1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٢۶)- تبیین موضوعی روند شکل گیری فجر وبحثی در...

درس فقه(١٢۶)- تبیین موضوعی روند شکل گیری فجر وبحثی در مقام تعلیم امتثال شارع

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19293
  • |
  • بازدید : 69

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

لوازم عجیب احتیاط مصباح الفقاهة در وقت نماز صبح

امتثال تعلیمی

فالذي يقتضيه التحقيق أنّه يعتبر في تحقّق الفجر اعتراضه في الافق على وجه يشبه نهر سورى و القبطيّة البيضاء، و في حصول المشابهة بهما في مبادئ أخذ الافق في البياض قبل أن يضي‌ء حسنا تأمّل، بل صدق تبيّن الخيط الأبيض من الخيط الأسود- كما انيط به حرمة الأكل في الكتاب و السنّة- أيضا لا يخلو عن خفاء، فالأحوط إن لم يكن أقوى هو التأخير في الجملة حتّى تتبيّن استطالته في الافق بحيث يرى في سواد الليل، كنهر مرئيّ من بعيد، أو كثوب أبيض رقيق منشور.[1]

شاگرد: قبل از بحث لیالی مقمره یک عبارتی مرحوم آقا رضا در خود وقت صلاة صبح دارند؛ به جهت تعابیری که در روایات آمده مثل نهر سوری و قبطیة بیضاء یک احتیاطی کأنه می‌کنند که باید از آن اول سپیده باید یک مقداری بگذرد که این قدر مثلاً این سپیده آشکار بشود که تعبیرشان این است «فالذي يقتضيه التحقيق أنّه يعتبر في تحقّق الفجر اعتراضه في الافق على وجه يشبه نهر سورى و القبطيّة البيضاء، و في حصول المشابهة بهما في مبادئ أخذ الافق في البياض قبل أن يضي‌ء حسنا تأمّل، بل صدق تبيّن» حالا کسی بخواهد به آیه قرآن هم استناد کند ایشان باز …

استاد: حالا همین جا صبر کنید! اولاً این «و التحقیق» را فرمودند، احتیاط فرمودند؟ یا «و التحقیق» فرمودند؟

شاگرد: آخرش به احتیاط می‌رسند. «بل صدق تبیّن الخيط الأبيض من الخيط الأسود- كما انيط به حرمة الأكل في الكتاب و السنّة- أيضا لا يخلو عن خفاء، فالأحوط إن لم يكن أقوى هو التأخير في الجملة حتّى تتبيّن استطالته في الافق بحيث يرى في سواد الليل، كنهر مرئيّ من بعيد، أو كثوب أبيض رقيق منشور.» با این حساب نظر خاصی می‌شود؟!

استاد: نظر خاصی که از مثل حاج آقا رضایی که این همه عالی و این که آقای شریعت می‌گفتند أفقه عصرشان بودند، این نظر از ایشان دور است. حالا عرض می‌کنم. اصلاً این طور در ادله فکر کردن و احتیاط کردن یک لوازمی عجیبه‌ای دارد که نوعاً حاج آقا در استظهار از ادله این طور نبودند که حالا هم نظیرش را می‌بینید. یعنی ما در لسان شارع می‌بینیم خیلی موارد یک نحو ضمن بیان موضوع واقعی، آن تعلیم اصل عملی خود مکلف هم می‌شود. این‌ها را ما مخلوط می‌کنیم. یعنی آن کاری که شارع دارد آموزش تعلیمی امتثالی می‌دهد، جزء موضوع می‌گیریم و حال آن که واضح است که در عرف این طور نیست. قبل از این که توضیح فرمایش ایشان شما بفرمایید، قبل از اصل بحث، نسبت به روزه که احتیاط نیست. یعنی با این که فجر شده است الان افق آمد اما نهر سوری و این تشبیه را احراز نکردیم ایشان می‌گویند احوط این است که روزه‌ات را بخور؟! بخور یعنی می‌توانی بخوری، نمی‌گویند واجب است. احوط این است که بگوییم جایز است بخوری؟! در ارتکاز متشرعه این خیلی واضح است که الان من این را دیدم، خط افق آشکار شد اما نهر سوری نشده است، خب پس حالا می‌خورم تا نهر سوری بشود. اتفاقاً احتیاط برعکسش است؛ این که حالا می‌بینم فجر طالع شد تشبیهی که حضرت فرمودند احرازش را شک دارم، بخورم؟! می‌گوید صبر می‌کنم چون می‌دانم فجر است اما حالا نهر سوری نشد؛ وجهش را حالا عرض می‌کنم. لذا در این مقام این طور فرمایشی از این فحل در میدانی خیال می‌کنید که از مقام ایشان بعید است ولو ما حرفی نداریم که فهم ایشان الان هم حاکم است. از باب ابراز ذهن خودم که تا شما خواندید و با آن مبادی که می‌دانم و نحو دیگری که خیلی جاهای دیگر هم با آن کار داریم. چرا این را می‌گویم؟ به خاطر این که خیلی جاها صدمه زده است. یکی از مواردش همین جاست. مثلا در «صُم للرؤیة و أفطر للرؤیة»[2] چه هنگامه‌ای هست، آن جا هم نظیر همین جاست که یعنی حتی بزرگوارانی رساله‌شان هست با استادشان مراسله و مکاتبه کردند و چه اصراری دارند بر این که رویت جزء موضوع دخول شهر شرعی است؛ اول ماه نزد شارع این رویت جزء موضوعش هست و حال آن که مجموع ادله را می‌بینیم آدم به خیالش می‌رسد قاطع می‌شود که این طوری نیست. موضوع حکم روشن است! در تعلیم این که ای مکلف! تو می خواهی این موضوعِ منِ شارع را به کار بیندازی[راهش این است]، تعلیم امتثالی می‌شود، تعلیم کاربردی مطلب می‌شود؛ لسان هم واضح و آشکار است. آدم قرائن را که جمع می‌کند به قطع می‌رسد. نظیرش را الان هم داریم که حاج آقا یک صفحه راجع به آن صحبت می‌کنند. لذا الان بیاناتی که حاج آقا دارند در ذیلش هر چه که به ذهنم بیاید عرض می‌کنم.

احتیاط وقت نمازصبح درایام البیض غیرمقبول نزد عرف عام

عده‌ی حسابی می‌گویند ایام البیض نمی‌توانید نماز را بخوانید و باید صبر بکنید و صبر کنید. مثل الان که دیدید اذان را می‌گویند، رسمی که جا نیفتاده، برای مردم چیز عجیبی می‌شود که بگویند همیشه فلان ساعت اذان می‌گویند مثلاً یک قول دیگر هم گفتید که  می‌گوید از دوازدهم تا بیست و دوم،  ده روز اذان را عقب‌تر بیندازید، آن هم تازه فرق می‌کند؛ دوازدهم زودتر می‌توانید بگویید، چهاردهم که پر نورتر است باید عقب‌تر بیندازید؛ این چیزی است که باید ببینید ارتکاز عرف عام این را می‌پذیرد یا نه؟! اگر ارتکاز عرف عام نمی‌پذیرد کاشف از این نیست که ما از دلیل بد استفاده کردیم و منظور را در کلاس طور دیگری معنا کردیم؟! نظیر خیلی دارد. حالا من برای «تبیّن» توضیحش می‌دهم.

