1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١۴)- سقوط وتیره در سفر

درس فقه(١۴)- سقوط وتیره در سفر

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15325
  • |
  • بازدید : 63

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 حجیت شهرت فتوایی نزد آیه الله بهجت

فتوای بسیاری از قدماء، عین همان روایاتی بوده که در کتب نقل می کردند،‌  فلذا آقای بهجت این‌طور شهرت فتوایی که می‌گفتند فقط فتواست، اما هیچ مستندی ما نداریم را حجت می‌دانستند. اما اگر جایی باشد که یک چیزی داشته باشیم و خود ما به سراغ آن برویم به این زودی ها همراه مشهور نمی‌شدند و در این موارد بسیار سخت‌گیر بودند. اگر می‌فهمیدند که فهم ایشان در فتوا دخالت داشته باید برای ذهن ایشان صاف می‌شد تا طبق آن فتوا بدهند،

فتوای بسیاری از قدماء، عین همان روایاتی بوده که در کتب نقل می کردند،‌  فلذا آقای بهجت این‌طور شهرت فتوایی که می‌گفتند فقط فتواست، اما هیچ مستندی ما نداریم را حجت می‌دانستند. اما اگر جایی باشد که یک چیزی داشته باشیم و خود ما به سراغ آن برویم به این زودی ها همراه مشهور نمی‌شدند و در این موارد بسیار سخت‌گیر بودند. اگر می‌فهمیدند که فهم ایشان در فتوا دخالت داشته باید برای ذهن ایشان صاف می‌شد تا طبق آن فتوا بدهند،

اما یک جایی می‌رسد که هیچ نداریم، فقط می ماند یک فتوا که آن فقیه داده ولی می دانیم که بیجا فتوا نمی‌دهد… . اگر خواستید جلد سوم مباحث الاصول نگاه بکنید همین‌جا بحثش را کردند که ایشان از کسانی بودند که شهرت فتوایی را حجت می‌دانستند. ولی وقتی که مستند معلوم بود دیگر حجت نمی‌دانستند.

شاگرد: فرمودید که آقای بهجت خلاف مشهور زیاد فتوا می‌دادند، این موارد با آن اعتنایی که به فتوای مشهور داشتند چطور سازگار است؟

استاد: بله در مباحث عرض می‌کردم که احتمال بی‌عار است یعنی زود می‌آید، احتمال این که یک چیزی داشتند می‌آید، اما احتمالی باید باشد که مورد محاجة باشد للمولی للعبد …

شاگرد: در مورد فقهاء با این  رویکرد نص محور در فتوا؟

استاد: نه! وقتی این ها را ما می دانیم که به این ها استناد کردند می فهمیم این استنباط بوده است.

شاگرد: فرض من آن جایی است که ما نمی دانیم به چه استناد کردند و احتمال این هم هست که شاید سندی بوده به ما نرسیده است. این جا را حاج آقا چه می فرمودند؟

استاد: حجت است دیگر، جلد سوم مباحث الاصول قبل از بحث حجیت خبر واحد را نگاه بکنید؛ اما آن جایی که یک شهرتی هست ولی  ادله اش هم در دست ها هست این جا، نه. شما می گویید همین جا هم احتمال دارد. این احتمال دیگر، همان احتمال لا یعتنی به العقلاء هست. می گویند بله دیگر احتمال همه جا هست اما احتمالی که جلوی بحث و علم و نتیجه گیری را بگیرد، در آن حد نیست.

حکم وتیره در سفر

شاگرد: اگر چنانچه ثابت بشود که وتیره در سفر ساقط نمی شود حالا بحث سر این که وتیره اصلا جزء نوافل رواتب هست؟ مثلا نافله عشاء هست؟ یا این که جزء نوافل مستحبه است؟ ثمره بحث سر چیست؟ حالا بیایم آن را ثابت کنیم یا آن را؟ بعدش می خواهیم به چه چیزی برسیم؟

استاد:  مشهور می گویند که وتیره ساقط می‌شود و نباید آن را بخوانی- البته این نباید بخوانی نیاز به توضیح دارد-‌ چون حضرت فرمودند هر نمازی شکسته می شود -نه قبلش، نه بعدش- نافله ندارد، تمام شد، نباید بخوانیم. نمازم عشاء هم شکسته می شود، قبل و بعدش نافله نیست. خب شما می گویید این‌که نافله نیست این برای تکمیل العدد است، خب مشهور قبول نکردند،‌ وتیره را نافله می‌دانستند و می‌گفتند که در سفر ساقط می‌شود.

شاگرد: پس ما فقط به خاطر این که می خواهیم جلوی سقوطش را بگیریم داریم بحث می کنیم که جزء نافله نیست.

