مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 127
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث راجع به طلوع فجر بود که آیا وقتی هوا روشن است و لیالی مقمره هست باید صبر کنیم یا نه؟ صحبت سر این بود که حاج آقا نظرشان این بود که همان چیزی که دیروز طلوع فجر شد، فردا هم که نور ماه بیشتر شده همان وقت طبق دفتری که گفتند اذان میگویند و ما هم میتوانیم نماز بخوانیم ولو حالا هر چه جلوتر هم رفت و شب چهاردهم ماه شد [و چه بسا]خیلی طول بکشد که آن خط سفید و خط سیاه از همدیگر به تعبیر آیه شریفه در فجر تبیّن پیدا بکند؛ تا تبیّن پیدا بکند طول میکشد ولی وقتِ نماز صبح شده است، وقت شروع روزه شده است.
دیروز یک بحثی سر نحوهاش و این که چطور بشود داشتیم که من آمدم یک شکلی این جا کشیدم که روی این شکل هم آن مقصود دیروز من روشنتر بشود. این دایره داخل این را فرض میگیریم کره زمین است، آن دایره رویی هم همان جوی است که دور کره زمین را گرفته است. آن جوی که اصل هوا را تشکیل میدهد همان 100 – 150 کیلومتر است؛ پنج تا لایه دارد که چهارمین لایهاش همان 300 کیلومتر است و تمام میشود و آن لایه پنجمی خیلی ضعیف است و بعید است که اصلاً انعکاسات برای لایه پنجم باشد. علی ای حال با همه اینها، این لایهای که من کشیدم چه بسا با قطر زمین مناسب باشد؛ شعاع زمین شش هزار و خردهای کیلومتر است، آن وقت هوای دور کره زمین هزار کیلومتر هم باشد تازه یک ششم میشود یعنی از مرکز اگر شعاع را رسم کنیم تازه اگر هزار کیلومتر باشد یک ششم این شعاع میشود که عرض کردم هزار کیلومتر نیست و همان سیصد کیلومتر است که این انعکاسات در آن صورت میگیرد.
آن چیزی که دیروز عرض من بود بخشیاش را صحبت کردیم؛ آن دماغه را توضیح بدهم؛ این طرف فرض میگیریم از این طرف راستِ شکل ما دارد نور خورشید میآید و به کره زمین میتابد؛ این کره زمین هم یک حرکت وضعی دارد، طرف چپ خورشید است که دارد میتابد، این حرکت وضعی شبانهروزی دارد که دم به دم دارد این زمین و این فضای اطرافش مدام دارند داخل نور خورشید میآیند و دوباره آن پشت میروند؛ این طرف شب میشود و این طرف روز میشود. با این توضیح الان نور خورشید که از این طرف دارد میآید، یکی که میآید به زمین میخورد این جا روز هست معلوم است، یکی هم این نقطه بالا میآید که آن جایی است که حالا طلوع و غروب است یا به فرمایش آقا من میخواهم آن چیزهای دقیقش را فعلاً صرف نظر بکنیم؛ شمای کلی بحث را عرض بکنم بعد سر ظرافتکاریهای بحث میرویم.
