مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 13
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: بحث در این بود که آیا قبل از صاحب ریاض، کسی تصریح به «الحرمه» کرده است یا نه؟
استاد: خیلی چیز خوبی است که تصریح به «الحرام»، «یحرم» در کتب قدماء بوده است یا نه؟
و يسقط في السفر نوافل الظهرين، و نافلة العشاء و ذلك سبع عشرة ركعة لأن هذه الفرائض يجب قصرها، و هو يشعر بكراهة التنفل لها، و لقول الصادق عليه السلام: «يا بني لو صلحت النافلة في السفر تمت الفريضة»[1]
شاگرد: زیاد گشتیم در بین کتب قدماء، غالباً همان تعبیر سقوط بود یا اعبیر لاتصل النوافل فی السفر بود. فقط دو تا تعبیر بود که یکی مرحوم علامه در تذکره فرمودند، یکی هم محقق در معتبر. در تذکره علامه فرمودند که «و یسقط فی السفر نوافل الظهرین و نافلة العشاء و ذلک سبعة عشر رکعةً لإنّ هذه الفرائض یجب قصرها و هو یشعر بکراهة التنفل» تعبیر کراهت داشتند شاید نوعی مثلا مناسب با بحث ما باشد گرچه تعبیر حرمت اصلا نداشتند. تعبیرشان این بود که «و هو یشعر بکراهة» چون فرائضش حصر است اشعار دارد که نافله هایش کراهت دارد.
استاد: این خوب است شاهد برای بحث ما می شود.
شاگرد: فرمودند «لقول الصادق علیه السلام یا بنیّ لو صلحت النافلة فی السفر لتمت الفریضه»
استاد: خب! در تذکره این را گفتند؟
شاگرد: در تذکره، بله.
استاد: خیلی خوب است که ایشان از «لو صلحت» کراهت فهمیدند مثل این که من از استبصار شاهد آوردم که ایشان هم کراهت فهمیده بودند. بسیار خوب!
شاگرد: آن وقت در معتبر هم شبیه همین است می فرمایند «یسقط فی السفر نوافل الظهرین و هی ستة عشر رکعة و علیه علمائنا لأنّ قصر الفریضة تحتما یدل بالفحوی علی کراهیة التنفل» [2]
استاد: خیلی خوب بسیار خوب! الحمدلله! جزاکم الله خیرا.
شاگرد: خودشان گفتند کراهت نه اینکه از روایت منظور ایشان بوده.
استاد: ما دنبال این بودیم که صاحب ریاض فرمودند «ظاهر النصوص و الفتاوی الحرمة» می خواستیم ببینیم دیگری گفتند یا نه، برعکسش پیدا شد که علامه و محقق فرمودند که از آن «کراهیة التنفل» استفاده می شود که این دو تا شاهد خیلی خوب است.
شاگرد: می گوید این جا اصلا صحبتی از حرمت نشده است.
استاد: این خیلی خوب است ان شاء الله بعدا هم یادداشت بکنیم.
استاد: خب حالا ببینید این تعبیری که شما الحمدلله پیدا کردید و خیلی خوب است آن ایراد و عرضی که من داشتم در ذهن قاصر من نسبت به فرمایش مجمع الفائده و حاشیه وافی بود، دیگر به این وارد نیست. این الان خیلی خوب است، آن بزرگوارها چطور فرمودند؟ فرمودند که مقدس اردبیلی این طور فرمودند؛ فرمودند همین که حضرت گفتند که قضا بکن، ادله قضا کردن نافله نهار تدلّ بر این که اصل تنفل در نهار رخصت است. خب وقتی می گویند رخصت، کار مستحب بوده، واجب که نبوده، اگر رخصت بالمعنی الاعم مراد جناب اردیبلی بود، نمی شود بگویند تدلّ علی الرخصة، قبلش هم رخصت بود؛ پس معلوم می شود رخصتی که ایشان می گوید یعنی می خواهی بخوان و می خواهی نخوان؛ ولذا اگر یادتان باشد من عرض کردم این درست سر نمی رسد؛ چرا؟ چون ادله قضاء وقتی دلالت بر رخصت دارد که مکلف در وقت اداء متمکن نبوده اما این جا برعکس، خود شارع با این که مکلف متمکن است، خودش هم می خواهد بخواند، فرمودند نخوان.
خب این طور جایی که نمی توانیم بگوییم ادله قضاء دالّ است بر این که به اختیار خودت است؛ یادتان هست عرض کردم؟ اما این خیلی خوب شد یعنی به جای این که بگویند تدلّ علی الرخصة، رخصه ای که در قبال استحباب به معنای تساوی طرفین است صریحا تعبیر به الکراهیة کردند، آن خیلی خوب است لذا این دو تا در مانحن فیه از آن چیزهای خیلی یادداشت کردنی است که این دو فقیه بزرگ فرمودند.
خب! دو سه تا چیز در بین مباحثه یکی آن روایت محاسن که پیدا شد برای پیشرفت بحث خیلی خوب بود، یکی هم این دو تا تعبیر که خیلی خوب بود. حالا ما عبارت را قرار شد تا ذیل صفحه بخوانیم، بعد هر چه که دیدیم مانده است، برمی گردیم.
برو به 0:05:18
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمودند که «و ما دلّ على سقوط نافلة المقصورة منصرف عنها»[3] یعنی عن الوتیرة. «ما دلّ علی سقوط نافلة المقصورة» روایاتی بود که در صفحه 44 جواهر روایت را آورده بودند:
و كيف كان فظاهر تقييد المصنف العدد المذكور بالحضر أنها ليست كذلك في غيره، و هو كذلك، إذ تسقط في السفر نوافل الظهر و العصر بلا خلاف أجده فيه، كما اعترف به غير واحد، بل في صريح الروضة و ظاهر السرائر أو صريحها و عن الخلاف و غيره الإجماع عليه، كظاهر الذكرى و عن المعتبر و المنتهى، بل و الأمالي حيث نسبه إلى دين الإمامية، و هو الحجة، مضافا إلى النصوص المعتبرة المستفيضة المروية في الكتب الأربع و غيرها، فمنها
خبر أبي بصير عن الصادق (عليه السلام) «الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء إلا المغرب، فان بعدها أربع ركعات، لا تدعهن في سفر و لا حضر، و ليس عليك قضاء صلاة النهار، و صل صلاة الليل و اقضه»
و نحوه غيره بل في خبر أبي يحيى الحناط النص على نافلة النهار، قال: «سألت الصادق (عليه السلام) عن صلاة النافلة بالنهار في السفر فقال: يا بني لو صلحت النافلة بالنهار في السفر تمت الفريضة»
کصحیح ابن مسلم عن أحدهما (عليهما السلام) «سألته عن الصلاة تطوعا في السفر قال: لا تصل قبل الركعتين و لا بعدهما شيئا نهارا»
إلى غير ذلك من النصوص، لكن ظاهر بعضها إن لم يكن صريحه اختصاص ذلك بنوافل النهار، و إن كان في اندراج مثل الأربعة الزائدة يوم الجمعة فيها نظر و تأمل كما عن الحواشي المنسوبة إلى الشهيد من الإطلاق، و من احتمال انصرافه إلى غيرها، و لعل الظاهر من الأخبار الأول، فتأمل. [4]
«و کیف کان تسقط في السفر نوافل الظهر و العصر» روایات چه بود؟ اول فرمودند که «بلا خلاف الاجماع کذا …» بعد «مضافا إلى النصوص المعتبرة المستفيضة المروية في الكتب الأربع و غيرها» الکتب الاربع شاید بد چاپ شده است.