استاد: بله. البته حالا مفصل ادله را بررسی می‌کنیم، می‌دانید که هیچ جا  هیچ تصریحی  در ادله نداریم که بخصوص بگوید که وتیره را نخوانید نداریم، فقط همان عموماتی است که صحبتش شد. بلکه مقابلش داریم. آن چیزها را هم که آقا(یکی از شاگردان) پیدا کردند که من رفتم در تذکره و معتبر دیدم. تا آن جایی که باز نگاه کردم آن احتمالی هم که شما فرمودید خیلی دور بود تا موارد متعدد «کراهیه» را من همین طور در معتبر، هم در تذکره دیدم اصلا معلوم بود استقرار محقق اول و علامه بر این که کراهیت می گویم همان کراهیت در کلاس فقه است یعنی مقابل حرمت.

شاگرد: در این مورد هم این‌طور است؟

استاد: در این جا هم بله! ببینید. یعنی موارد دیگر قرینه می‌شود برای فهم این مورد، به‌خصوص دنبال این مطلب  عبارت یسقط الجواز را مشاهده کردید؟

 

برو به 0:05:00

انصافش این است که آن فرمایشی که- یعنی انصافی که به اندازه فهم قاصر ما به اندازه دید خودمان- مقدس اردبیلی  گفتند «یمکن أن یکون الرخصة» و همچنین آقای شعرانی که به آن صورت استفاده کردند، دقیقا مطابق با نفس الامر نبود، نه نمی شود. مناقشه اش را عرض کردم دیگر. «یمکن» برای جایی است که مکلف خودش متمکن از اداء نشده اما در جایی که خود شارع جلوی ادای نوافل نهاریه را گرفته ما بگوییم «یمکن أن یکون الرخصة»؟ بنده مناقشه در این کلام و کلام آقای شعرانی را سابقا عرض کردم.

این طرفش هم که مرحوم صاحب ریاض بودند، سوالات هر چه در ذهنم بود مطرح کردیم که استدلال ایشان هم سر نمی‌رسد و الحمدلله این دو تا موردی که از کلمات علامه و محقق پیدا کردند موید عرض بنده شد، واقعا می‌بینم درست همانی که در ذهن من بود که مدافعش بودم در کلمات علامه و محقق هم بوده است البته با فرض این که در کلمات علامه و محقق کراهت یعنی کراهت؛ کلاس فقه دیگر علامه و محقق نمی آیند بگویند کراهت یعنی حرام. من مواردش  هم یادداشت کردم حالا عرض می کنم با ضمیمه این که بپذیریم آن ها چه فرمودند؟

مسئلة: و يسقط في السفر نوافل الظهرين‌

و هي: ست عشرة ركعة، و عليه علماؤنا لأن قصر الفريضة تحتما يدل بالفحوى على كراهية التنفل.

و يؤيده ما رواه أبو يحيى، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «يا بني لو صلحت النافلة في السفر تمت الفريضة» و لا ينتقض ذلك بالعشاء لأنا نسقط نافلتها و ما ‌ قبلها نافلة المغرب و ليس في المغرب قصر فكذا نافلتها.

و روى سيف التمار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «انما فرض اللّه على المسافر ركعتين ليس قبلهما و لا شي‌ء بعدهما إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك» و هذه و ان دلت على الاقتصار على صلاة الليل فانا نلحق بها أربع ركعات عقيب المغرب و ركعتي الفجر لما رواه الحرث بن المغيرة قال: قال أبو عبد اللّه عليه السّلام: «أربع ركعات بعد المغرب لا تدعهن في سفر و لا حضر»

و مثله روى أبو بصير عنه و روى الحرث عنه عليه السّلام أيضا «كان أبي لا يدع ثلاث عشرة ركعة بالليل في سفر و لا حضر» و عن الرضا عليه السّلام «صل ركعتي الفجر في المحمل» و هل تسقط الركعتان من جلوس بعد العشاء سفرا؟ فيه قولان، قال الشيخ في المصباح: نعم، و قال في النهاية: بالجواز. [1]

 

عبارت محقق و علامه در مورد سقوط نافله عشاء

این اولی اش را ببینیم عبارت محقق است فرمودند «مسألةٌ و یسقط فی السفر نوافل الظهرین» چیست؟ «و هی ستة عشر رکعة» 16 رکعت است «و علیه علمائنا» خب! یعنی این که این همه ما بحث داشتیم یک فقیهی مثل محقق، کتاب مختصر را آخر عمر نوشتند، معتبر را هم در شرح مختصر نوشتند یعنی مختصر بعد از شرایع نوشتند بعدا هم خودشان شرحش دادند. معتبر از این جهت نسبت به جناب محقق اول خیلی کتاب خوبی است.

خب! فرمودند که «و علیه علمائنا» چرا؟ «لأنّ قصر الفریضة تحتما یدلّ بالفحوی علی کراهیة التنفل و یویده ما رواه ابو یحیی عن ابی عبدالله علیه السلام قال یا بنیّ لو صلحت النافلة فی السفر تمت الفریضة» بعد می گویند «و لا ینتقض ذلک فی العشاء» می گوییم خب به ایشان می گوییم شما که این را می گویید  در مورد نوافل عشاء چه می فرمایید؟ می‌گویند ما آن هم قبول داریم وتیره هم ساقط است، نقض نکنید، آن جا هم نافله ثابت نیست ولی چیزی که می فرمایند الان در همین وتیره سقوطش معلوم می شود. فقط چیزی که موید ایشان ( یکی از شاگردن) هست، دنبالش هست.

