مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 16
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
آن سه روایت که حاجآقا اشاره فرمودند که دلیل خصوصی بر این است که مسافر میتواند نماز وتیره را بخواند و اینکه وتیره مثل نوافل نهاریه ساقط نیست یکی خبر فضل بن شاذان بود که عبارت این بود
و إنما صارت العتمة مقصورة و ليس تترك ركعتيها لأن الركعتين ليستا من الخمسين و إنما هي زيادة في الخمسين تطوعا ليتم بهما بدل كل ركعة من الفريضة ركعتين من التطوع[1]
این دلالتش خیلی خوب است یعنی مسافر با اینکه نماز عشای وی شکسته شده اما «لیس تترک رکعتاها»،تعلیل برای آن آوردهاند، دلالتش خوب بود. فقط می ماند که در سندش همان بحثی بود که دو نفر بودند که توثیق رسمی به عنوان ثقةٌ نداشتند. مرحوم صاحب جواهر هم همین را ایراد گرفتند ولی دیگرانی که طرفدار این روایت بودند گفتند کسی که خود شیخ اجازه هست و فقط کلمه ثقةٌ برای او به کار نرفته کأنّه بالاتر است از آن یک کلمه ای که در کتاب رجال هست و دیدید هم آن عبارت مرحوم حاج آقا رضای همدانی را در این جا راجع به همین روایت و سندش نقل کردم.
شاگرد: با این که شیخ اجازه نیستند ولی توثیق نشدهاند، ما بیشتر شک نمی کنیم؟
استاد: نه! به خاطر این که آن کلماتی که رجالیین اول به کار میبردند خودشان نگفتند که ما حتما اگر این کلمه را نگفتیم دیگر هیچی خراب! این طور نبوده یعنی پیدایش کتب رجالی بر فطرت کلمات بوده، میدیدند ثقةٌ، ثَبتٌ، عینٌ برای وی میگفتند اما خب حالا یک جایی به یک مناسبتی که آن کتاب رجال دارد میگوید این را نگفته اگر خود ایشان گفته هر جا نگفتم پس کذا، درست است.
شاگرد: بر اساس دأبی داشتند که بیاورند خصوصا همان مشایخ اجازه، حالا اگر برای شیخ اجازهای توثیق نیاورده، نیاوردن ایشان یک مقدار محل سؤال است.
استاد: بله آن هایی هم که در طول تاریخ می گفتند از این دأب این ها می گفتند اما این دأب نیاز به یک لسانی هست از خود کسی که صاحب چنین دأبی است دارد که اگر یک جایی گفته نشد، من به نفی در نظر داشتم اما وقتی می آید نظر به تکمیل دارد، گیری نیست. اما اگر بگوید من به طوری موظف هستم که نیاوردنش مشعر به تنقیص است این حرف شما اثبات میشود.
میشود مواردش هم بیشتر استقصاء بکنیم. من همین طوری الان حدسم این است که متعدد پیدا بشود کسانی که این الفاظ را برایشان نیاوردند اما در جلالت قدرشان هم شکی نیست. یعنی مطمئن هستیم که بگویند میگوییم بله بله من منظورم همین بوده الان هم نه این که این ترک، مشعر باشد به چیزی که دال بر ضعف است. حالا از آقایان هم اگر یک موردی یادتان باشد که مثلا هیچ مشکلی به طور قطع ندارد اما خصوص این الفاظ برای او نیامده است. نمی دانم حالا موردی یادتان هست یا نیست؟ به گمانم بگردیم حسابی هم پیدا بشود.
شاگرد: ابراهیم بن هاشم.
استاد: پدر علی بن ابراهیم که معروف است خب همین هم سبب شده، ولی همان خود ایشان در روایاتش باز دوباره حرفها زدند. ما میخواهیم طوری باشد که این الفاظ برایش نیامده باشد اما مستقر هم باشد در طول تاریخ مثلا اگر کلمه ثقةٌ اگر برای شیخ صدوق نیاید میدانیم این دیگر جا افتاده است طوری است نمی شود بگویند برای شیخ صدوق ثقةٌ نگفتند. نگفته باشند این دیگر چون نگفتند بگوییم که صدوق موثق نیست؟! این منظور من است یعنی یک مواردی که نگفته باشند و هیچ بحثی در مورد آن نباشد. و الا خود ابراهیم بن هاشم را چون نگفتند بحث در مورد وی هست، دیدید دیگر. عده ای می گویند نه خود علی موثق است، ولی روایاتش به خاطر پدرش حسنه روایتش می شود ؛ برای ابراهیم بن هاشم خیلی ها تحسین روایت را میکنند،تصحیح حاضر نیستند. ولی من به گمانم استیعاب بشود و همه موارد دیده بشود پیدا میشود مواردی که این طوری باشد.
خب! دو تا دیگر روایت بود یکی هم که همان روایت عیون اخبار الرضا بود فقط مشکلی که آن داشت اگر یادتان باشد همان هنگامهای بود که در نسخه عیون بود که این بخشش پیدا نشد و دیگران هم همه چقدر حرف زدند و تنها منبعش مفتاح الکرامه بود وقبل از آن در منابع پیدا نشد، ظاهرا که آن عبارتی را که حضرت در سفر وتیره را می خواندند. در مفتاح الکرامه که بود، وحید هم بود.
شاگرد: مصابیح الظلام.
استاد: آهان بله وحید هم بود. بله همان جا هم حالا یادم آمد که احتمال دادیم که حتی خود مفتاح الکرامه هم از وحید اخذ کرده باشند؛ خب بله حالا قبل از وحید بود یا نبوده نمی دانم.
اما آن چیزی که حالا به بحث ما مربوط است روایت فقه الرضا که مرحوم صاحب جواهر میگویند فقه الرضا را ما حجت نمیدانیم. حتی دیدم که مرحوم صاحب مستدرک به شیخ انصاری حجیت فقه الرضا را نسبت داده بودند، دیگران به ایشان اشکال گرفته بودند.
شاگرد: مرحوم نوری میگویند مرحوم شیخ در جاهای مختلف، از فقه الرضا استفاده میکنند. نگفتند که مرحوم شیخ اعظم، فقه الرضا را حجت میدانستند.
برو به 0:05:55
استاد: من یک جایی دیدم به ایشان ایراد گرفته بودند.
شاگرد: بنده در مستدرک، بحث فقه الرضا را مطالعه میکردم دیدم که ایشان میفرمایند، که مرحوم شیخ انصاری از احادیث فقه الرضا استفاده می کنند.
استاد: بله آن وقت دیگران به ایشان ایراد گرفتند که شیخ به عنوان دلیل استفاده نمی کند. ایشان فقط المنسوب می گویند، در همان مکاسب، المنسوب الی الرضا علیه السلام آوردند. ولی خب حالا منظور ایشان هم از استفاده یعنی دیگر شیخ کاملا تمام شده باشند یعنی اعتنایی به کتاب داشتند به عنوان این که روایت را بیاورند حرفی هم نزنند. حالا ولو کلمه المنسوب را بیاورند. مثلا خود شیخ بحث مستقلی راجع به این انجام داده باشند، مرحوم نوری هم ظاهرا نگفتند.
