1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١)- انواع نماز واجب، نماز وسطی،‌ تفاوت طبیعت و...

درس فقه(١)- انواع نماز واجب، نماز وسطی،‌ تفاوت طبیعت و حکم فعلی

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=12200
  • |
  • بازدید : 97

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

مصادیق نمازهای واجب

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ‌

الحمد للّٰه ربّ العالمين و الصلاة علىٰ سيّد أنبيائه محمد و آله الطاهرين و اللعن علىٰ أعدائهم أجمعين.

أعداد الصلوات‌

و من المفروضة، صلاة اليوم و الليلة؛ و منها: الجمعة الواجبة، و صلاة العيدين، و الآيات، و الطواف الواجب، و صلاة الأموات، و الواجبة بنذر أو عهد أو يمين، و الإجارة من الوصي أو الولي، أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء، و من العاجز لصلاة الطواف عنه، و ممّن يستأجر غيره لصلاة ليلة الدفن، و الجامع للنذر و ما بعده ما كان بحدوث سبب لوجوب غير الواجب لولا حدوثه، لعدم كونه واجباً أصليّاً.

و المسنون ما عداها، و المفروض في اليوم و الليلة خمس صلوات، و هي سبعة عشرة ركعة في الحضر، و يسقط من كل رباعيّة ركعتان في السفر.

و الظهر هي الوسطى التي هي أفضل و الظاهر تعدّد جهات وسطيّتها. [1]

 

«الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سید انبیائه محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

أعداد الصلوات»

خب این بهجةالفقیه اقتصار بر آن مسائلی که بحث سنگین می‎برده دارد.  یعنی مباحثی  که تقریبا جای اعمال مباحث سنگین فقهی و نتیجه‎اش مثلا فتوا بوده در کتاب آورده است. خیلی گسترده وارد نشدند. حالا بعدا هم خواهید دید. یک تطبیقی بین مسائل و فروعات این‌جا با جواهر بکنید می‏بینید که خیلی خلاصه‎تر هست. حالا من هم در هر مناسبتی هر کجا که نیاز باشد بحث مرتبط با در جواهر را عرض می‎کنم.

جواهر خیلی کتاب خوبی است البته به وزان جواهر مثل صلاة مرحوم حاج‎آقای رضا همدانی رضوان الله علیه و همچنین کتاب‌های دیگر مراجعه به آن خیلی خوب است. صلاة حاج‎آقا رضا که معروفیتش هم غیر از فضل و متانت و دقت، در نظمش هم هست. جواهر را حاج آقا می‏فرمودند که خود صاحب جواهر مثل این که می‎خواستند خودشان یادشان نرود این طوری نوشتند؛ می‎فرمودند بعد این که جواهر خیلی مطبوع افتاد و در همه دست‎ها آمد و همه خوشنود از آن بودند صاحب جواهر می‏گفت اگر می‎دانستم این طوری می‎شود منظم‌تر می‎نوشتم ولی حاج آقا رضا خیلی منظم و قشنگ نوشتند.

منظور این که مراجعه به آن‎ها کأنّه برای بحث ما ضروری است. حالا اولین بحث أعداد الصلوات است.

مرحوم صاحب جواهر در معنای لغوی صلاة وارد شدند، بحث‌های دیگر و خیلی چیزهای خوبی دارند و مطالعه‎اش خیلی خوب است ولی ما فعلا متن را می‎خوانیم و آن چه که به قلم حاج آقا آمده. در کنارش آن را هم ان شاء الله مراجعه می‎کنیم.

«و من المفروضة» تعداد نمازها، از نمازهای واجب «صلاة اليوم و الليلة؛» نمازهای شبانه‎روز «و منها:» یعنی از آن مفروضه، نه از صلاة یوم و لیلة بلکه «و منها» یعنی از آن مفروضه. یا این که «منها» فقط به «صلاة یوم و لیلة» بخورد که این دومی خیال می‎کنیم اولی باشد. پس «و منها» به «صلاة یوم و لیله» می‌خورد «الجمعة الواجبة»  بعد «و صلاة العيدين» عطف بر جمعه واجبه نباشد، بلکه عطف بر «صلاة الیوم و اللیلة» باشد. خب تفاوتش چه می‎شود؟ تفاوتش این می‎شود که «و منها» اگر به «مفروضه» بخورد از «و من المفروضه» تکرار شده. «و من المفروض صلاة الیوم و الیلة و من المفروضة کذا» که یک مقداری از مقصود دور است، به علاوه این که با واقعیتش  سازگار نیست، زیرا جمعه از نماز یوم و لیله است و ظهر جمعه، جمعه خوانده می‎شود. و لذا «صلاة العیدین» را عطف بر «صلاةالیوم و اللیلة» می‏گیریم و ضمیر «منها» به خصوص «صلاة الیوم و اللیلة» برمی‏گردد و عبارت تمام می‎شود.

 «و من المفروضة صلاة الیوم و اللیلة ومنها:» از صلاة یوم و لیلة «الجمعة الواجبة» نماز جمعه واجب؛ چرا قید زدند «الواجبة»؟ مثلا بنظرم در همین جاها یا در جواهر اصلا اسم جمعه هست؟ ایشان قید زدند «الجمعة الواجبة»، این اضافه‌ای است که حاج آقا بر متن شرایع دارند و صاحب جواهر هم نگفتند.

شاگرد: مفروضه بشود.

استاد: الواجبة! بله برای این  که واجب باشد. خب چرا این قید را زدند؟ مگر ما جمعه غیر واجب هم داریم؟

شاگرد: بنابر اقوالی مستحب است.

استاد: بنابر اقوالی مستحب است یا مثلا واجب مخیر است. واجب مخیر هم باشد، باز واجب است. مستحب هم باشد، مستحبی است که جای واجب است. این احتمالات هست.

شاگرد: اگر «ومنها » بخواهد به «یوم ولیله» بخورد، باید جمعه واجب باشد …

استاد: نه، جمعه مستحبی، مخیر هستی همه این‎ها یوم و لیلة است ولی مستحب است.

شاگرد: یعنی مجزی از ظهر هم هست.

استاد: بله. و لذاست است که این طوری احتمال اظهر به ذهن می‎آید این «الواجبه» نمی‏خواهند بگویند که برای مطلق جمعه، جزء لیل و یوم بودنش واجب است بلکه برای مفروضه بودنش می‎خواهند بگویند. «و من المفروضة الجمعة الواجبة» «صلاة الیوم و اللیلة و منها الجمعة الواجبة» که «و من المفروضة» است. چرا این را فرمودند؟ این قید را اضافه کردند؟ وجهش من این طوری به ذهنم می‎آید، نه آن چیزی که شما فرمودید که قول به استحباب دارد یا به وجوب تخییری دارد. منظور آن مقابلش است. ما نماز جمعه‎ای داریم که اصلا از اصل مستحب است  و  واجب نیست. برای زن، برای پیرمرد، شیخ و شیخه نماز جمعه، همان زمان حضور هم برای ایشان واجب نیست. لذا حاج آقا فرمودند «و من المفروضة صلاة الیوم و اللیلة و منها الجمعة الواجبة» آن جمعه‎ای که واجب باشد، جزء مفروضات است و الا ما جمعه‌ای داریم که جزء صلاة یوم و لیلة هم هست اما به نحو مستحب اداء می‎شود و مجزی از ظهر هم هست. همان پیرمرد، نماز جمعه بر او واجب نیست یا مسافر نماز جمعه بر او واجب نیست اما اگر رفت و شرکت کرد، مجزی از ظهر است.پس این قید را ایشان برای این اضافه کردند و ظاهرا هم ناظر به «یوم و لیلة» بودنش نیست. الواجبة برای مفروضه بودنش است.

