1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢٩)- بررسی موارد استثنای از اداء فریضه در اول...

درس فقه(٢٩)- بررسی موارد استثنای از اداء فریضه در اول وقت

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27425
  • |
  • بازدید : 7

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

تحقق سیره‌ی متشرعه بر عدم مبالات به ذات‌السبب

شاگرد: … مبنا و ملاک در آن‌ها نیست به همان روایات و ادله‌ی دیگر تمسک می‌کنیم.

استاد: یعنی خلاصه‌ی فرمایش شما این است که ما یا سیره داریم، سیره بر مطلق نمازها داریم که می‌خوانیم یا سیره نداریم که اصل تمسک، مورد سوال باشد.

نکته‌ای که در فرمایش ایشان است این است که سیره‌ای که ایشان مدام تکرار کردند عدم المبالات بود یعنی صرف نماز خواندن نبود، یعنی وقتی می‌خواهد نماز بخواند مبالات دارد. «یبالی» یعنی توجه دارد، حساب باز می‌کند، چشمش این طرف آن طرف مترصد است. سیره‌ای که دیروز خواند «لا یعتنون» بود. قبلش سیره بر عدم مبالات را گفتند.وسط صفحه‌ی صد و سی و چهار فرمودند: «مع انّ السیرة مستمرة علی عدم المبالاة» یعنی سیره بر عدم مبالات است. با توجه به این، شما می‌گویید این را دارند یا ندارند؟! شما همین که فرمایش خودتان را بیان می‌کردید من دیدم عین حرف حاج آقاست یعنی وقتی شما حال خودتان را گفتید همین بود. شما گفتید: من از اول عمرم تا حالا این را نشنیده بودم، فکر این را نمی‌کردم پس اصلِ عدم‌المبالات به  نمازهایی که می‌خوانید را شما هم تایید کردید، فقط می‌گویید: من یادم نبود مبتدئه است؛ اگر مبتدئه هم بود فرق نمی‌گذاشتم. این جا صحبت سر این است که الان عمل مستمر رایج بر خواندن نماز مبتدئه خیلی …

شما از اول تا حالا چند تا نماز مبتدئه خواندید یا دیدید دیگری بخواند؟! یک وقتی می‌گوییم: نماز مبتدئه خیلی می‌خواندیم اما اصلاً توجه به این نداشتیم؛ خب این نبوده است لذا توجه نداشته‌اید. پس عدم المبالات برای اصل صلاة را خود شما هم قبول کردید هست اما این که در خصوص مبتدئه، سیره بر مبالات نیست، آن طرفش وقتی حرف شما خوب است که آدم ببیند ما در مرآی و مسمع تمام متشرعه، محل ابتلاء به طور وفور، نماز مبتدئه می‌خوانیم و مبالات هم نمی‌کنیم، آن درست بود ولی عملاً این طور نیست. عملاً این وفور را ندارد؛ وقتی این وفور را ندارد نمی‌توانیم بگوییم: من فکر او نیستم، محل ابتلاء نبوده است.

شاگرد: آیا میزان تشخیص ذات السبب از غیر ذات السبب، سیره شد.

استاد: یعنی محل ابتلاء ما روی حساب آن‌هایی که بوده، همیشه ذات‌السبب بوده است، سیره هم بر عدم المبالات بوده است؛ اگر طوری بود که در عمر من مثلا پانصدتا هم نماز غیر ذات السبب؛ مبتدئه توسط خودم و هزار تا هم توسط دیگران خوانده می‌شد آن وقت می‌دیدیم مسأله‌گوها مسأله می‌گفتند؟! آن سیره‌ی خارجی بر اقدام نوافل مبتدئه چون نبوده آن طرفش سیره‌ای که جلوی چشم ما بیاید محقق نشده است ولی سیره‌ی مدعای حاج  آقا که عدم المبالات در آن‌ها بود سرمی‌رسد.

شاگرد: ما یک مشکلی این جا داریم و آن هم مشکل این است که آن طوری که شما دیروز چیدید و جلو آمدید و خیلی هم منطقی به نظر می‌رسید این بود که ما همین طوری یک سیره‌ای را به صورت سیر قهقرایی عقب برویم و بعد هم می‌دانیم یک سری چیزهایی است که شارع برای آن اهمیت قائل شده، برای متشرعه مهم بوده و دلیل آوردید بر این که توقیع شریف که وارد شده خودش نشان دهنده‌ی این است که مردم در آن زمان، اصل مبالات و ملاحظه به این اوقات خاصه را داشتند و بعد هم فرمودید: در این طور مسائلی اگر چیزی منسیّ شود یا مردم نسبت به آن بی‌مبالاتی کنند، ثبت می‌شود، سوال اساسی این جا این است الان می‌دانیم که نوع مردم اصل مبالات نسبت به وقت طلوع و امثال این‌ها را ندارند.

استاد: در چه نیست؟ در نمازهایی که می‌خوانند؟

شاگرد: یعنی اصلاً به ذهن کسی خطور نمی‌کند که من باید ملاحظه‌ی وقت طلوع و امثال این‌ها را بکنم. به فرمایش شما محل ابتلاء عوض شده و یا امثال این؛ سوال این است اگر نوافل مبتدئه قبلاً محل ابتلاء بوده و به خاطر آن نوافل مبتدئه بوده که سوال شده یا به خاطر چیز دیگری بوده است؟ به خاطر همان چیزی که شارع گفته، به خاطر همان تاکیدی که داشته که مثلاً «إنّ الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» این حرف‌ها را که شارع زده اصلا یک جوری شده ولو نوافل مبتدئه هم هیچ کس نمی‌خوانده ولی فی‌الجمله یک وقت طلوع و غروب و امثال این‌ها برای ذهنشان یک واکنشی داشته اما بحث سر این است که الان آن واکنش نیست حالا دلیلش نخواندن نوافل مبتدئه بوده که خود اثباتش محل سوال است و یا به هر دلیل دیگری الآن این منسیّ شده، این ملاحظه‌ی آن اوقات …. حالا بفرمایید برای بقیه صلوات نیازی نبوده ملاحظه کنند و الان ذات السبب … پس هیچ کاری نداریم ولی بحث سر این است که بالاخره آن زمان یک واکنشی داشته‌اند ولی الان آن واکنش نیست. این چه اتفاقی افتاده؟ و کجا ثبت شده؟ اگر این ثبت شدن‌های در چنین مسائلی مرسوم است پس این جا باید بتوانیم پیدا کنیم، اگر مرسوم نیست پس باید بگوییم: این مسأله از جمله مسائلی نیست که بتوانیم اخذ به سیره در آن کنیم.

