مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 1
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
الحمد للّٰه ربّ العالمين و الصلاة علىٰ سيّد أنبيائه محمد و آله الطاهرين و اللعن علىٰ أعدائهم أجمعين.
أعداد الصلوات
و من المفروضة، صلاة اليوم و الليلة؛ و منها: الجمعة الواجبة، و صلاة العيدين، و الآيات، و الطواف الواجب، و صلاة الأموات، و الواجبة بنذر أو عهد أو يمين، و الإجارة من الوصي أو الولي، أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء، و من العاجز لصلاة الطواف عنه، و ممّن يستأجر غيره لصلاة ليلة الدفن، و الجامع للنذر و ما بعده ما كان بحدوث سبب لوجوب غير الواجب لولا حدوثه، لعدم كونه واجباً أصليّاً.
و المسنون ما عداها، و المفروض في اليوم و الليلة خمس صلوات، و هي سبعة عشرة ركعة في الحضر، و يسقط من كل رباعيّة ركعتان في السفر.
و الظهر هي الوسطى التي هي أفضل و الظاهر تعدّد جهات وسطيّتها. [1]
«الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سید انبیائه محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
أعداد الصلوات»
خب این بهجةالفقیه اقتصار بر آن مسائلی که بحث سنگین میبرده دارد. یعنی مباحثی که تقریبا جای اعمال مباحث سنگین فقهی و نتیجهاش مثلا فتوا بوده در کتاب آورده است. خیلی گسترده وارد نشدند. حالا بعدا هم خواهید دید. یک تطبیقی بین مسائل و فروعات اینجا با جواهر بکنید میبینید که خیلی خلاصهتر هست. حالا من هم در هر مناسبتی هر کجا که نیاز باشد بحث مرتبط با در جواهر را عرض میکنم.
جواهر خیلی کتاب خوبی است البته به وزان جواهر مثل صلاة مرحوم حاجآقای رضا همدانی رضوان الله علیه و همچنین کتابهای دیگر مراجعه به آن خیلی خوب است. صلاة حاجآقا رضا که معروفیتش هم غیر از فضل و متانت و دقت، در نظمش هم هست. جواهر را حاج آقا میفرمودند که خود صاحب جواهر مثل این که میخواستند خودشان یادشان نرود این طوری نوشتند؛ میفرمودند بعد این که جواهر خیلی مطبوع افتاد و در همه دستها آمد و همه خوشنود از آن بودند صاحب جواهر میگفت اگر میدانستم این طوری میشود منظمتر مینوشتم ولی حاج آقا رضا خیلی منظم و قشنگ نوشتند.
منظور این که مراجعه به آنها کأنّه برای بحث ما ضروری است. حالا اولین بحث أعداد الصلوات است.
مرحوم صاحب جواهر در معنای لغوی صلاة وارد شدند، بحثهای دیگر و خیلی چیزهای خوبی دارند و مطالعهاش خیلی خوب است ولی ما فعلا متن را میخوانیم و آن چه که به قلم حاج آقا آمده. در کنارش آن را هم ان شاء الله مراجعه میکنیم.
«و من المفروضة» تعداد نمازها، از نمازهای واجب «صلاة اليوم و الليلة؛» نمازهای شبانهروز «و منها:» یعنی از آن مفروضه، نه از صلاة یوم و لیلة بلکه «و منها» یعنی از آن مفروضه. یا این که «منها» فقط به «صلاة یوم و لیلة» بخورد که این دومی خیال میکنیم اولی باشد. پس «و منها» به «صلاة یوم و لیله» میخورد «الجمعة الواجبة» بعد «و صلاة العيدين» عطف بر جمعه واجبه نباشد، بلکه عطف بر «صلاة الیوم و اللیلة» باشد. خب تفاوتش چه میشود؟ تفاوتش این میشود که «و منها» اگر به «مفروضه» بخورد از «و من المفروضه» تکرار شده. «و من المفروض صلاة الیوم و الیلة و من المفروضة کذا» که یک مقداری از مقصود دور است، به علاوه این که با واقعیتش سازگار نیست، زیرا جمعه از نماز یوم و لیله است و ظهر جمعه، جمعه خوانده میشود. و لذا «صلاة العیدین» را عطف بر «صلاةالیوم و اللیلة» میگیریم و ضمیر «منها» به خصوص «صلاة الیوم و اللیلة» برمیگردد و عبارت تمام میشود.
«و من المفروضة صلاة الیوم و اللیلة ومنها:» از صلاة یوم و لیلة «الجمعة الواجبة» نماز جمعه واجب؛ چرا قید زدند «الواجبة»؟ مثلا بنظرم در همین جاها یا در جواهر اصلا اسم جمعه هست؟ ایشان قید زدند «الجمعة الواجبة»، این اضافهای است که حاج آقا بر متن شرایع دارند و صاحب جواهر هم نگفتند.
شاگرد: مفروضه بشود.
استاد: الواجبة! بله برای این که واجب باشد. خب چرا این قید را زدند؟ مگر ما جمعه غیر واجب هم داریم؟
شاگرد: بنابر اقوالی مستحب است.
استاد: بنابر اقوالی مستحب است یا مثلا واجب مخیر است. واجب مخیر هم باشد، باز واجب است. مستحب هم باشد، مستحبی است که جای واجب است. این احتمالات هست.
شاگرد: اگر «ومنها » بخواهد به «یوم ولیله» بخورد، باید جمعه واجب باشد …
استاد: نه، جمعه مستحبی، مخیر هستی همه اینها یوم و لیلة است ولی مستحب است.
شاگرد: یعنی مجزی از ظهر هم هست.
استاد: بله. و لذاست است که این طوری احتمال اظهر به ذهن میآید این «الواجبه» نمیخواهند بگویند که برای مطلق جمعه، جزء لیل و یوم بودنش واجب است بلکه برای مفروضه بودنش میخواهند بگویند. «و من المفروضة الجمعة الواجبة» «صلاة الیوم و اللیلة و منها الجمعة الواجبة» که «و من المفروضة» است. چرا این را فرمودند؟ این قید را اضافه کردند؟ وجهش من این طوری به ذهنم میآید، نه آن چیزی که شما فرمودید که قول به استحباب دارد یا به وجوب تخییری دارد. منظور آن مقابلش است. ما نماز جمعهای داریم که اصلا از اصل مستحب است و واجب نیست. برای زن، برای پیرمرد، شیخ و شیخه نماز جمعه، همان زمان حضور هم برای ایشان واجب نیست. لذا حاج آقا فرمودند «و من المفروضة صلاة الیوم و اللیلة و منها الجمعة الواجبة» آن جمعهای که واجب باشد، جزء مفروضات است و الا ما جمعهای داریم که جزء صلاة یوم و لیلة هم هست اما به نحو مستحب اداء میشود و مجزی از ظهر هم هست. همان پیرمرد، نماز جمعه بر او واجب نیست یا مسافر نماز جمعه بر او واجب نیست اما اگر رفت و شرکت کرد، مجزی از ظهر است.پس این قید را ایشان برای این اضافه کردند و ظاهرا هم ناظر به «یوم و لیلة» بودنش نیست. الواجبة برای مفروضه بودنش است.
