1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢۵)- کراهت اقامه‌ی نوافل ذات الوقت در اوقات پنج‌گانه

درس فقه(٢۵)- کراهت اقامه‌ی نوافل ذات الوقت در اوقات پنج‌گانه

بررسی انتساب کتاب علل به صدوق-اهمیت دیدن فضای بحث و تشخیص معیار ارزش‌گذاری-رمز خروج نماز میت از کراهت اقامه در اوقات خاص توسط امام علیه‌السلام
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32363
  • |
  • بازدید : 5

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

کراهت اقامه‌ی نوافل ذات الوقت در اوقات پنج‌گانه

بررسی انتساب کتاب علل به صدوق

نحو این‌ها نحوی نیست که علمای فریقین این طوری با آن برخورد کرده باشند و آن را پشت خط بگذارند. این نبوده است. لذا هم انتسابش به امام علیه‌السلام زیر سوال نیست، خود کتاب آن طوری نیست که جزء مطرودات باشد.معمولا مبنای حاج آقا این طور بود. به نظرم راجع به فقه الرضا بود که فرمودند ولی سبک خودشان این طوری بود که فرمودند که این هم مثل سایر کتب روایی می‌شود. سایر کتب روایی یعنی چه؟ مقصودی داشت. یعنی الان شما مهمترین کتاب روایی از  کتب اصول أربعة چیست؟ کافی است. در کافی شریف قرار نیست هر روایتی در آن بود تمام شده ببینید. فقه الحدیثش، سندش همه چیز را بررسی می‌کنیم.

در چنین فضایی کتاب‌های حدیثی دیگر هم معلوم می‌شود؛ ریخت کتاب وضع است، یک وضاعی آستین بالا زده وضع کرده یا مصون از حیص و بیصی نمانده است. آن کسی که متخصص کار است می‌فهمد. مراجعه می‌کند این طور نیست که به طور کلی کنار بگذارد بگوید من این جا هیچ چیزی ندارم. لذا خیال می‌کنیم علل هم این طور باشد که از آن‌هایی است که مورد عنایت علماء بوده و فضا، فضای مراجعه‌ی به حرف و محتواست. روایت کافی جلوتر هم صحبت شد خیلی مهم است. بعضی چیزهاست که نمی‌شود به یک نگاه کردن، دید و از آن رد شد. در روایت کافی می‌گوید که یابن رسول الله احادیث مختلفی از شما سراغ ما می‌آید «ممن نثق به و ممن لا نثق به» یعنی خود سائل آن چیزی که می‌آورد تقسیم می‌کند می‌گوید: یکی «نثق به» می‌آورد و یکی «لا نثق به» و مختلف هم هستند. خب ما باشیم روی حساب کلاس سریع چه می‌گوییم؟ تثق به! خودت داری می‌گویی اما حضرت به جای این که بفرمایند … فرمودند: «خذ ما وافق کتاب الله». اول نگاه به محتوا کن. نمی‌شود بگویند: تثق و لا تثق؛ اول ببین چه دارد می‌گوید. خیلی مهم است که شما وقتی با یک نقل برخورد می‌کنید اول فقاهت، اول فهم، اول ببینیم با ضوابطی که از فقه و دین و همه‌ی شوونات دین می‌دانیم چطوری است؟ دارد آن‌ها را تخریب می‌کند؟ دستکاری می‌کند؟ یک چیزی خلاف آن‌ها می‌خواهد بگوید؟ خب این جا باید چشم‌ها را باز کرد، خوب مواظبت کرد اما یک وقتی است می‌بینید دارد توضیح می‌دهد، پیشرفت کار است، می‌بینید که دارید در فهم دین همانی که داشتید عقب‌گرد نمی‌کنید. می‌بینید دارد شما را جلو می‌برد. به تعبیری که حاج آقا داشتند می‌فهمید برای این کارخانه است. آخر کارخانه را وقتی کسی به دست آورده، ریخت کلام را و آن کارخانه‌ای که کلام از نظام او صادر می‌شود لذا امام علیه‌السلام فرمودند: اول نگاه کن؛ مگر قرآن نداری؟! چطور مسلمانی هستی که اهل کتاب نیستی؟! خب کتاب داری! «وافق کتاب الله» و سایر سنت! عبارت یادم نیست که دنباله داشت. که «نثق به و لا نثق به» بعد حضرت فرمودند: نگاه کن … همین اوائل کافی شریف بود.

خلاصه از علل این طوری در ذهنم است که نمی‌شود فهم و مراجعه به متن را سریع به خاطر اندک شبهه‌ای  چه برسد به کتاب‌هایی که یک نحو جا افتادگی بین علماء داشته و جا افتادن موونه می‌برد. جا افتادن اصیل و ریشه‌دار، واقعا خیلی موونه می‌برد. باید انسان مدتی انواع و اقسام این‌ها را ببیند تا بعد لمس کند که ریشه‌دار شدن یک امر یعنی چه؟ و الا سریع می‌بینید یک چیزی مرحوم شیخ طوسی به نظرم در الفهرست است در شرح حال ابن‌جنید دارند. می‌گویند: ابن‌جنید عالم بزرگی بود اما بین طائفه شیعه پخش شده بود که او قائل به قیاس است؛ شیخ می‌فرمایند: «ترکت الطائفة استنساخ کتبها» دیگر تمام شد و دیگر پشت خط رفت. یعنی این طوری است یک چیزی می‌آید که کأنه یک حالت ضعف در آن است این‌ها شوخی نیست و پشت خط می‌روند. چه محدثینی مثل برقی با این عظمتش، محمدبن‌احمد‌بن‌عیسی ایشان را چه کار کرد؟ نگذاشت در قم بماند و بیرون رفت. رفت کاشان و البته بعد فهمید و رفت با احترام ایشان را برگرداند که همه می‌دانید. حتی در تشییع جنازه برقی حافیاً حاسراً سر و پای برهنه برای جبران آن کاری کرده بود آمد.

در این طور فضا یک کتاب جا بگیرد بعد علیه آن حرف زده نشود، بین علماء و طائفه همان عدم‌القدح کافی است. خیلی‌ها می‌گویند باید توثیق شود. شما اگر این فضاهای لطیف را در نظر بگیرید خودتان خیلی وقت‌ها از عدم‌القدح پی به این می‌برید که این همه زبان و این همه چشم و این همه فضای علمی بین طائفه بوده چیزی نگفتند. خود همین بس است.

