1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢٧)- کراهت اقامه‌ی نوافل ذات الوقت در اوقات پنج‌گانه

درس فقه(٢٧)- کراهت اقامه‌ی نوافل ذات الوقت در اوقات پنج‌گانه

شبهه‌ی حکمی و شبهه‌ی موضوعی(صدمه‌ی به اقتصاد مسلمین)-ماهیت ذات السبب که مکروه نیست و راه تشخیصش-مناقشه‌ی بر شهید در مسأله؛عدم منافات انتظار برای زوال وقت کراهت با مضمون روایت-مناقشه‌ی صاحب جواهر بر روایت-جواب استاد به مناقشه‌ی صاحب جواهر.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32369
  • |
  • بازدید : 7

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

کراهت اقامه‌ی نوافل ذات الوقت در اوقات پنج‌گانه

شبهه‌ی حکمی و شبهه‌ی موضوعی(صدمه‌ی به اقتصاد مسلمین)

… در معاملات خیلی شرط‌های اگری است که اگر مقابلش هم عمل نکند خیار اشتراط بیاید. خیار شرط به خود معامله و خیار اشتراط به … خیلی معنای شرط وسیع است. جلوتر این طوری بود. حتی چند سال هم جواب می‌دادند اشکال دارد شاهد بودم. این اواخر که سوال می‌فرمودند گفتند حاج آقا! شما که این‌ها را اشکال می‌کنید، حاج آقا می‌گفتند من اشکال می‌کنم؟ مدتی حاج آقا ساکت می‌شدند یعنی می‌فهمیدند به این معنا که تصریح … منظور من از می‌فهمیدند یعنی آن نحوه‌ی اجرای جواب که آن عدم اشکال را به صورت اشکال موضوعی بیان می‌کردند که درست هم بود. اشکال موضوعی‌اش این بود که با اندک چیزی بالاترین صدمه‌ها را کفار می‌توانستند به اساس مالیت و بنیه‌ی اقتصادی شیعه و مسلمانان بزنند؛ این بود که می‌گفتند: موضوعی‌اش مشکل است؛ اشکال موضوعی‌اش از این ناحیه است. به اندک چیزی ظرف مدت کمی می‌توانستند تخلیه کنند. این کارها به این سادگی … لذا شبهه‌ی حکمیه‌اش چیزی است، دغلی که کفار انجام دهند و از یک طریقی بیایند بنیه‌ی اقتصادی شیعیان و مسلمانان را تخلیه کنند حرف دیگری بود. لذا ایشان می‌فرمودند: موضوعی‌اش ابهام دارد، مشکل دارد و در معرض خطر برای اموال مومنین است.

اقتصاد مسلمین-شبهه‌ی موضوعی-شبهه‌ی حکمی-خیار-معاملات.

 

برو به 0:02:19

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ميزان تشخيص ذات السبب و الظاهر أنّ تشخيص ذات السبب من طريق ارتكاز المتشرّعة و السيرة القائمة أولىٰ، حيث لا يعتنون في ما له سبب بخصوصيّات الأوقات الغير المزاحمة للفرائض؛ و عليه، فإدراج الصلاة بعد التطهّر و لو كان التطهّر في بعض هذه الأوقات في ذات السبب كما عن «الشهيد» و غيره أولىٰ، و كذا ما صرّح فيه في الروايات بالتعميم، صدق عليه ذات السبب، أو لا؛ بل لعلّ خروج ما له اسم مخصوص و هيئة خاصّة من الصلاة كصلاة «جعفر» رضوان اللّٰه تعالى عليه و صلوات الأئمّة عليهم السلام، و نحوها ممّا يعلم حالها بملاحظة السيرة علىٰ عدم المبالاة فيها بهذه الأوقات؛ فالمطلوب بما أنّه صلاة، لا بما أنّه صلاة خاصّة بسبب و وضع هو الداخل في المنع الذي قد عرفت رجوعه إلى أولويّة البدل، لا إلىٰ أولويّة الترك.[1]

ماهیت ذات السبب که مکروه نیست و راه تشخیصش

میزان تشخیص ذات السبب از عنوانی است که محققین کتاب اضافه کردند و در عبارت ایشان نیست. دنباله‌ی بحث است که اصل بحث هم مرحوم صاحب جواهر مطرح فرمودند: «و المنساق من ذات السبب»[2] صاحب جواهر همین بحث را به این طریق مطرح کردند. فرمودند: «و الظاهر أنّ تشخيص ذات السبب من طريق ارتكاز المتشرّعة و السيرة القائمة أولىٰ» ذات‌السبب چیست که کراهت ندارد؟ ‌بینیم سیره و ارتکاز متشرعه به چه نحوی است؟ این جا از آن جاهایی است که بین سیره و ارتکاز هم جمع کردند. ظاهراً ارتکاز یک معنای وسیع‌تری از سیره دارد. سیره شاید یک قیود اضافه‌ای برای ارتکاز داشته باشد. ارتکاز مجموع درکی است که ذهن متشرعه از مجموع احکام شرع و تعلیمات شارع دارد. یک نظامی در ذهن او شکل پیدا می‌کند، ارتکاز او شکل پیدا می‌کند اما سیره، رویه‌ی عملی متشرعه است که چه بسا جمع‌بندی چند تا ارتکاز هم پشتوانه‌اش باشد. ارتکاز کأنه یک حالت انفرادی دارد اما سیره گاهی می‌بینید متشرعه سه تا چهار تا ارتکازی که دارند و خودشان متوجه نیستند، این‌ها در ذهن او دست به دست هم می‌دهد و یک سیره را شکل می‌دهد. سیره این طوری است؛ کار عملی است که از پشتوانه آن ارتکاز برخوردار است؛ ارتکازاتی که سبب می‌شود در آن کار محقق شود.

شاگرد: این ارتکاز برای کشف فهم یک روایتی است؟ به این خاطر دارند به ارتکاز استناد می‌کنند؟

استاد: صحبت سر این است که ذات السببی که مکروه نیست نزد متشرعه چیست؟

شاگرد: ذات السبب در واقع عنوان انتزاعی بود.

استاد: عنوان انتزاعی هم که فرمودید دیروز روایتش را گفتم، صاحب‌جواهر هم فرمودند که من در روایات کلمه‌ی ذات‌السبب را ندیدم الا همان روایت نبوی که قبلا بوده است.

