مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 18
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٨ : ١۴٠٠/٠٨/٠٣
صفحه پنجم بودیم. ولی در جلسه قبل بحثی مطرح شد اما وقت تمام شد. عرض میکردم آن چه بین همه متفق است، این است که زمان یک تصرم ساده عرفی دارد که خب در طول تاریخ بحثهایی در مورد تحلیل اینکه زمان و حرکت چیست؟، شده که جای خودش. مشترک بین همه نظرها همین تصرم آن است. همین کم غیر قار بودن آن است. که لحظات زمان مانند یک پاره خط یک جا موجود نیستند؛ یتصرم؛ یوجد و ینعدم. لحظه به لحظه نو میشود و جهت دارد. اینها چیزهایی است که همه ما از زمان میدانیم.
منظور من استفاده یک بحث فقهی است. استفاده در یک بحث فقهی در مورد خصوصیت ساده زمان که متصرم است. عرض من این بود: زمان چیزی که طبعش غیر قار است و ما با آن سروکار داریم، همه مردم با آن سروکار دارند و به اغراض مختلف آن را قطعه بندی میکنند. این قطعات خیلی مهم بود. عرف عقلاء، شارع مقدس به اغراض مختلفه این زمان را با این خصوصیت تقطیع میکنند.
این تقطیع ها برای اغراض مختلف است که خیلی هم اهمیت دارد. سر جایش هم وقتی در کار فقهی بهدنبال انشاء احکام شرعی هستیم، دقت در این تقطیع ها برای ما مهم است. در فقه الحدیث، در استظهارات مهم است. اینطور نیست که همینطور ساده از آن رد شویم و برویم. وقتی آدم دو حدیث میبیند و این بحث تفاوتهای تقطیع زمانی را در نظر میگیرد، منذها و بلکه فضای وسیعی جلوی چشمش باز میشود. مثلاً لیلة القدر. همه شما آن را شنیدهاید. وقتی آیه شریفه «خیر من الف شهر[1]» را میخوانید، در آخر سوره مبارکه میفرماید «سلام هی حتی مطلع الفجر[2]»؛ وقتی فجر طلوع کند. پس پایان لیله القدر طلوع فجر است. عبارت روشن است؛ «سلام هی حتی مطلع الفجر».
یک حدیث از کتاب اقبال به یاد دارم که مرحوم سید نقل کردهاند، مضمون آن خیلی جالب است. کانه اگر آن را همینطور در کنار آیه بگذاریم، می گوییم چطور با آیه جمع میشود؟ حضرت فرمودند «ان صبیحة لیلة القدر کلیلة القدر فاجتهد»[3]. خب آیه که میفرماید «سلام هی حتی مطلع الفجر»، در اینجا چطور امام میفرمایند «صبیحه لیله القدر کلیلة القدر»؟
خب باید بین آنها جمع کنیم و من هم حرفی ندارم. اصلاً ممکن است کسی بین آنها تعارض نبیند و یا ممکن است تعارض ببیند و توجیه کند، حمل کند و جمع کند. در اینها حرفی نداریم. من هم میخواهم بین همه محتملات یک احتمال را عرض کنم. این است:
کسی که این حدیث «ان صبیحه لیلة القدر کلیلة القدر» را در اقبال میبیند، آیه شریفه را هم میبیند که «حتی مطلع الفجر»، ممکن است این احتمال در ذهنش بیاید که «صبیحه» در حدیث بهمعنای صبیحه در افق من است؛ صبیحه آفاقی و بلادی. اما آیه که «مطلع» میفرماید، برای کل کره زمین است. یعنی کره زمین یک لیله قدری دارد که برای کل کره است. آیه میفرماید «سلام هی»؛ یعنی لیلة القدر کل کره «حتی مطلع الفجر»؛ فجر خودش؛ برای کل کره.
برو به 0:05:28
شما که در زمین ساکن هستید، شبتان ١٢ ساعت است. بخلاف کره زمین که شبش ٢۴ ساعت است. لیلة القدر کره که در حال حرکت است ٢۴ ساعت است. پس شما که شب ١٢ ساعتی دارید، با صبیحه آن به خیالتان نرسد که لیله القدر کره تمام شده. آن یک دوره ٢۴ ساعته دارد. این را بهعنوان احتمال عرض میکنم. پس صبیحه لیله القدر برای شما است. شما در آفاق هستید و برای شما صبح میشود اما «کلیلة القدر»، لیلة القدری که آیه میفرماید پایان آن «مطلع الفجر» است. کدام فجر؟ فجری است که برای لیلِ ٢۴ ساعتِ کل کره زمین است که لیلة القدر در آن محقق است؟ یا الفجر یعنی فجر شما که در قم هستید؟ اگر الفجر یعنی فجر شما در قم، خب دیگر «صبیحه لیلة القدر» چه میشود؟ «سلام هی حتی مطلع الفجر»؟! مطلع الفجر تمام شد و رفت.
من میخواهم این را عرض کنم. وقتی میگویند «صبیحه»، نگاه به تقطیع زمانی شب و روز –واحد شب و روز- به عنوانی که ما با آن مانوس هستیم، میباشد. اما وقتی آیه شریفه میفرماید «حتی مطلع الفجر» آن جا یک فجری با دوره شبانهروز با هم برای سامان دادن کل کره مطرح میشود.
شاگرد: صبیحه نیمه اول مقارن با صبیحه آنها است. ولی مطلع فجر آنها چه؟
استاد: اینی که من عرض میکنم به این صورت نیست که برای کره شب و روز فرض کنیم. این منظور من نیست. بعداً عرض میکنم که ما اگر برای شروع ماه و شروع شهر یک ضابطه پیدا کردیم که لحظه شروع را با دورههای ٢۴ ساعتی برای کل کره جلو ببریم، این مشکل حل میشود. مثلاً فرض بگیرید شب بیست و سوم لیله قدر است. لحظه شروع شبانهروز کره نسبت به شروع ماه بیست و سوم دارد. ما که در بلاد هستیم شب بیست و سوم داریم. کره هم که با دور خودش برای خودش لحظه شروع ماه داشته، دور بیست و سوم کل کره هم لحظه معینی دارد و بیست و چهار ساعت شب دارد و بیست و چهار ساعت روز دارد.