بعد فرمودند که «و لا ينتقض ذلك بالعشاء لأنا نسقط نافلتها و ما قبلها نافلة المغرب و ليس في المغرب قصر فكذا نافلتها.

و روى سيف التمار، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «انما فرض اللّه على المسافر ركعتين ليس قبلهما و لا شيء بعدهما إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك» و هذه و ان دلت على الاقتصار على صلاة الليل فانا نلحق بها أربع ركعات عقيب المغرب و ركعتي الفجر لما رواهو هل تسقط الركعتان من جلوس بعد العشاء سفرا؟ فيه قولان، قال الشيخ في المصباح: نعم، و قال في النهاية: بالجواز.» جواز یعنی مقابل حرمت می شود. پس تسقط یعنی حرمت، پس خودشان دارند می گویند بالجواز. اما شواهد روشنی است که اینجا جواز یعنی استحباب،‌البته عبارت تذکره را هم می خوانیم.

شاگرد: این جواز یعنی جواز وتیره.

استاد: می دانم اما یعنی استحباب، نه جواز یعنی مقابل حرمت. قال الشیخ بالجواز، یعنی مستحب است.

شاگرد: عدم سقوط مناسب است …

استاد: بله احسنت عدم السقوط، شاهد جواز را چه می آورند؟ می گویند امام علیه السلام می فرمایند «لا تترک رکعتاها» ؛ لا تترک یعنی جواز؟

 

برو به 0:10:02

شاگرد: بله! جلسه قبل فرموده بودید که جواز بالمعنی الاخص است ولی فرمایش امروزتان برعکس است، حالا اگر بالمعنی الاعم باشد وقتی ساقط بشود چه می ماند؟

استاد: حرمت؛ اما این جا جواز یعنی استحباب.

شاگرد: آخر جواز به معنای استحباب؟

استاد: بله دیگر داریم کما این که جواز به معنای کراهت داریم. حالا من هم می خواهم پیدا کنم می‌بینیم تصریحاتی هم در همین معتبر پیدا کردم. فرمودند که این جا چون حرمت نشد، «جواز تدل علی الکراهیة» یعنی جایز کراهتی است. عبارتشان را پیدا کردم.

جواز بالمعنی الاخص یعنی اباحه بالمعنی الاخص 50 – 50 متساوی الطرفین است؛ جواز بالمعنی الاعم حتی واجب را هم می گیرد این جا که الان می گویند «الجواز لقوله لا تترک رکعتاها»؛ این جواز یعنی چه؟ یعنی 50 – 50؟

شاگرد: نه اتفاقا ما همین را می خواستیم عرض کنیم این طور جوازی بالمعنی الاعم است وقتی این جواز ساقط شد، حرمت می ماند یعنی قول به سقوط، قائل به این نیست که کراهت هست. اگر بگوییم جواز بالمعنی الاخص است این حکم ساقط می شود، خب 5 تا حکم داریم یکی اش که ساقط شد 4 تایش می ماند ممکن است کراهت باشد، ممکن است استحباب باشد.

استاد: کما این که دلیل ایشان استحباب می گوید.

شاگرد:  اما اگر جوازش بالمعنی الاعم باشد وقتی این ساقط شد حرمت باقی می ماند.

استاد: جواز بالمعنی الاعم که ساقط بشود، حرمت می ماند. ایشان می گویند جواز بالمعنی الاعم هست یا نیست؟ یعنی بعمومه اگر بگویند دالّ بر این است که حرام است اما قبلش که می گویند «تدلّ علی کراهیة» بعد می آیند راجع به شیخ می گویند نقل کلام ایشان می کنند که شیخ گفتند جواز و گفتند سقوط، دلیل جواز این است که «لا تترک رکعتاها»

شاگرد: شاهد این مطلب این است که بحث روی آن هایی که قائل به استحباب هستند، قائل به جوازش هستند آن هایی که قائل به استحباب نیستند، قائل به جوازش هم نیستند.

استاد: از کجا؟ ما هنوز پیدا نکردیم؟

شاگرد: چه دلیلی دارد که ما از استحباب تعبیر به جواز بکنیم؟ می گفتیم خب مستحب است، قائل به استحباب باشند، بعضی ها قائل به سقوط استحباب شدند ولی در این جا تعبیر به جواز و سقوط شده. به چه دلیل؟ به چه قرینه ای؟ چه لزومی دارد؟ مستحب که معنایش جواز نیست، جواز هم  به معنای استحباب نیست.