 

برو به 0:06:58

استاد: شما دو فرض را مطرح کردید؛ فرض دوم اصلاً مبنای دیگری را پایه‌ریزی کردید؛ آن مبنا حالا باشد. روی مبنایی که ایشان مطرح کردند، آن مبنایی که در بهجة الفقیه خواندیم و پذیرفتند، روی این مبنا، نه مبنای دومی که الان توضیح داده شد، روی این مبنا چه باید بگوییم؟ روی این مبنا ما می‌گوییم که سیره‌ی متشرعه علی عدم المبالات محقق است؛ خود شما هم که توضیح دادید این سیره را تایید کردید، شما هم که توضیح دادید تایید کردید فقط سر تحلیلش دو تا مبنا مطرح کردید. پس اصل مدعای ایشان که تحقق میدانی و خارجی این سیره است مشترک هستیم.

شاگرد: بحث سر حجیتش است.

استاد: بحث سر این است که این سیره، کاشف از چیست؟ ما می‌فهمیم روایاتی بوده که سوال می‌کردند، دغدغه‌ای داشتند، خود همین روایات از چیزهایی بودند که جزءالقَدَر بودند، جزء محقِّق همین سیره‌ی الانِ ما بودند که حالا دیگر متشرعه اعتناء نمی‌کنند. الان ایشان می‌گویند: یک عمری از ما می‌رود اهل مسأله دیگر نمی‌گویند: مواظب باش! چرا؟ چون این روایات یک زمانی اگر چیزی هم بوده به صورت تحریم یا به صورت مطلق در ذات السبب، سیره نزد متشرعه مستقر نشده است. پس سیره در ذات السبب بر عدم المبالات است، پس کراهت در آن نیست. این هم مطلوب ایشان است. خب حالا در مبتدئه چطور؟

شاگرد: شاید هم بوده، ما چه می‌دانیم؟! یعنی همین طوری که الان بی‌مبالات شدند، یک زمانی می‌فرمودید: ملاحظه می‌کردند ولی الان ملاحظه‌ی اوقات کسی اصلاً به ذهنش خطور نمی‌کند، خب وقتی این طور چیزی اتفاق افتاده ما چه می‌دانیم، آیا این ناشی از عدم المبالات بوده؟ ناشی از این بوده که اصلاً فقها در طول تاریخ مدام به مردم می‌گفتند: مکروه مکروه، یواش یواش یک اتفاقی هم برای مکروهات افتاده و نسبت به مکروهات بی‌مبالات شدند؛ متشرعه نسبت به مکروهات و مستحبات یواش یواش بی‌مبالات شدند خب طبیعی است یک چیزهایی کمرنگ می‌شود و این ها هم جایی ثبت نمی‌شود و میخش طور دیگری کوبیده شده است. ما از کجا بدانیم؟! ما مشکلمان سر این است، مسأله سر تنزیهی بودن قضیه است، نه تحریمی بودن! اگر لزومی می‌بود می‌گفتیم: دیگر این قدر متشرعه در این مسأله بی‌مبالات نیستند اما مسأله سر این است که تنزیهی است و آیا ما می‌توانیم در مسائل تنزیهی که آن هم سابقه‌ی این را دارد که در یک زمانی برای مردم این اوقات مطرح بودند ولی الان می‌دانیم که کلا مطرح نیستند، پس این نشان می‌دهد یک چیزی کمرنگ شده، حالا این چیز چه بوده، اصل این که ما می‌دانیم یک چیزی کمرنگ شده خود این به نظر می‌رسد موهن سیره می‌شود، موهن این می‌شود که بخواهیم سیره را تا زمانی که این روایات وجود داشته بکشانیم. بخواهیم بگوییم: چه بسا همان زمان در مورد مبتدئه مردم ملاحظه می‌کردند، در مورد ذات السبب هم بعضی‌هایشان حداقل ملاحظه می‌کردند. مثلا برای جنائز فرض کنید ملاحظه نمی‌کردند برای بقیه ملاحظه می‌کردند یا پنج تا را با مثلا جنائز ملاحظه نمی‌کردند، بقیه را ملاحظه می‌کردند ولی الان که هیچ چیز ملاحظه نمی‌شود، مقداری کار را سخت می‌کند. به نظر می‌رسد موونه‌ی بیشتری می‌برد.

استاد: یعنی در فضایی که طرفینش از قدیم اختلاف بوده، خلیفه‌ی ثانی می‌زند، پسرش یا عایشه می‌گویند: نه، خود حضرت می‌خواندند. معلوم می‌شود  از نفس‌الاختلاف که فی‌الجمله اعتنایی بوده، معلوم می‌شود عده‌ای اعتناء می‌کردند، مبالاتی بوده و از همان زمان هم مخالفت با این مبالات بوده است.

شاگرد: مخالفت بالکلیة؟

استاد: خب تمام شد! پس شما نمی‌توانید بالکلیة یکی از آن را ثابت کنید. یعنی می‌خواهم قرائنی بیاورم …

شاگرد: نمی‌خواهیم ثابت کنیم ولی عرض ما این است که …

استاد: الان بالکلیه، عدم المبالات است؛ منابع هم می‌گویند: زمانی هم مبالات بوده، هم عدم المبالات، از این جا می‌فهمیم این سیره‌ای که الان بر ترک داریم باقی‌مانده‌ی همان کسانی است که عدم المبالات می‌گفتند.

شاگرد: معلوم نیست؛ شاید همان‌هایی که عدم المبالات می‌گفتند، عدم المبالات نسبت به بعضی چیزها بوده، نه همه‌اش. شما می‌خواهید برای همه‌ی ذوات السبب …

استاد: ما با استصحاب قهقرایی می‌خواهیم بگوییم.

شاگرد: مشکل سر همین است.