خب این نور دارد میتابد و تا این جا که به زمین دارد میتابد، نوری که از طرف خورشید دارد میآید به این ضخامت جو میتابد، وقتی میخواهد خارج بشود الان فعلاً نه کاری با انعکاس داریم، نه با انکسار؛ فعلاً داریم ساده ترین نحوش را میگوییم. این نور میآید وارد جو میشود، مثلا آن نوری که به پایینترین حد میآید مماس کره زمین است که پایینترین حدّش هست؛ آن چیزی که مماس هست به زمین میخورد، آن چیزی که ردّ میشود به خط مستقیم میآید از جوّ خارج میشود. کجا خارج میشود؟ این جا بالای نقطهای که مماس میشودخارج نمیشود، از آن جا خارج میشود؛ البته وقتی که این آمد وارد جوّ شد دوتا مسأله مرتب دارد در آن صورت میگیرد که دیروز هم صحبت شد، یکی مسأله انکسار است؛ چون از فضایی به فضایی غلیظتر آمده است و با زاویه خاصی منکسر میشود و میشکند؛ یکی هم ذرات ریزی که در هوا هستند مثل این که زمین چطور نور پس میدهد و ماه مهتاب است، این ذرات ریز هم برای خودشان در عالم خودشان یک مهتاب هستند؛ این ذرات ریز فضا هم مدام نور را منعکس میکنند. الان این نورهایی که وارد فضا میشوند پس یکی به طرف پایین انکسار دارند و به طرف داخل میشکنند که مثلاً نوری که از این جا آمده این جا مثلاً برخورد کرده، این طوری پایین میرود. انکسار را شما بهتر از من میدانید؛ من میخواهم بگویم اینها را که فعلاً داشته باشیم ولی صرفنظر میکنیم. یکی هم این اجزای ریزی که این جا هست منعکس میکند؛ همان نوری که آمد به آنها خورد را برای دیگران پخش میکنند. حالا قطع نظر از این مسأله که تابنده بزرگتر است و مقداری از این جا پایینتر است؛ قطع نظر از این که نور منکسر میشود؛ قطع نظر از این که این اجزاء فعلاً میخواهند انعکاس بدهند؛ فعلاً من میخواهم این دماغه را بگویم. نوری که آمد خلاصه فعلاً این طوری هست که از راستِ این جای زمین که دیگر نور روشن شده، از این جا به بالا تاریک نمیشود کرد، نور به این صورت وقتی از جو خارج میشود، این طوری یک دماغه برای جو درست میکند؛ البته دماغهای که کروی است؛ این دماغه الان مشتمل بر یک انعکاس و انکسار است یعنی دماغهای است که سرش به صورت پایین است چون انکسار در آن صورت میگیرد و ایضاً روشن است. چرا روشن است؟ چون این دماغهای است که زیرش تاریک است چون نور به اجزایش نخورده است اما این نور دارد از سر تیز این دماغه رد میشود، این سر تییزش اجزای ریز دارد؛ پس این سر تیزش روشن است اما پنجاه متر پایینترش نور به آن نمیخورد و تاریک میشود. این نکته مهمی برای بحث ماست. پس نوری که از جو میآید به زمین میتابد و خارج میشود یک دماغه درست میکند؛ آن سر دماغه اجزایی دارد، نور دارد به آنها برخورد میکند و رد میشود و در اثر برخورد میتواند انعکاس برای آنها باشد اما زیر این دماغه تیز چون اصلاً نور به آن نمیخورد تاریک است. این یک بحث است. در این دماغه هم انکسار هست چون الان سرش پایینتر میآید. اگر بروید محاسبه بکنید در اثر انکسار نورهایی که دارد میآید چون به طرف پایین میشکند سر این پایینتر میآید یعنی سر تیزی آن دماغه پایینتر از این چیزی است که من کشیدم؛ من فقط میخواستم مقصود را توضیح بدهم و الا به خاطر انکسار نور سرش پایینتر است ولی خلاصه روشن است. چرا؟ چون نور از این اجزایی رد میشود که این اجزاء نور پس میتابانند. این یکی را برای این طرف داشته باشید؛ رأس دماغه کره زمین چطوری است؟ از نظر هندسی اگر حرکت وضعی را در نظر نگیریم این رأس دماغه ثابت است؛ خورشید دارد میتابد و این هم کره است. این سر تیزی دماغه ثابت است ولی چون زمین به حرکت وضعی دارد میگردد لحظه به لحظه این فضا وارد در این تیزی میشود و دارد میگردد و این تیزی لغزنده است و فضا مدام سر این تیزی وارد میشود و پرنور میشود و روز میآید و دوباره از آن طرف میرود شب میشود و برمیگردد ولی ما سر این تیزی را داریم؛ این یکی را داشته باشید.