 

برو به 0:06:48

وجوب وضعی و وجوب تکلیفی

 «و صلاة العیدین» نماز عیدین هم از واجب‏هاست که «من المفروضة» عطف بر «صلاة الیوم و اللیلة» آن جا عطفش  بر همان جاست. «و الآيات، و الطواف الواجب،» الان طواف واجب، نمازش واجب است. طواف مستحب چطور؟ اصل وجوبش که هیچ کس بحث ندارد که واجب نیست، احدی نگفته که طواف مستحبی که شروع کردی، واجب می‌شود. عمره را می‎گوییم، حج مستحبی، عمره مستحبی به محض شروع، همین که لبیک را گفتید واجب  می‌شود، طوافش هم طواف واجب می‌شود. همینی که بحث ماست اما خود طواف فی حدنفسه نه این که عمره یا حج را شروع کنید، خود طواف را فی حدنفسه شروع کردیم، احدی نمی‎گوید اتمامش واجب است و باز احدی نمی‏گوید اگر تمام هم کردی، نمازش هم واجب است. بله اگر می‎خواهی مستحب را اداء کنی، نماز طواف مستحب باید بخوانی. ولی مرحوم شیخ هم در مناسک دارند و عده‏ای می‏گویند طواف مستحب اصلا نماز ندارد که در مناسک حاج‎آقا هست که ایشان احتیاط کردند. فرمودند معلوم نیست طواف مستحبی اگر کسی می‎خواهد طواف مستحب را انجام داده باشد، ثواب طواف مستحب گیرش بیاید، نمازش هم باید بخواند.

شاگرد:  بعضی گفته‌اند اگر طواف را انجام بدهد و نماز را نخواند، اشکال دارد.

استاد: مستحب را؟ یعنی می‎گویند تمام کردن طواف موجب ایجاب نماز می‎شود؟ مرحوم شیخ انصاری فرمودند: بدان که بعد از نماز واجب است این طور نمازی را به جا بیاوری. بعد فرمودند که و اما طواف مستحب پس نماز آن را در همه مسجد می‎توان کرد یعنی پشت مقام لازم نیست باشد، اختیارا یعنی هر کجا می‌تواند بخواند. بلکه گفته‎اند که ترک می‎توان کرد عمدا یعنی اصلا استحباب طواف قوامی به نمازش ندارد.[2] حاج آقا این‌جا مورد تأمل دارند، شیخ ایرادی نمی‎کند که مورد تأمل است، می‎گویند که گفته اند. ایشان( آقای بهجت)می‌گویند که مورد تأمل است-از حیث چیزهایی که از مبانی حاج آقا می‌دانم گیری ندارم و مطمئن هستم- حاج آقا  که می‌فرمایند مورد تأمل است نمی‏خواهند بگویند یعنی اگر طواف مستحبی انجام داد، الزام شرعی می‎آورد که نماز طواف را بخواند، اصلا این را نمی‎خواهند بگویند.  این‌که فرمودند «ترک می‎توان کرد عمداً» مورد تأمل است یعنی عمدا نمی‎تواند نماز را ترک بکند اگر می‎خواهد طواف مستحب علی ما هو علیه مستحب شرعا اتیان کرده باشد، نه این که اگر نماز را نخواند ولی طواف کرده باشد ایشان می‎خواهند بگویند حرام  است و این بدعت است.

شاگرد: من از همین عبارت این طوری به ذهنم آمد.

استاد: من از اول تا حالا که این در ذهنم است. ما جایی نداریم که دارید بدعت می‎گذارید، طواف مستحب انجام بدهید، نمازش را نخوانید، نمی‎خواهند بگویند بدعت است، می‎خواهند بگویند اگر نماز …

شاگرد: نمی‎شود نماز مستحبی را آدم بدون وضو بخواند.

 

برو به 0:10:33

استاد: اگر حالا با قصد بخواند آن باز یک حرفی دارد. اما این  که ایشان می‎گویند نماز طواف مستحبی را می‎خواهی این طوری اتیان کنی…، به عبارت دیگر از ناحیه ایجابش مشکل ندارند، از ناحیه این که مستحب «علی ما هو مشروعٌ علی کیفیة شرعیته» آن را مشکل دارند. می‎گویند طواف مستحب آن چیزی است که طوافش هست و نمازش. اما این که بگویند اصلا شبهه این است که وقتی طواف مستحب به پایان رسید این یک منبع و مبدأ شرعی به عنوان موجِب صلاة هم پیدا شد. چطور که یکی از واجبات، آیات است و … یکی دیگر از ایجاب‎های چه می‏فرمودید؟

شاگرد: نذر

استاد: یکی دیگر که مربوط به خود حج بود و در لمعه هم بود، یک از موجبات إفساد حج بود. می‎گفتند إفساد حج خودش مثل زوال  است. این هم إفساد حج موجبٌ لوجوب الحج؛ این هم حاج آقا می‎گوییم شبهه دارند که یعنی «اتمام طواف المستحب موجبٌ لوجوب صلاته» یعنی وجوب شرعی. نه! تا آنجایی که در ذهن من است و سال‎ها بوده اصلا منظورشان این نیست. منظورشان وجوب وضعی است، وجوب شرطی است یعنی اگر می‎خواهی که طواف مستحب انجام داده باشی، وجوب شرطی دارد نه وجوب شرعی و تکلیفی. وجوب شرطی دارید که اگر نمازش را بخوانید، نمازش را نخوانید … روی مبانی که حاج آقا می‎فرمودند -که معلوم است مبانی حاج آقا – مورد تأمل است یعنی این؛ یعنی طواف مستحب نمی‎تواند عمدا ترک کند، وجوب شرطی دارد و باید بخواند.

شاگرد: مثل دو ر کعت نماز زیارت عاشورا را می‎توانیم مثال بزنیم.

استاد: بله که اگر بگوییم که شرطیت دارد که یعنی می‎گویند مورد تأمل است که بتوانی ترک کنی، یعنی اگر می‎خواهی، آن مستحب است که زیارت عاشورا انجام داده باشی شرطش این است که آن نماز را خوانده باشی و الا اگر نخوانی مثل این است که مستحب را نخواندی، نه این که اگر نماز را نخواندی کار حرام کردی مثل روز سوم اعتکاف که این هم یک مثال خوبش است. دو روز معتکف شدی، مستحب است، روز سوم حالا دیگر واجب شد. حاج‎آقا می‏فرمایند طواف مستحب که به جا می‎آوردی حالا مستحب است حالا که آخرش رسید، حالا دیگر وجوب برای تو آمد که آن هم نماز طواف مستحب … اصلا منظور این نیست. منظورم وجوب شرطی‎اش است‎.

 تفاوت صلاه عیدین و جمعه در کیفیت وجوب

شاگرد: صلاة عیدین مگر واجب نیست؟

استاد: از واجبات اصلی صلاة العیدین است، فقط مشروط به زمان حضور است.

شاگرد: خب این‌جا قیدی ندارند!

و المفروض منها تسع ‌صلاة اليوم و الليلة و الجمعة و العيدين و الكسوف و الزلزلة و الآيات و الطواف و الأموات و ما يلتزمه الإنسان بنذر و شبهه و ما عدا ذلك مسنون. [3]

استاد: این را سر جایش می‎گویند، این همان مرسوم است، این‌جا هم ببینید. محقق هم در متن شرایع فرمودند «و المفروض منها تسعة صلاة الیوم و اللیلة و الجمعة و العیدین و الکسوف و الزلزلة و الآیات و الطواف» که حتی واجبش را نیاوردند «و الطواف و الأموات و ما یلتزمه الانسان بنذرٍ و شبهه و ما عدا ذلک مسنون»

شاگرد: راجع به جمعه، «واجبه» را آوردند این‌جا هم قید ظهور را مثلا می‎آوردند. چرا نیاوردند؟

استاد: جمعه از «یوم و لیلة» است و جمعه‎ای که از «یوم و لیلة» هست، می‎تواند همان «یوم و لیلة»اش بدل داشته باشد و بر کسی واجب نباشد ولی بدل از «یوم و لیلة» داشته باشد. اما این عیدین بر کسانی که واجب است، واجب است، بر کسی هم که واجب نیست، از یک واجب دیگری بدلی ندارد. بگوییم هر کسی عیدین بر او واجب است، اگر عیدین را به جا نیاوردی، بدلش  که مثلاً ظهر است را به جا بیاور؛ جمعه این طور نیست، جمعه بدل دارد و خودش هم از مفروضات است. حالا در متن شرایع که کنار «یوم و لیلة» قرار داده بودند. چه بسا حاج‎آقا که فرمودند «و منها الجمعة الواجبة» اشاره به یک ایرادی در متن شرایع داشتند که جمعه را ما قبول نداریم در کنار «یوم و لیلة»‎آورآ  باشد، جمعه «من الیوم و الیلة» است یعنی از نمازهای شبانه روزی است.