شاگرد: آن یک روایت مبدأ شکل‌گیری این ارتکاز شده که …

نعم قد عرفت أن استفادة استثناء جميع ذوات الأسباب من النصوص محل للنظر بل المنع، و كيف و لم يعرف التعبير بلفظ ذات السبب و المبتدأة كالحكم إلا في لسان الفقهاء، لكن الأمر بعد أن كان في الكراهة و عدمها سهل.[3]

استاد: آن روایت نبوی که اصلش را خواندم چند سطر بعدش خود صاحب جواهر می‌گویند من در روایات از کلمه ذات السبب و کلمه مبتدأة چیزی ندیدم مگر همان نبوی. «نعم قد عرفت أن استفادة استثناء جميع ذوات الأسباب من النصوص محل للنظر بل المنع، و كيف و لم يعرف التعبير بلفظ ذات السبب و المبتدأة» این دو تا «كالحكم» که خود حکم به خصوص مبتدأة است «إلا في لسان الفقهاء، لكن الأمر بعد أن كان في الكراهة و عدمها سهل.» این جا الا فی النبوی نداشت؟

شاگرد: در صفحه بعد است.

استاد: بله بله! «لكن الذي يهون الخطب خلو النصوص عدا ما سمعت من النبوي العامي على الظاهر عن هذين اللفظتين»[4] که مبتدأة و ذات السبب باشد. نبوی چه بود؟ نبوی این بود: «و من النهي عن التحري في‌النبوي «لا يتحرى أحدكم بذات السبب هذه الأوقات»‌»[5] که فرمودند: در نبوی کلمه‌ی سبب و ذات السبب آمده است. دنبال این گشتم. خیلی عجیب بود؛ از مواردی که در این روایت  صورت گرفته یک سهو استنساخی خیال می‌کنم باشد. آن چیزی که در ذهن من از حیث احتمال بیشتر قوی شد سهو در استنساخ بود. کتاب‌های قدیم مستنسخ روی کتاب نگاه می‌انداخته و عبارت را می‌خوانده، چشمش روی کتابی می‌رفته که داشته می‌نوشته دوباره عبارت که تمام می‌شد چشمش را روی صفحه‌ی مستنسخ منه می‌انداخت و بقیه عبارت را دوباره می‌خواند برمی‌گشت دنباله‌اش را می‌نوشت. لذا به خاطر این، خیلی از عبارات بود که یا تکرار می‌شد یا ساقطی داشت. چرا؟ چون کلماتی نزدیک هم بود بعد آن را می‌دید و ادامه می‌داد. به نظرم در این روایت هم این طوری شده است. این روایت در کتب اهل سنت مفصل آمده است. اول کتابی که از نظر تاریخی این روایت در آن آمده موطّأ مالک است. صحیح بخاری، مسلم، مسند احمد هر چه کتاب‌های متعدد است این روایات آمده است. هم از نظر عبدالله‌بن‌عمر آمده هم از عایشه آمده است ولی هیچ کدام در هیچ جا کلمه‌ی سبب و ذات سبب در آن نیست. من گفتم آخر چطور شده، بعد دنبالش رفتم کتابی که قبل از جواهر است مفتاح الکرامه است. ایشان فرمودند این روایت در جامع المقاصد تذکره آمده است. خب در جامع‌المقاصد روایت عین همانی است که در نقل اهل سنت است. کلمه‌ی بذات السبب را محقق ثانی اضافه کردند، حتی در تذکره هم نیست. نمی‌دانم چطور شده است! آیا در مفتاح‌الکرامة صورت گرفته یا قبلش در جای دیگر این طور شده است؟ نصف عبارت حدیث را که نوشتند به جای این که به دنباله‌اش چشم بیفتد، چشم روی چند کلمه قبل از آن که در عبارت محقق بوده رفته است. دنباله‌اش نوشته شده «لا یتحری أحدکم بصلاته طلوع الشمس و غروبها» عبارت روایت این است و مفصل هم نقل شده است. از موطأ مالک تا صحیح بخاری و مسلم و همه عرض کردم نقل کردند. ولی این ذات السبب هذه الاوقات عبارت محقق ثانی است که قبل از روایت آمده و اصلا کلمه‌ی ذات السبب در هیچ روایتی حتی نبوی نیامده است. منظور این است که این از چیزهایی است که صاحب‌جواهر اشاره می‌کنند آمده، دیگران هم همین را می‌گویند ولی قبل از مفتاح الکرامة اگر پیدا کردید به من بفرمایید. ظاهرا همان مرحوم آقا سید جواد از نسخه نقل پیدا می‌شده، مفتاح الکرامة در احتیاجی که طلبه‌ها به تتبع دارند از آن کتاب‌های نمره اول است؛ ایشان زحمت کشیدند همه را جمع کردند. واقعا مفتاح‌الکرامه را آدم می‌بیند می‌فهمد ایشان چه کار کردند. رضوان الله علیهم. خیلی زحمت کشیدند. منظور این که در این شدت کار و پیاده کردن این حجم عظیم گاهی در استنساخ می‌شود می‌بینیم آن تکه‌ی عبارت محقق دنباله روایت استنساخ شده است.

 

برو به 0:10:31

شاگرد: برای چه به این ارتکاز استناد می‌کنند؟ اتفاقا روایتش هم که سر نرسیده است.

استاد: ایشان نمی‌خواهند برای عنوان حمل اولی ذات السبب به ارتکاز توجه کنند، فرمایش حاج آقا دقیقا نسبت به حمل شایع کلام است. می‌گویند بروید ببینید متدینین وقتی چه نمازی را می‌خواهند بخوانند فوری چشمشان را دقیق نمی‌کنند ببینند طلوع آفتاب هست یا نیست؟ سیره‌ی آن‌ها در این‌ها به چیست؟ سیره به عدم مبالات وقت است. هر کجا چنین است ما معنون به ذات السببش می‌کنیم. تمام شد. هر کجا چنین است که متشرعه به ارتکاز خودشان که ذهنیت پشتوانه‌ی عملی‌شان است و به سیره‌ی عملی خودشان با پشتوانه‌ی آن ارتکاز وقتی می‌خواهند این نماز را بخوانند مبالاتی به این که الان چه وقتی است ندارند. به این می‌گوییم از آن مستثنیات است، از آن‌هایی است که کراهت شاملش نیست. این فرمایش ایشان است. حالا می‌خواهند نتیجه‌گیری کنند.  