برو به 0:08:07
حالا به این طرف میرویم؛ این جا الان شب است و یک فرد هم ایستاده و سرش بالاست و به آسمان نگاه میکند تاریک است. چرا تاریک است؟ چون فقط این جا روشن است حتی پنجاه متر زیر این روشن نیست. خب این هیچ روشنایی نمیبیند و فضا کاملاً تاریک است. دید افقِ این چقدر است؟ محاسبات این را گفتند، از اندازه شش هزار کیلومتر مرکز زمین تا این جایی که این شخص ایستاده با فاصلهای که هست یک مثل قائم الزاویه درست میکنند، اندازهگیری کردند، جدولهایش هم هست، نگاه کنید. یک آدم متوسط 170 – 180 سانت قد وقتی روی زمین صاف بایستد روی کره زمین محل دیدِ او پنج کیلومتر است یعنی در بیابان صاف یا در دریا بایستید اگر 180 سانت قدتان باشد محل دید شما روی کره پنج کیلومتر است؛ حالا ببینید زمین به این وسعت پنج کیلومتر برای کسی که این جا ایستاده چقدر است؟ خب این که برای دیدش روی کره زمین هست؛ یک کله قندی، یک تپه مانندی و یک قطعه کروی در دیدِ او پنج کیلومتر در پنج کیلومتر قرار گرفته است؛ پنج کیلومتر از همین اطراف که قطرش ده کیلومتر میشود. من جدولش هم اتفاقاً دیدم. حتی مثلاً یک برج چند صد متری …. هر چه هم بالاتر بروید این افق وسیعتر میشود. این بحث طلوع فجری هم که الان ما داریم، همین طلوع فجر برای این که بالای یک برج بسیار بلند بروید زودتر فجر را میبینید و باید بعداً هم بحث کنیم که حالا اگر مثلاً در تهران …
شاگرد: در کتابها هست که مناره اسکندریه زودتر به آن آفتاب میخورد.
استاد: آفتاب که خیلی روشن است، طلوع فجر هم همچنین است؛ با این توضیحی که عرض میکنم میخواهم بگویم طلوع فجر هم همچنین است یعنی اولِ فجر آنها میبینند ولی ما هنوز نمیبینیم. چرا؟ چون بالاتر هستند. الان این برجی که در تهران هست چند متر است؟ وقتی که هوا خیلی صاف باشد …
شاگرد: 300 – 400 متر است.
استاد: صد مترش را من دیدم. اگر یک متر باشد حدود چهار و خردهای کیلومتر؛ مثلاً 180 سانت حدود 8 – 9 کیلومتر؛ آدم دو متری به نظرم 8 کیلومتر بود؛ جدول دارد و همه را نوشتند ضبط کردند. صد متری هم فکر کنم پنجاه کیلومتر بود.
شاگرد: یعنی آدم دو متری زودتر میتواند نماز صبح بخواند؟
استاد: آن را باید بحث کنیم ببینیم میزان چیست؟ آن بحث خوبی است که بعداً میآید.
منظور من این بود که این شخصی که این جا ایستاده یک دیدی دارد نسبت به این که از چشمِ او تا آن نقطهای که خط دید او بر روی کره زمین مماس میشود او چه اندازه است؟ میگوییم مثلاً این پنج کیلومتر است اما آن چیزی که الان عرض من هست این نیست؛ عرض من این است اگر این آقایی که قدش یک متر است و ایستاده است چشمش مستقیم به فضا نگاه کند، این بالای فضا میآید ولی ما وقتی به افق نگاه میکنیم و میخواهیم طلوع فجر را ببینیم چطور نگاه میکنیم؟ بیخِ افق را نگاه میکنیم یعنی همان جایی که نقطه مماس دید اوست. لذا آن مقداری از فضا و از جوّ که پایین افق که نگاه میکند میبیند کجاست؟ این جاست. باز چه میخواهم بگویم؟ میخواهم بگویم ما وقتی به پایین یک افق نگاه میکنیم باز دیدِ ما برای فضا یک دماغه درست میکند؛ چرا؟ چون دیدِ من این طوری آمد و رفت تا سرِ … پس آن جایی که من الان به خط مستقیم دارم پایین افق را میبینم سرِ جوّ است، سر اتمسفر است، نه پایینش. این جا پایینش بود که مماس شد ولی دید من که جلو میرود و خط دیدِ من از سر این فضا رد میشود و برای فضا یک دماغه درست میکند؛ دماغهای که دماغهای برای دید من هست؛ زیر این خط دیگر محدوده دیدِ من نیست، بالای این دماغه محدوده دیدِ من هست، پس اگر یک چیزی در این نقطه این جا قرار بگیرد در این دماغه درست است که از این نقطه مماس من آن طرفتر است اما من میبینمش اما اگر زیر این دماغه قرار بگیرد من نمیبینمش. پس این هم نکته دوم است که وقتی من به پایین افق نگاه میکنم، من دارم سر جوّ را آن جا میبینم؛ نکته ظریفی است که سر جوّ را دارم میبینم، بالای جوّ را دارم میبینم که خودش یک دماغه تشکیل داده است.