برو به 0:06:48
«و صلاة العیدین» نماز عیدین هم از واجبهاست که «من المفروضة» عطف بر «صلاة الیوم و اللیلة» آن جا عطفش بر همان جاست. «و الآيات، و الطواف الواجب،» الان طواف واجب، نمازش واجب است. طواف مستحب چطور؟ اصل وجوبش که هیچ کس بحث ندارد که واجب نیست، احدی نگفته که طواف مستحبی که شروع کردی، واجب میشود. عمره را میگوییم، حج مستحبی، عمره مستحبی به محض شروع، همین که لبیک را گفتید واجب میشود، طوافش هم طواف واجب میشود. همینی که بحث ماست اما خود طواف فی حدنفسه نه این که عمره یا حج را شروع کنید، خود طواف را فی حدنفسه شروع کردیم، احدی نمیگوید اتمامش واجب است و باز احدی نمیگوید اگر تمام هم کردی، نمازش هم واجب است. بله اگر میخواهی مستحب را اداء کنی، نماز طواف مستحب باید بخوانی. ولی مرحوم شیخ هم در مناسک دارند و عدهای میگویند طواف مستحب اصلا نماز ندارد که در مناسک حاجآقا هست که ایشان احتیاط کردند. فرمودند معلوم نیست طواف مستحبی اگر کسی میخواهد طواف مستحب را انجام داده باشد، ثواب طواف مستحب گیرش بیاید، نمازش هم باید بخواند.
شاگرد: بعضی گفتهاند اگر طواف را انجام بدهد و نماز را نخواند، اشکال دارد.
استاد: مستحب را؟ یعنی میگویند تمام کردن طواف موجب ایجاب نماز میشود؟ مرحوم شیخ انصاری فرمودند: بدان که بعد از نماز واجب است این طور نمازی را به جا بیاوری. بعد فرمودند که و اما طواف مستحب پس نماز آن را در همه مسجد میتوان کرد یعنی پشت مقام لازم نیست باشد، اختیارا یعنی هر کجا میتواند بخواند. بلکه گفتهاند که ترک میتوان کرد عمدا یعنی اصلا استحباب طواف قوامی به نمازش ندارد.[2] حاج آقا اینجا مورد تأمل دارند، شیخ ایرادی نمیکند که مورد تأمل است، میگویند که گفته اند. ایشان( آقای بهجت)میگویند که مورد تأمل است-از حیث چیزهایی که از مبانی حاج آقا میدانم گیری ندارم و مطمئن هستم- حاج آقا که میفرمایند مورد تأمل است نمیخواهند بگویند یعنی اگر طواف مستحبی انجام داد، الزام شرعی میآورد که نماز طواف را بخواند، اصلا این را نمیخواهند بگویند. اینکه فرمودند «ترک میتوان کرد عمداً» مورد تأمل است یعنی عمدا نمیتواند نماز را ترک بکند اگر میخواهد طواف مستحب علی ما هو علیه مستحب شرعا اتیان کرده باشد، نه این که اگر نماز را نخواند ولی طواف کرده باشد ایشان میخواهند بگویند حرام است و این بدعت است.
شاگرد: من از همین عبارت این طوری به ذهنم آمد.
استاد: من از اول تا حالا که این در ذهنم است. ما جایی نداریم که دارید بدعت میگذارید، طواف مستحب انجام بدهید، نمازش را نخوانید، نمیخواهند بگویند بدعت است، میخواهند بگویند اگر نماز …
شاگرد: نمیشود نماز مستحبی را آدم بدون وضو بخواند.
برو به 0:10:33
استاد: اگر حالا با قصد بخواند آن باز یک حرفی دارد. اما این که ایشان میگویند نماز طواف مستحبی را میخواهی این طوری اتیان کنی…، به عبارت دیگر از ناحیه ایجابش مشکل ندارند، از ناحیه این که مستحب «علی ما هو مشروعٌ علی کیفیة شرعیته» آن را مشکل دارند. میگویند طواف مستحب آن چیزی است که طوافش هست و نمازش. اما این که بگویند اصلا شبهه این است که وقتی طواف مستحب به پایان رسید این یک منبع و مبدأ شرعی به عنوان موجِب صلاة هم پیدا شد. چطور که یکی از واجبات، آیات است و … یکی دیگر از ایجابهای چه میفرمودید؟
شاگرد: نذر
استاد: یکی دیگر که مربوط به خود حج بود و در لمعه هم بود، یک از موجبات إفساد حج بود. میگفتند إفساد حج خودش مثل زوال است. این هم إفساد حج موجبٌ لوجوب الحج؛ این هم حاج آقا میگوییم شبهه دارند که یعنی «اتمام طواف المستحب موجبٌ لوجوب صلاته» یعنی وجوب شرعی. نه! تا آنجایی که در ذهن من است و سالها بوده اصلا منظورشان این نیست. منظورشان وجوب وضعی است، وجوب شرطی است یعنی اگر میخواهی که طواف مستحب انجام داده باشی، وجوب شرطی دارد نه وجوب شرعی و تکلیفی. وجوب شرطی دارید که اگر نمازش را بخوانید، نمازش را نخوانید … روی مبانی که حاج آقا میفرمودند -که معلوم است مبانی حاج آقا – مورد تأمل است یعنی این؛ یعنی طواف مستحب نمیتواند عمدا ترک کند، وجوب شرطی دارد و باید بخواند.
شاگرد: مثل دو ر کعت نماز زیارت عاشورا را میتوانیم مثال بزنیم.
استاد: بله که اگر بگوییم که شرطیت دارد که یعنی میگویند مورد تأمل است که بتوانی ترک کنی، یعنی اگر میخواهی، آن مستحب است که زیارت عاشورا انجام داده باشی شرطش این است که آن نماز را خوانده باشی و الا اگر نخوانی مثل این است که مستحب را نخواندی، نه این که اگر نماز را نخواندی کار حرام کردی مثل روز سوم اعتکاف که این هم یک مثال خوبش است. دو روز معتکف شدی، مستحب است، روز سوم حالا دیگر واجب شد. حاجآقا میفرمایند طواف مستحب که به جا میآوردی حالا مستحب است حالا که آخرش رسید، حالا دیگر وجوب برای تو آمد که آن هم نماز طواف مستحب … اصلا منظور این نیست. منظورم وجوب شرطیاش است.
شاگرد: صلاة عیدین مگر واجب نیست؟
استاد: از واجبات اصلی صلاة العیدین است، فقط مشروط به زمان حضور است.
شاگرد: خب اینجا قیدی ندارند!
و المفروض منها تسع صلاة اليوم و الليلة و الجمعة و العيدين و الكسوف و الزلزلة و الآيات و الطواف و الأموات و ما يلتزمه الإنسان بنذر و شبهه و ما عدا ذلك مسنون. [3]
استاد: این را سر جایش میگویند، این همان مرسوم است، اینجا هم ببینید. محقق هم در متن شرایع فرمودند «و المفروض منها تسعة صلاة الیوم و اللیلة و الجمعة و العیدین و الکسوف و الزلزلة و الآیات و الطواف» که حتی واجبش را نیاوردند «و الطواف و الأموات و ما یلتزمه الانسان بنذرٍ و شبهه و ما عدا ذلک مسنون»
شاگرد: راجع به جمعه، «واجبه» را آوردند اینجا هم قید ظهور را مثلا میآوردند. چرا نیاوردند؟
استاد: جمعه از «یوم و لیلة» است و جمعهای که از «یوم و لیلة» هست، میتواند همان «یوم و لیلة»اش بدل داشته باشد و بر کسی واجب نباشد ولی بدل از «یوم و لیلة» داشته باشد. اما این عیدین بر کسانی که واجب است، واجب است، بر کسی هم که واجب نیست، از یک واجب دیگری بدلی ندارد. بگوییم هر کسی عیدین بر او واجب است، اگر عیدین را به جا نیاوردی، بدلش که مثلاً ظهر است را به جا بیاور؛ جمعه این طور نیست، جمعه بدل دارد و خودش هم از مفروضات است. حالا در متن شرایع که کنار «یوم و لیلة» قرار داده بودند. چه بسا حاجآقا که فرمودند «و منها الجمعة الواجبة» اشاره به یک ایرادی در متن شرایع داشتند که جمعه را ما قبول نداریم در کنار «یوم و لیلة»آورآ باشد، جمعه «من الیوم و الیلة» است یعنی از نمازهای شبانه روزی است.
