مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 116
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و كيف كان فان لم يذكر حتى فرغ من صلاته، فان كان صلى في أول وقت الظهر أي المختص به أعاد بعد أن يصلي الظهر على الأشبه الأشهر من ثبوت وقت اختصاص له، إذ ثمرته عدم صحة العصر فيه نسيانا، و به يقيد حينئذ إطلاق ما دل على الصحة من النصوص الآتية[1]
جواهر جلد هفتم صفحه 317 آن عرض را مطرح کردند که نماز عصر را سهواً در وقت اختصاصی ظهر بخواند، خب در متن بوده است، بعد «فان لم يذكر حتى فرغ من صلاته، فان كان صلى في أول وقت الظهر أي المختص به أعاد بعد أن يصلي الظهر» ظهر را که نخوانده بود دوباره میخواند «على الأشبه الأشهر من ثبوت وقت اختصاص له، إذ ثمرته عدم صحة العصر فيه نسيانا، و به يقيد حينئذ إطلاق ما دل على الصحة من النصوص الآتية» که همان هم عجیب است. نصوص رواییه اطلاقش شامل میشود که شما عصر را بتمامه در وقت ظهر بخوانید صحیح است، ما آمدیم به وسیله ادله اختصاص آن را تقیید زدیم و حال آن که از ادله اختصاص اصلاً چنین دلالتی استفاده نمیشود؛ این همه رفتیم برگشتیم ملاحظه کردیم و البته بعد که یک مطلبی در نظر فقهاء جا میگیرد که دیگر حرفی نیست اما پیجویی مبادیاش به نظر خیلی حرف سنگین به نظر میآید که ایشان میفرمایند «و به يقيد حينئذ إطلاق ما دل على الصحة من النصوص الآتية» نصوص دارند میگویند مطلقاً عصر را سهواً جلوتر از ظهر خواندی، درست است، میگویند مطلق است ما قیدش میزنیم، به چه چیزی قیدش میزنیم؟ به ادله اختصاص؛ ادله اختصاص میگوید اگر فقط عصر را در وقت مختص به ظهر خواندی باطل است یعنی آن قدر این بطلان از ادله اختصاص روشن است که نصوصی که گفته صحیح هست را تقیید میکنیم و میگوییم این که صحیح است یعنی در وقت مشترک صحیح است. کجا در ادله اختصاص این طور چیزی داشتیم که این باطل است؟ خب ایشان فرمودند که «ثمرته عدم الصحة» آخر اختصاص ثمره دیگری ندارد. چرا ندارد؟ شارع باید بفرماید باطل است، شارع فرموده این وقت اختصاصی ظهر است، یعنی سهواً هم عصر خواندی باطل است؛ از کجا میگویید؟ دیدید سید هم در عروه فرمودند من هم به اختصاص قائل هستم اما به بطلان قائل نیستم. یعنی منظورم را تا این جا میرساند که ما خودمان یک چیزی را روی ادله اختصاص بگذاریم بعداً هم بگوییم اگر دلیلی هم امام مطلق فرمودند که مطلقهایش صحیح هست،تقییدش میزنیم به آن ادلهای که خودمان … خب آن جا استفاده ما محل کلام است.
شاگرد: به نظر میرسد متفاوت است این که بگوییم دلیل اطلاق دارد تا این که بگوییم امام فرمودند مطلقا صحیح نیست.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُصَلِّيَ الْأُولَى حَتَّى صَلَّى الْعَصْرَ قَالَ فَلْيَجْعَلْ صَلَاتَهُ الَّتِي صَلَّى الْأُولَى ثُمَّ لْيَسْتَأْنِفِ الْعَصْرَ الْحَدِيثَ.[2]
استاد: تصریح به اطلاق که بله ولی خب این هم ببینید. من روایتش را بخوانم؛ خبر ابن مسکان از حلبی «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُصَلِّيَ الْأُولَى حَتَّى صَلَّى الْعَصْرَ» فراموش کرد نماز ظهر را بخواند تا این که عصر را خواند. نمیدانم در کلمات کدام یک از علماء بود؛ از آقای حکیم بود یا از دیگران بود گفته بودند ولو این روایت هم مطلق است ما چارهای نداریم که بگوییم یعنی در عصر … آخر روایت دارد میگوید فارغ شده است؛ آنها به عصر زدند برای این که درست بشود. این طور جاها خیلی عجیب به نظر میآید که ما استفاده مشهور و تلقی مشهور از وقت اختصاصی را تا این جا هم ببریم. حالا روایت را ملاحظه بفرمایید «عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُصَلِّيَ الْأُولَى حَتَّى صَلَّى الْعَصْرَ» صلی العصر یعنی در حین عصر است؟ نه دیگر؛ صلی العصر یعنی عصر را خواند تمام شد؛ برای این که جفت و جور بشود نمیدانم کلمات کدام یک از بزرگواران بود که دیدم گفتم این را هم … چون دو تا روایت، سه تایش برای حین و اثناء هست، این هم که میگوید «صلی العصر» میگوییم یعنی أثناء برای این که آن جا جفت و جور بشود. وقتی این طور روایت داریم، اطلاقش هم خوب است. حالا ببینید این که شما میگویید غیر از این که مطلقا بگویند «حتی صلی العصر» بعد چه؟ «قَالَ فَلْيَجْعَلْ صَلَاتَهُ الَّتِي صَلَّى الْأُولَى ثُمَّ لْيَسْتَأْنِفِ الْعَصْرَ» اصلاً نمیگویند اگر در وقت اختصاصی بود باطل است. یعنی راهکاری میدهند و نمازش را به طور مطلق تصحیح میکنند، نمیگویند مطلقاً صحیح است، تصریح به اطلاق نمیکنند اما علی ای حال دارند میگویند این ظهر صحیح است. ما میگوییم ادله اختصاص میگوید یک جا باطل است اما کجا ادله اختصاص میگوید یک جا باطل است؟ این بطلان را بیاورید. البته حالا که به این جاها رسیده است؛ فقط آن چیزی که من دیروز عرض کردم حالا نشد هم دوباره دنبالش بگردم اما این چیز خوبی است آن فرضی که شما در یک کتاب محقق آن هم کتابی که معروف نیست، کتابهای جناب محقق شرایع، مختصر و معتبر است؛ اینها هست که متن بوده، در متون که من گشتم، دیروز هم که عرض کردم من گشتم، متون را گشتم، نه این که … در آن کتابهای متن اصلی که مطرح میکنند تا زمان محقق فقط بحث اختصاص و اشتراک هست و اسمی از آن نیست که سهواً عصر را در وقت ظهر بخوان، اصلاً اسمی از آن نیست؛ اینها فقط مختص است. تلقی خوب از ادله اختصاص داشتند، استدلالاتشان هم روشن بود و همان ترتیب را میرساند و با حرف مثل جناب سید هم اینها سازگار است.
