1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٩)- بررسی امکان رکود الشمس با لحاظ حرکت وضعی...

درس فقه(١٩)- بررسی امکان رکود الشمس با لحاظ حرکت وضعی و انتقالی زمین

نحوه علامیت میل الشمس الی حاجب الایمن
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=20233
  • |
  • بازدید : 14

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

«…أو بالآلة المائلة إلى القطب، بعد تعيين مقدار المخالفة مع القطب المتصل بالجدي. و مع هذا، فيحتاج  الإحساس بتيامن الشمس عن الوسط خصوصاً إذا أُريد تيامن تمام القرص إلى مضيّ‌ مدّة، فيكشف التيامن عن سبق الزوال»

ارتباط رکودالشمس به حرکت وضعی و انتقالی زمین

شاگرد: این که ما داریم لحاظ می‌کنیم صورت فلکی است که حالا یا درست بشود یا درست نشود.

استاد: آن که در روایت بود.

شاگرد: فلکی نبود. معانی داشت برای خودش. معانی را می‌فرمودند. می‌گفتند روز جمعه چرا رکود نیست؟

استاد: نه. محتوای روایت یک چیز است و توضیح  رکود،یک چیز دیگری است. اصل موضوع چه نوع است؟ ببینید! روایاتی داشتیم که از لسان معصوم علیه السلام، توضیح و تأویل این رکود بود.آیا اصل خود این موضوع هم یک موضوع معارفی بود؟یک موضوع تأویلی مبهم بود یا نه؟ مسائل ما این بود. فرق می‌کند. شما می‌گویید آن بیان امام یک چیزی بود که با اینها نمی‌خواند. اما اصل موضوع آن چطور؟ یعنی خود موضوع رکود هم یک موضوع مبهم تأویلی بود که حتی موضوع را هم نردّ علمه إلی أهله؟ خب مانعی ندارد که اصل رکود را شبهه کنیم بگوییم اصل آن، نردّ علمه إلی أهله. این یک طور بحث است.

یکی این است که بگوییم شواهدی آنطرفِ آن داشتیم. مواردی بود که دالّ بر این بود که رکود یک چیز عرفی بوده است-عرف عام – و در کتاب لغت آمده است. در جاهایی که عرف عام با آن سر و کار داشتند از رکود اسم می‌بردند. در این موارد چکار کنیم؟ اگر رکود یک مفهوم عرفی بوده است… خب توضیح امام علیه السلام مربوط می‌شود به علم امام. اما خود توضیح موضوع به چه چیزی مربوط می‌شود؟ یعنی عرف عام چطور بود که این رکود را حس می‌کرد؟

شاگرد: شما اطمینان حاصل کردید که عرف عام آن موقع این را می‌فهمیده؟

استاد: برای من که قبلاً بود.

شاگرد: یعنی یک بحث علمی نیست به این که بگوییم روات این را می‌دانستند.

استاد: می‌گویم قبلاً اینطور در ذهن من بود. الان هم که دوباره به تازگی مراجعه کردیم، باز هم همین تقویت شد که یعنی باز نزد عرف بوده است. مواردی را گشتیم و پیدا کردیم.یعنی اختصاص به این ندارد که یک اهل فن معرفتی یک واژه‌ای از شمس و رکود را به معانی مقصود خودش بکار ببرد و از امام علیه السلام راهنمایی و توضیح معارفی بخواهد. اینطور نبود.یعنی مواردی پیدا شد. ولو توضیح نداشت.یعنی اصل این که عرفی بود، به اطمینان می‌رسیدیم؛ اما توضیحی نداشت که چرا اینطورمی‌شود. بیانات مختلفی بود.مثلاً چند روز راجع به انکسار نور و اینها صحبت شد که کأنّه می‌خواستیم از سنخ مسائل اُپتیک برای حل این مسئله رکود کمک گرفته شود. بیانی هم که شما داشتیدیک سنخ دیگری از بیان است.مرحوم فیض یک نوع بیان داشتند. اینهافرق می‌کرد.

این بیانی که چهارشنبه صحبت شد و شما تشریف نداشتید و ایشان گفته بودند، این هم باز یک نوع دیگر بود. جهت گیری بیان خیلی خوب است.برای این که ما می‌خواهیم هرچه می‌دانیم، این موضوع عرفی را با مطالب علمی که از قوانین فیزیک و اینهامی‌دانیم؛ ولی نه از ناحیه نور و اُپتیک؛ از ناحیه مکانیک و علم الحرکات و سینماتیک حرکت و از این حرف‌ها می‌خواهیم این را سر و سامان بدهیم که ببین! رمز رکود این است. شما محاسبه کردید؟

شاگرد: اصلاً از بدو مشکل دارد. حالا محاسبه آن بماند. سرعت انتقالی زمین حدود شصت و چهار برابر سرعت در استوا است. این یک مطلب. مطلب دیگر این که ولو این که سرعت خطی هم صفر شود، مشکل ما این است که سرعت خطی در مختصاتی که چسبیده به خورشیداست، صفر است.مشکل این است که مختصات مرجع ما چسبیده است به محل ایستادن ما و دارد می‌چرخد.

استاد: بله. لذا آن روز مثالی که شما گفتید توپ را می‌اندازیم و دارد می‌رود، این در نقطه سطح تماس به خودش صفر می‌شود.

شاگرد: آنجا هم همینطور است. آنجا هم اگر ما مبدأ مختصات و دوتا مختصه را روی زمین بگیریم، درست است. صفر است. اما همانجا اگرمختصات را بگیریم

استاد: برویم برای خورشید.

شاگرد: نه. روی خود همان توپی که دارد قِل می‌خورد که مختصات همراه توپ می‌چرخد.آنجاهم باز قضیه مشکل می‌شود.

استاد: علاوه بر این،  قبل از این که شما تشریف بیاورید صحبتِ این شد.حالا ایشان می‌گویند همین که حرکت دو جهت بود، وقتی دوتا نقطه روبروی همدیگر رسیدند، همان محاذات این دوتا، رکود را محقق می‌کند. عرض من این است که نه. رکود تنها و تنها در صورتی است که جایی باشد که کسر و انکسار دوتا حرکت مخالف که جهت آن مخالف است به صفر برسد. اگر به صفر برسد …

شاگرد: آن هم نمی‌شود. با این بیانی که ما عرض کردیم حتی سرعت واقعیِ حرکت نسبت به خورشید به صفر هم که برسد، باز هم رکود اتفاق نمی‌افتد. مثل همان توپی که دارد قِل می‌خورد. سرعت صفر می‌شود. اما اگر نسبت به مختصاتی بگیریم که دارد همراه با توپ می‌چرخد، سرعت زاویه‌ای دارد.یعنی نسبت به اوسرعت زاویه‌ای دارد.‌

استاد: آن گام بعدی است که ما غیر از گردش خود زمین،می‌خواهیم منتقل کنیم در حرکت نسبی که ما در شمس می‌بینیم و علی أی حال برای شمس، سرعت زاویه‌ای،خروجیِ بحث ما است.یعنی ما که از حرکت وضعی زمین، خورشید را می‌بینیم که از مشرق طلوع می‌کند و تا مغرب می‌رود، اینجا ما صد و هشتاد درجه حرکت زاویه‌ای برای شمس می‌بینیم و حرکت انتقالیِ زمین،یک درجه حرکت زاویه‌ای برای شمس در یک قوس است.

