مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 1
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد : روایت یک همچین احساسی دارم ماء مسخن به شمس یک حالت….
استاد : حالت ثبوت استمراری در آن هست
شاگرد : مثل همان آب جوشیده در ذهنم هست. حالا نمیدانم این معنا از کجاست ولی همین جور … به او می خورد که مسخّن صفت مشبهه باشد.
استاد : اسم مفعول است. سُخِّنَ اسم مفعول مسخَّن
شاگرد : منافات ندارد اسم مفعول صفت مشبهه باشد
استاد : بله منافات نداره. اما صحبت سر این است که ارتکاز عرف و لغت صفت مشبهه است یا …
شاگرد : میخواهید بفرمایید اگر اسم مفعول است یعنی آب گرم ؛ آبی که گرم است و گرمایش را از خورشید می گیرد.
استاد : آبی که به خورشید داغ شده است و الان هم [این گرما را] دارد.
شاگرد : اضافه به شمس هم دارد؟
استاد : بله
شاگرد : بیشتر میخورد که اسم مفعول باشد.
استاد : که بعد از اینکه سرد شد دیگر مسخن به شمس نباشد.
شاگرد : البته خب آن جا دیگر و لو اسم مفعول باشد بحث مشتق می شود.
استاد : استظهار ساده عرفی اش این است که مثلا تابستان خیلی ظرف ها هست آب در آن هست، در خانه ها می برند بیرون؛ مثلا شب از مسافرت برگشتند چون می دانند که روز این لوله ها و آفتابه داغ شده بوده، خب میگوید شارع هم گفته آبی که به آفتاب داغ شده دیگر مکروه هست ؛ در ذهنشان این می آید یا نه؟
شاگرد: این یک بحث دیگری است.
شاگرد : مثال سد ایشان خیلی خوب بود. لازمه اش این است که کل آب های شهر مکروه باشد. چون یک زمانی در سد بوده در سد هم آفتاب میخورد …
استاد: اصلاً سد که … ؟؟؟
شاگرد 2 : سد که مستحدث است سد اینکه …
شاگرد : همین آب رودخانه که دارد میرود.
شاگرد 3 : این آب قبلش هم در دریا بوده ؟؟؟
شاگرد 2 : آب رودخانه به خاطر حرکتش مسخن نمی شود.
شاگرد : آب راکد نیست که [صرفاً] راکد باشد؛ مسخن است و گرم شده …
شاگرد 2 : احسنت پس چون حرکت می کند گرم نمی شود.
شاگرد : چرا گرم نمی شود؟
شاگرد : دم رودخانه مشخص است دیگر!! آب رودخانه و آب جاری با شمس تسخین پیدا نمی کند یا …
استاد : تا حالا در چه محلی باشد، مثلاً در مناطق گرمسیر باشد، جریانش هم آرام باشد، طبیعتاً گرم می شود.
شاگرد : میخواهید بفرمایید آبی که در لوله است و گرما خورده، مسخن است؟
استاد : مثلا آفتابه ظرفی است که آب قلیلی در آن کردید، آنجا آفتاب تابیده، داغ شده.
شاگرد : برکه ای مثلا با آب خورشید داغ شده نه اینکه مثلا یک آفتابه مسی گذاشتید یا مثلا لوله است، آفتاب لوله را گرم کرده، به واسطه گرم شدن لوله مثلا آب هم داغ شده.
استاد : قدر متیقینش این ماء مسخن است.
شاگرد : هست؟
استاد : بله
چرا نباشد؟
شاگرد : از شمس که نیست [بلکه] به واسطه گرم شدن آن جداره بوده که این هم گرم شده نه اینکه خودش مستقیما با خورشید گرم بشود. یک چیزی مستقیم می گذارید جلوی آفتاب یعنی با تشعشع آفتاب یک چیزی گرم شد یا اینکه نه؛ یک چیزی به واسطه تماسش با یک جسم دیگری که آن جسم با آفتاب گرم شده؛ مثلا شما یک نیروگاه خورشیدی داشته باشید با انرژی برقی که از آن جا گرفتید می آیید یک آبی را گرم می کنید این هم مسخن بالشمس می شود؟ بعیدش را بخواهیم [بگوییم].
شاگرد 2 : الان آب گرمکن های خورشیدی هست؛
شاگرد : آن که قطعا نیست. حالا می ماند جایی که واسطه یکی است، واسطه الان نزدیک است.
استاد : من میخواهم بگویم اتفاقا واسطه مقصود باشد. همین هم می خواهم عرض کنم. ببینید شما خود آب به عنوان آب مخصوصا اگر زلال باشد، آفتاب قرار نیست داغش کند. شما یک ظرفی را با کاشی سفید درست بکنید، آب زلال هم بریزید در آن و زیر آفتاب بگذارید، داغ نمی شود. خود آب شفاف است، خود آن هم طوری نیست که مثلا آن دون قرمزش تبدیل بشود خیلی به اینکه این را داغش کند. اما همین را بگذارید در یک ظرف فلزی، همین آب را، مثلاً کنارش هم یک ظرف پلاستیکی سفید، کاملا متفاوت است. ظرف مسی حسابی داغ می شود آبش هم داغ می شود اما این یکی نه، داغ نمی شود؛ یعنی خود آب طبیعتا آن طوری نیست که شمس می تواند آن را تسخین کند به عنوان مباشری که شما بخواهید از این استظهار کنید. این هم ناظر به متعارف بیوت بوده؛ در بیوت هم آن آبی که مسخن به شمس است آن آبی است که فعل …
برو به 0:06:10
شاگرد : پس در جایی که واسطه خفیه است در تسخین این …
استاد : بله؛ اتفاقا دخالت اصلی هم دارد؛ یعنی اگر محضا آب باشد این … و لذا آن برکه را ما باید بیشتر فکرش [را] بکنیم مثلا در کلمات فقها می بینید برکه ای باشد در تابستان طبیعتا داغ می شود در بیابان های گرم. طبیعی است که در آن شرایط داغ می شود؛
شاگرد : یعنی می خواهید بفرمایید اگر فقط ناظر به مثل برکه ای بوده باشد، …
استاد : خیال میکنم که به این مسخن به شمس نگویند، مگر خیلی داغ باشد که برای شان محسوس باشد که این دیگر مثلا از حالت بالای 50 درجه 60 درجه آب باشد که بگویند این سُخِّنَ، و إلا مسخن نمیشود برکه آن طوری … کدام برکه ای است که شما در آبش دست بگذارید مثل آبی باشد که در آفتابه فلزی است؟ این باید هم در کلمات فقها هم تجربیات خارجی ضمیمه اش بشود. …
بسم الله الرحمن الرحیم
صفحه 75 و 76 عبارت را خواندیم. ذیل صفحه «لکنّ المشهور» بودیم که از آن جا رفتیم در مباحثی که مرحوم صاحب حدائق فرموده بودند، صاحب جواهر فرموده بودند.
مختار آیت الله بهجت
من عبارت حاج آقا را که از اول بود، خلاصه اش را عرض کنم. ایشان در صفحه 75 فرمودند که: «مسألةٌ الظاهر امتداد وقت العشائین من الغروب الی نصف اللیل»[1] یک اختلافی بود که آیا وقت غروب که شروع نماز مغرب و عشا است، برای عشا هم هست یا نیست؟ دوم: پایان مغرب کی است؟ نصف شب است؟ یا پایان مغرب همان سقوط شفق است؟ ثلث لیل است؟ و بقیه از سقوط شفق مغربی و از مثلاً ثلث لیل تا نصف شب وقت اضطراری است. یک اختلافی بود. اینکه می فرماید: «الظاهر» یعنی می خواهند بگویند تقسیم وقت ثنائی لکل صلاة وقتان در مغرب و عشا، این تقسیم، تقسیم به وقت فضیلت و مختار است؛ نه مختار و مضطر. این «الظاهر» اول. این نظرشان را فرمودند. پس واقعا وقت مختار تا نصف شب هست. اینجوری نیست که وقت مختار تا ثلث و سقوط شفق باشد و بقیه اش مضطر باشد. الظاهر امتداد تا نصف برای مختار ؛ خب پس ثلث و شفق و اینها چی؟ آن فضیلت و اجزا است. تقسیم بین فضیلت و اجزا تفاوت دارد با تقسیم وقت بین مختار و مضطر ؛ این قسمت اول.
