مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 13
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٣: ١٣٩٢/٠٧/٠٨
إلّا أنّ استصحاب عدم دخول الليل و عدم وجوب الصلاة و عدم جواز الإفطار، يوافق هذا الاحتياط الذي هو لازم بحكم الاستصحاب؛ فلزومه للاستصحاب، لا للاحتياط الموافق له.لكن قوله- عليه السّلام-: «أرى لك» يوجب ضعف الظهور في وجوب هذا الاحتياط بما أنّه احتياط، و إن كان العمل بالاستصحاب لازما، و إن كان الاستصحاب منقطعا بالأمارات المفروضة فيها، المخرجة عن التوهّم إلى الظنّ الحاصل بأذان المؤذّنين و غيره، فالتأخير للعلم بالاستتار اللّازم، احتياط مستحسن.[1]
فرمودند: «لکن قوله علیه السلام اری لک یوجب ضعف الظهور فی وجوب هذا الاحتیاط بما انه احتیاط»، این «لکن» حرفهایی بود که دیگر در رسائل نبود. یک نحو مطلبی بود که فاصله گرفتن از آن حرفهای دیروز بود. میفرمایند خلاصه حضرت در کلام «اری لک» گفتند. «اری لک یوجب ضعف الظهور فی وجوب هذا الاحتیاط». قبلش فرمودند که به خاطر استصحاب باید حکم کنیم در این مورد واجب است. فرمودند: «الا انّ استصحاب … یوافق هذا الاحتیاط الذی هو لازم بحکم الاستحباب». پس احتیاط به عنوان احتیاط، مستحب است. اما در مورد به عنوان اینکه استصحاب دارد همراهش، واجب است. یعنی میفرمایند «اری لک» با این استصحابِ لزومی، جور نیست.
شاگرد: تعلیقهای هم داشتید که از خود عبارت، استحباب در احتیاط وجوبی در نمیآید. مگر اینکه مثلاً به خاطر استصحاب و به قرینه خارجیه …
استاد: بله. گفتم قرینه هم خارجیه است هم فنیه. اینها را من عرض کردم. ایشان یک طور دیگری اینجا میفرمایند. میفرمایند «و ان کان العمل بالاستصحاب لازماً» ولو عمل به استصحاب لازم است، اما اینجا روایت بیش از این نمیگوید که احتیاط استحباب دارد. میفرمایند «لکن قوله یوجب ضعف الظهور فی وجوب هذا الاحتیاط»، این احتیاطی که مورد استصحاب است. «اری» مثل اینکه با همدیگر دارند نزاع میکنند، نه اینکه آن، قرینه بر این باشد. این اتفاقاً قرینه است بر اینکه آنجا (از جواب، میفهمیم که سؤال شبهه موضوعیه است) لذا دنبالهاش میفرمایند که چه بسا این استصحاب از آنهایی است که منقطع شده بوده، که دیروز یک مقدار صحبت شد راجع به این. که ما استصحابهایی میتوانیم داشته باشیم که چون موافق احتیاط است، ولو یک وارد یا حاکمی هم برایش آمده، اما حرام نشده عمل به آن استصحاب، هنوز هم موافق احتیاط است و مستحب است.
لذا حاج آقا می فرمایند که طرف میگوید که من ولو مستصحب النهار هستم، اما اماره آمد بر «دخول اللیل». «ارتفع اللیل، استتر الشمس» همه اینها را دارد میگوید. یعنی اماراتی که به عرف عقلا و همچنین به تجویز شارع، استصحاب را برای من منقطع کرده. اما همان اندازه که هنوز اماره باشد، قطع نباشد، یک سرخی هست. سرخی اماره بر شمس نیست مثل آنهایی که اماره بر استتار است. اما این سرخی مشکِّک هست. همین اندازه که یک احتمالی را بیاورد که آن امارات قطعی نیستند، ظنیاند. لذا میگویند در این مورد، «اری لک» یعنی استحباب. یعنی وجوب استصحاب کنار رفت. با آن اماراتی که گفت. اما این استصحاب ولو وارد دارد، عمل به او که حرام نشده. جائز شده افطار به خاطر اماره، واجب هم شده افطار؟ نه، یک مقدار صبر کنید. «اری لک» یعنی ای کسی که برای تو اماره قائم شده، برای تو افطار جایز شده، جایز شده دخول در صلاة، ولی استصحابی قبلا داشتی که الآن منقطع شده، این استصحاب هنوز عمل به آن حرام نیست، بلکه موافق احتیاط است، مستحب است که این احتیاط را انجام بدهید.
شاگرد: اگر اماره دارد، پس سؤالش در مورد چه بوده؟
استاد: در مورد اینکه هنوز امارهای است که احتمال مقابلش هم، دغدغه درونش است. خبر صحیح واحد، حجت است. اما مقابلش هم گاهی است اصلاً احتمالش به ذهنتان نمیآید، فلانی گفت و تمام. ولو احتمال نفس الامری باشد. که چند بار دیگر در موردش صحبت کردیم. احتمال هست، اما اصلاً به ذهن شما نمیآید. اما گاهی است یک اماره برایتان آمده، امارهای است که حجت هم هست، اما احتمال مقابلش هم دائم تلنگری به ذهن میزند. او این را میخواهد بگوید. میگوید امارات «لیل»، همه برای من هست، اما یک سرخی هم هست که این تلنگر را میزند. سرخی معارض با آن امارات نیست. اما احتمالِ ضعیفِ مقابلِ امارات هست. چه کار کنم؟ حضرت میفرمایند «اری لک»، اینجا از آنجاهایی است که خوب است استصحاب کنی. واجب نیست ولی خوب است.
شاگرد: این وجهی است غیر از آن وجهی که حضرت عالی میفرمایید.