یعنی ٢۴ ساعت شب و ٢۴ ساعت روز با هم پیوند خوردهاند در ٣٠ روز که کره زمین شهر مبارک دارد. شما اگر لحظه شروع را خوب تعیین کردید، میتوانید لحظه ورود آن شبانهروز لیلة القدر را تعیین کنید. آن لحظه شروع معلوم است؛ شروعش معلوم است و پایان آن هم معلوم است. قرار نیست ما آن را تغییر دهیم. میخواهم بگویم که حدیث اشاره میکند که لیله القدر کره آن است. آن دوری است که وارد میشود؛ قطعهای است از ماه مبارک نسبت به نفس الامر آن. اما شما وقتی در قاطن یک افق خاص هستید، بخشی از آن برای شما میآید. شما اگر به آن دوره شبانهروزی بکنید، محدود در این نمیشوید و نمیگویید گذشته است.
این حاصل عرض من است. لذا طبق فرمایش شما نمیگوییم شب و روز. دوره شب٢۴ ساعته و روز ٢۴ ساعته که از لحظه شروع ماه مبارک تا پایان آن با هم شهر مبارک را تشکیل میدهند، آن میزان میشود برای آیه شریفه. راجع به لیله قدر خیلی بحث داریم. در کتابهایی که من عرض کردم اصلاً تسلیم میشوند که لیله القدر نوعی است. شهر نوعی است. اصلاً خلاف ارتکاز بیّن است. چطور ما بگوییم اول شهر نوعی است. لیله قدر نوعی است. اینها خلاف ارتکازات همه است. ما نباید وقتی در بحثهای علمی وارد میشویم از آن چیزهایی که ارتکاز کل است فاصله بگیریم. من گمانم این جور است. اگر شما قبول ندارید بفرمایید.
شاگرد: طبق بیان شما شب قدر ٢۴ ساعت میشود؟
استاد: لیله القدر یک شب شخصی است. فقط باید آن را پیدا کنید.
شاگرد: فقط ٢۴ ساعت میشود؟
استاد: احسنت. باید آن را پیدا کنیم. نه اینکه چون بلاد مختلف است و یک روز دوشنبه اول ماه است و یک روز یک شنبه اول ماه است، بگوییم پس شب بیست و سوم هم برای کل کره نوعی است؛ دو شب است. ما که در اینجا دو نداریم. یک شب است. باید آن یک شب شخصی را درست و حسابی پیدا کنیم. به مشکل برخورد میکنیم؟ خب باید مشکل را حل کنیم. نه اینکه از ارتکازی که عند الکل که واضح است، دست برداریم. همه میگوییم یک شب است.
برو به 0:11:00
شاگرد: طبق بیان شما شروع آن هم از نصف النهار دحو الارض به مدت ٢۴ ساعت است.
استاد: من آنها را عرض نکردم. بلکه بهعنوان محتملات در فضای طلبگی گفتم که روی آن فکر کنید. اگر هم زودتر آنها را مطرح کردم برای این بود که بعداً که مطرح شد شما خوب روی آن فکر کرده باشید.
شاگرد: ولی ٢۴ ساعت آن قطعی است؟
استاد: بله، با یک توضیحاتی که بعداً هم میآید.
شاگرد٢: فجر آن چطور متصور است؟
استاد: من بهعنوان مثال عرض کردم. بحث شب قدر را مفصل میگوییم. شاید روی آن ٧-٨ جلسه صحبت کنیم. جا هم دارد. راجع به ادله آن، بیانش، اقول علماء، رد و ایراداتی که به هم گرفتهاند. حالا من بهعنوان مقدمه ذهن شریفتان گفته ام. روی آن تأمل کنید. من بخواهم هر مثالی را که میگویم به فضای آن وارد شویم به مقصود خودم نمیرسم.
کلی عرض من این است که زمان متصرم است. آن را قطعه قطعه در نظر میگیریم. چه قطعهای؟ برای هر هدفی که داریم. آن هدف عقلائی و شرعی برای قطعه بندی کردن زمین مهم است. شما وقتی به روزه و صوم نگاه میکنید، اصلاً کاری با شبانهروز ندارد. میگویید روز. ببین طلوع چه زمانی است، غروب چه زمانی است، روز را روزه بگیر. میگوییم یک روز میشود ١۵ ساعت و روز دیگر بیشتر میشود و یکی هم مثلاً یازده ساعت میشود! میگوییم مهم نیست. من کاری به ساعت آن ندارم. وقتی میگویم صوم، آن قطعه زمانیکه میخواهم حکم صوم را بیاورم فقط روز است. آن هم روزی است که از طلوع تا غروب نیست. بلکه از طلوع فجر است. از صبح صادق تا غروب است.
این خیلی روشن است. از نظر موضوع و قطعه بندی بیان شرعی که عرف هم همراه آن است. مرحوم مجلسی مفصل بحث میکنند. همچنین در کتابهای فقهی که روز کدام است. میگویند که نزد متشرعه روشن است که شروع روز، فجر صادق است. خب اگر نزد متشرعه واضح است و علما هم گفته اند؛ بیرونی هم که بعضی ایرادات را میگیرد، مرحوم مجلسی میگویند ما همه اینها را جواب میدهیم. تعبیر تندی برای بیرونی داشتهاند. اگر یادتان باشد گفتم نگاه کنید. میگویند ما بعداً میگوییم که این حرفها بی خودی است.
