو خبره [را] ببین ؟ ببینید این روایت عرضه به کتاب را …

شاگرد : بله میگویم چرا نگویم؟ وقتی میگوید موافق با کتاب ببین …

استاد : وقتی به خودش خطاب میکنند میگویند تو ببین ؟

شاگرد : نه این می بیند منتها این میرود می پرسد از کسی که موافقت را می فهمد
استاد : حالا تازه همین اشکال می آید وقتی می رود پیش کسی که وارد است به او یک درجه از آن میگوید، میگوید این مخالف نیست. فردا میرود سراغ کس دیگری که واردتر است، میگوید این فلان آیه یادش نبود، این آیه را ببین با این آیه مقایسه کن …

شاگرد : این اشکالی است که در تمام تقلید ها وجود دارد ….

استاد : نه در آن تقریری که من عرض کردم لازم نبود

شاگرد : نه در آن تقلید ها می گویم؛ یعنی یک چیزی را برو دنبالش و آن هم باید برود از عالم بپرسد. علما احتمال دارد نظرشان متفاوت داشته باشد. هر چه آن جا گفتیم [اینجا هم می گوییم]

استاد : من عرضم این بود روایات عرضه به کتاب، سنخش مراجعه به خبره نیست، سنخش ایجاد مرجع است

شاگرد : نکته لبی این است که  برای کسی میگوید که بتواند موافقت و مخالفت را بفهمد.

شاگرد 2 : مثلا به یکی از اهل تسنن میگوید که در قرآن آمده که مسح کنید؛ شما چرا می شویید؟ آن ها میگویند علمای ما گفتند. ما هم در شیعه مثلا بهشان میگوییم که خدا دست دارد، در قرآن آمده بعدش هم به مردم عادی می گویند که علمای ما می فرمایند که خدا دست ندارد. پس مردم عادی نمی تواند بفهمند، ولی تشخیص با علماست

استاد : خب علما هم که در خود همان کتاب هم اختلاف میکنند. پس فهم اینکه مخالف هست یا نیست چطور میشود ؟ خالف کتاب الله ام وافق؟

شاگرد : خود امام صادق علیه السلام فرمودند «تعلمو العربیه»خیلی مردم اصلا لسان قرآن بلد نبودند اینفرع بر این است که فرد برود لسان قرآن را یاد بگیرد، برایش مرجع بشود. حالا یک فردی طلبه است ده سال [درس] خوانده، فرد دیگری دو سال خوانده، دیگری فقط ادبیات خوانده، یک شخص هم مرجع تقلید است. برای هر کسی در یک رتبه ای مرجعیت محفوظ است.

استاد : احتمال دیگر هم که بعدا هم عرض میکنم آن احتمال این است که قرآن یعنی علی ای حال، آیات شریفه در مجموعش، یک بازتاب مشترکی به عنوان فرهنگ اسلامی بین مسلمانان دارد. مسلمان ها وقتی بگویند این قرآن است، میگویند قرآن چه میگوید، آخرت نیست؟ نه، آخرت هست ! قرآن میگوید تقوا نداشته باشید؟ میگوید داشته باشید و این یعنی یک چیزی را که مشترکات فرهنگی مسلمین [که] مقتبس از قرآن کریم [است]، این یعنی اینگونه نگاه کن. یعنی هر مسلمانی یک حرفی که می شنود، میفهمد این خط ، خط قرآن است [و] یک خطی خلاف قرآن [است]. البته ریزه کاری هایش که آقا هم فرمودند، می بیند باید برود سراغ علما ؛ علما هم در اینکه مخالف یا موافق باشد، در استظهار از آیه اختلاف میکنند. بنابراین این هم یک معناست که «خذ ما وافق» که البته با آن عرض اول هم منافاتی ندارد. مقصود اصلی از این، ایجاد یک مرجع برای تسهیل بر امر مکلف است ؛ متحیر نشود والا الان [فردی] یک جایی در مسافرت هست ، مثلا روایتی برخورد میکند وظیفه الان او را دارد تعیین میکند، یا امثال اینها. بگوییم صبر کن [و] بعدا برو متخصص پیدا کن؟ یا نه، همین الان هم با اطلاعاتی که خودت داری میتوانی.

شاگرد : اشکال کاملا در مثل تقلید هم می آید. مثلا فرمودند که «فللعوام أن یقلدوه».[34] بعد میگوید بروم از چه کسی بپرسم؟ از این فرد بپرسم، این را میگوید. از آن فرد بپرسم، آن را میگوید؛ یعنی اشکال همان اشکال است، هر چه آن جا جواب بدهیم، اینجا هم جواب میدهیم. آن فرهنگ مسلمین هم حمل بر فرد نادر است .

استاد : شما اگر فردای قیامت بشود، یک مکلفی آمده بین خودش و خدا برایش واضح شده که فتوای یک مجتهدی خلاف قرآن است. شما میگویید با اینکه برایش واضح شده، به خبره عمل کن؟

شاگرد : نه دیگر فتوا اماره است ؟؟؟

استاد : نه دیگر، ما همین را میخواهیم بگوییم. اگر برایش واضح شد [که] این مفتی، خلاف قرآن حرف زده تمام. آن روایت میگوید کاری به مفتی نداشته باش. اینهایی که شما میگویید روایت میگوید که نه، تو کار نداشته باش خلاف قرآن هست یا نیست، تو فعلا برو به او عمل کن. بعدا هم بگو ولو مخالف قرآن هم بین خودم و خدا، من باید بروم سراغ خبره.

