1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢۴)- ارتباط قصر و تمام صلاه با سقوط یا...

درس فقه(٢۴)- ارتباط قصر و تمام صلاه با سقوط یا عدم سقوط نوافل

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=12419
  • |
  • بازدید : 52

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

ارتباط سقوط نوافل به تقصیر و تمامیت فریضه

ثمّ أنه يرتبط سقوط النوافل بسقوط أخيرتي الفرائض، و ثبوتها بثبوتها، فهل المرتبط به شرعيّة السقوط و التماميّة، أو التقصير خارجاً و الإتمام خارجاً؟ و علىٰ ‌الأوّل فهل هو التحتّم للسقوط، أو الثبوت؛ أو جواز الإسقاط فيسقط النافلة لجواز التقصير؛ أو الإثبات فيثبت النافلة لجواز الإتمام؛ أو يجوزان معاً لجواز الوجهين من التقصير و الإتمام في الأصل، و لازمه الرجحان الغير المتأكّد؟

و قد نسب في «المفتاح» إلىٰ «الذكرى»، و «مجمع البرهان»، و «المدارك» عدم السقوط في الأماكن الأربعة.

و عن «ابن نما» عن «ابن إدريس» عدم الفرق بين أن يتمّ الفريضة أوْ لٰا، و لا بين أن يصلّي الفريضة خارجاً عنها و النافلة فيها، أو يصلّيهما معاً فيها.

و يمكن أن يقال: إنّ مقتضىٰ الاعتبار، تبعيّة السقوط للسقوط في كيفيّة السقوط، و تبعيّة الثبوت للثبوت في كيفيّته؛ فإن كان سقوط أخيرتي الفريضة أو ثبوتهما على الحتم، فالسقوط و الثبوت في النافلة كذلك؛ و إن كان على التخيير فكذلك النافلة؛ لكن التخيير في الفريضة بين القصر و الإتمام، يعني وظيفتي التاعب و المستريح و في النافلة بين وظيفتهما، و لازمه الفرق بين وظيفتهما، كأنّه يخيّر بين عمل التاعب بالترك و المستريح بالفعل؛ و نتيجته عدم تأكّد استحباب النافلة في حقه كتأكّد المستريح، و عدم سقوطها عنه كالسقوط عن التاعب بسفره، و لم ينقل الاستثناء للسقوط عمّن تقدّم حتى من يقول بالتخيير في الأماكن الأربعة.[1]

قرار شد که برگردیم متن و عبارت را بخوانیم «و يمكن أن يقال: إنّ مقتضى الاعتبار، تبعيّة السقوط للسقوط في كيفيّة السقوط، و تبعيّة الثبوت للثبوت في كيفيّته» بحث سر این بود که «فهل المرتبط به بشرعیة السقوط و التمامیة أو التقصیر خارجا و الاتمام خارجا»  این محور بحث بود که نتیجه اش هم گفتند. خارجا و اتمام خارجا روشن است که هر گاه کسی در روز نماز را تمام خوانده نوافلش هم می تواند بخواند. هر گاه خودش شخصا نماز را شکسته خوانده نوافل هم نباید بخواند؛ نبایدی که بحثش شد؛ این دومی بود.

فروض ثبوتی ارتباط

«و علی الاول» آن جایی که ثبوت نافله «بثبوت رکعتیه الاخیرة» و سقوط نافله به سقوط دو رکعت نماز فریضه است. اتمام و قصر خارجی نباشد «المرتبط به شرعیة السقوط و التمام» که «علی الاول» که شرعیت بود یعنی حکم، دائر مدار خود حکم شرعی بود نه کار مکلف. در خارج فرمودند «و علی الاول» سه جورش کردند:

یکی این که اگر قصر جایز شد، دیگر نافله رفت اگر قصر جایز شد، دیگر نافله نمی شود بخوانید.

یکی دیگر آن طرفش بود که اگر تمام جایز بود می تواند بخواند؛ این که تمام جایز باشد برای جواز نافله کافی است حالا می خواهد بخواند یا می خواهد نخواند.

یکی دیگر هم این بود که «أو یجوزان معا» یعنی بنابر جواز تمام و جواز قصر یا «جواز الوجهین من التقصیرو الاتمام فی العصر» که «یجوزان معا» یعنی «تحتم للسقوط أو الثبوت» که اولی بود «أو جواز الاسقاط أو جواز الاثبات» سه صورت «أو یجوزان معا» یعنی هم اسقاط و هم اثبات؛ هم اثبات جایز است هم اسقاط جایز است «یجوزان معا لجواز الوجهین» چون نماز را دو جور می تواند بخواند هم تمام و هم قصر می تواند بخواند که آن جا توضیحش را عرض کردم «لازمه الرجحان غیر المتأکد» یعنی راجح هست وقتی که یا تمام یا قصر جایز است  وقتی هر کدام جایز شد -لازمه اش طرفینی است- این هیچ کدام تحتم ندارد خب معنایش چیست؟ معنایش این است که نافله رجحان غیر متأکد دارد. چرا؟ به خاطر این که خب تحتم سقوط که یک فرض است، فرض گرفتیم نیست؛ «مرتبط به» «تحتم السقوط أو الثبوت» است. هر کجا حتمی است آن ساقط است هر کجا حتمی نیست ساقط نیست؛ جواز اسقاط آمد، حتما سقوط نافله هست و حتمی هست؛ تحتم برای مرتبط به نیست اما تحتم برای مرتبط هست. همچنین در دومی «أو الاثبات» یعنی تحتم ثبوت برای جواز اثبات؛ این ها فروضی بود که فرمودند. حالا «یمکن أن یقال» می خواهند یک توضیحی برای آن بدهند نقل اقوال هم کردند توضیحی برای آن فروض است که چه بگوییم.

شاگرد: پس آن عدم تحتم سقوط چه شد؟ روشن نشد.

استاد:  فقط برای یجوزان است فقط.

یعنی بگوییم که وقتی که اتمام جایز است یا قصر جایز است در این صورت «مرتبط به» وقتی هر دوش بود و جواز بر یکی اش آمد  «یجوزان» هر دوش هم برای نافله جایز است یعنی اتمام جایز است پس نافله خواندن جایز است؛ و قصر جایز است یعنی نافله نخواندن یعنی سقوط.

 

برو به 0:05:22

سوال این است که یجوزان یعنی چه؟ یعنی هم سقوط، هم عدم سقوط جایز است؟ این که معقول نیست! می گویند بله! به عنوان سقوط معقول نیست وقتی می گوییم هم سقوط و هم ثبوت جایز است یعنی پس ثابت است اما آن تأکد را ندارد! و لذا می فرمایند «و لازمه» یعنی لازم «یجوزان معا» که هم سقوط و هم ثبوت جایز است و حال آن که معقول نیست. منظور از سقوط یعنی چه؟ یعنی عدم التأکد. منظور از ثبوت یعنی چه؟ یعنی اصل الرجحان؛ پس ثبوتش اصل الرجحان می شود و سقوطش عدم تأکد می شود؛ مجموع این رجحان می شود یجوز، یعنی هم یجوز نافلة خواندن هم نخواندن.