برو به 0:14:44
خب الان صلاة العیدین چطوری است؟ صلاة العیدین از نمازهای واجبِ بالأصالة است که خودش اصالتا در شرع واجب شده ولو شروطی دارد مثلا شروطش حضور امام است مثل این که نماز ظهر واجب اصلی است شرطش این است که وقت زوال بشود، این هم مثل همین که یکی از شروط عیدین این است که رویت مثلا هلال شوال بکنیم و یکی دیگر این که زمان حضور باشد، در غیر زمان حضور واجب نیست.
شاگرد: عاجز و نساء در بحث صلاة عیدین نمیآید؟
استاد: صلاة العیدین اصلا بر آنها واجب نیست یعنی بدل هم ندارد. نماز جمعه آن پیرمردی وقتی نخواند حتما در خانه باید ظهر را بخواند اما صلاة عیدین، زمان امام، کسی که شرط وجوب را دارد میآید میخواند و کسی که نخواند، مستحب سر جای خودش میماند اما بدل ندارد که بگوییم این یک چیزی بدلش واجب است.
شاگرد: بحث ناقص آوردن مستحب میشود برای آن مثالی پیدا کرد که مصداق بدعت هم بشود؟
استاد: اگر ناقص را به قصد تعین به عنوان شرعی به جا بیاورد آن بدعت است. یعنی میگوید که طواف مستحبی را به قصد این که به شرط لای از نماز، بدون این که نماز باشد،مشروع است به عنوان استحباب شرعی که مولا فرموده؛ خب این بدعت میشود ولو غالب عرف این کار را نمیکنند، عرف نمیخواهند بدعت بگذارند، میگویند بیشترش را حال ندارم. مثلا 8 رکعت نافله ظهر است و یک کسی میگوید من 4 رکعت بیشتر حال ندارم بخوانم، اشکال ندارد دو تا دو رکعتی را بخوان و بعد نماز ظهر را ببند. اما یک کسی میگوید به عنوان یک نافله ظهر که 4 رکعت مستحب است میخواهم بخوانم این بدعت میشود. اگر حد را به عنوان شرعی مراعات کند، بدعت میشود.
«و صلاة الأموات، و الواجبة بنذر أو عهد أو يمين» که سه تا از چیزهایی است که وجوب میآورد. و الواجبة بـ «الإجارة من الوصي أو الولي،» اینجا این ویرگول بعد از «الولی» خیالم میرسد که این ویرگول نباشد بهتر است. «الاجارة» عطف به «بنذر» است یعنی نمازی که واجب میشود «بالاجارة من الوصی أو الولی أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء» این ویرگول اضافه است. «أو المتبرع» بعد از «الولی»، ویرگول نمیخواهد. این یک مقداری عبارت را بهم میزند. همهاش عطف به یک عبارت است. نمازهای واجبی که واجب به نذر میشود یا عهد یا یمین یا نمازی که خودش بالاصالة واجب نیست، واجب میشود توسط اجاره. چه کسی اجاره کند؟ از ناحیه وصی میت استیجار صورت میگیرد یا ولی میت که همان پسر بزرگتری که خودش باید بخواند، خودش نخواند و برود دیگری را اجیر بکند. « أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء» کسی که نه ولی است که نماز بر او واجب باشد، نه وصی است که باز به وصیت واجب شده باشد که برود اجیر کند، خودش دلش میخواهد، میداند نماز قضا دارد و متبرع بالاستیجار است و کار خوب میخواهد بکند، واجب نیست مثل وصی و ولیّ، ولی میخواهد کار خوب بکند. متبرع به استیجار است، میرود دیگری را برای نماز قضای میت اجیر میکند. تمام اینها برای اجیر واجب است، مستأجر متبرع است اما برای اجیر نماز واجب میشود. «بالاجارة من الوصی أو الولی» اینجا ویرگول نمیخواهد حتی «و الاجارة» هم ویرگول نمیخواست. بعد از یمین این ویرگولها برداشته بشود خیال میکنید اولویت دارد. «من الوضی أو الولی أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء» این تمام شد. «و الاجاره» باز دنبالش… «و الاجارة من الوصی أو الولی» و ایضا و الاجارة «من العاجز» که کل عبارت این طور میشود «الواجبةُ بالاجارة من العاجز لصلاة الطواف عنه» یکی دیگر از نمازهای واجب، نمازی است که واجب شده به وسیله اجاره کردن از آدم عاجز برای این که نماز طواف را از طرف او به جا بیاورد. پس اجیر که طائف است بر او نماز واجب شده، مستأجر که آن شخص عاجز است که طواف از منوب عنه است، بر او واجب نیست ولی اجاره کرده و بر دیگری واجب شده، بر دیگری این نماز بالاصالة واجب نبود اما بإجارة العاجز إیاه این، واجب میشود. پس «و من العاجز»، عطف «من الوصی» است، یعنی «الواجبة بالاجارة من العاجز لصلاة الطواف» از آن عاجز؛ این هم ایضا نماز واجب شد.
«و ممّن يستأجر غيره لصلاة ليلة الدفن» دیگری میرود اجیر میکند و پول میدهد میگوید نماز لیلة الدفن که مستحب است بخوان، حالا واجب شد. بالاجاره واجب است، نه حتی واجب است به این که بر خود شخص هم مستحب بوده است و وجوبش اصالت نداشته.
شاگرد: این صلاة لیله الدفن موضوعیت دارد؟ یا نفس اجاره موضوعیت دارد؟
برو به 0:20:33
استاد: ظاهرا مثال زدند، چون رسم است به خاطر مرسوم بودنش … من این طوری به ذهنم میاد و الا فرقی نمیکند. به عبارت دیگر هر نماز مستحبی که نیابت در آن مشروع است، استیجار در آن مشروع است. بعضی نمازهای مستحبی است که ممکن است نشود، میخوانی، بخوان، نمیخوانی نخوان و خلاص. اما نماز لیلة الدفن این طوری نیست و همه میتوانند بخوانند و برای یک نفر نیست و آن هم برای میت میخواند، نه برای خودش. این استیجار هم نمیگوید تو را اجیر میکنم که کأنّه من باش، نماز لیلة الدفن به نیابت از من بخوان، نه! پول میدهد که خودت بخوان ولی چون بر تو مستحب است که بخوانی، این کار مستحب را به استیجار من برای میت انجام بده. و لذا هم لیلة الدفن را گفتند برای این که این خصوصیت در آن کاملا روشن است که شبهه استنابة ندارد چون نمازهای مستحبی استنابه در آن کلیت ندارد بلکه چه بسا بعضیها بگویند اصلا نمیگذاریم نائب در نماز مستحبی بگیرید مگر در مواردی که دلیل خاص داریم اما در لیلة الدفن اصلا شبهه استنابه ندارد. من که نمی’گویم نماز لیلة الدفن اجیری بخوانی یعنی نائب من هستی که نماز را بخوانی. نمیگویم نائب من هستی، میگویم میخواهم به آن متوفی ثواب برسد- یک کسی که مثلا علاقه به او داشتم- شما را اجیر میکنم که نمازی که برای خودت مستحب بود و واجب نبود، این را حتما بخوانی و ثوابش بیرون بیاید، نه این که نائب من باشی.
پس یادداشت این نکات هم خوب است، چه بسا این که به خصوص لیلة الدفن ذکر فرمودند نظر شریفشان به این بوده که شبهه استنابه در اینجا اصلا مطرح نیست. موارد دیگر چه بسا قبول نیست مگر دلیل خاص باشد.
