1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٢)- معناي كراهت در عبادات

درس فقه(١٢)- معناي كراهت در عبادات

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=12294
  • |
  • بازدید : 58

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

بحث حرمت یا کراهت وتیره در سفر

شاگرد: حاج آقا چرا این بحث ها را در وتیره مطرح کردید؟ با این که مناسبت داشت با همان «تسقط للسفر نوافل الظهرین» مطرح بشود؛ یعنی این بحثی که شما فرمودید چه مناسبتی با وتیره داشت؟ یعنی در این بحث ها می شود گفت اصلا وتیره ندارد. دیروز یک احتمال دادیم که شما می خواستید ابهت عمومات را بشکنید که بعدا در وتیره خیلی سخت باشد.

استاد: بله اصلا آن چیزی که برای وتیره در ذهن من هست به این عرض هایی که گفتیم خیلی دخالت دارد؛ یعنی نوافل نهاریه برای مسافر یا حرام است یا مکروه؛ به معنای مکروه، نه به معنای معروفش که کراهت در عبادت به معنای اقلیت ثواب است. ما می خواهیم بحث را آن جا برسانیم یعنی واقعا اگر با ارتکاز اولا مخالفت نشود، چون همیشه بحث ها باید آخر کار هم که سر رسیدیم سر از کتاب که بلند شد، ببینیم در آن  از ارتکازات و واضحات متدینین فاصله گرفتیم یا نه؟ گاهی این قدر بحث می کنیم می بینیم رفتیم خیلی چیزهایی که …

خب حالا بعد از مباحثه ببینیم الان که می گوییم مسافر نافله نهار می خواهد بخواند، حاصل بحث ما چه هست؟ حاصل بحث ما این است که شارع می گوید خیلی خوب است، مستحب است، بخوان فقط ثوابت کمتر است. اگر این شد من خیالم می رسد از ارتکاز از تسقط، فاصله گرفتیم،  از این که معصومین نمی خواندند فاصله گرفتیم.

اما اگر آخر کار مباحثه ما این باشد که شارع به مسافر می گوید آی مسافر در نهار، نوافل نهاریه را نخوان. نخوان هم یعنی اگر خواندم کار حرام کردم؟ محتمل است. یعنی کاری کردم که مورد پسند مولا نیست و چه بسا – که حالا این چه بسا مربوط به مطالب ما نحن فیه هم که می‌تواند باشد- ثواب هم به تو نمی دهم، خواندی ذکر الله بوده، ثواب به تو نمی دهم یعنی چه  ثوابی؟ باید بحث کنیم البته آن بحث های خاص خودش را دارند، واردش نشدیم. حاصل شدش این است که مانعی ندارد بگوییم ثوابی به شما نمی‌دهند.

اگر این طوری شد؛ خب حالا می آییم سر وتیره. پس نوافل نهار این طور شد که مولا می گوید حراما یا مکروها نخوان به این معنا که من خوشم نمی آید بخوانی. خب اگر این طوری شد سر وتیره می آییم، وتیره را مولا چه می فرماید؟ وتیره را مولا می فرماید که نخوان من خوشم نمی آید یا نه، وقتی ادله خاصه را که در فرمایش ایشان می خواهند مخصص قرار بدهند به جای این که بگوییم مخصص عامه است، می گوییم مفسِّر است به معنای اقلیت آن کراهت -اگر بود- یعنی نافله نهار را خوشم نمی‌آید

اما نافله عشاء دو احتمالی که مطرح می کنم این است؛ یا می فرماید می خواهی بخوان، می خواهی نخوان به عهده خودت است من نمی گویم منِ مولا خوشم نمی آید چرا؟ چون ادله، مقابلش است یعنی با نافله نهار فرق می کند، مولا می گوید مرخص هستی، می خواهی بخوانی، می خواهی نخوانی، نمی گوید من خوشم نمی آید.

احتمال دیگر این است که می گویم بخوان خوشم هم می آید اما نه به آن اندازه در حضر یعنی یک درجه ای از استحباب ثابت است، ترخیص به معنای خاص نیست، درجه ای از استحباب ثابت است اما اقلّ از آن درجه استحباب در حضر. می خواهم آخر کار این طوری عرض کنم که بنابراین جمع بین ادله به این می شود که اقلیت ثواب در وتیره با ادله اش محتمل است.

شاگرد: اگر چنانچه طبق نظر بعضی- که حالا چقدر هم طرفدار داشته باشد خبر ندارم -که اصلا وتیره را نافله عشا ندانند، تخصیصا خارج است، باعث سه تا احتمال می شود، احتمال سوم ثوابش به جای خودش باقی است، چه حضرا چه سفرا بخواند وتیره ثوابش باقی است همان طوری که بوده است.

استاد: بله یعنی اگر بگوییم که اصلا آن ها ربطی به وتیره اصلا ندارد کما این که هست حاج آقا الان می فرمایند آن که درست است یعنی اصلا آن ادله، متوجه این نیستند تا بگوییم ثوابی از وتیره را می کاهد ولی فعلا بر مبنای این است که آخر مشهور گفتند -همان که می بینید من عبارت ریاض هم بیاورم -مشهور تا جایی که رسیده‌اند  که صاحب ریاض فرمودند خود وتیره را احتیاط این است که نخوانید یعنی احتمال حرمت در وتیره دادند- این بحث ها آمده بود -و لذا من رفتم همه این ها را تفصیل دادم برای این که این ها این طور مطرح شده و لذا حتی وتیره با این خصوصیاتش گفتند این چه احتیاطی است؟ چه رجائی است؟  بلکه احتیاط این است که نخوانیم و پشتوانه خیلی مهمش هم که این پشتوانه کم نیست الان حاج آقا هم وارد می شوند که پشتوانه اش شهرت است که صاحب جواهر می گویند «و أیّ شهرة» یعنی این نحو شهرت ها که در فقه کم پیدا می شود که نقلا و تحصیلا شهرت محقق باشد بر این که وتیره ساقط می شود. این با این پشتوانه، لذا آن هایی که تجویز کردند  خیلی کم هستند. یکی شیخ آن هم در نهایه فتوا دادند آن هم خودشان برگشتند، این شهرت تا این جا که چه بسا ادعای اجماع هم بشود. با این پشتوانه ها هست که مطلب مهم شده است.

 

برو به 0:05:50

من هم لذا عرض کردم یک مقدمه وارد بشویم من دیدم بهترین جا این است که آخر کار برویم و از آخر به اول بیایم؛ آخر کار کجا بود؟ بحث قضاء، من عبارت مجمع الفائده را ندیده بودم من فقط جواهر را نگاه کردم به ذهن خودم آمد که اول برویم از آخر شروع کنیم بعد دیدیم که مجمع الفائده هم آقا[1] نقل فرمودند که مقدس اردبیلی فرمودند فیمکن، یعنی از همین ادله قضاء ایشان کاملا رفتند سرِ این که سقوط نوافل نهاریه هم به معنای رخصت باشد ولو عرض کردم ظاهرا نمی شود، اصلا رخصت در ذهن من سر نمی رسد که بگوییم که دال بر رخصت است.

تحلیل کراهت در عبادت

شاگرد: از فرمایش حضرتعالی در باب معنای کراهت، نه بر مرام مشهور که أقلّ ثوابا باشد دوستان تقریری کردند می‌خواستم ببینم درست نقل شد یا نه؟

استاد: بفرمائید

شاگرد:  در جایی که امر استحبابی به یک عبادتی می شود و نهی می آید در واقع حرف مشهور نیست که نهی فقط حاکی از این است که ثواب کم شده است، به خاطر ظروف و شرایطی بلکه واقعا یک مفسدتی، قرین شده یا یک صفتی که این صفت مفسده آفرین است، قرین شده به خاطر آن مفسده نهی شده و  واقعا این عبادت مکروه شده است إلا این که اگر آن نهی امتثال نشد  ومخالفت با آن شد، به نحو ترتب آن امر استحبابی دوباره زنده می شود به خاطر این که این طبیعت، طبیعت مستحبه است، طبیعت، طبیعت عبادی است.

