1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢٨)- بررسی کراهت نافله‌ی ذات‌السبب در اوقات خمس

درس فقه(٢٨)- بررسی کراهت نافله‌ی ذات‌السبب در اوقات خمس

استظهار از حدیث بلال و سعی در تجمیع قرائن-تقریر حجیت سیره‌ی متشرعه‌ی کنونی-سه مانع از فراموش شدن سیره و سنت؛عموم بلوی و تاکید شارع و وجود منابع.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32372
  • |
  • بازدید : 5

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

بررسی کراهت نافله‌ی ذات‌السبب در اوقات خمس

… برای چه؟ برای آن‌چه که دست و پایش را محکم قید کنند و ببندند. وثیقه هم این است. تقیید، تضییق، وثاق هم همان محکم کردن با طناب است. «و لا یوثق وثاقه أحد»[1] هم شاید در روایتش دارد که همین غاصبین که من و شما می‌دانیم مقصود است. بالاتر از این‌ها هم واقعا در این مفاسدی که به راه انداختند نیست. «و لا یوثق وثاقه أحد» روایت در ذیل این آیه‌ی شریفه را ملاحظه فرمایید.

 

 

برو به 0:01:01

 

بسم الله الرحمن الرحیم

استظهار از حدیث بلال و سعی در تجمیع قرائن

النبي (صلى الله عليه و آله) كما روي انه قال لبلال: «حدثني بأرجى عمل عملته في الإسلام فإني سمعت دق نعليك بين يدي في الجنة قال: ما عملت عملا أرجى عندي من أنني لم أتطهر طهورا في ساعة من ليل أو نهار إلا صليت بذلك الطهور، ما كتب لي أن أصلي، و أقره النبي (صلى الله عليه و آله) على ذلك»‌[2]

روایت بلال که دیروز بحث شد و دو احتمال مطرح شد که یکی ما‌ی نافیه  یعنی بر من واجب نبود که ابتداءا من خواندم و یک احتمال هم آقا[3] فرمودند که مفعول «صلّیتُ» باشد. « لم أتطهر طهورا في ساعة من ليل أو نهار إلا صليت بذلك الطهور» صلیتُ چه چیزی؟ «صلیتُ ما كتب لي أن أصلي» همان چیزی که وظیفه‌ی آن وقت من بود، انشاء شرعی داشت و شنیده بودم، نه این که ما‌ی نافیه باشد. مراجعه کردم دیدم این روایت را آن‌ها خیلی گسترده نقل کردند. همین که مرحوم صاحب حدائق فرمودند :«خبیث کذاب»  صحیح بخاری، کتب متعددشان خیلی زیاد این روایت را نقل کردند.

شاگرد: با همین لفظ؟

استاد: می‌خواستم همین را بگویم که در دو منبع از منابع آن‌ها، یکی صحیح ابن‌حبان و یکی هم مسند اسحاق‌بن‌راهویه است؛ این دو تا یک عبارتی دارد که معنای ثالثی را می‌گوید که خیلی هم مناسب است. می‌گوید عبارت این است:«لم أتطهر طهورا فی ساعة من لیل أو نهار إلا صلیت بذلک الطهور ما قدّر لی أن أصلی» کتب از باب «قل لن یصیبنا إلا ما کتب الله لنا»[4]، آن کتب به معنای قدّر است «إلا فی کتاب من قبل أن نبرأها»[5] در دو تا منبع عرض کردم، در صحیح ابن‌حبان و اسحاق‌بن‌راهویه عبارت عوض شده که «ما قدّر لی ربی أن أصلی» خب اگر این طوری باشد …

شاگرد: من هر وقت وضو می‌گرفتم هر چقدر می‌توانستم نماز می‌خوانم.

استاد: بله هر چقدر می‌توانستم و هر قدر خدا برای من مقدر کرده بود. تقدیر تکوینی منظورش بوده، نه کتابت شرعی و نه ما‌ی نافیه.