«الجامع للنذر» این جای ابتدای کلام است؛ اینجا دیگر مطلبِ عبارات قبلی تمام شد. برای این قسمت «و الواجب بنذرٍ» از اینجا میخواهند جامعگیری بکنند. از بعد از «الواجب بنذرٍ» چند تا مصداق فرمودند؟ نذر، عهد، یمین؛ 3 تا، اجاره از وصی، ولی، متبرع بالاستیجار، عاجز برای طواف، صلاة لیلة الدفن که 8 تا شد. میخواهند یک جامعی برای همه اینها بگویند، بگویند همه این 8 تا واجب بالاصالة نبودند یعنی اصالةً خدای متعال بر بنده واجب نکرده بود، به یک سبب خارجی واجب شده است، میفرمایند «و الجامع للنذر و ما بعده ما كان بحدوث سبب لوجوب غير الواجب لولا حدوثه» لولا حدوث آن سبب، غیر الواجب بود اما حالا که آن سبب آمد، واجب شد. این «لولا» به «غیر» میخورد. «ما کان بحدوث سببٍ لوجوب غیر الواجب لولا حدوثِ» آن سبب، حالا که حدوث شد واجب است اما اگر آن نشده بود، غیر الواجب بود. چرا؟ «لعدم كونه واجباً أصليّاً.» واجب اصلی، نه واجب تبعی در اصول؛ در اصول یکی میگفتیم واجب اصلی، یکی واجب تبعی که آن جا تعریف خاص خودش را داشت. واجب اصلی یعنی مستقیما در کلام مولا آمده واجب تبعی، نه بالتبع آمده بود. «اذا قمتم الی الصلاة» مثلا که خدا مولا فرموده بود این واجب را انجام دهید. که آن واجب اصلی و تبعی بود، وجوب مقدمی هم نبود، این اصطلاح دیگری داشت. اما این که میفرمایند اصلی یعنی وجوب بالغیر به همان سبب غیر؛ واجب اصلی خود شارع مستقیما واجب فرموده، واجب غیر اصلی یعنی به وسیله نذر و عهد و یمین به سبب خارج واجب شده است.
برو به 0:24:43
شاگرد: یک اشکالی اینجا میکنند که اصلا نماز واجب نیست، عمل به نذر واجب است. این که میگویید نماز واجب است، نماز هنوز بر استحبابش باقی است، نیت استحباب میکند و عمل به نذر واجب است؛ پس ما نگوییم جزء اقسام وجوب نماز است، هر عملی که متعلق نذر واقع میشد، واجب بود، نماز خصوصیتی نداشت. این اشکال هست یا نیست؟
استاد: اگر نظر شریفتان باشد قبلاً در مباحثه موارد متعددی میآمد که حل آن مشکل میشد.حالا حل اینکه آسان است، فوری میگوییم نذر است. مواردی میشد مشکل میشد و اگر نظرتان باشد من عرض میکردم مساله ذات واجب و مراحل فعلیت و شرایط فعلیت خیلی در مباحث فقهی نافع است و این یک کمی به همان جا مربوط میشود. بله اصل این حرف درست است ولی اینهایی که این بزرگوارها اول فرمودند نه این که آدم اول میخواهد استیعاب افراد نماز واجب کند، برای استیعاب اول همه را میآورد، همه را جمع میکند، بعدا عند الدقة میگوید خب این نماز واجب بود اما واجب اصلی نبود. به چه معنا؟ به این معنا که هنوز طبیعت نماز واجب نشده بود اما باز ممکن است همه همین را قبول نداشته باشند. چطور؟ مثلا در مواردی هست که فعل نماز، مستحب شده. آن جا چه بگوییم؟ مثلا نماز را فرادی خوانده و حالا همان نماز واجبی که به فرادی خوانده همه قبول دارند، اختلاف فتوا هم نیست و میتواند به جماعت اعاده بکند. حالا که میخواهد نیت کند میگویند این نماز ظهری که دارند به جماعت اعاده میکنند، بر من واجب؟ یا بر من مستحب؟ نماز واجب میخواهم بخوانم؟ یا میخواهم مستحب بخوانم؟ این کدامش است؟ این برعکس آن چیزی است که الان اینجا شما گفتید. اینجا میگوید که نماز بر من واجب نیست. ادای آن عقد اجاره بر من واجب است، نماز لیلة الدفن که بر من واجب نیست، نماز مستحبی را میخوانم ولو آن اجاره بر من واجب است، اصلا ربطی به نماز ندارد، اینجا هم این طرفش است، نماز ظهر بر من واجب بود اما الان که بر من مستحب است. این را چطوری به جا بیاورم؟ مثالهای دیگری هم دارد که اینها اگر جمعآوری بشود یک رسالهای در همین باب بشود، مواردی که حکم فعلی مکلف با حکم نفس الطبیعة اختلاف دارند، اینجا باید چه بگوییم؟
شاگرد: نماز شبی که نذر کرده، در نیت باید نیت استحباب بکند یا وجوب؟
استاد: الان شما میفرمایید چه نیتی باید بکند؟
شاگرد: نیت عمل به نذر واجبا و نماز مستحبی دارم میخوانم.
استاد: الان نماز بر من واجب است، نماز استیجاری که اجیر میخواند، میگوید 4 رکعت نماز ظهر واجب یا میگوید 4 رکعت نماز ظهری که برای من تبرعش مستحب بوده و با اجاره واجب شده. الان این را میگوید بر من مستحب؟ ولی به خاطر عقد اجاره واجب؟ باید چطور نیت کند؟
شاگرد: چیزی که مشکل میکند این است که ادای نذر با تحقق همین صلاة است یعنی دو تا فعل که ندارد.
استاد: دو تا نیست. این یک مصداق، پیکره عمل خارجی است که معنون به دو حیثیت است. یک حیثیت نفس که یک حکم نفسی دارد، یک معنون به خصوصیات مکلف که الان مکلف ناذر، مکلف اجیر این خصوصیت را آورده است. ما الان کدام اینها را حاکم کنیم؟
شاگرد: طبیعت را برای خودش واجب کرده مثلا کسی که نذر میکند نماز مستحبی را به جا بیاورد …
استاد: یعنی شارع است؟
شاگرد: نه! خودش وقتی نذر میکند که نماز مستحبی انجام بدهد، بر خودش واجب میکند حالا به واسطه همان چیزی که شارع جعل کرده؛ در واقع باید همین نماز مستحب را اتیان کند. بله گرچه به ذمهاش به یک دلیل دیگری آمده ولی نماز، نماز مستحب است چون متعلق نذرش این بوده یعنی نماز مستحب بوده، نه یک نماز واجب لذا نیتش هم باید به نیت مستحب باشد تا این طبیعت را اتیان کند. بله حالا این که این طبیعت بر او واجب شده این حرف دیگری است ولی ما میگوییم این طبیعت مستحب است و آن چیزی که متعلق نذرش بوده طبیعت است.
استاد: خب خلاصه الان طبیعت مستحب است؟
شاگرد: بله طبیعت مستحب است.