برو به 0:06:47
اول زمانی که اول وقت مطرح شده که «لو صلّی سهواً العصر فی وقت اختصاص الظهر» این در شرایع هست. الان هم دیدید من گفتم و در صفحه 317 جواهر راجع به همین بحث کردند. خب این خوب است. دیروز هم مباحثه کردیم این به ذهنم آمد که اصلاً این کلمه شریکه هست که در کتابها آمده است. میگوییم منظور از وقت اختصاصی عدم صحت شریکه هست. در کتابهای الان این خیلی هست. این شریکه کی آمده؟ آیا این شریکه در کتابهای تا زمان محقق بوده یا نه؟ و این که میگویند منظور ما از وقت اختصاصی عدم الصحة الشریکة هست چرا این الشریکة آمده؟ محتملاتی هست، حالا پیجویی میخواهد و تحقیق میخواهد. یک احتمال به تبع بحث دیروز به ذهنم آمد و آن این است؛ نماز عصر اگر در وقت اختصاصی ظهر باشد تماماً باطل است. یک کسی میگوید که وقت اختصاصی ظهر که نمازهای دیگر در آن باطل نیست، نماز صبحش قضاء شده در وقت اختصاصی ظهر بخواند اشکال ندارد. نماز عصر دیروزش قضا شده، در وقت اختصاصی ظهر امروز بخواند، اشکالی ندارد؛ هیچ کس اشکال نمیکند. چرا شما میخواهید بگویید لازمه وقت اختصاصی بطلان است؟! این نکته را دقت بفرمایید! چطور شد اول آمدید میگویید چهار رکعت اول زوال وقت اختصاصی ظهر، این وقت اختصاصی شد، بعد میخواهید بگویید نماز عصر در این وقت باطل است، خب این چهار رکعت برای ظهر است اما چرا باطل باشد؟ صبح در آن بخوانید، قضای عصر دیروز را در آن بخوانید؛ چرا باطل باشد؟ وجهی ندارد. خب وقت اختصاصی آن باشد اما نماز دیگر هم در این وقت بخواند. میگویند نه، عصری که بعد از ظهر میآید یک خصوصیت خاصهای در آن هست که فقط آن باطل ست. شریکه یعنی چه؟ یعنی نه عصر دیروز؛ شریکه یعنی عصر امروز. در این یک خصوصیتی هست که وقتی وقتِ مختص ظهر شد باطل میشود. آن خصوصیت چیست؟ عصر امروز را اگر در وقت اختصاصی بخوانید قبل از وقت خواندید «و لا سهو فی الوقت» قبل از وقت خواندید باطل است. پس صبح امروز که قضاء شده، صلاة عصر دیروز که قضاء شده، چه مشکلی دارد که در وقت اختصاصی ظهر خوانده بشود؟ هیچ مانعی نیست، قضاست و میخوانید.
پس اول وقت اختصاصی ظهر شد، نتیجهاش این شد که هنوز وقت عصر داخل نشده است، نتیجهاش این شد تنها نمازی که میتواند نسبت به این اختصاص ثمره بطلان داشته باشد چیست؟ شریکه است. شریکه است که برای امروز است و هنوز وقتش نیامده است. قضای نمازهای دیگر که اشکالی ندارد.
شاگرد: نه مطلق شریکه.
شاگرد2: عصر که وقتش نیامده است.
استاد: حالا من میخواهم همین را نتیجه بگیرم.