«لکن المشهور» در ذیل صفحه که عبارتشان را خواندیم، فرمودند «لکن المشهور کون النصف حدا لزومیاً»[2] وقتی به نصف رسید حد لزومی است. از اینجا به بعد مختار نمی تواند نماز را عقب بیندازد، باید بخواند. خب «ظاهر بعض الروایات امتداد وقت المضطر الی الطلوع». وقتی به نصف رسید نماز قضا شد اما بعضی روایات می گویند نه؛ وقتی هم نصف هست، محکم نگو قضا شد. نگاه کن اگر اختیارا ترک کردی، این یک حرف است. اما اگر مضطر بودی، ناچاربودی قضا نشده؛ شما تا صبح وقت داری؛ هم برای مغرب هم برای عشا ؛ لذا فرمودند که «لکنّ المشهور کون النصف حدا لزومیا ظاهربعض الروایات امتداد وقت المضطر الی الطلوع و مقتضی الجمع حمل الفتوی کروایات النصف – مشهور هم با همین موافق اند – علی الاختیار»، این جا حالا اختیاری و اضطراری جدید مطرح شد. و از نصف شب تا طلوع علی الاضطرار. پس مختار ایشان که مقتضی الجمع از ظاهرش بر می آید این است که تلفیقی از دو نظریه در مغرب و عشا می شود ؛
برو به 0:10:53
از اول مغرب تا سقوط شفق، وقت فضیلتی است. از اول مغرب تا نصف شب، وقت اجزاء است. از اول نصف تا طلوع فجر، وقت اضطرار است. پس فضیلت و اجزا و اضطرار. از این سه تا تلفیق در می آید. صاحب مدارک هم همین جور بود، ایشان هم که صاحب حدائق با ایشان حرف داشتند، فرمایش شان همین جور بود حدودا. بعد فرمودند «و لا ینافی ذلک ذکر المشهور خصوصا نصف» ؛ پس چرا همه آنها اسم نصف بردند؟ بگویند که آقای مضطر تو از نصف بعدا تا صبح بخوان. [اما] می فرمایند که «لا ینافی». عبارتشان مانده بعدا بر میگردیم. «لأنّ اخراج وقت المضطر علی نحو اخراج وقت الاختصاصی». خب اطلاقات را می شود تخصیص زد و وقتی اطلاقی تخصیص میخورد که مطلق از بین نرفته، {بلکه}مطلق، اطلاقش از بین رفته. به عبارت دیگر بین مقید و مطلق، بین این دو تا تعارض نیست. اگر هم تعارضی باشد بین اطلاق مطلق است با مقید. خب اطلاقش را دست بر می داریم، اصل مطلق می ماند. تا آن پشت عبارتی که خواندیم و فرمودند: «بالجملة العمل علی المشهور فی عدم انقضاء الوقت قبل النصف – یعنی مقابل حرف صاحب حدائق – متعینٌ فی المقام». دومی را خیلی محکم وقت اضطراری نفرمودند اما یک «لکنّ» فرمودند که «ظاهر بعض الروایات و مقتضی الجمع» ؛ «مقتضی الجمع» این رو فرمودند. خب این برای حرف ایشان.
مختار استاد در توقیت نمازهای یومیه
آن بحثی را که مسیرش طی شد، قبلا حاصلش این جور شد که ما از یک مسیری شروع کردیم گفتیم از خیلی از روایات – که آقا هم زحمت کشیده بودند، برگه شان همین جا هست – خیلی روایات بر می آید که شارع مقدس در تشریع و تقنین و توقیت نمازهای یومیه دو چیز را مدنظر داشتند:
توقیت اول: مجموع شبانه روز
یکی مقدار خاصی از نماز در محدوده شبانه روز در نظر داشته. شبانه روز را در نظر گرفته مثلا از اول صبح تا فردا صبح. مجموع شب و روز را با هم در نظرگرفته، یک فکری از حیث نماز برایش کرده. پس این یک فکری برای کل مجموع شبانه روز ؛ خیلی روایات متعدد: «علامات المومن خمس صلاة أحدی و خمسین»[3] ببنیید لسان، لسانی بود که{مجموع شبانه روز را در توقیت لحاظ می کند}
«هو الذی جعل اللیل و النهار خلفة لمن أراد أن یذّکر أو أراد شکورا»[4] حضرت {درتفسیر آیه} چه فرمودند؟ «قضاء صلاة اللیل بالنهار و النهار بالیل»[5] یعنی همان شبانه روز، محدوده احدی و خمسینی دارد و خیلی دیگر هم بود، مفصل هم صحبت شد قبلا ؛ این یک دیدگاه بود که شارع یک تدبیری برای شبانه روز کرده.
توقیت دوم: توزیع در شبانه روز
بعد از این در نظر گرفتن این کلی که در این فاصله زمانی، اینقدر نماز منِ شارع می خواهم، حالا آمدند توزیع فرمودند. می توانست بفرمایند که ای مکلف! شما یک دفعه بایست 51 رکعت بخوان، اگر همه اش را میخواهی. اگر میخواهی {فقط} واجبات را هم انجام بدهی، بایست همه 17 رکعت را یک دفعه بخوان. خب این، برای این بازه زمانی ممکن بود اما نه، شارع آمده توزیع کرده ؛ خدای متعال ذکر خودش را بر مجموع شب و روز مُوَزّع کرده. به چه توزیعی؟ خب الان آن چیزی که مشهورمان است و در روایات هم بود، صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا.
صبح وقتش معلوم است، از فجر ثانی، فجر صادق تا طلوع فجر ؛ ظهر و عصر هم از زوال تا غروب ؛ مغرب و عشا هم از غروب تا نصف. اینجوری معروف است می گوییم توزیع شده است.
پارسال آن اواخر کار بود اگر یادتان باشد، از آن یک سطر عبارتی که مرحوم حاج آقا رضا در مصباح الفقیه داشتند، آن جا عرض کردم این یک سطر مصباح الفقیه است اما نمیشه بگم چقدر می ارزد، واقعاً از نظر حل کردن مسائل فقهی خیلی عالی بود. نمی دانم یادتان هست این را عرض کردم یا نه؟ چرا؟ چون علی ای حال کنار گذاشتن یک روایت آسان است. این [روایت] به آن عمل نشده، نطرحه لن یعمل به. این راه که خب آسان است. اما بخواهید روایاتی را که سندا هم خوب است، در دست محدثین بوده، – [و] آدم اینجور نیست که اطمینان پیدا کند که این [روایت اصلاً] صادر نشده – ، با این فرض بخواهد فقه الحدیثش را سر برساند و این فقه الحدیث را هم بدون اینکه همه ضوابط را بهم بزند قانع بشود که خب حالا خوب شد. بخواهد عمل بکند یا نکند، حتی بخواهد در فضای آن فتوا بدهد، اصلاً آن مهم نیست. مهم این است که الان بین منابع جمع بکند سر در بیاورد. این خیلی چیز مهمی است.
برو به 0:16:36
خب یک روایت بود که کاملا دست ها را می بست، دست همه را می بست؛ چه آن کسانی که می گفتند «لکل صلاة وقتان»[6] اختیاری و اضطراری است، چه آن کسانی که می گفتند «لکل صلاة وقتان» وقت فضیلتی بود و اجزایی است. [آن روایت] دست همه را می بست.