«فمنها خبر أبي بصير عن الصادق (عليه السلام) «الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء إلا المغرب» ببینید الصلاة فی السفر رکعتان صحیحه هم هست، صحیحه ابی بصیر «لیس قبلهما و لا بعدهما شیءٌ الا المغرب فان بعدها أربع ركعات، لا تدعهن في سفر و لا حضر، و ليس عليك قضاء صلاة النهار، و صل صلاة الليل و اقضه» و نحوه غیره.» این صحیحه ابی بصیر بود.
«فيخبر أبي يحيى الحناط» که نوشتتم خود ابی یحیی الحناط مذکور بغیر توثیق. یعنی روایت صحیحه حساب نمی شود «فی خبر أبی یحیی الحناط النص على نافلة النهار، قال: «سألت الصادق (عليه السلام) عن صلاة النافلة بالنهار في السفر فقال: يا بني لو صلحت النافلة بالنهار في السفر تمت الفريضة» این هم یکی دیگر بود.
«صحيح ابن مسلم عن أحدهما (عليهما السلام) «سألته عن الصلاة تطوعا في السفر قال: لا تصل قبل الركعتين و لا بعدهما شيئا نهارا»
إلى غير ذلك من النصوص» خب پس ببینید می فرمایند که «و ما دلّ علی سقوط نافلة المقصورة» هر نمازی که مقصوره باشد نافله اش هم هست این برای نوافل نهاریه بود و بعضی هایش هم خصوص نهار نبود؛ چه بود؟ فرمودند که «الصلاة فی السفر رکعتان إلا المغرب»؛ إلا المغرب معلوم می شود عشاء هم شامل است. خب در این جا هم باز در خود بحث ما، مرحوم صاحب جواهر این ها را آوردند فرمودند که «اطلاق بعض النصوص «ان الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء مع اقتصار آخر على استثناء المغرب خاصة» این ها را خواندیم همین خبر أبی یحیی الحناط المتقدم، یکی دیگرهم دو تا که مانده بود فضل بن شاذان المشتمل علی العلل که در آن داشت که چیز کلی بود لأنّ … تعلیل کلی چه بود؟ این بود «لأنّ کل صلاة لا یقصر فیها فلا یقصر فیما بعدها من التطوع» این هم یک؛ بعدا هم مرسله ابن مهزیار از محاسن که حضرت فرمودند آخر کارش «و لم يقصر في ركعتي الفجر أن يكون تمام الصلاة سبع عشرة ركعة في السفر و الحضر» که وتیره ساقط بود.
این ها مجموع چیزها بود. حاج آقا به دونه دونه اشاره می کنند جواب می دهند. چرا؟ چون می خواهند قبول نکنند که میگوییم وتیره ساقط است. پس «و ما دلّ علی سقوط النافلة» نماز شکسته این «ما دلّ منصرفٌ عن الوتیرة»، اصلا دالّ بر وتیره نیست که بگویند وتیره نخوان؛ چرا؟ «للمخالفة في الكمّ و الكيف»، چون وتیره با سائر نوافل هم در کمیت، هم در کیفیت مختلف هستند؛ کمیت همه نوافل دو رکعتی هستند، این دو رکعت نشسته است که یک رکعت حساب می شود و هم در کیفیت مختلف هستند، آن ها همه ایستاده هستند اما وتیره نشسته است پس کمّ یعنی تعدادش، آن یک رکعت حساب می شود، آن ها دو رکعت؛ کیفیت هم یعنی جلوس و قیام. «و بالإضافة إلى الليل» این کلمه بالاضافة دو تا احتمال دارد: بالإضافة در فارسی یعنی علی أنّ، یک مطلب اضافه این که …، یکی هم که این که بالاضافه به منصرفٌ بخورد، یکی هم به للمخالفة بخورد، سه تا احتمال در این کلمه بالاضافه هست، هر کدامش هم خوب است سر می رسد چون مقصود معلوم است.
برو به 0:10:39
ببینید بالاضافة یعنی علاوه بر این که «إلی اللیل» ولی خب این احتمال دور است که بالاضافه به معنای علی باشد. همین طوری به معنای این که یک احتمال است می گویند احتمال بی عار است همه جا خودش را می آورد. این هم احتمال ضعیفی است. ولی آن چیزی که قوی تر هست ابتداء در ذهن من آمد این است که بالاضافه به عطف به همان فی الکمّ باشد،یعنی و للمخالفة بالاضافة … یا نه منصرف بالاضافة یعنی بالنسبة ولی به مخالفة بخورد، دیگر عبارت گیری ندارد. البته احتمال چهارم این است که اگر اصل نگاه بشود یک سقطی در عبارت شده باشد، احتمال سقط در عبارت هست اما ما فعلا روی احتمال سقط حرف نمیزنیم، میخواهیم همین ظاهر عبارت را درست کنیم.
خب! آن ادله از وتیره منصرف هستند؛ چرا؟ «للمخالفة»؛ چطوری با آن ادله مخالفة دارند؟ «للمخالفة بالاضافة إلی اللیل» آن ها نوافل نهار بودند اما وتیره اضافه شده به نافلة اللیلة؛ جزء النوافل اللیل است؛ نوافل اللیل با آن ادله نوافل النهار تفاوت دارد. و بالاضافة پس یعنی للمخالفة بالاضافة، «بالاضافة وتیرة إلی اللیل» که جزء نوافل لیل است «و ایضا للمخالفة بالاضافة إلى غير الرواتب» یعنی مخالفتی که دارد این است که وتیره اضافه میشود بالاضافة إلی غیر الرواتب و لذا هم این غیر رواتب آن احتمال سوم را اقوی می کند که چه بود؟ که بالاضافة به منصرفٌ بخورد. «منصرفٌ عن الوتیرة للمخالفة فی الکم و الکیف و منصرفٌ بالاضافه» یعنی بالنسبة. ادله این که نمازهای مقصوره، نافله ندارد، منصرف هستند بالنسبة به شب و منصرف هستند بالنسبة بغیر رواتب یعنی منصرفٌ عن غیر رواتب؛ خب غیر رواتب چه هستند؟ وتیره. وتیره جزء رواتب نیست اضافه شده است لتكميل العدد. برای این که کاملا 51 رکعت بشود. چرا 51 رکعت تکمیل عدد است؟ توضیحش را دادم . برای این که نوافل ضِعف الفرائض بشود، برای این که دو برابر بشود، یک رکعت گذاشته شده به نوافل، 51 رکعت شده تا 34 بشود که دو برابر 17 هست؛ در ذهن شما نسبت به این احتمالات هیچ کدام اولی نیامد؟ به منصرف خیال می کنیم بهتر است ولی باز احتمال سِقط بعید نیست چون می بینید یک کلمه می افتد اصلا عبارت چیز دیگری می شود.
شاگرد: و إلی غیر الرواتب چه فرمودید؟
استاد: و إلی که عطف بر إلی اللیل است، آن را مشکل نداریم. «و بالاضافة إلی اللیل و بالاضافة إلی غیر الرواتب» و این إلی غیر الرواتب را من قرینه گرفتم برای این که اولی این باشد که به منصرفٌ بزنیم.
شاگرد: «وانها لتکمیل العدد» را چه می فرمایید؟ آن عطف به چیست؟
استاد: آن عطف به توضیح غیر رواتب است یعنی «بالاضافه إلی أنها لتکمیل العدد» یعنی منصرف از وتیره است؛ چرا؟ بالنسبة به این که وتیره برای تکمیل عدد است جزء رواتب نیست.