از این جا معلوم می‌شود که این فن تفسیر متون و پیدا کردن شواهد چه فن عظیمی است. چطور می‌شود یک عبارت با این که مدتی اذهانی روی آن کار می‌کند باز آن چیزی که مقصود آن است می‌بینیم با یک روایت دیگری آدم مطمئن می‌شود که این، آن بوده است. لذا برای حبل‌المتینِ مرحوم شیخ بهایی من این را مکرر عرض کردم؛ فرمودند یک کسی جلوتر از ایشان هم بوده ولی تا آن جایی که من از اول در ذهنم بود، استارت وافی را مرحوم شیخ بهایی زدند؛ مرحوم فیض شاگردِ شاگرد ایشان بودند. تا زمان شیخ بهایی جامع روایی این طوری تدوین نشده بود. از علامه‌ی حلی و دیگران یک چیزهایی هست، اگر هم بود این سبک نبوده است. لذا شیخ بهایی شروع به کار حبل‌المتین کردند ولی متاسفانه ادامه پیدا نکرد. مختصر است ولی اصل آن فکری که چنین کتابی باشد خیلی خوب است. مثل جواهرِ الان ما کتاب‌های فقهی بود، تذکره و شرایع همه کتب بود. شرایع را این جا بگذارید، ذیل هر خط شرایع روایتش حاضر بود. شرایع بود اما شرح هم که می‌نوشتند این طور نبود که همه‌ی روایات را یک جا زیر آن فرع فقهی بگذارند. انگیزه حبل‌المتین این بود. خیلی فکر زیبایی در آن‌ها بود. ولذا ایشان شروع کردند ولی تمام نشد. خیلی کتاب خوبی بود. بعد وافی مرحوم فیض ادامه‌ی این بود. فقط کتب اربعه وافی شد. غیر کتب اربعه در وافی نیست. وافی که در دست‌ها آمد، صاحب وسائل منابع را زیادتر کردند، کتب اربعه و غیره همه مصادر وسائل شد. بعد هم بحار آمد. همین طور جوامع ثالثیه آمد. جوامع ثانویه و ثالثیه می‌گوییم. جوامع ثانویه یعنی جوامعی مثل خود کتب اربعه بودند، این جوامع مرحله‌ی سوم جمع‌‌آوری شدند که از حبل‌المتین شروع شده ولی حبل المتین مختصر است. حالا این‌ها را گفتم مقصودم این کلمه‌اش بود که کاری که به این زیبایی مرحوم شیخ انجام دادند، یک چیزی انجام دادند که به ذهن می‌آید و من مکرر گفتم این زیبنده‌ی مثل مقام علمی شیخ هم نبوده است. ایشان در ذیل هر فرعی آمدند فرمودند: من روایات آن را می‌آورم. اول صحاح، بعد حسان، بعد موثقات؛ ضعاف چه شد؟ ضعاف که ضعاف است! ضعاف دیگر پشت خط رفت. این را عرض می‌کردم که در فضای علم این طور نیست. چرا روایت به خاطر این که می‌گویید: سندش ضعیف است دیگر کنارش می‌گذارید؟! الان می‌بینید عده‌ای روی یک روایتی بحث می‌کنند، یک روایت دیگر می‌آید سندش ضعیف است اما برای پنجاه نفر، صد نفری که داشتند در این جلسه بحث می‌کردند همه متفق می‌شوند بر این که این روایت ولو ضعیف است آن را توضیح می‌دهد، توضیحش را همه قبول می‌کنند. آن وقت ما بگوییم: سندش ضعیف است بی‌خود توضیح می‌گویند. آخر توضیح دادن تکوینی است، توضیح دادن که سند نمی‌خواهد. توضیح دادن یعنی خود ناظرین می‌بینند حل شد، در عبارات مشکل داشتیم حل شد. وقتی می‌بینند حل شد بگوییم: سندش ضعیف است؟ این را باید خود شما تکویناً برخورد کنید ببینید چه عرض می‌کنم. لذا نباید روایات ضعیف از حیطه‌‌ی علم کنار رود. همه این‌ها باید باشد. خب مستدرک خیلی خوب شد. مرحوم وسائل بعضی از منابع را نیاوردند، مستدرک بقیه را هم آوردند. یعنی باید طوری باشد که هر چه در منابع است کسی که می‌خواهد استنباط همه را ببیند، نه به صرف این که ضعیف است فراموش شود. اتفاقاً آن دو تا منبع هم از منابع معتبر اهل سنت هستند؛ هم برای مسند اسحاق‌بن‌راهویه است و صحیح ابن‌حبان هم که خیلی معروف است. صحیح ابن‌حبان چهارمین صحیح عالَم اهل سنت است. چهار تا صحیح پشت سر هم نوشتند؛ اول صحیح بخاری، بعد صحیح مسلم، بعد صحیح ابن خزیمه، بعد هم صحیح ابن‌حبان است. بعد هم شاگرد این‌ها؛شاگرد ابن‌خزیمه به ردیف حاکم نیشابوری مستدرک را برای ختم این‌ها نوشت. یعنی چهار تا صحیح بود بعد مستدرک الصحیحین نوشت که او هم کتاب مفصلی نوشت که همه‌ی صحاح را تا ممکن است جمع کنند.

منظورم این است که وقتی آن روایت را می‌بینیم در ذهنم آمد که آن راوی این طوری فهمیده بود، از کجا فهم آن … ما چه می‌دانیم کدام را گفته است؟ اولا ممکن است بلال … همین روایت دو جور نقل شده است و آن کسانی که مقصد را گرفته بودند با دو تعبیر گفتند. لازم نکرده یک راوی بعدی صد سال بعد لفظ را عوض کرده باشد کما این که بنای آن‌ها هم این نبود. با این حساب می‌گوید: «إلا صلیتُ بذلک الطهور ما قدّر لی ربی أن أصلی»، «ما کتب لی ربّی أن أصلی» این دو تا تعبیر کاملا مقصود … به عبارت دیگر به بلال می‌آید که می‌خواهد با یک عِرق ایمانی رابطه‌ی خودش و خدا را بگوید؛ الان با شرع و ایجاب و وجوب و کُتِبَ کار ندارد که برایم واجب بود یا نبود. نمی‌خواهد این طور منت کند که با این که «ما کُتِبَ لی» با این که بر من واجب نبود باز هم می‌خواندم. این را می‌خواست بگوید که هر چه مقدر الهی بود تا ممکنم بود …

 

برو به 0:10:15

 

ميزان تشخيص ذات السبب و الظاهر أنّ تشخيص ذات السبب من طريق ارتكاز المتشرّعة و السيرة القائمة أولىٰ، حيث لا يعتنون في ما له سبب بخصوصيّات الأوقات الغير المزاحمة للفرائض؛ و عليه، فإدراج الصلاة بعد التطهّر و لو كان التطهّر في بعض هذه الأوقات في ذات السبب كما عن «الشهيد» و غيره أولىٰ، و كذا ما صرّح فيه في الروايات بالتعميم، صدق عليه ذات السبب، أو لا؛ بل لعلّ خروج ما له اسم مخصوص و هيئة خاصّة من الصلاة كصلاة «جعفر» رضوان اللّٰه تعالى عليه و صلوات الأئمّة عليهم السلام، و نحوها ممّا يعلم حالها بملاحظة السيرة علىٰ عدم المبالاة فيها بهذه الأوقات؛ فالمطلوب بما أنّه صلاة، لا بما أنّه صلاة خاصّة بسبب و وضع هو الداخل في المنع الذي قد عرفت رجوعه إلى أولويّة البدل، لا إلىٰ أولويّة الترك.[6]

