1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢)- وقت زوال (2)

درس فقه(٢)- وقت زوال (2)

بررسی دلالی روایت عبدالله بن سنان
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19327
  • |
  • بازدید : 22

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

و أمّا ما في خبر «عبد اللّٰه ابن سنان» تزول الشمس في النصف من حزيران، على نصف قدم، و في النصف من تموز، علىٰ‌ قدم و نصف إلى مثل الأوّل في النصف من حزيران ، فإنّما تتمّ‌ دعوى المخالفة مع الاعتبار في صورة العلم بمخالفة النسبة المذكورة فيها بين البروج للواقع، و إلّا فالزوال في النصف من حزيران على نصف قدم، لا يعمّ‌ جميع الأمكنة المختلفة قطعاً في النقص و الزيادة و لو في برج واحد، كما هو المعلوم في ما تجاوز الميل من الأمكنة؛ و في ما لم يتجاوز، فالمكان التي تزول فيه في النصف من «حزيران» على نصف قدم، إذا زالت فيه في «تموز» علىٰ‌ غير القدم و النصف، تتحقّق المخالفة بين الخبر و الاعتبار، لا بمجرّد عدم الزوال في بعض البلاد في «حزيران» علىٰ‌ نصف قدم. و حُكي عن بعض علمائنا، اختصاص ما في الخبر بالعراقي، و هو المناسب لعرض «العراق»، و لكون الراوي عراقيا. و قيل: «يختصّ‌ بالمدينة»، و هو لا يناسب مقارنتها لحدّ الميل الأعظم؛ فإنّها حينئذٍ موضع المسامتة كما يدّعىٰ‌ هذه المخالفة، كما يظهر ممّا  في «الحدائق» في ما بين النصف من أيلول، حيث جعل فيها الزوال على ثلاثة أقدام و نصف؛ و النصف من «تشرين الأوّل»، حيث جعل الزوال على خمسة أقدام و نصف. و المناسب لما سبق أربعة أقدام و نصف، و كذا المناسب سبعة في النصف من «تشرين الأوّل»، على ملاحظة النسب مع فرض الخمسة و النصف في ما سبق. و لا تكفي ملاحظة الأبعديّة الموجبة لأطوليّة الظلّ‌، و أكثريّة الإقدام في البلاد الشماليّة في الخريف و الشتاءِ‌ منها في الربيع و الصيف، لكفاية النسبة في البعد مع استواء السير في جميع أزمنة السنين. و يمكن الحمل علىٰ‌ وقوع الاشتباه في النقل من بعض من توسّط من رواة الحديث

شاگرد: این‌که چرا به ماه‌های رومی، می‌گویند رومی، یک جایی دیدم اسکندرانی هم شاید به آن می‌گفتند. نمی‌دانم درست بگویند یا نه. می‌گویند بعضی‌ها گفتند واضعِ اینها، اسکندر بوده است؛ از آنجا آمده است. چنین جهتی را مطرح کردند. آن‌جا ماه‌های رومی را گفته بود. ماه‌های عبری را که زدم، ماه‌های عبری نزدیک بود؛ ولی یک مقدار متفاوت بود. هم اول و آخر آن یک مقدار متفاوت بود و هم اسم‌های آنها. بعضی از اسم‌های آنها کاملاً متفاوت بود با این اسم‌های نیسان و … یک اسم دیگری داشت.

استاد: بله، در این که سه چهارتا اسم هستند، تفاوت فاحش دارد. اینها را من در ماه‌های عبری دیدم. اما ماه‌های رومی را من به این صورت پیدا نکردم. یعنی خیلی هم استیعاب نکردم. خوب شد شما فرمودید. این تغییر کردنِ روزهای آنها شاید متعارف نیست. حالا بعضی چیزهایی که من در کلمات دیدم را عرض می‌کنم ببینیم. این چیزی که شما فرمودید و من هم دیدم، علی القاعده مثل ماه‌های میلادی، مثل ماه‌های شمسی نبایستی در سال تغییر کند با محاسبه کبیسه. بعضی از کلمات را دیدم که آنها کبیسه نداشتند، تغییر می‌کرده. خب کبیسه داشتند و نداشتند که باید حساب کنند برای آن. حالا یک جایی کبیسه‌اش را نمی‌آوردند، اینطور نیست که خود این ماه‌ها تغییر کند. الان در کلمات، چندتا است که می‌گویند در زمان حضرت نیمه بوده است، مثلاً اول سرطان. حالا سه روز جلو رفته است. این را شما باید به عنوان سؤال بحث ببینید.

ملاحظه روایت نسبت به تزاید تدریجی سایه در طول سال

شاگرد: ایشان ( صاحب حدائق) فرموده بودند که چطور ممکن است در سه ماه اول قدم قدم باشد، در سه ماه بعد دو قدم دو قدم؟ حضرتعالی ثقل فرمایش ایشان را در جایی دیده بودید که اصلاً این چرا تغییر می‌کند از سه ماه اول به سه ماه دوم؟ میزان افزایش.

استاد: نه، در تابستان یک قدم یک قدم سایه جلو می‌رود. در پاییز و زمستان دو قدم دو قدم است تا برگردد برای بهار. این می‌شود.

شاگرد: فرمایش ایشان این بود که چرا در سه تای اول اینطور است؟ دو جور می‌شود این را عنوان کرد. یکی این که چرا در سه تای اول تغییر نمی‌کند و در سه تای دوم تغییر نمی‌کند؟ یکی این است. یک جور دیگر هم این است که بگوییم چرا سه تای اول با سه تای دوم متفاوت شد؟ با ملاحظه فرمایش ایشان (صاحب حدائق) در قبل از این قضیه، به نظرم بیشتر فرمایش ایشان ناظر به این است که چرا در سه تای اول ثابت است و دوباره در سه تای دوم ثابت است؟ تعبیر ایشان این بود: «فكيف يكون ازدياد الظل في ثلاثة أشهر قدما قدما و في الثلاثة الأخرى قدمين قدمين كما في الرواية المذكورة‌؟ فإنه خلاف ما يحكم به المشاهدة و الوجدان»، منتها فرمایش ایشان قبل از این، اینطور بود که فرموده بودند: «يتزايد من أول السرطان الذي هو أول الرجوع من انتهاء الميل الكلي إلى آخر القوس و ينقص من أول الجَدي»

استاد: جُدَی اسم ستاره است، جَدْی اسم برج است.

شاگرد: «من أول الجدي إلى آخر الجوزاء يوما فيوما و شهرا فشهرا على سبيل التزايد في كل من النقيصة و الزيادة، بمعنى ان زيادته و انتقاصه في اليوم الثاني و الشهر الثاني أزيد منه في اليوم الأول و الشهر الأول و هكذا في الثالث بالنسبة الى الثاني و في الرابع بالنسبة الى الثالث حتى ينتهي إلى غاية الزيادة و النقصان»[1]. فرمایش ایشان است که می‌گویند در ماه اول با ماه دوم، خود میزان تزاید، این زیاد می‌شود. در ماه ثانی میزان تزاید نمی‌تواند اگر ماه اول یک قدم بوده است در ماه ثانی هم یک قدم باشد و در ماه ثالث هم یک قدم باشد. باز هم از آنطرف وقتی در فضای نقصان می‌افتد همینطور است. این را مثل این که می‌خواهند بفرمایند، نمی‌دانم.

استاد: فرمایش شما را فهمیدم که اشکال ایشان بر سر اصل این است که این تزاید تدریجی در روایت ملاحظه نشده است. این منظور شما است. حالا ببینیم. چون در جاهای دیگری هم بود.

 

برو به 0:06:40

نسبتِ طریق داشتن شیخ به عبدالله بن سنان در مشیخه تهذیب

قبل از این که به فرمایش شما برسیم، راجع به این که مرحوم آقای خوئی داشتند و مرحوم اردبیلی و مرحوم نوری هم چیزی نفرمودند که طریق شیخ در کتابین، در مشیخه به عبدالله سنان صحیح است. دوباره هم که مرور کردم دیدم خاتمة المستدرک شش جلدی، چاپ جدید، محقق در پاورقی گفتند شیخ ندارد. یعنی ایشان نسبت به هردو، هم اردبیلی و هم نوری، آنها تذکر دادند که ندارد. خب این خوب شد یک تذکری دادند. اما یعنی آقای خوئی هم مثلاً به حرف اینها اتکا کردند؟

شاگرد: ظاهراً در معجم که ایشان حرف تحلیلی خودشان را آنجا زدند به این اشاره نکردند.

استاد: اشاره نکردند که طریق در کتابین صحیح است.

