مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 25
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: در بابت آن روایاتی که صاحب وسائل آخر بحث دیروز آوردند بهنظر می آید که این ها تطوع را به غیر از نوافل زدند؛ دلیلش هم این است که آن چند تا روایت اولش می فرماید «و نحن نقصر».
استاد: چرا کلمه نهار را می آورد؟
شاگرد: حالا همین! فقط یک سوالی که این جا هست این است که چرا همچین سوالی مطرح کردند؟
استاد: بله! و کلمه نهار را چرا می آورد؟
شاگرد: آن وقت این به ذهنمان رسید که شاید این ها، نه این که نوافل نهاریه ساقط است، درست است نافله راتبه بوده ولی چه بسا این ها یک سوالی در ذهنشان بوده، مخصوصا که مثلا بعد بین الطلوعین و صلاة ضحی هم از نماز خواندن نهی شده است؛ این ها چه بسا در ذهنشان بوده که کلا در روز نماز مستحبی خواندن یک منقصتی دارد.
استاد: چه ربطی به اماکن تخییر دارد؟
شاگرد: آن وقت چون می دیدند که اماکن مثل مشاهد مشرفه است هم دلشان می خواسته بخوانند هم از آن طرف احتمال…
استاد: پس لازم نیست نحن مقصرون بگویند، می گویند تو در یک محل خوبی هستی ولو قصد ده روز هم بکنی.
شاگرد: نحن مقصرون یعنی این که خلاصه ما از یک طرف مسافر هستیم، مسافر هم نوافل نهاریه، درست است که رواتب است ولی ممکن است در ذهنشان بوده باشد که کلا نماز، نماز مستحبی مثلا در ذهنشان بوده منقصتی دارد.
استاد: خب اگر این طوری بود لازم نبود در سوال خودشان اشاره ای داشته باشند؟ یا در جواب چون جایش است تاکید کنند که نوافل نهار را نخوانی؟ تطوع بکن نافله نهار را نخوان!
شاگرد: یک بار خودمان می خواهیم از روایت استظهار کنیم بیان شما درست است می خواهیم بگوییم در ذهن شریف این ها چه بوده که این ها را اصلا نیاوردند؟ بعد هم آن جا که صاحب وسائل می فرمایند این مخصوص نوافل ظهرین است «ان اختار العصر» یعنی ان اختار التمام که نافله دارد را می توانی بخوانی ولی ان اختار القصر.
استاد: می تواند بخواند؟ چه دلیلی داریم؟ آن روایت را که بر تطوع حمل کردید؛ آن ها بدون استثناء اماکن تخییر، می گویند تسقط.
شاگرد: «لو صلحت» می آید کار را درست می کند لذا می بینیم که خود صاحب حدائق هم می گوید گرچه این روایت عام است هم شامل نوافل راتبه و هم شامل…
استاد: «لو صلحت» که یک روایت است برای سائل است، برای ابی یحیی الحناط است، نه آن عمده روایاتِ «تسقط» که مشروطه به آن عمل کردند؛ خود ابی یحیی الحناط که مجهول است روایتش هم خودش هم مجهول است؛ آن روایت اصلی که مستند مشهور بوده، این نبوده است آن ها همان هایی بوده که «لیس قبلها و لا بعدها شیء»
شاگرد: شاید یک روایت دیگر هم بود که خلاصه آن نمازهایی که قصر می شود، نوافلش ساقط می شود یک روایت دیگری فکر کنم بود.
استاد: بله کلیه ای بود. نکته ای که موید حرف شما می تواند باشد این است که می توانیم بگوییم که در روایات احتمال هر دو سه تایش بود «ما قدرتَ علیه» یعنی آن نوافل منظور نیست؛ «تطوع ما قدرتَ علیه» یعنی نماز مستحبی هر چه می توانی بخوان و الا نوافل که «ما قدرتَ علیه» ندارد. منضبط است روشن است؛ این شاهد آن.
شاگرد: صاحب حدائق همین را آمدند گفتند که گرچه عامه روایات شامل رواتب و غیر رواتب می شود بعد می فرمایند ادله ای که ما داریم مطلق گفته بود که نمی شود ما آن ها را حاکم می کنیم.
استاد: و می گوییم در اماکن تخییر هم نمی توانید نوافل نهاریه بخوانید.
شاگرد: بعد خودشان تصریح می کنند می گویند اگر اختیاری تمام بخوانید که حرفی نداریم ولی اگر اختیاری تمام نکردید بلکه قصر خواندید این جا دیگر نمی شود. یک شاهدی هم از آن روایت، فارغ از «ما شئت و ما قدرت علیه» می آورند …
استاد: یعنی همان احتمالی که «التقصیر و الاتمام خارجا» گفتند همان قول دومی که حاج آقا گفتند.