استاد: بله وقتی که می گوییم این نافله بوده و نافله ساقط شد، مقابلش می شود چه؟ یعنی نافله به همان طوری که بود  که حالا «إنّما فرض الله..» را من همان طور معنا کردم. یک روز دیگر هم بحث شد سر این که می خواستند استفاده حرمت بکنند که چه بود؟ «قال علیه السلام إنّما فرض الله علی المسافر رکعتین لیس قبلهما و لا بعدهما شیء الا صلاة اللیل علی بعیرک حیث توجه بک»؛ «لیس قبلهما و لا بعدهما شیء» من عرضم این بود با مجموعه ادله که می بینیم، نه یعنی «انّما فرض الله رکعتین لیس بعدهما» یعنی حراما، چرا؟ چون با مجموعه ادله که نگاه میکنیم می گوییم نفی در مقابل توهم بقای تأکد کراهت است همین طوری که نهیی داریم در مقام توهم مثلا جواز، امری داریم در مقام توهم حرمت، یک نهی ای داریم در مقام توهم بقای تأکد استحباب، می گویند دیگر نخوان. نخوان یعنی خود من شارع که آن همه سفارش کرده بودم خیال نکن که آن تأکد باقی است، دیگر نخوان. «و الله لیس علیهم شیء» چه تعبیری؟! می فرمایند من خودم به آن ها گفتم بخوانید می خواندند، اما «و الله لیس علیهم شیء»، یعنی آن سفارشی که برای حاضر بود برای آنها نیست. مهم تر این که یک کار مستحبی بیاید مقابلش حرام بشود شارع همین با یک کلمه این هم در یک جایی که یک کسی سوال بکند مطلب را تمام بکند. به تعبیر حاج آقا می گفتند شارع اگر بخواهد برای حرمت عقاب کند  و چوب بزند،  طبل می زند،  می گوید مبادا بخوانید، یا یک کلمه و با یک مفهوم روایت نمی نشود.  اصلا رسم شارع بر این نبوده  که این اگر بخواهد تحریم مولوی که می‌‌خواهد بنده اش را برای آن عقاب بکند  با یک کلمه و یک سؤال آن را جا بیندازد، مخصوصا که این مقابل هایش هم هست.

مهم تر این که یک کار مستحبی بیاید مقابلش حرام بشود شارع همین با یک کلمه این هم در یک جایی که یک کسی سوال بکند مطلب را تمام بکند. به تعبیر حاج آقا می گفتند شارع اگر بخواهد برای حرمت عقاب کند  و چوب بزند،  طبل می زند،  می گوید مبادا بخوانید، یا یک کلمه و با یک مفهوم روایت نمی نشود.  اصلا رسم شارع بر این نبوده  که این اگر بخواهد تحریم مولوی که می‌‌خواهد بنده اش را برای آن عقاب بکند  با یک کلمه و یک سؤال آن را جا بیندازد، مخصوصا که این مقابل هایش هم هست.

احتمال حرمت تشریعی وتیره در کلام محقق

شاگرد: سقوط مشروعیت چطور؟ سقوط یعنی یک چیزی بوده یک امری بوده روشن بوده، همه استحبابش را می فهمیدند حالا می خواهند بگویند که آقا این جا استحباب ندارد. مرحوم محقق در معتبر هم دارند اگر جایی امر نباشد و شخصی عبادت را انجام دهد بدعت انجام داده و کاری حرامی کرده است. یعنی می خواهم بگویم همین که امر استحبابی ساقط شد  دیگر حرمت نیاز به  دلیل خاصی ندارد بلکه  اگر بیاورد بدعت است و تشریع کرده است.

 

برو به 0:16:07

استاد : یک عرف عام که از بحث ما خبری ندارد می تواند کمک کار ما باشد. هر کدام تذکره را دارید عبارت تذکره را هم بخوانید، دو تا عبارت را هست.

شاگرد: در همین قضیه؟

استاد: بله؛ من معتبر را خواندم الان همان ابتدای بحث آدرسش هم جلد 2 تذکره صفحه 272.

شاگرد: «مساله 9 و يسقط في السفر نوافل الظهرين، و نافلة العشاء و ذلك سبع عشرة ركعة لأن هذه الفرائض يجب قصرها، و هو يشعر بكراهة التنفل لها، و لقول الصادق عليه السلام: «يا بني لو صلحت النافلة في السفر تمت الفريضة»» [2]

استاد: بله از آن جا که گفتند پس مجموعش شد 17 رکعت همانی که دلیل سقوط عشاء بود. دیدید مرحوم علامه در متن تذکره گفتند نوافل ساقط می شود، وتیره را هم طبق فتوای مشهور، وتیره را هم فرمودند ساقط می شود. از «و ذلک» یک بار عبارت را بخوانید.

شاگرد: «سبع عشرة رکعة.»

