1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٨)- ارتباط رکود الشمس با حرکت وضعی و انتقالی...

درس فقه(١٨)- ارتباط رکود الشمس با حرکت وضعی و انتقالی زمین

بررسی سهولت علامت سوم در صورت استقبال نقطة الجنوب ، دو راه برای پیدا کردن نقطه جنوب
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=20231
  • |
  • بازدید : 6

 بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

«نسبت هذه العلامة إلى فتوى الأصحاب، و قد وردت الرواية المفسرة لما كان من زوال الشمس بكونها على الحاجب الأيمن. و عليه، فإنّ‌ هذه العلامة تحتاج إلىٰ‌ تشخيص نقطة الجنوب باستخراج نصف النهار بالدائرة الهنديّة، أو بالآلة المائلة إلى القطب، بعد تعيين مقدار المخالفة مع القطب المتصل بالجدي»

شاگرد: الان حضور ذهن ندارم.اولاً برای شامات و عراق بود.عالی‌ترین ضلع آن هم از اشرف اقدام رد می‌کرد.

استاد: اگر برای مدینه باشد که خوب است.

شاگرد: می‌خواهم بگویم آن‌هایی که گفته بودند برای عراق، با این حرف جور در می‌آید.

استاد: البته محقق هم فرمودند که «نقصاناً عما یدل علیه».«نقصاناً»یعنی من حساب کردم دیدم کمتر می شود.

شاگرد: یعنی آنجا تصریح تک تک ایام را شاید آورده.

استاد: برای شامات بود. کدام منطقه؟‌

شاگرد: حدوداً عراق و شامات.

استاد: چون اینطور که ما حساب کردیم، برای تبوک می‌شد. تبوک جایی بود که با روایت جور درمی آمد. یادتان است اینطورصحبت شد؟

شاگرد: بله، فرمودید.

استاد: تبوک الان جزو عربستان است. شمال عربستان است.یعنی از تبوک بالا بروید، وارد شام و اردن و عراق و سوریه و …بشوید، منطقه لبنان، در این جاها آن حرف جور درمی آید که از نُه قدم و نیم که حضرت فرمودند، بشود ده قدم و خرده‌ای.

شاگرد: این علامت ثانیه که فرمودید حاج آقا از آقا رضا همدانی گفتند، ایشان نوشته‌اند«میل ظل الشاخص». اما حاج آقا نوشتند «ميل ظلّ‌ الشمس».فرق نمی‌کند؟ منظور این که هردوی اینه ایکی است؟

استاد: ظاهراًسایه خورشید با سایه شاخص یکی است. این از مجازاتی است که می‌گویند. چه چیزی باید بگوییم؟ تسمیه چه چیزی به اسم چه چیزی است؟ چون سایه برای شاخص است. بالعنایة و بالعلاقة می‌گویند«سایه خورشید».«اما میل ظل الشمس إلی جانب المشرق». حاج آقا رضا داشتند:«میل ظل الشاخص».

شاگرد: این«قد سبق»، ایشان قبلاًآورده بود؟

استاد: دائره هندیه را؟ نه. فقط دوجا مربوط به آن می‌شد.یکی صفحه 38:«یُعلم الزوال بظهور الظل».یکی آنجابود. یکی هم این طرف:«نعم یُمکن الاستغناء»، ذیل صفحه 39.

شاگرد: این به دائره هندی مربوط می‌شود؟

استاد: مربوط به دائره هندیه می‌شد.

شاگرد: یکی از راه‌های فهمیدن زوال این است که سایه طرف شرق بیفتد.یعنی این که می‌گوییم صبر کن تا این سایه به نهایت نقصان برسد و شروع به زیاده بکند.

استاد: بله. همین است. میل الظل إلی جانب المشرق. این بهترین است و سید گفتند أضبط و أمتن است.

شاگرد: ارتباط مسئله رکود به این مطلب چیست؟

استاد: مسئله رکود ربطی به اینها ندارد. این خودش علی الظاهر یک چیز عرفی بوده است و باید حل شود. یک راه حلی هم که شما فرمودیدرا من نگاه کردم. ایشان هم یک راه حلی برای رکود فرمودند. اصل جهت گیریِ جواب، خوب است. همانطور که قبلاً هم عرض کردم، اینطور سعی در حل مسئله خیلی خوب است.چون می‌خواهیم از جمیع اطلاعاتی که داریم، به صورت هماهنگ استفاده کنیم برای حل مطلب. هرچه می‌دانیم بطور هماهنگ استفاده کنیم تا حل کنیم.

اما این که آیا این چه بشود یا نه؟ اگر حال دارید فرمایش ایشان رابخوانم. بخوانم؟ شما هم بحث را بردیدسر آن،می‌خواستم متن را بخوانم.

ارتباط رکود الشمس با حرکت وضعی و انتقالی زمین

 

 

برو به 0:06:05

بسم الله الرحمن الرحیم

ایشان فرمودند در مورد کره زمین، دو حرکت وضعی و انتقالی به اثبات رسیده است. معلوم است.حرکت وضعی به دور خود است و انتقالی هم که معلوم است. هردو حرکت وضعی و انتقالی موافق همدیگر بودند و مخالف عقربه ساعت حرکت می‌کنند که این هم همینطور است. یعنی طوری است که اگر ناظری از بیرون منظومه شمسی ایستاده باشد، خورشید مرکز باشد و این کره زمین هم اینطور دور خورشید بگردد، به اضافه‌ی سائر سیارات منظومه شمسی، اگر ناظر طوری نگاه کند که قطب شمال به طرف بالا باشد نسبت به این، در این صورت به این طریق کره می‌گردد و همینطور که دارد می‌گردد، به همین سمت دور خورشیدمی‌گردد.یعنی هم حرکت آن برخلاف عقربه ساعت است و هم چرخش آن. هم چرخش آن اینطور است که مثل این است که خودش یک چرخی است که روی مدارمی‌چرخد. به این صورت می‌چرخد و همینطور هم جلو می‌رود. اما خب معلوم است که به فرض این است که ناظر را طوری در نظر بگیریم که قطب شمال بالا باشد. ولی اگر شما برعکس شوید.یعنی طوری به منظومه شمسی نگاه کنید که قطب جنوب بالا باشد.می توانیم سرپا باشیم.

شاگرد: از سمت قطب جنوب نگاه کنیم.

استاد: بله،خود عقربه ساعت همین طور است.یک ساعتی را در نظر بگیرید که شیشه آن شفاف باشد. شما می‌بینید که عقربه ساعت به طرف راست دور می‌زند. اما کس دیگری که آنطرف در سالن ایستاده است و دارد ساعت شما را می‌بیند، همان ساعتی که شیشه آن شفاف است، عقربه ساعت برای او برعکس می‌گردد.یعنی این ساعت ما است که اینطورمی‌گردد. برای او که از آنطرف نگاه می‌کند، عقربه‌ها برخلاف جهت عقربه ساعت هستند.‌

این حرکت هم همینطور است.یعنی اگر طوری باشد که ناظر در منظری باشد که قطب جنوب برای او بالا باشد. ولی خب چون در کلاس‌های جغرافیاییِ هیئت، الان رسم است که قطب شمال را بالا می‌گیرند.مثلاً مشرق را دست راست می‌گیرند. الان در تمام نقشه‌هایی که شما می‌بینید، بالای نقشه کجاست؟ شمال است. این مرسوم است. حالا چرا؟ سر جای خودش بحث آن است. علی أی حال شمال را بالا می‌گذارند. این هم ناظر را در منظومه شمسی، قطب شمال را برای او، بالا گذاشتند که دور بزند.

