مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 26
موضوع: فقه
… تدریس این دفعه ایشان حدود سال هفتاد بود شاید هم قبل از هفتاد بود. شاید هم تصریحا میگفتند یعنی گناه کرده اما جماعت صحیح است و باقی است و از نظر وضعی هیچ مشکلی ندارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
و كذا ما في «العلل» «2» من أنّ صلاة الجنازة، من ذوات العلل و الأحداث، لا من ذوات الأوقات الممتاز فيه بعضها عن بعضها، فيعمّ كلّ ما كانت الإناطة بغير الوقت و إن لم يكن واجباً؛ ففي صلاة الجنازة جهتان لنفي الكراهة: الوجوب، و التعلّل بالحدث دون الوقت؛ بل فيها جهة ثالثة، و هي أنّها ليس فيها الركوع و السجود، كما يظهر ممّا في «العلل» «3».
و يمكن الاستشهاد برواية «العلل» «4» علىٰ ما يشرح به ما في صحيح «ابن عمّار» «5» من ذكر الخمس و أنّها تصلّى علىٰ كلّ حال، و ما في صحيح «زرارة» «6» من الأربع و أنّها تصلّى في الساعات كلّها، و ما في خبر «أبي بصير» «7» في الخمس مع ذكر ما بعد الفجر و العصر في آخره، إن لم يكن مخصوصاً بالآخر، و أنّ المدار في ذلك كلّه علىٰ كون الصلاة من ذوات الأسباب، و إن لم يكن أصل الوجوب منافياً لكراهة بعض الأوقات، أو الأمكنة كالصلاة في الحمّام، كما لا فرق بين كون السبب اختياريّاً كصلاة الطواف و الإحرام و الزيارات، أو لا، كصلاة الكسوف و الجنازة و القضاء في الجملة.[1]
ملاحظه کردید که ایشان از روایت علل بحث را تعمیم دادند به مواردی که هر چه ذات السبب است؛ مورد روایت علل خصوص نماز میت بود اما ایشان فرمودند: «صلاة الجنازة من ذوات العلل و الاحداث». از این حیث حضرت دارند تعلیل میکنند. برای چه تعلیلش میکنند؟ به خاطر خروجش از تحت دلیلی که از عند الطلوع و عند الغروب نهی میکند نماز بخوانید. پس رمز خروج او در این روایت ذوات العلل و الاحداث است، نه از آن حیثی که ذات الاوقات است «فیعمّه» که عبارت را خواندیم پس تعمیم دادند به «كلّ ما كانت الإناطة بغير الوقت» هر چه ذوی الوقت نیست، ذو الوقت نیست، ذات الوقت نیست تمام شد؛ جزء آنهایی رفت که مکروه نباشد. «و إن لم يكن واجباً»
شاگرد: در روایت وقت نماز ؟؟؟؟ 2:15 آن روایت اگر نماز مغرب بعد نماز صبح عقب بیفتد این نماز مغرب و عشاء حضرت فرموده بودند اگر توانست تا قبل از طلوع آفتاب بخواند که بخواند و اگر نتوانست، نماز مغرب و عشاء را تا بعد از ذهاب شعاع شمس شد عقب بیندازد. یعنی در واقع یک نحو در رابطه با مقتضی هم کسی که دارد نماز را قضاء میکند همان جا فرمودند که نماز را در هنگام طلوع شمس نخواند. یعنی آن که فرموده بودید مراتبِ …
استاد: میخواستم عرض کنم! در بهجة الفقیه ملاحظه کردید از اول گفتند مبتدأة مکروه است بعد هم طوری سوق ادله کردند آخر کار فرمودند غیر مبتدأة اصلا داخل نیست بعدا هم با سیره جلو آمدند. در جواهر طبق همان متن فتوا داده بودند ابتدا آمدند استثناء کل ذات السبب را توضیح دادند؛ فرمودند ابتداء النوافل مکروه است بعد «و كيف كان ف لا بأس بما له سبب كصلاة الزيارة و الحاجة و النوافل المرتبة» عبارت شرایع بود. تا حدود سه صفحه صاحب جواهر از این استثناء کل ذات السبب دفاع میکنند که در این دفاع از همینهایی که ایشان فرمودند روایت ذی المقتضی، روایت علل که الان مشغول هستیم، همه اینها را برای دفاع از آن آوردند. دلالت آن نبوی «لا يتحرى أحدكم بذات السبب هذه الأوقات» این نبوی است که از طرف عامه روایت شده است که اصلا کلمه ذات السبب در آن دارد. آن را هم تا این جا آوردند که بگویند ما هر چه بتوانیم این استثناء ذات السبب را به طور مطلق برایش دست و پا کنیم اینها بود. بعد میگویند: «هذا أقصى ما يقال في وجه الاستثناء المزبور» استثناء مزبور یعنی مطلق ذات السبب. «و إن كان فيه ما فيه» با این دفاعی که کردیم بازم مطلب صاف نیست. بعد شروع میکنند «خصوصا مع ملاحظة ما دل على الكراهة، و إطلاقه إطلاقا ظاهرا في عدم الفرق بين النوافل» که همه نوافل را میگیرد. کتاب استخارات سید را هم میآورند که «و من ذلک انّ الاختصار أو نصه لا یثبت» آن وقت قضایی هم که شما فرمودید، در قضاء هم باز حرف داشتند. «قال فی الحدائق انّ الاشکال باق فی ما عدا القضاء من ذوات الاسباب» راجع به خصوص قضاء هم به نظرم باز بحث کردند. چون در خصوص قضاء روایت دارد اما این که آیا بین او تعارض است یا نه …
برو به 0:05:01
