1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢٧)- روایات اهل بیت علیهم‌السلام در توصیف عملکرد پیامبر...

درس فقه(٢٧)- روایات اهل بیت علیهم‌السلام در توصیف عملکرد پیامبر صلی الله علیه و آله

احتساب قول به استتار به عنوان قول مشهور در تنقیح آقای خویی، معنای حاجب الشمس، بررسی روایات حاکی از تأخیر نماز مغرب و جمع آن با عشاء
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=20488
  • |
  • بازدید : 14

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

روایات اهل بیت علیهم‌السلام در توصیف عملکرد پیامبر صلی الله علیه و آله

دیروز قرار شد با مراجعه به خود روایات و شروع از یک چیزهای یقینی بحث را جلو ببریم. دوتا مطلب یقینی که دیروز عرض کردم و زمینه شد برای پیشرفت بحث، یکی این بود که بطور یقین در زمان خود پیامبر خدا احتمال تقیه نبود.این یک. دوم این که بطور یقین، مسئله ذهاب حمره از اختصاصیات اهل بیت علیهم‌السلام است که اثری از آن در کلمات عامه نیست. این دوتا مطلب یقینی پایه بحث است. حالا ببینیم از این‌ها، چیزهای یقینی دیگری می‌توانیم پیدا کنیم یا نه.

شاگرد: این‌که از اختصاصیات اهل بیت است، یعنی در روایات اهل بیت داریم.اما در روایات عامه نداریم.

استاد: بله.

شاگرد: اما این که حالا فعل پیامبر هم نبوده است را فعلاً متعرض نشدیم.

استاد: نه.ما هنوز می‌خواهیم تحقیق کنیم.الان دنبال همین هستیم.هرچه یقینی عرض می‌کنم را روشن می‌گوییم. در ادامه‌ی این دو امر یقینی، یک سؤال مطرح شده است.

شاگرد2: مقصود ایشان این است که مقصود حضرتعالی از اختصاصی بودن چیست؟ اختصاصیات اهل بیت، مقابل پیامبر نیست.مقابل عامه است.

استاد: بله.همینطور است.درست می فرمائید.منظور من همین است. اهل بیت که مقابله با جدّ خودشان نمی‌کنند.این معلوم است دیگر. منظور این است که این فقط مختص اهل بیت است و لذا در یک روایت بود که این از اسرار ما اهل بیت است.یادم نیست کدام روایت بود که این تعبیر را بکار بردند.

روایت آن را پیدا نکردم.خلاصه آنچه که ما الان دنبال آن هستیم این سؤال است که در لسان خود اهل بیت علیهم السلام که بطور اختصاصی ذهاب حمره را مطرح کردند، خودشان وصف حال عمل جدّشان را چطور بیان کردند؟ این هم سؤال ما بود که دنبال تحقیق آن بودیم.‌‌

پس آیا خود اهل بیت علیهم السلام، عمل جد خودشان را که توصیف می‌کردند، گفتند جد ما بشرط الذهاب نماز می‌خواندند؟حتماً صبر می‌کردند ؟ یا نه.وقتی توصیف عمل جد خودشان را می‌کردند، روی این «بشرط الذهاب»تأکید و تصریح نکردند؟ تا ببینیم بعداً چطوری است. این «بشرط»را درمی آوریم یا نه؟ قدم به قدم.مباحث هم مخلوط نباشد.

من الان روایتی را یادداشت کردم.شما هم اگر خواستید یادداشت کنید و بعداً هم به تفسیر مراجعه کنید. حدود نُه تا. سه تا روایت هم به یک وجه دیگری است که می‌شود حدود دوازده تا.

روایت اول: صلى المغرب حين تغيب الشمس

روایت، صفحه صد و چهارده کتاب ما، باب دهم.اینها را سریع‌ترمی‌گویم تا به آن مقصود اصلی برسیم. باب دهم حدیث سوم.[1]«و بإسناده عن الحسين بن سعيد عن النضر عن موسى بن بكر عن زرارة قال سمعت أبا جعفر ع يقول كان رسول الله‏ صلی الله علیه و آله و سلم».ببینید!امام سیره و روش جد خودشان و چیزهایی که اتفاق افتاده است را بیان می‌کنند. «كان رسول الله ص لا يصلي من النهار شيئا حتى تزول الشمس».خب اینها را می‌فرمایند.« فإذا فاء الفي‏ء ذراعين صلى العصر». این هم تمام.«و صلى المغرب حتی تغيب الشمس» .یعنی نماز مغرب را نمی‌خواندند حتی تغیب الشمس.

شاگرد:ما «حین تغیب الشمس» داریم.

استاد: «حین تغیب الشمس».بله، اینجا شایدوسائل نسخه آل البیت این باشد. «و صلى المغرب حین تغيب الشمس».خب می‌بینید الان در اینجا که حضرت توصیف کار جد خودشان را می‌کنند، تصریح نمی‌کنند که«صلّ المغرب حین ذهاب الحمرة».عبارتی را می‌گویند که تاب ذهاب را هم اینجا دارد.چون غیبوبه و تغیب الشمس تابش را دارد.ولی ظهور عرفی «تغیب»، همان استتار قرص است.یعنی تا به عرف بگویند «تغیب الشمس»،نمی‌رود سراغ حمره. همین الان خود عموم شیعه که میزان آنها هم ذهاب است، خیلی از آنها یک مرتبه هم در عمر خودشان ذهاب را ندیدند.وقتی هم می‌گوییدنمی‌دانندیعنی چه.یعنی ذهاب حمره یک امر معروف عند العرف العام نیست که همه مترصد آن باشند.

این یکی که حضرت تعبیر فرمودند: «صلى المغرب حين تغيب الشمس».

روایت دوم: جبرئیل أتاه حين غربت الشمس فأمره فصلى المغرب

روایت بعدی،حدیث پنجم[2].«عن أبی عبدالله علیه السلام».ما در این روایات دنبال لسان خود اهل بیت در توصیف عملکرد جدشانهستیم.

شاگرد: روایت دوم کجا بود؟

استاد: همین باب دهم، حدیث پنجم.

شاگرد: اسم باب چیست؟

استاد: باب اوقات الصلوات الخمسدر همان مواقیت.

خبحالا من سند را الان چون می‌خواهیم زودتر برویم،فعلاً اصل مضمون را می‌گویم. «عن أبي عبد الله ع قال: أتى جبرئيل رسول الله ص بمواقيت الصلاة».تا آنجا که حضرت می‌فرمایند: «ثم أتاه حين غربت الشمس فأمره فصلى المغرب‏»

فردای آن هم دوباره حین غربت الشمس.یعنی نماز مغرب در این روایت از آنهایی است که دو وقتی نیست.حالا بحث دو وقتی بودنشهم بعداً می‌آید.روایت مخالف هم دارد.اما فعلاً این روایت پنجم.