پس بنابراین این خوب است که حرکت وضعی و انتقالی موافق همدیگر بوده است.یعنی هردو برخلاف عقربه ساعت است و مخالف عقربه ساعت حرکت می‌کند. منتها در حرکت چرخشی وضعی، تغییر انحناء شیبی،بسیارسریع‌تر از حرکت انتقالی است. خب معلوم است. چرا که تغییر زاویه‌ای از صفر درجه تا حدود نود درجه در حرکت چرخشی،یک چهارم، ربع شبانه روز و حرکت زاویه‌ی زمین در حرکت انتقالی از صفر تا نود درجه، ربع سال است. خب این هم درست.

پس اگر فرض بگیریم که خورشید وسط است، از اینجا تا اینجا، این نود درجه، سیر دائره انتقالی است. ولی از اینجا که می‌خواهد برود تا آنجا برسد، نودتا دور زده است. در این نودتا دور،حرکت‌ها باهمدیگر، دوتای آنها با همدیگر تلفیق می‌شوند. این ابتدای بحث بود که معلوم است.

حالا چیزی که کار را مشکل می کند و به این بیان در ذهن من سر نرسید این است که تزاحم بین دو حرکت وضعی و انتقالیِ زمین سبب می‌شود که حالت رکود برای زمین نسبت به شیء ثانی که خورشید است احساس شود.

حالا کلمه تزاحم، تداخل و اینها،چندتا فرض‌های مختلف دارد. علی أی حال کلیِ بحث که در ساعت‌ها هم خودش را نشان می‌دهداین است. الان شبانه روز ساعت ما دقیقاً چقدر است؟ بیست و چهار ساعت. اما این حرکت وضعی زمین که یک دور به دور خودش می‌گردد، چهار دقیقه کمتر است.بیست و سه و پنجاه و شش دقیقه و خرده‌ای. حدود چهار دقیقه کمتر است. وجه این همین است که دوتا حرکت است. هم دارد دور خودش می‌گردد و هم دارد حرکت انتقالی انجام می‌دهد.

این دوتا حرکت وقتی با همدیگر شدند، طوری می‌شود. حالا من برای این که خیلی ساده عرض کنم،یک ستاره ثابت در آسمان در نظر بگیرید. البته من می‌گویم ستاره ثابت برای این که به چشم ما بیاید. و الا اهل فن، نقطه اعتدال ربیعی،یعنی محل تقاطع دوتا دایره عظیمه را در آسمان می‌گویند«نقطه ثابت».ثابت به این معنا که ثابت فی الجمله است؛ و الا بیست و شش هزار سال یک دور می‌زند. این نقطه اعتدالی را بگیرید یاراحت‌تر، یک ستاره ثابت یعنی ستاره‌ای که از منظومه شمسی بیرون است را فرض بگیرید. الان درست روی نصف النهار شما است.یک ستاره‌ای بیرون منظومه شمسی، روی نصف النهار قم است. اینجاست.ساعت را نگاه می‌کنید. این ستاره یک دور می‌زند چون بیست و چهار ساعت، کل کره سماوی یک دور می‌زند به تبع حرکت وضعی زمین. درست سرِ بیست و سه و پنجاه و شش دقیقه و خرده‌ای،این ستاره ثابت دوباره می‌آید روی نصف النهار.اما اگر شمس را در نظر بگیرید، حالا با غضّنظر از حرکاتی که شمس دارد،فعلاً با سرعت متوسط. اما اگر بگویید الان مرکز شمس روی دائره نصف النهار قم است، صبر می‌کنیم تا دوباره مرکز شمس بیاید روی نصف النهار قم.می‌بینید چهار دقیقه فرق کرد.یعنی شمس دیرتر چهارتر می‌رسد به نصف النهار؛ تا آن ستاره ثابت. رمز این چیست؟

 

برو به 0:13:10

رمز این همین حرکت انتقالی است. یعنی ستاره خیلی دور است… من برای این که این مثال را عرض کنم یک چیز دیگری به عنوان مثلاً شمس در نظر می‌گیریم.فرض بگیرید این شمس است. کسی که اینجا در قم، الان مقابل خورشید ایستاده است، درست شمس بالای سر قمی‌ها است مثلاً.یعنی شمس روبروی نصف النهار قم قرار گرفته است. نگاه می‌کنندمی‌بینند شمس بالای سر آنها است. روی نصف النهار آنهاست. اگر در قم به شمس که نگاه می‌کنند، مقابل شمس در بیرونِ منظومه یک ستاره باشد که بتوانند آن ستاره را ببینند. وقتی ستاره و این شمس را باهم در یک مسیر دیدند، روی زوال است. روی نصف النهار، وقت زوال هردو، هم شمس و هم آن ستاره بیرون منظومه، درست روی نصف النهار قم است. وقتی که ظهر رد شد، داردمی‌گردد، زمین دارد حرکت می‌کند، هر شبانه روزی حدوداًیک درجه. چون سال سیصد و شصت روز است. هر روزی زمین یک درجه داردمی‌رود. البته چون مدار خیلی بزرگ است، کیلومتر آن خیلی می‌شود.نمی‌دانم شبانه روز چند کیلومترمی‌رود. اما علی أی حال در یک بیست و چهار ساعت،فقط یک درجه در این مدار جلو می‌رود. و در دوازده ساعت یعنی از وقتی که خورشیدطلوع می‌کند تا غروب می‌کند، نیم درجه.زمین نیم درجه در حرکت انتقالی جلو می‌رود.فردا که اهل قم یک دور زدند و دوباره خورشیدمی‌خواهد بالای نصف النهار آنها بیاید، آن ستاره‌ای که خیلی خیلی دور بود، دقیقاً باز مقابل همان نصف النهارشان است. اما خورشید چون نزدیک‌تر است و او تکان خورده است ویک درجه آنطرف تر رفته است، زمین یک مقدار دیگر بایددور بزند تا خورشید کاملاً بیاید راستِ نصف النهار. و لذا خورشید در هر شبانه روزی که می‌بینیم دیرتراز آن ستاره‌ی ثابت به نصف النهار می‌رسد، برای این حرکت انتقالی است. یعنی خورشید در هر شبانه روزِ خودش، وقتی می‌خواهد روی نصف النهار بیاید، باید بیش از سیصد و شصت درجه دور بزند. سیصد و شصت و یک درجه باید دور بزند.یک درجه به آن اضافه شده است؛ چون این جلو رفته است. این تا اینجا درست است.