استاد: ما میدانیم وقتی یک طبیعتی مستحب بود در نماز مستحب کسی نمیتواند اقتدا کند، جماعت درست نیست حالا دو تا که اجیر هستند، میتوانند با همدیگر جماعت به پا کنند یا نه؟ نماز استیجاری را به جماعت مأموم بشود؟ یا به جماعت امام بشود؟ بله،گیری ندارد به جماعت میتواند بخواند میخواهم بحثش روشن بشود. نماز مستحبی که طبیعتش مستحب است میتوانیم اختیارا قطع کنیم، حالا که نذر کرده میتواند قطع کند یا نه؟ خیلی فواید دارد. از سابق یادم است که یکی دو جا نیست، یک بحثی است خیلی پر فایده است. این طور موارد احکامش تفاوت میکند و علماء هم سرجایش که فتواها را فرمودند، به احتیاط گاهی واگذار میکنند. بعضی موارد اوضح بود، بعضی موارد هم واضح است اما وجه علمیاش هنوز خیال میکنید بیشتر باید رویش کار بشود. من این را میدانم که یک کلمه نیست که ما موردی فقط بحث کنیم اصلا میل طلبگی من این است که این وارد اصول بشود، یک بخش مستقلی در اصول برای خودش باشد مثل استصحاب که بحث میکنیم واقعا بحث اصولی باشد که موارد بسیاری در فقه میآید که تقارن بین دو تا حکم از احکام خمسه میشود که یک حکم برای طبیعت است و یک حکم برای شخص حال مکلف خارجی است و اینها با همدیگر مختلط میشوند. ما خلاصه حکم کدام را باید بار کنیم؟
شما نذر کردید نافله ظهر را بخوانید و حالا واجب شده، حالا میتوانید در آن اقتدا بکنید؟ واجب است! اینجا ذهنها زودتر میگوید نه، نمیتوانی چون نافله را نمیشود اقتدا بکنند. بعضی مواردش ذهن زودتر میگیرد و بعضی مواردش هم مبهم میشود. آن موارد مبهمش را من دیدم و در فتاوی دنبالش بودم. مدام همین میشود که اختلاف نظر بین علماء پیش میآید که هر کدام یک چیزی میگویند. مبانی اصولیاش خیال میکنید بیشتر باید بررسی بشود. یکی از چیزهایی که در آن نافع است من خیالم میرسد این مساله حکم و فعلیتش است. فعلیت حکم کما هو حقّه هنوز مبادیاش روشن نشده که حکم بالفعل شدن یعنی چه و شوونات و خصوصیاتش و انحاء فعلیت حکم چند جور است.
برو به 0:31:55
شاگرد: این آن وقت از همان سنخ بحث اجتماع امر و نهی نیست؟ یعنی هر دو تحت عنوان یک بحث کلی …
استاد: نکته خوبی فرمودید. کسانی که قائل به امتناع هستند یک خرده اینجا کارشان مشکل است. امتناعیها هم غالبا روی ارتکاز معمولی بدوی سیر میکنند. آنهایی که قائل به جواز اجتماع هستند ذهنشان کأنّه از ذهن عرف عامه دور است.
من خودم یک قضیه یادم است که هر وقت یادم میآید برای من جالب است. چندین روز استادی در اصول اجتماع امر و نهی را میفرمودند همهاش هم صحبت سر این بود که با یک دقائقی جواز اجتماع را اثبات کنند. بعد این که کأنّه بحث داشت تمام میشد، یک آقایی هم هر روز میآمد، موجه هم بود، سنش هم از ما خیلی بیشتر بود. خدا رحمتش کند، بعد روزهای آخر گفت آخَر چطور میشود که دو چیز اجتماع امر و نهی بکند؟ این اصلا نشدنی است و تمام شد. همه 13 روز، 15 روز بحث استاد را با یک کلمه خواست بگوید که این نشدنی است و به یک نظر جلیلی میگفت نمیشود که دیگر ما مدام زحمت بکشیم که درستش کنیم. خب معمولا همین جور هم بوده. مشهور هم که میگفتند نمیشود همین جور بوده است. بعدا عدهای در بعضی کتابهای فقهی میگویند عند اصحابنا، این قدر محکم میگویند اجتماع امر و نهی نمیشود و تمام شد. این طوری که من در حافظهام هست این بحثهای تاریخی خیلی خوب است، لااقل یک یادداشتی بکنید هر وقت فرصت کردید. اول کسی که در بین اصولیین فرمود که اجتماع امر و نهی ممکن است چه کسی بود؟ صاحب قوانین از آنهایی بودند که این خشت را یک کمی لقش کردند. البته میرزا هم بوده است. علمیت میرزا که هنگامهای بود. بنظرم ایشان به میدان این حرف رفتند که اصلا عند اصحابنا یا عند مذهبنا، با این عندنا چه کار کردند؟ شروع کردند بحث کردن که «عندنا» نگویید! جواز اجتماع امر و نهی ممکن است که ممکن باشد و امتناع را نگویید.
حالا این که ایشان فرمودند، نکته خوبی بود در مانحن فیه هم همین طور چیزی خیال میکنید هست یعنی آن ارتکاز بدوی که در اذهان سر امتناع اجتماع هست؛ اجتماع امر و نهی یا اجتماع دو تا حکم از احکام خمسه که میفرمایید بین آنها تضاد است. آن چیزی که هست این بحثها را پیش آورده است ولذاست که آن حلی هم که در ذهن من است این است که چرا ما مدام میگوییم بگو ببینم من همین نماز را، نیت وجوب بکنم یا مستحب؟ چرا؟ از کجا میگوییم؟ هر دو تاش هست و هر کدام هم احکام خودش را دارد. این احتمالی هست که برای حل این طور مطالب، مدتها در ذهنم هست که چرا بگویید نماز ظهر دارم به جماعت اعاده میکنم، بگو ببینم بر من نماز ظهر واجب است یا مستحب؟ هر دو تاش.
شاگرد: از دو حیث!
استاد: بله! هر کدام حیثیت خودش را دارد. الان اعاده مستحب است اما نماز ظهر مستحب که ما نداریم. من دارم نماز ظهر واجب را اعاده میکنم و لذا بدون هیچ دغدغهای قصد وجوب میکنم. چرا بگویم مستحب؟ نه! نماز ظهری که بر من واجب است میخوانم. شاهدش چیست؟ شاهدش این است که در روایاتش امام علیه السلام فرمودند «یختار الله أحبّهما إلیه»[4] دو تا به جا آوردی هر کدام خدا نزدش محبوبتر است انتخاب میکند یعنی هر دو تاش بر وصف وجوب بوده.
شاگرد: فقها میگویند اگر بعدا معلوم شد نماز قبلی به هر علتی باطل بوده این دومی مجزی است.
استاد: چرا میگویند ندبِ مجزی عن الفرض است؟ این طوری که من عرض میکنم این حرفها را نمیخواهد. چرا میگوییم ندب مجزی عن الفرض؟ خودش فرض است اما با این بحث که آقا[5] یک نکته خوبی را اشاره فرمودند که یعنی همان اجتماع امر و نهی که به خاطر امر و نهی که مقابل همه بحث به پا کرده بوده، بعد از زحمات زیاد آن دقیق النظرها گفتند اجتماع ممکن است و محال نیست همین در این مباحث هم هست یعنی اجتماع حیثیات متعدده در این مواردی که احکام خمسه در یک مورد مجتمع میشوند اجتماع ممکن است، وقتی ممکن است هر کدام هم حکم خودش را دارد. و لذا من نافله ظهر نذر کردم الان به نذر و ادای نذر، نافله برای من واجب است اما آن که اقتداء میشود بکنند یا نه، آن برای طبیعت نماز است، در طبیعت نماز نافله نمیشود اقتدا کنند، جماعت نیست. شما نذر کردی، کرده باش نمیتوانی جماعت بخوانی. اگر این طوری درست بشود خیلی از این مسائل صافتر حل میشود و به سر منزل مقصود خودش میرسد.
شاگرد: در آن مثال اول فرمودید چطوری نیت میکند؟
استاد: نماز ظهر واجب را خواندند و دوباره به جماعت همه هم اجازه میدادند که اعاده میکنم، نیت میکنم نماز ظهر میخوانم که بر من واجب است.