 

برو به 0:14:44

 خب الان صلاة العیدین چطوری است؟ صلاة العیدین از نمازهای واجبِ بالأصالة است که خودش اصالتا در شرع واجب شده ولو شروطی دارد مثلا شروطش حضور امام است مثل این که نماز ظهر واجب اصلی است شرطش این است که وقت زوال بشود، این هم مثل همین که یکی از شروط عیدین این است که رویت مثلا هلال شوال بکنیم و یکی دیگر این که زمان حضور باشد، در غیر زمان حضور واجب نیست.

شاگرد: عاجز و نساء در بحث‎ صلاة عیدین نمی‎آید؟

استاد: صلاة العیدین اصلا بر آن‌ها ‌واجب نیست یعنی بدل هم ندارد. نماز جمعه آن پیرمردی وقتی نخواند حتما در خانه باید ظهر را بخواند اما صلاة عیدین، زمان امام، کسی که شرط وجوب را دارد می‎آید می‎خواند و کسی که نخواند، مستحب سر جای خودش می‎ماند اما بدل ندارد که بگوییم این یک چیزی بدلش واجب است.

امتثال ناقص مستحب و بدعت

شاگرد: بحث ناقص آوردن مستحب می‎شود برای آن مثالی پیدا کرد که مصداق بدعت هم بشود؟

استاد: اگر ناقص را به قصد تعین به عنوان شرعی به جا بیاورد آن بدعت است. یعنی می‎گوید که طواف مستحبی را به قصد این که به شرط لای از نماز، بدون این که نماز باشد،مشروع است به عنوان استحباب شرعی که مولا فرموده؛ خب این بدعت می‎شود ولو غالب عرف این کار را نمی‎کنند، عرف نمی‏خواهند بدعت بگذارند، می‎گویند بیشترش را حال ندارم. مثلا 8 رکعت نافله ظهر است و یک کسی می‎گوید من 4 رکعت بیشتر حال ندارم بخوانم، اشکال ندارد دو تا دو رکعتی را بخوان و بعد نماز ظهر را ببند. اما یک کسی می‎گوید به عنوان یک نافله ظهر که 4 رکعت مستحب است می‎خواهم بخوانم این بدعت می‎شود. اگر حد را به عنوان شرعی مراعات کند، بدعت می‎شود.

نماز‌های واجب به استیجار

«و صلاة الأموات، و الواجبة بنذر أو عهد أو يمين» که سه تا از چیزهایی است که وجوب می‎آورد. و الواجبة بـ «الإجارة من الوصي أو الولي،»  این‌جا این ویرگول بعد از «الولی» خیالم می‎رسد که این ویرگول نباشد بهتر است. «الاجارة» عطف به «بنذر» است یعنی نمازی که واجب می‎شود «بالاجارة من الوصی أو الولی أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء» این ویرگول اضافه است. «أو المتبرع» بعد از «الولی»، ویرگول نمی‏خواهد. این یک مقداری عبارت را بهم می‎زند. همه‎اش عطف به یک عبارت است. نمازهای واجبی که واجب به نذر می‎شود یا عهد یا یمین یا نمازی که خودش بالاصالة واجب نیست، واجب می‎شود توسط اجاره. چه کسی اجاره کند؟ از ناحیه وصی میت استیجار صورت می‏گیرد یا ولی میت که همان پسر بزرگتری که خودش باید بخواند، خودش نخواند و برود دیگری را اجیر بکند.  « أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء» کسی که نه ولی است که نماز بر او واجب باشد، نه وصی است که باز به وصیت واجب شده باشد که برود اجیر کند، خودش دلش می‎خواهد، می‎داند نماز قضا دارد و متبرع بالاستیجار است و کار خوب می‎خواهد بکند، واجب نیست مثل وصی و ولیّ، ولی می‎خواهد کار خوب بکند. متبرع به استیجار است، می‎رود دیگری را برای نماز قضای میت اجیر می‎کند. تمام این‎ها برای اجیر واجب است، مستأجر متبرع است اما برای اجیر نماز واجب می‎شود. «بالاجارة من الوصی أو الولی» این‌جا ویرگول نمی‎خواهد حتی «و الاجارة» هم ویرگول نمی‎خواست. بعد از یمین این ویرگولها برداشته بشود خیال می‎کنید اولویت دارد. «من الوضی أو الولی أو المتبرّع بالاستيجار للقضاء»  این تمام شد. «و الاجاره» باز دنبالش… «و الاجارة من الوصی أو الولی» و ایضا و الاجارة «من العاجز» که کل عبارت این طور می‎شود «الواجبةُ بالاجارة من العاجز لصلاة الطواف عنه»  یکی دیگر از نمازهای واجب، نمازی است که واجب شده به وسیله اجاره کردن از آدم عاجز برای این که نماز طواف را از طرف او به جا بیاورد. پس اجیر که طائف است بر او نماز واجب شده، مستأجر که آن شخص عاجز است که طواف از منوب عنه است، بر او واجب نیست ولی اجاره کرده و بر دیگری واجب شده، بر دیگری این نماز بالاصالة واجب نبود اما بإجارة العاجز إیاه این، واجب می‌شود. پس «و من العاجز»، عطف «من الوصی» است، یعنی «الواجبة  بالاجارة من العاجز لصلاة الطواف» از آن عاجز؛ این هم ایضا نماز واجب شد.

نماز لیله الدفن و استنابه

 «و ممّن يستأجر غيره لصلاة ليلة الدفن»  دیگری می‎رود اجیر می‎کند و پول می‏دهد می‏گوید نماز لیلة الدفن که مستحب است بخوان، حالا واجب شد. بالاجاره واجب است، نه حتی واجب  است به این که بر خود شخص هم مستحب بوده است و وجوبش اصالت نداشته.

شاگرد: این صلاة لیله الدفن موضوعیت دارد؟ یا نفس اجاره موضوعیت دارد؟

 

برو به 0:20:33

استاد: ظاهرا مثال زدند، چون رسم است به خاطر مرسوم بودنش … من این طوری به ذهنم میاد و الا فرقی نمی‎کند. به عبارت دیگر هر نماز مستحبی که نیابت در آن مشروع است، استیجار در آن مشروع است. بعضی نمازهای مستحبی است که ممکن است نشود، می‏خوانی، بخوان، نمی‎خوانی نخوان و خلاص. اما نماز لیلة الدفن این طوری نیست و همه می‎توانند بخوانند و برای یک نفر نیست و آن هم برای میت می‎خواند، نه برای خودش. این استیجار هم نمی‏گوید تو را اجیر می‏کنم که کأنّه من باش، نماز لیلة الدفن به نیابت از من بخوان، نه! پول می‎دهد که خودت بخوان ولی چون بر تو مستحب است که بخوانی، این کار مستحب را به استیجار من برای میت انجام بده. و لذا هم لیلة الدفن را گفتند برای این که این خصوصیت در آن کاملا روشن است که شبهه استنابة ندارد چون نمازهای مستحبی استنابه در آن کلیت ندارد بلکه چه بسا بعضی‏ها بگویند اصلا نمی‏گذاریم نائب در نماز مستحبی بگیرید مگر در مواردی که دلیل خاص داریم اما در لیلة الدفن اصلا شبهه استنابه ندارد. من که نمی‏’‎گویم نماز لیلة الدفن اجیری بخوانی یعنی نائب من هستی که نماز را بخوانی. نمی‏گویم نائب من هستی،  می‌گویم می‏خواهم به آن متوفی ثواب برسد- یک کسی که مثلا علاقه به او داشتم- شما را اجیر می‏کنم که نمازی که برای خودت مستحب بود و واجب نبود، این را حتما بخوانی و ثوابش بیرون بیاید، نه این که نائب من باشی.