استاد: این شد 17 رکعت که باقی ماند وتیره هم ساقط شد؛ حالا بعد؟

شاگرد: «لأنّ هذه الفرائض یجب قصرها»

استاد: «لأنّ هذه الفرائض یجب قصرها»؛ بعد؟

شاگرد: «و هو یشعر بکراهة التنفل لها»

استاد: ببینید «و هو یشعر بکراهة التنفل لها»؛ بعدش؟

شاگرد : «و لقول الصادق علیه السلام  «يا بني …»

استاد :  «لو صلحت النافلة» ببینید. این عبارت معتبر است، آن هم عبارت تذکره است، به 500 نفر از کسانی که با این عبارات انس دارند نشان بدهید، ببینید این ها احتمال حرمت می دهند در این عبارت یا نه؟ بگویند اصلا این منظور از کراهت حرمت است!!! ما حرفی نداریم. همیشه در مباحثه می‌گویم؛ اگر ما 50 روز بحث کنیم آخر کار به یک نتیجه ای برسیم که خلاف واقع باشد، آن چیزی که در دل حضرت بقیه الله سلام الله علیه هست نشد، 50 روز بحث کرد نشد. خب هیچی، دیگر واویلا!  نمی‌خواهیم که آخر بحث یک چیزی باشد که آن هایی که علمشان علم الهی است بخندند بگویند این همه بحث کردید این نتیجه کارتان شد؟ وقتی نخواهیم که به واقع توجه داشته باشیم، همین‌طور می شود.

خدایی اش ما می خواهیم طوری باشد که مطمئن باشیم در استظهار کلام این دو تا بزرگوار فاضلین  -که کم هم نیستند- مقصودشان از کراهت این جا چه بوده؟ حرمت بود؛ چرا؟ چون بعدش می گویند جواز؛ بعدش می گویند جواز اما دارند حرف شیخ را نقل می کنند شیخ آن طوری گفتند.

شاگرد: فقط جهت یادآوری عرض کردیم منظور آن نیست حکم حرمت بکنند؛ کراهت به معنای مغبوضیت که اعم از حرمت و کراهت به معنای حکم فقهی باشد به معنای مغبوضیت است، استدلال برای آن «یسقط» است یعنی فتوایی که می خواهند بفرمایند سقوط است بعد دلیلش چیست؟ آن جا همان طوری که تحتم را در برابر حرمت استفاده کردند، خود تعبیر به عنوان حکم فقهی حرمت استفاده نکردند این جا هم کراهت را مرادشان تعبیر فقهی نیست البته عرض می‌کنم چیزی که به ذهن بنده رسید که این چون بحث استدلالی‌شان هست و سقوط به معنای مشروعیت سقوط استحباب است اگر مراد باشد که به نظر می رسد این طور باشد آن وقت این که انجام بدهند آیا حرام است یا حرام نیست، اصلا این ها متعرضش نشدند صریحا بخواهند بگویند. منتها می گویند که از لحاظ ملاک، همان طوری که آن جا تحتم هم گفتند که ساقط است این جا کراهت را دارد به شارع نسبت میدهد.

 

برو به 0:20:17

استاد: خب همین مقابله را خودتان چه می فرمایید؟ آن جا اگر تحتم بود، این جا هم باید بگویند تحتم دیگر. چطور شده یک دفعه لسان عوض شد؟ «التحتم یدلّ علی الکراهیة»

شاگرد: آن جا مقابله بین وجوب و سقوط تحتم است، این جا مقابله بین استحباب و سقوط به صورت کراهیت است.

استاد: آن وقت سقوط کراهیت یعنی تحتم؟

شاگرد: نه عرض می کنم این در مقام بیان این است که شارع نسبت به این قضیه کراهت دارد. حالا کراهت دارد، حکم شارع چیست؟ آن محبوبیت را نزد شارع دیگر ندارد، نزد شارع کراهت دارد. حالا حکمش چیست؟ فرمودند «یسقطُ» ؛ حالا «یسقطُ»  آن استحباب، ساقط می شود، آیا حکمش حرمت است؟آیا تشریع است؟ من احساس می کنم عبارتشان آن‌جا چیزی در این زمینه ندارد.

استاد: فقط چیزی که باعث تعجب است این است که مقصود صاحب ریاض از این که فرمودند «ظاهر النصوص و الفتاوی» حالا می توانیم بگوییم این و الفتاوی یعنی شیخ و قبل از شیخ یا حدود معاصرین شیخ. اما خب علی ای حال فاضلین هم دیگر فتوایشان کم نیست؛ چطور در این دو کتاب مهم معتبر و این ها ایشان ندیده بودند؟ یا اگر دیدند نظر ایشان را داشتند که این هم دالّ بر حرمت است؟ نمی دانم. خلاصه صاحب ریاض این طوری تعبیر کردند که «ظاهر النصوص و الفتاوی الحرمة».

شاگرد: این بحث این چند روزه را این طوری می شود جمع بندی کرد که اولاً؛ ما با استظهار این همه نصی که رسیده با فتاوای قدماء یقینا برای ما کراهت ثابت شده است، سقوط استحباب ثابت شده است. و بعدش هم قائل به کراهتش شدیم به خاطر نهی هایی که هست. ما جانب حرمت را نگرفتیم به خاطر بعضی از روایاتی که حضرت می فرمایند که من چطوری نماز را نهی کنم. به خاطر آن ها ما جانب حرمت را نگرفتیم تمام این ها را حمل بر کراهت کردیم اما این فقط و فقط در صورتی است که ما صورت مساله را همین طور ببینیم اما اگر که صورت مساله تشریع بشود یعنی که ما قائل بشویم که تشریع نیت لازم ندارد به فرمایش آقا( یکی از شاگردان) که من بیایم بگویم من می‌خواهم در مقابل فقه جعفری تشریع کنم، بگویم نه همین نماز نافله در سفر ساقط نمی شود؛ نه نیت نمی کنم اما عمل من خودش تشریع می شود. آیا آن‌جا حکم دیگری می شود پیدا بکند؟ که یقینا پیدا می‌کند. یعنی می خواهم بگویم بعضی وقت‌ها که آدم می‌بیند بعضی این بزرگواران قائل به حرمت شدند چه بسا روی حساب جنبه تشریعی اش قائل به حرمت شدند.