اون روایت کدام روایت بود؟ روایتی بود[7] که حضرت فرمودند که حائض اگر هنوز وقت نماز عصر داخل نشده، پاک شده [اگر] میتواند نماز ظهر را بخواند، خب می خواند. حتی اگر در وقت نماز ظهر پاک شده، تا آمد برود غسل بکند وقت نماز عصر داخل شد؛ مثلا یا در آن روایتی که وقت عصر، ذراعین که می شود چهار هفتم اربعة اسباع شاخص دو سبع قدمان که سبع شاخص بود برای ظهر بود، ذراع می شد؛ خلاصه. این وقت عصر که داخل شد حضرت فرمودند دیگر قضا ندارد. نه قضا ندارد، بلکه حضرت فرمودند که نماز ظهر را دیگر نمی خواند. عجب، مثلا ساعت دو نیم، سه، وقت نماز عصر داخل شد، حالا حائض پاک شده، چون وقت عصر داخل شده و ظهر گذشته، حضرت فرمودند نماز ظهر را نخواند. این روایت – مفصل پارسال بحثش کردیم – خیلی مضمونش سنگین است ؛ و مهمتر اینک صاحب بحار، مرحوم شیخ[8]، حمل بر فضیلت کردند. حملش خیلی جالب بود. گفتند مستحب است خانمی که اینجوری است. دو تا روایت را اینجوری حمل کرده بود. یک روایت می گوید که دم غروب حائض پاک شد، به اندازه ظهر و عصر وقت دارد مثل اینکه ما هم همین جوری جواب می دهیم، از ما بپرسند چطور جواب می دهیم؟ هرکس یک ذره مساله بداند می گوید خانمی که اندازه دم غروب، نماز ظهر و عصر فرصت دارد، واجب است ظهر و عصر را بخواند. اگر هم نخواند باید قضا کند. این طبق یک روایت. که یک روایت فرمودند که اگر وقت دارد به اندازه نماز ظهر و عصر بخواند.
خب آن روایت چه؟ خب آن روایت را بگوییم مورد عمل نیست، خودمان را راحت کردیم اما خب مثل شیخ در جمع بین دو تا روایت، حمل بر استحباب کردند. فرمودند این خانمی که بعد از دخول وقت عصر پاک می شود خوب است نماز عصرش[9] را بخواند یعنی آنی را که فرمودند بخواند، بر استحباب حمل کردند. اینی را که فرمودند نخواند، {روایتی است که} اصل است {و برای بیان} واجب {می باشد}.[10]
خب این مشکل کجا بود؟ مشکل این بود که این مضمون روایت – که حالا حمل بر استحباب بکنیم یا نکنیم معضل داشتیم – معضلش این بود که – ما خلاصه – وقت یا اضطرار است و اختیار، یا فضیلت است و اجزا ؛ این روایت با هیچ کدام سازگار نیست. اگر بگویید وقت فضیلت است و اجزا که خیلی روشن است. اگر هم بگویید اختیار و اضطرار، حائض مضطر است آخر شما دارید میگویید مختار و مضطر ؛ خب مضطر است دیگر، تا حالا حائض بود. چجور این روایت باید معنا بشود؟
اگر یادتان باشد عرض کردم این روایت را اینکه بخواهیم از حیث محتوا کنار نگذاریم، – نه این که بخواهیم به آن عمل کنیم بگوییم حائض نخواند، این منظور من نیست – اینکه سر در بیاوریم، اینکه چه می شود؟ یعنی این روایت کذب است؟ کذب نیست در کلمات محدثین آمده، آدم نه تنها اطمینان به کذبش ندارد بلکه از آن طرف یک نحو ظن قوی به صدقش دارد، شیخ هم حمل کردند، بزرگ طائفه حمل کردند روایت را .. عمل اینطوری دادند. چه بگوییم؟
عبارت مصباح الفقیه
مرحوم حاج آقا رضا یک جمله گفتند هنگامه بود من که جای دیگر ندیدم فقط در کلمات ایشان بود. پارسال هم عرض کردم، اگر هم پیدا بکنید خوب است که دیگری هم گفته یا نه. فعلا اختصاص ایشان است.
برو به 0:21:08
خیلی مطلب خوبی بود. فرمودند که نماز یک وقت وجوب دارد؛ تشریع وجوب. یک وقت ادائی دارد که وقت توسعه ارفاقی است. خیلی بحث عالی بود.
شاگرد : صفحه 211 جلد 9 «لأنّ أوقات الصلوات الخمس كانت في الأصل خمسة، و لكنّ الشارع عمّم أوقاتها، فجعل الظهرين مشتركتين في وقتهما، و العشاءين كذلك، توسعة على العباد و إرفاقا بهم، و هذا لا يقتضي إلّا التعميم في وقت الأداء، لا وقت الوجوب»[11]
استاد : «لا وقت الوجوب» این جمله خیلی مهم است. ببینید اینکه میگویم مهم است برای این است که کأنّه انسان این روایت را می بیند، حالا بگوید حائض هم نمازش را بخواند، شما بگویید واجب است بخوانید. ای خانم حائضی که الان نزدیک غروب پاک شدی، بگویید واجب است اما علی ای حال از سردرگمی در آمدید که این روایت چه میخواهد بگوید؟ یعنی چه وقت عصر داخل شد، دیگر نخوان؟
شاگرد : آن استحبابش هم توجیه کردند «و لكنّه يستحبّ رعاية لحقّ وقتها الثانوي الحاصل لها من باب التوسعه»[12]
استاد : بله. همان هم خیلی مطلب خوبی است. نزدیک وقت، آن پیچ اول را گفتند، دنبالش هم ذهن خودش می رود؛ همان پیچ اول مهم است که بگویند نماز یک وقت وجوب دارد. خب این فرمایش ایشان آثار خیلی خوبی داشت ولو این حرف ها را بحثش کردیم اما آثاری که برای بحث ما دارد آنها مهمتر است و آن این است که پس خدای متعال در مقام توزیع صلوات، دو تا کار عزیمتی به ترتیب شد.
یکی برای کل شبانه روز، یک امر عزیمتی که پایه همه است – که در شبانه روز 51 رکعت من نماز می خواهم؛ 17 رکعتش واجب بقیه اش مستحب . بعد این یک مطلب تمام.
حالا بعد از اینکه در مجموع این شبانه روز این نماز ها را میخواهم، حالا می آیم برای شما توزیع میکنم ؛ توزیع فضیلتی؟ یا توزیع عزیمتی؟ یا نه، مرتبه مرتبه هم عزیمتی هم فضیلتی؟
اولش توزیع عزیمتی بود. جبرئیل آمده 5 تا وقت غیر متداخل – روی مبنای فرمایش حاج آقا رضا که عرض کردم خیلی مطلب خوبی است – ابتداء به نحو عزیمتی جبرئیل آمده نمازهای فریضه را در 5 تا وقتی که اصلا متداخل نیستند؛ یعنی نمیشود بگوییم عصر وظهر با هم در وقت شریک هستند، نه. خلاف فطرت توقیت هم هست. توقیت عزیمتیِ 5 تا. پس نماز صبح یک وقتی توقیت شرعی شده، عزیمتی اینجا باید باشد. نماز ظهر ایجاب شده، توقیت عزیمتی شده از زوال تا مثلا آن خروج وقت ظهر که فرض بگیریم مثل باشد ؛ یا ذراع باشد ! این هم مقدار وقت عزیمتی ظهر. اصل ایجابش این بوده. بعد وقت عصر همین طور، یک شروعی داشته که از زوال نبوده، متداخل با وقت ظهر نبوده. بیرون آن وقت ایجاب شده، توقیت ابتدایی عزیمتی شده؛ کأنه شارع فرموده در این وقت مثلا ساعت 3 بعد از ظهر، أوجبتُ لک صلاة العصر. این ابتدای امر به نحو عزیمت، اوقات 5 گانه برای 5 تا نماز غیر متداخل تنظیم شده. خب حالا این 5 تا [نماز را] بخواهند همه بخوانند [در] 5 وقت، سخت است. عموم عرف متشرعه برایشان عسر می شود. شرایط پیش می آید، جورواجور کار دارند. لذا شارع آمده گفته این توقیت ابتدایی که شد، حالا وقتی میخواهی ادا کنی در مقام اداء از آن ایجاب قبلی دست بر نداشتند. آن توقیت و عزیمت جای خودش، الان برای تو مکلف که می خواهی اداء کنی، توسعه ادایی می دهد. می خواهی ادا کنی عصر را جلوتر هم خواندی طوری نیست. «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین»[13]. این «دخل وقت الصلاتین» فرق دارد با آن ایجاب اولی. این یک نحو توسعه ادایی است «اذا غربت الشمس دخل وقت الصلاتین»[14] «اذا غربت الشمس خرج وقت الصلاتین ظهر و عصر»[15]. این باز توسعه در اداء است؛ هم برای ظهر، هم برای عصر. چه جلو انداختن عصر، چه عقب انداختن ظهر ؛ حالا دیگر وقت ها متداخل شدند و روی این حساب وقت ارفاقی توسعه ایی شدند؛ آن هم فقط برای اداء نه برای وقت وجوب.
