1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١۴)- طریقیت یا موضوعیت استبانه زوال

درس فقه(١۴)- طریقیت یا موضوعیت استبانه زوال

صف النهار زمانی، مبنای محاسبه زوال در تقویم¬ها، وجه یکنواخت نبودن تغییرات طلوع و غروب در پاییز و زمستان، راه¬کاری برای تعیین زوال در مواضع مسامته و غیر مسامته
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19366
  • |
  • بازدید : 6

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

طریقیت یا موضوعیت استبانه

شاگرد: مرحوم حکیم که دیروز فرمودید در جواب از صاحب جواهر فرمود زیاده‌ی واقعیه عند الزوال واقعی است.

استاد: بله،این حرف آخر ایشان بود. به حس ظاهر نشده است.

شاگرد: اما می‌فرمایند مقتضای جمع بین روایات این است که مراد از استبانه…. بعد می‌فرماید حالا إن قلت که در روایت، بحث زیاده آمده است که می‌فرماید زیاده واقعی، لازمه زوال طبیعی است؛ ولو این که عند الحس معلوم نباشد. حالا سؤال من این است که درست است این حرفی که شما فرمودید با ظاهر روایت نمی‌خواند. این روایت ظاهراً می‌خواهد زیاده عند الحس را بیان بفرماید.یعنی وقتی زیاد شد یعنی زوال شد، می‌خواهند بفرمایند زوال واقعی، زیاده واقعیه را دارد.

استاد: خب مگر حضرت نفرمودند: «فإذا زاد»؟ ایشان می‌گویند زیادی دارد محقق می‌شود؛ اما برای چشم شما نشده است.چشم‌ها مختلف است.

شاگرد:  فرض بر این است که طرف می‌پرسد من چطور زوال را بفهمم؟ حضرت می‌گویند این عود را بگذار. آفتاب که می‌آید بالا،بلندی سایه کم می‌شود. این که به منتهای نقص می‌رسد، بعد دوباره زیاد می‌شود. بعد وقتی زیادی را درک کردی، آن موقع زوال شده است.بحث در این است.‌

استاد: وقتی که زیادی را درک کردی، إذا إستبنتَ،یعنی زیادی برای شما روشن شد، زوال شده است.یعنی الان می‌شود؟ این شدنِ زوال شرعاً منوط است به استبانه‌ی شما یا شما استبانه می‌کنید مضیّ زوال را؟ تحقق موضوع شرعی را؟

شاگرد: به خصوص این که در آن روایتی که فرمودند: «إستبنت»، تعبیر صلّ دارند.

استاد: یعنی دیگر وقتی است که به راحتی می‌توانید نماز را بخوانید.

شاگرد: در روایت دیگری فرمودند: «فما دام ترى الظل ينقص فلم تزل فإذا زاد الظل بعد النقصان فقد زالت‏»[1]. یعنی زوال را با این موضوع که ظاهرش موضوع واقعیه است مرتبط کردند. برای صلاة فرمودند «إذا إستبنتَ». دوتا روایت داریم. روایت اول و دوم.

استاد: در وسائل می‌خوانید؟

شاگرد: بله.

استاد: باب یازدهم؟

شاگرد: جلد چهارم بود.

استاد: بله، یازدهم است. همان روایت اول.

شاگرد: روایت اول إستبنتَ دارند.

استاد: «فإذا استبنت الزيادة فصل الظهر»[2]. آن که بعد بود.

شاگرد: بعدی ولی«إستبنتَ» ندارد.

استاد: بله.«فما دام ترى الظل ينقص فلم تزل». تا می‌بینیددارد نقصان پیدامی‌کند زوال نشده است.«فإذا زاد الظل بعد النقصان فقد زالت». مخصوصاً که دیروز کدام یک از آقایان می‌فرمودندعرب‌ها«قد»می‌آوردند. خودتان فرمودید؟که «قد» برای چه چیزی بکار می‌رود؟ الان هم که می‌گویند برای ماضی.«فقد زالت»یعنی زوال شده است. نه این که وقتی«إذا زاد فقد زالت»یعنی … در کتاب‌های قدیم هم همینطورمی‌گویند؟

شاگرد: درکتاب‌های دبیرستانی بوده است و بعد در صرف ساده اینها آمده بود. صاف نشده بود.

استاد: که عرب اینطور بکار می‌برد.

شاگرد: همین که «قد» را برای تأکیدمی‌آورند، کار را تمام می‌کند دیگر. لازم نیست ماضی نقلی استفاده کنید.

استاد: یعنی بطور جزم شده است.یعنی این اماره قطعی است. فقد زالت.یعنی مطمئن هستید که شده است.یعنی یک حالت صرفاً مطلب نفس الامری نیست. به آن تأکید و به حالت اطمینان روحی و روانی شما هم مربوط است. بله، این هم نکته خوبی است که تأکید خود «قد»می‌رساند.

شاگرد: این که بحث صلاة را با استبانه فرمودند مؤید فرمایش شما می‌شود و آن چیزی که مرحوم حکیم فرمودند. تا آن جایی که ما برداشت کردیم.

استاد: خوب است.گاهی است که آدم رفت و برگشت می‌کند،واقعاً به اطمینان می‌رسد.یعنی دیگر شک نمی‌کند، ما بگوییم کلمه اینجا کذا است! مجموع کارها، از استظهارات و اینها همین است.یعنی خود شخص مطمئن می‌شود مراد امام علیه السلام از این، این نبوده است که من می‌خواهم یک زوال شرعیِ اختصاصیِ خودم را انشاء کنم. هم انشاء حکم و هم جعل موضوع. موضوع اختراعی. موضوعات مخترع شارع که زوال هم یکی از موضوعات مخترع منِ شارع است.

شاگرد: این حرف مسلّم. عبارت آقای حکیم این بود که می‌فرمایند: زیاده‌ی واقعیه عند الزوال الحقیقی رخ می‌دهد. این حرف از روایات درمی آید؟

استاد: بله،عبارت ایشان این بود که فرمودند: «و الاستبانة لم تؤخذ في موضوعيته»[3]: موضوعیة الزوال«للحكم، و إنما أخذت» الاستبانةٌ«طريقاً اليه». طریقاً إلی الزوال یا إلی الحکم.مرجع‌های ضمیر را من ظاهر می‌کنم. اگر به فرمایش ایشان باشد می‌گویند بد مرجع برگرداندید.ایشان ضمیر آوردند. من می‌گویم چون می‌خواهم خدمت شما بخوانم،مرجع‌ها را برمی گردانم.

«جمعاً بين الخبر المتقدم»که إذا إستبنتَ «و ما دل على كون الوقت هو الزوال الواقعي». زالت الشمس، زالت عن کبد السماء، أقم الصلاة لدلوک الشمس.

شاگرد: ایشان بخاطر جمع می‌گوید.بعد حتی اگر آن روایات نبود، باز هم از همین روایات فهمیده می‌شود.