شاگرد: چون کتاب مستدرک تقریرات است. یعنی در مجلس درس بوده است که این حرف را زده است.

استاد: مثلاً مستدرک را در وقت مطالعه دیده بودند، اعتماد کردند به حرف اردبیلی و صاحب مستدرک، در درس گفتند که طریق صحیح است. ممکن است از این باب باشد. حالا باز هم آنهایی که بیشتر مأنوس به نظرات و حرف‌های ایشان هستند ببینیم چطور شده است؟ دیروز صحبت بر سر این بود.

شاگرد: ببخشید در خود همان مستند هم، آن کسی که  کتاب را تصحیح می‌کرده، فهرست ایشان را آدرس داده است؛ ولی مشیخه را آدرس نداده است.

استاد: اصلاً آدرس نداده است؛ ولی تذکری هم نداده است. چندجای دیگر هم دیدم عده‌ای گفته بودند در مشیخه شیخ ندارد. آنها خوب بود؛ اما اینها که گفتند هست، می‌خواستیم ببینیم یک چیزی…

شاگرد: شاید یک نسخه‌ای موجود بوده.

استاد: بله یا بعضی فوت و فن‌های مسائل رجال و اسناد است. آن هم مثل مرحوم نوری، اردبیلی چطور…؟! اردبیلی تقریباً بخش معظمی از عمر خودشان را برای تعظیم و احیای کتاب تهذیب الاحکام صرف کردند. خب ایشان کم نیست. ولی انسان است دیگر. لذا تا ممکن است اسناد مثلاً خطایی، سهو القلمی{ندهیم} تا ممکن است ببینیم وجهی پیدا می‌شود یا نه.

اشکال محقق در روایت عبدالله بن سنان

این مربوط به سند. اما در رابطه با متن که شما بخشی از آن را فرمودید، ببینید این روایت تا زمان محقق اول ظاهراً در کتب روائی آمده است. کسی هم نسبت به آن حرفی نداشته است. تا آن جایی که من می‌دانم. حالا شما ببینید غیر از این هم پیدا می‌کنید یا نه؟

مرحوم محقق در معتبر بعد از این که این روایت را نقل می‌کنند – در کتاب ما صفحه 140 است، چاپ های جدید را نمی‌دانم – فرمودند: «فالذي رواه عبد اللّه بن سنان…» تا آخر روایت که نقل کردند، بعد فرمودند: «و عندي في هذه الرواية توقف»[2]. این «توقف»ی که ایشان گفتند، اسم نبردند که توقف از چه ناحیه است. فقط یک اشاره دارند که «لتضمنها نقصانا عما دل عليه الاعتبار». نمی‌گوید «زیادةً». چون این روایت از آن چیزی که اعتبار بر آن دلالت می‌کرد کمتر است. اعتبار را هم ما پارسال در مباحثه، موارد زیادی را آوردم که فقهاء اعتبار را بکار می‌برند. یکی از موارد آن هم همین دنبال چیزی رفتن و تجربه کردن و عملاً یک چیزی را دیدن است. می‌فرمایند وقتی می‌رویم دنبال اعتبار، «نعتبره» یعنی می‌رویم تحقیق می‌کنیم، می‌بینیم این روایت عبدالله سنان کمتر است. همین اندازه.

حالا شما ببینید در تاریخ کتاب‌های فقهی قبل از این هم اشاره ای به این هست یا نیست؟ قبل از آن در کتاب‌ها بوده است؛ اما اینطور که «عندی فی هذه الروایه توقف»، ظاهراً اول شخص محقق اول است که یک توقفی در روایت قرار دادند. «نقصاناً عما دل علیه الاعتبار». این توقف و نقصان، ظاهراً به این که الان شما فرمودید و صاحب حدائق هم می‌گویند مشایخ هیچکدام، « و ان كان قد غفل عنه جملة من علمائنا الاعلام»، آن اشکال حرف دیگری است که می‌رسیم. این که ایشان می‌فرمایند، شاید مربوط می‌شود به همان چیزی که بعد از آن پیش آمده است که از علامه حلی که شاگرد ایشان بودند شروع می‌شود که می‌گویند «نقصاناً عما دل علیه الاعتبار» مشکلی ندارد. چرا؟ چون شما اعتباری که کردید، در محیطی بوده است که مربوط به مضمون روایت نیست. و لذا علامه در تذکره ظاهراً، در منتهی، در نهایة الاحکام، به نظرم آنجا. من یادداشت هم برداشتم. در دو سه تا کتاب ایشان که دیدم، شاید این نکته را دارند که این مختص به عراق است یا بعضی دیگر گفتند مختص به مدینه است، با آن اختلافی که بود. حالا مختص به مدینه را نمی‌دانم علامه فرموده بودند یا نه؟ من یادداشت داشتم. متعدد بود آن خصوصیات یادم نیست.

 

برو به 0:12:05

پاسخ آیت الله بهجت به اشکال محقق

عمومیت نداشتن نقص و زیاد شدنِ سایه در امکنه و بروج مختلف

پس این توقف، «نقصاناً عما دل علیه الاعتبار»، اول قدم است برای شروع اشکال در روایت. عبارت حاج آقا را دیدید. عبارت را خواندیم. از این قدم اول اشکال، جواب دادند. فرمودند: «و أمّا ما في خبر عبد اللّٰه ابن سنان تزول الشمس في النصف من حزيران، على نصف قدم، و في النصف من تموز، علىٰ قدم و نصف إلى مثل الأوّل في النصف من حزيران» که حدیث را خلاصه کردند، «فإنّما تتمّ دعوى المخالفة مع الاعتبار»، یعنی حرف محقق. ادعای مخالفت این حدیث با اعتبار که محقق گفتند، «في صورة العلم بمخالفة النسبة المذكورة فيها بين البروج للواقع، و إلّا فالزوال في النصف من حزيران على نصف قدم، لا يعمّ جميع الأمكنة» که شما بگویید «نقصاناً عما دل علیه الاعتبار». «لا يعمّ جميع الأمكنة المختلفة قطعاً في النقص و الزيادة و لو في برج واحد». در برج واحد هم تغییر می‌کنند. همین که الان شما فرمودید که روز به روز تغییر می‌کند. صاحب حدائق هم گفتند. «كما هو المعلوم في ما تجاوز الميل من الأمكنة». آنهایی که بالای بیست و سه درجه هستند، از میل اعظم بالاتر هستند، این حرف را دارند. اینها را خواندیم.

«و في ما لم يتجاوز، فالمكان التي تزول فيه في النصف من «حزيران» على نصف قدم، إذا زالت فيه…» ، ببینید نقصان اعتبار را نکته ظریفی حاج آقا فرمودند. «إذا زالت فيه في «تموز» علىٰ غير القدم و النصف، تتحقّق المخالفة بين الخبر و الاعتبار». یعنی خود آن نسبتی که در حدیث ملاحظه شده است، در یک جایی بگویید اینجا در حزیران «علی نصف قدم»؛ آنجا بر «قدمٍ و نصف» نیست، بر قدم است یا بر دو قدم است. خود همین نسبتی که در حدیث ملاحظه شده است، شما یک اشکال بیاورید با اعتبار مخالف می‌شود.

اما اگر اینطور نباشد، «تتحقّق المخالفة بين الخبر و الاعتبار، لا بمجرّد عدم الزوال في بعض البلاد في «حزيران» علىٰ نصف قدم».  پس این قسمت اول اشکال که ظاهراً اولین نفر که در روایت اشکال کردند، شاید جناب محقق باشند، اشاره به حرف ایشان است.

«و حُکی»، می‌روند برای مرحله بعدِ حرف محقق. «و حُكي عن بعض علمائنا، اختصاص ما في الخبر بالعراقي» که خیلی‌ها گفتند «و هو المناسب لعرض «العراق»، و لكون الراوي عراقيا. و قيل: «يختصّ بالمدينة»، و هو لا يناسب مقارنتها لحدّ الميل الأعظم»  که میل اعظم بیست و سه درجه است. یادداشت کردم: رأس السرطان، بیست و سه درجه و بیست و شش دقیقه و شانزده ثانیه و عرض شمالی مدینه طیبه، بیست و چهار درجه و بیست و هشت دقیقه، حدود بیست و چهار و نیم است. یعنی تقریباً یک درجه بیشتر می‌شود. حدود میل اعظم است؛ اما یک درجه بالاتر.