شاگرد: اهل تسنن همین روایت را تقریباً همه آنها دو وقتی نقل کردند.خیلی هم نقل کردند.در تمام معاجم روائی آنها این است؛ ولی دو وقت.حین غربت الشمس و حین…

 

برو به 0:07:49

استاد: و حین ذهاب الشفق.شفق دارد.در روایت ما هم است.در روایت اهل بیت هم همان هست.اما یک عنایتی داشتند که مغرب عقب نیفتد.

شاگرد: شفق یعنی ذهاب مغربیه.

استاد: بله حتماً. قبل از ذهاب.بله«عند سقوط الشفق»که «عند»اگر باشد یعنی هنوز یا مثلاً تازه شده است یا لحظه قبلی‌اش. این هم روایت پنجم.

روایت سوم:  صل المغرب إذا سقط القرص

تا اینجا چه بود؟ «غربت الشمس»،«تغیب الشمس». روایت هشتم[3] در همین باب، تعبیر نزدیک‌تر می‌شود.حضرت فرمودند: «عن أبي عبد الله ع قال: أتى جبرئيل رسول الله ص فأعلمه مواقيت الصلاة».  تا آنجا که فرمودند: «قال و صل المغرب إذا سقط القرص»‏. آخر کلمه قرص را بزنیم به ذهاب حمره!بله مشهور می‌گویند علامت سقوط قرص، آن است.در حرف آنها حرفی نداریم.فعلاًمی‌خواهیم ببینیم توصیف خود اهل بیت، جایی هست که بگویند «صلّی جدّنا عند ذهاب الحمرة» یا نه؟دنبال این هستیم.نمی‌خواهیمفعلاً بگوییم از اینها قول خلاف استفاده می‌شود.نه.فقط می‌خواهیم توصیفاتی را که خودشان داشتند برای کار جدشان را بخوانیم.این هم روایت هشتم.

روایت چهارم

بعد صفحه صد و هجده، حدیث دوازدهم.[4]مجالس، همان روایتی که در آن بودیم: «ثم أرانی وقت العصر … ثم صلّی المغرب حین غربت الشمس».این هم یک روایت دیگری.

شاگرد: نسخه غارات همین نامه امیرالمؤمنین علیه السلام را اینجا دارد «حین غابت الشمس».

استاد: اینها همه تعبیرات[نزدیک به هم است]بله،«غربت»و «غابت». حالا جلوتر می‌رود.اینها رده‌های اول هستند.الان وارد می‌شویم در آن روایتی که بیشتر منظور من است.

روایت پنجم: إذا غاب القرص أفطر الصائم و دخل وقت الصلاة

باب شانزدهم، حدیث بیستم. باب شانزدهم همین باب خودمان است. حدیث بیست. « و بإسناده عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر ع قال: قال رسول الله‏ صلی الله علیه و آله و سلم».از جدشان نقل می‌کنند که حضرت فرمودند: «إذا غاب القرص أفطر الصائم و دخل وقت الصلاة».این هم معلوم است. «كان رسول الله صلى الله عليه و آله يصلي المغرب حين تغيب الشمس حتى تغيب حاجبها»

روایت ششم و احتمال نسخ توسط صاحب وسائل

صفحه صد و سی و سه، حدیث بیست و هفتم.[5]همین که الان صحبت آن شد. روایت بیست و هفتم که دیروز هم صحبت آن شد.روایت این است در تهذیب:«عن أبی عبدالله علیه السلام قال كان رسول الله صلى الله عليه و آله يصلي المغرب حين تغيب الشمس حتى تغيب حاجبها» یا «حین تغیب حاجبها». بله این نسخه اسلامیه «یغیب»خوب است.درست است. «حین یغیب حاجبها».

صاحب وسائل اینجا فرموده است «أقول». خب این دیگر خیلی است که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند کار جدّ ما این بود که وقتی حاجب الشمس غائب می‌شد،می‌خواندند.

شاگرد: یعنی چه غائب می‌شد؟

استاد: حالا الان می‌رسیم. صاحب وسائل می‌فرمایند: «أقول: هذا و بعض ما مر».این روایت و بعضی از آنهایی که گذشت که خیلی دلالت آنها قوی بود،«یُحتمل النسخ».

شاگرد: منسوخ شدند.

استاد: چه چیزی نسخ شده است؟ همان که بحث قبلی ما بود. ایشان که می‌گویند«یُحتمل النسخ»، یعنی یک امام،حرف امام دیگری را نسخ کرده است؟!خود امام دارند می‌گویند رویه جد ما این بود. ایشان ذیل این می‌گویند« هذا و بعض ما مر يحتمل النسخ و لفظ كان يشعر بالزوال‏».حضرت می‌خواندند؛ حالا دیگر شما نمی‌توانید بخوانید. خیلی عجیب است!«کان»برای استمرار است.ایشان می‌گویند«کان»برای زوال است.یعنی کان رسول الله یُصلّی.دیگر آن زمان‌ها گذشت.الان در زمان ما ائمه دیگر از این کارها نکنید. خیلی عجیب است.

شاگرد1: یعنی حتی ممکن است بگویند این در زمان خود پیغمبر نسخ شده است؟

شاگرد2: زوال در زمان خود زمان پیغمبر است.یعنی در برهه ای اینطور خواندند؛ بعد نسخ شد.

استاد: یعنی این نسخ نبایستی در روایت ذکر شود؟!هیچی هم ندارد.تمام شد.

شاگرد: می‌خواهیم ببینیم صاحب وسائل چه می‌گوید.با این حرف می‌سازد؟

استاد: و یُحتمل الحمل علی ما مرّ.حمل‌های دیگر. یعنی ایشان می‌خواهند بگویند«یُصلّی المغرب»، بعد نسخ شد.اگر ایشان واقعاً این را بگویند، سؤالاتی که من بعداً دارم خیلی خوب مطرح می‌شود. یعنی خود اهل بیت علیهم السلام دارند می‌گویند زمان پیامبر یک کاری بود که حضرت، جد مامی‌کردند.بعد آن را عوض کردند.خب می‌شود که در بین مسلمین، یک برهه ای پیامبر انجام بدهند، بعد نسخ شود و توسط احدی در جایی نقل نشود؟!می‌شود یا نمی‌شود؟ نمی‌شود.

شاگرد: خود حضرات حداقل باید همین را می‌گفتند.

استاد: بله.و یا همینجا حضرت تذکر بدهند.یکی از روایات ذهاب بگویند نسخ شده است. ما که نمی‌توانیم همینطوری از خودمان یک چیزی روی مرام اهل بیت اضافه کنیم.

شاگرد: «کان»اینقدر زور ندارد که این چنین چیزی را برساند.

