1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٢)- مباحثی پیرامون«رکود الشمس»

درس فقه(١٢)- مباحثی پیرامون«رکود الشمس»

راه کاری برای اندازه گیری سرعت خورشید.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19360
  • |
  • بازدید : 8

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

جایگاه رکودالشمس در علامیت زوال

شاگرد1: یا خود همین که رکود خیلی کم آوردند. در رکود الشمس خیلی کم آمده است. ولی هم مرحوم بهجت و هم حضرتعالی روی رکود خیلی تأکید می‌کنید. در حالی که ظاهراً روایات تأکید زیادی روی این مسئله ندارند. یعنی یک زوال مشهور و معلوم است و دوم این که رکود یک امرِ درواقع عرفی است و خیلی هم در روایات روی آن تأکید نشده است. تأکید ما برای چیست؟ آیا خیلی تأثیر می‌گذارد روی وقت نماز یا ما می‌خواهیم بیشتر دقت کنیم؟

استاد: در فرمایش شما دو سه تا نکته بود. حاج آقا روی رکود تأکیدی نکردند. بلکه شهید که رکود را اینطور معنا کرده بودند، حاج‌آقا در صدد ردّ حرف ایشان برآمدند. اینطور نیست. ایشان حرف شهید در المقاصد العلیة را آوردند و بعد گفتند این خیلی بعید است. حالا بعداً هم می‌گویند. یعنی پس رکود را به عنوان یک امری که این غایة نقصان تا زیادی ظل اینقدر طول بکشد، نپذیرفتند.

یکی دیگر هم این‌که فرمودید در روایات نیست، اتفاقاً رکود الشمس اگر هم در کلمات آمده است، بخاطر آن سه چهارتا روایت است که آمده است. مهم‌تر این که در کتب لغت آمده است. یعنی عرف عرب عام استعمال می‌کردند. در تاج العروس ببینید. در چندتا کتاب لغت است که همه اینها در …  

شاگرد2: العین.

استاد: بله، در العین. در همه اینها آمده است. یعنی طوری بود که عرف از اینها سردرمی آورد. اسم می‌برد. می‌گفت «رکدت الشمس». این هم از این نظر. لذا ماتأکیدی روی رکود نداریم. الان حاج آقا هم می‌گویند. اتفاقاً ما می‌خواهیم رکود را بطور کلی از صحنه علامیت کنار بگذاریم؛ ولی حساب شده باشد. همینطوری با یک کلمه کنار نرویم. اول درک کنیم بوده است یا نبوده است؟ عرفیت دارد یا ندارد؟ مبادی آن چیست؟ محتملاتی که می‌تواند این رکود را توجیه کند. همه اینها را بگوییم.

عبارت مرحوم مجلسی را دیروز خواندم. اشکال دوم چه بود؟ اشکال دوم این بود که هر منطقه‌ای، ظهر خاص خودش را دارد. هر آنی خورشید در یک نصف النهاری است. خب اگر هر آنی و هر نصف النهاری رکود داشته باشد، اشکال چه بود؟ لازمه‌اش این است که خورشید دائماً ایستاده باشد. چون هر آنی روی نصف النهاری است. شما می‌گویید وقتی روی نصف النهار است راکد است. خب این هم دم به دم روی هر نصف النهار، پس دم به دم باید راکد باشد و نبایستی حرکتی باشد.

یک جواب داده بود که ایشان نپذیرفتند. حالا من دیروز آخر وقت شد، عبارت را دیگر نخواندم. خودتان ان شاء الله مراجعه کردید. اگر نه هم دوباره مراجعه و جمع آوری کنید.

شاگرد: به  چاپ اسلامیه جلد چند می شود؟

استاد: پنجاه و هشت اسلامیه که می‌شود پنجاه و پنج بیروت. صفحه‌ی 170.

شاگرد: البته اشکال مرحوم مجلسی صفحه 170 است. خود روایت در 167 است.

اشکال  مرحوم مجلسی به جواب دوم

استاد: فرمودند: «و يمكن الجواب عن الأول و الثالث‏ … و عن الثاني بأنه يمكن أن يكون المراد نصف نهار موضع خاص‏»[1]. می‌گویند این که گفتند شمس رکود پیدا می‌کند، نه برای همه‌ی نصف النهارها. فقط شمس وقتی بالای نصف النهار مثلاً کعبه معظمه می‌رسد، رکود پیدا می‌کند. می‌فرمایند این جواب از دومی است. «كمكة أو المدينة أو قبة الأرض»‏. قبّة الارض کجا بود؟ سیستان. سجزی  که عرض کردم. که می‌گفتند کل طول جغرافیایی، از جزائر خالدات بود در مغرب. آنطرف ترِ اسپانیا. جزائر خالدات می‌گفتند. تا بروید اینطرفِ شرق، ژاپن و اینها. جزائر کَنگ، اگر حافظه من یاری کند.

من معمولاً اینهایی که بعد از سی سال شنیدم و خواندم را فراموش می‌کنم. قبلی‌هایش یادم می‌ماند. بعد از سی سال فراموش می‌کنم. هرکدام از شما که سی ساله نشدید، قدر حافظه خودتان را بدانید. بعد از سی سال یک طور عجیبی …

منظور این که در جزائر کنگ، اگر درست یادم باشد. الان باید برای شوروی باشد. یعنی یک مقدار آنطرف‌تر از ژاپن. یک مقدار شرقی‌تر از ژاپن، این جزائر است. خب اینها چه کار می‌کردند؟ می‌گفتند بین جزائر کنگ از شرق تا جزائر خالدات در غرب که مراکشِ الان، مغرب. جزائر خالدات اینجا بوده است. شیخ فرمودند که به نظرم حالا زیر آب رفته است. آن زمانی که دو هزار سال قبل، این طول جغرافیایی را ترسیم می‌کردند، آن جزائر بوده است. خلاصه این فاصله را گفتند کل طول جغرافیایی. آنوقت هندی‌ها از همان کنگ شروع می‌کردند می‌رفتند به طرف غرب؛ ولی رائجِ مشهوری که در کتاب‌های فقهی ما هست، نه. طول جغرافیاییِ صفر از همان جزائر خالدات بود. یعنی از مغرب و اینها شروع می‌کردند، می‌آمدند به طرف شرق و طول جغرافیایی را حساب می‌کردند.

حالا قبّة الارض وسط این بود. می‌خواستم قبّة الارض را توضیح بدهم. این فاصله بین دوتا جزائر، طول جغرافیاییِ ربع مسکون بود. این ربع مسکون بود. این هم طول جغرافیایی آن. قبة الارض وسط این بود. می‌فرمایند این رکودی که گفتند، چه بسا یک نصف النهار خاصی باشد. مثلاً «مكة أو المدينة أو قبة الأرض»‏.

بعد می‌فرمایند: «و أورد علیه». قبول نمی‌کنند. «و أورد عليه بأنه يلزم أن يقع الركود في البلاد الآخر في الضحى أو في العصر». اشکال خیلی خوبی است. می‌گویند اگر قبة الارض یا مکه رکود دارد، پس باید برای دیگر بلاد هم این رکود باشد فقط چهار بعد از ظهر. برای دیگر بلاد این رکود، هشت صبح باشد. چون شما می‌گویید وقتی خورشید می‌رسد بالای مکه، رکود پیدا می‌کند.

شاگرد: نه. خورشید یک رکود بیشتر ندارد.

استاد: چه زمانی؟ آن وقتی که به نصف النهار قبّه یا مکه می‌رسد.

 

برو به 0:06:47

شاگرد: این خارج از فرض است. یک فرض این شد که نگوییم همه عالم رکود است. یک رکود است.