«قضاء فریضة»، قضاء فریضه را در جعفی، «أقرب منه ما عن الجعفی» جعفی این جا در فقه جابر بن یزید معروف نیست، جعفی قرن چهارم قبل از مرحوم صدوق است. او هم یک نقل قولی دارد تا آن جا که به اصل تفاوت ذات السبب برسیم. منظورم این بود که بعضی از این ادلهای که طرف نهی است کاملا جمیع ذات السبب و غیرش را حتی مطلق نماز خواندن را میگیرد. جلوتر هم عرض کردم تعلیل به این که «إنّ الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» که طلوع شمس در این هنگام است پس نماز نخوانید. این تعلیل چطور تعلیلی است؟ با همین صورت ظاهری به استدلالات ؟؟؟؟ 7:20 که صورت ظاهری نماز شما را به آن چیزی میاندازد که آرزوی شیطان است. این فرقی نمیکند بین مبتدأة باشد یا ذات السبب باشد یا فریضه باشد؛ اینها از این جهت هیچ تفاوتی نمیکند. ولذا آن ابتدایی که ایشان فرمودند: «إطلاقا ظاهرا في عدم الفرق بين النوافل، سيما المشتمل على التعليل بالطلوع و الغروب بين قرني شيطان، و بأن صلاة الجنازة ليست ذات ركوع و سجود» امام میفرمایند چرا این مستثنی است. چون رکوع و سجود ندارد. خود این تعلیل دارد ظهور سایر ادله را در کل صلاة له رکوع و سجود تقویت میکند. خود این استثناء، از ادله تقویتکننده ظهور در مستثنی منه است. اگر خواستید مراجعه کنید. شروع میکنند آخر کار این طور سر میرسانند که ما ادله را که نگاه میکنیم از مجموع ادلهای که اصحاب برای استثناء خواستند استفاده کنند ما یک چیز کلی قرار نیست دستگیرمان شود پس به ادله موردی نگاه میکنیم. هر موردی که شد، دارد میگوید این مستثنی است اما خودمان یک چیز کلی اصطیاد کنیم بگوییم الصلاة ذات السبب لا شکره؟ نه! چنین استثنایی را تا آن آخر در مجموع … و به این جمله ختم میکنند: «انما العمدة النظر إلى دليل الاستثناء، فان شمل مثل ذلك أخرج عن الكراهة و إن قلنا بظهور ذات السبب في غيرها، و إلا دخلت و إن كانت من ذات السبب، و قد عرفته، فلاحظ و تأمل» در صفحه دویستونودونه میفرمایند که از دویستونودوپنج شروع میشود تا سه چهار صفحه در رد این استثناء به طور مطلق صحبت کردند. حاصلش هم همین میشود که ما باید تابع دلیل باشیم و یک چیز کلی نمیتوانیم بگوییم. آن چه که جلوتر بحثش شد ادله کراهت به این نحوی که دارد از حیث ظاهر کار، کراهتی ثابت است که میگفتند اصحاب از کجا این طور جمع کردند؟ حالا قطع نظر از آن نبوی که ذات السبب در خود عبارت است ولی فی حد نفسه ممکن است ما یک کراهتی داشته باشیم که اساساً خود حکم کراهتش برای صیانت و نگهداری این مطلب باشد که «طلوع الشمس بین قرنی الشیطان» معلوم است که وقت نماز نیست. این طور چیزی باشد؛ این برای این است ولو استثنائاتش میآید و در انتها وقتی استثنائات بیرون رفت این کراهت فقط برای نافله متبدأة بماند. ماندن برای آن منافاتی ندارد که بگوییم که ظاهر تعلیلش آن طور حرفهاست. قبلاً اینها را صحبت کردیم. اینهایی که شما فرمودید راجع به قضاء فریضه است که حتی در قضاء فریضه حضرت میگویند این وقتها نخوان. موارد دیگری هم دارد که مطرح کردند. علی ای حال ایشان اگر آنها هم باشد مثلا حمل بر مراتب بدل افضل است شاید قرار دهند. علی ای حال نتیجهگیری ایشان این است «و إن لم يكن واجباً؛» بله درست است که صلاة میت در روایت علل واجب است و تکلیف وجوبی دارد اما تکلیفی وجوبی او ربطی به این ندارد که چرا میشود در وقت طلوع خواند؛ وجوب دارد، در وقت طلوع هم میتواند مکروه باشد اما چون ذات السبب است مکروه نیست. «ففي صلاة الجنازة جهتان» که آخر کار به سه جهت هم میرسانند. «ففی صلاة الجنازة جهتان لنفي الكراهة» دو جهت برای نفی کراهت است. «الوجوب» که حق الهی است باید اداء شود؛ نمیشود بگوییم الان وقتی است که مکروه است. وجوب سبب نفی کراهت است؛ نه تضعف یا ضعف. «لنفی الکراهة» اصلا کراهت نیست «و التعلّل بالحدث» یک جهت دیگر هم این که اصلا ذات الوقت نیست، تعلل یعنی علت به معنای سبب است؛ سبب این که کراهت برود این است که اصلا این نماز ذات الوقت نیست. «و التعلل بالحدث» حدث یعنی امری که واقع میشود نه در امر خاص؛ وقت نیست، وقتی است، زمان نیست، زمانی است. «دون الوقت؛» که متعلل به وقت نیست. هر نماز ذات الوقتی، وقتی وقتش رسید بالفعل است. پس آن صلاة ذات الوقت، بالوقت متعلل است اما صلاة میت متعلل میشود یعنی سبب فعلیت مردن میت و حاضر شدنش است، نه وقت. «و التعلل بالحدث دون الوقت بل فيها جهة ثالثة» در صلاة میت «و هي أنّها ليس فيها الركوع و السجود، كما يظهر ممّا في «العلل». که در همین روایت علل آمده است. این روایتی که صلاة جنازه رکوع و سجود ندارد به نظرم چند سطری میشود. در نقلی که در اصل کتاب علل الشرایع و عیون أخبار است، قبلش آمده است. اتفاقاً مرحوم صدوق در علل با یک سند و در عیون با دو طریق به فضل بن شاذان به آن راوی از او میرسانند که میگوید از فضل سوال کردم که واقعا این کتاب عللی که تو نوشتی از امام شنیدی؟ یا اینها چیزهایی است که از خودت و عقلیات و علم کلام و استحسانات حکمی در آوردی؟ میگوید نه! مگر من تشریع کردم که علتش را من بگویم؟! میگوید اصلا چنین چیزی ممکن نبود که خدا تشریع کرده، حکمتش را من از ناحیه خودم بگویم. میگوید تمام اینها را از حضرت شنیدم اما متفرق شنیدم. فضل این را تصریح میکند میگوید در یک مجلس نبود. من در طی مدتهای مدیدی که محضر حضرت بودم جدا جدا اینها را شنیدم بعد یک جا جمع کردم. این هم کار عظیمی است. خود فضل بن شاذان ظاهرا این طوری است که از عجائب اشتباهات ابن ندیم در الفهرست این جاست که دو تا فضل بن شاذان یکی آن مقری قاری اهل فن قرائت که جلوتر از او یا معاصر هم بودند، او را با این فضل بن شاذان مخلوط کرده است؛ او سنی است و اهل سنت هم مفصل میگویند فضل بن شاذن بن عیسی اما ایشان فضل بن شاذان بن خلیل است و او آمده آن را با این یکی دانسته گفته همان شیعی را فقط ذکر کرده است. یعنی آن سنی را به حساب نیاورده و هر چه آن سنی بوده به فضل بن شاذان شیعی منتسب کرده است. یک تعبیراتی هم برای او دارد. خیلی عجیب است. مرحوم شیخ هم فرمودند؛ فرمودند: «أظنّ» حرف ابن ندیم را آوردند فرمودند أظنّ که ابن ندیم این جا اشتباه کردند. ابن ندیم اشتباه کرده فضل بن شاذان عامه را به خیالش به شیعی نسبت داده است.
برو به 0:15:24
نمیدانم در تعبیر نجاشی یا شیخ بود که فضل بن شاذان آن قدر در طائفه بزرگ است که اصلا نمیشود بگویند توثیقش کنید. تعبیر و جمله غریبی بود؛ أجلّ از این است که بگوییم چطوری است. میگویند وقتی از امام عسکری صلواتاللهعلیه پرسیدند بعضیها خدشهای از ناحیه شما در فضل وارد میکنند چطور است؟ اینها به او دروغ میبندند، من میدانم این طوری نیست. میگویند حضرت دو بار فرمودند «رحم الله الفضل بن شاذان أو ثلاثة ولاءً» سه بار پشت سر هم حضرت فرمودند «رحم الله الفضل بن شاذان». میگوید در دلم گفتم هنوز زنده است ولی حضرت میفرمایند رحم الله. رحم الله برای مرده هم میشود گفت اما متعارف نبود. میگوید بعد که برگشتم دیدم همان وقتی که من در سامراء محضر حضرت بودم و حضرت این را فرمودند، فضل بن شاذان در نیشابور وفات کرده بود لذا همان جا حضرت سه بار یا دو بار فرموده بودند رحم الله.
کشی هم روایت زیبایی دارد؛ میگوید اول که میرفتم آن شخصی که از بزرگان شیعه بود خیلی ناراحت بود؛ میخواستم حج بروم گفتم چرا این طوری هستی؟ گفت آقا امام عسکری را زندان بردند. وصف آن شخص را توصیف میکند این که چطور ناراحت بود که آقا را زندان بردند، بعد میگوید حج رفتم بعد که برگشتم دیدم خوشحال است؛ گفتم چه شد؟ گفت حضرت را رها کردند. بعد میگوید من هم خوشحال شدم که حضرت الان در سامراء هستند، به سامراء رفتم برای این که به خدمت حضرت برسم و آن جا همین را گفتم، حضرت فرمودند رحم الله فضل بن شاذان و وقتی برگشتم دیدم همان وقت وفات کرده بودند. لذا از روی همین هم میگویند وفات او سال دویست و شصت است.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ وَ فِي الْعِلَلِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا جَوَّزْنَا الصَّلَاةَ عَلَى الْمَيِّتِ بِغَيْرِ وُضُوءٍ- لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهَا رُكُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ- وَ إِنَّمَا هِيَ دُعَاءٌ وَ مَسْأَلَةٌ- وَ قَدْ يَجُوزُ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ وَ تَسْأَلَهُ عَلَى أَيِّ حَالٍ كُنْتَ- وَ إِنَّمَا يَجِبُ الْوُضُوءُ فِي الصَّلَاةِ الَّتِي فِيهَا رُكُوعٌ وَ سُجُودٌ.[2]
پس در روایت علل راجع به خصوص نماز میت آمده است که قبل از همین روایتی که خواندیم این بود که … قبلا هم عرض کردم آن روایتی که الان میخواندیم روایت چهارم از فصل بیستم ابواب صلاة الجنازة بود اما این روایتی که اشاره میفرمایند در فصل بیستویکم حدیث هفتم است ولی در خود مصدر قبلش است. چند روز پیش من نگاه کردم این طور یادم مانده است. «إِنَّمَا جَوَّزْنَا الصَّلَاةَ عَلَى الْمَيِّتِ بِغَيْرِ وُضُوءٍ لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهَا رُكُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ وَ إِنَّمَا هِيَ دُعَاءٌ وَ مَسْأَلَةٌ» آن برای وضوئش است که در آن رکوع و سجود نیست.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يُصَلَّى عَلَى الْجِنَازَةِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ- إِنَّهَا لَيْسَتْ بِصَلَاةِ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ- وَ إِنَّمَا تُكْرَهُ الصَّلَاةُ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا- الَّتِي فِيهَا الْخُشُوعُ وَ الرُّكُوعُ وَ السُّجُودُ- لِأَنَّهَا تَغْرُبُ بَيْنَ قَرْنَيْ شَيْطَانٍ- وَ تَطْلُعُ بَيْنَ قَرْنَيْ شَيْطَانٍ.[3]
برای خصوص همین مفاد در غیر روایت علل هم بود. «عن أبی جعفر علیهالسلام قال يُصَلَّى عَلَى الْجِنَازَةِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِصَلَاةِ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ» این در کافی است که دیگر برای فضل نیست. در روایت فضل نیست ولی نزدیک همین مفاد در روایت علل هم هست.