استاد: اصلاً معلوم است.أظهر من الشمس است.کان رسول الله یُصلّی.بگوییم «کان»یعنی یک زمانی می‌خواندندو بعد نسخ شد! خب چرا اسمی از این نسخ اینجا نیست؟ چرا خود امام نفرمودند؟ چرا خود اهل بیت که این همه روایاتِ ذهاب که آن طرف هست، یک جای آن نگفتند نسخ شده است؟ و به شیعه تذکر بدهند؟اصلاً این صبحت ها نیست.کأنّه ناچار شدند. چرا؟

 حالا حاجبیعنی چه ؟من جاهای دیگر دیدم عده‌ی دیگری که این روایت را گفتند، گفتند حاجب یعنی همان حمره مشرقیه. چرا؟ اینطور معنا کرده اند: که چشم داریم و ابروی چشم.  قرص خورشید مثل چشم است.حاجب یعنی آن هاله‌ی بزرگی که دور خورشید را گرفته است. «حین یغیب حاجبها»، یعنی قرص که رفته بود هیچی؛ کل آن محدوده‌ی شعاع نورِ دور خورشید و همه اینها هم یَغیب.خب این همان کاشف از این است که حمره از طرف مشرق می‌آید و می‌رود. خیلی عجیب است.واقعاً من بعضی‌ها را دیشب برخورد می‌کردم، ما که دیگر نبایستی وقتی یک چیزی را می‌خواهیم بگوییم،یک حالی بشود که[چنان کلماتی بگوییم.]بله،ملعون أزل و أبد است کسی که بخواهد از مرام اهل بیت فاصله بگیرد.اما مشهور، معصوم که نیستند بعد مرام اهل بیت را بفهمند.یک دقتی در مرام اهل بیت کردند و غلط می‌فهمند.میخ یک چیزی را می‌کوبند.باید آنچه که مرام اهل بیت است را به دست بیاوریم.نه این که بگوییم چون هرچه مشهور فهمیدند، این دیگر تمام شد.

 

برو به 0:15:42

احتساب قول به استتار به عنوان قول مشهور در تنقیح آقای خویی

این هم جالب بود برای من.خدمت آقا داشتم می‌گفتم. مرحوم آقای خوئی در تنقیح موافق استتار هستند.خیلی هم مفصل صحبت می‌کنند. از چیزهایی که آنجا جالب است که اول آدم برخورد می‌کند…خب ما گفتیم مشهور، خلاف مشهور.ایشان می‌رسید، مداممی‌گفت«مشهور».منظور ایشان از مشهور، همین استتار است.آن(ذهاب حمره)را می‌گویند«أشهر».اگر تنقیح را ببینید، مداممی‌گویند: «یدلّ علی المشهور».مشهور یعنی استتار.

شاگرد: در مصباح الفقیه هم همین حرف را می‌زنند.

استاد: آن طبق متن است. مصباح خودشان مخالف هستند.

شاگرد: در آخر می‌گوید«قیل بل هو المشهور بل هو الأشهر».یک تعبیری به این صورت دارند.

استاد:بلهمصباح، شرح شرایع است.متن شرایع این است.این تکه برای ایشان نیست.متن شرایع این بود که «و الغروب باستتار القرص و قيل بذهاب الحمرة من المشرق و هو الأشهر»[6].«هو الأشهر»برای محقق است.یعنی محقق گفتند مشهور و أشهر.آقای خوئی هم همین را حفظ می‌کنند.در التنقیح می‌گویند مشهور، مشهور. چرا می‌گویید نادر؟ بله، آن أشهر است.

و جالب این است که آخر کار یک نکته می‌گویند. این را تا فراموش نکردم بگویم. ایشان در آخر کار می‌گوینداصلاً چه کسی گفته است این قول مشهور و آن أشهر است؟ می‌گویند من برای شما می‌آورم احتمال این را که اتفاقاً مشهور این است و آن أشهر، غیر مشهور است.از کجا؟ می‌گویند بسیاری از کسانی که جزو مدافعین أشهر حساب شدند، تعبیر آنها این است که «زالت الشمس من المشرق».نگفتند «زالت الحمره عن قمّة الرأس». گفتند«زالت الحمره من المشرق». نگفتند «زالت الحمرة عن سمت الرأس»، «عن قمّة الرأس».می‌گوید خب این که خیلی روشن است.با همان استتار قرص برابر است. مشرق یعنی نقطه‌ی مشرق.یعنی آن جایی که خورشید بیرون می‌آید.می‌گویند حمره از آنجا کنده شود.زال.اینها می‌گویند حدود دو دقیقه بعد از استتار می‌شود.همینطور هم است.اگر نگاه کنید، اولی که خورشید غروب می‌کند، حمره مشرقیه به افق چسبیده است.هرچه خورشید پایین می‌رود، از افق بالا می‌آید.مایشان می‌گوید اینها گفتند.«زالَ»، یعنی کنده شود حمره، عن المشرق.یعنی از آن جایی که خورشید بیرون می‌آید.از آن جایی که خورشید بیرون می‌آید، از آنجا حمره برود.می‌گویند اینها همان حرف ما را دارند می‌زنند.می‌شود همان استتار.

شاگرد: این همان قول نمی‌شود.یک قول سوم می‌شود.یک استتار قرص داریم، یک حمره مشرقیه داریم که یک ربع بعد است.

استاد: نه، اگر عبارت ایشان را نگاه کنید، ایشان می‌گویند همراه است.یعنی اگر خورشید روی افق رسید، حمره همانجا تشکیل می‌شود.همین که رفت زیر، آن هم بالا می‌آید.می‌گوید مثل یک ترازو است.تفاوتی نیست. خلاصه این هم خیلی جالب است که ایشان می‌خواهند بسیاری از آن أشهری‌ها را هم همراه خودشان کنند.بگویند اتفاقاً قول استتار مشهور است و آن أشهر. این هم فرمایش ایشان.

معنای حاجب الشمس

حاجب را خب عده ای اینطور گفتند که حاجب یعنی حالَ.کجا حاجب به معنای حالَ است؟!اگر ناچار شویم ما حرفی نداریم.تأویل می‌کنیماماالان برای لسان العربرا نوشتم، برای شما می‌خوانم، ببینید.لسان العرب ذیل ماده «حَجَبَ»، جلد یک، صفحه دویست و نود و هشتمی‌گوید: «و حاجب الشمس: ناحية منها».بعد از یک شعر شاهد می‌آورد.می‌گوید:«تراءَت لنا كالشمس، تحت غمامة».برای ما آشکار شد تحت غمامة.مثل یک خورشیدی که پشت ابر است.بعد می‌گوید:«بدا حاجب منها و ضنت بحاجب‏»[7].یک گوشه‌اشرا نشان داد، یک گوشهدیگرش را نشان نداد. چطور خورشید پشت ابر، نصف آن را می‌بینید ابر گرفته و نصف آن بیرون است. این هم می‌گوید بخشی از آن را ما دیدیم و بخشی از آن را ندیدیم.

شاگرد: «ضنّت»یعنی چه؟

استاد: یعنی بخل کرد.بَخِلَت بله. حالا صبر کنید.بعد می‌گوید «و حواجب الشمس: نواحيها. الأزهري: حاجب الشمس: قرنها».«قَرْن»،شاخ است.آن رده‌ی بالا. حالا توضیحات بیشتر بعداً می‌آید. «و هو ناحية من قرصها حين تبدأ في الطلوع‏».ببینید!همین که خورشید از افق بیرون می‌زند، کل قرص که بیرون نیست.یک چیز است.به این می‌گویند حاجب الشمس.ابرو.ابرو نشان داد.