و أقول سيأتي جواب ذلك كله و الدلائل الكثيرة الدالة على خلافه و ما ذكره على تقدير تمامه لا ينافي ما ادعيناه مع أن عرف الشرع بل العرف العام قد استقر على أن ابتداء اليوم و النهار طلوع الفجر الثاني و أكثر ما ذكره يدل على أنه بحسب الحساب و القواعد النجومية أولهما طلوع الشمس و لا مشاحة في ذلك[4]
«و أقول سيأتي جواب ذلك كله و الدلائل الكثيرة الدالة على خلافه و ما ذكره على تقدير تمامه لا ينافي»؛ یعنی میگویند ادله زیادی بر رد قول بیرونی هست. بحارالانوار طبع اسلامیه جلد ۵٩ صفحه ١۵.
الآن ببینید میگویند واضح است. ببینید متدینین میگویند روز چه زمانی است. بین اذان صبح تا غروب. سرو کار ما با روزه و صوم است، در این حکم میگوید روز این است. اما وقتی با شب کار داریم –شب بهعنوان یک قطعه نه شبانهروز- آن هم احکام خاص خودش را دارد. میتوانید در فقه ملاحظه کنید. مثلاً وقتی میگویند ده روز در اینجا بمان و اقامه عشره بکن، بهمعنای اقامه عشره یوم و لیله است؟! نه، بهمعنای عشره ایام است. اذان صبح اول که رسیدید، غروب روز دهم تمام است. یعنی در عشره ایام، واحدی که شما تقطیع کردید روز است. من که با شب کاری ندارم. نمیگویم که ده شبانهروز بمان. میگویم ده روز بمان.
این خیلی جالب است. همینجا که شما میگویید روز این است، بگوییم نماز ظهر را چه زمانی میخوانیم؟ ظهر چه زمانی است؟ زوال شمس است. زوال شمس چه موقع روز است؟ وسط روز است. نصف روز است. خب شما اگر بگویید روز از اذان صبح تا غروب است، ساعت دوازه که اذان ما است، وسط نمیشود. وسط نیم ساعت جلوتر میرود. یک ساعت جلوتر میرود. ۴۵ دقیقه جلوتر میرود. اگر الآن یک ربع به دوازده اذان است، درست یازده وسط روز – بهمعنای نصف بین از اذان صبح تا غروب- میشود. پس اینکه میگوییم ما وسط روز و در زوال نماز میخوانیم این روز کدام روز است؟ از طلوع تا غروب است.
پس چه شد؟ شما که میگفتید اتفاق است و هر متدینی میداند که روز از طلوع تا غروب است؟ چطور در اینجا این نصف، تبدیل به این نصف شد؟ خب یک مرتبه میبیند که طرف گیر میکند. اما با این توضیحاتی که خدمت شما عرض کردم، اصلاً گیر افتادن ندارد.
برو به 0:16:36
ما در هر مقامی، غرضی که برای تقطیع قطعههای زمان داریم، با آن غرض باید حکم آن را ملاحظه کنیم. الآن وقتی میخواهیم نماز را بگوییم، واحدی که برای نمازهای شبانه روز در نظر میگیریم، شب است یا روز است یا شبانهروز است؟ میگویید نمازهای یوم؟ نمازهای لیل؟ یا نمازهای یومیه؟ نمازهای یومیه. یومیه یعنی شبانهروز. اصلاً وقتی صحبت از نماز میشود –نه روزه- شارع مقدس تقطیعی که کرده و آن قطعۀ زمانی را که برای غرض خودش در نظر گرفته دوره ٢۴ ساعت و شبانهروز بوده است. لذا حضرت در آن روایت فرمودند:
عن عنبسة العابد قال: سألت أبا عبد الله ع عن قول الله عز و جل- و هو الذي جعل الليل و النهار خلفة لمن أراد أن يذكر أو أراد شكورا قال قضاء صلاة الليل بالنهار و قضاء صلاة النهار بالليل[5]
جای یک دیگر هستند. لذا اگر نظر شریفتان باشد –ظاهراً فایل های آن هم هست- نمیدانم در بحث وقت صلاه ظهر یا مغرب بود، چندین جلسه در این مورد بحث شد که در جمع بین روایات وقت صلاه، نگاه انشاءهای عرضی با انشاء های طولی زمین تا آسمان تفاوت میکند. شما اگر انشاءها را در عرض هم ببینید حیران میشوید و تعارض میبینید. اما اگر انشاء ها را در طول هم ببینید، تعارضی نیست. اگر یادتان باشد عبارتی را از حاج آقا رضا همدانی از مصباح الفقیه آوردم و گفتم ببینید که چقدر مطلب فقاهتی در این جمله است. از جمله ایشان در چند جلسه شروع کردیم که خدای متعال اول که نماز را تشریع کرده و بر بنده هایش واجب کرده، صلاه احدی و خمسین بوده است. نه صلاه صبح دو رکعت و صلاه ظهر چهار رکعت. صلاه احدی و خمسین برای شبانهروز. این خیلی مهم است. پایه انشاء شرعی این است. انشاء بعدی روی آن میآید. یک مدیریت زمانی و توزیعی است. والا اصل آن این است که بنده من، من در شبانهروز ۵١ رکعت نماز از تو میخواهم.
ببینید شبانهروز. یعنی آن پایه کار چه شد؟ تقطیع زمانیکه برای آن حکم آمد و اصل کار بود، شبانهروز شد، آن هم برای ۵١ رکعت. بعد خود شارع میآید توزیع زمان میفرماید. میگوید در این ۵١ رکعت که برای یک دوره ٢۴ ساعته است، در این فاصله در اینجا نماز ظهر بخوان، اینجا عصر بخوان، اینجا صبح بخوان،١٧ رکعت واجب بخوان، ٣۴ رکعت مستحب بخوان.
شاگرد: در نماز اینطور است اما در صوم شاید به این صورت نباشد که کل شبانهروز معیار باشد.
استاد: همین را عرض میکنم. تناسب حکم و موضوع؛ حکم، صیام است. موضوع چه میشود که جزء الموضوع است؟ یوم و نهار میشود. این یوم بهمعنای شبانهروز نیست. آن جا بهمعنای روز است. اما وقتی میگویید نماز و صلوات یومیه، اصل توجه شما به حکمت تشریع نماز برای یک بندهای که به ذکر خدا نیاز دارد در یک بازه ٢۴ ساعته است. بعد شارع میآید توزیعات مختلفی را میفرماید. اگر به این صورت نگاه کنید بین بسیاری از روایات که ابتدا تعارض میدید، دیگر تعارضی ندارند. اصلاً با هم جور هستند. در جلسات متعددی در آن وقت صحبت شد.