شاگرد: شما یک دفعه گفتید شریکه …
استاد: صبر کنید! من همین را میخواهم بگویم. از فروضی هم که دارم میگویم همین است. یعنی آمد پس وقت اختصاصی ظهر چه شد؟ این ثمرهای که دارد این است که هیچ نمازی در آن باطل نیست؛ برای ظهر است، چرا نماز باطل باشد؟ فقط شریکه خودِ او یک خصوصیتی دارد که آن باطل است و هنوز وقتش نیامده است. پس کلمه شریکه از این جا پیدا شد؛ شریک ظهر است یعنی پشت سر او میآید و برای امروز است و الا عصر دیروز، شریکه ظهرِ امروز نیست. پس این کلمه شریکه نیاز فقهی آن را کشانده که شریکه ظهر بگوییم. آن چیزی که پشت سر آن میآید، این که هنوز وقتش نیامده است و به همین خاطر که شریکه هست باطل است چون وقتش نیامده است. لذا فرع هم مطرح کردند؛ از زمان محقق این فرع را مطرح کردند و پشت سرش هم در این کتابها آمده است، حالا سوال ما این است که وقتی شریکه جا گرفت، همان طوری که عصر، شریکه ظهر است، ظهر هم شریکه عصر است. وقتی عصر هم شریکه ظهر است، خب اگر شما سهواً ظهر را در وقت اختصاصی عصر بخوانید، شریکه باطل است. همین طوری که عصر شریکه ظهر است، ظهر هم شریکه عصر است پس اگر ظهر را سهواً در وقت شریکه بخوانید، این باطل میشود. سوال ما این است که ملازمه هست یا نیست؟ ملازمه نیست. اول وقت شریکه باطل بود چون وقتش هنوز داخل نشده بود اما این شریکه بودن که در آخر وقت جاری نیست. شریکه آخر وقت، ظهر قضا شده، چرا باطل باشد؟ مثل این که من عصر دیروز را در وقت اختصاصی ظهر میخواندم باطل نبود، حالا هم ظهر قضا شده را در وقت اختصاصی عصر میخوانم؛ چرا باطل باشد؟ یعنی بطلان رمزی ندارد.
برو به 0:12:28
شاگرد: تعبیر شریکه از کی وارد ادبیات فقهاء شده است؟
استاد: ولو دیروز به ذهنم آمد، نشد دنبالش بروم.
شاگرد: تعبیر «الشریکة» که ما میزنیم تا مفتاح الکرامة و اینها که هنوز خبری نیست. اصلاً الشریکة ندارد.
استاد: الشریکة یا شریک؟ «شریکتها، شریکة العصر» آنها هم چه بسا بوده است. علی ای حال این یک احتمال که شما هم روی آن تأملی کنید که ممکن است یک چیزی باشد یا نه؟! سیر تاریخیاش را عرض میکنم؛ اول اصلاً فرع مطرح نشده بود؛ فرع چه؟ که «لو صلّی العصر سهواً فی وقت اختصاص الظهر» اصلاً نبود و فقط اختصاص بود. این هم که روز قبلش عرض کردم دیدم دوباره برگشتم بالدقة همه اینها را مراجعه کردم و تا زمان محقق چیزی ندیدم؛ فقط اختصاص فرمودند. اول کتابی که این را مطرح کردند شرایع بود. جالبش این است که از بعد شرایع هم تا حالا غیر از آن یک کتابی که شما پیدا کردید که خیلی خوب هم بود، بیاییم بگردیم کتابهای دیگری که حتی در شروحش این فرع را مطرح کنند که «لو صلّی الظهر سهواً فی وقت اختصاص العصر» اصلاً فرعش نیست.
شاگرد: این شریکه ظاهراً به خاطر بحثی که روی روایتها شده از نتیجه ترتیب ظاهراً ایجاد شده باشد؛ مخصوصاً آقای بروجردی هم این بحث روایتها را که مطرح کردند، در بحث عامه میگویند این روایتهایی که اشتراک آمده به خاطر ردّ بر عامه وارد شده یعنی کثرتش به خاطر این که در مقابل عامه بوده ایجاد شده و آدم میبیند که مرحوم آقای حکیم هم در آخرش میگوید «فی نفسه شیءٌ» در ذهنم آخرش هم محکم نمیشود یعنی این اختصاص محکم نمیشود به خاطر این که همه مباحث ثمره ترتیب … یعنی ترتیب را در آن بحث میکنند لذا از این کلمه شریکه درمیآید؛ ممکن است کلمه شریکه و کلمه اختصاص به خاطر بحث ترتیب این گونه شدهاند.
استاد: روی مبنای ترتیب که امر أسهل است؛ روی مبنای ترتیب اگر شما سهواً تمام عصر را در تمام وقت اختصاصی ظهر خواندید. چه شده؟ سهواً ترتیب فوت شده است. اختصاص هم که قائل نشدید، فقط قائل به ترتیب شدید. توقیت نیست، بسیار خب، ثمّ ماذا؟ حاج آقا رضا هم فرمودند سهواً ترتیب فوت شده ولی عصر «وقع فی وقته» وقتش که «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» پس اگر بگوییم صرف …
شاگرد: این مشکلی که با این «إلا أنّ هذه قبل هذه» …
استاد: «قبل هذه فی الذکر فی العمد» به ادله دیگر میدانیم که در غیر عمد «هذه قبل هذه» هم مغتفر است.
شاگرد: بعضیها مثل مرحوم آقای حکیم قبول نکردند. مرحوم حاج آقا رضا میگویند «فی نفسه شیء»
استاد: اختصاص را میگویند «فی نفسه شیء»؛ توقیت را میگویند، نه ترتیب را.
شاگرد: آن اختصاص و توقیت به خاطر این است که این ترتیب را …
استاد: نه! نه! دو مبنا بود. خود آقای حکیم گفتند دو مبنا هست. گفتند کما این که میتواند به توقیت و اختصاص باشد، همین طور میتواند به وقت فعلی و ترتیب باشد. در مستمسک بود گفتند دو محمل است؛ یکی محمل توقیت و اختصاص است، یکی محمل وقت فعلی و ترتیب است، ترتیب ناچاری نه توقیت به این معنا که …
شاگرد: ترتیب به تنهایی نمیتواند اختصاص بالعصر را بیاورد بلکه خلافش است.