استاد: بله، وجهها یکی نیست. ولی اصل اینکه حرف شیخ را قبول نمیکنند، این هست. چون آقا (یکی از شاگردان) فرمودند که محشیین گفتند این به معنای «لکن الانصاف» است. ایشان میفرمایند نمیشود بگوییم «لکن الانصاف». چرا؟ چون قرینه بیرونی است، شما به خاطر استصحاب و اشتغال میخواهید بگویید وجوب. «اری لک» آنقدر قوی در استحباب است که آن قرینه خارجیه را پس میزند. میگوید چه بسا میفهماند که آن قرینه خارجیه اینجا جایش نیست. قرینه خارجیه برای اشتغال است، برای استصحاب است. اینجا اماراتی هست که آنها کنار رفتند.
شاگرد: گویا این روایت دارد آنها را تخصیص میزند علیه استصحاب؟
استاد: تخصیص نمیزند. آنجا میدانستیم ادله استصحاب …
شاگرد: یعنی کلیاتی که دال بر استصحاب دارند به واسطه این روایت تخصیص خورده.
برو به 0:06:46
استاد: این روایت تخصیص نمیزند. خود ادله امارات که وارد یا حاکماند- «علی اختلاف» که در موضعش بود، بحث خوبی بود که اماره وارد بر استصحاب است یا حاکم است-، آن ادله وارد یا حاکم اند. حاج آقا میفرمایند چون آن ادله وارد یا حاکم بر استصحاباند، و فقط سائل میگوید من اینجا اماره دارم، خب دیگر تخصیصی نیاز نیست. پس شما اماره داری، استصحاب لزومی ندارید. یعنی استصحاب تو یا مورود است یا محکوم. در انتها میماند استحبابِ احتیاط. این روایت تخصیص نزد. او چون خودش اماره دارد و ادله امارات هم یا واردند یا استصحاب را بیرون کردند، پس در مورد، ما جز استحباب احتیاط نداریم. اینجا احتیاط مستحب است.
شاگرد: مگر مشهور علما در محل بحث ما نمیگویند که به خاطر شبهه موضوعیه، محل استصحاب واجب است.
استاد: بله، شیخ هم پذیرفتند با «لکن الانصاف».
شاگرد: عبارت روایت طوری است که برعکس است. یعنی این روایت، ادله وجوب استصحاب را کنار میزند.
استاد: نه، این روایت کنار نمیزند، خود سؤال سائل کنار میزند نه حکم امام.
شاگرد: خود این «اری لک» قرینه …
استاد: نه، استصحاب را کنار نمیزند. بلکه اتفاقاً میگوید استصحاب بکن.
شاگرد: وجوب استصحاب منظورم است. یعنی آن وجوبی که میفهمیدیم، از این روایت …
استاد: از این روایت نمیفهمیم، اما نه به خاطر اینکه بگویند در اینجا استصحاب، مستحب است. به خاطر اینکه سائل دارد میگوید به ادله دیگر شرعی، این استصحاب من، اماره مقابلش است. حضرت میفرمایند به خاطر ادله دیگر پس تو استصحاب واجب نداری. چون وارد برای آن داری. اما منِ روایت میگویم ولو استصحاب واجب نداری، مستحب داری. یعنی یک تضییق و تخصیصی نیست برای ادله استصحاب؛ توسعه ای است. توسعه به چه معنا؟ میگویند آن ادله وجوب استصحاب میگفت استصحاب واجب است. من میگویم آن جایی که وجوب گفته بود، و ادلهای هم حاکم و وارد بر او بود، حالا من میگویم یک جای دیگر استصحاب هست که مستحب است.
شاگرد: به شرطی که آنها را اماره بدانیم. اگر ما کاری اصلاً به آنها نداشته باشیم و از خود نفس «اری لک ان تنتظر»، از خود نفس این بخواهیم قرینه …
استاد: از «اری» نمی خواهیم اماریت را بفهمیم. از سؤالِ سائل میخواهیم بفهمیم.
شاگرد: آن درست. قبول دارم. ولی اگر رفتیم سراغ خود «اری لک»، از نفس «اری لک» که میفرمایید استحباب احتیاط است، این را قرینه بگیریم بر اینکه استصحاب در چنین مواردی مستحب است. اصلاً کاری به سؤال سائل نداشته باشیم.
استاد: یعنی استصحاب در مواردی که حتی شک در این چیزها نداریم، واجب است…
شاگرد: واجب است، در این موارد …
استاد: اینجا چرا مستحب است؟ قطع نظر از سؤال سائل.
شاگرد: قطع نظر از سؤال سائل. «اری لک» استحباب را دارد میفهماند.
استاد: استحباب را میفهماند، ولی ادله استصحاب که گفته بود مستصحب النهار، واجب است صبر کند.
شاگرد: گفته واجب است ولی این روایت تخصیص میزند وجوب آنها را. وجوب ادله استصحاب را تخصیص میزند، در مورد این روایت.
استاد: یعنی میگوییم همه جا استصحاب واجب است، الا در وقت غروب. آن هم چون نص خاص داریم.
شاگرد: اینجا مستحب است. صرفنظر از آن مسئله، ممکن است یکی بخواهد آن حرفها را-سؤال سائل- قبول نکنید، و نگوییم اماره هست و یقین جدید …
استاد: این را که حاج آقا میفرمایند. تصریح میکنند به اینها.
شاگرد: و نگوییم اینها می شود یقین آخر، و تخصصاً هم از بحث استصحاب خارج است. یعنی اینجوری میشود تضییق ادله استصحاب. آن فرمایشی که شما داشتید توسعه ادله استصحاب است، منتها در اصل استصحاب نه در وجوبش. این میشود تضییق ادله استصحاب در وجوب. یعنی یک جایی هست که استصحاب هست ولی واجب نیست، مستحب است. از خود نفس «اری لک ان تنتظر». چون اگر برویم سراغ آنها، دوباره همان بحث تخصص پیش میآید و این مورد استصحاب نیست و اینها. یعنی «اری لک» دلالت التزامی دارد بر استحبابِ استصحاب. دلالت نفسیاش که استحباب احتیاط است.