شاگرد: تا قبل از قرن شش و هفت فضا خیلی سنگین بود اما در قرن شش و هفت و بعد این فضاها بوده است؟  

استاد: این موید کار است. یعنی چیزی که در ابتدا هم با آن برخورد داشتند خرد خرد طائفه‌ی شیعه دیدند برخوردها تند بوده است. این موید عرض من است. به خلاف یک چیزی که ممکن است ابتدا اشتباهی شده وقتی در تاریخ جلو رفته دیدند دارد خراب درمی‌آید.  کم کم با متانت فضای علم و بحث و فکر از آن فاصله گرفتند به خلاف این که یک برخوردهایی بوده که خرد خرد دیگران با ذهن‌ صاف و ذهن‌های جدید بیایند و انتخاب کنند، بی‌دین نیستند که، آن‌ها هم می‌بینند، وقتی می‌بینند انتخاب می‌کنند و آن اوفق به دین و دیانت و فقه و شرع و همه این‌هاست. لذا جا گرفتن طولانی در ادامه‌ی کار موید کار است نه مضعِف کار. علی ای حال آن که شما فرمودید بحث آن جای خودش است. واقعا این فضای نگاه کردن بی‌نهایت ارزشی که ما الان در منطق می‌گوییم باید قدرش بدانیم. یعنی عملا وقتی این فضای دید بی‌نهایت ارزشی در کارهای علمی حاکم کنیم اصلا دچار یک شبهاتی که زور خودش را ندارد و می‌خواهیم بیش از زور خودش بار کنیم، گرفتار این شبهات نمی‌شویم؛ خیلی مهم است.

اهمیت دیدن فضای بحث و تشخیص معیار ارزش‌گذاری

فضای بحث و همه چیزها را که می‌بینید، اصلا روشن است که این فضا در چه مسیری می‌رود؛ یک شبهه می‌آید و این شبهه می‌خواهد بیاید همه‌ی این‌ها را زیر پا بگذارد که اصلا ممکن نیست ولی وقتی دو ارزشی نگاه کنید شبهه کار خودش را می‌کند؛ می‌گویند: «إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» تمام شد! یک احتمال کم‌ارزش که اصلا  لایعتنی به العقلاء، بطل؟ بله در فضای دو ارزشی باطل می‌کند. آن إذا جاء الاحتمال برای یقین ریاضی است، برای برهان در هندسه و ریاضیات است و درست هم می‌گویند که اگر یک احتمال بیاید دیگر برهان شد؛ آن جا راست بود. ولی مگر این فضا، آن فضاست؟ هر کدام فضای خاص خودش را دارد. اصلا یک جایی است که ریخت مسائل بی‌نهایت ارزشی است، نه صفر و یکی و دو ارزشی. آن جا چه کسی گفته که «إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال»؟ شما این همه در اصول می‌گویید ظهورات حجت است، یک کسی بگوید خود صورت مساله دارد جواب خودش را می‌دهد. ظهور یعنی چه؟ یعنی دلالت قطعی نیست. یعنی احتمال غیرش هم هست. «إذا جاء الاحتمال بطل الاخذ بظهور» این جواب شد؟! نشد! چرا این‌ها را قاطی می‌کنید؟ اصلا خود ظهور یعنی آن چیزی که احتمال خلاف دارد اما این جا جایش نیست که «إذا جاء الاحتمال بطل الظهور» اصلا این جا یعنی «إذا جاء الاحتمال» آن ظهور مستحکم می‌شود و آن حاکم می‌شود. چقدر کار تفاوت می‌کند؟! سنخ تحقیق، روش کار و پیشرفت کار اگر هم لسان علمی پیدا کند خیلی پرفایده می‌شود.

 

برو به 0:09:21

رمز خروج نماز میت از کراهت اقامه در اوقات خاص توسط امام علیه‌السلام

اول عرض کنم که مرحوم صاحب جواهر همین چیزی که حاج آقا فرمودند که «و کذا ما فی العلل»، بالا فرمودند: «یمکن الاستدلال»، این جا هم یعنی «یمکن الاستدلال بما فی العلل» صاحب‌جواهر یک کلمه‌ی «فی‌الجمله» دارند. بعد که صاحب جواهر روایت «إلا مقتضی» را فرمودند، فرمودند: همچنین می‌توانیم برای استثنائی که مصنف فرمودند استدلال کنیم؛ محقق در متن فرمودند: «و لابأس بما له سبب کصلاة الزیارة و الحاجة و النوافل المرتبة» ایشان برای استدلال یکی مقتضی را فرمودند، یکی هم «و من قول الرضا صلوات الله علیه فیالجملة فی العلل» یعنی روایت علل در مانحن فیه صاحب‌جواهر به عنوان استدلال بر جمیع مطلوب نگرفتند. فیالجمله این جا به معنای بعض المطلوب است. وقتی سر و کار ما با موارد است، وقتی فی‌الجمله می‌گوییم یعنی فی بعض‌الموارد؛ وقتی سر و کار ما با موضوعات است، وقتی فی‌الجمله می‌گوییم یعنی فی بعض الموضوعات. من این طوری می‌فهمم. ایشان که فرمودند «و من قول الرضا» یعنی برای روایت علل استدلال می‌آوریم بر تمام ذات السبب فی الجمله؛ یعنی این که صلاة میت را که دارد می‌گوید، فی‌الجمله یعنی فی بعض الموضوعاتی که ماتن گفتند این علل دالّ بر آن است. حالا بالجمله هم بشود یا نشود؟ حاج آقا می‌خواهند بالجمله را هم بفرمایند. حاج آقا می‌خواهند از روایت علل الغاء خصوصیت و تنقیح مناط کنند و بالجملة بکنند. این نکته را تذکر بدهم که صاحب جواهر فی‌الجمله را دارند. حاج آقا چطور می‌خواهند در این روایت از فی‌الجمله ایشان بروند؟