 پس یادداشت این نکات هم خوب است، چه بسا این که به خصوص لیلة الدفن ذکر فرمودند نظر شریفشان به این بوده که شبهه استنابه در این‌جا اصلا مطرح نیست. موارد دیگر چه بسا قبول نیست مگر دلیل خاص باشد.

 «الجامع للنذر» این جای ابتدای کلام است؛ این‌جا دیگر مطلبِ عبارات قبلی تمام شد. برای این قسمت «و الواجب بنذرٍ» از این‌جا می‎خواهند جامع‏گیری بکنند. از بعد از «الواجب بنذرٍ» چند تا مصداق فرمودند؟ نذر، عهد، یمین؛ 3 تا، اجاره از وصی، ولی، متبرع بالاستیجار، عاجز برای طواف، صلاة لیلة الدفن که 8 تا شد. می‎خواهند یک جامعی برای همه این‎ها بگویند، بگویند همه این 8 تا واجب بالاصالة نبودند یعنی اصالةً خدای متعال بر بنده واجب نکرده بود، به یک سبب خارجی واجب شده است، می‎فرمایند «و الجامع للنذر و ما بعده ما كان بحدوث سبب لوجوب غير الواجب لولا حدوثه»  لولا حدوث آن سبب، غیر الواجب بود اما حالا که آن سبب آمد، واجب شد. این «لولا» به «غیر» می‎خورد. «ما کان بحدوث سببٍ لوجوب غیر الواجب لولا حدوثِ» آن سبب، حالا که حدوث شد واجب است اما اگر آن نشده بود، غیر الواجب بود. چرا؟ «لعدم كونه واجباً أصليّاً.» واجب اصلی، نه واجب تبعی در اصول؛ در اصول یکی می‏گفتیم واجب اصلی، یکی واجب تبعی که آن جا تعریف خاص خودش را داشت. واجب اصلی یعنی مستقیما در کلام مولا آمده واجب تبعی، نه بالتبع آمده بود. «اذا قمتم الی الصلاة» مثلا که خدا مولا فرموده بود این واجب را انجام دهید. که آن واجب اصلی و تبعی بود، وجوب مقدمی هم نبود، این اصطلاح دیگری داشت. اما این که می‎فرمایند اصلی یعنی وجوب بالغیر به همان سبب غیر؛ واجب اصلی خود شارع مستقیما واجب فرموده، واجب غیر اصلی یعنی به وسیله نذر و عهد و یمین به سبب خارج واجب شده است.

 

برو به 0:24:43

تفاوت حکم فعلی و حکم نفس الطبیعه

شاگرد: یک اشکالی این‌جا می‎کنند که اصلا نماز واجب نیست، عمل به نذر واجب است. این که می‎گویید نماز واجب است، نماز هنوز بر استحبابش باقی است، نیت استحباب می‎کند و عمل به نذر واجب است؛ پس ما نگوییم جزء اقسام وجوب نماز است، هر عملی که متعلق نذر واقع می‎شد، واجب بود، نماز خصوصیتی نداشت. این اشکال هست یا نیست؟

استاد: اگر نظر شریفتان باشد  قبلاً در مباحثه موارد متعددی می‎آمد که حل آن مشکل می‌شد.حالا  حل این‌که آسان است، فوری می‎گوییم نذر است. مواردی می‎شد مشکل می‎شد و اگر نظرتان باشد من عرض می‎کردم مساله ذات واجب و مراحل فعلیت و شرایط فعلیت خیلی در مباحث فقهی نافع است و این یک کمی به همان جا مربوط می‏شود. بله اصل این حرف درست است ولی این‎هایی که این بزرگوارها اول فرمودند نه این که آدم اول می‎خواهد استیعاب افراد نماز واجب کند، برای استیعاب اول همه را می‎آورد، همه را جمع می‎کند، بعدا عند الدقة می‎گوید خب این نماز واجب بود اما واجب اصلی نبود. به چه معنا؟ به این معنا که هنوز طبیعت نماز واجب نشده بود اما باز ممکن است همه همین را قبول نداشته باشند. چطور؟ مثلا در مواردی هست که فعل نماز، مستحب شده. آن جا چه بگوییم؟ مثلا نماز را فرادی خوانده و حالا همان نماز واجبی که به فرادی خوانده همه قبول دارند، اختلاف فتوا هم نیست و می‎تواند به جماعت اعاده بکند. حالا که می‎خواهد نیت کند می‏گویند این نماز ظهری که دارند به جماعت اعاده می‎کنند، بر من واجب؟ یا بر من مستحب؟ نماز واجب می‎خواهم بخوانم؟ یا می‎خواهم مستحب بخوانم؟ این کدامش است؟ این برعکس آن چیزی است که الان این‌جا شما گفتید. این‌جا می‎گوید که نماز بر من واجب نیست. ادای آن عقد اجاره بر من واجب است، نماز لیلة الدفن که بر من واجب نیست، نماز مستحبی را می‎خوانم ولو آن اجاره بر من واجب است، اصلا ربطی به نماز ندارد، این‌جا هم این طرفش است، نماز ظهر بر من واجب بود اما الان که بر من مستحب است. این را چطوری به جا بیاورم؟ مثال‌های دیگری هم دارد که این‌ها ‌اگر جمع‌آوری بشود یک رساله‎ای در همین باب بشود، مواردی که حکم فعلی مکلف با حکم نفس الطبیعة اختلاف دارند، این‌جا باید چه بگوییم؟

شاگرد: نماز شبی که نذر کرده، در نیت باید نیت استحباب بکند یا وجوب؟

استاد: الان شما می‏فرمایید چه نیتی باید بکند؟

شاگرد: نیت عمل به نذر واجبا و نماز مستحبی دارم می‎خوانم.

استاد: الان نماز بر من واجب است، نماز استیجاری که اجیر می‎خواند، می‎گوید 4 رکعت نماز ظهر واجب یا می‎گوید 4 رکعت نماز ظهری که برای من تبرعش مستحب بوده و با اجاره واجب شده. الان این را می‎گوید بر من مستحب؟ ولی به خاطر عقد اجاره واجب؟ باید چطور نیت کند؟

شاگرد: چیزی که مشکل می‎کند این است که ادای نذر با تحقق همین صلاة است یعنی دو تا فعل که ندارد.

استاد: دو تا نیست. این یک مصداق، پیکره عمل خارجی است که معنون به دو حیثیت است. یک حیثیت نفس که یک حکم نفسی دارد، یک معنون به خصوصیات مکلف که الان مکلف ناذر، مکلف اجیر این خصوصیت را آورده است. ما الان کدام این‎ها را حاکم کنیم؟

شاگرد: طبیعت را برای خودش واجب کرده مثلا کسی که نذر می‎کند نماز مستحبی را به جا بیاورد …

استاد: یعنی شارع است؟

شاگرد: نه! خودش وقتی نذر می‎کند که نماز مستحبی انجام بدهد، بر خودش واجب می‎کند حالا به واسطه همان چیزی که شارع جعل کرده؛ در واقع باید همین نماز مستحب را اتیان کند. بله گرچه به ذمه‌اش به یک دلیل دیگری آمده ولی نماز، نماز مستحب است چون متعلق نذرش این بوده یعنی نماز مستحب بوده، نه یک نماز واجب لذا نیتش هم باید به نیت مستحب باشد تا این طبیعت را اتیان کند. بله حالا این که این طبیعت بر او واجب شده این حرف دیگری است ولی ما می‎گوییم این طبیعت مستحب است و آن چیزی که  متعلق نذرش  بوده طبیعت است.

استاد: خب خلاصه الان طبیعت مستحب است؟

شاگرد: بله طبیعت مستحب است.