 

برو به 0:07:22

شاگرد: فرمایش حضرتعالی که در واقع شارع در ناحیه امتثال وارد شده خیلی از جاها شاید در نظر اول به دست بیاید. اما یک مسأله‌ای پیش می‌آید این است که آیا هر جایی شارع در مقام امتثال وارد شد، فرمایشی داشت آیا خود همین دخالت یک مقداری قضیه را به آن سمت نمی‌برد که این جا هم کأنه یک نوع تعبدی ممکن است حکمفرما بشود؟ تا این که شارع واگذار کرده باشد و بعد با یک لسان خیلی لیّنی این جا بحث امتثال را وارد شده باشد؟ شاید مقداری تشخیص این سخت‌تر هم باشد. حالا اگر صلاح می‌دانید در این قضیه هم وارد بشوید.

غلبه ارشادی بودن تعلیم امتثال های شارع

استاد: مانعی ندارد هر وقتی هم در هر کدام از عبارات حاج آقا رسیدیم … ولی کلی‌اش این است که اگر فهمیدیم که دارند امتثال را یاد می‌دهند؛ در یاد دادنِ امتثال محال نیست که شارع  صبغه تعبد را به کار ببرد، خیلی جاها ما باید به دلیل نگاه کنیم؛ معلوم است اما نوعاً در مواردی که تعلیم امتثال می‌کنند می‌بینیم که همان نحو مشی عقلایی و بنای عقلایی در امتثال است، ارشاد است؛ ارشاداتی که أعقل خود بشر بلکه از ناحیه خدای متعال که خالق العقل است دارد صورت می‌گیرد؛ لذا محال نیست اما نوعاً وقتی به آن مرحله می‌رسد ریختش، ریختِ ارشادات عقلائیه است در این که وقتی یک امری مولا دارد این طوری انجام بدهد. چرا این ارشادات هم آمده است؟ به خاطر این که معمولاً بنده وقتی می‌خواهد امر مولا را امتثال کند دچار یک واهمه مخالفت می‌شود و این واهمه را دارد؛ لذا خود مولا تذکر می‌دهد که اگر می‌خواهی امر من را امتثال کنی این قدر سخت نیست برای اشاره این که من چیز روشن از تو می‌خواهم، این طوری نیست که به محض احتمال بگویی مولا گفته است و محض الاحتمال ترمزت را بکشد و بایست! حق الطاعة مولا چه بود که آقای صدر در حلقات می‌گفتند؟! عقل می‌گوید مولاست! حرف عادی نیست! همین که احتمال آمد حق الطاعة مولای حقیقی محتملات را هم می‌گیرد. همچنین بحثی داشتند که من آن جا عرض کردم ولو این قضیه عقلیه صحیح است اما به عنوان مجموع قضایا و خروجی بحث درست نیست؛ چند بار دیگر هم عرض کردم ولذا این جا هم چون شارع خودش می‌داند که این طوری است که حق الطاعةِ او محتملات را توسعه دارد و برای تأکید و خیلی روشن کردنِ آن تسهیل در امتثال می‌گوید که مشی بر یقین بکن. این طور نیست که به صرف احتمال بایستی و این نظیر خیلی دارد.

شاگرد: لسان دلیل این جا مقداری مدخلیت دارد. مثلاً عباراتی مثل آن فرمایشی که «و لا تصلّ فی سفرٍ و حضرٍ حتی تبیّنه» این‌ها انصافش این است وقتی آدم با این طور عبارات مواجهه می‌شود مقداری گاردِ تعبد می‌گیرد. اگر قرار بود شارع نسبت به یک چیزی فقط ارشاد عقلائی بفرمایند شاید لازم می‌بود مقداری لسانش ملایم‌تر باشد.

استاد: حالا همین جا من این را توضیح بدهم که این حرف غلطی است! متدینی که مواظب صبح است که خیط را ببیند برای این که اولاً اول وقت نماز را بخواند، دوم این که اگر می‌خواهد روزه بگیرد، غذا نخورد «یترصد الأفق» مواظب افق است و مدام می‌رود نگاه می‌کند، در این شرایط و الان هم جا افتاده که تخیلات ذهنی باعث می‌شود شما دنبال هلال می‌گردید مرتب هلال می‌بینید و چند بار که برمی‌گردید دوباره می‌بینید محو شد. چرا هلال می‌بینید؟ چون دنبال یک گم شده ای درذهن هستید و  قوه خیال شما می‌خواهد هلال را ببینید؛ این مدام در ذهن شما و قوه باصره شما انشاء صورت هلال می‌شود و لو به اندک چیزی شما هلال می‌بینید و برمی‌گردید می‌بینید هلال محو شد. حالا کسی که مترصد افق است مدام می‌رود نگاه می‌کند یک دفعه می‌بیند سفیدی به چشمش آمد. می‌گویند این طور دیدن‌ها که مترصد هستی یک دفعه به چشمت بیاید معیار نیست بلکه باید «تبیّنه» باید دلت جمع باشد که افق است. خب این بیان دور از این است؟! «تبیّنه» یعنی دیدی و مطمئن هم هستی ولی چون خیلی ضعیف است منِ شارع نمی‌گویم بگذار روشن‌تر بشود. آخر چه کسی چنین چیزی را می‌فهمد؟! یعنی دیدی و مطمئن هم هستی که یک خط باریک افق آمد و پیدا شد می‌گوییم «فتبیّنه» این هنوز خیلی باریک است، صبر کن خوب روشن بشود. چه کسی چنین احتمالی را می‌دهد؟ «حتی تبیّنه» یعنی با شک مشی نکن. آن وقت کدام این‌ها اظهر است؟ من عرضم این است آن اولی اظهر است. این که می‌گویند «حتی تبیّنه» یعنی مطمئن می‌شوی که این خط فجر است، نه این که به صرف این که چیزی به چشمت آمد بگویید فجر را دیدم و حالا دیگر چیزی نخورید. شده است کسی ساعت دو شب، دو ساعت مانده به فجر بلند می‌شود یک دفعه می‌گوید دیر شده نگاه می‌کند و یک چیزی به چشمش می‌آید؛ در افق دیدید گاهی یک نوری همین طوری می‌آید و انعکاسات مختلفی است؛ می‌‌گوید فجر طالع شد و دیگر هیچ چیزی نمی‌خورد. این یک نگاه این طوری است! برو خوب نگاه کن معلوم باشد؛ صبح مشکوک نیست، وقتی نگاه می‌کنید باید مطمئن بشوید. به عبارت دیگر این عبارات برای این است که تو مستصحب اللیلی، این طور نیست که به یک احتمالی جلوی خودت را بگیری، چون مستصحب اللیلی «حتی تبیّنه» یعنی به علم برسی، وقتی به علم رسیدی ما چیز اضافه‌ای نداریم بگوییم من علم دارم که این خط افق است اما خودش را هنوز خوب نشان نداده است. خب وقتی علم دارم خط افق است، این که خودش را هنوز خوب نشان نداده یعنی چه؟ علم دارم آمد. آن تبیّن یعنی تو که مستصحب اللیل هستی باید به یقین برسی، نه این که وقتی هم به یقین رسیدی هنوز یک موضوع شرعی دیگر مانده است؛ آن موضوع چیست؟ «تبیّن» است. آخر چه کسی احتمال می‌دهد بعد از این که به یقین رسیدم که این سفیدی، سفیدی فجر است هنوز یک جزء دیگر موضوع شرعی مانده است و شارع می‌فرماید باید تعبداً صبر کند تا قرینه روشن شود. این استظهاراتی است که صبغه تعلیم امتثالی شارع و توضیح این که تو مستصحب اللیلی و خودت را به سختی نینداز و مشی بر یقین بکن تا آن استصحاب قبلی تو به یقین تبدیل نشده تبدیل نکن، این‌ها را ما بیاییم بگوییم جزء موضوع است؛ این نظیر هم خیلی دارد. حالا عبارت حاج آقا را باز می‌خوانیم و هر کجا که آن فرمایش شما بود … حالا این که الان شما فرمودید می‌بینید استظهار بود.

