مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 26
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
الرابع [حكم النافلة الساقطة في السفر في الأماكن الأربعة]
«قد صرح جملة من الأصحاب- منهم الشهيد في الذكرى و المحقق الأردبيلي في شرح الإرشاد و الفاضل الخراساني في الذخيرة و شيخنا المجلسي في البحار و المحدث الكاشاني في المفاتيح- بجواز فعل النافلة الساقطة في السفر في هذه الأماكن سواء اختار القصر أو الإتمام للتحريض و الترغيب في كثرة الصلاة فيها كما تقدم في الرواية الخامسة و الرواية الثانية عشرة.
و من ما يدل على ذلك مع اختيار القصر جملة من الأخبار رواها ابن قولويه في كتاب كامل الزيارات: منها-
ما رواه بسنده عن على بن أبي حمزة قال:
«سألت العبد الصالح عليه السلام عن زيارة قبر الحسين عليه السلام فقال ما أحب لك تركه. فقلت و ما ترى في الصلاة عنده و أنا مقصر؟ قال صل في المسجد الحرام ما شئت تطوعا و في مسجد الرسول الله صلى الله عليه و آله ما شئت تطوعا و عند قبر الحسين عليه السلام فإني أحب ذلك. قال و سألته عن الصلاة بالنهار عند قبر الحسين عليه السلام و مشاهد النبي صلى الله عليه و آله و الحرمين تطوعا و نحن نقصر؟ فقال نعم ما قدرت عليه».
و ما رواه في الكتاب المذكور بسنده عن ابن ابى عمير عن ابى الحسن عليه السلام قال: «سألته عن التطوع عند قبر الحسين عليه السلام و بمكة و المدينة و أنا مقصر؟ قال تطوع عنده و أنت مقصر ما شئت و في المسجد الحرام و في مسجد الرسول صلى الله عليه و آله و في مشاهد النبي صلى الله عليه و آله فإنه خير».
و ما رواه عن إسحاق بن عمار قال: «قلت لأبي الحسن عليه السلام أتنفل في الحرمين و عند قبر الحسين عليه السلام و انا أقصر؟ قال نعم ما قدرت عليه».
وجه الدلالة انه إذا جاز التنفل مع القصر فمع الإتمام أولى.
أقول: لقائل أن يقول انه لا ريب في صراحة الأخبار الدالة على سقوط النافلة الراتبة النهارية في السفر و هو حكم اتفاقي نصا و فتوى، و هذه الأخبار غاية ما تدل عليه الحث على التطوع و كثرة الصلاة، و هو و ان كان أعم من الراتبة و غيرها لكن عارضها في الراتبة ما عرفت فيجب قصرها على غير الراتبة.
و بالجملة فإن الأحوط ترك الراتبة النهارية مع اختيار القصر لعدم صراحة هذه الأخبار مع غض الطرف عن النظر في أسانيدها في جوازها على التعيين و عدم تبادرها من حاق ألفاظها على اليقين. و دخولها في مطلق التطوع معارض بما دل على سقوطها على الخصوص و التعيين مع قصر فرائضها و وجوب تقديم الخاص في العمل.
نعم مع اختيار الإتمام الظاهر انه لا إشكال في جواز الإتيان بها، و يشير الى ذلك
رواية أبي يحيى الحناط قال: «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن صلاة النافلة بالنهار في السفر؟ فقال يا بنى لو صلحت النافلة في السفر تمت الفريضة».
و ربما أيد الحمل هنا على غير الراتبة عد مشاهد النبي صلى الله عليه و آله من تلك المواضع في استحباب كثرة التطوع في حال السفر مع الصلاة قصرا مع انها ليست داخلة في شيء من المواضع الأربعة.
و بالجملة فدليل سقوطها مع التقصير صحيح صريح متفق عليه فلا يخرج عن مقتضاه إلا بدليل مثله، سيما انا لم نعثر على مصرح بهذا الحكم من المتقدمين.
إلا انه يمكن أن يقال ايضا ان سقوط الراتبة المذكورة انما ثبت مع تعين التقصير و تحتمه و حينئذ فمع عدمه تبقى أدلتها الدالة على استحبابها مطلقا و توظيفها سالمة من المعارض، و حينئذ فيمكن القول بجوازها اعتمادا على تلك الأدلة دون هذه، و الاحتياط لا يخفى. و الله العالم. [1]
در حدائق ج ١١ در مبحث تخییر در اماکن اربعه ایشان چند بحث مطرح می کنند و تنبیهاتی را می گویند. در تنبیه رابع آن، روایاتی که در جلسات قبل در مورد اماکن تخییر و خواندن نافله در آنها بود را اینجا مطرح می کنند. اصل عنوان بحث ایشان و اقوالی که از فقهاء نقل می کنند به همان نحوی هست که تطوعی که در روایات است به معنای نافله گرفته اند، فلذا اینکه شما( اشاره به سوال یکی از شاگردان در انتهای جلسه قبل) می فرمایید چرا آنجا نگفتند بله، آنجا نگفتند اما خود صاحب حدائق در این مطلب اینگونه مطرح کرده اند، اصلا ظاهر عنوان، این مطلب را به ذهن می آورد «قد صرح جملة من الأصحاب- منهم الشهيد في الذكرى و المحقق الأردبيلي في شرح الإرشاد و الفاضل الخراساني في الذخيرة و شيخنا المجلسي في البحار و المحدث الكاشاني في المفاتيح- بجواز فعل النافلة الساقطة في السفر في هذه الأماكن» ببینید عنوان این تنبیه را این طور قرار داده اند «سواء اختار القصر أو الإتمام للتحريض و الترغيب في كثرة الصلاة فيها كما تقدم في الرواية الخامسة و الرواية الثانية عشرة». یعنی ایشان در همین فصلی که معنون کرده اند همین روایاتی که در وسائل خواندیم ایشان آورده اند
البته ایشان می فرماید «وجه الدلالة انه إذا جاز التنفل مع القصر فمع الإتمام أولى» و تنفل هم یعنی عنوان بحث خودشان یعنی همان نوافلی که ساقط بود.