در یک فرض  خیال می‌کنیم می‌شود و آن فرضی است که حرکت وضعی را آنقدر سریع بگیریم که وقتی حرکت انتقالی صورت می‌گیرد، در وقتی که می‌خواهد آن را برگرداند، به جایی برسد که در آن نقطه – البته با یک نقطه در نصف النهار – که به صفر برسد.

 

برو به 0:06:51

شاگرد: باز هم نمی‌شود. منظور شما سرعت خطی است دیگر؟

استاد: بله.

شاگرد: باز هم حل نمی‌شود. چون سرعت در آن نقطه صفر است؛اما توپ دارد می‌گردد.مشکل ما بر سر این است که این جایی که ما ایستادیم، محکوم به جاذبه هستیم و بطور نرمال،همیشه عمود بر سطح زمین می‌ایستیم. بنابراین این توپی که روی آن ایستادیم، چون داردمی‌چرخد، ولو ما هم ایستاده‌ایم و این نقطه هیچ حرکتی نمی‌کند؛ اما چون دستگاه مختصات ما داردحرکت می‌کند، درواقع نحوه‌ی ایستادن مادارد حرکت می‌کند، ما حرکت می‌کنیم؛ ولو سرعت خطی صفر است.

استاد: صحبت بر سر این است که ما شمس را داریم نگاه می‌کنیم.اصل حرکت دستگاه مختصات ما گاهی است که حرکت داشتن آن، برآیند یک حرکت است و گاهی اوقات برآیند دو حرکت است. خب اگر سرعت خطی این دو تا حرکت به صفر برسد، چرا این مختصات در آن لحظه نایستد؟

شاگرد: مختصات نمی‌ایستد. چون مختصات دارد همراه این توپ می‌چرخد.درست است آن مختصات ما سرعت خطی ندارد؛اما سرعت زاویه‌ای دارد. مشکل بر سر این سرعتِ زاویه آن است.یعنی دارد تغییر زاویه‌ای می‌دهد. سرعت زاویه‌ایِ آن به صفر نرسیده است. مشکل ما بر سر این است.

استاد: خیالم می‌رسد سرعت زاویه‌ای نسبت به رؤیت،برآیند دوتا حرکت می‌شود.

شاگرد: بله، درست است. اما الان این نقطه‌ای که از روی آن رؤیت را صورت می‌دهیم، فرض می‌کنیم سرعت خطی‌اش به صفر رسید.

استاد: نه. نسبت به شمس به صفر رسید؛ نه نسبت به سطح تماس خودش.

شاگرد: نه. نسبت به شمس حساب می‌کنیم.

استاد: و لذا من عرض کردم کره زمین، نصف النهارهای زیادی دارد. نقاطی که روی یک نصف النهار قرار گرفتند، فقط یکی از آنها یا دوتا …

شاگرد: دقیقا، ذهنیت ما هم به این سمت رفته بود که سرعت زاویه‌ایِ زمین به قدری زیاد است که سرعت خطیِ استوا یا نزدیک استوا شاید بیشتر از حتی سرعت انتقالی باشد. بعد دیدیم این‌طور نیست.اصلاً سرعت انتقالی عملاً شصت و چهار برابر است.

استاد : این که بله. بله.

شاگرد: به فرض این که این اتفاق هم می‌افتاد.یعنی مثل یک توپی که روی زمین دارد قِل می‌خورد، همان توصیفی که ما در جلسه قبل سعی کردیم…

استاد: من که الان عرض کردم سه نوع توپ. توپی که دقیقاًداردقِل می‌خورد که به صفر می‌رسد. توپی که با حالت حرکت زیاد روی چیزی می‌رود …

شاگرد: یعنی روی یک چیزیداردقِل می‌خورد که خودش می‌چرخد.یک چرخدنده‌ای را فرض بگیریم که آن بالائی…

استاد: آن هم یک طور دیگری است. ولی نه. فعلاً به سرعت دور می‌گردد؛ به طوری که حرکت انتقالی آن کمتر از حرکت وضعی است و یکی هم برعکس آن که اینقدر یواشمی‌گردد که مجبور است سُر بخورد.در هیچکدام ازاینها آن نقطه تماس به صفر نمی‌رسد.اما غیر آن چطور؟

شاگرد: به فرض هم که به صفر برسد باز هم مشکل دارد. چون معیار ما سرعت زاویه‌ای است.یعنی ما سرعت زاویه‌ای را داریم می‌بینیم که بگوییم مدعی ما است و سرعت زاویه‌ای ما در دستگاه مختصات عمود بر زمین است و مشکل بر سر این است که دستگاه مختصات داردمی‌چرخد. ما در آن لحظه ساکن هستیم. اگر فرض کنیم این اتفاق بیفتد. ما ایستادیم. این توپ که دارد قِل می‌خورد،سرعت نقطه تماس صفر است. اما چون توپ دارد قِل می‌خورد، اگر بر اساس دستگاه مختصاتی، به زمین یا به هر نقطه از زمین نگاه کنیم، درواقع آن نقطه از زمین دارد می‌چرخد. چون دستگاه مختصات ما است که می‌چرخد. مرجع ما است که دارد تکان می‌خورد.

استاد: برای خود زمین که درست است. حرفی نیست.

شاگرد: برای توپ هم درست است.

استاد: نه. برای خورشید که نقطه‌ی دوری است و به خیال خودمان دستگاه مختصات ما ثابت است. ما فقط داریم حرکت خورشید را می‌بینیم.حرکت زاویه خورشید روی یک قوس. برآیند آن چیست؟یعنی مختصات ما به فرمایش شما واقعاًداردمی‌رود. اما حاصل این حرکت دستگاه مختصات ما این است که ما از دور خورشید را متحرک می‌بینیم و حرکت خورشید در یک قوس،یک درجه برگشته است.نمی‌دانم فلان، صد و هشت هزار کیلومتر رفته است.

شاگرد: زاویه‌ای می‌گوییم یا خطی؟

استاد: خطی فعلاً.یعنی زاویه‌ای را می‌خواهم روی آن به سرعت برگردانم.

شاگرد: در دستگاه مختصاتی که چسبیده به زمین است و عمود بر سطح زمین است نگاه می‌کنیم یا دستگاه مختصاتی که چسبیده به خورشید است؟ دستگاه مختصات زمین؟

استاد: زمین. بله، اما از دور خورشید را متحرک می‌بینیم.خب وقتی آنجا داریم می‌بینیم،اگر فرض بگیریم که آن برگشتِ دستگاه مختصات ما که خورشید را به این طرف می‌برد، با حرکت انتقالیِ ما که دستگاه مختصات با همراهیِ حرکت انتقالی هم دارد جلو می‌رود. پس دستگاه مختصاتی ما دوتا حرکت دارد.

شاگرد: این فقط در شرائطی ممکن است که سرعت زاویه‌ایِ چرخش به دور زمین با سرعت زاویه ایِ که ناشی از چرخش زمین به دور خورشید است.یعنی دستگاه مختصات ناشی از حرکت زمین به دور خورشید هم داردمی‌چرخد. همان چیزی که باعث می‌شودیک روز به عقب برگردیم.یعنی 366 تا دور زمین دور خودش می‌چرخد؛ ولی 365 روز می‌شود. اگر این دوتا باهم قابل مقایسه بودند و یک سیصد و شصت و فلانم نبودند، آن وقت می‌توانستیم این حرف را بزنیم؛ اما الان که اینطور نیست، نه. ما الان روی سرعت خطی داریم صحبت می‌کنیم.