ایشان از روایت علل این را استفاده کردند که نماز میت چون ذات السبب است از تحت ادله ناهیه بیرون است. وقتی رمز خروج این شد هر چه دیگر به آن ضمیمه شود، وجوب ضمیمه شود حیثیاتی برای نفی کراهت میشود، حیثیت تقییدیه به وجوب ندارد، نه چون نماز میت ذات الحدث واجب است پس خارج است؛ نه! رمز خروج ذات الحدث بوده است، واجب بودن هم تاکیدش میکند. یک حیث دیگری میشود. نه چون به دست من نیست، به اختیار من نیست مردن متوفی و حضور، نه چون این چنین است حیثیت تقییدیه دارد بگوید تحت اختیار من نباشد؛ نه! همین که ذات السبب است از تحت ادله کراهت خارج است. ولو تحت اختیار نبودن و همچنین ذات رکوع و سجود نبودن هم میتواند جهتی باشد. لذا از این جا شاهد میآورند میگویند ببینید ذات رکوع و سجود نبودن برای نماز میت از مثل نمازهای ذات السبب کاملا منحاز است اما این منافاتی ندارد که در اصل ذات السبب بودن، نماز میت با سایر ذات السببها شریک است در این که کراهت را میبرد، یک جهت هم در نماز میت است که رکوع و سجود هم ندارد. لذا میفرمایند: «جهتان لنفی الکراهة: الوجوب و التعلل … جهة ثالثة» حالا که این طور شد سراغ سه تا روایت میروند که از نمازهایی که مستثنی است نام میبرند. میگویند خوب شد. آن روایات هم که پنج تا نماز است که در هر زمانی میخوانیم یا چهار تا نماز است که در هر زمانی میخوانیم معلوم میشود که رمز آن چهار تا و پنج تا همین روایت علل است. آن چهار تا و پنج تا از آنهایی است که ذات الوقت نیست. میزان ذات الوقت بودن است و این چهار تا چون ذات الوقت بوده امام علیهالسلام فرمودند مانعی ندارد بخوانید.
و يمكن الاستشهاد برواية «العلل» علىٰ ما يشرح به ما في صحيح «ابن عمّار» من ذكر الخمس و أنّها تصلّى علىٰ كلّ حال، و ما في صحيح «زرارة» من الأربع و أنّها تصلّى في الساعات كلّها، و ما في خبر «أبي بصير» في الخمس مع ذكر ما بعد الفجر و العصر في آخره، إن لم يكن مخصوصاً بالآخر، و أنّ المدار في ذلك كلّه علىٰ كون الصلاة من ذوات الأسباب، و إن لم يكن أصل الوجوب منافياً لكراهة بعض الأوقات، أو الأمكنة كالصلاة في الحمّام، كما لا فرق بين كون السبب اختياريّاً كصلاة الطواف و الإحرام و الزيارات، أو لا، كصلاة الكسوف و الجنازة و القضاء في الجملة.[4]
روایات این جا چیست؟ اولین روایت فرمودند: «و يمكن الاستشهاد برواية «العلل»» همان روایتی که الان بحثش میکردیم «علىٰ ما» استشهاد بر ما کنیم یعنی آن ضابطه و میزان و مناط که چیست؟ «يشرح به ما في صحيح «ابن عمّار»» با این شما میتوانید آن چه را که در صحیحه ابن عمار هم هست شرح دهید. در ابواب مواقیت باب سی و نهم باب عدم کراهة القضاء فی وقت من الاوقات، الان میبینید مطلق قضاء «و کذا صلاة الطواف و الکسوف و الاحرام و الاموات» روایتی که ایشان به عنوان صحیح ابن عمار فرمودند روایت چهارم است.
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ خَمْسُ صَلَوَاتٍ لَا تُتْرَكُ عَلَى حَالٍ إِذَا طُفْتَ بِالْبَيْتِ- وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُحْرِمَ وَ صَلَاةُ الْكُسُوفِ- وَ إِذَا نَسِيتَ فَصَلِّ إِذَا ذَكَرْتَ وَ صَلَاةُ الْجِنَازَةِ.[5]
«محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان و عن أحمد بن ادریس عن محمد بن عبد الجبار جمیعا عن صفوان بن یحیی عن معاویة بن عمار قال سمعتُ أباعبدالله علیهالسلام» که ایشان فرمودند: «ما یشرح به ما فی صحیح ابن عمّار من ذكر الخمس و أنّها تصلّى علىٰ كلّ حال» پنج تا نماز است در هر حالی خوانده میشود. حضرت فرمودند: «خَمْسُ صَلَوَاتٍ لَا تُتْرَكُ عَلَى حَالٍ» هیچ حال و زمانی نیست که به خاطر آن وقت رهایش کنیم بگوییم حالا مکروه است این نمازها را بخوانیم. پنج تا نماز است در هر حال میخوانیم. در این روایت فقط تعداد و نام بردن پنج تاست. حضرت درباره چرایی آن هیچ توضیحی نمیدهند. حاج آقا میفرمایند از آن برداشتی که ما از روایت علل داشتیم میفهمیم این پنج تا ذات السبب است. وجهش روشن هم هست.