استاد: استصحاب قهقرایی یعنی اگر یک نقطه‌ای می‌رسید که اگر یکی از این‌ها عوض می‌شد می‌گفتند: تا حالا این طوری بود و الان یک چیز جدید است، یک جا ثبت می‌شود، یک جا گفته می‌شود وقتی هیچ گفته نمی‌شود، استصحاب قهقرایی حتی ما را به شک هم نمی‌اندازد یعنی از آن استصحاب‌هایی است که اماره است؛ بالاتر از اصل عملی است.

شاگرد:وقتی ما می‌بینیم همین مبدأ عدم المبالات در اصل وقت، همین مبدأش در تاریخ ذکر نشده، اگر ذکر شده باشد خب مراجعه می‌کنیم. به چه نحو ذکر شده؟ عدم المبالات قبلش چطور بوده و بعد چطور شده؟ ولی وقتی اصل عدم مبالات که بالکل، عدم المبالات مستقر شده، این در تاریخ ثبت نشده که کی، کجا و چه چیز باعثش شده است؟ آیا فتوای فقها مثلا بر کراهت بود؟ یا سست شدن مردم در مسائل تنزیهی و استحبابی بود؟

استاد: وقتی  شما حق دارید بگویید  عدم المبالات ثبت شده که برای شما واضح باشد که قبل از عدم المبالات، مبالات تماماً به عنوان مستقر بوده است. در همین خدشه کردم. من گفتم همان زمان هر دو بوده است؛ پس سیره نبوده و شما نمی‌توانید به سیره تمسک کنید.

شاگرد: در بعضی از مردم مبالات بوده الان هم هست.

استاد: مبالات بر چه؟ آن جا برای چه را بگویید.

شاگرد: نمی‌دانم. چون نمی‌دانیم نمی‌توانیم بکشیم.

استاد: الان عدم المبالات را همه می‌بینیم، آن زمان هم که اختلاف بوده یعنی عده‌ای بودند که مبالات نداشتند.

شاگرد: خب می‌دانیم که این استصحاب قهقری یک جایی قطعاً قطع شده ولی نمی‌دانیم چه زمانی.

استاد: نه! به همان عدم المبالات همان‌هایی که با خلیفه مخالفت می‌کردند، وصل می‌شود. آن‌هایی که خودشان مخالفت می‌کردند یعنی مبالات نداشتند.

شاگرد: وقتی می‌بینیم چیزی که مستقر است تغییر کرده، حالا می‌خواهیم به یک شرایطی برگردیم که دو شقّ بودند، آن شقّش که به اصطلاح چیز شده از کجا می‌دانیم این که الان است همان چیزی است که آن زمان بوده است؟! ما نمی‌دانیم!

تمسک به سیره برای نفی کراهت در ذات السبب نه اثبات کراهت در مبتدئه

استاد: عدم المبالاتی که الان هست و محل ابتلاء ما بر ذوات السبب است. می‌بینیم متشرعه مبالات ندارند در آنی که می‌خوانند و نود درصد ، ذوات السبب است.  خب وقتی ندارند به استصحاب قهقرایی همین وزان جلو می‌رود. ادعای حاج آقا طبق فتوای اصحاب این است که همه‌ی اصحاب ،البته ادعای جمع روایت است؛ خودشان ادعای سیره نکرده بودند، معلوم بود، قبلاً هم عبارتشان را خواندیم یعنی حاج آقا هرگز برای اثبات کراهت در مبتدئه، تمسک به سیره نکردند. ایشان برای این طرفش، برای نفی کراهت مدام سیره را چندین بار تکرار کردند. یعنی برای عدم الاعتناء و عدم المبالات، سیره را که دارید می‌بینید، نمی‌توانید انکار کنید، فقط می‌ماند که اگر سیره بر این است الان اگر مردم به وفور مبتدئه می‌خواندند و مبالات هم نداشتند، فرمایش حاج آقا با این تفسیر در تناقض بود؛ می‌گفتیم: سیره ،مطلق است اما می‌بینیم مردم آن چیزی که محل ابتلائشان است، نود و نه درصد نیم هم که نماز می‌خوانند، نوافل ذات السبب است و می‌بینیم هم سیره بر عدم المبالات است. خب وقتی آن طرفش برای فرمایش ایشان و برای فتوای اصحاب نقض می‌شود که بگویید: باز مردم هزار هزار جیلاً بعد جیل مبتدئه هم دارند می‌خوانند و در عین حال مبالات ندارند، اگر این طوری بود نقض سیره بود. وقتی نیست، می‌گوییم: خب خوب شد، ما ادله‌ای داریم ناهیه‌ی از نماز در این وقت است یعنی مکروه است، سیره‌ای بر عدم مبالات داریم چون غالباً بدنه‌ی نمازی که متشرعه می‌خوانند ذات السبب است و مبالات هم ندارند، معلوم می‌شود این اصلاً مندرج تحت ادله‌ی نهی نبوده است و ادله‌ی نهی هم که داریم پس آن ادله برای مبتدئه است.

شاگرد: برای کراهت خوب است ولی برای تشخیص در ذات السبب خوب نیست. چون واقعاً اگر به عرف متشرعه عرضه کنیم اصلا هیچ تفاوتی بین این و این نمی‌بیند که بخواهد با این عدم کراهت، ذات السبب را مشخص کند.

 

برو به 0:16:30

استاد: نفرمودند که سیره بر تمایز ذات السبب از مبتدئه است؛ هرگز این را نگفتند. سیره هم که گفتند برای توسعه‌ی حرف صاحب جواهر به مختار شهید و به مختار جامع المقاصد بود. اتفاقاً باز شما موید هستید. یعنی می‌‌گویید: ما که خودمان و سیره‌ی خودمان را می‌بینیم قرار نیست بیایم بگوییم: این نماز جعفر است یا نماز استخاره و حاجت است، در همه این‌ها سیره بر عدم الاعتناء است. ایشان هم از این جا شروع کردند. پس الان آن سیره‌ای که می‌بینیم این است که همه این‌ها مستثنی است، لذا آخر کار کلمه‌ی وضع هم آوردند فرمودند: «سواءٌ کان بسبب أو وضعٍ» یعنی در سیره کاری نداریم برای کدامش است و نمی‌گوییم: سیره بر این است که این‌ها ذات السبب هستند، ما سیره می‌خواهیم برای این که ببینیم چه چیزی است که مکروه نیست، فرمودند: این نمازهای ذات السبب، این نمازهای بوضعٍ، این نماز متفرع بر تطهر همه‌ی این‌ها مکروه نیستند. چرا؟ چون سیره داریم.