شاگرد : فرمودید «فهل هو التحتم»، مرجع «هو» چه می شود؟

استاد : مرتبط به! در «فهل هو علی الاول» هو یعنی مرتبط به. «تحتم السقوط»؟ چون اول فرمودند «فهل المرتبط به شرعیة السقوط» یعنی حکم «أو التقصیر خارجا و علی الاول فهل هو» یعنی آن مرتبط به «التحتم للسقوط»؟ یعنی اگر ثبوت حتمی است حتما نافله ساقط است اگر سقوط اخیرتین حتمی است، حتما نافله ساقط است؛ تحتم یعنی این.

نظر آقای بهجت

[2]خب حالا «یمکن أن یقال» نظر خودشان است به عنوان «مقتضی الاعتبار» در این که در مواضع تخییر چه حرف بزنیم؛ «تبعيّة السقوط» یعنی سقوط نافله، «للسقوط» یعنی سقوط اخیرتین در نماز فریضه؛ سقوط نافله، تابع سقوط اخیرتین «في كيفيّة السقوط» است، باید ببینیم اخیرتین در فریضه چطور ساقط است همان طوری که او ساقط است نافله هم همان جور ساقط است؛ «و تبعيّة الثبوت» یعنی ثبوت نافله «للثبوت» یعنی ثبوت اخیرتین «في كيفيّته» ببینیم اخیرتین چطور ثابت است این هم همین طور ثابت است.

با مصداقی که خودشان بیان می فرمایند می فهمیدیم که اعتبار چه هست؟ اعتبار یعنی ما یک دلیلی داریم وقتی می خواهیم لازم گیری بکنیم به مقتضای حکم عقلی کیفیت هم می آید. شما می گویید دیگر تابع است، تبعیت عقل چه می گوید؟ اگر می گوید یک چیزی تابع دیگری است تبعیت همان متبوع را به طور مطلق، تابع است؛ اگر تبعیت یک قید داشت آن قید را بیان می کردند پس وقتی می گویند سقوط یا ثبوت تابع اوست یعنی هر جور متبوع ما هست، این اعتبار شد؛ این اعتبار یعنی چه؟ یعنی مقتضای حکم عقلی؛ وقتی عقل می گوید یک چیزی تابع دیگری است، تابع آن هست مگر این که قید اضافی بیاورند و الا اگر قیدی نیاورند تابع آن است یعنی همان طوری که متبو ع است تابع هم هست. [3]

شاگرد: موارد مشابه را به جای این که بگوییم این جا حکم عقل است، اگر بگوییم این جا مقتضای اطلاق لفظی هست که فرمودید اگر این تبعیت قیدی داشت باید بیان می شد مآل آن، به همان نیست که بگوییم یعنی «اطلاق التبعیة یقتضی»

استاد: معمولا اطلاق در این موارد اطلاق لفظی منظور است، که در نص، یک تابعٌ داشته باشیم و حال آن که چنین چیزی نداشتیم یعنی عباراتی بود که از آن عنوان تبیعة استنباط می شد، اصطیاد می شد. حالا در جواهر هم روایاتی که در باب بود، هیچ کدام این طوری کلمه تبعیت را نداشتند؛ خب وقتی نبود لذا این عنوان تبعیت اصطیاد یک فقیه برای این  موضوع می شود، لذا نمی شود بگویند این مطلق است؛ اطلاق نص، نمی شود مگر یک طور دیگر اطلاقی بگذاریم اطلاق ذاتی یا مقامی بگوییم.

شاگرد: این جا فقط صراحت داشت.

استاد: بله! چند تا دیگر هم روایت بود حالا الان همه عبارت در ذهنم حاضر نیست خلاصه  معلوم می شود که خود تبعیت به عنوان یک لفظِ نص که به اطلاقش تمسک بکنند نبوده است؛ شاهدش هم این است که در مواضع تخییر در مانحن فیه صاحب جواهر اسمی از نص نبردند، صاحب جواهر در مانحن فیه تمام اقوال علما را گفتند و مثل ایشان همان اعتباری را گفتند؛ جواهر جلد7 صفحه 50 می فرمایند:

 

برو به 0:11:00

ثم ان ظاهر المصنف كغيره سقوط النوافل المزبورة حتى في الأماكن الأربعة، و فيه نظر إذا اختار المكلف إيقاع فرائضه على وجه التمام الذي هو مستلزم لصلاحية الإتيان بالنافلة، بل لعل من التمام صحة فعلها، و لذا صرح بعضهم كالشهيد و غيره بعدم السقوط حينئذ، بل عن الشيخ نجيب الدين بن نما عن شيخه ابن إدريس أنه لا فرق بين أن يتم الفريضة أولا، و لا بين أن يصلي الفريضة خارجا عنها و النافلة فيها أو يصليهما معا فيها، و لعله لما أشرنا إليه من تبعيتها لصلاحية الإتمام في الفريضة لا لوقوعه منه، كما يومي اليه خبر الحناط  المتقدم، فما في المدارك و غيره- من أنه مشكل إذا صلى الفريضة خارجا عنها خصوصا مع تأخر النافلة أو مع تقدمها إذا كان من نيته صلاة الفريضة خارجا عنها- قد يدفع بما عرفت، فتأمل.[4]

«ثم ان ظاهر المصنف كغيره سقوط النوافل المزبورة حتى في الأماكن الأربعة» در اماکن اربعه هم ساقط می شود  «و فيه نظر» آن ها گفتند تمام شد، ساقط شد، همان که رفت دیگر تمام است؛ یعنی ظاهر کلام صاحب شرایع در مانحن فیه کدام می شود؟ یعنی اگر قصر جایز شد دیگر نافله رفت. آن اولی را ببینید «أو جواز الاسقاط فیسقط النافلة» که عبارت «و علی الاول فهل التحتم للسقوط أو الثبوت أو جواز الاسقاط» محقق این را انتخاب کردند جواز اسقاط که شد در مواضع تخییر چطوری است؟ اخیرتین اسقاطش جایز است «فیسقط النافله» تمام شد همین که قصر جایز شد، دیگر نافله در کار نیست؛ بخواهید تمام بخوانید یا نخوانید «فیسقط النافلة لجواز التقصیر». «أو الاثبات» نظر دیگری بود که برای دیگران بود.

ایشان فرمودند ظاهر مصنف این است «و فیه نظر» خب اسمی از روایت نبردند و حال آن که ما جلوتر عبارتش را خواندیم، در این جا نیست، در آخر همین کتاب الصلاة وسائل در باب صلاة مسافر باب بیست و ششم ابواب صلاة المسافر چند تا روایت بود.