شاگرد: شاهدی که می آورند شاهدش این است که در یکی از این روایت ها داریم که در مسجد الحرام و مسجد النبی و مشاهد نبی مخیر هستید ایشان می فرمایند مشاهد نبی که دیگر جزء اماکن تخییر نیست در کنار مسجد النبی، حالا نمی دانیم مشاهد نبی منظور چیست مثلا حالا اطراف مدینه بوده؟ کجا بوده؟ ولی ایشان می گویند مشاهد نبی جزء اماکن تخییر نیست پس این معلوم می شود سوال راوی از جاهای مشاهد مشرفه به خاطر فضیلت مکان است، فضیلت مکان هم باعث شده امام بفرمایند هر چی می توانیم نماز مستحبی بخوانیم
برو به 0:05:10
استاد: بسیار خوب! سوالات ماند. چرا می گویند فی النهار؟ چرا قید می کنند «نحن مقصرون»؟ یک چیزی در ذهنش بوده است، این ها هم کم نیست، این قرائن را باید جواب بدهیم. این ها قرائن این طرف بود اما آن جا می گوید «نحن فی السفر مقصرون فی النهار» این ها همه اش ذهن را می برد سراغ این که طرف می دانسته که مسافر در روز نباید نوافل نهاریه را بخواند.
شاگرد: شاید این ها باعث شده که این بزرگواران بحث این روایت را اصلا در این بحث مطرح نکنند، علامه مجلسی هم این روایت را در بحث اماکن تخییر ذکر کردند و در بحث نوافل نیاوردند.
استاد: آن یکی اش را که خود صاحب وسائل گفتند «ان اختار القصر» خب! چون حضرت فرمودند نخوان.
شاگرد: «ان اختار تماما» اگر اختیارا تمام بخوانید مشکلی ندارد.
استاد: خب پس ایشان یکی اش را لااقل به نوافل زدند صحبت سر این بود که اصلا نزنید. مثل ابن ادریس که این قدر محکم اماکن تخییر را تحکیم کردند بر این که می تواند بخواند، آن روایت نهی را چطوری معنا کردند؟ این هم سؤالی هست.
شاگرد: ممکن است در ذهن راوی این بوده باشد که در سفر نوافل نهاریه نمی شود؛ چون روایات مختلف هم داریم. شاید این هم در ذهنش بوده که اصلا نافله در نهار، نه نوافل راتبه، که در روز در سفر آدم نباید بخواند. لذا این جا می گوید در نهار که مقصر هم هستیم یعنی مسافر هستیم خب قرار است نماز هم …
استاد: لزومی نداشت. برای فضیلت ممکن است. اما یکی هم باشد که بگوید در سفر ما می توانیم تطوع کنیم یعنی اسمی غیر از آن نوافل نیامده است خصوصا در موارد خاصه، با این مواطن، ذکر شده است؛ این ها شواهدی برای این طرف است.
منظور از مشاهد النبی
شاگرد: مشاهد النبی که حالا مثلا در بحث مطرح شد کجا می شود؟ این ها آیا خارج از مکه و مدینه محسوب می شود؟
استاد: مشاهد النبی یعنی آن جایی که حضرت -هم در خود مدینه هم در مکه- تشریف بردند.
شاگرد: خب یک جاهایی بوده که دقیقا در زمان ائمه مورد زیارت واقع می شده از آن ها سوال می کردند چون حضرات در مناطق در خیلی جاها حضور داشتند کلا در مکه بودند در مدینه بودند مثلا مسجدی بودند.
شاگرد 2: جای خاص ظاهرا منظور است مثل غار حراء و جاهای خاص دیگر نه این که هر جایی پیامبر رد شده، مشاهد مشرفه بگویند.
استاد: بله آن که رد شد نیست.
شاگرد: مثل جایی که مسجدی بنا کردند، نماز خواندند و …
شاگرد: می خواهیم بگوییم اینطور جاها شاید بیشتر در همان مکه و مدینه بوده که یعنی معلوم نیست خارج از آن اماکن اربعه لزوما باشد.
استاد: خب مدینه الان جایی است که ولو داخل شهر شده اما مثلا آن وقت خارج شهر بوده مثل مسجد الشکر، مسجد الذکر یک چیزهایی هست این ها اطراف مدینه که به هر مناسبتی یادگاری مانده است مثل این که برای احد یا برای بدر و امثال این ها می رفتند یا کارهایی که صورت می گرفت همان یاد آن خاطره مانده ممکن است مشاهد باشد یا یک چیز دیگری که حالا صاحب حدائق هم گفتند؛ پس این دو تا چیز باشد که باز روی آن تأمل کنیم.
تأمل روی این ها یکی خود همین روایات، شواهدش از جاهای دیگر، یکی هم مشاهد النبی که غیر این جا در جاهای دیگر دنبالش بگردیم ببینیم که شاهدی پیدا می شود یا نه.