«أقول: لقائل أن يقول انه لا ريب في صراحة الأخبار الدالة على سقوط النافلة الراتبة النهارية في السفر و هو حكم اتفاقي نصا و فتوى» البته اینجا باز تعبیر به سقوط است راجع به آنهایی که تعبیر به حرمت کرده باشند می گشتم، یکی مرحوم صاحب ریاض بودند و مرحوم نراقی هم پیدا شد بعد از این بزرگوران مرحوم سید در عروه در همین بخش صلاة مسافر تعبیر «لایجوز» دارند، آخر صلاة مسافر عروه را نگاه کنید ایشان تعبیر «لایجوز» دارند، تعبیر یسقط ندارند.
صاحب حدائق می فرماید این تعبیر اتفاقی است نصا و فتوی «و هذه الأخبار غاية ما تدل عليه الحث على التطوع و كثرة الصلاة، و هو و ان كان أعم من الراتبة» ایشان اعم می گیرد که فرض بحث را هم بگیرد به همان قرینه « ماقدرت» …«لكن عارضها في الراتبة ما عرفت» معارضه درست کردند می گویند آن ها با این معارض می شود «فيجب قصرها على غير الراتبة» این معارضه درست کردند در حالی که آن ها می گویند ساقط می شود؛ خب این أعم است ولو شامل راتبه هم می شود اما این را خودشان دارند می گویند آن حرف دیگران گذشت، حالا بعدا از همین هم بر می گردند که خیال می کنید حرف بعدی شان خوب است؛ بعد می فرمایند که: «و بالجملة فإن الأحوط ترك الراتبة النهارية مع اختيار القصر» در این اماکن «لعدم صراحة هذه الأخبار مع غض الطرف عن النظر في أسانيدها» حالا آن هم جای خودش «في جوازها على التعيين و عدم تبادرها من حاق ألفاظها على اليقين. و دخولها في مطلق التطوع معارض بما دل على سقوطها على الخصوص» عده ای به خصوص می گویند ساقط است این بالعموم می گوید نوافل نهاریه در اماکن تخییر هم می توانید بخوانید؛ این فایده ندارد، آن بالخصوص ها مقدم هستند «و وجوب تقديم الخاص في العمل.»
«نعم مع اختيار» کذا، «و ربما أید»، «و بالجملة»، آخر کار می گویند «إلا أنه یمکن أن يقال ايضا ان سقوط الراتبة المذكورة انما ثبت مع تعين التقصير و تحتمه و حينئذ فمع عدمه تبقى أدلتها الدالة على استحبابها مطلقا» می گویند چرا این طرف می گویید؟ آن طرف هم داریم. دلیل خاص چه گفته؟ دلیل خاص می گوید در سفر ساقط است؛ خب متقین از این دلیل این است که یعنی آن جایی که قصر متحتم است، ساقط است؛ در شمول این مورد شک داریم؛ خود ادله سقوط شک داریم که این مورد تخییر را می گیرد یا نه؟ وقتی این طوری شد ادله اصل اتیان نوافل مطلق شاملش می شود، این را خیال می کنیم حرفی است که آن آخر کار احتمالا بعد اضافه کردند یعنی نوشته بودند آن هایی که تصحیح می کنند اگر نسخه های خطی شان باشد می بینید خیلی های را بعداً در حاشیه اضافه کردند، خیال می کنید آن حرف هم حرف خوبی باشد که برگشت از این است «و حينئذ فيمكن القول بجوازها اعتمادا على تلك الأدلة» یعنی همین ادله را می گیریم «و الاحتياط لا يخفى.» خب احتیاط نکرد مثلا نخواند بعد قضا کند؛ این فرمایش ایشان راجع به روایاتی که بحث شد.
پس اصل دلالت روایات فی الجمله بین علماء متداول بوده ایشان هم اشاره می کنند اما این که چطور صاحب جواهر این را آن جا نیاوردند، صاحب وسائل نیاوردند آیا یعنی اصلا دلالتش را قبول نداشتند؟ خب دیگران که ایشان می گویند قبول داشتند، گفتند؛ این منظورم بود.
شاگرد: دیگران اشاره ای به این روایت نکردند. گفتند که فقط بیانشان این است که «بجواز بفعل النافلة الساقطة فی السفر فی هذه الامکان» حالا توسط این روایات بوده یا نه، از همان روایات باب بوده است؟ همان که حاج آقا فرمودند «مقتضی الاعتبار» این که مثلا این طوری باشد؛ شرعیت تمام این ها بستگی دارد به این که نافله ساقط بشود یا نشود؛ شاید هم مستفاد از خود ادله اصل بحث استفاده شده و بعد مطلبشان را بیان کردند.