استاد: ما می‎دانیم وقتی یک طبیعتی مستحب بود در نماز مستحب کسی نمی‎تواند اقتدا کند، جماعت درست نیست حالا دو تا که اجیر هستند، می‎توانند با همدیگر جماعت به پا کنند یا نه؟ نماز استیجاری را به جماعت مأموم بشود؟ یا به جماعت امام بشود؟  بله،‌گیری ندارد به جماعت می‌تواند بخواند می‌خواهم بحثش روشن بشود. نماز مستحبی که طبیعتش مستحب است می‎توانیم اختیارا قطع کنیم، حالا که نذر کرده می‏تواند قطع کند یا نه؟ خیلی فواید دارد. از سابق یادم است که یکی دو جا نیست، یک بحثی است خیلی پر فایده است. این طور موارد احکامش تفاوت می‎کند و علماء هم سرجایش که فتواها را فرمودند، به احتیاط گاهی واگذار می‎کنند. بعضی موارد اوضح بود، بعضی موارد هم واضح است اما وجه علمی‎اش هنوز خیال می‎کنید بیشتر باید رویش کار بشود. من این را می‎دانم که یک کلمه نیست که ما موردی فقط بحث کنیم اصلا میل طلبگی من این است که این وارد اصول بشود، یک بخش مستقلی در اصول برای خودش باشد مثل استصحاب که بحث می‎کنیم واقعا بحث اصولی باشد که موارد بسیاری در فقه می‎آید که تقارن بین دو تا حکم از احکام خمسه می‎شود که یک حکم برای طبیعت است و یک حکم برای شخص حال مکلف خارجی است و این‌ها ‌با همدیگر مختلط می‎شوند. ما خلاصه حکم کدام را باید بار کنیم؟

شما نذر کردید نافله ظهر را بخوانید و حالا واجب شده، حالا می‎توانید در آن اقتدا بکنید؟ واجب است! این‌جا ذهن‎ها زودتر می‎گوید نه، نمی‏توانی چون نافله را نمی‎شود اقتدا بکنند. بعضی مواردش ذهن زودتر می‏گیرد و بعضی مواردش هم مبهم می‎شود. آن موارد مبهمش را من دیدم و در فتاوی دنبالش بودم. مدام همین می‎شود که اختلاف نظر بین علماء پیش می‎آید که هر کدام یک چیزی می‏گویند. مبانی اصولی‎اش خیال می‏کنید بیشتر باید بررسی بشود. یکی از چیزهایی که در آن نافع است من خیالم می‎رسد این مساله حکم و فعلیتش است. فعلیت حکم کما هو حقّه هنوز مبادی‎اش روشن نشده که حکم بالفعل شدن یعنی چه و شوونات و خصوصیاتش و انحاء فعلیت حکم چند جور است.

 

برو به 0:31:55

شاگرد: این آن وقت از همان سنخ بحث اجتماع امر و نهی نیست؟ یعنی هر دو تحت عنوان یک بحث کلی …

استاد: نکته خوبی فرمودید. کسانی که قائل به امتناع هستند یک خرده این‌جا کارشان مشکل است. امتناعی‎ها هم غالبا روی ارتکاز معمولی بدوی سیر می‎کنند. آن‎هایی که قائل به جواز اجتماع هستند ذهنشان کأنّه از ذهن عرف عامه دور است.

من خودم یک قضیه یادم است که هر وقت یادم می‏آید برای من جالب است. چندین روز استادی در اصول اجتماع امر و نهی را می‏فرمودند همه‎اش هم صحبت سر این بود که با یک دقائقی جواز اجتماع را اثبات کنند. بعد این که کأنّه بحث داشت تمام می‎شد، یک آقایی هم هر روز می‎آمد، موجه هم بود، سنش هم از ما خیلی بیشتر بود. خدا رحمتش کند، بعد روزهای آخر گفت آخَر چطور می‎شود که دو چیز اجتماع امر و نهی بکند؟ این اصلا نشدنی است و تمام شد. همه 13 روز، 15 روز بحث استاد را با یک کلمه خواست بگوید که این نشدنی است و به یک نظر جلیلی می‎گفت  نمی‎شود که دیگر ما مدام زحمت بکشیم که درستش کنیم. خب معمولا همین جور هم بوده. مشهور هم که می‏گفتند نمی‏شود همین جور بوده است. بعدا عده‏ای در بعضی کتاب‏های فقهی می‏گویند عند اصحابنا، این قدر محکم می‏گویند اجتماع امر و نهی نمی‏شود و تمام شد. این طوری که من در حافظه‏ام هست این بحث‌های تاریخی خیلی خوب است، لااقل یک یادداشتی بکنید هر وقت فرصت کردید. اول کسی که در بین اصولیین فرمود که اجتماع امر و نهی ممکن است چه کسی بود؟ صاحب قوانین از آن‌هایی بودند که این خشت را یک کمی لقش کردند. البته میرزا هم بوده است. علمیت میرزا که هنگامه‎ای بود. بنظرم ایشان به میدان این حرف رفتند که اصلا عند اصحابنا یا عند مذهبنا، با این عندنا چه کار کردند؟ شروع کردند بحث کردن که «عندنا» نگویید! جواز اجتماع امر و نهی ممکن است که ممکن باشد و امتناع را نگویید.

 حالا این که ایشان فرمودند، نکته خوبی بود در مانحن فیه هم همین طور چیزی خیال می‎کنید هست یعنی آن ارتکاز بدوی که در اذهان سر امتناع اجتماع  هست؛ اجتماع امر و نهی یا اجتماع دو تا حکم از احکام خمسه که می‏فرمایید بین آنها تضاد است. آن چیزی که هست این بحث‏ها را پیش آورده است ولذاست که آن حلی هم که در ذهن من است این است که چرا ما مدام می‏گوییم بگو ببینم من همین نماز را، نیت وجوب بکنم یا مستحب؟ چرا؟ از کجا می‎گوییم؟ هر دو تاش هست و هر کدام هم احکام خودش را دارد. این احتمالی هست که برای حل این طور مطالب، مدت‎ها در ذهنم هست که چرا بگویید نماز ظهر دارم به جماعت اعاده می‎کنم، بگو ببینم بر من نماز ظهر واجب است یا مستحب؟ هر دو تاش.

شاگرد: از دو حیث!

استاد: بله! هر کدام حیثیت خودش را دارد. الان اعاده مستحب است اما نماز ظهر مستحب که ما نداریم. من دارم نماز ظهر واجب را اعاده می‏کنم و لذا بدون هیچ دغدغه‏ای قصد وجوب می‏کنم. چرا بگویم مستحب؟ نه! نماز ظهری  که بر من واجب است می‌خوانم. شاهدش چیست؟ شاهدش این است که در روایاتش امام علیه السلام فرمودند «یختار الله أحبّهما إلیه»[4] دو تا به جا آوردی هر کدام خدا نزدش محبوبتر است انتخاب می‏کند یعنی هر دو تاش بر وصف وجوب بوده.

شاگرد: فقها می‏گویند اگر بعدا معلوم شد نماز قبلی به هر علتی باطل بوده این دومی مجزی است.

استاد: چرا می‏گویند ندبِ مجزی عن الفرض است؟ این طوری که من عرض می‏کنم این حرف‏ها را نمی‏خواهد. چرا می‏گوییم ندب مجزی عن الفرض؟ خودش فرض است اما با این بحث که آقا[5] یک نکته خوبی را اشاره فرمودند که یعنی همان اجتماع امر و نهی که به خاطر امر و نهی که مقابل همه بحث به پا کرده بوده، بعد از زحمات زیاد آن دقیق النظرها گفتند اجتماع ممکن است و محال نیست همین در این مباحث هم هست یعنی اجتماع حیثیات متعدده در این مواردی که احکام خمسه در یک مورد مجتمع می‎شوند اجتماع ممکن است، وقتی ممکن است هر کدام هم حکم خودش را دارد. و لذا من نافله ظهر نذر کردم الان به نذر و ادای نذر، نافله برای من واجب است اما آن که اقتداء می‏شود بکنند یا نه، آن برای طبیعت نماز است، در طبیعت نماز نافله نمی‏شود اقتدا کنند، جماعت نیست. شما نذر کردی، کرده باش نمی‌توانی جماعت بخوانی. اگر این طوری درست بشود خیلی از این مسائل صاف‌تر حل می‏شود و به سر منزل مقصود خودش می‏رسد.