«خَمْسُ صَلَوَاتٍ لَا تُتْرَكُ عَلَى حَالٍ إِذَا طُفْتَ بِالْبَيْتِ» طواف خانه کعبه سبب میشود برای این که نماز را بخوانید و بعد از طواف فورا مبادرت کنید. «وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُحْرِمَ» نماز احرام! «وَ صَلَاةُ الْكُسُوفِ» که محقق میشود ذات الوقت نیست، زمانی است. «وَ إِذَا نَسِيتَ فَصَلِّ إِذَا ذَكَرْتَ» نسیتَ یعنی نمازی را فراموش کردی قضاء شد. «وَ صَلَاةُ الْجِنَازَةِ.» صلاة الجنازةاش در علل با علتش بود. حاج آقا میفرمایند: «یشرح به» علت آن جا میفهمیم همان علتی که در علل برای نماز میت گفته شد این جا هم جا دارد. «یمکن الاستشهاد علی ما یشرح به ما فی صحیح ابن عمار».
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ يُصَلِّيهَا الرَّجُلُ فِي كُلِّ سَاعَةٍ- صَلَاةٌ فَاتَتْكَ فَمَتَى مَا ذَكَرْتَهَا أَدَّيْتَهَا- وَ صَلَاةُ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ- وَ صَلَاةُ الْكُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى الْمَيِّتِ- هَذِهِ يُصَلِّيهِنَّ الرَّجُلُ فِي السَّاعَاتِ كُلِّهَا. وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ مِثْلَهُ.[6]
«و ما في صحيح «زرارة» من الأربع» أربع روایت اول همین باب سیونهم است. «بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ يُصَلِّيهَا الرَّجُلُ فِي كُلِّ سَاعَةٍ» این جا أربع صلوات است. فقط آن نماز احرام را این جا دیگر ذکر نکردند. أربع صلوات چیست؟ «صَلَاةٌ فَاتَتْكَ فَمَتَى مَا ذَكَرْتَهَا أَدَّيْتَهَا» دیگر وقت ندارد، مکروه نیست. «وَ صَلَاةُ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ» این جا قید به طواف فریضه زده است، مبادرت این جا واجب است. نماز طواف مستحبی اصلا بعضیها دارند که اصل خودش لازم نیست. خود نماز طواف مستحبی هم یک طور مستحب است. صحت طواف مستحبی منوط به او نیست. این قول هم هست. شاید حاج آقا احتیاط دارند. معلوم نیست کسی میخواهد ثواب طواف مستحبی ببرد نمازش را بخواند اما شاید مشهور میگویند شرط طواف مستحبی خواندن نماز نیست.
برو به 0:25:38
پس «وَ صَلَاةُ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ» آن است که وقت ندارد «وَ صَلَاةُ الْكُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى الْمَيِّتِ هَذِهِ يُصَلِّيهِنَّ الرَّجُلُ فِي السَّاعَاتِ كُلِّهَا.» این هم روایت زراره است. «و ما في صحيح «زرارة» من الأربع و أنّها تصلّى» یعنی آن أربع «في الساعات كلّها»
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ هَاشِمِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ الْمُكَارِي عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَمْسُ صَلَوَاتٍ تُصَلِّيهِنَّ فِي كُلِّ وَقْتٍ- صَلَاةُ الْكُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى الْمَيِّتِ- وَ صَلَاةُ الْإِحْرَامِ وَ الصَّلَاةُ الَّتِي تَفُوتُ- وَ صَلَاةُ الطَّوَافِ مِنَ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ- وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى اللَّيْلِ.[7]
و همچنین «و ما في خبر «أبي بصير»» خبر أبی بصیر، حدیث بعد از حدیث ابن عمار است، حدیث پنجم است که آن هم سند این طوری است؛ «عن علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس عن هشام بن ابی سعید المکاری عن ابی بصیر» این موثقه است؛ ابوسعید ظاهرا از واقفیه است. به خاطر واقفی بودن سند دیگر صحیح نیست و موثقه میشود لذا حاج آقا تعبیر به صحیح نکردند و فرمودند: «و ما فی خبر أبی بصیر». آن دو تا را صریحا صحیح گفتند اما این جا به خاطر ابو سعید مکاری تعبیر به خبر کردند. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَمْسُ صَلَوَاتٍ تُصَلِّيهِنَّ فِي كُلِّ وَقْتٍ صَلَاةُ الْكُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى الْمَيِّتِ وَ صَلَاةُ الْإِحْرَامِ وَ الصَّلَاةُ الَّتِي تَفُوتُ وَ صَلَاةُ الطَّوَافِ مِنَ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى اللَّيْلِ.» من الفجر برای کدام است؟ برای هر پنج تاست یا برای پنجمی است؟
«خَمْسُ صَلَوَاتٍ تُصَلِّيهِنَّ فِي كُلِّ وَقْتٍ صَلَاةُ الْكُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى الْمَيِّتِ وَ صَلَاةُ الْإِحْرَامِ وَ الصَّلَاةُ الَّتِي تَفُوتُ وَ صَلَاةُ الطَّوَافِ مِنَ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى اللَّيْلِ.» این قید پنج تاست یا همهاش است؟ حاج آقا اشارهای میکنند که معلوم باشد؛ میفرمایند: «و ما فی خبر أبی بصیر في الخمس مع ذكر ما بعد الفجر و العصر في آخره» یعنی آخر این روایت ابوبصیر «إن لم يكن مخصوصاً بالآخر» گفتند احتمال دارد که این قبل الفجر فقط برای صلاة طواف باشد، اگر مخصوص به آن نباشد دیگر مربوط به بحث ما میشود که کل این اوقات را که حضرت فرمودند نماز در آن خوانده شود با تصریح معلوم میشود رمزش این است که هر پنج تا ذات السبب است.
