مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 129
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
فجعل التبيّن في الآية الشريفة غاية، لمكان أنّ غايتيّة المتبيَّن ملزوم غالبي لغايتيّة التبيّن، فهو طريق محض، لا مأخوذ في الموضوع و لو طريقاً. و لا فرق بين كون المانع من سنخ البياض، كضوء القمر، أو غيره، كالغيم؛ فانضباط الوقت الخاصّ بالآلات المستحدثة و القديمة، يغني عن مشاهدة الأُفق الممتاز فيه خطّ البياض عن خطّ السواد.
فدعوى اعتبار التبيّن في موضوع الأحكام خارجة عمّا يفهمه العرف في المقام، و كيف يكون للتبيّن الموضوعيّة للحكم مع القطع بإرادة التبيّن، أو تحقّق زمانٍ بعد التبيّن و قبل الطلوع و لو كان قليلًا؟ و كيف يكون للتبيّن الفعلي، الموضوعيّة المتقدّمة مع عدم حدّ معروف غيره غير التبيّن التقديري؟ لأنّه كلّما قرب إلى الطلوع للشمس يزول السواد تدريجاً، لا أنّه يتبيّن الخيطان مع أوسعيّة البياض. [1]
«فجعل التبيّن في الآية الشريفة غاية، لمكان أنّ غايتيّة المتبيَّن ملزوم غالبي لغايتيّة التبيّن» آیه شریفه فرموده است که « كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر»[2] پس یک غایت داریم که تبیّن است، یکی هم مغیّا داریم که جواز اکل و شرب است. غایت تبیّن شده است. خب تبیّن یعنی آشکار شدن؛ چه چیزی آشکار میشود؟ هر تبیّنی، یک مُتبیَّن یا مُتبیِّنی دارد، این جا حاج آقا تعبیر به «مُتبیَّن» میکنند یعنی ما «مُتبیِّن» میشویم «تَبیَّنتُه»، تبیَّنتِ الجنّ، یتبیَّنتِ الإنس أن «تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ»[3] خب پس یک تبیُّن داریم که ما مُتبیِّن هستیم، یک تبیّن داریم که وضوح نفسی برای ماست و یک مُتبیَّن داریم که آن فجر است. پس تبیّن فجر! فجر مُتبیَّن میشود. میفرمایند که چرا تبیّن غایت شده است؟ خب معمولاً وقتی فجر طالع شد مردم هم میبینند. چون متبیَّن وقتی حادث شد لازمهاش هم تبیّن نزد اذهان عرف هست پس «فجعل التبيّن في الآية الشريفة غاية، لمكان أنّ غايتيّة المتبيَّن» یعنی طلوع فجر و پیدا شدن نور در افق «ملزوم غالبي لغايتيّة التبيّن» وقتی که مُتبیَّن آمد، لازمهاش هم تبیّن لدی العرف است. خب بنابراین تبیّن طریق محض میشود، تبیّن جزء موضوع نمیشود که بگویند اگر نور بیاید با آن کار نداریم، نور بیاید به اضافه تبیّن برای شما؛ تبیّن طریق محض است «فهو طريق محض، لا مأخوذ في الموضوع و لو طريقاً.» در اصول قطع طریقی و قطع موضوعی بود؛ قطع موضوعی هم دوباره دو جور بود؛ موضوعی طریقی، موضوفی وصفی؛ این جا میفرمایند اگر تبیّن موضوعی هم شد، باز دو جور تبیّن موضوعی داریم، تبیّن موضوعی طریقی و تبیّن موضوعی وصفی. تبیّن موضوعی وصفی یعنی اصلاً منِ مولا وقتی میفرمایم «حتی یتبیّن» اصلاً کاری با خود فجر ندارم، فقط و فقط با این حال شما کار دارم که تبیّن وصفی میشود؛ تبیّن موضوعی طریقی این است که تبیّن جزء موضوع است اما باز منظور از آن این است که شما به نور برسید؛ حاج آقا میفرمایند اصلاً موضوع این نیست حتی موضوع طریقی؛ خیال میکنید این حرف کاملاً با فطرت استظهارات موافق است که در این طور موارد همه جا طریق محض است، علم طریق است. کجا چه قرینه روشنی باشد که گوینده بفرماید که من از این قطع یا از این تبیّن دخالت در موضوع را اراده کردم. میخواهم که این تبیّن جزئش باشد و الا هر کجا این همه مردم دارند حرف میزنند، میگویند اگر دانستی این طوری است، اگر فلان، اگر واضح شد، همه اینها واضح شد به این معنی که یعنی آن چیزهایی که واضح شده مقصودِ من است ولی میگویم برای تو واضح بشود. به اینها علم، تبیّن، اماریت و طریقیت محض میگوییم. چرا؟ چون مدنظر حاکم، مدنظر قضیهای که یک حکمی را دارد بیان میکند موضوع نفس الامری و واقعش است، نه این که شما این را انجام بده که نظیرش چند تا دیگر [هست]، «صُم للرؤیة» هم همین بود؛ با این که این همه اختلاف سرش پیش آمده اما خیال میکنید که «صم للرؤیة» نه یعنی ماه قمری، منِ شارع آمدم از عرف فاصله گرفتم و میگویم وقتی ماه میگویید یعنی باید هلال را ببینید، این دیدن جزء موضوعش است که اگر هلال واقعاً هم در افق باشد ولی شما نبینید شهر داخل نشده است. چقدر شواهد علیه این هست! میگوییم چطور «صُم للرؤیة»؟ «أفطر للرؤیة». رویت جزء موضوع است تا نبینید اصلاً شهر شرعی داخل نشده است، آن وقت چطور میگویید روز سیام لازم نیست؟ خب درباره آن دلیل داریم و آن دلیل کاشف از این است که رویت طریق بود، اگر رویت موضوع بود که اگر امشب را شب سیام میبینید حتماً رویت موضوعیت دارد و باید ببینید تا ماه بیاید اما فردا که روز سیام بود اگر ندیدید هم طوری نیست، ماه داخل شد. چطور شد که برای یک روز تفاوت کرد؟! منظور من روشن است؟ اینها شواهد و قرائن بیّن دالّ بر این است که «صم للرؤیة أفطر للرؤیة» طریق بوده، جزء موضوع نشده که اگر ماه ناقص است، منِ شارع رویت را جزء موضوع دخول شرعی قرار میدهم؛ اگر شهر تامّ است میخواهید ببینید، میخواهید نبینید، مهمتر این است که بعضی مناطق زمین هست که گاهی تا سیویک روز هم واقعاً ماه دیده نمیشود؛ عرض جغرافیایی آنها زیاد است مثلاً لنینگراد و مسکو و از این طرف هم قمر در عرض جنوبی رفته باشد بالای سر آرژانتین و استرالیا آن جا باشد، میبینید آن شهرهای عرض شمالی … در نرمافزارها که دنبالش نرفتم، نرمافزارهای جدید که تبیین میکنند چقدر دیده میشود در این شرایط واقعاً برای آنهایی که آن بالا هستند بخواهند ببینند هم نمیتوانند ببینند یعنی عملاً ماه 32 – 33 روز میشود؛ خب حالا ما بگوییم ماه برای آنها 32 – 33 روز برای آنهاست؟ یا واضح است که این 29 و 30 برای چه بوده است، مفهومش مبهم نیست، اظهر من الشمس است؛ 29.5 روز طول میکشد و شما باید این 29.5 روز را با رویت خودتان تطبیق بدهید یا با استصحاب بر لیالی و ایام تطبیق بدهید. اصلاً منظور شارع این نبوده است که من میخواهم ببینید؛ دیدن طریق است، من میخواهم آن هلال از مقارنه رد شده باشد و بالای افق شما آمده باشد به طوری که اگر معلوم است که این هلال را برای افق دارید مطلوبِ منِ شارع شده است. شما در افق هلال داشته باشید، ماهِ نو داشته باشید، همین موضوع من است، میگویم ببینید برای جهات دیگری است که حالا سر جایش بحث میکنیم.
برو به 0:08:09
شاگرد: شما نقشههای رویت ماه را دیدید؟ این نقشههای رویت ماه که ترسیم میکنند، اگر این کره زمین باشد، یک این طور حالتی در کره زمین دیده میشود؛ یک مناطق خاصی همیشه میبینند و این مناطق خاص علیالقاعده نمیبینند یعنی خیلی وقتها … بعد مناطقش هم خیلی جاها نزدیک هم هستند مثلاً این خط گاهی وقتها این خط در اهواز دیده میشود، اصفهان دیده نمیشود، این قدر با فاصلههای نزدیک هستند.
استاد: آن نرمافزارهایی که ترسیم میکنند برای احمد منذر است؛ چندین سال است هنوز هم تحت dos نسخه جدیدش هم نداد ولی نرمافزار خوبی است، به نظرم شبیهش هنوز نیامده است، عکسهایش را منزل مراجع میفرستادند؛ آن یالوپ همانی است که پیشفرض خود نرمافزار است، سه چهار تا دیگر هم مبنا دارد که هر کدام در این که چطوری ترسیم کند اول باید برنامه به آن بدهند؛ آن چیزی که مرسوم است میدادند برای همان میزانی بود که یالوپ گذاشته بود و این آقای احمد منذر هم به صورت نرمافزار درآورده بود. خب همینی که شما میبینید را سه چهار بخش میکنند، میگوید در آن جایی که خط کشیده است با چشم عادی میشود ببینند، آن جایی که یک نقطه است با چشم مسلّح میشود پیدا کنند، اگر فقط دو نقطه متصل به هم هست با چشم مسلح میشود ببینند، آن جایی که یک نقطه است با تلسکوپ میشود ببینند؛ آن جایی که با چشم مسلح میشود ببینند بعد پیدا که کردند با چشم غیرمسلح هم ببینند؛ با چهار تا A و B و C و D …
شاگرد: آن چیزی که ما دیدیم این طوری نبود؛ آن چیزی که ما دیدیم در همین طلوع و اینها همین که شما گفتید مثلا آدم میگوید نیمکره شمالی یا جنوبی، غالباً اینها دیده میشود؛ در این نقشه نوشته بود که اگر این کره زمین باشد یک خط این طوری کشیده بود که این محدوده این جا میبینند در حالی که ممکن است در نیمکره شمالی یک عده ببینند، در نیمکره جنوبی هم یک عده ببینند اما همین کنار نیمکره شمالی و جنوبی خیلیها نبینند.