26 بَابُ اسْتِحْبَابِ تَطَوُّعِ الْمُسَافِرِ وَ غَيْرِهِ فِي الْأَمَاكِنِ الْأَرْبَعَةِ وَ فِي سَائِرِ الْمَشَاهِدِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ كَثْرَةِ الصَّلَاةِ بِهَا وَ إِنْ قَصَرَ فِي الْفَرِيضَةِ‌

11377- 1- جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ فِي الْمَزَارِ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع عَنْ زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- فَقَالَ مَا أُحِبُّ لَكَ تَرْكَهُ- قُلْتُ وَ مَا تَرَى فِي الصَّلَاةِ عِنْدَهُ وَ أَنَا مُقَصِّرٌ- قَالَ صَلِّ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مَا شِئْتَ تَطَوُّعاً- وَ فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ ص مَا شِئْتَ تَطَوُّعاً- وَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَإِنِّي أُحِبُّ ذَلِكَ- قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ بِالنَّهَارِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- وَ مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص وَ الْحَرَمَيْنِ تَطَوُّعاً- وَ نَحْنُ نَقْصُرُ فَقَالَ نَعَمْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ .

11378- 2-  وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْمُوسَوِيِّ عَنِ ابْنِ نَهِيكٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّطَوُّعِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- وَ بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ وَ أَنَا مُقَصِّرٌ- فَقَالَ تَطَوَّعْ عِنْدَهُ وَ أَنْتَ مُقَصِّرٌ مَا شِئْتَ- وَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ وَ فِي مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص فَإِنَّهُ خَيْرٌ.

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع مِثْلَهُ  وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ مِثْلَهُ.

11379- 3-  وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكِسَائِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ فِي الْحَائِرِ- قَالَ لَيْسَ الصَّلَاةُ إِلَّا الْفَرْضَ بِالتَّقْصِيرِ- وَ لَا تُصَلِّ النَّوَافِلَ.

أَقُولُ: هَذَا مَخْصُوصٌ بِنَوَافِلِ الظُّهْرَيْنِ لِمَنِ اخْتَارَ الْقَصْرَ.

11380- 4-  وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّطَوُّعِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- وَ مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص وَ الْحَرَمَيْنِ- وَ التَّطَوُّعِ فِيهِنَّ بِالصَّلَاةِ- وَ نَحْنُ مُقَصِّرُونَ- قَالَ نَعَمْ تَطَوَّعْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ هُوَ خَيْرٌ.

11381- 5- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع أَتَنَفَّلُ فِي الْحَرَمَيْنِ وَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع وَ أَنَا أَقْصُرُ- قَالَ نَعَمْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ.[5]

«وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ بِالنَّهَارِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- وَ مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص وَ الْحَرَمَيْنِ تَطَوُّعاً- وَ نَحْنُ نَقْصُرُ فَقَالَ نَعَمْ مَا قَدَرْتَ عَلَيه» این نصی بود دالّ بر این که با این که تقصیر هم می خوانی باز نافله را بخوان.

روایت بعدی چه بود؟

«سَأَلْتُهُ عَنِ التَّطَوُّعِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- وَ بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ وَ أَنَا مُقَصِّرٌ- فَقَالَ تَطَوَّعْ عِنْدَهُ وَ أَنْتَ مُقَصِّرٌ مَا شِئْتَ- وَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ وَ فِي مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص فَإِنَّهُ خَيْرٌ.»

این هم برای این جا.

«سَأَلْتُهُ عَنِ التَّطَوُّعِ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع- وَ مَشَاهِدِ النَّبِيِّ ص وَ الْحَرَمَيْنِ- وَ التَّطَوُّعِ فِيهِنَّ بِالصَّلَاةِ- وَ نَحْنُ مُقَصِّرُونَ- قَالَ نَعَمْ تَطَوَّعْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ هُوَ خَيْرٌ.»

«أَتَنَفَّلُ فِي الْحَرَمَيْنِ وَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع وَ أَنَا أَقْصُرُ- قَالَ نَعَمْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ.»

این ها یک بابی است که روایتی خصوص اماکن تخییر بود و نمی دانم چطور شده در این جا با این که جایش بوده مرحوم صاحب جواهر اشاره ای نکردند ولی خب صاحب وسائل هم این جا در اماکن تخییر نیاوردند بلکه در باب صلاة مسافر آوردند؛خلاصه در این جا داریم، با این که موطن تخییر است.

ولذا آن چیزی که حاج آقا از ذکری و مجمع البرهان  نقل کردند چنین روایات هم در باب دارد که در آن جا فرموده بودند که «و قد نصب فی المفتاح الی الذکری،  مجمع البرهان و المدارک عدم السقوط فی الامکان الاربعة.  و  عن بن نما عن ابن إدريس عدم الفرق بين أن يتم الفريضة أو لا» که صریح این روایات بود که «و نحن نقصر» ما اصلا تقصیر می خوانیم حضرت فرمودند برو بخوان «و لا» که برای این دیگر نصی پیدا نکردیم. چه بسا نصوصی هم بیش از این نزد ابن ادریس بوده است «و لا بين أن يصلي الفريضة خارجا عنها» اماکن  «و النافلة فيها أو يصليهما معا فيها» حتی جالب است این جا که موطن تخییر است نافله را می خواند بعد بیرون که می رود که مسافر است نماز را شکسته می خواند اما چون در اماکن تخییر نافله اش را خوانده، خوانده است و مانعی ندارد.

«يمكن أن يقال: إنّ مقتضى الاعتبار، تبعيّة السقوط للسقوط في كيفيّة السقوط، و تبعيّة الثبوت للثبوت في كيفيّته فإن كان…» حالا توضیح تفصیلی می فرمایند.

شاگرد: فرمودید تبعیت با حکم عقل چیز می شود

استاد: کیفیتش به آن ها گفتم تبعیت را عرض نکردم

شاگرد: خود تبعیت را فرمودید اصطیاد کرده بحث …

استاد: بله  گفتم، چون یادم نبود!

شاگرد: آن وقت حالا اگر گفته بشود که پس این کأنّه یک چیز شبیه  چیزهای لبی که ما نمی توانیم به اطلاق اخذ بکنیم این تبعیت را ما خودمان اصطیاد کردیم حالا خودمان که نمی توانیم بگوییم این چون قیدی ندارد پس به شکل مطلق هست به عبارت دیگر چه بسا اصطیادمان، اصطیاد تامی نبوده، یعنی این اندازه فهمیدیم که تبعیتی هست.

شاگرد 2: استشمامی هم آن جا بود البته فقط استشمام کردیم

شاگرد : حالا این که عقل بخواهد حکم بکند به این که تابع در همه چیز دنبال متبوع هست مگر این که قیدش مطرح بشود خود این اصل تبعیت به این راحتی که احراز نکردیم.