«فإنّها حينئذٍ موضع المسامتة كما يدّعىٰ هذه المخالفة، کما یُدّعی»، حالا این «کما یُدّعی» باشد. در بعضی از کتاب‌های متأخر با همه بحث‌ها تقویت کرده بودند که روایت برای مدینه باشد، حالا به چه بیان؟ این، بین بحث‌ها شاید بیاید. ولی خب می‌بینید آنچه که حاج آقا بیشتر بدان میل دارند همان است که این روایت برای عراق است؛ نه برای مدینه که مسامته می‌شود.

شاگرد: حاج آقا فرمودید …از منتقی و تذکره که این دو، مدینه  را فرمودند.

استاد: تذکره را من یادداشت آن را هم برداشتم. حالا چون گذشته است یادم رفته است. آن هم منتقی صاحب معالم، بله؟

شاگرد: بله.

استاد: بسیار خوب. این دوتا فرمودند برای مدینه است. خود علامه هم شاید دیدم که فرمودند برای عراق است. در منتهی یا نهایة الاحکام بود یا برعکس آن بود. چیزی که مرحوم مجلسی اول رضوان الله علیه در کتاب لوامع، شرح فارسی بر من لایحضر دارند. چون ایشان دوتا شرح بر من لایحضر دارند. لوامع شرح فارسی آن است. روضة المتقین هم که عربی آن است. در لوامع – چون ایشان شاگرد شیخ بهائی هم بودند- فرمودند شیخ بهائی گفته بودند من وقتی رفته بودم به زیارت عتبات، آنجا مشاهده کردم، پیجویی کردم، روایت درست بود. بعد می‌گویند از مولانا احمد مقدس اردبیلی نقل شده است، شاید گفتند. یعنی خود مجلسی اول صاحب لوامع نشنیدند، نقل شده است. می‌گویند از مولانا اردبیلی نقل شده است که ایشان گفتند تقریبی است. یعنی آنطور که روایت است در نجف، شاید اسم نجف هم همانجا بود که مرحوم مقدس اردبیلی گفتند در نجف تقریبی است و دقیق نیست.

خب این هم آنجا، بعد مرحوم مجلسیِ اول، قول شیخ بهائی را تأیید می‌کنند؛ آن هم بخاطر تخصص ایشان. می‌گویند شیخ بهائی متخصص این فن بود؛ اما مرحوم اردبیلی تخصص نداشتند در اینها. چون تخصص او اینطور بوده است یک تعبیری دارند که ایشان متخصص هستند، قول ایشان مقدم است، چنین چیزی. عبارت خدمت شما است؟

شاگرد: می‌گویند «شيخ بهاء الدين رحمه اللّٰه در علم هيئت استاد بود مجملا تا مكرّر ملاحظه اين وضع با دايره هندى و مطلع الأنوار و اصطرلاب كرده نشود اعتماد نمى‌توان كرد»

استاد: این حرف خودشان است. بله دیدم. ایشان می‌گویند. ولی این که استاد بود را می‌آورند. کأنّه برای ترجیح قول شیخ بر آن.

شاگرد: «با آن كه عمل به اصطرلاب و ميزان الشمس و غيرهما همه كس نمى‌تواند كرد مگر كسى كه در علم هيئت نهايت مهارت داشته باشد يا حدس صايبى كه به تامّل برد و ظاهر شود»[3]

 استاد: بله، که بتواند مطمئن باشد. حالا فقط می‌ماند که ما خودمان اگر باشیم، قبل از اشکال صاحب حدائق و فرمایشی که این آقا در تأیید یود یا توضیح؟ یا هردوی آن؟

شاگرد: عرض ما این بود که آنطور که فرمایش ایشان جلسه قبل تقریر شد و برای ما جا افتاده بود، ظاهراً اینطور نیست.

استاد: بله، خب حالا الان می‌رسیم.

شاگرد:  شرح فارسی و عربی مجلسی اول بر من لا یحضره الفقیه با هم فرق داره؟ یعنی آن مطالب خودش را فارسی کرده است؟

استاد:نه، دقیقاً ترجمه آن نیست. فارسی، عربی است. من خیلی زیاد مراجعه نداشتم. ولی یکی از موارد آن که معلوم می‌شود ترجمه نیست همینجا است که مثلاً در روضة المتقین اینها را ندارند. نقل از محقق اردبیلی و اینها را ندارند؛ اما آنجا دارند.

تعیین مکان مفاد روایت با استفاده از قرائن موجود در روایت

یافتن عرض جغرافیایی با استفاده از مفاد روایت

استاد: یک مرحله قبل از فرمایش آنها این است که ما خودمان ببینیم مفاد روایت فی حد نفسه چطور می‌شود؟ یعنی جای آن را می‌توانیم پیدا کنیم از خود روایت یا نه؟، عراق است؟ مدینه است؟ کجاست؟

روی یک مفروضی جلو می‌رویم که خیلی‌ها گفتند و آن مفروض این است که روی حساب طبیعت امر که حضرت از نصف شروع می‌کنند و به نصف هم ختم می‌کنند، از بزرگ‌ترین روز سال صحبت می‌کنند. بین راه را نمی‌گیرند. همان اول تیر ماه، رأس السرطان را می‌گویند که عده ای گفتند. حالا وجوه دیگر آن را بعد عرض می‌کنم. بنابراین اگر طوری باشد که نصف حزیران، روز اول تیرماه باشد؛ یعنی بزرگ‌ترین روز سال که مجلسی اول ظاهراً بود که فرمودند الان در زمان ما، سیزدهم حزیران أطول ایام سنه است. یعنی اول تیرماه که برای آنها سیزدهم حزیران می‌شود و این که حضرت فرمودند: فی النصف من حزیران، در چندجا، شاید دوجا که اطمینان دارم، دیدم گفته بودند در زمان امام صادق سلام الله علیه، نصف حزیران اول تیرماه بوده است. یعنی نصف حزیران، أطول ایام سنه بوده است. کوتاه‌ترین سایه آن وقت بوده است. روی حساب ظاهر روایت هم که حضرت فرمودند: « تزول الشمس في النصف من حزيران، على نصف قدم »، بعد اضافه شد. «و في النصف من تموز» همینطور، اضافه کردند تا دوباره برگشتند به نصف حزیران سال بعد که آن هم نصف قدم است.

 

برو به 0:21:55

شاگردان: موقعیت حزیران در طول سال نسبت به ماه‌های شمسی ما تغییر می‌کرد؟

استاد: در کلمات اینطور است. دیروز هم عبارت زاد المعاد را از مفاتیح خواندم که ایشان فرمودند الان – سال‌هایی که ما هستیم – اول حزیران هشتاد و چهار روز که از نوروز می‌گذرد است که می‌شد بیست و دوم خرداد. اما در کلمات پدر ایشان ظاهراً دیدم که گفته بودند سیزدهم حزیران رأس السرطان است. یعنی سیزدهم حزیران می‌شود اول تیرماه. که فاصله خیلی می‌شود! فاصله پدر با پسر اینطور متفاوت نمی‌شود!

شاگرد: در این فاصله اندک که ممکن نبود اینقدر جابجا شود.

استاد: بله، اختلافات حسابی در کلمات برخورد کردم که حالا ببینیم جمعی هم برای آن ممکن است یا نه؟ آن هم که دیروز گفتم در بحار…در جلد پنجاه و هشت شد. صفحه 348، به تفصیل هم بعداً باید برسیم. فرمودند: «الرابعة التاريخ الرومي مبدؤه بعد اثنتي عشرة سنة شمسية من وفاة الإسكندر بن فيلقوس الرومي‏». این که می‌گویند رومی است برای این است که از آنجا شروع می‌شود: مبدئه.یک صفحه یا بیشتر  راجع به اینها توضیح می‌دهند. صفحه 348، جلد 58 اسلامیه که سه تا کم می‌شود نسبت به بیروت. می‌شود 55 بیروت.

یک بیانی که فعلاً من به عنوان مقدمه عرض می‌کنم این است که ما چه کار داریم بگوییم مربوط به کجاست؟. از خود متن روایت می‌توانیم دربیاوریم که برای کجاست. روی این فرض که  حضرت فرمودند نصف حزیران أطول ایام سنه اس. یعنی کوتاه‌ترین سایه‌ای که وقت زوال در سال می‌ماند برای روایت، نصف قدم است. فرض ما بر این است و ظاهر آن هم همین است. احتمال دیگری هم است؛ ولی فعلاً ظاهر همین است. خب کوتاه‌ترین سایه یعنی طولانی ترین روز سال، نصف قدم برای شاخص‌های مانده است. این برای کجاست؟ این مبهم نیست. معنای نصف قدم یعنی چه؟ کل شاخص، قامت هفت قدم است. خب یک قدم شاخص می‌شود یک هفتم شاخص، نصف قدم می‌شود یک چهاردهم شاخص. یک چهاردهم شاخص می‌شود حدود هفت صدم. حضرت می‌فرمایند در نصف حزیران، سایه در وقت زوال، هفت صدم شاخص است. خب این که با نسبت‌های مثلثاتی یعنی در آن روز خورشید از بالای سر شاخص چهار درجه، چون تانژانت زاویه مقدار هفت صدم تا زاویه چهار درجه است، یعنی چهار درجه از بالای سر آن پایین است. عرض جغرافیایی چقدر می‌شود؟ بیست و سه به اضافه چهار درجه، می‌شود بیست و هفت و نیم، حدود بیست و هشت.