استاد: یعنی مثلاً در خلیج فارس از بندرعباس میبینند اما اصفهان و قم نمیبینند؛ تعیین میکنند. حتی نقاط مثلاً کجا با تلسکوپ میتوانند ببینند و نقاط دیگری حتی با تلسکوپ هم نمیتوانند ببینند؛ همین است! خودش نوشته میگوید من چهار نوع علامت دارم، آن جایی که چهار تا نقطه کنار هم هست با چشم عادی …
شاگرد: این با رنگها مشخص کرده بودند.
استاد: بله همان رنگها هم نقطهای است؛ رنگها برای ساعاتش هست مثلا بنفش 27 – 30 ساعت از هلال گذشته است، زرد 15 ساعت گذشته است. رنگها برای ساعتی است که از عمر هلال گذشته است اما این که با این میشود ببینند یا نه، آن همان چیزی است که با نقاط تعیین میکنند.
شاگرد: ما یک چیز دیگری دیدیم؛ البته ما تصاویرش را دیدیم مثلاً نوشته بود ساعت 12 بعد ساعت 12 کل کره زمین را پهن کرده بود و نشان داده بود که این ساعت 12 گرینویچ کجاهای کره زمین اصلاً امکان رویت هست یا نیست و یک جایی هم مثلاً روز است.
استاد: درست میگویید؛ اصلاً همین است و چیز دیگری نیست. همینی که شما توضیح میدهید همینی است که من میدانم. یعنی آن که ساعت 12نمیگوید، ساعت و لحظه ماه نو را معین میکند، بعداً لحظه ماه نو را روی کره زمین ترسیم میکند که از کجای کره زمین اولین لحظه ماه نو را میتوانند ببینند، گاهی از آمریکای جنوبی شروع میکنند، گاهی از ژاپن شروع میکنند، گاهی هم از ایران شروع میکنند؛ هر ماهی هم فرق میکند. حالا بحث رویت هلال نداریم، اگر بحث رویت هلال شد حتماً آن نقشه خیلی خوب است، نرمافزار نافعی است که آدم خصوصیاتش را بداند. من یک وقتی همه این لغتهای لاتینش را پیدا کردم و نگاه کردم، خیلی جوانب مختلفی دارد، شما میتوانید هر وقتی شکل هلال همه کره زمین را ببینید، تاریخش را تعیین میکنید مثلاً میگویید من در فلان جای کره زمین هستم، الان هلال چطوری است؟ الان ماه چطوری است؟
شاگرد: عرض ما ناظر به این بود که ظاهراً اصلاً ماهیت دیدنِ ماه با دیدن خورشید فرق میکند؛ یعنی از این جهت ما این اشکال را کردیم که شما از «صُم للرویة» این را استفاده میکنید ظاهراً اقتضائات دیدن ماه خیلی متفاوت از خورشید است. خورشید این حالت که میگردد علیالقاعدة تمام منطقه باید ببینند اما در ماه ظاهراً این طور نیست که کاملاً مساوی دیده شود، در این نقطه جغرافیایی و عرض جغرافیایی همه باید خورشید را ببینند اما در ماه این طور نیست؛ در یک عرض جغرافیایی در یک واحد یکی میبیند، یکی نمیبیند؛ اشکال ما این است که به همین خاطر معلوم نیست از این «صُم للرؤیة و أفطر للرؤیة» بتوانیم لزوماً این را شبیه فجر کنیم. میخواهم بگویم اینها دو سنخ دیدن است.