خب! عرض کنم که خب عبارت چه بود؟ «و النوافل فی السفر اربع رکعات بعد المغرب و رکعتان بعد العشاء الآخرة من جلوسٍ»[2]
که به خاطر این روایت فقه الرضا اشاره را فرمودند که فرمودند سه تا دلیل خاص هست «لاتخلو إحداها من إعتبار» هر سه تایش معتبر است، ببینید اشاره کردند به اعتبار فقه الرضا «اعنی الروایة الفصل خبر العیون و الرضوی» قرار شد که چند کلمهای هم راجع به خود فقه الرضا صحبت بشود هر کدام آقایان چیز خوبی مطالعه کردید الآن یا بعدش بفرمایید ما در خدمتتان هستیم. من یک دور به فرمایش آمیرزا حسین رضوان الله تعالی علیه در این بحث نگاه کردم، ایشان اقوال را ۴ تا کردند ولو بعد از مرحوم نوری، مرحوم آسید حسن صدر رضوان الله علیه یک نظر جدیدی مطرح کردند. آسید حسن معروف صاحب تأسیس الشیعة الکرام لعلوم الاسلام که چند بار دیگر هم عرض کرده بودم ایشان بعدش نوشتند کتابشان هم هست فصل القضاء فی تحقیق فقه الرضا نمی دانم یا این طور کتابی دارند فصل القضاء؛ خوب حالا من درصدد هم بودم خود کتاب را ببینیم که چاپ شده، نشده، پیدا کنم، اگر پیدا شد شما برای بنده بفرمائید.
خلاصه در این جا مطالب خوبی ایشان دارند میفرمایند در صفحه 336 شروع می شود «فقه الرضا عليه السلام: وقف عليه الأصحاب في عصر المجلسيّين»[3] حالا من بعضی عبارتش را که خیلی جالب است برایتان میخوانم اما حاصل بحث این است که ایشان 4 تا قول میگویند؛
قول اولش این است که فقه الرضا برای خود حضرت امام رضا صلوات الله علیه هست.
قول دوم این است که نه، این کتاب نیست، حتی موضوع است، یک کسی به دروغ درست کرده است.
قول سوم این است که مثلا جزء روایاتی است که باید جابر داشته باشد.
و قول چهارم هم این که این همان کتاب شرایع پدر صدوق است، علی بن بابویه رضوان الله علیه نامهای به پسرشان محمد بن علی نوشتند و این کتاب شرایعشان همان نامه ای است که به پسرشان نوشتند.
این چهار تا قول را ایشان می گویند بعد هم ادله را می آورند. قولی هم که آسید حسن صدر دارند و بعد ایشان آمده که این کتاب فصل القضاء را نوشتند ایشان می گویند این کتاب فقه الرضا همان کتاب التکلیف شلمغانی است.
شاگرد: التکلیف موجود است؟
برو به 0:10:17
استاد: نه ظاهراً، بعضی از نقلیاتی که جاهای دیگر از آن کتاب بوده ظاهرا ایشان حدسش را زدند و آقای صدر همه کتابهایشان خوب است این را باید از نزدیک ببینیم، بنده در صدش هیتم که کتاب ایشان را پیدا کنم و ببینم ایشان چه کار کردهاند. من همین اصل خود مدعای ایشان را دیدم، اصل مدعا که کتاب التکلیف هم با این هماهنگ باشد، بعید نیست اما خب شلمغانی بعد از این تاریخی است که این همه ما ادله داریم من نمیدانم ایشان چه کار کردند؟ یعنی بر فرض هم تکلیف شلمغانی با این موافق باشد تکلیف شلمغانی از این گرفته است. خب این رسم قدماء بوده که کتاب ها را به وزان همدیگر تصنیف می کردند خب شما میگویید که این قبلش نبوده، احمد السکین که بعد میآید این خب جلوتر از شلمغانی بوده است. این خصوصیات این ها را هم که آقای صدر دیدند نمی دانم چه کار کردند؟ باید حتما کتاب را ببینیم. خلاصه حالا فرمایش ایشان فعلا باشد تا قبلیها را ببینیم.
اولی که ایشان شروع میکنند که میگویند بین علماء، واقعا اختلاف عظیم است یعنی عده ای هم حساسیت غریبی سر این کتاب در نفی و اثباتش به خرج دادند مثلا صاحب روضات که مرحوم نوری میآورند به ایشان هم میگویند که آقا دیگر شما کجا رفتی(یعنی خیلی دیگر از حق دور شدی). ایشان(صاحب روضات) به یک اندک چیزی به سید بحرالعلوم تند میشود – که مرحوم نوری هم می پذیرند که این اشتباه را سید بحرالعلوم کردند- اما دیگر صاحب روضات یک چیزهایی که پرچم میکنند بعدش میگوید «حبّ الشیء یعمی و یصم» خیلی است که بگوید که چون سید محبت شدید داشتند که فقه الرضا را معتبر بدانند این به خاطر یعمی و یصم این اشتباه را کردند یک اشتباهی که طبیعی است. در اصفهان دو تا سید حسین بودند یا نبودند؟ سید گفتند هر دوشان یکی بودند، اونها می گویند دو تا بودند. این چیزی که فقه الرضا به او مربوط است آدم معمولی مجهولی بوده اما آن کسی که سید خیلی از او تجلیل کردند، او خیلی معروف بوده و شکی در اعتبارش نیست. خب این حالا ایشان جوابشان هم می دهند. می خواهم بگویم این طور اختلافی هست که مثل سید بحر العلوم با آن جدیت و مقابلش هم حساسیت به خرج بدهند مثل آن دو تا برادر خوانساری، روضات الجنات میرزا ابوالقاسم ظاهرا هستند، برادرشان هم آمیرزا محمد آقا هستند یا آقا محمد.
شاگرد:ظاهراً میرزا محمدباقر هستند.
استاد: محمد باقر هستند؟ آهان پس آن دو تا اخوی هستند برادرشان اصلا رساله مستقل راجع به فقه الرضا نوشتند؛ خلاصه این بحثهای خیلی دامنهدار که حالا من فهرستوار خلاصه همهاش را میگویم. فقط چیزی که جالب است میخواهم حتما هم الان فهرستش را بگویم 9 تا دلیلی که مرحوم نوری آوردند به ترتیب برای این که این فقه الرضا برای خود امام علیه السلام هست. دیروز عرض کردم که یک سوال خیلی مهمی که این طرفیها میگویند و خیلی هم جلایش میدهند این است که چطور ممکن است یک کتابی را حضرت امام رضا علیه السلام بنویسند بعد اسمی از آن در کتب شیعه بین علمای شیعه نباشد، نباشد، نباشد بیاید تا قرن 12 یا 11 یک کسی به مکه به سید حسین این را عرضه بدارد، ایشان بنویسند، استنساخ کند، بعد بیاورد و مجلسسین دیگر این را ابرازش بکنند به همه بگویند، این اصلا چنین چیزی معقول نیست، این یک دلیل مهم است!
این 9 تا دلیل که الان می خواهیم بگوییم می گوید که همین طور ما یک دفعه یک حرفی بزنیم بگوییم اسمی از آن نبوده است. آخر چرا اسم نبوده؟ همین ما بگوییم که اسمی از آن نبوده بله به عنوان یک کتابی که همه جا برود، دست به دست بگردد، این طور درست است اما این نیست که بگوییم این کتابی که در مکه، حجاج قمیین آورده بودند و این سید حسین ایشان دید و به اصفهان آورد و مرحوم مجلسی از ایشان استنساخ کردند، بعدا مرحوم ملا مهدی نراقی، نراقی پدر استنساخ کردند ،چنین عنایتی به آن داشتند، بگوییم که این حالا پیدا شد حالا من ادله را مروری عرض می کنم.