شاگرد: این پنج کیلومتر کجای از بحث است؟
استاد: پنج کیلومتر از چشمِ او تا نقطه زمین که مماس شده است ولی بعد از آن نقطه مماس ادامه دارد و بعدش هم دارد در افق میبیند.
برو به 0:13:29
شاگرد: قدرت دید بیش از پنج کیلومتر هست.
استاد: بله؛ لذا استتاری که اول طلوع میکند میبینم؛ چرا؟ چون آن ستاره قبلش زیر این دماغه آمد؛ تا آمد من این جا میبینمش؛ چون درست در خط محاذی عمود قرار گرفته است. پس این دماغه هم دماغه دوم است.
شاگرد: این هم حساب شده که تا چند کیلومتر میتوانیم جو را …
استاد: بله! تا شما جوّ را چقدر بگیرید! اگر الان هزار کیلومتر بگیرید معلوم است، فوری میتوانید محاسبه کنید؛ اگر سیصد کیلومتر بگیرید آن هواهایی که انعکاس نور میدهد زیر سیصد کیلومتر است، بالای سیصد کیلومتر خیلی رقیق است؛ حالا مراجعه نکردم که اهل فنّ آیا میگویند آن بالا انعکاس دارد یا ندارد ولی آن چیزی که هست که تصریح به آن را قرمزی شفق نوشته بود به نظرم برای لایه سوم است؛ یعنی هنوزخیلی آن پایینهاست، حدود مثلاً نود کیلومتر، صد کیلومتر، صد و پنجاه کیلومتر است.
پس الان دیدِ این آقا را دیدیم و این دماغه را هم دیدیم، حالا این جا کره دارد به حرکت وضعی میگردد تا به سوی نور خورشید بیاید، این دماغه با این دماغه … طلوع فجر یعنی چه؟ یعنی محدوده دیدِ این آقا میآید میآید و تیزیِ دماغه دیدِ او به تیزی دماغهای که این جا بود میرسد خب به صورت خیلی روشن … به صورت قوس هم هست! قوس هر چه جلوتر میرود بازتر میشود، اول به صورت یک قوس بسیار باریکی در افق پیدا میشود بعداً مدام پهن میشود چون قوس است پس این دو تا دماغهها وقتی به هم رسیدند طلوع فجر … یعنی این تیزی دماغهای که نور خورشید داشت، الان در محدوده دید افقی این کسی که این جا ایستاده قرار گرفته است؛ محدوده دیدِ او آمد و آمد و تیزیِ این دماغه به تیزی این دماغه رسید. این دماغه چرا روشن است؟ چون اجزایش نور را منعکس میکند. ما دراین وقت روشنی انعکاس را میبینیم، نه روشنی انکسار را. اگر انکسار هم داشته باشد، نور منکسر درمیرود و میرود، آن به چشم ما نمیآید، روشنی این دماغه را میبینیم، روشنی که تنها از انعکاس ذرات ریزش هست که نور را پخش میکند، این تیزی به این جا در محدوده … ما هوای روشن این جا میبینیم، نور خورشید را هرگز نمیبینیم اما هوای روشن این دماغه را میبینیم و البته عرض کردم اگر کره بیاوریم شما باید این دماغههایی که من گفتم را به صورت یک دماغه کروی ببینید که نمیتوانم هم ترسیم کنم. کره هم باشد الان خودتان باید تصور کنید؛ من دایره کشیدم، این دماغه به صورت یک چیز کروی دور زمین است که این دماغهاش هست و به صورت حجیم و سه بعدی در نظرش بگیریم؛ پس این اصل عرضِ من بود که بعد مباحثه دیروز صحبت شد که من قبلش فکرش نکرده بودم؛ این صحبتهایی هم که شد که آقا فرمایش فرمودند و بحث سر اینها رفت دیدم این طوری به ذهن من آمد که باید بگوییم؛ حالا درست است یا نیست، مبادیاش را دیگران گفتند اما این طوری که این دو دماغه به هم میرسند و صریح این بیانات را من جایی ندیدم؛ این فکر خودِ من بود که من این طوری ترسیم کردم؛ با این بیانی هم که من عرض کردم گفتم خیلی روشن میشود که یک نقطهای از افق اول به صورت یک قوس سه بعدیِ کم پیدا میشود بعد هر چه جلوتر میرود، چون این دماغه حجیم بود مرتب خودش را نورانیتر نورانیتر هم بازتر و هم حجیمتر چون سه بعدی است … آن فضای هوایی که خودش را روشن نشان میدهد هم حجیمتر میشود و هم پهنتر؛ یعنی در آنِ واحد دارد از دو طرف گسترده میشود، فجر را که میبینیم هم دارد ضخامتش بیشتر میشود، هم عریض شدنش دارد به عناصر دیگر توسعه پیدا میکند.