شاگرد: سیره به عدم کراهت منتقل شدند و از عدم کراهت به ذات السبب منتقل شدند. می‌توانیم این طور بگوییم؟

استاد: نه.

شاگرد: بگوییم: سیره بر عدم کراهت مستقر شده، هر چیزی هم که مکروه نیست پس ذات السبب است.

استاد: هر چه هم که مکروه نیست از آن‌هایی است که در محدوده‌ی بحث فقهاء مقابل مبتدئه داخل است چون اصحاب گفتند: مبتدئه مکروه است، متشرعه هم به این مکروهی که مبتدئه است اگر می‌خواندند اعتناء می‌کردند پس این محدوده‌ای که اعتناء نمی‌کنند همه‌ی چیزهایی است که غیر المبتدئه است و مکروه نیست. شما می‌خواهید اسمش را ذات السبب بگذارید بعد بگویید نماز جعفر بیرون رفت. چرا این طوری معنا کنید که نماز جعفر بیرون رود؟! ما می‌گوییم: ذات السبب به یک معنایی یعنی هر چه غیر مبتدئه است. چرا؟ چون سیره داریم. لذا سیره که ایشان گفتند، از سیره‌ی بر عدم المبالات توسعه را استفاده کردند، نه این که بخواهند عنوان ذات السبب را دربیاورند. مقصود ایشان اصلا نبود و لذا هم آخر کار یک کلمه‌ی وضع هم اضافه کردند. فرمودند:  «لا بما أنّه صلاة خاصّة بسبب او وضع»[1] به خاطر سیره‌ی بر عدم المبالات هر چه این طوری است بیرون رفت.

شاگرد: مرادشان از وضع چیست؟

استاد: منظور از وضع این جا انشاء است مثل صلاة جعفر. سبب مثل طواف است، طواف انجام می‌دهی، سببی است برای این که نماز محقق شود استحبابش؛ وضع این است که نماز جعفر استحبابش سببی ندارد، همان وضع الشارع و انشاء شارع استحباب آن را ایجاد می‌کند. مقصود از وضع برای داخل کردن قطعی محل‌اختلاف صاحب جواهر با مثل جامع المقاصد است.

18 مسألة النافلة تنقسم إلى مرتبة و غيرها‌

الأولى هي النوافل اليومية التي مر بيان أوقاتها و الثانية إما ذات السبب كصلاة الزيارة و الاستخارة و الصلوات المستحبة في الأيام و الليالي المخصوصة و إما غير ذات السبب و تسمى بالمبتدئة لا إشكال في عدم كراهة المرتبة في أوقاتها و إن كان بعد صلاة العصر أو الصبح و كذا لا إشكال في عدم كراهة قضائها في وقت من الأوقات و كذا في الصلوات ذوات الأسباب و أما النوافل المبتدئة التي لم يرد فيها نص بالخصوص و إنما يستحب الإتيان بها لأن الصلاة خير موضوع و قربان كل تقي و معراج المؤمن فذكر جماعة أنه يكره الشروع فيها في خمسة أوقات أحدها بعد صلاة الصبح حتى تطلع الشمس. الثاني بعد صلاة العصر حتى تغرب الشمس. الثالث عند طلوع الشمس حتى تنبسط. الرابع عند قيام الشمس حتى تزول. الخامس عند غروب الشمس أي قبيل الغروب و أما إذا شرع فيها قبل ذلك فدخل أحد هذه الأوقات و هو فيها فلا يكره إتمامها و عندي في ثبوت الكراهة في المذكورات إشكال‌.[2]