برو به 0:26:22
حالا که اینجور شد آن روایت خیلی روشن معنا می شود. کأنه حائض، خدای متعال فرموده که من چرا گفتم که عصر را جلو بینداز ظهررا عقب بینداز؟ برای این که ارفاق کنم. سخت تان است. خب الان حائض در وقتی که اولا من وجوب قرار دادم، آن وقت اولیه ظهر رد شد، او هم که حائض بود. چرا واجب باشد بخواند؟ میگوید هنوز وقت ظهر باقی است که این وقت بعدا برای ارفاق است ؛ ارفاق، امتنان است، امتنان که تکلیف نمی آورد. گفتند ارفاقا اگر ظهر عقب افتاد هم بخوان. حالا عجب ارفاقی است؟ توی حائضی که در وقت وجوب حائض بودی عذر داشتی، حالا یاالله بخوان؛ این که ارفاق نشد.
روی این حساب روایت خیلی قشنگ معنا می شود. روایت و فقه الحدیثش با این فرمایش ایشان صاف است، دیگر انسان مشکلی ندارد. ولو آخر کار مجموع حرفها را که می بیند، قائل نشود که چنین حائضی که ساعت 3 مثلا پاک شده بگویید ظهر بر او واجب نیست، به این روایت در مقام افتا عمل نکند، بگوید نه، واجب است بخواند مثل شیخ مثلاً حمل بر استحباب نکند، آن حرف دیگری است. ولی خلاصه این فرمایش حاج آقا رضا، مطلب را می شود گرداند. الحمدلله این برای طلابی که محضر ایشان استفاده می کنند، این حدیث روشن شد. با این توضیح که دیگر حالت ابهام ندارد.
شاگرد : خود حضرت در آن روایت در مقام بیان عمل حائض اگر بوده ، آن را ما چگونه جمع کنیم؟ حالا اگر بخواهیم به حدیث عمل کنیم چه؟ حالا این از لحاظ وجهش مشخص شد ولی از جهت عمل حائض بالاخره ظاهر حدیث دلالت دارد بر اینکه نماز عصر را بخواند ظهر را نخواند. خب این را چه کار باید بکنیم بالاخره؟ حمل و اینها یا طرح و حمل بالاخره باز به یکی از این دو تا منجر می شود. اگر بخواهد به آن عمل شود ، خب خلاف مشهور می شود. خلاف فتاوای مشهور می شود در حالیکه ظاهر حدیث در مقام عمل می شود ، آن را چه کار کنیم؟ یعنی حضرت یک موقعی یک نکته ای در علل الشرایع هست ، نکات علتی وجهی کلیدی، نکته ای مثلا می فرمایند این درست است. یک موقع در مقام بیان عمل آن شخص و مکلف هستند. حالا ظاهر این حدیث در مقام عمل آن شخص حائض است یعنی آن راوی و مخاطب حضرت آن طور که [حاج] آقا رضا فرمودند آنطور فهمیده؟ و بروی پیش حائض، باز مع ذلک طبق روایت دیگر ساعت سه که شد نماز ظهر را بخوان، آن یک وجهی بود که حضرت یک نکته را می خواستند اشاره کنند؟ یا این که نه، میگوید طبق فرمایش امام شما مثلا واجب است نماز عصر را بخوانید؟
استاد : بهتر است که ظهر هم بخوانی.
شاگرد : خب مگر الان فتوا به این نیست که واجب است ظهر خوانده بشود؟
استاد : بله فتوای مشهور. عرض کردم شاید صاحب بحار هم حمل بر استحباب کردند یا فقط نقل کردند. ؟؟؟ دو تا روایت هم …
شاگرد2 : ظاهرا در بیانٌ فرمودند
استاد : حرف خودشان بود یا فقط نقل حرف شیخ بود؟
شاگرد2 : فرمودند شیخ هم آنطور کردند.
استاد : آهان خودشان هم مایل بودند به این؛ ولی خب حالا فتوای مشهور… ، ولی حاج آقا رضا ظاهرا نپذیرفتند، این حرف را خود ایشان یک چیزی گفتند ؛ همین که مثلا چون معمولٌ به نیست ، اصحاب از عمل به آن اعراض کردند و اعراض اصحاب، فرهنگ دینی مردم را به ما منتقل می کند و لذا ما می فهمیم که ولو این یک وجهی الان پیدا کردیم درفقه الحدیث اما به عنوان مطمئن بشویم که حجیتی دارد و الان نماز ظهر را از گردنمان بردارد، نه !
مخصوصا اگر همین طور کسی بخواهد به قاعده اشتغال تمسک کند بگوید ، ولی قاعده اشتغال اینجا جایش نیست ؛ اینجا جای برائت است.
شاگرد : مرحوم مجلسی می فرمایند: «يدل على أن بناء القضاء على وقت الفضيلة و اختاره الشيخ و جماعة و حملوا الأخبار الدالة على وجوب قضاء الصلاتين مع بقاء مدة يمكنها أداؤهما على الاستحباب» (بحار الأنوار؛ ج78، ص: 89)
استاد : ببینید این اصلا انسان قانع نمی شود، یادم است من اینها را می دیدم.
شاگرد : «و الأكثر عملوا بالأخبار الأخيرة و الأول لا يخلو من قوة» (بحار الأنوار؛ ج78، ص: 89)
استاد : «لایخلو من قوه»، «و الاول» که حمل بر استحباب می شود.
شاگرد : در مصباح فرمودند: «و لو لا إعراض المشهور عن الأخبار المتقدّمة و موافقتها للعامّة- كما يظهر من بعض حيث حملها على التقيّة- لكان المتّجه ما حكي عن الشيخ و غيره» (مصباح الفقيه؛ ج9، ص: 211)
استاد : «لولا اعراض المشهور» این می شود لکان المتجه عمل …
من فرمایش بحار
یادم است، آن اصلا مورد قبول نیست. ببینید ایشان می فرمایند روایت می گویند که میزان قضاء وقت فضیلتی است. آخه کجا ما [یا] کسی این [را] قانع می شود بگوید امام علیه السلام به ما میگویند میزان قضای نماز وقت فضیلت است؟ آن هم قضا؛ قضا که الان صحبت نیست، الان وقت اداء است. هنوز غروب نشده، ساعت سه بعد از ظهر بگوییم شمای حائض نماز ظهرت را نخوان. همین بود که می دیدیم این روایت اصلا درفضای فقه، خود مفادش یک معضلی است؛ قطع نظر از اینکه شما.. باید کلا بگوییم اصلاً ما نمی فهمیم چیست؟ مرحوم حاج آقا رضا حل کردند؛ یعنی واقعا این جمله ایشان دو سطر مصباح الفقیه است اما برای کسی که سرگردان شده باشد در این که خلاصه این روایت چه میخواهد بگوید؟ ولو حالا عمل بشود بر طبقش یا نه، قدر این جمله ایشان معلوم میشود که چطور کلیدی است؟
برو به 0:32:13
حکایتی از حاج آقا رضا
شاید پارسال هم عرض کردم حاج آقا میفرمودند از بزرگان معاصرین حاج آقا رضا خیلی ها بودند، کم نبودند ایشان، بعد شیخ، صاحب کفایه، آسید محمد کاظم، آسید محمد، آشیخ محمد تقی. همه اینها معاصر بودند با حاج اقا رضا؛ خود آقای شریعت اصفهانی. حاج آقا میفرمودند که وقتی ایشان وفات کرده بودند بدن مبارکشان را آوردند کنار بدن آقای حاج آقا رضا مرحوم آقای شریعت اصفهانی گفتند که الان میگویم افقه عصرشان بود . حاج آقا میفرمودند که کانه قبلش مانعی داشت نمیتوانست. گفتند الان میگویم افقه عصر شان بود. خدا رحمتشان کند این کتابهایشان هم همه حاشیه رسائلشان، مصباح الفقیه شان، خیلی ….
شاگرد : حاج آقا با سید عروه هم معاصر بودند؟
استاد : معاصر بودند. حاج آقا رضا شاید 32 – 35 هستند آسید محمد کاظم 37 هستند حاج آقا رضا در مصباح الفقیه ببینید.