تقریر حجیت سیره‌ی متشرعه‌ی کنونی

دنباله‌ی عبارت بهجة الفقیه فرمودند: «و لو كان التطهّر في بعض هذه الأوقات» ادراج کنیم این نماز را «في ذات السبب» که دیروز عرض کردم «و لو کان التطهر» با «و لو کان الصلاة» فرق می‌کند؛ خود سبب باید در این اوقات باشد تا مکروه نباشد. «كما عن «الشهيد» و غيره أولىٰ» أولی خبر ادراج است. «و كذا ما صرّح فيه في الروايات بالتعميم» یعنی صراحتا گفته شده که حتی در وقت طلوع مانعی نداریم که بسیاری بود در حدائق هم عرض کردم در آن مسائلی که یازده تا مساله بود، یک فرع مفصلش راجع به همین بود که روایاتی است که دقیقا تصریح می‌کنند که مثلا نماز قضاء در وقت طلوع اشکال ندارد یا پنج تا اشکال ندارد. دقیقا راجع به بحث ما تصریح هست و در مورد می‌گویند: اشکال ندارد. این هم که «صرّح فیه بالتعمیم» یعنی تعمیم به خصوص وقت طلوع و غروب و امثال این‌ها. «صدق عليه ذات السبب، أو لا؛» وقتی روایت می‌گوید: این وقت طلوع اشکال ندارد حالا ما بحث کنیم ذات السبب هست یا نیست؟ وقتی تصریح داریم دلیل داریم. البته ظاهرا اگر ذات السبب مناط شرعی باشد بحث در همین روایت هم خوب است. یعنی می‌خواهیم آن رمزی که امام علیه‌السلام تصریح کردند که در این وقت اشکال ندارد، آن رمز را می‌خواهیم از نظر فضای فقه به دست بیاوریم که چرا حضرت استثناء کردند؟ آیا تعبد محض است؟ یک ضابطه‌ای را به عنوان صغرای آن ضابطه حضرت دارند می‌فرمایند.

«صدق علیه ذات السبب أو لا بل لعلّ خروج ما له اسم مخصوص و هيئة خاصّة من الصلاة كصلاة «جعفر» رضوان اللّٰه تعالى عليه و صلوات الأئمّة عليهم السلام» که در کتب ادعیه مفصل هر کدام به تفصیل آمده «و نحوها» خروج این‌ها «ممّا يعلم حالها» ممّا خبر است. خروج این نمازها هم «ممّا یعلم حالها بملاحظة السيرة» از آن‌هایی است که اصلا فضای خاصی نمی‌خواهد، واضح است که از فضای آن ادله‌ی ناهیه که می‌گویند در این وقت نخوانید اصلا خارج است. «بملاحظة السیرة علىٰ عدم المبالاة فیها» در این نمازهایی که اسم خاص دارد «بهذه الأوقات؛» هذه الاوقاتی که مکروه است. بنابراین تا این جا در ذات السبب طوری مشی کردند که هم با صاحب‌جواهر همراه شدند که ذات‌السبب یعنی یک امری که واقع می‌شود که دنبالش باید نماز بیاید، احرام و طواف و … . بعد گام بعدی رفتند توسعه دادند و همراه شهید شدند که نمازی هم که برای تطهر مستحب است بخوانید ایضا مکروه نیست. گام بعدی «بل لعلّ» همراه صاحب جامع المقاصد و فوائد القواعد شهید شدند که حتی صلاة جعفر، چیزی که مثل احرام و حاجت یک امر خاصی سبب خواندنش نمی‌شود. خودش تعلیمی است که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به جعفر فرمودند که آن هدیه‌ی بالا بالایی است که به جعفر دادند که روایتش را شیعه و سنی نقل کردند. صلاة جعفر را فریقین دارند چون حضرت آمدند به جناب جعفر هدیه دادند. خوشا به حالش با آن زحماتش و با آن مآلش و این هم با این هدیه‌ای که تا امروز همه جا فریقین این صلاة جعفر را می‌خوانند.

شاگرد: ایشان در واقع دارند تشخیص سیره می‌دهند.

استاد: از طریق سیره و ارتکاز جلو آمدند و اضافه کردند.

شاگرد: این هم دارند سیره می‌فرمایند.

استاد: اسم سیره هم بردند؟

شاگرد: همین جا گفتند اعتناء نمی‌کنند.

استاد: بله بله «بملاحظة السیرة علی عدم المبالاة» اول سیره را محور قرار دادند، در خصوص گام سوم که جامع المقاصد برای نماز جعفر گفته بودند باز اسم سیره را می‌برند؛ یعنی می‌گویند: کلمه‌ی علمی ذات السبب برای ما مهم نیست، مهم این است که ببینیم متشرعه نسبت به چه نمازی است که فوری چشمشان را این طرف و آن طرف نمی‌کنند ببینند چه وقتی است. متشرعه‌ای که مطلع به مساله و ضوابط شرعی هستند توجه نمی‌کنند. پس برای ادله‌ی ناهیه چه ماند؟ «فالمطلوب» حالا می‌خواهند مبتدأة را توضیح دهند. «فالمطلوب بما أنّه صلاة، لا بما أنّه صلاة خاصّة بسبب و وضع» این عبارت را چطور خلاصه کردند؟ مطلوب یعنی آن چیزی که مطلوب شارع است، مطلوب مولاست، صلاة مبتدئة اما «بما أنّه صلاة» فقط چون نماز است مطلوب است؛ فقط به خاطر صلاتیتش مطلوب خداست. «فالمطلوب بما أنّه صلاة، لا بما أنّه صلاة خاصّة بسبب» سببی که همه حتی صاحب‌جواهر قبول دارند که حاجت بود، زیارت بود، احرام و طواف بود. «و وضع» وضعٍ مثل صلاة جعفر بود. وضعٍ یعنی وضعٍ من الشارع، إنشاء من الشارع ولو سبب خاص ندارد. پس «فالمطلوب بما أنّه صلاة» که دو تا را بیرون می‌کنند، «لا بما أنّه صلاة خاصّة بسبب» یا صلاة خاضة  بوضع خاص. «مطلوب بما أنّه صلاة هو الداخل في المنع» این داخل در ادله‌ی مانعه از این اوقات خمسه به عنوان کراهت است «الذي قد عرفت رجوعه» تازه این کراهتش هم به معنای اولویت بدل بود. «إلى أولويّة البدل، لا إلىٰ أولويّة الترك.» که کراهت در عبادت به معنای اولویت ترک نیست.