 

برو به 0:06:33

استاد: بله. نیازی به جمع نیست. یعنی وقتی جمع می‌آورید، عده‌ای می‌روند سراغ این که بگویند نه [این جمع درست نیست.] یکی از چیزهای طلبگی‌اش این است که خب روایت مفسِر مقدم است بر آن که مبهم است. یک جا فرمودند: «الزوال». بعد می‌گویند زوالی که آنجا گفتیم یعنی این. ببینید! تا می‌گویید جمع، دوباره این حرف ها می‌آید.یعنی به نحو حمل مطلق و مقیّد می‌گویند. حمل تفسیر و مفسَّر است دیگر. آنجا گفتیم«زوال». اینجا آن را تفسیر کردیم. این اصلاً جمع نیست. مطلب جلوتر از جمع است که دوباره بخواهند ….

بله،ایشان جمعاً فرمودند.

«و إناطته بالزيادة لا تنافي ذلك بل تثبته لأن الزيادة الواقعية ملازمة للزوال واقعا».یعنی و الزوال الحسی ملازمةٌ بالعلم الحسی، علم الیقینی بالزوال. وقتی زوال شد، دارد زیادمی‌شود. خب حس من ناقص است. او خرده خرده هم زوال شده است و هم دارد زیادمی‌شود. تا حدی که می‌رسد من دیدم، این دیدن من همان و زوال عندی،یعنی استبانه زوال عندی. پس تحقق موضوع برای مکلف، شیءٌ؛ این که تبیّن آن موضوع عند المکلف جزء موضوعیتِ آن نیست و خودش موضوع است، این هم شیءٌ آخر.

«و إن كان المحسوس منها يكون بعد الزوال بقليل»یعنی یک مقدار وقت بیشتری باید بشود.

شاگرد: ایشان می‌فرماید بعد از یک مدت کمی فهمیده می‌شود. مخالف آن یک ساعت شهید است.

استاد: بله، مخالف حرف شهید است. حاج آقا هم حرف شهید را قبول نداشتند که زمانش اینقدر طولانی شود. ولی عجیب است که شهیدفرمودند: «کما لایخفی علی من مارس ذلک»[4].

شاگرد: فرق این دوتا را باید مشخص کنید. چون یک جاهای دیگری غیر از نماز،ما نیاز داریم ببینیم آن زوال واقعی چه زمانی بوده است. مثل مسافری که می‌خواهد وارد وطن خودش شود. نیت بکند، وقتی می‌رسد که تازه شروع کرده است به امتداد پیدا کردن. ولی شک می‌کند که آیا زوال واقعی در وطن بوده است یا نه؟ موضوع را وقتی برعکس کنیم،یک جاهایی نیاز داریم بدانیم آن زوال واقعی چه وقت بوده و  چقدر فاصله بیناین دو می‌افتد.مگر این که آنجا استصحاب کنیم.

استاد: بله دیگر. وقتی استصحاب کنیم. کار مکلف استصحاب است. با استصحاب،روزه و همه احکام هم بر آن بار می‌شود.یعنی اگر مجاز باشد در موضوع استصحاب کند، از آثار شرعی که همانجا بر آن بار است همین می‌شود. شک می‌کنم که زوال شده بود یا نه؟ اصل این است که نشده بود. مانعی ندارد.

اما فرمایش شما آنجا خودش را نشان می‌دهد که من علم دارم که زوال نصف النهاری شده بود.الان مخصوصاً این روزها زود می‌شود.یعنی علم دارم که خورشید به دائره نصف النهار رسیده است. ولی در عین حال علم دارم هنوز شروع به زیاده‌ی حسی نکرده بود. اینجا چکار کنم؟ اینجا کسانی که می‌گفتند احتیاط،می‌گویند هم روزه بگیر و هم احتیاطاً بعداً قضا کن. اما کسی که بگویدمن مطمئن هستم این زوال است. موضوع این بود.می‌گویند این روز دیگر گذشت. شما این لحظه در وطن نبودید؛ ولو وقتی رسیدید که هنوز ظل زیاد نشده بود. اما موضوع واقعی را دیگر شما نبودید. تمام. امروز روزه نیستید. احتراماً مانعی ندارد امساک کنید. اما به قصد روزه، ولو احتیاط آن، جا ندارد. چون موضوع قطعاً زوال است و شما در وقت زوال در وطن نبودید.

نصف النهار زمانی، مبنای محاسبه زوال در تقویم‌ها

شاگرد: محاسباتی که شده است اذان ظهر و اینها، بر پایه زوال واقعی است؟

استاد: ایشان می‌فرمودند همه محاسباتی که امروزاست،این است که از لحظه طلوع تا غروب، زمان آن را حساب می‌کنند،مثلاً دوازده ساعت. بعد نصفه می‌کنند. اگر دوازده ساعت و مثلاً پانزده دقیقه کل روز است،می‌گویندمثلاً شش ساعت و نصف. همان نصف آن را می‌گویند زوال. نصف النهار زمانی. ایشان این را گفتند. من هم نشده است بروم دنبال آن که ببینم چطور است.

شاگرد: دررساله‌ها هم همین آمده است.

استاد: نصف النهار زمانی یعنی نصف کردن.

شاگرد:  آقای زنجانی که من دیدم همین است.

استاد: که کل روز را نصف کنید.

خب پس این روایاتی که همه صریح در نصف النهار مکانی است!چون حضرت می‌گویند عود بگذار. عود ربطی به نصف النهار زمانی ندارد. معلوم است برای مکان است.

 

برو به 0:11:19

شاگرد1: یکی از راه‌های تشخیص این است. چون آن زمان که ساعت‌ها دقیق نبوده است تا بخواهند زمان روز را دقیقاً دربیاورند و بعد آن را نصف کنند. همان جوابی که آنجا می‌دهیم برای زوال و می گوییم داشتن شاخص برای کشف است، این هم برای همین است.یک راه کشف بوده است. اما نفی نمی‌کند که غیر از این راه نیست.

شاگرد2: مگرنصف النهار زمانی و مکانی تطبیق ندارد؟

استاد: این خودش یک بحثی است که آیا نصف النهار زمانی و مکانی یکجور هستند یا نیستند؟ فی الجمله بالدّقة که نیستند. این را نبایستی شک کنیم. چون چیزهایی که در هیئت هست، شمس سیرهای جور و واجور دارد. شمس وقتی در حضیض است یکجور سیر می‌کند. وقتی در اوج است یک جور است. در آن وقت‌هایی که صبح تا شب مدار آن دارد عوض می‌شودیک جور دیگری است. بالدقة را نمی‌توانیم ضمانت بدهیم که نصف النهار زمانی و مکانی یکی است. اما آن اندازه‌ای که اختلاف هست چقدر است، شاید هفت هشت دقیقه گفتند. گفتند گاهی روی هم منطبق می‌شوند و گاهی عقب و جلو می‌شود. این مانعی ندارد. یعنی گاهی نصف النهار زمانی،یک مقدار از نصف النهار مکانی جلوتر است. پنج دقیقه زودتر و گاهی پنج دقیقه دیرتر. ولی این متسامحٌ فیه است. به نحوی نیست که آنقدر اختلاف باشد که ما بگوییم … و لذا فرمایش شما هم به اندازه‌ای که اماریت محقق شود، با فاصله هفت هشت دقیقه هم احتیاط کنند، دیگر مانعی ندارد به این اعتنا بکنند.