استاد: آن یک رکود، زمانی را به خودش اختصاص می‌دهد یا نه؟

شاگرد: یعنی می‌خواهید بگویید طبق این فرض همه عالم در زمان واحد رکود دارد؟

استاد: احسنت. خلاصه خورشید می‌ایستد دیگر. الان ما می‌دانیم حدود ده دقیقه به یک ما، ظهر مکه است. حدود چند دقیقه؟ شاید نُه دقیقه. فرق می‌کند در سال. حدود یازده دقیقه، نُه دقیقه، ده دقیقه به یکِ ما، ظهر زوال مکه است. خب باید برای ما ساعت یک، خورشید بایستد. چون می‌گویید وقتی آمد بالای نصف النهار مکه رکود دارد. این ایراد خیلی خوبی است و قوی. یعنی می‌بینید و هیچ جوابی هم ندادند.

به عبارت دیگر مسئله رکود، اصل خود رکود نزد مرحوم مجلسی حل نشده است. می‌خواهند با یک نحو توجیهات … پس این سؤال می‌ماند که چطور در عرف عام این بوده است. از نظر فنی هم در کتاب‌ها – عرض کردم – دیشب شاید متجاوز از بیست تا مورد شد که همه اینها را مرور کردم، دیدم اسمی از اینها نیست.

شاگرد: اسمی از رکود نیست؟

استاد: بله، که از نظر فتاوای فنی بگویند وقتی خورشید به یک نصف النهاری می‌رسد، سرعتش کم می‌شود.

آن پیشنهادی که من دیروز دادم را پی‌جویی کردید؟

شاگرد: از آن بدتر هم این است که با آن فرمایشی که حضرتعالی داشتید که ما ببریم سمت بحث‌های مناظر و مرایا و اینها، آن هم باز حل نمی‌شود. بخاطر این که به فرض هم اگر موضوع پیدا کنیم.

استاد: سه دقیقه.

شاگرد1: نه. اصلاً کاری به سه دقیقه هم نداریم. این که بحث به اصطلاح انکسار یک بحث است. حالا به فرض که پدیده‌های دیگری باشند که در اینطور پدیده‌ها… اما آنوقت چه کار کنیم با روایتی که می‌فرماید «إنها تؤامر أ تزول أو لا تزول‏»[2]؟. یک مقدار این دیگر به دید من برنمی گردد. این به خود حرکات خارجیه می‌خورد. اینها را ما چه کار کنیم؟

استاد: حدیث مؤامره را بله، باید به طور خاص خودش بررسی شود.

بازگشت رکودالشمس به سکون سایه در وقت زوال

شاگرد2: بازگشت آن را باز هم به همان ظل ببینیم، شاید حل شود.

شاگرد1: یک مؤیدی از کتاب تأویل الدعائم برای قرن چهارم است.

 استاد: در چه نرم افزاری است؟

شاگرد2: در جامع فقه هست. بحث صیام را که مطرح می‌کند، می‌آورد تعریف نفس صیام هم صام النهار. بعد می‌فرماید: «و من ذلك قول شاعرهم: إذا صام النهار و هجرا. و قال آخر: و الشمس حيرى لها فى الجو تدويم. و إنما قالوا ذلك و نسبوها إلى الوقوف إذا لم يروا لها حركة فى الظل، و كذلك يكون الظل إذا استوت الشمس فى وسط الفلك»[3]. خب این مؤید خوبی است برای فرمایش دیروز شما که چون ظل را نمی‌دیدند آن را می‌گفتند.

شاگرد3: یک مؤید شما این است که همان نقاطی که شما می فرمائید آنجا مثلاً صامَت شمس یا صوم الشمس، نمی‌گوید وقوف آن. می‌گوید «أی رَکَدَ استوائها فی وسط السماء». دقیقاً به بالای سر رسید.

استاد: بله. این نکته استوا را خوب شد گفتید. ببینید!«الرحمن علی العرش استوی». این «استوی» یعنی چه؟ معنا می‌کنند یعنی «إستَقَرّ». آنجا استوا یعنی استقرار.

شاگرد3: بعضی‌ها هم گفتند قام استقر.

استاد: قام حتی استوی. «استوی» یعنی« إستقرّ». «استوی»، نه یعنی صاف شد. حتی استوی. آنجا ممکن است به معنای دیگری باشد. اما اینطور نیست بگوییم چون گفتند «استوی» … آنجا «استوی» یعنی «استقرّ».

شاگرد: این که ظاهراً معقول‌تر به ذهن است. استوا در قائم شدن باشد نه استقراء. یعنی نه این که همراه با سکون باشد. این که دقیقاً بالای سر ما رسیده است. این را من فهمیدم از این روایت. این هم همین است.

شاگرد1: اگر باز ناظر به حرکت تناوبی باشد، مانعی ندارد.

شاگرد3: بعضی از کتاب‌های ما هم دارد همه آنها برای شعاع الشمس است. ولی آن را نسبت دادند به خود شمس. بعضی از کتاب‌های خودمان را می‌دیدم، آنجا صحبت کرده بودند که این رکود و اینها همه برای شعاع شمس است؛ ولی مجازاً گفتند «رَکَدت الشمس». در حالی که «رکد شعاعُ الشمس».

استاد: رکود الشعاع یعنی چه؟

شاگرد: مثل همین تأخیری که در رسیدن است، یا مثلاً همان سایه‌ای که آقایان می‌گویند «شعاع».

استاد: یعنی باز منظور همان است که به سایه مربوط شود. اگر سایه باشد، در سایه مشکلی نداریم. سایه، نسبت‌های مثلثاتی ضلع، تانژانت، قشنگ این را توجیه می‌کند. خیلی قشنگ. اما اگر خودش باشد، حالا باید …

مرحوم مجلسی بعد از این که این بحث‌ها را می‌گویند، می‌گویند: «و لا يخفى بعد هذه الوجوه كلها». همه اینها بعید است. جواب‌ها را که می‌گویند. بعد می‌گویند: «و الأولى في أمثال ذلك عدم الخوض فيها و التسليم لها بأي معنى صدرت عنهم ع على تقدير صحتها». این را هم می‌گویند. «فإنها من متشابهات الأخبار و معضلات الآثار و لا يعلم تأويلها إلا الله و الراسخون في العلم». مرحوم مجلسی اینطور فرمایش می‌کنند. اما در همین روایاتی که ایشان اینجا آوردند، یک نکاتی هست که یکی از آنها مؤامره است.

در آن روایت محمد بن مسلم اینطور بود. «سأل محمد بن مسلم أبا جعفر ع عن ركود الشمس فقال يا محمد ما أصغر جثتك و أعضل مسألتك و إنك لأهل للجواب إن الشمس إذا طلعت جذبها سبعون ألف ملك بعد أن أخذ بكل شعاع منها خمسة آلاف من الملائكة»[4]. تعبیرات را ببینید. حضرت می‌فرمایند هر شعاع خورشید را ملائکه‌ای می‌آورند. بعد «من بين جاذب و دافع». عبارات یک عباراتی است که همینطوری در این فضا … دیروز خواندیم در اشکال. مرحوم مجلسی گفتند شمس اصلاً خودش داغ نیست. البته مرحوم مجلسی بعد ایراد را در جواب می‌گیرند. می‌گویند چه کسی گفته است؟ شما طبق طبیعیات خودتان می‌گویید داغ نیست. ما می‌گوییم داغ است. این را در جواب فرموده بودند.

 

برو به 0:13:57

در آن فضا و در آن حرف ها، حضرت می‌فرمایند: «بین جاذب و دافع». یعنی بعضی از ملک‌ها دارند آن را می‌کشند وبعضی آن را هُل می‌دهند. شعاع را به این صورت می‌آوردند. اینها تعبیراتی است که «أخذ بكل شعاع منها خمسة آلاف من الملائكة من بين جاذب و دافع». پیش و پسِ آن، ملک است که این شعاع را می‌آورد. تعبیراتی که کسانی که در فنون دیگری هم مطالبی دارند، می‌بینند یک چیزی نیست که همینطوری بگوییم صرفاً یک تشبیه معنوی است مثلاً یا مربوط به علم امام است. تمام آن به علم امام مربوط هست؛ اما بخشی از آن را هم بگوییم هیچی از آن با آن چیزی که الان فهمیدند جور نباشد، نمی‌دانم. احتمال آن است. حالا این منظورم بود که خواندم. «حتى إذا بلغت الجو و جازت الكَوّ» یا «کُوَّه». در نسخه دیگری «کَوّ» داشت.