حالااین راهی که ایشان فرمودند خوب است، برای این است که با این اطلاعات می‌خواهند رکود را توضیح بدهند به این که می‌گویند خلاصه دوتا حرکت است. و وقتی حرکات متعدد شد، امکان تزاحم، مقابله، تداخل، کمکِ همدیگر کردن و اینهاهست که نظیر اینها در مباحثه هیئت بود. سه تا اسم داشت. رجعت، استقامت و .. آن یکی چه بود؟ سه تا اسم کنار همدیگر بودند. الان یادم رفت.اینطور است که این سه تا حالت را پدیدمی‌آوردند.

بنابراین ایشان خواستند بگویند وقتی زمین می‌گردد،علی أی حال دارد در حرکت انتقالی می‌رود. به یک جایی می‌رسد که این گردشِ او که الان خورشید وقتی زمین اینطورمی‌گردد، خورشید هم اینطرف می‌رود، برعکس. به خیال ما اینطورمی‌رود. الان خورشید از شرق بالامی‌آید، چون ما داریم به اینطرف می‌رویم. دوتا حرکت با همدیگر تزاحم می‌کنند. چرا؟ چون الان اینجامثلاًدر قم، کره زمین که دارد ما را می‌برد، به کجا می‌برد؟ به اینطرف می‌برد و لذا به خیال ما می‌رسد خورشید دارد به آنطرف می‌رود. برعکس. اما در عین حال زمین به حرکت انتقالی جلو می‌رود. به حرکت وضعی ما را اینطرف می‌برد. به حرکت انتقالی‌اش ما را به آنطرف می‌برد. پس سرعت کم می شود. یعنی دوتا حرکتی است که با همدیگر،یکی اینطرف می‌برد و یکی آنطرف. منظور شما رادرست می‌گویم؟ اگر هرجائی را می‌بینید منظور شما نیست بفرمائید.

شاگرد1: حرکت‌های آن قابل مقایسه نیست. چون این خیلی تند ما را به آن طرف می‌برد؛اما حرکت انتقالی خیلی کند است.

شاگرد2: بستگی دارد. اگر زاویه‌ای در نظر بگیریم، بله. اما سرعت مطلق آن، نه.

شاگرد1: الان شما مثلاً درجه آن را که نگاه کنید،چند می‌چرخد؟

شاگرد2: اگر دقت کنیم روی زاویه‌ای،بله. اما سرعت انتقالی در نظر بگیرید، با سرعت خطی آن نقطه که روی زمین قرار می‌گیرد، اینها ممکن است باهم قابل مقایسه باشند.

استاد: یعنی یک درجه‌ای که شما می‌خواهید بگویید زمین یک درجه را در این قوس رفته است.

شاگرد: چون فاصله خیلی زیاد است.

استاد: یک درجه اگر در اینجا باشد،دایره‌ای که اینجامی‌زنیم،مثلاً بیست سانت می‌شود. اما اگر دور یک کهکشان یک دایره زده باشید،یک درجه،یک چیزی دور زاویه کهکشان برود، این خودش یک سال نوری است یا بیشتر. به این صورت اینقدر تفاوت می کند. منظور شما همین بود دیگر؟

شاگرد1: سرعت آنها واقعاًدر خارج هم یکی است؟

شاگرد2: بایدمراجعه کنیم ببینیم سرعت انتقالی زمین چقدر است. فی الجمله فکر کنم فرمایش ایشان ناظر به این است که ممکن است این اتفاق بیفتد که در یک نقطه، در یک لحظه سرعت صفر باشد. درواقع در آن نقطه حرکتی واقعاً انجام نداده است.

استاد: بله، حاصل آن همین است.

شاگرد2: ولی سرعت خطی. چون درواقع تنها مؤلفه‌ی سرعت ما، مؤلفه مماس، با فرض این که البته کج نگیریم. مستقیم بگیریم. مؤلفه سرعت فقط مؤلفه افقی می‌شود. مؤلفه عمودی ندارد، سرعت ناشی از گردش آن و حرکت انتقالی وهردوی آنها مسامت همدیگرمی‌شوند، فقط در جهت خلاف. آنوقت ممکن است همدیگر را کاملاً خنثی کنند.در این صورتباید ببینیم سرعت حرکت انتقالی زمین چقدر است و سرعت حرکت وضعی زمین چقدر است.

شاگرد1: در آن لحظه باید موقع زوال که.

شاگرد2: دقیقاً همان لحظه است. دقیقاً لحظه‌ای که این مقابل خورشید قرار می‌گیرد،سرعت آن فقط مؤلفه افقی دارد.

شاگرد1: ما به هرحال این حالت را نسبت به خورشید داریم دیگر.

استاد: برای هر کسی که نصف النهارِ آن است. این مشکلی ندارد. من همین را می‌گویم که جهت گیری جواب خوب است، برای این است که ما می‌خواهیم از مجموع چیزهایی که داریم و واضح است،یک چیزی برای فهم عرف عام استفاده کنیم. اما سرعت خطی هم که شما فرمودید روی خود مدار، این هم مطلب خوبی است. اما یک نکته‌هست و آن این است که ما نسبت به خورشیدمی‌سنجیم. الان نمی‌خواهیم سرعت این با این برابر شود. ما می‌خواهیم طوری باشد که خورشید که دارد سیرمی‌کند، خورشید بایستد.

شاگرد3: رکود شمس است.

استاد: رکود شمس. یعنی ما وقتی از کره زمین نگاه می‌کنیم به شمسی که با آن فاصله است،می‌خواهیم او بایستد. خب الان ولو این سرعت زیادی دارد؛ اما علی أی حال ما دیدمان به شمس را داریم متحرک می‌بینیم. تحرک شمس، ولو سرعت خطی مثلاً پانصد کیلومتر فرض بگیریم. حالا نمی‌دانم گفتند  دقیقه‌ای سی کیلومترزمین در مدار خودش جلو می‌رود؟

اشکال اول به بازگشت رکودالشمس به حرکات زمین

شاگرد1: این را باید نگاه کنیم و دقیق حساب کنیم.اگر هم دربیاید…

استاد: نه. من باز اشکال دارم. ببینید!الان یک شبانه روز، این همه سرعتِ خطی زمین بوده است، شمس فقط یک درجه تکان خورده است. آن حرکت شمس را که می‌خواهیم بگوییم. ما داریم می‌بینیم شمس طلوع کرد و دارد میرود. به سرعت در دوازده ساعت، صد و هشتاد درجه می‌رود.خورشید در دوازده ساعتِ ما، صد و هشتاد درجه می‌رود.یعنی از شرق طلوع کرده است و تا غرب می‌رود. در این صد و هشتاد درجه فقط نیم درجه خورشید برگشته است.یعنی صد و هشتاد درجه سرعتی داشته است از شرق به غرب ونیم درجه در دوازده ساعت و در بیست و چهار ساعت،یک درجه. در دوازده ساعتی که طلوع و غروب بوده است فقط نیم درجه برگشت داشته است. خب این را چطور می‌خواهیم تصویر کنیم که بگوییم خورشید نیم درجه در کل دوازده ساعت به این طرف برگشته است.برگشت آن را ما مشکلی نداریم.حتی یکی از مثال‌های خیلی زیبای آن را امام صادق علیه السلام در توحید مفضل فرمودند. برای مفضل گفتند.برای این که این حرکات هیئت را اول کسی که می‌خواهد تصور کند، برای او سخت است. این حرکات در یکدیگر کسر و انکسار می‌شوند. حضرت فرمودند یک سنگ آسیاب را در نظر بگیر.یک مورچه‌ای داردمی‌رود. سنگ آسیابمثلاً به جهت عقربه ساعت می‌گردد.مورچه هم دارد روی همین سنگ می‌رود، اما برخلاف عقربه ساعت. در توحید مفضل است. برای این که حضرت ترسیم کنند این مثال را زدند.