شاگرد۲: در روایات موارد «اری لک» در وجوب آمده. میگوید یک نماز چهار رکعتی خواندم، شما به من میگویید نماز را تقصیر کنم یا تمام بخوانم؟ حضرت میفرمایند «اری لک ان تُتِم». حالا دقیقاً یادم نیست، ولی موردی بود که برای وجوب بود. یعنی مکرر تکرار شده بود، هیچ کس هم متأسفانه ذیلش حرفی نزده که این کلمه «اری لک» چرا دال بر استحباب است یا وجوب؟
برو به 0:13:00
استاد: خصوص «تُتِم» بود؟ چون آنها برای قصرش گاهی تقیه دارند، اما برای تتمیمش که آنها اصلاً اصل صلاة مسافر را مختار میدانند. اقوالشان مختلف بود. شافعی ها میگفتند که مخیر است. مسافر واجب نیست، میتواند. «اری لک ان تتم» یا «تقصر»؟
شاگرد ۲: من بیشتر «تقصِّر» در ذهنم است. میآورم روایتش را، ۷، ۸، ۱۰ مورد بود.
شاگرد۳: ایشان که فرمودند، من هم در ذهنم این خلجان کرده که این «اری» ممکن است وجوب باشد. چون من یک روایتی در ذهنم است که یکی از حضرت میپرسد که نظر شما چیست؟ حضرت جواب میدهند که ما نظر نداریم. این را از عامه بپرسید که فتوا میخواهند بدهند. ما هر چه میگوییم … مثل اینکه الآن کسی از فقیه میپرسد نظر شما چیست؟ فقیه هم میگوید نظر من این است که مثلاً این حلال است یا حرام است یا مستحب است. در بین عامه، چون از فقهای خودشان میپرسیدند، آنها میگفتند «اری لک». یعنی من به تو فتوا میدهم، که این کار را بکن یا نکن. اینجا میگوییم حضرت به لسان عامه جواب دادند. یا نه اینکه به لسان عامه، «اری لک» یعنی من فتوا میدهم. مقام حضرت که فتوا نیست، مقام حضرت حکایت از واقع است، ولی بشود وجوبی. «اری لک» از کجا در آمد که استحبابی است؟ ممکن است معنایش وجوب باشد.
شاگرد2: حکم استحبابی که امام میدهند منافاتی ندارد با «اری لک».
شاگرد3: آخر ما «خذ بالحائطة لدینک» را به تفسیر «اری لک» برمیگرداندیم. «خذ بالحائطة لدینک» معلوم است که وجوبی است، گفتیم به قرینه «اری لک» آن هم میشود مثلاً استحبابی. اگر «اری لک» مجمل بشود که دیگر هیچ. البته همه این حرفها بر فرض این است که احتمال تقیه ندهیم. من هر چه فکر میکنم به نظرم میآید که واقعاً این معقول نیست و تقیه است.
شاگرد2: هم در احکام «اری لک» به کار رفته و هم در جملات اخباری و …، مثلاً آن قضیه کهشبی که زیدخروج کرده و یونس است که میگوید شما چه میبینید برای من؟ حضرت میگویند «اری لک» که در بصره یا در کوفه بمانی و بعد بروی.
استاد: بله در تکوینیات بود.
شاگرد2: چندتا هم در تشریعیات بود، یکی در احکام حج است برای تشریعیات، آن را هم حضرت «اری لک» به کار می برند. البته آنجا بعضی فقها ذیلش این نکته را تذکر دادند که «اری لک» برای استحباب است.
شاگرد: مدلول مطابقی «اری لک» این است که نظر من در مورد تو این است. یعنی من اینجور میبینم در مورد تو. خب این لحنش سست است. نظر من این است، هر جور خودت میدانی.
استاد: خب وقتی امام میگویند نظر من این است، ولو این یک تشابهی است با السنه آنها، اما به معنای فتوا نیست. امام فتوا نمیدهند، امام حکم واقع را میگویند، به خلاف مفتی. ولو در بعضی روایات هم معصومین برای خودشان تعبیرِ افتاء آوردند. «کنتُ افتی، کان ابی یفتی ». اینها را دارند. اما منافاتی ندارد که یک نحو برای مشاکله باشد. اما ببینید «اری لک» نه اینکه به معنای «افتی» باشد، بلکه به معنای واقع است. متعلق «اری» چیست؟ احکام خمس است یا احکام وضعی است. چون «اری» به معنای اخبار از واقع است، پس مستحب نیست؛ نه، «اری لک» است، کلمه «لام» مهم است. «علیک» نیست. نه اینکه یک کاری است که باید بکنی. من یک حکمی برای تو میگویم «اری لک»، مجموعش این میشود که خوب است این کار را بکنی. وقتی عرف «اری لک» را میبیند، میگوید متعلق «اری» چیست؟
شاگرد: این هم سؤالی بود در ذهنم، که آن زمان آیا فقیه عربی «اری لک» را مستحب معنا کرده؟
شاگرد۲: بله.
شاگرد: چه کسی؟
شاگرد۲: البته نمیدانم عرب هست یا نه، در شرح ارشاد …
شاگرد: آن زمان، در زمان روایت این «اری لک» چه معنایی میداده؟
شاگرد۳: تا زمان علامه که چیزی نیامده. علامه این را معارض می گیرد با روایات دال بر استتار.
شاگرد: علامه وجوب میگیرد یا استحباب؟
شاگرد۳: وجوب از این روایت فهمیدند.