شاگرد1: فرمودید ظاهراً از جهت زمانی نصفه نمی‌شود. الان آفتاب حدود شش و هفت هشت دقیقه می‌زند. آنطرف هم غروب قاعدتاً دیگر پنج و چهل دقیقه شده است.

استاد: در ایام آبان ماه و مهرماه و اینها غروب برگشته است و آمده نزدیک پنج و اینها می‌شود. آنطرف طلوع هنوز جلو نیامده است. مانعی هم ندارد. لذا می‌بینید که اذان ظهر هم این طرف تر می‌آید.یعنی الان یک ربع به دوازده، ده دقیقه به دوازده اذان ظهر می‌شود.یعنی جای خود اذان در همین ایام تغییر می‌کند.

شاگرد1: عرض من این است که ظاهراً الان نصف زمانی، هفت هشت دقیقه به دوازده نمی‌شود.

استاد: حدساًمی‌گویید یا محاسبه کردید؟

شاگرد: تخمینی حساب کردیم.

شاگرد2: نصف بین کجا تا کجا را حساب کردید؟

شاگرد1: مثلاً صبح که شش و هشت دقیقه می‌گویند الان آفتاب طلوع کرده است. غروب را هم که دقیق نمی‌دانم. ولی فکر کنم پنج و چهل دقیقه باشد.

شاگرد2: اذان مغرب را پنج و پنجاه و یک دقیقه اینجا نوشته است. طلوع آفتاب هم شش و ده دقیقه.

استاد: غروب را نوشته است یا اذان مغرب را؟

شاگرد2: اذان مغرب.

استاد: اذان مغرب نه.برای محاسبه نصف النهار غروب میزان است.

شاگرد2: ایشان آن چیزی که می‌گویند ظاهراً برای اذان مغرب است.

شاگرد: نه، غروب را می‌گویم.

استاد: ایشان غروب را می‌گویند.

شاگرد2: غروب پنج و چهل دقیقه است؟!

استاد: برای محاسبه‌ی حرف شما فقط طلوع و غروب ملاک است. چون ما می‌خواهیم نصف روز را حساب کنیم.روز به این معنا، باید دقیقاً آن وقتی که خورشید مخفی می‌شود در طرف مغرب و آن لحظه‌ای که خورشید طلوع می‌کند از طرف مشرق، فاصله زمانی این دو را در نظر بگیریم و باید نصفه شود. ببینیم چقدر می‌شود.

شاگرد: مگر غروب بیست دقیقه زودتر نیست؟

استاد: چرا حدوداً. اذان مغرب را پنجاه دقیقه فرمودید؟

شاگرد: پنجاه و یک دقیقه.

استاد: می‌شود پنج و نیم. پنج و نیم غروب است. آن طرف هم شش و ده دقیقه. فاصله زمانی بین این دو چقدر می‌شود؟

شاگرد: یازده ساعت و بیست و یک دقیقه.

استاد: یازده ساعت و بیست و یک دقیقه مجموع آن است.

شاگرد: پنج ساعت و چهل دقیقه هم می‌شود وسط آن.

استاد: بله. پنج ساعت و چهل دقیقه از شش و ده دقیقه.

شاگرد: می‌شودیازده و پنجاه. اینجا هم اذان ظهر یازده و پنجاه زده است.

استاد: خب خوب است الان. همین که عرض می‌کنم که در این ایام جلو می‌آید، برای همین است. می‌آید تا یک ربع به دوازده و لذا بعداً دوباره برعکس می‌شود. در بهمن ماه درست برعکس است. اگر نگاه کنید، بهمن ماه هنوز طلوع برنگشته است، مغرب می‌رود روی شش و لذا اذان ظهر هم می‌رود روی دوازده و ربع، دوازده و بیست دقیقه حدوداً اذان می‌گویند. در آبان ماه این طرف است.می‌آید یک ربع قبل از دوازده. در بهمن ماه می‌رود یک ربع بعد از دوازده. وجه آن هم همین است که آن نحوِ طلوع و غروب به یک میزان نیست.

وجه یکنواخت نبودن تغییرات طلوع و غروب در پاییز و زمستان

این هم یکی از سؤالاتی است که نمی‌دانم در کتاب‌های اهل فن گفتند یا نه؟ مدتی ذهن من را مشغول می‌کرد که چطور می‌شود در این ایامِ آبان ماه، اذان مغرب سریع جلو می‌آید.مثلاً اذان به پنج و ربع رسیده است. اما آنطرف، اذان صبح و طلوع آفتاب و اینها هنوز کاملاً جلو نیامده است. خرد خرد بعد از مدتی می‌آید روی هفت و هفت و ده دقیقه و هفت و ربع. اگر نگاه کنید رمز این چطور می‌شود؟

شاگرد: آن موقع هم حدوداً همان نصف النهار زمانی می‌شود.

استاد: این هم درست است. موقع بهمن ماه،همینطور است. چون این طرف وقتی غروب سریع جلو می‌آید، هنوز طلوع جلو نیامده است. نصف آن، این طرفِ دوازده می آید.یعنی می‌شود دوازده، ربع کم» نصف و زوال می‌شود. اما در بهمن ماه برعکس است. اذان مغرب عقب رفته است.رفته ساعت شش؛ اما طلوع آفتاب هنوز هفت است.یعنی طلوع برنگشته است، مثل غروب. به ازای آن هم زوال ظهر می‌رود بعد از دوازده.یعنی دوازده و بیست دقیقه دارند اذان می‌گویند.

اما این که چطور به این صورت می‌شود؟ چرا رفت و برگشت طلوع و غروب در آبان ماه به یک منوال نیست؟ من برای این،یادداشت دارم. چون خیلی ذهنم مشغول می‌شد که رمز این چطور است؟یک چیزهایی برای آن نوشتم. الان یادم نیست. همان محور کج زمین و نحوه تطامن زمین در ذهنم آمد که باید آنطور باشد. و الا طبق این که صرفاً یک کره را فرض بگیریم که بخواهد با خطوط مستقیم دور بگردد، نبایستی اینطور باشد بلکه وقتی روز که دارد کوتاه می‌شود، طلوع و غروب باید باهم جلو بیایند. باهم جلو بیایند و لذا آن راکوتاه‌تر کنند.باهم عقب بروند وروزها را زیادتر کنند. نبایستی در یک فصلی غروب زودتر جلو بیاید و طلوع دیرتر،یواش جلو بیاید. بعد در فصل دیگری برعکس. غروب زودتر برگردد و طلوع هنوز مانده است.یعنی همانطور که دیر آمده است، دیرتر هم برمی گردد. چرا اینطور است؟ مقصودم را رساندم یا نه؟

شاگرد: همان زاویه‌ای که زمین دارد و آن حرکتی که خورشید درواقع نسبت به مدار زمین انجام می‌دهد.