شاگرد : 22
استاد : 22 هستند؟ 15 سال بعد آقا سید محمد کاظم مرحوم شدند. پس ایشان یک مقدار متقدم حساب میشوند. هنوز معاصر آقا میرزا محمد تقی و میرزای بزرگ و اینها بودند. میرزای بزرگ 12 [بودند]؛ آقا میرزا حبیب الله معاصرین قبل ایشان هستند، علی ای حال صاحب کفایه دیگر معاصر کامل بودند معاصر حسابی … صاحب کفایه با خود سید هم معاصر حساب می شدند، علی ای حال من اینجور در ذهنم هست که حدودا اینها معاصر بودند . صاحب کفایه 27 هستند، اینطور یادم می آید.
شاگرد : 29
استاد : 29 هستند؟ 29 هم میشود هفت سال بعد ایشان ؛ علی ای حال آقای شیخ الشریعة هم شاید بعد از 37 [باشند.]
بحثی پیرامون صلاة مسافر
شاگرد : یک سری روایاتی هست در بحث نماز مسافر خلاف اینکه الان مشهور هست اگر کسی مثلا …
استاد : آن برای قضا است، ربطی به بحث ما ندارد.
شاگرد : نه نه وقت ظهر ؛ وقت ظهر مثلا در وطنش بود بعد رفت مسافرت میگویند نماز را کامل بخوانید ولو سفر است نماز را کامل بخواند برعکسش مثلا طرف دارد می آید … یک چیزی شبیه این هست در روایات
شاگرد 2 : یعنی وقتی واجب شد بر او …
شاگرد : بله، بحث ما مصداق پیدا میتواند بکند؟
استاد : فی الجمله بله ولی آن ها از قدیم هم بحث شده که میزان در اداء نماز یا قضا وقت اصل وجوب است یعنی ابتدای وجوب نه آنطور که حاج آقا رضا گفتند یا وقت قضا که وقت قضا یعنی همان غروب آفتاب؟
شاگرد : خلاصه روایتی داریم که مثلا زمان وجوب …
استاد : … کیفیت چگونه بوده؟ اما اینکه زمان وجوب اگر رد شد دیگر هیچ، این دو بحث است ! شما میگویید اول ظهر که واجب شد چهار رکعتی واجب شد. تمام دیگر ؛ چطور میشود که شما بعدا این را بشکنید؟. اما غیر از این است که بگوییم اول ظهر تا فلان وقت فقط واجب شد در غیر آن نشد. درغیر آن اصلا نبایست بخوانی یعنی بحث شبیه همین است اما علی ای حال دو بحث است، ربطی به هم ندارد …
شاگرد : مخاطب نبوده در زمان وجوب.
استاد : آهان میخواهید جواب بدهید؟ الآن هم همین طور میگویند ؛ میگویند میزان وقت قضا شدن است نه وقت وجوب. ولی روایات مختلف است، همان جا هم از نظر فقه الحدیث باید یک جمعی بشود. یعنی ثبوتا تصور بکنیم متعارضین را؛ بعد حالا انتخاب کنید. خود آن جا هم که روایت متعارض است، تصور و توجیه ثبوتی اش خیلی کار زیبایی است. اصلا چطور میشود، یکی همین است که وقت اداء است. خب حالا وجوه دیگری در آن بحث هست که حالا فعلا کاری به آن نداریم.
شاگرد 3: فرمودند اول عزیمتی بوده بعد یک امتنانی آمده نسبت به تأخرش معقول تر است اما نسبت به تقدمش چیست؟ مثلا فرض کنید که نماز عصر فرض کنید ساعت سه قرار است واجب بشود، حالا زودتربگوییم که میتوانی بخوانی، حالا عزیمتش نیامده، وجوبش نیامده، چگونه این امتنان تصویر میشود؟
استاد : خب سخت است گاهی . الان مسافر است، الان نمازظهر خوانده، دوباره هم بخواهد یک ساعت و نیم، دو ساعت دیگر دوباره بار بیندازد نماز عصر بخواند، برایش سخت است. ارفاقا فی الاداء گفتند خب حالا ظهر بار انداختی نماز ظهرو عصر را با هم بخوان، پس ادای عصر معجل است ولی خب همان جا فرعی برای ما نحن فیه پیدا میشود که به گمانم …
ادامه بحث پیرامون نماز حائض
شاگرد : مثلا عصر حائض میشود یا …
استاد : بله، مثلا خانمی هست که ظهر داخل شد، به اندازه وقت نماز ظهر و عصر فرصت داشت، نماز را نخواند بعد حائض شد. ظهر را که باید بخواند چون وقت داشته ؛ عصر دیگر چرا؟ عصر ما میگوییم واجب هست، الان هرکس مساله بپرسد ما میگوییم واجب است؛ میگوییم ظهر داخل شده بود، اما طبق این مبنا دیگر نمیتوانیم بگوییم عصر الان واجب است چرا؟ چون در وقت وجوب عصر او عذر داشت، وقت وجوب حائض بود ، وقت قبلی اش هم که ارفاقی بود. این حرفها آن جا هم می آید.
شاگرد : این طرفش روایت ندارد ؟
استاد : نه من یادم نمی آید. روایت برای اصلش دارد، در حافظه من هست که اگر وقت فرصت داشت باید قضا کند. برای اصل قضایش اما برای اینکه نبایست قضا کند نه ..
شاگرد : از سنخ همین روایتی که الان داریم؟
برو به 0:38:43
استاد : تا آن جایی که من می دانم نداریم. حالا اگر دوباره یادمان باشد … ما همین که میرویم دنبال مطالعه یادمان می رود که دنبال چه میخواستیم بگردیم.
شاگرد : نسبت به ظهر نسبت به تاخرش تصویرش راحت است یعنی مثلا یک چیزی واجب بود و وجوبش تمام شد و حالا یک لطفی میکنیم شما باز یک وقتی اضافی تر می دهیم. ولی چیزی که هنوز قرار است بیاید، جلو جلو بگوییم، چگونه است؟ اصلا وجوبش نیامده، کمی تصویرش سخت است.
استاد : فرمایشی که ایشان میگویند جوابش چیست؟ من که بعضی چیزها را قبلا هم عرض کردم، تاکید هم کردم. الان ایشان میگویند ذهن نمی پذیرد، خب یک کاری واجب شده، برای ارفاق میگوییم نرسیده یک خرده بعدش هم قبول [است]. اما هنوز وقت چیزی نیامده، بگوییم خب هنوز نیامده هم قبول، این چطور میشود؟ وقت هنوز داخل نشده!
شاگرد : گذشته، قبول است، این هم فرق می کند.
شاگرد 2 : اگر وقت گذشت باز هم میگوییم اداء است…
استاد : خب بگوییم بر تو واجب شده بود، حالا چون نخواندی، باید چوب بخوری. برای اینکه خیلی تند تند چوب نخوری، در این کار یک خرده دیگر صبر میکنیم چوب نمی زنیم.
شاگرد : یک طوری وقتش را تمدید میکند.
استاد : تمدید میکند ؛ اما غیر از این است که هنوز وقت نرسیده بگوییم که جلوتر هم بخوان. مثل کسی که زودتر از وقت هم کلاس بیای خوب است، زودتر از وقت بیای مثلا کلاس هفت صبح، شش صبح برود فایده ندارد .
شاگرد : شما فرمودید کل شبانه روز ….
استاد : آهان همینی که من پارسال هم خیلی تاکید کردم. چند روز راجع به اینها صحبت کردیم. واقعا اینگونه است که پایه همه این توقیت های 5 گانه آن حرفهاست که اول نظر شارع مقدس به مجموع شبانه روز برای 51 رکعت نماز بوده ؛ ملاحظه می کنید؟ یعنی اول در نظر گرفته این را ادله هم مفصل بود. در نظر گرفته این فاصله و برای این فاصله من فکر کردم، بعدا مرحله بعد حالا میخواهیم توزیع کنم.
شاگرد : لمصلحة توزیع شد.