«مع ذكر ما بعد الفجر و العصر في آخره» که به همین پنج تا مربوط شود. کی شود؟ «إن لم يكن مخصوصاً بالآخر» این کلمه آخر، بالآخر یعنی نماز آخری که در روایت آمده است. در توضیح ادامهاش میفرمایند: «و أنّ المدار في ذلك كلّه علىٰ كون الصلاة من ذوات الأسباب» همین که نمازی ذات السبب شد دیگر استثناء میشود. واقعا هم این طوری است که اگر شارع بخواهد همه احکام خودش را در یک جا به یک نحو مغلقی جمع کند با همه اینها سنگین میشود. لذا تحت صغریات مختلف به مناسبتهای مختلف بیان میکند. این هیچ مانعی ندارد.
لذا مدار کلی که فقیه از همه اینها به دست میآورد «علی کون الصلاة من ذوات الأسباب و إن لم يكن أصل الوجوب منافياً لكراهة بعض الأوقات» حتی نماز میت که واجب بود، صلاة کسوف که واجب است، اگر ممکن باشد در این وقت بخوانیم یا یک طوری که از این وقت بگذرد، با همه اینها منافاتی ندارد با این که واجب است مکروه هم باشد. مکروهی که روی مبنای ایشان بود اقلیت ثواب بود.
«لکراهة بعض الأوقات أو الأمكنة كالصلاة في الحمّام» در حمام نماز واجبش را دارد میخواند، در واجب مولا میگوید حتما بخوان، مکروه میگوید نخوان. بین بخوان با نخوان چطور جمع میشود؟! واجب است وجوباً بخوانید در عین حال نخوان چون در حمام است. چطور جمع میشود؟ روی مبنای معروفِ الان، در فضایی که قبلا بحث ما گذشت دو تا مبنا داشت یکی این که ثواب خود این پایین میآید و به تعبیر حاج آقا ثواب این پایین نمیآید، بدلی دارد که ثواب آن بدل بالاتر است نه این که ثواب خود این پایینتر است. این دو تا بود، سومی که از این معنای کراهت بیرون بود. مقصود از معنای کراهت این بود که گاهی است که دو تا حیث با همدیگر جمع میشوند؛ حیث طبیعی صلاة با حیث عنوانی که با او در یک فعل مجتمع شدند مثل امر و نهی. همین طوری که اجتماع امر و نهی داشتیم، اجتماع امر و کراهت هم داشتیم. به چه مربوط میشد؟ به فرد و طبیعت یا به عبارت دقیقتر یک فرد و یک وجود خاص در آن واحد میتوانست مجمع و معنون برای دو تا عنوانی باشد که آن طبیعی آن عنوان حکم خودش را دارد. خب وقتی در معنون دو تا عنوان با دو تا حکم اجتماع کردند باید خروجی را نگاه کنیم. گاهی خروجی چیزی میشد که حتی مرجوح بود. اینها را قبلا بود فکر کنم پارسال بود بحث کردیم. ولذا مانعی ندارد که یک کاری واجب باشد و مکروه باشد به هر سه نوع توضیح که کراهت اقلیت ثواب، کراهت افضلیت بدل و کراهت خروجی؛ کراهتی که نتیجة الکراهة است. آن چیز که عرض میکردم یک نحو کراهت تابعی است. آنهایی که ضوابط این اصطلاحات در ذهنشان روشن شده باشد خیلی کار انجام میدهد؛ واقعا یک کراهتهایی است که از کسر و انکسار نتیجهاش عدم جواز شده است. پس این هم سه تا روایتی بود که ایشان میفرمایند.
بعد میفرمایند: «كما لا فرق بين كون السبب اختياريّاً» چرا این را میگویند؟ چون ظاهرا مقصودشان این است که در روایت علل امام علیهالسلام فرمودند این سببش تحت اختیار تو نیست، صلاة میت بدون این که تحت اختیار تو باشد برای تو پیش آمده است پس حقی است که سریع باید اداء کنی.