و كذا ما في «العلل» من أنّ صلاة الجنازة، من ذوات العلل و الأحداث، لا من ذوات الأوقات الممتاز فيه بعضها عن بعضها، فيعمّ كلّ ما كانت الإناطة بغير الوقت و إن لم يكن واجباً؛ ففي صلاة الجنازة جهتان لنفي الكراهة: الوجوب، و التعلّل بالحدث دون الوقت؛ بل فيها جهة ثالثة، و هي أنّها ليس فيها الركوع و السجود، كما يظهر ممّا في «العلل».[1]

این طوری فرمودند که «و كذا ما في «العلل» من أنّ صلاة الجنازة، من ذوات العلل و الأحداث، لا من ذوات الأوقات الممتاز فيه بعضها عن بعضها» ذوات الاوقات، بعض وقت با بعض اوقات دیگر امتیاز دارند. پس می‌شود بگویند: این وقت نه، آن وقت بله اما صلاة میت اصلا ربطی به وقت ندارد که بگوییم در این وقت میت بمیرد در آن وقت نمیرد، در آن وقت بخوان یا نخوان. ذات السبب است، حدث و علت متعلل به یک حدثی می‌شود؛ وقتی این طور شد بمقابلة؛ بمقابلة چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم آن جایی که گفتند نماز نخوان و بین متشرعه هم جا گرفته، برای ذات الوقت است.

وقتی امام علیه‌السلام مقابلش ذات الوقت قرار دادند، دارند آن محدوده‌ی نهی و دلیل سابق را روشن می‌کنند. پس هر چه که غیر ذات الوقت است جایز شد و روایت آن را گرفت. پس از صلاة میت به عنوان یک فرد حضرت شروع فرمودند ولی از کلامشان چون مقابله با ذات الوقت شد معلوم می‌شود آن ادله‌ی قبلی برای ذات‌الوقت است. لذا آن چیزی که دیروز آقا فرمودند من آخر کار توضیحش را دادم روی فرمایش حاج آقا این می‌شود: حاج آقا می‌فرمایند روایت نمی‌آید ابتداءً یک چیزی را بگوید که شما بگویید چرا می‌خواهید از خصوصیات حدیث دست بردارید؟ اگر ابتدا به ساکن امام علیه‌السلام می‌فرمودند: شما نماز میت که واجب است و عند الحضور و الحدث وجوبش بالفعل می‌شود، عند طلوع الشمس بخوان؛ این جا می‌گفتیم حضرت دارند قید می‌آورند که به سبب اختیار نیست و چه و چه و چه. ما چطوری بخواهیم این قیود را بزنیم؟ اگر این قیود نیاز نبود چرا حضرت آوردند؟ اگر این طوری بود ابتداءً یک حکمی را می‌گفتند، سر جوازِ اتیان به صلاة میت عند طلوع الشمس یا بعد صلاة الفجر. این درست بود اما این روایت ناظر به آن نهی‌های قبلی است. «إنّما جوزنا» که ظاهرا در مصدر جوّزنا ندارد. نسخه‌ی عیون با علل فرق دارد؟ در علل الشرایع ظاهرا بود که آن جا دارند «إن قیل لم جوّزتم»، جوّزنا ندارد، نقل به معنا شده است؛ مگر این که در عیون باشد. جای دیگر جوزنا بود؟ ظاهرا نبود. «إن قبل لم جوّزتم» اتیان به صلاة مغرب را؟ ما جواب می‌دهیم. جواب می‌دهیم که اصلا جوزنا در جواب نیست ولی در این جا آمده است. «إنّما جوزنا الصلاة علی المیت» که در وسائل شیعه هم بود. نمی‌دانم جوّزنا کجا آمده است و در کدام از مصادر است. اصلا نیست. ظاهرا نه در علل است، عیون هم یادم نمی‌آید. علل دارد: «إن قیل لم جوزتم» بعد جواب می‌دهند که تجویز شده الصلاة علی المیت قبل المغرب و بعد الفجر. حاج آقا می‌گویند ببینید: «جُوِّز الصلاة علی المیت قبل المغرب و بعد الفجر» این یعنی چه؟ یعنی از قبل خودمان می‌دانیم که عدم التجویزی قبل المغرب و بعد الفجر هست. این ناظر به آن است؛ ابتدا به ساکن که روایت حرف نمی‌زند. «إنّما جوزنا» یعنی می‌دانیم نماز بعد الفجر لا یجوز؛ استثناء زدیم «جوزنا» صلاة میت را. خب وقتی این طوری نگاه کنید میبینید که حضرت میخواهند رمز خروج صلاة میت را از تحت آن لا یجوز بیان کنند. آی متشرعه از قبل می‌دانستید که لا یجوز، حالا برای شما رمزش را بگویم که صلاة میت چرا تحت آن لا یجوز نیست؟ آن چیست؟ می‌گویند: ذات‌الوقت نیست. پس رمز خروجش این است که ذات الوقت نیست؛ معلوم می‌شود آن چیزی که داخلش بوده ذات الوقت بوده است. پس هر چه ذات الوقت است خارج شده ولو واجب نباشد، ولو سببش اختیاری باشد. این فرمایش حاج آقاست. پس چون روایت درصدد بیان رمز خروج از دلیل قبلی است، نه  این که ابتدا به ساکن  درصدد بیان حکم خدا برای نفس عدم الکراهة برای صلاة میت عند الطلوع باشد.

شاگرد: این یک تالی فاسد دارد که فقط ذات وقت‌ها جایز نیست؛ بعد ما در آن زمان‌ها هیچ نماز ذات وقتی نداریم.