شاگرد: بله. منظور من هم خطی است.اما خطی‌ای که بازتاب خودش را در حرکت زاویه شمس نشان می‌دهد.

شاگرد: درست است.

استاد: یعنی دوتا حرکت خطی اینجا داریم.یک حرکت خطیِ حرکت وضعی زمین ویکی هم حرکت خطیِ انتقالی مرکز زمین. این دوتا اگر فرض بگیریم…

شاگرد: درواقع این حرکت خطی را ما باید تبدیل کنیم به حرکت زاویه ای.

استاد: احسنت.

شاگرد: یعنی درواقع حرکت خطی انتقالی را من الان یک محاسبه‌ای که کردم، درواقع یک زاویه است که زاویه رؤیت ما است،نود درجه می‌شود. بعلاوه یک زاویه‌ای که از عمود بر سطح قبلی مثلاً، ابتدائی – من از زوال به بعد را حساب کردم – از آن به بعد،یک زاویه‌ای تشکیل می‌شود. بعلاوه آن و بعلاوه آن زاویه‌ای که از رأس خورشید می‌شود با همین خط عمود، خط بین دوتا مرکز تشکیل می‌دهد. درواقع سرعت زاویه‌ایِ نگاه ما به خورشید،می‌شود مجموعِ دوتا سرعت زاویه‌ای که ممکن است گاهی اوقات در مقابل همدیگرعمل کنند.

 

برو به 0:14:05

استاد: دوتا زاویه یا دوتا خطی؟ من عرض می‌کنم دوتا خطی

شاگرد: دوتا سرعت زاویه ای.

استاد: ببینید تا سرعت خطی نباشد زاویه‌ای پدیدنمی‌آید.

شاگرد: درست است.در مختصاتی که داردمی‌چرخد، زاویه‌ای دیده می‌شود.یعنی شما بخواهید سرعت خطی خورشید را محاسبه کنید، چاره‌ای ندارید…

استاد: برای محاسبه چاره‌ای نداریم.

شاگرد: بله.

استاد: اما سرعت خطی است که آن زاویه خورشید را پدیدمی‌آورد.

شاگرد: درست است.کاملاً درست است.اما سرعت خطی در این مختصات.و آن سرعت صفر نیست.

استاد: صفر که هیچ لحظه‌ای نمی‌گوییم صفر است. می‌خواهیم بگوییم این مختصات ما با حرکت انتقالی هم داردمی‌رود.خودش حرکت وضعی دارد و وقتی خطی به آنطرف رفته است، با رفت و برگشت این طرف، وضعی،به صفر رسید.

شاگرد: نمی‌رسد.

استاد: یعنی اگر بیست کیلومترمی‌رود، بیست کیلومتر هم داردبرمی گردد.

شاگرد: غیر ممکن است.

استاد: چرا غیر ممکن است؟

شاگرد: در صورتی ممکن است که سرعت انتقالی زمین اینقدر زیاد باشد که شما مثلاً حدوداً در یک روز دور بخورید دور خورشید. در این صورت می‌شود. حدود یک روز، دو روز. همین.

استاد: خب برعکس آن هم است. سرعتِ وضعی زمین آنقدر زیاد باشد که با سرعت حرکت انتقالی بتواند یک نقطه‌ای را روی نصف النهار یا دو تا نقطه…

شاگرد: نه. ما الان خورشید را نگاه می‌کنیم. بنابراین سرعت خطی خورشید در این مختصات است که بایستی مورد محاسبه و نظر قرار بگیرد.

استاد: نه.یعنی همین الان ما نیازی به سرعت خطی خورشید نداریم. زاویه‌ای برای ما بس است.

شاگرد: حالا یا زاویه‌ای یا خطی.یا باید سرعت خطی خورشید را در این دستگاه مختصات داشته باشیم یا سرعت زاویه‌ای آن؛ که هردوی اینها در صورتی نزدیک به صفر می‌شود که ما سرعت زاویه‌ایِ چرخش ما دور خورشید، قابل مقایسه باشد با سرعت زاویه‌ایِ چرخشِ ما دور خودمان. این اتفاق هم نیفتاده است.یعنی مقیاسی در حد یک سیصد و شصتم.

استاد: بله.آنکه محاسبه کنیم خیلی تفاوت است.بخواهیم تصور کنیم، زمین دارد یواش یواش می‌گردد؛ اما به سرعت دارد در حرکت انتقالی می‌رود.

شاگرد: نه. در بحث زاویه‌ای،عکس این است.دوتا سرعت زاویه‌ای داردروی این دستگاه مختصات عمل می‌کند.یکی سرعت زاویه‌ایِ ناشی از حرکت وضعی.یکی هم سرعت زاویه‌ای ناشی از حرکت انتقالی که اینها اگر بخواهند روی همدیگر تأثیر و تأثر داشته باشند و یکی از آنها از دیگری کم شود، باید باهم قابل مقایسه باشند.یک اندازه‌ای به اندازه یک سیصد و شستم نمی‌تواندیک حرفی بزند.

استاد: خب حال مساوی فرض بگیریم و تصور کنیم. حرکت انتقالی بیست کیلومتر، حرکت وضعی هم روی نصف النهار مثلاً روی استواء، بیست کیلومتر.

شاگرد: این عکس آن قضیه است. ما از آنطرف بایدمی‌گرفتیم. اگر اینطور بگیریم، باز هم هیچ فایده‌ای ندارد.

استاد: چرا فایده ندارد؟

شاگرد: چون در دستگاه مختصاتی داریم نگاه می‌کنیم که این دستگاه مختصات داردمی‌چرخد.

استاد: بله. ولی هم جلو می‌رود و هم می‌چرخد.یعنی یک لحظه حرکت وضعیِ بیست کیلومتردارد برمی گردد.

شاگرد1: آن جلو رفتن در حدی تأثیر دارد که باعث برگشتنِ این چرخش شود.

شاگرد2: یک دور زمین که دور خودش می‌چرخد اگر سیصد و شصت و پنج روز طول می‌کشید،یعنی اینقدر حرکت وضعی آن آرام است که یک سیصد و شصت و پنج روز تازه یک شبانه روز می‌شد. آنجا تازه این حالت رکود شاید دیده می‌شد.یعنی این که می فرمائید، دقیقاً برعکس. حرکت وضعی باید به قدری کند باشد که در این حرکت انتقالی زمین خیلی نچرخد. همزمان که می‌چرخد ما در خود زمین نچرخیم.وقتی نچرخیم، فقط در سیصد و شصت و پنج روز یک دور به دور خودمان بچرخیم.

استاد: این هم ممکن است.یکی رکود است برای همین یک دور؛ ولی همانجا هم بایدسرعت‌های خطی را فرض بگیریم در یک نقطه‌ای در نصف النهار… ببینید!یک نصف النهار روی کره زمین، از بالاترین سرعت که استوا است بگیرید تا صفر، ما سرعت داریم. خب وقتی این همه سرعت داریم در نود درجه،در پایین آن هم همینطور. وقتی این همه سرعت داریم،یکی از این نقاط است که اگر بالاترین حد آن، ماکسیمم سرعت…

شاگرد: به اندازه انتقالی می‌شد،آنوقت مثل توپی می‌شد که داردمی‌غلتد.

استاد: در آن نقطه صفر می‌شد.