شاگرد: ممکن است تقیه فهمیده باشند.
شاگرد۳: نه، صریحا میگویند این معارض با روایات استتار است.
شاگرد: اگر تقیه فرض کنیم معارضه است. چون مکاتبه هست، بعید است که حضرت بیایند علناً بر خلاف سنیها فتوا بدهند. مگر اینکه بگوییم مکاتبهای هم بوده که حضرت بر خلاف سنیها فتوا دادند.
برو به 0:18:25
استاد: پیدا شد؟
شاگرد: مرحوم سبزواری داشتند.
استاد: آسید عبد الاعلی را میگویید؟
شاگرد: نه، صاحب ذخیره. روایت را که میآورند، میفرمایند: «و الجواب أن حمل هذا الخبر على الاستحباب حمل واضح و لعلّ في قوله ع أرى لك أن تنتظر و في فصل الراوي بين مواراة القرص و إقبال الليل و ذهاب الحمرة و اختياره ع أحد الأمرين من غير بيان لعدم المغايرة إشعار بذلك مع أنّ هذه الرواية ضعيفة …»[2] تعبیر «حمل واضح» را که میکنند …
استاد: ایشان قرن یازدهم هستند.
شاگرد: با این تعابیری که در تکوینیات است، ذهن انسان بیشتر میرود به سمت اینکه تعبیر مجمل باشد.
استاد: «اری لک»؟
شاگرد: من صلاح میبینم، این صلاح میبینم اعم از وجوب و استحباب است.
استاد: شیخ یک تعبیری داشتند آخر کار، «تدل علی الرجحان». در کلمات شرّاح بود که رجحان را گفتند اعم از وجوب و استحباب. حاج آقا اوّل فرمودند که «الا ان استصحاب عدم دخول اللیل یوافق هذا الاحتیاط». امام احتیاط را فرمودند. استصحاب موافقش است. «الذی هو لازم بحکم الاستصحاب فلزومه للاستصحاب لا لاحتیاط الموافقة له». پس روایت صرفاً توافق موردی دارد. وجوب است من جهة، استحباب است من جهة. من جهة الاحتیاط استحباب است، من جهة الاستصحاب وجوب است. این را اوّل فرمودند. بعد فرمودند ولی «اری لک» مضعف وجوبِ این استصحاب است. فرمودند «لکن قوله علیه السلام اری لک یوجب ضعف ظهور فی وجوب هذا الاحتیاط بما انه احتیاط و ان کان العمل بالاستحباب لازمه و ان کان الاستصحاب منقطع بالاماراة المفروضة» در روایت به واسطه حرفهای سابق. این استصحاب دیگر وجوبی نیست. «المخرجة عن التوهم الی الظن الحاصل باذان المؤذنین و غیره فالتأخیر للعلم بالاستتار اللازم، احتیاط مستحسن». اصل تأخیر میشود احتیاط مستحسن، یعنی مستحب، نه مستصحب واجب. به خاطر اینکه اماره آمده وارد شده یا حاکم شده بر استصحاب در مورد. این حاصل فرمایش ایشان است.
شاگرد: این اماراتی که وجود دارد، آیا اطمینان آور بوده یا نبوده؟ خب علم به معنای قطع که مفروض است که حاصل نشده.
استاد: اگر فرض بر شبهه موضوعیه باشد- یک فرض دیگری هست که اصلاً او نظرش به این نبوده- ظاهرش این است که اطمینانآور نبوده. و امارات لازم نیست موجب اطمینان باشد. امارات ظنیهای که دلیل بر حجیتش است، کافی است. چرا عرض میکنم موجب اطمینان نیست؟ به خاطر نفس خود سؤال او-به حمل شایع-. اگر فرض گرفتیم اطمینان برایش حاصل شده، عرف عام نمیآید برای آن، نامه بنویسد خدمت حضرت.
شاگرد: مگر اینکه بگوییم وسواسی بوده.
استاد: نه، اصلاً قرینه داریم که وسواس نبوده. چرا؟ چون کسی که وسواسی است، میگوید با اینکه همه چیز شده، باز حالا بگویید بخوانم یا نه؟ میگوید همه امارهای آمده، شما که امام هستید بگویید. اما او اسم حمره میبرد. خود اینکه سائل اسم از حمره میبرد، یعنی دارد مشی عقلایی میکند. میگوید اینها شده، اما حمره هم هست، چه کارش کنیم؟ احتمال دارد همانطور که شیخ فرمودند «و الحمرة امارة علیها». یعنی احتمال دارد که این حمره، امارهای باشد که هنوز شمس کاملاً زیر افق نرفته. پس از اینکه اسم حمره را برده، معلوم میشود نه وسواسی است و نه اطمینان دارد. ذکر حمره دال بر هم وسواسی نبودن است و هم اینکه اطمینان ندارد. یعنی خود وجود حمره، عدم اطمینان عرفی میآورد و او خودش یکی از افراد متعارف عرف بوده. به خاطر وجود حمره به شک افتاده، اگر موضوعیه بگیریم. روی فرض موضوعیه بودن، اطمینان نیست. این قرائن را داریم دال بر اینکه این امارت اینجا دال بر اطمینان نبوده.