استاد: منظور از ذات وقت هم یعنی ذات صلاتی که صاحب وقوع خودش در یک وقتی است، نه صاحب تشریع یک وقتی در … مگر در آن وقت چیزی را داشته باشد مثل «اولی» که حاج آقا فرمودند. «اولی» نافله‌ی مرتبه است. از چیزهایی که محقق فرمودند و قابل صحبت هم هست این است که صاحب جواهر یک کلمه به متن شرایع اضافه کردند، این کلمه خیلی فرق می‌کند. متن شرایع را بخوانم «تکره ابتداء النوافل» کلمه‌ی ابتداء هم جالب بود؛ خودش داشت حرف می‌زد. «الخامسة تكره النوافل المبتدأة عند طلوع الشمس و عند غروبها و عند قيامها و بعد صلاة الصبح و بعد صلاة العصر و لا بأس بما له سبب كصلاة الزيارات و الحاجة و النوافل المرتبة.»[2] صاحب‌جواهر فرمودند «و قضاء النوافل». قضاء با نوافل خیلی فرق می‌کند. ایشان قضاء را اضافه کردند. محقق کدام را می‌خواهند بگویند؟ همین عبارت را محقق در مختصر هم دارند. در مختصر جایش را عوض کردند فرمودند: «فلا بأس بالنوافل الراتبة و ما له سبب» و لذا در عبارت شرایع احتمال است که «و النوافل المرتبة» عطف به لا بأس باشد. لا بأس به چه؟ «بما له سبب و لا بأس بالنوافل المرتبة». شاهد این هم عبارت مختصر باشد. ولی علی ای حال این سوال هنوز مطرح است و بعداً هم می‌رسیم؛ خلاصه نوافل مرتبه در این وقت‌ها می‌شود خواند یا نه؟ قضائش که بماند! خود نوافل می‌شود یا نه؟

شاگرد: داریم؟

استاد: در بهجة الفقیه خواندیم.

شاگرد: آن جمعه بود.

استاد: جمعه که نافله ندارد، آن عند الزوال دارد.

شاگرد2: خود ظهر بود.

استاد: در ظهر بود.

شاگرد: اگر بخواهد تقدیم کند؟

استاد: بله بله! همان جا صحبت بود. «اولی» نمی‌گوییم. «اولی» به نافله‌ی روز جمعه گفته نمی‌شود. اتفاقاً نافله‌ی عند الزوال روز جمعه اخیره‌‌ی اخیره‌ی اخیره است. یعنی روی حساب فضیلت باید بیست رکعت نافله بخوانید؛ قبلش باید همه نوافل را بخوانید، ختم همه‌ی نوافل روز جمعه شما به دو رکعت نافله قبل از زوال باشد. حین زوال کمی مکروه است ولی روز جمعه مکروه نیست. برای آن است! لذا «اولی» نمی‌گویند ولی حاج آقا اضافه فرمودند که «و الاولی من الرواتب» که آن جا بحثش شد که «اولی» آن جا روی حساب ظاهر، نافله‌ی زوال باشد.

 

برو به 0:19:51

الان محقق چه می‌خواهند بفرمایند؟ اول عبارت ایشان را ببینیم؛ «و لا بأس» در این اوقات پنج‌گانه «بما له سبب كصلاة الزيارات و الحاجة و النوافل المرتبة.» من عرض می‌کنم در ظاهر عبارت چون باء تکرار نشده، این عبارت می‌گوید نوافل مرتبه هم از ذات السبب است. عبارت این است. چرا؟ چون اگر می‌خواست عطف به «بما» باشد، باید باء تکرار شود. «لا بأس بما له سبب کصلاة الزیارات و الحاجة و بالنوافل» یعنی «لا بأس بالنوافل» باء این جا باید تکرار شود، حالا که نشده این عبارت می‌فهماند که نوافل مرتبه خودش هم جزء ذات‌الاسباب است و یکی از مصادیق ذات‌السبب است. فقط این می‌ماند که چطور نافله‌ی مرتبه، ذات السبب است؟ الان بحثش می‌آید که آیا ذات‌السبب است یا نیست؟

صاحب جواهر کلمه قضاء را اضافه کردند یعنی اصلا خود نوافل ذات السبب را مثل فرائض از این بیرون دانستند. عبارت مختصر هم همین طور به  ذهن می‌آید. عبارت مختصر الان حفظ نیستم؛ علماء و مدرسین بزرگ یادمان است اوائل طلبگی همه متن لمعه و کتب دیگر را حفظ بودند. خود حاج آقا درّة النجفیة‌ی سید، منظومه‌ی سیدبحرالعلوم را شروع به خواندن می‌کردند. از عبارت مختصر این طور یادم ولی حفظ نیستم. فرمودند که «لا بأس بالنوافل المرتبة» بعد «و ما له سبب».

شاگرد: «عدا النوافل المرتبة، و ماله سبب.»[3]

استاد: «عدا النوافل المرتبة، و ماله سبب.» عبارت برعکس شرایع شد. مگر این که بگوییم عطف عام به خاص باشد. با قرینه‌ی عبارت شرایع بگوییم آن جا هم عطف عام به خاص است. «عدا النوافل المرتبة»

شاگرد: ما برای این قرینه نداریم.

استاد: بله آن بهتر هم شاید باشد.

شاگرد: احتمال به این سمت می‌رود.درسته؟

استاد: من وجوه را می‌گویم، بنای مباحثه بر این است که این‌ها به ذهنم می‌آید وجوه را می‌گوییم، آخر کار ببینیم برای هر کسی نسبت به این اولویت ذهنی پیدا شد نسبت به این‌که از محتملات… علی ای حال طرفینش هست. مختصر هم بعد از شرایع نوشته شده است. نمی‌دانم فاصله‌اش خیلی بوده است یا نه؟ شرایع حسابی جلوتر نوشته شده یعنی اواخر عمر محقق نبوده است؛ چند سال بین مختصر و شرایع فاصله بوده؟ نمی‌دانم؛ شاید در تراجم ایشان باشند. علی ای حال مختصر بعد از شرایع نوشته شده، خود ایشان هم بر آن شرح نوشتند.

این روایت می‌فرمایند که ما یک مکروهی داریم که صلاة میت از آن مکروه خارج شده است و روایت علل می‌خواهد رمز خروج را بگوید. رمز خروج دلالت خیلی خوبی دارد.

شاگرد: با آن تقریری که می‌فرمایید با این حساب نوافل مبتدأة هم ذات وقت نیست. شما بین این دو تا یک دوئیتی انداختید.