استاد: راجع به زنده شدن طبیعت، هنوز ما بحث نکردیم.

شاگرد: زنده شدن شاید تعبیر رسایی نباشد، همچین فضایی که در همین فضا از قضا رسائل وحید بهبهانی یک رساله در مورد همین کراهت در عبادات است، یک در واقع توضیحی و تبیینی در فضای همین تقریری که عرض کردم مرحوم وحید دارند.

استاد: وحید خیلی در علمیت عجیب بودند، حاج آقا وقتی می خواستند علمیت وحید را توضیح بدهند مکرر هم می گفتند علمیت وحید را این طور می گفتند؛ می گفتند وحید آن قدر در علمیت قوی است که بحث را مرحله به مرحله جلو می برد تا جایی می رساند که می گوید «و هذا مما یحکم به النساء و الصبیان» حاج آقا این را زیاد می گفتند یعنی خود ایشان جلو می برد بعد می گوید حالا ببینید زن و بچه ها هم این بحث را قبول می کنند. یعنی کلمات وحید قابل تأمل است این تعبیری هم که حاج آقا داشتند خیلی …

من که خیلی کتاب هایشان دستم نبوده، به کلمات شریفشان مأنوس نیستم، در نرم افزارها هست دیگر سن ما یک مقداری رد شده. برای شما مغتنم است.

شاگرد:  وحید در رسائلش چند خطی دارد که شبیه این فرمایش حضرتعالی است حالا اگر اجازه بدهید این سه خط را بخوانید، در رسائل وحید سه چهار خط کلیدی دارند.

استاد: ولی حالا قبل از این که ایشان پیدا کنند ببینید آن قسمت اول فرمایش شما عرض من نیست، آن یک بخش کار است، من عرضم این است وقتی یک مستحب نهی به آن می خورد صور متعدد دارد؛ یکی اش آن چیزی هست که شما گفتید، یعنی می تواند اقلیت ثواب باشد، موارد روشن دارد که اصلا نهی این جا یعنی باز دنبالش برو، ثواب کمتر است. می تواند باشد، نمی گویم آن نیست.  عرضم این است اطلاق آن  درست نیست که بگوییم هر کجا یک کراهتی مکروه شد یعنی اقلیت ثواب؛ نه! این درگیری من اگر با آن هست درگیری ذهنی من با اطلاق آن حرف است نه با این که مطلقا خلاف آن باشد.

لذا الان شما می گفتید سه صورت در ذهن من است چه بسا بعدا هم موردها را نگاه می کنیم بیشتر می شود؛ 1) کراهت در عبادت نهی اش یعنی همین اقلیت ثواب که گیری ندارد؛ 2) کراهت در عبادت یعنی وجود یک مفسده که شما در فرمایشتان اشاره کردید که این هم هست می شود. مفسده چطوری؟ مفسده خارج از ذات عبادت اما مزاحم،  که شرایط بیرونی مفسده مزاحمت را تحمیل می‌کند.

شاگرد:  که عبادت بر عبادیت خودش باقی است.

استاد:بله، که ایشان گفتند ذاتش زنده می شود آن باید باز بحثش کنیم.

شاگرد: این مفسده کراهت را درست می کند یا در کسر و انکسار مثلا مغلوب می شود؟

استاد: بله الان شما ذهن شریفتان ببینید باید چه بگوییم؟ موضوع که مطرح شد قبل از این که ببینید دیگری چه گفته خودتان ببینید اقتضای طبیعت ذهن خود شما چه می گوید؟ فوری انتخاب نظر کنید، محکمش کنید، اگر دیگری هم حرفی دارد در این محکم کردن نظر با او بحث کنید، بعد مباحثه بعدی در علمیت قوی می شوید. همیشه من به آقایان عرض می کنم اول یک انتخاب نظر بکنید، انتخاب کنید، قوی کنید، بعدا عاشق حرفتان نباشید یعنی وقتی انتخاب نظر کردید بین خودتان و خدا منصف باشید، ولی بعد با دیگران تبادل فکر کنید، در تبادل فکر، قوی می شوید چه بسا می بینید حرفتان را جا انداختید، دیگران هم پذیرفتند، محکم تر شد، چه بسا تعدیلش کردید، چه بسا کلا از آن دست برداشتید. مانعی ندارد حالا، الان من این موضوع را مطرح کردم که گاهی است نهی به خاطر مفسده مزاحمت است چه باید بگوییم؟ در این موضوع فکر می کنیم یعنی حالا باید بگوییم کراهت حاصل شد چیست؟ فکر می کنیم، حالا فعلا مطرح بکنیم.

 

برو به 0:11:30

سومی این است که در کلام آقا[2] نبود و در آن کلام مشهور هم نیست ولی دیروز عرض کردم، این است که گاهی نهی از عبادت نه به خاطر این است که مفسده ای در کار آمده بلکه یک مصلحت أهمی آمده و این هم باز خیلی فرق می کند، مفسده در کار می آید، مولا از آن کار عبادی الان خوشش نمی آید اما وقتی مصلحت اهمّ می آید مولا نه این که از آن کار خوشش نیاید می گوید حالا فعلا این أهمّ است؛ در نتیجه گیری فرق می کند؛ چرا؟ چون وقتی می خواهیم حکم را مترتب کنیم بگوییم مولا از این کار خوشش نمی آید، داریم به مولا دروغ نسبت می دهیم، مولا که نگفت من از این کار خوشم نمی آید فرمود فعلا یک کار اهمّی است.

شاگرد: به عنوان خودش خوشش نمی آید.

استاد: اگر بگوییم داریم از آن دقت مباحث علمی فاصله می گیریم، یک قانون در کلاس داریم می گویند مسطر الکتابة، یک مسطر الکتابه ای داریم روی کاغذ فشار می دهیم …

می دانید مسطر الکتابة چی بود؟ آن قدیم قانون در یونان این بوده که یک چوب چهارگوشی را بر می داشتند میخ هایی را رویش  می کوبیدند، از این میخ به آن میخ یک نخ های مستقیم می کشیدند، این قانون می شده، بعد برای این که خطشان کج نرود، روی کاغذ می گذاشتند، یک کمی فشار می دادند این نخ ها در آن کاغذ فرو می رفته، مثل کاغذهای امروزی ما که خط را کارخانه می گذارد، آن  زمان کارخانه هایی که بتوانند این خطر را، این مسطر الکتاب را بگذارند، نبوده است. پس مسطر الکتابه یعنی آن چیزی که به وسیله او سطر بندی می کردند. در حاشیه ملاعبدالله من یادم است نگاه کنید «قانونٌ تعصم مراعتها الذهنَ عن الخطأ فی الفکر» آن جا که فرمود قانون، ملا عبدالله فرمودند که قانون مسطر الکتابة است، همین است.

خب! وقتی که می گوییم که وقتی که مصلحت هم بود، خلاصه مولا خوشش نمی آید، این یک مسطر الکتابه ای گذاشتیم که مولا خوشش نمی آید. بعدا می بینیم در ضوابط کلاس گیر می افتیم. چرا ما از اول این کار را بکنیم؟ یعنی یک ضابطه کلاسی بگذاریم که بعدا ببینیم باید منابع فقهی را دستکاری بکنیم؛ ما از اول چیزی نمی گذاریم با همان فطرت خود بحث، پیش می رویم چیزی رویش نمی گذاریم تا آخر کار ببینیم باید چه کار کنیم؟

شاگرد: می شود قدر متیقن این سه بخش را که شما فرمایش کردید این گرفت که هر عبادتی حالا مستحب است یا واجب است، یک اقتضایی دارد که خداوند عالم امر می کند، در هر سه تای این ها اقتضا می رود، اقتضای این عمل مستحبی از بین رفته است یعنی فرض بفرمایید نافله در سفر اقتضاء ندارد حالا این می سازد با اینکه ما بگوییم أقلّ ثوابا باشد یا به معنای حقیقی کراهت باشد یا یک مثالی بیاوریم و آن فرمایش سوم باشد که شما فرمودید. می شود هم چیزی گفت یعنی به خاطر وجود مانع نگوییم که این کراهت باشد بلکه آن اقتضاء دیگر الان نیست.