و إن كان السؤال بعد إحراز الموضوع بالأمارات عن حدّ الحكمين من حيث المبدا، فالشبهة حكميّة إيجابيّة في الصلاة، و تحريميّة في الصوم. و الجواب بالاحتياط لا بدّ من تأويله لتحصيل العلم بالموضوع، أو للتقيّة في الحكم على خلاف القوم باعتبار ذهاب الحمرة المشرقيّة المطّردة؛ فعلى الأوّل يستحبّ، و على الثاني يجب لا احتياطا واقعيّا؛ فالاحتياط كان مصروفا عنه أو مصروفا به ليس من الاحتياط في الشبهة الحكميّة التحريميّة، بل بيان للحكم بالتحريم باسم الاحتياط، أو لاستحباب الانتظار للعلم، أو وجوبه لتحصيل الأمارة المعتبرة للاستتار.[3]
در ادامه رفتند سراغ شبهه حکمیه. تا اینجا شبهه موضوعیه بود. «و إن كان السؤال بعد إحراز الموضوع بالأمارات عن حدّ الحكمين من حيث المبدا» اما اگر بگوییم نمیخواهد در این اماراتی که در سؤال است، خدشه کند. راوی میخواهد بگوید امارات من تام است، من هم هیچ مشکلی و شبههای ندارم. پس امارات، امارات استتار است. موضوع استتار هم محرز است. هیچ شک و شبهه موضوعیه ای من ندارم. فقط چه کنم که روایاتی آمده، بین دو تا موضوع شرعی گیرم. بین دو تا موضوع. آیا موضوع نماز همان استتار است با این اماراتی که من گفتم و محرز شد، بدون شک. شبهه موضوعیه هم نیست. یا موضوع نماز ذهاب حمره مشرقیه است که باید صبر کنم تا برود، که آن استتارِ محرز فایدهای ندارد. «و ان کان السؤال بعد احراز الموضوع» موضوع شبهه موضوعیه نیست، «بالامارت»، سؤال از چیست؟ «عن حد الحکمین»، از اینکه این دو تا حکم که ذهاب شده و استتار شده، «من حیث المبداء». «حکمین» یعنی وجوب صلاة و جواز افطار است. دو تا حکم دارد، که در خود سؤالش بود، گفت که آیا روزه را افطار میکنم و آیا نماز میخوانم یا نه؟ از حدش سؤال میکند. «فالشبهة حکمیة ایجابیة فی الصلاة» شبهه حکمیه وجوبیه. «و تحریمیة فی الصوم» که آیا الآن حرام است بر من چیزی بخورم یا نه؟ «و الجواب بالاحتیاط لابد من تأویله لتحصیل العلم بالموضوع». در اینجا که حضرت فرمودند احتیاط، شبهه دیگر موضوعیه نیست. استصحاب و قاعده اشتغال و اینها هم نداریم. اینجا باید چه کار کند؟ با فرض تحصیل علم به موضوع، «الجواب بالاحتیاط لابد من تأویله». چرا؟ چون امام علیه السلام در شبهه حکمیه که جواب به احتیاط نمیدهند. در شبهه حکمیه باید مطلب را بفرمایند. «لابد من تأویله» که بگوییم منظور حضرت اینجا از احتیاط، جواب به احتیاط نیست. چطور تأویلش کنیم؟ بگوییم که مثلاً منظور از احتیاط اینجا استحباب است. خب استحباب که تأویل نیست.
برو به 0:26:37
شاگرد: این را میخواهند بگویند حاج آقا؟ تأویل یعنی اینکه لزومی است دیگر.
شاگرد2: تقیه بوده مثلا.
استاد: بعد میفرمایند «او للتقیه». تأویل غیر از تقیه است. در تقیه تأویل نمیکنیم. میگوییم مراد این است ولی جهةً منظورِ واقعی نیست.
شاگرد: الزامی است دیگر. فرمودند «خذ بالحائطة»، ولی میگوییم این الزامی است.
استاد: ببینید «ل»، «ل» غایت است یا «ل» تعلیل است؟
شاگرد3: ظاهراً غایت است. با ملاحظه بعدش که «او للتقیة».
استاد: بله، «او للتقیة». «لابد من تأویله لتحصیل العلم بالموضوع او للتقیة». «او للتقیة» عطف به «لتحصیل» است، یا عطف به «و الجواب بالاحتیاط لابد» است؟ خود «للتقیة» محرز نیست که عطف به «لتحصیل العلم» باشد.
شاگرد: یعنی چه «لتحصیل العلم بالموضوع»؟
استاد: همین را عرض میکنم. تأویل میکنیم که منظور، تحصیل علم به موضوع بوده است. یعنی مُؤول، محتوای تأویل ما این است؟
شاگرد: ما که از شبهه موضوعیه خارج شدیم. میخواهیم حکمیه را معنا کنیم. این جمله در حکمیه چه معنایی میدهد؟
شاگرد2: مرحوم شهید صدر هم یک حرفی دارند که میگویند ممکن است یک درجه خاصی از غروب مورد نظر شرع باشد که این احتیاطی که میکنند به خاطر آن است.
شاگرد3: یعنی نه استتار باشد نه ذهاب.
شاگرد: آنکه میشود قول ثالث.
شاگرد2: علم به موضوع میشود دیگر.
شاگرد4: و تأویل ما، تأویل جواب است.
استاد: ذهاب میشود. اما ذهاب مستحب.
شاگرد3: که ذهاب، قدر متیقنش است.
استاد: ذهاب قدر متیقنش است.
شاگرد3: مثلاً دو دقیقه مانده به ذهاب منظور باشد، بعد چون که این قابل احراز نیست، حضرت فرمودند احتیاط کن. یعنی حکم آن است در واقع.
شاگرد2: یعنی آخرش به شبهه حکمیه برمیگردد نه موضوعیه.
استاد: شبهه حکمیه باشد یعنی خلاصه …
شاگرد3: جواب حکم را حضرت ندادند. ولی خب برای تحصیلش، این راه را پیشنهاد دادند.
شاگرد2: چون دیدند مشکل است، مکلفین در دردسر میافتند، قواعد ریاضی و اینها ممکن است پیش بیاید، یک علامتی گفتند که خیلی راحت باشد.