شاگرد: می تواند عطف بر مخالفة باشد؟ منصرف عنها لأنّها لتکمیل العدد.
استاد: نه! چون غیر رواتب با أنّها مفادش یکی است دیگر چطور شما غیر رواتب را می گویید؟! بعد دوباره أنّه را به همان اول می زنید؟ اصلا لتکمیل العدد یعنی غیر الرواتب. مفادش یکی است و الا اگر لتکمیل العدد نبود، خود رواتب بود. ببینید وتیره بینابین است، وتیره نه نافله مبتدئه است، نه دقیقا در متن رواتب است چون لتکمیل العدد بوده از وجهی راتبه است، از وجهی نیست از آن حیثی که غرض تکمیل العدد بوده، راتبه نیست. از آن حیثی که علی ای حال آمده تا رواتب ضعف فریضه بشود، خب راتبه است. پس این الی غیر الرواتب با لتکمیل العدد یک مطلب است و دو تا عبارت مکمل هم هستند برای این که یک مقصود را بگویند لذا خیلی به ذهن من دور است که «أنّها» را عطف به «مخالفت» بگیریم. همین است دنبال همین و بالاضافة إلی غیر الرواتب و أنّها یعنی توضیح غیر راتبه بودن است چرا غیر راتبه است؟ چون لتکمیل العدد است؛ پس از حیثی راتبه است، از حیثی نیست. این هم روایتش هست.
شاگرد: و لکن أنّ هذه الفوارق بین الوتیره و مثلا نافله العصر و الظهر هذا. کیف نستظهر ان الروایات انها منصرفه بسبب هذه الاختلافات؟ یعنی هذت الفوارق بین الوتیره و غیرها لایظهر من الروایات انها ناظره لهذه النقاط.
برو به 0:16:10
استاد: بازهم روایت بود من بخوانم! در روایت خبر الفضل بن شاذان که من نوشتم در فقیه آمده …
شاگرد: الروایات التی تتذکرتموه یقول لیس بعدها شیء.
استاد: صحیح! اما این روایت هم هست «خبر الفضل بن شاذان عن الرضا (عليه السلام) «انما صارت العشاء مقصورة و ليس تترك ركعتاها»
شاگرد: خب هذا لیس معنی الانصراف هذا شیء آخَر هذا دلیل خاص أنّ الوتیره لا تثبت اما مقصود أنّ الروایات التی تتحدث عن أنّه نافلة المقصورة تسقط یقول أن هذه منصرفٌ عن الوتیرة . حدیث عن هذه الروایات.
استاد: چرا منصرف است؟ توضیحش را وقتی می بینیم انصراف را می بینیم؛ چرا «لیس تترک رکعتاها»؟ «لأنهما زيادة في الخمسين تطوعا ليتم بهما بدل كل ركعة من الفريضة ركعتان من التطوع» این تعلیل را که میبینیم آن انصراف قوی میشود یعنی آن جا که گفتند «لیس قبلها ولا بعدها شیء» یعنی شیءٌ من الرواتب نه این که لیس شیءٌ قبلَهما و لو کان من غیر الرواتب. پس این انصرافی که ایشان می فرمایند برای این است می گویند به قرینه این روایت که اصلا می دانیم راتبه نیست، خب آن جا که می گویند قبل و بعدش چیزی نیست یعنی لیس قبل و بعد من الرواتب لیس شیء؛ خب این هم که لیس من الرواتب.
شاگرد 2: به فرمایش ایشان بعدها سرش بی کلاه می ماند.
استاد: برای ظهر؟ نافله عصر را ولو نافله عصر است اما در خیلی روایاتش دارد که بعد از ظهر می خواندند، خب ما جمع می کنیم می گوییم این ولو بعد از ظهر است اما یعنی منسوب به عصر است، در کلاس فقه جمع می کنیم و الا لسان خیلی از روایات به عنوان نافله ای بعد از ظهر است اگر بعدا هم می آید ملاحظه هم بکنید لذا این که می گفتند لیس، برای عرف می گفتند قبل و بعدش هیچی یعنی قبل از ظهر، بعد ظهر، قبل عصر، بعد عصر چون بعد عصر هم بوده در کراهتش هم دارد که آن حالا الان حاضر الذهن نیستم؛ خلاصه لیس قبلها و لا بعدها چیست؟ برای عشاء می فرمایید که دیگر به قول ایشان هیچی برایش نمی ماند.
شاگرد: فکانه هذه النقطه فقط تبقی و انها لیست من الرواتب، واما الاستدلال بانه مخالف بالکم و الکیف لیس منشا للانصراف
استاد: حاج آقا این ها را نمی خواهند به عنوان یک وجه بگیرند
شاگرد: یعنی همه شان سبب انصراف …
استاد: بله.
شاگرد: در حالی که این مساله که از رواتب هست یا نیست منشأ انصراف می تواند باشد.
استاد: از رواتب هست یا نیست، این شاهد روشنی از آن ها دارد اما بقیه اش را باز می خواهد برای انصراف علت بیاورد به عنوان علت های جدا جدا. مخالفة فی الکمّ خب آن هایی که می گویند لیس قبلهما و لا بعدهما یعنی همانی که مأنوس شما هست یعنی نافله های دو رکعتی، پس منصرف است. بعد للکیف این که می گویند لیس قبلهما و لا بعدهما یعنی نافله ای که قائما بخوانید نه نافله نشسته.
شاگرد: این روشن نیست. نشسته و ایستاده اش چه انصرافی ایجاد می کند.
شاگرد2: غیر از این نکته که از رواتب نیست بقیه اش روشن نیست که انصراف بیاورد.
استاد : اگر بحث اصولی انصراف را برویم یک بحث آن محل طرح انصراف در اصول بحث مطلق و مقید بود. می گفتیم این مطلق است انصراف دارد و چون بحث اصولی مطلق و مقید، مربوط به اطلاق موجود در اسماء اجناس بود، با اطلاق موجود در هیئات در معانی حرفیه در نسب کاری نداشتند، اصلا بحث نمی کردند لذا انصرافی هم که می گفتند فقط انصراف در اسماء اجناس بود لذا مثال می زدند می گفتند ماء نمی دانم منصرف به فلان است، عالم، طلبه ، فلان مثال می زدند به یک اسمی که اسم جنس بود می گفتند منصرف است الی بعض الافراد، انصرافی که در مانحن فیه هست، آیا آن هست یا نه؟ یک سوالی است این که این جا می گویند منصرفٌ یعنی ما یک اسم جنسی داریم که از بعض افراد منصرف است؟ یا نه این انصراف، انصرافی است که منظور آن انصراف نیست که خیلی هم حرف داشت که می گفتند به این زودی نمی شود ادعای انصراف کرد؛ آیا این است یا نه؟ این جا کدامش می تواند باشد؟ اگر انصراف، انصراف اسم جنسی باشد که می فرمایند که منصرف از وتیره هست یعنی آن ها چه چیزی را داشتند می گفتند؟
شاگرد: النوافل.
برو به 0:21:11
استاد: النوافل؟ الرواتب؟ ما الرواتبی در نصوص نداشتیم؛ نوافل را داشتیم یا نه؟ نوافلش هم نداشتیم من که می خواهم همین استفاده کنم که انصراف باب اطلاق و تقیید نیست.