شاگرد: در آن نقطه صفر می‌شد و می‌شود مثل توپی که می‌غلتد.

استاد: عرض من همین است.

شاگرد: نقطه غلتیدن آن را اگر ما در نظر بگیریم، در دستگاه مختصاتی که چسبیده به زمین است که ثابت است، سرعت آن صفر است. اما فرض کنیم روی همین نقطه‌ای که به زمین چسبیده است، داریم مثلاً مرکز زمین را نگاه می‌کنیم.اگر ما می‌توانستیم زاویه نگاه خودمان را تغییر ندهیم، بله. هیچ تغییری نمی‌دهیم. اما چون ما همراه این توپ داریم می‌چرخیم،هم نسبت به آن نقطه، سرعت زاویه‌ای احساس می‌کنیم و هم سرعت خطی احساس می‌کنیم.یعنی دقیقاً ما روی این چسبیدیم.با یک نقطه‌ای که در امتداد مرکز توپ،می‌خورد به مرکز زمین. ما وقتی می‌چرخیم،حس می‌کنیم او دارد می‌چرخد؛ با وجود این که ساکن ایستایم و هیچ حرکتی هم نمی‌کنیم.

استاد: آیا نسبت به باطن زمین که شما می‌گویید، با خورشیدِ بیرون هم همینطور است؟

شاگرد: همینطور است.

استاد: چون علی أی حال بعداً می‌خواهیم بگوییم خودمان ساکن هستیم. نه حرکت انتقالی داریم و نه وضعی. فقط او است که حرکت دارد و او هم یک حرکت زاویه‌ای نسبت به دید ما دارد. ولی حرکت زاویه‌ای او، برآیند کسر و انکسارِ حرکت وضعی و انتقالی اینجا است به صورت خطی.

شاگرد: نه. حرکت انتقالی او در دستگاهی که نسبت به او ثابت باشد،بله. اما در دستگاهی که می‌چرخد…

استاد: دستگاهی که هردوتا حرکت را دارد… اگر یک حرکت را داشت، قبول.

شاگرد: بله، درست است. دوتا حرکتی که دارد،دوتا اتفاق می‌افتد.یکی حرکت زاویه‌ای است و یکی حرکت خطی. الان مشکل ما با حرکت خطی نیست. چون حرکت خطی…

استاد: به صفر می‌رسد.

شاگرد: به صفر رسیده است. اینجا مشکل ما بر سر حرکت زاویه‌ای است که عرض ما این است که اگر برآیندِ دوتا حرکت زاویه‌ایِ ناشی از وضعی و انتقالی…،یعنی دو حرکت اتفاق می‌افتد. دوتا حرکت زاویه‌ای روی این دستگاه مختصات اعمال می‌کند.یکی از آنها ناشی از حرکت انتقالی که باعث می‌شودحدوداً بعد از سیصد و شصت و پنج روز،این دستگاه مختصات یک دور کامل دور خودش بچرخد و یکی از آنها باعث می‌شود در بیست و چهار ساعت یک دور کامل دور خودش بچرخد. این دوتا حرکتِ زاویه‌ای روی این دستگاه مختصات تأثیرمی‌گذارد و کسر و انکسار می‌شود. اما عرض ما این است که آن قدری نیست که بخواهد … اگر مخالف جهت همدیگر باشند،یکی از آنها، دیگری است. با وجود این که سرعت خطی هم صفر است.دراین حالتی هم که توپ می‌غلتد، همین وضعیت را داریم.

استاد: پس اصل امکان این که دوتا حرکت باشد، را که شما منکر نیستید.

شاگرد: نه. منکر نیستیم. اما این که روز باشد یا شب باشد، باز باید بررسی شود.

استاد: پس امکان این که دستگاه مختصات با این که در حال حرکت است، اما سبب شود در یک نقطه ای حالت رکود داشته باشد و به صفر برسد.

شاگرد: بسته به این که فاصله‌ی ما چقدر است و سرعت زاویه‌ای به دور خودش و به دور خورشید چقدر است. بله، اگر مثلاً فرض کنید در یک روز هم به دور خودش می‌چرخد و هم یک دور به دور آن می‌زند، حدوداً مثلاًیک روز یایک روز و نیم،به این ترتیب قابل مقایسه‌اند.

استاد: مثلاً اینطور فرض بگیریم که اگر حرکت انتقالی طوری باشد که خورشید را از غرب به شرق در آسمان،مثلاً در یک ساعت بیست درجه این طرف بیاورد. فرض بگیریم حرکت وضعی هم طوری است که خورشیددر یک ساعت، بیست دقیقه به آنطرف برود. شما چطور می‌بینید؟

شاگرد: ساکن می‌بینیم.

استاد: چون این حرکت‌ها را برابر فرض گرفتید، با این که هردوی آنها است؛ اما ساکن می‌بینیم. خب حالا اگر طوری باشد که این حالت برابر همیشه نباشد. این حالت که بیست کیلومتربرود و بیست کیلومتر… این حالت همیشه نباشد. بلکه در یک لحظه خاصی باشد.چون سرعت‌های این نقاط برابر نیستند. برای بعضی نقاط است که آن سرعت صفر شود. این ممکن است یا نه؟ اصل این؟ منظور من این است که ما با این که مختصات هم در حال حرکت است، بگوییم خورشید این اندازه به این طرف می‌رود. در همین زمان هم این اندازه به اینطرفمی‌رود.

شاگرد: در حرکت زاویه‌ایِ قضیه نه. تفاوتی نبود. سرعت زاویه‌ای را.

استاد: بله. این درست. اما سرعت خطی که برآیند این زاویه‌ای باشد.بزنگاه عرض من این است.می‌گویم یک سرعت زاویه‌ای شمس را در نظر بگیرید که خروجیِ محاسبه‌ی دوتا حرکت خطی آن مختصات است. آیا ممکن است یا نه؟ نمی‌دانم مقصود خودم را می‌رسانم یا نه؟

شاگرد: از مسئله ما خارج شد.

استاد: بله، چون بحث ما نسبت به این اطلاعاتی که داریم خیلی تفاوت دارد.

ولی حالا ایشان یک حرف دیگری دارند. می‌گویندوقتی این دوتا نقطه روبروی همدیگر رسیدند به معنای رکود است. الان من نتوانستم این را تصور کنم. اینطور نیست.

شاگرد: همان ارتکازی که در جلسه قبل هم حضرتعالی داشتید؛ با وجود این که ما سعی کردیم تبیین کنیم؛ کاملاً هم درست است.

استاد: چه چیزی بود؟ من یادم نیست.

شاگرد: که راحت زیر بار نرفتید که با وجود این که نقطه ساکن می‌شود؛ ولی ما رکود ببینیم. تصور شما این بود که در ظهر شایدسرعت بیشتر هم می‌شود. حالا آن یک بحث دیگری است.

استاد: بله، اینها صحبت شد که در خود ظهر چه بسا تفاوت کند.ولی باز دوباره وقتی فکر کردم،علی‌ای حال نقاطی که روی نصف النهار است، کسر و انکسار حرکت انتقالیِ آنها اگر به صفر برسد، برآیند،یعنی نمود این کسر و انکسار حرکت انتقالی در حرکت زاویه‌ای شمس به دید ما چطوری است؟ چون ما خودمان را ساکن فرض گرفتیم. چندتا حرکت داردصورت می‌گیرد و ما خودمان خبر نداریم. این چندتا حرکت، خودش را در یک حرکت زاویه‌ایِشمس نشان می‌دهد. آیا چطورممکن است که این حرکت زاویه‌ای در یک بخشی از آن،یکدفعه کم شود؟ بخاطر این که سرعت‌های زاویه‌ای داردتفاوت می‌کند. سرعت زاویه‌ای چرا تفاوت می‌کند؟ بخاطر این که کره است.