شاگرد: بگوید نماز ظهر واجب میخوانم؟! این یک جوری است.
استاد: چرا یک جوری هست؟ بر من واجب!
شاگرد٢: سخت است! این تعبیر یک مقدار پذیرشش مشکل است.
شاگرد: بر من واجب نیست.
استاد: در حاشیهها هم همین را میگویند که چطور میگویند بر من واجب؟ چرا میگوید مشکل است؟ به خاطر همانی که عرض کردم، آن رسوبی که در ذهن است که خلاصه بر من یا واجب است یا نیست. دو تا با هم که نمیشود. من هستم که الان خواندم.
شاگرد: تکلیفی ندارد.
استاد: اصلا این «بر من» که میگوید، «من» اصلا در آن جا محور نیست. چرا؟ چون این وجوب برای طبیعت است.
شاگرد: پس دیگر نباید بگوید نمازی که بر من واجب است، باید بگوید نماز واجبی که خارجا وجود دارد که الان در این مکان بر من واجب است(خنده حضار). میخواهم بگویم بحث را سر آن عنوان ببریم، روی مکلف بیاوریم باز خراب میشود.
استاد: من حرفی ندارم که تاکید کنم که روی مکلف بیاوریم. منظور من این است که علیای حال این فرمایش شما مقصود اصلی من است که به فرمایش شما این وجوب را به طبیعت بچسبان. چه کار داری به این حیثیات؟ مدام میپرسی بگو ببینم برای کدام است؟ هر دو تاش. وجوب به طبیعت میچسبد و ندبش میچسبد به منِ مکلفی که الان در شرایطی هستم که میخواهم اعاده مستحبی کنم حتی در احتیاطش هم این بحث خیلی فایده دارد. نماز را هم احتیاطا اعاده میکنند. احتیاطاً حالا چه بگویم؟ الان میخواهم احتیاطا اعاده کنم، بگویم نماز ظهر بر من واجب … نمیدانم شاید خواندم اعاده احتیاطی است. من عرض میکنم گیری ندارد نماز ظهر بر من واجب است، احتیاط هم من دارم امتثال انجام میدهم ولی من نماز ظهر واجبی که طبیعتش امر مولا، امر به وجوب به آن خورده، دارم انجام میدهم. این را نباید دغدغه کنم. حالا من الان در شرایط احتیاط هستم، در شرایط ندب هستم، خب باشم، این دو حیث جدا از همدیگر است و ضرری به همدیگر نمیزند و احکام خودش را هم بار است.
برو به 0:39:05
شاگرد: جنس این مساله هم مساله اصولی است یعنی باید در اصول بحث بشود.
استاد: باید برایش جامع گیری کنیم بعد ببینیم این جامع گیری ریختش به اصول میآید یا نه.
شاگرد: مثل قاعده فقهیه؟
استاد: بله یک قاعده فقهی چه بسا باشد. چون قاعده اصولی باید در استنباط دخیل باشد، نه این که یک چیزی باشد که مربوط به خود فقه باشد. اگر مربوط به استنباط است، مستنبط بشود دیگری اصولی است و گیری ندارد؛ عناصر مشترکه خیلی جاهای مسائل فقه است. اگر دیدیم که ریختش، ریخت این است که وقتی حل شد، یک قاعده فقهی صاف شده، نه یک بحث اصولی.
خب این چیزی که ایشان فرمودند یک مقداری برای این کمک میکند که این اگر مبنایش به اجتماع امر و نهی مربوط باشد، باید ببینیم اجتماع امر و نهی چطوری یک مساله اصولی شده. چون سر جایش بحث کرده بودند که چطوری است که اجتماع امر و نهی بحث اصولی هست یا نیست و چطوری هست. در اصول الفقه نمیدانم این را داشتند؟ مفصلا گفته بودند یا نه؟
شاگرد: آقایان در این موارد میگویند چطوری نیت کند؟
استاد: معمولا میگویند که باید قصد ندب کند. تا آن جایی که من در حافظهام هست بر خلاف آن عرضی است که من گفتم. غالب کسانی که دیدم برای نیت کردن، مکلف را محور قرار میدهند. میگویند خودت را ببین الان اگر بخواهی احتیاط کنی، نمیتوانی بگویی بر من واجب نیست، تو اگر میخواهی اعاده جماعت کنی، نمیتوانی به من بگویی بر من واجب است، وظیفه بالفعل خودت را الان ببین و حال آن که فعلیت، شوونات طبیعت که حکمش به فعلیت میرسد با مکلف، خصوصیات مکلف منافاتی ندارد.
بحث فعلیت حکم خیلی ذو شجون و ذو شوون است و فایدههای خوبی هم دارد، الان اینجا چه مانعی دارد که بگوییم طبیعت صلاة به یک مرحلهای فعلیت پیدا کرده و این طبیعت، طبیعت واجبه است و طبیعت واجبه با حکم وجوبی فعلیتی هم که دارد وجوب است، فقط برای خودش است. مکلف هم یک خصوصیاتی دارد جدای از طبیعت که طاری است و مربوط به خودش میشود. آن هم هر کدام از اینها یک چیزی برای او، حکمی از احکام خمسه را میآورد. اینها منافاتی با هم دیگر ندارد.
آن چیزی که ظریف است نگاه کنیم که هر کدام میخواهیم حکمی را بار کنیم ببینیم این حکم برای طبیعت است؟ یا برای شخص مکلف است آن عنوانی که برای مکلف آمده؟ حالا باز چون این بحث پر فایده است زیاد تکرار میشود، بعدا هم خیلی به آن برخورد میکنید. اگر روی فعلیت و انواعش تأمل کنید و بنویسید و رساله بکنید و جمعآوری بکنید خیلی خوب باشد.
شاگرد: فرمایشی که میفرمایید بنظرم یک مکلف عامی وقتی که در آن فضا قرار میگیرد که میخواهد نماز را اعاده بکند به همان ارتکاز عادی خودش همین طوری نیت میکند یعنی اگر از او بپرسید …
شاگرد2: ناظر به طبیعت است.
استاد: بله ناظر به طبیعت است و منافاتی هم نمیبیند. شما هم همین منظورتان است؟
شاگرد: بله.
استاد: و حال آن که فتوا این نیست آن طوری که من حافظهام هست و یک وقتی دیدم و مرور میکردم. مخصوصا برای همین بحث بود که مدام مراجعه میکردم که ببینم سر جایش علما چه فرمودند؟ میدیدم غالبا آن حکم طبیعت را کنار میگذارند، حکم بالفعل شخص مکلف را میگویند «إن کان ندب فندب و إن کان وجوب فوجوب»
شاگرد: حضرتعالی میفرمودید که آدم ببیند بزنگاههای آن لغزشها کجا بوده! وقتی یک آدم عامّی به ارتکاز خودش این دو حیث را همزمان توجه دارد مثلا عدهای از علما این را نتوانستند حل بکنند، چه چیزی باعث شده که فقیه در مقام استنباط نتواند این دو تا را با هم جمع بکند؟
استاد: اگر این طوری است که حدس میزنید که یک بزنگاهی در کار هست، فکرش را بفرمایید و برای ما هم بگویید. آیا مثلا همان است که الان گفتند که ارتکاز بدوی اذهان، وقتی میخواهند کلاسیک صحبت کنند بر عدم اجتماع دو تا حکم متضاد است. احکام خمسه با همدیگر ضدیت دارند؛ آیا این است؟ یا نه، همان یک چیز جاافتاده از کلاس احکام و اصول و فقه که فعلیت دفعی است. خلاصه یا بالفعل شده یا نشده. این هم خیلی در ذهنها هست. میگویند خلاصه بگو ببینم مولا این را هل میدهد یا نمیدهد؟ از دو حال بیرون نیست همه این طوری میگوییم و همه فعلیت را این میدانیم. فعلیت حکم یعنی چه؟ یعنی مولا دستش را روی گُرده بندهاش گذاشته میگوید برو. خب یا گذاشته یا نگذاشته. اگر نگذاشته به بندهاش نمیگوید بدو، خب بالفعل نیست. اگر گذاشته میگوید بدو، بالفعل است. این هم از آنهایی است که خیلی آثار مخربی در بحثها داشته است. این طور نیست و فعلیت مراحل دارد و مرحله مرحله مولا میگوید این بالفعل شده. نمیگویم بدو اما این بالفعل نسبت به این، بدو. این خیلی است که نسبت به این بدو.