شاگرد: این سیره‌ای که ایشان می‌فرمایند طریقه تشخیصش چیست؟ اگر ما بخواهیم با یک نفر بحث کنیم چطوری می‌توانیم این را رد یا اثبات کنیم؟ ایشان چه دلیلی بر این سیره دارند؟ سیره‌ی زمان خودشان را می‌گویند؟

استاد: سیره زمان خودشان تنها چیزی است که به آن دسترسی داریم. یعنی ما اگر یک نقل متواتر یا کالمتواتر داشتیم که آن زمان سیره این بوده، خب خوب بود اما فعلا که فضا این نیست؛ فضای بحث ایشان که سیره می‌فرمایند یعنی آی مخاطب من! خودت نگاه کن این سیره را می‌بینی.

شاگرد: در اصول ثابت می‌کنند که همین حجت است؟

استاد: بله.

شاگرد: همین سیره‌ای که متشرعه انجام می‌دهند حجت است؟

استاد: بله. یک بحث‌هایی هم یادم آمد در این که اولا استصحاب قهقرایی عقلایی است و در این می‌آید یا نه؟ این جا حاج آقا قبول دارند که در این جا ما هر سیره‌ای داریم مگر این که یک منشأ روشن داشته باشد نقل شده باشد و معمولا سیره‌ها هم می‌خواهد تغییر کند مناشی آن در تاریخ می‌آید، این طور نیست که ما همین طور سرگردان باشیم. و الا سیره‌ای که هست و هیچ چیزی هم در کتب، در تاریخ، در چیزهایی که ذکر شده برای تغییر او ذکر نشده باشد این استصحاب قهقرایی دارد که تا زمان مرآی و مسمع شارع هم بوده است. سیره‌ای که ایشان می‌گویند این بود مگر این که بگویند: فلان عالم گفته است به نقل متواتر که سیره‌ی زمان ما این است. ضعیف‌تر از این هم کشف کردند. در فضای تحقیق گاهی حتی از یک عبارت سفرنامه خیلی چیزها را می‌شود کشف کرد. الان دارد یادم می‌آید که در بحث نماز مغرب بود، کدام از وقت‌ها بود که یکی دو تا سفرنامه بود که او جاهای مختلف رفته بود از شیعه‌ها نقل می‌کرد مثلا نماز مغرب را آن طور می‌خواندند. آدم می‌بیند حتی از نقل این به اطمینان می‌رسد که یک نوع سیره‌ای بود. سیره‌ای که الان هست هیچ منشئی از آن نیست، چون امور اجتماعی مهم این طور نیست که یک چیزی خرد خرد یک دفعه تغییر کند بعدا هم هیچ جا ثبت نشود، نقل نشود و کسی دفاع نکند. معمولا این طوری نمی‌شود. شاید هم در آن مباحثه‌ی اصول بود که الان یادم آمد یکی از آقایان چند روز بحث را ادامه دادند، در آن هم راجع به همین صحبت شد که خیلی از چیزهایی که الان احتمال می‌دهیم تغییر کرده و به همین بحثی که الان مطرح بود مربوط می‌شود، ایشان هم راجع به فهم از متون و مسائل خاص تاریخ‌گرایی و هرمونتیک در مبادی که در فهم متون دارد آن‌ بحث‌ها را مطرح می‌کردند. همه این‌ها به بهترین وجه قابل جواب است. با این عبارت دیروز با یک مراجعه به یک روایتی که شاهد بر آن پیدا شد می‌بینید آدم به اطمینان می‌رسد که روایت این بود. این طور نیست که یک چیزی بیاید همین طور در ابهام مطلق بماند. اصلا چنین چیزی ممکن نیست. شما وقتی تفحص می‌کنید خیلی جالب است من وقتی بعضی مقالات را می‌بینم خوشحال می‌شوم که این طور دارد جلو می‌رود؛ امروزه از آن حالتی که مطالب را به عنوان دو ارزشی رد می‌کردند کاملا درآمده است. هر مطلبی بیاید حتی یک افسانه آن‌هایی که دنبال کار باشند می‌فهمند افسانه، افسانه است؛ افسانه یعنی دروغ، یعنی قصّاصین بافتند؛ در فضای موضوع‌محوری حتی افسانه‌ها یک منشأ و یک رکوردی، یک ثبت تاریخی برای خودشان دارند که رگه‌هایی از صدق و واقعیت در آن هست. این مطلب خیلی درست است. این کار دارد پیش می‌رود و من مکرر عرض کردم باید این فضا باز شود. لذا وقتی این طوری کار کنیم این سیره‌ها هم … الان خیلی فرمایش خوبی است، الان من بیرون می‌روم متشرعه این کار را می‌کنند، من چه می‌دانم کی شده؟ شاید یک عالمی، یک سلطانی، یک صاحب نفوذی صد سال پیش میخ یک رسمی را کوبیده، به خیال ما زمان معصومین بوده؛ چه می‌دانیم؟! این درست است.اما این طور نیست که ما همین جا بایستیم. یعنی با مراجعه به آن چیزهایی که بشر ثبت کرده، در دست‌ها موجود است فوری از قرائن و شواهد می‌فهمیم این برای فلان سال است،همه معلوم می‌شود. مثلا در عزاداری‌های سیدالشهداء این‌ها را صفویه آوردند. صفویه قدرت شیعی پیدا کردند بعد گفتند: بیاید برای اهل بیت عزاداری کنیم. هر سالی هم یک چیزی اضافه کردند و جزء رسم‌ها شد. این را خیلی‌ها می‌پذیرند. می‌گویند: قبلش همه سنی بودند، این‌ها قدرت شیعی پیدا کردند این کارها را کردند. خب بعد می‌گویید: ابن‌کثیر هفتصد و چهل وفاتش است، زمان صفویه بوده است؟ دویست سال قبل از صفویه وفات کرده است. در تاریخش ده‌ها نفر مثل ابن‌کثیر بودند. می‌گویند: قرن چهارم سیصد و پنجاه و دو در بغداد همین‌هایی که می‌گویند عزاداری صفویه آوردند، در روز عاشورا در بغداد به پا کردند. با همین‌ها که اسم می‌برد چه چیزهایی آوردند، چه کارهایی کردند. این دیگر تمام شد. احتمال این که این برای زمان صفویه باشد محو شد. نمی‌شود بگوییم: روالی عوض شود هیچ اسمی از آن هیچ جا نیاید. لذا این با مراجعه، با تخصص و به عبارت دیگر  تواتر نسبت به افراد مختلف است. برای یک متخصص تواتری محقق می‌شود که می‌تواند دیگران را راهنمایی کنند مثل او این تواتر برای او محقق شود اما دیگرانی که این تخصص او را ندارند تواترش قطعی است اما در منظرِ دیدِ جاهل نیست. مانعی ندارد. هیچ مانعی ندارد.