میفرمایند ولو حضرت این را فرمودند اما تمام معیار این نبود؛ تمام معیار منظورم این است که به نحو حیثیت تقییدیه جزء آن بشود. نه! تحت اختیار شما نبودن یکی از حیثیاتی بود که در نفی الکراهة کمک میکرد اما حیثیت تقییدیه نداشت که اگر نبود مطلقا کراهت بیاید. این طور نبود. لذا میفرمایند «کما لا فرق بین کون السبب» که نماز بخواهد ذات السبب باشد «اختیاریّاً كصلاة الطواف» خود شما میروید طواف را انجام میدهید سبب را ایجاد کردید نماز را میخوانید. «و الإحرام» که محرم میخواهید شوید. «و الزيارات» همین جا وقتی صاحب جواهر شروع کردند فرمودند: «في المحكي عنكتاب الاستخارات لابن طاوس انه روى أحمد بن محمد ابن يحيى عن الصادق (عليه السلام) في الاستخارة بالرقاع «فتوقف» بایست «إلى أن تحضر صلاة مفروضة فقم فصل ركعتين كما وصفت لك، ثم صل الصلاة المفروضة، أو صلهما بعد الفرض ما لم يكن الفجر أو العصر» یعنی سریعا میگویند اگر بعد الفجر یا بعد العصر حتی نماز استخاره هم نخوان. صاحب جواهر این را استشهاد کردند «فأما الفجر فعليك بالدعاء بعدها إلى أن تنبسط الشمس ثم صلهما» آن چیزهای استخاره را انجام دادی اما نمازش را نخوان، صبر کن نماز صبح بگذرد، شمس طلوع کند، شمس که منبسط شد آن وقت بخوان. صاحب جواهر اینها را برای قضاء شاهد آوردند.
«بین کون السبب إختیاراً … أو لا، كصلاة الكسوف» که به دست شخص نیست «و الجنازة» که وفات او به دست او نبوده «و القضاء في الجملة.» یعنی در بعضی موارد قضاء این گونه است. کدام موارد است؟ در موارد اختیاری بودن سبب یعنی آن جایی که عمداً و معصیةً تاخیر نکرده است. یعنی سبب در بعضی موارد غیر اختیاری است. مقابلش آن جایی است که قضایی باشد که سببش به دست خودش باشد و عمدا عاصیا نماز را نخوانده باشد؛ آن جا نماز قضائش ذات السبب است اما ذات السببی است که خودش عصیانا نماز را قضاء کرده است اما آن جایی که مثلا خواب مانده قضاء از آن فیالجملههایی است که در اختیار خودش نبوده است.
برو به 0:35:09
ملاحظه فرمودید که تا این جا ایشان وارد آن بحثهای صاحب جواهر نشدند، خدشه نکردند یعنی ایشان تنقیح مناط و تعمیم را در مجموع ادله پذیرفتند و این طور نشد که مثل صاحب جواهر آخر کار بروند بگویند تک تک مورد را باید نگاه کنید تا ببینید نماز از کراهت خارج است یا نیست. تقریبا فضای ایشان از علل، یک فضای خیلی بازی در استفاده مطلب بود؛ «الاصل فی القیود احترازیة» در نظر ایشان جا دارد. در این جا این احترازیه را تحکیم نکردند. همه چیزهایی هم که در روایت علل ذکر شده بود به عنوان چیزهایی موید همدیگر، به عنوان مکمل بحث گرفتند نه به عنوان حیثیت تقییدیه که هر کدام میزان برای نفی … آن وقت مجبور میشویم میگوییم هر چه با آن قیودش بود علل فقط دارد روایت میت را میگوید که باید واجب باشد و باید غیر اختیاری هم باشد. آن را کنار بگذارید.
روایت ابوبصیر آن پنج تا را میگوید و ما هم متعبد به این پنج تا هستیم. همه اینها جدا جدا میشود که فقط دلیل را نگاه کنیم اما اگر ایشان میگویند اگر این پنج تا در یک روایت هست پس چرا امام فقط در صلاة میت میگویند و این قیود را میآورند؟ معلوم میشود در این پنج تا آن قیود نیست، وقتی این قیود آن جا نیست معلوم میشود این جا که ذکر میکنند برای تاکید و توضیح و تبیین بیشتر مطلب است نه به عنوان قیدی که «لو انتفی انتفی». مقصود این طوری نیست. ببینید نگاه چقدر تفاوت میکند! لذا هم دنبالش گفتند «ما یشرح به»؛ یعنی این طوری اگر جلو برویم همه اینها با هم جمع میشود به خلاف این که بخواهیم یک چیزی برداریم مفاد تک تک روایات را نگاه کنیم بگوییم مفاد این، آن است و مفاد آن، این است و ربطی به همدیگر نداشته باشند.
حالا آن بحثی که چند روز پیش صحبتش بود مطرح میفرمایند که ذات السبب چیست؟ صاحب جواهر میفرمایند سبب معلوم است؛ طواف انجام میدهید، زیارت انجام میدهید سببی میشود برای این که نماز بخوانید پس نماز دارای سبب است. سبب یعنی کاری یا امری که محقق میشود که وقتی محقق شد شما باید نماز بخوانید. بنابراین نماز جعفر طیار ذات السبب است یا نیست؟ ذات السبب نیست. چون هیچ جا نیست که یک کاری انجام دهید حالا نماز جعفر بخوانید. پس این ذات السبب نیست. اگر ذات السبب را این طور معنا کنیم صلاة جعفر بیرون میرود.
شاگرد: نماز ظهر و عصر چه؟
استاد: باز ظهر و عصر هم ذات السبب نیست. ذات الوقتی است که وقتی وقت رسید بالفعل میشود. سببی محقق نمیشود که شما به خاطر آن سبب این نماز را …
شاگرد: نماز قضاء چه؟
استاد: در نماز قضاء، خود قضاء شدن سبب است.
شاگرد: سببش عدمی میشود.
استاد: بله یعنی چون فعل را انجام ندادید این میآید.
شاگرد: یک چیز عدمی سببش میشود.
استاد: که مثل وجودیها خیلی تصویرش روشن نیست.
پس دو تا مبنا ذات السبب است.