تشخیص ذات السبب اولی است «من طريق ارتكاز المتشرّعة و السيرة القائمة» تشخیص از این طریق اولی است. «حيث لا يعتنون» اعتناء نمی‌کنند «في ما له سبب» فی ما له سبب به این مقصدی که الان ما داریم. به چه؟ به این که «بخصوصيّات الأوقات» ببینیم طلوع شمس است، بعد از نماز است؟ صبح است؟ بعد از نماز عصر است؟ اعتنایی به این‌ها نمی‌کنند. البته «الاوقات الغير المزاحمة للفرائض؛» یک وقتی است که به یک نمازی اعتناء می‌کنند که وقت چه زمانی است اما نه به خاطر صرف وقت، به خاطر مزاحمت با فریضه؛  الان اذان ظهر گفته‌اند، متشرعه شروع به خواندن نماز جعفر می‌کند، خب این جا درست است متشرعه می‌گویند حالا وقت نماز جعفر است؟! دارد اذان ظهر می‌گویند برو نماز ظهر بخوان. این جا به خاطر این است که این نماز در وقت فریضه با فریضه مزاحمت دارد می‌کند. این درست است، متشرعه نگاه به وقت می‌کنند؛ این از آن ناحیه‌ی مزاحمتش است که نگاه می‌کنند؛ نه! مزاحمت با فریضه نداشته باشد بدون مساله‌ی مزاحمت با فریضه خود نماز را می‌خواهد بخواند. اگر متشرعه طوری است انتظار وقت می‌کنند تا بخوانند این غیرذات‌السبب است، اگر نگاه به وقت نمی‌کنند بدون نگاه به وقت می‌خوانند این ذات السبب است. حرم می‌روید مشرف می‌شوید می‌گویید بعد از زیارت در مفاتیح نوشته دو رکعت نماز بخوان، شما می‌خوانید؛ اصلا توجه ندارید الان طلوع آفتاب است، نزدیک زوال است؟ اصلا توجه ندارید. کل متشرعه این طوری هستند. می‌فرمایند این ذات السبب است. چرا؟ چون بدون مساله‌ی مزاحمت باب فریضه خود این نماز مستحبی را که به جا می‌آورید بدون مبالات به وقت انجام می‌شود. پس «لا يعتنون في ما له سبب بخصوصيّات الأوقات» من طلوع الشمس و غروبها و زوالها و بعد العصر و بعد الفجر؛ البته اوقاتی که «الغير المزاحمة للفرائض؛» آن جایی که مزاحم با فرائض است متشرعه نگاه می‌کنند و ربطی هم به بحث ما ندارد. ولو ذات السبب باشد ملاحظه می‌کنند.

«و عليه» الان سراغ دو بحثی که بین علماء وجود دارد می‌روند. یک بحث مرحوم شهید فرمودند که در جواهر مطرح کردند که کاشف اللثام یک ایرادی به ایشان دارند.

مناقشه‌ی بر شهید در مسأله؛عدم منافات انتظار برای زوال وقت کراهت با مضمون روایت

بل قال الشهيد و غيره فيما حكي عنهم: لو تطهر في هذه الأوقات جاز أن يصلي ركعتين و لا يكون هذا ابتداء، للحث على الصلاة عقيب الطهارة، و لأن‌ النبي (صلى الله عليه و آله) كما روي انه قال لبلال: «حدثني بأرجى عمل عملته في الإسلام فإني سمعت دق نعليك بين يدي في الجنة قال: ما عملت عملا أرجى عندي من أنني لم أتطهر طهورا في ساعة من ليل أو نهار إلا صليت بذلك الطهور، ما كتب لي أن أصلي، و أقره النبي (صلى الله عليه و آله) على ذلك»‌ و في كشف اللثام ليسا من النص في ذلك على شي‌ء لاحتمالهما الانتظار إلى زوال الكراهة، و فيه أنه يكفي النص على التعميم كما اعترف به هو سابقا، على أنه يمكن أن يكون مراد الشهيد إثبات أنها من ذوات الأسباب بذلك، فيثبت الحكم حينئذ و لو من غير هذين، لا ان المراد إثبات الحكم بهما، بل لعل ذلك هو الظاهر من عبارته، فلاحظ و تأمل.[6]

شهید فرمودند: «بل قال الشهيد و غيره فيما حكي عنهم: لو تطهر في هذه الأوقات جاز أن يصلي ركعتين و لا يكون هذا ابتداء» کسی وضو می‌گیرد، می‌گویند: وقتی وضو گرفتی خوب است فوری دو رکعت نماز بخوانی؛ حالا الان وقت طلوع شمس است، به صرف این که وضو گرفت و با وضو گرفتن می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند، این نماز ذات السبب است یا نیست؟ شهید فرمودند بله ذات السبب است و هیچ مانعی ندارد. «لا یکون هذا ابتداء» چرا؟ دو تا دلیل آورند. «للحث على الصلاة عقيب الطهارة» روایاتی دارد که فرمودند وقتی وضو گرفتید، تشویق کردند دو رکعت نماز بخوانید. حالا وضو گرفته این روایت می‌گوید نماز هم بخوان ولو وقت طلوع شمس است. این یک دلیل شهید است. دلیل دوم شهید که فرمودند این روایت است: «و لأن‌النبي (صلى الله عليه و آله) كما روي انه قال لبلال: «حدثني بأرجى عمل عملته في الإسلام» به بلال فرمودند أرجی عملی که در اسلام انجام دادی به من خبر بده؟ چرا؟ «فإني سمعت دق نعليك بين يدي في الجنة» صدای پای تو را قبل از خودم، «بین یدی» یعنی روبروی خودم در بهشت شنیدم. بگو ببینم چه کار کردی که این طور بوده؟ «قال:» او عرض کرد که «ما عملت عملا أرجى عندي من أنني لم أتطهر طهورا في ساعة من ليل أو نهار إلا صليت بذلك الطهور، ما كتب لي أن أصلي» واجب نبود، «ما کتب لی أن أصلی» واجب نبود بخوانم ولی به صرف این که وضو گرفتم نماز خواندم.  «و أقره النبي (صلى الله عليه و آله) على ذلك»‌ حضرت فرمودند این طور است، این أرجی عملی است که انجام دادی و این سبب این می‌شود که این قدر پیش روی.