شاگرد: ما که انکسار نور را نمیبینیم.
استاد: وقتی که نور میآید به جو میخورد، به جای این که مستقیم بیرون برود به طرف داخل میشکند، یعنی نوری که این جا آمده میرود آن جا سردرمیآورد ولذا بود که عرض کردم کسانی که هنوز کاملاً روبروی خورشید نرسیدند، نوری که از جوّ از خورشید آمده میشکند، وقتی میشکند میگوید من هنوز آن بالا نرسیدم که خورشید را ببینم اما از همان پایین نور شکسته را میبینم یعنی نور شکسته میآید این جا و خورشید را بالای افق میبینیم و حال آن که این تصویر مجازی خورشید است و در اثر انکسار دیده است و تصویر واقعی نیست؛ شعاع خورشید به صورت مستقیم دارد میآید و در اثر انکسار … ولذا در مرجعها ببینید این جا افتاده هست؛ من اول بار هم در یک کتابی برای زمان ناصرالدین شاه دیدم که یکی از نجومیین نوشته بود؛ آن نجومی معروف که بود؟! دیدم خودِ او این را تذکر داده بود که در اثر انکسار، ما خورشید را داریم میبینیم که از افق بالا آمده ولی هنوز جرم خودش بالا نیامده است و در اثر انکسار جو است که ما میبینیم بالا آمده است. این را انکسار میگوییم؛ تنها چیزی که سبب انکسار میشود این است که به جای این که این دماغه مستقیم از این جا در برود میشکند و از این جا بیرون میرود؛ خب این فضای بیشتری را نورانی میکند اما این که بیرون رفت هرگز به این نخواهد رسید، وقتی هم تیزیِ دیدِ او به این جا رسید باز شعاع به چشم او نمیآید که خورشید را ببیند، شعاع میرود. و لذا وقتی که طلوع فجر میشود ما خورشید را که نمیبینیم. چرا؟ چون آن نورِ شکست شده از محدوده دید ما رد میشود اما به خود چشم ما نمیخورد و خود شعاع نمیآید و این طوری رد میشود میرود ولذا وقتی این جا به این جا رسید خود شعاعی که بیرون رفته به چشم ناظر نمیآید، چون از آن طرف میرود اما روشنی که در آن فضا اثر انعکاس آن ذرات ایجاد کرده میتواند. ولذا اگر فرض بگیریم زمین جو نداشته باشد، اصلاً فجر نداریم، اصلاً بین الطلوعین نداریم، یک دفعه میبینید خورشید به صورت نورانی از زیر افق بیرون میآید. چرا؟ چون این انکسار صورت نمیگیرد و این روشنی هوا هم که اجزاء ندارد، جوّ ندارد، دماغه را دارد ولی دماغه روشن ندارد، دماغهای دارد که نور به صورت مستقیم از آن رد میشود؛ دماغهاش به ذرات ریز هوا نمیخورد که انعکاس داشته باشد و روشن باشد.
برو به 0:20:41
شاگرد: با این تصویری که شما کردید با این حرفی که در بحث فجر میآید ناسازگار است چون در فجر میگویند وقتی که فجر صادق میآید میگویند کل افق میآید و پر میشود؛ این طوری میآید. این طوری که شما تصویر کردید یک تکه میآید و این طوری باید پر بشود؛ فجر کاذب یک خط این طوری میآمد بعد میگفتند بعد از فجر کاذب فجر صادق پر میشود بعد این که پر میشود این طوری بالا میآید.
استاد: پر یعنی چه؟ یعنی افق پر میشود؟! اصلاً منظور این نیست. حتی کسی که دیده بود تعبیر او این بود می
شاگرد: پس یک مخروط دیده میشود؟ یا یک خط کامل است؟
شاگرد2: عرضی بودنش شاید این طور باشد.
استاد: این که میگویند عریض است می گویند مستطیل.