استاد: یعنی می فرمایید که یک چیزی است که آمده آن اصل اقتضای صلاح و خیر را در او سوزانده؛ این طور؟

شاگرد: حالا من صلاح و خیر نمی‌گویم.  هر امری که از ناحیه ربوبی صادر می شود یک محل و  یک اقتضایی دارد، حالا واجبا یا همین مستحبا. در امر مستحبی که خداوند عالَم که می فرماید این را انجام ندهید حالا به هر طریقی که بعد برویم؛ برویم به این که کراهت حقیقی دارد یا حرمت دارد یا …

استاد: مثلا اگر در وجوب بود چطوری تقریر می کنید؟ الان شیخ در استبصار فرمودند که اتیان فریضه در جوف کعبه مکروه است اول گفتند ضرورت، حمل دومش، حمل بر کراهت کردند. تصور حرف شیخ روی مبنای فرمایش شما چطور می شود؟ ایشان می گویند نماز واجب را مکروه است که در جوف کعبه بخوانید. چرا؟ چون امام فرمودند لا تصلی المکتوبة. خب حالا بیان بکنید الان این حرف شما در این چطور می شود؟

شاگرد: اقتضاء محل یعنی مهبط امر پروردگار است، وقتی این اقتضاء نباشد دیگر امرش نیست. امر شده است، امر مستحبی که عرض شود خدمت شما نماز را در مسجدالحرام بخوانید که چقدر ثواب دارد. حالا نماز واجب را ما می رویم داخل کعبه یا پشت بام کعبه می خواهیم بخوانیم، این اقتضا از بین رفت یعنی خداوندی که این امر را، امر برایش محمود بوده است که این نماز مستحبی خواندن ثواب دارد، همان خدا این اقتضاء را از این نمازی که در جوف کعبه بخواهد خوانده بشود برداشته است.

استاد: اقتضاء برداشته یعنی الان دیگر …

شاگرد: اقتضای استحباب را برداشته یعنی می گوید جعلی نیست.

استاد: آهان منظورتان  اقتضای استحباب …

شاگرد: بله دیگر اقتضای استحباب را برداشتیم.

استاد: بله آن خوب است یعنی الان دیگر محکوم به حکم استحباب بالفعل برای بنده نیست.

شاگرد: این گیری ندارد.

استاد: بله این که خوب است الان من می خواهم بعدا هم با همان عرایضی که دارم من هم ذهن قاصر من همین طوری می آید که تأیید همین فرمایش شماست من اول خیال کردم که می خواهد اقتضای نفس طبیعی فعل را هم بگیرد.

شاگرد: نه، نه، همین است.

استاد: آن بله و لذا من الان گفتم …

شاگرد: یعنی دنبال مانع نباید بگردیم که حتما بگوییم یک مفسده ای در کار بوده است تا این حمل شده است ولو اقتضا دیگر نیست.

 

برو به 0:17:44

استاد: بله اقتضای استحباب بالفعل. و لذا من عرض می کنم آن که معروف شده می گویند کراهت در عبادت یعنی استحباب بالفعل محفوظ است، فقط این مستحب اقلیت ثواب است؛ این با این سوالاتی که مدت ها هم بوده در ذهن من مطرح بوده جور در نمی آید. که همین فرمایش شماست.

عبارت کفایه در تحلیل کراهت در عبادات

أما القسم الأول فالنهي تنزيها عنه بعد الإجماع على أنه يقع صحيحا و مع ذلك يكون تركه أرجح كما يظهر من مداومة الأئمة عليهم السلام على الترك إما لأجل انطباق عنوان ذي مصلحة على الترك فيكون الترك كالفعل ذا مصلحة موافقة للغرض‏ و إن كان مصلحة الترك أكثر فهما حينئذ يكونان من قبيل المستحبين المتزاحمين فيحكم بالتخيير بينهما لو لم يكن أهم في البين و إلا فيتعين الأهم و إن كان الآخر يقع صحيحا حيث إنه كان راجحا و موافقا للغرض كما هو الحال في سائر المستحبات المتزاحمات بل الواجبات و أرجحية الترك من الفعل لا توجب حزازة و منقصة فيه أصلا كما يوجبها ما إذا كان فيه مفسدة غالبة على مصلحته و لذا لا يقع صحيحا على الامتناع فإن الحزازة و المنقصة فيه مانعة عن صلاحية التقرب به بخلاف المقام فإنه على ما هو عليه من الرجحان و موافقة الغرض‏ كما إذا لم يكن تركه راجحا بلا حدوث حزازة فيه أصلا. [3]

شاگرد: عبارت مرحوم آخوند در کفایه را دیروز نبودم نمی دانم چه فرمودند. ایشان دراواخر بحث اجتماع امر و نهی و در بحث نهی در عبادات، بعد که عبادات را تقسیم می کنند می گویند بعضی هایش نهی تعلق به ذاتش شده و بدل دارد، بعضی ها متعلق به ذاتش شده و بدل ندارد، بعضی ها اصلا متعلق به ذاتش نیست، یک عنوان وجودی دیگری در کنارش است. اولا می گویند آن جایی که به معنای اقلّ ثوابا است، آن جایی است که بدل دارد الان این که اقل ثوابا در ذهن ماست مثلا می گویند زن حائض می خواهد قرآن بخواند می گوییم نخواند، مثلا حالا بخواند اقل ثوابا است در حالی که ایشان اصلا اقل ثوابا را فقط در آن جایی بردند که بدل دارد. یعنی بگوییم اقلّ ثوابا به این معنا که این را انجام نده، برو آن بدل را انجام بده که نسبت به او ثواب بیشتری ببری.

استاد: خب اگر بدل ندارد چه می گویند؟ می گویند اصلا مستحب نیست؟

شاگرد: نه همین را می خواستم بگویم که قسم سومی که حضرتعالی فرمودید.  می فرماید امّا قسم الاول آن جایی که نهی به ذات تعلق گرفته و بدل هم ندارد مثل صوم یوم عاشوراء؛ مثال دومشان اتفاقا نوافل مبتدئه است، نافله نهاری نیست ولی نافله مبتدئه هم نهی دارد، در روایاتی که من دیدم نهی شده حالا تعلیل هم شده که …

استاد: نه! عند طلوع الشمس، نه مطلقا؛ نوافل مبتدئه عند طلوع الشمس …

شاگرد: بله عند طلوع الشمس فی بعض الاوقات.

خب آن جا هم خلاصه، نهی دارد شبیه بحث ما می شود. آن وقت ایشان آن جا دارند اول می فرمایند که «بعد الاجماع علی أنّه یقع صحیحا» این که صحیح واقع می شود شکی در آن نیست؛ بعد می فرمایند «و مع‏ ذلك‏ يكون‏ تركه‏ أرجح كما يظهر من مداومة الأئمّة عليهم السّلام على الترك، إمّا لأجل انطباق عنوان ذي مصلحة على الترك» که این ترک یک عنوان مصلحت داری بر آن منطبق است بعد می فرمایند «فيكون الترك- كالفعل- ذا مصلحة موافقة للغرض.»

استاد: بله این خوب است پس من هم حتما این جا را مراجعه هم می کنم چون  از قبل مطالبی در ذهنم بود که می خواهم بگویم این ها موید خوبی است برای آن مطالب.

شاگرد: بعد می فرمایند از قبیل مستحبین متزاحمین می شود، بعد در ادامه می فرماید که آن ترک ارجح است اما این ترک «لا  توجب حزازة و منقصة فیه اصلا» یعنی آن طرف هیچ منقصتی نیست. بعد عنوانی هم که منطبق می شود مثلا صبح عاشورا می گویند تبری از بنی امیه است به خاطر آن عنوان می گوییم این ترک بهتر است

استاد: بسیار خوب، ولی در آن خصوصیاتی که مربوط به مکلف باشد، مربوط به خارج مکلف باشد، چیزهایی هست که ان شاء الله … تذکر خوبی دادید.

