مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 1
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
إلىٰ أن قال بعد ذكر قسمة كلّ قوس من الأربعة التي بين الجهات، بتسعين قسماً، لتصير الدائرة ثلاثمأة و ستّين قسماً، كما هو المفروض في قسمي الطول و العرض-: «فإن كانت «مكّة» أطول من البلد المطلوب سمت القبلة فيه و عرضها أقلّ من عرضه، بأن يكون البلد غربيّاً شماليّاً من «مكّة» كبلدنا، تعدّ من محيط الدائرة الهنديّة مبتدءاً من نقطة الجنوب بقدر فضل ما بين الطولين إلى المشرق، و من نقطة الشمال مثله إلى المشرق أيضاً، و تصل ما بين النهايتين بخط مستقيم، ثمّ تعدّ من نقطة المشرق إلى الجنوب بقدر ما بين العرضين، و من نقطة المغرب مثله، و تصلّ ما بين النهايتين بخط مستقيم، فيتقاطع الخطّان لا محالة، ثمّ تخرج من مركز الدائرة خطّاً مستقيماً مارّاً بنقطة تقاطعهما و توصله إلىٰ محيط الدائرة؛ فذلك الخطّ سمت قبلة البلد. و القوس التي بين طرف الخط المنتهى إلى المحيط و نقطة الجنوب، هو قدر انحراف سمت القبلة في ذلك البلد عن نقطة الجنوب نحو المشرق. و إن كان طول «مكّة» و عرضها أقلّ من طول البلد المطلوب سمت القبلة فيه و عرضه، بأن يكون البلد شرقيّاً شماليّاً من «مكّة» كأكثر «العراق» و جميع «خراسان» و ما والاها، فعُدّ من الدائرة من نقطة الجنوب إلى المغرب بقدر فضل ما بين الطولين، و من نقطة الشمال مثله، و تصل ما بين النهايتين كما مرّ، ثمّ عدّ من نقطة المغرب إلى الجنوب بقدر ما بين العرضين، و من نقطة المشرق مثله، و تصل ما بين النهايتين أيضاً، و أخرِجْ من المركز خطّاً مارّاً بنقطة التقاطع إلى المحيط، فذلك سمت قبلته. و إن زادت «مكّة» عن البلد طولًا و عرضاً، بأن كان غربيّاً جنوبيّا، فعدّ من نقطتي الجنوب و الشمال إلى المشرق، و من نقطتي المشرق و المغرب إلى الشمال، و تعمل كما مرّ. و إن كانت «مكّة» أعرض من البلد و هو أطول منها، بأن كان شرقياً جنوبيّا، فعدّ من نقطتي المشرق و المغرب إلى الشمال. و لا يخفىٰ عليك باقي العمل إذا تدبّرت ما أسلفناه. و لنمثّل لقبلة بلدنا مثالًا، ليتّضح لك بالعيان، مرتّباً علىٰ ما قرّرنا من المقدّمات، و نتبعه بما استدركناه في الجهات، فنقول: طول «دمشق» من البحر الغربي 60 درجة، و عرضها ثلاث و ثلاثون و نصف، فهي أعرض من «مكّة»، و «مكّة» أطول منها، فهي إذن غربيّة شماليّة؛ فيكون سمتها خارجاً بين نقطتي الجنوب و المشرق. و طول وسط «العراق» ك «الكوفة»، و «بغداد» 79 درجة محدودة الدقائق، و عرضها 32، فهي إذن شرقيّة شماليّة فسمتها غربي جنوبي. و طول «البصرة» 75، و عرضها قريب من عرض الكوفة، فهي إذن محتاجة إلى زيادة تقريب، و اعتبر باقي البلاد بهذا التقريب، و اللّٰه الموفّق. [1]
ایشان(آیه الله بهجت) مطلب را طبق مقصود خودشان نوشته بودند، بعد حاج آقا روض الجنان شهید را دیدند و این قسمت از عبارت روض الجنان را برای مقصود خویش نافع دیدند که میبینید کل عبارت که نزدیک دو صفحه بهجةالفقیه می شود را دوباره در این کتاب آوردند برای این که ناظر کتاب از آن عبارات روض که ایشان نافع دیده بودند، استفاده بکند.