و ملخّص هذه الأقوال: إنّ هذا الكتاب للرضا عليه السلام تأليفا، أو إملاء، أم لا؟ و على الثاني هل هو داخل في جملة الأخبار القويّة أو الضعاف، أو لا؟ و على الثاني هل يعرف مؤلّفه أم لا؟ ذهب الى كلّ واحد منها ذاهب، على حسب اختلافهم في الكثرة و القلّة، و الذي أعتقده أنّ إملاء بعض الكتاب منه عليه السلام، و الباقي لأحمد بن محمد بن عيسى الأشعري، و هو داخل في نوادره.
و للسيّد السند المحقّق، السيّد محسن الأعرجي الكاظمي كلام فيه يؤيّد ما اعتقدنا، و إن لم يكن للوجه الذي دعانا إليه، قال رحمه اللّه في شرح مقدّمات الحدائق، عند تعرّض صاحبه للفقه الرضوي ما لفظه: و أمّا الكتاب الشريف، المشرّف بهذه النسبة العليا، فالذي يقضي به التصفّح و الاستقراء أنّه لبعض أصحابه عليه السلام، يحكي في الغالب كلامه عليه السلام و يجعله هو الأصل، حتى كأنّه عليه السلام هو المتكلّم الحاكي، فيقول: قال أبي، و ربّما حكى عن غيره من الأصحاب مثل صفوان، و يونس، و ابن أبي عمير، و غيرهم، و يقول بهذا الاعتبار: قال العالم عليه السلام، و يعنيه عليه السلام.[4]
«و ملخّص هذه الأقوال: إنّ هذا الكتاب للرضا عليه السلام تأليفا، أو إملاء، أم لا؟ و على الثاني هل هو داخل في جملة الأخبار القويّة أو الضعاف، أو لا؟ و على الثاني هل يعرف مؤلّفه أم لا؟ ذهب الى كلّ واحد منها ذاهب، على حسب اختلافهم في الكثرة و القلّة، و الذي أعتقده أنّ إملاء بعض الكتاب منه عليه السلام، و الباقي لأحمد بن محمد بن عيسى الأشعري، و هو داخل في نوادره.» این اعتقاد ایشان است که میگویند. در آن اقوالی هم که بود این طوری الان نگاه کردم عبارات علما را میدیدم آن حدود چیزی که از فرمایشات حاج آقا در درس یادم است چند بار راجع به فقهالرضا میگفتم من خیلی نظر ایشان را نزدیک دیدم ولو صریحا مطابق نبود ولی به آن نظر آسیدمحسن کاظمی نزدیک دیدم؛ ایشان از بزرگان علما در این فن بوده است. عبارت آسید محسن را دیدم به آن نحوی که حاج آقا میگفتند خیلی نزدیک است.
یک روز دیگر هم مفصل صحبتش کردیم که ایشان مثل سائر منابع روایی حسابش میکردند خیلی با حرف آسید محسن موافق است، ایشان هم حرف آسید محسن را آوردند، مرحوم نوری فرمودند «و للسيّد السند المحقّق، السيّد محسن الأعرجي الكاظمي كلام فيه يؤيّد ما اعتقدنا» موید همین حرف ماست «و إن لم يكن للوجه الذي دعانا إليه» آن که ما انتخاب کردیم یک چیزهای دیگری بوده اما باز آن چیزی که ایشان هم فرمودند نزدیک است، بعد عبارتشان هم میآورند که ایشان فرموده است که «و أمّا الكتاب الشريف، المشرّف بهذه النسبة العليا» که منسوب به حضرت سلام الله علیه هست، «فالذي يقضي به التصفّح و الاستقراء أنّه لبعض أصحابه عليه السلام، يحكي في الغالب كلامه عليه السلام و يجعله هو الأصل» همین طور تعبیری را حاج آقا برای مصباح الشریعه آوردند گفتند نظر من راجع به مصباح الشریعه این است که آن اصلش که ابتدای فصل کلام امام صادق علیه السلام را میآورد این کلام خود حضرت است بعد که کلام را گفت خود آن کس هم شروع می کند از روایات، از جاهای دیگر، توضیح میآورد. یعنی کتاب مستقیما برای امام نیست، کسی به عنوان این که مباشرتا می خواهد نسبت به حضرت بدهد و این ها، این طوری نوشته شده است؛ مصباح الشریعه این طوری گفتند. آن حرف همین طور یادم بود، بیاناتشان راجع به فقه الرضا یادم بود، بیان آسیدمحسن را که دیدم، دیدم خیلی با هم توافق دارد.
حالا برویم ادله 9 گانه را سریع مرور کنیم که ببینیم. شما ببینید این ادله را آدم میبیند واقعا بعضی مواردش این می شود که مطلب ثابت شد دیگر ببینیم کی میتواند به این ها دست ما را بگیرد، این کم نیست، همین طوری تضعیف کردن های آن طوری آسان است. اما وقتی آدم این ها را مرور میکند به خصوص بعضی هایش، میبیند که تمام شد بس است برای این که آدم بداند که دیگر آن چیزی را که میخواستند از ابتدا آن طور تضعیف کنند تمام شد ولو بعد همه ادله باید بررسی بشود.
برو به 0:20:00
إنّ السيّد الثقة، الفاضل القاضي أمير حسين، أخبر بأنّ هذا الكتاب له عليه السلام، و أخبره بذلك أيضا ثقتان عدلان من أهل قم و هذا خبر صحيح، داخل في عموم ما دلّ على حجية خبر العدل، و قد أشار إلى ذلك العلّامة الطباطبائي في فوائده، قال رحمه اللّه: و نحن نروي عن هذا السيّد الأمجد، و السند الأوحد، ما صحّت له روايته[5]
خب اولیاش که مهمتر از همه است این است «إنّ السيّد الثقة، الفاضل القاضي أمير حسين، أخبر بأنّ هذا الكتاب له عليه السلام» خب! مرحوم مجلسی میگویند پدرشان و خودشان اساس این فقه الرضا اعلام رسمیاش توسط مجلسیین رضوان الله علیهما شده که میگویند این جناب امیر حسین که مرحوم مجلسی تعریف از ایشان میکنند همین هم هست که ولو حالا این سید امیرحسین دو تا هم در اصفهان باشند به حرف سیدبحرالعلوم که صدمهای نمیخورد. مجلسی خلاصه ایشان را موثق میدانسته همه چیزها را برای او اطمینانآور شده، برای او هم شده و اعلام کردند. حالا شما میگویید این او هست یا نیست، میخواهد باشد یا نباشد هر دو خلاصه ثقه بودند، آن ثقهای بوده که همه میشناسندش، او هم ثقه ای بوده که مرحوم مجلسی او را به عنوان ثقه قبول داشتند که این کار را کردند. خب ایشان چه کار کرده؟ می گوید که «من أهل قم و هذا خبر صحيح، داخل في عموم ما دلّ على حجية خبر العدل، و قد أشار إلى ذلك العلّامة الطباطبائي» سید بحر العلوم «في فوائده، قال رحمه اللّه: و نحن نروي عن هذا السيّد الأمجد، و السند الأوحد، ما صحّت له روايته» بعد عبارتی را که از مرحوم مجلسی قبلش آورده بودند، عبارت مرحوم نوری این بود که
ذهب إليه العلامة المجلسي، و والده المعظم قدس سرهما.