استاد: فقط یک عبارت بود که الان همه روایات و بحث های قبلی مان را من مرور کردم بله همه عبارات دلالت بر تبعیت بحث ما ندارد فقط یکی بود؛

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ فِي حَدِيثِ الْعِلَلِ الَّتِي سَمِعَهَا مِنَ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّ الصَّلَاةَ إِنَّمَا قُصِّرَتْ فِي السَّفَرِ- لِأَنَّ الصَّلَاةَ الْمَفْرُوضَةَ أَوَّلًا إِنَّمَا هِيَ عَشْرُ رَكَعَاتٍ- وَ السَّبْعُ إِنَّمَا زِيدَتْ فِيهَا بَعْدُ- فَخَفَّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْعَبْدِ تِلْكَ الزِّيَادَةَ- لِمَوْضِعِ سَفَرِهِ وَ تَعَبِهِ وَ نَصَبِهِ وَ اشْتِغَالِهِ بِأَمْرِ نَفْسِهِ- وَ ظَعْنِهِ وَ إِقَامَتِهِ لِئَلَّا يَشْتَغِلَ عَمَّا لَا بُدَّ لَهُ  مِنْ مَعِيشَتِهِ- رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَعَطُّفاً عَلَيْهِ- إِلَّا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَإِنَّهَا لَمْ تُقَصَّرْ- لِأَنَّهَا صَلَاةٌ مُقَصَّرَةٌ فِي الْأَصْلِ- قَالَ وَ إِنَّمَا تَرَكَ تَطَوُّعَ النَّهَارِ- وَ لَمْ يَتْرُكْ تَطَوُّعَ اللَّيْلِ- لِأَنَّ كُلَّ صَلَاةٍ لَا يُقَصَّرُ فِيهَا- (لَا يُقَصَّرُ فِيمَا بَعْدَهَا مِنَ التَّطَوُّعِ) – وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمَغْرِبَ لَا تَقْصِيرَ فِيهَا- فَلَا تَقْصِيرَ فِيمَا بَعْدَهَا مِنَ التَّطَوُّعِ-  وَ كَذَلِكَ الْغَدَاةُ لَا تَقْصِيرَ فِيهَا- فَلَا تَقْصِيرَ فِيمَا قَبْلَهَا مِنَ التَّطَوُّعِ الْحَدِيثَ.[6]

 

«و انما ترک تطوع النهار و لم یترک تطوع اللیل لأنّ کل صلاة لا یقصر فیها فلا یقصر فیما بعدها من التتبع» از مفهومش استفاده می شود که «کل صلاة  یقصر فیها فیقصر فی تطوعه» یعنی «یسقط فی تطوعه» آیا این تبعیت از آن به خوبی استفاده می­شود یا نه؟ «و کذلک الغداة لا تقصیر فیها فلا تقصیر فیما قبلها من التطوع» چون خودش تقصیر ندارد تتبعش هم سقوط در آن نیست تقصیر در آن نیست. خب معلوم شد وقتی که تقصیر در فریضه آمد، تقصیر در نافله هم می آید این تبعیت است. «کل صلاة…» از مفهومش این در می آید باز هم عنوان تابعٌ که ما نداریم که بگوییم اطلاق دارد، تبعیت یعنی تابع مطلق است همین مضمون این است که نمازی که تقصیر در آن نیست نافله دارد؛ پس مفهومش این است نمازی که تقصیر در آن هست نافله ندارد حالا یعنی تابع اوست؟ تبعیت در سقوط و ثبوت دارد، این عنوان تابعٌ در نص نیست از این کلیت و نظائر آن ها که قبلش «إنّ الصلاة فی السفر رکعتان لیس قبلهما و لا بعدهما شیء»[7] بود، این جور تعبیراتی باز قبلش هم بود که این ها همه را مرور کردم. خب! این جور مضامین سبب شده که ایشان فرمودند که «یمکن أن یقال إنّ مقتضی الاعتبار» یعنی ما نصی که استظهار از آن بکنیم نداریم آن وقت تبعیت سقوط نافله «لسقوط أخیرتین فی کیفیة الثبوت». یعنی همان طوری که اخیرتین ساقط است آن هم همان طور ساقط است؛ چطوری؟ خب حالا توضیح نسبتا تفصیلی هم می دهند.

عبارت را هم بخوانیم

 

برو به 0:19:25

فإن كان سقوط أخيرتي الفريضة أو ثبوتهما على الحتم، فالسقوط و الثبوت في النافلة كذلك؛ و إن كان على التخيير فكذلك النافلة؛ لكن التخيير في الفريضة بين القصر و الإتمام، يعني وظيفتي التاعب و المستريح و في النافلة بين وظيفتهما، و لازمه الفرق بين وظيفتهما، كأنّه يخيّر بين عمل التاعب بالترك و المستريح بالفعل؛ و نتيجته عدم تأكّد استحباب النافلة في حقه كتأكّد المستريح، و عدم سقوطها عنه كالسقوط عن التاعب بسفره، و لم ينقل الاستثناء للسقوط عمّن تقدّم حتى من يقول بالتخيير في الأماكن الأربعة.[8]

 معنای تخییر در نافله

«فإن کان سقوط أخيرتي الفريضة أو ثبوتهما على الحتم» اگر حتما باید نخوانید یا حتما باید بخوانید «فالسقوط و الثبوت في النافلة كذلك» ساقط است حتما ، ثابت است حتما. البته حتمیتش را نه به صورت ندب «و إن كان على التخيير» یعنی ثبوت تخییری است سقوط هم تخییری است «فكذلك النافلة» نافله هم ثبوت و سقوطش تخییری است.

خب سوالی که این جا هست این است که اخیرتین تخییر به این است که یا قصر بخوانی یا تمام، خب وقتی سقوط اخیرتین مخیر هستم یعنی برای نافله اش به چیزی مخیر هستم؟