تفاوت بدعت و احمال مطلوبیت

استاد: بله یعنی تشریع به قصد که می شود خودش می داند و خدا. مواردی هست که قصد اصلا در تشریع دخالت ندارد، عملا طرف کاری می کند که این می آید جزء دین مردم می شود، تلقی دین با او می کنند و قابل تبین و تبیین هم برایشان دیگر نیست. این درست! اما چند نکته دیگر اینجا هست؛ یکی اش که صاحب جواهر هم اشاره کردند دنبالش فتأمل گفتیم؛ آن یکی این است که اگر تشریعی بود که در خارج تلقی تشریع از آن نشد، یعنی وقتی که خود مولا روی فرض جمع ادله عقاب نمی کند، کتک نمی زند، مکروه می داند اگر کسی بیاید به عنوان استحباب بخواند این خلاف نظر شارع شده و این طوری هم تلقی بشود یعنی همه جا بگیرد. چرا؟ چون مثلا یک شخصیتی است، وقتی شخصیتی شد فقها، همه قضات، همه دنبال سر او دارند می روند، این تشریع است، تشریع عملی به حمل شایع است و حرام هم هست. اما گاهی است کار طوری است که این کسی که این کار را انجام می دهد محلی از اعراب ندارد، فرض گرفتیم روی فرض شما آن مکروه بود، این چیزی هم که انجام می دهد هیچ محلی از اعراب ندارد و خودش می‌داند همان طوری هم که صاحب جواهر گفتند نمی‌خواهد تشریع کند خودش می‌فهمد به احتمال مطلوبیت دارد به جا می‌آورد.

شاگرد: احتمالش جا ندارد این یعنی فرضش این است که به حکم سقوط جاهل است مثلا یک عامّی است از دهات آمده اصلا نمی داند که این ساقط شده می ایستاد بخواندن این تشریع نکرده و الا اگر کسی باشد که حکم شرع به گوشش خورده باشد…

 

برو به 0:25:10

استاد: او که به رضایت قطع دارد، آن کسی که جهل دارد که علم دارد به رضایت …

شاگرد: اگر علم داشته باشد که ساقط است، اصلا احتمال نمی دهد در مقابل این که می داند که شارع ساقط کرده احتمالش، احتمال بیجایی است که احتمال بدهد مطلوب باشد خدا می گوید ساقط است، احتمالی در مقابل این نمی ماند، فرضش فقط وقتی پیش می‌آید که طرف جاهل باشد اصلا نداند جاهل به حکم باشد، نداند ساقط شده، عمل را به جا بیاورد. آن وقت عمل را به جا بیاورد بعد با فرض اینکه عمل این هم معتنی‌به نباشد که این کار باعث بشود که دیگران هم یاد بگیرند یک عامی است گمان کرده است که هنوز مستحب است، نافله می خواند این تشریع نکرده است یقینا فعل حرام هم جا ندارد.

استاد: ببینید الان فرمایش شما را یک کسی که اصلا خبر هیچی ندارد، جاهل است، او که اصلا شک ندارد، رجاء هم نمی خواهد برای او واضح است که خدا این را می خواهد این را کنار بگذاریم؛ رجاء کجا می آید؟ احتمال مطلوبیت کجا می آید؟ یک کسی است که از این طرف روایات متعدد شنیده، گفتند نخوان. به فرمایش شما وقتی گفتند نخوان، دیگر تمام شد. خب  برای همین شخص یک روایت دیگر بیاید  که سندش هم خوب است می گوید که حضرت به یکی گفتند بخوان، به آن یکی گفتند نخوان، گفت چطور یابن رسول الله به او می گویید بخوان، به من می گویید نخوان؟ فرمودند «هو یطیق أنت لا تطیق» تو که مسافر هستی دیگر زورت نمی رسد، این به شک می افتد که پس شاید  مطلوب مولا باشد. ببینید تمام شد همه آن بنایی که  ساخته بودید خراب شد. آخر چرا ما در حالی که همه ادله را در نظر نگرفته ایم  بیاییم و یک چیز محکمی را، یک چیز جزمی را به شارع نسبت می دهیم آخر کار می بینیم که نه نیاز به کار بیشتر دارد. من در فقه زیاد عرض می‌کنم.