قال الأوّل في البحار: كتاب فقه الرضا عليه السلام، أخبرني به السيد الفاضل، المحدّث القاضي، أمير حسين- طاب ثراه- بعد ما ورد أصفهان، قال: قد اتّفق في بعض سني مجاورة بيت اللّه الحرام، أن أتاني جماعة من أهل قم حاجّين، و كان معهم كتاب قديم يوافق تأريخ عصر الرضا عليه السلام، و سمعت الوالد رحمه اللّه أنّه قال: سمعت السيّد يقول: كان عليه خطّه صلوات اللّه عليه، و كان عليه إجازات جماعة كثيرة من الفضلاء، و قال السيّد: حصل لي العلم بتلك القرائن أنّه تأليف الإمام عليه السلام، فأخذت الكتاب، و كتبته و صحّحته، فأخذ والدي- قدّس اللّه روحه- هذا الكتاب من السيّد، و استنسخه و صحّحه، و أكثر عباراته موافق لما يذكره الصدوق أبو جعفر محمد بن بابويه في كتاب من لا يحضره الفقيه من غير مستند، و ما يذكره والده في رسالته إليه، و كثير من الأحكام التي ذكرها أصحابنا و لا يعلم مستندها مذكورة فيه، كما ستعرف في أبواب العبادات، انتهی. [6]
«ذهب الیه علامه المجلسی و والده المعظم» این عبارات برای ابتدای کار خوب است خب در کتاب بحار گفتند که «فقه الرضا اخبرنی به السید الفاضل المحدث القاضی امیر حسین طاب ثراه بعد ما ورد أصفهان، قال: قد اتفق في بعض سني مجاورتي بيت اللّه الحرام، أن أتاني جماعة من أهل قم حاجين، و كان معهم كتاب قديم يوافق تاريخه عصر الرضا صلوات اللّه عليه» این ها مرحوم مجلسی خودشان دیدند در خزانه شان هم بوده حالا بعدا بحث می شود خیلی جالب است آن ها می گویند قبلا نبوده اصلا سید نعمت الله جزایری که شاگرد نزدیک نزدیک مرحوم مجلسی بودند می گویند یک نسخه دیگر از هند آمده که بعد دیگران گفتند حالا چطور شد؟ خود مجلسی می گوید این از مکه آمد و قمّی ها آوردند ایشان می گویند از هند آمده؟ مانعی هم ندارد بعد می گویند پس چرا مجلسی اسمی از آن نبردند؟ مرحوم نوری می گویند شما ندیدید بعد از بحار شاهد می آورند که مرحوم مجلسی از همان نسخه در بحار اسم بردند گفتند یک نسخه مصحح ما داریم این طوری است اما یک نسخه دیگری هم هست که این طوری است.
منظور این است که این ها کم کم می بینید خیلی توسعه پیدا می کند سه تا نسخه یکی در مکه، یکی در قم، یکی هم در هند، این ها کم نیست که خرد خرد این ها هر کدام پیدا بشود شواهدی است که موید همدیگر می شود. بعد حالا چیزی که خود مرحوم مجلسی نبودند خب پدرشان آن زمان سید حسین گفته، که ایشان بیشتر مواظب کار بودند و خصوصیات را ضبط می کردند می فرمایند «و سمعت الوالد- رحمه اللّه-» مجلسی دوم می گویند از پدرشان شنیدند «أنه قال: سمعت السيد« یعنی امیر حسین «يقول: كان عليه خطه صلوات اللّه عليه» خود خط حضرت بر کتاب را دیدم نسخه ای که قمیین مکه آورده بودند «و كان عليه إجازات جماعة كثيرة من الفضلاء و قال السيد» آن چیزی که مهم است و بعدا هم سید بحرالعلوم به آن استناد کردند و مشمول ادله حجیت خبر واحد دانستند این شده که «وقال السید: حصل لي العلم بتلك القرائن» خب فاضل بوده، عالم بوده می گوید من خصوصیات را دیدم علم پیدا کردم.
شاگرد: این که می گویند خط خود حضرت بوده از کجا میدانستند؟
استاد: همین ها را هم بحث مفصلی خیلی جالب است این اگر مستدرک را حوصله کنید از اول تا آخر این بحث را ببینید خیلی لذت بخش است. در خصوصیاتی که هم استیعاب و توسعه اطلاعات آمیرزاحسین و هم این که چقدر خود جریان جالب است در این چیزهایی که تازه ایشان گفتند؛ این از کجا؟ می گویند که کسانی بودند خیلی قشنگ خط شناس و خطوط حضرت را یک زمانهای خاصی بوده البته این متأخر هم بوده الانش هم زمان ما در آستان قدس هست. لذا از روی خطوط تشخیص میدادند، در این جهت وارد بودند. ایشان که گفته علم برای من حاصل شد و این ها طوری بوده که او وارد در این زمینه بوده اند. و این طور نیست که بگوییم خط را از کجا می شناخته، خط حضرت نظیر داشته.
شاگرد: در آستانه حضرت معصومه هست.
استاد: این جا؟
شاگرد: بله
برو به 0:25:36
استاد: در آستان قدس هم هست. از چیزهای جالب دیگرش که آن ظاهرا دیگر نمی دانم هست یا نیست. آن کسی که، آن مُکاری، آن کسی که همراه کاروان بود و حضرت را از مدینه برای مرو برد، آن رسمی که حالا هست معلوم می شود که آن زمان قویترش بوده است. این طور گفتند که به حضرت عرض کرد که برای یادگاری این تعبیر من است، برای این که یک افتخاری باشد تیمن و تبرک و یادگار نور مطلق الهی باشد. یک چیزی یک دستخطی برای من بنویسید، بعد این را نوشتند، بعد مرحوم نوری از مناقب شهر آشوب نقل می کنند- ابن شهر آشوب تقریبا من اطمینان دارم که قرن ششم هستند- که صاحب مناقب فرمودند که آن خط الان هم هنوز هست. ایشان گفته در بین همه رایج است می روند می بینند خط مبارک حضرت را که به عنوان همان یادگاری نوشتند برای آن جمّالی که به حضرت عرض کرد یک چیزی برای من بنویسید که داشته باشم این خطی که برای این جمّال نوشتند مانده بوده تا زمان ابن شهر آشوب. منظور این طور نبوده که این خطوط قابل شناسایی نباشد و آن هایی که اهل کار بودند می شناختند؛ به خصوص که دلیل بعدی می آید که آن اصل کار است. حالا ولو از مرحوم مجلسی ایشان شروع کردند ولی من خیالم می رسد اصل کار همان نسخه سیدعلی خان است. اصلا اساسا همه به این سلسله بر می گردد.