آن جا مخیر بین قصر و اتمام هستم و این جا مخیر بین ترک و فعل هستم؛ قصر و اتمام وقتی در این می آید لازمه اش ترک و فعل می شود لذا می فرمایند «لكن التخيير في الفريضة بين القصر و الإتمام، يعني وظيفتي التاعب و المستريح» که اشاره به نص است که این جا حضرت فرمودند:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ فِي حَدِيثِ الْعِلَلِ الَّتِي سَمِعَهَا مِنَ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّ الصَّلَاةَ إِنَّمَا قُصِّرَتْ فِي السَّفَرِ- لِأَنَّ الصَّلَاةَ الْمَفْرُوضَةَ أَوَّلًا إِنَّمَا هِيَ عَشْرُ رَكَعَاتٍ- وَ السَّبْعُ إِنَّمَا زِيدَتْ فِيهَا بَعْدُ- فَخَفَّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْعَبْدِ تِلْكَ الزِّيَادَةَ- لِمَوْضِعِ سَفَرِهِ وَ تَعَبِهِ وَ نَصَبِهِ وَ اشْتِغَالِهِ بِأَمْرِ نَفْسِهِ- وَ ظَعْنِهِ وَ إِقَامَتِهِ لِئَلَّا يَشْتَغِلَ عَمَّا لَا بُدَّ لَهُ  مِنْ مَعِيشَتِهِ- رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَعَطُّفاً عَلَيْهِ- إِلَّا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَإِنَّهَا لَمْ تُقَصَّرْ- لِأَنَّهَا صَلَاةٌ مُقَصَّرَةٌ فِي الْأَصْلِ- قَالَ وَ إِنَّمَا تَرَكَ تَطَوُّعَ النَّهَارِ- وَ لَمْ يَتْرُكْ تَطَوُّعَ اللَّيْلِ- لِأَنَّ كُلَّ صَلَاةٍ لَا يُقَصَّرُ فِيهَا- (لَا يُقَصَّرُ فِيمَا بَعْدَهَا مِنَ التَّطَوُّعِ) – وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمَغْرِبَ لَا تَقْصِيرَ فِيهَا- فَلَا تَقْصِيرَ فِيمَا بَعْدَهَا مِنَ التَّطَوُّعِ- وَ كَذَلِكَ الْغَدَاةُ لَا تَقْصِيرَ فِيهَا- فَلَا تَقْصِيرَ فِيمَا قَبْلَهَا مِنَ التَّطَوُّعِ الْحَدِيثَ.[9]

 

«إِنَّمَا قُصِرَتِ الصَّلَاةُ فِي السَّفَرِ- لِأَنَّ الصَّلَاةَ الْمَفْرُوضَةَ أَوَّلًا إِنَّمَا هِيَ عَشْرُ رَكَعَاتٍ- وَ السَّبْعُ إِنَّمَا زِيدَتْ فِيهَا بَعْدُ- فَخَفَّفَ اللَّهُ عَنْهُ تِلْكَ الزِّيَادَةَ- لِمَوْضِعِ سَفَرِهِ وَ تَعَبِهِ وَ نَصَبِهِ- وَ اشْتِغَالِهِ بِأَمْرِ نَفْسِهِ وَ ظَعْنِهِ وَ إِقَامَتِهِ- لِئَلَّا يَشْتَغِلَ عَمَّا لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ مِنْ مَعِيشَتِهِ- رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَعَطُّفاً عَلَيْهِ» پس این «التاعب» که «تعبه و نصبه» می شود که مقابلش «مستریح» است که سختی ندارد، مسافر نیست، در حضر است، سختی ندارد دو رکعت را اخیرتین را می خواند.

«لکنّ التخییر فی الفریضة بین القصر و الاتمام» یعنی وظیفه کسی که تاعب،‌قصر ایت  و مستریح که آسانش است تمام می شود؛ خب! یعنی این دو تا «و أما فی النافلة» تخییر به چه معنا می شود؟ بین اصل فعل و ترک است  «و في النافلة بين وظيفتهما» یعنی وظیفه تاعب و مستریح در نافله بگوییم چیست؟ تاعب من اصله ترک می کند، مستریح نافله را می خواند؛ «بین وظیفتهما،  و لازمه الفرق بين وظيفتهما» یعنی وظیفه چه؟ وظیفه فریضه و نافله؛ بله «وظیفتهما» دوم با «وظیفتهما» اول فرق می کند؛ می فرمایند «و فی النافلة بین وظیفتهما» یعنی تخییر بین این دو وظیفه هست «و لازمه الفرق بین وظیفتهما» یعنی وظیفه نافله و فریضه؛ چرا؟ چون فریضه تخییرش، یعنی تخییر بین قصر و اتمام. اما تخییر در همان نافله یعنی ترک و فعل. «وظیفتهما» یعنی فرض و نفل  «كأنّه یخیر بين عمل التاعب بالترك» یعنی ترک نافله «و المستريح بالفعل» یعنی فعل نافله  به خلاف آن جا که بین فعل و ترک نبود بین قصر و اتمام بود البته آن جا هم باز بین فعل اخیرتین و ترک اخیرتین بود لذا گفتند در کیفیت.[10]

تاعب و مستریح مبدأ اختیار است پس آن جا بین تاعب و مستریح یعنی بین قصر و اتمام مختار است؛ این جا هم بین وظیفه تاعب و مستریح مختار است یعنی فعل نافله و ترکش. در هر دو جا  اختیار است هر جوری خودش می خواهد آن جا تاعب را اختیار کند این جا مستریح را اختیار کند، فرقی نمی کند.

حالا نتیجه اش هم می فرمایند  نمی گویند اگر خودش خواند، می گویند «نتیجه عدم تأكّد استحباب النافلة في حقه كتأكّد المستريح» یعنی در مواضع تخییر مستریح آن کسی است که در وطن است و نافله نهاریه برای او خیلی موکد است این جا چون تخییر بین دو تا وظیفه تاعب و مستریح شد یعنی تحتم وظیفه مستریح برای نافله او نیست پس یعنی آن فضیلت نافله قبل پایین می آید، تأکدش پایین می آید می فرمایند «نتیجه عدم تأکد استحباب نافلة» در حق کسی که بین وظیفه تاعب و مستریح مختار است «کتأکد المستریح» یعنی حاضرِ در وطن که نافله در حقش ثابت بود «و عدم سقوطها عنه كالسقوط عن التاعب بسفره» آن کسی که حتما باید قصر بخواند که نافله اش هم حتما ساقط بود؛ او که مختار بین وظیفه تاعب و مستریح است، مثل آن سقوطی که بر حق او ثابت است برای او ثابت نیست.

 

برو به 0:26:33

حالا اگر بگوییم سقوط عزیمتی است یعنی برایش عزیمت نیست اگر هم احتمال داده شد که قبلا بحثش شد که سقوط عزیمتی نباشد خب یعنی برای کسی که تحتماً نماز را قصر می خواند ثواب خیلی کمتر است یا کراهت است به آن نحوی که بیان شد. عرض کردم ظاهرش کراهت است همانی که محقق و علامه فرمودند «کراهیة التنفل»

خب برای او، این نیست یعنی واقعا در حق او دیگر کراهت برطرف می شود

بلکه با ادله خاصه که این جا ذکر از آن نشده که الان در کتاب صلاة مسافر خواندم که حضرت فرمودند بخوان «نعم ما قدرتَ» هر چی می خواهی بخوانی خوب است؛

دو احتمال در عبارت «و لم ینقل الاستثناء للسقوط»

«و لم ينقل» حالا این جا یک عبارتی دارند که باید روی آن تأمل کنیم «و لم ینقل الاستثناء للسقوط عمّن تقدّم حتى من يقول بالتخيير في الأماكن الأربعة.»