شاگرد: من فکر می کنم موافق آن قسمت سوم بود.

استاد: بله! هیمن را عرض کردم که انسان برای جمع و جور کردن بحث،‌در کلمات علمایی که زحمت کشیده اند فکر بکند، آخر کفایه علماء خیلی در ذیلش حاشیه ها دارند، توضیحات دارند، معادل آن در کتاب هایی هم که حاشیه کفایه نیست حرف دارند، خیلی چیزهای خوبی می شود پیدا کنیم.

نعمت بزرگ جستجوی شواهد در کتب فقهی

حالا از چیزهایی هم که عرض من است این است که وقت هایی که ما مشغول بودیم این دستگاه های امروزی نبود، ما گاهی هر چه هم زحمت می کشیدیم و فکر در مساله می کردیم 5 تا شاهد پیدا می کردیم. خود من این کامل یادم است متعدد شده بود دو سال بعد، شش ماه بعد،  بحث یخ کرده بود، تمام شده بود، بعد یک شاهد جانانه پیدا می کردیم، حالا یادداشت برای دیگران می کردیم. الان به خیال من برای جوان ها یک کفران نعمتی است. چون الان یک بحثی که مطرح است این استقراءِ موارد، سهولت پیدا کرده با چند تا جستجوی در این ها سریع پیدا می شود. این یک کفران نعمتی است آدم نکند. الان این بحث رخصت و عزیمت که دیروز عرض کردم یا همین بحث الان موارد کراهت در عبادت با صرف وقت مختصری می شود در کل فقه پیدا کرد، مواردی که مساله کراهت در عبادت مطرح است یک فایل می شود. نگاه کردن به این موارد، یک دفعه این سه تایی که ما الان صحبت کردیم را به 10 تا می رساند. تا نکنید، نمی بینید، اصلا می بینید وقتی ردیف می کند، این با آن فرق دارد، این یک چیز دیگری است. لذا این پی جویی موارد برای جوان های امروز، نعمت حاضر است، مبادی غفلت کنید. می توانید با یک صرف وقت کمی تمام مواردی را در نظرتان سان بدهید و ببینید که کراهت در عبادت در موارد مختلف چند وجه دارد و می تواند داشته باشد. لذاست یک چیز دیگری هم باز عرض می کنم، بعید نیست بعدا بشود، منابع فقهی ما صد ها برابر غنی و اغنی است از آن چیزی که در فقه کلاسیک مطرح است، یعنی  آن چه در کلاس فقه به عنوان یک درس کلاسی در آمده منابع  را تضییق کرده است، منابع خیلی پر بار تر است. لذا مانعی ندارد اصلا مباحثه های فقه هم برای همین است که تا ممکن است این تضییقاتی که کلاس به آن منابع حاصل کرده آن ها را کم کنیم. لذا چه بسا در این بحث های ما هم الان این کراهت در عبادت، بعدا آن هایی که روی این ها فکر کنند بگویند چرا ما بیایم یک تعبیری که امام علیه السلام آوردند آن را برداریم الا و لابدّ روی آن تعبیر حضرت، «الکراهة» بگذاریم. آن تعبیری که امام آوردند واقعش جفت و جور کامل با «الکراهة» نیست. چه بسا آینده ها ببینند بهتر است به جای این که بگوییم «الکراهة کذا»، همان خود تعبیر امام را بیاوریم، خود تعبیر امام از این که ما تعبیر امام را عوض کنیم الکراهة بگذاریم از حیث مفهوم برای تبیین نفس الامر بسیار رساتر است.

شاگرد: بالاخره باید یک اسمی روی آن نهی امام باید گذاشت.

بازگشت به  ادبیات معصومین در مباحث علمی

استاد: باید یک اسمی روی آن گذاشت؛ اگر ما دیدیم واقعیت نفس الامر نهی ها سه نوع است که اگر این سه نوع را تحت یک عنوان در کلاس دربیاوریم؛ گیر می افتیم. بعضی جاها یک چیزی را به شارع نسبت می دهیم که مقصود او نبوده، خب اگر این را لمس کردیم قسم نخوردیم که حتما این سه تا را تحت یک عنوان در بیاوریم؟

شاگرد: وقتی تعبیر را بیاوریم دیگر پیشرفت فقه نیست در واقع به همان حالت ابهام برگشتیم.

استاد: ابهام؟ ابهام که نیست. این برای این بوده که ما یک طور ضوابطی در کلاس گذاشتیم، چون معمولا هم این طوری است خوشش می آید که یک قواعدی را زودتر یاد بگیرد، خودش را راحت کند بگوید من طبق این ضوابط همین قدر می توانم و این معلوم نیست که بگویید ابهام  است؛ من که خیالم می رسد برعکس است.

شاگرد: چون از نهی ها می‌شود انواعی را اصطیاد کرد اگر صرف تعبیر نهی به کار ببریم آن انواع به دست نمی‌آید.

شاگرد 2: نهی نگیریم، یک چیز دیگری بگیریم.

استاد: نه ! نهی نمی گویم.

شاگرد: تعبیر روایت منظور است.

استاد: بله ببینید …

شاگرد: نهی است دیگر؛ غیر از این است؟

 

برو به 0:25:47

استاد: ببینید حالا با همین کلاسی که خودمان داریم، در کلاس فقه مطرح است، دیروز هم این ها را گفتم واقعا هم باید شکرش کنیم که شما می گویید که ما احکام خمسه تکلیفیه داریم اما وقتی در محدوده کراهت می آیید، اجماع فقها، مسلمین، همه بر این است که کراهت قابل شدت و ضعف است یعنی یک أشدّ کراهةً داریم خب این ها دیگر پذیرفتند که الحمدلله این خیلی خوب است اگر یک طوری در کلاس فقه بود الان این میخش کوفته شده بود، خب  ما این حرف ها سرمان نمی شود یا مکروه هست یا نیست، دیگر کراهت شدیدتر است یعنی چه؟ این باز خیلی زحمت می برد این شکر خدا که این الان همه با هم متوافق هستیم، در استحبابش هم همین است، در وجوب هم در آن واجب هم باز اجماع مسلمین است، حرامی جزء کبائر است. دو تا آیه شریفه است من خیالم می  رسد یکی از آن عمود های مهم استنباط است «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم»[4] خیلی مضمون قریبی است یک چیزی دارد، یک لوازمی آیه شریفه دارد که باید در فرمایشات معصومین ببینید. یکی دیگر آیه شریفه «الذین یجتنبون کبائر الاثم والفواحش الا اللمم»[5] این آیه هم خیلی مضمون است یعنی آیات شریفه چیزهایی هست که اگر ما از کنار این آیات رد بشویم بعدا دیگر همین یک چیزهایی می شود که …

از چیزهایی که باز حالا یادم آمد چون این ها خوب است روی آن فکر بکنیم؛ جدا شدن لسان شرع، آخر می بینیم خود شارع لسان اخلاق و فقه و حقوق را جدا نمی کند، آغشته بهم می کند، ما آمدیم جدا کردیم، خب نیاز هم هست من حرفی ندارم، من که خاک پای آن بزرگانی که چقدر زحمت کشیدند هستم، اما جدا کردن به این معنا که جدای جدای باشد؟ دیگر هیچی؟ یا نه همان کاری که شارع می کرده، یک فوایدی دارد، باید جدا بشود ما حرفی نداریم.

شاگرد: از نظر علمی جدا بشود.