حکم ارث محارمی که با مجوسی آن ها نکاح کرده
راجع به بحث مقتضی الاعتبار معروف است که ابن ادریس دیگر آن ابهت شیخ را شکستند یکی از جاهایش همین جاست که خیلی محکم گفتند[1] ولی خب هیچ چیز معلوم نیست که همه کلامشان بر علیه شیخ حق باشد؛ یعنی ایشان این طوری خیلی محکم، با طمطراق به میدان حرف جدشان، شیخ رفتند؛ جدی نمی گویند؟ بنظرم جدی ابوجعفر می گویند.حالا این که به میدان ایشان رفتند، حرف شیخ که بد نیست؛ بله آن جا می گویند که مرحوم شیخ می خواهند حرف یونس بن عبدالرحمان و حرف فضل بن شاذان را که این دو تا بودند یک قول ثالثی را اختیار کنند اختیار قول ثالث می کنند می گویند این دو تا بزرگوار هم مثلا یونس بن عبدالرحمان حدیث نگفته «بضربٍ من الاعتبار» به خاطر یک اعتباری گفته ولی حرف ما این است شیخ هم در استبصار هم در تهذیب ظاهرا در باب میراث مجوس می گویند مجوسی ها مادر یا خواهرشان،محارم را نکاح می کنند؛ مادر را نمی دانم اما خواهر که معروف است؛ آن وقت اگر بخواهد ارث ببرد دو جور ارث می برد؟ یک جور ارث می برد؟ اصلا ارث می برد یا نه؟ مادر خودش، عمه اش هم هست حالا هم ارث عمه بودن هم مثلا ارث مادر بودن یا کذا نظیر این ها سبب و نسب.
برو به 0:11:04
گاهی دو سه تا جمع می شود چطوری ارث ببرند؟ شیخ فرمودند همین جوری ارث می برند؛ آن ها گفته بودند بین این دو بزرگوار اختلاف بود یکی شان گفته بودند که هر کدامش در اسلام نیست، ارث نمی برد؛ فضل بن شاذان گفته بودند در نسب مطلقا ارث می برد در سببی که در شرع اسلام نیست، نمی برد؛ شیخ فرمودند چه سبب چه نسب چه موافق چه غیر موافق این ها ارث می برند، حاکم شرع بخواهد تقسیم ارث بکند به همه شان به همان تعداد ارث می دهد. ابن ادریس اینجاست که به میدان شیخ رفتند.
آن وقت شیخ فرمودند که حرف یونس و فضل بن شاذان مستند به دلیل نیست، «بضرب من الاعتبار» گفتند این جاست که همان حرفی که شما گفتید ابن ادریس می گویند«بضربٍ من الاعتبار» یعنی چه؟ حرف های خوبی هم این جا دارند فهرست وار من می گویم.
ضرب من الاعتبار یعنی قیاس؟ اجماع است بر این که قیاس باطل است اما خب این جا که قیاسی نیست، چیزی را به چیزی تشبیه نکردیم؛ مطلبی کلی است که می گوییم مجوسی از آن چیزی که مخالف دین است ارث نمی برد؛ قیاسی نکردیم! پس این که قیاس نیست. اگر می گویید «ضربٍ من الاعتبار»، اعتبار یعنی اصول مذهب، استنباط از ادله، استظهار از ادله که این خود شما هم کارتان هست؛ چطور می گویید اعتبار ضربٍ من الاعتبار قیاس است؟ و حرف های دیگری که می گویند قرآن همراه آن هاست، آن ها دیگر خیلی تند است، تندی به شیخ است -تندی که معلوم نیست درست باشد-من که می دیدم حرف شیخ هم حرفی است دارند استدلال می کنند؛ شما می گویید که قرآن همراه آن ها هست؛ چرا؟ چون شما دارید خرق اجماع می کنید، شیخ همان جا گفتند بعض القدماء این را گفتند یعنی می خواهند بگویند اجماع نیست. ایشان نمی دانم چطور شده خود عبارت شیخ را که فرمودند «کما ذهب الیه بعض القدماء» نیاوردند بعد ایشان بگویند شما خرج اجماع کردید.
من به ذهنم آمد که زمان شیخ هنوز واژه مستنبط و مجتهد برای شیعه خیلی جا نگرفته بود، از زمان محقق اول کم کم آمد؛ لذا آن ها به جای این که اجتهاد و استظهار بگویند، اعتبار می گفتند. این را ابن ادریس هم می گویند؛ می گویند منظورتان از اعتبار یعنی مشی بر طبق ضوابط اصول مذهب، استظهار از دلیل؛ اگر این هاست که اشکالی ندارد بعدش هم می گویند که خود شما مرتب می گویید که مقتضای مذهب ما، اصالة الاباحه است بعد خودتان در عدة الاصول گفتید که نه، اصالة الاباحه کارساز نیست، اصالة الحظر است. می گویند اصول را نوشتید برای این که در فقه از آن استفاده کنید، در فقه تان درست برخلاف آن استفاده می کنید. این هم از جاهای یادداشت کردنی سرائر است که ایشان به شیخ ایراد می گیرند می گویند «اسَّستم فی الاصول» اصالة الحظر را در قبال برائت اما در فقه، در خلاف، در جاهای دیگر هر جا خودتان می گویید، می گویید «لأنّ اصالة الاشیاء علی الاباحة» خب پس چطور آن را آن جا گفتید؟ این را ابن ادریس برای شیخ همین جاها می گویند.