شاگرد: این که میفرمایید ناظر به طبیعت صحبت نکردند و به آن حکم شخصی صحبت کردند، به لوازمش ملتزم شدند؟
استاد: لوازمش را خیلی جاها احتیاط میکنند. باید ببینیم چون الان هم محاسبه نمیکردم این بحث پیش میآید. ایشان که فرمودند بحث پرفایدهای است اما آن وقتی که در اینها فکر میکردم مراجعه میکردم. حالا شما در ایام جوانی هستید، فقه خیلی شیرین است، اصلا رسالهای باز کنید، در دفتری، فایلی و اینها را جمعآوری کنید و تمام مواردی که جستجو کنید ببینید این مربوط میشود که دو تا عنوان برای یک مکلف، عنوان واجب با مستحب با یک چیز دیگری جمع شده و علما در لوازمش چه میگویند؟ اقتداء را جایز میدانند؟ این چیزی که من یادم است آن جایی که امر مبهم میشود احتیاط میکنند. خب احتیاط هم که آسان است ولی این که یک مبنایی صاف شده باشد که این احتیاط الزام آور نباشد، آن را باز من چیزی یادم نیست.
شاگرد: طبق فرمایش حضرتعالی اگر تعدد حیثیات را بپذیریم، روی این حساب در واقع این بحثهایی که مطرح میشود کأنّه مثلا تعبدی است، در فضای واجب توصلی میافتد.یعنی اگر من مثلاً اجیر شدم قرار است فقط از آن حیثی که وجوب آمده اتیان بشود و الا اگر عمل مستحب است خود استحباب تعبدی میآید، یعنی دیگر وجوب تعبدی نمیآید.
استاد: بله آن اشکالی که همه در نماز استیجاری برای قُربتش دارند هنوز باقی است. چون میگویند قصد قربت که میکند اگر تبرعا بوده میخواهد بگوید قربةً إلی الله یعنی قربةً به خاطر آن تبرع یا قربةً به خاطر این پول که به من دادند و الان واجب است؟ یکی از مشکلات نمازهای استیجاری که بعضیها اصلا دست از آن کشیدند، گفتند اصلا این نمیشود، شرط نماز این است که برای خدا باشد، این برای پول است. پول به او ندهند قطعا نمیخواند. چطور میگویند نماز باید برای خدا باشد؟ این برای خدا نیست.
برو به 0:46:44
شاگرد: با داعی حل میکنند.
استاد: با داعی به داعی درستش میکنند و حرف خوبی هم هست ولی فرمایش شما این است که چه بسا همین تعدد حیثیات آن داعی به داعی هم نیاز به آن نشود ولو آن هم حرف خوبی است ولی اینجا میگوییم او در قصد قربتش اصلا این که میگوید تقرباً إلی الله به خاطر نماز بودنش است؛ این طبیعت علیای حال نماز است، پول هم نمیدادند، نمیخواندم اما قُربت مربوط به همان امر ندبی است که مولا به این طبیعت زده است و میدانیم مستحب است، بر او هم واجب بوده، بر من هم تبرعش مستحب است علیای حال طبیعت نماز است و طبیعت نماز آن چیزی است که صلاحیت تقرب دارد و تمام شد. حالا من نمیخواندم آن مربوط به شخص من میشود.
شاگرد: پس آوردنش به عنوان نماز واجب در اینجا خیلی به اصطلاح اشکالی ندارد.
استاد: بله بله. ایشان گفتند بنده گفتم میتواند جدا بشود مانعی ندارد. اول بحث گفتم که علماء میخواهند نمازهای واجب را استیعاب کنند و بعد اضافه کردم که چه بسا این اقسام واجب بهخاطر بحث استیعاب نبوده، مقصود من همین نکته بود که ایشان یادآوری کردند که اصلا مبنای رایج بین مفتین این است که وقتی به نذر یا به اجاره واجب شد، دیگر واجب است. مبنا این است. ولی با این توضیحی که من عرض کردم (که تفکیک بین طبیعت و فرد بود) تحلیل این بحث ممکن است وشما به بحث اداء نذر را مطرح میکنید کمکی است به این بحثها.
فرمودند که «و المسنون» مسنون یعنی مستحب که مسنون در فقه عبارات مختلفی برایش میفرمایند. مسنون میفرمایند، مندوب میفرمایند، مستحب هم که خیلی رایج است، نافله هم که خیلی رایج است و تطوع، کلمه تطوع برای مستحب زیاد به کار میرود. تطوع یعنی مستحب و اینها عناوین مختلفی میآورد. «و المسنون ما عداها» هر چه غیر این هاست مستحب است.
بعد میخواهند تعیین کنند «و المفروض في اليوم و الليلة خمس صلوات، و هي سبعة عشرة ركعة في الحضر، و يسقط من كل رباعيّة ركعتان في السفر.» خب مفروض در شبانه روز 5 تاست، 17 رکعت هم در حضر است و بعدا در سفر از هر نماز 2 رکعتی، 2 رکعت ناقص میشود و نماز قصر میشود.
«و الظهر هي الوسطى التي هي أفضل و الظاهر تعدّد جهات وسطيّتها.» میفرمایند که نماز ظهر «الصلاة الوسطی» است که در آیه شریفه آمده است و افضل صلوات آن است و میفرمایند وسطی بودنش هم به خاطر یک جهت نیست و به خاطر چند جهت است. با یک کلمه به مباحث گستردهای که در جواهر هست اشاره کردند -از این اشارات زیاد دارند-که باید اینها را مراجعه کنیم.
آیه شریفه میفرماید: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتين» محافظت بر نمازها داشته باشید به خصوص نماز وسطی. نماز وسط چیست؟ اختلافی است. یکی از بحثهای بسیار جالب همین صلاة وسطی است. شیعه و سنی و روایات خیلی بحثهای زیبایی دارند. صاحب جواهر خیلی محکم فرمودند که صلاة وسطی ظهر است همین طوری که حاجآقا فرمودند ایشان هم محکم فرمودند. «الظهر هی الوسطی» چرا وسطی است؟ در روایت کافی وجوهش را فرمودند. صاحب جواهر هم دارند.