استاد: خلاف چه؟
شاگرد: خلاف اختصاص برای عصر است.
استاد: یعنی روی حساب ترتیب، اگر طوری هست چهار رکعت به آخر وقت مانده است؛ ترتیب میگوید اول ظهرت را بخوان؛ تو چهار رکعت بیشتر وقت نداری، بسیار خوب اول ظهرت را بخوان؛ صحبتش هم شد. یعنی از آن جاهایی بود که یک پیچی در کلام مرحوم حاج آقا رضا بود. ایشان هم با یک استدلال جا انداختند؛ نص داشتیم اما روی مبنای خودشان قرار بود یک پیچ استدلالی به آن بدهند که آن پیچ هم قابل کلام بود و از نظر استدلالی خیلی صاف نبود ولی ایشان فرمودند. خلاصه حالا عبارت حاج آقا را هم بخوانیم. پس این یک سوال در ذهنتان باشد که مراجعه میکنید ببینیم چه کسی این فرع را مطرح کرده است. حاج آقا صریحاً مطرح کردند. در صفحه 317 جلد هفتم جواهر شرایع، فرع را فقط در اول وقت مطرح میکنند. همان جا حتی به مناسبت برای پایانش اسم نمیبرند؛ اگر هم بردند من نرسیده بودم مشغول بودم داشتم میخواندم؛ حالا شما برخورد کردید به من بفرمایید.
شاگرد: یک فرع هم دیگر باز مرتبط با این میشود که گفتند کسی هست آخر وقت نماز ظهر را عمداً در وقت اختصاصی بخواند، این باطل است، نه این که قضاء باشد. این فرع کمک میکند به فهم این مطلب و این ظاهراً مطرح شده است.
استاد: شاید دیروز در ذکری این را دیدم؛ ذکری مفصل اینها را دارد.
شاگرد: چون تا قبل از شرایع هیچ کدام از این فروعات نیست منتها یک مقداری هم …
استاد: قبلیها که نیست اما …
شاگرد: حالا این که ذکر بکنند و به جای این که بگویند این قضاء هست، بگویند این باطل است، این نشان میدهد که چنین مبنایی را داشتند یعنی نیاز نیست ما حتماً آن فرع را پیدا بکنیم؛ هر چند آن فرع شاید روشنتر باشد اما این هم پیدا بشود شاید به همین کمک کند.
استاد: بله درست است و این هم از فروعاتی است که برای کمک به این خوب است که فرعش این است که «لو صلّی الظهر عمداً فی وقت اختصاص العصر بطلت» نه این که «صلّیت قضاءً» حالا یک وقتی اشکال در اداء و قضاء دارند، میگویند عجب! …
من دیروز خیلی فروعات نگاه کردم؛ مروری هم نگاه میکردم به خیالم میرسد …
شاگرد: علامه هم خیلی فروعات آوردند ولی در جواهر ظاهراً این را دارند؛ میخواهم بگویم این که فرمودید تا متأخرین و اینها چون از قبل هم این فرع را دیگر دارند. مفصل …
استاد: در جواهر هم در ذهنم هست؛ اما یادتان هست کجاست که اگر عمداً در وقت اختصاصی بخواند باطل است؟ اما این جا که صریحاً بود «إذ ثمرته عدم صحة العصر فیه نسیاناً» اما برای آن طرفش در حدود همان صفحه نود یک جا بود که شاید …«لیس معنی الاختصاص الا هذا».
شاگرد: آن که مرحوم محقق در آن رسائل تسعشان داشتند و جای دیگر نیست تا متأخرینش هم نبود تا خود آیتالله بهجت این جا داشتند منتها این فرعی که الان مطرح کردند حداقل در کلام صاحب جواهر و متأخرین از صاحب جواهر هست و این هم شاید به همان اندازه این مبنا را نشان بدهد.
استاد: همان که آن جا بوده یعنی محتوایش بوده ولی اسمش را نمیبردند.
شاگرد: کسی که قائل باشد اگر کسی عمداً در آن وقت بخواند نمازش باطل است شاید ملازمه با این داشته باشد که …
استاد: نه، خیلی ملازمه ندارد چون اگر عمداً خواند به خیالش اداء هست؛ از ناحیه این که نیت اداء کرده و حال آن که قضاء هست اشکال بکند.
شاگرد: همان که فرمودید آن هم خیلیها قائل نبودند که اگر کسی فقط خطایش …
استاد: ولی ملازمه را از بین میبرد یعنی صرف این که احتمال دارد در صورت تعمد به خاطر نیت این که اداءً خوانده و حال آن که در وقت اختصاصی باید نیت قضاء کند، احتمال این دارد که از این ناحیه در تعمد مشکل داشته باشد ولو … میخواهم بگویم ملازمه قطعیه نباشد حتی نزد آن کسی که این چنین فرعی را مطرح کرده است.
شاگرد: ظاهراً تعبیر شریکه را آن طوری که ما نگاه کردیم اولین بار صاحب جواهر در بحث صلاة مطرح کردند.
استاد: پس اصلاً جای دیگر نبود. خب پرونده این بحث مفتوح باشد و دارید یادداشت میکنید برای ما هم بفرمایید.