برو به 0:13:37
استاد: بله، اینکه حرفی نیست بلکه این یکی از مهمترین مباحث رویت هلال است، فجر مربوط به آفاق زمین است اما مشهور میگویند رویت هلال به آفاق مربوط میشود یعنی چه بسا وقتی دقت کنیم میبینیم همانی که مرحوم آقای خویی برای فتوایی که داشتند پایه حرفشان قرار میدادند که دخول شهر نسبت به کل کره امر سماوی است، نه یک دخول لحظهای نسبت به بقاع و آفاق مختلفة؛ اگر این منظور شماست درست است اما منافاتی با حرف ما ندارد که وقتی شارع میفرماید «تبیّن لکم» یا «صم للرؤیة» منظور از این تبیّن و رویت این است که لسان نفس الامر را با لسان اصل عملی که شمای مکلف مستصحِب هستی همراه کردند و در عین حال برای ما میگویند. شاهدش آیه شریفه میفرماید «کلوا و اشربوا» طور دیگر میشد بگویند که «إذا تبیّن لکم الخیط الأسود فصوموا» این هم یک طور بیان است؛ وقتی تبیّن شد به جای این که آیه شریفه بفرماید «إذا تبیّن فصوموا»، میفرماید «کلوا و اشربوا حتی یتبیّن لکم» یعنی روزه که میگیرید شما از حیث عمل رفتاری بخورید و بیاشامید؛ بخورید و بیاشامید امر است؟ یعنی سحری خوردن تا نزدیک اذان و تبیّن واجب است؟ معلوم است این طوری نیست. «کلوا و اشربوا» یعنی چه؟ یعنی شما که میخواهید روزه بگیرید از این طرف مستصحِب هستید و برای شما مجاز است؛ لسان را ببینید، معلوم است که لسان این است که میخواهند بگویند از این طرف برای خودت سخت نگیر؛امر مولاست، همین طور مترصد است که ببیند افق شد یا نشد؛ میبینید که از ساعت یک شروع میکند به چیزی نخوردن؛ حالا ساعت درآمده و همه ساعت دارند اما کسی که مترصد فجر باشد و میخواهد مبادا بخورد، ببینید که از چه وقتی شروع به نخوردن میکند! اما آیه میخواهد بگوید نه! مشکلی نیست، «تبیّن لکم» بخور بخور همین طور مشکلی نیست، منعی برای تو نیست، مستصحب اللیل هستی تا آن وقتی که برای تو روشن شد نخور، نه این که صبر کن شاید شده باشد؛ خب این لسان واضح چه کار دارد میکند؟ دارد میگوید تبیّن باید بشود به عنوان این که شما فقط شبِ متیقن را با یقین به روز قطعش بکن. آن طرفش ما میگوییم اصلاً اگر تبیّن نباشد اصلاً آن طلوع فجر هم فایده ندارد. اصلاً منظور این نیست، تبیّن برای استصحاب توی مکلف است اما این که موضوع حکم آن متبیّن است همان طوری که حاج آقا میفرمایند گیری نداریم و در متفاهمات عرف خیلی واضح است یعنی منِ شارع میزان دخول وقت را متبیّن قرار دادم که طلوع فجر است. خب «إذا تبیّن لکم» تبیّن هم طریق محض است ولو واقعیتش هم موضوع حکم است اما من از تو میخواهم در مقام امتثال این طور رفتار کنی که خودت را به سخت نیندازی، مستصحب باشی تا نقض یقین به یقین بکنی.
شاگرد: یکی از جاهایی که همین بحث مطرح شده این طور تعبیر کردند گفتند این همان است؟! میگویند «أنّ القاعدة الأولية و إن كانت تقتضي حمل العناوين المأخوذة في الأدلّة على الموضوعية إلّا أنّ هذه غير جارية في العناوين الادراكية التي تكون طريقاً إلى الواقع»[4]
استاد: بله حرف خوبی است. یعنی یک چیزهایی که میآید، عناوینی که مربوط به حال مکلف میشود؛ وقتی شارع یک موضوع حکمی را میفرماید، انشای حکم ابتدایی حال مکلف مستقیماً در آن ملحوظ نیست. وقتی میگویند این نجس است، نمیگویند تو میدانی این نجس است یا نمیدانی؛ یک راه غلط رفتن است که بگوییم مگر ندیدی فرمودند «کل شیء لک طاهر حتّی تعلم أنّه نجس» پس اصلاً علم به نجاست جزء موضوع نجاست است، اگر نمیدانی اصلاً واقعاً هم نجس نیست. دیگر داریم از استظهارات عادی دور میرویم؛ میگوییم حالا که میفهمد، این که نجس است تمام! موضوع این است. «حتی تعلم» یعنی دو باب است، یک انشای حکم شده که سگ نجس است، کافر نجس است اما برای تو «حتی تعلم» حالا داریم امتثال آن جعلمان را یاد میدهیم، تو وقتی میخواهی گوش به حرف بدهی، لازم نیست به احتمالات اعتناء بکنی، نه این که این «تعلم» الان جزء موضوع شد که اگر نمیدانی واقعاً هم نجس نیست، اصلا کسی این در ذهنش نیست، اگر ندیدی ولو میدانی هلال برای افق هم هست اما اگر ندیدی هیچ فایده ندارد؟ ببینی یعنی با شک مشی نکن. حالا من دوباره سر رویت هلال میروم در حالی که نباید تکرارش کنم، ناخودگاه میبینید دوباره یادم میآید.
شاگرد: آقایانی که قائل به موضوعیت تبیّن هستند اینها از باب موضوعی طریقی میدانند، نه موضوعی وصفی.