 

برو به 0:14:54

شاگرد: من کلی عرض کردم؛ چه این جا، چه در بحث …

استاد: دیدی که ذهن شریف شما نسبت به عبارت امام عسکری سلام‌الله‌علیه داشت یک دیدی بود که حضرت دارند می‌گویند «فلا تصلّ فی سفر و لا حضر حتی تتبیّنه»؛ «تتبیّنه» یعنی به شک اعتناء نکن و به یقین برس؟ «تتبینه» یعنی این؟ یا ولو هم یقین داری یک خطی هست بگذار خوب روشن بشود؟ روایت کدام را می‌خواهد بگوید؟

شاگرد: اولی.

استاد: تمام شد. الحمدلله. به خلاف این که ما بیاییم بگوییم می‌خواهند بگویند آن خط سفید باید روشن بشود. آخر یک چیزی داریم روی مطلب می‌گذاریم. «تبیّنه» یعنی استصحاب .

شاگرد: در عبارت آقایان هست که این احتمال دومی که شما می‌فرمایید، آن کسانی که به لیالی مقمره قائل شدند، در استدلالتشان همچین حرفی هست؟ که مبنای حرفشان این باشد که بگویند ولو که [تبین ] هست ولی شما در شب‌های مهتابی باید صبر کنید تا کاملاً واضح بشود.

استاد: الان می‌رسیم و حاج آقا مقابل آن‌ها یک صفحه بحث می‌کنند. شاید بعضی  رساله‌ها هم باشد؛ الان حرف حاج آقا رضا هم همین بود. «لو لم یکن الأقوی» فرمودند.

شاگرد: ایشان روی تعبیر دیگری مانور دادند. در این تعبیری که در این روایت شریف هست خیلی ….

استاد: آن جا نهر سوری آمده است. همان نهری سوری یا قبطیة بیضاء یعنی حضرت می‌خواهند بگویند ولو قطع داری این خط صبح است اما هنوز قبطیة بیضاء نیست، حضرت می‌خواهند این را بگویند که هنوز صبح نشده است؟! این قبطیة بیضاء شدن موضوع شرعی است. حضرت می‌خواهند بگویند به شک و به وهم و یک نگاهی بیندازی و سفیدی اکتفاء نکن، باید روشن باشد یعنی مستصحبی برای این که استصحاب تمام بشود باید قطع پیدا کند؛ این منظور تعبیر است نه با وجود این که قطع داری، باز هم باید صبر کنی. منِ شارع یک چیز اضافه‌ای به نام قبطیة بیضاء رویش گذاشتم. این که عرض کردم از مثل بزرگی مثل مرحوم حاج آقا رضا خیلی بعید است این است که چرا شما می‌آیید قبطیة بیضاء و نهر سوری را … جالبش هم این است که در روایت جواب آمده است. حالا یک وقتی می‌فرمودند که خود شارع آمده اعلام کرده که «أیّها المسلمون و المومنون!» صبر کنید تا قبطیة بیضاء بشود؛ یک وقتی هست آن طرف سوال کرده و حضرت در ضمنش جواب می‌گویند می‌خواهند بگویند صبر کن تا روشن بشود؛ یک چیز روشنی را ببینی و شک نداشته باشی. این‌ها هیچ ظهوری ندارد در این که این مشابهت جزء موضوع شرعی است که ما بگوییم احتیاط این است. خب ایشان می‌فرمایند «و الظاهر» این «و الظاهر» که ایشان فرمودند، گفتم «تبعاً لصحاب الجواهر» صاحب جواهر مشی خاصی کردند، نفرمودند «یلزم» بلکه فرمودند «ینبغی». این نحوی که صاحب جواهر گفتند خوب است. لذا حاج آقا هم از «ینبغی» ایشان وارد شدند؛ در این بحث بعد از صاحب جواهر تا زمان ما عده‌ای سراغ احتیاط رفتند؛ شاید همین حرف حاج آقا رضا بوده که عده دیگری هم به تبع ایشان رفتند فتوایش کردند. ایشان هم گفتند «لو لم یکن الاقوی» عده دیگر هم اقوی گفتند که یعنی باید صبر کنید.

شاگرد: حاج آقا رضا این جا اصلاً هر روز را می‌گوید بعد دوباره در تنبیه دوم به  لیالی مقمره که می‌رسد در خصوص لیالی مقمره بحث می‌کنند.

استاد: خب آن وقت آن جا مختارشان چیست؟

شاگرد: آن جا هم که همین است.

استاد: می‌گویند صبر کنند؟

مقتضى ظاهر الكتاب و السنّة و كذا فتاوى الأصحاب: اعتبار اعتراض الفجر و تبيّنه في الافق بالفعل،فلا يكفي التقدير مع القمر لو أثّر في تأخّر تبيّن البياض المعترض في الافق.[3]

شاگرد: به حسب مقتضای ظاهر کتاب و سنت «اعتبار اعتراض الفجر و تبیّنه فی الأفق» یعنی آن تبیّن موضوعیت دارد و …

استاد: پس باید عقب بیندازند. آن جا فتوا می‌دهند؟

شاگرد: این جا که فتواست. «فلا يكفي التقدير مع القمر لو أثّر في تأخّر تبيّن البياض»

استاد: که حالا بحث‌هایش را می‌رسیم. همین‌ها استنباطاتی است که لوازم عجیبه دارد و وقتی مبادی‌اش صاف بشود و دیگری به اطمینان برسد احتمال نمی‌دهد که این چنین استنباطی سر برسد؛ برای این که ما به شارع نسبت بدهیم این طوری است که باید صبر کنید.

شاگرد: در این طور موارد مشکلی که پیش می‌آید این است که ممکن است طرف مقابل بگوید که این امر دائر مدار اطمینان که بشود دیگر یعنی از مضبوط بودن و منضبط بودن قضیه خارج می‌شود؛ بعضی‌ها این تعبیر را دارند و می‌گویند ما دیر اطمینانمان می‌آید. شما می‌گویید ما اطمینان پیدا می‌کنیم که این جا قطعاً مراد شارع این بوده، مراد روایات این بوده است؟ ما اصلاً اطمینانمان نمی‌آید. این فضا چطور باید بحث بشود؟

استاد: البته هرکسی باید بین خودش و خدا حجت پیدا کند؛ اگر مطمئن نشده یا طریق احتیاط یا طریق اظهر را می‌رود ولی این مباحثه‌های ما برای این است که اگر مدام در روایات برویم و برگردیم و مکرر تردد نظر بکنیم بعد آدم به اطمینان می‌رسد. باز نمی‌خواهم صائب یا غیرصائب بگویم، من فقط دارم بیانِ حال خودم را می‌کنم؛ چند بار دیگر هم گفتم «صم للرؤیة أفطر للرؤیة» که مشهور این را به عنوان واضح موضوعیت به آن می‌دهند ما مباحثه می‌کنیم، جمیع روایات مکرر رفت و برگشت با ضوابط بیرون و همه این‌ها الان برای من اطمینان است که این «صم للرؤیة و أفطر للرؤیة» یکی از مصادیق استصحاب است، نه این که این می‌خواهد در موضوع شهر شرعی  رویت را داخل کند؛ این شواهد دارد! خیلی روشن است. حالا آدم آن جا بحث بکند می‌بیند؛ یکی دو تا هم نیست که همین طور بگوییم. ولی اگر به این شواهد توجه نشود، مشهور عمل کردند شما چه می‌خواهید بگویید؟ مشهور بین دو دسته از روایات تعارض دیدند؟ تطوق و فلان و فلان را اعراض کردند ولو روایتش صحیحه بوده است؟ «کلّما ازداد صحةً ازداد بإعراض المشهور عنه ضعفاً» خب کنار رفت و به چه عمل کردند؟ به این طرف معارضش عمل کردند «صم للرؤیة أفطر للرؤیة». آن‌ها معارضه دیدند و به این عمل کردند و حال آن که اصلاً معارضه نیست. وقتی معارض نیست و برای آدم واضح بشود که معارضه نیست، چرا باید ترک کنیم؟ چرا باید چیزی را از آن مسیر نفس الامری خودش فاصله بدهیم؟ من منظورم این است که در رفت و برگشت گاهی هست آدم به اطمینان می‌رسد.