شاگرد: این سایه‌، چه سایه ای است؟

استاد: سایه شاخص است دیگر. حضرت می‌فرمایند شاخصی را که در اینجا گذاشتیم عند الزوال که خورشید آمده است به بالاترین حد خودش در رأس السرطان، رأس السرطان بیست و سه درجه از معدل النهار بالاتر آمده است. پس بیست و سه درجه که از معدل بالا آمده است. با این که بیست و سه درجه از معدل بالا آمده است، باز هم هفت صدم سایه داریم. یعنی باز از سر شاخص، چهار درجه هنوز پایین‌تر است. اگر بالای سر شاخص می‌آمد، معلوم می‌شد دقیقاً شاخص در کدام عرض جغرافیایی نصب شده است. در رأس السرطان بیست و سه درجه نصب شده است. تمام بلادی که در رأس السرطان هستند، بیست و سه درجه و بیست و شش دقیقه و کذا، در نصف حزیران که فرض ماست، سایه آنها منعدم است و حال آن که حضرت می‌فرمایند در رأس السرطان، نصف قدم سایه داریم. یعنی چهار درجه خورشید از سر شاخص پایین‌تر است. از اینجا معلوم می‌شود که پس یعنی چهار درجه عرض جغرافیایی شاخص ما از رأس السرطان بالاتر است. یعنی می‌شود حدود بیست و هشت درجه، بیست و هفت درجه و خرده ای. این چیز مبهمی نیست، از مفاد خود روایت، چرا؟ چون خود روایت دارد حرف می‌زند. می‌فرماید در أطول ایام، در آن وقتی که سایه می‌ماند، کوتاه‌ترین سایه ای که در سال می‌ماند آن جایی است که نصف قدم است. یعنی آن جایی است که شاخص حدود چهار درجه از رأس السرطان، از عرض جغرافیایی رأس السرطان بالاتر است. رأس السرطان بیست و سه درجه و نیم است، این هم چهار درجه بالاتر، می‌شود بیست و هفت درجه و نیم. این چیزی که به ذهن من می‌آید که از خود مفاد روایت درمی آید برای کجاست.

بنابراین این روایت برای کجاست؟ برای مدار بیست و هشت درجه. برای هر شهری که در این مدار است، پس خوب است. مدینه طیبه چقدر است؟ بیست و چهار درجه. برای مدینه نیست. نجف و اینها چقدر است؟ آنها سی است و بالای سی است. بصره به نظرم سی است. نجف و اینها بیش از سی است. عرض آن سی و یک، سی و دو است. پس این که مقدس اردبیلی گفتند کمتر است و تقریبی است و محقق هم که در حلّه بودند گفتند: «»نقصاناً عما دل، این کمتر است، درست می‌شود، چرا؟ چون روایت برای بیست و هشت درجه است. مفاد روایت دارد می‌گوید من برای عرض بیست و هشت درجه هستم. اگر رفتید بالاتر، رفتید در حله، نقصاناً. راست می‌گوید. اینجا باید کمتر باشد. چون سایه بیشتر می‌ماند. هرچه عرض جغرافیایی بیشتری داشته باشیم سایه ای که می‌ماند بیشتر است. محقق می‌دیدند رأس السرطان است. دیگر کمتر از این نداریم. اما وقتی می‌دیدند، می‌دیدند بیش از آن سه قدم است. گفتند «نقصاناً عما دل علیه الاعتبار». ما رأس السرطان را رفتیم عند الزوال سایه را دیدیم. می‌بینیم از نصف قدم بیشتر است. راست هم می‌گویند. چون خود لسان روایت می‌گوید من نصف قدم، یعنی برای بیست و هشت درجه هستم. خب بیست و هشت درجه کجاست؟ مثلاً در ایرانِ ما حدود بین بوشهر و بندرعباس و آن جاها است. آنها بیست و هشت درجه هستند که کویت مثلاً، خود عراق، بصره و اینها بالای بیست و هشت درجه هستند. اما تبوک و خیلی از شهرهایی که در شمال مدینه واقع شدند بیست و هشت درجه هستند که الان هم جزو خود عربستان هستند.

آیا این روایت که گفته شده است، به عنایت خود مدینه بوده است ؟که عده ای هم گفتند. با این توضیح معلوم می‌شود این که بگوییم این روایت برای عراق است، خوب نیست. عده ای هم گفته بودند. چون حضرت یک چیزی را می‌گویند که قطعاً محقق شود و لذا در مثل مدینه، این اندازه قطعاً می‌شد. یعنی در مدینه طوری بود که برای شمال مدینه این محقق می‌شد. برای خود مدینه یک مقدار کمتر می‌شود و لذا اگر چنین سایه ای را پیدا کردیم، برای خود مدینه هم حالت احتیاط نماز دارد. یعنی سایه زیادتر شده است از آن…

شاگرد: …شمال مدینه با فاصله خیلی زیاد… چون چهار درجه کم نیست

استاد: چهار درجه از میل کلی منظور است. چون یک درجه‌ی آن به خود مدینه رفته است. یعنی تفاوت این روایت با خود مدینه، سه درجه است. مدینه بیست و چهار درجه و بیست و هشت دقیقه است. یعنی خودش یک دقیقه از میل کلی بالاتر است که مسامته دقیق هم ندارد. آخر آن یک مقدار سایه می‌ماند در أطول ایام سال و سه درجه هم که بالاتر می‌آییم، نصف قدم می‌ماند. یک احتمال دیگری هم است که بعداً عرض می‌کنم. این فعلاً بنا بر این است که این نصف قدم برای رأس السرطان باشد. خب پس این هم یک نکته روی آن تأمل کنید که ممکن است  متن روایت خودش بگوید من برای کجا هستم. نصف حزیران، نصف قدم. خب خودش می‌گوید من برای مدار بیست و هشت درجه هستم. چون چهار درجه بالاتر از رأس السرطان است و این چهار درجه، دقیقاً می‌گوید عرض جغرافایی بیست و هشت درجه است. من برای آنجا هستم. اگر بروید آنجا، دقیقاً نصف قدم که در این روایت آمده، ثابت است.

این هم مسئله عراق و مدینه که یک احتمال در آن، این است که خود روایت حرف بزند.

 

برو به 0:31:05

شاگرد: این که عبدالله بن سنان خازن منصور بوده و این خلفای عباسی قاعدتاً در عراق بوده اند، چطور می‌شود که امام برای آنجا را نگفته باشند؟

استاد: نکته ای که هست این است که الان کشور عراق که ما می‌گوییم، با عربستان سعودی که اینقدر وسیع است، عراقی که قدیم می‌گفتیم، شمال عربستان سعودی را هم شامل می‌شود. اگر اینطور باشد، مدار بیست و هشت درجه در خودِ محدوده عراق است با کمی تفاوت میل. یعنی به محدوده عراق که وارد می‌شدند، مدار بیست و هشت درجه بود. از مدینه، سه درجه عرض جغرافیایی که بالا می‌آمدند، وارد محدود عراق بودند. الان هم عربستان این وسعتی که دارد، نجد و همه اینها بالاتر می‌آید، به نظرم تبوک را دیدم همین حدود است. یادداشت هم کردم. نوشتم بصره: سی درجه، بوشهر: بیست و هشت و نود و پنج صدم، بندر عباس: بیست و هفت و هجده، تبوک: بیست و هشت درجه و بیست سه دقیقه. این خوب است. منطقه تبوک خیلی مناسب است با این، اگر نصف حزیران، رأس السرطان باشد. این یک حرف است.