شاگرد : این را ما از اول هم نمی خواستیم بگوییم. اینجا که خب عالمی [فتوایی] گفت ولی یقین به خلافش دارد، اگر یقین حجت است، این اماره اش دیگر حجیت پیدا نمیکند این را از اول هم نمیگوییم

 

برو به 0:52:08

استاد : درست است بنا بر فرضی که نفرمایید این خلاف قرآن است

شاگرد : حاج آقا ایشان مرجعیت مطلقه را بیان میکنند در حالی که شما میفرمایید مرجعیت متناسب با هر رتبه …

استاد : بله، آن یک طور احتمالاتی که حالا برای خود این بحث به این سادگی نیست وقتی باز میشود چقدر سوالات…

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین[35]

 

کلید:

آخر وقت مغرب – وقت اختیاری – وقت اضطراری –غسق الیل – قرآن الفجر – مخالف قرآن – ناموافق با قرآن –- تاسیس مرجع- عرضه بر کتاب

 

 


 

 

[1] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٠

[2] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: 175

[3] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٠

[4] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٧۶

[5] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٧۶

[6] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٧۶

[7] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[8] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[9] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[10] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[11] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[12] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[13] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[14] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١

[15] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٢

[16] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٢

[17] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٢

[18] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٢ و ١٨٣

[19] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٣

[20] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٣

[21] شاگرد : آخر اللیل یعنی غیر نصف میشود دیگر؟

استاد : بله دیگه آخر اللیل

شاگرد : اذان صبح

استاد : این میگوید نصف شب ؛ نصف شب یعنی آخر اللیل؟

شاگرد : نه خب در اصطلاح ما ؟؟؟

استاد : ممکن است کسی بعدا تاویل کند بگوید این آخر یعنی آخر وقتی که ممکن است برای خواندن نماز لیل که نصف شب است ولی ظاهرش اینجور نیست.

شاگرد ٢: در خصوص مغرب چی ؟ در عشاء این حرف  رو می زنیم که تا اذان صبح طولش بدهیم،  ولی در مغرب هم آمده اینجا؟ که اگر پاک شد مغرب و عشا را هر دو را بخواند. این نمی تواند یک مقدار تضعیف بکند این برداشت را؟ چون که در مغرب نداریم که اگر بعد از نصف شب یادش آمد میتواند بخواند، حرفی که هست در عشا است.

استاد : صحیحه بود؟ در صحیحه که بود همان مطلب!

شاگرد : در فتاوی ؟

استاد : الان صحبت … فتاوی مشهور این است خلاف مشهور داشتیم که …

شاگرد : در خلاف مشهور هم درباره مغرب هم می آید؟

استاد : صحیحه

شاگرد : قائل به تفصیل داشتیم بین مغرب و عشا؟

استاد : اصلا عبارت خود صاحب مدارک بود «و لنا علی الحکم الثالث صحیحة عبدالله بن سنان إن نام الرجل أو نسی أن یصلی المغرب و العشاء الآخر الوقت چقدرتوضیح دادند حضرت با تفصیل فإن استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلیهما کلیتهما فلیصلهما در صحیحه هم بود و بعد می رود سراغ وقت اختصاصی و إن خاف ان تفوت احدهما یکی اش را میتواند بخواند دیگری فوت میشود فلیبدأ بالعشاء اول عشا را جلو بیندازد بعد … و إن استیقظ…» (الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨١) در خود ادله بود

 

[22] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٣

[23] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨۴

[24] الإسراء – آیه ٧٨

[25] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: ١٨٣

[26] الإسراء – آیه ٧٨

[27] الإسراء – آیه ٧٨

[28] قریب به همین مضمون در کافی ج1 ص 66

[29] «… فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَبَرَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ- فَاعْرِضُوهُمَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ- فَمَا كَانَ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَوْجُوداً حَلَالًا- أَوْ حَرَاماً فَاتَّبِعُوا مَا وَافَقَ الْكِتَابَ- وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي‌ الْكِتَابِ- فَاعْرِضُوهُ عَلَى سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَمَا كَانَ فِي السُّنَّةِ مَوْجُوداً مَنْهِيّاً عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ- وَ مَأْمُوراً بِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ إِلْزَامٍ- فَاتَّبِعُوا مَا وَافَقَ نَهْيَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمْرَهُ- وَ مَا كَانَ فِي السُّنَّةِ نَهْيَ إِعَافَةٍ أَوْ كَرَاهَةٍ …» (وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 11۴و١١۵)

[30] تهذيب الأحكام، ج‌7، ص: 468‌

[31] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 114‌

[32] منبع یافت نشد.