خب بعضی نکات است برای جاهای دیگر به درد می خورد یادداشت کردنی است. خلاصه ابن ادریس این حرف را دارد که اعتبار به دو معنی است صریحا می گویند اعتباری به معنای قیاس داریم خب بر حرمت آن اجماع است و اعتباری داریم به معنای ما یقتضیه الاصول المذهب است؛ خود من این جا که رسیدم فوری یادم آمد فرمایشات مکرر حاج آقا که می گفتند که بنده ارتکاز متشرعه را از ادله می دانم الان هم این جا می آید صریحا گفتند از ادله شرعیه می دانم. خب ابن ادریس هم همین را گفتند، گفتند این اصحاب دلیلی عن الصادقین ندارند اما اگر منظور شما از اعتباری که آن ها به کار زدند مقتضای اصول مذهب بوده خب این که مانعی ندارد؛ مقتضای اصول مذهب دقیقا همین می شود یعنی یک چیزهایی که ضوابط کلی فقه هست و فقیه و متشرعه این ها را میداند، مرتکزاتی متفرع بر اطلاع او و رسوخ اصول مذهب در جان یک متشرعه و فقیه است.
خب این ها فرقی ندارد این تطبیقش خیلی جالب است که بگوییم همین حرف را ابن ادریس آن وقت هم گفتند، می گویند وقتی هم دلیل نداریم اما یک چیز دیگری داریم که دلیل است که ظاهرا اسمش کتاب و السنة و اجماع و عقل نیست، بلکه مقتضای اصول مذهب است یعنی کسی که اصول مذهب را می داند، آن نظام فکری شارع را می داند، اطلاع بر این اصول و این نظام، یک اقتضایی دارد این اقتضا را ایشان می گفتند دلیل است، کافی هم هست. همین حرفی است که ایشان می فرمودند می شود.
برو به 0:16:14
شاگرد: از باب دلالت التزامیه این محسوب می شود؟
استاد: نه! دلالت التزامیه لازمِ مقصود به دلالت بیّن بالمعنی الاخص از یک کلام است اما ارتکاز و این مقتضیات، یعنی یک فکر برای شارع که صاحب فکر است نظام مند است فکر منظم یعنی عناصری مرتبط با هم هستند وقتی شما در یک جدول نظم جدول را بدست آوردید با این که مثلا در جدول ضرب که صد تا خانه دارد شما این نظم را به دست آورید از چه طریقی به دست آوردید؟ از این که در این جدول بقیه اش خاموش بوده که 7 تا 8 تا خانه اش روشن بوده از این 7 تا 8 تا خانه جدول ضرب، شما نظم جدول را بدست آوردید وقتی به دست آوردید بقیه خانه ها را هم اگر یک جایی برایتان مبهم باشد می توانید کشف بکنید اگر به این معنا باشد مانعی ندارد؛ یعنی فکر شارع یک فکر منظم است این فکر منظم یک مبادی نظم دارد این مبادی نظم را از روایات متعدد از آیات، سنن، بخشی اش را کشف کردیم، از دیدن و انس به کلام شارع و اطلاع بر مبادی نظم فکر شارع، ارتکاز شرعی و ارتکاز متشرعه حاصل می شود؛ ارتکاز متشرعه ای که بعدا می تواند آن جایی هم که دلیل خاص بر آن نیست، آن را کشف بکند و بفهمد که این همان است.
شاگرد: مرزی داشته باشد که با استحسان اشتباه نشود چطوری است؟
استاد: استحسان متفرع بر لازم گیری نیست، استحسان را حتی غیر مسلمان ها هم دارند چیزهای واضحی می گویند که این طور حرف قشنگی است این حرف قشنگ را شما در تلوزیون هم بگویید همه می گویند حرف قشنگی است، این استحسان است یعنی نیکو شمردن یک مطلب، یک مبنا، یک حرف.
اما این جا ما نمی خواهیم بگوییم چیز نیکویی است ما می گوییم این عناصر را در نظر بگیریم، این عناصر برای شما یک نظام درست می کند که لازمه این ها این است؛ می خواهد مستصحب باشد می خواهد نباشد. چه بسا گاهی لازمی دارد که دیگران می گویند این که نشد، می گوییم چرا اگر شما همه این ها را در نظر بگیرید، متشرع باشید، می بینید که باید این طور حرف بزنید.
شاگرد: ممکن است که این اشتباه بشود؟
استاد: خب حالا راجع به ارتکاز من سوالاتی در ذهنم است بعدا هم عرض می کنم،جلو برویم چون ایشان هم باز می فرمایند.