شاگرد: یک مسأله دیگری که شاید حالا از جهت ترتیب بحثی مقدم بر این بحث حکم وقت اختصاصی بود که حالا در کلام بهجة الفقیه هم ظاهراً مطرح نشده است، اصل این مسأله ضرورت ترتیب بین ظهرین یا عشائین هست. به هر حال ما یکسری روایات داریم که از آن خلاف ترتیب استفاده میشود. که حالا فرض کنید مثلاً اگر فلان وقت شد اول عصر را بخواند، بعدش ظهر را بخواند.
استاد: برای حائض که در مثل و مثلین گفت.
شاگرد: هم در حائض هست و هم در افراد عادی هم دارد که چند تا روایت هم هست.
استاد: که اول عصر را جلو بیندازد.
شاگرد: حالا آن بحث را جای دیگری هم متعرضش میشویم یا همین جا باید تکلیفش معلوم بشود؟
استاد: ظاهراً مواضع مناسبش شاید بیاید؛ شما هم مناسبترین جا مطرح بکنید، نظرتان باشد یادداشت کنید عبارتش را ببینیم در این که اصل خود ترتیب چطوری است. در همین جا خواندیم یا نخواندیم؟
شاگرد: این جا که ظاهراً این بحث نبود. گفتید از مبادی این مسأله آن هست.
(مسألة 3): يجب تأخير العصر عن الظهر، و العشاء عن المغرب، فلو قدم إحداهما على سابقتها عمداً بطلت، سواء كان في الوقت المختص أو المشترك. و لو قدم سهواً: فالمشهور على أنه إن كان في الوقت المختص بطلت، و إن كان في كما سيأتي في المسألة اللاحقة.
بلا خلاف، لما يستفاد منقولهم (ع) في النصوص المتقدمة: «إلا أن هذه قبل هذه» الظاهر في اعتبار الترتيب بينهما، فلو تركه عمداً بطلت الصلاة، لفوات المشروط لفوات شرطه.[3]
استاد: در آن جایی که سهو در وقت را فرموده بودند در جواهر بود. این فرعی که مرحوم سید مطرح کردند مسأله سوم اختصاص بود. میفرمایند که «يجب تأخير العصر عن الظهر و العشاء عن المغرب فلو قدم إحداهما على سابقتها عمدا بطلت سواء كان في الوقت المختص أو المشترك و لو قدم سهوا» آن جا آقای حکیم فرمودند که «بلا خلاف» که ترتیب هست. «لما يستفاد منقولهم (ع) في النصوص المتقدمة: «إلا أن هذه قبل هذه» الظاهر في اعتبار الترتيب بينهما، فلو تركه عمداً بطلت الصلاة، لفوات المشروط لفوات شرطه.» جای این در عروه هست ولی در جواهر و اینها من دیدم ولی الان در ذهنم حاضر نشد.
برو به 0:24:26
شاگرد: در یک نگاه اجمالی که به فهرست مباحث بهجةالفقیه انداختیم ظاهراً جایی این بحث مطرح نمیشود الا آن آخر کار همان صفحه 169 بود که آن جا متعرض تقدیم سهوی عصر بر ظهر میشوند. مگر که آن جا به تناسب بحث تقدیم عمدی هم مطرح بشود.
استاد: آن جا مسأله ترتیب را مطرح نکردند. فقط دارند که «و الظاهر بل المتعيّن أنّ اشتراط الترتيب … منتزعٌ عن مجرّد تنجّز التكليف بتقديم الظهر»[4] آن جا وسطه صفحه یک بحثی دارند. حالا باز هم به مناسبت در ذهنم باشد. الان هم مراجعه کنیم ببینیم؛ هر چه مباحثات فقهی، روایات و منابعش تکرار بشود، اوقع میشود، مانعی ندارد که ببینیم و زمینهسازی آن بحثها هم باشد.
شاگرد: این جا تصریح دارند به این که نه اداء و نه قضاء واقع نمیشود؛ شاید فرقشان هم در این نیست که طرف فقط نماز را به نیت اداء خوانده بعد ما بخواهیم قضاء حساب بکنیم، اصلاً شاید نخوانده و همین الان می خواند.
استاد: فرعی را پیدا کردید؟ در چه کتابی؟
شاگرد: جواهر را دارم عرض میکنم. این که فرمودید در کجا آورده، میخواهم بگویم در جواهر هم معلوم نیست از این باب باشد که بگوید اگر شما نیت قضاء میکردید درست میبود. عبارتشان این است که میفرمایندجلد ٧ صفحه ٩٣ البته اول یک فرض دیگری را مطرح میکنند که کسی نماز عصرش را خوانده، بعد نماز ظهرش را یادش رفته حالا در وقت اختصاصی میخواهد بخواند، چون مبنای ایشان اصلاً این هست که وقت اختصاصی برای وقتی است که آن نماز خوانده نشده است و اصلاً وقت اختصاصی کنار میرود، طبیعةً آن جا قائل به صحت ادائی نماز ظهر میشوند منتها در کنارش آن فرضی را که مطرح شد میگویند که اگر حالا کسی نماز عصر را نخواند، تعبیرشان این است که «فمن ترك العصر في وقت اختصاصه و أراد صلاة الظهر فيه قضاءً» اصلاً خودش قضاء هم بکند؛ میفرمایند «لم يصح له، و إلا مضت ثمرة الاختصاص»
استاد: ببینید! این خیلی مهم بود. «مضت» در اول صفحه 318 آن جایی که گفتند مطلقات را تقیید میکنیم، فرمودند که «إذ ثمرته عدم صحة العصر فيه نسيانا» یعنی اساساً ایشان اختصاص را مرادف با «عدم صحة الشریکة فیه» گرفتند. اما خودشان وقتی …
شاگرد: این جا حتی میگویند کسی فکر نکند مخصوص اداء هست، که اصلاً میگویند قضاء و اداء از قیودی است که به فعل مکلف اصلاً ربطی ندارد.