احتمال دیگر در روایت در فرض عدم انطباق نصف حزیران با رأس السرطان

حرف دیگری که باید بعداً برسیم این است که حالا آیا واقعاً نصف حزیران، رأس السرطان است یا نیست؟ این احتمال دوم، تقویتِ این است که حضرت دقیقاً برای خود مدینه را می‌گویند. نصف حزیران چه زمانی است؟ نصف حزیران بعد از اول تیرماه است، روی آن حرفی که از زاد المعاد گفتیم. خب حضرت أقل سایه را نمی‌گویند. از نصف شروع کردند که یک مقدار رد شده است. ملاحظه می‌کنید؟ این مشکلی هم ندارد. یعنی برای مدینه است. رأس السرطان کمتر از نصف قدم است. ولی حضرت که از رأس السرطان شروع نکردند. از چقدر بعد از آن؟ در حدود ده روز، از دهم تیرماه شروع کردند. نصف حزیران یعنی دهم تیرماه. خب وقتی از دهم تیرماه می‌گویند نصف قدم است یعنی چه؟ اول تیرماه مدینه تقریباً سایه نداشت. اما ده روز که از مسامته گذشته است؛ آن هم مسامته ای که خود مدینه یک روز مسامته دقیق نیست. یک درجه باز سایه دارد. بنابراین دهم تیرماه سایه مدینه اندازه نصف قدم شده بود. خب حضرت هم سال بعد، برمی‌گردند تا نصف. پس روایت هیچ مشکلی ندارد. از دهم تیرماه تا دهم تیرماه. از نصف شروع می‌کنند، به نصف ختم می‌کنند و این ظهور بدوی که دارد که این نصف یعنی أقل سایه ای که در سال می‌ماند، این منظور نیست. این یعنی نصف به عنوان یکی از سایه‌هایی که می‌ماند در مرحله کمِ تابستانی. اما اول تیرماه، کمتر از آن هم در مدینه است که نزدیک انعدام است. اما وقتی از نصف حزیران شروع کنید، نصف قدم می‌توانید قرار بدهید. این هم یک احتمال دیگر در خود روایت که نصف حزیران را مثل خود رأس السرطان نگیریم.

اگر اینطور معنا شد، خب دیگر روایت اصلاً برای بیست و هشت درجه نیست. برای خود مدینه است و روی این احتمال، اصلاً نمی‌تواند برای عراق باشد. چون در عراق و اینها، اصل خود رأس السرطان هم نقصان دارد. محقق می‌گویند اصل رأس السرطان که در مدینه انعدام ظل است، در عراق هنوز از نصف قدم بیشتر سایه دارد که محقق فرمودند. لذا روی این احتمال، اصلاً ربطی به عراق ندارد. حتماً روایت برای مدینه است. خب حضرت برای عبدالله بن سنان در مدینه می‌گویند. شاید هم آنجا سؤال کرده است که الان اینجا هم چطور بفهمم؟ فرمودند اینطور بفهم. این هم یک احتمال دیگری که در خود متن روایت است. حالا روی اینها بیشتر فکر و تأمل کنید. هرچه هم پیدا کردید برای ما هم بفرمائید.

پاسخ به اشکال دوم صاحب حدائق

می‌آییم به بخش بعدی. اشکال دوم که فرمودند: «كما يدّعىٰ هذه المخالفة، كما يظهر ممّا  في «الحدائق» في ما بين النصف من ايلول». «أَیلول» یا «إِیلول»، نمی‌دانم.

شاگرد: عراقی‌ها خودشان «إِیلول» می‌گویند.

استاد: یعنی الان هم خودشان بکار می‌برند؟

شاگرد: بله.

استاد: خب اگر الان خودشان اینطور بکار می‌برند که باید ببینیم.

شاگرد: یعنی دقیقاً همان میلادی را بکار می‌برند یعنی همان ماه.

استاد: همین هم خوب است. اتفاقاً عرض من این است که روی حساب طبیعت کار این است که چاره ای نیست. باید کبیسه را حساب کنند. آن وقت در کتاب‌ها، هفت هشت ده مورد دیدم که می‌گویند اینها در سال‌های ما تغییر کرده است. آنها کبیسه حساب نمی‌کردند. خب آنهایی که نمی‌کردند اشتباه می‌کردند. نه این که بگوییم شهور رومیه کبیسه ندارد. البته مرحوم مجلسی توضیح می‌دهند که در جلد پنجاه و هشت می‌گویند چندتا رصد بوده است. می‌گویند قدیم‌ها بر طبق رصد ابرخس چه کار می‌کردند؟ آن دو قبل از میلاد، طبق رصد او سال را حساب می‌کردند. او می‌گفت سیصد و شصت و پنج روز و ربع روز، دقیقاً ربع. کم نداشته است. چون دقیقاً ربع بوده است می‌گفت خب کبیسه را می‌خواهیم. دقیقاً ربع را طور دیگری حساب می‌کردند که در هر چهار سال، یک کبیسه اضافه می‌کردند. سال‌های ما، این تقویم جلالی و اینها، غیر از کبیسه ای که چهار سال یک بار هست، یک اضافه دیگری هم دارند، چند سال یک بار؟ برای خرده آن؟

شاگرد: سی و خرده ای، سی و هفت هشت سال یک بار، پنج سال فاصله می‌شود.

استاد: یعنی دوتا کبیسه؟

شاگرد: بین کبیسه قبلی و بعدی.

استاد: دوتا سال را پشت سرهم کبیسه می‌گیرند. چند سال یک بار؟

شاگرد: نه، بجای این که چهار سال فاصله شود با کبیسه قبلی، پنج سال فاصله می‌شود.

استاد: بخاطر کمبود آن.

شاگرد: بله.

 

برو به 0:37:25

استاد: درست است. چون محاسبات آن …، آن آقایی که تاریخ علم نوشته بود، پیرمردی بود، وفات کرد. استاد بیرشک. یا مکتوب بود یا صوتی بود. ایشان می‌گفت دقیق‌ترین محاسبه گردش سالیانه شمسیه را ایرانی‌ها دارند. یعنی آن عدد پی را ایشان تا چند درجه پشت ممیز محاسبه کردند. می‌گفت دقیق‌ترین محاسبه را ایرانی‌ها دارند. یعنی برای همین سال‌هایی که شما می‌گویید، آنها محاسباتی دارند که دقیقاً نمی‌شود بگوییم چهار سال یک بار کبیسه اضافه کنیم. لذا ظاهراً روی همین حساب است که می‌گویند – توضیح این را بعداً بیشتر عرض می‌کنم – آنها ربع را  کامل می‌گرفتند در رصد ابرخس. در رصدهای بعدی می‌دیدند دقیقاً ربع نیست، یک مقدار کمتر است و لذا مجبور بودند در کبیسه‌ها چهار سال چهار سال نباشد. به فرمایش ایشان یکی را پنج سال حساب کنند. خب وقتی پنج ساله حساب نمی‌کنند، خرده خرده در سال‌های متمادی تفاوت می‌کند.

حالا این یعنی واقعاً به این معناست که شهور رومیه تغییر کند؟ خب وقتی دقیق‌تر حساب شد، باید پنج سال بگیریم؛ نه این که بگوییم این سال تغییر می‌کند. تغییر کردن این سال طبق قاعده آن نیست. حالا باز من جلد پنجاه و هشت را امروز پیدا کردم، مطالعه بیشتری بکنم. ان شاء الله شما هم نگاه کنید، انشاء الله بعداً بحث می‌کنیم.

حالا پس این که خود عرب‌ها هم الان بکار می‌برند و طبق همین میلادی است. ظاهراً شاهد فرمایش شما هم دیدم در تحف العقول روایت آمده است که بعضی از نصاری می‌گویند تولد حضرت مسیح علیه السلام در فلان ماه بوده است. ایشان می‌فرمایند: «کذبوا»، اشتباه کردند. چندتا ترجمه بود در جامع الاحادیث، دیدم یکی دوتا از آنها تطبیق داده بودند با ماه میلادی که مثلاً حزیران در ماه جوئن است شاید. شاید اینطور بود. حالا من همینطور عبوری نگاه کردم. منظور این که شما گفتید، آنها هم تطبیق داده بودند و این خیلی خوب است. این موافق حساب است؛ نه آن چیزی که متعدد در کتاب‌ها دیده می‌شود.

حالا ببینیم که حدائق چه گفتند. «ما بين النصف من أيلول، حيث جعل فيها الزوال على ثلاثة أقدام و نصف؛ و النصف من «تشرين الأوّل»، حيث جعل الزوال على خمسة أقدام و نصف». قبل از آن، قدم به قدم بود در سه ماه. اما در پائیز که شروع می‌شود، دو قدم دو قدم اضافه می‌شود. «و المناسب لما سبق أربعة أقدام و نصف». ببینید حاج آقا آن تلقی که از منسوب به حدائق داشتند، «کما یظهر مما فی الحدائق»، ظاهراً خودشان هم دیده بودند. نمی‌گویند «حُکی عن الحدائق».