شاگرد: حالت کمانی دارد.

استاد: حالت کمانی هم دارد.چون گرد است. می‌گوید قَرْن.مثل شاخ.قرن الشمس، این حاجب آن است. این برای آن. بعد مطالبی را می‌گوید تا بعد جلوتر می‌رود.خیلی جالب است.نه فقط شمس؛«و حاجب كل شي‏ء: حرفه».حرف یعنی طرف. حاجب کتاب، حاجب قرص، هر چیزی، طرفشمی‌شود حاجب. تا اینجا که کار تمام می‌شود این است.

«ذکر الاصمعی»، اصمعی گفته است: «أن امرأة قدمت إلى رجل خبزة أو قرصة».یک زن عرب یک قرص نان آورد گذاشت جلوی یک عربی و مثلاً گفت بخور.«فجعل یأکل من وسطها».این عرب هم از وسط نان می‌کَند و می‌خورد.رسم نیست که از وسطخوردن.این زن عرب به او گفت:«فقالت له کل من حواجبها»[8].از حاجب آن بخور.حاجب یعنی چه؟ دور آن را بخور.

روایت این است که « يصلي المغرب حين تغيب الشمس حتی تغيب حاجبها».خب البته الان این یک نحو استظهار لغوی است.خب بیاوریم در جای دیگری بگوییم به معنای «ضوئها»، این را ما مشکلی نداریم.ولی علی أی حال یک نحو فاصله گرفتن است.به نظرم مجمع البحرین همکه روایت اهل بیت را معنا می‌کند، ایشان فرموده است: «حاجب الشمس قرنها» و یک چیزی هم ادامه آن دارد.حالا عبارت مجمع البحرین را ببینید. یعنی ایشان هم همان قَرْن می‌گویند.«قَرْن الشمس»یعنی أول ما یبدو منه.قرص خورشید، اول چیزی که از آن آشکار می‌شود.

شاگرد1: وجه تشبیه به شاخ چه بوده است؟ این که به ابرو و هلال شبیه‌تر است.از قدیم گفتند قرن الشمس.

استاد: شاید آن قوچه های بزرگ،شاخ‌های گردی دارند که مثلاً دور سر آنها را می‌گیرد.وقتی هم که از دور می‌آید، شاخ او آشکار می‌شود. شاید.نمی‌دانم.

شاگرد2: بالاترین نقطه آن است.

استاد: بالاترین نقطه آن است.قَرْن، بالاترین نقطه است.شاید همبله همینطورقَرْن به معنای بالاترین نقطه باشد و آن(شاخ)هم بالاترین نقطه است. توضیحات بیشتر را هم من دیدم.فقط این را با مداد یادداشت کردم که اینجا بخوانم.

شاگرد: پس به معنای نور نگرفتند.

استاد: چرا.یکجا بود که «ضوئها».یک جا بود در شعر آمده بود؛ اما آنجا هم «ضوئها» به معنای حجاب بود.اگر هم دیدید باید دقت کنید.حاجب الشمس، حجاب الشمس.«حتی توارت بالحجاب» در آیه شریفه. در آن شعری که در لسان العرب بود به معنای «ضوئها»گرفته بود

شاگرد1: فرمودید در مجمع البحرین هست؟

استاد: بله.

شاگرد4: حتی توارت بالحجاب یعنی چه؟

استاد: یعنی حضرت سلیمان مشغول شدند، آن اسب‌ها را می‌دیدند تا این که خورشید توارت.مرجع آن شمس است.یعنی خورشید مخفی شد.توارت یعنی إختفی.یعنی إختفت الشمس بالحجاب یعنی بالاُفق.رفت زیر افق.

شاگرد5: اهل تسنن بیشتر آنها همین روایت را می‌گویند که پیغمبر نماز می‌خواندند، حتی توارت بالحجاب.

استاد: توارت بالحجاب آیه شریفه است.

شاگرد6: اینجا هست؟

استاد: در مجمع البحرین؟ بخوانید.

شاگرد6: «قيل يريد بحاجبها طرفها الأعلى من قرصها»[9]

شاگرد: صاحب مجمع البحرین می‌گویند حاجب یعنی طرفها الاعلی من قرص‌ها.قرص خورشید، آن تکه بالائی آن.به عبارت دیگر گاهی است که عرف می‌گویند خورشید رفت غروب کند.یعنی آیا پیامبر خدا صبر می‌کردند تا آن قسمت بالای خورشید هم قشنگ  زیر افقبرود؟ یا همین که می‌نشست در افق، نماز را می‌بستند؟ حضرت می‌فرمایند نه. لذا در یک روایت دیگری برای حج دارد.فرمودند جد ما با مشرکین این تفاوت را گذشتند که مشرکین، همین که خورشید نزدیک می‌رسید که برود در افق، افاضه می‌کردند از عرفات.پیامبر فرمودند نه.باید زیر افق برود.اما همانجا نمی‌فرمایند باید صبر کنید تا ذهاب حمره شود. ببینید!اینها لسان اهل بیت است در روایات خود ما که کار جدشان را توضیح می‌دهند.

من تاحالا پیدا نکردم یک جا بگویند جد ما مراعات ذهاب را کردند.خودشان بگویند.ولو منافاتی ندارد. من نمی‌خواهم حرف را ثابت کنم و جا بیندازم.اصلاً منظور من این نیست.منظور من این است که خود اهل بیت چه چیزی برای آنها گفتند.

 

برو به 0:25:07

شاگرد: شایدحضرت قبل از ثبوت شفق نماز مغرب را خواندند.

استاد: برای جمع کردن من یادداشت دارم، الان می‌رسیم. اگر این منظور شما است، الان می‌رسیم که جمع کردند.اتفاقاً نکته ای است.دوتا از آنها را کنار همدیگر گذاشتم.حالا عرض می‌کنم.

شاگرد: یکی برای سفر است که این هیچی.

استاد: یکی برای مطر. برای مطر دوتا نکته دارد.حالا من می‌خوانم. اگر منظورتان همان است که خب و اگر نیست بفرمائید.

خب پس این هم یک روایت که «حین یغیب حاجبها» و کار جد خودشان را فرمودند.

روایت هفتم

روایت صفحه صد و سی و هفت، حدیث اول.

شاگرد: چه بابی است؟

استاد: باب هجدهم، حدیث اول[10].زید شحّام می‌گوید«سألت أباعبدالله علیه السلامعن وقت المغرب».ببینید!وقت مغرب را از امام می‌پرسد.حضرت می‌روند سراغ تعلیم جبرئیل. این اگر نسخ بود[ که  جبرئیل را نمی فرمودند]«فقال إن جبرئيل ع أتى النبي ص لكل صلاة بوقتين غير صلاة المغرب فإن وقتها واحد و وقتها وجوبها».وجوبها یعنی سقوطها.وَجَبتالشمس یعنی سَقَطت.إذا وجبت جنوبها. و إنّ وقتها وجوبها.اینجا هم امام دارند کار تعلیم جبرئل را به آن نحو که حضرت انجام می‌دادند توضیح می‌دهند.