«الاستثناء للسقوط» باید چه طور معنا بشود؟ از چه کسانی؟ من تقدم چه کسانی بودند؟ «و لم ینقل الاستثناء للسقوط» یعنی وقتی نافله ساقط شده استثنایی از آن صورت نگرفته؟ یا «ولم ینقل الاستنثاء» برای سقوطی که هست در مواضعی که آن بزرگوارها فرمودند؟

«عمّن تقدّم» یعنی ابن ادریس و ذکری و مجمع البرهان یا عمّن تقدم یعنی آن کسانی که گفته بودند که «النوافل یسقط بالنهار»؟

شاگرد : ظاهرش یعنی؛ آن هایی که گفتند ساقط است حالا غیر از این چند نفری که این جا نام بردند.

استاد : بله من هم قبول دارم ظاهرش این است که «و لم ینقل الاستثناء للسقوط» یعنی سقوط نوافل نهاریه استثناء از آن نقل شده است که بگویند «تسقط نوافل النهار للمسافر الا فی اماکن التخییر» لم ینقل این اطلاق؛ یعنی همان عبارتی که از صاحب جواهر خواندم که فرمودند «ثمّ إنّ ظاهر المصنف کغیره سقوط النوافل المزبورة حتی فی الاماکن الاربعة» یعنی «لم ینقل الاستثناء»؛ حاج آقا هم اشاره می کنند به همین حرف صاحب جواهر «و لم ینقل الاستثناء للسقوط عمّن تقدم حتی من یقول بالتخییر باماکن الاربعة» مثل مثلا محقق اول.

خب احتمال دیگر در عبارت چیست؟ «الاستثناء للسقوط» چطور معنا کنیم؟ یک احتمال دیگر هم در عبارت هست.

شاگرد: آن هایی که گفتند در اماکن تخییر ساقط نیست یک مواردی را استثناء کنند.

شاگرد 2: حتی من یقول بالتخییر

استاد: یعنی آن موردی که ساقط شده، تخییر را در اماکن اربعه استثناء نکردند، این طوری است.

شاگرد: این که همان معنای اول شد.

استاد: این که «لم ینقل استنثاء» آن جایی که ساقط هست برای آن معنای اولی استثنایی نقل نشده است. یکی دیگر آن جایی که اماکن تخییر هست وقتی مخیر شدی ساقط است به معنای رفع تأکد اتیان.

«فلم ینقل الاستثناء للسقوط» نه استثنای للسقوط که آن طور باشد که آن وقت برگشتش به حرف مثل ابن ادریس می شود یعنی آن ها چه گفته بودند؟ گفته بودند در اماکن اربعه ثابت است؛ آن ها استثناء نکردند که در اماکن اربعه ثابت است مگر آن جایی که مثلا خودت خارجا تمام بخوانی یا قصر بخوانی؛ از آن ها نقل استثناء نشده است که یک موردی را بگویند ثابت نیست، این هم هست. مثلا ببینید آن بزرگوارها چه فرمودند عبارت اقوال را ببینید: «و قد نسب في «المفتاح» إلىٰ «الذكرى»، و «مجمع البرهان»، و «المدارك» عدم السقوط في الأماكن الأربعة.» در اماکن اربعه ساقط نیست؛ خب یکی می تواند استثناء کند که در اماکن اربعه ساقط نیست مگر این که خودت قصر بخوانی این هم یک جور است؛ «و لم ینقل الاستثناء للسقوط» یعنی خود مستثنی سقوط باشد.

آن احتمال قبلی، مستثنی منه، سقوط بود؛ مستثنی هم، «لم ینقل» یعنی «عدم السقوط لم ینقل» اما این جا خود مستثنی سقوط باشد.

 

برو به 0:32:17

مستثنی منه چیست؟ سقوط فی اماکن التخییر است. حالا که تفاوت می کند و این هر دوتا عبارتش راه دارد.

شاگرد: به آن «حتی» نمی خورد؟

استاد: با آن زمینه ای که از صاحب جواهر نقل کردم که خیلی از چیزهایی که بعدا می بینید حاج آقا اشاره می کنند دیگر آن تفصیلش را یا نیاز ندیدند یا حالش را نداشتند که به تفصیل همه را بیاورند فقط اشاره می کنند  که خیلی اشاراتشان به جواهر و سایر کتاب ها مثل ریاض و به جاهای دیگر است که حالا می آید؛ اگر این «لم ینقل اشاره» به همین عبارت صاحب جواهر باشد، دیگر صاف است با «حتی» هم که خیلی مناسب است اما خب خود عبارت تاب این دارد که «لم ینقل الاستثناء للسقوط» استثنایی باشد، استثنای للسقوط یعنی استثنای سقوط نافله در اماکن تخییر بشود برای آن هایی که گفته بودند ساقط نیست این احتمال دوم بود.

شاگرد: عبارت  خیلی پیچ می خورد.

شاگرد 2: وجه اول مناسب­تر است.

استاد: خب اگر این است که ظاهر هم هست من عرض این است باید سر سطر برود یعنی این «و لم ینقل» دنبال این «یمکن أن یقال» مناسبت ندارد؛  چون این جا که دنبال این «و لم ینقل» گفته می شود، کأنّه بحث سر کیفیت سقوط بود. به خیالم می رسد از این هایی که در اماکن تخییر حرف می زدند، «لم ینقل». و حال آن که این بحث تمام شد، «یمکن أن یقال» هم تمام شد، سر «و لم ینقل» رفتیم یعنی سر اصل بحث رفتیم. اصل بحث چیست؟ اصل مساله سقوط. از اماکن تخییر هم به عنوان کیفیت سقوط، رد شدیم؛ اصل استثنای تخییر اماکن اربعه از فقره در بیاید، جدا بشود سر سطر برود؛ چون مطلب مستقلی است که مربوط به اصل تخییر در اماکن اربعه است. «و لم ینقل الاستثناء بالسقوط عمّن تقدم حتی» فقط آن چیزی که احتمال دوم را دوباره زنده می کند کلمه «من تقدم» است؛ چرا؟ به خاطر این که علی ای حال کسانی که وقتی در کتاب «من تقدم» می گویند یعنی آن هایی که اسمشان «تَقَدَّمَ»،این بزرگوارها بودند؛ از آن طرف کار که اسمی از آن ها نبردند فقط گفتند که این طوری فرمودند؛ فرمودند «النوافل فی الحضر بالعدد ضعف الفریضه فالمجموع احدی و خمسون رکعة و تسقط فی السفر نوافل الظهرین»[11] ببینید بعد بحث وتیره بود و سپس آخر کار فرمودند «ثمّ إنّه یرتبط سقوط بسقوط فهل مرتبط بکذا …»[12]

شاگرد : «من تقدم» منظور متقدمین نمی تواند باشد؟

استاد : خلاف ظاهر عبارت است «لم ینقل من تقدم»

حالا این طرف صفحه نگاه کنید فرمودند:

و الشهرة لا تفيد في ما بأيدينا مداركها لولا انصراف كلماتهم عنها.