شاگرد: اگر جوئن باشد، پانزدهم آن می‌شود اواخر خرداد. بیست و شش خرداد.

استاد: بیست و شش خرداد که چهار روز با این فاصله دارد. با آن شش روز مرحوم مجلسی هم مناسب است یا آن، اول حزیران بود؟ در زاد المعاد چه خواندیم؟ زاد المعاد فرمودند اول حزیران. این هم اول حزیران، بیست و ششم.

شاگرد: نصف حزیران می‌شود بیست و شش خرداد.

استاد: خوب است، یعنی خیلی با آن جور درمی آید که رأس السرطان باشد. ظاهر روایت هم همین را القا می‌کند که حضرت نصف قدم که می‌گویند، أقل مقدار را می‌خواهند بگویند. نه این که أقل مقدار چیز دیگری است، ایشان از این وسط شروع کنند. بد نیست، حالا باز هم…

شاگرد: دلیلی ندارد بخواهند چیزی غیر از مدینه را بگویند.

استاد: بله، یعنی بروند یک نقطه دیگری را بیان کنند که نه عراق است، نه….

شاگرد: این خیلی منطقی به نظر می‌رسد. این احتمالی که مطرح فرمودید، حساب کار در آنجا دست او بوده است. حالا آمده مدینه به خدمت حضرت، می‌خواهد ببیند اینجا اوضاع چطور است؟

استاد: حضرت هم این علامت را برای او می‌گویند. بعد آیا مثلاً یک سال قرار بود آنجا بماند و مجاور شود؟

شاگرد:نه، هر وقت که آمد حساب کار دست او باشد.

استاد: برای بعدها، هر وقت از سال که آمد بداند. خب حالا این را عرض می‌کردم که آن توضیحی که شما برای عبارت صاحب حدائق دادید، تلقی حاج آقا که این نبوده است و عبارت ایشان هم این است که «یظهر مما فی الحدائق». جای دیگر عبارت را ندیدند. خودشان مراجعه فرمودند. ایشان صریحاً می‌فرمایند و مشکل صاحب حدائق را در این می‌بینند که « و المناسب لما سبق أربعة أقدام و نصف». یعنی مشکل را در این می‌بینند که سه ماه، یکی یکی اضافه شده است، در سه ماه بعد دوتا دوتا. تلقی ایشان از اشکال صاحب حدائق این بوده است. حالا تا برسیم عبارت ایشان را بخوانیم.

شاگرد: شما هم اینطور تبیین فرمودید.

استاد: من هم همینطور، هنوز هم گمانم این است که منظور صاحب حدائق همین بوده است. حالا ببینیم. می‌رسیم حالا. شما آن را توضیح دادید. عبارت ایشان را بخوانیم و جلو برویم.

«و كذا المناسب سبعة في النصف من «تشرين الأوّل»، نه آن تسعه. چون دوتا دوتا اضافه شد و شد نُه. «على ملاحظة النسب مع فرض الخمسة و النصف في ما سبق»، بسیار خوب. « و لا تكفي ملاحظة الأبعديّة»، بگوییم هرچه خورشید از سمت الرأس که دورتر می‌رود، أبعد یعنی أبعدیة الشمس عن سمت الرأس، «و لا تكفي ملاحظة الأبعديّة الموجبة لأطوليّة الظل» ، چرا؟ چون ولو می‌رود از سمت الرأس پایین‌تر می‌رود، أبعد می‌شود؛ اما سایه هم به همان نسبت بلند می‌شود. نمی‌شود که در سه ماه قدم به قدم اضافه شود، در سه ماه دو قدم دو قدم! «و أكثريّة الاقدام في البلاد الشماليّة في الخريف و الشتاءِ منها في الربيع»، یعنی «و أكثريّة الاقدام في البلاد الشماليّة في الخريف و الشتاءِ‌» که دوتا دوتا شده است، «منها» یعنی از همان اقدام، «فی الربیع و الصیف» که یک قدم یک قدم در روایت اضافه شده است، این، «و لا تكفي ملاحظة الأبعديّة … و أكثريّة الإقدام … لكفاية النسبة في البعد»، این «لکفایة» برای است که این «لاتکفی»، «لكفاية النسبة في البعد مع استواء السير في جميع أزمنة السنين». سیر شمس در زاویه دوتا بیست و سه تا یکی است. چون استوا دارد پس سیر سایه‌ها هم یکی است.

 

برو به 0:44:25

«و يمكن الحمل علىٰ وقوع الاشتباه في النقل من بعض من توسّط من رواة الحديث» ، این «یمکن» را در نسخه اصلی بعداً اضافه کردند. «یمکن» به عنوان یک حاشیه ای کنار خط شریف ایشان نوشتند.

عدم اعتماد صاحب حدائق به روایت به جهت مخالفت با وجدان

«مع أنّ»، این «مع» یک اشکال دیگری است، اشکال هم نیست. یک نحو پی‌جویی بحث است که به آن می‌رسیم. عبارت صاحب حدائق را که ایشان نسبت دادند بخوانم: بقی الکلام، صاحب حدائق این روایت را می‌آورند می‌فرمایند: منها، از علائم زوال، استعلام الزوال بالاقدام. «روى ذلك الصدوق في الفقيه و الشيخ في التهذيب في الصحيح عن عبد الله بن سنان عن ابي عبد الله (عليه السلام)»، روایت را می‌آورند. بعد «أقول: قد اشتمل هذا الخبر على بيان اختلاف الظل الباقي عند الزوال بحسب اختلاف الأزمنة إلا ان جملة من أصحابنا (رضوان الله عليهم): منهم – العلامة في المنتهى و شيخنا البهائي ذكروا ان هذه الرواية مختصة بالعراق … لأنّ کذا و لأنّ الراوی کذا…، و ما ذكروه مما لا محيص من الحمل عليه». می‌گویند چاره ای نیست اینطور معنا کنیم. یعنی بگوییم برای مدینه نیست. ایشان مطمئن هستند که برای مدینه نیست. چرا؟ « إذ لا ريب ان ما كان عرضه مساويا للميل الكلي ينعدم فيه الظل يوما واحدا». چون در مدینه یک روز مسامته داریم. چطور بگوییم در أطول ایام نصف قدم آن است؟ اینها را توضیح می‌دهند. بعد می‌گویند: «بقی الکلام». این از از جاهای عجیب حدائق است. روایت صحیح السند بیاید، مثل این که ایشان گفتند توقف، ایشان هم می‌گویند: « بقي الكلام ان في الحديث اشكالا ظاهرا يمنع من الاعتماد عليه في المقام و ان كان قد غفل عنه جملة من علمائنا الاعلام». بسیاری از علماء از این اشکال غفلت کردند. «جملةٌ» یعنی کسی را پیدا نکردند، کسی را ایشان ندیدند و این به ذهن خودشان آمده است؟! و حال آن که مرحوم مجلسی این را در بحار دارند.

شاگرد: همین اشکال را؟

استاد: بله، در ملاذ الاخیار هم دارند. شرح تهذیب. هم در بحار این اشکال است و هم در ملاذ الاخیار که مرحوم مجلسی ثانی، شرح تهذیب دارند که نحوه بیان آنها تقریباً یکی است. ظاهراً ایشان بحار را ندیده بودند.

اشکال چیست؟ مرحوم مجلسی در بحار می‌گویند این روایت یک اشکال بدوی دارد که این اشکال بی‌خودی است و فوری می‌شود به آن جواب داد. اما اشکالات دقیقه ای دارد که عند التأمل وارد است. بعد جالب این است که جوابی را که مصباح الفقیه، مرحوم حاج آقا رضا به صاحب حدائق می‌دهند، همان جواب را مرحوم مجلسی هم در بحار می‌دهند. صاحب حدائق – اینطور که فعلاً حاج آقا فرمودند – ایشان می‌فرمایند: «و ذلك انه من المعلوم المشاهد بالوجدان و المستغني بالعيان عن البيان ان ظل الزوال يتزايد من أول السرطان الذي هو أول الرجوع من انتهاء الميل الكلي إلى آخر القوس»، سایه زیاد می‌شود. «و ینقص من أول الجدی»، یعنی اول دی ماه که سایه وقت زوال کم می‌شود. «ینقص من أول الجدی إلی آخر الجوزاء» که خرداد ماه است. «یوماً فیوماً و شهراً فشهراً». خرد خرد، روز روز بالا می‌رود. خب این که اشکال نشد. حضرت هم نگفتند که بزرگ نمی‌شود. خب حضرت هر روز را بگویند؟ حضرت می‌گویند دیگر بین آن را خودت می‌دانی. هیچ عاقلی احتمال نمی‌دهد که حضرت بخواهند بگویند یک ماه همینطور سایه در زوال ایستاده است، یکدفعه ورمی‌پرد یک قدم آنطرف تر! فردای نصف حزیران …، اصلاً احتمال این معنا را کسی نمی‌دهد در این عبارت که ایشان بگویند اشکال است در روایت و همه علما غفلت کردند! احتمال این معنا نیست. چرا یوماً فیوماً حضرت نگفتند؟ می‌گویند نصف حزیران علی نصف قدم، نصف ماه بعدی علی قدمٍ و نصف. یک دفعه یک قدم آنطرف‌تر می‌پرد؟ اصلاً احتمال این نیست. این معلوم است که تدریجاً جلو رفته است. حضرت ماه‌ها را تعیین می‌کنند.