شاگرد: یک مبنا را گفتید، دومی چه بود؟
استاد: دومی این بود که ذات السبب مقابل ذات الوقت است یعنی شارع برای آن یک انشایی کرده است. شارع خودش اسم برده، برای آن حرف زده و انشای خاص کرده است. ذات السبب نه یعنی ذات امر خارجی تحقق فأوجب لی الصلاة بلکه ذات السبب یعنی ذات انشاء شرعی من ناحیة الشارع. اگر آن طور معنا کنیم خوب است. صلاة الزیارة را شارع انشاء کرده که اگر زیارت کردید نماز بخوانید. نماز جعفر هم شارع انشاء فرموده؛ فرموده یکی از نمازهایی که اسم دارد و من کیفیتش را برای تو بیان کردم صلاة جعفر است؛ پس صلاة جعفر هم ذات السبب است یعنی ذات انشاء تسبیب شرعی من الشارع که غیر وقت است.
شاگرد: عنوان این ذات السبب انتزاعی است؟
و من النهي عن التحري فيالنبوي «لا يتحرى أحدكم بذات السبب هذه الأوقات» و من هنا حكي عن التذكرة و جامع المقاصد التصريح بكراهة التحري المزبور للمرسل المذكور[8]
استاد: عرض کردم یک روایت نبوی دارد که ببینیم در نقل آنها به چه چیزی ختم میشود. عبارت این بود: «و من النهي عن التحري فيالنبوي «لا يتحرى أحدكم بذات السبب هذه الأوقات»» تحری دنبال چیزی رفتن است. شما الان میخواهید نماز بخوانید میگویید طلوع شمس شده یا نشده است؟ صبر کنم طلوع بشود وقت طلوع بخوانم. به این تحری میگویند. باید صبر کنید ببینید طلوع چه وقتی است، در همان وقت بخوانید. تحری وقت الطلوع. خیلی نمازها جورواجور است. میگویند حضرت میفرمایند: «لا یتحری أحدکم» هیچ کدام شما این طور نباشد که جستجو کند، پیجویی کند که طلوع شمس چه وقتی است و آن وقت نماز بخواند. اگر اتفاقی پیش آمد، نیاز شد مانعی ندارد اما «لا يتحرى أحدكم بذات السبب هذه الأوقات» گفتند این ذات السبب یعنی همان نمازی که یک علتی دارد.حتی ذات السبب همین روایت استخارات سید هم میتواند باشد. شما طوری استخاره نگیرید که میدانید رقاع تمام شد باید در وقت شمس … یعنی با توجه در وقت شمس نماز بخوان؛ این کار را نکن! لذا اگر تحری شد حتی اگر رقاع هم انجام دادی صبر کن تا این وقت بگذرد اما اگر تحری نکردی مانعی ندارد. پس یک کلمه ذات السبب این جا هست.
شاگرد: آن موقع تفکیک بین ذات السبب و ذات الوقت است. این دو تا مقابل همدیگر هستند. شق سوم که نداریم؟ شق سوم در فضای روایت نمیبینیم. آن چیزی که میبینیم تقابل ذات السبب و ذات الوقت است. خب این جا تعبیر به مبتدأة شده باز این هم تعبیر روایی است؟ یا منصوص است؟ یا این هم تحلیل و انتزاع است؟
استاد: تا آن جایی که من یادم است ابتداء النوافل که فقهاء فرمودند در روایت نبود. در کلمات فقهاء دو کلمه دیدم؛ ابتداء و المبتدأة. این دو تا را دارند. «النوافل المبتدئة، تکره النافلة المبتدئة» یا «ابتداء النافلة». در متن شرایع شاید ابتداء بود. در متن شرایع این بود که «الخامسة یکره النوافل المبتدأة» این جا مبتدأة بود. ابتداء النافلة هم شاید در مختصر النافع گفتند. کتب دیگر دارد که ابتداء النوافل مکروه است. این دو تا کلمه بود اما در نصوص اگر یادم آمد خدمت شما عرض میکنم.
این ذات السبب در این نبوی است که ایشان از جامع المقاصد و تذکره نقل فرمودند «و من هنا حكي عن التذكرة و جامع المقاصد التصريح بكراهة التحري المزبور للمرسل المذكور» که اصلا تحری را به خاطر این بخصوصه حتی در ذات السببی که مستثنی است گفتند مکروه است. ذات السبب مکروه نیست اما نه این که تحری کند. امر به مسامحه در ادله سنن هم هست به خاطر همین نبوی بس است که بگوییم تحری مکروه است. این بزرگوارها این طور فرمودند.
حاج آقا چه فرمودند؟ حالا میخوانیم و خودتان هم ملاحظه میکنید. جامع المقاصد و یک کتاب دیگر ذات السبب به معنای دوم گرفتند؛ ذات السبب یعنی ذات سبب انشائی من ناحیه الشارع؛ عدهای از مشهور همان معنای اول گرفتند که نافله ذات السبب یعنی ذات امر إذا تحقق أوجب علیک أن تصلی مثل نماز زیارت. سبب به معنای تحقق یک امر خارجی است. آن معنای اول است. حاج آقا فرمودند: «و الظاهر أنّ تشخيص ذات السبب من طريق ارتكاز المتشرّعة و السيرة القائمة أولىٰ»[9] ایشان به جای آن که بگویند کدامش است، سراغ ارتکاز رفتند. ان شاء الله زنده بودیم توضیح و تفاوتش را فردا عرض میکنیم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
[1] بهجة الفقيه، ص: 165
[2] وسائل الشيعة، ج3، ص: 111-112
[3] همان، ص: 108
[4] بهجة الفقيه، ص: 165
[5] وسائل الشيعة، ج4، ص: 241
[6] وسائل الشيعة، ج4، ص: 240
[7] همان، ص241
[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 294
[9] بهجة الفقيه، ص: 166
دیدگاهتان را بنویسید