استاد: یعنی استفاده این قدر زور داشته و قوی بوده به نحوی که ابن ادریس که ابن نماء از ایشان نقل می کند صریحا بگوید که حتی اگر نماز را در از بیرون اماکن تخییر، قصر خواندی ولی وقت نافله در این اماکن بودی، نافله را می توانی بخوانی. یعنی تا این اندازه استنباط از ادله باب، آن ها را جلو برده و این قدر قوت فهمیدند که در اماکن تخییر این طوری است؟ به عبارت حاج آقا «کیفیة السقوط و کیفیة الثبوت» چطور کیفیتی است؟ که الان او بیرون می رود قصر هم می خواند، یعنی فقط در اماکن تخییر است؟ حالا فعلا تا این جا هست می خواهد نافله را بخواند. بعید نیست که نظر آن را که این ها گفتند بر همین روایات بوده که حث بر این که شما تا آن جا هستید هر چی می خواهید بخوانید که شامل آن نوافل هم بشود با تاکید بر این که این یک چیزی در ذهن سائل بوده تاکید می کند «نهارا أنا اقصر»؛ آخر چرا این دو تا قید را در این ها تاکید می کنند؟ روز است من هم نماز را شکسته می خوانم در عین حال حضرت می فرمایند بخوان؛ جایش نبود که بگویند منظور غیر از نافله نهاریه است؟ بگویند نگفتند، این طرف موونه می خواهد، حتما لزوم داشت که در جواب تذکر داده بشود؛
مگر این که بگوییم خود سائل قطع داشت که در اماکن تخییر نهاراً مقصِّراً نافله را نمی تواند بخواند. آن را خودش قاطع بود، مورد شک او، تطوع بود که آن یک موونه بیشتری می خواهد که تذکر بدهد من این را نمی خوانم اما بقیه اش را می خوانم نه این که عن التطوع؛ تطوع هم برای رواتب خیلی به کار رفته است. عبارت تنفل و سبحه هم برای نوافل آمده است که البته در همین روایات لفظ تنفل هم آمده است.
برو به 0:06:21
پس علی ای حال احتمال این که این روایات شامل باب باشد هست. فقط سوال ما می ماند که با این احتمالی که ایشان هم فرمودند در جای دیگر، چرا صاحب جواهر، دیگران، خود ایشان آن جا که جایش بود و اصل بحث مطرح شده اسمی از این ها نبردند؟ این هنوز دنبالش هستم ببینید وجهی برایش پیدا می کنیم یا؟
«و مشاهد النبی»[2] هم که در این روایت بود آیا مثلا منظور یعنی مشاهد النبی و اهل بیته علیهم السلام؟ که در عروه هم دارند که «لا یلحق» اهلبیت ملحق نمی شود. کلمه مشاهد النبی جالبش این است که فقط در همین روایت به صورت مشاهد آمده اما در کتاب های رجالی تاریخی زیاد به کار می رود مثلا می گویند فلان صحابی «حضر مع النبی جمیع مشاهده» اسم هم می برند بدر و احد و … .
آن جا تعبیری که دارند در تاریخ وقتی می گویند مشاهد النبی، در لغت هم مشهد نه به معنای محل شهادت «المشهد مجتمع الناس» محل اجتماع الناس است؛ لغت مشهد، مشاهد یعنی آن جاهایی که محل اجتماعی بوده، مردم و پیامبر اجتماع میکردند، بیعت رضوان باشد صلح حدیبیه باشد آن هم مشهد است چون محل هایی بوده که گرد پیامبر همه جمع می شدند محل اجتماع بوده؛ مشاهد النبی را آن ها دارند که تعبیر آن زمان بود. اما خب الان می گویند ما در مشاهد النبی حاضر می شویم آیا در بدر؟ احد؟ این ها منظور است که تنفل بکند؟ خیلی دور به ذهن میآید.
شاگرد: مرسوم بوده آن زمان که به این اماکن بروند سر بزنند؟ قبرستان أحد حالا جدا، حالا دیگر بقیه …
استاد: شهدای احد به خاطر آن زیارت شهداست؛ سایر مشاهد به خاطر آن چیزی که مثلا در کتب هم بیاید که در جواهر خودش راجع به تشرف به مدینه، روایاتش، استحبابش صاحب جواهر مفصل آوردند؛ مزار جواهر خیلی نسبتا خوب و گسترده است؛ نمی دانم مثلا تذکری بدهند جاهای مختلف مدینه را یا حتی در اطراف مکه آن جاهایی که برای حضرت بودند بگویند استحباب دارد حاضر بشود مثل غار ثور، غار حراء.
از چیزهایی که جالب است این است که غار حراء الان که زیاد برای برگشتش هم سوال می شود از این که از مکه خارج شده، این جوری یادم می آید من یک وقتی گشتم یک مورد هم پیدا نکردم که مثلا یک نفر سوال کرده باشد که من مثلا از مکه خارج شدم غار حراء رفتم حالا می خواهم برگردم چه کار کنم؟ می گویند خروج از مکه، نه از حرم. خروج از مکه بعد از این که ماه منقضی شد، اگر از مکه خارج شدی باید دوباره محرم بشوی؛ باید أدنی الحل بروی الان این طوری است.
خب! این هم خودش باز یک نحو اختلاف هست خیلی ها می گویند حالا دیگر داخل شهر است و خروج صدق نمی کند الان هم بعضی ها می گویند خارج می شود و الان هم فاصله می گیرد. من دنبال این بلند شدم که ببینم یک جایی مثلا سوال بکنند که من رفتم آن جا خارج شدم می خواهم برگردم حالا چه کنم؟ یک مورد هم شاید پیدا نکردیم حالا کجا گشتم یادم نیست، اگر خب جز مشاهد النبی مثلا غار حرا حساب می شد باید محل سوالی واقع بشود که من رفتم آن جا عملش چیست؟ ما که غار حراء مشرف نشدیم چندی باری که مشرف بودیم شرایط طوری بود که نشد مشرف بشویم؛ آن هایی که رفتند دعای مأثوری آن جا هست که مثلا روایاتی باشد که آن جا رفتی آن را بخوان؟
شاگرد: فقط دو رکعت نماز است؟
استاد: همان نماز هم مستند به یک روایت است یا فقط برای تنفل است؟ این شاهد این است که اگر مشهد به معنای محل حضور باشد ولو حالا آن جا مشهد به معنای محل اجتماع که نبوده.