شاگرد: ما مفعول صلیتُ نیست؟

استاد: کدام را می‌فرمایید؟

شاگرد: «إلا صلیت بذلک الطهور، ما کتب لی أن أصلی»

استاد: «ما کتب لی» یعنی خداوند؟ «إلا صلیت ما کتب لی أن أصلی» یعنی مستحب بود از حضرت شنیده بود. این طور؟

شاگرد2: می‌خواهند بگویند واجب بوده که من می‌خواندم.

استاد: کتابت را به معنای واجب می‌خواهید بگویید؟

شاگرد: نه! آن اعم است.

استاد: در جایی داریم کتابت در مستحبات به کار رفته باشد؟ «إن الصلاة کانت علی المومنین کتاباً موقوتاً»، «کتب علیکم الصیام». این‌ها مواردی است؛ آیا در موارد مستحب هم «کُتِبَ» آمده است؟ مانعی ندارد. خود حکم استحبابی هم فی حد نفسه یک نوع انشاء و کتابت است اما استعمالش هم داریم که معلوم باشد که این جا «کتب» یعنی ندب؟ «عسی أن یبعث …» آن جا که کتابت ندارد.

شاگرد: از حیث ظاهر عبارت که ما مفعول صلیتُ باشد این کار سر راست‌تر است.

استاد: در صلیتُ موارد بسیار زیادی داریم بی‌مفعول است. صلیتُ یعنی صلیتُ الصلاة.

شاگرد: این ما بعد از صلیت آمده …

استاد: این جا می‌خواهد بگوید با این که بر من واجب نبود. نکته این است که او می‌خواهد أرجی عمل را بگوید.

شاگرد: از حیث عربی‌اش می‌شود درست کرد ولی ظاهرا باید می‌گفت «مع أنّه ما وجب لی» یا « ما کتب علیّ».

استاد: «إلا صلیتُ بذلک الطهور ما کتب لی أن أصلی». اما «صلیت ما کتب لی أن أصلی». یعنی قبلا از حضرت شنیده بوده و آن نماز را خوانده است.

شاگرد: یا نماز واجبش را مثلا وضو گرفته نگه داشته تا نماز واجب شود بخواند.

استاد: مقصود روایت اصلا آن نیست.

شاگرد: حضرت می‌فرمایند چه کار کردی؟ می‌گوید: من هیچ وضویی نگرفتم و نگه داشتم تا با آن نماز واجب بخوانم.

استاد: گاهی این مکروه می‌شود. مثلا اگر زمانی فاصله شود مدافعة البول و مدافعة الاخبثین کار را مکروه می‌کند. این چه فضیلتی است؟! چون فاصله شده، وضو گرفته بوده، وضو را ادامه دهد تا این که … حاج آقا می‌فرمودند: مرحوم آقای نائینی مبتلای به محبوسیت بول شده بودند، دکتر آمده بود بعد گفته بود شماها وضو را نگه می‌دارید، حاج آقا می‌گفتند آن دکتر خارجی بود، خبردار شده بود گفته بود شما وضو را نگه می‌دارید مبتلا به این دردها می‌شوید. خب وضو نگه داشتن این‌ها را هم دارد. البته می‌گفتند فوری آقای نائینی گفتند نه! نه! اگر هم من مبتلا شدم مربوط به این نیست، ما هرگز این طور کاری نمی‌کنیم. یعنی این طور نیست که به خاطر نگه داشتن وضو تخلی را تاخیر بیندازیم.

 

برو به 0:20:11

شاگرد: أن أصلی هم نسبت به این أن أصلی بوده؛ آن چیزی که بر عهده من گذاشته شده بود که صلاة باشد، من هر وقت از طهور استفاده می‌کردم نماز می‌خواندم حالا چه مستحبی چه واجب؛ این مأنوس‌تر است. هر دو هست.

استاد: این طوری که شما می‌فرمایید به طور کلی از بحث مبتدأة بیرون می‌رود.

شاگرد2: یعنی ذات السبب می‌شود؟

شاگرد: من معتقدم خواندن اصل صلاة خوب است.

استاد: «الصلاة خیر موضوع»

شاگرد: موضوع بودن، همان مطلوب بودن است یعنی من هر وضویی که می‌گرفتم نبود مگر این که همانی که باید انجام می‌دادم که نماز خواندن باشد را انجام می‌دادم. حالا نماز مبتدأة است، نماز ذات السبب است، ذات الوقت است، همه‌ی این‌ها را شامل می‌شود. هر وقت وضو می‌گرفتم نماز می‌خواندم حالا اگر اول ظهر بود نماز ظهر می‌خواندم، عصر بود عصر می‌خواندم. اگر سببی بود سبب را … اگر نبود مبتدأة می‌خواندم.

شاگرد2: در المیزان علامه می‌فرمایند کتابت فقط برای امر واجب است. در ذیل همان آیه «کتب علیکم الصیام» دارد که «کُتِبَ» فقط برای امور واجب استفاده می‌شود.

استاد: در آن حرفی نیست. خدمت ایشان هم گفتم استعمالات کتابت در وجوب است ولی از نظر اصل طبیعت استعمال چون کتابت به معنای ثبت است، در اصل خود کلمه‌ی تثبیت وجوب حتما نخوابیده، انشاء استحباب هم یک نوع کتابت است؛ کتابتی اخف است ولی این که استعمال … ایشان که این را می‌فرمایند باید یک مثال بیاورند که یک جایی باشد که کتابت استعمالاً به کار رفته باشد نه صرف امکان استعمالش، عملاً هم بین استعمالات بگوید «کُتِبَ» برای امر مستحب! «کتب علیکم صلاة الفجر».

شاگرد: این احتمال را فی بقعة الامکان می‌گذاریم.