استاد: ما که نماز ذات الوقت می‌گوییم منظورمان چیست؟ یعنی نماز ظهر. این طوری است؟ داریم می‌گوییم نماز ظهر، نمازی است که مضاف الیه آن یک وقت است اما وقتی نمازحاجت می‌گویید مضاف الیه آن یک سبب و یک امری است. نماز جعفر سلام‌الله‌علیه می‌گویید یک واقعه‌ای پشتش است که حالا بحثش می‌آید سر این که ذات السبب چیست؟ فعلا ذات الاوقات یعنی چه؟ یعنی نماز ظهر؟ نماز ظهر ذات الوقت می‌شود؟ الان در این فضا ذات الوقت یعنی چه؟ یعنی می‌گوییم: نمازی که عند طلوع الشمس خوانده می‌شود، اتیانش در یک وقتی واقع می‌شود نه این که یک وقتی دارد، اتیانش در یک وقتی واقع می‌شود. الان می‌گوییم «تکره الصلاة المأتی بها عند طلوع الشمس» این صلاة ذات الوقت می‌شود یعنی هیچ چیز دیگری ندارد جز این که آن وقتی که دارد اتیان می‌شود اسم آن وقت را می‌برید ولی تا این جایی است که من …

شاگرد: از اصطلاح یک مقداری دور نیست؟

شاگرد2: با کلمه‌ی ذات هم نمی‌سازد؟  با صاحب وقت کأنه یک تناسبی باید داشته باشد.

استاد: اگر سراغ فرد صلاة بروید چرا می‌سازد. نافله‌ی مبتدأة که مصلی فردش را دارد اتیان می‌کند، این فرد ذات الوقت است.

شاگرد2: هر ذات السببی هم ذات الوقت است.

استاد: نه! چون سبب دارد دیگر کاری با وقتش نیست.

شاگرد2: به هر حال وقت دارد؛ وقوع در وقت اگر صدقش کافی باشد …

شاگرد: از فرمایش حاج آقا این طور متوجه شدم این طور است که اگر سبب داشته باشیم وقتی می‌خواهیم تسمیه کنیم نماز را به آن سبب اضافه می‌کنیم اما اگر سببی نداشته باشیم هر وقت آوردیم می‌گوییم نمازی که آن وقت آوردند.

استاد: می‌گوییم: «لا تصل عند طلوع الشمس» نمی‌گوییم: «لا تصلّ صلاة جعفر، صلاة الزیارة عند الطلوع».

شاگرد: «فصلاة عند طلوع الشمس» یا «صلاة طلوع الشمس مکروهةٌ».

استاد: صلاة طلوع الشمس یعنی صلاتی که هیچ مضاف الیه دیگری ندارد الا این که می‌گویید: الصلاة عند طلوع الشمس پس یعنی نماز مبتدأةای که عند طلوع الشمس اتیان می‌شود. این طوری است. فقط خود روایت را چند بار بخوانیم رفت و برگشت کنیم.

شاگرد: همان وجوب در فرمایش امام تکیه به آن دارد یعنی فقط بحث ذات سبب بودن نیست، سبب خصوصیت خاصی …

استاد: به آن چیزی که من عرض کردم چه جوابی دادید؟ امام نمی‌خواهند یک امر واجبی را توضیح دهند که این امر واجب را عند طلوع الشمس بخوان. نه! می‌خواهند خارج کنند. حکم یک چیزی را ابتدا به ساکن گفتن با این که توضیح دهند رمز خروج صلاة میت را از آن کراهتی که متشرعه میدانند که قبل المغرب و بعد الفجر نماز نمیخوانند خیلی تفاوت دارد. این خیلی مهم است؛ می‌خواهند رمز خروج را بگویند. وقتی می‌خواهند رمز خروج را بگویند چه می‌گویند؟ می‌فرمایند این که وقت ندارد، سبب دارد. خب از این چه می‌فهمیم؟ یعنی آن چیزی که ممنوع بود … این روایت حیثی برای صلاة میت ایجاد نمی‌کند بلکه حیث آن نهی سابق را دارد توضیح می‌دهد. چرا صلاة میت خارج است؟ چون حیث نهی شامل او نیست. حیث صلاة نهی بعد العصر و بعد الفجر چه بود؟ حیثش این بود که ذات الوقت است؛ این که ذات الوقت نیست. اگر به این توضیح من جوابی دارید بفرمایید تا برویم عبارت  روایت را بخوانیم. عبارت که می‌خوانیم فضا طور دیگری می‌شود.

شاگرد: این که ادامه روایت، یک قسمت طولانی در این دارد که این حقی است و باز هم ما احساس می‌کنیم آن بخش حق واجبی که بر گردن مسلمین به واسطه میت آمده، این تکیه‌ی عبارت می‌شود.

استاد: بله اما دنبالش حضرت می‌آیند تا آخرین کلمه‌ای که ختم می‌کنند همان رمز در آن است. آخرین کلمه روایت چیست؟ موقتاً. یعنی آخرین کلمه را برای آن مقصود اصلی که داشتند گذاشتند. حق باید اداء کنند، نمی‌شود عقب بیفتد «إذا لم یکن الحق موقتاً» یعنی فضا، فضایی بود که فضای توقیت بود؛ آن جایی که نهی داشت، آن وقتی توقیت بود نهی می‌آمد. اصلا وقت در کار صلاة میت نیست، پس صحبت سر بودن و نبودن وقت است. لذا حاج آقا از همین فضا می‌فرمایند روایت علل محور را وقت داشتن قرار داده است. پس حیث آن نهی‌ها وقت داشتن است، هر چه وقت نداشت شامل آن نهی‌ها نیست. خب یکی صلاة میت است.

شاگرد: وقت نداشتن را می‌شود طبق روایت معنا کنیم که یعنی اختیار داشت؛ اگر طرف مجبور است در این وقت انجام دهد. معنای وقت داشتن این است که متوسع است، وسعت دارد، می‌تواند در وقت‌های دیگر انجام دهد و می‌تواند عند طلوع الشمس هم انجام دهد پس معنای موقت این است که اختیار دارد در وقت‌های متعدد از جمله طلوع شمس انجام دهد. غیر موقت از جمله همین صلاة میت که اصلا اختیار ندارد، این فقط همین را شامل می‌شود.

استاد: این برداشت و حس خوبی از روایت است ولی ضمیمه‌اش کنید که این فرمایش شما در وقتی است که امام علیه‌السلام ابتدا به ساکن می‌خواهند نحوه صلاة میت را توضیح دهند که وقت ندارد.