 

برو به 0:23:31

سه مانع از فراموش شدن سیره و سنت؛عموم بلوی و تاکید شارع و وجود منابع

شاگرد: در امورات وجودی شاید این درست باشد ولی مثلا یک چیزی که در بحث بیع مرحوم شیخ بحث لاابالی گری که عرف هم ممکن است داشته باشد را مطرح می‌کنند ممکن است گاهی اوقات یک بی‌خیالی‌هایی، یک جدی نگرفتن‌هایی یواش یواش کسی هم متوجه نمی‌شود؛ در طول مثلا صد سال، دویست سال، سیصد سال یک دفعه بعضی از سنت‌ها را محو کند کما این که ما در قضیه‌ی فرهنگ با این‌ها مواجه هستیم. یعنی سنت‌هایی که بوده و بر اساس یک بی‌توجهی‌ها و بی‌مبالاتی‌ها کأنه انگار نبوده و نفهمیدیم کی محو شده است. چیزی هم نیست که تاریخ دأبش را داشته باشد که این از بین رفت، چون روند از بین رفتنش خرد خرد بوده، امکان دارد کسی همین طور بلند شود بدون هیچ سببی نماز مستحب بخواند ممکن است یک روزگاری رایج و متداول بوده و الان شاید عجیب باشد و مثال پیدا کردنش شاید سخت باشد. یعنی خرد خرد ممکن است یک چیزهایی از بین رفته باشد.

استاد: در روایت اهل سنت برای این دو وقت، از جاهایی که عایشه گفته است «وهن عمر» این جاست. شاید در همین صحیح بخاری هم بود. عایشه گفته این از اشتباهات عمر است. اشتباهاتش چه بود؟ ابن عباس و دیگران نقل کردند. گفتند عمر با تازیانه راه می‎افتاد می‎دید هر کس بعد از نماز عصر دارد نماز می‎خواند را می‎زد. یعنی از کارهایی است که او شدید انجام می‎داد. بعد عایشه گفت این چه حرفی است؟! اشتباه فهمیده است و مقصود حضرت این نبوده و هیچ وقتی نبود که در خانه‌ی من هم که بودند بعد از عصر نماز می‎خواندند. اتفاقا ابن عمر هم همین را می‎گوید. خود پسر عمر راوی این است که حضرت این نماز را می‎خواندند ولی عمر می‎زد.

نکته‎ای که شما فرمودید این است که ممکن است در اثر لاابالیگری یک چیزهایی فراموش شود، فراموش شدنی که از متشرعه است یا از غیر متشرعه است؟ این سوال مهم است. آن‎هایی که فراموش می‎کنند اصل دین و شرع را قبول دارند یا ندارند؟ اگر قبول دارند در آن چیزهایی که خود آن شرع خط قرمز قرار داده فراموشی معنا ندارد. اگر هم قبول ندارند که قبول ندارند. لذاست که من این را می‎خواهم عرض کنم که شارع از روز اول برای بقاء شرع خودش کاری کرده که آن جایی که می‌خواسته فراموش نشود، تدبیری کرده که فراموش نشود، نه این که یک چیزی را می‎خواسته که رکن دین او باشد اما چنان با یک مقدمات سستی برگزار کرده باشد با این که آن افراد مرید او هستند، فرض گرفتیم متشرع هستند، شارع را قبول دارند اما نعوذ بالله کم‌کاری از ناحیه‌ی شارع بوده؛ یعنی طوری پایه و اساس این تشریع و حکم را پایه‎ریزی کرده که این‎ها با این که او را قبول دارند کم کم … ولذا خود شارع همین کار را کرده است. حاصل عرضم این است که آن چیزی که تاب این را دارد که فراموش شود حکم الزامی شرعی نیست. کم الزامی که شارع می‎خواست محور شرع او باشد برای آن طبل می‎زد.

طبل زدن یعنی چه؟ یعنی مشرع کاری می‎کند که موج این تشریع او نه تنها از بین روندگی ندارد بلکه به قولی تجدیدپذیر است. یعنی هر چه تاریخ جلوتر می‎رود دائما به یک نحو تازه‎تری این موج این میخی که او کوبیده زنده می‎شود.