شاگرد: لیس ما بعدهما شیء
استاد: خب حالا همین که الان عرض من است، این است که انصراف در اطلاق و تقییدِ اسم جنس به ظهور بر می گردد یعنی طرف می خواهد ادعای ظهور بکند، ظهوری تصوری که کأنّه به وسیله وضع هم نباشد، نزدیک به وضع تعینی است، انصراف این طوری می شود اما وقتی که کسی نمی خواهد ظهور را بگوید به طور کلی، می خواهد با قرائن خارجیه بگوید این انصراف؛ انصراف در چیست؟ در نسبت موجود در یک کلام است. به عبارت طلبگی خودمان انصرافی است که می خواهد در یک دلالت تصدیقی، در یک مراد متکلم از این جمله ادعا بشود. خب اگر مراد را بخواهیم بگوییم چرا بگوییم که چنین قرینه ای نیست؟ آخر وقتی کسی نگاه به یک کلام می کند، گوینده در مقام این است که راجع به نوافل دارد صحبت می کند، یک چیزی هم هست که کیفیت او، کمیت او با این مختلف است، در مورد خاص با این قرینه خاصه، نه ادعای انصراف عمومی که بگویید ادعای انصراف خیلی سنگین است، نه، در یک دلالت تصدیقی در مورد خاص برای مراد متکلم از این عبارت می خواهیم شواهدی برای انصراف بیاوریم. پس انصرافی موردی، انصرافی در معنای حرفی؛ چه مانعی دارد؟ ایشان می فرمایند که وقتی می گویند نوافل، ذهن سراغ نوافل متعارف می رود، می رود یعنی انصراف ظهور تصدیقی در مورد کلام.
شاگرد: این که نوافل را می توان نشسته خواند،آیا باز این نکته منشأ انصراف در وتیره میشود؟
استاد: نشسته خواندنش از باب این که خودش مکلف انجام می دهد و الا اصل آن چیزی که شارع فرموده …
شاگرد: بله می دانم ولی با توجه به این که می گویند نافله، ذهن نمی رود به این که حالا دارد ایستاده می خواند، به سراغ طبیعت نافله می رود مخصوصا نافله را می شود نشسته خواند.
استاد: خود کیفش که باز محل کلام هم هست یکی از آقایان تشریف ندارند قولشان هم بعدا می آید روایت دارد، بله نه یک رکعت، جالبش دو رکعتش است، امام علیه السلام فرمودند پدرم چون سمین بودند نشسته می خواندند و من دو رکعت ایستاده می خوانم این جوری یادم است حالا اگر حافظه من درست بگوید.
شاگرد: أصلّیهما وانا قائم.
استاد: أصلیهما بله روایت صریح کلام امام صادق علیه السلام بود که کأنّه من خودم ایستاده می خوانم یعنی مخالفت در کیفیتش هم خیلی منجز نیست.
شاگرد: نماز وتر هم دارد که یک رکعتی است، کمش را خراب می کند.
استاد: نه، این که شامل آن نیست لذا من گفتم انصراف این جا می گویند انصراف تصدیقی است. ببینید اگر همین طوری بگوییم رواتب، می گوییم خب وتر یک رکعت است دقیقا با یک رکعت وتیره یکی میشوند اما ایشان نمی خواهند بگویند مطلقا رواتب را من میخواهم بگویم، میگویم این ادله منصرفٌ موردیا، در این جا وقتی میگویند نوافل مقصوره این از وتیره انصراف موردی دارد.
شاگرد: اصلا مگر غیر از این است؟ انصراف غیر از تبادر است نه این که مفاد این وضعا چیز دیگری است. آن جا هم به اعتبار همه شان می گوییم. مثال تا مثال فرق می کند لذا اشتری اللحم چون اشتری سرش آمده لحم یک طور انصراف پیدا می کند ولی در جای دیگر انصراف دیگری دارد.
استاد: بله خود انصراف در باب مطلق و مقید خیلی سوالات حسابی داشت با این که یک بحث مفصلی را به خودش اختصاص دادند اما این که تصویرش چیست؟ ظهور درست می کند یا نه؟ و این ها خیلی قابل بحث بود یعنی کأنّه همان جا هم به فرمایش شما نیاز دارد بازگشتش به یک ظهور تصدیقی باشد موردیا اما یا کلی.
شاگرد: نه موردی باز به نظرم.
استاد: آیا این را اصولیین هم می گفتند یا نه؟ این صحبت است وقتی آن انصراف را به عنوان یک چیزی که مقابل ظهور مطلق در اطلاق بود می گفتند یعنی می گفتند که این اسم جنس در آن انصراف آمده یا در این کلام، در این جا یک قرینه ای هست که انصراف آمده اگر این باشد که دیگر نیاز نیست …
شاگرد: کلی بود ولی …
برو به 0:26:09
استاد: خب اگر فرمایش شما باشد که خودشان در مقدمات حکمت می گویند که قرینه ای نباشد خب دیگر چه لزومی دارد؟ خود قرینه یعنی قرینه صارفه، او دیگر انصراف نیست، صَرف است. و لذا انعقاد بحث انصراف برای آن فرمایش شما ظاهرش نیست ولو شما اشکال کنید و به این برگردانید. ظاهر بحثشان خیال می کنید فراتر از ظهور تصدیقی است، می خواهند بگویند که خود این اسم جنس در کلام کسی هم نیاید همین طوری که القاء بشود و لو بدون جمله، بدون قصد متکلم به عرف عام القاء بشود، منصرف می شود به چه؟ یعنی سراغ یک افراد خاصی از این مطلق می رود، شیوع در تمام اصناف و انواع او ندارد، به گمانم این طوری است.
شاگرد: یک نکته ای که فرمودید گفتند که قرینه دیگر بر خلاف نباشد در مقام اگر بخواهیم استدلال را حفظ کنیم این جا ما می توانیم از اصطلاح انصراف استفاده بکنیم؟ اما می فرمایید با توجه به شرایط کلام و قرائنی که وجود دارد ما الان استفاده انصراف کردیم منصرف عنها کردیم و ایشان استفاده کردند، اگر بخواهیم بر اساس اصطلاح پیش بیایم این جا چه باید بگوییم؟ یعنی بگوییم قرینه ای وجود دارد که ذهن آن جا می رود؟ یا نه بگوییم اصلا اصطلاح انصراف …
استاد: چه بسا هم حتی بعضی جاهای دیگرش هم گفته باشند یعنی وقتی این جا انصراف در ظهور تصدیقیه می گوییم یعنی قرائن. الان همین «مخالف لـ …» به عنوان قرینه دارند ذکر می کنند.
شاگرد: پس این در واقع یک اصطلاح متفاوتی است، چون قابل جمع با اصطلاح عرف نیست.
استاد: بله و لذا آن انصرافی که در باب مطلق و مقید می گفتند دلیل نداشت، شاهد نمی خواست، چون ظهور بود، ظهور هم که عرفی بود، می گفتند العرف ببابک اما ایشان که این جا منصرف می فرمایند دلیل برایش می آورند؛ دلیل یعنی چه؟ یعنی قرینیت. لذا می شود انصرافی که تقریبا به همان معنای انصراف موردی است.