شاگرد: در آن مثال اول فرمودید چطوری نیت می‎کند؟

استاد: نماز ظهر واجب را خواندند و دوباره به جماعت همه هم اجازه می‎دادند که اعاده می‎کنم، نیت می‏کنم نماز ظهر می‏خوانم که بر من واجب است.

شاگرد: بگوید نماز ظهر واجب می‌خوانم؟! این یک جوری است.

استاد: چرا یک جوری هست؟ بر من واجب!

شاگرد٢: سخت است! این تعبیر یک مقدار پذیرشش مشکل است.

شاگرد: بر من واجب نیست.

استاد: در حاشیه‎ها هم همین را می‏گویند که چطور می‏گویند بر من واجب؟ چرا می‏گوید مشکل است؟ به خاطر همانی که عرض کردم، آن رسوبی که در ذهن است که خلاصه بر من یا واجب است یا نیست. دو تا با هم که نمی‌شود. من هستم که الان خواندم.

شاگرد: تکلیفی ندارد.

استاد: اصلا این «بر من» که می‏گوید، «من» اصلا در آن جا محور نیست. چرا؟ چون این وجوب برای طبیعت است.

شاگرد: پس دیگر نباید بگوید نمازی که بر من واجب است، باید بگوید نماز واجبی که خارجا وجود دارد که الان در این مکان بر من واجب است(خنده حضار). می‎خواهم بگویم بحث را سر آن عنوان ببریم، روی مکلف بیاوریم باز خراب می‌شود.

استاد: من حرفی ندارم که تاکید کنم که روی مکلف بیاوریم. منظور من این است که علی‌ای حال این فرمایش شما مقصود اصلی من است که به فرمایش شما این وجوب را به طبیعت بچسبان. چه کار داری به این حیثیات؟ مدام می‎پرسی بگو ببینم برای کدام است؟ هر دو تاش. وجوب به طبیعت می‎چسبد و ندبش می‎چسبد به منِ مکلفی که الان در شرایطی هستم که می‎خواهم اعاده مستحبی کنم حتی در احتیاطش هم این بحث خیلی فایده دارد. نماز را هم احتیاطا اعاده می‎کنند. احتیاطاً حالا چه بگویم؟ الان می‏خواهم احتیاطا اعاده کنم، بگویم نماز ظهر بر من واجب … نمی‎دانم شاید خواندم اعاده احتیاطی است. من عرض می‎کنم گیری ندارد نماز ظهر بر من واجب است، احتیاط هم من دارم امتثال انجام می‎دهم ولی من نماز ظهر واجبی که طبیعتش امر مولا، امر به وجوب به آن خورده، دارم انجام می‎دهم. این را نباید دغدغه کنم. حالا من الان در شرایط احتیاط هستم، در شرایط ندب هستم، خب باشم، این دو حیث جدا از همدیگر است و ضرری به همدیگر نمی‎زند و احکام خودش را هم بار است.

 

برو به 0:39:05

شاگرد: جنس این مساله هم مساله اصولی است یعنی باید در اصول بحث بشود.

استاد: باید برایش جامع گیری کنیم بعد ببینیم این جامع گیری ریختش به اصول می‏آید یا نه.

شاگرد: مثل قاعده فقهیه؟

استاد: بله یک قاعده فقهی چه بسا باشد. چون قاعده اصولی باید در استنباط دخیل باشد، نه این که یک چیزی باشد که مربوط به خود فقه باشد. اگر مربوط به استنباط است، مستنبط بشود دیگری اصولی است و گیری ندارد؛ عناصر مشترکه خیلی جاهای مسائل فقه است. اگر دیدیم که ریختش، ریخت این است که وقتی حل شد، یک قاعده فقهی صاف شده، نه یک بحث اصولی.

خب این چیزی که ایشان فرمودند یک مقداری برای این کمک می‎کند که این اگر مبنایش به اجتماع امر و نهی مربوط باشد، باید ببینیم اجتماع امر و نهی چطوری یک مساله اصولی شده. چون سر جایش بحث کرده بودند که چطوری است که اجتماع امر و نهی بحث  اصولی هست یا نیست و چطوری هست. در اصول الفقه نمی‎دانم این را داشتند؟ مفصلا گفته بودند یا نه؟

شاگرد: آقایان در این موارد می‎گویند چطوری نیت کند؟

استاد: معمولا می‎گویند که باید قصد ندب کند. تا آن جایی که من در حافظه‎ام هست بر خلاف آن عرضی است که من گفتم. غالب کسانی که دیدم برای نیت کردن، مکلف را محور قرار می‏دهند. می‎گویند خودت را ببین الان اگر بخواهی احتیاط کنی، نمی‏توانی بگویی بر من واجب نیست، تو اگر می‎خواهی اعاده جماعت کنی، نمی‎توانی به من بگویی بر من واجب است، وظیفه بالفعل خودت را الان ببین و حال آن که فعلیت، شوونات طبیعت که حکمش به فعلیت می‎رسد با مکلف، خصوصیات مکلف منافاتی ندارد.

بحث فعلیت حکم خیلی ذو شجون و ذو شوون است و فایده‏های خوبی هم دارد، الان این‌جا چه مانعی دارد که بگوییم طبیعت صلاة به یک مرحله‎ای فعلیت پیدا کرده و این طبیعت، طبیعت واجبه است و طبیعت واجبه با حکم وجوبی فعلیتی هم که دارد وجوب است، فقط برای خودش است. مکلف هم یک خصوصیاتی دارد جدای از طبیعت که طاری است و مربوط به خودش می‎شود. آن هم هر کدام از این‌ها ‌یک چیزی برای او، حکمی از احکام خمسه را می‏آورد. این‎ها منافاتی با هم دیگر ندارد.

آن چیزی که ظریف است نگاه کنیم که هر کدام می‎خواهیم حکمی را بار کنیم ببینیم این حکم برای طبیعت است؟ یا برای شخص مکلف است آن عنوانی که برای مکلف آمده؟ حالا باز چون این بحث پر فایده است زیاد تکرار می‎شود، بعدا هم خیلی به آن برخورد می‎کنید. اگر روی فعلیت و انواعش تأمل کنید و بنویسید و رساله بکنید و جمع‎آوری بکنید خیلی خوب باشد.

شاگرد: فرمایشی که می‎فرمایید بنظرم یک مکلف عامی وقتی که در آن فضا قرار می‎گیرد که می‎خواهد نماز را اعاده بکند به همان ارتکاز عادی خودش همین طوری نیت می‎کند یعنی اگر از او بپرسید …

شاگرد2: ناظر به طبیعت است.

استاد: بله ناظر به طبیعت است و منافاتی هم نمی‎بیند. شما هم همین منظورتان است؟

شاگرد: بله.

استاد: و حال آن که فتوا این نیست آن طوری که من حافظه‎ام هست و یک وقتی دیدم و مرور می‎کردم. مخصوصا برای همین بحث بود که مدام مراجعه می‎کردم که ببینم سر جایش علما چه فرمودند؟ می‎دیدم غالبا آن حکم طبیعت را کنار می‏گذارند، حکم بالفعل شخص مکلف را می‎گویند «إن کان ندب فندب و إن کان وجوب فوجوب»

شاگرد: حضرتعالی می‏فرمودید که آدم ببیند بزنگاه‏های آن لغزش‏ها کجا بوده! وقتی یک آدم عامّی به ارتکاز خودش این دو حیث را همزمان توجه دارد مثلا عده‎ای از علما این را نتوانستند حل بکنند، چه چیزی باعث شده که فقیه در مقام استنباط نتواند این دو تا را با هم جمع بکند؟

استاد: اگر این طوری است که حدس می‏زنید که یک بزنگاهی در کار هست، فکرش را بفرمایید و برای ما هم بگویید. آیا مثلا همان است که الان گفتند که ارتکاز بدوی اذهان، وقتی می‎خواهند کلاسیک صحبت کنند بر عدم اجتماع دو تا حکم متضاد است. احکام خمسه با همدیگر ضدیت دارند؛ آیا این است؟ یا نه، همان یک چیز جاافتاده از کلاس احکام و اصول و فقه  که فعلیت دفعی است. خلاصه یا بالفعل شده یا نشده. این هم خیلی در ذهن‎ها هست. می‌گویند خلاصه بگو ببینم مولا این را هل می‏دهد یا نمی‏دهد؟ از دو حال بیرون نیست همه این طوری می‏گوییم و همه فعلیت را این می‏دانیم. فعلیت حکم یعنی چه؟ یعنی مولا دستش را روی گُرده بنده‎اش گذاشته می‏گوید برو. خب یا گذاشته یا نگذاشته. اگر نگذاشته به بنده‎اش نمی‏گوید بدو، خب بالفعل نیست. اگر گذاشته می‏گوید بدو، بالفعل است. این هم از آن‏هایی است که خیلی آثار مخربی در بحث‏ها داشته است. این طور نیست و فعلیت مراحل دارد و مرحله مرحله مولا می‎گوید این بالفعل شده. نمی‏گویم بدو اما این بالفعل نسبت به این، بدو. این خیلی است که نسبت به این بدو.