شاگرد: در مورد محرمات و واجبات می‎فرمایید؟

استاد: در الزامیات!

شاگرد: الان مانحن فیه از غیر الزامیت است. یعنی بحثی که آقایان مطرح می‎کنند بحث کراهت است. ما این را چه کار کنیم؟ آیا می‎توانیم به سیره تمسک کنیم و بگوییم اگر در سیره یک چیزی می‎بود، «لبان و ظهر». اگر اتفاقی می‎افتاد مهم می‎شد و متشرعه هم اگر عوض شده انگار یک چیزی‎شان می‎شد.

شاگرد2: سوال من پیش از سوال ایشان است که با این مبنا آن وقت دیگر جایی برای شبهه‌ی وجوبیه و تحریمیه می‎ماند که ما بگوییم اگر تحریم وجود داشت روشن بود و اگر وجوبی نداشت…

استاد: جا برای شبهه‌ی وجوبیه می‎ماند. آن جایی که شبهه‌ی وجوبیه خود عرف متشرعه سیره بر ترک است کدام فقیهی حاضر می‎شود بگوید سیره بر عمل است و او بیاید بگوید شما حرام انجام می‎دهید. آن جایی هم که شبهه‌ی تحریمیه است اگر سیره بر انجام است، فقهای بزرگ همین سیره بر انجام را کاشف از این می‎گیرند که این شبهه‌ی تحریمیه حرام نیست یا شبهه وجوبیه اگر ترکش را از متشرعه می‎بینند می‎گویند واجب نیست.

شاگرد: سوال من مقداری ریشه‎ای‌تر است. بر آن مبنایی که می‎فرمایید اگر چیزی حرام باشد یا واجب باشد طبل کوبیده می‎شود، باید بگوییم با این مبنا چیزی به اسم شبهه‌ی وجوبیه و تحریمیه نباید بماند. دیگر ما شبهه نداریم.

استاد: دو سه تا فرض دارد. یک فرض عام‌البلوی با غیر عام‌البلوی است؛ غیر عام البلوی در معرض نیست. مهم‌تر آن عبارتی است که شیخ طوسی داشتند. شارع مقدس چه کار کرده است؟ برای حِکم بسیار لطیفی که داشته وجوب را مراتبی کرده است. یعنی خیلی جاها مستحب موکد را با لسان وجوب گفته است. خیلی جاها مکروه شدید را با لسان حرمت گفته است. چرا؟ به خاطر مصالحی که کسی وارد باشد سریع می‎فهمد. لذاست که چون سبک شارع در بیان احکام خمسه یک طیف تشکیل می‎دهد که خط نگذاشته، این جا شبهه‌ی وجوبیه پدید می‎آید اما آن وجوب‎های اصلی که بقاء اصل شریعت به آن‎هاست کاری کرده که آن‌ها فراموش نشود. لذا مانعی ندارد که در این بیان تشکیکی که شارع قرار داده یک جاهایی برسیم برای ما شبهه ایجاد شود اما این شبهه ایجاد شدنش در مسلّمات فقه نیست. و لذا می‎گوییم در فقه ضروریات داریم. شما بگویید اگر شبهه‌ی وجوبیه داریم پس ضروری یعنی چه؟ ضروری یعنی جای شبهه نیست. یعنی شارع خودش کاری کرده جزء قطعیات و مسلمات است و نمی‎شود در آن شبهه کرد.

 

برو به 0:30:38

اما این که شما هم فرمودید که در مانحن فیه مکروه است؛ الان یک کتابی که برای شما قطعی است که برای پنجاه سال پیش نیست مثلا کتاب احتجاج برای قرن ششم است یا کتاب تهذیب یا کتب دیگر می‎بینید در آن توقیع آمده است که «أرغم أنف الشیطان» از این شما چه می‎فهمید؟ از خود سوال می‎فهمید مبالات داشته است. شما نمی‎توانید بگویید چون امر مکروه بوده، نبوده است.

شاگرد: پس اصل مبالات به اوقاتی مثل طلوع بوده است. چون بوده پس ما الان که می‎بینیم سیره …

استاد: خود ادله این کار را کرده است. خود ادله کاری کرده که بخشی از مبالات بماند، بخشی از عدم مبالات هم مستنداً به ادله‌ی شرعیه محقق شود. لذا از این جا عرض کردم که ما فقط مواجه با سیره نیستیم، شواهدی از آن زمان‎ها داریم که کاملا تعیین می‎کند که جوّ آن زمان چطوری بوده است. این سوالات برای توقیع که برای قرن سوم است. اگر جلوتر هم بروید همین بود. ولذا بسیاری از فقهای ما مواردی از ادله‌ی ناهیه را بر تقیه حمل کردند. چون عامه می‎گفتند یا مثلا عمر بر طبق این تازیانه می‎زده، این‎ها کارهایی بوده که در بین آن‎ها مستقر بوده و بر وفق آن‎ها تقیه صورت گرفته است.