الآن یک روایت بخوانم. روز سهشنبه میخواستم همین حدیث را در بحث قرائات بخوانم، نشد. اگر نفسی بود فردا هم میخوانم. اما امروز به بحث ما مربوط است. در کتاب فروع کافی، جلد سوم، صفحه ٢٧١، باب فرض الصلاه.
برو به 0:21:14
علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد بن عيسى و محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى و محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعا عن حماد بن عيسى عن حريز عن زرارة قال: سألت أبا جعفر ع عما فرض الله عز و جل من الصلاة فقال خمس صلوات في الليل و النهار فقلت فهل سماهن و بينهن في كتابه قال نعم قال الله تعالى لنبيه ص- أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل و دلوكها زوالها ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن الله و بينهن و وقتهن و غسق الليل هو انتصافه ثم قال تبارك و تعالى و قرآن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا فهذه الخامسة و قال الله تعالى في ذلك أقم الصلاة طرفي النهار و طرفاه المغرب و الغداة و زلفا من الليل و هي صلاة العشاء الآخرة و قال تعالى حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و هي صلاة الظهر و هي أول صلاة صلاها رسول الله ص و هي وسط النهار و وسط الصلاتين بالنهار صلاة الغداة و صلاة العصر و في بعض القراءة حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى صلاة العصر- و قوموا لله قانتين قال و نزلت هذه الآية يوم الجمعة و رسول الله ص في سفره فقنت فيها رسول الله ص و تركها على حالها في السفر و الحضر و أضاف للمقيم ركعتين و إنما وضعت الركعتان اللتان أضافهما النبي ص يوم الجمعة للمقيم لمكان الخطبتين مع الإمام فمن صلى يوم الجمعة في غير جماعة فليصلها أربع ركعات كصلاة الظهر في سائر الأيام[6]
«قال: سألت أبا جعفر ع عما فرض الله عز و جل من الصلاة»؛ ببینید الآن حکم چیست؟ فرض الصلاه. وجوب نماز و روزه که نیست. وقتی میگویید وجوب نماز، میبینید آن واحد و آن قطعه زمان که شارع مقدس برای «الصلاه»، «وجوب الصلاه» و «اقامه الصلاه» در نظر گرفته چیست؟ امام علیهالسلام با نگاه های متفاوت خیلی زیبا از آیات مختلف توضیح میدهند. ابتدا اینطور میفرمایند:
«فقال خمس صلوات في الليل و النهار»؛ پنج نماز در شبانهروز با هم است.
«فقلت فهل سماهن و بينهن في كتابه»؛ خداوند این پنج نماز را بیان فرمودهاند؟
«قال نعم قال الله تعالى لنبيه ص- أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل»؛ در بعضی از روایات هست که دلوک مغرب است. اما در این روایت که اینگونه نیست. امام میفرمایند:
«و دلوكها زوالها»؛ پیامبرم «اقم الصلاه»، ابتدای آن کجا است؟ «لدلوک الشمس». بعد کجا است؟ «الی غسق اللیل». بعد حضرت فرمودند دلوکها زوالها.
«ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن الله و بينهن و وقتهن و غسق الليل هو انتصافه»؛ این روایت خیلی ظرافت کاری دارد برای مقصود ما.
«ثم قال تبارك و تعالى و قرآن الفجر»؛ قرآن در اینجا یعنی نماز صبح.
«إن قرآن الفجر كان مشهودا»؛ روایات متعدد هم دارد که «مشهود لملائکة اللیل و ملائکة السماء». حضرت فرمودند:
«فهذه الخامسة»؛ قرآن فجر هم نماز پنجم میشود. پس شروع از «دلوک» شد و به «قرآن الفجر» ختم شد. خب سؤال این است. یادم هست که وقتی سنم کم بود سب های قدر در مساجد یزد صد رکعت نماز میخواندند. خیلی از مساجد یزد صد رکعت نماز مستحبی که برای لیالی قدر هست را نمی خواندند. علماء صلاح میدیدند که مردم نماز قضاء دارند. صد رکعت نماز قضاء را بخوانند که هم صد رکعت را خوانده باشند و هم آن قضاء را خوانده باشند. لذا جماعت هم برگزار میشد. نمیدانم الآن در یزد یا جاهای دیگر هم هست یا نیست. رسمی بود که اجراء میکردند. سه شبانهروز نماز میخواندند و بین آن چای میدادند و استراحت میکردند و دوباره سه شبانهروز میخواندند.
چیزی که در همان وقت در ذهن خودم میآمد، این بود که چرا از ظهر شروع میکردند؟ میگفتم اگر ما به آنها بگوییم که نمازهای شبانهروز را بگو میگفتند نماز صبح، ظهر و عصر. طبیعت کار به این شکل است. چرا از ظهر شروع میکنند؟ خب این یک فضاء است. این آیه این سؤال را دوباره یادآوری میکند. شروع نماز از چه زمانی است؟ «اقم الصلاة لدلوک الشمس»؛ زوال که شد شروع کن. «قرآن الفجر» چه زمانی است؟ حضرت میفرمایند نماز پنجم است. جوابش چیست؟ چرا از ظهر شروع میشود؟
شاگرد: صبح تا ظهر نماز ندارد. روایتی بود که قبلاً بحث کردیم «قرنه شیطان».
شاگرد٢: در مفاتیح هم تعقیبات به این صورت است. از نماز ظهر شروع میشود و آخرش هم نماز ظهر است.
استاد: اساساً اولین نمازی که پیامبر خدا خواندند ظهر بوده است. روز جمعه بوده. توضیح روایت هست. اول نماز آن است. خب این یک نگاه است. حالا من مقصودم را میگویم. روی اینها تأمل کنید. بعد حضرت چه میفرمایند: حالا نگاه را عوض کنید.