لازمه‌ای ثابت و نفسی برای وقت و زمان

درباره آن چه که شما دیروز فرمودید به اندازه‌ی سی ثانیه در دنباله‌ی بحث دیروز اشاره‌ای کنم؛ عبارت سید در عروه را همان روزهای اول مباحثه خواندیم، سید در یک مسأله قبل از این بحث احکام صلاة و احکام وضع که قبل از این بحث ما مسأله هجدهم بود؛ فرمودند: « النافلة تنقسم إلى مرتبة و غيرها» نافله دو نوع است؛ یا مرتبه یا غیرش. «الأولى هي النوافل اليومية» «و الثانية» دو نوع است «إما ذات السبب كصلاة الزيارة و الاستخارة و الصلوات المستحبة في الأيام و الليالي المخصوصة» که آن ذات الوقت می‌شود. «و إما غير ذات السبب و تسمى بالمبتدئة» بعد حالا شروع می‌کنند حکم را می‌گویند: «لا إشكال في عدم كراهة المرتبة في أوقاتها» اگر نوافل مرتبه را در وقت خودش به جا بیاورید هیچ مشکلی ندارد بعد می‌گویند: «و إن كان بعد صلاة العصر أو الصبح» یعنی ما می‌توانیم نافله مرتبه و رواتبی در وقت خودش داشته باشیم اما در یکی از این پنج وقت. در آن سه تای طلوع  شمس و امثالش را بحث کردیم اما دو تا داریم «بعد الفجر» یعنی بعد نماز صبح، یکی هم بعد العصر؛ خب این جا خیلی روشن مطرح است کسی الان اول اذان صبح،نماز صبح را خواند به خصوص آن‌هایی که جماعت سریع می‌رسند می‌گوید: ای وای! من نافله‌ام را نخواندم؛ نافله‌ی صبح را نرسیدم بخوانم، نماز صبح را خواندم، الان مکروه بر او هست یا نیست؟! طلوع شمس ولو نیست ولی بعد الفجر که هست ولی آیا وقت نافله‌ی فجر گذشته است؟ نه! وقت نافله‌ی فجر تا کی است؟ تا آن وقتی است که حمره‌ی مشرقیه طلوع کند، تا حمره‌ی مشرقیه طلوع نکرده هنوز نافله‌ی صبح را می‌تواند بخواند پس وقت نافله‌ی صبح باقی است اما بعد الفجر است یعنی بعد از خواندن نماز صبح است؛ مکروه است یا نیست؟ سید می‌فرمایند: نه! این جا مکروه نیست؛ این جا دیگر مکروه نیست. چرا؟ چون نافله را در وقت خودش دارد می‌خواند. حالا بعداً حرف آقای حکیم را ببینید. «و إن کان بعد صلاة العصر» شما مسجدی می‌روید که سریع ظهر و عصر را با هم می‌خوانند، اندازه‌ی بیست دقیقه یک ربع نماز عصر تمام شد، وقت نافله‌ی عصر باقی است یا نیست؟ باقی است، چون نافله‌ی عصر تا چهار هفتم شاخص باقی است و تا ساعت یک و نیم هنوز وقت نافله‌ی عصر باقی است. باز نماز را خواندند، بیست دقیقه به یک هنوز وقت نافله‌ی ظهر که ذراع و ذراعان و قدم و قدمان است باقی است؛ هنوز وقتش باقی است اما شما نماز عصر را خواندید. آیا بعد العصر با این که وقت نافله‌ی عصر باقی است، مکروه است عصر بخوانید؟ سید می‌فرمایند: مکروه نیست. بعد العصر است ولی نافله‌ای است که در وقت خودش است. در وقت خودش چرا مکروه باشد؟! سید این را فرمودند.  «لا إشكال في عدم كراهة المرتبة في أوقاتها» ایشان فرمودند: «کما یستفاد و من محکی کذا أو طواف کذا لکن» مستمسک جلد پنج صفحه‌ی صد و چهل و سه .این لکن را سریع می‌خواهم بگویم و رد شوم؛ « لكن نصوص الكراهة شاملة للرواتب في أوقاتها» یعنی آن چیزی که کراهت دارد نمی‌گوید: اگر وقتش بود نه! «شاملةٌ» این یک گامی است که مرحوم آقای حکیم دارند برای این که کراهت را بخواهند جلو بیاورند. بعد روایت را می‌آورند و می‌فرمایند «نعم يستفاد نفي الكراهة مما يأتي في عدم كراهة قضائها» قضائش اشکال ندارد که حالا به آن فضا می‌رسند که بخواهیم از آن اداء را هم نتیجه بگیریم. بعد «و كذا لا إشكال في عدم كراهة قضائها» قضاء رواتب هم «في وقت من الأوقات» قضاء می‌کنید اشکال ندارد «کما یستفاد … نعم» من عبارت را نمی‌خوانم برای این که مقصود دارم فقط مقصود خودم را می‌خوانم. پس قضاء نوافل هم اشکال ندارد.

شاگرد: خود نوافل را گفت اشکال دارد ولی الان قضاء را می‌گویند: اشکال ندارد.

استاد: گفتم: آن جا دلیل نداریم بعد گفتند چه بسا از دلیل قضاء بتوانیم بفهمیم که اداء هم به طریق اولی … حالا می‌فرمایند «نعم یدلّ علی نفی الکراهة روایت کذا» بعد «نعم هذه الطائفة معارضة بمثلِ» این تا این جا که «نعم یمکن أن یستفاد نفی الکراهة بما فی روایة الجمیل» که برای قضاء را مطرح می‌کنند. یک عبارت دیگر هم داشتیم «و كذا في الصلوات ذوات الأسباب» فرمودند که «کما یستفاد من إجماع ناصریات لکن عن الخلاف ثبوت الکراهة لأجل الوقت» این مربوط به بحث دیروز است یعنی در ذوات اسباب «لأجل الوقت» کراهت ثابت است. دیدید دیروز عرض کردم که می‌تواند یک چیز نفسی برای خودش باشد «لکن عن الخلاف ثبوت الکراهة لأجل الوقت» بعد «و تقدم ما عن المقنعة و النهایة و دلیل نفی الکراهة فیها الذی یخرج عن عموم ما دلّ علی ثبوتها غیر ظاهر مع أنّ فی بعض اخبار الاستخارة ما یظهر منه کراهة ایقاع صلاتها بعد الفجر» که آن هم بود. بعد «و أما النوافل المبتدئة» که سید فرمودند: اشکال ندارد. «فذکر جماعةٌ أنّه یکره الشروع فیها» که بعد می‌گویند: «عندی فیه اشکال فی أوقات خمسة» ایشان می‌فرمایند که مفید فرموده بودند: وقت طلوع نخوانید؛ در آن جا که فرمودند: «لا اشکال فی عدم کراهة قضاء الرواتب فی وقتٍ من الاوقات … كما يستفاد مما سبق من دعوى الإجماع صريحاً و ظاهراً. لكن» قضاء رواتبی که گفتند اداءش هم به خاطر آن‌ها اشکال ندارد «لکن في محكي المقنعة» که در مقنعه است. من متن مقنعه را قبلاً مراجعه کردم و خدمتتان عرض کردم «و لا يجوز ابتداء النوافل، و لا قضاء شي‌ء منها عند طلوع الشمس و لا عند غروبها» پس می‌بینید یک صاحب فتوا چه کار کردند؟ تصریح کردند «قضاء شیء منها لا یجوز» پس این هم باز فضایی است که در عبارات فقهاء حتی برای قضاء نافله هم تصریح شده که حالا «لا یجوز» کراهتی یا «لا یجوز» قوی‌تر است که بحثش جای خودش مطرح می‌شود.