بخشی از عبارات روض الجنان شهید ثانی را خواندیم، آن بخشی را که خواندیم 4 تا قبلهای بود که خیلی واضح بود؛ شما اگر یک نقشهای برای توضیح مطالب جلوی خودتان بگذارید، اگر ابتدای کار شماست معمولا یک نقشههایی که کره زمین را باز کرده، جلویتان بگذارید خیلی راحت و سریع میتوانید ترسیم کنید و سریع ببینید که مکه مشرفه و کعبه معظمه در جایی که روی نقشه جهاننما قرار گرفته، روی کره زمین چهار نوع قبله واضح دارد. آن هایی که قبلهشان نقطة الجنوب است یعنی دقیقا روی نصف النهار مکه و شمال مکه هستند، بالای مکه به طرف قطب شمال است اما وقتی میخواهند بایستند باید به طرف جنوب بایستند؛ نقطه مقابل اینها، آن کسی که در جنوب مکه هست، قبلهاش نقطة الشمال میشود. نصف النهارش با مکه یکی است؛ به عبارت دیگری طول جغرافیایی بلادی که با مکه یکی است یا در شمال مکه هستند که قبلهشان نقطةالجنوب است یا در جنوب مکه هستند و قبلهشان، نقطةالشمال است.
دو تا دیگری که شهید فرمودند؛ آنهایی که در عرض جغرافیایی با مکه برابر هستند یعنی فاصله آن بلادی که از استواء مثل مکه هست، اینها هم همه روشن هستند، آنهایی که دست راست مکه یعنی شرق مکه هستند، قبله شان نقطة الغرب است و آنهایی که در دست چپ و غرب مکه هستند، نقطة المشرق میشود. اینها به این صورت 4 تا نقطهای هستند که عرض مساوی و طول مساوی و 4 تا نقطه واضح هستند.
حالا «فإن کانت» که بود که عبارت هم هر چه خواندیم، آن موارد واسطه و بینابین است که یا عرضش زیادتر است یا طولش و یا عرضش کمتر است یا طولش یا هر دو که آن هم 4 تا میشود که مجموعش 8 تا میشود؛ لذا شهید در عبارت فرمودند: «إلى أن قال بعد ذكر قسمة كلّ قوس من الأربعة التي بين الجهات، بتسعين قسماً» در دایره هندیه که دایره هندیه هم قبلا توضیحش را عرض کردم آن مرجعی که تعیین کننده است، آن کسی است که یک جایی ایستاده یا آن مقیاسی است که در بلد خودش، شما میگذارید؛ مرکز آن دایره هندیه آن مقیاسی است که الان خود شما پیش خودتان قرار میدهید؛ گردش یک دایره با مرکزیت او میزنید و بعدا این نقطه با مدخل الظل و مخرج الظل که در آن مباحثات هیئت ذکرش میشود، یک دایره دارید که نقطةالشمال و نقطةالجنوب و نقطةالمشرق و نقطةالمغرب در آن معین است و متشکل از 4 تا قوس از قوس های 90 درجه است، قوسی بین جنوب تا مغرب که این قوس جنوب غربی است، بین مغرب تا شمال که شمال غربی میشود، بین شمال تا مشرق که شمال شرقی میشود و بین نقطه مشرق تا جنوب که جنوب شرقی میشود. این 4 تا قوس های 90 درجه هستند که بقیه بلاد بین این دو تا هستند. شما روی این دایره چطور میخواهید بفهمید مکه مشرفه نسبت به این دایره کجاست؟ خیلی راحت میگویند باید طول و عرض را در نظر بگیرید؛ طول وعرض را که در نظر میگیرید شما نسبت به عرض مکه از نقطه جنوب و نسبت به طول یا حالا که برعکسش میگویند میشمرید و یک خط میکشید؛ نمیدانم پارسال کشیدیم یا نه! شکلش در آن صفحه آخر تشریح الافلاک هم هست؛ خاتمه تشریح الافلاک در قبله است.
در محیط دایره دو تا خط تقاطع میکنند و یک نقطه پدید میآید، آن وقت با مرکز دایره دو تا نقطه دارید، آن نقطه تقاطع دو تا خط نسبت به شمارهای که برای بلد هست، یکی خط طول و یکی خط عرض است، این نقطه تقاطع دو تا خط طول و عرض را با مرکز وقتی به هم وصل بکنید و از همین طرف تقاطع ادامه بدهید و از دایره بیرون بکنید، این جهت قبله است. یعنی اگر ادامه بدهید، راست میرود به بیرون دایره هندیه میرسد و به مکه و کعبه میرسد؛ اگر دقیق حساب شده باشد این کار را دارد.