استاد: بله در فضای علمی؛ اما باید یک عوده ای، یک بازگشتی به همان کاری که خود شارع فرموده بشود، این هم یکی از آن هاست. لذا آن چیزی که شما فرمودید درست است، من مقصودم آن نبود که به آن صورت …

حالا دیگر خیلی فاصله گرفتیم، حالا اگر اجازه می دهید عبارت را بخوانیم که عبارت حاج آقا هم پیش برود، باز دوباره هر روزی بر می گردیم در تتمیم این بحث ها، کراهت در عبادت، ذات عمل که فرمودند طبیعی عمل زنده می شود، مباحث خوبی دارد، آن چیزی که دیروز عرض کردم فکر بکنید اجتماع امر و نهیی که مکلف خودش درست می کند و در اصول از آن بحث کردیم با اجتماع امر و نهیی که ملاکات برای مولا درست می کنند، این یک چیز دیگری است، این خودش خیلی مطلب است، این در این جا خیلی کارساز است و حرفش هم خیلی زده نشده، متفرق زده شده ولی این برای بحث ما خیلی مهم است یک اجتماع امر و نهیی را ملاکات برای مولا درست می کنند و می بینیم اصلا موارد روشن دارد.

شاگرد: فرمودید در همین بحث نافله ظهرین دو تا احتمال وجود دارد این نهیی که این جا بالاخره وجود دارد، آن محصلی که فرمودید این که یا واقعا اصلا قائل به حرمتش بشویم یا قائل به کراهتش بشویم بعد با این فرض که فرمودید مصلحتی نباشد؟ یعنی این هم یکی از فروض باشد؟

استاد: نه، هنوز من آن کلیات را تطبیق نکردم. بله چون همین را اول می خواهم، این ممهد کلی بحث است اما این که در مانحن فیه چه بگوییم، باید ادله را ببینیم. حالا می رسیم الان که می خواهیم وتیره را بگوییم حاج آقا الان شروع می کنیم دانه دانه روایاتی که حاج آقا اشاره دارند به آن‌ها، باید روایت را ببینیم، آن وقت وقتی لحن روایات و عمومات را که می فرمایند، وقتی دیدیم، از خود لحن می خواهیم استفاده کنیم که این اگر کراهت است چطور است؟ اگر حرمت است چطور است؟ یعنی همانی که صاحب ریاض فرمودند که «ظواهر النصوص و الفتاوی الحرمة» آن ظواهری که ایشان گفتند ما می خواهیم بخوانیم ببینیم چطوری است که ایشان فرمودند «ظواهر النصوص الحرمة».

یک نکنه دیگه که نشد پیگیری کنم ولی دنبالش هستم که غیر از صاحب ریاض، قبل ایشان کسی تصریح به حرمت  کرده است یا نه؟ این سوال خیلی خوبی است، ایشان استظهار کردند «الحرمة»، آیا دیگران همه گفتند تسقط؟ لا تصل؟ این طوری؟ یا نه، الحرمة؟ این کسی که قبل ایشان فرموده یا نه، تحقیق خوبی است.

روش اجتهادی آیه الله بهجت در تعامل با فقه الرضا

خب! حاج آقا فرمودند که «لولا ثبوت الاستحباب من روايات لا تخلو إحداها من اعتبار»[6] روایت فضل، عیون و رضوی؛ راجع به فقه الرضا، کلیِ نظر شریف ایشان را گفتم، مکرر در درس گفتند که فقه الرضا مثل سائر منابع رواییه است، از اعتبار ابتدایی برخوردار است ولی خب باید نگاه کرد یعنی از اعتبار مطلق به عنوان این که دیگر تمام شد، این طوری نیست. مثل سائر منابع است کافی چطور است؟ می فرمایند مثل کافی، مثل فقیه این طوری با آن برخورد می کنند.

شاگرد: یفترق عن الکافی؛ الکافی فیه مسندات  اما فقه الرضا کله مرسل. یعنی مثلا لو یقول أنّ فقه الرضا کله اعتباره مثل المراسیل الأخری هکذا یقصد؟ فلیس مثل الکافی ؛ کافی فی مراسله فیه مستند.

استاد: نه من منظورم سند نبود اعتبار یعنی اعتبار این که مطرود کلی.

شاگرد: ولکن یقولون مثل الکافی مع أنّه هو کله مراسیل.

استاد: منظور من از مثلیت در کافی این بود که مثلاً خود حاج آقا وقتی یک روایت کافی را می‌خواستند بررسی کنند اول سراغ محتوای روایت می‌رفتند، سبک حاج آقا این نبود که فوری ببینند سند چیست، می گفتند این روایت چه دارد می گوید، ایشان حرف شیخ جعفر کاشف الغطاء را زیاد می گفتند، زیاد می گفتند شیخ جعفر گفته است که حنفی ها نظر ابوحنیفه را می دانند. شافعی ها هم نظر شافعی را می دانند ما که جعفری هستیم این قدر در نظرات امام صادق گنگ هستیم، سرگردان هستیم، کور هستیم؛ یعنی می خواسته بگوید کسی که جعفری است یک محکماتی، یک واضحاتی از مذهب امام صادق سلام الله علیه می‌داند، می فرموده استظهارات را، روایت را برای مواقع ضرورت بگذارید، شیخ می گفت. ایشان هم زیاد می گفتند. یعنی وقتی یک روایتی مطرح می شد کسی که یک عمر شیعه بوده می داند سینه به سینه فرهنگ اهل بیت آمده این روایت را به ارتکازیات، به آن مسلمات، محکماتی که از مذهب می داند، عرضه می کند، اگر می بیند که این روایات در همین کوچه هست، در همین خط است، دارد توضیح می دهد، تبیین می کند. دیگر نمی‌گوید حالا برویم بگردیم در سندش فلانی هست یا نیست؟ این سبک ایشان نبوده آن هایی که در درسشان رفتند می دانند.

 

برو به 0:33:24

می گویم مثل کافی یعنی این؛ لذا می گفتند فقه الرضا هم همین است ما اول نگاه می کنیم فقه الرضا برای ما چه دارد می گوید؟

شاگرد: فرمودید اول محتوی را نگاه می کنیم. این که صحیح بخاری هم همین طور است. ما صحیح بخاری را یک روایتی وقتی در آن می بینیم باید نگاه کنیم یعنی ما یک کتابی داریم که کلا مطرود باشد؟

استاد: سال قبل مباحثه تعادل و تراجیح شاید تشریف هم داشتید، یک چیزی بود در رسائل مرحوم شیخ آورده بودند اگر یادتان باشد خیلی جالب بود یعنی کأنّه همانی بود که خود روایات تعادل و تراجیح، روایاتی که سندش هم خوب بود در کافی هم بود، خود معصومین این طوری فرموده بودند در کافی بود ظاهرا این طوری که یادم می آید می گوید یابن رسول الله! روایتی می آید «یخبرنی من أثق به؛ یخبرنی من لا أثق به» اصلا خود سائل می گوید، حضرت به جای این که فرمودند برو  آن «أثق به» را بگیر فرمودند ببین کدام موافق کتاب الله است. این ها خیلی جالب است یعنی خود ائمه علیهم السلام با این که می گویند لا تثق به، اما لا أثق، رتبه دوم است، اول محتوا، اول فقاهت، اول فهم است، صرف این که به او اطمینان نداریم دیگر برو، برو که اصلا  گوشم را می گیرم، حرف نزن؛ چرا؟ چون «لا أثق به». امام می فرمایند اول ببین چه می گوید؟ اول فهم، قرآن داری، سایر روایات ما هست «ما اشتهر بین اصحابک» هست، این طور که کور نیستی. این روایت در مباحثه تعادل و تراجیح خیلی جالب بود، برای ما که همین طوری صاف شد که حالا کلاس اصول یک طور دیگری شده ما کار نداریم و الا آن روایاتی که بود اول ارجاع به فهم محتوا می دادند، خب گیر افتادیم، نشد، متحیر شدیم، چاره ای نداریم، آن دفعه حالا سراغ سند و موثوق به و آن ها برو. لذا این که حاج آقا می فرمایند مثل کافی است، این مثل یک وجه شبهه است، وجه شبهه منظور این بود که اول می رویم می بینیم فقه الرضا چه می خواهد بگوید؟ می خواهد چیزی خلاف مسلمات شیعه بگوید؟ مثلا شیعه پا را مسح می کنند، معلوم است. فقه الرضا می گوید بشویی هم طوریش نیست،  بعد بگوییم خب فقه الرضا هست، امام رضا سلام الله علیه امام معصوم این را نوشتند، ببینید، تمام شد، برو پایت را بشوی.