برو به 0:11:03
شاگرد: یک موسوعه ای که برای زیارات چاپ شده آن جا مثلا بعضی از اماکن مدینه خب داریم مثل مسجد ذو قبلتین یا مشربه ام ابراهیم یا مسجد فتح، این ها اسم برده شده توصیه شده، ولی غار حراء ظاهرا نبود
استاد: در مکه باز هست مثل مسجد الاجابة. در مکه شبیه این یکی هست مسجد کوچکی است کنار خیابان هم هست؛ در همان معاوده، کنار خیابان هست، یک مسجد وسط خیابان است که ماشین ها دورش می روند؛ یکی دست راست خیابان است که آن جا هم سابقه تاریخی برایش ذکر می کردند.
شاگرد 2: نزدیک حرم است؟
استاد: نه، در معاوده است؛ قدیم،معاوده خیلی فاصله داشته برای برگشت سوی منا بوده؛ معاوده فاصله دارد از مکه قدیم خیلی بیرون می رود.
شاگرد: مرحوم سید در انتصار یک تعبیری دارند «و مما يظن أن الإمامية انفردت به: القول بأن من نذر سعيا إلى مشهد من مشاهد النبي (عليه و آله السلام) أو أمير المؤمنين (عليه السلام) أو أحد من الأئمة (عليهم السلام) أو…» [3]
استاد: این را من دیدم؛ این یعنی همان «مشاهد النبی أو امیرالمومنین»؛ مشاهد به آن ها می خورد نه این که یعنی کل مشاهد برای پیامبر است این جا یعنی همان مدینه؛ «مشاهد النبی أو امیرالمومنین أو أحد من الائمه» این تعبیر در روایات یا کتب فقها باز زیاد بود «مشاهد النبی و الأئمه». نه! ما می خواهیم که همه مشاهد برای خود پیامبر باشد.
شاگرد: آن روایت هم یکی اش مشهد النبی است دو سه تایش مشاهد النبی است یکی اش مشهد النبی است.
استاد: بله، یک نسخه اش مشهد النبی است درست است.
شاگرد: مشهد هم که بعضی ها همین جا حمل به همان مسجد کردند.
استاد: بله یعنی همان حرم حضرت. خلاصه این هم که فرمودید مشاهد النبی آن چیزی که من راجع به مشاهد النبی دیدم فقط در همین محدوده روایت مطرح بود جای دیگر به این عنوان نیامده بود توضیحی هم شاید یکی دو جا در کتاب فقهی بود که به عنوان مثلا ایراد به این ها بود که مشاهد النبی جزء اماکن تخییر نیست.[4]
و يمكن استظهار ذلك من الموثّق عن الإمام الصادق عليه السلام
سُئلَ عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله
ثم يخرج في السفر، فقال: يبدأ بالزّوال فيصلّيها، ثم يصلّي الاولىٰ بتقصير ركعتين. [5]
خب حالا روایتی که بحث بعدی بود که فرمودند که «و يمكن استظهار ذلك من الموثّق عن الإمام الصادق عليه السلام سُئلَ عن الرجل…» تمام روایت را در جواهر هست در مستمسک هم همه اش را دارند. ایشان فرمودند «نعم قد یقتضی ذلک موثق عمار» موثق تعبیر می کنند برای این است که تعبیراتی که برای عمار ساباطی دارند، «مضطرب الحدیث کثیرا» [6]و خودش هم فطحی است این ها را در مورد وی می گویند اما خب روایات خیلی زیاد دارد و در کتب فقهیه هم زیاد به آن استشهاد می شود. حالا ببینید که کجا، اضطرابش طوری باشد که اصلا دیگر دست و پای کسی که استنباط می خواهد بکند را بگیرد و دیگر مجبور بشود،از روایتش دست بردارد، آن جای خودش باید بحث شود.
برو به 0:17:19
شاگرد: نسبتی در کتب اولیه رجال که ظاهرا نیست مثل اضطراب روایت.
استاد: دیگران که بعدا استناد کردند به او نسبت می دهند می گویند چون عرب نبوده ولی عربی می گفته و نقل می کرده و لذا خود تخصصش هم در بیان نبوده خوب مثلا نمی توانسته بیان کند اضطرابش هم از این ناحیه چه بسا باشد!
شاگرد: مرحوم علامه تستری در قاموس الرجالشان یک چند صفحه روایاتی از ایشان می آورند می گویند اصلا ایشان خیلی جاها روایاتش متفرد است یعنی بر خلاف آن چیزی که فقها به آن عمل می کنند مثلا مشهور روایات دیگر هست و اگر یعنی این اضطراب محتوایی را در نظر بگیریم، آن وقت آن جاهایی که روایت ایشان، روایت خاصی باشد آدم اعتماد می تواند پیدا بکند این کسی که از میان روایت هایش چند صفحه فقط ایشان لیست کرده این روایت این روایت این روایت …
استاد: اگر بنای بر این باشد که برای هر کسی بخواهند لیست بکنند چه بسا شما هر راوی را در نظر بگیرید این ها برایش پیدا می شود یعنی یک راوی چیزی را روایت کرده که الان استقرار مذهب و فتاوای اصحاب امامیه بر او نیست، خب این هم یکی از آن ها هست. این را نمی شود اضطراب بگویند یعنی روایاتی را گفته که متفردات است که یا به تعبیر آن ها می گویند منکر الحدیث است سنی ها وقتی می خواهند بگویند یک روایتی یک کسی نشنیده و معروف نیست می گویند منکر الحدیث است. منکر الحدیث نه یعنی حدیث بد می گوید منکر یعنی ناشناخته است حدیثی که معلوم نیست و دیگران از آن خبر ندارند خودش فقط نقل می کند. ولی خب این روایت اگر سند را یادم باشد بقیه سندش هم غالبا این فطحیت در کارشان هست.