استاد: البته فرمایش ایشان سبب شد خصوص این روایت را برویم در کتاب آن‌‌ها پیدا هم کنیم چه بسا خود عبارت آن‌ها در کتب اهل سنت، الان هم شما بعضی نرم‌افزارها را دارید در الشاملة ببینید در کتب خودشان این عبارت یک چیز اضافه دارد یا ندارد؟ حرف ایشان را تایید می‌کند یا بعید می‌کند؟ یا باز همین دو احتمال تا آخر باقی می‌ماند؟

شهید این دو تا روایت را دلیل آوردند برای کسی که وضو گرفت و در هر وقتی است نماز می‌خواند. در کشف اللثام به شهید اشکال کردند. «و في كشف اللثام» به هردوی این‌ها اشکال کردند. «ليسا من النص في ذلك على شي‌ء» این دو تایی که شهید آوردند نصی بر این که شما الان مکروه نباشد نماز را بخوانید نیست. می‌تواند حثّ بر طهارت باشد؛ بگویند: وقتی وضو گرفتی نماز بخوان اما صبر کن تا وقت کراهت بگذرد بعد بخوان. کاشف اللثام فرمودند. همچنین روایت بلال «لاحتمالهما الانتظار إلى زوال الكراهة» بلال می‌گوید هیچ وضویی را نگرفتم مگر این که خواندم؛ خب مانعی ندارد که ولو چند لحظه صبر کند. به خاطر این وضو نماز خواندم نه این که سریع الان بعد از وضو در هر حالتی بود خواندم. انتظار برای زوال وقت کراهت منافاتی با مضمون روایت ندارد. هر وقت وضو گرفتم نماز خواندم، خب خیلی وقت‎ها بود چند لحظه صبر کردم تا وقت کراهت بگذرد. این فرمایش کاشف اللثام بود. صاحب‌جواهر از ایشان جواب می‎دهند که الان حاج آقا حرف شهید را می‎پسندند. فرمودند که حرف شهید خوب است؛ حرف ایشان را بخوانیم. «و فيه أنه يكفي النص على التعميم كما اعترف به هو سابقا» می‌گویند در نصی که گفته وقتی وضو گرفتی نماز بخوان آمده که انتظار بکش؟! نیامده است. نص می‎گوید: نماز بخوان، نص بر تعمیم است یعنی اعم از این که انتظار بکشی یا نکشی، نماز را بخوان. خب شما گفتید نص باشد کافی است. این نص دارد می‎گوید وضو گرفتی نماز را بخوان، شما می‎گویید شاید یعنی انتظار بکش؛ شما می‎خواهید این شاید را قید بزنید؛ نصی که بعمومه عدم کراهت را شامل شود کافی است؛ خودتان هم قبلا قبول کردید. پس شما چه کار دارید شاید انتظار بکشد؟ این شاید یک قیدی است به این نص بخواهید بزنید. این قید که نیست؛ عمومش کافی است. لذا جواب اول این است که «يكفي النص على التعميم» یعنی اعم از این که انتظار بکشید یا نکشید؛ خب نص داریم. «كما اعترف به هو سابقا على أنه يمكن أن يكون مراد الشهيد إثبات» این هم نکته‌ی ظریفی می‎گویند؛ می‎گویند چه بسا اصلا شهید نمی‎خواستند بگویند مبنای ما را جلو بیایند بگویند این نص دارد می‎گوید مکروه نیست، نص حکمی نیست، نص موضوعی است. نص دو نوع است؛ نصی که حکم را بیان می‎کند، نصی که منقح موضوع است. یک وقتی است نص می‎آید می‎گوید وقتی وضو گرفتی حالا دیگر نماز بخوان، مکروه نیست. شهید هم می‎خواهند بگویند این دو تا روایت می‌گوید: مکروه نیست. یک وقتی است شهید این را نمی‎خواهند بگویند؛ شهید می‎گویند نص کاشف از موضوع است. وقتی روایت می‎گوید وقتی وضو گرفتی نماز بخوان و ما هم می‎دانیم ذات السبب مکروه نیست خود نفس همین نماز بخوان «یدرجها» نفس همین، این نماز بعد التطوع را در ذات السبب ادراج می‎کند. پس دارد کار انجام می‎دارد. این نص دارد موضوع ذات السبب را محقق می‎کند. خب اگر شهید این را بخواهند بگویند ایراد شما به ایشان وارد نیست. شما می‎گویید شاید باید انتظار بکشید؛ وقتی روایت کراهت حکمی را بیان حکم می‎کند می‎گویید شاید انتظار بکشید اما اگر روایت می‎خواهد با خود نفس خودش، با نفس خود روایت این نماز را ذات السبب کند دیگر وجودش را که نمی‎توانید انکار کنید. این نص موجود است؛ نصی که دارد می‎گوید اگر وضو گرفتید نماز بخوان. نفس این نص دارد می‎گوید … پس چون ذات السبب شد تمام است. ذات السبب به چه معناست؟ یعنی آن چیزی که شارع فرموده است و شما هم سببش که طهارت است احداث کردید. این هم نکته‌ی ظریفی است. «على أنه يمكن أن يكون مراد الشهيد إثبات أنها من ذوات الأسباب بذلك» بنفس این نص؛ حالا دیگر ذات السبب شد. «فيثبت الحكم حينئذ و لو من غير هذين» فهمیدیم ذات السبب شد از غیر این دو تا دلیل و استظهار از آن هم بعدا از ادله‌ی دیگر می‎فهمیم که آن چیزی که ذات السبب است مکروه نیست. پس شهید تجمیع کردند گفتند اول نص می‎گوید وقتی وضو گرفتی نماز بخوان، این نماز را ذات السبب کرد. در فضای جمع بین روایات کراهت و جواز آن جا جمع کردیم گفتیم: مبتدأة مکروه است، ذات السبب مکروه نیست. این نص این را ذات السبب کرد پس مکروه نیست نه این که خود این نص می‎گوید: مکروه نیست که شما اشکال کنید. این هم جواب دقیق و خوبی بود. «فيثبت الحكم حينئذ و لو من غير هذين» که روایات باب است. «لا ان المراد إثبات الحكم بهما» که مدلول روایت، روایت حکمی باشد. خود روایت بخواهد بگوید بخوان مکروه نیست. نه! روایت نمی‎گوید مکروه است یا نیست، روایت می‎گوید این به وسیله‌ی منِ نص ذات السبب شد. حالا که شد پس ذات السبب مکروه نیست. «بل لعل ذلك هو الظاهر من عبارته، فلاحظ و تأمل.» که شهید هم همین را می‎خواستند بگویند.