حضرت تعبیر می‌کنند: «بلغت الجو». جوّ السماء. آن پایین را جو حساب نکردند. بعد «و جازت الکَو». این از «کوّ» گذشت. «کَوّ»، من اینطور که خواندم. «کُوَّة» آن سوراخی است که درست بالای سر سطل ایجاد می‌شود. این هم حضرت کأنّه می‌گویند خورشید از آن چیزی که درست بالای قبة الرأس شما، سمت الرأس شما است، از آنجا می‌گذرد که همان نصف النهاری است که ما می‌گوییم بالای سر ما است. این را دارند.

آنوقت بعد می‌فرمایند وضعیت خورشید عوض می‌شود. تا آنجا که «و بلغ شعاعها تخوم الارض فعند ذلك‏». «عرش» هم دارد. اینجا «ارض» دارد. عرش تا ارض خیلی تفاوت می‌کند. «فعند ذلك نادت الملائكة سبحان الله و لا إله إلا الله و الحمد لله الذي لم يتخذ صاحبة و لا ولدا …» تا آخر آیه شریفه که بعد می‌گوید من هم همین را محافظت کنم؟ حضرت فرمودند بله. «فإذا زالت الشمس صارت الملائكة من ورائها يسبحون الله في فلك الجو إلى أن تغيب»

شاگرد: آن به آن دارد اتفاق می‌افتد دیگر. چون آن به آن زوال است.

استاد:  شما الان دیدِ صاحب حدائقی به این نگاه کردید. صاحب حدائق همین‌ها را می‌آورند و بعد می‌گویند اینها واضحات است، برای این که شارع می‌خواهد بگوید زمین صاف است. اینطور نیست. اگر زوال هر لحظه‌ای هست، حضرت می‌گویند اشعه‌ها را این ملائکه می‌آورند و اینطور کاری انجام می‌دهند. پس هر نصف النهاری روی ضوابط هندسی و انعکاسات نور و بلوغ هر شعاع نور به نقطه خودش همین آثار را دارد. چرا می‌گویید الان اگر زوال ما است، باید حالا بشود و چین چون بعد از ظهرِ آنها است چه ربطی به آنها دارد؟ همین لحظه‌ی زوال چین، اینها برای آنها انجام می‌شود. برای بعد هم می‌شود. یعنی یک امری است جاری و ساری. مثل سیلی که یجری، همین فرمایش حضرت هم برای تمام نصف النهارها یجری. نه این که یک لحظه‌ای است در شبانه روز و به دید مثل صاحب حدائق شما بگویید پس ببینید! شارع می‌فرماید زمین صاف است. همان‌که یک دفعه دیگر در همین مباحثه صحبتِ آن شد. شاید عبارت ایشان را هم خواندم که خیلی محکم می‌گویند از ادله شرعیه برمی آید که زمین صاف است. تعجب می‌کند از مثل فخر المحققین و علامه و اینها که اینها چطور شده است با این که این همه ادله را دیدند، احتمال دادند زمین کروی باشد. نه. ما یک چیزی از فهم خودمان می‌گذاریم روی روایت: «این پس یعنی اینطور»! و حال آن که عبارت امام، یک قانون کلیِ جاری و ساری است. یک فرمول است. بیان یک مدل است برای پیاده شدن این مدل، لحظه به لحظه و هر نقطه‌ای به تناسب خودش. کما این که الان ما زاویه انکسار را نمی‌گفتیم؟ هر جایی زاویه انکسار خودش را دارد. هیچ مانعی هم ندارد. برای ما الان شمس یک سیری دارد. برای آن که الان آن را ندارد طور دیگری است.

نکته‌ای که من می‌خواستم عرض کنم این است که این مسئله‌ی رکود که مطرح هم شده است، بر فرض صحت این روایات مورد تأیید امام، بلکه ابتدا به ساکن خود امام علیه السلام فرمودند، یک توجه بیشتری می‌خواهد با این عباراتی که در آن است. لذا آیا برگشت آن به همان سایه است یا نه؟

بعضی عباراتی که من الان خواندم برای این بود که احتمال سایه را دور کنم. «بلغت الکَوّ یا کُوَّة »، این ربطی به سایه ندارد. حضرت مسئله رکود و اینها را مطرح کردند. اسمی هم از سایه نمی‌برند تا آخر. و بلکه می‌گویند «بلغت الکو». یعنی خود خورشید و جرم آن را نسبت به سمت الرأس محاسبه کردند.

شاگرد: بلغت شعاع  یا شمس؟

استاد: حتی إذا بلغت الجو. من به شمس زدم. مانعی هم ندارد. و جازت الکوّ. نمی‌دانم مرحوم مجلسی «کُوَّة» آوردند. من یک جای دیگری «کَوّ» دیدم.

شاگرد: بیشتر جاها «کَوّ» است. حتی در مجمع البحرین هم که آوردند، «کَوّ» آوردند[5].

استاد: بله، «کَوّ» است و فرق هم می‌کند. «کُوَّة»، فُعله‌ای است. یک گرد مانندی بالای سقف درمی آوردند، می‌گفتند «کُوَّة». اما «کَوّ» یعنی دور. همان دائره نصف النهار. کَوْر و کَوّ هردو در اشتقاق کبیر باهمدیگر شریک هستند. کَوْر را یک بار دیگر در همین مباحثه بود صحبت آن را کردیم؟ که إذا الشمس کُوّرت. این عمامه را که می پیچیند، این تکویر است. بله همینجا بود عرض کردم. الادوار و الاکوار. کَوْر و دور، اینها در خطبه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. یکی کَوْر است و یکی کَوّ. این دور است. کُوَّة یک دور حاصل شده‌ای است روی سقف که مثلاً نور از آن می‌تابد که حالا …. «کَوّ» مناسب‌تر است. شاید هم در نسخه بحار اینجا مثلاً از ماشین نویس اضافه شده است. لغت آن را دیدید؟

شاگرد: در مجمع البحرین که «کَوّ» را دارد. به همان مناسبت فرمودند.

استاد: چه چیزی معنا کردند؟

شاگرد: «قيل: المراد من الْكَوّ هنا الدخول في دائرة نصف النهار على الاستعارة، يؤيده ما روي من أن الشمس عند الزوال لها حلقة تدخل فيها فإذا دخلت فيها زالت الشمس»

استاد: این «حلقةٌ» را هم که گفتید، در روایت یادم می‌آید. یعنی در روایت است که «لها حلقة تدخل فيها عند الزوال‏». الان که گفتید من به حافظه‌ام مراجعه کردم. اینطور چیزی یادم است از روایت.

شاگرد2: «يؤيده ما روي‏»[6]

استاد: «ما رُوی» بود یا «ما قیل»؟

شاگرد2: ما روی.

استاد:  خوب شد. ببخشید من توجه نکردم.

شاگرد1: «و” الْكُوَّةُ” بالضم و الفتح و التشديد: النقبة في الحائط غير نافذة»

 

برو به 0:21:36

استاد: «النُقبة» هم مانعی ندارد. اما «ثُقبة» بهتر است. ممکن است اشتباه شده باشد. ثُقبة سوراخ است؛ ولی سوراخ‌های کوچک. «نُقبة» یک مقدار بزرگ‌تر است. نَقْب سوراخ کردن است؛ اما نه این سوراخ. با سوزن اگر سوراخ کنند نمی‌گویند « نَقْب». «نَقْب» بزرگ‌تر است؛ اما ثُقبَة با چیزهای باریک هم سوراخ کنند هست.

شاگرد: ایشان اینطور فرمودند.