خب «و بالاضافة إلی اللیل و الی غیر الرواتب و أنّها لتکمیل العدد و ما دلّ» این ما دلّ یک طرف بود و ما دلّ آن روایتی که چندین روز است صحبتش شده که «لو صلحت». ببینیم ایشان راجع به لو صلحت چه فرمودند؟ می فرمایند «و ما دلّ» یعنی روایت بی یحیی الحناط «على أنّ ما لا تتمّ فيه الفريضة لا تصلح فيها النافلة، إنّما يدلّ على السقوط في نقصان القصر عن النافلة دون العكس» می گویند حضرت فرمودند که «بنیَّ لو صلحت النافلة تمّت الفریضة» اگر قرار بود که نافله خوب باشد خب به جای این که بیایم برویم مشغول مستحب بشویم همان واجب را انجام میدادیم «تمّت الفریضة» میفرمایند این برای کجاست؟ برای آن جایی است که نافله زیادتر از فریضه است یا لااقل برابر آن است که میگوید به جای این که نافله بخوانی خب برو فریضهات را تمام کن. اما جایی که نافله کمتر از فریضه است که اگر هم بخوانی تازه اندازه فریضه هم نمیشود، یک رکعت است خب عشاء، وتیره هم بخوانی تازه سه رکعت می شود، فریضه نشد، ربطی به آن جا ندارد؛ چرا؟ چون خود نافله مقصوره کمتر از فریضه است وقتی کمتر شد دیگر اصلا استدلال روایت، این جا را نمی گیرد؛ این هم فرمایش ایشان در رد خبر ابی یحیی الحناط.
شاگرد: این استحسان نیست؟ یعنی این، قضیه را به استظهار می رساند؟ یک تلقی این طوری؟
استاد: نه استظهار دیگران را خراب می کند، می گویند شما می گویید ظهور او شامل وتیره هم هست، ظهور «لو صلحت» شامل وتیره هست، ایشان می فرمایند چون فرق دارد، چرا می گویید شامل است؟ ظهور آن ها را دارند خراب می کنند، نه این که خودشان استحسان کنند یک حکمی را ثابت کنند، آن ها می خواستند ظهور شمولی برای وتیره درست کنند، ایشان می گویند چون اختلاف دارند ظهوری که شما می گویید آن استدلال حضرت ظهورش شامل مورد ما نیست.
برو به 0:30:15
شاگرد: یک وقت به آن موارد قبلی استناد می کنیم که به اصطلاح نافله، این جا را اصلا شامل نمی شود.
استاد: نه! می گویند حضرت فرمودند که اگر می خواهی نافله بخوانی لااقل فریضه ات را بخوان. خب! اگر می خواهی نافله یک رکعتی را بخوانی، دو رکعت فریضه بخوان. می گویند خب دو رکعت حالش را ندارم، یک رکعت دارم لذا حاج آقا می گویند اگر می خواهید استدلال تمام بشود باید جایی باشد که نافله لا اقل برابر فریضه باشد یا بیشتر باشد که به او بگویند اگر می خواهی نافله بخوانی لااقل فریضه ات را بخوان اما این می گوید من فقط یک رکعت حال دارم، خب این استدلال او را نمی گیرد. اگر یک رکعت صادق بود بر تو الزام می کردم دو رکعت فریضه عشاء را بخوانی، آن دو رکعتش را حال ندارم، پس استدلال سر نرسید. لذا ایشان می فرمایند این استدلال «لو صلحت تمّت» برای آن جایی است که نافله یا مساوی آن فریضه است که می گویند به جای این دو رکعت نافله، فریضه را بخوان یا به جای 4 رکعت نافله دو رکعت فریضه را بخوان. اما به جای این که بگویند به جای یک رکعت نافله دو رکعت فریضه ات را بخوان این استدلال این جا نمیآید.
شاگرد: این حرف عرفی نیست.
استاد: بله عرفی نیست و این استدلال شامل او نیست. پس فرمایش ایشان این است.
شاگرد: عرف اینقدر دقت نمی کند. یعنی عرف در واقع این نقصان را با آن اضافه کردن می سنجد، عرف می گوید که خب اگر جایش یک چیزی اضافه بشود فریضه کم نمیشد.
استاد: اگر جایش بود که یک رکعت بخوانی خب لااقل دو رکعت بخوان.
شاگرد: حالا کلا کم میشد، یعنی کلی قضیه را در نظر می گیرند نه این که در فرد فردش بخواهد بیاید در نظر بگیرد، بسنجند یا حالا این بیشتر شد یا کمتر شد یعنی لو صلحتی که حضرت فرمودند ذهن را به این سمت می برد.
استاد: سوال طرف چه بود؟ این را شما گفتید یادم آمد نکته خوبی است. ببینید در خبر ابی یحیی الحناط «سألتُ الصادق علیه السلام» ببینید کاملا این حرف حاج آقا جا بیفتد که این … «سألتُ الصادق علیه السلام عن صلاة النافلة بالنهار فی السفر» آن وقت شما بیاید بگویید تعلیلی که حضرت آوردند وتیره را هم می گیرد، آخر خود سوال او از نوافل نهاریه است بعد شما بفرمایید که حضرت می خواهند بگویند که اگر قرار بود کم نشود … لذا نکته خوبی شما اشاره کردید که من یادم آمد که سوال روایت ابی یحیی الحناط سوال از نوافل نهاریه است.
شاگرد: چون بالاضافه الی اللیل همین طور …
استاد: بله که حاج آقا می فرمایند که تعلیل حضرت مناسب سوال اوست، سوال از نوافل نهار است که نوافل از آن قصر فریضه بیشتر است، حضرت می فرمایند اگر حال بود که مسافر نوافل بخواند، خب فریضه را تمام می کرد. نوافلی که یا برابر قصر است یا بیشتر، اگر حال داری همان را بخوان، نه نافله عشا که اصلا ربطی به سوال او ندارد و دلیل هم نیست.
شاگرد: این که شما می فرمایید قبل از این که به ارتکاز اولیه اش مراجعه کند واقعا آدم برای ارتکاز اولیه که مراجعه می کند از این روایت این را می فهمد که چون این کامل نیست و حالا یک رکعت، دو رکعت نمیشود پس از محل بحث خارج است. واقعا ارتکاز اولیه فکر نکنم این را برساند، می خواهد بگوید حضرت می فرمایند اگر اصلا جای نافله بود خب خداوند می آمد واجبش می کرد.
استاد: نافله را واجب می کرد؟
شاگرد: یعنی همان واجب را کم نمی کرد.
استاد: خب این یعنی نافله ای که می گوید اگر حال نافله داری فریضه کم نمی شد، شما استظهار برای عرف این را بگویید چه می فهمند؟ می گویند خب اول واجب، اگر می خواهی بخوانی که ایشان هم همین را می گویند …
شاگرد: اگر نهار است خیلی خوب بود کاملا مشکل را حل می کند.
استاد: بله فی حدنفسه نکته خوبی را گفتید اما با سوال و این که تعلیل حضرت در ازای سوال او با خصوص قید نهار است اصلا استظهار عوض می شود.
شاگرد:این جا شاید درست بشود اما این که چون حالا این یک رکعت کمتر است و به آن حد نمی رسد پس اجازه می شده، این پسش به قول شما از کجا در آمده است؟
استاد: نه! حاج اقا که نمی خواهند اجازه را استفاده کنند، اصلا خیلی تفاوت است شما می گویید که حاج آقا می خواهند بگویند که پس می شود خواند، حاج آقا که این را نمی خواهند بگویند. دیگران گفتند، حضرت گفتند پس وتیره را نمی شود خواند، حاج آقا می خواهند جلوی پس آن ها را بگیرند. آن ها می خواهند بگویند استدلال امام شامل وتیره هم هست ولو سوال طرف از نهار بود، می خواهند تعدی کنند. حاج آقا می فرمایند چرا تعدی می کنید؟ خیلی تفاوت است همین جلوی ظهور آن ها را می خواهند بگیرند، شمول ظهور را می خواهند بگیرند، آن ها می گویند سوال در نهار بوده، تعلیل امام هم برای سوال اوست، دیگران به نافله شب، هم به وتیره و … سرایت دادند. حاج آقا می گویند چرا می خواهی سرایت بدهی؟ نمی خواهند بگویند پس می شود خواند، هرگز ایشان نمی خواهند این را بگویند.