استاد: حالا شاید تصریح هم کرده باشند ولی همین طوری که میفرمایید ظاهر کلامشان موضوعی طریقی میشود چون دیگر موضوعی وصفی خیلی دور است، شارع چه کار به این دارد که برای من متبیّن بشود که حالم هر چه میخواهد باشد، این از محاورات عقلائیه دور است «یتبیّن لکم» برای شما آشکار بشود فوقش این است که این تبیّن جزء موضوع است اما جزئی است که تبیّن برای آن متبیّن طریقیت دارد و الا حالا مثل حاج آقا رضا تصریح فرمودند که شروع کلامشان بوده نمیدانم.
شاگرد: این که دوتا عادل بیایند بگویند تبیّن شده را کافی نمیدانند؟ غالباً میگویند کافی است. این نشانه این است که تبیّن طریقی است.
استاد: وقتی بعضی چیزها جواب میدهند آدم میبیند دل آرام نمیگیرد؛ یکی از چیزهای بسیار خوب برای این موارد، این است که بیّنه جای او را میگیرد، بیّنه جای آن قید را میگیرد پس یعنی طریق بود، نه این که …
شاگرد: آنها که میگویند بینه هست منتها از باب این که موضوعی طریقی است میتواند بینه بیاید، نه این که کلاً طریقیت دارد به این نحو که اگر ما بعداً فهمیدیم در واقع این بوده بخواهد …
شاگرد2: یعنی بینه بر رویت اقامه بشود، بینه بر تبیّن اقامه بشود نه بر وقوع. بحث روی این است. .یعنی میگویند موضوعی است، به نحو موضوع اخذ شده اما به نحو طبیعی.
استاد: یعنی بینه بیاید بگوید زید دیده یا خودش بیاید بگوید من دیدم؟ بینه وقتی میگوید من رویت هلال کردم، الان بینه بر ثبوت هلال یا رویت هلال اقامه شده است؟
شاگرد: بر رویت هلال.
برو به 0:21:20
استاد: این که ادعای خودش است، میگوید من دیدم. یعنی بینه رویت خودش میشود؟ رویت خودش که نمیتواند بینه باشد. این طور جاها اگر بینه هم باشد، بینه بر ثبوت هلال شده است، نه بر رویت من. اگر بر رویت شخص او باشد که پس دو نفر دیگر باید بیایند بگویند که شهادت میدهیم او دیده است؛ ظاهراً این طور نیست. یک مراسلهای بین مرحوم آقای خویی و یکی از علمای مشهد که شاگردشان راجع به رویت هلال بوده است؛ اولین جوابی که مرحوم آقای خویی میدهند مختصر هم بوده است؛ واقعاً آدم میبیند، میبیند سراپا فقاهت است یعنی خیلی خوب با یک جواب مختصر و متین، همهاش هم قرائن مثل آفتاب دالّ بر این است که رویت موضوعیت ندارد؛ آدم هرچه خدشه بکند، میخواهد با ارتکازیات و وجدانیات … ادله خیلی خوبی آوردند. منظور این که اینها هم همین طور است، الان ما میگوییم «حتی یتبیّن لکم» بگوییم یعنی حتماً باید برای شما آشکار بشود نه این که صبح یعنی نور فجر در افق بتابد، آن فایده ندارد؛ نور فجر در افق بتابد به اضافه این که شما هم ببینید. از کجا این را میآورید؟ طریقی موضوعی یا موضوعی طریقی انواعش چه بود؟ طریقی موضوعی جز این بود که میگفتند موضوعی طریقی است؛ یعنی چه؟ یعنی علم و قطع در موضوع حکم اخذ شده اما اخذ شده علی وصف الطریقیة و لذا میتواند چیز دیگری هم جای آن بنشیند. خب آن جا سوال همین بود که به صرف این که در لسان دلیل قطع مکلف آمد، این دلالت بر اخذ در موضوع حکم دارد؟ ملازمه دارد؟ نه! یادم هست در اصول چقدر بحث بود سر این که این تفاوتها آیا تفاوتهای جوهری است یا نه؟ به صرف این که در لسان دلیل «إذا علمتَ» و امثال اینها آمده یعنی حالا قطع موضوعی شد؟ به چه معنا؟ به معنای این که موضوع حکم، قطع جزئش هست، فقط چیز دیگر هم بدلش مینشیند چون طریقی است. از کجا؟ ما چطور بفهمیم به صرف این که در لسان آمده این اصلاً در موضوع وارد شده است؛ خیلی وقتها هست تناسب حکم و موضوع در نزد عقلاء مطمئن میشوند به این که ولو این کلمه علم در لسان دلیل هم آمده اما اخذ در موضوع نشده و طریق است.
شاگرد: در همان بحث قطع طریقی، دو قسمتش کردند؛ گفتند قطع طریقی محضه داریم و طریقی وصفی؛ موضوعی وصفی را جدا میگذاشتند؛ طریقی که دلیل نیامده، طریقی که در دلیل آمده است، طریقیتش سر جای خودش هست، نه این که موضوعی را دو قسمتش کنیم.