استاد: پس «کَوّ» دائره باشد. اینجا دیگر اصلاً «کَوّ» مجازی هم نمی‌شود. «حلقةٌ» را دو جور معنا کردند. یکی حلقه یعنی حلقه‌ای که دور کره زمین است به معنای همان دائره. بلغ الکَوّ، یعنی به دائره نصف النهار. آن دور نصف النهار. احتمال دارد یعنی وقتی مرکز خورشید به نصف النهار می‌رسد، خود کل قرص خورشید یک دایره‌ای است. دایره‌ای که منتظرش بودیم برسد به آن. این از احتمالاتی است که در ذهنم آمد و در جایی هم ندیدم که این «تدخل فیها» یعنی خورشید وقتی به سوی نصف النهار می‌آید، وقتی مرکز آن روی دایره می‌رسد، قرص خورشید را در نظر بگیرید. این قرص خورشید، یک دایره‌ای بود که وقتی آمد و این را پر کرد، زوال دقیق است. پس شمس، حلقة. یعنی حلقه‌ی مورد انتظار که تدخل فیها. می‌آید در آن داخل می‌شود تا کامل شود. وقتی این حلقه پر شد، زوال است. پس حلقه نه یعنی حلقه‌ی نصف النهار. حلقه‌ی در خود آسمان که نقطه مرکز این دایره، خود نصف النهار است. این هم یک احتمال.

شاگرد: ذیل آیه شریفه هم این را آوردند.

استاد: کدام آیه؟

شاگرد: «يوم يحمى عليها في نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم»[7]. اینجا هم تعبیر کردند از این حدیث «و فی حدیث الشمس». یک جای دیگری هم باز اشاره کردند «و فی حدیث الشمس». نمی‌دانم چطور بوده است؟ این روایت معروف بوده است.

استاد: پس کَوَوَ، کَوّ.

شاگرد: نه. کَوَیَ.

استاد: می‌خواهم بگویم چطور شده است «کوّ» را آنجا آوردند. همینطور می‌شود دیگر. والا باید «کوا» باشد. «الکوا». «کَوّ»، «کُوّ». «کَوَوَ» است و «کَوَیَ». «تُکوی» از ماده «کَوَیَ» است. «کَوَیَ» در لغت عرب وقتی می‌خواهند برای طب بگویند می‌گویند «الکی». آخر الدواء الْکَیْ. داغ کردن. این کَی است. «کَوَیَ»، «کَوَوَ»، «کَیَیَ». هر سه تای اینها در اشتقاق کبیر نزدیک همدیگر هستند. حرفی نیست.

پس ایشان در «کَوَیَ» آوردند.

شاگرد: در ذیل این آیه فرمودند «و حدیث الشمس».

استاد: إذا بلغت الکوّ. یا نه؟

شاگرد: یک جای دیگری هم همین حدیث شمس را آوردند. تحت جو. حتی اذا بلغت الجو

استاد: بله، دیروز هم صحبت شد، اسب را مثال زدند که ممکن است به آن مربوط باشد، ولی گفتم جور درنمی‌آید، برای این است که – بین حرف خودم یادم می‌آید بعضی نکات را عرض کنم – بعد از آن یادم می‌آید.

ما از دور که دور زدنِ اسب را می‌دیدیم، اینها درست بود. یعنی اگر از بالا می‌دیدیم حرکت ثابت بود. اگر از کنار نگاه می‌کردیم، دو نفر با زاویه نود درجه، همان ترسیم نمودارهای سینوسی بود و جِیب التمامی. سینوس و مکمّل سینوس. اما ما که داخل دایره هستیم. یعنی خورشید به این صورت بیرون می‌آید و دور ما می‌گردد. لذا ضوابط آنجا را نمی‌شود در اینجا به همان نحوی که آن‌جا صحبتش بود پیاده کنیم. مگر به همان اندازه‌ای که دیروز صحبت شد که وقتی از حدود هفتاد درجه بالا می‌رود، به صورت خطی، دیگر بالا رفتن آن، ارتفاع آن مرتب کاهش پیدا می‌کند. آن مطلبی که دیروز صحبت شد.

شاگرد: یک شباهتی دارد. چون ما دوری یا نزدیکی آن به خودمان را خیلی حس نمی‌کنیم. وقتی بالا می‌آید، ما بالا آمدنِ آن را می‌بینیم. نمی‌بینیم که به این صورت نزدیک‌تر آمد. درست است از داخل داریم نگاه می‌کنیم؛ ولی دوری و نزدیکی آن را متوجه نمی‌شویم.

استاد: علی أی حال وقتی دارد می‌آید، می‌بینیم ولو بالا نمی‌رود؛ اما این که به سمت الرأس ما دارد نزدیک می‌شود را نمی‌توانیم انکار کنیم. قوس است. همین هم بود که دیروز می‌گفتم نمی‌توانیم بگوییم ایستاده است. لذا خودتان هم می‌فرمودید یعنی یک حالتی که دیگر بالاتر نمی‌رود. اما متفاهم عرفیِ ما از رکود این است که بایستد و لذا این ولو به فرمایش شما دیگر بالاتر نمی‌رود؛ اما باز به طرف سمت الرأسِ ما در حال حرکت است.

شاگرد: ما حس نمی‌کنیم؛ مگر این که به اصطلاح با یک چوبی …

استاد: بگذاریم تا ببینیم.

راه‌کاری ساده برای اندازه گیری سرعت سیر خورشید

حالا این پیشنهادی که من دیروز عرض کردم، به خیالم می‌رسد با این دستگاه‌هایی که امروز هست، خیلی زود بشود. اگر عکس‌های آن هم پیدا نشد، خودمان هم … یک دوربینی با ظرفیتی که بتواند چهار ساعت، پنج ساعت را ضبط کند. به زاویه قائمه تشکیل می‌دهیم. قائمه شرقی و غربی. چون شمال و جنوبی‌اش مهم نیست. بلکه به طرف جنوب هم باشد مهم نیست. ولی خب اگر بتوانیم تنظیم کنیم، کاملاً سر دوربین چهارتا زاویه قائمه به صورت سمت الرأس خودش باشد. ولی محدوده‌ی ضبط فیلمش، طوری باشد که شمس وقتی بالا می‌آید، تصویر را نشان بدهد. بعد وقتی که خورشید آمد در محدوده‌ی دیدِ این دوربینی که به طرف بالا است، مثلاً چهار ساعت، سه ساعت سیر این خورشید را ضبط کند. بعد در آن فریم‌هایی که باز کنند، قشنگ معلوم می‌شود که سرعت شمس دقیقاً در همه اینها مساوی بود یا نبود؟ این یک چیزی بود که دیدم خیلی آسان می‌شود با دستگاه‌های امروزی اندازه گیری کرد. این دوربین را نصب می‌کنند. چهار ساعت ضبط می‌کنند. بعد این چهارساعت را که در فایل باز کنند، دقیق می‌گوید برای شما که آن لحظه‌ای که به نصف النهار رسید، سرعت آن با قبل از آن با بعد از آن تفاوت کرد یا نکرد؟ من بعد هم که فکر آن را کردم دیدم این خیلی عملی است و خیلی راحت. فقط این که خورشید می‌تابد، ممکن است کاری کنیم تابش این ضعیف شود؛ به نحوی که خود موقعیت جرمِ آن را قشنگ بتوانیم در این معین کنیم؟ من الان نمی‌دانم. تجربه‌اش را ندارم. یعنی سر دوربین ..

شاگرد: رو به بالا باشد.

استاد: بله. لنز آن کاملاً به طرف بالا باشد، این یک جور است. اگر ممکن نشد و بعضی شرائط داشت، زاویه شرق و غرب آن قائمه باشد. یعنی زاویه‌ی اینطرف – دست راست و دست چپ آن – قائمه؛ اما به طرف شمال و جنوبِ آن مهم نیست. یک مقدار سر دوربین را می‌برید به طرف جنوب. چون الان شمس یک مقدار مایل است. ممکن است نتواند آن را بگیرد. این مهم نیست. ولی مهم این است که از طرف شرق و غرب، زاویه‌ها قائمه باشد. کاملاً پایه‌های آن قائم ایستاده باشد. اگر هم به صورت سمت الرأس بتوانید تنظیم کنید که وقتی خورشید بالا می‌آید، محدوده‌ی لنز آن به صورت دورنما نشان بدهد.