استاد : لمصلحة توزیع کردم. پس توزیع مرحله ای بعد از تدبیر کل مجموعه شبانه روز بود. روی این حساب الان میفرماید ولو من لمصلحة توزیع ثانوی کردم اما ارفاقا بر میگردم به آن مبنای اصلی ؛ مبنای اصلی این بود که در این فاصله باشد، حالا که میخواهم ارفاق کنم. اینکه برای این فاصله بود، لمصلحة توزیع کردم. گاهی هم مصلحت سهولت و ارفاق می آید غالب میشود بر آن مصلحت توزیع. روی این حساب الان میبیند روی خود استظهار از ادله، جواب این حرف داده میشود.
شاگرد : جواب این حرف یک مقدار در ذهن خودم هست با این ارفاق که هست یکم بیشترش مثلا مغرب و عشا هم یکباره همه را یک جا، نماز شب سرکیف است یک باره همه را شب بخواند.
شاگرد 2 : برش را نکرده.
شاگرد : بله جوابش همین است که دلش خواسته اینقدر ارفاق بکند نه بیشتر.
استاد : نه ببینید؛ این روی فرض این است که توزیع عزیمتی نباشد. این ها پارسال بحثش کردیم و مطالب خوبی هم هست یعنی شما اگر این مبادی استظهارات در روایات در نظر بگیرید، راحت همه را سریع جمع میکند. اگر توزیع عزیمتی نباشد، خب… لذا گفته ام خیلی عجیب بود در جواهر فقط اسم ابن عباس برده بود، در چند جا اگر یادتان باشد، پارسال عرض کردم اسم دیگران هم بودند، یکی دو تا بودند که بر خلاف اجماع تمام مسلمین گفته بودند مسافر میتواند قبل از زوال هم چون عجله دارد، نماز ظهرش را بخواند ابن عباس در جواهر…
شاگرد : مثل نماز شب که میگویند قبل از …
استاد : بله نماز شب را حالا اگر نمی تواند قبل از نصف شب هم بخواند. خب این خیلی عجیب بود. این دالّ بر این است که آن عزیمت آن طوری نیست ولی هیچ کس همراه او نیست.
شاگرد : یک روایتی داریم که نمی دانم به درد بحث می خورد یا نه. می فرماید: «لا تعجل الصلاة لفراغ و لا توخر» (وسائل الشيعة؛ ج4، ص: 161)
استاد : اینها را خواندیم این از آن روایاتی بود که اگر نظرتان باشد همین جا در صفحه که بحثش شد … همین امروز هم دیدم «لفراغ»…
استاد : در منتهی قول ابن عباس و حسن و شعبی، سه نفر نوشتم؛ در معتبر – جلوترها عرض کرده بودم – در معتبر نقل فرمودند جلد 2 صفحه 58 باب «لا تستفتح فریضة قبل وقتها»[16] و نقل کردند قول ابن عباس و حسن و شعبی در اینکه ممکن است. و همچنین در منتهی ج 4 ص 128 ، درکافی ابوصلاح جلد 3 حدیث «کانوا یکرهون أن یصلوا حتی یزول النهار»[17]. آن تعبیرات هم بود پارسال این ها را بحثش کردیم خلاصه.
برو به 0:44:17
ولی خب علی ای حال چون اینطور شاذ عجیب و غریب بود و تمام اجماع مسلمین محقق است بر اینکه توزیع فرائض، توزیع عزیمتی است اما نکته را بدانیم که توزیع، توزیع عزیمتی است اما در مرحله دوم ؛ مرحله اول سر و سامان دادن برای مجموعه شبانه روز با تعداد نمازها، «صلاة إحدی و خمسین» ؛ «جعل اللیل و النهار خلفة»[18] ؛ این کل تدبیر شده. بعدا مرحله دوم توزیع عزیمتی؛ حالا ایجاب حتمی اگر 5 تا نماز را در این وقت نخوانی، چوب میخوری ؛ مرحله سوم حالا وقت های چه؟ وقت های فضیلتی اضافه؛ ذراع و نمیدانم فلان وقت و هر چه روایت هایی که در وقت های فضیلتی نماز وارد شده. لذا فرمایش شما مانعی ندارد روی این دیدگاه که ولو توزیع، عزیمتی بوده ولی چون پشتوانه اش، مرحله اولش کل شبانه روز مدنظر بوده، لذا ارفاق اگر در کار آمد جلوتر هم میتواند بخواند. کما اینکه قول آن هایی که خلاف اجماع مسلمین بود ولی خلاصه حرفشان به ایشان منسوب بود، مسافر میتواند ارفاقا قبل از زوال نماز ظهررا بخواند. آخه چطور قبل از زوال میتواند بخواند؟ چون نماز ظهر برای شبانه روز است؟
یا باز آن بحث ها را فقط اشاره کنم که یکی دو روز مشغولش بودیم. گفتیم حتی در مرحله دوم توزیع چه بود؟ یک مرحله شبانه روز بود؛ مرحله دوم توزیع لیل و نهار بود. یادتان هست روایاتش را مفصل خواندیم. «صلوات النهار»، «صلوات اللیل» چقدر در ادله و روایت بود. یعنی باز قبل از اینکه توزیع عزیمتی برای فرائض باشد، یک تقسیم بندی کل شبانه روز است. لذا نافله شب یا حتی نافله ظهر را – حالا مشهور میگویند نمیشود ولی در ادله بود بحثش هم بعدا می آید – نافله ظهر را اختیارا میتوانید قبل از زوال بخوانید یا نه؟ روز جمعه که میتوانید، که چه بسا این خودش یک مویدی برای … ولی روزهای دیگر میتوانید اختیارا بخوانید؟ مشهور میگویند نه!
شاگرد : رجاءً!
استاد : حاج آقا [این را] گفتند اما مشهور میگویند نه ! گمان نکنم مشهور بگویند، رجاءً. در روایات بود ولی به آن روایت عمل نشده بود؛ حاج آقا به خاطر آن روایت، به همین طور مطالبی که محتمل این است که نوافل ظهر و عصر، نوافل نهار است. بله افضل وقتش که فضیلت کالعزیمة است ؛ فضیلت کالعزیمة فضیلتی که شارع کانه حاضر نیست از اول زوال آن دست بردارد. «اذا زالت الشمس دخل وقت الظهر الا ان بین یدیها سبحه»[19] «خفف مااستطعت»[20] حالا دیگر نافله ها را خیلی سریع بخوان.
شاگرد : کلام ابن عباس و حسن و شعبی به چه عنوان آوردید؟ به عنوان موید مثلا با اینکه خلاف …
استاد : نه ایشان گفتند که نمیشود که نماز را جلوتر ببرند. میخواستم بگویم چون توزیع، عزیمتی است، اصل وقت وجوب آن هست اما چون این توزیع عزیمتی، مرحله دوم و سومِ یک مرحله قبلی است؟ آن مرحله قبلی چون کل شبانه روز را در نظر گرفته، ارفاقا میشود این نماز عصر برای روز است. خب وقتی برای روز است …
شاگرد : یک قید «بقلیل» هم دارد.
استاد : وقتی این نماز برای روز است، شارع چکار کند؟ ارفاق کند. ادائاً آن را جلوتر ببرد. آخه چطور قبل از … آخه این برای روز بود. نگاه اولی، اولین مرحله برای شبانه روز بود. وقتی برای شبانه روز بود، حتی گفتم صلوات لیل و نهار هم مرتبه دوم باز بود. شواهدی داشتیم که کل مجموع شبانه روز مرحله اول کار بود؛ شواهد خوب !
استاد : خب حالا این یک مروری بود بر این هایی که قبلا گذشته بود. البته حالا دیگر به خیالم میرسد مجموع حرف زده شد فقط می ماند یک کلمه الان خلاصه کسی که نماز مغربش را اختیارا تا نصف شب نخوانده ؛ نصف شب هم رد شد. شما میگویید چکار کند؟
شاگرد : بعضی ها خیلی از فتواها هست که نه به نیت اداء و نه به نیت قضا واجب است بخواند، اینجوری فتوا هست.