 

برو به 0:29:56

شاگرد: از آن نهی‌ها استثناء می‌کنیم؛ چه چیزی استثناء می‌شود؟ آن که آدم اصلا اختیار ندارد و مجبور می‌شود در یک وقت خاصی حتما انجام دهد. اختیار ندارد وقت دیگری انجام دهد، الان میت آمده و همین الان شما باید نماز بخوانید. عند طلوع الشمس آمده باید بخوانید و اگر وقت دیگر بیاید وقت دیگر باید بخوانید. معنایش این است که فقط از آن نهی مواردی که طرف مجبور است مثلا عند طلوع الشمس انجام دهد خارج می‌شود. فقط این‌ها خارج می‌شود؛ قضای نافله و بقیه‌ی موارد دیگر موسع است.

استاد: یعنی واقعا نماز میت واجب فوری است؟

شاگرد: الان که میت را تشییع می‌کنند و آوردند باید بخوانیم.

استاد: شرعاً باید بخوانیم؟ مساله این است؟

شاگرد: نمی‌شود میت را رها کنیم بگوییم: عند طلوع الشمس بمانیم بگذرد. به میت هتک حرمت می‌شود. الان آوردند باید نماز را بخوانید. این جا کراهت برداشته می‌شود.

استاد: هتک حرمت را در کار نیاوریم! الان در مساله‌ای که در فقه ما می‌دانیم وجوب نماز میت فوریت دارد؟

شاگرد: نخیر!

استاد: خوف هتک او نیست، بدنش بو نمی‌گیرد، هنوز وقت است. الان می‌توانیم وقت طلوع بخوانیم بعداً هم صبر کنیم تا ساعت نه جمعیت بیایند و برای تشییع برویم. بگوییم به زودی باید نماز را بخوانیم، به طلوع شمس چه کار داریم؟! یا نه الان که طلوع شمس است حالا صبر می‌کنیم تا ساعت نه که جمعیت جمع شدند، متعارف را می‌خواهم بگویم که آیا الان در شرع می‌گویند میت آمد چرا نمی‌خوانید؟

شاگرد: آن اختیار ندارد در نماز میت در این روایت معنایش چیست؟ اختیار ندارد یعنی واجب فوری است؟ معنایش این نیست. اختیار ندارد یعنی مردم الان آوردند بعد تشییع کردند و باید نماز را بخوانید، نه این که حکم وجوب فوری برای آن دربیاوریم.

استاد: اگر نافله‌ی مبتدأة منظور  باشد اختیار این است که مردنِ او و حضور و بالفعل شدن این‌ها به اختیار او نبوده ولی نماز نافله‌ی مبتدأة را عند الطلوع بخواهد بخواند به اختیار خودش است. اگر ذات الوقت را این طور معنا کنیم این به اختیارش است. خب نماز خیرموضوع است، اگرمی‌خواهید بخوانید الان نخوانید، مکروه است به اختیار خودتان بعد بخوانید. وقتی یک چیزهایی از آن به اختیار تو نبوده، به اختیار تو نبوده یعنی چه؟ حتی برای صلاة الحاجة‌اش؛ در صلاة الحاجة شما به اختیار خودتان می‌‌توانید نماز را بخوانید اما حاجتش که به اختیار شما نبوده است، اگر به اختیار شما بود که حاجت برای خودتان ایجاد نمی‌کردید «و ما مسّنی السوء» خب پس معلوم می‌شود یک چیزی آمده سبب شده بدون اختیارتان، شما را هل بده بروید نماز حاجت بخوانید، حتی نماز حاجت هم بدون اختیار شما بود. پس مثل نماز طواف مستحبی و این‌ها می‌ماند که آن حالا سنگین‌تر می‌شود ولی الان اگر روی عبارت دو سه بار بخوانیم خیلی فضا تغییر می‌کند و فرمایش شما هم در این جهت بیشتر جلا پیدا می‌کند که ببینیم خلاصه صدر و ذیل روایت چیست؟ استظهار از مجموعش چه است؟ من اول عبارت بهجة الفقیه و فرمایش ایشان را سریع بخوانم و در باقی مانده وقت روایت را ببینیم.

ایشان فرمودند: «فيعمّ» این کلمه‌ی یعمّ چه بود؟ بزنگاه تنقیح مناط و آن الغاء خصوصیت است. «فیعمّ» از آن صلاة جنازه فراتر می‌رود و عمومیت پیدا می‌کند «كلّ ما كانت الإناطة بغير الوقت» یعنی امام علیه‌السلام می‌گویند: آن قبلی که می‌دانستید صلاة بعد الفجر بود و بعد العصر بود میزانش وقت بود پس هر چه که بغیرالوقت مربوط است دیگر آن نهی شاملش نیست «الإناطة بغیر الوقت» چرا؟ چون محور امام وقت است. «و إن لم يكن واجباً؛» چون وجوب از باب مصداق ذکر شد، نه از باب میزان؛ میزان برای نهی قبلی وقت بود؛ تمام شد! چون در مورد صلاة میت بوده وجوب هم ذکر کردند. لذا حاج آقا می‌فرمایند: از این روایت استفاده می‌شود صلاة میت که حضرت داشتند بیان می‌کردند چند وجه در عدم کراهت بود، خب حکمت الغاء یک کلام آن هم در علل الشرایع به این است که وقتی نماز میت عند الطلوع کراهت ندارد، فقط یک وجهش را بگویند یا همه‌ی وجوه را بگویند؟ حضرت همه‌ی  وجوه را فرمودند. یکی را گفتند که مربوط به بحث ماست که وقت ندارد. یکی دیگر خب واجب است، واجب را هر چه زودتر انجام دهید دارید تکلیف اداء می‌کنید. سوم رکوع و سجود ندارد حتی این را هم می‌آورند. یعنی رکوع و سجودی که ربطی به وقت ندارد یک جهتی برای تخفیف یک کراهت بلکه رفع کراهت در صلاة میت می‌شود. لذا حاج آقا می‌خواهند آن‌ها را به عنوان وجوه را با هم ذکر کردن بیاورند نه به عنوان چیزهایی که حیثیت تقییدیه دارد، حیثیت تقییدیه ندارد به عنوان شواهد و مویدات و آن چه که با هم معادل همدیگر است می‌آورند لذا می‌فرمایند «ففي» صلاة جنازه آن‌ها را دارد اما قید ندارد. «ففی صلاة الجنازة جهتان لنفي الكراهة:» یکی «الوجوب» امر واجب داریم، واجب که مکروه نمی‌شود. بعد «و التعلّل بالحدث دون الوقت» تعلل این جا یعنی سبب‌دار شدن؛ تعلل به معنای مریض‌دار بودن و مریض بودن نیست؛ علت به معنای سبب است. «و التعلّل بالحدث» یعنی صلاة میت متعلل است، خواندنش علتی دارد، علت خواندنش چیست؟ وقت نیست، حدث است. «و التعلّل بالحدث دون الوقت بل فيها جهة ثالثة» برای نفی کراهت. «و هي أنّها ليس فيها الركوع و السجود، كما يظهر ممّا في «العلل».» که باز در همان روایت است؛ قبل از این هم هست که حضرت فرمودند: «لیس فیها الرکوع و السجود». چنین نمازی سه جهت نفی کراهت در آن است ولی آن جهت کراهت موجود در بعدالفجر چه بود؟ آن جهت فقط وقت بوده است. آن جهت در هر چیز دیگری آمد کراهت در آن می‌رود ولو مثل نماز میت قضیه‌ای نباشد که چند جهت دیگر نفی کراهت هم باشد. این حاصل فرمایش ایشان تا آن جایی که ما فهمیدیم بود. «یمکن الاستشهاد» هم بعد می‌خوانیم.