استاد: در جواب شبهه حکمیه نبایست احتیاط کنند. ایشان میفرماید «لابد من تأویله او للتقیة». یعنی «لتحصیل العلم بالموضوع» همان محتوای تأویل است. «لابد من تأویله» برای چه مرادی تأویلش کنیم؟ مؤول چیست؟ محتوای تأویل چیست؟ «لتحصیل العلم بالموضوع». حضرت میفرمایند ولو شبهه حکمیه داری، من هم باید مسأله را بگویم، اما باز مانعی ندارد که تو احتیاط کنی برای اینکه آن موضوع واقعی محرز بشود. علی ای تقدیر محقق بشود. دیروز هم یک احتمالی من عرض کردم آخر کار، گفتم از اوّل تا حالا در ذهنم بوده …
شاگرد: اگر ما اینجا بگوییم احتیاط استحبابی است، خب حضرت در واقع مسأله را بیان کردند دیگر.
استاد: شبهه حکمیه است.
شاگرد: حضرت میفرمایند «اری لک»، طرف میگوید نمیدانم حکم این است یا این است.
استاد: شبهه را باز کنیم. میگوید هنوز سرخی نرفته. تا سرخی نرفته من نماز بخوانم یا نه؟ خب اینجا که نمیشود بگویند احتیاط کن یا مستحب است. اینجا جای چیست؟ جای این است که بگویند نبایست بخوانی. باید صبر کنی. «اری لک» اینجا چه معنایی میدهد؟ اگر هم استتار بوده، میفرمایند که خب میتوانی بخوانی، چون با امارات احراز کرده.
شاگرد: علم به موضوع یعنی چه؟
استاد: «ل» را «ل» محتوا میگیرید یا «ل» تعلیل؟ من تفاوت هر دوتا را عرض کنم. میگویند «لابد من تأویله»، روایت را در شبهه حکمیه باید تأویل کنیم. تأویل کنیم به چه چیزی؟ یعنی مفاد تأویل ما چیست؟ «لابد من تأویله الی». تأویل کنیم به اینکه «لتحصیل العلم بالموضوع».
شاگرد: موضوعی چیست؟
استاد: موضوع این است که می خواهی الآن نماز بخوانی. غروب شده است.
شاگرد: فرض این است که سؤال حکمیه است. موضوعِ چه چیزی؟
استاد: علی ای حال وقتی شبهه حکمیه شد، موضوع مرددی داریم. «اصل الغروبی» موضوع حکم است. غروب که باید بشود. «الغروب یتحقق بما؟ بالاستتار او بهذا؟»
شاگرد: خب اینکه میشود موضوعیه.
استاد: نه، موضوعیه نیست. این دیگر حکمیه است. ولی حضرت میفرمایند «لتحصیل العلم بالموضوع». آن موضوع مسلمی که در هر دو تای اینها داریم، ولی نمیدانیم تحققش به این است یا به آن که شبهه حکمیه است، «لتحصیل العلم بالموضوع». حضرت میفرمایند احتیاط کن که تا موضوع «الغروب» به هر کدام محقق میشود …
شاگرد: چطور میشود شارع مقدس اینطور جواب بدهد؟ فرض این است که دارد از امام علیه السلام میپرسد.
استاد: ظاهرش اینطور است که نمیتوانند جواب بدهند.
شاگرد: این همانی شد که ما گفتیم شارع مقدس هیچ موقع اینطور جواب نمیدهند، اگر تقیه نباشد. «لتحصیل العلم بالموضوع»، خب این را از یک مرجع تقلید هم بپرسید همینطور جواب میدهد. چون واقعاً نمیداند عند الله کدام است، میگوید یا موضوع استتار است یا موضوع ذهاب است. اینکه جواب امام علیه السلام نمیشود.[4]
شاگرد3: شما قبلاً اشاره کردید که چه اشکالی دارد در همان فضای شبهه حکمیه مشی بر احتیاط، حکم باشد. چه مانعی دارد؟ میتوان به اصل داستان خدشه کرد که چه کسی گفته شارع نمیتواند حکم احتیاطی بدهد. مشی بر احتیاط مصلحت است. حکم همین است.
استاد: بله، هیچ مانعی ندارد. این خودش فن وسیعی است، در این زمینه حرف زیاد است. صرف اینکه بگوییم شارع در شبهه حکمیه به احتیاط جواب نمی دهند. چرا؟ از کجا ما این الزام را آوردیم؟ خیلی موارد میشود در شبهه حکمیه اقتضاء مقام این است که به احتیاط میگویند؛ نه به خاطر عدم علم به حکم، حکم واضح است، موضوعش هم واضح است. پس احتیاط برای چیست؟ مثلاً یک وجهش این است که- قبلاً هم صحبت شد- شارع میداند غالب مکلفین خودش، وقتی موضوع استتار است به اشتباه میافتند. مسامحه میکنند. برای اینکه اینها را عملاً، غالباً، در مسامحهکاریِ عملی نیندازد، احتیاطی را برایشان میآورد از ناحیه خود شارع، اما احتیاطی برای امتثال. نه احتیاطی برای اینکه خودش نمیداند. احتیاط میگوید عن جهلٍ، نه، احتیاط «للحائطة بالملاک و عدم کثرة الوقوع فی الخلاف».
برو به 0:34:49
شاگرد: این به شرطی است که جاهای دیگر این احتیاط را وارونهاش نکند. نیاید بگوید به استتار.
استاد: نه، روایت دیگر میخواهد موضوع واقعی را بگوید. روایت دارد میگوید حکم منِ شارع، موضوعش استتار است. اما چون عملاً عرف اینها درش واقع میشود (به اشتباه میافتد و مسامحه می کند)، میگوید احتیاط کنید. خیلی وقتها نمازهایتان را قبل از وقت میخوانید به خاطر مسامحه.