برو به 0:05:50
لذا عبارت همین است که الان هم سریع عرض کردم، چون پارسال اینها را به تفصیل بیشتری صحبت کردم؛ لذا شهید فرمودند ««فإن كانت «مكّة» أطول من البلد» اطول با آن توضیحی که پارسال هم عرض کردم یعنی طول و عرض؛ عرض مبدأش استواء است لذا اگر عرض روی کره زمین به طرف شمال است، عرض شمالی میشود و اگر از استواء به طرف جنوب است، 90 درجه عرض جنوبی میشود؛ این عرض جغرافیایی با مبدأ استواء است. طول جغرافیایی، یک نصف النهار را باید مبدأ طول قرار بدهید که الان زمان ما معروف به گرینویچ است که آن به خاطر زد و بند انگلیسیها است که حالا چه کار کردند، نمی دانم! ظاهرا فرانسویها هم نزدیک به 27-28 سال مقاومت کردند، قبل از گرینویچ، فرانسویها پاریس را برای خودشان نصف النهار مبدأ قرار دادهبودند.
الان شهید در صفحه 193 میفرمایند من البحر الغربی؛ عبارت را ببینید «و لنمثّل لقبلة بلدنا مثالًا» میگویند برای شهر خودمان یک مثال بزنم که روشن بشود «ليتّضح لك بالعيان، مرتّباً علىٰ ما قرّرنا من المقدّمات» مقدماتی که گفتیم روی دایره هندیه چطور خط بکشیم الان برای شما توضیح میدهم «و نتبعه بما استدركناه في الجهات، فنقول: طول «دمشق» من البحر الغربي 60 درجة» 60 درجه از بحر غربی.
این فقط نکاتی است که اگر گفتم که حالا تکرارش را سریع عرض میکنم که از قدیم محاسبه طول جغرافیایی یک چیز قراردادی بوده و در منطقه اروپا، یونان، روم و همچنین مصر و اسکندریه که تابع آنها در علوم قدیمشان بودند وقتی ربع مسکون به اعتقاد خودشان که آن قسمت بالای خط استواء بوده که میدانستند و علم داشتند که مسکون است، بقیهاش را میگفتند آب است؛ رُبع مسکون را که نگاه میکردند، میخواستند طولش را تقسیم کنند، این اندازه را میدانستند که ربع مسکون حدود نصف کره را میگیرد که اگر دور بزنیم ربع مسکون حدودا 180 درجه هست، 180 درجهاش هم آب است، لذا میگفتند عرض که مبدأش معلوم است و از خط استواء تا شمال، عرض شمال است؛ طول مبدأش کجا باشد؟ بشمارید و هر نقطهای را با دو تا اندیس معین کنید بگویید مثلا نقطهای با عرض 10 درجه، با طول 50 درجه که فوری هر شهری معلوم میشود.
مبدأ طول را از کجا بگذاریم؟ طرف غربیها یونان و روم شاید هم دور نیست از این که از قدیم چپنویس بودند، الان هم انگلیسیها از چپ به طرف راست شروع میکنند؛ آنها وقتی نقشه ربع مسکون را جلویشان میگذاشتند میگفتند از اول شروع کن؛ اول کجاست؟ یعنی طرف چپ. طرف چپ شرق یا غرب میشود؟ طرف غرب میشود؛ لذا گفتند بحر الغربی؛ یعنی آخرین نقطهای که دیگر خشکی تمام میشود که دیگر بعدش دریاست، جزائر خالدات که الان بعضیهایش زیر آب رفته و بعضیهایش هنوز هست؛ اساتید در درس میگفتند الان زیر آب است، شهید هم فرمودند 10 درجه تا ساحل مراکش و مغرب فاصلهاش بوده ولی الان دیدم بخشیاش از آن هست و عکسهایش موجود است و جزائر خالدات الان هم هست. از آن جا که خبر داشتند که ابتدای خشکی است میگفتند طول صفر درجه است مثل لبه کاغذ که از لبه چپش شروع کنید. از طرف چپ، طول صفر درجه حالا تا 180 درجه بروید. 180 درجه طول، ربع مسکون هم تمام میشود و کل خشکی طولش معلوم شد؛ از بحر غربی تا پایان شرق بروید که چین و ماچین که ماچین شاید همان ژاپن را ماچین میگفتند.