[33] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌6، ص: 184‌

[34] وسائل الشيعة؛ ج‌27، ص: 131

[35]

شاگرد : حاج آقا ببخشید موید فرمایش شما این نمی تواند باشد که اولین باری که شاید این عبارت عرضه به قرآن مطرح شده تا آن جایی که من فحص داشتم حالا …

اولین بارش در خطبه های آخر پیامبرخداست که حضرت میفرمایند که این تعبیری که آقای کمالی فرمودند مناسب آن است غالی و کذّاب بر من زیاد شده هر حرفی من زدم موافق با قرآن بود قبول کنید هر حرفی زدند موافق با قرآن نبود از من نبوده این ارجاع به عموم داده یعنی عمومی که اصلا بحث متخصص و اینها نیست یک جمع عمومی است …

استاد : عموم به یک چیز مسلمات

شاگرد : یعنی مشترکات حداقلی شاید آن وقت اینکه آقای کمالی میفرمایند روی این حساب خیلی جالب میشود یک سری چیزهاست که اصلا هر کسی ببیند متوجه میشود قرآن نیست بلغنی أن الزنا رجلٌ و أنّ الصلاة رجلٌ یعنی کاملا در تعارض است خیلی ناظر گویا بوده به آن غلات و به آن مکذبینی که فاحش خلاف قرآن صحبت میکردند.

که صریح متناقض قرآن صحبت میکردند نه در این بحث های فقهی این شکلی که ما داریم که مثلا …

استاد : یا فوری بگوییم نضربوه عرض الحائط

شاگرد : فرمایش ایشان فکر میکنم ناظر به این بود که یعنی بحث غلات و عقایدی که میفرمایند این است یعنی میخواهم بگویم وجه مناسبی شاید باشد با توجه به این

استاد : نفیش؟؟؟

شاگرد : نه نفی فقهی ندارد نفی احکام فقهی

استاد : من هم لذا به ایشان گفتم مورد خوبش همان نفیش بیشتر کار میبرد.

شاگرد : حاج آقا میشود گفت که آن ارجاع به موافقت و مخالفت قرآن ارجاع به محکماتی است که کاملا جا افتاده بین مردم و دیگر شکی در آن نیست

استاد : جا افتاده ای که آخر کار عرض کردم و یا محکماتی که فعلا خود شخص کاریش نداره

شاگرد : چون خود متشابهات نیاز به این دارد که راسخون فی العلم بیایند تفسیرش بکنند

استاد : یک طوری است که میگویند حال تحیر برای تو پیش نیاید واضحاتی دارید که طبقش مشی کن چیزهایی را که واضح نیست کنارش بگذار.

شاگرد : اینجا این تقسیم بندی محکمات و متشابهات تقسیم بندی خوبی است؟

استاد : یعنی توزیعی میشود برای موافقت و مخالفت آن چه را که برای تو واضح هست که قرآن است یعنی محکمات وافق کتاب الله فخذوه …

شاگرد : تنها جایی هم که از نظرفقهی من گشتم در روایات خود حضرات از این قاعده فقهی استفاده کرده باشند عرضه کرده باشند در بحث طلاق است طلاق سه مرتبه را میگویند هذا مخالفٌ میگویند فطلقوهنّ لعدتهنّ با اینکه سه مرتبه یک جا اینجا من دیگر جایی پیدا نکردم که ..

شاگرد 2 : استاد در بحث ارث حضرت زهرا سلام الله علیها را به ابوبکر میفرمایند که این که انبیاء میگویید ارث نمی دهند این مخالف با قرآن است وورث سلیمان

استاد : همان جا آن ها تخصیص را مفصل مطرح میکنند همان جا تخصیصی است که حضرت میگویند این تخصیص دروغ است

شاگرد : با اینکه خود این آیه شاید بین مردم کامل جا نیفتاده بوده یعنی مردم شاید برداشتشان همین بوده که ارثی که از داود به سلیمان رسیده همان ارث معنوی بوده ولی حضرت زهرا سلام الله علیها ارجاع میدهند به این آیه در عین حال تفسیرش هم میکنند

استاد : وورث سلیمان  دواوودمعلوم نیست ارث معنوی عرف بفهمد آن را هم میفهمد اما ارث چیز نمیفهمد؟ یرثنی و یرث من آل یعقوب

شاگرد : چون سیاق آیه أوتینا من کل شیء سیاق آیات در فضایی است که عنایات خاصی که به انبیا شده این ارث رسیده از داود به سلیمان برداشت اولیه این است

استاد : و ورث سلمان النبوة من داود

شاگرد : النبوة العلم منطق الطیر فلان فلان فلان اینها که معنوی بوده میگوید پیامبر شما هم اینهایش ارث رسیده ما در این بحث نداریم بحث این است که ارثی مادی هم می رسد یا نه؟

استاد : همان جا مثلا یک نقل ضعیف هست در بین مسیحی و یهودی که مال حضرت داود را دادند به دیگران حضرت سلیمان فقط آن ارث معنوی را … یک جا باید باشد دیگر بگویند اینها دیگر مال نیست اینجا صدقه است فقرا بیایید اموال داود را بردارید بروید منم هم وارث چیزهایم یک جا باید نقل باشد که …

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است