شاگرد: با توجه به این مطلب، الزامیات شرع طبق آن بیان شیخ طوسی آن مرحله‌ی اعلی آن وجوب منظورتان است یا مراحل دیگرش هم که شارع وقت نمازهایی که طبل خیلی بوده ولی الان اثری از آن دیده نمی‎شود. این‎ها هم منظورتان است که متشرعه …

استاد: وقت نمازها را ببینید. خیلی جالب است این نماز عصری که اهل سنت عقب افتاده، خودشان می‎گویند برای بنی امیه است. حتی ابن‌تیمیه می‎گوید «عابوا علی بنی أمیه» دو چیز را، «قتل الحسین و تغییر الصلوات» خیلی عجیب است! او می‎گوید این از مطاعن است. این را خود اهل سنت قبول کنند خیلی است که ابن‌تیمیه بگوید بنی امیه خوب بودند ولی در دو چیز عیب داشتند یکی شهادت حضرت سیدالشهداء و یکی این که وقت نمازها را عوض کردند. لذا در بین خود اهل سنت مفصل روایات دارد که صحابه‌ای که سر جایش جرات می‎کردند می‎گفتند: این‌ها را تغییر دادند. برای ما مگر همین نماز چیزی نبود! این هم از بین بردند. به نظرم انس بود؛ می‎گوید: هیچ چیز برای ما باقی نگذاشته بودند و این را هم تضییع کردند. پس معلوم می‎شود حتی در وقت هم تغییراتی دادند. صورت گرفته، حکومتی هم حتی از طرف خود آن‎ها نقل می‎شد، این طوری نبود که یک کاری بشود اما … آمدیم در اثر مسامحه یک کاری ترک شود، اگر مسامحه، مسامحه‎ای است که در حد تاکید شارع است ولو مستحب و مکروه، من عرضم این است که عملا هم می‎بینید در هر قرنی آن متشرعه متصلب نمی‎گذارند این طور شود. یعنی حتی اگر یک برهه‎ای هم یک امر مستحبی ضعیف شود یک دفعه می‎بینید نوه‎های همان‎هایی که ضعیف کرده بودند یک موج شدید ایجاد می‎شود دوباره آن را برمی‎گردانند.

شاگرد: مثلا اگر برای قنوت چنین اتفاقی بیفتد.

استاد: خیلی جالب است حتی در مستحبات، چه برسد به واجباتی که در آن طیف قرار می‎گیرد، واجباتی که شیخ فرمودند. یعنی اگر هم در یک واجبی در یک برهه‎ای مسامحه می‎شود، چون منابع کافی است یک دفعه می‎بینید آیندگان آن‎ها نسبت به آن‎ها مقدس می‎شوند و به آن‎ها ایراد می‎گیرند که این‎ها بدعت کردند؛ دوباره یک موجی ایجاد می‎کنند. اگر شما مجموع این‎ها را در نظر بگیرید احتمال اطمینان‎بخشی به این که ما یک چیزی داریم فراموش شد رفت، اصلا این طور چیزها نمی‎شود و کاملا مآخذ و منابع و آن شروع این سیره‎ها را می‎شود پی‎جویی کرد.

شاگرد: مثل دو تا قید در واقع یکی عموم بلوی و یکی تاکید شارع، این دو تا می‎تواند مقوم …

استاد: بقاء سیره‎ها باشد.

شاگرد: و لزوما نمی‎توانیم بگوییم فقط لزومی بودن …

استاد: سومی هم این شد که وجود منابعی که آن کسانی که یک نحو تصلب و سفتی در شرع دارند وقتی آن منابع را می‎بینند اگر هم یک مسامحه‎ای پیش آمده در جیل بعدی دوباره تجدید می‎کنند و آن مسامحه را از بین می‎برند. مرحوم شیخ در معاطات و این‎ها فرمودند آن … خود معاطات و مباحثش از چیزهایی است که شواهد متعددی آن طرفش می‎شود آورد بر این که الزام به آن حرف‎ها بوده یا نبوده.

این چند لحظه‎ای هم که مانده بحث را خلاصه کنیم تا به فرمایش بعدی ایشان برسیم. یک احتمال دیگر هم این بود که اساساً در مانحن فیه کراهت همه جا ثابت است حتی در قضاء فریضه. چرا؟ به خاطر این که آن ادله‌ی ناهیه، تعلیلش، تعلیلی است که ریختش، تخصیص‎بردار نیست. اگر این طوری جلو برویم که علی ای حال دار، دارِ تحقق چیزهایی است که در وقت تحقق و فعلیت متزاحم می‎شوند؛ دار، دار تزاحم است و اگر تعلیلی در روایت ناهیه است که این تعلیل اباء از تخصیص دارد. وقتی شیطان می‎گوید «یسجدون لی» وقتی تشبه به آن‎هاست شما نماز واجب قضاء کنید تشبه است، مستحب بخوانید تشبه است. چرا؟ چون تشبه تکوینی است و به نیت شخص مربوط نیست. اگر این حرف جلو برود یک احتمال دیگر هم این جا می‎ماند و آن این است که در تمام موارد کراهت در اوقات خمسه، کراهتی موجود است که به عنوان کراهت نفسی وقت مطرح است. خود یک عنوان تنها و منفرد است. کراهتِ نفسی وقت است. در این وقت چیزی همراه است که نمی‎شود جدایش کرد. نماز هر نمازی می‎خواهد باشد. پس این برای خود وقت است. به طبیعت وقت چسبیده است، نه به نماز؛ به وقت و خصوصیتش و شرایط خارجی وقت چسبیده است. اگر نظرتان شریف باشد عرض می‎کردم طبایع را در نظر بگیریم خیلی مهم است که ما ابتدا یک حکمی را ببینیم برای چیست؟ این جا این کراهت برای چیست؟ برای وقت است. اصلا شیطان از خود وقت و هیئت سوء استفاده می‎کند نه از نیت و امثال این‎ها. اگر شیطان بخواهد سوء استفاده کند این یک حرفی است اما مگر شارع می‎آید نماز خودش را تخفیف دهد؟ یک کسی نمازش قضاء شده می‎گوید حالا نخوان، حالا نخوان یعنی رفت تا این که وصی او برای او قضاء کند. هر چیزی در شرایطی در وقتش باید انجام گیرد.

شاگرد: در مصالح و مفاسد مربوط به فعل و ترک …

استاد: یعنی کراهت نفسی وقت یک کراهت نفسی است که نسبت به سایر مصالح متشرعه و شرع و صلاة‎هایی که باید خوانده شود می‎بینید چقدر عرض اندام می‎کند. پس چه می‎شود؟ پس نمازی که در این وقت می‎خوانیم مثل اجتماع امر و نهی، مثل چیزی که اجتماع موردی یا حتی عنوانی پیدا می‎کرد هم غصب است هم صلاة است. این جا هم نماز در یک وقتی است که خود وقت با یک جهت کراهتی جوش خورده است ولی نماز هم نماز است. خب این جا کسر و انکسار می‎شود.