شاگرد: ظاهراً یکی از اشکالات در احتیاط که هست این است که احتیاط عملی می‌شود ولی بحث ما ظاهراً احتیاط در فتوا می‌شود.

استاد: بله آن تفاوت می‌کند. احتیاط عملی یعنی خودش می‌خواهد تبیّن یا مراعات قول دیگران بکند؛ احتیاط عملی این است؛ احتیاط عملی یعنی حتی خودش فتوا دارد ولی مراعاةً لنظر فقیهٍ احتیاط می‌کند.

شاگرد: این که در تشخیص مصداقش یک مقداری احتیاط می‌کند.

استاد: بله تشخیص مصداق که دیگر هیچ گیری ندارد که احتیاط به جاست؛ آن که معلوم است.

شاگرد: در خود واژه «تبیّن» یک مقداری آن مناطش نهفته نیست؟

 

برو به 0:22:40

استاد: آن را حالا می‌رسیم. این از چیزهایی است که حاج آقا مفصل می‌گویند؛ این بحث ابتدای کار است. ببینیم «تبیّن» یعنی چه؟ نمی‌خواهیم زود رد بشویم. مرتب برویم برگردیم ببینیم تبیّن یعنی چه؟ و این که آیه شریفه می‌گوید «حتی یتبیّن لکم»! آن‌هایی هم که آن طرف حرف زدند آدم‌های ساده‌ای نبودند. این هم که من الان مقابل مثل حاج آقا رضا می‌گویم این برای این است که در ذهن من سابقه دارد؛ یعنی این نحوی که در بعضی استظهارات آن صبغه بیان تعلیمی شارع با تشریع شارع به همدیگر آغشته می‌شود و شارع مقدس در یک بیان هم تشریعی که فرموده را می‌گوید، هم در همان بیان تشریع، تعلیمِ امتثالی هم دارد و بیانات عقلائی هم هست، از عقلاء دور نیست. آن کسی که با یک حال خاصی به این استظهارات نگاه کرده دو تایی را یکی گرفتند. می‌گوید آن تعلیم امتثالی همان چیزی است که جزء تشریع است و این را برده موضوع حکم کرده است؛ خب این مانعی ندارد و دقت در کلام مولاست و آن واهمه از این است که آن صبغه تعبد را حفظ کنیم ولی آن لوازمی که بعداً دارد وقتی ما برگردیم این دو تا حیثیت را ملاحظه بکنیم و به اطمینان از همدیگر سوا بکنیم دیگر هیچ کدام از این حرف‌ها نیست و همینی است که خود عرف عام مستقر است؛ منظورم عرف عام متشرعه است که اذان را می‌گویند ولو شب چهارده است و هیچ دغدغه‌ای هم ندارند؛ یعنی فتوای دیگران حاکم بوده و هست و خیال می‌کنید خواهد بود. حالا یک زمانی یک کسی بیاید که هم فتوایش این باشد، هم نافذ الامر باشد که بگویند حتماً باید نمازها را عقب بیندازید آن دیگر … تا حالا نقل شده زمانی این طور شده باشد؟!

شاگرد: ظاهراً عقب می‌اندازند الان.

استاد: اذان را؟! اذان نگویند؟! سنی و شیعه شما مدینه و مکه مشرف می‌شوید لیالی البیض دیرتر اذان می‌گویند؟

شاگرد: نه! نه! حدود ده‌ دقیقه‌ای که …

شاگرد2: آن که همه روزهاست.

استاد: بله، آن که شب‌های تاریک هم هست. نه! به خاطر صرف این که چون آیه «تبیّن» فرموده و مانع هم مانع سماوی است که حالا آن‌ها می‌گویند ابر و این‌ها نه، چنین تفصیلاتی دارند که به حرف ایشان می‌رسیم. آن مانع سماوی چون تبین محقق نیست باید عقب بیندازید. نمی‌دانم زمانی بوده که …

شاگرد: یعنی اذان را دیرتر بگویند؟

استاد: بله دیگر؛ اصلاً صبح نشده است. چرا؟ چون موضوع فجر شرعی تبیّن است و در لیالی البیض تبیّن نشده است. این که شده اذان‌ها را عقب بیندازند یا نه، نمی‌دانم.

شاگرد2: اصل این‌ بحث‌ها که از مرحوم صاحب جواهر شروع شده است.

استاد: ایشان که با «ینبغی» شروع کردند؛ «ینبغی» یعنی هیچی، یعنی موضوع همان است؛ در جواهر هست که خود صاحب جواهر فرمودند بعضی جاها بعضی احتمالات را آدم نباید بگوید چون پشت سر این احتمال وجه می‌آید و پشت سر آن وجه را تبدیل به قول می‌کند.

شاگرد: این قضیه که تفریع هم شده و سریع آقا رضا آن را تبدیل به فتوا کرده است.

استاد: بله اگر فتوا شده که دیگر … حالا نمی‌دانم قبل از ایشان هم کس دیگری بوده یا نبوده است.

شاگرد: صاحب جواهر که می‌گوید « و إيماء التشبيه بالقبطية البيضاء و نهر‌ سوری إلیه»[4]

عدم تفاوت وقت نماز صبح در ایام مختلف

استاد: ولی «ینبغی» یعنی کأنه یک نحو احتیاط و … رسیده به این جا که آن بزرگوارها این طور فرمودند.

و الظّاهر أنّ الطلوع، له وقت مخصوص زماني، كالزوال و الغروب، لا يختلف باختلاف الأيّام، إلّا الاختلاف المعهود المضبوط لدى المحاسبين. و ذلك الزمان لا يختلف باختلاف‌ أيّام البيض و غيرها، و لا بوجود المانع من الغيم و نحوه و عدمه، إلّا أنّ يتأخّر إحراز الطلوع و تبيّنه، لا نفس المتبيَّن بالفتح فله حدٌّ زماني غير مختلف، و المختلف هو العلم به فقد يتأخّر، و قد لا يتأخّر و لو حصل المانع، و لا فرق بين مانعيّة ضوء القمر أو الغيم عن الإحراز أحياناً.[5]