فرمودند این هم همینطور است.یک حرکت، اینطور است که شبانه روزی است، از شرق به غرب.یک حرکت دیگری است برای خود خورشید، از غرب به شرق. اما آن یواش تر است و این تندتر است. الان سؤال من این است که دوازده ساعت، نیم درجه شمس می‌رود، آن چیزی که ما از حرکت شمس می‌بینیم و از حرکت انتقالی، ولو پانصد کیلومتر رفته باشد، حرکت خطی آن است. آن‌چه که به دید ما می‌آید، غیر از نیم درجه برای شمس نیست و ما به نسبیتِ حرکت،می‌خواهیم آن نیم درجه در مدار زمین ولو پانصد کیلومتر است رامی‌خواهیم به حرکت شمس نسبت بدهیم و آن، نیم درجه بیشتر نیست.

بنابراین چطور می‌شود که ما بگوییم نیم درجه‌ای که شمس برگشت، با صد و هشتاد درجه که رفت.یعنی حرکت وضعی، شمس را به نظر ما صد و هشتاد درجه نشان داد. حرکت وضعی گفت شمس از اینجا آمد رفت تا آنجا. اما حرکت انتقالی می‌گوید نیم درجه در این دوازده ساعتِ شما برگشت.

شاگرد: این مجموعی است حاج آقا.یعنی در مجموع شبانه روز می‌گوییم.

استاد: درست است، بله. حالا این اشکال دوم است.

 

برو به 0:24:09

اشکال دوم به بازگشت رکودالشمس به حرکات زمین

شاگرد: این اتفاق در یک لحظه است.

استاد: این اشکال دوم من به این بیان است. اشکال دوم من این است که این نحوی که حرکت وضعی می‌گردد، وقتی که آن کسی که در قم است مقابل شمس می‌آید، اینطور که دارد می‌گردد، حرکت زاویه‌ای به شدت بیشتراز حرکت انتقالی می‌شود.یعنی اگر هم می‌خواهد رکودی باشد، باید وقت غروب و طلوع باشد.چون وقت طلوع اینها اینطور جلو می‌آیند.مثلاً این قم و این هم خورشیداست. وقتی خورشید برای اینها طلوع کرد، از جلو می‌آید. قوس اینطور نیست. اُریب نیست. دو ساعت که جلو می‌آید، به این صورت می‌آید. همان که برای جِیب،برای نحوه مدار عرض می‌کردم. اول سرعت اینطور جلو می‌آید، زاویه کم. اما وقتی رسید از چهل و پنج درجه تا چهل و پنج درجه‌ی اینجا، مقابلِ خود خورشید است. همان حرکت خوب نشان می‌دهد که شمس را بدواند. اینطور که دارد می‌رود، مقابل شمس است. وقتی حرکت وضعی مقابل جرم خورشید قرار می‌گیرد، سرعت شمس را بیشتر نمود می‌دهد. مثل همان اسبی که عرض کردم دارد دور می‌گردد. آن جایی که این اسب می‌آید از چهل و پنج درجه‌ی مقابل شما، فاصله گرفتنش کم می‌شود. از دور که می‌بینید به خیال شما اسب دارد اینطرف می‌رود. اما اسب که اینطرف نمی‌رود؛ دارد دور می‌گردد. شما می‌بینید دارد اینطرف می‌رود و سرعت او کم شده است. اما وقتی دور خودش را زد و آمد در قوسی که روبروی شما است،می‌بینیدبه سرعت حالا دارد تند می‌دود. چون قوسِ مقابل شما است.

وقتی خورشید در نصف النهارمقابل این افرادمی‌آید، باید حرکت وضعی، سرعت برعکس شمس را ازدیاد بدهد. نه این که باید بایستد. آنچه که من تصور می‌کردم اینطور بود که یعنی اینجاها که شیب زاویه نسبت به حرکت نسبی شمس کمتر است، اینجا که دارد می‌آید،باید شمس یواش‌تر برود.چون این جلوی او نمی‌دود که شمس را تند ببرد.یواش یواش دارد جلو می‌آید. خورشید هم کمتر جلو می‌آید. به محض اینکه از چهل و پنج درجه رد می‌شود، با سرعت شمس را می‌دواند.چون درست مقابل شمس است. و اگر هم ترسیم کنیم و زاویه آن را بکشیم شایدروشن‌ترشود. شاید ذهن من الان بد دارد تصویرمی‌کند که اشکال برای من پیش آمده است.

شاگرد: ظاهراً اگر بتوانیم ثابت کنیم که سرعت آن صفر است،یعنی در یک لحظه کأنّ جابجائی نداریم. جابجائیِ آن نقطه مورد مشاهده اتفاق نیفتد، انگار هیچی تغییر نکرده است. چون نسبی است.البته روی هوا نمی‌شود حرف زد. باید برویم سرعت را بیاوریمو محاسبه کنیم.

استاد: راجع به حرکت وضعی که دارد. نقاط کره زمین، همه جای آنها یک جور سرعت ندارند.یعنی سرعت شمس برای کسانی که در استوا هستند با کسانی که مثلاً در آلاسکا هستند تفاوت می‌کند. آنها که مثلاً در مسکو هستند، شمس یواش یواش می‌رود و مدار خودش را دور می‌زند. اما کسانی که در استوا هستند، به سرعت می‌رود. خود استوا هم واقعاً همینطور است.چون کره است. شما اگر یک کره‌ای را به چرخش بیاورید و بعد چندتا مثلاً سر آهنی را به جاهای مختلف این کره مماس کنید، کدام یک بیشتر داغ می‌شود؟ یک سر آهن اینجا گذاشتید،یکی اینجا،یکی هم اینجا. کدامیکی بیشتر داغ می‌شود؟ اگر نگه دارید؟ این که اینجاست. چون سرعت گردش این، به مراتب زیادتر از آن است که آنجاست. حتی اگر بیایید دم قطب اصلاً داغ نمی‌شود. چون به اندازه‌ای که او یک دور می‌خواهد بزند، این یواش یواش می‌گردد. اینها روشن است.

لذا حرکت وضعی و نشان دادن حرکت کره سماوی با حرکت وضعی، مختلف است و لذا ستاره‌های دب اکبر و اصغر یواش دور می‌زنند. در بیست و چهار ساعت یک دور به صورت یک دایره کوچک می‌زنند. اما آنهایی که در معدل هستند،یک دور خیلی شدیدمی‌زنند. این سرعت حرکت روی کره زمین را نوشته‌اند. در استوا این اندازه و … من در همان کتاب دیدم.آن کتاب راپیداکردید؟

شاگرد: نه حاج آقا.