 

برو به 0:25:57

شاگرد: سرعت زاویه‌ای در کره تفاوت نمی‌کند.

استاد: سرعت خطی منظورم است. ببخشید. منظور خودم را اشتباه گفتم.سرعت خطی داردتفاوت می‌کند. چون دارد تفاوت می‌کند، بنابراین آن زاویه‌ای هم که در آسمان می‌خواهد خودش را نشان بدهد، چه بسا تفاوت بکند. علی‌ای حال اصل خود این بحث، جهت گیریِ آن خوب است که ممکن است یکدفعه یک کسی راجع به این مسائل داردفکرمی‌کند،یکدفعه یک جرقه‌ای می‌زند و از مجموعه مسائلی در همین زمینه‌ها برای حل این مسئله عرفی کمک می‌گیرد. حالا شما هرکدام بعداً ولو چند روز هم رد شدیم، چیزی حل کردید، به ذهن شما آمد، برخورد کردید،حتماً دوباره برمی‌گردیم. این مباحث حیف است که …

شاگرد2: بحث تجربه‌ای را اول بایدمی‌رفتیم حل می‌کردیم بعد سر اینهامی‌آییم. چون قابل تجربه است دیگر.چون اگر چیزی که اصلا ممکن است نباشد، چرا درباره‌اش بحث کنیم؟

استاد: بله.آن پیشنهادی که من دادم اگر انجام شود خوب است.

شاگرد1: آن آقایی که گفتند فایلش را دیده بودند…

استاد: تشریف نیاوردند.

شاگرد2: اینها را حل کنیم.یک وقت ممکن است برویم ببینیم اصلاً نیست. حرکت کامل مشهود است. دیگر توجیه چه چیزی را بکنیم؟!

شاگرد1: نه.فرض کنید آن عرضی که دو سه جلسه قبل داشتیم،دیگر با این چیزنمی‌شود.

استاد: با این احتمالی که من امروز عرض کردم، باز این فرمایش ایشان سر نمی‌رسد. من عرض کردم اگر اینطور درست باشد که حرکت نقاط مختلف باشد و دوتا نقطه یایک نقطه‌ای که روی نصف النهار هستند که کسر و انکسارِ دوتا حرکت خطیِ آنها صفر می‌شود، اگر سبب رکود شود علی الفرض، این به این معناست که پس ممکن است در بعضی جاها این رکود را ببینند. جاهای دیگر نبینند. این مشکل را داریم. ما دوربین بگذاریم و بگوییم ببینیم، اینجادر منطقه ما که می‌گذاریم،اصلاً رکود ندارد.چون به صفرنمی‌رسد.

شاگرد1: با توجه به اعداد و ارقامی که داریم و اندازه‌هایی که داریم،سرعت زاویه کار را خراب می‌کند.

استاد: این درست است.یعنی حدود نهصد و نمی‌دانم هفتاد میلیون کیلومتر دور زمین است که با آن سرعت بسیار زیادی دارد می‌رود.

شاگرد1: حدود سی کیلومتر بر ثانیه حدوداً بود. آن یکی پانصد و خرده‌ای متر بر ثانیه است.

استاد: متر بر ثانیه که خیلی کمتر است.

شاگرد2: این که اول عرض کردیم سی کیلومتر بر ثانیه و صد و هشت کیلو متر در ساعت، این یک حرکت است.هم سی کیلومتربر ثانیه و هم صد و هشت کیلو متر درساعت است.

استاد: بله، ثانیه‌اش را به ساعت تبدیل کردید.این همان سی متر را ضرب کردید در سه هزار و ششصد.

شاگرد3: پس وضعی سریع‌تر است.

شاگرد1: نه، انتقالی به لحاظ خطی سریع‌تر است.اما به لحاظ زاویه ای، وضعی سریع‌تر است.

استاد: بله.

شاگرد3: انتقالی، پانصد و چندمتر بر ثانیهاست.

شاگرد1: نه. آن وضعی است.

استاد: ببینید! اگر همانطور که زمین در این بستر خودش جلو می‌رود، اگر واقعاً مثل یک توپ غلتان بود،نه لیزمی‌خوردو نه تند. اگر واقعاً مثل این بود، الان شبانه روز ما شاید حدود هفت ساعت می‌شد.یعنی در ظرف شش هفت ساعت زمین دور می‌زد. چون با این سرعتی که داردمی‌رود، متناسب با آن رفتن اگر غلت زدنِ معمولی در بستر خودش بود، اینقدر روزها کوتاه می‌شد.

شاگرد: نه. خیلی طولانی‌ترمی‌شد.

استاد: چطور؟

شاگرد: با همین سرعت. چون سرعت انتقالی آن خیلی بیش از سرعتی است که در…آنوقت سال‌ها طول می‌کشیدیک دور بزند. استاد: الان زمین مثل این است که دارد با سرعت می‌رود؛ اما دور مناسب با آن را نمی‌زند. کمتر دور می‌زند. لذ این می‌ریزد. روی بستر خودش لغزش دارد.

شاگرد: لغزش به کدام طرف؟

استاد: اینطرف انتقالی است. آن هم به همان جهت داردمی‌گردد.یعنی برخلاف عقربه ساعت می‌گردد و برخلاف عقربه ساعت هم منتقل می‌شود. در این بستر داردمی‌گردد وداردمی‌رود، با زاویه بیست و سه درجه.سرعت آن بسیار زیادتر از آن اندازه‌ای است که می‌گردد.یعنی کأنّه دارد می‌ریزد. نقاط برخلاف آن که آنقدر تند بگردند که در بستر بکس و باد بکند.اینجا برعکس آن است.یعنی یواش دارد می‌گردد.حرکت او زیادتر از گردش این است.

شاگرد: حالا اگر می‌خواست…

استاد: متناسب بگردد، تندتر باید بگردد.

شاگرد: اگرمی‌خواست تندتر بگردد، بله.

استاد: نه تندتر. همین حرکت، لیز نخورد. شما یک وقتی توپ را یواش می‌گردانید، اما تند می‌برید.

شاگرد1: اگر این لیز بخورد با چه وزانی؟ اگر با وزان چرخش الانِ خودش غلت بزند که خب سرعت آن الان خیلی کمتر می‌شد.

استاد: خیال می‌کنم زیادتر می‌شد.

شاگرد2: محیط زمین چقدر است؟ کسی محاسبه کرده است؟ این قابل محاسبه است دیگر

استاد: الان داردمی‌لغزد روی این بستر.

شاگرد1:اگر به همان سرعت زاویه‌ای که الان می‌چرخد، روی همانجا غلت بزند، سرعت مرکز زمین، چیزی حدود سرعت نقطه استوا است، در چرخش دور خودش که این سرعت خیلی کمتر از سی کیلومتر بر ثانیه است.

استاد: اگر حالا فرض روی زمین بگیرید، این توپ که دارد یواش می‌گردد و با سرعت زیادمی‌رود…

شاگرد: نه دیگر.یکی از آنها.یعنی ما یا بایستی این که داردغلت می‌زند، بدون بکس و باد کردن یا جا ماندن…

استاد: زمین اینطور نیست.