حالا عبارات حاج آقا را بخوانیم و ان شاء الله در ضمن همه این‌ها را بررسی می‌کنیم؛ می‌فرمایند «و الظّاهر أنّ الطلوع، له وقت مخصوص زماني» یک وقت روشن زمانی دارد. «كالزوال و الغروب» زوال و غروب هم همچنین است. «لا يختلف باختلاف الأيّام، إلّا الاختلاف المعهود المضبوط لدى المحاسبين.» بله می‌دانیم دیروز دو دقیقه دیروز زودتر طلوع فجر می‌شد و فردا دو دقیقه دیرتر. «لدی المحاسبین» یعنی هیویین که می‌گویند هنوز طلوع فجر نشده است. چرا؟ چون طبق ضوابطشان وقتی طلوع فجر می‌شود که هجده درجه خورشید زیر افق است؛ خود دیروز هجده روز در این زمان بود، فردا سر همین زمان هنوز هجده درجه نشده، هنوز بیشتر زیر افق است، خب فجر هم نشده است؛ منظورشان این است. «إلّا الاختلاف المعهود المضبوط لدى المحاسبين.» که برای آن دفترچه هم نوشتند و گفتند که دقیقه دقیقه برمی‌گردد. «ذلك الزمان» این زمانی که مضبوط هست و آن زمان خاص طلوع فجر که اگر بپذیریم هجده درجه زیر افق باشد «لا يختلف باختلاف‌ أيّام البيض و غيرها، و لا بوجود المانع من الغيم و نحوه و عدمه» آن‌هایی که می‌گفتند نمی‌شود ایام البیض بخوانند اشکال کردند گفتند خب حالا روزهایی که ابر هست خب مولا تبیّن فرموده که ابر است و هوا تاریک است، شما باید صبر کنید صبر کنید تا آن قدر نور فجر زیاد بشود که در ابرها بیفتد که دیدگر هوا معلوم بشود که صبح است و الا ابر تاریک که فجر را نشان نمی‌دهد. وقتی که از زیر ابرها فهمیدید صبح شده آن وقت دیگر اول صبح شرعی است ولو هوا هم تاریک باشد. آن‌ها جواب می‌دهند که این ابر مانع غیرسماوی است؛ ماه که می‌تابد در آسمان نور زیاد است، نور نمی‌گذارد نور برای ما روشن بشود و مانع سماوی است اما مانعی که در زمین است که بالای سر ما یک پرده کشیدند و یک ابر آمده است؛ این ربطی ندارد.

و لا يقاس ذلك بالغيم و نحوه؛ فإنّ ضوء القمر مانع عن تحقّق البياض ما لم يقهره ضوء الفجر، و الغيم مانع عن الرؤية لا عن التحقّق، و قد تقدّم في مسألة‌ التغيّر التقديري في مبحث المياه من كتاب الطهارة ما له نفع للمقام، فراجع.[6]

نمی‌دانم حاج آقا رضا هم این را مطرح کردند یا نه که این تفاوت را خودشان بگویند یا دیگران گفتند؟ همین را دارند؟

شاگرد: بله.

استاد: اگر زحمت نیست بخوانید چه فرمودند؟

شاگرد: بعد از این که می‌گویند «لا یکفی»، می‌فرمایند «و لا يقاس ذلك بالغيم و نحوه؛ فإنّ ضوء القمر مانع عن تحقّق البياض ما لم يقهره ضوء الفجر» اصلاً تکویناً مانع تحقق است کأنه …

استاد: حالا بعداً همین را می‌رسیم؛ چرا مانع است؟ چون نور قمر پر نور است پس نور شمس در افق نمی‌تابد؟ می‌تابد ولی برای ما روشن نمی‌شود. دارند تبیّن را می‌برند جزء موضوع می‌کنند نه این که بگویند آن تابش نور شمس در افق آن زمان خاص فجر است؛ آن که فجر نیست، آن می‌خواهد بتابد می‌خواهد نتابد؛ باید مجموع نور ماه و این‌ها برای ما تبیّن بشود یعنی تبیّن را موضوع شرعی کردند.

شاگرد: «و الغيم مانع عن الرؤية لا عن التحقّق»

استاد: بله می‌گویند وقتی ابر آمد آن فجر محقق شده ما نمی‌بینیم و مانع داریم اما در صورت قمر اصلاً مانع نشده و این هنوز اول الکلام است. چرا نشده؟ وقتی هم که شب مهتابی است نور که مانع نور نیست، نور مانع این است که ما آن‌ها را ببینیم؛ مثال خیلی روشن این است که وقتی روز است ستاره‌ها در آسمان هستند یا نیستند؟ نور می‌دهند یا نمی‌دهند؟ می‌گوید نور نمی‌دهند، چون خورشید هست نور نمی‌دهند؟! بلکه نور می‌دهند، نه این که نور نمی‌دهند، چون خورشید هست ما نمی‌بینیم. حالا اگر بگوییم که اصلاً نور نمی‌دهند، ایشان می‌گویند مانع از تحقق فجر است؛ از کجا شما این را می‌فرمایید که خورشید از زیر افق بالا می‌آید و نورش طرف شرق می‌افتد چون مهتاب در آسمان است، اصلا این مهتاب نمی‌گذارد نور او در افق بیفتد. چرا؟ مانعی ندارد! می‌افتد و هست ولی ما متوجه نمی‌شویم.

شاگرد: یک مقداری اگر این مسأله را نگاه بکنیم یک مقدار خودش شاید خودش ناقلا باشد؛ به خاطر این که در واقع اتفاقی که دارد می‌افتد رسیدن مستقیم نور و شعاع شمس به چشم ما نیست و نوری است که در جوّ دارد منعکس می‌شود؛ آیا خود همین یک مقداری باعث نشده که علماء به این اشکالات بیفتند؟ خود این که در واقع مستقیم نور خورشید نیست بلکه عوامل دیگری دارد این را به ما می‌رساند و آن عوامل هم خودشان ممکن است تحت تاثیر عوامل دیگری از بین بروند.

 

برو به 0:31:27

استاد: صریحاً دارند می‌گویند توهم همین شده است.

شاگرد: خب این با غیم فرق می‌گذارد.

استاد: شما دارید حرف آن‌ها را توضیح می‌دهید. حالا صحبت سر این است آن عوامل دیگری که هستند، نور می‌آید این عوامل را از عاملیت می‌اندازد؟ اصلاً این طور نیست. در نفس الامر مطلب نور مهتاب نمی‌آید از انعکاس نور خورشید در اتمسفر جلوگیری بکند. او می‌آید سر وقت خودش نور می‌تابد در جو و منعکس هم می‌شود ولی چون نسبت به نور مهتاب ضعیف است ما نمی‌بینیمش.

شاگرد: تبیّن اتفاق نمی‌افتد.

استاد: تبیّن مگر جزء موضوع حکم شرعی بود؟ تبیّن برای این بود که می‌خواستند بگویند تو با شک مشی نکن تا روشن بشود. خب وقتی من علم دارم …

شاگرد: چه چیزی روشن بشود؟ نکته سر این است. اگر می‌گفتند بالا آمدنِ خورشید روشن بشود ما الان هجده درجه که داریم می‌گوییم بر چه اساسی داریم می‌گوییم؟ رفتیم تبیّن را نگاه کردیم که به هجده درجه رسیدیم، غیر از این که نبود؛ بنابراین در روز شرعی نفرمودند اگر خورشید به افق خاصی رسید یا اگر مثلاً  هجده درجه زیر افق قرار می‌گرفت، این را که نفرمودند. همچنین چیزی هم مفهوم نبوده است؛ فرمودند تبیّن.          بنابراین آن چیزی که مانع حقیقی از تبین است، در تبین چه چیزی نقش دارد؟ انعکاس این‌ها هست؛ وقتی نور دیگری باعث شده که فضا از قبل در واقع یک روشنی داشته باشد بنابراین وقتی در آن هجده درجه می‌رسد کما کان آن اتفاق نمی‌افتد و باید صبر بکنیم یک مقداری بالاتر بیاید.

استاد: برای ما نمی‌افتد! بله مولا الزام نکرده که اگر لیالی البیض هست و مدام می‌روی به افق نگاه می‌کنی، وقت و ساعت نداریم.

شاگرد: «یتبیّن لکم الخیط الأبض»

استاد: بله حالا «لکم» را بحث داریم.