این حرف را من جایی ندیدم، به ذهن خودم آمد که شاید آنها چپنویس بودند از غرب شروع میکنند.
نقطه مقابلش علمای شرق، علمای هند و چین که اینها راستنویس بودند، ایننقطه مقابلش از راست شروع میکردند، میگفتند که نصف النهار مبدأ اولین نصف النهار از اولین نقطه شرق است که آن یک جزائری در سیلی بود میگفتند اینجا دیگر شرقیترین شروع خشکی است که اینجا طول صفر است؛ از آن طرف تا 360 درجه که کل کره بوده میشمردند میآمدند تا غرب تمام میشد. پس مبدأ طول را شرقیها -شاید به خاطر این که راستنویس بودند- از شرق به غرب گرفتند.
ایرانیها یک طوری دیگری عمل کردند و گفتند کل ربع مسکون 180 درجه است که وسطش را نصف النهار میگوییم. ربع مسکون یک نهاری دارد، ظهرش چه زمانی است؟ آن وقتی است که خورشید وسط این ربع مسکون برسد، لذا نصف النهاری که ایرانیداشتند در سجزی سیستان بود که نصف النهار کل کره، قبة الارض میگفتند؛ قبة الارض یعنی آنجا برآمدگی زمین که بالاترین جای زمین برای خشکی است، وسط معموره است، وسط معموره نصف النهار مبدأ بود لذا روی کاری که فارسها میکردند طول شرقی و غربی داشتیم یعنی از آن حدود سیستان که نصف النهار از وسط ربع مسکون رد میشده، دست راستش را طول شرقی میگفتند که حدودا 90 درجه میشده و دست چپش طول غربی میشده. شبیه کاری که الان بعد از گرینویچ انجام شده است این همین طور تا پایان قرن 17 ادامه داشته که غربیها از جزائر غربی حساب می کردند …
برو به 0:12:43
لذا شهید را ببینید که چرا شهید ثانی از غربی گرفتند؟ به خاطر اینکه تراثی که از کتب هیئت قدیم بوده از یونان بوده، از بطلیموس، از مصر، از اسکندریه، هیئت قدیم از این مناطق بوده و هیئت قدیم با این تراث همه رسمشان بوده که طول صفر را از چپ به طرف راست میگرفتند. شهید هم طبق همان کتب هیئت و اصطلاحات کلاسیک هیئت میگفتند طول از زیجاتی که طبق غربی ها نوشته میشده، بحر غربی میگویند اما اگر زیجاتی بود که طبق علمای شرق نوشته شده بود، برعکسش شده بود، شماره طول فرق میکرد، چون از شرق میگرفتند به سوی غرب شمارهها فرق میکرد. آنهایی هم که طبق زیجات فارسها بود، خب طول شرقی و غربی روی آن برنامه خودشان داشتند.
البته اینطوری دیدم که در تاریخش نوشتند سال 1884 بوده، آن وقت هم آمریکا ظاهرا مثل الان یک حالت رقیب خیلی جدی برای انگلیسیها نبوده است؛ علی ای حال 1884 یک کنفرانس تشکیل میدهند و گرینویچ را نصف النهار تعیین میکنند و فرانسویها تا حدود 27-28 سال مخالفت میکنند که 1911 گفتند فرانسه هم تسلیم شده است. حالا چه شده؟ نمیدانم. علی ای حال فعلا گیرینویچ مبدأ طول صفر است. البته حالا هم با این دستگاههای امروزی مثل GPS فهمیدند که نوشته بود 122 متر از آن نقطه صفر دقیق جغرافیایی فاصله دارد. اینها را هم گفتند و حرف فرانسویها، حرف درست و حسابیتری بوده و میگفتند شما یک نحو نصف النهاری که یک نحو تکوینیت هم داشته باشد، طبیعی هم باشد، انتخاب کنید که کجاست؟ میگفتند آن نصف النهاری که الان هم خط زمان …
آقایانی که مباحثه هیئت تشریف داشتید دو سه روز راجع به خط زمان بحث کردیم، خط زمان که این طرفش مثلا دوشنبه، آن طرفش یکشنبه است. دو تا قریه نزدیک هم هستند، چارهای نبوده که کل کره را باید 2 روز تشکیل میدهد، یک ده که نزدیک هم هستند با فاصله مثلا چند کیلومتر که آنهایی که آن طرف خط زمان هستند، دوشنبه است، آن هایی که این طرف خط زمان هستند، یکشنبه است. الان هم شنیدم که هواپیماها وقتی میخواهند از این خط رد بشوند، بلندگوی هواپیما اعلام میکند که تقویم ساعت دنیا را برگردانید؛ الان دوشنبه بود و یکشنبه بکنید، یا یکشنبه بود، دوشنبه بکنید، با همین فاصله کم چون از خط زمان رد شدیم. خط زمان بحث خیلی زیبایی دارد.