استاد: بله! الان هم مسأله همین طور جواب میدهیم یعنی تمام مسألهدانها فتاوا را که جواب میدهند همین را میگویند؛ یعنی همین مبنایی که صاحب جواهر دارند میگویند جا گرفته که اختصاص یعنی این؛ یعنی مطلقاً شریکة در وقت اختصاصی شریکة باطل است. استدلالش چیست؟ این مهم است. این جا در استدلالش فرمودند «و إلا مضت ثمرة الاختصاص»، آن جا هم فرمودند «إذ ثمرته» این است. آخر چرا؟ شما دارید یک چیزی را بر ادله اختصاص بار میکنید میگویید این محتوای اختصاص هست و ثمرهای هم جز این ندارد. چرا اختصاص ثمرهای ندارد جز این که باطل باشد؟ سید در متن عروه فرمودند ما بطلان را قبول نمیکنیم، ثمره هم دارد. ثمره چیست؟ فرمودند اگر حائض در این وقت رسید حائض شد و در وقت بعدی نبود، نماز ظهر را باید بخواند و این را نخواند؛ سید ثمراتش را فرمودند. یعنی میخواهند بگویند با یک استدلال این چنینی شریکه آمده این طوری مُحکَّم شده است. پس چرا اختصاص گفتید؟ اختصاص را برای همین گفتیم. به نظر تا این اندازهاش عجیب میآید که این طور استدلال، این طور بطلان را بر آن متفرع کند و جا هم بگیرد اما حالا یک چیزی است که هنوز ما نفهمیدیم، حرف علما «کما هو الغالب علیه»
شاگرد: آدم فکر میکند این ثمره ترتیب هست تا این که ثمره اختصاص باشد؛ وقتی که فقط میگویند ثمرهاش فقط این است که فقط عصر را بخوانید دیگر مثلا…
استاد: یعنی چهار رکعت به غروب فقط عصر را بخوانید. یعنی اگر سهواً هم ظهر را خواندید باطل است. این را از کجا میگویند؟ امر مولا در این چهار رکعت آخر وقت به عصر است؛ نهی از ضد میخواهید بگویید؟ نهی از ضد برای امر است، فوقش بگویید امر ندارد.
شاگرد: در این مسأله ترتیب را باید طور دیگری تفسیر کنیم که ترتیب این طوری است که از ظهر و عصر، یعنی ابتدای زوال ظهر است، انتهای غروب عصر است و به این ترتیب میگویند، وسطش هم شریکه است و وقتش مشترک باشد این طوری است؛ حالا اگر طرف حائض باشد و دم غروب تطهیر بشود، اول باید عصر را بخواند. چرا؟ چون ترتیب این طوری است. یک تفسیری این طوری ظاهرا که اختصاص را آن قدر مقیدش می کنند که یک ثمره اینگونه ای داشته باشد.
استاد: طبق تفسیری که شما میخواهید بگویید ساعت سه بعد از ظهر ترتیب هست یا نیست؟
برو به 0:30:49
شاگرد: هست.
استاد: اگر سهواً ظهر را قبلش خواند میگویید باطل است یا درست است؟ شما میخواهید بگویید ثمره ترتیب اختصاص است، من میگویم ثمره ترتیب …
شاگرد: من میگویم اگر این ترتیب را این طوری تفسیر کنیم که ترتیب این طوری است که در همان ابتدا و انتهای وقت باید از ظهر شروع بشود و به عصر تمام بشود اما در وسط وقت اگر نسیاناً فیالجمله این ترتیب هست، اگر نسیاناً باشد عصر مقبول است و الا اگر به آخر وقت کشیده شد فقط عصر نافذ است، ابتدای وقت هم باشد غیر از ظهر هیچ چیز دیگری نافذ نیست. یک تفسیر دیگری از ترتیب باید بشود و الا این اختصاص را ما این قدر محدود بکنیم و بگوییم ثمره اختصاص این طوری است که جاهای دیگر پیاده نمیشود و هیچ فرع دیگری بر آن بار نمیشود و همینی که ما میگوییم بر آن بار میشود و واقعاً یک مقداری زور میبرد.
استاد: ترتیب بین وقت با ترتیب اول و آخر وقت دو جوهره هستند؟ دو سنخ ترتیب هستند؟
شاگرد: نمیخواهیم این را بگوییم؛ بالاخره شارع این طوری …
استاد: آخر شما دو جور حکم بر آن بار کردید. میگویید این ترتیب برای آخر وقت هست باطل است، وسط وقت باشد صحیح است. خلاصه ساعت سه بعد از ظهر سهواً ترتیب را بهم زد میگویید باطل است یا درست است؟
شاگرد: سهواً میگوییم باطل است چون شارع این جا قبول کرده است اما آن آخر وقت را میگوییم باید با عصر تمام بشود، ترتیب این طوری است که باید با ظهر شروع بشود، با غیر ظهر شروع بشود من قبول نمیکنم، باید با عصر هم تمام شود.
استاد: خب سه بعد از ظهر با ظهر شروع نشد.