شاگرد: عذر می خواهم اگر قرینه سوال نبود، این اشکال وارد است؟
استاد: اگر قرینه سوال نبود فی حد نفسه نکته ای بود که می توانست کنار این مطرح بشود. نمی گویم باز این نکته به عنوان این بود که اصلا دافع این بود اما به عنوان این بود که دو احتمال را مطرح می کرد اما وقتی قرینه سوال است دیگر این اصلا مرجوح می شود، به فرمایش ایشان ظهور پیدا می کند.
شاگرد: پس در مطلبی که عرض کردم اگر قرینه باشد، ظهور تام نیست.
استاد: اگر قرینه سوال نباشد می شود بگوییم که منظور از او این است که وقتی خواندن یک نافله ای مطرح شد، او هم باید باشد. اگر، اگر است، نه اگر در تمام خصوصیات. اما به عنوان مطرح کردن، نه به عنوان این که تنها حرف این باشد، ایشان هم نخواستند بگویند که ظهور در این است.
شاگرد: آن طرف خلاصه ظهور پیدا نمی کند.
استاد: بله ظهور به این معنا. ولی باز حرف حاج آقا خوب است؛ چرا؟ چون آن ها می خواهند سرایت بدهند یعنی باید حرف ایشان ظهور باشد تا وتیره را بگیرد، فوقش این است که یک مقدار این را به عنوان یک احتمال حاکمِ تنها حاکم ایشان می گیرند، ضعیف می شود؛ اما اذا جاء الاحتمال بطل استدلال آن ها. آن ها می خواهند بگویند ظهور به این دارد، ما همین احتمال که آمد استدلال آن ها برای این که ظهور شامل وتیره هم هست و حال آن که سوال از نوافل نهار بود، استدلال آن ها باطل می شود ولو به فرمایش ایشان به مرحله ظهور آن طوری هم نرسیده اما سوال که هست دیگر کار تمام است.
برو به 0:36:34
شاگرد:اگر آن بخش نبود احتمالش مطرح می شد ولی ظهور را خراب نمی کرد. اگر صرفا این باشد که اگر نافله صالح بود و صلاحیت داشت که تمّت الفریضه. اگر صرفا این بود و بحث نهار نبود، این یک چیز کلی است فرض کنید طبیعی نافله رفته، اگر نافله صلاحیت داشت فریضه باید تمام می شد.
استاد: یعنی ولو نافله یک لحظه ای بود اصلا موونه نداشت حضرت می گویند نافله ببین اگر این نافله ای که هیچی موونه ندارد اگر صالح بود باید دو رکعت با یک زحمتی فریضه را بخواند؛ چه استدلالی است؟!
شاگرد: نفل یعنی اضافه اگر بنا بود شما اضافه بخوانید خود آن فریضه را می گفتم.
استاد: آخر این را شما یک استدلال عقلایی می بینید؟ اگر قرار بود یک اضافةٌ مایی در کار باشد خب فریضه ای که دو رکعت باید بخوانید را می خواندید.
شاگرد: از ظهور این چطور می خواهید خارجش کنید؟ نافله هست یا نافله نیست؟
استاد: نافله ای هست که اگر قرار بود باشد، دو رکعت فریضه می گفتند بخوان؛ چرا؟ واجب را ول می کنی می روی سراغ مستحب؟ واجبت را بخوان! خب واجب دو رکعت باید بخوانم این که یک لحظه، یک ذکر است.
شاگرد: آن هم نماز وتیره هم دو رکعت است فقط فرقش نشسته و ایستاده است. همان که فرمودید در آن روایت که حضرت فرمود که من این دو رکعت را به صورت دو رکعت ایستاده می خوانم پس این ها به هر حال مثل هم هستند. می خواهم بگویم که ببینید صدق نافله می کند، نفل می کند، استدلال حضرت این است که این نفل است، آن فرض است اگر بنا بود نفل انجام بشود، فرض را انجام می دادیم این احتمال که می فرمایید ممکن است یک مقداری مبعّد باشد برای …
استاد: ببینید اگر قرار بود مسافر خسته به حالت نشسته دورکعت نماز مستحبی که می تواند با اختیار خودش نخواند اگر قرار بود این باشد که به اختیار خودش می تواند بخواند می تواند نخواند آن هم نشسته بر او واجب می کردیم فریضه ر ا تمام کن. این استدلال سر می رسد؟
شاگرد: اولا این که می فرمایید که مازاد بر روایات است …
استاد: نه مازاد نیست. اتفاقا این که توضیحی که الان دادم دقیقا یک بیان خیلی زیبایی است که اگر حوصله کنید باید بنویسید برای بیان محقق و علامه که آن ها فرمودند که همین استدلال امام علیه السلام دالّ بر کراهت است، نه حرمت.
شاگرد: آن هم من نگاه کردم کراهتش روشن نیست به معنای در برابر حرمت باشد، ما داریم که پایین تر همان جا بحث سقوط و جواز را کردند یعنی سقوط را در برابر جواز دانستند، در برابر جواز دانستنش به معنای تحریم است، چون کراهت همیشه به معنای کراهت در برابر تحریم و به معنای احکام خمسه نیست، گاهی اوقات کراهت در کلام قدماء حتی متوسطین استفاده می شده به معنایی که حالا یا مرادف یا شبیه به حرمت هم استفاده بشود.
استاد: پس دنبال عبارت را باید ببینیم.
شاگرد: دنبال همان عبارت هست می فرمایند و فی ثبوت الوتیره دو تا قول هست مثلا شیخ فرموده سقوط، بعضی ها فرمودند جواز، تعبیر خود علامه و محقق است.
استاد: نه، نه! این جواز یعنی جواز بالمعنی الاخص یعنی بدون اشتمال بر کراهت.
شاگرد: دقیقا می گوید سقوط در برابر جواز …
استاد: جواز بالمعنی الاخص! پس کراهت، حرمت نمی شود. شما جواز بالمعنی الاعم می گیرید بعد مجبور می شوید که کراهت را به معنای حرمت بگیرید و حال آن که آن ها که می گفتند کراهت، جواز بالمعنی الاخص می گیرند نافله عشاء «تسقط» أو «یجوز»؟ یجوز یعنی چه؟ یعنی بلا کراهیة.
برو به 0:40:18
شاگرد: بحث این است که آیا اصلا جایز است یا جایز نیست؟ یعنی اگر ما جوازش را نفی کردیم جواز نفی شدنش چه می شود؟
استاد: می شود حرام؟
شاگرد: ظاهر عبارتشان این است.
استاد: اگر رخصت بالمعنی الاخص باشد، نه، می شود با کراهت…. و لذا حالا من اتفاقا همه این بحث ها هم برای این بود که بعدا عرض کنم سقوط نوافل نهاریه با نحو سقوط وتیره با هم دیگر فرق می کند، دیروز هم اشارةً عرض کردیم حالا میرسیم یعنی اگر فقها گفتند نافله عشاء تسقط هل یجوز أو لا؟ یعنی اگر هم خواندی کار مکروه در عبادت انجام ندادی. آن هایی که تردید انداختند.