به عبارت دیگر لحن مولا بسیار مهم است ما بیایم یک لحنی را که مولا دارد، صرف نظر کنیم یک چیز زمخت عجیب و غریب را به او نسبت می دهیم، بعد وقتی به لسان خود مولا نگاه می‌کنید، عرضه به عرف می‌کنید، عرف چیز دیگر می‌فهمد. من یادم است که مساله جواب می‌دادند یک کسی رفته بود گوسفندش را با استیل سر بریده بود اصلا متوجه نبود حالا حج گذشته است، تمام شد، هدی تو باطل بوده، ذبح باید با حدید باشد، استیل هم حدید نیست، خبرها بوده رساله ها حالا مناسک ها عوض شده و الا هنگامه ای می‌شد این کاردها تازه در آمده بود این ها هم خبرنداشتند این ها می گفتند حدید نیست، خب من عرضم این است ما که مباحثه کردیم در مباحثه برای رفقا می گفتم، گفتم گاهی است ما می‌گوییم بروید این گوسفندها حرام شدند دوباره ذبح کنید، همه این ها بعد که خود ما بیایم لسان مولا را در خود روایات باب بگذاریم در منظر عرف بر می‌گردند به ما می‌گویند این لسان مولاست شما آن طوری به من گفتی؟! پس نباید ما کلاس‌مان یک طوری باشد که اصلا هیچی آخر کار خود عرف خود مولا … .

خواب مرحوم سید محمد فشارکی درباره قیامت

معروف است می گویند مرحوم آسید محمد فشارکی رضوان الله علیه در درسشان می‌گفتند که من خواب دیدم صحنه قیامت است همه مردم گروه گروه ایستادند یک صفی را دیدم گفتم این صف چیست این قدر طولانی است؟ گفتند این صف مراجع و مفتین است می‌گویند نگاه کردم دیدم سر صف امام صادق سلام الله علیه نشستند و این مراجع در صف هستند دارند جلو می روند، خدمت حضرت برسند، می‌گفتند من در عالم خواب رفتم یک نگاهی کنم که ببینم چه خبر است، می گویند مگر حضرت ول می کنند؟ دقیق! می گویند چرا این جا این طوری فتوا دادی؟ مگر این طور نبود؟ ایشان گفتند من در خواب خیلی دلم شکست گفتم خدایا من اگر با هر کس بحث بکنم با امام صادق دیگر نمی‌توانم بحث بکنم از اول محکوم هستم شروع کرد دلم لرزیدن که من چه کار بکنم بعد می گویند دیدم جمعیت گروه گروه به طرف منبع نوری می‌روند،به طرف منبری می‌روند، متوجه شدم دیدم بله حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بالای منبری از نور هستند و مردم دورشان را احاطه کردند هر کس نجوایی دارد، در خواب گفته بودندمن می‌روم اینجا، آن صف خطر دارد. این طوری شنیدم که آسیدمحمد با این که آسید محمد واقعا شبهه اعلمیت رده بالای زمان خودشان داشتند. آسید محمدفشارکی کم نیستند این خواب از ایشان نقل می‌شود منظور حالا این خیلی مهم است که گاهی ما یک چیزی را می گوییم بعد وقتی لسان مولا را ببینیم ممکن است خلاف آن را بگوییم.

حالا الان این روایات باب را ببینید حضرت به او فرمودند «هو یطیق أنت لا تطیق» آن روایت آقا پیدا کردند در محاسن برقی حضرت هیچی نگفتند «موالیه یتنفلون» خود حضرت نخواندند بعد می گویند آقا «أ لا تنهاهم؟» حضرت فرمودند «لا یصلون و لکن السنة أحبّ إلیّ» لسان را ببینید، خب آن وقت ما بیایم این ها را ببینیم مجموع این ها را بعد چه کار کنیم؟ بعد بخواهیم که آن خروجی این باشد؟ منظور مجموع این ها باید در نظر گرفته بشود باز روایت دیگری بود که آن هم یکی دیگر که برای قضاء بود؟ آن اقوی یکی دیگر بود که اول جواهر است خلاصه ببخشید .

منظور اینکه مراد عبارت مختصر و تذکره برای ذهن بنده صاف است، فقط باید بگردیم و دیگران هم ببینید چطور صاحب ریاض فرمودند «ظاهر النصوص و الفتاوی» ولی  این را ندیده بودند؟ دیگران به ایشان تذکر داده اند؟ ندادند؟ نمی دانم.

 

برو به 0:31:03

عدم قول به حرمت وتیره در قدماء

شاگرد: وقتی لسان شارع این طور باشد خب نسبت دادن حرمت سخت است ولی به علت فتاوای بزرگانی …

استاد: ما حرمت نداریم، ما همین می گشتیم که اینها را پیدا کردیم. من به آقایان عرض کردم الحمدلله موفق هستند ولی ما تنبل هستیم. من گفتم سید فرمودند ظاهر النصوص و الفتاوی خب نصوصش معلوم است، این فتاوی این ظاهر چه کسی منظورشان بوده؟ بگردیم در طول تاریخ ببینیم مفتینی که بودند هیچ کس تصریح کرده که یحرم؟ یا همه گفتند یسقط؟ به این دو تا عبارت علامه و محقق برخورد کردیم که خیلی موجب تعجب بود.