حاج آقا این را نمی گفتند، این طور اعتبار برای فقه الرضا قائل نبودند اما این که بگوییم هم که اصلا  این کتاب را کنار بگذارید، این که نه سند دارد، نه هیچی، این هم موافق نبودند.

شاگرد: آن هایی که مخالف فقه الرضا هستند مگر می گویند اصلا هیچی؟ معتبر نیست یعنی کلا کنار برود؟

استاد: بله  می بینید آن هایی که مخالف هستند عملا هیچی به هیچی.

شاگرد: بالاخره حداقل تسامحی، یک چیزی که بالاخره روایتش روایت است.

استاد: الحمدلله تسامحش هم قبول ندارند بله می گویند …

شاگرد: پس روایت بودنش محل کلام بعضی هاست و اصلا متصل به امام رضا نیست.

استاد: بحث می کنیم ان شاء الله می رسیم.

شاگرد: عرضم این است که فرمایش حاج آقا مترتب بر این است که اصل این را بپذیریم که این کتاب روایی به آن معنای روایات است آن وقت حالا بگوییم …

استاد: ببینید در فقه الرضا مرحوم نوری در مستدرک اگر قبلش خواستید … من کتاب هایی که ندارم که باید در این ها ببینم خب یک خرده، زحمتش بیشتر است که کتاب اصالت خودش را دارد. آن کتاب مستدرک را ببینید مفصل مرحوم میرزا حسین صحبت کردند چند تا وجه را از علما گفتند آیا واقعا این کتاب برای خود حضرت هست؟ این احتمال یک عده ای است، احتمال دیگر برای پدر صدوق باشد، احتمال دیگر…  سه تا یا چهار تا احتمال مطرح کردند. من یادم نمی آید که حاج آقا تصریحا یکی از احتمالات را در کلامشان آورده باشند، اگر فرموده می شود در نوارهایشان باید ببینیم که من یادم نمی آید. ولی حاصل شد نظر ایشان این بود که این که دقیقا تمامش بگوییم که خط خود حضرت است، نه، این طوری برخورد نمی کردند یعنی فقه الرضا را دیگر فارغ هستیم، مثلا این خط امام معصوم است، این طوری نبود.

اما به عنوان این که دیگران با آن رفتار می کنند کلا کنارش می گذارند، ایشان این طور رفتار نمی کردند. می گفتند به عنوان این که اگر سر رسید، به عنوان این که با ضوابط مخالف نبود، بر یک حکم شرعی که روی موازین بود دلالت داشت، …

شاگرد: یعنی موید؟

استاد: نه!

شاگرد: حتی اگر دلیل باشد.

استاد: بله به عنوان چیزی که حجت باشد، حجیت به این معنا را قبول داشتند.

شاگرد: به چه دلیل و حجتی؟ یرید ان یوسس حکما لیس مویدا، مع انه مرسل.

استاد: موید این است که این فقط برای دلگرمی است.

شاگرد: اگر دلیلی داشته باشیم روایت مرسل می تواند به‌عنوان موید استفاده شود اما وقتی رایت مرسل است به چه دلیلی حجت می‌شود؟

شاگرد 2: یک حکم واجب را ما با فقه الرضای به تنهایی می خواهیم اثبات کنیم؟

استاد: نه آن هایی هم که مستحب را بر مبنای قاعده تسامح قائل نیستند همین است، تسامح را که قائل نیستند ما می خواهیم به شارع استحباب را نسبت بدهیم چگونه می توانیم به وسیله فقه الرضا نسبت بدهیم؟

شاگرد: در مورد واجب و محرم چه کار می‌کنیم؟

استاد: بله می شود همان اشکالاتی که بود. اما آن چیزی که حاج آقا در فقه الرضا می گفتند باید بحث مفصل تری بشود، من به ذهنم بود که ببیینید ذیل صفحه أولی و أحوط، گفتم عبارت را تا آن جا بخوانیم و چون یکی از ادله فقه الرضا است، خود روایت فقه الرضا را می خوانیم اما اعتبار کتاب را بعد این که عبارت تا آن جا رسید، برمی گردیم بحث می کنیم.

 

برو به 0:39:33

من مواردش را نگاه کردم ولی اصل این که خود کتاب چطوری است؟ من گمانم این است که حتی حاج آقا روی آن چیزی که خودشان در استنباط، سابقه کاریشان بود گمان من این  است که تنها و تنها اگر فقه الرضا هم بود و حتی حکم هم وجوبی بود، مانعی نداشتند برای این که بر طبقش فتوا بدهند. من این طوری احساسم بود.

شاگرد: صاحب ریاض که به فقه الرضا خیلی ارادت دارد.

استاد: به فقه الرضا؟

شاگرد: بحث در خصوص فقه الرضا نیست یعنی بحثی که اگر این روایت مرسل بود سندی هیچی هم نداشت آیا می‌شود به آن فتوا داد؟

استاد: یکی از آقایان[7] فرمایشی فرمودند گفتند که حاج آقا مکرر در درسشان ارتکاز متشرعه می گفتند. من خدمتتان عرض کردم من خودم بودم، شنیدم، این جملاتی که آدم یادش می ماند، یک روز این طوری بود فرمودند که بنده ارتکاز متشرعه را جزء ادله می دانم، صریحا گفتند.

شاگرد: ارتکاز متشرعه با یک روایت مرسل فرق می‌کند.

استاد: این توضیح می خواهد که یعنی چه؟ مگر ارتکاز متشرعه چیست که جزء ادله است؟ اگر شاید آن جا بحث بشود در این روشی هم که ایشان در برخوردشان با فقه الرضا داشتند شاید روشن تر بشود یعنی ایشان همین طوری فقه الرضا را حجت نمی‌دانستند، همین طوری بگوییم این ظاهر عبارت هست و فتوا بدهیم، ایشان ارتکاز و مجموعه چیزها را در نظر می گرفتند، بعد با آن ارتکاز و با همه این‌ها، حاضر بودند که طبق آن  با استناد به فقه الرضا           فتوا بدهند.

شاگرد: جمع قرائنی که به اطمینان عرفی و وثوق انسان را برساند و فقه الرضا را به عنوان یکی از قرائن قرار بدهیم این یک حرف است و این که مدرک ما حالا مدرک وحید ما، فقه الرضا یا هر روایت مرسل دیگری باشد آن بحث دیگری است.

استاد: بله همان اولی اش. لذا این که من به حاج آقا نسبت دادم حاضر بودند عمل کنند به معنای اولی، نه به معنای دومی.

شاگرد: معنای اول قوبل است و مشکلی ندارد.

استاد: بله بله الان خیلی از نوارهایشان موجود است دیگر اگر این ها را شما مرتب انس بگیرید می بینید این جوری است

شاگرد: اطلاق دلیل به این می فرمایید می کنید؟

شاگرد 2: حاج آقا این کار را می کردند، به عنوان دلیل استفاده می کردند.

شاگرد: ایشان معمولا به عنوان موید بعضی اوقات استفاده می کردند، حالا خیلی اصطلاح را کار نداریم ولی به این معنا که این تک تک این قرائن یکی اش مثلا فقه الرضا یک روایت مرسلی جای دیگری، یک روایت مرسلی جای دیگری جمعا روی هم وثوق را برای انسان حاصل بکند و این باعث بشود که انسان به خاطر وثوقش باز به حکم برسد.