علی أی حال چه دور باشد و چه نزدیک، آن ساعتی را که ترسیم می‌کنند در همه نرم افزارها؛ برای این که می‌گوید خورشید دارد جلو می‌رود، دقیقاً حرکت آن را کامل روشن می‌کند. می‌توانیم بفهمیم که سیر شمس، آن جرم شمس که جلو رفته است، آیا در وقت زوال هیچ رکودی در فیلمبرداری، در این فریم‌ها داشته است یا نه؟ اگر داشته باشد، خیلی واضح می‌شود فهمید. این هم از کارهایی است که آسان است.

شاگرد: منظور شما این است که به مرحله‌ای برسد که از نگاه چشم ما ساکن شود یا کند شدن هم کافی است؟

استاد: این اگر ثبت نشد، یک فایلی باشد که چهار ساعت زمان را ضبط کرده باشد و یا کمتر. مثلاً دو ساعت. وقتی رفتیم دنبالِ آن، می‌شود این را تجربةً به دست آورد. آن رکود را به معنای ایستادن که نمی‌شود بگویم، به آن معنا. اما رکود به این معنا که سرعت آن کم شود. ولی خود شمس؛ نه سایه. اگر سایه باشد که اصلاً هیچ. می‌رویم سراغ مثلثات، تانژانت. اگر خودش در این معلوم شود …

شاگرد: این هم باز منظَر است.

استاد: این هم بلاریب همینطور است. بله، حرکت وضعی زمین که یک حرکت متشابه است برای همه کره. کره که به حرکت وضعی دور می‌گردد که کم و زیاد نمی‌شود. لنگ‌هایی می‌زند که آن سر جای خودش. چون جاذبه است و علی أی حال مثل توپی است که خدای متعال روی ضوابط می گویند….آن لنگ زدن‌هایش خیلی ظریف است. ربطی به ما ندارد. الان یک حرکت متشابه است که قطعاً آن حرکت، کم و زیاد نمی‌شود. اما اگر دوربین این را نشان داد، آنوقت باید برویم سر تحلیلش که ببینیم این کند شدن برای چیست. برای زوال است. اگر نشان داد. اما اگر نشان نداد که دیگر باید یک تأویل دیگری بیاوریم و بگوییم عرف مسامحه می‌کرده. همین مسامحه‌هایی که چندتا از آنها را … یا به سایه بزنیم یا به فرمایش ایشان به معنای بالای سر، ارتفاع نگرفتن بزنیم و امثال اینها.

شاگرد: البته حتماً باید لنز مخصوص باشد. خورشید لنز این دوربین‌های عادی را خراب می‌کند. مگر یک صفحه‌ای روی آن بگذارند.

استاد: چرا خراب می‌کند؟ فیلم نمی‌خواهیم باشد. آنهایی که دیجیتالی می‌گیرد چرا خراب کند؟

شاگرد: چراییِ آن را نمی‌دانم. ولی یک صفحه محافظی می‌خواهد. می‌گویند از خود خورشید مستقیم عکس بگیرید، دوربین دچار مشکل می‌شود. مشکل فنی ایجاد می‌شود.

استاد: همین حدس در ذهن من بود. یعنی غیر از خراب شدنِ دستگاه، بعداً تصویری داشته باشیم که بتوانیم جرم شمس را تشخیص بدهیم که کجاست، یکدفعه یک چیزی می‌آید سفید و نورانی و نمی‌توانیم آن جرم را تشخیص بدهیم.

شاگرد: یک صفحه‌هایی هست. آن صفحه‌ها را می‌شود روی دوربین بگذارند.

شاگرد2: دیروز مثالی که فرمودید مثلاً اسب می‌چرخد ما از دور می‌بینیم. ظاهراً همین مد نظر شما باشد که حرکت آن را ما نمی‌بینیم.

استاد: نه. این مع الفارق است.

شاگرد2: این که می‌چرخد، ما بیرون از حلقه ایستادیم. آن را نمی‌بینیم. ولی مثال ما مثال آن کسی است که وسط ایستاده و طناب انداخته گردن اسب و آن را می‌گرداند. تمام حرکات آن را مساوی می‌بینیم.

استاد: نه. این یک مقدار تفاوت دارد.

شاگرد2: اوج و حضیضش را شاید ببینیم. ولی این که جلوی چشم او می‌گردد …

 

برو به 0:32:41

استاد: نکته خوبی گفتید. اگر موازی با خودش اسب را دور برگرداند، همه حرکت‌های او را برابر می‌بیند. اما اگر اسب را اینطور ی بگرداند. به تعبیر ما در اصطلاح می‌گفتیم «دولابی».

شاگرد2: یعنی خودش بخوابد مثلاً روی سطح زمین و سر خودش را اینطور کند.

استاد: می‌گفتیم سه تا حرکت بود: رحوی، دولابی، حمایلی. یا اینطور می‌گردد: اُریب. می‌گفتیم حمایلی. مثل چیزی که حمایل می‌کند. یا دولابی مثل چرخ و چاه. یا رحوی مثل سنگ آسیاب. این که شما الان گفتید روی سنگ آسیاب خوب است. در حرکت رحوی، حرکت ملحوظ است. اما اگر دولابی باشد چطور؟ یعنی اسب دورِ او می‌گردد و بالا می‌رود. اینطور که جلوی چشم او، محاذی خود او رد می‌شود، سرعت بسیار زیاد است. اما وقتی می‌رود آن بالا و می‌خواهد دور بزند، حرکت دارد؛ اما اوج گرفتنِ آن، مثل این که الان این جلو اوج می‌گرفت، نبود. و حال آن که در قوس، حرکت تفاوتی نمی‌کند.

شاگرد2: حالا اگر شخص روی زمین بخوابد. سر خودش را به سمت آسمان بکند. …آن می‌شود که می فرمائید.

شاگرد1: شما یک اسبی اینجا دارید که خلاصه با شما چند میلیون کیلومتر فاصله دارد.

استاد: بله، نزدیک هم نباشد. هرچه دورتر باشد، این بیشتر خودش را نشان می‌دهد.

شاگرد1: چون قابل قیاس با آن اسب هم نیست که وسط ایستاده.

استاد: علی أی حال حالا همه‌ی اینها را در نظر گرفتن برای ترسیم، فواید خوبی دارد. این دوربین را هم می‌گویم انجام شد، می‌دانید من چرا سفارش می‌کنم؟ اصرار من بر این است که علی أی حال در مضمون روایات، این وارد شده است و عرف عام هم بوده است، مطمئن شویم که از نظر فنی، پشتوانه حسی و خارجی دارد، زائد بر سایه که شما می فرمائید؟ یا نه، اصلاً وقتی دوربین می‌گذاریم، هیچ کندی نیست. کاملاً قشنگ همان حرکت خودش را انجام می‌دهد. اگر هم در عرف عام بوده است یا به دید همان بالا و پایین بوده است و یا مسئله سایه بوده است. بعد از این که مطمئن شویم، در خود توجیه روایت، فرمایشات امام و آثار فقهی که می‌خواهیم بر آن بار کنیم، با اطمینان بیشتری حرف می‌زنیم و جلو می‌رویم.

شاگرد: عکسی که این جا برداشته می‌شود، حکم مناطقی مثل مدینه و اینها را دارد؟ با توجه به مخصوصاً بقیه نصف النهار زمین و زاویه و اینها. سؤال می‌کنیم. واقعاً نمی‌دانم.

استاد: دیروز این را عرض کردم که در این رکود الشمس، مسئله انکسار نور و همه اینها دخیل است. دو چیز دیگر را هم باید در نظر بگیریم: چه فصلی از سال است و کجای کره زمین هستیم. همه اینها دخالت دارند. یعنی رکود را کم و زیاد می‌کنند. اینها در ذهن بدوی من صاف است.