شاگرد2: به خلاف طولی.
استاد: احسنت به خلاف طولی و عمودی است. این افقی است اما افقی نه به این معنا که افق را گرفته است، خطش افقی است ولی کم کم مدام گسترده میشود و مدام عجیب میشود؛ این موافق با این بیانی است که من عرض کردم که حالا به ذهنم آمده بود شما هم بیشتر روی آن … این موافق با این بیانی است که من عرض کردم که حالا به ذهنم آمده بود شما هم بیشتر روی آن …
شاگرد: فجر کاذب را هم میشود توضیح بدهید؟
استاد: این حرفی که الان میزنند را اگر درست تقریرش بکنم از کرامات تسمیه … روایتش الان یادم نیست که لفظ خود کاذب به لسان مبارک پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمده یا در در روایات در لسان معصومین آمده است؟! در خیالم هست که سنیها هم حتی دارند که حضرت کاذب فرمودند؛ حالا من نگاه نکردم. علی ای حال این دروغ بودنش قشنگ است. چرا؟ دیدید که در تشریح الافلاک مرحوم شیخ بهایی چه گفتند؟ فرمودند صبح کاذب باز همین است؛ همین نور خورشید برای زمین است. از قرن هفدهم به بعد یعنی هزار و ششصد و خرده
شاگرد: انعکاسات خارج از جوّ به داخل جوّ منتقل میشود؟
استاد: بله نور است. مثل ماه که یک جسمی بیرون است، نور به آن میتابد و میآید. نور است! نور که این طور نیست نتواند از جوّ بگذرد؛ بله وارد جوّ میشود …
شاگرد: نور خورشید هم که از خارج میآید ولی یک سوالی از قبل در ذهن ما بود که توضیحش مانده بودیم؛ شکل انعکاس نور را خب فرض ما این است که دو سر مخروط به هم میرسد، این طور نیست که این کوچکتر باشد یا این فاصله ایجاد کند فضا دائم تاریک باشد؛ آن که به هم میرسد بالا دوباره باید روشن باشد دیگه از این جای شهر که نگاه کنیم ورای تاریکی باید روشنی را ببینیم.
استاد: فرمایش خوبی است که من الان گفتم نکتهای هست، همین است؛ با این که بالای سر ما مخروط است ولی ما که تاریکی محض میبینیم. چرا؟ چون برای دیدن، باید خود شعاع به چشم ما بیاید یعنی الان شما در یک اتاقی هستید و یک دیواری این جا هست، اگر بیرون اتاق ما یک نورافکن بسیار قوی داشته باشیم که از کنار دیوار ما رد بشود و به فضا برود ولی فضا هم اجزاء نداشته باشد؛ اگر گرد و غبار باشد، ما گرد و غبار را از تابش می
استاد: تمام ستارهها همین طور است.
شاگرد: در یک زاویه خاص است که این نور به آن ذرات میخورد؟
برو به 0:28:01
استاد: اما این که نور خط مستقیم هست یا نیست، این هم تاریخش فی
یک هلندی بود که اسم خاصی داشت به نظرم در قرن نوزدهم یا هجدهم بود که نظریه موجی بودنِ نور را بعد از نیوتون عرضه کرد و با ادله
شاگرد: ظاهراً الان دو تا قول …
استاد: الان همین را می
در ادامه بحث بهجةالفقیه «و لا فرق بين مانعيّة ضوء القمر أو الغيم عن الإحراز أحياناً.» مانعیت ضوء قمر یا ابر؛ حاج آقا میفرمایند چه شب چهارده باشد، ماه پر نور باشد اما به این بیانی که من گفتم این دو تا تیزی دماغهها؛ دماغه دید او و دماغه روشن وقتی به هم میرسند که فرقی نمیکند که ماه در آسمان باشد یا نباشد. این قسمت فضا روشن است، نور دارد از آن رد میشود و ذراتش انعکاس نور دارد؛ خب حالا نورش ضعیف است، ماه نمیگذارد ما ببینیم؛ خب نبینیم که زمان فرقی نمیکند یا این که اصلاً ابر باشد؛ ابر هم که هست معلوم است که ابر افق دید ما را میبیند؛ ابر طوری است که زیر این میآید.