مناقشه‌ی صاحب جواهر بر روایت

«نعم قد يناقش بأنه لا دلالة في الحث على نفي الكراهة، و إلا لنفاها بالنظر إلى أصل النافلة التي ورد فيها أنها خير موضوع» بعد خودشان یک اشکال می‎کنند می‎گویند این روایت می‎گوید وقتی وضو گرفتی نماز بخوان. چه چیزی می‎خواهد بگوید؟ می‎خواهد بگوید بعد از وضو نماز مستحب است اما این که با وقت دیگر اگر که جمع شود مکروه هم هست ناظر به آن نیست. «لا دلالة في الحث على نفي الكراهة» نظیر چه؟ مگر شارع نفرموده «إنّ الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر» خود این لسان، لسان تشویق نیست؟ لسان تشویق و حثّ است اما شما می‎گویید مبتدأة در عین حال در وقت طلوع شمس مکروه است. پس صرف این که تشویق کنند معنایش این نیست که مکروه نباشد، تشویق کردند در عین حالی که مکروه است.

 

برو به 0:29:51

«و ان صلاة ركعتين تدخل الرجل الجنة، إلى غير ذلك، و بما في الحدائق» یعنی «یناقش بما فی الحدائق من أن الخبر المزبور عامي» سندش شیعی نیست. «و كذب صريح» و این روایت به صورت صریح دروغ است «لتضمنه‌ دخول بلال الجنة قبل النبي (صلى الله عليه و آله)»

جواب استاد مفیدی به مناقشه‌ی صاحب جواهر

این روایت دلالت بر دخول بلال قبل النبی در جنت ندارد؛ واقعا این طوری است حضرت نمی‎خواهند بفرمایند تو قبل از من به تمام معنا وارد بهشت می‎شوی؛ می‎خواهند یک حیثیتی از سبقت را بیان کنند که آن قدر کار حسابی انجام دادی که در بعضی رفتارهای تو این سبقت زمانی هست. مثل همان چیزی که روایت نبود و مثالش را عرض کردم که حضرت بفرمایند ای بلال تو که اذان می‎گویی قبل از من بهشت می‎روی. خب کسی این اشکال را نمی‎کند که این کذب است. حضرت می‎خواهند بگویند تو که اذان می‎گویی زودتر از من به کار خیر بالفعل اقدام کردی و حتی سبب می‎شوی من نماز بیایم. این چیزی نیست که بگوییم کذب صریح است.

در این جا حضرت می‎فرمایند: ممکن است من وضو گرفته باشم اما از منزل به سمت مسجد آمدم اما تو وضو گرفتی همان جا یک نماز خواندی بعد مسجد آمدی. بعد از وضو سریع این نماز را انجام دادی، من وضو گرفتم آمدم مسجد نماز بخوانم. همین فاصله‌ای که از وضو گرفتن من تا آمدن به مسجد، تو هم وضو گرفتی که بیایی ولی یک نماز بینش فاصله انداختی، یعنی در همین صرف دو رکعت نماز … عمل خارجی است که حضرت می‎خواهند او را تشویق کنند و بگویند کاری کردی که جلو هستی؛ تا وضو گرفتی نماز خواندی پس جلو هستی. من هم وضو گرفتم مسجد آمدم ولی تفاوت من این است که من وضو گرفتم مسجد آمدم، تو وضو گرفتی و دو رکعت نماز خواندی بعد مسجد آمدی. به صورت احتمال دارم عرض می‎کنم تا بگویم: هرگز نمی‎شود کذبٌ صریح گفت. این‎ها صدها محمل‎های دقیق و لطیفی دارد که اگر روایت فی نفس‌الامر صحیح باشد و حضرت این را فرموده باشند و این عبارت از لب‎های مبارک حضرت بیرون آمده باشد معانی‌ای دارد که حتی برای ذهن‎های پوچ و قاصری مثل من بسیار لطیف و قابل درک است که آدم می‎تواند بفهمد که نمی‎شود سریع گفت: کذب صریح. «لتضمنه دخول البلال الجنة قبل النبی».

شاگرد: این روایتی که در مورد اصحاب امام حسین است که «أنت أمامی فی الجنة» اگر آن را این طوری بخواهیم تحلیل کنیم نشان دهنده این باشد که زودتر از امام حسین شهید می‎شوند.

استاد: مانعی ندارد.

شاگرد2: «أمامی فی الجنة» یعنی در این دنیا امام من بودی، سپر بودی، در آن دنیا هم أمام هستی؛ معنای أمام این نیست که جلوتر از من به بهشت می‎روی.

استاد: ظهور أمامی این جا مانعی ندارد. خدا آقای آقاسیدمحمدعلی ریاضی یزدی را رحمت کند که زیر ساعت صحن اتابکی قبرشان است که یک قصیده‎ای راجع به حضرت ابوالفضل سلام‎الله‎علیه دارند، از آن شعرهایی است که می‎شود بگویند: الهام است؛ از شعرهای نادر است که آدم می‎فهمد الهام‎گونه است. شعر معروفی است. بعد می‎خواهد توصیف کند به حضرت ابوالفضل خطاب می‎کند می‎گوید: چقدر مودب بودی! «وقت ولادت قدمی پشت سر» می‎خواستی به دنیا بیایی، برادرتان سید الشهداء را جلو انداختید؛ ایشان سوم شعبان به دنیا آمدند شما یک روز بعدش به دنیا آمدید. «وقت شهادت قدمی پیش‎تر» اما وقتی می‎خواستید شهید شوید جلو افتادید. چرا؟ چون وقت شهادت این طور نیست که بگویید اول تو برو شهید بشو؛ خیلی زیبا گفته است «وقت ولادت قدمی پشت سر، وقت شهادت قدمی پیش‎تر» این مانعی ندارد. قدمی پیش‎تر یعنی حضرت از حضرت سیدالشهداء جلو افتادند؟! بله این جا جلو افتادن یک حیثیت لطیفی دربردارد، این جا عقب افتادن بد است.