استاد: ممکن است اینجا آزمایش کنیم، باز رکود درنیاید. اما در عین حال …

استاد: نه، اصل رکود باید دربیاید. این منظور من است. اصل آن که در این زمان‌های خودِ این فایل نشان بدهد سرعت کم شد. اصل آن را باید نشان بدهد. ولو مقدار زمانی رکود و سرعت و بطء آن، این دوتا در آن دخیل است. یعنی چه فصلی از سال است و خورشید چقدر بالا است و کجای کره زمین هستیم؟

شاگرد: اگر آن حالت بود که ایشان می‌گفت، این حالت ممکن است. اگر در آن فاصله نصف النهار. در آن وسط بود که کاملاً عمودی می‌شود، ممکن است. آنجا بخاطر این که این حالت بالا می‌شود، ممکن است آنجا یک چیزی رخ بدهد که این طرف بگوید اصلاً هیچوقت حالت عمودی دارند. آن حالت اصلاً برای آنها رخ ندهد.

استاد: امکان آن هست. ولی الان به ذهن من بعید می‌آید. یعنی فقط مقدار آن تفاوت می‌کند؛ نه این که اصل آن منتفی شود. یعنی بگوییم ما یک نقطه‌ای را  در فصلی از سال فرض می‌گیریم که کلاً رکود وَربیفتد. اما این که مثلاً در تابستان رکود بیشتر باشد.

شاگرد1: نه. آنطرف آن را می‌گوییم. یعنی ممکن است آنجا رکود شود و اینجا نشود اصلاً. یعنی ممکن است آن حالتی که ایشان می‌گوید، بخاطر این که حرکت رو به بالا است، یعنی ما دور شدن را نمی‌بینیم، اینجا که کاملاً دقیقاً روی سر خودش است ممکن است آنجا بشود و در جای دیگری نشود.

استاد: این در ذهن من بود. گفتم حالا که الان ما در مهرماه هستیم. ولی اگر قرار است اینچنین دوربینی انجام شود، یکی در خرداد ماه شود. اول تیرماه، اواخر خرداد بشود. یکی هم در دی ماه شود. یکی هم در اعتدال ربیعی یا خریفی. خلاصه یا اول فروردین یا اول مهر. سه تا نیاز است. سه تا فیلم گیری برای این که مطمئن شویم. اگر کسی حوصله کند و مترصد این شود خیلی خوب است.

شاگرد2: از سمت افق گرفته بود، من یک بار در خاطرم می‌آید که وقتی به سمت بالا رسید، حرکت آفتاب کند شده بود. یعنی سیر آفتاب را که به این شکل نشان داد، من قشنگ یادم است این وسط که رسید، کندتر شد.

استاد: یعنی فیلم که پخش می‌شد شما دیدید؟

شاگرد2: فیلم را تند کرده بود. روی دور بسیار تند. من یادم است تلوزیون نشان می‌داد.

استاد: وجه علمی آن چیست؟ این حتماً یک اسم علمی دارد. می‌خواستم بگردم و اسم علمیِ آن را پیدا کنم، نشد. همین، یک اسم علمی دارد. آن فیلم را که تند کردند و سیر آن را به سرعت نشان می‌داد … ما دوازده ساعت باید صبر کنیم تا خورشید برود. این فیلم را که تند کنند، در ظرف سی ثانیه کل آن را نشان می‌دهد. خب، این خیلی خوب است. اگر شما این را دیدید که همین مطلب ما است اتفاقاً. و وقتی هم این فریم‌ها را نگاه کنید؛ یعنی همین فیلم را در فایل باز کنید، می‌بینید که زمان‌های فریم‌ها همه برابر است. اما وقتی کنار همدیگر می‌چینید، سرعت شمس در آن قبلی زیادتر. وقتی این فاصله می‌رسد، سرعت کمتر می‌شود. یعنی فریم‌های بیشتری را به خودش اختصاص می‌دهد. چون سرعت آن کمتر شده است. اگر این باشد که خیلی خوب است. حالا یادتان است آن کجاست؟‌

شاگرد2: در تلوزیون من یک وقتی دیدم. حالا فردا به دانشگاه قم می‌روم ببینم دارند یا نه؟

استاد: اگر باشد خیلی خوب است.

شاگرد3: باز هم فقط حرکت کند می‌شود و آن هم مجازی بود. توقف که نمی‌کند.

استاد: بله. ما الان رکود را، همین کند شدن آن، بس است برای ما. چون بخصوص وقتی خورشید در مثل مدینه و اینها کاملاً بالای سر می‌آید.

شاگرد: این کند شدن تند شدن حسا مشخص است…

استاد: من که باورم همین فرمایش شما است. یعنی عرف عام عرب اصلاً کاری … باز هم هنوز راجح تر در ذهن من این است که خود عرف عرب جرم را می‌دیدند و می‌گفتند «رَکَدَت». نه این که به عنایتی که از کتاب چه بود که فرمودید؟

شاگرد: دعائم.

استاد: «تدویم» هم در آن بود. «تدویمها» را در لغت من دیدم. نفهمیدم «تدویم» آیا یعنی همان دائم؟ یعنی مستقر و ثابت؟ در لغت هم بود. صوم الشمس و … تدویمها. «دَوَّمَه». «دَوّمَ» یعنی همان قرار گرفتن، دائم شدن؟ به این معنا است یا چیز دیگری؟ این هم لغت «تدویم» که اگر در نظر شما باشد مراجعه کنید خوب است.

خلاصه باز گمان من همین است که یک چیزی بوده است که محسوس بوده است. عرف عام می‌دیدند.

شاگرد: در آن توقف مناقشه بیشتری است. یعنی فکر می‌کنم خود کند شدن خیلی …

استاد: کند شدن برای ما بس است. چون «رَکَدَ» یک معنای عرفی است که با همان «کُند» سازگار است. نه صرفاً وقوف محضِ محض. یعنی وقتی یک سرعتی بود، کند شد به نحوی که دیگر آن نحو سابق نیست، آنها می‌گفتند ایستاد. نظیر چیزهای دیگری هم که بود. استقامت و رجعت و یکی دیگر هم بود. سه تا کلمه بود، کنار همدیگر بکار می‌بردند در تدویر. فلک تدویر برای چه بود می‌گفتند؟

توضیح فلک تدویر

 ستاره زهره دارد می‌رود. چیزهایی که در رصدخانه می‌بینند. عجائب اینها را بند کرده بود. برای بحث‌های نفس الامر ما اینها خیلی خوب است. سال‌ها چه فکرها می‌کردند. مثلاً می‌دیدند زحل دارد می‌رود. یکدفعه تند شد. دارد می‌دود. دوباره ایستاد. اصلاً ایستاد که ایستاد. بعد از مدتی می‌دیدند پس پس می‌آید. دو سه قدم که پس پس می‌آمد متحیّر می‌شدند. بعد دوباره برگشت، جبران کرد. یعنی آن مقداری هم که پس آمده بود، زماناً آنقدر دوید که جبران شد. می‌گفتند چطور می‌شود؟ می‌گفتند پس یک فلک تدویر داریم. فلک تدویر یعنی آنجا می‌گفتند بین خودش دور می‌زند. آن که دور می‌زند، به خیال ما دارد برمی گردد. او که می‌دود، این دوتا حرکت‌ها به همدیگر ضمیمه می‌شوند، می‌گوییم می‌دود. فلک تدویر این بود. الان ما طور دیگری می‌گوییم. تمام اینها مربوط به اختلاف منظر است. تدویر قدیمی‌ها را در کتاب‌های هیئت الان، با اختلاف منظر قشنگ نشان می‌دهند. می‌گویند ببینید! وقتی ما به راستِ آن می‌رسیم دارد برمی گردد. آن خط‌هایی که از دید ما توضیح می‌دهند، همه‌اش به اختلاف منظر است. تمام شد. همه آن را حل کرد.

 

برو به 0:41:58

بله، منظور این که عرف می‌دیدند، خیال می‌کند این هست. اگر هم این فیلمی که شما گفتید درست شده و پیدا کردیم، حتماً یک اسم علمی دارد که چرا کند می‌شود. این اسم علمی این اگر پیدا شد، کلیدی است برای این که مطالب بیشتری را راجع به آن پیدا کنیم. قدیم و جدید.