شاگرد: اما در وسط وقت معفوّ هستم که اگر سهواً باشد … یعنی این یک طوری است که وقتی میبینیم آن اختصاص… میبیند که این جا اختصاص هست، خب دارند همین حکم را میگویند. یعنی میگوید اختصاص عصر حالا دم غروب هست اما اگر که … حکم به بطلان هم نمیکنیم. چون عصر را به هر دلیلی قبلاً صحیح خوانده الان ظهر را دم غروب میتواند بخواند. وقتی که این طور ثمرات را در آن قبول نمیکنند یعنی آن اختصاص را زیر پا میگذارد.
استاد: قبول کردند. یعنی الان گفتند اگر عصر را سهواً خوانده ولی صحیح بوده، شما این را قبول دارید یا نه؟ حالا میخواهد در وقت اختصاصیِ او، ظهرش را بخواند، ترتیب شما بهم میخورد یا نه؟ میخورد و حال آن که خودتان میگویید صحیح است. نمیگویید که صبر کند، چون عصر را که صحیحاً خواندید، حالا هم به وقت اختصاصی عصر رسیدید، صبر کن بعد از مغرب بخوان. به او نمیگویید. فرضش هم قبلاً گذشت. چرا این ترتیب را بهم میزنید؟ اگر شما میگویید گفتند آن چهار رکعت آخر فقط عصر هست، علی ای حال این مسأله …
شاگرد: یعنی در واقع این جا اختصاص زیر پا گذاشته شده است. یعنی میبینیم که لفظ اختصاص را میگویند، لفظ شریکه را میگویند اما به آن اختصاص بودنش پایبند نیستند؛ یعنی فکر میکنم این جا باید ترتیب یک تفسیر دیگری در این مسأله ظهر و عصر بشود. لذا میبینید آن روایتها که هست هیچ کدام مثلاً به قول شما همان طوری که آقای بروجردی هم فرموده لفظ اختصاص که مثلاً مختص هست در روایتها این طوری نیامده است.
استاد: آقای بروجردی چون میگویند نیست، میگویند هم باطل نیست؛ من از کلام شما این طور فهمیدم که شما میگویید باطل هست. این بطلان را از کجا میآورید؟ اگر ترتیب میگویید مهم این است که تا ترتیب میگویید بطلان رفت، نمیتوانید بطلان را گردن ادله ترتیب بگذارید کما این که آقای بروجردی هم نگذاشتند. شما چطور ترتیب میخواهید بگویید اما حکم اختصاص مشهور را هم بار کنید؟ هنوز این فرمایش شما را نفهمیدم.
شاگرد2: آن هم تازه بطلان، نه قضاء.
استاد: بین راه هم بطلان نیست، فقط اول و آخر بطلان است و ترتیب هم هست، اختصاص هم نیست. آقای بروجردی گفتند باطل نیست، این طوری است. اما آن نحوی که ترتیب معنا بکنیم باید توضیح بیشتری بدهیم، حالا عبارت را فکر کنید.
و أما الثاني فلأن معنى الاختصاص عدم صحة الشريكة فيه قضاء، إذ هي لا تكون فيه إلا كذلك، ضرورة خروج وقتها، فمن ترك العصر في وقت اختصاصه و أراد صلاة الظهر فيه قضاء لم يصح له، و إلا مضت ثمرة الاختصاص، و الفرض في المقام جريان حكم الاختصاص عليه، كما لو لم يكن قد أدى العصر، و احتمال أن المراد بالاختصاص عدم وقوع الشريك فيه أداء خاصة لا أداء و قضاء- فمن صلى الظهر حينئذ في وقت اختصاص العصر و الفرض انه لم يكن صلى العصر صحت ظهره قضاء بناء على عدم النهي عن الضد- يدفعه ظهور لفظ الاختصاص في غير ذلك، و ان الأدائية و القضائية ليست من القيود التي تكون موردا للنفي، ضرورة عدم كونهما من المكلف، بل هي أوصاف من لوازم الفعل المكلف به من غير مدخلية للأمر، فلا يتوجه نفيه إليها، فتأمل جيدا فإنه دقيق، و إن كان بعد التأمل واضحا، كوضوح أن المراد باختصاص العصر بأربع من آخر الوقت عدم جواز ابتداء فعل الظهر فيه، لا عدم جوازه مطلقا كلا أو بعضا، فلو بقي حينئذ من الوقت مقدار خمس ركعات مثلا صلى الفرضين كما صرح به جماعة، بل في الخلاف نفي الخلاف فيه و إن وقعت ثلاث منه في وقت اختصاص العصر. [5]
شاگرد2: مرحوم صاحب جواهر احتمال چیز را نفی میکنند. میفرمایند «أن المراد بالاختصاص عدم وقوع الشريك فيه أداء خاصة لا أداء و قضاء» از این جا شروع میکنند…
استاد: این جا بعدش میگویند «فإنّه دقیق و إن کان …» مطلب دقیقی است؛ من اینها را دیدم.
شاگرد: میدانم؛ میگویم ما هنوز متوجهاش نشدیم.
استاد: اتفاقاً وقتی میگویند دقیق، ایشان دقیق است اما باز با همه آن دقتی که درست میگویم، آن آخر کار مختار ایشان نتیجه نمیدهد. ولی این که «فتأمل جيدا فإنه دقيق، و إن كان بعد التأمل واضحا» …
شاگرد: این که قائل به اختصاص بشویم حتماً هم باید قائل به بطلان بشویم، بعد از فرمایش ایشان این ملازمه هنوز برای ما روشن نشد. خیلی متوجه هم نشدیم.
استاد: آن «و احتمال»؟
شاگرد: بله.