شاگرد: شما می‌فرمایید برای ما، آیه هم همین «لکم» هست.

استاد: «لکم» چطوری است؟ در این «لکم» بعداً بحث داریم.

شاگرد2: مگر تبین خیط أبیض از خیط أسود این طوری موضوع می‌شود؟ در لیالی مقمره که خیط أسود نباید داشته باشیم به خاطر لیالی مقمره دیگر اصلا خیط اسود نیست. اگر بخواهیم این طوری نگاه بکنیم باید بگوییم اصلاً موضوع در خاطر متحقق نمی‌شود.

استاد: بلکه اصلاً خیط نیست. چون خیلی از فجر می‌گذرد تا روشن بشود؛ این اصلاً خیط نیست یعنی یک فصل معتنابهی گذشته و فضا را سفید می‌بینیم. حالا قضیه «لکم» را باید بعداً برسیم چون از آن قضایایی است که بحث دارد؛ فعلاً صبر می‌کنیم. علی ای حال این چیزی که الان عرض ماست این است که زمان خاص نور به افق می‌تابد؛ این تبیّنش هم برای شما دارند می‌گویند «یتبیّن لکم» این را ببینید؛ این تبیّن موضوعی را هم دارد بیان می‌کند آیا در این موضوع درک ما دخالت دارد و جزء موضوع است؟ یا این موضوع هست و ما را به عنوان این که درک ما وسیله کشف آن موضوع است دارند راهنمایی می‌کنند؟ درک ما جزء موضوع است یا درک ما کشف موضوع است؟ ما عرضمان این است که درک ما کشف موضوع است، موضوع همان تقدیری است که حاج آقا رضا فرمودند. یعنی شبی هم که مهتاب است اگر فرض بگیریم که الان ماه تاریک بشود الان واقعاً آن فجر در افق هست به خلاف این که به فرمایش شما احتمالش بدهیم بگوییم وقتی مهتاب هست واقعاً نور در افق نیست که کأنه حاج آقا رضا همین را گفتند؛ گفتند اصلاً نیست، تبیّن نشده است. یعنی چه تبیّن نشده؟ یعنی نور نتابیده؟ که تابیده است. تبیّن یعنی چه؟ یعنی هم‌بافتی از تابش نور و پیش ماه.

شاگرد: نوری که می‌فرمایید در واقع ما یک مشکلی داریم و آن هم این است که نور که به هر حال در فاصله‌های دور هست، فقط مسأله‌ این است که انعکاسش به ما نرسیده است؛ یعنی این قدر ضعیف بوده و آن قدر از ما فاصله دارد به ما نرسیده است.

استاد: این که جای دور فرمودید، منظورتان از جای دور چه بود؟

شاگرد: بحث ما سر این است که ما در واقع می‌گوییم این بازتاب نوری است که دارد از خورشید به ذراتی در هوا و جوّ می‌تابد؛ در واقع این مخروطی که در نظر بگیریم ما در این مخروط هستیم طبیعةً بیرون این مخروط نور دارد می‌تابد، خب آن جا که وجود دارد و فقط مشکل ما این است که ما بیرون از آن مخروط آن قدر فاصله داریم که نمی‌توانیم ببینیم. غیر از این که نیست؟! در فهم و تفسیرِ لسان بعضی ادله با یک مشکلی برخورد می‌کنیم …

استاد: منظورتان از مخروط، همان مخروط تشریح الافلاک است که بحثش کردیم؟!

شاگرد: بله.

استاد: آن مخروط مبنای آن‌ها بود؛ لذا روی آن مبنا ما انعکاس و شکست نور نداشتیم.اتفاقاً در مسأله فجر بحثِ فیزیکی و اپتیکی‌اش انعکاس نیست، بحث شکست است؛ یعنی خود نور خورشید می‌آید اما از شکست. نور از محیطی به محیطی غلیظ تر دارد می‌آید که جو است و می‌شکند لذا نوری که الان به چشم ما می‌آید دارد از آن پایین می‌آید. از قرص خورشید می‌آمده و وارد نقطه‌ای از جو می‌شود که به حذاء دید ماست و می‌شکند و به سوی ما می‌آید. حتی در قرص خورشید هم این را دارند؛ یعنی آن وقتی که ما می‌بینیم قرن الشمس در آمد، بالدقة هنوز قرن الشمس درنیامده، به خاطر انکسار، نه به خاطر انعکاس تصویرِ مجازی شمس را داریم می‌بینیم.

شاگرد: شکست در دیدن قرص است، نه در بحث فجر؛ نمی‌دانم آیا در بحث فجر هم بحث شکست مطرح است!

شاگرد2: این بیان همین طور است که شکست زودتر …

استاد: در فجر فرق می‌کند.

شاگرد: طبق فرمایشات حضرتعالی در جلسات قبل به ذهنم این طوری آمد که انعکاسش دارد تاثیر می‌گذارد و عمده بحث فجر را روی انعکاس آوردید.

استاد: بیانش هم ظاهراً این طور باشد که اجزای موجود در هوا هر کدامشان ریز ریز هستند و علی ای حال برای خودشان کار انجام می‌دهند لذا وقتی نور به آن‌ها می‌خورد هم جذب دارند و هم انعکاس؛ لذا این فضایی که روشن است برای خورشید نیست، مجموعه بازتاب‌های ذرات ریز است؛ خب این جا انعکاس می‌شود.

شاگرد: وقتی انعکاس وجود دارد طبیعةً این انعکس مربوط به ناحیه‌ای خارج از این مخروط است، نه داخل مخروط؛ داخل مخروط که هیچ اشعه‌ای نمی‌آید؛ مخروطی که قدماء گفتند از این جهتش درست بود؛ بحث ما سر سایه و نیم‌سایه بود. ولی سایه تامّ به هر حال ایجاد می‌شود و به شکل مخروط هم توضیح دادند و بحث ریاضی بود؛ الان در این مخروط هیچ نوری نیامد، فقط خارج از این مخروط از ذرات داخل جوّ ما انعکاس داریم که نور مستقیم به آن‌ها خورده و یک چیزی را دارند انعکاس می‌دهند؛ اگر فاصله ما از آن‌ها به اندازه‌ای باشد که نبینیم، می‌گوییم نشد؛ اگر فاصله ما به اندازه‌ای باشد که فرمودید مثلا قدماء فاصله قائم را به شکل دیگری مطرح فرمودند، ظاهراً شما هم این را رد نکرده است.

استاد: برای این که فرض نزدیک‌تر بشود عرض می‌کنم که کره زمین را در نظر بگیرید که بالای آن هزار کیلومتر فضای جوی است، خورشید هم این طرف در نظر بگیرید، زمین با حرکت وضعی دائم دارد به سوی خورشید می‌رود و نزدیک می‌شود، ما روی کره هستیم؛ حالا انکسار نور را فعلاً صرف نظر می‌کنیم. تا بالای این کره نرسد خورشید را نمی‌بینیم، آن پشت است.

شاگرد: در واقع چون خورشید بزرگ‌تر است تا یک حدی … صرفاً آن بالای بالای هم نه، یک مقداری این طرف‌ترش هم رویت دارد.