«و قال الله تعالى في ذلك»؛ با یک نگاه دیگر میبینیم پنج نماز که تام شد. وقتی پنج نماز را که خواندیم تمام میشود؛ پنج نماز را فرمودند. دوباره حضرت چه چیزی را میخواهند بگویند؟ دیگر نمازی که نماند. حضرت میفرمایند:
«و قال الله تعالى في ذلك»؛ در همین نمازهای پنج گانه. «أقم الصلاة طرفي النهار و طرفاه المغرب و الغداة»؛ حضرت میفرمایند دو طرف روز نماز بخوان. یکی صبح و غدات. حالا این «الغداة» برای روز است یا به قول شما برای شب است؟ کدام یک از آنها است؟ «طرفی النهار»؛ روز دو طرف دارد.
شاگرد: تا غروب روز حساب میشود.
استاد: تا غروب بله، اما صبح آن چطور؟ اگر صبح دارد که طبق بیان قبلی که آخری بود؟! ایشان گفتند چرا آخر است؟ چون از طلوع شمس تا زوال نماز نداریم. اینجا که حضرت «طرفی النهار» را به «صلاۀ الغداة» معنا میکنند، برای قبل از طلوع شمس است.
شاگرد: غایة و مغیاة است. قبل از نماز صبح همان اتمام میشود که حضرت فرمودند به نماز پنجم اتمام میکنیم. بعد از نماز صبح، طرف نهار میشود که فرمودند «طرفی النهار».
استاد: بله، تعبیر این است: «طرفاه المغرب و الغداة». یعنی طرفین کانه مرز هستند و بیرون از خط «النهار» هستند. آن بیرون، مغرب را هم بیاورید.
شاگرد: چرا باید بیرون باشند؟ داخل خط هستند.
استاد: صلات مغرب که میخوانید جزئی از نهار است؟ اقم الصلاه طرفی النهار. یک طرفش غدات است و طرف دیگر مغرب است. یعنی مغرب در نهار خوانده میشود؟!
برو به 0:27:58
شاگرد: نه
استاد: پس معلوم میشود که «طرفی النهار» بیرون است. مثلاً وقتی دو طرف خط که میگویید، این دو طرف دیگر جزء خط نیست. لبه خط است. این طرف شروع شده و آن طرف پایان شده است. خب الآن این نگاه چه نگاهی است؟ نگاه به این است که ما قطعه زمان را در نظر گرفتیم و داریم برای دو طرف آن حکم میآوریم ولو وقتی میگوییم طرف بیرون از آن است، معلوم میشود که ما نگاه لیل و نهار را فراموش نکردهایم. این یک نگاهی است به این قطعه اما آن اصل بود. آنکه برای اصل نماز بود، برای شبانهروز بود. این نگاه دیگری از همان است. منافاتی هم با آن ندارد. نماز جدیدی هم نیست.
«و زلفا من الليل و هي صلاة العشاء الآخرة». خب نماز روز چه شد؟ «و قال تعالى حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و هي صلاة الظهر»؛ نماز وسط کدام است؟ نماز ظهر است. در این روایت اینگونه است.
«و هي أول صلاة صلاها رسول الله ص و هي وسط النهار»؛ حضرت نفرمودند «دلوک»؟! آن جا دلوک و زوال را فرمودند و دوباره در اینجا میفرمایند «وهی وسط النهار». اینجا «نهار» یعنی از اذان صبح تا غروب؟! اینجا «النهار» بهمعنای همان طلوع شمس تا غروب شمس است.
«و وسط الصلاتين بالنهار صلاة الغداة و صلاة العصر»؛ اینجا توضیحاتی بیشتری میخواهد که از آن رد میشویم. چون مربوط به بحث ما نیست. علی ای حال بین الطلوعین کدام میشود؟ من اللیل؟ او من النهار؟ و روایاتی که در اینباره توضیح داده است. بین الطلوعین از فجر تاطلوع است. یک روایتی در این بحث هست.
«و في بعض القراءة»؛ حضرت میفرمایند در بعضی از قرائات آمده که «حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى صلاة العصر»؛ ظاهراً نسخه تخذیب در اینجا اولویت دارد. این جور که من خیالم میرسد؛ «واو» دارد. در کافی و فقیه «واو» ندارد. ولی اولویت با نسخه تهذیب است. در روایات اهلسنت هم که فراوان آمده است.
«حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى صلاة العصر»؛ موافق منظور امام علیهالسلام هم همین میشود. یعنی این صلات وسطی میشود. خود امام علیهالسلام میفرمایند در بعض قرائات به این شکل است.
«و قوموا لله قانتين قال و نزلت هذه الآية يوم الجمعة …».
بنابراین زمان متصرم است و قطعه بندی زمان چیزی است که به دست قطعه بندی کننده آن است، به غرض حکیمانه ای که در نظر میگیرد. به چه غرضی داریم زمان را تقطیع میکنیم؟ چون متصرم است، قطعه زمانی متصرم، لحظه شروع دارد. نقطه صفر دارد. یعنی نقطهای است که دیگر قبل از آن قطعهای نیست. آن لحظه، لحظه شروع آن قطعه است. بعد از آن هم وسط آن قطعه است تا نقطه پایان آن. نقطه پایان هم یک لحظه است. یعنی بعد از نقطه پایان دیگر آن قطعه نیست. چرا این را عرض میکنم؟ چون زمان متصرم است. اگر بخواهید شما زمان را تقطیع کنید، خندهدار است. بگویید من مثلاً نقطه شروع را پنج دقیقه قرار میدهم. پنج دقیقه نمیتواند نقطه شروع باشد. همین پنج دقیقه یا لحظه اول شروع است یا پایان آن است. میتوانید حکم های مختلفی برای این پنج دقیقه بیاورید؛ آن حکمی است که شما میآورید اما نمیتوانید لحظهها را تغییر دهید. پنج دقیقه شروع دوباره خودش لحظه اول، لحظه وسط و لحظه آخر دارد. چون متصرم است.