اینها(فرانسویها) میگفتند همین خط زمان از تنگه برینگ بین آلاسکا و سیبری از آن جا رد میشود و دقیقا شرقیترین نقطه برای سیبری است که دیگر شرقِ شرقِ شرق آن تنگه است، غربش هم آلاسکاست که برای آمریکاست که خیلی فاصلهای هم ندارد که ظاهرا 50 کیلومتر است، یک تنگه کمی، با فاصله کمی این بهترین جاست، نصف النهار را اینجا تعیین کنید بگویید این طرفش سیبری و شرق شروع شد، آن طرفش هم غرب که آلاسکاست؛ پیشنهاد فرانسویها این بوده که پیشنهاد خوبی هم بوده اما حالا دیگر چه کار کردند و علی ای حال هر چه هست فعلا گرینویچ نصف النهار مبدأ است.
مسلمان ها در زمانهایی در کتاب ها و بحث های خودشان میگفتند هر چه شرق کعبه است، طولش شرقی باشد و هر چه غرب است، طول غربی باشد. خود نصف النهار مکه هم طول صفر باشد. اینها تاریخ طول است که لذا ایشان فرمودند من البحر الغربی، آن بحر غربی 60 درجه ایشان هست. الان که گرینویچ هست حدود 24 درجه با این 60 درجه شهید فرق میکند یعنی از کتابهای قدیم که از جزائر خالدات شروع میکردند که الان شهید میفرمایند دمشق 60 درجه است الان اگر دمشق را نگاه کنید 36 درجه است.
شاگرد: بحر غربی تقریبا آن طرف مراکش میشود یعنی تقریبا اول اقیانوس اطلس.
استاد: بله
برو به 0:17:32
شاگرد: با توجه به اینکه بسیاری از وسعت زیر استواء خاک است، اینها چطور می گفتند زیر استواء آب است؟
استاد: خشکی جهت غربی آفریقا، بیشتر از شرقیاش است مثلا خود مراکش از حیث طول، الان هم نسبت بگیریم طولش دیگر پایان است. دوم این که آفریقای جنوبی در کتابها اسمی از آن نیامده است یعنی مناطقی دارد که دیگر به استواء میرسیده، آنها را به عنوان دریا حساب میکردند که تا این ربع مسکون را در قسمت شمال کره میگرفتند لذا آفریقای جنوبی اسمی از بلادش در کتب قدیم نیست، برایشان مکشوف نبوده، کسانی نبودند که بتوانند از خط استواء رد بشوند، از جنگلهای وسط آفریقا رد بشوند.
شاگرد: یعنی نمی توانستند پایین بروند.
استاد: بله یعنی نمی توانستند پایین تر از استواء بروند زیرا بسیار داغ بوده و نمی شده از این جنگلها رد بشوند و جنوب آفریقا بروند و آن مناطقی که بعدا در جنوب خیلی هوای خوبی دارد و مثل خود استواء نیست که این قدر داغ باشد؛ آنها مثل نیمکره شمالی میماند. آن در کتب قدیم تا آنجایی که من میدانم چنین چیزی نبوده، حتی شاید آن وقتی هم که ماژلان رفت، ماژلان آفریقای جنوبی را دسترسی نداشت، او از بحری که شروع کرد رفت، آمریکای جنوبی رفت، دماغه آمریکای جنوبی را دور زد و کل کره را گشت، او هم آفریقای جنوبی را کشف نکرد. من تاریخ را نمیدانم باید مراجعه کنم که آن وقتی که آفریقای جنوبی در کتابهای قدیمی آمده، مکشوف بوده، چطور اسم آن را بردند؟ الان کشورهای آفریقای جنوبی چگونه است، نمیدانم باید مراجعه کنم.