شاگرد: این که می‏فرمایید ناظر به طبیعت صحبت نکردند و به آن حکم شخصی صحبت کردند، به لوازمش ملتزم شدند؟

استاد: لوازمش را خیلی‎ جاها احتیاط می‎کنند. باید ببینیم چون الان هم محاسبه نمی‏کردم این بحث پیش می‏آید. ایشان که فرمودند بحث پرفایده‌ای است اما آن وقتی که در اینها فکر می‏کردم مراجعه می‎کردم. حالا شما در ایام جوانی هستید، فقه خیلی شیرین است، اصلا رساله‏ای باز کنید، در دفتری، فایلی و این‏ها را جمع‌آوری کنید و تمام مواردی که جستجو کنید ببینید این مربوط می‎شود که دو تا عنوان برای یک مکلف، عنوان واجب با مستحب با یک چیز دیگری جمع شده و علما در لوازمش چه می‎گویند؟ اقتداء را جایز می‎دانند؟ این چیزی که من یادم است آن جایی که امر مبهم می‎شود احتیاط می‎کنند. خب احتیاط هم که آسان است ولی این که یک مبنایی صاف شده باشد که این احتیاط الزام آور نباشد، آن را باز من چیزی یادم نیست.

شاگرد: طبق فرمایش حضرتعالی اگر تعدد حیثیات را بپذیریم، روی این حساب در واقع این بحث‏هایی که مطرح می‎شود کأنّه مثلا تعبدی است، در فضای  واجب توصلی می‌افتد.یعنی اگر من مثلاً  اجیر شدم قرار است  فقط از آن حیثی که وجوب آمده اتیان بشود و الا اگر عمل مستحب است خود استحباب تعبدی می‏آید، یعنی دیگر وجوب تعبدی نمی‏آید.

استاد: بله آن اشکالی که همه در نماز استیجاری برای قُربتش دارند هنوز باقی است. چون می‏گویند قصد قربت که می‏کند اگر تبرعا بوده می‎خواهد بگوید قربةً إلی الله یعنی قربةً به خاطر آن تبرع یا قربةً به خاطر این پول که به من دادند و الان واجب است؟ یکی از مشکلات نمازهای استیجاری که بعضی‎ها اصلا دست از آن کشیدند، گفتند اصلا این نمی‏شود، شرط نماز این است که برای خدا باشد، این برای پول است. پول به او ندهند قطعا نمی‎خواند. چطور می‎گویند نماز باید برای خدا باشد؟ این برای خدا نیست.

 

برو به 0:46:44

شاگرد: با داعی حل می‎کنند.

استاد: با داعی به داعی درستش می‎کنند و حرف خوبی هم هست ولی فرمایش شما این است که چه بسا همین تعدد حیثیات آن داعی به داعی هم نیاز به آن نشود ولو آن هم حرف خوبی است ولی این‌جا می‎گوییم او در قصد قربتش اصلا این که می‏گوید تقرباً إلی الله به خاطر نماز بودنش است؛ این طبیعت علی‌ای حال نماز است، پول هم نمی‎دادند، نمی‏خواندم اما قُربت مربوط به همان امر ندبی است که مولا به این طبیعت زده است و می‎دانیم مستحب است، بر او هم واجب بوده، بر من هم تبرعش مستحب است علی‌ای حال طبیعت نماز است و طبیعت نماز آن چیزی است که صلاحیت تقرب دارد و تمام شد. حالا من نمی‏خواندم آن مربوط به شخص من می‎شود.

شاگرد: پس آوردنش به عنوان نماز واجب در این‌جا خیلی به اصطلاح  اشکالی ندارد.

استاد: بله بله. ایشان گفتند بنده گفتم می‎تواند جدا بشود مانعی ندارد.  اول بحث گفتم که علماء می‌خواهند نمازهای واجب را استیعاب کنند  و بعد اضافه کردم که چه بسا  این اقسام واجب به‌خاطر  بحث استیعاب نبوده، مقصود من همین نکته بود که ایشان یادآوری کردند که اصلا مبنای رایج بین مفتین این است که وقتی به نذر یا به اجاره واجب شد، دیگر واجب است. مبنا این است. ولی با این توضیحی که من عرض کردم (که تفکیک بین طبیعت و فرد بود) تحلیل این بحث ممکن است وشما به بحث اداء نذر را مطرح می‌کنید کمکی است  به این بحث‌ها.

فرمودند که «و المسنون»  مسنون یعنی مستحب که مسنون در فقه عبارات مختلفی برایش می‏فرمایند. مسنون می‎فرمایند، مندوب می‎فرمایند، مستحب هم که خیلی رایج است، نافله هم که خیلی رایج است و تطوع، کلمه تطوع برای مستحب زیاد به کار می‎رود. تطوع یعنی مستحب و این‌ها ‌عناوین مختلفی می‎آورد. «و المسنون  ما عداها» هر چه غیر این هاست مستحب است.

 بعد می‏خواهند تعیین کنند «و المفروض في اليوم و الليلة خمس صلوات، و هي سبعة عشرة ركعة في الحضر، و يسقط من كل رباعيّة ركعتان في السفر.» خب مفروض در شبانه روز 5 تاست، 17 رکعت هم در حضر است و بعدا در سفر از هر نماز 2 رکعتی، 2 رکعت ناقص می‎شود و نماز قصر می‎شود.

صلاة وسطی

«و الظهر هي الوسطى التي هي أفضل و الظاهر تعدّد جهات وسطيّتها.» می‎فرمایند که نماز ظهر «الصلاة الوسطی» است که در آیه شریفه آمده است و افضل صلوات آن است و می‏فرمایند وسطی بودنش هم به خاطر یک جهت نیست و به خاطر چند جهت است. با یک کلمه به مباحث گسترده‎ای که در جواهر هست اشاره کردند -از این اشارات زیاد دارند-که باید این‏ها را مراجعه کنیم.

آیه شریفه می‏فرماید: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتين» محافظت بر نمازها داشته باشید به خصوص نماز وسطی. نماز وسط چیست؟ اختلافی است. یکی از بحث‎های بسیار جالب همین صلاة وسطی است. شیعه و سنی و روایات خیلی بحث‏های زیبایی دارند. صاحب جواهر خیلی محکم فرمودند که صلاة وسطی ظهر است همین طوری که حاج‏آقا فرمودند ایشان هم محکم فرمودند. «الظهر هی الوسطی» چرا وسطی است؟ در روایت کافی وجوهش را فرمودند. صاحب جواهر هم دارند.