مع أنّه نسب التردّد إلىٰ جماعة نسبوا السقوط إلىٰ الأصحاب؛ و صرّح «الشيخ» و بعض من تأخّر بعدم السقوط؛ و عن «الأمالي» أنّه لا يسقط من نوافل اللّيل شي‌ء، و نسبه إلىٰ دين الإماميّة؛ فإنّه يشمل الوتيرة و نافلة المغرب و غيرهما.[13]

 «و الشهرة لا تفید فیما بأیدینا مدارکها لولا انصراف کلماتهم عنّا» این کلماتهم صاحبین مشهور هستند. خب «کلماتهم عنّا» آن شهرت در خصوص وتیره بود «مع أنّه نسب التردد الی جماعة نسب السقوط الی الاصحاب و صرّح الشیخ بعدم السقوط أنّه لا یسقط من نوافل اللیل شیءٌ» خب اگر آن جا بود که «نُسِب الی دین الامامیة» و آن مشهور که «لا یسقط من نوافل اللیل شیءٌ» یعنی مفهومش این است که «یسقط من نوافل النهار» آیا من تقدم یعنی این ها؟

آن هایی که حاج آقا ولو اسم صریح آن را نگفتند ولی وقتی فرمودند که «و تسقط فی السفر نوافل الظهرین» قول همان مشهور بود بلکه در جواهر بود که بالاتر از مشهور نقل اجماع  هم بود مخالفی ظاهرا نداشت. اصل «تسقط» بنظرم  فرمودند اجماع داریم:

 

برو به 0:37:29

بلا خلاف أجده فيه، كما اعترف به غير واحد، بل في صريح الروضة و ظاهر السرائر أو صريحها و عن الخلاف و غيره الإجماع عليه، كظاهر الذكرى و عن المعتبر و المنتهى، بل و الأمالي حيث نسبه إلى دين الإمامية [14]

دین الامامیة یعنی چه؟ یعنی «تسقط فی السفر نوافل الظهر و العصر» پس «و لم ینقل الاستثناء عمن تقدم» یعنی عمن تقدم که گفته بودم من دین الامامیه این است که «تسقط نوافل النهار و لا تسقط نوافل اللیل» آن ها استثنا نکردند که «تسقط نوافل النهار الا فی اماکن التخییر» پس «عمّن تقدّم» هم می تواند این طرف صفحه منظورم باشد که «و نسبه الی دین الامامیة» که آن را این طوری گفته بودند.

علی ای حال دو تا احتمالی که در این عبارت عرض کردم فعلا قائم است؛ یعنی به معنای احتمال قائم یعنی احتمالی که پایش نشکسته، کمرش هم ضربه نخورده که  زمین بیوفتد، هنوز دو تا احتمال قائم است تا ببینیم که مثلا یکی اش کاملا بیرون برود؛ ظاهرتر هم که حرفی نیست یعنی همین احتمال اول ظاهرتر به مضمون است؛ حالا سر سطر ببریم یا نبریم آن حرف جدا است.

شاگرد: ادامه عبارت را هم  دوباره سر ارتباط مذکور می آید.

شاگرد: این را حاج آقا اگر احتمال اول منظورشان است باید بالا ذکر می کردند.

استاد: اگر این جور باشد این ها موید این است که احتمال دوم درست است ولو می گویید احتمال دوم دور می گردد این ها مویدات احتمال دوم است که می خواهند «یمکن أن یقال» را قوی تر کنند؛ «یمکن أن یقال»، «کیفیة ثبوت و سقوط» شد که میزان قرار گرفت؛ می گویند «لم ینقل الیه الاستثناء» از آن هایی هم که گفتیم خودشان استثناء نزدند که بگویند یک جا می شود و یک جا نمی شود و لازمه این «یمکن أن یقال» این شد که پس مطلقا در اماکن تخییر نوافل ثابت است فقط تأکد را ندارد. لازمه یمکن  این شد.

اگر لااقل یک نفر بود که می گفت نه، یک جا در اماکن تخییر هست که نافله را نمی توانی بخوانی، اگر استثنایی شده بود می گفتید خب ببین شما دارید می گویید این جا نافله راجح است ولی فقط متأکد نیست و حال آن که استثناء کردند «لم ینقل الاستثناء» آن کسانی که در اماکن تخییر گفتند نافله می توانید بخوانید، هیچ استثنایی ندادند که یک جایش نمی توانید بخوانید پس موید «یمکن أن یقال» هست که مفاد «یمکن أن یقال» این است که در تمام اماکن تخییر به طور مطلق مثل نافله استحباب دارد فقط تأکد ندارد.

تخییر در اماکن اربعه یعنی می تواند تمام بخواند؛ وقتی قصر می خواند آن عزیمت بودن سقوط نوافل در نهار قوت می گیرد، می گوییم تو مسافر هستی نماز را هم شکسته خواندی خب مسافری که نماز شکسته خوانده او دیگر باید نافله را نخواند؛ می گویند که برای او چنین نقلی  نشده که با این که قائل به تخییر است یعنی می گوییم می توانی قصر بخوانی اما بگوییم در آن جایی که قصر خواندی، دیگر نمی توانی. اما حالا آیا در بین آن ها کسی بوده که قائل به تخییر نباشد؟ ذکری و مجمع البرهان و مدارک.

شاگرد: فقط ابن ادریس را ایشان تصریح کردند که «و لا بین أن یصلی …»

استاد: خب آن ها هم «لم ینقل»؛ او تصریح کرده بود آن ها تصریح نکرده بودند، با «لم ینقل» خوب است. او تصریح کرده بود که «عدم الفرق بین أن یتم أو لا» ولی آن ها گفته بودند که «عدم السقوط فی الاماکن الاربعة» خب چه بسا بگویند عدم السقوط یعنی تمام بخوانی، نافله اش هم بخوان اما قصر خواندی، نخوان یعنی «لم ینقل» نقل نشده به آن کسانی که این را گفته بودند. حالا عرض کردم باز هم روی این دو احتمال فکر بکنید ببینیم که کدام می تواند باشد.

تطوع در روایات بحث؛  مطلق نماز مستحبی یا نوافل رواتب

شاگرد: دلیل این که روایات آن جا را صاحب جواهر و صاحب وسائل در بحث نافله نیاوردند، شاید به خاطر این باشد که تطوع را اصلا به معنای نافله نگرفتند، تطوع را نماز مستحبی معنا کردند.

شاگرد 2: ایشان تصریح داشتند گفتند «اتنفل».