شاگرد: عرض ما این است أمامی که در آن روایت بود غیر از این است که من دقّ نعلین تو  را در بهشت  می‎شنوم. معنای آن این است که جلوتر از من در بهشت هستی. حالا در برهه‌ی خاصی یا  کلا جلوتر از من در بهشت هستی.

استاد: خود همین هم دلالت ندارد؛ به این هم فکر کردم. «بین یدی فی الجنة» یعنی من در بهشت هستم می‎بینم تو داری می‎روی و می‎آیی. «دقّ نعلیک بین یدی» بین یدی نه یعنی جلوتر از من می‎روی و من هم پشت سر تو دارم می‎آیم. چرا این طوری معنا کنیم؟! وقتی فکرش می‎کردم این هم یک چیزی است که صریح نیست. بین یدی یعنی روبروی من؛ روبروی من یعنی در مسیر رفتن یا بین یدی یعنی روبروی من؟ جلوی من می‎روی و می‎آیی. بلال می‎بینم دائم در بهشت جلوی من تردد می‎کنی. این تردد جلوی من در بهشت معنایش این نیست که زودتر می‎روی.

شاگرد: این را ذکر می‎کنند برای این که بگویند جلوی دست من می‎روی، نه این که روبروی من می‎روی و می‎آیی.

شاگرد2: جلو دست و روبرو یکی هستند.

شاگرد3: در قرآن اتفاقا بین یدی یعنی روبرو.

استاد: بین یدی یعنی روبرو نه یعنی روبرو رفتن. «یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم» یکی دیگر دارد که «و لآتینّهم من بین أیدیهم و عن شمائلهم» که آن روایت خیلی زیبا هر چهار تا را معنا کردند؛ دنیا و آخرت و مال و اموال. این که صریحا بگوییم: روایت این است و لذا کذب صریح. کذب صریح یعنی صد درصد دروغ است. این عبارت، عبارتی نیست که ما مطمئن شویم که اصلا ممکن نیست حضرت چنین چیزی بگویند. چقدر محمل دارد! محمل‎های جورواجوری که کلمات مجازی یعنی همین. مجاز یعنی حمل بر خلاف ظاهر می‎شود. خود همین که حضرت معلوم است از همه اسبق هستند، این خودش قرینه‌ی صارفه است. وقتی ما این قرینه‌ی صارفه را داریم باز می‎گوییم کذب صریح؟! همین قرینه‌ی صارفه برای مسلمان کافی است که این قرینه‌ی صارفه را می‎آورد طور دیگری معنا می‎کند نه این که بگوییم چون این قرینه را داریم پس کذب صریح.

شاگرد: اصلا زودتر بهشت رفتن دلالت بر افضلیت دارد؟

استاد: بله دلالت بر افضلیت ندارد. چرا؟ بالاتر رفتن درجات بهشت، دلالت بر افضلیت دارد. «تلک الرسل فضلنا لا تقولوا: الجنة النار والله هم درجات» در درجات درست است اما صرف سبقت بر یک بخشی از بهشت گرفتن و تناسب ارتباط عالم آخرت با عالم دنیا آن یک چیزی نیست که بگوییم: حضرت نتوانند آن سبقت غیر رتبی را بیان کنند. علی ای حال سبقت رتبی و سبقت در مراتب است که کذب صریح است و الا سبقت در بعضی حیثیات هیچ دلالتی بر افضلیت ندارد.

در صلاة میت طفل چه می‎خوانند؟ بچه‎ای که که زیر بلوغ است می‎گوید خدایا این را فُرُط من قرار بده یعنی زودتر از من بهشت رفته است. نمی‎خواهد بگوید مقام او بالاتر از من است. اصلا منظور فُرُط این نیست. اصلا ناظر به این نیست که مقام این بچه از مقام پدر بالاتر است.

شاگرد: «اللهم اجعله لأبویه و لنا ذُخرا و مزیدا و فَرَطاً».

استاد: یعنی از کسانی که زودتر آن جا رفتند منتظر هستند که أبوین هم بروند.

شاگرد: در فاتحه‌ی اموات فُرُط هم داریم. «أنت لنا فُرُطا و أنا إن شاء الله بکم لاحقون».

استاد: شاید فُرُط جمعش باشد. یعنی زودتر آن جا رفتید. اصلا نمی‎خواهد بگوید مقام شما بالاتر است ولی از نظر زمانی کاری کردید که آن صلی شما نسبت به عالم آخرت «تصلیة جحیم»، «یصلونها یوم الدین» صَلی این طوری است که الان ما در یک مراتبی هستیم که «ما هم عنها بغائبین» ولی صلی برای ما محقق نشده است. برای آن کسی که رفته رسیده «یصلونها» صلی هم برای او محقق شده است. علی ای حال کذب صریح خیلی مشکل است که بگوییم کذب صریح است.

 

برو به 0:38:54

صاحب جواهر که حرف ایشان را رد نکردند؛ خیال می‎کنیم بی‎میل نبودند چون نقل کردند و هیچ چیزی هم نگفتند. «و قد بينا ما فيه من المفاسد في مقدمة كتاب السلاسل» کتاب سلاسل برای کیست؟ این دنباله‌ی حرف صاحب حدائق است؟ من این را پیدا کردم ظاهرا برای صاحب جواهر است. این عبارت حدائق است؛ وسط صفحه‌ی سیصد و بیست و یک است. می‎فرمایند: «و اما ما ذكره من الخبر فهو خبر عامي خبيث و كذب بحت صريح» مرحوم صاحب جواهر عبارات حدائق را تخفیف دادند. «لتضمنه دخول بلال الجنة قبل النبي (صلى الله عليه و آله) و قد بينا ما فيه من المفاسد في مقدمات كتابنا (سلاسل الحديد في تقييد ابن ابي الحديد)» در نرم‎افزارها این کتاب هست؟ دو سه تا کتاب خوب از ایشان در نرم‎افزارها هست، کتاب‎های خیلی خوبی هم هست. الدررالنجفیه بود برای ایشان بود. نمی‎‎دانم این کتاب در دست‎ها هست یا نه؟ سلال الحدید فی تقیید ابن ابی الحدید. تقیید یعنی چه؟ یعنی جواب دادن؟ ابن ابی الحدید یکی از کسانی است که امروزه هر چه به او می‎‎گویند، می‎گویند او شیعی است، شما از یک شیعی شاهد می‎آورید. شواهدی کالشمس دارد که یکی دو تا نیست، از چهل پنجاه تا بالا می‎رود که به شدت به شیعه حمله می‎کند، واضحات مکتب شیعه را با چه عباراتی رد می‎کند. همین چند روز پیش می‎دیدم می‎گوید: «داءٌ لا دواء» این شیعه‎ها برای عالم اسلام دردی هستند که دوا ندارند. این شیعه می‎شود؟! معلوم است سنی بوده اما هر چه از کتاب او نقل کنید می‎گویند: این شیعه است. او سنی نیست! ذهبی وقتی ابن‌ابی‌الحدید را می‎گوید سید مرتضی رضوان الله تعالی علیه را می‎گوید با یک عباراتی ختم می‎کند؛ ابن ابی الحدید را می‎گوید فیه تشیع اما آخرش می‎گوید رحمه الله؛ محال بود اگر او را شیعه می‎دانست و می‎فهمید رحمه الله بگوید. این که ذهبی می‎گوید: رحمه الله معلوم است در دل ذهبی برایش واضح بوده که ابن ابی الحدید سنی است ولی سنی معتزلی است.  خود ذهبی گرایش به اهل حدیث دارد؛ ذهبی نه اشعری است نه معتزلی است. مثل ابن تیمیمه است اما کمی معتدل‎تر است، اشعری هم نیست. شاید بینابین باشد.