استاد: یعنی شاید تعبیراتی که یادم باشد می گفتند که متن فقه الرضا خیلی قوی است، شواهد صدق دارد به این معنا که بگوییم که ضعیف را کنار بگذاریم، با کنار گذاشتنش این حرف ها را می زدند. اما از این طرف که بیایم بگوییم دیگر دربست تمام است، اعتبار مطلق، این نبود اما این کلماتی که داشتند همه مثل صاحب جواهر بود. صاحب جواهر فقه الرضا را قبول ندارند وقتی مقابل ایشان  می‌رسیدند که کلامی گفتند «لیس بحجة عندنا» ایشان آن حرف ها را می زدند.

شاگرد: حاج آقا این فرمایشی که شما فرمودید ممکن است که حجت قرار بگیرد ومبنای یک حکم که حکم شرعی باشد با موید بودن دوتا است، این با آن حرف اول این آقا می سازد یعنی ما مبنای حکممان را بر وجوب چیزی یا حرمت یک چیزی فقط و فقط یک روایت باشد، آن هم روایت مرسلی که فقه الرضا نقل کرده و هیچ اشکالی ندارد. چرا آدم از این خوف کند؟ اگر خود متن روایت به هزار دلیل و برهان ثابت کند که این روایت از ناحیه عصمت صادر شده ما کاری به ارسالش نداریم با خود روایت کار داریم.

استاد: بله اصل ارسال را از قدیم هم بین علما بوده، «مراسیل ابن ابی عمیر کمسانیده» یعنی از علمایی مثل جناب احمد طبرسی رضوان الله تعالی علیه، حسن بن علی بن شعبه آن ها خودشان از بزرگان محدثین بودند، بهترین تصنیفات را یا از بهترین تصنیفات را انجام دادند، ارسال سند کردند که این از عجائب کار است که ای کاش برای مثل زمان ما نکرده بودند ولی خب کردند.

شاگرد: اما در این کتب قرائنی هست بخلاف فقه الرضا، در مورد ابن ابی عمیر  معروف است که اهل وثوق است و به‌خاطر مشکلی که داشت روایات را مرسل نقل کردند، حالا آیا فقه الرضا را می‌شود با اینها قیاس کرد؟

استاد: نمی خواهیم قیاس بکنیم. حالا انشاءالله باز می‌رسیم و بیشتر مطالعه می‌کنیم برای جلسات بعد.[8]

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

پایان

تگ: کراهت وتیره،‌حرمت وتیره، کراهت در عبادات، صاحب کفایه و کراهت در عبادات، انواع اجتماع امر ونهی، فقه الرضا، روش اجتهادی آقای بهجت، کیفیت حجیت مرسلات، معنای حجیت، نهی به عبادات، شیخ جعفر کاشف الغطاء ، مذاق معصوم، عدم تفکیک فقه و اخلاق در روایات،

 


 

[1] یکی از حضار جلسه.

[2] یکی از شاگردان.

[3] كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 163-164

[4] سوره نساء، آیه31

[5] سوره نجم، آیه32

[6] بهجة الفقیه، ص8

[7] از حضار جلسه

[8] . شاگرد :  ظاهراً مبنای آقای بهجت مبنای سومی است چون یک مبنای خبر ثقه ای داریم و یک موثوق بهی،‌ که اول بیاییم محتوا را ببینیم نه به موثوق به بودنش کار داشته باشیم نه به ثقه بودنش.

استاد : جالبش این است که این کاری که مبنای حاج اقا هست خلافش از زمان کمی تازه شروع شده، شما اگر جواهر را می بینید ریاض را می بینید اصلا آ نها اول نمی روند سراغ سند! خود حاج آقا می فرمودند خیلی جاها صاحب جواهر به صحیحه می گویند خبر، روایة؛ این جوری است جواهر شما بودید آن عبارت حاج آقا رضا را خواندند؟ فرمودند که سیره من بر این مستقر شده؟ بودید؟

شاگرد : بله

استاد : این ها این جوری بودند اما یک جوی متأخر حدود 90 سال 80 سال 100 سال اخیر شده است که هیچی همان ابتدای کار سراغ سند می روند. فلذا شما که می‌گویید مبنای سومی هست شما بروید ببینید این سبکی که حاج آقا داشتند قبلا حاکم بوده.

 

برو به 0:46:35

شاگرد : حاج آقا بالاخره دو تا مبنا مطرح هست

استاد : جالبش این است فرمودند ارسال نمی کردند چون دیدم وقت گذشت شما ملاحظه بکنید. شهید که ابن ابی عمیر نبوده ، علامه ،خود شیخ الطائفه چقدر مرسلات دارند، ذکری چقدر مرسل در آن هست که می گویند ارسل الشهید فی الذکری مثلا ؛ چقدر مرسلات شیخ داریم صدوق که الی ما شاء الله، خود کلینی در کافی یک سندی را می آورند بعد می گویند و فی روایة أخری الان با این نرم افزارهای امروزی در کافی بزنید ببینید چقدر فی روایه اخری می آید سند هم ندارد و فی روایة أخری می شود مرسله.

شاگرد : یعنی به روایتی مرسله اعتماد کنیم؟

استاد : یعنی کلینی مرسل را می آورند برای این که هیچی؟! یعنی که اعتماد به آن نیست.

شاگرد : حاج آقا سابق این جوری نبوده این قابل بحث است.

شاگرد 2 : الکلینی فی مقدمه کتابه قال انه اخذ روایاته عن الکتب المشهوره و المعموله، فالارسال بالنسبه له، لم یکن مشکله لانه اخذ الروایات من الکتب المشهوره و المعتبره..

استاد : إن أخذ من کتب المشهورة فلم التزم فی معظم الکتاب أن یذکر السند؟

شاگرد :  ولکن هو قال فی المقدمه هذا الکلام.

استاد : همین ارسال را شهید هم دارند یعنی شهید ارسال می کنند؛ ضعیف است؟ نه. درست شد؟ یعنی به عبارت دیگر من می بینم شما می خواهید بفرمایید ارسال کار بدی است یا خوبی است؟ مورد اعتماد هست یا نیست؟

شاگرد : اعتماد بای معنی؟ یعنی فقط نعتمد علی المرسلة  لو کان هو وحده؟  و من الذی ارسله تارة کلینی فهو نقل الروایة مرسلة و لکن من أین اخذ؟ فهو یعرف نفسه، اخذ عن  الکتب المشهورة المعتمده  فهذا یختلف عن فقه الرضا.

استاد : مرحوم مجلسی را ببینید چه قدر از روایات کافی را می‌گویند ضعیف است ثلث، نصف؟ اگر این جوری است شما می‌فرمایید ارسالش هیچ مانعی ندارد؛ آهان؟ کلینی است دیگر ! لایرسل إلا عن الکتب المشهورة آن جایی که سند آوردند شما می گویید این جور؛ آن وقت دیگر ارسالش چی؟ آقایان که قبول نمی کنند اعتماد نمی کنند به ارسال کلینی هم اعتماد نمی کنند. خب پس چه فرقی کرد؟

شاگرد: نه حرف من این بود که چرا اساساً کلینی مرسلات را نقل کرده است زیرا منابع وی کتب مشهور و معتمد است و این مرسلات را حجت بین خودش و خدا می‌داند. اما برای ما دیگر حجت نیست باید مورد تا مورد بررسی کنیم.

استاد : خب الان اگر ما یک مرسله کلینی را می بینیم  فقط موید است؟ دلیل نمی تواند باشد؟ یا نه مرسله کلینی دلیل است؟

شاگرد : اصلاً به چه دلیلی می‌تواند دلیل باشد؟

استاد : چون وقت می گذرد اشاره اش را عرض می کنم برای بعدش. اشاره اش این است که آن فقهی که می گوید من به یک روایت مرسل می خواهم مستند باشم من می خواهم فردا مقابل مولا جواب داشته باشم، من می خواهم بگویم به من بگویند تو به ما نسبت دادی که حکم این است؛ چرا نسبت دادی؟ می گوید لهذه الروایة المرسلة فی الکافی بعد می‌گوید؛ می گوید من روی مبانی اصولی خودم که حجیت ادله است که صاف است برای من که فردا پیش خدا می توانم عرضه کنم لروایة الکلینی؛ شما این را خیلی غیر عقلایی می بینید؟ بیننا و بین الله می گوییم این غیر عقلایی است حالا یک کسی می گوید برای من صاف نیست  برای خودش اما آن کسی که می گوید …

شاگرد : نه حاج آقا مبناهایش را صاف بفرمایید.