شاگرد: من دیروز نبودم که بدانم مطلب چه بود؛ آنهایی که آن وقت اذان میگفتند طبیعةً نگاهشان به افق بوده است، آن ایام بیض را چه کار میکردند؟ صبر میکردند؟
استاد: این خیلی سوال خوبی است؛ فردا خود شما یک تحقیقی بکنید ببینید در کلمات فقهاء از کی این مطرح شده است؟ تحقیق قشنگی است. جدول و محاسبه نجومی همیشه بوده است. چه کسی بود که قبل از میلاد اولین پیشگویی کسوف شمس را کرد؟ که قضیه معروف مثلثات هم دارد؟
شاگرد: فیثاغورس؟
استاد: نه! قبل از او. تالس. تالس اول کسی بود که اعلام کرد خورشید میدر شرح لمعه یا در کتاب دیگری بود که شهید فرمودند «لا اعتبار بالجدول» جدول همان محاسبات نجومی برای رویت هلال بود. منظور این که زیجات چیز کمی نبوده؛ زیجاتی که الان است، زمان ما هر رصدخانه. حالا گفتم که نرم
برو به 0:35:42
شاگرد: فرمودید چه چیزی را ببینیم؟
استاد: عرض کردم ببینید این مسأله که لیالی البیض یک کمی عقبتر میشود و در جدولی که قدیم میگفتند، از قدیم بوده که منجمین میگفتند وقتی که شمس هجده درجه زیر افق است فجر طالع میشود؛ این در تشریح الافلاک هم بود.
شاگرد: چطور تشخیص دقیق می
شاگرد: چون الان ساعتها دست ما هست فاصله گرفتیم.
استاد: بله از این حرفها فاصله گرفتیم. حالا عرض ما این نبود؛ من میگویم از آن زمانی که در کتابهای فقهی مسألهی این که وقتی خورشید هجده درجه زیر افقِ وقت ظهور فجر است، اینها مطالب هیوی بوده و همین مطالب هیوی از دو هزار سال پیش بوده؛ وقتی این مطالب رایج بوده، فقهاء میدانستند و اسمش را میبردند اولین کسی که گفته وقتی که شما میگویید خورشید هجده درجه زیر افق فجر طالع است، این برای لیالی بیض نیست. چرا؟ چون لیالی البیض هجده درجه که زیر افق است آن فجر ضعیف شب تاریک پیدا شده است اما هنوز برای شما متبیّن نشده است. اول کسی که این را گفته چه کسی بوده؟ که فرق میکند عدد که تفاوتی نمیکند.
شاگرد: همین آقایانی که قائل هستند نمیگویند هجده درجه شد نور ندارد، میگویند نور دارد ولی ما نمیبینیم.
استاد: دیروز عبارت حاج آقا رضا را خواندم که به اصل نورش مشکل داشتند؛ گفتند ماه نمیگذارد که نور باشد که مباحثه کردیم؛ این مشکل را که دارند علاوه بر این که اگر [اینی که شما فرمودید را]میگویند پس چه مشکلی داریم؟ تبیّن جزء موضوع هست؟ حالا باید آن را بحث کنیم که فقره بعدی است. اصل این که اول کسی که این را در فقه گفته چه وقتی بوده و صریحاً مطرح کرده باشد؟
شاگرد: یک مقاله
شاگرد2: ملا محمدامین استرآبادی.
شاگرد: نه! دو تا هست. مناهج الاخیار فی شرح الاستبصار؛ همچین چیزی هست.
شاگرد2: قبلاً از آن هم ملا محمدامین همچین چیزی دارد که «أصفروا» را بحث کردند گفتند بعضیها گفتند یک مقداری برای لیالی مقمره صبر بکنید.
شاگرد: دو تا کتاب است که عبارتش یکی است؛ فقط یکی اغلاط زیاد دارد، هر دو هم شرح استبصار است، معاصر هم هستند، یکی 1040 است و یکی 1060 است؛ اگر اشتباه نکنم یکی منسوب به میرداماد است که استرآبادی هم فکر کنم ادامه میرداماد را برده بودند؛ یکی دیگر از آن آقایان هم که حالا من نمیشناختم اولین آن جا گفته بودند.
استاد: پس شما زحمتش را کشیدید جزاکم الله خیرا.
شاگرد3: زحمت ما را هم کشیدند.
استاد: ولی هنوز «کَم ترک الأول للأخر».
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
دیدگاهتان را بنویسید