شاگرد: همه شان فطحی هستند؟
استاد: بله همه فطحی هستند.
استاد: احمد بن حسن بن علی بن فضّال او که فطحی است، ابن صدقه هم فطحی است، عمرو بن سعید هم فطحی است ولی همه موثق هستند یعنی هیچ کدام مشکلی ندارند از حیث این که مثلا متهم به کذب باشند. فقط این که مرحوم شیخ الطائفه در تهذیب ظاهرش این جا مرسل می شود خودشان هرگز احمدبن علی بن فضال را ندیدند بعد می گویند «رواه» او روایت کرده که می گوییم سندش منقطع و ضعیف می شود. ولی مرحوم آقا سید محمد در استقصاء الاستبصار فرموده بودند شیخ در مشیخه طریق خودشان به احمد را نگفتند پس سند ضعیف است ولی خب در مستدرک و کتاب مرحوم آقای خویی و دو سه جا بود که فرمودند شیخ در مشیخه ولو نگفتند اما در الفهرست گفتند که من طریقم به احمد بن حسن دو طریق است یکی از ابن ابی جید است یکی هم از ابن الزبیر است؛ ابن الزبیر را حالا بعضی گفتند مجهول است، آن را پی جویی مفصل نکردم اما ابن ابی جید، از مشایخ نجاشی و مورد اعتماد است، لذا آن هایی که در سند دقت هم دارند در این ارسال شیخ مشکلی ندارند می گویند سند خوب است موثق بودنش موثق است یعنی از شیخ تا احمد صحیح است از احمد تا امام صادق سلام الله علیه موثق است همه فطحی موثق هستند لذا پس موثق بودنش مشکلی ندارد.[7]
شاگرد: بحثی در مورد این تبدیل طریق وجود دارد که گاهی اوقات می گویند مثلا مرحوم شیخ طریقش در تهذیب و استبصار ضعیف است بعد می آیند با طریقی که فهرست دارد می گویند این طریق به جای آن طریق، طریق صحیح هست حالا یا مثل این مورد که اصلا طریق ندارد. آن وقت در مورد احمدبن الحسن بن فضال دارند که ایشان فقط دو تا کتابش صحیح است کتبی داشته ولی آن دو تا کتابش فقط صحیح بوده،حالا یا به تعبیر نجاشی هست که آن دو تا کتابش معروف بوده یا در تعبیر مرحوم شیخ هست که این دو تا کتاب ایشان را فقط نام برده است. یک کتاب الصلاة و کتاب الوضوء داشته است.[8]
برو به 0:22:46
بعد ایشان می گوید از این دو تا کتابش، یک عده به ما خبر دادند آیا احتمال ندارد که ایشان روایات دیگری هم داشته باشد و در این دو تا کتاب نبوده باشد؟ به شاگردان خودش احیانا نقل کرده باشند و آن ها مثلا در کتاب های خودشان نوشته باشند و آن ها از آن طریق به دست شیخ رسیده باشد؛ آیا این تبدیل ها کامل با هم چفت می شود یا نه هنوز احتمالات دیگری، سوالات دیگری ممکن است مطرح بشود؟
استاد: اگر روایتی بود که همین طور مطلق بدون کتاب می گفتند «رواه» این که می گویند «رواه احمد» در استبصار و تهذیب این طوری است که «ما رواه احمد بن الحسن»؛ خب این به کتاب خوب در می آید «رواه» یعنی کتاب دارد «رواه» اما اگر دیگری از حسن روایت کرده بود بخصوصه از طریق غیر کتاب ایشان برای شیخ این به ذهن دور نیست که ایشان دو تا را بیندازند «رواه احمد».
خب شما که احمد را می گویید خب بالاترش را بگویید، بگویید رواه عمار، چرا می گویید احمد؟ یعنی ترجیح بلامرجح است که مشافهةً شیخ یک چیزی را از یک کسی بشنوند او بگوید رواه کذا بعد بگوید رواه احمد، یکی را بیندازند خب اسم هم نبردند بگویند رواه، او روایت کرده و حال آن که او روایت نکرده، دیگری به ایشان گفته لذا با کلمه رواه مناسبت دارد که رواه یعنی در همان کتابی که برای ما گفتند؛ لذا راوی اوست ولو از واسطه به کتاب او تا پایین هست؛ این احتمال آن طوری که شما می فرمایید، ضعیف است.