برو به 0:49:29
استاد : خب این فتوا معلوم است که میخواهند بگویند صاف نیست، رنگ احتیاط دارد. اگر بخواهید این رنگ بهش ندهید، محکم حرف بزنید، چطور میگویید؟ صاحب حدائق محکم حرف زدند، فرمودند «لکل صلاة وقتان»[21] این حرف ها دیگر چیست، وقت اضطراری؟ تمام شد، نصف شب شد، رفت که رفت. بعدا هم اگر درقضا و ادا بگویید توسعه، نصف شب رد شد ، [دیگر] رد شد، برو 10 سال دیگر بخوان. توسعه در قضای این قائل بشویم بعدا بخوان. اما اگر بگویید نه هنوز وقت رد نشده، حتی وقت اضطراری هم نیست. حاج آقا که فرمودند اضطرار. این احتمالش هست رویش تامل کنید که اصلا اینجوری نیست، همان وقت فضیلت و اجزا اینجا هم می آید یعنی واقعا نماز مغرب از غروب تا صبح وقتش هست اما تا نصف شب یک نحو فضیلتی است که کالعزیمة است. اصلا شارع میگوید که دیگر آماده چوب باشد اگر تا نصف نخواندی اما اینجور نیست که اگر تا نصف نخواندی دیگر هیچ، دیگر رها کن برو بخواب. نه اگر نخواندی باید بخوانی، واجب است بخوانی. چه نیتی؟ نیت اداء بخوانی .
شاگرد : یعنی ادای یک مرتبه دیگر یعنی یک ادای خاصی. یعنی خود اداء تشکیکی میشود
استاد : مانعی ندارد ما موافق هستیم با اینکه آن اداء را …
شاگرد : اینکه ادا هست همراه با یک عصیان است عصیانی کردی ولی هنوز اداء هست
استاد : بله اداء همراه با عصیان همان طور که خود صاحب حدائق عبارتشان را خواندم صفحه چند بود؟ کانه صریحا فرمودند «فهو تضییع للصلاة – صفحه 98 در حدائق بود – و ان وقعت فيه أداء و أسقطت القضاء إلا ان صاحبها تحت المشيئة»[22] . یکی دیگر عبارت فرمودند که «لا تعجل بها قبله لفراغ»[23] صفحه 97 روایتشان. یک عبارت دیگر هم داشتند که و الظاهر أنّ – آن جایی که گفتند که… صفحه 100 بود – «و عليه فمن أخر لا لعذر اثم و يبقى أداء ما دام وقت الاضطرار باقيا»[24] … این فتوای صاحب حدائق این شد خلافا للفیض که ایشان گفتند که دیگر تمام شد وقتش رفت اگر نظرتان باشد در صفحه 100 حدائق بود جلد 6 صریحا فرمودند که «اثم و يبقى أداء»[25] هم وقت و اداءً است، هم اینکه شما فرمودید صفحه 100 حدائق تصریح به آن بود. این را برای مغرب هم ممکن است کسی بگوید، اما خب دیگر همین طور که شما فرمودید، مشهور ظاهر حرفشان همان است که نصف اگر گذشت دیگر … صاحب مدارک آمدند اینجا یک احتمالی گذاشتند که نه وقت اضطرار هست، باقی است. اضطرار از نیمه است تا طلوع فجر. آیا اضطرار فقط برای عشا که سنگین تر هم هست. الان مغرب که ازحیث ادله یک خرده ضعیف تر است برای عشا که خیلی قوی است .
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطهارین
شاگرد : ؟؟؟
استاد : یعنی فعل میشود ؟؟؟؟ یا نه خود قرآن میشود ؟؟؟ دقت داشتید در این کلمه؛ به اندازه ای که خود مصحف شریف …
استاد : بله همین مرسوم هم هست فقط خود مصحف اگر قیمت را تعیین نکنند، به متعارف ناظر میشود؛ نه مصحف خیلی ارزانی باشد نه خیلی گران. اما اگر تعیین کنند، که موافق احتیاط هم هست از ابهام بیرون می آید، اصلا مصحفی به اندازه 20 هزار تومان، 50 هزار تومان، اینطور تعیین میکنند ؟؟؟ هر چی مالیت دارد ؟؟؟؟
برو به 0:55:10
شاگرد : اگردر خرید و فروش کسی اشکال کرد…..
استاد : منافاتی با مالیتش ندارد. علاوه بر اینکه آن اشکالش هم گاهی تکلیفی است یا گاهی حتی حاج آقا آن را کراهت میدانند .
سند روایی مراسم سوم، هفتم و چهلم
شاگرد : مراسم سه و هفت و چهل و اینها سند روایی هم دارد؟
استاد : در عروه و اینها چیزی برای این ندارند، که یعنی در فقه و در فتوا … ولی من بعداً مدتها همین بود در ذهنم بود، مثلا در بعضی موارد آدم یک دفعه برخورد میکند میبیند عجب، مثلا یک چیزی برای چهلم و سال داره، من مجموع روایات تسامح در ادله سنن ….و امثال اینها یکی بود. پارسال در همین مباحثه صحبتش شد، آن چه کسی بود – یعقوب بود؟ – که آن راوی میگوید که رفتم سرقبر یعقوب، مامور قبرستان پیش من آمد گفت این قبر کیست؟ گفتم یعقوب بن یونس. گفت حضرت امام رضا سلام الله علیه به من وجهی فرمودند تا چهل روز بیا روی قبرش آب بپاش .
شاگرد : این که درعروه هم آمده که چهل روز آب پاشیدن.
استاد : در عروه وقت دفن و اینکه آب بپاشند هست، تازه دفن شده. بعدش هم بود؟
شاگرد : بعد اینکه تا چهل روز خیس باشد و بیایند هر روز آب بپاشند.
استاد : در عروه آمده بود؟
شاگرد : شک کردم شما گفتید ولی من دیدم این را …
استاد : نه اینکه اب بپاشند روی قبر، قطعا؛ «رشّ الماء علی القبر»[26]، قطعا در عروه هست، اما اربعین یوما هست؟
شاگرد: می بینم.
شاگرد2 : مراسم ها و اینکه حدیث خاصی درباره سوم، هفتم باشه؟؟
استاد : در عروه که نیست اما من به تازگی – ای کاش یادداشت هم کرده بودم – برای چهلم یا سال به روایتی برخورد کردم ، بنظرم در کتابهای سنی ها بود، الشاملة بود. داشتم یک چیزی میگشتم، یک روایتی برخورد کردم، دیدم یک چیزی بین مردم هست [البته] الان هیچ یادم نمانده متاسفانه. حالا اگر شد دوباره برخورد کردم، آدم در فکر باشد بگردد می بینید میشود که برخورد کند برای مستحبات…
اصلش این است که «یرش علیه الماء … ثم یدور به على القبر … و لا یبعد استحباب الرش الی اربعین یوما أو اربعین شهرا»[27]. چهل ماه. چهل ما چند سال میشود؟
شاگرد 3: با اینکه سنگ است ؟؟؟؟
شاگرد 4 : البته غالبا تا چهله خاک هست.
شاگرد : خاک که هست ولی خب بعدش که سنگ میشود آن هم اثر دارد؟ یا …
استاد : سیره که بر این است. الان نشورن هم یک آبی می ریزند.
شاگرد : اصلا قبری که سنگ است هم به هر حال می شویند
استاد : قیدی ندارد که «یرش» حالا حتما هم اگر یک حجری، سنگی گذاشتند، دیگر «یرش» برود کنار. میگویند «یرش علی تراب القبر» یا «یرش علی القبر»؟ «… أن يجعل على القبر علامة. … أن يرش عليه الماء»[28] ! شاید همین سنگ ها را هم بگیرد
توسعه ارفاقی
شاگرد : ایشان فرمود در فضای فقه الحدیث روایت میفرمایند اوقات توسعه ای ارفاقی است که فرمودید کبرای حرف حاج آقا رضا این بود که تکلیف با ارفاق سازگار نیست و لذا آقا گفته نمی خواهد قضا کند. در فضای همان فقه الحدیثی آن روایتی که میگوید اگر به اندازه نماز ظهر و عصر وقت داشت…
استاد : حمل بر فضیلت شده شیخ همین کار را کردند.
شاگرد : دقیقا حمل بر حدیث میشود.