آن سوالات حتی گاهی هم بعضی اش هم به مناسبت مطرح کردم؛ آن ها حرف های خوبی است که علی ای حال ارتکاز یک چیزی است که لسان ندارد روی حساب اصطلاحات رایج بُردش چه اندازه است؟ قدر متیقن گیری از ارتکاز چیست؟ آن یک بحث جدایی دارد برای خودش آن حرف جدایی است اشتباه ممکن است بشود. اشتباه به این معنا که اصل ارتکاز نمی تواند اشتباه باشد؛ ارتکاز خودش یک حاصل شدی از سعه اطلاعات و انس آن صاحب ارتکاز است؛ لذا یک فقیهی که 90 سال با فقه محشور بوده ارتکاز او با یک عوام، با یک طلبه ای که دارد شرح لمعه می خواند، فرق می کند. این هم یکی از سوالات کار است که این را گاهی اوقات چطوری معنا کنیم؟ ارتکاز چه کسی؟ آن هم اشتباه می کند شدت و ضعف دارد. حالا بحث ارتکاز می آید. وقتی هم حاج آقا به مناسبت فرمودند اگر جایش بود وارد بحث می شویم و تا آن اندازه ای که سوالاتی در ذهن من است خدمتتان عرض می کنم.
خب! این برای بحث اعتبار که از سرائر گفتیم باز هم این چنین اگر بعدا دوباره پیدا کردید بفرمایید ان شاء الله زنده باشیم دنبالش برویم و محضرتان استفاده بکنیم.
و من لوازم الارتباط المذكور، عدم سقوط النوافل عمّن هو بحكم الحاضر، ككثير السفر و المقيم عشراً، كما حكىٰ عن «الغنية» الإجماع عليه في الأوّل، و سقوطها عن المقصّر و لو كان غير مسافر، كما في صلاة الخوف، و عن «الدروس» التصريح به.[2]
فرمودند که «و من لوازم الارتباط المذكور، عدم سقوط النوافل عمّن هو بحكم الحاضر» ارتباط مذکور یعنی ارتباط به شرعیت، نه ارتباط به اتیان خارجی که الان شما نقل کردید؛ اگر شرط «مرتبط به»، حکم شرعی باشد نه این که مکلف نماز را تمام بخواند یا قصر بخواند، «أمّن هو بحکم الحاضر». «و من لوازم الارتباط الذکور» یعنی اعتباری که ایشان متفرع بر آن اعتبار کردن «سقوط النوافل عمن هو بحکم الحاضر ككثير السفر و المقيم عشراً» کثیر السفر نمازش تمام است ولو سفر می رود ولی نوافل هم می تواند بخواند کسی که رفته سفر ولی قصد اقامه عشره کرده ولو او الان در وطن نیست، حاضر نیست، اما مقیم است، مقیم عشره است او هم نوافل نهاریه را می تواند بخواند «كما حكى عن «الغنية» الإجماع عليه في الأوّل» که کثیر السفر باشد ولی مقیم عشرة نباشد، طبق قاعده و لازمه ارتباط مذکور متفرع کرده است. و لازمه ارتباط مذکور «و سقوطها» سقوط نوافل است «عن المقصّر و لو كان غير مسافر» کیست که نمازش را قصر می خواند ولی مسافر هم نیست؟ می فرمایند خائف! صلاة خوف! «كما في صلاة الخوف» نمازش قصر است پس لذا نوافل نهاریه را نمی خواند
چون «السقوط تابعٌ للسقوط فی کیفیة السقوط، الثبوت تابع للثبوت فی کیفیة الثبوت» ولی خب ارتباط مذکور ولو دنباله یمکن أن یقال آمده اما هیچ صورتی اش هست که این بگوییم که بر آن، اگر آن جوری بگوییم این نیست؟ این مثال هایی که زدیم را عرض می کنم! این مسائل که همه اش تحتم است، هیچ کدامش جواز نیست؛ در کثیر السفر، تحتم اتمام است، در مقیم عشرة هم تحتم اتمام است، در قصر هم تحتم است، اگر وظیفه اش قصر باشد، دیگر نمی تواند ولو آیه شریفه دارد که «إن خفتم لا جناح علیکم» حالا خود آن قصر واجب است یا جایز است، اگر در قصرش باشد، بله.[3]
برو به 0:23:16
خب حالا چیزی که این جا جالب است این است که حاج آقا فرمودند «عن الدروس»، ببینید نفرمودند «و فی الدروس» اگر فرموده بودند فی الدروس یعنی خودشان مراجعه کردند اما فرمودند «و عن «الدروس» التصريح به.» خب بله! خودشان ندیدند و لذاست که دروس این جوری نیست؛ نقلی صورت گرفته، الان از کجا حاج آقا نقل کردند؟ اشاره نکردند. صاحب جواهر اول این کار را کردند بعد خودشان دوباره مراجعه کردند، در تعلیقه زدند؛ آدرسش را یادداشت کنید جالب است در جلد 7 جواهر صفحه 51 در متن فرمودند:
و من ذلك تعرف أن الظاهر عدم سقوط النافلة عن المسافر الذي هو بحكم الحاضر ككثير السفر و نحوه، بل في ظاهر الغنية أو صريحها الإجماع عليه، لما سمعت من أن صلاحية النافلة يتبع صلاحية الإتمام، كما أن سقوطها يتبع تعين القصر حتى إذا لم يكن مسافرا، كما إذا صلى قصرا للخوف، و به صرح في الدروس. [4]
«و من ذلك تعرف أن الظاهر عدم سقوط النافلة عن المسافر الذي هو بحكم الحاضر ككثير السفر و نحوه، بل في ظاهر الغنية أو صريحها الإجماع عليه، لما سمعت من أن صلاحية النافلة يتبع…» یعنی تبعیت! «صلاحية الإتمام، كما أن سقوطها يتبع تعين القصر حتى إذا لم يكن مسافرا، كما إذا صلى قصرا للخوف، و به صرح في الدروس.» این را فرمودند، در تعلیقه دارد که خودشان بعد گفتند «نظر فیه و لم یصرح بالسقوط(منه رحمه الله)»[5] این در تعلیقه جواهر هست که در دروس همین اول کتاب الصلاة این طوری است.