شاگرد: در خود فهرست موارد متعددی دارند که «اخبرنا جمیع کتبه و روایاته» این دو تا را در کنار دارند بعضی موارد دارند مثلا «اخبرنا کتبه فلان و اما روایته فلان» احیانا جدا می کنند. نکته دیگر این که خودشان ظاهرا اول کار بنا بوده که روایات را از صاحب کتاب شروع کنند اما ظاهرا کاملا تحفظ نشده است یعنی وقتی استقصاء کردند مواردی پیدا می شود که این ها صاحب کتاب نبودند ولی ایشان مستقیما فرمودند مثلا رواه فلان. این هاست که یک مقدار در مجموع …
استاد: اولا اگر یک جایی ثابت شد که این صاحب کتاب رواه گفتند این خلاف اصل مصنف می شود؛ ما به خاطر یک مورد که تخطی شده نمی آییم از مواردی که طبق اصل است دست برداریم؛ مشی عقلایی بر این نیست که به خاطر این یک مورد دست برداریم؛ می گوییم آن استثناء است. به خصوص که در این موارد یک مورد هم پیدا بشود خوب است؛ یک مورد که رواه را به وسط بزنند یعنی یک کار غیر طبیعی. کسی برای شیخ روایت کرده یک دفعه وسط صفحه یکی دو تا را بیندازند بگویند رواه فلان و حال آن که نه کتابی است نه هیچی. یک مورد دیگر هم گفتند؟
شاگرد: در چند مورد شمرده بودند که این موارد صدر سند کسی شروع شده که این صاحب کتاب است ولی از کتابش ایشان نقل نشده حالا قرائنش یادم نیست چه بود.
استاد: قرائنش مهم است به صرف ادعا که نمی شود. ظاهر این که می گویند رواه یعنی صاحب کتاب است این قرائن را باید ببینیم علم می آورد یا نه؟ چه بسا یک روایت در آن کتاب بوده او هم کتابی داشته که این روایت در آن آمده نمی شود بگوییم ظاهر این که می گویند رواه یک ظهورخوبی دارد در این که این یعنی الان یک شروع کار است کتاب داشته است نه این که او یکی از واسطه ها هست که من دو تایش هم می اندازم از او می گویم از او شروع می کنم. خب! حالا روایت چیست؟ روایت که اصل کاری است این است:
مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ وَ هُوَ فِي مَنْزِلِهِ ثُمَّ يَخْرُجُ فِي سَفَرٍ قَالَ يَبْدَأُ بِالزَّوَالِ فَيُصَلِّيهَا ثُمَّ يُصَلِّي الْأُولَى بِتَقْصِيرِ رَكْعَتَيْنِ لِأَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ قَبْلَ أَنْ تَحْضُرَ الْأُولَى وَ سُئِلَ فَإِنْ خَرَجَ بَعْدَ مَا حَضَرَتِ الْأُولَى قَالَ يُصَلِّي الْأُولَى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ يُصَلِّي بَعْدَ النَّوَافِلِ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ لِأَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ بَعْدَ مَا حَضَرَتِ الْأُولَى فَإِذَا حَضَرَتِ الْعَصْرُ صَلَّى الْعَصْرَ بِتَقْصِيرٍ وَ هِيَ رَكْعَتَانِ لِأَنَّهُ خَرَجَ فِي السَّفَرِ قَبْلَ أَنْ يَحْضُرَ الْعَصْرُ. [9]
«عن ابی عبد الله علیه السلام عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله» در خانه اش زوال شمس شد است. متن عبارت را خوب دقت کنیم از نظر مباحث روایت خوبی است ببینیم از آن چه مستفاد است؟ این همه برداشت های مختلف از کجا آمده است؟
برو به 0:27:08
«ثم يخرج في السفر» بعدش مسافرت می رود «فقال علیه السلام : يبدأ بالزّوال» زوال اسم نافله ظهر است در روایت دیگر هم زوال به معنای نافله ظهر آمده، در بعضی روایات دیگر سُبحة دارد «اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الصلاتین الا أنّ بین یدیها سُبحة» [10] سُبحة یعنی همین چند نافله. «خَفِّف ما استطعت» حضرت می فرمایند نافله هر چی هم می توانی زود بخوان طولش نده که فریضه عقب نیفتد «خفِّف ما استطعت»[11]
«یبدأ بالزوال» پس زوال یعنی چه؟ یعنی نافله ظهر در روایات متعدد آمده است «فيصلّيها» یبدأ یعنی مسافرت رفته است نه این که الان در خانه اش است بلکه مسافرت رفته است. تعبیرات متعدد سید در عروه دارند در همین کتاب ها هم دارند همه همین جور فهمیدند، روایت همین است که مسافرت رفت ولی هنوز نافله نخوانده ولی اول زوال در بلد خودش بود حضرت میفرمایند اگر آن چیزهایی که من عرض می کنم آن اوائل درست باشد، این یکی از مواردش است که آن چیزی که قدر متیقن از آن کاری که پیامبر خدا انجام می دادند بود این بود که حضرت از صبح که رفته بودند سفر، در منزل نبودند و مسافری بودند که وقت زوال هم در سفر بودند،اگر اینطور باشد که خوب است،یعنی باز از آن موضوعی که دقیقا روش پیامبر بود این یک مورد استثناء است. اگر یادتان باشد عرض کردم، اگر این درست باشد که من این را به عنوان احتمال گفتم.
خب این روشن است که هر کجا یک موردی بود که دقیقا آن موردی که سنت پیامبر بود منطبق با او نبود، خب ائمه اجازه دادند که نافله را بخوان؛ چرا؟ چون تحفظ ما بر این که این نافله را ترک کنیم به خاطر این بود که پیامبر ترک کردند آن «لو صلحت»، بیان حکمت کار پیامبر برای تسهیل و امثال این ها بود، که وقتی تسهیل می آید که حضرت فریضه را قصر کردند دیگر نافله نیست. و استدلالاتی که آقایان هم فرمودند دال روشن بر این که اگر پیامبر یک جا نافله خوانده بودند، ائمه هم می خواندند. این جوری نبود که پیامبر خوانده باشند، ائمه نخوانند. خب پس از همین مواظبت ائمه بر این که نافله ظهر و عصر را نخوانند، می فهمیم که جدشان نخوانده بودند؛ این ها شواهد خوبی است. هر کجا از این مورد متیقن سنت پیامبر فاصله می گیرد و یک تفاوتی پیدا می شود مانعی نداشت.