استاد: در کتابخانه اگر بگیرید، در همانجا بود که سرعت وضعی حرکت زمین نسبت به نقاط مختلف آن را تعیین کردند که سرعت آن چقدر است.

خب این سرعت نسبت به مرکز زمین که روی مدار حرکت انتقالی دارد جلو می‌رود،‌ببینید مرکز زمین هر لحظه چقدر منتقل می‌شود. آن هم هست.نمی‌دانم هر دقیقه‌ای سی کیلومتر جلو می‌رود. حالا خلاصه اینها هست.می‌شود به فرمایش شما محاسبه کنیم و ببینیم. حالا من بیشتر این را طول نمی‌دهم. اگر الان چیزی در ذهن شما است که من حرف شما رانفهمیدم، توضیح بدهید. اگر نه که باز هم پرونده بحث مفتوح باشد. روی آن تأمل می‌کنیم. ولی اصل این جهت گیری خوب است.بخاطر این که مثل انکسار نور،یک چیزی را می‌خواهیم به دست بیاوریم که علی أی حال خود عرف عام هم آن را ببینند. اصل آن خوب است.

شاگرد: این که ایشان گفت، فقط لحظه‌ای رکود محقق می شود.واقع آن،در آن لحظه است. اما به هرحال اینطرف و آنطرفِ آن هم سرعت خیلی کم می‌شود.

استاد: برای توضیح فرمایش ایشان مثال‌های متعددی است برای حرکات.

شاگرد1: یکی از بهترین مثال‌هایش قِل خوردن است.یک چیزی وقتی روی زمین قِل می‌خورد، نقطه تماسش، در لحظه سرعت آن صفر است.

شاگرد2: جلوی آن که سرعتش فرق نمی‌کند با وقتی که بالا باشد؟

شاگرد1: وقتی نزدیک می‌شود به آن نقطه صفر، تا به صفر می‌رسد و بعد باز هم سرعت پیدامی‌کند؛ منتها به تدریج.یعنی نسبت به نقطه‌ای که روی زمین تماس دارد، آن سر قضیه، سرعت خطی‌اش بیشتر از بقیه جاها است. آن جاهایی که نزدیکِ آن هست،سرعت زاویه‌ای برای تمام آن کره،یکسان است. اما سرعت خطی، نقطه‌ای که نزدیک به صفر است، همینطور زیادمی‌شود.یعنی در همسایگی این نقطه تماس، سرعت نزدیک به صفر بوده است.

استاد: این‌که برای ما نحن فیه می‌شود یا نمی‌شود؟ خیال می‌کنم دوتا بحث است. ما آنجا یک حرکت بیشتر نداریم. فقط نقطه‌ی تماس آن است و آن هم به مسامت است.

شاگرد: آنجا هم دقیقاً همین قضیه است.یعنی درواقع یک چیزی که دارد قِل می‌خورد،مرکز آن یک حرکت انتقالی دارد و یک حرکت وضعی دارد؛یعنی چرخش آن حول مرکز.

استاد: زمین هم همینطور است. کأنّه دارد در مدار قِل می‌خورد.

شاگرد: اگرثابت شود که حرکت یک نقطه صفر می‌شود، عین همان قِل خوردن روی زمین است. فقط یک قِل خوردنی است روی مداری که دائره‌ای است.

استاد: بله و اگر این نقطه تماس را هم خود نصف النهار در نظر بگیریم؛ هر نصف النهاری برای خودش، نقطه صفرش است که ایشان هم در صدد بیان همین هستند.

شاگرد: هر نصف النهاری مقابل  شمس که می‌رسد، صفر می شود.

استاد: بله.هرچه هم نزدیک‌تر شد سرعت کمتر می‌شود.

شاگرد: هرچه نزدیک به آن نقطه شد، سرعت نزدیک صفر می‌شود تا صفر می‌شود و بعد هم یواش یواش زیادمی‌شود.

استاد: بله. این هم حالا زمینه‌ای باشد ان شاءالله فکر روی آن باشد و پرونده آن مفتوح باشدتا بعداً.

بررسی سهولت علامت سوم در صورت استقبال نقطة الجنوب

از جواهر نمی‌دانم چیزی ماند یا نه.

 

برو به 0:32:45

شاگرد: خواندیم.

استاد: عبارتی که از مبسوط نقل کرده بودند ماند. همان بود؟

شاگرد: بله.

استاد: فرمودند«بل في المبسوط انه قد روي أن من يتوجه إلى الركن العراقي إذا استقبل و وجد الشمس على حاجبه الأيمن علم أنها قد زالت». خیلی تعبیر خوبی است.یعنی زوال قبل از آن شده است. «و هو مشعر بتعرض الأخبار لهذه العلامة».بعد می‌فرمایند: «و إن كنا لم نجد ذلك فيما حضرنا من الكتب المعدة لها». هرچه کتاب روائی بوده است، اینطور چیزی نبوده است. اما مبسوط فرمودند «رُوی».

شاگرد: خود روایت آن هم مخالف شد با فرمایش سابق که توجه به رکن عراقی بود.رکن عراقی دقیقاً هم روی نقطه جنوب نیست.

استاد: کسی که إستقبل الرکن العراق یعنی لم یستقبل نقطة الجنوب. در روض شهید داشتند.می‌خواستم بعد از ظهرنگاه کنم؛ ولی نشد.

شاگرد: ما بین شرق و شمال گفتند.

استاد: بین الباب و الرکن.

شاگرد1: رکن را گفتند بین شرق و شمال.یک چنین چیزی در ذهنم است.

شاگرد2: خود رکن می‌شود شمال شرقی.

استاد: حالا کسی که إستقبل الرکن العراقی یعنی نقطه‌ی جنوب می‌شود دست چپ او . إستقبل الرکن العراقی یعنی رکن به طرف شمال شرقی می‌شود. او به طرف جنوب غربی است.یعنی نقطه جنوب می‌شود ست چپ او. لذا شهید هم در روض فرمودند که باید این طرف تر برود وبین باب و رکن بایستد. دقیقاً این را باید بگردد.یک مقدار این طرف‌تر بیاید تا نقطه جنوب، روبروی او شود.

شاگرد: البته مخالف اعتبار می شود.

استاد: نقطه جنوب شده است دست چپ او. خب وقتی شمس می‌آید، باید روی حاجب ایسر او باشد. نقطه جنوب دست چپ او است.یعنی او وقتی رو به طرف رکن عراقی کرده است، بین جنوب و غرب آمده است. رو به جنوب غربی کرده است. وقتی به طرف جنوب غربی رو کرده است، خب وقتی خورشیدنسبت به او می‌آید روی مقابل نقطه جنوب و وقت زوال است، باید روی ابروی چپ او باشد. برعکس می‌شود.

شاگرد: یعنی یک مقدار طول می‌کشد. بعد از زوال می‌افتد روی ابروی راست او.

استاد: بله.

شاگرد1: یعنی احتیاطی بوده است. ممکن است بفرمایند ثبوت عند الثبوت است. نه این که مفهوم را بگویند.