شاگرد: نوافل مبتدئة منظورشان است؟

 

برو به 0:28:35

استاد: عبارت این بود »و لا يجوز ابتداء النوافل» به نظرم در مقنعه اصلاً ظهوری در غیر ذات السبب ندارد به خاطر این که خودشان بعدش توضیح می‌دهند. عبارت مقنعه را من قبلاً دیدم ولی بقیه‌اش را الان در مستمسک نیاوردند؛ اگر بقیه را ببینید «ابتداء النوافل» آیا این ابتداء یعنی «النافلة المبتدئة»؟ یا ابتداء النوافل به معنای ادائها و اتیانها است؟ «و لا قضاء شي‌ء منها عند طلوع الشمس و لا عند غروبها» خب این‌ها را برای این عرض کردم در روندی که در این جا ذکر فرمودند ملاحظه کردیدکه در قضاء نوافل و در اتیان نوافل خیلی راه و جاده صاف و آسفالت نبود یعنی در هر کدام از این‌ها قولی ،عبارتی، مطلبی بود که کراهت را مُثبِت بود و برای ذات السببش عبارت داشتیم، برای رواتب قضاء و ادائش حرف داشتیم. لذا این‌ها را برای آن مقدمه‌ی اول دیروز عرض کردم که اگر ادله‌ی ناهیه به نفس الوقت ناظر باشد، این وقت‌ یک چیزی برای وقت است اصلا کار ندارد که نماز چه نمازی است، خود این وقت، این لازمه را دارد؛ اگر این طور باشد این یک چیزی برای وقت است به طور نفسی و ثابت  و نمی‌شود تغییرش داد. چیزی که مهم است آخر کار با مجموع شرایط و صلوات مختلف، مصالح ما لا یتنهی که خود شارع در نمازهای دیگر می‌داند در کسر و انکسار به این زمان وقتی که برای خودش مرجوحیتی است چقدر بها بدهیم؟!

کراهت حیثی و نفسی وقت

از این جا منتقل بشویم به قدم دوم  که آن هم جالب بود، من بحث بعدی را یک مروری کردم دیدم عین این چیزی که در گام دوم عرض کردم بعداً می‌بینید یک بحثی پیش می‌آید که وقتی نمازی قضاء شد چطوری مستحب است؟ مستحب است تعجیل کند، به زودی نماز را به جا بیاورد یا صبر کند قضاء کند صلاة النهار بالنهار و صلاة اللیل باللیل؛ اگر امشب نماز شبش قضاء شده صبر کند فردا شب به جا بیاورد، نه روز؛ یا «یستحب التعجیل»؟! همان روز «خلفةً» به جا بیاورد. بحثی است بعداً به تفصیل می‌آید؛ الان می‌خواهم اشاره کنم. صاحب جواهر بعد از این که چندین صفحه بحث می‌کنند یک نتیجه‌گیری می‌کنند که تا این را دیدم یاد مباحثه‌ی دیروز افتادم. ادله تعارض دارد، این می‌گوید: تعجیل مستحب است، آن یکی می‌گوید: بهتر این است که قضاء در زمان مماثل باشد. صاحب جواهر این طور نتیجه‌ می‌گیرند.

و لعل الأوجه بملاحظة مجموع الأدلة و المرجحات من الشهرة و غيرها أن يقال باستحباب كل منهما من جهتي المماثلة و المسارعة و إن كانت الجهة الأولى أولى من حيث اقتضائها رجحانا ذاتيا بخلاف الثانية، فإن المسارعة جهة خارجية … [3]

من یک عبارت کوچکشان را می‌‌خوانم کنار بحث دیروز بگذارید؛ ایشان بعد از این که از تعارض انداختند و بحث‌هایشان را سررساندند وسط صفحه می‌فرمایند: «و لعل الأوجه بملاحظة مجموع الأدلة و المرجحات من الشهرة و غيرها أن يقال باستحباب كل منهما من جهتي المماثلة و المسارعة» بحث را جهتی ختم کردند. یعنی حالا نماز قضاء، الان دو حیث جلوی روی شماست، هر کدام نفس الامری یک حیثی برای خودش دارد؛ مسارعت حیثی دارد مطلوب است، مماثلة در وقت، حیثی دارد مطلوب است و لذا مثل عروه خیلی عجیب است؛ از جاهای یادداشت‌کردنی عروه است که باید روی آن بحث شود؛ سید فرمودند: «یستحبّ تعجیل قضاء الفوائت و الافضل تأخیرها إلی المماثل» چطور «یستحب التعجیل» ولی تاخیر افضل است؟!  حالا یک کسی می‌خواهد هم مستحب و هم افضل را انجام دهد، چه کار کند؟! دو بار بخواند؟ الان در روز نمازش قضاء شد، شب قضاء کند یا نکند یا برای روز فردا صبر کند؟ افضل این است برای فردا صبر کنید …

شاگرد: مانعی ندارد! همین الان از دست ندهد، بعد هم صبر کند دوباره بخواند.

استاد: عده‌ای هستند برای تکرار دلیل می‌گفتند؛ تکرار امتثال را قبول نداشتند؛ آن‌ها روی مبنای خودشان چه کار کنند؟ الان عبارت سید را ملاحظه کنید از جاهای زیبای عروه است که بعضی جاها خود بحث علمی این جا آمده سید فرمودند. همین مسأله‌ی هجدهم  که داشتم می‌خواندم، چهار تا مسأله قبلش را ببینید.

14 مسألة يستحب التعجيل في قضاء الفرائض و تقديمها على الحواضر‌ و كذا يستحب التعجيل في قضاء النوافل إذا فاتت في أوقاتها الموظفة و الأفضل قضاء الليلية في الليل و النهارية في النهار‌.[4]

در مسأله چهاردهم می‌فرماید «يستحب التعجيل في قضاء الفرائض و تقديمها على الحواضر‌و كذا يستحب التعجيل في قضاء النوافل إذا فاتت في أوقاتها الموظفة و الأفضل قضاء الليلية في الليل و النهارية في النهار‌.» مستحب است هر چه زودتر بخوانید ولو شب که قضاء شده، هنوز شب نیامده است. این بحث بعداً می‌آید و در بهجةالفقیه هم مفصل مطرح است، ادله‌اش را هم می‌خوانیم.

شاگرد: منظورش از افضل، افضل از این استحباب نیست؟ یعنی مستحب است ولی با فضیلت‌تر از این مستحب این است که آن را انجام بدهیم.

استاد: «و الافضل من المستحب»؟! حالا ادله را ببینیم؛ ببینیم مقتضای جمع ادله این چیزی است که شما می‌فرمایید یا و الافضل یک طور دیگری است.

شاگرد: خب اگر آن طور معنا کنیم با استحباب سازگار نمی‌شود.

استاد: «بل الاحوط» یک حاشیه هم بیشتر این جا نداریم.

شاگرد: چون آن طوری افضل با استحباب سازگار نیست؛ خود استحباب یعنی افضل است.