شاگرد: با ملاحظه‌ی ملاکات.

استاد: یعنی در این طور فضایی ما می‎گوییم الان در این نماز عناوین صدق می‎کند و انطباق عناوین هم بر این فرد قهری است و دست ما نیست اما عناوین چه عناوینی است؟ یک عنوان، عنوانی برای نفس الوقت است که یک جهت منفی در آن است. یک عنوان برای متعلق است که ذات السببش، غیرش تمام این‎ها چقدر مصالح دارد!! خب در نافله‌ی مبتدأة اصحاب آمدند دیدند خیلی خوب است یعنی طوری است که ما فقط صلاتیت و وقت داریم؛ این جا فقط یک وقتی مقابل صلاتیت محض است گفتند مکروه است و الا نفسیت این کراهت را و انطباق عناوین حتی بر قضاء نماز واجب حتی اتیان واجب در آخر کار نمی‎توانیم این را تکویناً برداریم ولی فرد با طبیعت فرق می‎کند. کراهت برای صلاة نیست، کراهت به خصوصیات وقت جوش خورده است؛ با طبیعت صلاة که آن هم چقدر مصالح و نورانیت دارد و اساس شرع به آن است، یک جا در وجود با هم جمع می‎شوند. عناوین می‎آیند باید ببینیم کدام این‎ها غلبه دارد؛ کسر و انکسار که می‎شود گاهی نه تنها کراهت نیست، بلکه اگر بخواهید به این کراهت عمل کنید کار مکروه کردید. این خیلی نکته مهمی است. یعنی یک کسی است می‎بیند الان در طلوع شمس این نماز را نخواند رفت و معلوم نیست سی سال دیگر بتواند بخواند؛ این جا اولویت با این است که بخواند نه این که آن جهت کراهت نیست؛ در کسر و انکسار، در ارزش تابعی و تابع ارزشی وقتی می‎خواهید برای یک کاری که معنون چند تا عنوان است ارزش‎دهی کنید خروجی کار چیست؟ می‎فرمایند: حتما بخوان، عقب بیندازی رفت، مسامحه نکن. خب وقت طلوع است! خب باشد!

 

برو به 0:41:25

نکته‌ی مهم دیگر این است که آن رمزی هم که تعبد بود و در روایت فرمودند رمز تعلیلش تعبدی بود یعنی تعلیل، تعلیلی نبود که عرف عام سر دربیاورند، «إن الشمس تطلع بین قرنی شیطان» این عبارت را تصور می‎کنند اما سردرنمی‎آورند که این چطوری است و حالا چه می‎خواهد بشود. وقتی تعلیل تعبدی است کراهتی که برای وقت است، کراهت به تعلیل تعبدی برای وقت است. خیلی خوب شد. اندازه‎ای که کراهت به عنوان یک عنصر حدیثی، حماء بقاء تعلیل باشد. چرا عنصر حدیثی؟ ما سر جایش می‎فهمیم چرا حضرت فرمودند. پیامبر خدا که لغو صحبت نمی‎کنند. هر علتی را باید بگویند، می‎گویند و هر چه هم نباید بگویند، نمی‎گویند. اهل بیت هم تا یک مدتی دیدید که همه‌ی روایات را رد نمی‎کردند تا زمان توقیع هم که این‎ها را قبلا بحث کردیم. چرا این طوری شده است؟ یکی از اساتید می‎گفتند: حضرت انگشترشان را این طوری در دستشان گرداندند، تا چرخید جبرائیل آمد گفت شما در دنیا برای کار لغو نرفتید؛ خیلی عجیب بود. شاید درس مکاسب محرمه بود از استاد شنیدم. اگر هم بعدش دیدم حالا یادم نیست. یعنی کسی که همین انگشتر را این طور می‎کنند جبرائیل می‎آید که این کار لغو بود، این طور کسی در مقام بیان معارف و شرع بگویند: «إن الشمس تطلع بین قرنی شیطان» مقصود داشتند. این مقصود آن‎ها و این تعلیل تعبدی، وقتی دارد حسابی دارد این باید بماند و پشتوانه‌ی بقاء این عنصر همین است که بین مسلمان‎ها بوده و همین کراهتی است که علمای شیعه از قدیم و جدید تا به الان هم در بهجة الفقیه دیدید که فرمودند: خواندن نافله مبتدأة در این وقت مکروه است. بنابراین کراهت برای طبیعت الوقت است، انطباقش هم قهری است، به دست ما نیست ولی این که بالفعل کراهت در فرد نمازی که میخوانیم هست یا نیست باید کسر و انکسار شود. مجموع عناوین متصف به چه می‌شود؟… نماز جعفر باشد، نه! نماز ذو السبب باشد، نه! نماز  قضاء واجب باشد حتی مکروه است که عقب بیندازید چون از دست رفت. بله مطمئن هستید با فاصله‌ی کمی می‎شود آن حرف دیگری است. این هم جمع‎بندی بحث شد. از این جا به بحث بعدی می‎رویم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

طبیعة‌الوقت-استصحاب قهقرایی-فضای موضوع‌محوری-شبهه‌ی وجوبیه-شبهه‌ی تحریمیه-طیف احکام-کراهت نفسی وقت-دو عیب بنی امیه

 


 

 

[1] سورة فجر، آیة 26

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 298‌

[3] اشاره به یکی از شاگردان

[4] سورة توبة، آیة 51

[5] سورة حدید، آیة 22

[6] بهجة الفقيه، ص: 166‌

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است