شاگرد2: علامت آن اعتبار نیست. علامتی است که قبلاً شده است.

استاد: شده است.مخصوصاً که می‌فرمایند «علم أنّها قد زالت».

شاگرد1: چون مردم عادی قبله را راحت می‌فهمیدند. اما نقطة الجنوب خیلی مشکل است.

استاد: سخت است. همین الان هم با این که این همه از بچگی می‌گویند نقطه شمال و جنوب و اینها، بعد وقتی بیرون می‌آید باز فراموش می کند. انس به این نقطه شمال و جنوب ندارند. حتی کسانی که درس اینها را خواندند.لذا نمی‌آمدند یک چیز سختی را بگویند.

می‌فرمایند: «عدا ما رواه في الوسائل عن مجالسه مسندا عن أمير المؤمنين (عليه السلام)». روایتی را که خواندیم که سند آن را هم گفتیم. «و ليس فيها تقييد ذلك بالركن العراقي». تقیید به رکن عراقی در اینها نیست. «و الامر سهلٌ بعد وضوح الحال». ایشان می‌گویند مشکلی ندارد. «و كون المراد معرفة الزوال بأي طريق يكون و لو ظنا إن قلنا باعتباره». در اینجا می‌گوییم ظناً کافی است. این هم همین که آمد روی حاجب ایمن می‌فهمد صورت گرفته است. «و إلا»یعنی اگر قائل به اعتبار ظن نشویم،«فلا بد من القطع كيف اتفق كما هو مقتضى الأصول و بعض النصوص و أدلة الاحتياط، خصوصا فيما اشتغلت الذمة فيه، و لا ينافيه الأمر بالصلاة عند صياح الديك ثلاثا ولاء أو مطلقا بعد أن كان موردها يوم الغيم الذي يكتفى فيه بالظن كما ستسمع البحث فيه مفصلا إن شاء الله، و ربما كان طرق أخر أيضا لاستخراج الزوال، و المدار ما ذكرنا».

باز هم اگر چیز دیگری است که مورد بحث است یا نکته‌ای در ذهن شما است بفرمائید از محضر شما استفاده کنیم.

شاگرد: راجع به این که گفتند کسانی که قبله آنها رو به جنوب است، بعد زودتر این علامت را می‌بینند، این دلیل نمی‌شود که این را اشاره کرده اند که اگر نقطه قبله آنها جنوب نباشد، این علامت خیلی دیرتر حاصل می‌شود ؟

استاد: منظور شما علامیت آن است؟

شاگرد: بله.

استاد: یعنی آنهایی که قبله آنها نقطه جنوب است، چون مأنوس هستند و بخاطر قبله باید هر روزنماز بخوانند، قبله را می‌دانند؛ اما نقطه جنوب برای آنها سخت است. همین منظور شما است؟

شاگرد: نه. اینطور نه. کسانی که واقعاً قبله آنها رو به جنوب باشد،بعضی‌ها گفتند این علامت زودتر برای آنها حاصل می‌شود.مثلاً نیم ساعت از زوال واقعی که بگذرد متوجه می‌شوند الان شمس روی حاجب ایمن است. اما کسانی که قبله آنها جنوب نیست مثل ایران و جاهای دیگر، اینها بایدمثلاً دو سه ساعت یا یک ساعت صبر کنند تا متوجه شوند که الان شمس روی حاجب ایمن است. بخاطر همین این قید «مکه» را آوردند.

استاد: هیچ تفاوتی ندارد. اگر ایرانی‌ها نقطه جنوب را بشناسند، با این که قبله آنها نقطه جنوب نیست… الان جنوب اینجاست؛ اما قبله اینجاست. ما رو به جنوب می‌ایستیم؛ شمس می‌آید روی حاجب ایمن.

شاگرد: از نظر زمانی هیچ فرقی نمی‌کند؟

استاد: هیچ تفاوتی نمی‌کند. لذا عرض کردم برای بزرگانی که بعد از محقق و شهید ثانی و امثال اینها،بودند، مطلب باز شده است … الان صاحب جواهر هم محکم فرمودند. آن روز عبارت ایشان را خواندم. فرمودند تنها و تنها مدار در این علامت، به نقطه جنوب است. این یک جهتی داشته است، موردی بوده است، برای سهوت بوده است و امثال اینها بوده است. نه این که یک نحو موضوعیت داشته باشد؛ ولو به یک سر سوزن موضوعیت داشته باشد. سر سوزن موضوعیت ندارد. دخالتی ندارد. بلکه هنوز گاهی می‌شود خود قبله را میزان قرار بدهند برای سنجش زاویه. هر کسی ببیند رو به قبله که می‌ایستد، نقطه جنوب چقدر زاویةً از او منحرف است. بعد بگردد به همان زاویه و خورشید را احصاءکند.

اگر هم می‌خواهد رو به قبله بایستد،مثلاً ما در ایران وقتی رو به قبله می‌ایستیم وقت زوال چطور است؟ می‌فهمیم خورشیدمثلاً روی وسط ابروی چپ است. قشنگ تعیین می‌کنیم. می‌گوییم ای ایرانی‌ها! بایستید رو به قبله، هروقت خورشید روی وسط ابروی چپ شما بود زوال شده است. برعکس همین را مثلاً برای لبنان می‌گوییم.می‌گوییم ای لبنانی‌ها! بایستید رو به قبله، وقتی خورشید آمد گوشه راست ابروی راست شما، باید بیشتر شود. منظور این که اصلاً میزان قبله نیست. قبله یکی از چیزهایی است که می‌تواند به عنوان مختصات نسبی عمل کند.یعنی او بشود محور برای این که فاصله خودش رانسبت به نقطه جنوب تعیین کند و بعد بگوید خورشید الان که روی نقطه جنوب است، اینجا ابروی چپ تو است یا راست تو.

شاگرد: اما افراد متفاوت هستند و یک ذره، کلی زاویه است.

استاد: بله. بعضی نقل می‌کردند.نمی‌دانم از کدام یک علماء -شاید آقای بروجردی – بوده. می‌گفتند این جمجمه خودش یک نصفه دور است.یعنی این را صد و هشتاد درجه حساب می‌کردند. از این گوش تا این گوش کأنّه صد و هشتاد درجه است.

شاگرد: این که آفتاب وقتی روی نقطة الجنوب بیاید زوال می‌شود، آفتاب کل صورت من را می‌گیرد.حاجب ایمن را از کجا متوجه شود؟ یعنی این که چطور متوجه شویم روی حاجب ایمن یا ایسر؟

استاد: بخاطر این که چون شمس فاصله دارد می‌گویید؟در لامپ مشکلی ندارید؟ مثل بگویند اینجا بایستید. این لامپ روی ابروی شما باشد یا بین العینین. قشنگ نشان می‌دهد.می‌گویید طوری نیست. این لامپ درست روی بینی من است. بین الحاجبین. مشکلی ندارد.

شاگرد1: این قابل مقایسه با خورشیدنیست.وقتی خورشید وسط آسمان می‌آید، کل زمین را فرا گرفته است. حالا این چراغ لامپ معلوم است که این طرف و آن طرف تاریک است.