استاد: بله. اگر با همان حل شود خوب است. فقط باید توضیح داده شود که چطور است که صرف این که زاویه کج است، غروب‌ها در آبان ماه زودتر می‌شود. اما طولانی نشده است. این ظاهراً یک توضیحی می‌خواهد. به صرف تصور کجیِ محور، فوری واضح نمی‌شود. حالا توضیحِ این چطوری است، یک چیزی در ذهن من بوده است، نوشتم. حالا شما هم اگر یک چیزی شنیدید یا در ذهن شما است، بعداً برای ما بگویید.

 

برو به 0:19:08

شاگرد: برای نیمه شب شب را نصف می‌کند.این را نمی‌شود ملاک برای روز قرار بدهند ؟؟

استاد: بله. چون نصف روز مربوط به نصف النهار است. عود است. اینها که گیری ندارد. مقیاس را ائمه گفتند. لذا فقط باید از طلوع و غروب حساب کنید. برخلاف نیمه شب. نیمه شب، شبِ شرعی. چون بین الطلوعین جزو شب نیست. طلوع فجر که شد، شب تمام شده است در این معنا. خب نیمه شب چه می‌شود؟ قبل از دوازده می‌آید.یازده و ربع. چرا؟ چون شما مغرب را تا طلوع فجر حساب می‌کنید.بعد این فاصله را نصفه می‌کنید.یعنی حدوداً یک ساعت و نیم کمتر می‌شود. بخاطر این که یک ساعت و نیم طول شب کمتر شد، لذا نیمه شب هم سه ربع ساعت با دوازده ما فرق می‌کند. و الا روی قانون آن، حدوداً باید نیمه شب ساعت دوازده باشد.می‌بینید چهل دقیقه زودتر است.یازده و ربع،یازده و ده دقیقه،یازده و بیست دقیقه، به تفاوت سال. مثلاً در همان ایام بهمن ماه، می‌رود تا یازده و نیم هم رد می‌شود.در آبان ماه که می‌آید برعکس است.یعنی می‌آید نزدیک یازده و پنج دقیقه.یعنی این قدر نیمه شب جلو می‌آید. حالا نگاه کنید، من روی اعتبار می‌گویم. نیمه شب جلو می‌آید. چرا؟ چون طلوع و غروب بخاطر همین تفاوت کرده است. غروب، اذان مغرب جلو آمده است؛ ولی آن طرف طلوع فجر همانطور مانده است و لذا در آبان ماه،نصفه‌ی شب می‌آید نزدیک یازده. در بهمن ماه برعکس است. غروب عقب رفته است. رفته ساعت شش شده.طلوع فجر دیر مانده است و لذا نیمه شب نصفه است دیگر. خودش را به طرف طلوع می‌کشد.یعنی یازده و نیم هم رد می‌شودوهنوز نصفه شب نشده است. این نیمه شب هم باز مربوط به این می‌شود.

اما خلاصه نیمه شب زمانی، بین طلوع فجر تا غروب است. نه بین غروب تا طلوع آفتاب. احتمالش هست تا بعد ها از آن بحث کنیم.

شاگرد: طلوع فجر تا غروب یا اذان مغرب.

استاد: تا چه چیزی حساب کنند. کسانی که مغرب حساب می‌کنند،می‌توانند. ولی خب اگر بخواهد احتیاط شود، باید همان غروب حساب کنند.یک مقدار جلوتر می‌آید.یعنی نماز عشا را یک مقدار جلوتر. اما حالا این تقویم‌ها روی چه چیزی حساب می‌کنند؟ نمی‌دانم.می‌شود سریع حساب کنید. ببینید اذان صبح را با مغرب نصفه کردند و گفتند نیمه شب شرعی یا اذن صبح را با غروب آفتاب گرفتند؟ ده دقیقه حدوداً فرق آن می‌شود. چون غروب تا مغرب، بیست دقیقه فرق آن است. ده دقیقه تفاوت می‌کند در این که غروب حساب کنیم یا نه.

شاگرد: بعضی‌ها حاج آقا گفتند یازده ساعت و ربع بعد از اذان ظهر. این بر اساس کدام است؟

استاد: نیمه شب را؟

شاگرد: مقام معظم رهبری می‌فرمایند تقریباً در تمام سال،یازده ساعت و ربع بعد از اذن ظهر.

استاد: در تمام سال یازده ساعت و ربع بعد از اذان ظهر.

شاگرد: تقریباً.

استاد: من احتمال می‌دهم که یعنی روی حسابِ حاصل شده‌ی محاسبه. نه یعنی یک ضابطه بدوی. الان ببینید! در فصل ما دوازده جلو آمده است. قبل از دوازده اذان است. اگر بخواهد یازده و ربع بعد از زوال حساب کنیم می‌شود چه زمانی؟

شاگرد: می‌شود همان یازده و ده دقیقه.

استاد: اما در بهمن ماه دوازده و بیست دقیقه،یک ربع بعد از دوازده اذان است. خواهی نخواهی یازده و ربع از یازده و نیم رد می‌شود. ممکن است از این باب باشد.اما این که ما بگوییم زوال میزان است. همیشه بعد از زوال، شما مستقیماً و غیر از آن محاسبه، بگوییم یازده و ربع باشد، من الان نمی‌دانم مستند آن چیست.

شاگرد: ازاذان صبح تا طلوع آفتاب تقریباً یک و نیم ساعت است. آن را نصف کنیم می‌شود چهل و پنج دقیقه. دوازده ساعت را چهل و پنج دقیقه از آن کم کنیممی‌شودیازده و ربع.

استاد: یعنی مبنای یازده و ربع این باشد که فاصله بین الطلوعین را از بیست و چهار که دوازده نصفِ آن است، بندازیم. نصف بیست و چهار ساعت، دوازده است. پس نصف شب باید دوازده ساعت بعد از زوال باشد. حالا بین الطلوعین آن را می‌خواهیم بیندازیم.نصف یک ساعت و نیم می‌شودچهل و پنج دقیقه. مشکلِ این همین است که در بین فاصله‌های سال، بین الطلوعین بین حدود دو ساعت تا کمتر از یک و نیم ساعت تفاوت پیدامی‌کند.یعنی بین الطلوعین یک جور نیست. در اول تیرماه حدود دو ساعت بین الطلوعین است.یعنی حدوداً ده دقیقه به سه اذان بود. بعد هم ده دقیقه به پنج طلوع آفتاب. اما در زمستان،مثلاً شش ربع کم اذان است. از آنطرف هفت و ده دقیقه، هفت و ربع هم طلوع آفتاب است.یعنی مجموع آن یک ساعت و نیم است. خب این هم نیم ساعت کم نیست. در طول سال نمی‌توانیم بگوییم یازده ساعت و ربع. بخاطر این که این بین الطلوعین را که بخواهیم کم ‌کنیم، نیم ساعت ما به التفاوت آن است. ما به التفاوت هم نیم ساعت باشد یعنی می‌شود یک ربع.یعنی حدوداً بین یازده و ربع تا یازده و نیم در نوسان است. حالا شاید هم وجه دیگری داشته باشد که حالا من نمی‌دانم.