استاد: طریقی محض، طریقی موضوعی.
شاگرد: بعد موضوعی وصفی را یک قسم جدا میگذاشتند.
استاد: خب من در آن جایی که طریقی موضوعی میگوییم با همین موضوعی مشکل دارم.
شاگرد: ماهیت این طریقی محض با طریقی موضوعی یکی است، صرفاً آن طریقی در دلیل آمده، این یکی در دلیل نیامده است.
استاد: خب بگویید در دلیل آمده، چرا میگویید موضوعی؟ میخواهم بگویم طریقی موضوعی. چرا میخواهید موضوع بگویید؟ وقتی که طریق است یعنی پس واقعاً جزء موضوع نیست؛ در لسان دلیل آمده، خب در لسان دلیل برای محکمکاری، برای توضیح، برای دهها وجه دیگری که در یک دلیل مولا هم حال مکلف را در نظر میگیرد، هم انشاء حکم میکند.
شاگرد: حالا نمیتوانند همین را بگویند؟ یعنی همین که مولا هم دارد انشاء حکم میکند، هم حال مکلف را هم میخواهد در نظر بگیرد، این طریقی موضوعی میشود، یک کسی این طوری بیاید بگوید؛ همین مثالهایی که شما مثال زدید …
استاد: «لا مشاحة فی الاصطلاح»
شاگرد: آن وقت ما بابش را باز کنیم، آن وقت علماً هم مدخلیت دارد یعنی اصل …
استاد: آخر باید یک ثمره علمی بر آن متفرع باشد. چه ثمرهای میخواهیم بگوییم؟
شاگرد: ثمرهاش این میشود که در حاقّ واقع این تغییر شرط است، مشروط بر این که تو هم علم پیدا کنی.
استاد: علم پیدا کنی یا ببینی؟ آن طوری تبیّن بشود؟
شاگرد: در مطلق علم را بگوییم یعنی اگر علم پیدا نکنی … گاهی وقتها رویت هلال هست، گاهی وقتها رویت هم نیست اما علم پیدا کردن است یعنی در این حدّ حداقل دعوا را جلو ببرد.
استاد: فقهاء یک فرضی دارند که اگر سفیدی را ببیند گمان کند فجر شده و چیزی بخورد. از طرف غروب تاریکی را ببیند گمان کند که شب شده، آن طرفش، طرف فجر هم بود. بعد میفهمد واقعاً فجر طالع بوده ولی برای او که رفته نگاه هم کرده به خاطر یک مانعی متبیّن نشده است؛ در تاریکی ابر بوده نفهمیده در حالی که پشت ابر متبیّناً فجر بوده است. باید ببینیم حکمش چیست؟ به نظر گفتند که روزهاش قضاء دارد؟
شاگرد: سوال ما این بود که ما همیشه میتوانیم بگوییم این طریقی محض است؟ یعنی از هر وقت روایت بیاید؟ یا این احتمال پررنگتر نیست که وقتهایی که تعابیری مثل «حتی تعلم، حتی یتبیّن» این تعابیر را داریم از ما یک چیز طریقی موضوعی خواستند یعنی هم طریق است هم در عین حال این طریق زمانی بر شما منجز میشود که شما هم بدانید مثل همین مثال این طوری؛ میشود این طور گفت که در محاوره عمومی عبارات «حتی تعلم» فقط و فقط طریق است؟ یا این احتمال بیشتر به ذهن نمیآید به این معنا که من عرض کردم طریقی موضوعی باشد؟ یعنی اگر شما علم پیدا نکنید ولو فجر آمده ولی وقتی تو علم پیدا نکردی، با همان علمت رفتی، هیچ مواخذهای نیست، مثلاً قضاء هم ندارد.
استاد: معنای مواخذه موضوعی طریقی نمیشود.
شاگرد: قضاء هم ندارد، میخوام مثالش را بگویم، برای شما هم چیزی نیست؛ الان شما میگویید قضاء دارد، مواخذه ندارد یعنی حکم بر شما منجز نشده است یعنی اگر شما …
استاد: منجز نشده یعنی عقاب ندارد؛ جایز بوده بخورید اما این که قضاء دارد یا ندارد را چطوری نتیجه گرفتید؟ ولو موضوعی طریقی هم …
شاگرد: حکم منجز نشده است.
استاد: یعنی صبح نشده بود؟
شاگرد: این را نمیشود برداشت کرد؟ سوال ما دقیقاً همین محلّش هست؛ یعنی شارع میتوانست بگوید «حتی یطلع الفجر» به جای این گفت «حتی تعلم کذا»، این «حتی تعلم» را قرینه بگیریم که از نظر شارع طریقی موضوعی یا موضوعی طریقی … یعنی شارع زمانی حکمش را بر تو منجز میکند و این فعل را از تو میخواهد …
برو به 0:29:11
استاد: خب معنای این موضوعی نیست، من همین را میخواهم بگویم که از دو باب است؛ یکی شارع میفرماید «مطلع الفجر» وقت روز است، یکی دیگر تا این مطلع الفجر برای تو منجز نشده و تو مستصحِب بودی، من نه بازخواستت میکنم، نه از تو قضاء میخواهم؛ باز لازمهاش این نیست که موضوعی طریقی بشود.