استاد: «و احتمال أن المراد بالاختصاص عدم وقوع الشريك فيه أداء خاصة» اداء در او واقع نمیشود «لا أداء و قضاء» قضاءً بشود اشکال ندارد «فمن صلى الظهر حينئذ في وقت اختصاص العصر و الفرض انه لم يكن صلى العصر صحت ظهره قضاء» اما «لا اداءً» «بناء على عدم النهي عن الضد يدفعه ظهور لفظ الاختصاص في غير ذلك» یعنی اعم از اداء و قضاء؛ مختص است. یعنی چه اداءً مختص است؟ آن وقت نکتهای که تذکر میدهند این است «و ان الأدائية و القضائية ليست من القيود التي تكون موردا للنفي» بگوییم که «عدم الصحة اداءً، الصحة قضاءً» میگویند اداء و قضاء مگر دست مکلف است؟ وقت رسیده تمام شده است. اگر وقت است، وقتی وقت رد شده …
شاگرد: قضاء میشود. نگفتند «عدم الصحة اداءً».
استاد: فرض همین بود.
شاگرد: آن دیگر تفسیر است. بحث سر این است که ما میگوییم وقتی وقت تمام شد … بحث سر همین اختصاص است.
استاد: عدم الصحة یعنی بطلان، نه این که به قید بزنید. این که شما به قید زدید، منظور ایشان نیست. یعنی فقط ادائیتش صحیح نیست ولی نماز صحیح هست. منظورشان این نیست. میخواهند بگویند نماز باطل است، دوباره بخوان.
شاگرد: این طور هم که ما نمیگوییم ولی بحث روی این است که چرا وقتی واقع شد، قضاءً واقع نمیشود و باطل است؟
استاد: میگویند به خاطر این که وقتی میگویید مختص عصر است، اگر وقت گذشته قضاء هست، اگر وقت هست اداء است؛ چه اداء، چه قضاء مختص عصر است یعنی جای ظهر نیست. چرا؟ چون ادائیت و قضائیت از اوصاف گذشت وقت و لا گذشت است، ربطی به مکلف ندارد که بگوییم آی مکلف! اگر تو ادائیاً در وقت اختصاص آوردی فاسد است، اگر قضائیا آوردی صحیح است؛ اداء و قضاء که دست ما نیست؛ معنای اختصاص این است که مختص عصر است لذا میگویند چه قضاء چه اداء باطل است. فرمایش ایشان این است.
شاگرد: به همین هم ملتزم میشوند که اگر نماز دیگری هم آن جا خواند باز هم باطل است؟
استاد: نه. میگویند شریکه باطل است.
شاگرد: پس ضد هم چیز نکردند.
استاد: آن هم میگویند «بناءً علی عدم النهی عن الضد». اساس حرف ایشان این است ولی خلاصه مطلوب نهایی ایشان، این را نتیجه نمیدهد. 7 – 8 – 10 روز پیش یک دفعه اینها را به دقت خوانده بودم ولی یادم رفته بود که کجا اینها را گفته بودم.
برو به 0:38:56
شاگرد2: ؟؟؟ 39:57 ثمره غیر وضعی- تکلیفی برایش تصور کردند.
استاد: یعنی حتی غیرتکلیفی؟
شاگرد2: نه! غیر وضعی. عصر را نباید تأخیر بیندازید و الا معصیت کردید.
استاد: همان که حاج آقا رضا هم قائل به اشتراک بودند و اصلاً اصل اختصاص را قبول نداشتند، همین را فرمودند.
شاگرد: یعنی اداء ظهر معصیت است یا قضاء آن؟
استاد: ایشان میخواهند بگویند ظهر صحیحاً قضاء هست ولی معصیت کردی، این عصیان لازمه وقت اختصاصی عصر است. الان بر تو امر فعلی این است.
شاگرد: صرف نظر از آن دعوای اداء و قضاء؟
استاد: بله. حاج آقا رضا میگفتند اداءً هم به ترتّب صحیح است اما علی ای حال عصیان کرده ولو به ترتّب هم امر او را درست کنیم اداءً عصیان کرده است.
باز حوصله کردید این فرعی را که جواهر صریحاً ولو به عنوان جمعی فرموده بودند در قبل از جواهر، در کتابهای به خصوص قبل از صاحب مدارک بگردید. چون مدارک و اینها باز یک فصل جدیدی از فقه هستند؛ قبل از مدارک و صاحب ذخیره، شهیدین، فاضلین را ببینیم که این فرع را آوردند یا نه. آن رسائلی که شما گفتید خیلی خوب بود. نسبت آن رسائل به محقق مشهور است؟
شاگرد: نمیدانم.
استاد: فرمودید اسمش چه بود؟
شاگرد: این جا نوشتند «الرسائل التسع». منتها یک چیزی هست «فی المواقیت …»
شاگرد2: فکر کنم با تحقیق حاج آقای استادی چاپ شده است.
استاد: چاپ شده و نسبتش هم به محقق صاف است. حالا الذریعة را هم میشود ببینیم. الذرعیه اعیان الشیعه را ببینیم که این رساله از محقق مشهور بوده یا نه.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
تگ: شریکه، وقت اختصاصی، سهو، الرسائل التسع، اداء و قضاء، مراد از اختصاص، تعریف ترتیب
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 317 – 318
[2] وسائل الشيعة، ج4، ص: 292-293
[3] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 88
[4] بهجة الفقيه، ص: 169
[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 93-94
دیدگاهتان را بنویسید