شاگرد: یعنی «ها» اول به مغرب می‌خورد و «ها» دوم به شمس؟

استاد: بله.روشن است.هیچ مشکلی در استظهار نیست. و إنّ وقتها وجوبها.نه «وقتها» یعنی وجوب صلاة المغرب. این که توضیحی می‌شود که اگر محتمل باشد حرفی نیست.ولی خلاف ظهور نبایدباشد.این که اینجا هست »«و إنّ وقتها» بود.کما این که «وجبت الشمس»در جاهای دیگری همهست. شاید «وجبت الشمس»خیلی بود.

خب این هم روایت صفحه صد و سی و هفت.

روایت هشتم

صفحه صد و سی و نه، حدیث شانزده و هفده. در همین باب هجدهم، حدیث شانزده و هفده که می‌گوید…

شاگرد: در همین باب حدیث نهم و پنجم.

استاد: حدیث نُه و پنج. من ببینم نیاوردم یا منظور دیگری داشتم؟بله، من رد شدم.صفحه صد و سی و هشت.نوشتم؛ الان رد شدم.حدیث نُه. حدیثبله.پنج را من ننوشتم.

شاگرد: صریح نمی‌گوید.

استاد: بله، این برای این که پیدا بود، دیگر این را ننوشتم. می‌خواستیم خود حضرت کار را توضیح می‌دهند.نه این که صرفاً یک روشنائی بود.

حدیث نُهم در علل که« عن أبي عبد الله ع قال: كان رسول الله ص لا يؤثر على صلاة المغرب شيئا»[11].نماز مغرب که می‌شد دیگر هیچ کاری را بر نماز مغرب ترجیح نمی‌دادند. «إذا غربت الشمس حتى يصليها». وقتی شمس غروب می‌کرد هیچ کار دیگری نمی‌کردند تا سریعاً نماز مغرب را بخوانند.

روایت نهم

روایت بعدی،شانزده و هجده که «قالا سألوا الشيخ عن المغرب‏». اینجا از امام تعبیر به شیخ کردند.«فقال بعضهم جعلني الله فداك ننتظر حتى يطلع كوکب»‏.ما صبر می‌کنیم تا یک ستاره پیدا شود. حضرت ناراحت شدند.«فقال خطّابیة».شما که رفتید خطابی شدید.«إنّ جبرئیل».باز ببینید.اینها ابا دارد از نسخ.«إن جبرئيل ع نزل بها على محمد ص حين سقط القرص».مقابل آن قید.

شاگرد: سند آن چطور است؟

استاد: من این روایت را دیدم.سند آن را بررسی نکردم.من چون همه را استیعاب می‌کردم، دیگر بررسی سندی نکردم.ان شاء الله باز اینها را برمی گردیم.این  آدرس‌هایی که من دادم را هم ببینید.که همانجا هم صاحب وسائل فرمایش دارند.این هم حدیث شانزدهم.

روایت دهم

حدیث هجدهم.«قال رجل لأبي عبد الله ع أؤخر المغرب حتى تستبين النجوم قال فقال خطابية إن جبرئيل نزل بها على محمد ص حين سقط القرص»[12].باز حضرت فرمودند.

شاگرد: درروایت دیگر غابت الشمس دارد.

استاد: بله،«غابت له الشمس في مكان كذا و كذا و صلى المغرب».آن هم خوب است.من اینها را نگاه کردم.دیدم کار حضرت را نگفتند.ولی معلوم است که «غابت الشمس»یعنی وقت نماز بود.

بررسی روایات حاکی از تأخیر نماز مغرب و جمع آن با عشاء

حالا سه تا روایت دیگر است که مربوط به سؤال دیروز ما می‌شود که آیا حضرت بشرط شیء بود یا بشرط لا؟ توصیفی که دارند ببینیم چیزی از این درمی آید یا نه.

صفحه صد و چهل و چهار، حدیث شانزدهم، باب نوزدهم.[13]دوتا روایت را کنار همدیگر می‌گذاریم.«عن أبی جعفر».امام صادق از پدر خودشان نقل می‌کنند، علیهما السلام.«أن النبي ص كان في الليلة المطيرة يؤخر من المغرب»‏.شبی که باران می‌آمد،نمی‌خواستند مردم دوبار برای نماز بیایند.یک مقدار مغرب را عقب می‌انداختند و یک مقدار هم عشاء را جلو می‌آوردند.هردو را باهم می‌خواندند. «يؤخر من المغرب و يعجل من العشاء فيصليهما جميعا و يقول من لا يرحم لا يرحم» .کسی که رحم نمی‌کند.

شاگرد: به مردم؟

استاد: بله.حضرت می‌خواستند بگویند رحم کنید به این مردم.همان که یک آقایی می گفت به این سعودی ها گفتم بابا خودتان که این روایت را می‌دانید چرا اینطور سر اینها می‌آورید؟!الان ببینید!یک راه‌های بسیار دور، ساعت ده و نیم راه می‌افتاد تا دوازده برسد برای نماز.از کجا پیاده همینطور می‌آید.می‌آیند نماز ظهر را می‌خواند.دوباره این راه طولانی را تا منزل برمی گردد.دوباره دو و نیم سه باید برگردد.اینها را وقتی می‌بیند.

شاگرد: آنوقت اگر کسی فرادا بخواند به او ایراد می‌گیرند؟

استاد: حاضر نیستند بخوانند. بلهمی‌خواهد به مسجد النبی بیاید.ولی خب به مسجد النبی که می‌خواهد بیاید، این همه راه میآيدمی‌تواند جمع بخواند.نه.اصلاً به آنها نمی‌گویند.لااقل به او بگویند آمدی مسجد می‌توانی عصر را بخوانی.بخوان و برو.می‌گویند وقت عصر نشده است.جالب این است که می‌گویند اگر بخوانی هم باطل است.مشکل بر سر این است.

روایت بعد، صفحه صد و پنجاه و نه، حدیث یک.

شاگرد: این که صراحت دارد برای این که این تأخیرِ همان وقت است.یعنی وقت بوده است و …

استاد: نه.این هنوز یک نکته دارد.همین روایت منظور شما بود یا یکی دیگر؟

ببینید!روایت بعدی:حدیث اول، باب سی و یک.عبدالله بن سنان می‌گوید شهدتُ صلاة المغرب.به همین مضمون است.می‌گوید رفتم مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، دیدم دارد باران می‌آید. «شهدت صلاة المغرب ليلة مطيرة في مسجد رسول الله ص‏».این پیش نماز سنی‌ها چکار کرد؟ «فحين كان قريبا من الشفق»،شفق مغربی.«ثاروا و أقاموا الصلاة فصلوا المغرب ثم أمهلوا الناس حتى صلوا ركعتين ثم قام المنادي في مكانه في المسجد فأقام الصلاة فصلوا العشاء». می‌گوید دیدم جمع کردند. ابن سنان از حضرت سؤال می‌کند که«فسألت اباعبدالله عن ذلک».«فقال نعم قد كان رسول الله ص عمل بهذا». این هم یکی.