ما مسجد می رفتیم چند سال پیش یک آقایی تشریف می آوردند اول هم معمم نبودند، معمم هم شدند بعدا هم یک کتابی نوشته بودند به نام الصلاة البتراء. قبلش نگفته بودند کتابشان را که من دیدم، دیدم ایشان نوشتند ما از سلاله همان سید علی خان مدنی هستیم. خیلی خوشحال شدم. ظاهرا از این جا منتقل شدند مدینة العلم رفتند. آن جا هستند منظور این سلاله سید علی خان کم نیستند جلیل، عظیم و این کتاب در بین طائفه این ها بوده قیاس الدین دشتکی، آن صدرالدین دشتکی این هایی که همه محور کتبی مثل اسفار و این ها مثل حرف های این هاست از بزرگان حکمایی بودند که مثل ملاصدرا خیلی به حرف های این ها عنایت دارند. این ها همین جد سید علی خان هستند. اجازه روایت این فقه الرضا را دادند؛ آن وقت کی؟ حدود 200 سال قبل از مجلسی و پدر مجلسی. وقتی این کتاب این طوری بوده ما بگوییم اسمی از آن نبوده است؟! حالا در دومی می بینید؛ منظور این که فرمودند خط چطور معلوم می شود؟ این ها اصلا این نسخه سیدعلی خان که خط حضرت روی آن بوده در خانواده خودشان حفظ کرده بودند تک تک افرادی که این را در زمان حیات خودشان حفظ کرده و به پسر خودش داده، اسم هایشان معلوم، دقیق همه را ذکر کرده اند خیلی سهل نیست که این ها را همه را کنار بگذاریم.[7]
عبارت مرحوم مجلسی را می خواندیم که پدرشان این طوری گفتند «فقال السید حصل لی العلم بتلک القرائن أنه تأليف الإمام (عليه السلام)» تألیف الامام! حالا این را باید بعدا بحث کنیم که آیا واقعا تألیف امام بوده یا نه محتملات قوی دیگری هم در کار هست؟ این را بعدا باید بحث کنیم فعلا ایشان این طوری فرمودند. «فأخذت الكتاب و كتبته و صححته، فأخذ والدي– قدس اللّه روحه- هذا الكتاب من السيد و استنسخه و صححه، و أكثر عباراته موافق لما يذكره الصدوق أبو جعفر بن بابويه في كتاب من لا يحضره الفقيه من غير سند» چقدر روایات دارد که ایشان به عنوان فتوا آورده سندش هم ذکر نکرده گفته مثلا «رُوِیَ» می گویند همه در این کتاب موجود است «و ما يذكره والده في رسالته إليه» که همان کتاب شرایع بود، «و كثير من الأحكام التي ذكرها أصحابنا» یعنی محقق و علامه و این ها که حالا بعد می آید «و لا يعلم مستندها» نمی دانیم چرا گفتند این ها همه «مستندها مذكورة فيه کما ستعرف فی ابواب العبادات» که این را مرحوم مجلسی می گویند یعنی عبادات بحار.
«و قال الثانی» که علمایی که گفته بودند. در چه کتابی؟
شاگرد: مرحوم مجلسی پدر.
برو به 0:30:55
استاد: بله، مرحوم مجلسی والد، ظاهرا وقتی روضه المتقین را مینوشتند هنوز این کتاب به دستشان نرسیده بوده. وقتی که شرح فارسی( لوامع صاحبقرانی) را بر فقیه می نوشتند آن وقت در دستشان بوده. خلاصه این اولین دلیل است، دلیلی که مرحوم نوری آوردند؛ سید امیرحسین این کتاب را خودش دیده از حجاجی که آمده بودند مکه استنساخ کرده و آورده به مجلسیین داده است. این یک.
شاگرد: اشکالی که ممکا است به این دلیل وارده شود این است که؛ این حدس است، سید امیرحسین علم پیدا کرده به این که این خط امام است. حس که نبوده. بر اساس قرائنی که داشته حدس زده اطمینان برایش حاصل شده. آن حدسش را انتقال داده است؛ حجیت خبر واحد حدس را که نمی گیرد، حس را شامل می شود.
استاد: همین جا هم این بحث ها را دارند.
عده دیگری هم گفتند که فوقش این است که این از باب اصطلاح محدثین این کتاب وجاده است، کتابی پیدا شده و منسوب است، خود این آیا معتبر هست یا نیست؟ اما این که ادله حجیت خبر واحد می گیرد یا نه، این یعنی باید بگوید من شنیدم، خب او دارد می گوید که من شنیدم، آن کسی که خبر دارد می دهد، محتوای خبر او این است که من این کتاب را دیدم و استنساخ کردم. خب بیش از این فعلا نمیخواهیم که حجیت خبر واحد دارد میگوید این کتاب دست قمیین بوده و او دارد خبر میدهد و ثقه است. پس ما این کتاب را به عنوان کتابیاست که او خودش وضع نکرده و صحیح هم دارد میگوید. خبر واحد همین را دارد میگوید یعنی خبر واحد محتوای خبر را که تصحیح نمیکند، میگوید که شما وقتی این واسطه را قبول کردید مثل این است که خودتان مکه بودید از دست حجاج در مکه دیدید.
ایشان می گوید برای من علم حاصل شده است؛ خب علم او برای ما حجیت ندارد، همان صداقت او برای ما کافی است و ادله حجیت از این باب حرف او را می گیرد که دارد إخبار می کند ولو آن بیانی که علامه طباطبایی دارند یک چیز دیگری است باید روی مبنای خودشان بحث بشود. ایشان(صاحب مستدرک) فرمودند که «و هذا خبرٌ صحیح داخلٌ» یعنی گفتند که «اخبر بأنّ هذا الکتاب له علیه السلام و أخبره بذلک ایضا ثقتان عدلان من اهل قم و هذا خبرٌ صحیح»[8] پس این که خود او دارد می گوید این است که راست می گوید ادله حجیت خبر واحد می گوید این حسین کسی را از قمیین دید و این کتاب را واقعا استنساخ کرده و دروغ نمی گوید. خب پس خبر واحد می گوید مثل این است که خود شما الان هر جا هستید قمیین را دارید میبینید. خب! قمیین هم به او همین را گفتند؛ گفتند این کتابی است برای حضرت رضا علیه السلام است و آن ها هم که حالا بعد سر این که آن ها سند متصل داشتند یا نه بحث کردند. چه بسا آن ها هم همین طور بوده حتی احتمال دادند که خود این قمی ها بر این که کسی نبیند محافظت شدید میکردند. حالا چرا؟ توضیح هم دادند. اصلا چرا این نشر پیدا نمی کرده؟ یک وجوهی مختلفی هم دارد من همین طور قبلش هم حدسیاتی در ذهنم میآمد، این ها را خواندم خیلی لذت بردم این بود که هر چه در ذهن من با یک زحمتی هم آمده بود همه خیلی قشنگ با چه بیاناتی ایشان همه این احتمالات را فرمودند؛ پس ما الان رسیدیم به آن قمیین، آن قمیین هم به آن خصوصیاتی که ایشان کشف کرده، شناسایی کرده، با آن ها معاشرتی در ایام حج داشته فهمیده که این ها ثقه هستند و از آن ثقه برای او خبر دادند که او هم گفته مثلا این کتاب از پدر من بوده و همین طور از باب خبر ثقه تا آخر امر.
شاگرد: یکی این که بگوییم حدس است، یکی این که بگوییم مقدماتش قریب به حس است.