شاگرد1: اگر بخواهد با سرعت زاویه‌ای فعلی‌اش بچرخد و جلو برود، آنوقت طبیعتاً خیلی طول می‌کشید تا یک دور بزند. اگر می‌خواست با وزان همان سرعت خطی تند بگردد، سرعت زاویه‌ای آن، اینقدر زیادمی‌بود که …

استاد: یعنی اینطور که شما می‌گویید باید علی أی حال محیط استوا را حساب کنیم، با آن مقداری که به سمت آن می‌رود.این درست است.یعنی تا این محاسبه را انجام ندهیم نمی‌توانیم حساب کنیم. ببینیم محیط زمین چقدر است. آن نهصد و نمی‌دانم هفتاد میلیون کیلومتر هم چقدر است. چندتا می‌شود. آنوقت ببینید با سیصد و شصت روزی که الان است اگر تقسیم کردیم و بیش از سیصد و شصت تا شد، شبانه روز کوتاه می‌شود و اگر محیط زمین نسبت به آن کمتر شد که من خیالم می‌رسد کمتر می‌شود.یعنی یک شبانه روز کوتاه شود.

شاگرد2: تقریباً چهل و پنج هزار کیلومتر بشود. با توجه به صد و هشت هزار کیلومتر در ساعت، تقریباً کمتر از نیم ساعت،یک شبانه روز باید داشته باشد.

استاد: محیط زمین را می فرمائید؟ استوا چهل و پنج هزار کیلومتر؟

شاگرد2: تقریباً باید باشد.

استاد: چهل و پنج هزار کیلومتر تا نهصد و هفتاد میلیون کیلومتر، چقدر می‌خواهد؟ سیصد و شصت، بالاتر است یاپایین‌تر است؟

اگر سیصد و شصت بالاتر از سیصد و هشت است. شبانه روز کوتاه می‌شود.

شاگرد1: چند میلیون کیلومتر؟

استاد: نهصد و شصت و خرده ای.شایدنهصد و شصت و هفت میلیون کیلومتر.

شاگرد2: ما صد و هشت هزار کیلومتر در ساعت داریم.

شاگرد1:  تقسیم بر؟ چند هزار؟

شاگرد2: تقریباًمی‌شود بین چهل تا چهل و پنج.

شاگرد1: چهل و پنج هزار.

استاد: ببینید اگر بالای سیصد و شصت است، روزها کوتاه می‌شود.

شاگرد1: می‌شود بیست و یک هزار و چهارصد و هشتاد.

استاد: ببینید چقدر شبانه روز کوتاه می‌شود!یعنی حالا سیصد و شصت روز داریم، آن وقت بیست و یک هزار روز داریم.

شاگرد1: یا بیست و یک هزار و خرده‌ای روز داریم یا روزی که اندازه آن به اندازه نسبت سیصد و شصت با این است.

استاد: شما سیصد و شصت درجه می‌گیرید. ولی ما چون می‌دانیم خورشید هر روز یک درجه می‌رود… این را که دیگر می‌دانیم.

شاگرد: نه. حرف ما بر سر این است.این که داریم غلت می‌دهیم،یا با سرعت زاویه فعلی خودش می‌رود که بیست و یک هزار و چهارصد و هشتاد و هشت روز طول می‌کشد تا یک دور بخورد.یک راه دیگر هم این است که بگوییم مرکز با همین سرعت فعلی خودش برود.یعنی زمان چرخش یک دور به دور خورشید ثابت باشد. آن وقت طول روزها خیلی کوتاه می‌شود.

استاد: من از آن وقت تا حالا همین را دارم عرض می‌کنم. گفتم اگر آنطور برود،مثلاً روز ما می‌شد شش ساعت.

شاگرد2: نیم ساعت.

استاد: نیم ساعت برود بهتر. یعنی نیم ساعته یک دور می‌زند. ایشان می‌فرمایند.

شاگرد1: حدودیک شصتم می‌شود.

استاد: یک شصتم برای بیست و چهار ساعت.

شاگرد1: یک شصتم این روز فعلی.

استاد: بله دیگر.خیلی کم می‌شود. از نیم ساعت هم کمتر می‌شود. در بیست دقیقه، بیست و پنج دقیقهیک دور باید بزند.

شاگرد2: باز ربط مسئله رکود را ما همچنان نمی‌توانیم حل کنیم.

استاد: با این سرعت که اصلاًنمی‌شود حل کرد. با این محاسبه‌ای که الان ما می‌دانیم که حرکت وضعی این اندازه کند است و حرکت خطی انتقالی آن آنقدر طولانی است،هیچ جور نمی‌شود آن را جورکنید.

شاگرد1: حتی اگر هم جور می‌شد باز هم نمی‌شد.اگرسرعت صفرمی‌شد، باز هم ما رکود نداشتیم.

شاگرد2: حتی و اگر در آن نیاورید. نیست دیگر.

شاگرد1: فعلاً تنها راه حل، آنچه که به ذهن من می‌رسداین بود که عرض کردم. حالا نمی‌دانم چطور می‌شود این را درست کرد.

استاد: بله.یک عالم از آن را هم باز ما نتوانستیم تصور کنیم. عوالم را اگر فرض بگیرید، مانعی ندارد. اما اگر یک عالم باشد برای همه نصف النهارها، باز من در تصور فرمایشات ایشان.

شاگرد1: ورزش فکری.

استاد: نه. حالا غیر از این مسئله، هم مبادی‌اش مطالب خوبی است که آدم خوب است بداند.و هم این که مقصود، رسیدن به یک مطلبی است. فکر کردن به این، بعدها می‌بینید برای یک کسی زمینه ذهنی از اینها فراهم می‌شود. در یک مناسبت،یک مطلبی را می‌شنود. این دوتا را به همدیگر وصل می‌کند و حل می‌شود ان شاء الله.

آخر هم این‌که ما بیشتر خودمان می‌فهمیم که چقدر چیزها را نمی‌دانیم. مرحوم آقای شریعت می‌گفتند – از فرمایشاتی بود که حاج آقا می‌گفتند – ایشان می‌گفتند من اگر جهل خودم را زیر پای خودم بگذارم، سر من به عرش می‌خورد. این هم یک نوع کمال است. چقدر جهل دارم که بگذارم زیر پایم، سرم به عرش می‌خورد. حالا از این مباحثات هم در آخر معلوم می‌شود که آدم چقدر خیلی چیزها را نمی‌داند.

 

برو به 0:36:30

ادامه بحث از علامت سوم تعیین زوال

علی أی حال عبارتی را که داشتیم، اگر وقت نگذشته باشد. فقط یک چیزی را بدانیم که غیر از حاج آقا کسی از قطب نما اسمی آوردند یا نه؟ این سؤال در ذهن من بود. ببینیم در کتاب‌های فقهی در اینجایا نظیر اینجا، از مغناطیس و قطب شمال مغناطیسی برای تشخیص، ذکری آوردند یا این از چیزهایی است که خود حاج آقا اینجا اضافه کردند که «أو بالآلة المائلة إلى القطب، بعد تعيين مقدار المخالفة مع القطب المتصل بالجدي» که اینجا «جُدَی» است و توضیح این را آن روز دادم که جُدَی ستاره نزیک قطب شمال،یعنی قطب جغرافیایی است و «مخالفة» هم یعنی مخالفت زاویه قطب شمال جغرافیایی با شمال مغناطیسی که خرد خرد هم تغییر پیدامی‌کند.