اندازه ای که در کتب هیئت خودمان یادم بوده آفریقای جنوبی به عنوان اقلیم، اقالیم سبع اصلا نبوده، شما کتابهای هیئت را ببینید اقالیم سبع، اقلیم، اقلیم بوده؛ اقلیم اول، دوم، سوم و … نامش برده شده، خصوصیاتش و طول و عرض و بلادش هم میآید، جدولهایی داشتند که اقالیم سبع را ذکر میکردند. آن طوری که من در حافظهام هست، آفریقای جنوبی جزء اقلیم نبوده و بلادش هم مکشوف نبوده است. حالا آفریقای شمالی تا کجا بوده، این را در تاریخ میشود دید. خیلیها بودند به خاطر این که از کشتار فرار میکردند مثلا حاکم میخواسته او را بکشد، فرار میکرده، میرفته؛ از همین طرف یکی از بهترین جاها برای فرار همان غرب آفریقا بوده، جاهایی بسیار دور بوده و از دسترس حاکمها دور میشده، ممکن است در همان صحرای آفریقا کسانی که باز بیشتر میخواستند پیش بروند چیزهایی باشد که مکشوف باشد. شهرهای شمال آفریقا نسبتا در کتابهای قدیمی هست و روشن است. در کتابها، بربر که میگویند، بربر همان منطقه آفریقای غربی است یعنی شمال غربی آفریقاست.
«من البحر الغربی 60 درجة» این طول است. بعد عرضش از مبدأ استواء چقدر است؟ میبینید عرض با الان یکی است چون مبدأ مشترک است زیجات قدیم و جدید هیچ فرقی نمیکند. لذا «و عرضها ثلاث و ثلاثون و نصف» الان هم اگر ببینید برای دمشق که در مختصات هم ذکر میکنند 33 درجه و 30 دقیقه و 47 ثانیه میگویند. دایره 360 درجه است و هر درجهای 60 دقیقه است. علامتی که برای دقیقه میگذارند اگر در این رفرنسها ببینید یک خطی بالایش میگذارند. بعد هر دقیقهای 60 ثانیه است که ثانیه را دوتایی رویش میگذارند. درجه را با دایره کوچک نشان میدهند؛ دایره علامت، دایره بزرگی است که 360 درجه است. دقیقه یکی است، ثانیه دوتاست، ثالثه هم هست تا آن جایی که هر چه محاسبه دقیقتر بشود. لذا ایشان تا نصفش را فرمودند که دقیقا 30 دقیقه و 47 ثانیه میشود. «فهي أعرض من «مكّة»،» پس دمشق عرضش از مکه بیشتر است؛ عرض مکه 21 درجه و 25 دقیقه است اما این 33 درجه است. دمشق خیلی شمالیتر از مکه است. «و «مكّة» أطول منها» اما شهر مکه از دمشق طولش بیشتر است. چرا؟ چون طول مکه نسبت به ساحل غربی 39 درجه و 49 دقیقه است یعنی نزدیک 40 درجه است، دمشق 36 درجه طولش بوده اما مکه حدود 40 درجه بوده است، پس مکه اطول است. خب شما با آن توضیحاتی که قبلا فرمودند، تا نگاه بکنید دمشق که خود شما قرار گرفتید و دایره هندیه کشیدید، طول شما از مکه کمتر است یعنی اگر به طرف جنوب بایستید، مکه به طرف چپ شماست، طول شما کمتر است یعنی بیشتر به طرف غرب هستید، طول دمشق کمتر از مکه میشود.
برو به 0:23:58
خب عرض شما در دمشق بیشتر از مکه است، یعنی به طرف جنوب باید بایستید پس خود قبله دمشق، قوس 90 درجهای میشود که «بين نقطتي الجنوب و المشرق» جنوب شرقی که ایشان فرمودند. پس «أعرض من «مكّة»، و «مكّة» أطول منها، فهي إذن» یعنی دمشق با این توضیحاتی «غربيّة شماليّة» یعنی در شمال غربی مکه است و مکه در جنوب شرقی او قرار گرفته «فيكون سمتها» یعنی سمت مکه «خارجاً بين نقطتي الجنوب و المشرق» سمت، آن قوس 90 درجه اگر بخواهید به طرف آن بایستید آن نقطه قبله، بین دو تا نقطه خارج میشود و آن قوسِ بین نقطه جنوب و مشرق را قطع میکند. این قوسی که میخواهد رد بشود از دو نقطه نیاز است، مبدأ این خط خروجی، مرکز دایره هندیه است؛ نقطه دومش که یک خط مستقیم تشکیل میدهد تا از محیط دایره بیرون برود، کجاست؟ توضیحی است که آن جا فرمودند؛ حالا برگردیم. من این مثال را اول گفتم تا عبارت روشنتر بشود.