شاگرد2: نور آن را نمی‌گوید. خود جرم آن را می‌گوید.

استاد: جرمش که کوچک است. نورش درست است.جرم هم که مرکز دارد. مرکز آن که «مما یلی الانف».

شاگرد1: قابل حس است که مثلاً الان این سمت چپ صورت یا سمت راست صورت آمده است.

استاد: بله. حتی حاج آقا مطرح فرمودند که مثلاً کل قرص آیا باید برود یا نه؟ همین که شروع کند برود روی ابروی راست، بس است یا کل قرص باید بیاید روی ابرو قرار بگیرد؟«إذا أُريد تيامن تمام القرص»[1].می‌رسیم به عبارات ایشان.

علی أی حال ایشان فرمودند: «نسبت هذه العلامة إلى فتوى الأصحاب، و قد وردت الرواية المفسرة لما كان من زوال الشمس بكونها على الحاجب الأيمن»که همین روایت امالی بود.

«و عليه، فإنّ‌ هذه العلامة تحتاج إلىٰ‌ تشخيص نقطة الجنوب». ایشان هم محکم همین را می‌گوید. می‌فرماید محور این علامت بر این است که شما نقطه جنوب را تشخیص بدهید.«باستخراج نصف النهار بالدائرة الهنديّة»، به وسیله دائره هندیه، خط نصف النهار را پیدا کنید و به وسیله او بفهمید. بایستید روی خط نصف النهار و بعد بگویید حالا … وقتی روی خط نصف النهار به طرف اوایستادید، سایه شما روی خط بیفتد. شما به طرف نقطه جنوب هستید. سایه شما روی خط نصف النهار افتاده است. وقتی به این صورت ایستادید، آنوقت خورشید بین الحاجبین آمده است. آنجا می‌فهمیدروی خط نصف النهاری که به دائره هندیه رسم شده است، شما نقطه جنوب و آمدن شمس بین الحاجبین خودتان را کشف کردید. لذا فرمودند: «تحتاج إلىٰ‌ تشخيص نقطة الجنوب باستخراج…»

 

برو به 0:44:16

دو راه برای پیدا کردن نقطه جنوب

تشخیص نقطه جنوب به دو وجه ممکن است.یکی«باستخراج نصف النهار بالدائرة الهنديّة»،یعنی نصف النهار جغرافیایی. یکی هم «أو بالآلة المائلة»،یا نصف النهار مغناطیسی. نصف النهار مغناطیسی یک مقدار منحرف از نصف النهار جغرافیایی است.یعنی حدود چهار درجه زاویه دارد.چون قطب نصف النهار جغرافیایی از نزدیک جُدی رد می‌شود. اما قطب نصف النهار مغناطیسی دیدم نوشته است در ایران که بایستیم، چهار درجه شرق جُدی است. ستاره قطبی، چهار درجه بروید شرق آن، آنجا قطب مغناطیسی زمین می‌شود.

فرمودند: «أو بالآلة المائلة إلى القطب»یعنی قطب نما. ظاهراً عرب‌ها به آن می‌گویند: «بَوصلَة»: قطب نما.آنها هم می‌گویند«Compass». شاید حالا یا نخواستند یادر لغت مرسوم نبوده است که حاج آقا نیاوردند.

شاگرد: بوصله با صاد است؟

استاد: بله با صاد. درست هم تلفظ می‌کنند. همینطور«بوصلة». چون یک موصله با صاد هم بود. موصله یعنی ما را می‌رساند به قطب؟ بدل آن هم بود. ولی شاید بوصلة رائج تر باشد. حالا چرا بوصلة از فَوعَلة؟ «بَصَلَ». به چه مناسبت به این گفته شده است «بَصَلَ»؟ نمی‌دانم. فکر آن را هم نکردم .

شاگرد: پس این درجات شمال و جنوب که قطب نما نشان می‌دهد خیلی یعنی فرق می‌کند؟

استاد: بله، چهار درجه تفاوت دارد. لذا حاج آقا هم این را تذکر می دهند.

شاگرد: الان این خیلی مرسوم است. از این طریق قبله را می‌گویند. باید کم کنیم از آن؟

استاد: هر قبله نمائی خودش یک جدولی دارد. برای شهرها شماره گذاشته است. او این را حساب کرده است. همان رزم آرا یا این هایی که الان هست، دیده‌اید دیگر. شماره می‌گذارد.مثلاً آن شماره‌ای که برای قم می‌گذارد که بیاورید روی شانزده، آن شانزده خودش این را حساب کرده است. نسبت به قطب جغرافیایی حساب نکرده است. نسبت به الان که حدود چهار درجه فاصله دارد. هر سالی هم ظاهراً چهار دقیقه آن طرف تر می‌رود. یکی از حرکات بیست و شش هزار ساله همین حرکت کردن قطب مغناطیسی در دور قطب شمال است.

حاج آقا تذکر به این می‌دهند.«أو بالآلة المائلة إلى القطب، بعد تعيين مقدار المخالفة مع القطب المتصل بالجدي». اینجا دیگر«جَدی» نیست.«جَدی»یک صورت فلکی است.«جُدَی»یک ستاره است و جای اینها هم خیلی فرق دارد. «جَدی» در معدّل النهار است. در منقطة البروج، وسط آسمان.صورت فلکی«جَدی». اما «جُدَی» در قطب شمال است. نزدیک قطب شمال است و یک ستاره است.

شاگرد: این کلمه معنای خاصی دارد؟

استاد: یادم نیست. حاج آقا حسن زاده در درس فرمودند که مثلاً تفاوت بین این دوتا یکی را گفتند «جُدَی» و یکی را گفتند «جَدی».

«جُدَی» را مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه داشتند.فرمودند یک ستاره‌ای است که نور کمی دارد.درست روی قطب است.یعنی در شبانه روز تکان نمی‌خورد. کره سماوی یک دور می‌گردد؛ اما او قطبِ حرکت است. هیچ تکان نمی‌خورد. اما ستاره جُدَی -شاید هم شهید در شرح لمعه فرمودند. من در شرح لمعه یادم است-یک دور خیلی کوچکی می‌زند. ولی به نظر عرف باز «جُدَی»را می شود ستاره قطبی بگویند. ستاره پرنوری است، سر دم دب اصغر. اینطور که یادم می‌آید. آن ستاره سر دم دب اصغر، این ستاره جُدَی است. چون خیلی پرنور است می‌گویند ستاره قطبی، به طرف آن بایستید؛ ولی دقیقاً قطب نیست.یک دور کمی می‌زند.

شاگرد: ستاره قطبی واقعی را که به این چشم‌ها نمی‌شود دید. حداقل در این هوا که نمی‌شود دید.