برو به 0:35:07
استاد: آن هم بحث کردند همان طوری که ایشان هم اشاره فرمودند همین ها را بحث کردند. نه از آن طرفش گفتند ما که میگوییم خبر باید حسی باشد، نه یعنی هیچ حدسی در آن دخالت نکند، یعنی یک چیزی همین طوری علی العمیاء آن طوری حدس نباشد و الا اگر بگوییم خبر باید حسی باشد به نحوی که حس و حس و حس هیچ سر سوزن حدس در آن دخالت نکند اگر این طور باشد در اخبارات، در محاورات در همه این ها، سنگ روی سنگ بند نمیشود. این ها را هم بحث کردند که ادله حجیت این اندازه نفی حدس نمیکند یعنی به معنای به شرط لای از حدس. محور و قوام نقل نباید در آن حدس باشد، من حدس میزنم که فلانی این را گفته حدس میزنم این نشد دیگر، این را خبر واحد نمیگیرد. اما محورش بر حس است اما ملابساتی از حدسیات دارد و آن مانعی ندارد. حالا فقط هر کجایش به شک افتادیم میتوانیم بر طبق ضوابط عمل کنیم. اما نه این که صرف حدس دخالت کرده دیگر اصلا کلا به شرط لا باشد اصلا مشمول ادله حجیت نباشد.
شاگرد: اخبار از این که از حضرت رضا باشد روشن است که حدس است. یکی از قرائنش این است که سلسله سند بوده که حالا این جا مطرح نشده است.
استاد: این کتاب که اصلا سند ندارد! مهم همین است. حالا عرض میکنم گفتم وجادة، همین است یعنی بر فرض این که بعد همه ادله جلو رفتیم تازه می گویند اصطلاح وجادة با مناولة و اجازه فرق می کند. وجادة این است که اصلا هیچی اجازه ای نیست.
شاگرد: این قسمت که از پدرم نقل میکنم در مورد قمی ها.
استاد: این عبارت نیامده است.
شاگرد: این نسبت به حضرت رضا قطعا حدس است، آن بخشیاش که حجاج قمی آمده باشند آن جا کتاب داده باشند این حس است.
استاد: ولی آن ها اخبار کردند به این که از حضرت است.
شاگرد: میدانم اخبار کردند، در این عبارت هم تصریح به این که اخبار کرده باشد که برای حضرت است نیامده است، گفتند این خط حضرت است و ایشان نگاه کردند گفتند «حصل لی بتلک القرائن أنّه تألیف الامام»
استاد: نه این که آنها آوردند بگوییم از امام نیست، آن قطع پیدا میشود که از امام هست، آن ها هم به عنوان یک چیز گران قدری حفظش کرده بودند.
شاگرد: درست است ولی این«حصل لی بتلک القرائن أنّه تألیف الامام» که این برای حضرت است.
استاد: این امیر حسین می گوید، نمی گوید که قمیین خودشان قائل هستند که از امام نیست برای من علم پیدا شده است.
شاگرد: میخواهم میگویم این که برای ایشان علم حاصل شده که از روی حدس بوده است.
استاد : بله ما نمی خواهیم علم ایشان را محور قرار بدهیم ما میخواهیم بگوییم که ایشان دروغگو نیست.
شاگرد : انتسابش به حضرت، حدسی است.
استاد : قمیین هم اخبار کرده بودند، فوقش مثل یک روایت منقطع میشود، مثل یک مرسلی میشود که سند به آن اولین کسی که کتاب را نوشته سند متصل ما نداریم. حالا قطع نظر از آن حرفهای سید علی خان که بعدا می آید، آن که متصله است البته اتصالی که آن هم چه نوع اتصالی میشود در آن هم سوالاتی هست. ولی آن ظرافتکاریهای بحث است. پیکره اصلی بحث این است که قمیها مدعی بودند که از امام علیه السلام است و این را به ایشان به عنوان کتاب عرضه کردند، خب امام یک نوع واسطه روایت می شوند، واسطه انتقال. یک مناولهای آن جا برای خود آن ها صورت گرفته. و این هم که میگویند وجادة است نه یعنی نسبت به امیرحسین و قمیین، آن که برای خودشان مناوله بوده، نسبت به حضرت امام رضا علیه السلام و مثلا اگر یک کس دیگری کتاب را نوشته و روایاتش را از حضرت گرفته نسبت به او وجادة می شود. وجادة این است که مثلا در کارهای عرفی خودمان یک کسی تا زنده بود هیچی نگفته که من وصیتنامه چیزی نوشتم هیچ خبری هم از او نبوده حالا وفات کرده یک دفعه در صندوقش یا یک جای دیگر دستخط او پیدا میشود. وقتی دستخطش پیدا شد به هیچ کس حرف نزده نگفته که من وصیت کردم هیچی نگفته ولی پیدا شده این را وجادة می گویند؛ وجادة از نظر اعتبار پایین تر از همه آن اجازات روایی است. در این که معتبر هست یا نیست، اختلاف است. ولی رسم بوده این که شیوخ و بزرگان محدثین عمل میکردند در این که این وجادة را خودشان عملا استفاده می کردند. شما ببینید مرحوم مجلسی در بحار چقدر جاها می گویند «وجدتُ بخط الشهید الاول» مثلا یا فلان، این وجادةها در کتب خیلی بوده و خیلی هم محترم بوده است. خیالم میرسد که حتی این حدیث عنوان بصری که محبوب است، شرح برای آن میگویند توضیح میدهند و با این مضامینی که دارد. بنظرم خود مرحوم مجلسی که نقل می کنند از شهید اول یا ثانی نقل میکنند، ایشان هم میگویند «وجدتُ» یعنی حدیث عنوان بصری به عنوان روایت، مناوله و امثال اینها سند ندارد، به یک خط شیخ دیگری وجدتُ خطش را دیدم که این روایت در آن بود، در بحار هست.
شاگرد: این سوال واقعا مطرح است که نزد قمیین بوده که قمی که جای حدیث و تحدیث بوده و اصلا کارشان این بوده، درست است یک تحفظاتی داشتند برای این که مثلا این کتاب سالم بماند مثلا کسی آسیب نزند ولی این ها را برمیدارند با خودشان حج میبرند آنجا به یک عالمی نشان میدهند؟؟؟
استاد: قرن یازدهم همان محافظت اصلی که بود برای آن اوائل کار بود که توضیحاتش هم ایشان دادند.
برو به 0:40:48
شاگرد: بعدش هم علنی نشد که همچین کتابی هست با این که خیلی از علما در قم بودند یا به قم میرفتند مسافرت میکردند این طرف، آن طرف یک دفعه مثلا قرن 12 مثلا قمیها بر می دارند می برند در مکه آن جا مثلا یک عالمی مثل سید حسین را پیدا می کنند…
استاد: بله عده ای برای این که این طرف فقه الرضا را تضعیف کنند که در قم باشد همین ها را سان دادند، گفتند دِعبل آمد قم یک لباس داشت که به دست مبارک حضرت به او داده بودند مگر گذاشتند برود؟ آن را از او آن چنان گرفتند! بعد حالا می شود در قم یک کتابی باشد برای حضرت همین طور 1000 سال مخفی بماند؟! این را آن طرفیها گفتند. این طرفیها اتفاقا گفتند این همین دلیل حرف ماست وقتی در قمی که یک لباس را این طوری میکنند آن کسی که چنین کتابی را دارد میدانند که چه کار کنند. خب همین طور هم هست یعنی شما ببینید اگر میفهمیدند این کتاب برای حضرت است حاضر بودند برگههایش ریز بشود هر کسی برای تبرک یک تکه اش بردارد، آن طرفیها گفتند اگر ببینید. این قرائن خیلی قوی است برای این که محیط قم محیطی بود که اگر یک کسی دارد ….