فرمودند که ««فإن كانت «مكّة» أطول من البلد» اطول یعنی طولش بیشتر است؛ الان مکه از دمشق اطول هست یا نیست؟ اطول است. خب این جا دمشق خوب است. «المطلوب سمت القبلة فيه» که میخواهیم سمتش را تعیین کنیم. «فان کانت مکة اطول …» اما «و عرضها أقلّ من عرضه» اما عرض جغرافیایی مکه اقل از عرض بلد باشد؛ عرض مکه بیشتر است یا دمشق؟ عرض دمشق بیشتر است؛ پس دقیقا فرض اولی که شهید فرمودند از بلد خودشان شروع کردند. مکه اطول است اما عرضش اقل است. حالا چطور میخواهید این نقطه دوم را تعیین کنید؟ میفرمایند «فان کانت اقل من عرضه بأن يكون البلد غربيّاً شماليّاً من «مكّة» كبلدنا، تعدّ من محيط الدائرة الهنديّة مبتدءاً من نقطة الجنوب» چون عرضش بیشتر است پس باید به طرف نقطه جنوب بایستیم. از نقطه جنوب چقدر؟ میشماریم «بقدر فضل ما بين الطولين إلى المشرق» شما در دایره هندیه دمشق، نقطه جنوب را در نظر میگیرید، عرض کردم مکه سمت چپ ماست، پس نقطه جنوب، روی قوس به طرف جنوب شرقی است، از نقطه جنوب به اندازه طول میشماریم. چرا؟ چون خلاصه مکه طولش بیشتر است و به اندازه طول مکه باید جلو برویم. این خیلی روشن است. «تعدّ من نقطةالجنوب بقدر فضل ما بین الطولین إلی المشرق» از جنوب به طرف مشرق بروید «و من نقطة الشمال» بعد حالا برگردید پشت سر روی نقطه شمال «مثله إلى المشرق أيضاً» میگویند از نقطه شمال هم به طرف مشرق همان اندازه بقدر فضل ما بین طولین جلو می روید. پس روی نقطه جنوب، مثلا الان فضل ما بین طولین چقدر بود؟ عرض کنم که طول 36 درجه با 39 درجه، حدودا 4 میشود. 4 درجه از نقطه جنوب به طرف مشرق میشماریم و یک علامت میگذاریم. از نقطه شمال باز به طرف مشرق، روی قوس 4 درجه جلو میرویم. این نقطهها روبروی هم هستند یا نیستند؟ روبروی هم هستند. خب این دو تا نقطه روبرو را که 4 درجه از جنوب به طرف شرق و 4 درجه از نقطه شمال به هم وصل میکنیم و یک خط موازی با خطی که نقطه شمال را به جنوب وصل میکند، با پهنای 4درجه پدید میآید.
خط دوم، بقدر تفاضل ما بین العرضین است، «و تصل ما بين النهايتين بخط مستقيم» نهایة یعنی همین سر 4 درجه، دو تا 4 درجهای که روی قوس پدید آمده با خط مستقیم موازی خط شمال-جنوب به هم وصل میکنیم. «ثمّ تعدّ من نقطة المشرق إلى الجنوب» چون قبله ما جنوبی است از نقطه مشرق به طرف جنوب «بقدر ما بين العرضين» تفاوت عرض چه قدر بود؟ حالا ما میخواهیم تعیین کنیم که تفاوت بالا و پایین ما با آن نقطهای که بخواهد خط را رسم کند پدید بیاید. «بقدر ما بین العرضین و من نقطة المغرب مثله» از نقطه مشرق به طرف جنوب که الان مکه عرضش 21 درجه بود و عرض دمشق 33 درجه بود که 12 میشود. 12 درجه از نقطه مشرق به طرف جنوب و از نقطه مغرب به طرف جنوب، روی دو تا قوسهای12 درجه نقطهاش پدید میآید، باز یک خطی موازی خط شرق و غرب رسم میکنیم. این دو تا خطهایی که ما رسم کردیم تقاطعشان در کدام قسمت دایره هندیه است؟ شمال شرقی؟ جنوب شرقی؟ کجا؟ قطعا در جنوب شرقی است. و چون عرضین و طولین زمینه اینها بوده، نقطهای که مرکز دایره را به این نقطه وصل کند، این خط دقیقا به طرف خود بلدی که طول و عرضش را شما از آن دایره تشخیص دادید، میرود. نظیر تشابههای مثلثات بود که این هم از یک نحو تشابه فواصل آنجا با اینجا روی دایره استفاده کردیم که همین دایره اگر بسطش بدهیم وقتی هم به مکه میرسید همین حالت هست. دایره هندیه را جلوتر ببرید، محیطش وقتی به مکه برسد، شما وقتی تقاطع بکنید، در همان خط وسیعتر بکشید در خود آن نقطه تقاطع … این فرمایش ایشان برای یک فرض دایره هندیه.