حالا آیا حاج آقا هم همین عبارت از جواهر نقل کردند؟ نسخه جواهری که این تعلیقه را نداشته؟ یا نه از یک جای دیگر نقل کردند که مثل این نبوده؟ ببینید عبارت دروس این است همین اول کتاب الصلاة در اعداد صلوات است فرمودند:
«و في السفر و الخوف تتنصّف الرباعيّات، و تسقط نوافلها سفراً، و في الخوف نظر.»[6]
«و في السفر و الخوف تنتصف الرباعيّات» این دیگر نظر دارد؛ نمازهای رباعی تنتصف. بعد «و تسقط نوافلها سفراً، و في الخوف…» یعنی مسافر نیست اما خائف است و نماز شکسته شده نافله دیگر نخواند یا می تواند بخواند؟ می فرمایند «و فی الخوف نظر» لذاست که من احتمال به ذهنم آمد که صاحب جواهر هم از دیگری گفته بودند بعد خودشان مراجعه کردند دیدند تصریح نیست. صاحب جواهر از کجا نقل کردند؟ اگر این جوری بوده آن آقا گفته «به صرح فی الدروس» چه بسا درست گفته این نظر را دیده بوده صرّح هم درست بوده می خواهم صرّح را درست کنم؛
منظور از صرّح یعنی چه؟ نه یعنی صرّح به سقوط، یعنی صرّح به صلاة خوف در مانحن فیه؛ «و به صرّح فی الدروس» یعنی مساله صلاة خوف و قصرش به تبعیت را تصریحا گفته دیگر اسم نبردند صرّح تصریح به معنای نام بردن از صلاة خوف نه نام بردن سقوط نوافل در قصر؛ این احتمال هست که آن کسی که صاحب جواهر از او گفتند منظورش این بوده یعنی اصلا ایشان مطرح کرده و دیگران مطرح نکردند و لذا بعد گفتند که تصریح به سقوط، چون خودشان سقوط گفته بودند، گفتند «نظر فیه و لم یصرح بالسقوط». پس این هم که فرمودند «و عن الدروس التصریح به»، یعنی اصل مطرح کردن فی صلاة الخوف، نه این که در خصوص حکمش است ولو این که در حکمش نظر است. این هم یک احتمال است.
شاگرد: این طوری که می فرمایید ظاهرا منبع ایشان جواهر بوده به خاطر این که دقیقا…
استاد: معلوم نیست! حاج آقا[7] صلاةِ حاج آقا رضا، مناهل سید، این ها را همه را نگاه می کردند شاهدش هم ببینید الان صفحه 11 همین دوصفحه بعد سطر دو می فرمایند «فما افاده فی مصباح» یعنی باز در همین بحث بعدی، یک کلامی ناظر به رد فرمایش حاج آقا رضا دارند؛ منظور این که معلوم نیست چون این ها را سر می زدند.
شاگرد: به این قرینه گفتم که چون دقیقا ایشان اول غنیه را می گوید بعد این را می گوید.
استاد: خب این عبارات جواهر هم تکرار می شود چه بسا همین می بینید در حدائق هم هست در ریاض هم هست در خیلی جاهای جواهر هست، عین کشف اللثام است. بله صاحب جواهر به کشف اللثام خیلی به ایشان عقیده داشتند می گویند که گفته بودند که اگر در عجم کاشف اللثام نبود من می گفتم اصلا فقه در اعاجم راه پیدا نمی کرد حالا فقه الاعاجم هم حاج آقا ظاهرا یک جا در جواهر دارند که این فقه الاعاجم است.