شاگرد: آنجا فرمودند «انا الآن اصلّی اذا غاب القرص» مثلاً. اینجا فرمودند «اری لک». برای توی اینطور میگویم. برای توی مکلفی که ممکن است اشتباه بکنی.
استاد: دقیقاً در اینطور موارد، «اری لک» یعنی من نمیخواهم الآن موضوع حکم شرعی را جواب بدهم. میخواهم برای توی مکلف، امتثال یک موضوع را یاد بدهم. این خیلی مهم است. گاهی است میخواهم بگویم موضوع حکم شارع چیست. گاهی میخواهم بگویم تو وقتی میخواهی حکم من را امتثال کنی، بهترین امتثال کدام است. ارشادات عقلائیه است در تعلیم و مدیریت کردن امتثال مکلف. به عبارت دیگر هم امرش مال خودشان است، هم توزیع امتثال. مثلاً من یکی از چیزهایی که برای اصول عملیه عرض میکردم، در روایت استصحاب بود. حضرت به زراره چه گفتند؟ «لا ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک». خب حضرت به علمِ امامت بگویند تو وضو داری یا نداری. میروند سراغ ظن و حال خود او و میگویند اگر میخواهی همان وجوب را امتثال کنی، یکی از راههایی که برای توی شاک هست، این است که اینطور کاری را انجام بدهی در نحوه امتثال خودت. نه اینکه یک انشاء حکمی باشد در عرض آن اصل بقاء وضو یا امثال اینها.
شاگرد: مکلف باید این را اطاعت کند. این نامه که به دستش رسید، باید آن تأخیر را رعایت کند.
استاد: باید حرف حضرت را مراعات کند. حرف حضرت اگر استحباب است، به استحباب قائل بشود. اگر وجوب است، به وجوب قائل بشود. این اوّل الکلام است، از کجا میگویید باید صبر کند؟ باید حرف حضرت را مراعات کند. محتوای حرف حضرت هر چه هست، هر چه فرمودند. اگر فرمودند «یستحب لک الانتظار»، بگوید «یستحب لی الانتظار». اگر حضرت فرمودند «یجب لک الانتظار»، بگوید «یجب». و اوّل الکلام هم همین است. که او وقتی این نامه به دستش رسید، دیروز یکی از آقایان میفرمودند که عملاً صبر میکند. خب آن حرفی است که کامل به ذهن میآید. این حرف قابل قبول است که در آن فضا، خود حضرت -ولو به لسان احتیاط هم گفتند- اما او را میشناختند و اینکه او دیگر ترک نخواهد کرد. و لذا نسبت به تقیه هم به مقصود خودشان رسیدند.
آن وجه دیگر را هم بگویم. شما اوّل فرمودید که چطور میشود، من آمدم توضیح بدهم که شروع کردید به اشکال کردن در اصل مطلب. حالا من صرفاً دو تا احتمالش را بگویم، ببینیم که مطلب درست است یا نه. اوّلی اش- یک احتمال هست- که «لتحصیل العلم بالموضوع» محتوای تأویل باشد. «لابد من تأویله» که بگوییم این برای جواب از شبهه حکمیه نیست و نرفتند در فضای آن. شبهه حکمیه جوابِ حکمی میخواهد دیگر. حضرت به جای اینکه آن جواب را بدهند، رفتند به سمت اینکه یک اصل الموضوع. یک غروبی که مسلم هست،-علی کلا الاحتمالین چه «ما به یتحقق الغروب» ذهاب باشد، چه استتار باشد- تو برای تحصیل به آن موضوعِ واقعی، صبر کن. وقتی تا ذهاب حمره صبر کردی، چه استتار باشد احرازش کردی، چه ذهاب باشد احراز کردی. پس تأویل کردیم. این جواب نشد، احتیاطی شد که ریختش، ریختِ یک نحو فاصله گرفتن از جواب صریح هست به شبهه حکمیه. این یکی.
اما اگر «ل» را «ل» تعلیل بگیریم. میگویند «لابد من تأویله»، چرا؟ «لتحصیل العلم بالموضوع». خود سائل دارد میگوید برای من علم به موضوع حاصل شده استتاراً. فقط این را نمیدانم که برای این حمره هم باید صبر کنم یا نه؟ اگر اینطور است، آن وقت باید تأویلش کنیم. تأویل به چه چیزی؟ حضرت میفرمایند «اری لک ان تنتظر و تأخذ بالحائطة». وقتی موضوعِ استتار را او احراز کرده، شبههاش هم حکمیه است. روایت تأویل میشود به چه چیزی؟
شاگرد: اگر با استتار نظر شرع محقق شده، جای سؤال نداریم. یعنی اگر علم به موضوع دارد.
استاد: یعنی «احد الموضوعین». «بتحصیل العلم بالموضوع» یعنی به مناسبت سؤال سائل. تحصیل خود سائل علم به موضوع را.
شاگرد: علم هم یعنی ظن. به فرمایش شما علمی هنوز برایش حاصل نشده. با این اماراتی که گفت.
استاد: یعنی منظور از علم، احراز باشد.
شاگرد: باز هم شد غایت.
استاد: «ل» غایت نه، «ل» تعلیل است.
شاگرد: چطور؟
استاد: ببینید «لتحصیل» آن سائل «العلم بالموضوع». او تحصیل علم موضوع کرده، پس ما باید تأویل کنیم. تعلیلِ تأویلِ ماست تحصیل او. این احتمال دومی است که عرض میکنم. «لابد من تأویله» چرا؟ چون در روایات «تحصیل العلم بالموضوع» تعلیل است. تحصیل علم به موضوع که شده.
برو به 0:40:59
شاگرد: تعبیر تحصیل به کار میرود اینطور جاها؟ میخواهیم بگوییم او قبلاً این علم را حاصل کرده. می گوییم تحصیل؟! معمولا در اینگونه موارد حصول میگویند یک مقدار این، احتمال را ضعیف میکند.