میخواهم چه نتیجه ای بگیرم؟ وقتی شما میخواهید زمان متصرم را تقطیع کنید، ثبوتا چارهای جز نقطه شروع منقطعه که نقطه صفر آن است، ندارید. خب این نقطه شروع تکوینا دقیق است. یک لحظه است. ثبوتا دقیق است. یک لحظه است. شارع مقدس و عرف عقلاء با توجه به نیازهایی که دارند، میتوانند در اجرای آن فسحه بدهند. اما وقتی میخواهند ثبوتا یک زمانی را تقطیع کنند دیگر آن لحظه را نمیتوانند کش دهند. آن لحظه ثابت است.
بنابراین وقتی میگویید که من یک قطعه را روز در نظر میگیرم به چه معنا است؟ یعنی از طلوع شمس تا غروب شمس؟ از چه لحظهای شروع میشود؟ میگوید پنج دقیقه در نظر بگیرید، آن اول شروع روز است. اینچنین چیزی نمیشود! نمیشود بگوییم پنج دقیقه اول آن شروع روز است. میتوانیم در این پنج دقیقه احکام جورواجوری را بر آن بار کنیم. اما لحظه شروع قطعه زمانی ثبوتا یک لحظه است.
الآن اگر به ما بگویند که روز چه زمانی شروع میشود شما عرفا چه میگویید؟ طلوع خورشید. خب اگر طلوع خورشید باشد، خروشید جرم دارد. آن ابرو و لبه بالایی آن کمکم پیدا میشود و بیرون میآید و مرکز آن به افق میرسد و بعد از آن کلش بیرون میآید. چه زمانی طلوع است؟ آن وقتی که لب آن پیدا شود یا آن وقتی که مرکز آن دم افق برسد یا وقتی که کل آن بالای افق برود؟ کدام یک از اینها است؟
برو به 0:34:07
شاگرد: اول آن را میگیرند.
استاد: بله، یعنی به تناسب اغراض و به آن چیزی که از طلوع قصد میکنیم، یک جور خلاف ارتکاز خود عرف عام است که بگویند وقتی کل خورشید بالا آمد، طلوع است. درست است که طلوع کل نیست مگر اینکه همان قرص بیرون بیاید. اما اغراضی که ما برای تعیین زمان داریم، آن را تأیید نمیکند. محال هم نیست که ابتدائا کل قرص را بگیریم؛ وقتی لبه پایین به افق رسید، آن جا را لحظه شروع بگوییم. همه اینها قرارداد است. اما روی حساب تناسب همه میگوییم وقتی میخواهد طلوع کند، آن لحظهای است که پیدا میشود است. غروب آن هم همین جور است. یعنی وقتی قرص خورشید در افق نشست غروب نیست، اگر مرکز آن در افق نشست غروب نیست، چه زمانی غروب است؟ وقتی که بالای آن دیگر زید افق برود. پس ببینید! ما با زمان متصرم کار داریم که وقتی میخواهیم آن را تقطیع کنیم، ثبوتا سر و کار ما با یک لحظه است. لذا باید حرف بزنیم.
شاگرد: این ثبوتی که میفرمایید ثبوت نسبت به خورشید و زمین است یا ثبوت نسبت به خورشید و کسی است که از روی زمین نگاه میکند؟ اگر ثبوت خورشید و زمین را در نظر بگیرید با کسی که از زمین نگاه میکند متفاوت است. ممکن است او مانع داشته باشد، اولین فوتونی که از خورشید جدا میشود هشت دقیقه طول میکشد که به چشم ما برسد. این تفاوتها را هم دارند.
استاد: آنها با بحث ما منافاتی ندارد. آنها درست است. آنها فیزیک نور است. حتی بالاتر از آن وقتی هشت دقیقه طول میکشد آن وقتی که خورشید در افق ما میآید بهخاطر شکست نور است که ما آن را میبینیم، تصویر مجازی خورشید است. یعنی چون شکسته است ما آن را در اینجا میبینیم. و الا جرم خورشید اصلاً در اینجا نیست. با ورود شعاع در جو، شعاع میشکند و ما آن را در آن جا میبینیم. و حال اینکه اینجا نیست. آنها بحثهایی است که سر جایش خودش است. ثبوتی که من میگویم یعنی ثبوتی که در مجموع سیستم ناظر و منظور الیه در غرض است. شما این نظام منظور الیه و ناظر با غرضی که برای آن داریم را در نظر بگیرید؛ در این هم بافت ناظر، منظور الیه و غرضی که ناظر و منظور دارند که میخواهند این تقطیع را نتیجه بگیرند، در این نظام ما ثبوت را مطرح میکنیم. یعنی ثبوت مناسب با این. لذا الآن که در این ثبوت، ثبوت را مطرح میکنیم بهمعنای همان لحظهای است که چشم ناظر میبیند که خورشید در آمد.
اگر غرض عوض شود؛ مثلاً در فضای هیئت برود؛ میدانید این افقی که الآن ما میگوییم- افق در تقسیمبندی به سه-چهار افق تقسیم میشد- افق تُرسی است. افق حسی داشتیم که به این صورت بود که وقتی روی زمین میخوابید مردک چشمتان را کاملاً مماس زمین صاف کنید و به افق نگاه کنید. این افق حسی بود. افق ترسی اینگونه بود که بیایستید یا بنشینید. یعنی زاویه پیدا میکنید و از محدوده افق حسی وسیعتر میشود؛ ترسی سپر است، مثل عرق چین. این هم افق ترسی است. الآن که ما برای اغراض خودمان میگوییم خورشید طلوع کند، این طلوع در افق ترسی است. اما وقتی هیویون میخواهند بگویند که برای این افق خورشید طلوع کند، یا این ستاره طلوع کند، میگویند افق حقیقی. افق حقیقی دایره عظیمه است. افق ترسی دایره صغیره است. افق حسی، دایره صغیره است. اما افق حقیقی دایره عظیمه است. در کل امر سماوی زده میشود.