اما آن روایت بعدی که می‌خواهیم با این جمع کنیم.

شاگرد: این امام جماعت سنی بوده است؟

استاد: بله.برای مسجد النبی بود.

شاگرد: آن موقع این کار را می‌کردند؛ ولی الان این کار را نمی‌کنند؟

استاد: الان هم اگر باران باشد در فتوای آنها است.طبق این فتوا می‌دهند.می‌گویند وقتی باران است دیگر وقت هست. خودشان دارند.در صحیح مسلم است که «جمع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بین المغرب و العشاء، بین الظهر و العصر لئلایُحرج علی امته».در صحیح مسلم این هست.اما فتوای فقهای آنها این استو عمل نکردند.می‌گویند هنوز وقت نشده است.

اما روایتصفحه صد و شصت و دو، حدیث هشتدرباب سی و دو.می‌خواهم با روایات قبلی که الان بود، شاید هم این روایت منظور شما بود.در کافی است که «عن زرارة عن أبی عبدالله علیه السلام قال».

شاگرد: سندهای آن هم درست است؟

استاد: شما تشریف نداشتید گفتم.الآن فقط مقصود ما این است که ببینیم در لسان خود اهل بیت، عملکرد جدشان را چطور توصیف کردند.داریم استیعاب می‌کنیم.لذا چون می‌خواستم همه اینها را جمع آوری کنیم و الان هم گفتم شما یادداشت کنید و ببینید.اصلاً من بررسی سندی نکردم.فقط می‌خواستم خود روایت باشد تا بعد سند را بررسی کنیم.چون الان نمی‌خواهیمچیزی را ثابت کنیم.ما می‌خواهیم آن روایاتی که در کتب شیعه از لسان خود اهل بیت،کار جدشان را توصیف کردند، ببینیم تا بعداً سند را بررسی کنیم.

شاگرد: فرمودید حضرت رسول در موضع تقیه نبوده است.درست است؟

استاد: این را شما تشریف نیاورده بودید.اول بحث گفتم. گفتم ما دو چیز یقینی را گذاشتیم.یکی این که احتمال تقیه در کار حضرت نیست.یکی دیگر این که بطور قطع، ذهاب حمره از اختصاصیات اهل بیت است.

شاگرد: اینها درست است.اما معصوم که فعل پیغمبر را نقل می‌کنند، در مقام تقیه نیستند؟

استاد: بسیار خوب.بگویید.ما که حرفی نداریم. من اصلاًنمی‌خواهم اثبات کنم.ما فعلاًمی‌خواهیم این روایات را ببینیم. شما می‌گویید همه اینها تقیه است، بگویید.ما حرفی نداریم.اصلاً ما هنوز نخواستیم چیزی اثبات کنیم. ما داریم یک کار تحقیقی می‌کنیم.کار تحقیقی یعنی مواد خام بحث را می‌خواهیم جمع آوری کنیم.شما بعداً هرچه می‌خواهید بفرمائید.من در صدد این نیستم که چیزی را ثابت کنم. ما می‌خواهیم در روایات خودمان، آنهایی را که از لسان اهل بیت داریم، ببیینیم که عملکرد جدشان را چطور توصیف فرمودند.

حالا همین هم شما تشریف نداشتید من جواب این را هم دادم.در یک کلمه عرض کردم.اهل بیت آن جایی که تقیه می‌کردند،نمی‌گذاشتند إلی الأبد بماند.وضو و جاهای دیگر را ببینید.یک جا تقیه می‌کردند، یک جای دیگر پیش خواص می‌گفتند تا بماند.می‌گفتند فلان ملعون این را عوض کرده است.جد ما اینطور می‌کردند.نه این که هرچه روایت ببینیم همه مطابق تقیه بگویند.یک جای دیگر هم نباشد که جد ما در وقت ذهاب حمره خواندند. این نکته مهمی است. ولی خب فعلاً ما با این کاری نداریم. این بحث‌ها برای بعد.فعلاً مواد بحث و تحقیق فراهم شود.

این روایتی که ما الان با آن کار داریم از کافی است.به روایت مراجعه کنید.سندها را هم خودتان ببینید و من هم ان شاء الله همه را می‌بینم.فعلاًمی‌خواهم آنچه که در روایت هست که اهل بیت خودشان کار جدشان را توصیف کردند ببینیم. همه اینها را مد نظر قرار بدهیم.همه را جمع آوری کنیم.

 

برو به 0:37:04

این روایت در کافی[14] است که « صلى رسول الله ص بالناس الظهر و العصر حين زالت الشمس في جماعة من غير علة و صلى بهم المغرب و العشاء الآخرة قبل سقوط الشفق‏».یعنی هنوز وقت نماز عشاء نشده بود.«من غير علة في جماعة و إنما فعل رسول الله ص ليتسع الوقت على أمته».

آن روایتی که الان خواندیم، صفحه صد و چهل و چهار، حدیث شانزدهم.مضمون آن چه بود؟ کنار همدیگر بگذارید.حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند: «أن النبي ص كان في الليلة المطيرة يؤخر من المغرب». این دوتا روایت را کنار همدیگر بگذارید.در این روایت حضرت فرمودند نماز عشاء را وقتی جد ما می‌خواندند، هنوز ذهاب شفق نشده بود.وقتی جمع می‌کردند، ذهاب شفق نشده بود. در این یکی فرمودند جد ما نماز مغرب را سر وقت نمی‌خواندند.یک مقدار عقب می‌انداختند تا با عشاء جمع کنند. پس اگر مجموع این دوتا را بتوانیم کنار همدیگر بگذاریم که چه بسا دور هم نباشد،چه می‌شود؟ یعنی وقتی باران می‌آمد، یک مقدار مغرب را عقب می‌انداختند و یک مقدار هم عشاء را جلو می‌آوردند.پس عشاء می‌شد قبل از شفق، مغرب می‌شد بعد از غروب.

حالا سؤالی که هست این است که اگر قرار بود هر روز دیگر نماز بعد از ذهاب حمره خوانده شود،.ذهاب حمره کار هر روزی بود.حالا هنوز از ذهاب هم یک مقدار عقب‌تر بیندازند.دوتا نماز را با نافله بخوانند که اتفاقاً داردکهحضرت مهلت دادندنافله هم بخوانند.آن وقت مغرب را با تأخیر بخوانند.یعنی ذهاب شده است؛ اما نماز نخوانند.باز هم عقب بیندازند.بعداً مغرب را بخوانند.نافله بخوانند.عشاء هم بخوانندولی هنوز شفق نشده باشد. مقصود خودم را رساندم؟ یعنی زمینه این دوتا دور به ذهن می‌آید که یعنی حضرت هر روز وقت ذهاب می‌خواندند.وقتی باران بود از ذهاب هم عقب‌ترمی‌انداختند.چون فاصله‌ای بین این دوتا نمی‌ماند.