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
تگ: غار حراء، مشاهد النبی، نوافل نهاریه، اماکن تخییر، احمد بن فضال، فطحی، زوال،کازرونی، شاخص، تبدیل طریق، فهرست شیخ، مشیخه، طریق به کتاب، عمار بن موسی، قاموس الرجال، حدیث متفرد،
[1] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج11، ص: 468-469
[2] . كامل الزيارات؛ ص: 247 ح۴ حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ التَّطَوُّعِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع وَ مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص وَ الْحَرَمَيْنِ وَ التَّطَوُّعِ فِيهِنَّ بِالصَّلَاةِ وَ نَحْنُ مُقَصِّرُونَ قَالَ نَعَمْ تَطَوَّعْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ هُوَ خَيْرٌ.
[3] الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 361
[4] . شاگرد: چند شب پیش یکی از آقایون می گفتند که آقای گلپایگانی غار حراء را بیرون از مکه می دانند که فتوای بر عدم جواز خروج محرم از آن می دانند؛ پس این ها ادله تاریخی یا ادله دیگری دارند خب این مستند بر این است که خارج می دانند.
استاد: عرفی است، تاریخی نیست؛ می گویند دلیل دارند از مکه خارج نشود و این هم بیرون است حالا الان تا پای کوتاه توسعه پیدا کرده است خانه ساخته شده است همان جا هم باز عده ای میگفتند تا پای کوه بالا که می رود کأنّه بیرون رفت باید خیلی راه برود تا به شهر برسد؛ این بحث ها بود ولی این که خصوص خروج غار حراء به عنوان یک چیز معنونی در تاریخ باشد، این گونه نیست بلکه یک چیز عرفی است که دلیل داریم از مکه خارج نشود؛ خب این جا خارج است، صدقش را عرفی می دانند.
شاگرد: فتوا مقطعی بوده است پس در زمان ما دیگر جزء شهر حساب می شود.
استاد: عده ای می گویند اما این که همه می گویند را من نمی دانم باید مراجعه کنند هرکسی به مرجع خودش. چون باز خودش محل چه بسا بحث باشد که آیا خروج هست یا نیست؟
شاگرد: حالا اگر این هم مسلم بگیریم وقتی که این طور فتوا دادیم منتفی است؟ یا داریم بحث بشود که آیا مکه قدیم، بعد مسجد است یا مکه جدید هم بعد مسجد است؟
استاد: مکه قدیم که اصلا کأنه امروزممکن نیست می گویند از مکه قدیم خارج نشوید، همه خارج هستند. الان که دیگر ممکن نیست. اطراف مکه قدیم حدود مسجد الجن و آن قبرستان حضرت ابوطالب علیه السلام بوده که بیرون بوده جلوترش مکه قدیم می شود.
شاگرد: خود مسجد الحرام تقریبا مکه قدیم می شود.
استاد: خب مسجدالحرامی که آن زمان بوده که خیلی کوچک تر بوده الان مسجد این قدر توسعه دارد.
[5] بهجة الفقيه، ص: 9
[6] . قاموس الرجال ج٨ ص٣٠ و اكثر ألفاظ أخباره معقّدة مختلّة النظام . و رجال السید البحر العلوم ص٣ ص١۶۶و ربما ضعفه بعض المتأخرين بما وقع في رواياته كثيرا من الخلل و التعقيد و التكرار الخارج عن قانون البلاغة مع إسناد القول الى الامام- عليه السلام- فيكون كذبا.
[7] . فهرست الطوسی، ص۵٩ مدخل ٧٢ احمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علي بن فضال بن عمر بن أيمن مولى عكرمة بن ربعي الفياض أبو عبد الله و قيل: أبو الحسين كان فطحيا غير أنه ثقة في الحديث و روى عنه أخوه علي بن الحسن و غيره من الكوفيين و القميين. له كتب منها: كتاب الصلاة و كتاب الوضوء. أخبرنا بهما أبو الحسين بن أبي جيد قال: حدثنا ابن الوليد قال: أخبرنا الصفار قال: أخبرنا أحمد بن الحسن. و أخبرنا أحمد بن عبدون قال: أخبرنا ابن الزبير قال: حدثنا علي بن الحسن عن أخيه. و مات أحمد بن الحسن سنة ستين و مائتين.
[8] . فهرست النجاشی ص ٨٠ مدخل 194 – أحمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن فضال بن عمر بن أيمن مولى عكرمة بن ربعي الفياض أبو الحسين و قيل أبو عبد الله يقال: إنه كان فطحيا و كان ثقة في الحديث روى عنه أخوه علي بن الحسن و غيره من الكوفيين. يعرف من كتبه كتاب الصلاة كتاب الوضوء أخبرنا بهما قراءة عليه أبو عبد الله أحمد بن عبد الواحد قال: حدثنا أبو الحسن علي بن محمد القرشي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال عن أخيه بكتبه و مات أحمد بن الحسن سنة ستين و مائتين.