استاد: الان در این شرایط ایشان که می‌خواهند افضل را بگویند خب از اول «یستحب» می‌گفتند؛ وقتی شما دو تا مستحب دارید ، خب «یستحب التأخیر الی اللیل» خب افضل را یستحب می‌گفتند.

شاگرد: این استحباب بیشتری دارد.

استاد: پس یعنی استحباب قبلی را باید ترک کنید. تا استحباب قبلی را ترک نکنید، به فضیلت افضل بعدی نمی‌رسید.

شاگرد: حالا اگر آن را انجام ندادیم در درجه دوم …

استاد: در درجه‌ی دوم غیر از افضل مقایسه‌ای است. این جا در مقام مقایسه هستند. «یستحب التعجیل و الافضل التأخیر»

شاگرد2: تعجیل شاید نسبی باشد؛ یعنی شما چند روز و چند ماه عقب نیندازید.

شاگرد3: اولین شبی که می‌آید بخوان، عقب‌تر نینداز.

شاگرد2: این هم تعجیل است.

استاد: قبل از این که ادله‌ی بحث معلوم شود این‌ها خوب است بعد می‌بینید چرا سید این را فرمودند؛ الان می‌رسیم. در بهجة الفقیه بحث ما همین است؛ چرا سید این طور گفتند؟ این همان چیزی است که صاحب جواهر دو سه صفحه بحث می‌کنند، نتیجه بحثشان هم شبیه همین می‌شود. حاج آقا هم همین طوری است؛ در بهجة الفقیه یستحبّ را قبول دارند، افضل را هم قبول دارند؛ یعنی عین متن عروه خروجی بهجة الفقیه هم همین بحث می‌شود ولی مرحوم صاحب جواهر بعد از دم و دستگاه تعارض به جمع جهتی ختم کردند؛ هر دو تا را داریم «مِن جهتی المماثلة و المسارعة و إن کانت الجهة الاولی أولی» یعنی افضل «مِن حيث اقتضائها رجحانا ذاتيا بخلاف الثانية، فإن المسارعة جهة خارجية» خب بحث‌های قشنگی است؛ اصل موضع‌گیری ایشان در پایان مقصود من است و بحث دیروز را تایید می‌کند. آیا این «أوجهی» که ایشان فرمودند برای ما نحن فیه نمی‌شود مطرح کرد؟! که اساساً خود وقت یک کراهت نفسی و حیثی دارد، نمی‌شود کاری کرد؛ این را باید با جهات دیگری که در سایر صلوات مطرح است سنجید، ببینیم کدام غلبه می‌کند و کدام غلبه نمی‌کند. در مبتدئه روشن است که چیزی جز رجحان نفسی صلاة نیست، خب غلبه وقت خودنمایی می‌کند اما در ذوات الاسباب جهات مختلفی است برای این که اتیان به آن نماز ذات السبب و امثال این‌ها را تقویت کند. وقتی سبب داریم آن جهت کراهتِ ذاتی وقت ضعیف می‌شود و آن عبارت خلاف هم که «إنّ الکراهة مِن جهة الوقت» یا «للوقت» ثابت می‌کند. این شواهدی برای بحث امروز من بود. وقتی یک بحث فقهی، فقهای بزرگ در آن نظر دادند، آن نحوی که یک بحثی را سررساندند می‌تواند یک تجربه‌ی علمی برای آن طلبه‌هایی که از آن‌ها یاد می‌گیرند باشد که همین تجربه را در جای دیگری که البته مناسب باشد به کار ببرد. معنای این، این نیست که یک چیزی یاد بگیرد و در جای نامناسب به کار بگیرد، یک استصحابی شنیده و جایی که جای استصحاب نیست، استصحاب جاری کند. صحبت سر این است که دقت تامّ شود در این که وقتی فضای بحث علمی یک فقیه بزرگی یک خروجی داشته ببینیم آیا می‌شود همین روال صحیح را در یک بحث دیگری که خود این فقیه اجرا نکرده، جاری کنیم یا نه؟ عرض کردم حاج آقا می‌فرمودند: مرحوم آقای نهاوندی خیلی نسبت به شیخ اعظم انصاری عقیده داشتند؛ شاگرد شیخ بودند و چطور به این استاد عقیده داشتند خدا می‌داند! خیلی خیلی عجیب است. آقاشیخ هادی معروف هم که یک چیزهایی می‌گفتند به خاطر همین عقیده‌ی بالای مرحوم نهاوندی یک چیزی گفته بودند که دیگر … علی ای حال این طوری بوده است.

 

برو به 0:39:27

شاگرد: میرزا حبیب الله یا مرحوم نهاوندی؟

استاد: میرزا حبیب الله مُکفِّر هستند، آن مکفَّر بوده است.

شاگرد: میرزا حبیب الله هم خیلی ارادت داشتند.

استاد: بله تالی العصمة تعبیر می‌کنند. میرزا علی اکبر نهاوندی را عرض می‌کنم؛ شما میرزا حبیب الله رشتی را می‌گویید، ایشان میرزا علی اکبر نهاوندی هستند؛ شاگرد شیخ بودند. این جمله‌ی قشنگی است و خیلی عبارت ایشان پرفایده است. گفتند: شیخ ما اشکال واضح ندارد؛ این جمله کوتاه است ولی خیلی از چیزها را سر و کیسه می‌کند یعنی هر کس هر جا می‌خواهد با اندک صحبتی به شیخ ما ایراد بگیرد، بداند دارد اشتباه می‌کند و حرف شیخ ما را نفهمیده است. شیخ ما ایراد واضح ندارد. ثانیا اگر هم یک جایی ایراد وارد به شیخ ما گرفت، یک جای دیگر از خودش یاد گرفته است. یعنی شیخ آن قدر محقق با قوتی بوده، در جاهای مختلف مطالب را می‌ریخته، بله یک جایی یک کسی حرف خوب او را یاد می‌گیرد، مانعی ندارد. خب این حرف را مرحوم آقای نهاوندی هم تایید کردند که می‌شود از خود شیخ بگیرند، یک جای دیگر حرف خود شیخ را ایراد واردی به فرمایش خود ایشان بگیرند لذا این طور مباحث فقهی را قدر بدانید. وقتتان را گرفتم برای این بود که دیدم صاحب جواهر هم بعد از دو سه صفحه بحث گفتند: بحث حیثی باشد. خب همان را این جا چرا نتوانیم بگوییم؟ آیا احتمالش هست که در مانحن فیه هم بگوییم که کراهت وقت حیثی است، رجحان صلوات هم حیثی است که محل اجتماع کراهت با وجوب و استحباب می‌شود.