قول الرضا (عليه السلام) في الجملة في العلل التي رواها الفضل عنه (عليه السلام): «انما جوزنا الصلاة على الميت قبل المغرب و بعد الفجر لأن هذه الصلاة انما تجب في وقت الحضور و العلة، و ليست هي موقتة كسائر الصلوات، و إنما هي صلاة تجب في وقت حدث، و الحدث ليس للإنسان فيه اختيار، و انما هو حق يؤدي، و جائز أن يؤدي في أي وقت كان إذا لم يكن الحق موقتا»‌[4]

من این روایت را می‌خوانم برای جلسه‌ی بعد روی آن فکر کنید.

شاگرد: سائر هم اگر فرصتی شد توضیح دهید.

استاد: من به کلمه سائر هم عنایت دارم. حضرت اضافه می‌فرمایند سائر؛ روایت را از روی جواهر دارم می‌خوانم. «انما جوزنا الصلاة على الميت قبل المغرب و بعد الفجر لأن» یعنی صلاة میت را استثناء کردیم. چرا استثناء کردیم؟ «لأن هذه الصلاة انما تجب في وقت الحضور و العلة» کلمه‌ی وقت این جا، قطعا منظور حضرت آن وقتی که بعدا می‌گویم نیست؛ این جا وقت یعنی ظرف وقوع، نه یعنی زمان. به نظرم دو بار هم تکرار شده است. حضرت کلمه‌ی وقت را به کار می‌برند، منظورشان این جا اصلا وقت نیست، ظرف وقوع منظورشان بود. «انما تجب» نماز کی واجب می‌شود؟ در وقت حضور «في وقت الحضور و العلة» یا و الحدث. این وقت یعنی چه؟ یعنی طلوع شمس؟ وقت یعنی ظرف وقوع، وقتی که موضوع بالفعل شد؛ زمانیّ است نه زمان. «و ليست هي موقتة كسائر الصلوات» این کلمه‌ی کسائر این طور به ذهن می‌آید که کأنه حضرت الان دارند دو کفه درست می‌کنند، یک کفه صلاة میت می‌گذارند و یک کفه سائرالصلوات می‌گذارند. این کفه‌گذاری کم نیست. اگر می‌خواستند بگویند که یک کفه نمازهای مبتدأئة و یک کفه هم هر چه ذات السبب است، این که نمی‌آمد صلاة میت یک طرف شود و مقابلش کلمه‌ی سائر، کسائر الصلوات … ولی این کلمه‌ی سائر درست است که این ظهور را دارد ولی یک کلمه‌ی «وصف الموقتة» کأنه در دلش است. عبارت را ببینید «و ليست هي موقتة كسائر الصلوات» یعنی کسائر الصلوات الموقتة. چرا؟ چون می‌دانیم اگر صرف ظرف وقوع است همه‌ی صلوات موقت هستند و اگر مثل صلاة میت … اگر منظور وقت است خیلی نمازهاست وقت ندارد، وقت نماز جعفر کی است؟ وقت ندارد.

شاگرد: ولی این را دارد که موسع است. یعنی این طور نیست که بند به یک واقعه‌ای باشد که یک طور تلقی فور از آن باشد.

استاد: مثلا شما می‌گویید: صلاة طواف یا صلاة احرام …

شاگرد: صلاة جعفر را عرض کردم.

 

برو به 0:39:43

استاد: صلاة جعفر از آن‌هایی است که اختلاف سر ذات‌السبب بودنش است. من مثال می‌زنم چون حالت بینابین دارد. شما اول آن‌هایی که متفق‌علیه است بگویید تا سر صلاة جعفر که محل اختلاف فقهاء است بیاییم.

شاگرد: سائر را یا باید بگوییم بقیه صلوات یا باید بگوییم عمده صلوات این طور هستند.

استاد: «کسائر الصلوات الموقتة» یکی صلاة الاحرام است، صلاة الطواف است؛ چطور صلاة الطواف سائر الصلواتی است که موقت است؟

شاگرد: موسع است؛ می‌توانم الان طواف کنم بعد نمازش را بخوانم، می‌توانم پنج ساعت دیگر بخوانم بعد نمازش را بخوانم.

استاد: موقت بودن را چطور توضیح می‌دهید؟

شاگرد: موقت یعنی توسعه دادیم؛ می‌توانیم در هر زمانی خودم اختیار کنم، این زمان انجام دهم یا زمان بعد انجام دهم. موقت یعنی وقتش توسعه دارد.

استاد: یعنی مثلا خسوف و کسوف هم همین طور است؟

شاگرد: نه! آن واجبی می‌شود که در همان زمان باید انجام دهد. آن خارج از این بحث است.

استاد: خلاصه کلمه‌ی سائر را می‌خواهیم توضیح دهیم؛ حضرت فرمودند: صلاة میت این طوری است، موقت نیست کسائر الصلوات.

شاگرد: تقریبا مثلا خیلی از نمازها می‌شود.