[9] وسائل الشيعة، ج4، ص: 85
[10] وسائل الشيعة، ج4، ص: 148
[11] . شاگرد: دقیقا زوال کی می شود؟
استاد: زوال دو تا تعبیر در کلمات هست «میل الظل»، «زید ظل» کانه عده ای هم احتیاط می کنند سایه بعد از این که منعدم شد شروع به زیاد شدن کند، یا سایه در آخرین مرحله ای که نقصان خودش را پیدا کرده از روی خط نصف النهار میل به طرف شرق کند؛این یک کمی هم تفاوت می کند یک ربع شاید هم بیشتر از بیست دقیقه یعنی تا آن وقتی که شروع کند بلند شدن باید خورشید میلی باید بکند تا سایه بلندتر بشود ولی ظاهرا گیری ندارد که آن هایی هم که گفتند زید الظل یعنی همین؛ این زید اماره مضیّ زوال است، اماره این است که زوال شده، نه این که وقتی شروع به زیاد شدن کرد حالا تازه اول کار زوال شد. لذا روی این حساب، زوالِ حسابیِ دقیق همان «میل الظل عن خط نصف النهار الی جانب الشرق» است؛ اول که خورشید طلوع می کند سایه شاخص به طرف مغرب است همین طور بالا می آید سایه هم کوتاه می شود و می گردد، خورشید به طرف جنوب می رود، سایه به طرف شمال می رود تا درست وقتی که خورشید روی خط نصف النهار می آید؛ خورشید از سمت الرأس به طرف جنوب است سایه هم از مقیاس، از پایه شاخص به طرف شمال است و درست هم روی خط نصف النهار است؛ آخرین حد نقصان سایه همان و دقیقا روی خط نصف النهار بودن هم، همان.
حالا آیا نصف النهار زمانی یا نصف النهار مکانی؟ این هم سر جایش یک بحثی دقیق است که نصف النهار زمانی و مکانی یکی است؟ یا کمی فرق می کند؟ تا تعریف از نصف النهار چه بکنیم؟ وسط روز، نصف روز؛ یعنی نصف روز از طلوع و غروب را حساب کنیم یا نه؟ یعنی نصف النهار مکانی که در فضای آن بلد، قوس بزنیم؛ خلاصه اگر منظور شما این است که نسبت به اذان کی زوال می شود؟ تا زوال نشود نمی توانند اذان را بگویند. آن ام مکتوم بود اذان زودتر می گفت نابینا بود حضرت می فرمودند شما کار به او نداشته باشید هر وقت بلال اذان گفت، آن میزان است. علی کل حال، وقتی زوال شد می شود اذان را بگویند؛ نمی شود اول اذان بگویند بعدا از نظر شرعی صبر بکنیم. احتیاط بله، می گویند ما روی میزانی می گوییم زوال این وقت است شما احتیاط می خواهید بکنید، بکنید.
اما از حیث واقعیتش مثلا مرحوم آقای کازرونی در مدرسه خان یزد -که چند تا مدرسه خیلی خوب یزد دارد یکی مدرسه خان است- ایشان همان کنار حجره خودشان که شمسیه هم همان جا می فرمودند یک شاخص- نه قائم- شاخص هایی که به صورت افقی نصب می شود روی یک سنگ خودشان با یک زحمتی درست کرده بودند چون در این ها خیلی دقت داشتند آن شاخص را به زحمت درست کرده بودند. در شرح لمعه هم اشاره به آن شاخص عمود بود؛ این که عبارت شهید اول است، شهید ثانی فرمودند که این برای شاخص عمود است نه برای شاخصی که جور دیگری بود که اسمش یادم رفت؛ دو نوع شاخص است. خلاصه در آن زمان، مرحوم آقای آشیخ حسن خدا رحمتشان کند طبق این شاخص که اذان می گفت معمولا 20 دقیقه 25 دقیقه قبل از اذان رایج در شهر یزد اذان می گفت می رفت به این شاخص نگاه می کرد؛ یعنی آن هایی که زوال را معین کردند چه بسا این قدر احتیاط کردند که او، آن جوری اذان می گفت. این ها همه اش احتیاطات است که پس حالا وقتی اذان می گویند سریع می شود نماز را بخوانید یا نه آن هایی که الان معین کردند این خیلی دقیق است و واقعا خود همان زوال است و ما باید یک کمی 7 – 8 دقیقه صبر کنیم.
برو به 0:33:26
در یزد دو تا شاخص بود؛ کارخانه اقبال یزد هم شاخص داشت، شاخص هایی مرسوم بوده است الان هم در صحن مطهر حضرت امام رضا سلام الله علیه آن جا هم یک شاخصی بود که آن خیلی هم قشنگ است اتفاقا فنی درست کردند؛ شاخص را به صورت مثل سر یک پرنده چطور جلو می آید طوری درست شده که دقیقا سایه روی خط می افتد و نشان می دهد که الان سایه روی خط رسید یا نه؛ یک لحظه آن ورتر نباشد، ظهر نشده همین زیر آن خط بیاید، ظهر شده است. و همچنین حالا بعدا هم می آید آن طریقی هم که خود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بودند برای عرف خیلی راحت است گفتند نگاه کنیم وقتی آفتاب این طرف دیوار افتاد، زوال شده است که این خیلی راه ساده و خوب است که یک دیواری مقابل نقطه جنوب همان جا ها گفتند وقتی سایه آمد این طرف دیوار که مقابلش وقتی آفتاب دید، می بینید دیگر پایین دیوار سایه تمام شد، در این وقت زوال شد. حضرت دیوار را این طوری بنا کردند و بعد به موذن گفتند این طوری شد اذان را بگویید. روایاتش ان شاء الله می آید.
شاگرد: ظل مبسوط و منکوس.
استاد: منکوس! همین منکوس یادم نبود؛ ظل مبسوط یعنی یبسط علی وجه الارض، منکوس برعکس است که وقت زوال طولانی ترین وقتش است، همه سایه ها وقت زوال کوتاه ترین وقتشان است آن برعکس است وقت زوال طولانی ترین وقتش است. چرا؟ چون افقی نصب می شود خورشید وقتی می آید طولانی ترین فاصله را از سر شاخص دارد.