[تعيين صلاة الوسطى]

و أهم الخمس و آكدها بنص الكتاب فضلا عن غيره الوسطى، و هي الظهر، للصحيح عن الباقر (عليه السلام) و إن كانت هي أول صلاة صلاها رسول الله (صلى الله عليه و آله) لكن لأن وقتها وسط النهار، أو لأنها متوسطة بين صلاتي نهار الغداة و العصر، أو لأنها وسط بين نافلتين متساويتين، و لما عن الشيخ من الإجماع عليه، و ‌المروي عن زيد بن ثابت انه قال: «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يصلي الظهر بالهاجرة، و لم يكن صلاة أشد على الصحابة منها، فنزلت حٰافِظُوا عَلَى الصَّلَوٰاتِ وَ الصَّلٰاةِ الْوُسْطىٰ»‌

خلافا لما عن المرتضى من أنها العصر مدعيا الإجماع أيضا عليه‌.[6]

البته در جواهر همین جلد 7 که اول کتاب الصلاة است صفحه 13 ایشان فرمودند «و أهم الخمس و آكدها بنص الكتاب فضلا عن غيره الوسطى، و هي الظهر، للصحيح عن الباقر (عليه السلام) و إن كانت هي أول صلاة صلاها رسول الله (صلى الله عليه و آله)»  اولین نمازی که خوانده شده، نماز ظهر بوده. خب چطور وسطی است؟ وسطی یعنی وسط! این جاست که می‎گوییم با این که اولین نماز، نماز ظهر است، چطور شد که نماز وسطی، نماز ظهر شد؟ فرمودند که اگر چه اول نماز است «لكن لأن وقتها وسط النهار» وسطی یعنی وسط روز. «أو لأنها متوسطة بين صلاتي نهار الغداة و العصر»  یکی نماز غروب خورشید، یکی نماز صبح برای طلوع خورشید، این نماز بینش است، این هم وسطی است یعنی بین دو تا نماز شبانه روز. یکی دیگر این که حاج آقا فرمودند «و الظاهر تعدد جهات وسطیتها» این‌ها ‌همه درست است. در کلام امام علیه السلام در کتاب کافی هم همین‎ها آمده ولی صاحب جواهر تعجب است که اشاره نکردند.

شاگرد:  با توجه به تحلیل دوم، عصر هم باید وسطی باشد.

استاد: نه! خود عصر وسط است. چون عصر، نماز مغرب نیست. عصر، عصر است. عصر یعنی پسین است. پسین، پسِ روز است یعنی آخر نهار. اول نهار، آخر نهار؛ منظور این است که بین صبح و عصر، نه بین صبح و مغرب. «أو لأنها متوسطة بين صلاتي نهار»  سه تا نماز در روز است، صبح و ظهر و عصر که این بین آن دوتاست که «صلاتی نهار الغداة و العصر» که وسطی است به این وجه. «أو لأنها وسط بين نافلتين متساويتين»  16 رکعت نافله داریم، 8 رکعت برای ظهر، 8 رکعت برای عصر، این بین اینهاست «الوسطی» یعنی وسطای بین 8 و 8. این هم یکی دیگر. «و لما عن الشيخ من الإجماع عليه»  شیخ فرمودند اجماع است بر این که وسطی ظهر است «و‌ المروي عن زيد بن ثابت انه قال: «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يصلي الظهر بالهاجرة، و لم يكن صلاة أشد على الصحابة منها، فنزلت حٰافِظُوا عَلَى الصَّلَوٰاتِ وَ الصَّلٰاةِ الْوُسْطىٰ»»  هاجرة یعنی درست وسط ظهر، نصف النهار، نیم‌ظهر! که خیلی گرم بوده «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يصلي الظهر بالهاجرة» یعنی وسط ظهر در گرما می‎خواندند و این سخت‏ترین وقتی بود که …

 

برو به 0:53:55

شاگرد: مسجد هم سقف نداشته.

استاد: بله زیر آفتاب خونده می‎شده. و می‎فرمایند که «و لم يكن صلاة» هیچ نمازی شدیدتر بر صحابه از این صلاة هاجرة نبود که وسط ظهر باید خوانده بشود. آقای شیخ عبدالعلی قرهی می‎گفتند که من یک وقتی بر مسجدالحرام وارد شدم می‏گفتند یک دفعه از زیر سقف آمدم نزدیک کعبه.  در آن زمان   نزدیک کعبه هم فرش می‎انداختند، جمعیت کم بود می‏گفتند 60 سال پیش مشرف شده بودم و مثل سنگ‎های امروزی نبود و می‏گفتند همین که از زیر سقف بیرون آمدم گفتم الان است که پای من تاول بزند، همین فاصله‎ای که از زیر سقف مسجد، خودم را تا نزدیک کعبه برسانم که فرش انداخته بودند که دیگر نسوزیم، زمین این طور داغ می‎شده و طبیعی است که بخواهند سجده بکنند خیلی برایشان سخت بوده است لذا به خاطر این مشقتش، سفارش شده که مبادی این را رها بکنید. «بالهاجرة» یعنی این.

عرض کنم که «خلافا لما»  حالا این از آن جاهای جالب  بحث است که حالا الان وقت گذشت. شما لطف بفرمایید جواهر صفحه 13 و 14 را نگاه بکنید، اگر خواستید فردا ادامه می‏دهیم چون بحث‏های قشنگی دارد و اگر نخواستید هم دنبال عبارت می‏رویم. چون حاج‏آقا اشاره فرمودند.

جالبش این است که هر 5 تا نماز شبانه‎روز دلیل آوردند که وسط است، توضیح هم دادند، این دو صفحه جواهر خیلی قشنگ است. و جالبش این است که برای سید مرتضی، برای نماز عصر هم ادعای اجماع کردند. ببینید خلافاً لما عن المرتضى من أنها العصر مدعيا الإجماع أيضا عليه‌» شیخ طوسی گفتند اجماع بر نماز ظهر است و ایشان فرمودند اجماع بر نماز عصر است.

شاگرد: صبح هم می‎شود گفت بین شب و روز است.

استاد: بله همه را توضیح دادند. بعد مغرب وسطی هست، یعنی چه؟ عصر وسطی هست، یعنی چه؟ هر کدام را توضیحات قشنگی دادند تا آن جا که بعد گفتند بعضی از زیدیه هم می‏گویند که صلاة وسطی، جمعه هست در روز جمعه و ظهر است در غیر روز جمعه. قبلش یک کلمه دارند که آن قشنگ است فرمودند که «و قیل هی مخفیةٌ مثل لیلة القدر» نماز وسطی که سفارش شده همه این‌ها ‌هست یعنی مخفی کردند که همه نمازها را اهتمام داشته باشید که به آن صلاة وسطی که مورد اهتمام است … این هم قول قشنگی است که در جواهر دارد «مخفیة مثل لیلة القدر» خب! حالا تفسیرش هم ببینید خیلی گسترده است که شیعه و سنی مباحث خوبی دارند. فقط در این صفحه جواهر نیست، در این تفسیرها ببینید همه مفصل صحبت کردند. چیزی که من پیشنهاد طلبگی‎ام است این است که یک پی‎جویی هم راجع به ماده وسط، در خود قرآن و آیاتی که وسط در آن آمده بکنید. أمّة وسطاً، قال امثلهم طریقةً، نمی‎دانم أوسطهم هم داریم یا نداریم؟

شاگرد: بله أوسطهم هم داریم.

استاد: قال أوسطهم ألم أقل لکم. این أوسط و وسطی و وسط در خود آیات شریفه آیا استیناس می‎شود که چیزی از آن در بیاید یا نه.

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

 

پایان

تگ: اعداد الصلوات، نمازهای واجب، نیت، واجب اصلی، واجب غیر اصلی، صلاة وسطی، جواهر الکلام،‌فعلیت دفعی، فعلیت تدریجی،‌ طبیعت و فرد،‌ اجتماع امر و نهی، ملاک مسأله اصولی،‌ حکم فعلی و حکم طبیعت، بدعت،‌امتثال ناقص مستحب،‌ اصطلاحات مستحب، داعی در داعی، عبدالعلی قرهی، وجوب وضعی و وجوب تکلیفی.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 7‌

[2] . مناسک حج ( محشی شیخ انصاری)  ص۶١ و ۶٢.

[3] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 49

[4] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أُصَلِّي ثُمَّ أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَتُقَامُ الصَّلَاةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ فَقَالَ صَلِّ مَعَهُمْ يَخْتَارُ اللَّهُ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج‌3، ص: 379)

[5] یکی از حضار جلسه.

[6] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 13