«شهرا فشهرا على سبيل التزايد في كل من النقيصة و الزيادة»

شاگرد: اینجا است عرض بنده که با این فرمایشی که اینجا ایشان دارند و توضیحی که بعد از این می‌دهند، بعید است حمل کنیم «فکیف» ایشان را به این چیزی که حاج آقا می‌فرمایند.

استاد: خب حالا می‌خوانیم. «بمعنى ان زيادته و انتقاصه في اليوم الثاني و الشهر الثاني»، هر شهری می‌خواهد باشد، خریف باشد …«           و الشهر الثاني أزيد منه في اليوم الأول و الشهر الأول» همین که حاج آقا فرمودند.

شاگرد: زیادته و انتقاصه.

استاد: بله، چه در تابستان فرض بگیرید، چه در زمستان. چه در پائیز فرض بگیرید…

شاگرد: أزید فرمود.

استاد: کدام؟ «زیادته و انتقاصه».

شاگرد: «زیادته أزید»

استاد: «نقصانه أنقص».

شاگرد: میزان زیاده و نقصانِ آن در ماه‌های بعدی بیش از ماه قبلی است.

استاد: «زيادته و انتقاصه في اليوم الثاني و الشهر الثاني أزيد منه في اليوم الأول و الشهر الأول و هكذا في الثالث بالنسبة الى الثاني و في الرابع بالنسبة الى الثالث». ببینید! ماه‌ها را می‌گوید. «حتى ينتهي إلى غاية الزيادة و النقصان».

شاگرد: همان قاعده تانژانت را می‌فرمایند.

استاد: نه دیگر، برعکس آن را می‌گویند. اگر قاعده‌ی آن باشد که اشکال وارد نیست که بگویند «اشکالاً ظاهراً».

شاگرد: نه، این چیزی که ایشان می‌فرمایند می‌گویند «فکیف» را عرض کردم که دو جور می‌شود برداشت کرد. یکی همین برداشتی که حاج آقا اینجا فرمودند. یک برداشت این است که چرا در ثلاثة أشهر پشت سرهم، ثابت، یک مقدار زیاده است و حال آن که در ماه دوم نسبت به ماه قبل، اگر مثلاً در فاصله یک ماه، یک قدم زیاده بوده است، باید ماه بعد، یک قدم و نیم مثلاً زیاده باشد.

 

برو به 0:51:05

استاد: اگر تانژانت را ایشان می‌دانستند، می‌دانستند زیاد شدنِ دفعیِ سایه، بعد از سایه چهل و پنج درجه است. تانژانت تا چهل و پنج درجه، خرد خرد است تا بیاید زاویه یک شود. یعنی سایه مساوی شاخص شود، هفت قدم. تا هفت قدم، چهل و پنج درجه، یک جور جلو می‌رود. به محض این که سایه خورشید از بالای سر، از زاویه چهل و پنج درجه بیشتر شد، آنجا یکدفعه یک تزاید می‌کند. لذا حضرت در سه ماه بعد دو قدم دو قدم اضافه کردند.

شاگرد: خب مشکل بر سر همینجا است. چرا دو قدم دو قدم و حال آن که بیش از این است؟ یعنی اگر ماه اول دو قدم است، ماه بعدی بیش از دو قدم است، ماه بعدی باز بیش از ماه قبلی.

استاد: بله، ولی این اندازه آن تقریبی است. این را هرکسی می‌فهمد که حضرت نخواستند جدول بزند. وقتی فصول سال چهارتا واحد دارند، در این چهارتا واحد تقسیم می‌کنند. می‌گویند آن جایی که زیر چهل و پنج درجه است، یک قدم یک قدم اضافه کن. وقتی رفت بالای آن که سایه خیلی زیاد می‌شود، هر سه ماهی دو قدم دو قدم، ماه‌هایی که سایه درحال زیاد شدن است. ایشان اگر این را می‌خواستند بگویند که اصلاً اشکالی در روایت بر آن نبود که بگویند «اشکالاً ظاهراً».

شاگرد: ظاهر کلام ایشان ناظر به این قضیه است. چون ایشان می‌فرمایند «علی سبیل التزاید». قبل از آن فرمودند که «یتزاید و ینقص علی سبیل التزاید»، یعنی هم نقصان و هم زیاده‌اش، خودش دارد کم و زیاد می‌شود و حال آن که در روایت، در سه ماه گفتند ثابت و در سه ماه بعد هم باز گفتند همینطور ثابت. این از فرمایش ایشان برمی آید نه چیز دیگری.

استاد: ایشان می‌گویند این زیادی و نقصان، یوماً فیوماً است علی سواء.

شاگرد: نه، علی سواء نیست.

استاد: چرا.

شاگرد: در هیچ جایی علی سواء من ندیدم.

استاد: ساعت‌های بعد از آن را چه می‌گویند؟ ببینید!  «و من هذا القبيل حال ازدياد الساعات و انتقاصها في أيام السنة و لياليها». یعنی خود سایه را که خرد خرد زیاد می‌شود یوماً فیوماً، مثل ساعت می‌گیرند. آن‌وقت طول ساعت شب و روز اینطور است که یکدفعه بالا برود؟

شاگرد: بله، اما خودتان هم همیشه می‌فرمائید این ایام، خیلی زیاد یکدفعه ای تغییر می‌کند.

استاد: نه، ایشان تغییر به این صورت را برای ساعت نمی‌خواهند بگویند. شما یک کلمه «انتقاصه» را…

شاگرد: من الان به آن کاری ندارم. ایشان یک پدیده ای را توضیح می‌دهند، بعد یک قیاسی می‌فرمایند، بعد در نهایت اشکال وارد می‌کنند. حالا ما قیاس آن را فعلاً کنار بگذاریم. خود پدیده را که توضیح می‌دهند. انصافاً از این توضیحی که ایشان می‌فرمایند می‌شود این را برداشت کرد که ایشان متوجه آن اضافه و کم شدن نشدند؟! انصافاً به این تصریح دارند. تصریح می‌کنند : «بمعنی أنّ زیادته و انتقاصه»، چه می‌شود؟ زیاد می‌شود.

استاد: نمی‌گوید زیاد می‌شود.

شاگرد: چرا دیگر، أزید منه، یعنی من الزیادة و النقصان فی یوم الاول، فی شهر الاول .

استاد: «ان زيادته و انتقاصه في اليوم الثاني و الشهر الثاني أزيد منه في اليوم الأول». خب این زیادی درست است.

شاگرد: زیادی در شهر ثانی، باید بیش از زیادی در شهر اول باشد. یعنی شهر اول اگر یک قدم است، اینجا باید یک قدم و خرده ای باشد، یک قدم و مثلاً ربع باشد، یک قدم و نیم باشد. حالا هرچقدر که هست. اینطور برمی آید از حرف ایشان.

استاد: همین الان درست نیست. بخاطر این که عرض کردم اصلاً شما جدول را ببینید. تا چهل و پنج درجه یک جور سایه جلو می‌رود…

شاگرد: نه، یک جور جلو نمی‌رود.

استاد: منظور من از «یک جور» این است که کند است.

شاگرد: اما به هرحال تغییر می‌کند.

استاد: ولی نمی‌توانیم نتیجه بگیریم پس چطور در سه ماه یک قدم..درست برعکس این نتیجه است. ببینید اگر شما تانژانت را در نظر بگیرید روایت صاف است. یعنی می‌گویند تا چهل و پنج درجه نرسیده است، جلو می‌رود، یتزاید؛ اما خرد خرد. لذا ما وقتی پخش کنیم آن را…

شاگرد: بعد این خرد خردهای آن چقدر است؟ این خرد خردها را مساوی می‌فرمایند. شاید ایشان در تساوی آن اشکال دارند.