«و مع هذا، فيحتاج  الإحساس بتيامن الشمس عن الوسط خصوصاً إذا أُريد تيامن تمام القرص إلى مضي مدّة».می‌فرمایند این که می‌گویید خورشید بیاید روی ابروی راست،یعنی کل خورشید بیاید؟«تمام القرص»،یعنی کل قرص خورشید بیاید روی ابروی راست؟ می‌فرمایند این خیلی طول می‌کشد.یعنی مدتی از زوال می‌گذرد.یعنی کأنّه به عنوان تبصره‌ای است به این که شما که می‌گویید«تیامن»،«و مع هذا، فيحتاج  الإحساس بتيامن الشمس عن الوسط»:یعنی ما بین الحاجبین. از وسط – ما بین الحاجبین – احساس کنیم روی ابروی راست آمد .«خصوصاً إذا أُريد تيامن تمام القرص». کل قرص بتمامه از بین العینین بیاید روی ابروی راست. اگر این منظور است،«إلی مضیّ مدة». به این که مدتی از زوال بگذرد. «فيكشف التيامن عن سبق الزوال». اگر چنین علامتی باشد، علامت زوال نیست.علامت این است که خیلی قبل از آن، زوال صورت گرفته است.

شاگرد1: در روایت نیامده است وقت زوال. آمده است «وقت الصلاة»،«وقت ظهر».

استاد: برای همین تیامن؟ وقت الصلاة.

شاگرد2: حضرت در مقام تحدید وقت ظهر بودند ظاهراً. چون عرض کردم با توجه به آن مناسبتی که با روایت اولیه‌ی تعیین صلاة است،کاملاً مطابق با آن فضا است.

استاد: چون فضای روایت، فضای أدقّ علوم است. جبرئیل است و پیامبر خدا و زوال. خب اشکال حاج آقا این است که ما وقتی می‌خواهیم طبق آن علامتِ روایت عمل کنیم، برای ما سخت است. مطمئن شویم و احساس کنیم که تیامن پیدا کرد و تمام قرص آمد روی ابروی راست، طول می‌کشد. ولی این اشکال به روایت وارد نیست.

شاگرد: خودش هم می‌گوید بر حاجب ایمن جبرئیل یا پیامبر بود. پس حتماً از زوال گذشته بود.

استاد: اما چطور بود؟ به تعبیر صاحب جواهر، چه بسا این یعنی مما یلی الانف.

شاگرد: ایشان دارد روایت را توجیه می‌کند.

استاد: توجیه نیست. وقتی می‌گوییم «کانت».

شاگرد: «کانت الشمس علی حاجب الأیمن»، کل شمس اینجا علی الحاجب می‌شود؟ این قسمت، گوشه ابرو؟

استاد: بالمقابلة مهم است.یعنی یک وقتی نفسی می‌گویید«کانت الشمس علی الحاجب الایمن»، این درست است. اما یک وقتی می‌گویید بین الحاجبین بود، نسبت به حاجب ایسر و نسبت به بین الحاجبین، حالا روی حاجب ایمن است. وقتی می‌خواهید نسبت سنجی کنید،یک ذره بس است.

شاگرد: حتی مما یلی الانف هم زمان می‌برد. حتی این فاصله با توجه به آن بحث‌هایی که جناب شهید ثانی هم داشتند و این مدتی که ایشان برای ظل مطرح کردند.

استاد: خب حالا من اینطور عرض کنم. وقتی مرکز شمس روی دایره نصف النهار بیاید. دایره نصف النهار مقابل نقطه جنوب است. مرکز شمس هم روی دایره نصف النهار آمده است. بین الحاجبینِ آن. الان هنوز تمام قرص از نصف النهار رد نشده است؛ ولی لبه‌ی اینطرف قرص مماس شده است با دایره نصف النهار.

شاگرد: این مخصوص است.

استاد: نه. من کاری ندارم.می‌خواهم واقع آن را بگویم. الان شمس که اینطور آمده است، زوال شده است یا نشده است؟ زوال مرکز آن شده است. اما قرص هنوز از دایره نصف النهار رد نشده است. الان بالدّقة و به دید پیامبر خدا، علی حاجب الایمن مما یلی الانف هست یا نیست؟ هست. بخاطر این که آن وقتی که مرکز شمس روی دایره نصف النهار بود بین الحاجبین بود. الان که شمس به اینطرف آمد، ولو هنوز هم تازه با نصف النهار مماس شده است؛ ولی علی الحاجب الایمن مما یلی الانف؛یعنی بالمقایسة.یعنی حالا دیگر حاجب ایسر. و بین الحاجبین کنار رفت.

استاد: به مقایسه داریم می‌گوییم. علی الحاجب الایمن.یعنی حالا دیگر آمد روی ابروی راست.

شاگرد1: این دیگر علامیت ندارد. شما می فرمائید این با علم نبوت سازگار است که می‌فهمد الان آمد در حاجب ایمن.

استاد: اصل روایت. پس وقتی موضوع زوال روشن شد و این آمدنِ واقعیِ روی ابرو هم علامیتش خوب بود، حالا بیاییم برای عرف عام. اگر آنها هم احساس کردند،می‌گوییم اگر احساس کردند به طریق اولی.یعنی چقدر از آن زوالی که پیامبر دیدندگذشته است. پس علامت قطعی برای دیگران می‌شود. اما در مرحله احساس خودشان.

شاگرد2: شبیه همان شاخص که فرمودید سایه در عالم واقع زیادمی‌شود.

استاد: بله، آقای حکیم فرمودند. آقای حکیم فرمودند وقتی هم که به غایت نقصان رسید، سایه دارد بلند می‌شود اما ما نمی‌بینیم. خب حضرت فرمودند: «إذا زاد». اینجا وقتی بر حاجب ایمن است، هنوز عرف احساس نمی‌کند. خب نکند؛ ولی آمده است. باطن آن علامیت، آمده است. واقعِ آن، آمده است. احساسِ آن هم وقتی آمد، قطع عرف است به این که زوال صورت گرفته است.

شاگرد3: یک روایتی داشت که حضرت به اندازه دو رکعت نماز صبر کردند، بعد نماز خودشان را خواندند. فاصله اینجا. اینجا هم اگر اشتباه نکنم دارد:«فصلّی الظهر فکانت الشمس علی حاجبه الایمن».

شاگرد4: نه. «فقال أتاني جبرئيل ع فأراني وقت الصلاة حين زالت الشمس فكانت على حاجبه الأيمن».

شاگرد5: ظهور عرفی «فکانت»تمام القرص نیست؟

استاد: چرا. اما بالاضافة بین الحاجبین و حاجب الایسر.

شاگرد5: تمام قرص فقط روی حاجب ایمن باشد؛ ولو مما یلی الانف.یعنی تمام قرص باید از این حد رد شده باشد.معنای عرفی و عوامی.یعنی نصف النهار و نجوم و اینها نه. فکانت یعنی فکانت الشمس.

شاگرد6: در روایت ندارد که پیامبر روی نقطه جنوب ایستاده است.

استاد: خب حالا این حرف دیگری است.

شاگرد6: اگر هم رو به قبله ایستاده باشد،یک بحثی داشتیم که قبله مدینه و مکه جهت آن طوری است که خود به خود وقت زوالش علی حاجب الایمن است.