شاگرد: این علم شما در تنجز حکم یک موضوعیتی پیدا میکند.
استاد: چه موضوعیتی پیدا کرد؟ موضوعیت یعنی برود جزء آن طلوع فجر بشود. جزء او نشد؟
شاگرد: جزء حکم شد، نه جزء طلوع فجر؛
استاد: عفو و بخشش و قضاء نمیآید و اینها آمد ولذا اگر مثلاً جزء موضوع میشد میگفتیم وقتی که متبیّن نشد کشف میشود که اصلاً بر شما واجب نبوده این فاصله امساک بکنید، اصلاً واجب نبوده است. شما میگویید منجز نشده، باید حکم باشد تا منجز بشود! اگر جزء موضوع باشد لازمهاش چیست؟ لازمهاش این است که وقتی اصلاً متبیّن نبود، حکمی نبود تا منجز بشود لذا عرض میکنم آن چیزی که شما میفرمایید دو باب است، اصلاً باب انشاء با باب تنجز دو باب است، نمیتوانیم با آن بیان شما لازمگیری کنیم که پس موضوعی طریقی است.
«لا فرق بين كون المانع من سنخ البياض، كضوء القمر» آن چیزی که مانع از دیدن اوست، از سنخ نور و روشنایی مثل ضوء قمر باشد یا مانع دیگری باشد «أو غيره، كالغيم» مثل ابر باشد. «فانضباط الوقت الخاصّ بالآلات المستحدثة و القديمة» این که یک وقت خاصی، وقت خاص یعنی چه؟ یعنی طلوع فجر به نحوی که مثلاً قرص خورشید هجده درجه زیر افق است، منضبط بودنِ آن وقت خاص «بالآلات المستحدثة» با ساعتهای دقیقی که الان هست «و القديمة» یا ساعتهایی که قدیم بوده، ساعت هم نبوده ولی عرض کردم که عدهای قشنگ وارد بودند میگفتند مثلاً اگر فلان ستاره این جای آسمان میرسد فجر طالع میشود. دقیق میدانستند و خود آسمان برایشان ساعتی بوده، ساعتی بسیار دقیق بوده است «و الآلات القدیمة» البته آلات قدیمی امثال اسطرلاب بوده که به طور روشن ارتفاع را رسم میکردند و حساب هر کدام را بررسی میکردند؛ آن نسبت سنجی بین اجرام سماوی هم یکیاش بوده است. ساعتهای قدیمی هم از کی بوده نمیدانم، تاریخش را مراجعه نکردم ولی آن هم باز سابقهاش خیلی است و ساعت هم به این زودیها خیلی سابقه دارد. «يغني عن مشاهدة الأُفق الممتاز فيه خطّ البياض عن خطّ السواد.» پس انضباط وقت «یغنی عن مشاهدة الافق» لازم نیست حتماً برویم ببینیم یا آن متبیّن خاص حتماً بشود.
شاگرد: ساعتی که فرمودید در یک روایتی یکی از محققین در کتاب خودش از علی بن مهزیار نقل کرده است که مشاهده کرده امام هادی دستور میدادند ساعتی را بیاورند؛ یک ساعت شنی را ظاهراً آقای زمانی در جلد اول کتاب خودشان آورده بودند؛ ایشان میگویند که امام هادی علیهالصلاه و السلام به علی بن مهزیار دستور دادند که شما بروید ساعت شنی برای ما بیاورید و بعد میگوید که ساعت شنی را آورد نصب کرد، یک دونه خاک افتاد به زبان فارسی گفت هشت، بعد حضرت فرمودند و این را ایشان استنباط کرد که یعنی آن موقع مقدار شنی که میریخته هشت ساعت بعد از طلوع صبح بوده است که از آن طرف به فارسی میگویند درب را ببنند، یک بنده خدایی میآید رد شود میگوید این چیست؟ حضرت میگویند درب را ببند که سر درنمیآورند که …
استاد: فرمودید منبعش چه کتابی است؟
شاگرد: خود کتاب را برای شما میآورم؛ آقای زمانی قمشهای شاگرد آقای حسنزاده آملی در بحثهای هیئت و نجوم روایتش را آن جا آورده بود، این که از چه کتابی نقل کرده بود را ندیدم. بعد سابقه ساعت را که مطرح کرده بود سه نوع ساعت گفته بود وجود دارد؛ یکی ساعت آفتابی که به زمان حضرت آدم برمیگردد به نقل ازآقای حسن زاده آملی؛ یک ساعت شنی را نقل میکنند که همین روایت را برایش نقل میکنند و یک ساعت آبی که میگوید یکی از پادشاهان ایرانی بود، خسروپرویز بود که این ساعت را به پادشاه دیگری هدیه داد که حالا آن هم یک دم و دستگاه خیلی مفصلی داشت که آب میریخت و آب مثل جویبار رد میشده، یک ساعت مشخصی آدمکهایی دور یک دایرهای با این آب میتابیدند بعد ساعت را مشخص میکرد. یک ساعت دیگر هم بود که یادم رفته است ولی خود ایشان هم بیان نکرده بود باز هم زمان اهل بیت ساعتهایی که مطرح بوده عین الان بوده که یک ساعت یک ساعت طی بشود یا نه؟ ولی گفته بود از قبل یعنی ، 1400 میلادی این ساعتهای فعلی درست شده بود.