شاگرد: احتیاط واجب این است که برای نماز مغرب و عشا، شب را از اول غروب تا اول صبح حساب کنند.

استاد: برای قضا شدن آن.

شاگرد: بله. بر این مبنا چندتا از آقایان پاورقی زدند که تقریباً می‌شود همان یازده و ربع .یازده و ربع ساعت بعد از ظهر شرعی.

استاد: مقابل احتیاط چیست؟ عبارت چه بود؟ احتیاط این است که چکار کنند؟

شاگرد: دارند که آخر وقت نماز عشا نیمه شب است. احتیاط واجب آن است که برای نماز مغرب و عشا و مانند اینها شب را از اول غروب تا اذان صبح حساب کرد و برای نماز شب و مانند آن  تا اول آفتاب حساب کنند.

استاد: مقابل این منظورم بود. مقابل احتیاط، حالا بعداً هم بحث این را می‌کنیم. می گویند بین الطلوعین هم جزو شب است. طلوع و غروب. طلوغ و غروب چه فرقی می‌کند؟ حالا این بایدآنجا بحث شود. در بعضی جاها که قطعاً همینطور است.

شاگرد: در روایت دارد که …..

استاد: بله، همه جور آن را دارد. این خودش یکی از بحث‌های خوب است.اتفاقاًیکی از بحث‌های خوب این است که مقدار شب چقدر است؟ بین الطلوعین جزو شب است یا روز.

شاگرد: «أقم الصلاة طرفی النهار»صبح و مغرب طرف نهار هستند یعنی خارج از نهار هستند؟ شروع و پایان نهار هستند؟

استاد: طرفی النهار یعنی اول فجر. اول روز است. أقم الصلاة طرفی النهار.

شاگرد: حالا آنطرف مغرب هم است که بعد از غروب آفتاب است.

استاد: مغرب اول شب است.لیل. این قبول است. غروب که شد، مغرب، نماز شب[مختص شب] است، خب آن طرفش چیست؟ طلوع فجر یا طلوع آفتاب؟

شاگرد: قبل از روز باید باشد.یعنی حالا که آن طرفِ نهار شد خارج از نهار، این طرف هم بایدخارج از نهاربشود. نباید اینطور باشد؟

استاد: دو طرف نهار را نماز بخوان یعنی بیرون از نهار؟

شاگرد: یا باید هردو داخل باشند یا هردو خارج باشند. اینطور نیست؟یعنی طرف را ما بگیریم که جزء نهار است یا بیرون نهار است.

 

برو به 0:27:05

استاد: ملازمه‌ای ندارد. طرفی نهار،یعنی منظور این است که هم اول روز نماز بخوان و هم اول شب.یک جور معنا کردند. دو طرف روز نماز بخوانیعنی هم اول روز نماز بخوان و هم اول شب. پس شده است دو طرف آن. حالا آن بحث بعداً باید بیاید. بحث نسبتاً خوبی است. ان شاء الله خدا توفیق بدهد و زنده بودیم می‌گوییم.

راه‌کاری برای تعیین زوال در مواضع مسامته و غیر مسامته

دنباله عبارت را بخوانیم:

نعم یمکن الاستغناء عن ذلک کله بالخط المستقیم المار علی اظل قبل الزوال، فانحراف الظل عن هذا الخط  – و لو کان فی غایة القلة- الی مشرق الخط، یکشف قطعا عن الزوال و هذا انما یجری فی غیر مواضع المسامتة و ان کانت قلیلة جدا. و یمکن الاستغناء عن ذلک فی مواضع المسامتة، بل فی غیرها ایضا باستعلام زمان السیر فی دقیقة مثلا بمقدار من الظل لو کان؛ فعدمه و تحقق الرکود فی تلک الدقیقة یکشف عن الزوال، و الا لما توقف عن السیر و لوازمه و لو فی الحس.

و علی ایّ فما فی الروایات هو الاقتصار علی الزیادة بعد النقیصة. و لو کان ذلک متأخرا بساعة من الزوال لما اقتصر الامام علی ذلک الا ان یحمل علی مطلوبیة الاحتیاط المصلی کمطلوبیة الاستبانة فی الفجر .[5]

 

در این که حرف شهید را قبول نکردند، دنباله آن فرمودند: «نعم».«نعم»یعنی اصلاً نیاز نیست صبر کنیم تا زیادی و این حرف‌هایی که شهید فرمودند محقق شود. «یُمکن الاستغناء عن ذلک کله».یعنی زیادی و استبانه و این حرف ها. به چه چیزی؟«بالخط المستقیم المارّ علی الظل قبل الزوال». اکتفا کنیم به خط مستقیمی که مرور بر ظل بکند که همان خط شمال و جنوب است در دائره هندیه، قبل از زوال.یعنی تا این خط مستقیم که رسم شده است، ظل روی آن نرسیده است، قبل از زوال است. لحظه‌ای که روی خط می‌آید، زوال می‌شود. می‌فرمایند به محض این که این خط مستقیم که ما رسم کردیم، ظل از آن منحرف شد،«فانحراف الظل عن هذا الخط ولو کان فی غایة القلّة».یعنی ولو کان الظل فی غایة القلّة. یعنی یک فصلی از سال باشد که در یک جایی حتی نیم سانتی متر هم بیشتر سایه نداشته باشد. ولو نیم سانتی متر هم باشد، به محض این که این نیم سانتی متر از روی ظل منحرف شد«إلی مشرق الخط». «مشروق» غلط است. این چاپ کتاب غلط شده است. در نسخه نبوده است. از دست ماشین نویس در رفته است. «إلی مشرق الخط»: به محض این که ظل منحرف شد و به طرف مشرق خط آمد، معلوم می‌شود از آن بالا هم شمس به طرف مغرب نصف النهار رفته است. «یکشف قطعاً عن الزوال».

ببینید«یکشف قطعاً عن الزوال». این معلوم است که زوال را واقعی گرفتند. سید هم فرمودند: أضبط و أمتن. کار را تمام کردند. گفتند دائره هندیه أضبط و أمتن است. خیلی روشن‌تر و دقیق‌تر است. ولی خب بنای شارع بر احاله‌ی متشرعه به اینها نبوده است. این برای اهل فن است. بخاطر این که اگر یک کلام در حرف شارع بیاید که یک جور چیز دقیق باشد، بعد نه این که امر مولا است، متشرعه مجبور می‌شوند به یک مضیقه‌هایی دچار شوند، که می‌بینید.