شاگرد: تعبیر سید ظاهرا این هم هست فرمودند «و يسقط في السفر نوافل الظهرين إجماعا على الظاهر المصرّح به في كثير من العبائر، و النصوص به مع ذلك مستفيضة»[3]

استاد: نه آن اول کلامشان بروید وسط شرح بعد این که رفتند، آن جا می گویند «و ظاهر النصوص و الفتاوی الحرمة» این‌جا بروید ببینید به کتاب ما که 5 – 6 سطر می‌شود شما باشد 10 سطر بیشتر جلو بروید.

شاگرد: عرض بنده این بود که روایتی که لسانش این‌طور است شما فرمودید که ما حالا اگر نتیجه بحث چه بسا این بشود که این حرمت است بعد بیایم ببینیم ظهور نصوص هم این بوده این مثلا عرف با این نصوص قبول نمی کنند ولی همین منشأ احتیاط نمی شود؟

استاد: بله می شود شما تشریف نداشتید گفتم از چیزهایی که واقعا برای من خاطره است در فرمایش بنظرم مرحوم آقای خویی فرمودند در حاشیه عروه شان در تنقیح بود نمی دانم بنظرم ایشان فرموده بودند سید آمدند راجع به این که زن باید حائل بین او و امام جماعت باشد یا نباشد در طول تاریخ فقه هیچ نگفته بین امام جماعت با زن نباید حائل باشد همه گفتند حائل هم باشد اشکال ندارد. سید در عروه گفتند که «و ان کان الاحوط» احتیاط ندبی این است که حائل نباشد به نظرم مرحوم آقای خویی بودند فرمودند می دانید چرا این سید این احتیاط را کردند؟ احتیاط جا ندارد! دلیلش روایت صحیحه معتبر است، احدی هم در طول تاریخ خلافش را نگفته است. می دانید چرا احتیاط کردند؟ فقط به خاطر یک نفر آن هم وجهش معلوم است فقط به خاطر جناب ابن ادریس چون خبر واحد را حجت نمی دانند خبر صحیحی که در طول تاریخ همه بر طبقش عمل کردند ایشان می گوید خبر واحد حجت نیست. این خبر صحیح هم من عمل نکردم تصریحا می گوید ایشان گفتند برای مراعات نظر ابن ادریس و احترام به او می گویند «و ان کان الاحوط» خیلی جالب است این که یعنی حتی یک فقیهی که مستند کار و مبنایش هم معلوم است بعد از این 1000 سال حدودا مثل سید احتیاط می کنند فقط به خاطر ابن ادریس. در این مطلب که حرفی نیست، احتیاط مانعی ندارد. لذا بعدا هم این عبارت حاج آقا است می فرمایند

و بالجملة فدعوى انصراف العمومات في النصوص و الفتاوىٰ إلىٰ ما يخالف نوافل النهار في العدد، و في الكيفيّة من التقدّم على الفريضة، و في احتمال عدم كونها من الرواتب و إنّما هي تكميل لعدد النوافل، و في الأقليّة من عدد المحذوف في الفريضة المقصورة، و من البدليّة عن وتر الليل لمن فاته صلاة الليل و إلى خصوص الرواتب النهاريّة، كما وقع التصريح به في بعض الأخبار غير بعيدة؛ كما أنّه علىٰ تقدير العموم، فارتكاب التخصيص بسبب روايات المقام متّجهة، و إن كان الخروج عن الشبهة بالإتيان بها برجاء المطلوبيّة، أولىٰ و أحوط. [4]

 «و إن کان الخروج عن الشبهة بالاتیان بها برجاء المطلوبیة أولی و احوط» آن ها مشکلی نیست اما صحبت سر این است که قبل از این که بحث به آن جا برسد دلیل و استدلال و این ها مقتضایش چیست؟

«و بالجملة فدعوى انصراف العمومات في النصوص و الفتاوى أمّا يخالف» نه إلی! این «أن» که روشن است تبدیلش به «أن» کنیم با بعد عبارت هم أوفق است. احتمال دیگر هم من دادم این است که «لا» افتاده باشد «إلی ما لا یخالف» آن هم احتمال دومی بود که «انصراف النصوص … الی ما یخالف نوافل النهار»؛ یکی دیگر هم بعدا داریم «و مِن البدلیة» آن جا هم باز «و من البدلیة»، «مِن»  یک نحو همان منظور «فی» هست. این هم مِن بیان جنس است به منزله همان «فی» های قبلی وسط پاراگراف «و من البدلیة عن وتر اللیل» حالا شما هم پس روی این نگاه بکنید ببینید عبارت را طور دیگری می توانید حل بکنید یا نه؟

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

 

 


 

[1] المعتبر في شرح المختصر، ج‌2، ص: 15-16

[2] تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج‌2، ص: 272

[3] رياض المسائل (ط – القديمة)، ج‌1، ص: 99

[4] بهجة الفقیه، ص8