استاد : نه من فقط دارم مدعا را می گویم گفتم  به بحث نیندازید. فقط مدعا را  می‌گویم. یک وقتی است می گوییم اصل المدعی واضح عدم عقلائیته. آیا این مدعایی که من می گویم واضحٌ عدم عقلائیته؟ مدعا چی شد؟

گام به گام من می خواستم حجیت را توضیح بدهم. مدعی این  است یک فقیه می گوید من اگر فردا خدای متعال، شارع بگوید چرا به من شارع یک حکمی را نسبت دادی می گویم لهذه الروایة فی الکافی و خودم تطمئنّ نفسی به این که حجةٌ بینی و بین ربی. این یک حرفی است غیر عقلایی یعنی یتفق العقلاء بر این که می خندند «یضحکون به» ؛ می گویند نه! آن جور نیست که اتفاق بکنند بر خنده بر این. می گویند می شود صرف ارسال نمی تواند از دلیلیت خارج کند. تأید نه! لذا بحث می کنیم سر جایش … فعلا این مدعی را شما روی آن فکر کنید. فعلاً  وارد بحث فقط نمی شویم.

شاگرد : توضیح خیلی بیشتری می خواهد اگر به اصطلاح مراد شما این است که ما حجیت را در آن تصرف کنیم و آن فهم را که از معنای حجیت داشت تغییر بدهیم …

استاد : نه هیچ تغییری هم نمی‌دهیم. اتفاقا ما حجیت را در یکی از شووناتش خلاصه کردیم ؛ در مباحثه تقلید شما تشریف نداشتید مفصل بحث شد. اتفاقا رفقایی هم که بودند ظاهرا رد نمی کردند، در تقلید خیلی این بحث را داشتیم همیشه ما تقلید را صبغه احراز در آن نگاه می کنیم صبغه احراز واقع؛ هی می گوییم ما را می رساند یا نمی رساند؟ دو تا  و حال آن که در آن مقلَّد گاهی است طرف می گوید اصلا من چه کار به واقع دارم، من می خواهم فردا خودم را مولا می گوید که چرا،عرضه کنم و بگوم به‌خاطر این. این خیلی تفاوت می کند دو دید است، این حجیت ها ما رفتیم می گوییم حجیت است یعنی چی؟ یعنی باید اماره محرز واقع باشد. خب یک فقیهی می گوید من این قدر با روایات کار کردم من خیلی عاشق احراز نیستم من می خواهم فردا امام صادق به من گفتند چرا این را به ما گفتی  بگویم به‌خاطر این. خب این خیلی غیر عقلایی است؟

 

برو به 0:53:15

شاگرد : معذریت و منجزیت می فرمودید دیگر؟

استاد : این یکی اش است. نه تنها … ببینید دوباره این محدود کردن را من این که می گویم شما باز بگویید حجیت فقط یعنی من با این مخالف هستم

شاگرد : معنای حجیت که همین است خود لغوی معنای حجیت که این است بحث احراز در دلیل یک چیز دیگری است.

استاد : نه اصلا معنای لغوی اش این نیست عده ای در بعضی مسائل اصول گیر کردند این جور معنا کردند عده ای آن جا گیر کردند … بعدا می گویند نه ما یک جامع گیری می کنیم؛ جامع گیری چطوری؟ جامع گیری خیلی کامل، خوب برای حجیت که همه این ها زیر پرش باشد چرا می گویید حجیت یعنی غیر محرز؟ نه! احراز در آن هست؛ چرا می گویید احراز یعنی فقط محرز؟ ملاحظه می کنید؟! بعدا باید بحثش کنیم. اصلا حجیت اماره را از باب احراز می دانند دیگر

شاگرد: نه، می گویند امارات حجت هایی هستند که محرز هستند نمی گویند که چون معنایش این است

استاد : چون در مبادی اصولی آن گیر کرده‌اند…

شاگرد : چون اصول عملیه این ها را که محرز نمی دانند که با این حال حجیتش را قائل هستند می گویند درمعنای حجیت احراز نخوابیده در امارات در معنای اماریت احراز خوابیده.

استاد : شما مشهور و قبلش را هم در نظر بگیرید وقتی بحث در کلاس اصول به مشکلات برخورد کرده یک چیز دیگری است. شما فی حدنفسه آن ابتدایی که می گویند اماره حجت است چطوری نگاهش می کنند؟ می گویند این معذر و منجز؟ اماره من حیث أنّه امارة.

شاگرد : به عنوان اماره به آن نگاه می کنند یا به عنوان حجت بحث می کنند. حجیت را به معنای معذریت و منجزیت گرفتند.

استاد : کی گرفت؟ صاحب کفایه.

شاگرد : و دیگران

استاد : دیگران کی هستند؟ قبل از صاحب کفایه را بگویید؟ در کلماتشان را نگاه کنید در بحث علمی ایشان برای این که آن اشکال نمی دانم کی بود آن ها را حل بکنند از آن ناحیه وارد شدند جمع بین حکم ظاهری و واقعی بود نمی دانم کجا بود. الان این که شما می فرمایید یعنی یک چیزهایی هست که من مدعا را می گویم شما روی مدعا فکر کنید تضعیفش کنید.

شاگرد : می خواهم بفرمایید که روی آن فکر کنم هنوز این را متوجه نشدم که فرمودید ؛ سوالی که عرض کردم این بود که ما یک وقتی می آییم می گوییم که مثلا فرض کنید طبق مبنای بعضی از آقایان روایت صحیحه روایت است یک تک روایت است هیچ قرینه دیگری هم نداشته باشد به صرف این که این سندش درست باشد دلالتش هم روشن باشد بر این مطلبی … همین دلیل ماست تمام شد و رفت.

استاد : کردند این کار را ؛ الان مراجع تقلید این کار را می کردند بر خلاف مشهور طبق یک روایت صحیحه فتوا می‌دادند.

شاگرد : یک وقت می آییم می گوییم نه. ما جمع قرائن می کنیم این روایت صحیح است یک قرینه ، روایت ضعیف یک قرینه، ارتکاز ، فتوا نمی دانم فتوای اهل سنت همه این ها قرائن کنار هم دیگر نتیجه گیری وثوقی ما شد بر این که مثلا این حکم این است. این یک برخورد با روایات مرسله است یک برخورد دیگر این است که نه همان جوری که با صحیحه آقایان فعلی در مورد مشهور این حرف ها مشی می کنند که این روایت صحیحه را علم می کنند بر خلاف مشهور و همه این حرف ها چون روایت ما داریم آن وقت ما بخواهیم مرسله چه مرسل صدوق باشد چه مرسل … اگر بپذیریم که اصلا روایت فقه الرضا و این حرف ها این را بیایم بگوییم روایت دارد وتمام شد و رفت این …

استاد : اصلا کارشان این جور نبود من بعدا توضیح میدهم.

شاگرد : پس این که می فرمایید می خواهم بگویم که …

استاد : این که شما می گویید اصلا این جوری نبود حتی حاج آقا آن مواردی که دیگران ، معاصرین بینشان طبق روایت صحیح فتوا داده بودند اصلا ناراحت می شدند با این که روایت صحیح بود من بودم دیدم صورتشان معلوم بود ناراحت می‌شدند.

روایت صحیح معاصر خودشان هم فتوا داده بود ناراحت می شدند که گفتند مگر قرار است که هر روایت و هر جور و فوری فتوا داد و … ولی سر جایش هم این نیست که شما بگویید مرسله و تمام! آن که عرض کردم حجیت، کلی حجیت را توضیح دادم اما این که ایشان چه کار می کردند باید بیشتر توضیح صحبت کنیم.