شاگرد: روایت معلوم نشد بالاخره.

استاد: کدام روایت؟

شاگرد: همین روایتی که فرمودید. جالب هم اینجاست که سؤال از رکود الشمس است. در جواب نفهمیدیم ربط این به رکود چه شد؟ حداقل اول که آدم نگاه می‌کند، ظاهراً سؤال و جواب باهم مطابق نیستند.

توقف برعکس شدن حرکت، بر سکون

استاد: مرحوم فیض از چیزهایی که می‌گویند، این هم عجیب است. ایشان می‌گویند حرکت وقتی می‌خواهد برعکس شود، تا ساکن نشود، نمی‌شود. نظیر همینی که در همین اسب که دور می‌گشت، شما از دور که نمودار آن را می‌خواهید رسم می‌کنید، می‌گویید می‌رود به یک نقطه ای به انتهای خط می‌رسد. یک توقفٌ‌مّا، یک لحظه سکونٌ‌مّا دارد و بعد برمی گردد. مثل پاندول ساعت. می‌رود تا آن بالاترین حد خودش، یک لحظه توقف و برمی گردد.

مرحوم فیض در وافی می‌فرمایند این هم اینطوری است. وقتی که می‌خواهد حرکت برعکس شود، در لحظه‌ی برعکس شدن، یک لحظه باید توقف کند. ایشان رکود را اینطور معنا می‌کنند. تا ساکن نشود که نمی‌شود برگردد. کسی که می‌خواهد به دیوار برسد و برگردد، وقتی به دیوار رسید، نمی‌شود بگویند بدون تخلل هیچ آنی، برگشت. نه، آنٌ‌مّا باید بایستد، بعد برگردد. برای این که حرکت تبدیل شود. این را در وافی دارد.

ذهن من صاف نشد با فرمایش ایشان. برای ما نحن فیه این را فرموده بودند. یک لوازمی دارد.

شاگرد1: این حرف برای حرکت عمودیِ آن درست است. می‌رود بالا و برمی گردد.

استاد: ولی ظاهراً ایشان از همین عبارت روایت که حضرت فرمودند: «قَلَبَ» یا «قَلّبَ». هم «قَلَبَ» می‌توانیم بخوانیم و هم «قَلّبَ».

شاگرد1: «قَلّبَها» را شما به شمس برگرداندید. ولی این معلوم نشد برای ما. به نور می‌خورد؟ به شعاع نور می‌خورد؟

استاد: شعاع و نور، ضمیر را برای هردو مذکر می‌آورند. به نظرم مذکر هستند. فقط شمس است که مؤنث است. حالا هم «قَلَبَها» و هم «قَلّبَها». مرحوم فیض همین را می‌گویند. حضرت می‌فرمایند وقتی به نصف النهار می‌رسد، وضعیت شمس تغییر پیدا می‌کند. خب وقتی می‌خواهد در یک موقعیتی تغییر وضعی پیدا کند، بعد تغییر انتقالیِ خودش را ادامه بدهد، در آن لحظه‌ای که می‌خواهد تغییر وضعی پیدا کند، می‌شود «رکود».

شاگرد: ببخشید یک آن است؟

استاد: یک آن نه. مطلب یک آن نیست. چون جرم عظیمی است. حالا بیشتر باید روی بحث فقه الروایة آن کار کنیم تا ببینیم از ظاهر آن چه می‌فهمیم.

شاگرد: اگر به خود خورشید نسبت بدهیم یک مشکل دیگری هم که پیش می‌آید این است که خورشید در مناطق مختلف باید همین اتفاق بیفتد.

استاد: و اما این که به خود خورشید بزنیم که مانعی ندارد. ما ضمیر را به قرص خورشید برمی گردانیم. اما ما می‌دانیم جرم خورشید که به اینجا نمی‌آید. نور او است که می‌آید. لذا احکامی را که ما الان برای جرم می‌گوییم، یعنی این تصویری که انواری است که از او به ما رسیده است و از آن جرم آمده است. لذا آن جهت که به جرم هم بزنیم، ولی بگوییم منظور آن چیزی است که از او الان به ما رسیده است، منافاتی با منظور امام علیه السلام ندارد. تذکر خوبی دادید.

والحمد الله رب العالمین

شاگرد: «تدویم» را در العین نوشته است: «و التدويم: تحليق الطائر في الهواء و دورانه»[8]

استاد: یعنی به این صورت شروع کند دور زدن. خب حالا برای ما نحن فیه می‌شود «تدویم». یعنی می‌خواهد دور بزند؟ یعنی دور زدن می‌رسد به جایی که قوس شروع می‌کند برمی گردد. «تدویمها» یعنی آن مرحله‌ای که قوسِ شمس می‌خواهد برگردد. بسیار خوب.

شاگرد: … زوال در مناطق مختلف متفاوت است. پس باید مدام بایستد.

استاد: مرتب برگردد.همینطور است. در ذهن من هم به این صورت اصلاً جور درنمی آید. یعنی روی مبنای مسطّح بودنِ زمین، خوب است که بگوییم زمین یک حالت مسطّحی دارد. به آنجا که رسید، برمی گردد.

شاگرد: اینکه گفتند  رکود ناشی از شعاع شمس است نه خود شمس، ظاهرا ناظر بر این است که چون خورشید را با نورش می بینیم شکست نور و این ها باشد

استاد: در چه قرنی این را گفتند؟

شاگرد: حالا باید ببینم.

استاد: اگر برای حالائی‌ها است که ممکن است. اگر کتاب‌های قدیمی باشد، بیشتر باید روی آن تأمل شود. چون بعض ضوابطی که الان برای ما واضح است، برای آنها خیلی مرسوم نبوده است. مگر این که یک شخص خاصی باشد که اینها دیگر…

شاگرد1: در این رکود شمس روایت محمد بن مسلم بعد از زوال می‌شود؟ «جازت الکَوّ». اگر «کوّ» را به آن  دائره…بعد از زوال. در حالی که در امثال روایتی که دیروز عرض کردم، «قُبَیل الزوال»، اصلاً تصریح شده است. قُبیل الزوال، بعد وقتی زوال می‌شود تمام می‌شود. مثلاً فإذا زالت بدأ. یک تعبیری دارد این روایت امالی که ظاهر آن شاید چنین چیزی باشد.

استاد: که قبیل زوال رکود می‌شود.

شاگرد1: رکود، قبیل الزوال است.

شاگرد2: در آن روایت نماز حضرت رسول. رکدت الشمس …می‌خواندند. بعد که زوال می‌شد دو رکعت می‌خواندند. بعد که زوال می‌شد نماز می‌خواندند.

استاد: این برای امام صادق سلام الله علیه بود در امالی شیخ.

استاد: بله، ولی نسبت به حضرت رسول صلوات الله علیه دادند.

شاگرد: الان مختلف شده است. در آن «قلب ظهرهاً لبطن». یعنی ممکن است یک آن، مدت خیلی کوتاه از آن برداشت شود. یا اینطرف می‌گوید اصلاً قبل از زوال رخ می‌دهد که مثلاً در حد دو رکعت نماز قبل از زوال است.

 

برو به 0:49:28

استاد: می‌گوید وقتی آن حالت شد، حضرت دو رکعت خواندند.

شاگرد: بله. «و كان إذا ركدت الشمس في السماء قبيل الزوال أذن و صلى ركعتين». نماز خودشان را تمام نکردند تا «زالت الشمس». از آن «رکدت» تا «زالت الشمس» احساس می‌شود که بین رکود و بین زوال یک فرقی می‌دیده. کأنّه ایشان این را غایت آن رکود بداند.

استاد: خب آنوقت روی مبنایی که الان صحبت کنیم، خود رکود، مغز و لبّ زوال است. تبیّن آن و آن که حضرت شروع کردند به نماز، جاز. یعنی اگر ما روی  دائره هندیه رسم کنیم، رکود همان و رسیدن روی خط هم همان. لذا می‌خواستند صبر کنند تا این خط نصف النهار بگردد. کله‌اش را کج بکند و یا شروع به زیاده بکند، آنوقت درست می‌شود.