شاگرد: مصیبت است.

استاد: بله. لذا طوری صحبت می‌فرماید که دل شما جمع باشد از ناحیه منِ مولا هیچ نحو الزام به دقت و تضییق و اینها نیست. به أسهل وجه شما می‌توانیدامور شرعی خودتان راامتثال کنید.

«یکشف قطعاً عن الزوال و هذا إنّما یجری».بله، درست است. مسئله میل الظل عن خط الشمال و الجنوب، فقط مربوط به جایی است که ظلی داشته باشیم. و الا در مواضع مسامته که خورشید دقیقاً بالای سر شاخص می‌آید، آنجا دیگر این میل الظل هم فایده ندارد. چون انعدام الظل است. وقتی سایه منعدم شد دیگر چه چیزی؟

«هذا»یعنی این میل الظل «إنّما یجری فی غیر مواضع المسامتة و إن کانت قلیلةً جداً». مواضع مسامته قلیل است جداً. یعنی چه قلیل است؟ یعنی منطقه‌ی مسکونی باشد که برای او انعدام ظل شود. اینها شهرهای کمی هستند. اگر هم بخواهیم برای آن ضابطه بدهیم، هر روزی در سال، تمام بلاد و نقاطی که روی یک عرض جغرافیایی هستند. تمام اینها انعدام ظل دارند. به شرط این که میل کلی یا کمتر باشد. میل کلی بیست و سه درجه و نیم بود.رأس السرطان بود و رأس الجدی. تمام بلادی که در این منطقه‌ی چهل و هفت درجه هستند. آنهایی که در رأس هستند – رأس الجدی یا رأس السرطان -یک روز در سال و آنهایی که بین این هستند، دو روز در سال. به چه بیان؟ به بیان این که هر روزی در سال، خورشید روی یک عرض جغرافیایی دارد دور می‌زند؛ اما بالمسامحة. چون خرد خرد دارد حرکت می‌کند. از نقطه‌ی دقیقی که یک دائره عرض جغرفیایی بگویند خرد خرد دارد آنطرف تر می‌رود. و لذا دیگر بالمسامحة می‌گوییم.می‌گوییم هر روزی در سال،یک عرض جغرافیایی را که حساب می‌کنیم، تمام این نقاطی که در این عرض جغرافیایی هستند، این فرمایش حاج آقا برای آنها صادق است. «و إن کانت قلیلةً جداً». قلیله یعنی به معنای بلادی باشند که محل ابتلاء باشند.

شاگرد:«مواقع مسامته» می‌فرمودند بهتر نبود؟ مواقع مسامته قلیل است نه مواضع؟؟ مواضعش مکان های زیادی است ؟؟. حداکثر سالی دو روز این اتفاق برای آنها می‌افتد.

استاد: می‌خواهیدموقع را زمانی بگیرید؟اصلاً در ذهن من نیامد، با این که شما گفتید. اول می‌گفتند«موقع» با «موضع»یکی است دیگر.«موقع»یعنی محل وقوع و زمان وقوع.«موضع» هم یعنی محل قرار گرفتن. اصلاً در ذهن من نیامد. بعد فهمیدم که شما می‌خواهید…

شاگرد: اوقات مثلاً.

استاد: بله. ممکن است مقصود حاج آقا هم اوقات بوده است و مواقع باشد. حالا نسخه اصلی آنجاست. ولی مواضع هم باشد مانعی ندارد. چون منظور از مواضع محل ابتلاء باشد. این مواضع بلادی هستند که باشند هم تازه دو روز در سال می‌شود. این دو روز برای تشخیص زوال چیزی نیست که بگوییم دو روز انعدام دارد. خب دو روز برای اینها چیز مهمی نیست.یعنی به قول شما مواضع کم. ازمان و مواقع هم در این مواضع دیگر کمتر که فقط دو روز در سال می‌شود.

«ویمکن الاستغناء عن ذلک فی مواضع المسامتة». در موضع مسامته می‌توانیم کاری کنیم که باز تشخیص بدهیم یا نه؟ می‌فرمایند بله.«بل فی غیرها أیضاً».یعنی در غیر مواضع مسامته نیزمی‌توانیم با این راهی که ما می‌گوییم زوال را تشخیص بدهیم. «بإستعلام زمان السیر فی دقیقة مثلاً». می‌گویند یک دقیقه خودتان را بند کنید،مثلاًنزدیکی‌های زوال.یک دقیقه صبر کنید. بعد دو طرفِ این سایه رایک خطی بکشید. الان سایه اینجاست.یک خط بکشید، سر سایه معلوم شود.یک دقیقه هم صبر کنید.یک دقیقه بعد هم سایه کم شده است.یک خط بکشید. ببینید در این یک دقیقه چقدر این سایه کم شد. خب بعد می‌آیید،وقتی که یک دقیقه صبر می‌کنیدمی‌بینید این مقدار کم نشد. این مقدار در یک دقیقه‌ای که شما صبر کردید، آن اندازه پاره خطی که حساب کرده بودید کم نشد.می‌فهمید پس در حال نقصان نیست.این فرمایش ایشان.‌

می‌فرمایند: «بإستعلام زمان السیر فی دقیقة مثلاً بمقدار من الظل لو کان». اگر ظلی هست. اگر هم نیست که خودمان می‌فهمیم آن وقتی است که شمس بالای شاخص آمده است. اصلاً خود انعدام علامت است.«لو کان». در غیر مواضع مسامته در وقت مسامته.

«فعدمه»یعنی فعدم الظل.«و تحقق الرکود»یعنی نقصان نداشتن«فی تلک الدقیقة»یعنی در همان دقیقه‌ای که به اندازه‌ی آن دیده بودیم کم می‌شود،«یکشف عن الزوال» کاشف از آن زوال است. «و إلا»یعنی اگر بگویید کاشف نیست و با ما بخواهید مناقشه کنید جواب شما را می‌دهیم که «و إلا لما توقف عن السیر و لوازمه ولو فی الحس» و الا اگر زوال نشده بود چرا سایه ایستاده است؟ قبل از زوال لامحاله باید کم شود. حالا که ایستاده است معلوم می‌شود زوال شده است.