برو به 0:29:09
شاگرد: این که نظر فرمودند با این که خودشان نسبت به اماکن تخییر قائل به عدم سقوط شدند، وجه نظر بودنش ممکن است دو تا موضوع باشند؟
استاد: بله یعنی ایشان ظاهرا اصلا موضوع سقوط نوافل را در سفر دیدند می گویند وقتی سفر در کار نیست اصلا نمی آید، نمی شود بگوییم که حاضر هستی، خائف بودی، نماز راشکسته خواندی، نافله را نخوان؛ چرا؟ چون مسافر همین جور می آید. یعنی به عبارت دیگر آن روایتی که می گفتند «کل صلاة مقصورة فنوافلها» خوانده نمیشود آن کلیه یعنی «کل صلاة مقصورة من السفر»، نه «کل صلاة مقصورة» به طور مطلق «ولو من الخوف.»
شاگرد: از بعضی روایات در می آید که به نوعی مثلا «لو صلحت»، اگر اشکال سندی نخواهیم بکنیم شاید بشود از آن فضای خوف را استفاده کرد. شرایط خوف معلوم است که دو رکعتش را انداخته اند، حالا شما می خواهید بروید جایش نافله بخوانید؟
استاد: اگر جوازا هم بیفتد لو صلحت می آید؟ مثلا همین جا اگر صلاة خوف بگوییم که امرش لزومی نباشد، مثل اماکن تخییر، قصر جایز باشد، آن استدلال می آِید؟ لو صلحت نمی آِید.
شاگرد: لزومی باشد به نحو لزوم؟
استاد: لزوم قصر ، بله!
شاگرد: لزوم قصر بشود، نوافل طبق این روایت ساقط می شود.
استاد: طبق روایت «لو صلحت»؟ «تمت الفریضة» یعنی وجوبا قصر شده؟ این مبنی بر آن چیزی است که مرحوم محقق در معارج داشتند ظاهرش ولو خیلی عجیب بود ولی این جا همه می آید؛ ایشان فرمودند که قیاس منصوص العلة هم باز فایده ندارد این جا فوقش منصوص العلة می شود یعنی در مورد سفر «لو صلحت النافلة فی السفر تمّت الفریضة فی السفر». ملازمه با این که «لم تصلح نافلة» در خوف «تمت الفریضة» ندارد. ممکن است در خوف طوری باشد که نماز را آن طوری بخواند اما نافله را در یک شرایطی بخواند بدون این که آن تاعب و این ها برایش باشد؛ آن حرف محقق این جا می آید اما خب مشهور که فرمایش ایشان نبود می گفتند قیاس منصوص العلة می تواند در غیر خودش توسعه داده بشود.
شاگرد: آن موارد احتیاط را چه کار کنیم؟ آن جاهایی که جمع بین تمام و قصر بخواند آن جا هم صلاة نافله می شود خواند؟
استاد: بله ممکن است بگوییم که چون سفر یا سفری که تقصیر لازمه اش باشد احراز نشده آن سقوط هم محرز نیست.
شاگرد: استصحاب هم …
استاد: استصحاب هم حکم قبلی می شود که تأکد خواندن نوافل بوده به همان نحوی که بود و لذا جایز هم است
الان برایش جایز است، حرام نیست چون دارد جمع می خواند؛ پس نماز تمام هم خوانده است حالا که خوانده، نافله اش هم مانعی نداشته باشد؛ چون منجز و محرز نشده موضوعی که مشهور می گویند که «تسقط نوافل فی السفر»؛ سفر محرز نشده، آن سقوط هم محرز نمی شود. خب این برای این جا!
حالا یک روایت داریم در فصل بعدی این روایت فقط یک سطرش آمده است؛ روایت مفصل است که قابل بحث و کار است که هم در مانحن فیه، هم در جاهای دیگر آمده؛ آن چیست؟
و من لوازم الارتباط بالحكم لا بالفعل، عدم السقوط عمّن دخل وقت الفريضة عليه و هو حاضر، و إن نوى القصر حين الخروج و عمل عليه، و يمكن استظهار ذلك من الموثّق عن الإمام الصادق عليه السلام
سُئلَ عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله ثم يخرج في السفر، فقال: يبدأ بالزّوال فيصلّيها، ثم يصلّي الاولىٰ بتقصير ركعتين. [8]
«و من لوازم الارتباط بالحکم لا بالفعل» بالحکم یعنی فعل که نماز را نخوانده بعدا هم که می خواهد برود قصر بخواند خلاف مفاد روایت است اما بالحکم یعنی به اصل شرعیتِ جواز تمام. «مِن لوازم» ارتباط به حکم که چون در وطن بوده، وقت شده، جایز بوده تمام بخواند ولی نخوانده است همین اندازه کافی است که می تواند نوافل را ولو در سفر بخواند.