شاگرد: مگر الان چهل و پنج دقیقه نیست؟

استاد: چهل و پنج دقیقه از غروب است.

شاگرد1: برای آنهایی که می‌گویند همان ذهاب حمره است.

استاد: بسیار خوب.ذهاب شفق خیلی زود می‌شود.یعنی شما الان اگر بروید در تمام این مساجد ما، شفق ساقط شده و غائب شده است و دارند  نماز غفیله می‌خوانند.یعنی نمازهای غفیله مساجد ما همه بعد از وقت خودش است.یعنی وقتی که یی ذهاب شفق شده است.

شاگرد2: شفق را توضیح می‌دهید؟

استاد: شفق قرمزی است که بعد از این که از طرف مشرق بود، به طرف مغرب می‌آید.

شاگرد1: حمره مغربیه.

استاد: حمره مغربیه.حمره مغربیه زود می‌رود.

شاگرد1: پس این که گفته بودند چهل و پنج دقیقه، اشتباه بوده است؟

استاد: چهل و پنج دقیقه از غروب.

شاگرد1: نه.از همان اذان.ما که غروب نداریم.یعنی در عرف ما کسی به غروب اذان نمی‌گوید.

استاد: مترصد شوید ببینید.

شاگر3د: از اذان چهل و پنج دقیقه نمی‌شودواقعاً.

استاد: نمی‌شود.من همین را دارم عرض می‌کنم.یک ربع.خیلی کم می‌شود. من که دیده‌ام که نمازهای غفیله غالباً بعد از وقت آن است.یعنی شفق رفته است، دارند غفیله می‌خوانند.چون اذان بعد از ذهاب می‌شود.لذا این دوتا روایت را کنار همدیگر بگذاریم.یکی این که حضرت فرمودند هنوز شفق نشده است، نماز عشاء می‌خواندند.یکی هم می‌فرمایند: «یؤخّر المغرب».مغرب را از روزهای دیگر عقب‌ترمی‌خواندند تا هردوتا را باهم جمع کنند. این هم برای توصیف امام، کار جد خودشان را.

شاگرد: نماز غفیله را گفتند قبل از شفق باید خوانده شود؟

استاد: «وقته بین المغرب و العشاء».آنوقت فقهاء بحث کردند که بین فعلیّ یا بین زمانی؟ حاج آقا هم احتیاط می‌کنندکه بخواند. حالا می‌رسیم.همینجا در همین کتاب هست. نماز غفیله بین مغرب و عشاء است.یعنی بین ذهاب حمره است و سقوط شفق، زماناً . یا «بین المغرب و العشاء»یعنی بعد از فعل صلاة مغرب؟ بر سر این اختلاف است. لذا می‌گویند به قصد رجاء بخواند.اگر سقوط شفق شد و می‌خواهد غفیله بخواند، رجاءً بخواند.

شاگرد: فرمایش شما این است که فاصله بین حمره مشرقیه و مغربیه چقدر است؟

استاد: من مترصد نشدم ببینم.می‌شود بپرسیم و یا خودمان مواظب باشیم.کاری ندارد.آدم دو سه روز مترصد شود می‌بیند.ساعت می‌گذرد و چه بسا هم باشد در[نوشته هایی]

شاگرد: یک چیز دیگری هم که باید مترصد باشیم این است که بین خود استتار قرص با ذهاب حمره مشرقیه.

استاد: این را گفتند پانزده دقیقه است. دوازده إلی پانزده دقیقه.ولی الان که بیشتر می‌گویند.

شاگرد: از قمّةالرأس پانزده دقیقه طول می‌کشد یا کنده شدن آن؟

استاد: کنده شدن آن را که آقای خوئی گفتند برابر است.

شاگرد: ظهور ذهاب حمره مشرقیه این نیست که در ناحیه مشرق شما حمره نبینید؟

استاد: اینها یک بحث‌های مفصلی است.من هم هنوز…

شاگرد: از بالاسر هم رد نشده است؟

استاد: مسئله بالاسر را مفصل باید بحث کنیم.یعنی الان داریم زود می‌رویم.آن خودش خیلی بحث دارد.هم از نظر بحث‌های هیوی و خارجی آن و هم از نظر استظهار از روایت.بحث گسترده ای دارد. ما فعلاً می‌خواهیم مواد اصلی بحث را جمع آوری کنیم که اگر یک چیزی داریم جلو می‌رویم، همینطور علی العمیا یا روی تعصب بر قول مشهور و اینها نباشد.جمع آوری کرده باشیم و ببینیم چیزهایی راو بعداً هم دانه دانه سند آن بررسی و ثبت شود که هرکدام ضعیف است و یا هرچه هست معلوم باشد.فعلاً این اصل کار است.پس ما می‌خواهیم در لسان خود اهل بیت ببینیم عملکرد جدشان را چطور فرمودند.اینها را جمع آوری کنیم.

اشاره به روایت مفصل امام رضا علیه‌السلام در مورد اوقات الصلاة

یکی دیگر از روایات را بگویم که شما حتماً نگاه کنید. صفحه صد و هفده، باب دهم، حدیث یازدهم. حتماً روی این تأمل کنید ببینید چطور می‌شود. از کتاب عیون الاخبار و علل.فضل بن شاذان نقل می‌کند که امام رضا سلام الله علیه می‌فرمایند[15].«قال علیه السلام إنما جعلت الصلوات في هذه الأوقات و لم تقدم و لم تؤخر لأن الأوقات المشهورة المعلومة التي تعم أهل الأرض فيعرفها الجاهل و العالم أربعة غروب الشمس‏».فرمودند پنج تا نماز داریم.چهارتا از آنها را صغیر و کبیر و مؤمن و کافر، همه می‌شناسند.یکی عصر است که وقت آن معلوم نیست.روایت مفصل است.یک صفحه در وسائل است.

شاگرد: چه بابی بود فرمودید؟

استاد: باب دهم، حدیث یازدهم. حضرت فرمودند: «یعرفها الجاهل و العالم».پنج تا نماز داریم که وقت چهارتا از آن‌ها پیش همه معروف و معلوم است.این را برای فرمایش حاج آقا می‌گویم که از اینجا بخوانیم.«و أنت خبیرٌ»که غروب که یک چیز مبهمی نیست.حاج آقا می‌گویند می‌گفتند غروب مجمل است، یُفسّره ذهاب حمره.این بود دیگر.