پس کتاب الثلاثة برای صاحب حدائق است که ایشان فرمودند.  «فعدها حينئذ من ذوات الأسباب لذلك لا يخلو من نظر.» حالا قسمت حاج آقا در این قسمت را بخوانیم. فرمودند: «و علیه فإدراج الصلاة بعد التطهّر و لو كان التطهّر في بعض هذه الأوقات» طلوع شمس و غروب «إدراجِ في ذات السبب» (فی) متعلق به ادراج است. «فإدراج الصلاة فی ذات السبب كما عن «الشهيد» و غيره أولىٰ» یعنی مناقشه‌ی صاحب جواهر را نپذیرفتند، حاج آقا مناقشه‌ی کاشف اللثام را نپذیرفتند. فرمودند این از آن‎هایی است که ذات السبب است.

فقط این جا یک چیز است که نکته‌ی خوبی است و آن این است که اگر کسی وضو گرفت، تطهر حاصل شد ولی صبر کرد تا وقت طلوع شود این نماز را بخواند، این جا مکروه است و این دیگر ذات السبب نیست و این همان تحری روایت نبوی است که صاحب جواهر فرمودند: «هل التحری إلی ذلک» روایت تحری را در صفحه‌ی دویست و نود و چهار بود آوردند؛ ایشان فرمودند: «و من هنا حكي عن التذكرة و جامع المقاصد التصريح بكراهة التحري المزبور للمرسل المذكور» که چه کار کند؟ «و لو تعرض بسبب النافلة في هذه الأوقات كما لو زار مشهدا أو دخل مسجدا لم يكره لصيرورتها ذات سبب» سببِ ذات سبب در وقت طلوع بیاید، نماز را می‎خواند اما اگر سبب ذات السبب قبلا آمده شما (تحریتم لصلاته طلوع الشمس)، این جا مکروه است. پس اگر وقت طلوع وضو گرفت بخواند اما اگر قبلا وضو گرفته نماز را نخوانده و می‎خواهد صبر کند تا در وقت طلوع نماز آن وضو را بخواند این مکروه می‎شود.

شاگرد: در صلاة میت جنازه را آوردند می‎گوید: صبر کن تا طلوع شود نماز بخوان. با این فرمان برویم در نماز واجب هم  سببش واجب می‎شود. باز تحری کرده است.

استاد: اگر تحری باشد حتی در قضاء فرائضش هم صاحب حدائق یک بحثی داشتند. فرمودند ظاهر بعضی روایات این است که حتی قضاء فریضه در این وقت‎ها نکنید. مرحوم صاحب حدائق در این بحث ما یازده تا فرع مطرح کردند؛ یکی همین است که شما فرمودید که ظواهر بعضی روایات این است که قضائش هم هست ولی ایشان جمع کردند. علی ای حال تحری به این معنا اگر وسیع باشد این جا می‎آید. منظور من این کلمه‎ای بود که حاج آقا فرمودند. این کلمه «و لو کان التطهر فی بعض هذه الاوقات فی ذات السبب» این تطهر فی بعض هذه الاوقات فرق دارد با این که ولو کان صلاته فی بعض هذه الاوقات؛ من تاکید کردم ولو کان التطهر. چرا؟ چون تطهر است که سبب است. اگر تطهر در وقت طلوع است نماز خواندن فوری مکروه نیست اما اگر خود سبب در این وقت نبوده، می‎خواهد نمازش را در این وقت بخواند که تحری صدق کند باز مکروه است. پس این کلمه‌ی‎ تطهری که حاج آقا فرمودند «و لو کان» دقیقا «کان» را به سبب زدند نه به مسبب که صلاة است. «و لو کان التطهر فی بعض هذه الاوقات فی ذات السبب و کذا ما صرح» که ان شاء الله زنده بودیم فردا ادامه می‎دهیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

شاگرد2: کتب در آیه «کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت» به این معنا نیست.

استاد: یعنی قصاص امری است که حتمی است.

 لازم الثبوت است. حق لازم الثبوت است.

شاگرد2: آن وصیت که «کتب علیکم إذا أحدکم الموت»چطور؟

استاد: آن وصیت هم در روایتش دارد خود امر وصیت، امری است که احتمال اصل وجوبش هم در بحث‎های فقهی هست ولی فعلا آن چیزی که استقرار است مثال خوبی به این وصیت است. قصاص هم به یک وجهی ممکن است که ان شاء الله این را فکر می‎کنیم فردا بحث می‎کنیم.

ارتکاز-سیره-سهو استنساخی- نافله‌ی ذات السبب-نافله‌ی مبتدئه-تحری- آقاسیدمحمدعلی ریاضی یزدی-بلال حبشی-

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 166‌

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 298‌

[3] همان، ص: 298‌

[4] همان، ص: 299

[5] همان، ص: 294

[6] همان، ص: 298

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است