شاگرد: درست است روایت «اتنفل» را دیدم منتها در ذهن ایشان این بوده که اتنفل در این جا یا تطوع ، تطوع …

استاد: این که پس اماکن تخییر نمی خواهد در همه این روایت من بگویم آن جا هستم «و أقَصِّر» قید هم بکند و تأکید می کند که من در این 4 تا موطن هم «و أقَصِّر» نمازم را هم شکسته می خوانم نافله را بخوانم یا نه؟ به خاطر این که می دانستند مسافری که نمازش شکسته است نباید نافله نهاریه را بخواند. عنوانی هم که ایشان داشتند «اسْتِحْبَابِ تَطَوُّعِ الْمُسَافِرِ وَ غَيْرِهِ فِي الْأَمَاكِنِ الْأَرْبَعَةِ وَ فِي سَائِرِ الْمَشَاهِدِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ كَثْرَةِ الصَّلَاةِ بِهَا وَ إِنْ قَصَرَ فِي الْفَرِيضَةِ»[15] این تطوع یعنی نماز مستحب می خواندند؟ جاهای دیگر مسافر نماز مستحبیِ همین جوری که مانعی نداشت.

یکی اش بود که

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكِسَائِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ فِي الْحَائِرِ- قَالَ لَيْسَ الصَّلَاةُ إِلَّا الْفَرْضَ بِالتَّقْصِيرِ- وَ لَا تُصَلِّ النَّوَافِلَ.

أَقُولُ: هَذَا مَخْصُوصٌ بِنَوَافِلِ الظُّهْرَيْنِ لِمَنِ اخْتَارَ الْقَصْرَ.[16]

«عن الصلاة فی الحائر» حضرت فرمودند «لیس بالصلاة الا الفرق بالتقصر و لا تصل النوافل» صاحب وسائل می گویند که «أقول هذا مخصوص بنوافل الظهرین لمن اختار القصر» یعنی تمام خواند بگویند لا!

شاگرد: پس روایت قبلی اش را به نوافل نزدند.

 

برو به 0:44:15

استاد: نه ! «لمن اختار» اتفاقا این شاهد این است که زدند؛ می گویند «هذا» یعنی این روایت که حضرت فرمودند نخوان «لمن اختار القصر» کسی که اختیار قصر کرد حضرت فرمودند نخوان چون قصر خواندی یعنی همانی که اتمام خارجا بر قصر خارجا؛ ایشان روایت را شاهد بر آن گرفتند لذا از همین توضیح ایشان معلوم می شود آن روایت دیگر را به حالت اختیار زدند که وقتی تمام خواندی، بخوان مانعی ندارد؛ تازه آن هم نهی تنزیهی می شود بنابر این که مترتب علیه با آن مرتبط به شرعیت باشد، نه اتمام کار.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین[17]

تگ: سقوط نوافل و قصر نماز، اماکن تخییر،‌ معنای تطوع، تخییر در نوافل، بهجت الفقیه، آقای بهجت،

 

 

تایپیست : مهدی ابوطالبی

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 8-9

[2] شاگرد : اگر تحتم این نبود …

استاد : تحتم نبود ساقط است آن فرض اول ؛ اساسا سقوط برای مورد تحتم است و غیر مورد او آن فرض اول از او ساقط است و لذا با فروض بعدی جبران او می شود.

[3] شاگرد: به تمام وجوه و حیثیات.

استاد: به تمام وجوه و حیثیات، تبعیت، مطلقه می شود.

[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 50

[5] وسائل الشيعة، ج‌8، ص: 535-536

[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 87-88

[7] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 46

[8] بهجة الفقیه، ص9

[9] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 87-88

[10] . شاگرد: تخییر در فریضه ولو عملا مثلا اتمام می کنند باز هم تخییر دارند؟ یا نه اگر عملا اتمام کرد تبعیت به این نحو می شود که باید نافله را نخواند؟

استاد: لازمه این یمکن أن یقال ایشان چون بحث سر شرعیت است می گویند مخیر است یعنی حکم شرعی این است عملا خودش می داند.

شاگرد: مقتضی الاعتبار یعنی این نیست که …

استاد: مقتضی الاعتبار این است که اگر شرعا مختار است این جا هم مختار است

شاگرد: الان هم وقتی یک طرف را انتخاب کرد …

استاد: خب اختیارش بهم نمی خورد. معنای اختیار این است، این است که می تواند این طرف را اختیار کند؛ معنای اختیار در آن طرف هم این است که اختیار دارد هر کدام را می خواهد اختیار کند.

شاگرد : در ادامه «علی الاول» است.

استاد : بله! یعنی «مرتبط به» آن هم اختیار را شرعیت گرفتند؛ وقتی اختیار شد مختار است لذا قبلا هم عرض کردم یک کسی هست می بینید الان واقعا دو رکعت فریضه را اضافه کردند، حال ندارد اما چون نافله اسهل است در راه رفتن می تواند بخواند حاضر است بخواند لذا منافاتی ندارد که بگوییم حتما خودش ببینیم چه کار می کند.

[11] بهجة الفقیه، ص7

[12] همان، ص8

[13] همان

[14] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 44

[15] وسائل الشيعة، ج‌8، ص: 535‌

[16] همان، ص 536

[17] . شاگرد: سوال در صوت واضح نیست.

استاد: و لذا آن ها را نافله می دانند می گویند ان اختار القصر می گویند این روایت که حضرت می گفتند نافله نخوان چون طرف شکسته می خواند گفتند نافله نخوان

شاگرد: خب در آن روایت بالا هم هست و نحن مقصرون حضرت گفتند بخوانید

استاد: مقصرون یعنی در اماکن تخییر قصر هستید

شاگرد: شاید هم منظور این باشد که ما عملا ما تقصیر می خوانیم.

استاد: خب اگر این است پس «اختاره القصر» توضیح لغو ایشان می شود.

شاگرد: نه ان اختار القصر …

استاد: آن ها که تطوع بود این هم که عن النوافل …

شاگرد: به خاطر همین می خواهند رفع تعارض کنند این که می فرمایند قصر که می خوانی نخوان نوافل را برای نوافل ظهرین است که نباید بخوانی آن روایتی که می فرمایند قصر که می خوانی بخوان تطوعات را ، آن برای غیر نوافل ظهرین است

استاد : می گوید نوافل ظهرین می گوید نوافل ظهرین است ان اختار القصر اگر آن که شما می فرمایید آن که تطوع بود این هم نوافل بود می گویند نه این نوافل ان اختار القصر منظور حضرت بوده؛ لذا روایت آن دلالت خوب است معلوم است سائل منظورش نوافل بوده خیلی بعید است بگوییم آن تطوع یعنی چی؟

شاگرد: خیلی تعجب است از نوافل ذکری نشده است.

استاد: بله این جا ذکری نشده صاحب وسائل هم آن جا آوردند حالا چرا من هم این سوال برای من بود که گاهی می شود که مواضع خود روایت یک جایی مطرح است جای دیگر ..