شاگرد: ظاهر عبارتشان میگویند که سقوط یا جواز این است که …
استاد: حرف شما حرف صاحب ریاض است. ایشان هم گفتند که نمی شود، «ظاهر النصوص و الفتاوی الحرمة» چقدر بحث داشتیم، چندین روز سر این که این ها هست یا نیست؟ این اول الکلام است؛ آخر ظاهر این که وقتی می گویند رخصت است یا عزیمت؟ یا جایز است یا حرام؟ آخر کجا ما این طوری در کلاس یک عنوان می آوریم بعدا هم این طور دست و پای بحث ها را … بعد آخر کار می گوییم پس دیگر یا حرمت یا جواز نه! چرا ما این طوری پیش برویم که …
شاگرد: حداقل روشن در این مطلب نیست که آن کراهت با توجه به این که خودشان خود همین بزرگان کراهت را در غیر معنای خودش به کار می بردند.
استاد: یک جا باید بیاورید که مثل علامه که قرن هشتم هستند یا مثل محقق این ها بگویند کراهت منظورش حرمت باشد، خیلی روشن است بله اگر پیدا بشود خیلی خوب است این ها شواهدی است که بعدا در بحث نیاز است بشود.
شاگرد: در خصوص مرحوم محقق قرار شد تعبیرشان «کراهیة التنفل» بود این تعبیر کراهیت و کراهت را در کل معتبر که ببینیم تقریبا در همه جا به صراحت در مقابل حرمت است.این جا حالا مسکوت گذاشتند موارد متعدد این صلاحیت عِدل حرمت است.
استاد: این ها بعید است که ببینید زمان محقق اول، زمان استقرار فقه کلاسیک است بلکه از فحولی که میخ کلاس فقه را کوبیدند جناب محقق هستند، پدر کلاس فقه هستند، حتی شیخ الطائفه شالوده فقه را ریختند، پایه ریزی کردند، اما آن فقه کلاسیک اصلی پدرش محقق اول هستند، آن وقت ما بگوییم محقق بگویند کراهت یعنی حرمت، این به ذهن من طلبه خیلی دور می آید. اما در عین حال من این کار را نمی کنم که یک استقراء میدانی که انجام بدهید و شواهدی که بعدا دهان من طلبه را زود ببندید با ارائه شاهد، حرفی نیست ولی فعلا این عبارتی که داشتند با شواهدش و این ها، خیال می کنیم این طرفش باشد یعنی حرمت منظورشان نباشد و در عین حال ما در خدمتتان هستیم که ان شاء الله افاده بکنید هر چه ما هم استفاده کنیم.
خب عبارت را بخوانیم. «و ما دلّ علی أنّ ما لا تتم فیه الفریضة لا تصلح فیه النافلة إنما یدلّ علی السقوط فی نقصان القصر» از فریضه «عن النافلة» دو رکعت فریضه کم می کنی می خواهی 8 رکعت نافله بخوانی خب لااقل همین 2 رکعت را بخوان. «دون العکس» که بگویند اگر می خواهی یک نفس بکشی یک ذکر الله بگویی دو رکعت فریضه را لا اقل بخوان خب آن دو رکعت است، فریضه است حتما باید بخوانم این کم است، دارم توضیح فرمایش ایشان می دهم.
شاگرد: این توضیحی که شما می دهید یک اشکال دیگر دارد. این که از این حیثش باشد که این خلاصه آن واجب است این مستحب است، یعنی از این زاویه مطرح شده باشد آن طرف می گوید بله من که الان می خواستم نافله ام را بخوانم، ظهرش هم خواستم نافله را بخوانم، در عین حال نافله همچنان مستحب است یعنی اگر هم یک بار نخواستم نمی خوانم، اما آن جا می شد واجب.
استاد: می خواهید به ملازمه اشکال کنید؟
شاگرد: این ملازمه دو زاویه داشت یک زاویه اش این بود که مقدارش کم و زیاد می شود این یک حرفی هست که قبول.
استاد: یکی حرف در اصل وجوب و ندبش بود.
شاگرد: اگر بحث وجوب و ندب باشد در اصل پاسخ امام محل سوال است.
استاد: نه ! همین را الان عرض کردم که این که الان گفتم …
شاگرد: نافله اش است یعنی در خود نافله ظهرش محل کلام است.
استاد: می دانم! من همین را دارم عرض می کنم من همین را گفتم که این استدلالی که الان آوردید و شما توضیحش را باز دادید تایید حرف محقق و علامه است، یعنی چه؟ یعنی امام علیه السلام با این ملازمه نمی خواهند یک چیز حرام عزیمتی را جا بیندازند، می خواهند حکمت کراهیت را بگویند خب جایش نیست، مسافر هستی، کراهیة التنفل همینی که گفتم من همین را اتفاقا می گویم که ببینید چقدر این دو تا فقیهی که استظهار کردند با این توضیح عرض من توضیحشان به جا هست که یعنی اگر بخواهیم که عزیمت بگیریم خود ملازمه امام علیه السلام سر نمیرسد؛ چرا؟ چون حضرت می گویند لو صلحت؛ لو صلحت یعنی چه؟ یعنی اگر صالح به معنای این که اگر جایز بود، حرام نکرده بودند تمّت الفریضه. خب اگر می توانستی نافله بخوانی باید فریضه را تمام بخوانی. تفاوتش در این است که اگر خیلی خسته ام نافله را می توانم ترک کنم اما فریضه را وقتی فریضه بود باید انجام بدهم؛ با این استدلال معلوم می شود که پس خود لسان تعلیل، لسان کراهیت است.
شاگرد : تحتما آورده بودند دیگر، فرمودند «لأنّ قصر الفریضه تحتما یدل بالفحوی علی کراهیة التنفل»
برو به 0:46:02
استاد: احسنت! ببینید یعنی خود همین استدلال امام را به معنای …
شاگرد: هنوز سراغ استدلال نرفتند
استاد: چرا! اشاره کرده بودند به روایت
شاگرد: بعد فرموده بودند. یویده این …
شاگرد 2: عرض کنم مرحوم محقق ابتدای کار این روایت صلحت را نیاوردند ولی علامه این طوری فرموده بودند که این که «لأنّ هذه الفرائض» ظهرین و عشاء «یجب قصرها و هو یشعر بکراهة التنفل لها» بعد فرمودند «لقول الصادق علیه السلام».
استاد: پس یعنی دلیل گرفتند.
شاگرد: ابتداءً هم اصلا کاری به روایت نداشتند خود همین که این فرض شده فحوایش این را می رساند، یعنی این قصر شده وجوبا و تحتما از آن طرف به فحوی می فهمیم که آن یکی کراهت دارد.
استاد: حالا ببینید شما که می فرمایید کراهت شاید به معنای حرمت باشد اصلا این عبارتی که می خوانند قرینه در عبارت موجود الان است که منظور کراهت،حرمت نیست؛ چرا؟ چون می گویند قصر تحتم، مقابل تحتم می گویند کراهیت. این یعنی حرمت؟
شاگرد: عرض ما این است که کراهت به معنای احکام خمسه از کجا معلوم باشد؟ اصلا بحث ما این که یک چیزی از احکام خمسه باشد، این مورد بحث است یعنی ایشان بحث سقوط را دارند می کنند بعد استدلال برای سقوط چرا ساقط است؟ این ساقط بودن از فریضه آن دو رکعتش به صورت حالا تحریمی یا هر چیز دیگر، دلالت می کند بالفحوی برای این که کراهیت دارد. کراهیت داشتن او از نظر نتیجه حکمی آیا یعنی عبارت، عبارت عرض کنم خدمتتان آیا احکام خمسه را دارد مطرح می کند یا می خواهد بگوید این مبغوض شارع است؟ این کراهیت دارد. ما عرضمان این است نه این که کراهت به معنای حکم فقهی تحریم باشد.