استاد: بله.آن حرف خوبی است.یعنی اصل قبله طوری است که وقتی به طرف نقطه جنوب می‌ایستند،می‌آید این طرف. برخلاف این که برعکس باشد.یعنی قبله، آن طرف و دست چپ نقطه شمال باشد که وقتی به طرف قبله می‌ایستند، خود نقطه جنوب روی حاجب ایمن است.

شاگرد6: زوال دیگر روی حاجب الایمن نیست.

استاد: آن حالا بحث دیگری است که باید بالدقة معلوم شود.

شاگرد6: ولی خب باز در روایت،نه رو به قبله بودن و نه رو به جنوب بودن را ندارد. اگر این روایت مستندِ ما باشد که اصلاً خیلی نمی‌توانیم علامیت را از آن کشف کنیم. مگر این که بخواهیم چیزی به روایت اضافه کنیم. فرض بگیریم که رو به جنوب یا رو به قبله بوده است.

شاگرد5: این که فرمودند «مضیّ مدة»، اگر «کانت» را تمام القرص بگیریم، خب وقتی تمام القصر بر حاجب ایمن واقع شود، ظهر است. نه این که یکشف از این که قبلاً ظهر شده است.

استاد: اگر رو به نقطه جنوب بایستیم…

شاگرد: باهمه‌ی فروض؛ منتها این«کانت» را چه زمانی می‌گویند؟ مثلاً می‌گوییم این توپ سمت پای چپ شما است. بخاطر این که همه‌ی آن طرف پای چپ است.نمی‌گوییم آن کتاب طرف پای چپ است. عرض من این است.

استاد: خب ولی قبل از آن، این بود که نه این که وقتی روی حاجب آمد، زوال شرعی هست.حین الزوال وقتی صورت گرفت، علی الحاجب بود.یعنی کأنّه تقدم رتبی است برای موضوع زوال و این علامیت از موضوع دارد. نه این که خودش جزء الموضوع است. حالا ان شاء الله بقیه این را زنده بودیمفردامی‌گوییم.

شاگرد1: این را نمی‌شود وقت فضیلت بگیریم.

استاد: کدام را؟ روایت را؟ آن یک احتمال دیگری بود. کجا خواندیم؟

شاگرد2: «حین زالت الشمس»کار را تمام می‌کند.

شاگرد3: ….بعد از این که تمام شد … حالا ما بینهما وقت الظهر و العصر و المغرب و العشاء. اگر آن را گفتیم پس این را هم …اقتضاء می‌کرد. آنوقت این با در مدینه بودن مخالف است.

استاد: حالایادم آمد. مرحوم مجلسی هم این را گفتند. مرحوم مجلسی هم فرمودند.در بحار خواندیم.برای اقدام بود.

شاگرد: این بحث بشود.یعنی اصلاً بحث مدینه بودن نیست. ظاهر عبارت این است. ظاهر روایت مناسب است که در مقام اولیه تحدید وقت فرمودند. این برای مکه بیشتر به نظر می‌رسد ولی می فرمایند امارات دیگر را ببینید می فرماید حین صار ظل کل شیء مثله، حین غابت الشمس یعنی امارات معمول عند العرف را حضرت می‌فرمایند. این که شما می فرمائید یک امر غیبی شد. غیبیبه این معنا که یک باطنی شد که فهم عرفیاز این باطن، متوقف بر یک مضیّ مدت است. اما کیفیت عبارت حضرت را کنار موارد دیگر اگر بگذاریم.«حین صار ظل کل شیء مثله» که حضرت می‌گوید برای همان معنا، ظهور مبهمی نیست. اما این«و کانت علی حاجبه الایمن» که به نظر برای ارائه به عرف صادر شده است، ایناصلاً مناسب با ارائه نیست.

 

برو به 0:18:10

استاد: چرا نیست؟

شاگرد: یک امری است که اصل خود این را فقط نبی خدا می‌فهمد.

استاد:  ولی آنها که به اشتباه نمی‌افتند.می‌گویند من با دید نوبت دیدم«علی حاجبه الایمن». برای شما هم که می‌خواهد ظهور کند بیست دقیقه، ده دقیقه بعد از آن می‌شود. چرا علامیت ندارد؟

شاگرد: همین استبعاد آن است. استبعاد دارم از این مطلب.یعنی«فکانت علی حاجبه الایمن» که در مقام اماریت آمده است، ظاهر و باطن آن یکی است. حین صار ظل کل شیء مثله، حین غابت الشمس و …

استاد: همان را هم اگر یادتان باشد «صار ظل کل شیء مثله» برابر نبود.یادتان است درباره قانون آن صحبت شد؟ گفتیم هرچه شاخص بلندتر باشد زودتر ظل مثل خودش می‌شود. شما تشریف نداشتید؟ همان را هم ببینید.یعنی یک نحو تقریب است. و الا مناره، زودتر ظل آن مثل خودش می‌شود از یک شاخص نیم متری. محاسبه آن یادتان است؟ واضح و آشکار بود.

شاگرد: ولی خب خیلی زمان آن کم است.اصلاً به صدم ثانیه شاید برسد.

استاد: خب اینجا هم به احساس مردم مربوط است.

شاگرد: یعنی بیست دقیقه، نیم ساعت.

استاد: معلوم نیست اینطور باشد.یعنی به ما گفت وقتی میل کرد از بین الحاجبین زوال شد.

شاگرد: شهید ثانی فرمود که … حالا اینجا جالب است در کلام شهید ثانی فرمایشش با قبل از آن،یک تهافتی دارد. ایشان می‌فرمایند این زمان زیادی طول نمی‌کشد.«یقرب من مدة زیادة الظل بعد انتقاصه» که خود ایشان فرموده بودند «ساعةٍ».

استاد: طول می‌کشد.

شاگرد: پس یعنی یک ساعت.

استاد: این را بعد از آن گفتند؟باید نگاه کنیم. در همان مقاصد علیه فرمودند یا روض؟

شاگرد: در همان جواهر اگر ادامه می‌دادید آمده بود.در روض فرمودند؛ اگر اشتباه نکنم.

استاد:  در روض فرموده بودند این حاجب ایمن که می‌آید…

شاگرد: فرموده بودند اگر ما قبله را بگیریم، زمان زیادی می‌شود. اما اگر نقطه جنوب را بگیریم مدت کمی است.یقرب من مدة انتقاص زیادة الظل بعد انتقاصه.

استاد: زیادة الظل بعد از نقصان است که حدود یک ساعت گفته بود.

شاگرد: ایشان قبلاً گفته بودند کثیر. حالا اینجامی‌گویند…

استاد: «یقرب» مانعی ندارد. قرب نسبی است. آن زمان،یقرب من هذا؛ ولو کثیرِ فی نفسه باشد.

شاگرد: «کثیر» را بعداً تفسیر کردند به «ساعاة» در مقابل این. حالا اگر مطالعه فرمودید…

استاد: ان شاء الله دوباره می‌روم روض را نگاه می‌کنم.

شاگرد: آنجا تعبیر به «ساعة»می‌کند. خب ساعت خیلی فرق می‌کند با بیست دقیقه.

 

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

نمایه‌ها:

زوال شرعی، رکودالشمس، حرکت وضعی، حرکت انتقالی، سرعت زاویه‌ای، سرعت خطی، میل الشمس الی حاجب الایمن، علامیت عرفی، علامات زوال شرعی

 

 

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است