استاد: بله. من دنبال این نبودم پیدا کنم.ولی این را یادم است که شهید فرمودند. ولی حاج آقا می‌فرمایند قطب مغناطیسی غیر از این جُدَی است. ببینید اینجا عبارت دقیق است.یکی«القطب المتصل بالجُدَی».یکی قطب جغرافیایی داریم که خود جُدی نیست. متصل به جُدی است.یعنی نزدیک آن است.آنوقت دوباره قطب مغناطیسی داریم که اصلاً این قطب متصل به جُدَی هم نیست. می‌فرمایند: «بالآلة المائلة إلى القطب، بعد تعيين مقدار المخالفة»، مخالفتی که این قطب مغناطیسی با آن قطب جغرافیایی دارد.«مع القطب المتصل بالجُدی». با آن قطبی که متصل به جُدی است که حدوداً الان چهار دقیقه است.حدوداً چهار درجه و چهار دقیقه. هر سالی هم به نظرم نوشته بودند دارد اضافه می‌شود. خود این هم از عجائب دستگاه خلقت است. چیزی که با آهن فقط نشان می‌دهد که این چیزها است.

شاگرد: همچنان زیادمی‌شود یا می رود و دوباره کم می‌شود. می رود و برمی گردد؟

استاد: به نظرم در بیست و شش یا بیست و هفت هزار سال،یک دوری دور قطب می‌زند. در حال زیاد شدن است. اما این که چطور دور می‌زند،اگر خواستید باید دوباره نگاه کنم.

شاگرد: تعیین تخمینی جنوب ساده‌تر از این حرف ها نیست؟

استاد: در مباحثه پارسال یا امسال عرض کردم. در کتاب‌هاراه‌های مختلفی برای تشخیص شمال و جنوب گفتند.یکی همین است که فوری وقت طلوع بایستید. خورشید را اگر روی شانه راست قرار بدهید نقطه شمال را به دست می‌آورید.خورشید که طلوع می‌کندبایستید، روی شانه چپ خودتان بگذارید، جلوی روی شما نقطه جنوب است. در بحث ما نحن فیه خورشید را با همین روش می توان لحاظ کرد.اما بایداول مهرماه باشد و اول فروردین. اما اگر در تیرماه خورشید را روی شانه چپ خودتان بگذارید، بایدیک مقدار بگردید. خورشید را بگذاریدپشت منکب.

شاگرد: می‌خواهم بگویم آن زمان قاعدتاً انس آنها از ما به آسمان بیشتر بوده است. طبیعتاً آنها این مسائل را می‌فهمیدند.

استاد: به راحتی.

شاگرد: یعنی این که ایشان می‌فرماید این سخت است و باید برویم سراغ علامات دیگر، شاید به این سختی‌هایی که می‌فرمایند نباشد. جنوب را حدودی و تخمینی تشخیص بدهید. حالا یک مقدار هم احتیاط کنید.یک مقدار هم بیشتر بگذارید.

استاد: بله. ولی اصل خود جهت یابی نمی‌دانم به چه چیزی برمی گردد.یا به ژنتیک افراد برگردد… زیاد این را می‌گویند. جهت یابی‌ها خیلی فرق می‌کند.بعضی‌ها را می‌بینید در خیلی جهات قوی الذهن هستند. در جهت یابی مشکل دارند. زود سرگردان می‌شوند.بعضی‌ها را می‌بینید حتی در مطالب درسی خیلی کند ذهن هستند. اما خدای متعال قدرت نمائی می‌کند .در جهت یابی می‌بینید چطور تشخیص می‌دهد.در خیابان شلوغ با خیابان‌های پیچ در پیچ، فوری می‌فهمد که الان به کدام طرف شهر داریم می‌رویم. شمال می‌رویم، جنوب می‌رویم. قشنگ می‌فهمد. منظور این که شما می فرمائید واضح بوده است، معلوم نیست برای همه واضح باشد. مثلاًیک راه دیگری را گفتند پوسته‌ی درختان.یک بار عرض کردم.مثلاً در نیم کره شمالی برعکس نیم کره جنوبی است. فوری درخت‌ها را نگاه کنند، هرطرف را دیدند که پوست آن زبرتر است، بدانند نقطه جنوب همان طرف است.

حالا ان شاء الله اگر زنده بودیم بقیه این برای شنبه.

 

شاگرد: مثلاً من قطب نما دارم. بعد شمال را پیدامی‌کنم.ولی این خیلی فرق می‌کند.

استاد: بله. چهار درجه یعنی…

شاگرد: چهار درجه باز خودش شاید خیلی زیاد نباشد ولی در ایستان…

استاد: حالا شما که جهلاً بوده است. این مانعی ندارد. این نماز شما درست بوده است. اما وقتی علم داشته باشید،یک انگشت. حاج آقا اینطورمی‌گویند. خودشان یک بار فرمودند میرزای نائینی دو انگشت می‌گفتند یا شش انگشت؟ شش انگشت که خیلی بوده است! ولی خودشان می‌گفتند«عرض اصبع». من احتمال می‌دهم عرض اصبع یعنی اگر از موضع قدم شما تا موضع سجده ‌تان یک خط بکشید،زاویه‌ای که تشکیل می دهد، همه یک اندازه است.

شاگرد: این که در ایستادن نمی‌فهمیم چیست؟ آنجا یک انگشت باشد؟

استاد: نه. آنجا باشد که یک مقدار مهر را اینطرف و آنطرف کنید که نه مقصود نیست. از پایین پای شما، زاویه‌ای که شروع می‌شود، اصل خود شروع زاویه؛ نه این که هرچه جلوتر می‌رود. شروع زاویه یک انگشت.یعنی موضع ایستادن شما می‌تواند به اندازه یک انگشت زاویه داشته باشد.

شاگرد: این چهار درجه را باید به کدام طرف ببریم. اگر بخواهیم حساب کنیم؟

استاد: در ایران، نقطه آن روی کره زمین معلوم است.ایران چون نزدیک قطب است، شما اگر یک مقدار آن طرف تر بروید، این طرف قطب می‌آیید. باید ببینید کجای کره هستید. آن نقطه را روی نقشه نگاه کنید. بعد ببینید باید به طرف راست قطب شمال برویدیاچپ. در ایران طرف راست قطب شمال است.

من روی این بگویم خیلی روشن‌تر است. مثلاً فرض بگیرید این اینجاست. این قطب مغناطیسی چهار درجه اینطرف تر است. کسی که اینجاست، برای او این طرف است . اما کسی که اینجاست، این برای او این طرف قطب شمال است. چون نزدیک قطب است.بستگی داردکجا ایستاده باشد. این که اینجاست،می‌گویند دست راست شمال است.اما کسی که اینجاست می‌گویند دست چپ او است. همه هم نیم کره شمالی هستند. همه هم قطب شمال دارند. اما برای کسی که اینجا دارد نگاه می‌کندمی‌گویند دست چپ.

شاگرد: این را کجا باید پیدا کرد؟

استاد: در همین دائرة المعارف ها بود. من دیدم. نقطه آن را هم تعیین کردند در فلان کشور الان هم تکان می‌خورد و جای آن عوض می‌شود.

شاگرد: به عمر ما که خیلی تکان نمی‌خورد.

استاد: سالی چهار دقیقه. لذا حدود جای آن را که بدانید آنوقت می‌دانید.

 

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

نمایه‌ها:

زوال شرعی، رکودالشمس، حرکت زمین، حرکت وضعی، حرکت انتقالی

 


 

[1]بهجة الفقیه، صفحه: ۴۱