شاگرد2: خسوف و کسوف هم همین طور است؛ بالاخره یک بازه‌ی زمانی است شما می‌توانید اول بازه بخوانید، وسط بازه بخوانید، آخرش بخوانید. اگر بازه‌ی زمانی کوتاه شود آن بحث دیگری است.

استاد: انصافش این است تمام متشرعه سنی و شیعه برای صلاة میت هم همین حرف را می‌زنند. یعنی هرگز نمی‌گویند همین که غسل تمام شد واجب فوری است باید الله اکبر بگویید.

شاگرد2: درست است ولی من که الان می‌خواهم بخوانم این جماعتی که الان بسته شد می‌خواهند نماز میت بخوانند، آن‌ها که بند به من نیستند.

استاد: شما امام هستید، می‌خواهید امامت کنید.

شاگرد2: چه کسی گفته امام هستیم؟

استاد: کسی که می‌خواهد امامت جماعت میت کند …

شاگرد2: امامت جماعت کند بله اما بحث سر این است که من الان می‌بینم جنازه حاضر شده، نماز میت بسته شده، وقت طلوع شمس هم هست، بروم بخوانم یا نخوانم؟ مساله سر این است.

استاد: مساله این است که می‌خواهم بروم نزد این آقایی که می‌خواهد الله اکبر بگوید نماز میت بخواند، می‌خواهم مساله شرعی به او یاد دهم، چه به او بگویم؟

شاگرد: تجهیز میت فوریت دارد. چرا فوریت نیست؟ فوریت واجب نیست اما فوریت است. میت که مرده نباید زمین بگذارند. باید زود نماز بخوانند دفنش کنند.

استاد: مستحب است.

شاگرد: همان فوریت کافی است.

استاد: فوریت فضیلتی است.

شاگرد: همین کافی است. این فوریت، فوریتی نیست که فقهاء می‌گویند که موجب …

استاد: این که برای همه نمازها هم هست. نمازهای دیگر هم اول‌الوقت برای همه این‌ها هست. همان نماز کسوف، نمازهای دیگر، اول الوقت هر کدام رضوان‌الله است، زود برو «هلّموا» بشتابید، «سارعوا».

شاگرد: اول وقت مثلا مطابق با طلوع شمس شد که با هم تزاحم پیدا می‌کنند، عقب بینداز طلوع شمس نخوان، توسعه بده، بگذار عقب‌تر بخوان. در نماز میت این دیگر نیست. نگذاریم میت زمین بماند. کفن و دفنش کنید، نماز بخوانید.

شاگرد2: یک مقداری تأمل کنید چون وقت گذشته است.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: تُكْرَهُ الصَّلَاةُ عَلَى الْجَنَائِزِ حِينَ تَصْفَرُّ الشَّمْسُ وَ حِينَ تَطْلُعُ.

أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى التَّقِيَّةِ وَ قَدْ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ فِي أَحَادِيثِ تَعْجِيلِ التَّجْهِيزِ وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ عَلَى اسْتِثْنَاءِ ضِيقِ وَقْتِ الْفَرِيضَةِ.[5]

استاد:صبر کنید اولین روایت را بخوانم. در ابواب صلاة الجنازة باب بیست ببینید. این که شما این را فرمودید که می‌گویید آن جا هست، روایت پنجم است. «تُكْرَهُ الصَّلَاةُ عَلَى الْجَنَائِزِ حِينَ تَصْفَرُّ الشَّمْسُ وَ حِينَ تَطْلُعُ.»

شاگرد: این یک روایتی است که تا این را استثناء کنند. می‌گویند تقیه است.

استاد: همین جا صاحب وسائل دارند: «حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى التَّقِيَّةِ» اما حمله!

شاگرد: بله مخالف روایات دیگر است. اصل این است که در نماز میت توسعه نیست.

استاد: الان آن توسعه‌ای که برای میت است فضیلتی است یا عزیمتی است؟ اگر فضیلتی است با این هم جمع می‌شود یعنی درجه‌ای از آن فضیلت عند الطلوع نیست. زود زود بر میت بخوانید، افضل این است که تجهیز را اقدام کنید اما این فضیلت برای طلوع شمس نیست. اگر فضیلتی است با هم جمع می‌شود و نیازی نیست حمل بر تقیه کنیم. اما اگر عزیمتی است، غسلش تمام شد سریع اقدام کنید نماز بخوانید. آن خوب است. در این صورت مجبور هستیم روایت را حمل بر تقیه کنیم. در این واجب کراهت معنا ندارد. واجب فوری است باید نماز بخوانم. «تکره»؟! اما اگر فضیلتی باشد چرا باید حمل بر تقیه کنیم؟ افضل این است سریع کار میت را انجام دهید مخصوصا غسل که دارد. آن آقا به بچه‌اش گفته بود چرا من را معطل کردید؟! از تهران مرحوم شده بود از سادات بود، تجهیز را برای فردا گذاشته بودند، به خواب پسرش آمده بود نهیب زده بود گفته بود چرا من را تجهیز نکردید؟ گفته بود داداش نیامده بود، مسافرت بود گفته بود دفن را نمی‌گویم، چرا من را بدون غسل گذاشتید؟! گفته بود آن جا در یک صحنه‌ای در محضر بودم نمی‌دانید من چطور خجالت کشیدم! خود سرعت در تغسیل و تجهیز یک طوری است؛ در آن جا گفته بود یک طوری من را خجالت دادید و شما باید تغسیل را زودتر کرده باشید بعدش بگذارید تا داداش بیاید. چرا رفتید رها کردید و فردا غسل دادید؟ حالا ادله‌ی شرعی این‌ها حساب خودش را دارد. منظورم فرمایش شماست در این که فضیلت دارد ما هیچ گیری نداریم که مبادرت به تجهیز کنیم اما عزیمت هم هست یا نه؟ ان شاء الله جلسه‌ی بعد بحث می‌کنیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

علل الشرایع-نافله‌ی ذات السبب-نافله‌ی مبتدئه-بی‌نهایت ارزشی-فوریت تجهیز-ظرف وقوع- ظرف زمان- صلاة میت.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 165‌

[2] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 54‌

[3] المختصر النافع في فقه الإمامية، ج‌1، ص: 23‌

[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 294‌

[5] وسائل الشيعة، ج‌3، ص: 109‌ – 110

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است