در این روایت حضرت می‌فرمایند چهارتا از آنها،«أربعةٌ:غروب الشمس مشهور معروف تجب عنده المغرب‏ و سقوط الشفق مشهور معلوم تجب عنده العشاء».یعنی حضرت چیزی را محور قرار می‌دهند که نمی‌گویند ذهاب از اختصاصیات ما است که علامیت آن را بعداً قرار بدهیم.نه.«غروب مشهورٌ».هم صغیر و هم کبیر می‌دانند.فقط وقت عصر را نمی‌دانند.روایت یک صفحه است.خودتان بخوانید. پس این هم یک روایت که حضرت، محورِ نماز مغرب را غروب قرار می‌دهند و تأکید می‌فرمایندکه «معروفٌ مشهور». در فقه الرضا هم هست.می‌فرمایند وقت نماز مغرب غروش الشمس است و علامة غروب الشمس ذهاب الحمرة که حالا بعداً مفصل روی همین‌ها باید بحث کنیم. عرض کردم فعلاً ما نمی‌خواهیم چیزی را ثابت کنیم.فعلاً می‌خواهیماینها جمع آوری بشود.این علامیت به چه درجه ای است.

من یک قضیه‌ی شرطیه یقینی هم دارم که حالا امروز فرصت نشد عرض کنم.پس دوتا یقینی را عرض کردم.با اینهایی که جمع آوری کردیم. شما هم در این چند روز که فرصت هست، هرچه برخورد کردید در این که از لسان خود اهل بیت علیهم السلام کار جدشان را چطور توصیف کردند. چیزی که من خیلی دنبال آن بودم این بود.یک جایی، گوشه‌ای پیدا کنیم که بگویند جد ما مراعاتذهاب می کردند بشرط شیء.بله یؤخّر المغرب بود[اما بشرط شیء‌پیدا کنید] یک روایت دیگری هم حتماً بگویم که دیگر حتمی شد.روایت باب شانزدهم، حدیث پنجم.این چون از آنطرف است. حضرت فرمودند: « قلت لأبي عبد الله ع أي ساعة كان رسول الله ص يوتر؟

 

برو به 0:46:14

شاگرد: یوتر یعنی؟

استاد: یعنی وتر را می‌خواندند در شب.نزدیک فجر.بله« فقال على مثل مغيب الشمس إلى صلاة المغرب‏»[16].یعنی از مغیب الشمس تا نماز مغرب چقدر فاصله می‌شود؟ تا همین فاصله به فجر مانده است که دیدم بعضی از شُرّاح گفتند یعنی چطور آنجا فجر کاذب داریم تا فجر صادق، مغیب الشمس هم غروب کاذب است.این روایت هم از آنهایی است که می‌خواهد همه را در نظر بگیرد. اگر زنده بودیم ان شاء الله بقیه‌اش یکشنبه.

شاگرد: مبنی بر فعل پیغمبر نمی‌کند؟

استاد: نمی‌کند.این را من نیاوردم برای این که فعل نبود.اما در عین حال گفته باشم.

 

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

نمایه‌ها:

صلاة پیغمبر ص ، تقیه ، حاجب الشمس، استتار قرص، ذهاب حمره مشرقیه، سقوط شفق، وقت عشاء، وقت غفیلة

 


 

[1]قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يُصَلِّي مِنَ النَّهَارِ شَيْئاً حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ فَإِذَا زَالَتْ قَدْرَ نِصْفِ إِصْبَعٍ صَلَّى ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا فَاءَ الْفَيْ‏ءُ ذِرَاعاً صَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ صَلَّى بَعْدَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ وَ يُصَلِّي قَبْلَ وَقْتِ الْعَصْرِ رَكْعَتَيْنِ فَإِذَا فَاءَ الْفَيْ‏ءُ ذِرَاعَيْنِ صَلَّى الْعَصْرَ وَ صَلَّى الْمَغْرِبَ حِينَ تَغِيبُ الشَّمْس‏؛ وسائل الشیعة ط اسلامیة، ج۳ ، ص ۱۱۴

[2]ٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ حِينَ زَادَ فِي الظِّلِّ قَامَةٌ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ.؛ وسائل الشیعة ط اسلامیة ، ج۳ ، ص۱۱۵

[3]عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَأَعْلَمَهُ مَوَاقِيتَ الصَّلَاةِ فَقَالَ صَلِّ الْفَجْرَ حِينَ يَنْشَقُّ الْفَجْرُ وَ صَلِّ الْأُولَى إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ وَ صَلِّ الْعَصْرَ بُعَيْدَهَا وَ صَلِّ الْمَغْرِبَ إِذَا سَقَطَ الْقُرْصُ ؛ همان، ص ۱۱۶

[4]فإن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وآله عن أوقات الصلاة فقال: أتاني جبرئيل (ع) فأراني وقت الظهر (الصلاة) حين زالت الشمس فكانت على حاجبه الأيمن، ثم أراني وقت العصر وكان ظل كل شئ مثله، ثم صلى المغرب حين غربت الشمس ؛ همان ج۳ ص ۱۱۸

[5]عن أبي عبد الله (ع) قال: كان رسول الله صلى الله عليه وآله يصلي المغرب حين تغيب الشمس حيث تغيب حاجبها. أقول: هذا وبعض ما مر يحتمل النسخ، ولفظ كان يشعر بالزوال، و يحتمل الحمل على ما مر. همان، ص ۱۳۳

[6]شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، جلد: ۱، صفحه: ۵۱

[7]لسان العرب، ج ۱ ص ۲۹۹

[8]لسان العرب ط دار الصادر، ج۱ ص ۲۹۹

[9]مجمع البحرين، ج‏2، ص: 35

[10]عن زيد الشحام قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن وقت المغرب، فقال: إن جبرئيل أتى النبي صلى الله عليه وآله لكل صلاة بوقتين غير صلاة المغرب فإن وقتها واحد، وإن وقتها وجوبها. ورواه الشيخ بإسناده عن علي بن مهزيار مثله.

[11]وسائل الشیعة ط اسلامیة  ج ۳ ص ۱۳۸

[12]همان ج۳ ص ۱۳۹

[13]عن جعفر، عن أبيه عليهما السلام أن النبي صلى الله عليه وآله كان في الليلة المطيرة يؤخر من المغرب ويعجل من العشاء فيصليهما جميعا ويقول: من لا يرحم لا يرحم؛ وسائل الشیعة‌،ج۳ ، ص ۱۴۴

[14]عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص بِالنَّاسِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فِي جَمَاعَةٍ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ وَ صَلَّى بِهِمُ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ قَبْلَ سُقُوطِ الشَّفَقِ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ فِي جَمَاعَةٍ وَ إِنَّمَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِيَتَّسِعَ الْوَقْتُ عَلَى أُمَّتِهِ؛ الکافی ج۳ ص ۲۸۶

[15]وسائل الشیعة، ج ۳ ص ۱۱۷

[16]عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله (ع): أي ساعة كان رسول الله صلى الله عليه وآله يوتر؟ فقال: على مثل مغيب الشمس إلى صلاة المغرب؛ وسائل الشیعة، ج ۳ص۱۲۷

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است