استاد: حضرت سه ماه سه ماه می‌گویند. می‌گویند ما چهل و پنج درجه اول را اگر در سه ماه تقسیم کنیم، سهم هر ماهی یک قدم می‌شود. اما همین ازدیاد را وقتی در سه ماه پائیز حساب کنیم برای آن وقتی که دارد، سهم هر ماهی دو قدم می‌شود.

شاگرد: مشکلی که الان در این روایت است این است که حضرت نفرمودند در سه ماه از فلان تا فلان یک قدم یک قدم زیاد کن. در فلان موقع نصف قدم است و بعد تا سه ماه، بعد از آن قدم به قدم برو بالا. اینطور نفرمودند. نقطه به نقطه توضیح می‌دهند و این احتمال که بخواهد یک نوع ازدیادی را تقسیمِ مساوی کرده باشند به صورت تقریبی، این یک مقدار دور از ذهن است. به هرحال اشکال ایشان جا دارد. یعنی ایشان می‌فرماید اگر ما می‌دانیم در چهل و پنج درجه اول درست است سرعت پیشرفت کم است؛ اما به هرحال در ماه اول هرچقدر که زیاد شده است، در ماه دوم باید بیشتر زیاد شود؛ نه به همان اندازه. یعنی ایشان روی تساویِ این سه تا در سه ماه اول و تساوی این سه تا در سه ماه بعد اشکال دارد؛ نه چیز دیگری. و گرنه صدر و ذیل باهم نمی‌خواند.

استاد: فکیف یکون ازدیاد الظل…، الان در ساعت یوم و نهار چطوری است؟ الان شما تقویم را بردارید. آن که من گفتم سرعت می‌گیرد، یک مقدار کمی است که در دفترها هم به نظر نمی‌آید. الان شما اوقات اذان را، شب و روز را در این دفترها ببینید. غالب ایام سال، یک دقیقه است. اینطور نیست که بگویید در یک فصلی از سال، سه دقیقه، چهار دقیقه ساعت جلو می‌رود و در یک فصلی نیم دقیقه. نگاه کنید ببینید.

 

برو به 0:57:33

شاگرد: همینطور است دیگر. یعنی در یک ایامی اختلاف مثلاً ساعت اذان با روز قبل آنقدر زیاد نیست. ولی در یک ایامی یکدفعه اختلاف بالا می‌رود.

استاد: در یک روز؟

شاگرد: نه در یک روز، در یک فاصله زمانی می‌بینیم زیاد شد.

استاد: در فاصله زمانیِ چه موقع؟ همین محل صحبت است. در فاصله زمانی پائیز؟ الان شما اگر نگاه کنید در همین الان فصلی که ما هستیم، به سرعت جلوتر می‌آید، چون این فصل است. نه این که همین نحو در تابستان هم بود. چطور پس اینطور می‌گویند همه برابر است؟ یتزاید یوماً فیوماً برای این …، خب این فصل تفاوت می‌کند.

شاگرد: «یتزاید یوماً فیوماً» را که  نفرمودند که به صورت مساوی.

استاد: ایشان می‌گوید ازدیاد علی السواء است. عرض ما این است.

شاگرد: نه، «علی السواء» کجاست؟من  در فرمایش ایشان، «علی السواء» من ندیدم. از فحوای فرمایش ایشان هم برداشت نکردم.

استاد: به عبارت ایشان نمی‌خواهند بگویند وقتی سایه دارد زیاد می‌شود، آن نرخ ازدیاد برابر است؟

شاگرد: نه، دقیقاً عکس این را می‌فرمایند. یعنی نرخ ازدیاد را می‌فرمایند. یعنی نرخ ازدیاد و نرخ نقیصه را می‌فرمایند رو به تزاید است.

استاد: مشتق نرخ را می‌گویم نه حساب نرخ. یعنی آن نحوه شتابی که می‌گیرد را عرض می‌کنم. بله، من نمی‌خواهم بگویم هر روز می‌گویند دقیقه و ..، معلوم است اندازه آن. اما آن اندازه ای که شتاب می‌گیرد را نمی‌خواهند بگویند برابر است؟

شاگرد: نه، دقیقاً عکس این است. یعنی می‌فرمایند اگر امروز نسبت به دیروز یک قدم سایه اضافه شد، فردا نسبت به امروز یک قدم و خرده ای باید اضافه شود.

استاد: همین، پس ببینید، نرخ شتابگیری آن.

شاگرد: نرخ ازدیاد یکسان نیست.

استاد: نرخ ازدیاد یکسان نیست؟

شاگرد: نه دیگر، علی سبیل التزاید.

استاد: این تزاید که همان نرخ است. «ازدیاده علی سبیل التزاید» مثل حرکتی که شتاب می‌گیرد. شتاب ثابت است. شتاب می‌گیرد لحظه به لحظه. ما که نمی‌گوییم شتاب نمی‌گیرد. یعنی سرعت مرتب بالا می‌رود. اما بالارفتنِ سرعت، برابر است. یعنی شتابگیریِ آن، برابر است. شتابگیری‌اش، مثبت نیست. مشتقِ آن را عرض می‌کنم.

شاگرد: مساوی بودن آن را نفهمیدم. ایشان می‌فرماید زیاد می‌شود. حالا این زیاد شدنش به حد مساوی است یا نه؟ ندیدم جایی. کجای کلامشان می‌فرمایند مساوی است؟

استاد: ببینید! یک ماشینی دارد سرعت می‌گیرد. مثلاً یک هواپیمایی سرعت می‌گیرد. هر دقیقه ای به آن سرعت قبلیِ او، ده کیلومتر اضافه می‌شود. اگر بگویید دارد ده کیلومتر اضافه می‌شود، این، شتاب ثابت می‌گیرد. اما اگر بگویید به هر سرعتی اضافه می‌شود، به همان سرعت قبلیِ لحظه خودش، نه اصلِ سرعت پایه. به سرعت قبلیِ خودش دارد اضافه می‌شود، این هم نرخ ثابت است. ایشان این را می‌خواهند می‌گویند. آنچه که من عرض می‌کنم و الا اگر بگویند خود نرخ شتاب تغییر می‌کند که نبایستی به روایت اشکال کنند و توجه به تانژانت هم داشته باشند. چون تانژانت، نرخ شتابش تا چهل و پنج درجه یک جور است، به محض این که از چهل و پنج درجه رد می‌شود، شتاب بسیار بالائی می‌گرد. همان نرخ، خیلی بالا است، به نحوی که می‌رسد به بی‌نهایت. از صفر تا چهل و پنج درجه می‌رسد به یک، اما از چهل و پنج درجه تا نود می‌شود بی‌نهایت. یعنی از یک می‌رود تا بی‌نهایت. ببینید چقدر تفاوت است! ایشان توجه به این دارند؟ اگر به این توجه دارند که اشکال نمی‌کنند. خیلی روشن است. اگر همین را توجه دارند باید سان بدهند، با آب و تاب بگویند به به. این روایت چقدر مفاد قشنگی دارد که تا نصف راه، ببینید حضرت یک قدم یک قدم اضافه کردند، به محض این که در سه ماه پائیز است که می‌رود دوره‌ی بعدی شتابگیری، دو قدم دو قدم اضافه کردند. برخلاف این که نظر ایشان این است که نرخ شتاب مساوی است. لذا می‌گویند «فکیف یکون ازدیاد الضّد فی ثلاثة أشهر قدم و فی الثلاثة الاُخری قدمین».

شاگرد: شما ثقل را می‌برید روی سه تای اول با سه تای دوم. اما به این مانور نمی‌دهید که به هرحال در سه تای اول حضرت فرمودند قدم قدم، به صورت مساوی جلو بروید. شاید فرمایش ایشان ناظر به این قضیه باشد که چرا حضرت می‌فرمایند این یک قدم یک قدم را ثابت فرض کردید

استاد: شما این روایت را به هر کسی که بگویید، اولین حرفی را که ایشان می‌گویند این جهت در ذهن او می‌آید یا آن که شما می‌فرمائید؟

 

نمایه‌ها:

وقت زوال، ماه‌های رومی، تزاید تدریجی ظل، عبدالله بن  سنان

 

 

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 


 

[1] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، جلد: ۶، صفحه: ۱۶۰

[2] المعتبر في شرح المختصر، جلد: ۲، صفحه: ۵۰

[3] لوامع صاحبقراني‌ المشتهر بشرح الفقیه، جلد: ۳، صفحه: ۱۸۶

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است