استاد: چرا؟ چون بیش از نیم‌کره زمین نور خورشید زمین را گرفته است؛ یعنی وقتی منیر بزرگ‌تر از مستنیر است فقط نیم‌کره را روشن نمی‌کند. خب این‌ها درست است؛ حالا منظور من این است وقتی به آن نقطه‌ای که مرز نور با آن هست می‌رسیم آن جا ما داریم خورشید را می بینیم اما آن فضایی که بالای سر ماست خیلی زودتر دیده است یعنی هنوز ما به این نقطه نرسیده بودیم، آن هزار کیلومتر بالایی داشت خورشید را می‌دید چون بالاتر است و این انعکاس یعنی این؛ یعنی به آن ذرات نور می‌خورد و خودش را به ما نشان می‌دهد و می‌گوید من بالای سر شما هستم ولی بالای سر ما این جاست؛ این جا که شب است و بالای سر ما که ظلمانی است؛ کجا می‌بینیم؟ ما که این جا ایستادیم این را در افق می‌بینیم. پس افق روشن چیست؟ آن فضای جو در آن جایی که دارد به خورشید نزدیک می‌شود است. بالای سر ما در شب آن جایی است که کاملاً تاریک است؛ پس افقی که روشن شد آن ذراتی است که دارد نور خورشید را می‌گیرد به ما می‌دهد چون بالاتر است و در افق هم بالاتر است یعنی الان این جای افق که روشن شده ما انگشت را این طوری می‌کنیم و حال آن که اگر همان جا برویم این فضایی هزار کیلومتر بالای سر آن کسانی است که آن جا ایستادند. این ریخت افق است با این نحوی که …

حالا الان وقتی ماه در آسمان هست، این فضای جوی و این هزار کیلومتر دور زمین نیست؟ زودتر از ماه خورشید را نمی‌بیند؟ نور خورشید این ذرات ریز موجود در این را برخورد نمی‌کنند؟ منعکس نمی‌شوند؟ چرا! پس دورتر و نزدیک‌تری ما نداریم. این جا این ذرات می‌آیند، نور به آن‌ها می‌تابد ولی چون نور مهتاب است نمی‌گذارد ما ببینیم؛ مثل این که خورشید هست نمی‌گذارد ما ستاره را ببینیم. فقطه نکته سر این هست که وقتی بالای سر خودتان ایستادید شب هست.

 

برو به 0:42:50

شاگرد: البته من مقداری شک دارم که حتماً این بحث بالای سر باشد و انعکاس ناشی از قسمت‌های جلوتر نبوده باشد به خصوص این که ما در افق داریم می‌بینیم.

استاد: این افق ما که ده دقیقه قبل از فجر هم بود. چطور شد زمین که مدام دارد می‌چرخد و به سمت خورشید می‌رود حالا در این افق فجر طالع شد؟ این افق که بود!

شاگرد: به خاطر این که در واقع آن فاصله از ما که دارد انعکاس می‌دهد فاصله‌اش کم شد و می‌توانیم ببینیم.

استاد: نه! این‌ها نکات خوبی است و بعداً روی آن تأمل بکنید. الآن نور خورشید مرتب در این جوّ که دارد می‌تابد و او هم دارد جلو می‌آید؛ هر کسی در یک نقطه‌ای از زمین ساکن است و قاطن در آن محل هست، یک فضای دید و میدان دیدی از اتمسفر دارد؛ آن جایی که نور به آن می‌تابد الان برای کابل فضایی هست برای آن‌هایی که در کابل هستند می‌توانند انعکاس نور را در آن اتمسفر ببینند ولی آن فضای اتمسفر کابل هنوز در محدوده دید قم نیامده است ولذا اگر ما می‌توانستیم آن جوّ بالای سر کابل را ببینیم الان برای ما هم طلوع فجر بود؛ نور که می‌تابد ولی در فضای دید ما نیست یعنی ما این جا که نگاه می‌کنیم یک محدوده‌ای از جوّ برای ما پیداست و لحظه به لحظه این دید به کجا نزدیک می‌شود؟ نزدیک می‌شد به آن جایی که آن بلندی که دارد نور خورشید به آن بتابد و منعکس شود؛ پس واقعاً به آن نتابیده، نه این که چون دور هستیم تابیده و نمی‌بینیم. پس وقتی که آن فضای دید ما به جایی رسید که حالا دیگر نور خورشید به این ذرات موجود در هوا می‌تابد؛ قبلش هم داشت می‌تابید. آن‌هایی که تابیده بود در محدوده ما در قم نبود اما کابلی‌ها می‌دیدند. به محض آن که فضای دید ما جایی آمد که حالا نور خورشید به این ذرات هوا می‌تابد و ما هم آن را می‌بینیم. یعنی لحظه اول انعکاس ما می‌‌بینیم، نه این که نور بود ولی دور بود.

شاگرد: مشکلی که هست این است که مقداری به ذهن دور می‌رسد که یک حکم شرعی روی این رفته باشد که آیا در فلان مقدار کیلومتر فاصله از شما نور خورشید به ذرات معلّق واقع در اتمسفر رسید یا نرسید؟ این مقداری سخت است که بگوییم موضوع حکم شرعی این بوده، تبیّن کاشف از آن هست. گاهی اوقات می‌فرمایند هر وقت فلان چیز در فلان مدار آمد این کار را بکنید بعد می‌گوییم خب حالا چطور بفهمیم که چطوری در این مدار رفته است؟ می‌فرمایند … اما گاهی اوقات می‌آیند می‌فرمایند یک چیزی را که لازمه یا اثر آن اتفاق … یعنی لسان دلیل و لسان آن حکم شرعی روی یک موضوعی رفته که خود آن موضوع اثر ناشی از یک چیز دیگری است؛ این جا مقداری سخت است که ما در واقع بتوانیم از این اثر روی آن مسأله‌ای ببریم که فکر می‌کنیم احتمالاً آن چیز اصلی است. مثلاً منظور من این است که الان ما بگوییم منظور از لسان دلیل این بوده که در فلان زاویه از شما به آن نور خورشید رسیده باشد. هر وقت نور خورشید به اتمسفر در قطاع این قدر فاصله از شما رسید شما نماز بخوانید؛ مقداری پذیرش این [بعید است.]

استاد: حالا همین محتوای فرمایش شما که یک عبارت سنگینی می‌شود که می‌گویید پذیرش مشکل است من عین همین مفاد را برمی‌گردم یک معنای عرفی ساده می‌کنم و می‌گویم هر وقت نور خورشید را این جا در افق دیدید؛ این که ساده است! این چیز مبهمی است یا نه؟ واقعیتش همانی بود که شما گفتید یا نه؟

شاگرد2: شأناً دیدید.

استاد: احسنت! دیدید نه یعنی این که ببینید؛ یعنی وقتی که می‌شود دید و نور دارد می‌آید.

شاگرد: وقتی که می‌بینید یا وقتی که می‌شود دید؟

استاد: اصلاً وقتی می‌گویند وقتی دیدید یعنی وقتی که می‌شود دید. من این را می‌خواهم بگویم. نه این که وقتی می‌بینید یعنی حتما باید بروید ببینید. شأنیت رویت مهم است؛ یعنی نور دارد می‌آید و اگر نگاه کنید می‌بینید.

شاگرد: در لیالی مقمره آن مقدار نوری که دارد می‌آید اگر از یک حدی پایین‌تر باشد یعنی در حدی که میزان روشنایی ماه هست، همان ذرات در واقع با نور ماه هم دارند روشن می‌شوند.

استاد: نور با نور روشن نمی‌شود. در چشم ما اشعه قوی‌تر نمی‌گذارد که اشعه ضعیف‌تر در سلول‌های مکعبی و مخروطی چشم ما تاثیر بگذارند؛ او کارش را نسبت به دماغ ما انجام میدهد به جای این که آن بخواهد انجام دهد.  الان ما خورشید را که نگاه می‌کنیم چرا ستاره نمی‌بینیم و شب به این قشنگی می‌بینیم و حال آن که در روز هم هستند؟! به خاطر این که نور خورشید در چشم ما نمی‌گذارد … آن‌ها هر چه کار انجام می‌دهند، نور خورشید انجام می‌دهد.