اینها منافاتی با عرض من ندارد. چرا؟ چون وقتی میگوییم «ثبوت»، بهمعنای ثبوت در این هم بافت ناظر، منظور الیه و غرضی که از این نظر و تقطیع زمان در نظر داریم، است. در این فضا شما شک نمیکنید که وقتی میگویم خورشید در لحظه ثبوتی پیدا میشود، منظور کدام است؟ منظور ثبوت ترسی است. نه حسی و نه حقیقی است.
خب در همین ترسی چون گفتم سروکار و ما با متصرم است، آن بحثهای سنگین پیش میآید. ظاهراً در مباحثه وقت نماز مغرب بود. این بحثها پیش میآید که نماز چه زمانی قضاء میشود. وقتی که به مناره بلند آفتاب بتابد؟ به کوههای بلند بتابد؟ اگر یک ساختمانی داریم که دو کیلومتر بالا رفته است، اگر آفتاب به او بتابد نماز ما قضاء هست یا نیست؟ اینها بحثهایی است که باید سر جای خودش بررسی شود. چرا باید بررسی شود؟ چون علی ای حال وقتی میگویید طلوع شمس است، شما برای نظامی که عرض کردم ثبوتا باید یک لحظه پیدا کنید. نمیتوانید کاریش کنید. باید حرف بزنید که آن لحظه طلوع چه زمانی است.
خب میگویید ساختمان ده متری؟ صد متری آن نه؟! سیصد متری آن دیگر نه؟! باید حرف بزنید. لذا من در روایات زوال حمره که شیعه میگویند صرف استتار نیست، مفصل صحبت شد که یکی از محمل های زوال حمره همین باشد. اساساً برای هر افقی یک جور رفتن شعاع شمس است که این را نیاز دارند. محتملاتی در آن جا بود.
بنابراین سرو کار ما با لحظه است. حالا در زوال بیایم. تعیین بعضی از لحظات –به طلوع شمس مثلاً زدم- مشکل میشود. حضرت فرمودند زوال الشمس. همه متدینین و مشترعه با نماز ظهر و زوال و اذان ظهر آشنا هستند. خب حالا زوال شمس چه زمانی است؟
برو به 0:40:14
نصف النهار. خورشید به نصف النهار برسد. لبه اول خورشید به خط نصف النهار برسد؟ یا مرکز آن برسد؟ یا لبه دوم آن از نصف النهار رد شود؟
شاگرد: مرکز آن
استاد: چرا؟
شاگرد: چون باید عمود بتابد و… .
استاد: من میتوانم موافق شما باشم اما بهعنوان مناقشه عرض میکنم.
شاگرد: مفهوم زوال همین است.
استاد: زوال این است که خورشید زائل شود. کل جرمش که هنوز نرفته است. هنوز روی نصف النهار است.
شاگرد: وقتی مرکز آن روی نصف النهار است، اما این طرفش پایینتر آمده است.
استاد: زالت الشمس یعنی الشمس زالت؟ نه، هنوز مانده است. خلاصه باید یک ضابطه ای را تعیین کنید. الآن ما گیر هستیم. وقتی دقیق شدیم، آن ثانیهای که میگوییم زالت باید مرکز شمس از آن خط رد شود یا لبهها؟ باید حرف بزنیم. چارهای نداریم. مرحله اجرای آن آسان است. میگوییم تو صبر کن و احتیاط کن. چرا خلاف احتیاط میگویی، وقتی است که مرکز رد شود؟! بلکه احتیاط کن و صبر کن تا وقتی که لبه دومش که رد شد، آن وقت زال است. ببینید چقدر آسان است! این احتیاط در اجراء و عمل است. یعنی نمیتوانیم ثبوت آن را که کاری کنیم. شارع آن چرا که در نظر گرفته است یک لحظه است. یا مرکز است یا لبه است. ما دنبال این هستیم. آن یک لحظه را چه کار کنیم؟
شاگرد: اگر اینها را اعتبار بدانیم که مشکلی نیست. مثل همانی که فرمودید چند افق داریم که شارع افق ترسی را گفته است. افق ترسی که واقعیت خارجی نیست؛ من اعتبار کردم که وقتی میخواهی نگاه کنی ایستاده نگاه کن.
استاد: حالا الآن زوال مرکز شمس است یا لبه آن؟
شاگرد: وقتی در اعتبار داخل شد میتواند توسعه پیدا کند. از آن لبه اول خورشید تا لبه آخر آن زوال میشود.
استاد: لبه اول که رسید نزد معتبر زوال شد یا نشد؟
شاگرد: شد
استاد: پس بقیه آن دیگر لغو است. من که میگویم سرو کارمان با لحظه است، مرادم همین است. لحظه اول که رسید، زوال شد یا نشد؟ اگر شد بقیه آن لغو است. اگر نشد این لغو است چون نشد.
شاگرد: برای جایی که زوال شروع باشد، لحظه اول و برای جایی که زوال پایان باشد، لحظه آخر است. هیچکدام آن لغو نیست. مثلاً زوال چند ثانیه طول میکشد.
استاد: قطعه زمانی را در نظر بگیرید -من که الآن عرض کردم- و بگویید اسم این قطعه را زوال میگذاریم. من که با این مشکلی ندارم. این را که گفتم. میتوانید ده رقم حکم هم برای آن بیاورید. اما خلاصه این قطعهها جمع هستند یا متصرم هستند؟
شاگرد: متصرم اند.
استاد: پس یک قطعهای که همه متصرم هستند، شما میتوانید در شروع این قطعه را بگویید. بگوییم وقتی این قطعه پنج دقیقه شروع شد این دعا را بخوان. مبادا صبر کنی تا قطعه به پایان برسد. برای آن حکم میآورید. پس باز شروع دارد. یعنی لحظهای شد. چون متصرم است. نمیتوانید آن را کاری کنید.
شاگرد: اگر این لحظه کوتاه است؛ از اول خورشید تا آخر آن حدود دو ثانیه است… .