اگر شهید ثانی حرف حاج آقا را قبول نکنند در این که گفتند استواء سیر در ابتدا و انتها، ایشان می‌توانند در همین إن قلت بیاورند. بگویند من که گفتم شروع در زیادی بعد از زوال قریب به ساعت می‌شود، این طرف هم قبل از زوال، آن پله اخیر که می‌خواهد غایت نقصان بشود یک ساعت طول می‌کشد. چطور وقتی می‌خواهد زیاد شود عند الحس یک ساعت می‌شود. خب اینطرف هم همین است.یعنی شما می‌توانید بگویید کم نشد. صبر کردم. اما هنوز زوال هم نشده است. به آن بیانی که به خیال من می‌رسد و همینطوردر ذهن من صاف است. یعنی اگر رکود الشمس داشته باشیم با بحث‌های دیروز و مثلاً بیست دقیقه باشد، ده دقیقه‌ی آن، قبل از زوال است. خب پس ده دقیقه رکود که قبل از زوال است، شما صبر می‌کنید.یک دقیقه سایه را حساب کرده بودید. حالا می‌بینید یک دقیقه صبر کردید سایه کم نشد. روی این حساب، شهیدمی‌توانند بگویند که ببینید! در رکود بود.یک دقیقه هم صبر کردیم، کم نشد؛ اما در عین حال کاشف از زوال نبود.

 

برو به 0:36:52

شاگرد: پس دو ساعت باید صبر کنیم.یعنی نقصانی را باید حساب کند ویک ساعت هم بایستد تا بعد از زوال.می‌گوید یک مدتی قبل از زوال و یک مدتی بعد از زوال باید معطل شویم.

استاد: آیا ساعتی که شهید گفتند این قبل از زوال که شروع می‌کند،یعنی غایت نقصان؟

شاگرد: بعد از زوال یک ساعت.در عبارت هم همین را گفتند. ساعةً بعد الزوال.تصریح می‌کند.یعنی اصلاً صحبتی از قبل از زوال نمی‌شود.

استاد: یعنی ایشان که می‌گویند«لمن مارس ذلک»یعنی مارس بدائرة الهندیة، کَشَفَ الزوال بالدقة. بعد دید حدوداً یک ساعت می‌شود تا زائد شود یا از غایت نقصان می‌خواهند دربیاورند؟ می‌گویند از غایت نقصان تا زیادی ظل یک ساعت.

شاگرد: ایشان می‌فرماید«ساعة من الزوال». از بعد از زوال حساب می‌کند. در هردو جا هم ایشان عبارت زوال را می‌آورد. هم در مقاصد العلیة و هم در حاشیه خودشان بر …

استاد: روض الجنان؟

شاگرد: در دوتا کتاب. در هردو «من الزوال».

استاد: در شرح لمعه هم شاید بود. خب اگر صریحاً بگویند«بعد از زوال»، تمام است. اما اگر طوری باشد بگوییم ایشان که می‌گویند«بعد از زوال»،یعنی بعد غایة النقصان؛ بعد غایة النقصان سایه می‌خواهد شروع کند در زیاد شدن، آن وقت این احتمال در این می‌آید.یعنی جمع می‌شود.

الان صحبت ما بر سر چه چیزی بود؟ شما هم فرمودید خیلی زیاد که شود، بیست دقیقه است. خب روی این معنا اگر بگوییم منظور شهید هم از زوال یعنی غایت نقصان، خب یک بخشی از رکود قبل از زوال است.یک بخشی هم بعد از زوال. شما هم که می‌گفتید خود آن وسط را گرفتیم.

مقصود شهید ثانی از «بعد مضیّ ساعة»

شاگرد: برای همین رفتم ببینم که ایشان کجا را مبدأ می‌گذارد. غایة نقصان می‌گذاردیا زوال؟

استاد: ولی دیدید که زوال می‌گذارند.

شاگرد: این تصریح خودشان است.

استاد: بله، اگر زوال بگذارند دیگر دوباره حرف ها می‌ماند.

شاگرد: در جواهر گفتند «بل في المقاصد العلية أن تحقق الزيادة بعد انتهاء النقصان لا يظهر إلا بعد مضي نحو ساعة من أول الوقت».

استاد: ولی خب عبارتی که حاج آقا نقل کردند که اینطوری بود.

شاگرد: در مقاصد العلیة؟

استاد: خب شاید حاج آقا فرمودند«حُکی»، شاید در جواهر باشد.

شاگرد: خود حاج آقا هم ظاهراً گفتند «بعد ساعة من أول الوقت».

استاد: بله.صفحه 102 جواهر، وسط صفحه.«بل في المقاصد العلية أن تحقق الزيادة بعد انتهاء النقصان لا يظهر إلا بعد مضي نحو ساعة من أول الوقت». اگر اینطور باشد که همین عرض من می‌شود.

شاگرد: نه.

استاد: چرا دیگر.

شاگرد: بعد مضیّ ساعة‌ی چه چیزی؟

استاد: إلا بعد مضیّ نحو ساعة من أول الوقت.اول وقت را نهایت نقصان گرفتند یا نه؟ «أن تحقق الزيادة بعد انتهاء النقصان لا يظهر إلا بعد مضي نحو ساعة من أول الوقت»،یعنی این فاصله. و الا چرا ‌گفتند«بعد انتهاء النقصان»؟ شما «أول الوقت» را از کجا آوردید؟بله، اگر از دائره هندیه است همان حرف ها دوباره هست. عرض کردم. اگر منظور ایشان از اول وقت و زوال یعنی ما با فرض این که کنار بحث خودمان کما این که ..

شاگرد: «بخلاف ما لو أخرج خطّ نصف النهار علىٰ‌ سطحٍ‌ مستوٍ، كما لا يخفىٰ‌ علىٰ‌ من مارس ذلك»[6].

استاد: این دیگر تصریح کردند که یعنی زوال را از خط فهمیدیم.

شاگرد: اصلاً تعبیر اول الوقت، اول وقت صلاتیه است.

استاد: «مارس ذلک» هم یعنی دائره هندیه رسم کند و ممارست کند، دقیق زوال را بفهمد. همان که شما فرمودید. پس این نقلی که در دیگر کتاب‌ها از ایشان شده است …. . آیا «غایة النقصان» هم در عبارت مقاصد العلیة بود؟

شاگرد1: بعد انتهاء النقصان هست.فرمودند تحقق زیاده‌ای که بعد از انتهاء نقصان اتفاق می‌افتد.

استاد: لا يظهر إلا بعد مضي نحو ساعة من أول الوقت

شاگرد: ظاهراول وقت هم اول وقت صلات است. بعد هم فرمودند: «بخلاف ما لو اخرج خط نصف النهار على سطح مستو کما لایخفی علی من مارس ذلک».

استاد: همان دائره هندیه.

شاگرد: یک طور دیگری نمی‌شود معنا کرد که این وصف زیاده‌ی بعد النقیصة، لایظهر إلا بعد…چون خود نهایة نقصان هم ممکن است قبل از زوال معلوم نشود. نه این که به خود نهایت نقصان پی بردیم، زیاده طول کشید. نه. خود نهایة نقصان هم معلوم نشد. زیاده‌ی بعد نقصان، لاتظهر إلا بعد ساعة.

استاد: یعنی نه ظهور زیادی بعد ظهور نقیصة. بلکه ظهور زیادی بعد از نقصان واقعی که من نمی‌دانم چه زمانی شد. اینطور منظور شما است؟

شاگرد: بله.