«و من لوازم الارتباط بالحكم لا بالفعل» یعنی خود مکلف بخواند یا نخواند «عدم السقوط عمّن دخل وقت الفريضة عليه و هو حاضر» ظهر وقت فریضه بر او داخل شد حاضر بود، نه نافله خواند نه فریضه خواند حالا می رود مسافرت می خواهد نماز را شکسته بخواند، نافله می تواند بخواند یا نه؟ می گویند دلیل داریم می تواند بخواند. روایت خودش از آنهایی است که همین من مرور می کردم می دیدم چقدر اختلاف نظر در فهم این روایت هست؛ هر کدام از افراد، از فقهای بزرگ هر کدام یک جوری فهمیدند این روایت خیلی جالب است.
«و إن نوى القصر حين الخروج و عمل عليه» نیت قصر دارد، عمل بر قصر هم می کند «و يمكن استظهار ذلك من الموثّق» موثق بودنش هم به خاطر عمار ساباطی معروف شده است اما واسطه بین شیخ تا احمد بن فضال، احمد بن حسن بن علی بن فضال که در تهذیب آوردند، واسطه می خورد؛ آن واسطه معلوم نیست در مشیخه هم نیامده است؛ آن هم هم اشکال دارد حالا ملاحظه بکنید.
برو به 0:35:22
شاگرد: مطلبی که ما گفتیم مطلب حاج آقاست نه مضمون روایت؛ حرف حاج آقا این است که «عدم السقوط عمّن دخل وقت الفریضة علیه و هو حاضر و انما القصر …»
استاد: بله! خب عدم السقوط! عدم السقوط یعنی فقط وقتی در وطن است؟ یا ولو مسافرت هم می رود آن جا که می خواهد قصر را بخواند این از آن جاهایی است که مجاز است اول نافله را بخواند؟ یا عبارت حاج آقا هم آن را می گیرد؟ منظور حاج آقا هم همین است و لذا می گویند «بالحکم» و الا پس چرا بگویند «لا بالفعل»؟ بالحکم دارند می گویند دقیقا دارند همان مطلب را می گویند. بالفعل باشد که نوی القصر.
شاگرد: الان در وطنش است نافله را می خواهد بخواند، نافله را می خواند راه می افتد می رود به آن حد ترخص هم می رسد این جا فعلا دارد نمازش را قصر می خواند ولی نافله را خوانده؛ چرا؟ چون حکمش در آن جایی که بوده حکمش این بوده که می توانسته یعنی باید مثلا تمام بخواند
استاد: جواز داشته ! جواز تمام . همین که جواز تمام داشته اول زوال …
شاگرد: جواز یا وجوب؛ آن جا وجوب تمام داشته است.
استاد: روایت این نیست! حالا ببینید!
شاگرد: درست است اما ارتباطی که ایشان فرمودند لازمه اش این می شود.
استاد: حالا ببینیم می فرمایند که «من الموثق عن الإمام الصادق عليه السلام سُئلَ عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله ثم يخرج في السفر» بعد می رود؛ نه این که نافله را خوانده است. حضرت فرمودند: «يبدأ بالزّوال» در آن سفر «فيصلّيها، ثم يصلّي الاولى بتقصير ركعتين» ملاحظه می کنید؟ روایت این طوری است! حالا روایت مفصل است باید ان شاء الله فردا هم سندش و هم دلالتش را بیاوریم که اگر زنده بودیم ببینیم منظور از این روایت چیست؟ عده ای گفتند اصلا این برخلاف ضوابط است این را باید کنار بگذارند؛ هر کدام این اولی و این وقت را جورهای دیگری معنا کردند.
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
تگ: نوافل رواتب، اعتبار، اعتبار و ارتکاز، ارتکاز و استحسان، نافله کثیر السفر، نافله نماز خوف، نافله مسافر در وطن، کاشف اللثام، صاحب جواهر، فقه الاعاجم، معارج الاصول، منصوص العله، ابن ادریس و شیخ الطائفه، ضرب من الاعتبار، ارث مجوسی
تایپیست : مهدی ابوطالبی
پایان
تگ: اماکن تخییر، صلاة مسافر، نافله در سفر
[1] . السرائر ج ٣ ص٣٩۴.
[2] بهجة الفقيه، ص: 9
[3] . شاگرد: جای دیگر هم لا جناح آمده است؟
استاد: أن یطّوّف بهما راجع به سعی آمده است؛ أن یطوف به معنای سعی است نه به معنای طواف؛ سعی واجب است اما لا جناح آمده است.
شاگرد: در خود اصل چه؟
استاد: خود اصل تقصیر؟ خب اصل تقصیر برای ضربتم است؛ إن خفتم را دنبالش دارد.
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 50-51
[5] همان، پاورقی1
[6] الدروس الشرعية في فقه الإمامية، ج1، ص: 137
[7] مرحوم آیت الله العظمی بهجت
[8] بهجة الفقيه، ص: 9