استاد: اول عرض من این است. شما میگویید ثانیه. ثانیه میشود تیک. تیک که یک امر قراردادی برای تقطیع کل ٢۴ ساعت است. ثانیه کدام است؟ ما ثالثه… .
شاگرد: من قبول دارم که ثانیه هم متصرم است. اما میگوییم شارع همین دو ثانیه را بهعنوان زوال قرار داده است.
استاد: شروع آن را قرار داده یا پایان آن را ؟
شاگرد: کل این را بهعنوان زوال قرار میدهد.
استاد: اصلاً کل ندارد. شما حرکت توسطیه و قطعیه را با زمان میآورید و به آن تزریق میکنید. این پنج قطعه کل ندارد. لحظه بعدی که میآید کلی ندارد. شما در قوه خیال این پنج دقیقه را بهعنوان خط در نظر میگیرید. خط قار الذات است. پس مجاز گویی میکنید.
شاگرد: خیلی وقت ها در عرف اینگونه حرف میزنیم.
استاد: این حدیث را مراجعه کنید. احیاء العلوم، جلد چهارم، صفحه ۴۴۶، اهل حدیث میگویند لا اصل له. ولی غزالی آن را نقل کرده است. در چند کتاب دیگر هم آمده است. در صفحه وقت صلات[7] در فدکیه، حدیث «لا نعم» را آوردهام. مراجعه کنید و بقیه آن را هم ببینید. حدیث میگوید:
وانظر كيف عبر جبريل عليه السلام عن سرعة حركته إذ قال له النبي صلى الله عليه وسلم هل زالت الشمس فقال لا نعم فقال كيف تقول لا نعم فقال من حين قلت لا إلى أن قلت نعم سارت الشمس خمسمائة عام فانظر إلى عظم شخصها ثم إلى خفة حركتها ثم انظر إلى قدرة الفاطر الحكيم كيف أثبت صورتها مع اتسع أكنافها فى حدقة العين مع صغرها حتى تجلس على الأرض وتفتح عينيك نحوها فترى جميعها[8]
«هل زالت الشمس فقال لا نعم، فقال كيف تقول لا نعم فقال من حين قلت لا إلى أن قلت نعم سارت الشمس خمسمائة عام»؛ این حدیث به چه معنا است؟ یعنی دارد ظرافت زوال را میگوید. زوال به قدری ظریف و لحظهای و متصرم است که وقتی شما گفتید زوال شده، گفتم نه نشده، اما همین «لا» زمان میبرد؛ تا من بگویم و شما بشنوید. تا گفتم «لا» زوال شد و گفتم «نعم». حالا دیگر نمیشود بگویم «لا».
شاگرد: نسبیت زمان را میرساند.
استاد: نه، میخواهد خود زمان را بگوید. اینجا آن نسبیت نیست. این یک زمان است. نه اینکه دو زمان را نسبت به هم بسنجیم. میگوید در خود یک زمان، به قدری تصرم و آنات متصرم مطویه در دل زمان لطیف است که آن مرکزها دو نقطه هستند، وقتی شما هل گفتید، آن دو نقطه به هم نرسیده بودند. تا آمدم بگوم «لا» زمان برد و رد شد، لذا گفتم «نعم».
شاگرد: خود اجزاء زمان تناهی ابعاد ندارد.
استاد: آنها بحثهای ریاضی و فلسفی است که در جای خودش مفصل بحث شده. اصلاً خود آن یا همان تیک را نصف کنید، قلب ما همین تیک را نصفه میکند. خداوند متعال قرار داده که در یک ثانیه که شصت ثانیه و تیک است، قلب ما هفتاد- هشتاد بار میزند. یعنی هر تیک را دوباره تیک میکند و بین آن زودتر کارش را انجام میدهد.
شاگرد: تازه هر کدام از آنها یک رفتوبرگشتی هم دارد.
استاد: بله، با رفتوبرگشت تازه زیر تیک است. این تیک چیست و آن آن چیست، برای بعد. فعلاً طرح بحث بود.
والحمدلله رب العالمین
کلید: تقطیع زمان، مدیریت امتثال، جعل، انشاء، احکام تقطیع زمان، لحظهای بودن زوال، لحظهای بودن طلوع، معیار در زوال، حدیث لا نعم، لیله قدر، تفاوت شب و روز در شب قدر، شب قدر، يومها مثل ليلتها
[1] القدر ٣
[2] القدر ۵
[3] الإقبال بالأعمال الحسنة (ط – الحديثة)، ج1، ص: 35٠؛ أقول: و المهم من هذه الليالي في ظاهر الروايات عن الطاهرين ما قدمناه من التصريح، أن ليلة القدر ليلة ثلاث و عشرين، فلا تهمل يومها. فمن الرواية في ذلك: بإسنادنا عن هشام بن الحكم رضوان الله عليه عن أبي عبد الله الصادق صلوات الله عليه انه قال: يومها مثل ليلتها- يعني ليلة القدر.
و في حديث آخر عن الصادق عليه السلام قال: هي في كل سنة ليلة، و قال: يومها مثل ليلتها. و في حديث آخر عن أبي عبد الله عليه السلام أنه سأله بعض أصحابنا، و لا أعلمه إلا سعيد السمان: كيف تكون ليلة القدر خيرا من ألف شهر؟ قال: العمل فيها خير من العمل في ألف شهر، ليس فيه ليلة القدر، و قال أبو عبد الله عليه السلام: يومها مثل ليلتها- يعني ليلة القدر، و هي تكون في كل سنة.
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج94، ص: 11؛ الأمالي للصدوق روي عن أبي عبد الله ع أنه قال: صبيحة يوم ليلة القدر مثل ليلة القدر فاعمل و اجتهد
[4] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج56، ص: 15
[5] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج2، ص: 275
[6] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 27١
[7] http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-009-122-feqh/q-tfs-009-122-feqh-020-salat-0100-waqt-00000.html
[8] إحياء علوم الدين (4/ 446)