استاد: از قرن پانزدهم به بعد؛ علی ای حال گاهی تاریخ اینها از بعضی جهات خیلی کمککننده است.
شاگردد2: در بصائر یک چیزی هست.
استاد: در بصائرالدرجات است؟
شاگرد2: بله.
استاد: عین عبارت را بخوانید.
شاگرد3: خود روایت که مفصل است؛ آن قسمتش که هست «فأمر أن ينصب المقدار ثم خرج ع فألقي له كرسي فجلس عليه و ألقي لعلي بن مهزيار كرسي عن يساره فجلس و كنت أنا بجنب المقدار فسقطت حصاة فقال مسرور هشت فقال هشت ثمانية فقلنا نعم يا سيدنا فلبثنا عنده إلى المساء ثم خرجنا فقال لعلي رد إلي مسرورا بالغداة فوجهه إليه فلما أن دخل قال له بالفارسية بار خدايا چون فقلت له نيك يا سيدي فمن [فمر] نصر فقال لمسرور در ببند در ببند فأغلق الباب ثم ألقى رداه علي يخفيني من نصر حتى سألني عما أراد فلقيه علي بن مهزيار فقال له كل هذا حرفا [خوفا] من نصر… [5]
استاد: پس اصل این که ساعت شنی بوده که حصاتی میافتاده، حالا چطوری بوده که با چه فاصلهای میافتاده این ظاهراً غیر از ساعتهای شنی حالا هست که الآن آن گشادی دهنه و آن خاکی که در آن هست میزان قرار میگیرد؛ ظاهراً مقدارش هم کل این تعیین میکند. ساعت شنی این طوری است، تمام که شد … حالا آن چطور بوده که یک حصاة میافتاده باید بیشتر تحقیق کنیم.
برو به 0:37:04
میفرمایند «فدعوى اعتبار التبيّن في موضوع الأحكام خارجة عمّا يفهمه العرف في المقام، و كيف يكون للتبيّن الموضوعيّة للحكم مع القطع بإرادة التبيّن، أو تحقّق زمانٍ بعد التبيّن و قبل الطلوع و لو كان قليلًا؟ و كيف يكون للتبيّن الفعلي، الموضوعيّة المتقدّمة مع عدم حدّ معروف غيره غير التبيّن التقديري؟ لأنّه كلّما قرب إلى الطلوع للشمس يزول السواد تدريجاً، لا أنّه يتبيّن الخيطان مع أوسعيّة البياض. فلا بدّ من غايتيّة الاحمرار مع عدم التبيّن» این جا میگویند اگر ایام لیالی البیض بخواهد تبیّن موضوع باشد باید صبر بشود تا این که این تبیّن حاصل بشود؛ تبیّن هم که خرده خرده روشن میشود ماه هنوز نمیگذارد ما ببینیم؛ وقتی هم که میخواهد دیده بشود با وجود مهتاب دیگر خیلی از آن تبیّن فجر اول وقت گذشته است و دیگر هوا به سرخی گراییده؛ تا سرخ نشود نمیبینیم. پس به جای این که بگویند «حتی یتبیّن لکم الخیط الابیض» در لیالی البیض باید بگویند «یتبیّن لکم الإحمرار». چرا؟ چون تا احمرار نشود که تبیّن نیست، خیط ابیض متبیّن نمیشود. حالا آن عبارتشان را من چند روز پیش نگاه کردم حل بود؛ خیال میکنیم یک ابهامی در آن تحقق زمان بعد از تبینش هست و اگر زنده بود فردا انشاءالله.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
تگ: قطع طریقی، قطع موضوعی، تبیّن، لیالی البیض، قطع موضوعی طریقی، قطع موضوعی وصفی،رویت هلال،نرم افزار رویت هلال احمد منذر، نرم افزار رویت هلال یالوپ،انشائات اولیه ، مدیریت امتثال،اقسام ساعتها
[1] بهجة الفقيه، ص: 37
[2] سورة بقرة آیة 187
[3] سورة سبأ، آیة 14
[4] مجلة فقه أهل البيت عليهم السلام (بالعربية)، ج42، ص: 116-117
[5] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج1 ؛ ص337
دیدگاهتان را بنویسید