استاد: یعنی این «فإذا زالت» که گفتند، «فإذا تبیّن الزوال» مقصود شما است؟

استاد: بله.

شاگرد: پس با این حساب رکود بعد از زوال می‌شود. آنِ زوال و بعد از آن.

استاد: و بعد از آن.

شاگرد: یعنی خیلی کوتاه.

استاد: بله

شاگرد: پس از کوتاهی درمی آید و بعد از زوال بودن آن.

استاد: کوتاه بودنش آن، همانطور که شما می‌گویید، این روایت خوب می‌رساند. یعنی کأنّه می‌گوید در عرف راوی و آن‌که دارد نقل می‌کند، می‌گوید رکود شمس به اندازه دو رکعت نماز خواندن است. این به ذهنم آمد که حالا حضرت نماز را چطور خواندند؟ معلوم نیست چه سوره‌ای را خواندند. ولی خب این احتمالات طلبگی که می‌گویند ظاهر آن به اندازه دو رکعت است، یعنی دو رکعت متعارف. نه سوره بقره.

شاگرد: چون «لم ینته دارد» ممکن است یک مقدار طول داده بودند که حضرت تمام نکرد تا زوال شد.

استاد: بله. چون تعبیر اینطور بود، این به ذهن من آمد که می‌گوید: «و لم یتم صلاته حتی زالت».  یعنی کأنّه می‌دیدند هنوز که وقت دارند. رکود شده بود. نماز هم ذکر الله بود. حضرت نماز را طوری خواندند که وقتی تمام می‌شود …

شاگرد: باز حالا خیلی طولانی نمی‌شود علی أی حال.

استاد: اگر خیلی طولانی بود مؤونه بیشتری می‌خواست. باید مثلاً بگوید نماز را طول دادند؛ نه این که بگوید «و لم یتمّها».

شاگرد: خصوصاً این که عبارت «قُبیل الزوال» عبارت راوی است. یعنی برای راوی زوال ثابت نشده بود. مثلاً انگار عرف یک مقدار…

استاد: هنوز نمی‌گفت. آن زوال مأنوس ایشان که زید الظل و اینها بوده است محقق نشده بود.

شاگرد: در آن روایت بلال به حضرت می‌گوید «رکدت الشمس»، نماز بخوانیم. یعنی رکود را با زوال یک زمان می‌داند. یعنی می‌گویم خیلی فاصله نمی‌دانستند.

استاد: این که مؤید عرض من است که می‌گفت «رکدت» یعنی زوالی که ما می‌دانیم، «زالت عند کبد السماء»، همان رکود است.

شاگرد: باهم مترادف هستند. رکدت، پس نماز بخوانید. یعنی می‌فهمیدند کوتاه بوده است و ربطی به سایه هم نداشته است. ربط به خود جرم داشته است.

استاد: و لذا هم به قرینه‌ی آن می‌گوییم در این روایت امالی هم «رکدت». امام علیه السلام برای تبیّن و اطمینان دخول که یکی دیگر را فرمودند «إحتط». حضرت فرمودند: «لأن أصلي الظهر في وقت العصر أحب إلي من أن أصلي قبل أن تزول الشمس»[9]. یعنی یاد می‌دهند که خب چرا قبل از زوال بخوانید؟ صبر کنید تا مطمئن شوید. این اصول عملیه است. نه موضوع نفس الامریِ حکم شرع.

شاگرد: طبق بیان شما که حرکت ..مدت رکود باالنسبه طولانی نیست؟

استاد: باز زاویه انکسار و اینها. اگر فاصله زاویه انکسار بیشتر بود، چرا می‌شود این حرف را زد. بعد از این که من دیدیم آقای سمیعی نوشتند «سه دقیقه» …

شاگرد:  همان سه دقیقه خوب درمی آید.

استاد: آخر سه دقیقه بر کلِ از طلوع آفتاب تا ظهر تقسیم می‌شود.

شاگرد: یعنی مثلاً چقدر می‌رسد به آن مدت؟

استاد: من حساب نکردم. ولی دیگر چه می‌گویند؟ پُز ما به هم خورد. آن تعبیر حاج آقا که یک چیزی را گفته بودند. من نبودم. البته آن روز بودم. گفتند حتماً این کتاب شما غلط است. تصحیح کنید و این غلط است. مثل این که بعد که مطالعه کردند دیده بودند کتاب درست است. فردای آن روز من نبودم. رفیق ما، هم بحث ما می‌گفت آقا آمدند نشستند و گفتند آقاجان! پز دیروز ما به هم خورد. خیلی تأکید کردند که حتماً این را تغییر بدهید. همه هم تغییر دادند. بعد رفتند دیدند نشد. گفتند پز ما بهم خورد.

حالا آن زاویه انکسار و اینها هم آن اندازه‌ای که در ذهن من بود که رکود را با آن درست کنیم، با این سه دقیقه پز آن بهم خورد. یعنی دیگر نمی‌شود آنقدر رکود عرفی را که عرف برای آن حساب باز کنند …

شاگرد: یعنی می‌خواهم بگویم آن یک مدخلیتی داشته باشد. دنبال مکمّلات باشیم.

استاد: مدخلیتٌ‌مّا داشتن آن قبول است. کما این که خود اینها مثل تانژانت هم برای زاویه دخیل است، آن هم فی الجمله دخیل است؛ اما آن اندازه نه.

شاگرد: یعنی کوتاه بودن آن از آن جهت، کانّه یک مقداری یک کوتاهی از روایت به دست می‌آید.منتها دیگر مکمّل می‌خواهد.

استاد: مکمّلی که ببینیم این مکمّل چیست. حالا اگر فیلم ایشان پیدا شد، ببینیم اصطلاح علمی آن چیست، اصطلاح علمی آن یک مدخلی می‌شود برای خیلی از کلماتی که در طول سال‌ها گفتند.

شاگرد: اصطلاح راکد شدن خورشید را در این حد دارند؛ ولی نه به این معنا.

استاد: در علوم فنی؟

شاگرد1: رکود خورشید می‌گویند یک بار برای خورشید یک تحولاتی ظاهراً در قرن نوزده رخ داده است که ظاهراً دانشمندان نگران این تحول در قرن بیست هستند. آن رکود خورشید شاید با آن رکود خورشیدی که در علائم آخر الزمان است، حالا نمی‌دانم اگر تطبیق شود، یک رکود خورشیدی داریم. چون تعبیر «رکود الشمس» در علائم غیبت هم است.

شاگرد2: رکود الشمس إلی وقت العصر.

شاگرد1: إلی وقت العصر. یعنی یک مدت طولانی‌تر از این.

استاد: بسیاری از جاهایی که رکود بود، همین بود که یعنی رکودی است حدود دو ساعت و نیم. این از علائم ظهور است.

شاگرد: رکود خورشید در تعبیر فارسی، من در جاهایی که گشتم در این موارد بود. یعنی این رکود خاص که یک بار قرن نوزده رخ داده بود و نگران قرن بیست و یک آن هستند. فرض بگیرید. یک چنین چیزی. ولی به این اصطلاح خودمان من پیدا نکردم.

استاد: بله. یک رکودهای دیگری هم در تعدیل‌ها و تقویم‌ها هست، برای سیر در منطقة البروج. برای سالیان است. ربطی به روز و نصف النهار و اینها ندارد که الان خصوصیات آن یادم نیست.

 

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

نمایه‌ها:

زوال شرعی، رکود الشمس، حرکة الشمس، فلک تدویر

 


 

[1] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏55، ص: 170

[2] من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 226

[3] تأویل الدعائم، جلد: ۳، صفحه: ۱۰۸

[4] من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 225

[5] مجمع البحرين، ج‏1، ص: 364

[6] همان

[7] توبه، 35

[8] كتاب العين، ج‏8، ص: 86

[9]  تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏2، ص: 254