استاد : بله، یعنی شیخ فرمودند آن که میگویند بخوان، یعنی افضل است این را بخوانی. طوری هم میگویند که اینقدر فضیلت دارد که ترک نکن. اما یک جای دیگر میگویند که آن خیلی فضیلت داشت که ما گفتیم بخوانی؛ چرا؟ چون خلاصه وقت ادائی است، یعنی وقت ادائی هم بهره ای دارد برای اینکه چه کار کند نماز را … بخصوص که بعداً آن ارفاق بیاید کأنّه از ارفاق برگردد و یک نحو عزیمت ثانویه بشود ؛
برو به 0:59:59
ارزش تبلیغ دین
شاگرد : بهترین کار….
استاد : یک وقتی شاید از حاج آقا سوال شد فرمودند که بعضی اموری که دوام دارد تبلیغ دین، کتابی نشر پیدا میکند، جایی محلی برای تعلیم درس و بحث، یک چیزی که تبلیغ دین، اینطور که یادم است کلام ایشان شاید، کلمه تبلیغ دین در لسانشان آمد، یک چیز با دوامی در تبلیغ دین، شاید در یک زمان خیلی عجیب و غریب، شرایط سختی که مثلا انتظار داشتیم یک چیز دیگری بگویند [ولی] یادم است فرمودند: بنده در این زمان هیچ مقربی را بالاتر از نشر کتب شیعه نمیدانم. همین کلمه مقرب یادم است، هیچ مقربی را در این زمان بالاتر از نشر کتب شیعه نمی دانم یعنی به نیت یک او، انسان یک کتاب اصل روایی را، یک کتاب قدیمی را، نسخه خطی که هنوز در دست ها نیست، تحقیق میکنم، منابعش را چاپ خوب میدهند در دست ها، بعد در نرم افزار ها میاد، این خودش یک نحو امر واقعی است که هر کس استفاده میکند ثوابش …
مجامعت در طواف
شاگرد : حاج اقا در این بحث طواف اینکه میگن نصف برسه … کمتر از نصف، نصف منظور سه و نیم هست؟
استاد : این هست احتیاطا عده ای گفتند چهار ولی …
شاگرد : مطابق روایت که فرموده نصف همان سه ونیم میشود دیگر
استاد : اما سه و نیم کی است؟ آیا اذا بلغ النصف یا اذا جاوز النصف؟
شاگرد : مثلا در طواف نساء دارند که یک روایت هست …
استاد : خیلی ها دارند شاید در مناسک ها هم هست که میگویند چهار. میگویند اگر 4 رکعت طواف کرده، بله؛ یعنی دیگر روی حساب استصحاب حکم قبلی و مجموع این چیزها گفتند 4 ؛
شاگرد : چون ما بین دو تا روایت گیر کردیم یک روایت میگوید در طواف نساء اگر سه شوط شد و مجامعت کرد کفاره باید بدهد. بعد خواستند از آن مفهوم بگیرند که پس یعنی اگر سه شوط بیشتر شد دیگر ندارد. آن وقت یک روایت دیگر دارد که اگر نصف تجاوز کرد، دیگر ندارد. این تکه سه تا سه و نیم، این نیمه محل اختلاف میشود که این روایت تجاوز از نصف نکرده، آن روایت تجاوز ازسه کرده؛ این را حالا نمی دانم چکارش باید بکنیم؛ مثلا بگوییم آنی که گفته مثلا …
شاگرد 2 : آن یکی مفهوم است، شما دارید مفهوم میگیرید
شاگرد : مثلا بگوییم آنی که میگوید تجاوز از سه مثلا منظورش چهار بوده مثلا اینجوری بگوییم یعنی …
استاد : نسخه ای باشد چه بسا ثلاث و نصف مثلا افتاده باشد، نسخه ها اینجوری هست خیلی.
شاگرد : اینطور نیست چون آقای محقق داماد دیدم گفته که مطابق این روایت کسورات را هم شامل میشود مثلا اگر سه شوط و یک سوم شد، مثلا سه شوط و یک چهارم شد، این دیگر بیش از سه شد.
استاد : خب بنابر این که این نسخه را نداشته باشد، درست فرمودند
شاگرد : بله حالا مشکل نسخه ظاهرا نیست یعنی …
استاد : نه برای جمع با سائرش عرض میکنم. علی ای حال ما جای دیگر چندین روایت برای مسائل مختلف جای طواف دارد که مساله سه شوط و چهار شوط و اینها را، هم در فتاوی هم در نصوص [دارد.] میخواهم بگویم چون اینقدر آن ها هست، یک دفعه این روایت تنها نشود. نسخه های مختلفش تفحص بشود، چه بسا میبینید یک سقطی بوده که مثلا بوده ثلاث و نصف.
شاگرد : اگر نبود، ظاهرا دو تا روایت از نظر سندی در این نصف تعارض میکنند.
استاد : که آن جا نصف بوده .
شاگرد : که آنجا دارد که بیش از نصف اگر شد کفاره ندارد ، جاوز النصف؛ جاوز النصف میشود سه و نیم به بعد ! اینجا میگوید اگر سه شد کفار دارد که از مفهومش بگویند که اگر بیش از نصف شد، کفاره ندارد؛ بیش از سه، آن وقت سه و یک سوم هم میشود، سه و یک چهار هم میشود ولی آن روایت که میگوید نصف که گذشت…
استاد : حالا همین جا یکی از مواردی که ممکن است آن کسی که میگوید دارد، حمل بر افضلیت بشود، این دال بر عزیمت باشد. خیلی تعارض قاطع نیست چون این دارد نافی مفهومش … مفهومش دارد میگوید بیش از این ندارد. آن به منطوقش دارد میگوید دارد، خب درست است که تعارض مفهوم و منطوق است اما مفهوم دارد میگوید ندارد. آن میگوید دارد. جمع عرفی اش این است که آن کسی که دارد، بهتر است که این کار را بکند [و] آن که میگوید ندارد ، ندارد ولو به مفهوم !
[1] بهجة الفقیه، ص75
[2] همان
[3] وسائل الشيعة؛ ج4، ص: 58
[4] الفرقان : آیه 63
[5] تهذيب الأحكام؛ ج2، ص: 275
[6] وسائل الشيعة؛ ج4، ص: 119
[7] تهذیب الاحکام؛ ج1ص 389
[8] همان ج1ص 391
[9] مصحح: ظاهرا سبق لسان است و مراد «ظهر »می باشد.
[10]قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ: لَا تَنَافِيَ بَيْنَ هَذِهِ الْأَخْبَارِ لِأَنَّ الَّذِي أُعَوِّلُ عَلَيْهِ فِي الْجَمْعِ بَيْنَهَا أَنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا طَهُرَتْ بَعْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى أَنْ يَمْضِيَ مِنْهُ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَإِنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهَا قَضَاءُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ مَعاً وَ إِذَا طَهُرَتْ بَعْدَ أَنْ يَمْضِيَ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَإِنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهَا قَضَاءُ الْعَصْرِ لَا غَيْرُ وَ يُسْتَحَبُّ لَهَا قَضَاءُ الظُّهْرِ إِذَا كَانَ طُهْرُهَا إِلَى مَغِيبِ الشَّمْسِ وَ عَلَى هَذَا الْوَجْهِ لَا تَنَافِيَ بَيْنَ الْأَخْبَارِ. تهذيب الأحكام؛ ج1، ص: 391
[11] مصباح الفقيه؛ ج9، ص: 212
[12] همان
[13] بحار الأنوار؛ ج80، ص: 45
[14] الكافي (ط – الإسلامية)؛ ج3، ص: 281
[15] شرح تبصرة المتعلمين (للآغا ضياء)؛ ج1، ص: 369 با اندکی تصرف ؛ كتاب الطهارة (للگلبايگاني)؛ ص: 154 با اندکی تصرف
[16] المعتبر في شرح المختصر؛ ج2، ص: 58
[17] الكافي (ط – الإسلامية)؛ ج3، ص: 442
[18] الفرقان: آیه 62
[19] کافی( دار الاسلامیه)؛ ج 3 ص 276
[20] وسائل الشيعة؛ ج4، ص: 172
[21] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 90
[22] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 98
[23] وسائل الشيعة؛ ج4، ص: 161
[24] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 100
[25] همان
[26] وسائل الشيعة؛ ج3، ص: 196
[27] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج1، ص: 442
[28] همان
دیدگاهتان را بنویسید