استاد: از بس که تکرار کرد. تکرارها یعنی «کان یحصّل». راوی در فکر بود، «لتحصیل»، یعنی «کان یحصّل». دائم در صدد بود که تحصیل بکند. حالا این «ل» تعلیل هم به ذهن میآید.
شاگرد: چطور تأویلش کنیم؟ یعنی برویم به سمت اینکه بگوییم مراد این است که حضرت شبهة حکمیه را به حمرة مشرقیه جواب دادند؟ این میشود «اری لک»؟
استاد: یعنی تأویلی که از مبنای ذهاب حمره دارند فاصله میگیرند. ذهاب حمره را برای او اثبات نمیکنند. ولی در عین حال اسمش را میبرند. حاصلش این میشود که اگر تا ذهاب حمره صبر کنی، میشود مستحب، نه اینکه بشود واجب. میروند سراغ موضوع ذهاب حمره، اما نمیخواهند اثباتش کنند. میخواهند بگویند موضوع آن یکی است. موضوع خود استتار است، اگر هم میگویند «اری لک ان تنتظر» به خاطر این است که (میخواهند مقام عمل وی را تنظیم کنند.)
شاگرد: چرا به این کار بگوییم تأویل؟
استاد: یعنی کأنّه همان خلاف حرف مشهور. مشهور این روایت را شاهد آوردند برای حرف خودشان. مشهور میگویند این روایت بر «له» ماست، که حضرت میگویند ذهاب. ایشان میفرمایند «لابد من تأویله». به نفع شما نیست. ولو شبهه حکمیه است، جواب حضرت هم به احتیاط است. ولی به نفع شما نیست. این روی احتمال دوم است.
شاگرد: در ادامه یک تعبیر دیگر هم دارند: «او لاستحباب الانتظار للعلم». باز هم «ل» را میخواهید تعلیل بگیرید؟
استاد: «لابد من تأویله لتحصیل العلم بالموضوع، او للتقیة فی الحکم علی خلاف القوم» یعنی سنیها، «باعتبار ذهاب الحمرة المشرقیة المطردة». «مطردّة» یعنی پخش شده در سطح افق، مقابل حمرة عمودی. مثل صبح کاذب، حمره عمودی است. مطردّه یعنی افقی، پخش شده در افق. «فعلی الاوّل یستحب و علی الثانی یجب لا احتیاطاً واقعیاً» اینجا دیگر احتیاط نیست، باید صبر کنید. ببینید میگویند «فعلی الاوّل یستحب». اگر تأویل کنیم میشود مستحب، چون موضوع استتار است. اگر تقیه باشد دیگر احتیاط نیست اینجا، حتماً باید صبر کنیم. «و علی الثانی یجب لا احتیاطاً واقعیاً». این واقعاً احتیاط نیست. باید صبر کنید. کلمه احتیاط گفته شده به خاطر تقیه. «فالاحتیاط کان مصروفاً عنه» یعنی بگوییم احتیاط مراد نیست، «او مصروفاً به» که بگوییم مراد هست. لف و نشر مشوش شده اینجا. «مصروفاً عنه» یعنی بنابر تقیه. در تقیه، احتیاط منظور نیست، واقعاً منظور نیست. «او مصروفاً به» که بگوییم احتیاط منظور است و موضوع استتار است. «و الاحتیاط کان مصروفا عنه او مصروفاً به لیس من الاحتیاط فی الشبهة الحکمة التحریمیة» که اخباریها میگویند. چون یکیاش که تقیه بود، اصلاً منظور نبود. یکیاش هم که استحباب بود، نه وجوب. پس دائر مدار دو چیز بود، یا احتیاط واقعی اصلاً نیست که از بحث احتیاط خارج است. به خاطر تقیه گفتند احتیاط. یا واقعاً احتیاط منظور است، آن هم که مستحب است. و حال اینکه اخباریین میخواهند بگویند واجب است. «بل بیان للحکم بالتحریم باسم الاحتیاط» بنابر تقیه در مصروفاً عنه. «او لاستحباب الانتظار للعلم» در مصروفاً به. این «للعلم» منظور شما بود، قرینه خوبی است.
شاگرد: اوّلش هم من احتمال اینکه «ل» تعلیل باشد، به ذهنم آمد. اما با «للتقیة» و «للعلم» مسلم شد که «ل» تعلیل خیلی ضعیف است.
استاد: مسلّم شد که «ل» محتواست. «او وجوبه لتحصیل الاماراة المعتبرة للاستتار» که دیگر عبارت تمام شد.
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
[1] مباحث الأصول ؛ ج3 ؛ ص349
[2] ذخيرة المعاد في شرح الإرشاد؛ ج2، ص: 192
[3] مباحث الأصول ؛ ج3 ؛ ص349
[4] . شاگرد۲: ممکن است هیچکدام نباشد. یعنی نه ذهاب باشد نه استتار.
شاگرد: فرض این است که قول ثالث نداریم.
شاگرد۲: یعنی علامت باشد. این ذهاب حمره علامت درجۀ خاصی از استتار باشد. که وقتی این محقق شد، قطعاً آن درجه از غروب هم محقق شده.
شاگرد: پس میشود قول ثالث. حداقل استتار نمیشود.
شاگرد ۲: استتار است. منتها استتار …
شاگرد: استتار یعنی همان که سنیها میگویند.
شاگرد۲: استتار از حس را سنیها میگویند.
شاگرد: خلاصه دو قول بیشتر نداریم. این کلام دوباره همان اشکال برمیگرداندند. امام علیه السلام گفتند خب حالا صبر بکن که بالأخره موضوع حکم شرعی احراز کنی.
دیدگاهتان را بنویسید