شاگرد: اگر حیثی فرض کردیم این دیگر تزاحم می‌شود.

استاد: تزاحم با اجتماع امر و نهی فرق می‌کند. مفصل این را بحث کردیم.

شاگرد: می‌خواهم عرض کنم با این سیره‌ای که حاج آقا نقل می‌کنند اصلاً متشرعه مبالات ندارند، کار ندارند اصلاً وقت هست یا نیست، نماز جعفر را می‌خوانند یا به هم بسنجند بگویند: مثلا اگر من نماز جعفر را نخوانم از دستم می‌رود پس حتما الان می‌خوانم؛ این طور لحاظ نمی‌کنند.

استاد: نفس همین توقیت، نفس سوالاتی که از معصومین می‌کردند، کاشف از این است که این روایات در دست یک عده‌ای بوده و مشغول بودند و الا اگر مشغول نبودند نمی‌آمد وقت امام را بگیرد سوال کند که بخوانم یا نخوانم؟ خودِ روایت دارد می‌گوید: پنج تا نماز است که همیشه می‌خوانید یعنی بقیه را نمی‌خوانید. اگر یادتان باشد عرض کردم: خود استثناء به حمل شایع دارد می‌گوید: مستثنی منه دارم الا پنج تا که در هر وقتی می‌‌خوانید. مستثنی منه چیست؟ یعنی بقیه را نمی‌خوانید اما سیره چیست؟ صحبت این است که سیره الان بر آن‌هایی است که مکروه نیست، الان اگر از صدر اول تا حالا تمام مسلمین وقتی به دنیا آمدند پدر، مادر، استاد، عالم و همه‌جا عادت و رسمشان بود ده سال عمرش شده چقدر نماز نافله‌ی مبتدئه خوانده بود؛ یعنی ثلث نمازهایی که می‌خواند مبتدئه بود، آن جا بود که عرض می‌کردم این می‌آمد و به همدیگر می‌گفتند: وقت طلوع نخوان. چرا؟ چون عالم و جاهل دارند می‌خوانند، مسأله بلد بودند و محل ابتلاء خارجی‌شان می‌شد که مرتب مبتدئه می‌خواندند، آن وقت بود که می‌گفتند: شرایع نخواندی؟! مختصر نخواندی؟! قواعد نخواندی؟! تذکرة نخواندی؟! که این جا وقتش نیست؟! بله چون زیاد نمی‌خواندند، نمازی که می‌خوانند در غیرش متمحض شده است خب سیره هم بر عدم المبالات محقق است ولی قدیم بوده، همین سوالات کاشفش است و اگر هم کثرت ابتلاء به نافله‌ی مبتدئه بود، آن سیره هم تا حالا باید می‌آمد یعنی به همدیگر تذکر می‌دادند که وقت طلوع است نخوان، نافله‌ی مبتدئه نمی‌خواندند وقتی نخواندند از این ناحیه سیره‌اش محقق نیست. این حاضل عرض من است.

شاگرد: سیره در ذات السبب چه؟

استاد: حاج آقا از سیره می‌خواستند بگویند: مکروه نیست.

شاگرد: نسبت به این وقت مبالاتی ندارند که لحاظ کنند در وقت خاص هست یا نیست.

استاد: برای وجه دوم اگر این را می‌‌خواهید بفرمایید، الان سید در استخارات چه گفتند؟ آقای حکیم هم نقل کردند، دیگران هم اصلا مشکلی بود. سید می‌گویند: اگر رقعه هم زدی صبر کن، طلوع شمس که گذشت برو نمازش را بخوان. این یعنی چه؟!

شاگرد: باز هم بهتر است صبر کنی.

استاد: یعنی این که آن چیزی که در ذات وقت بود، محو نشده، معدوم نشده است. اگر می‌توانی ملاحظه بکنی، شما می‌فرمایید: ملاحظه‌ی آن جهت نفسی کجاست؟! این همه ادله داریم. حتی در قضاء هم دارد.

شاگرد: فرض کردیم در سیره به این نگاه نمی‌کنند؛ مبالات ندارند.

استاد: این درست است. این که حاج آقا فرمودند: سیره بر عدم مبالات است، این غیر از فقه الحدیث بحث است؛ ما در فضای فقه الحدیث می‌گوییم: روایات ناهیه درجه‌ای از کراهت را آورده ولی چون یک درجه‌ی‌ پایینی بوده که معمولا محل ابتلاء متشرعه مقاومت نمی‌کرده عملاً سیره بین متشرعه بر «نسیاً منسیاً»شدنش شده است. خب این را که حرفی هم ندارند. من نگفتم که سیره بر این درجه از کراهت است؛ من در فضای فقه الحدیث عرض کردم؛ فقه الحدیث ادله‌ی ناهیه این است که می‌گوید: این برای وقت است، نه برای صلاة؛ من برای صلاة فی وقت انشاء نکردم، برای وقت است و به تعبیر شما تزاحم یا اجتماع می‌شود. در فضای فقه الحدیث که بحث جلو می‌رود، در فضای سیره من اصلا ادعا نکردم. درست است حق باشماست که در فضای سیره ما چنین چیزی نداریم. یعنی سیره طوری نیست که که گوشه‌ی یک ذره کراهت را نشان دهد مگر همین ادله‌ی نقلیه که مثل استخارات سید و سایر روایات که از این ادله می‌فهمیم آن درجه هست، از سیره نمی‌فهمیم. من هم اگر ادعا کردم اشتباه کردم ولی مقصودم هم نبوده که سیره داریم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین    

کلیدواژگان:نماز مبتدئه/ نماز ذات سبب/ سیره/ کراهت نفسی/ سیره‌ی متشرعه/ قضاء نوافل.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 166‌

[2] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 530

[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 304

[4] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 527

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است