شاگرد: محیط رعب و وحشت …
استاد: بله واقعا نگذارد بفهمند. آن آقا خدا رحمتش کند می گفت من خودم بودم سحری بود در حرم حضرت امام رضا با چشم خودم دیدم که یک کوری را سالها میرفتم مشرف میشدم مشهد آن کور را میدیدم که میگفت حتی اولین بار یک پولی به او دادم و بعد برگشتم دیدم مانده و قضایایی را نقل می کرد. بعد میگفت خودم در حرم بودم این کور را حضرت شفا دادند، میگفت اگر این خدام به دادش نرسیده بودند پیراهن هایش که هیچی، مردم انگشتهایش را جدا کرده بودند. میگفت به چه زوری انداختندش در اتاق، درب را محکم بستند که این هجوم جمعیت را کنترل کنند. آن برای آن شرایط خارجی فرد این طوری می شود حالا دیگر در قم و یک کسی می داند که من یک کتابی دارم که این طوری است لذا بعد …
شاگرد: بالاخره از جهت علمی استنساخ می کنند…
شاگرد 2: علمای شهر این طوری هستند مردم عادی چه کار می کنند؟
استاد: در علما همین را می خواهم بگویم. اصلا یک چیزهای مبهمی داریم که اسم آن را مرحوم صدوق می آورد هیچ دیگر نه سند دارد، نه مستندی. دارد بعد میبینیم صدوق این را کجا آوردند؟ ایشان همین را می گویند سوالاتی بوده در طول قرن ها برای فقها، علامه و محقق از کجا آوردند؟ آن صدوق و این ها از کجا آوردند؟ پدر صدوق یک الشرایع، مفصل یک کتاب بلندبالایی است برای پسرشان نامه نوشتند، بعد می بینید هر کجا یک جاییاش می خواستند بگویند همان عبارات فقه الرضا هست فقط یک جایی اضافه کردند؛ بُنیّ! پسر من! این کار را بکن ولی دستور العمل، دستوراتی بود که این بُنیّ در فقه الرضا نیست، در رساله ابن بابویه هست؛ ملاحظه می کنید؟ این از کجا آمده؟ البته این استدلال های مویدین است ولی خب طرف مقابل هم برای خود حرف دارد. در همین چاپ قدیمی مستدرک،حدود ٢٠ صفحه مطلب در این مورد آمده است.
شاگرد: این که فرمودید که نافین این کتاب به عنوان دلیل می گویند که اگر چنانچه این انتساب درست بود چرا یک مدت مدیدی مغفول الذکر بود هیچ حرفی از آن نبود. ما می توانیم پیدا کنیم اصولی را که این ها در لااقل یک دوره زمانی زیادی طولانی، مغفول الذکر بود اما بعدا به قرائنی که داخل خود این اصول بود مطمئن شدیم و اهل خبره هیچ در وثاقتش تردیدی نمی کنند. مثل عهدنامه مالک اشتر؛ عهدنامه مالک اشتر بعد از شهادت جناب مالک، تحت اختیار معاویه در خزانه او بود تا سال های سال این بعدها از آن جا بیرون آمد و شاهد بر صدقش خود متن عهدنامه بود.
برو به 0:45:02
استاد: همین ها را مفصل مرحوم نوری اگر نگاه کنید شواهد قشنگی می آورند. می گویند صحیفه سجادیه را شک نداریم می بینید این کاری که شما می گویید که انتظار دارید با فقه الرضا بشود با صحیفه نظیر همین نشده؟ یک چیز دیگر که ما اصلا چند سال پیش، در مسجد فاطمیه مباحثه اش کردیم، اولین روایت روضه کافی بود. اولین روایت روضه کافی، سند دارد، در کافی مرحوم کلینی می آورند دیگر کافی که وضعش معلوم است. ایشان می فرمایند که این روایتی که الان می خواهم بیاورم روایتی است که امام صادق علیه السلام به عنوان نامه برای اهل عراق نوشتند، شیعه های عراق در خانههایشان بند کرده بودند وقت اوقات نماز به آن نگاه می کردند. خب یک چیزی که خط امام بوده، آن را استنساخ کرده بودند، با همه این احوال، فعلا برای ما به عنوان یک روایت در روضه کافی مانده است. پس می شود با این که شیعه در یک زمانی این طور به آن اعتنا داشتند اما در مراحل بعدی نماند به این صورتی که فقط یک روایت کافی بشود. این ها را باید با شواهد متعدد بیاورند.
شاگرد: اگر صلاح می دانید یا ادله یکی یکی گفته بشود و بحث بشود یا یک بار نه تا سریع گفته شود و اشکال نشود.
استاد: بله! می دانید من منظورم چیست ؟ منظورم این است که حرف ها زده بشود که آدم اطلاعاتش به همه جوانب بحث باشد گاهی یک اشکالاتی است که اگر همه جوانب را بدانیم اشکال نمیکنیم.
ولی آن چیزی که من فعلا به عنوان پایان عرضم میگویم اولا سه تا نسخه اهمیت دارد، در دو محور تأمل کافی باید بکنیم، سه تا نسخه، نسخهای در مکه پیش سلسله سادات سید علی خان بوده. یک نسخه ای در قم بوده و خط کوفی نبوده، نسخهای که در مکه بوده، خط کوفی بوده. اینها میگویند که این را به غیر خط کوفی برگردانده است. اینها همه شواهدی است که نقل شده برای ما بیان کردند. نسخهای هم بوده در هند که ظاهرا نسخه هند هم باز خط کوفی نبوده و این اواخر پیش مرحوم مجلسی بوده که از هند آوردند. این یکی که خیلی مهم است.
نکته بعدی که آن هم از اهمیت برخوردار است نقلهایی هست که دیگران در بین راه نقل کردند، اینها خیلی مهم است یعنی در کتب رجال خیلیها میگویند که این صاحب کتابالرضا، این دلیل خیلی خوبی است یعنی در یک زمانی اینها شناخته میشدند که این کتاب پیش آنهاست معروف میشده یک کتابی حضرت دارند این پیش اوست. حالا این کتاب را چقدربه دیگران نشان بدهد یک حرف دیگری است ولی معروف میشده و مثل ناصرخسرو خودش نقل میکند میگوید -ولو مرحوم نوری میگویند این خودش را کاری نداریم اما برای این جهت حرفش خیلی برای ما خوب است- یکی از سادات میگوید من از جدم اما رضا کتابی درفقه دیدم، با فلان کتاب شیبانی مطابقه کردم، دیدم خیلی نزدیک هم هستند.
پس ما نمیتوانیم بگوییم این کتاب یک دفعه پیدا شد. غیر از این سه تا نسخه که خود نسخه دارد حرف میزند موجود است، حرفهای دیگران هم که قبل از مجلسیین دارند اسم از این میبرند؛ ناصر خسرو دارد میگوید من دیدم در کتب آمده که حضرت برای احمد السکین کتاب نوشتند املاء کردند که حالا بعدا بحثش میکنیم یا امثال اینها یک چیزهایی نیست که بشود همینطور از آن گذشت بگوییم یک دفعه کتاب پیدا شده، یک دفعه پیدا نشده این همه از خود قیاسالدین بود که این را اجازه داده بود یا همان پدرشان بود. نمی دانم حالا نگاه میکنیم که ایشان هم اصلا اجازه روایت این کتاب را به عنوان این که پیششان است از اجداد سید علی خان بودند، اجازه این کتاب را دادند.