[تعيين صلاة الوسطى]
و أهم الخمس و آكدها بنص الكتاب فضلا عن غيره الوسطى، و هي الظهر، للصحيح عن الباقر (عليه السلام) و إن كانت هي أول صلاة صلاها رسول الله (صلى الله عليه و آله) لكن لأن وقتها وسط النهار، أو لأنها متوسطة بين صلاتي نهار الغداة و العصر، أو لأنها وسط بين نافلتين متساويتين، و لما عن الشيخ من الإجماع عليه، و المروي عن زيد بن ثابت انه قال: «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يصلي الظهر بالهاجرة، و لم يكن صلاة أشد على الصحابة منها، فنزلت حٰافِظُوا عَلَى الصَّلَوٰاتِ وَ الصَّلٰاةِ الْوُسْطىٰ»
خلافا لما عن المرتضى من أنها العصر مدعيا الإجماع أيضا عليه.[6]
البته در جواهر همین جلد 7 که اول کتاب الصلاة است صفحه 13 ایشان فرمودند «و أهم الخمس و آكدها بنص الكتاب فضلا عن غيره الوسطى، و هي الظهر، للصحيح عن الباقر (عليه السلام) و إن كانت هي أول صلاة صلاها رسول الله (صلى الله عليه و آله)» اولین نمازی که خوانده شده، نماز ظهر بوده. خب چطور وسطی است؟ وسطی یعنی وسط! این جاست که میگوییم با این که اولین نماز، نماز ظهر است، چطور شد که نماز وسطی، نماز ظهر شد؟ فرمودند که اگر چه اول نماز است «لكن لأن وقتها وسط النهار» وسطی یعنی وسط روز. «أو لأنها متوسطة بين صلاتي نهار الغداة و العصر» یکی نماز غروب خورشید، یکی نماز صبح برای طلوع خورشید، این نماز بینش است، این هم وسطی است یعنی بین دو تا نماز شبانه روز. یکی دیگر این که حاج آقا فرمودند «و الظاهر تعدد جهات وسطیتها» اینها همه درست است. در کلام امام علیه السلام در کتاب کافی هم همینها آمده ولی صاحب جواهر تعجب است که اشاره نکردند.
شاگرد: با توجه به تحلیل دوم، عصر هم باید وسطی باشد.
استاد: نه! خود عصر وسط است. چون عصر، نماز مغرب نیست. عصر، عصر است. عصر یعنی پسین است. پسین، پسِ روز است یعنی آخر نهار. اول نهار، آخر نهار؛ منظور این است که بین صبح و عصر، نه بین صبح و مغرب. «أو لأنها متوسطة بين صلاتي نهار» سه تا نماز در روز است، صبح و ظهر و عصر که این بین آن دوتاست که «صلاتی نهار الغداة و العصر» که وسطی است به این وجه. «أو لأنها وسط بين نافلتين متساويتين» 16 رکعت نافله داریم، 8 رکعت برای ظهر، 8 رکعت برای عصر، این بین اینهاست «الوسطی» یعنی وسطای بین 8 و 8. این هم یکی دیگر. «و لما عن الشيخ من الإجماع عليه» شیخ فرمودند اجماع است بر این که وسطی ظهر است «و المروي عن زيد بن ثابت انه قال: «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يصلي الظهر بالهاجرة، و لم يكن صلاة أشد على الصحابة منها، فنزلت حٰافِظُوا عَلَى الصَّلَوٰاتِ وَ الصَّلٰاةِ الْوُسْطىٰ»» هاجرة یعنی درست وسط ظهر، نصف النهار، نیمظهر! که خیلی گرم بوده «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يصلي الظهر بالهاجرة» یعنی وسط ظهر در گرما میخواندند و این سختترین وقتی بود که …
برو به 0:53:55
شاگرد: مسجد هم سقف نداشته.
استاد: بله زیر آفتاب خونده میشده. و میفرمایند که «و لم يكن صلاة» هیچ نمازی شدیدتر بر صحابه از این صلاة هاجرة نبود که وسط ظهر باید خوانده بشود. آقای شیخ عبدالعلی قرهی میگفتند که من یک وقتی بر مسجدالحرام وارد شدم میگفتند یک دفعه از زیر سقف آمدم نزدیک کعبه. در آن زمان نزدیک کعبه هم فرش میانداختند، جمعیت کم بود میگفتند 60 سال پیش مشرف شده بودم و مثل سنگهای امروزی نبود و میگفتند همین که از زیر سقف بیرون آمدم گفتم الان است که پای من تاول بزند، همین فاصلهای که از زیر سقف مسجد، خودم را تا نزدیک کعبه برسانم که فرش انداخته بودند که دیگر نسوزیم، زمین این طور داغ میشده و طبیعی است که بخواهند سجده بکنند خیلی برایشان سخت بوده است لذا به خاطر این مشقتش، سفارش شده که مبادی این را رها بکنید. «بالهاجرة» یعنی این.
عرض کنم که «خلافا لما» حالا این از آن جاهای جالب بحث است که حالا الان وقت گذشت. شما لطف بفرمایید جواهر صفحه 13 و 14 را نگاه بکنید، اگر خواستید فردا ادامه میدهیم چون بحثهای قشنگی دارد و اگر نخواستید هم دنبال عبارت میرویم. چون حاجآقا اشاره فرمودند.
جالبش این است که هر 5 تا نماز شبانهروز دلیل آوردند که وسط است، توضیح هم دادند، این دو صفحه جواهر خیلی قشنگ است. و جالبش این است که برای سید مرتضی، برای نماز عصر هم ادعای اجماع کردند. ببینید خلافاً لما عن المرتضى من أنها العصر مدعيا الإجماع أيضا عليه» شیخ طوسی گفتند اجماع بر نماز ظهر است و ایشان فرمودند اجماع بر نماز عصر است.
شاگرد: صبح هم میشود گفت بین شب و روز است.
استاد: بله همه را توضیح دادند. بعد مغرب وسطی هست، یعنی چه؟ عصر وسطی هست، یعنی چه؟ هر کدام را توضیحات قشنگی دادند تا آن جا که بعد گفتند بعضی از زیدیه هم میگویند که صلاة وسطی، جمعه هست در روز جمعه و ظهر است در غیر روز جمعه. قبلش یک کلمه دارند که آن قشنگ است فرمودند که «و قیل هی مخفیةٌ مثل لیلة القدر» نماز وسطی که سفارش شده همه اینها هست یعنی مخفی کردند که همه نمازها را اهتمام داشته باشید که به آن صلاة وسطی که مورد اهتمام است … این هم قول قشنگی است که در جواهر دارد «مخفیة مثل لیلة القدر» خب! حالا تفسیرش هم ببینید خیلی گسترده است که شیعه و سنی مباحث خوبی دارند. فقط در این صفحه جواهر نیست، در این تفسیرها ببینید همه مفصل صحبت کردند. چیزی که من پیشنهاد طلبگیام است این است که یک پیجویی هم راجع به ماده وسط، در خود قرآن و آیاتی که وسط در آن آمده بکنید. أمّة وسطاً، قال امثلهم طریقةً، نمیدانم أوسطهم هم داریم یا نداریم؟
شاگرد: بله أوسطهم هم داریم.
استاد: قال أوسطهم ألم أقل لکم. این أوسط و وسطی و وسط در خود آیات شریفه آیا استیناس میشود که چیزی از آن در بیاید یا نه.
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
تگ: اعداد الصلوات، نمازهای واجب، نیت، واجب اصلی، واجب غیر اصلی، صلاة وسطی، جواهر الکلام،فعلیت دفعی، فعلیت تدریجی، طبیعت و فرد، اجتماع امر و نهی، ملاک مسأله اصولی، حکم فعلی و حکم طبیعت، بدعت،امتثال ناقص مستحب، اصطلاحات مستحب، داعی در داعی، عبدالعلی قرهی، وجوب وضعی و وجوب تکلیفی.
[1] بهجة الفقيه، ص: 7
[2] . مناسک حج ( محشی شیخ انصاری) ص۶١ و ۶٢.
[3] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج1، ص: 49
[4] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أُصَلِّي ثُمَّ أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَتُقَامُ الصَّلَاةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ فَقَالَ صَلِّ مَعَهُمْ يَخْتَارُ اللَّهُ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 379)
[5] یکی از حضار جلسه.
[6] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 13