 

برو به 0:48:17

شاگرد: چیزی که دوست بزرگوارمان فرمودند قابل قبول است؛ بله اگر در این حدّ بخواهیم صبر بکنیم که تمام افق را با یک … به این دیگر خیط نمی‌شود گفت منتها در این حدّش منطقی است که ما یک مقدار صبر کنیم که واقعاً ببینیم حالا هر چند از آن حد خیلی نازکش مقداری در لیالی مقمره بگوییم کلفت‌تر شده است ولی به هر حال صدق خیط به آن می‌شود کرد؛ چه مانعی دارد که شارع بفرماید تا آن حدّ صبر کنید؟ حالا لیالی مقمره است، باشد!

علائم زمانی کاشف ازموضوع واقعی یا جزء موضوع

استاد: من در این که شما می‌خواهید بگویید هیچ مانعی نمی‌‌بینم؛ من الان فرمایش شما را توضیح می‌دهم و همه عرف هم می‌پذیرند. مولا می‌‌فرماید شب چهارده هست و ماه پر نور است و ساعت 2 هم بلند می‌شوی و به چشمت می‌آید آیا فجر شده است و من نمی‌بینم؟ مولا می‌گوید من بر تو سخت نگرفتم «کلوا و اشربوا» تا مغرب هم ببینی؟! یعنی مستصحب اللیل هستی! ما که با این مشکلی نداریم اما صحبت سر این است که من با ضابطه و محاسبه و با حساب علم دارم که سر فلان ثانیه و ساعتی شد. این هم شارع می‌گوید نه؟!

شاگرد: از کجا معلوم که نگوید نه؟ ما که نمی‌دانیم شاید حکمتی پشت مسأله باشد. چون لسان را روی تبیّن برده است.

استاد: آخر ما می‌دانیم که مولا می‌خواست بر من آسان بگیرد. گفت چون هوا نورانی است خودت را به شک نینداز که از ساعت یک شب مدام بگویی شده و من نمی‌بینم. مولا می‌گوید آسان است و هر چه هم هست بخور تا برایت واضح بشود که شد و مستصحب اللیل هستی.

شاگرد: شما که می‌توانید محاسبه بکنید، آنی که می‌توانید محاسبه بکنید پس آن دیگری را  هم می‌توانید محاسبه بکنید.

استاد: محاسبه نبوده است! شما ببینید که چقدر فاصله برده! الان هم هنگامه‌ای است سر این که دفترچه بنویسیم. اولاً خود ساعت دقیق چه تاریخ طولانی دارد! چرا ما دراین زمان خودمان را فریب بدهیم؟! تا ساعت دقیق که بگویند سر فلان ساعت محاسبات دقیق است بعد بگویند ساعت که دقیق شد بعد بتوانند بگویند هفتم آبان فلان دقیقه و چند ثانیه، فردا چند ثانیه آن طرف‌تر رفت و در فلان فصل سال هر روز به جای سی ثانیه، دو دقیقه جلوتر می‌رود؛ این‌ها فرق می‌کند و این‌ها چقدر محاسبات دقیق نیاز دارد! ساده که نیست! مولا بر متشرعه آسان می‌گیرد و می‌گوید می‌خواهی بندگی کنی؟! تو مستصحب هستی تا وقتی که برایت روشن بشود.

حالا معنای این، این است که اگر ما با محاسبه دقیق فهمیدیم آن چیزی که روز قبلش منظور مولا بوده، شده است و اتفاق افتاده است، حالا هم مستصحب هستیم؟ حالا دیگر مستصحب نیستیم. مولا می‌گفت من نمی‌خواهم بر شما سخت بگیرم، نه این که این تبیّن را جزء موضوع تابش قرار دادم. اگر این طور باشد که بر مکلف سخت می‌شود. الان ما که ساعت داریم، هر روز باید برویم نگاه کنیم که تبیّن شده یا نشده است.

شاگرد: در واقع اگر یک مقدار بیشتری بخواهیم فرمایش شما را بفهمیم چون موضوع روی یک چیزی رفته که مربوط به خورشید و تابش خورشید است و عرف هم از طلوع فجر این را می‌فهمد بنابراین …

استاد: حالا الان وقت گذشت؛ وسط فرمایشتان می‌خواستم بگویم؛ حالا بروید نگاه کنید که همین معرکه را حسابی در زوال داریم؛ می‌گویند در لسان مولا داریم که زیاد شدنِ سایه بعد از انعدام است، زوال دقیق که مرکز شمس به نصف النهار می‌رسد این هنوز سایه زیاد نشده است، باید صبر کنید. حالا شما با ارتکاز عرف عام نگاه کنید؛ این که می‌گفتند سایه زیاد بشود یعنی حتماً باید زیاد بشود؟ یا این کاشف از زوال است؟ نه این که جزء موضوع است. خب عده‌ای فتوا می‌دهند می‌گویند لسان این است «زید الظلّ بعد نقصه» تا زیاد نشده ظهر نشده است. عین همین را می‌گویند که لسان دلیل است و باید ببینیم؛ خب تا زیاد نشده که نمی‌فهمی و جزء موضوع است. آخر بعد دایره هندیه می‌کشیم که همه بلد نیستند. دایره هندیه می‌گوید اگر یک ذره همین خط روی این آمد زوال شده است، میل هم که کرد قطعاً شده ولی هنوز زید الظل نشده و فقط میل کرده و حالا بعداً در بحث زوال می‌گوییم. خط سایه روی خط شمال و جنوب آمد، از روی خط میل هم کرد اما هنوز  کله‌اش زیادتر نشده یعنی «زید» نشده است.مقصود روشن است دیگر؟ این خط تا بیاید بلند بشود تا این که از روی خط بگردد زمان می‌برد؛ می‌گویند «زید الظلّ» است، نه صرف زوال. بعد از این که ما این را فهمیدیم دیگر مطمئن هستیم منظور از این «زید» یعنی همان زوال، اگر در همین خط دقیق شدیم و به علم رسیدیم که دایره هندیه روی خط شمال و جنوب آمد زوال است. نه! باید صبر کنید تا سایه کمی بلندتر هم بشود. این‌ها استظهاراتی است که مخلوط کردنِ موضوع واقعی شرعی از تعلیمی است که شارع برای تبیّن دارد می‌دهد؛ می‌گوید دایره هندیه و وسائل دقیق که نداری پس تا وقتی سایه شروع به بلند شدن کرد صبر کن. سایه شروع به بلند شدن کرد یعنی چه؟ یعنی حالا زوال شد؟ این «زید» جزء موضوع بود؟ نه! حالا که سایه شروع به بلندشدن کرد کاشف از این است که آن موضوع ما محقق است، نه این که خودش جزء موضوع است؛ این نظیر خیلی دارد. حالا بررسی مواردش و فکر در مقدماتش ان شاء الله فردا دنبال می‌کنیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

تگ: امتثال تعلیمی، ارشاد عقلاء، سیدمحمدباقر صدر، نظریه حق الطاعة، لیالی البیض، لیالی المقمرة، لسان دلیل، انعکاس نور، انکسار نور، دایره هندیه، زوال

 


 

 

[1] مصباح الفقيه، ج‌9، ص: 133

[2] وسائل الشيعة، ج‌10، ص: 256

[3] مصباح الفقيه، ج‌9، ص: 134

[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 96-97

[5] بهجة الفقیه، ص 36-37

[6] مصباح الفقيه، ج‌9، ص: 134-135

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است