پس این حرفی که صرفا خیلی بزرگ کنیم بگوییم اصلا اسمی از این کتاب نبوده اصلا این طور نیست. این در دو محور؛ سه تا نسخهای که موجود است که این بزرگواران دیدند که خودش دیگر نسخه است، دیگر این را که نمیتوانیم بگوییم نبوده، و آن طرف هم نقلیاتی که قبل از امیر حسین از شواهد مختلف بیرونی دالّ بر این بوده که اسم این کتاب بوده. این ها یک چیزهای قوی است قابل اغماض نیست که بشود از این غمض نظر کرد. لذا بعدا هم که ایشان میگویند خود صاحب روضات هم که خیلی شدید به دیگران حمله کرده، این حرف ها را به سید بحرالعلوم زده، بعد رسیده یک چیزی را از افندی صاحب ریاض العلماء نقل کرده هیچ چیز نداشته برای این بگوید. مرحوم نوری می گویند اگر یک کلمه بلد بود میگفت هیچ چیز نداشته بگوید فقط زیرش نوشته هو غریبٌ؛ غریبٌ یعنی هر چه من بافتم این همه اش را پنبه می کند. این کم نیست که صاحب ریاض را نمی توانسته تضعیف کند، ایشان که همهچیزها را به هم مالیده آن همه تهاجم کرده است. این جا دیگر هیچی نمی توانسته بگوید، فقط گفته هو غریبٌ. منظور این نمیشود از این دو تا محوری که من عرض کردم محورهای مهمی است به این زودی نمی شود غمض نظر کرد.[9]
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
تگ: فقه الرضا، خاتمة المستدرک، بحار، مجلسی، حاجی نوری، سیدحسن صدر، اعتبار فقه الرضا، التکلیف شلمغانی، التکلیف شیخ صدوق پدر، سید محسن اعرجی، وحید بهبهانی، مصابیح الظلام، سید بحر العلوم،
[1] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 455 ح ١٣١٨.
[2] الفقه – فقه الرضا، ص: 100
[3] خاتمة المستدرك، ج1، ص: 230
[4] خاتمة المستدرك، ج1، ص: 238
[5] خاتمة المستدرك، ج1، ص: 239
[6] خاتمة المستدرك، ج1، ص: 230-231
[7] شاگرد: ابن شهر آشوب از 488 تا 588 بودند
استاد: 588 ، 100 سال؛
شاگرد: 400 هم درک کردند.
استاد: نه! ما بیشتر وفات را می گیریم برای این که بگوییم قرن ششم هستند یا … عمده وفاتشان هست چون ایام جوانی شان میزان نیست. برای تعیین قرن وفات میزان می گیرند.
[8] . مستدرک ج١٩ ص٢٣٩.
[9] . شاگرد :با همه این احوال باز میشود گفت که این کتاب برای امام نیست و برای والد صدوق است و اشتباهاً اصحاب به نام امام رضا تلقی کردهاند.
استاد : نه. این هایی که اهل کار بودهاند، قرائن آوردهاند و رد کردهاند این کتاب برای والد شیخ صدوق باشد. من مرور هم کردم می گویند اصلا نمیشود این حرف را زد. مثلا شب 21 ام حضرت گفتند «فی هذه اللیلة ضُرِب جدّنا» پدر صدوق می گوید «هذه اللیلة ضُرِب جدّنا»؟؟؟
مواردی متعدد هست. یکی دو تا نیست لذا وحید بهبهانی بر خلاف آن سید محسن اعرجی گفتند که این کتاب برای یکی از امامزاده هاست که به امر امام رضا نوشته. این احتمالی که وحید دادند این بود به خاطر همین جور چیزها می خواستند جمع بین همه این ها بکنند ایشان گفتند که این از علویین بوده این که می گوید جدّنا نه یعنی امام رضا، آن علوی بوده. این احتمال وحید دادند.
شاگرد: بعضی ها گفتند این ها مخلوطی است.
استاد: بله یعنی اشتباهاتی در آن شده.
شاگرد: مرحوم آقای صدر ظاهرا نظرشان بر این است که حداقل یک قسمتی از کتاب، کتاب التکلیف شلمغانی است.
استاد: گفتم؛ شما دیر آمدید؟ این ها را من گفتم بنا شد شب برویم ببینیم کتاب باید مهم باشد چون آقای صدر خوب خیلی ….
شاگرد: ایشان صحیح الاعتقاد نبوده لااقل ….
استاد: بعدش؛ اول که خوب بود خیلی بالارفته بود بین طائفه مهم بود.
شاگرد: این تضعیف نیست وقتی بگویند …
استاد: اصلا کتاب برای قبل از اوست یعنی من نمی دانم آقای صدر را باید ببینم. آن که ظاهرش به ذهن من می آید التکلیف را شاید شلمغانی از فقه الرضا گرفته نه این که ما بیایم بگوییم چون التکلیف با این موافق است پس این همان است؛ این ها مهم است التکلیف از آن گرفته.
شاگرد : التکلیف اصلا موجوده؟
استاد : نه ظاهرا ولی مطالبش را نقل کردند.
شاگرد : خب مطالبش صحیح بوده یا نه؟
استاد : نه مطالبی دارد خلاف، غلط و لذا آقای صدر …
شاگرد : و لذا می خواستند تضعیف کنند با این کار منسوب کردند که این کتاب از شلمغانی …
استاد : آقای صدر که بله. آسید حسن قبول ندارند.
شاگرد : می خواستند تضعیفش کنند.
استاد : بله بعد از مستدرک با این تقویت ها، آقای صدر دوباره آمدند با آن سعه اطلاعاتی باز تضعیف کردند.
شاگرد : این کتاب الان مستقل هست؟
استاد : چاپ شده. ولی بخشی از چیزهایی که در نسخه های دیگر بوده نیاوردند.
شاگرد 2 : آخرش چه نتیجه ای در مورد فقه الرضا می خواهیم برسیم؟ می خواهیم به این نتیجه برسیم که یعنی قرینه ای است که باید به آن توجه بشود یا می خواهیم بگوییم که این عباراتش مساوی است با آن روایاتی که صحیح السند در کافی است.
استاد : نه! ما می خواهیم بگوییم که این خیلی که بالا بیاید و مورد استدلال و استناد باشد مثل من لا یحضر است. یعنی سبکش سبک آن میشود. آن هایی که گفتند موضوع است حرف درستی نیست زیرا اگر کسی این قرائن را ببیند نمیتواند اینطور بگوید. اما از آن طرف هم که بعضی گفته اند حضرت نشسته اند و نوشته اند این هم خیلی تفاوت میکند…
شاگرد : یک وقت میخواهیم بگوییم احتمال صدق این قضیه زیاد است، یک وقت می خواهیم بگوییم نه صد درصد این طوری است. آیا واقعا این قرائنی که مرحوم میرزا ارائه کردند باعث این می شود که آدم به جزم برسد که این واقعا همانی است که نوشته امام باشد؟
استاد : امیرحسین ایشان که خودش دیده بوده می گوید که علم پیدا کردم.
شاگرد : حالا ما وقتی همه اینها را بررسی کنیم واقعا به جزم می رسد؟
استاد : نه! جزم آن جوری که الان مقصود شماست نه. کما این که مقابلش آنهایی که رد کردند نمیخواهند بگویند قطعاً جعل است.