استاد: اینطور اگر معنا کنیم، ساعة هرچه که بگذرد، کم می‌شود.یعنی می‌شود که چون نمی‌دانستیم، بگوییم این ساعتی که شهید فرمودند، عملاً به نیم ساعت برمی گردد. اینطور که شما فرمودید. خب اگر اینطور باشد که خوب است. این«نحو مضیّ ساعة» خیلی خوب می‌شود.یعنی تقریباً وسط رکود را ایشان اول وقت گرفتند. اما قبل از رکود را به عنوان مجهول که یانمی‌دانیم غایت نقصان چه زمانی است ویا اگر هم می‌دانیم، غایت نقصان حسی منظور ما است [ که آن را می دانیم] که خود غایت نقصان حسی، هنوز زوال نشده است. هنوز باید طول بکشد تا زوال شود.

احتمال حمل برخی تعابیر بر مطلوبیت احتیاط

«و علی أیٍ فما فی الروایات هو الاقتصار علی الزیادة بعد النقیصة». امام که نفرمودند «یک ساعت». حضرت فرمودند: «زاد بعد النقصان».این را می‌خواهندیک اشکال اعتباری بکنند. اعتباری به معنای یعنی مطابق.

«و لو کان ذلک»یعنی زیادی بعد از نقصان«متأخراً بالساعة من الزوال لما اقتصر الامام علیه السلام علی ذلک».یعنی خیلی فاصله طولانی است.«إلا أن یُحمل علی مطلوبیة…». لما اقتصر یعنی بیشتر توضیح می‌دادند که باید خیلی صبر کنیم.یک ساعت بعد از آن وقتی که همه نماز می‌خوانندمی‌شود. مگر این که بگوییم حضرت از این زیادی، ساعة هم منظورشان بوده است؛ولی«یُحمل علی مطلوبیة احتیاط المصلی کمطلوبیة الإستبانة فی الفجر».

این«إلا أن یُحمل» همان چیزی بود که من دو سه روز است روی آن تأکید کردم. کلمه «المصلی» را ببینید. إلا أن یحمل علی مطلوبیة احتیاط المصلی.یعنی روایات،اصلاً ربطی به این ندارند که بخواهند زوال را تعیین کنند.آن معلوم است. صرفاً دارند برای مصلی،تدریب و تمرین و توضیح می‌دهندکه چطوری روی اطمینان، روی قاطعیت استصحاب و اینکه حالت قبلیه منقلب می‌شود، اینطور رفتار کند. «إلا أن یُحمل علی مطلوبیة احتیاط المصلی کمطلوبیة الإستبانة فی الفجر» که روایت هم داشتیم و آن هم باز مربوط به مصلی می‌شود.

شاگرد: همان روایتی که دیروز خواندیم خیلی مشعر بود به این که.

استاد: من أحبّ إلیَّ.

استاد: بله.

شاگرد: در وقت عصر هم می‌خواندند.

استاد: مشعر به ساعت می فرمائید؟

شاگرد: بله.

استاد: به این دیگر توجه نکرده بودم. نکته خوبی است. یعنی حضرت می‌گویند من که گفتم زیادی بشود- روی حرف شهید است.می‌خواهند دفاع کنم – شهیدمی‌گویند حدود یک ساعت می‌شود.می‌گوییم خب حضرت فرمودند من این زیادی را ملازم هستم.می‌گویید حتی می‌شود وقت عصر.می‌گویند بشود.«لأن أصلي الظهر في وقت العصر» که نحو ساعة،«أحب إلي من أن أصلي قبل أن تزول الشمس». صبر می‌کنم تا این زوال بشود، زیادی بشود؛ ولو در وقت عصر شود.

مؤید حرف شهیدمی‌شود؛ اما اصلاً مؤید حرف صاحب جواهر نمی‌شود. بخاطر این که اگر قرار بود این زوال شرعی حالا باشد که حضرت نمی‌فرمودند«وقت عصر». «وقت عصر»یعنی زوال همان وقت ظهر بود عند الشارع واقعاً. منِ مکلف دارم در وقت عصر می‌خوانم بخاطر احتیاط خارجی.

 

برو به 0:46:49

شاگرد: این اشکال حاج آقا که می‌گویند نبایدامام به این مقدار اکتفا می‌کردند و باید بیشتر توضیح می‌دادند دأب مرسومی نبوده. چون این مفاهیم عرفی بوده است.مثلاً وقتی می‌خواهیم غسل را برای کسی توضیح بدهیم،می‌گوییم باید طرف راست را از بالا تا پایین شست. بایدخیلی دقت کنیم و این خودش برای عرف مشکل ایجادمی‌کند. باعث دقت زیادی می‌شود. امام خیلی خوب گفته است. هر وقت سایه بعد از نقصان زیاده شد،آن موقع وقت اذان است.این برای عرف قابل فهم است؛ ولو یک ساعت باشد. معیار کل است.

استاد: نه حاج آقا روی مبنای خودشان می فرمودند. حاج آقا فرمودند ما زیادی را قبول داریم. طولی نمی‌کشد. لذا این حرف شما خیلی خوب می‌شود. اما بیایید در فضایی که شهید گفتند. امام می‌گویند  نزد عرف واضح است که نهایة نقصان، زیادی می‌شود، شهید می فرمایند باید یک ساعت صبر کند؛ بعد از این که خود عرف می‌گفت«صامت الشمس». بلال می‌آمدمی‌گفت صامت الشمس، بخوانیم.خود عرف می‌آمد یک ساعت صبر می کرد؟ همین یک ساعت را الان حساب کنید. در این فضا حاج آقا می‌گویند که خب اینطور که خود عرف می‌فهمید، امام یک علامتی بگویند که مجبور است یک ساعت صبر کند. خب بگویند.

شاگرد: یعنی حداقل باید در یک روایتی، جایی می فرمودند.

استاد: بله.یک اضافه می‌خواهد. این ها را در درس هم زیاد می گفتند. اگر این منظور بود،یک بیان اضافه‌ای، مؤونه‌ای می‌خواست که متکلم تذکر بدهد که بایدیک ساعت صبر کنی. اینطور نیست که به صرف آن قبلی اکتفا کنید.

 

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

نمایه‌ها:

زوال شرعی، موضوع زوال، نصف النهار زمانی، نصف النهار مکانی، اوقات شرعی، نیمه شب شرعی، مواضع مسامته،مدیریت امتثال، احتیاط،

 


 

[1]وسائل الشيعة، ج‏4، ص: 163

[2]همان، ص164

[3]مستمسک العروة الوثقی، جلد: ۵، صفحه: ۷۰

[4]المقاصد العليّة في شرح الرسالة الألفيّة: 175 176.

[5] بهجة الفقیه، ص 39

[6]المقاصد العليّة في شرح الرسالة الألفيّة: 175.