برو به 0:30:50
«ثم تعدّ من نقطةالمشرق و تصل ما بين النهايتين بخط مستقيم» که حدود 12 درجه و موازی خط شرق و غرب است «فيتقاطع الخطّان لا محالة» در قسمت جنوب شرقی «ثمّ تخرج من مركز الدائرة خطّاً مستقيماً مارّاً بنقطة تقاطعهما و توصله إلىٰ محيط الدائرة؛ فذلك الخطّ سمت قبلة البلد. و القوس التي بين طرف الخط المنتهى إلى المحيط و نقطة الجنوب، هو قدر انحراف سمت القبلة في ذلك البلد عن نقطة الجنوب نحو المشرق.» میگویند شما از نقطه جنوب مثلا 30 درجه، 20 درجه در دمشق که هستید به طرف شرق متمایل بشوید؛ این قوس، قوس انحراف از نقطه جنوب میشود که خیلی روشن است.
خب حالا به مثال بعدیشان برگردیم و آن عبارت قبلی را نگاه بفرمایید. فرمودند «فيكون سمتها خارجاً بين نقطتي الجنوب و المشرق. و طول وسط «العراق»» اما طول جغرافیایی وسط عراق «ك «الكوفة»، و «بغداد» 79 درجة محدودة الدقائق» یک دایره 360 درجه است اما دقیقه را که ایشان میفرمایند وقتی دقیقه کم باشد به حساب نمیآید اما اگر طوری باشد که ثلث برود نصف درجه را بگیرد، دیگر محدودة الدقائق نیست. محدوده یعنی کم است، دقیقه که کم است دیگر به حساب نمیآید اما در آنجا نصف را گفتند، وقتی دمشق را میگفتند نگفتند محدودة الدقائق؛ فرمودند که ثلاث و ثلاثون و نصف. الان هم شما اگر کوفه را ببینید میبینید فاصله دقیقههایش خیلی نیست که درجه نصف بشود و ثلث بشود. لذا میفرمایند 79 درجه هست و محدودة الدقائق. دقائق کمی. عرضش هم 32 درجه «و عرضها 32، فهي إذن شرقيّة شماليّة فسمتها غربي جنوبي. و طول «البصرة» 75، و عرضها قريب من عرض الكوفة، فهي إذن محتاجة إلى زيادة تقريب» یعنی تقریب الی نقطة الجنوب یعنی وقتی وقتی در بصره هستید، طولش 75 درجه است و 75 درجه نسبت به آن کمتر میشود و باید به طرف نقطه جنوب بیشتر میل بکند اما وقتی طول 79 درجه میشود باید از نقطه جنوب درجه بیشتری متمایل بشود؛ زیادة تقریب، ظاهرا تقریب یعنی تقریبٍ إلی نقطةالجنوب؛ چرا؟ چون طولش کمتر است، چون طول بصره 75 درجه است و طول کوفه 79 درجه هست. کوفه انحرافش از نقطه جنوب به طرف غرب، بیشتر از انحراف قبله بصره به طرف غرب است بلکه بصره به طرف جنوب نزدیکتر است «و اعتبر باقي البلاد بهذا التقريب، و اللّٰه الموفّق.»
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
تگ: قبله، مبدأ طول، نصف النهار، گرینویچ، بحر غربی، طول جغرافیایی، عرض جغرافیایی، درجه، مکه، کوفه، دمشق، دائره هندیه
[1] بهجة الفقيه، ص: 193
دیدگاهتان را بنویسید