استاد: کراهت به معنای لغوی می گویید، شاید باشد که با حرمت هم سازش دارد. ولی مثلا در کتابی که فقهی هست و به عنوان فقه نوشته می شود حالا قطع نظر از قرائن بیرونی، اصل بر چیست؟ وقتی کراهت به کار می رود اصل بر این است که به معنای اصطلاحی همان کتاب است؟ یا نه می تواند معنای لغوی باشد؟ اصل این است که به معنای اصطلاحی کراهت است الا این که قرینه صارفه بیاید یا نه نمی دانیم؟ من خیالم میرسد در کتاب فقه اصل بر این است که بدون نیاز به قرینه، کراهت یعنی کراهت از احکام خمسه ولو حالا شاید شما تشریف نداشتید من عرض کردم در احکام خمسه هم خود عناوین خمسه دو نوع در نفس الامر لحاظ شده ولو الان اسمش برده نشده؛ کراهت و این ها به نحو چه؟ با یک ارزش صدق و کذب دو ارزشی و همین مفاهیم با نحوی که به آن برخوردمی شود به صورتی که قابل شدت و ضعف است. حالا چه معتبرش، چه بعض مواردی که ولو نادر هم باشد خود نفس حکم که بعضی مثال هایش را عرض کردم.
لذا این عرضی که الان می کنم باز منافاتی با حرف شما ندارد. چرا؟ چون اگر کراهت هم به معنایی که مقصود شماست از احکام خمسه نباشد به معنای لغوی اش هم باشد، باز بر می گردد می تواند به همان معنای لغوی به معنای درجه شدیده ای از کراهت باشد که باز منافاتی هم با آن کراهت احکام خمسه نداشته باشد. [5]
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
برو به 0:50:11
پایان
تگ: صلاحیت، کراهت، حرمت، اطلاق و تقیید، انصراف، انصراف موردی، انصراف در مدلول تصدیقی، انصراف در معنای حرفی، استحسان، استظهار، وتیره، سقوط نوافل در سفر، تفاوت تخصیص و انصراف،
[1] تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج2، ص: 272
[2] المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 15
[3] بهجة الفقیه، ص8
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 44-45
[5] . شاگرد : یک قول در بحث وتیره، تخصیص وتیره از ادله سقوط بود، با توجه به مبانی عام و خاص، آیا اصلا حکمت تخصیص اینجا می آید؟ آخر امام به چه داعی اول عام فرمودند و سپس مثلا وتیره را تخصیص زدند، از اول می تواستند بیانی بیاوردند که وتیره را خارج کند،بله بیان انصراف بیان خوبی است که بگوییم بیان عام امام از اول نسبت به وتیره منصرف عنه است.
استاد : اگر بخواهم از ایشان(آیه الله بهجت) دفاع کنم؛ ایشان می توانند بگویند که چون دیگران ادعای عموم کردند ما هم در کلاس بگوییم عموم و ادله وتیره هم تخصیص عمومات است.
اما برای اصل بحث بخواهم دفاع کنم، خودشان هم زیاد می فرمودند که مرحوم آقای شریعت موارد زیادی را ردیف می کردند می گفتند این ها اشکالش معلوم جوابش به هم در(یعنی معلوم و واضح است) می گفتند میگوید که اصل مثبت است من هم فوری می گویم واسطه خفی است. آقای شریعت هم ردیف کرده بودند.
یکی اش هم همین بود که اگر بگوید اطلاق دارد سریع میگوییم انصراف دارد. بله حالا در بحث ما هم او بگوید عموم دارد ایشان هم بگویند تخصیص خورده. دیگر از این باب قابل گفتن است. ولی کلی فرمایش شما باید بیشتر روی آن تأمل بکنیم مقصود چیست؟ یعنی مثلا وقتی عام و خاص حتما باید عموم، یک حکمی باشد که مصادیق کثیر داشته باشد؟
شاگرد : نه من سوالم این است که واقعا چه مصلحتی بوده که امام اول عموم بفرمایند بعد در یک جایی یک تخصیصی بزنند؟
استاد : آن اگر منظورتان هست آن بحث خوبی است، آن همین شبیه چیزی که من گفتم که گاهی برای خود شارع شبیه بحث امر و نهی بحث مطرح میشود. آن به نظر من جوابش در آن هست. چرا این؟ به خاطر این که واقعیت مطلب این است که در شرع دو رکعت نشسته خصوصیتش فرق میکند، چون مبادیِ مصالح و مفاسدی حکم، در خود نفس الامر مصالح و مفاسد مشتمل بر شوونات متفاوت هست؛ مزاحمه هست معاونه است، بعضی پیش آن ها مزاحم هستند بعضی ها معاون همدیگر هستند به خاطر لحاظ آن ها امام به مناسبت مورد، یکی اش را می گفتند می ماند یکی اش که بعدا از آن کلی، که آن جا این ملاکاً با آن جدا هست تخصیص بزند.
شاگرد : چه بسا بگوییم آن جا امام فرمودند نوافل ساقط است اصلا منظورشان وتیره نیست.
استاد : شما می گویید تخصیص کاشف از مراد جدی است شما خودتان در اصول چی می گویید؟ می گویید مخصص که می آید …
شاگرد : می خواهیم بگوییم که نظر امام آن جایی که می فرمایند نوافل ساقط است اصلا وتیره نبوده.
استاد : همین معنا در اصول دیگر؛ شما قرینه منفصله را چی می گویید؟ می گویید کاشف از مراد جدی است و لذا می گفتید تخصیص مآلش به تقیید است یادتان نیست در اصول الفقه بود؟
شاگرد : بله متوجه هستم، میخواهم بگویم نیاز نیست به آن مرحله ببریم یعنی اگر گفتیم از همان اولی که حضرت فرمودند …
استاد : … مرادشان نبوده اصولیین دارند می گویند همین را می گویند دیگر.
شاگرد : در انصراف هم همین است، انصراف وقتی می گویند ساقط شد نافله اصلا ناظر به بحث …
استاد : خب ما که خبر نداریم بخواهیم استظهار بکنیم نیاز داریم به اینها، یعنی با همدیگر جمعش کنیم،فرمایش شما درست است به سراغ گوینده می روید .می گویید متکلم از اول مرادش نبود؛ درست است اما ما در مقام جمع بین ادله آن مراد واقعی جدی او را از طریق عالم اثبات، ثبوت آن را کشف میکنیم. ولی شما اگر بخواهید به عالم اثبات نسبت بدهید درست است، که ما می خواهیم بگوییم ثبوت هم عین همین اثبات است. اول عام مراد بود بعدش برگشت. این به فرمایش وارد می شود و حال آن که ما می گوییم عالم اثبات کشف می کند که واقعا در عالم ثبوت مراد نبود. آن وقت عین فرمایش شما میشود.
شاگرد : به خاطر خصوصیتی که در وتیره هست چه بسا …
استاد : خصوصیتی که در عام هست که واقعش مقید است به قیدی که آن قید شامل این موردی که الان ما بخواهیم تقیید یا تخصیص بزنیم نبوده به مراد جدی.