مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 10
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٠: ١۴٠٠/٠۶/٣١
فرمودند که مرحوم شیخ الطائفه قدس سره در تهذیب دو تا روایت -که سندش هم خوب بود- تأویل کردند یعنی گفتند که اگر دیشب آن «علة» باشد بدون رویت قبل از زوال،فردایش شهادت دو نفر قبول میشود، و رویت قبل از زوالی که دیشب آن هوا «صحو» باشد، باز باشد و نبینند و فردا خودشان قبل از زوال ببینند و دو تا شاهد عادل هم از خارج بلد شهادت بدهند وقتی ضمیمه شد آن وقت حجت است، این قیوداتی است که شیخ اضافه کردند.
الان سید دو تا اشکال به ایشان دارند؛ میگویند این اولا علی المبنا است و این جواب روی فتوای شما جور درمیآید، نه فتوای مشهور. چرا؟ چون فتوای مشهور میگویند وقتی دو تا شاهد عادل آمدند -چه از خارج بلد چه از داخل بلد- شهادت دادند کافی است، پس شما میگویید کافی نیست باید 50 نفر باشند پس فردا با این که دیشب آن، 50 تا لازم بود و هوا صاف بود، اگر با هوای صاف ندیدند فردا خودمان قبل از زوال دیدیم و دو تا شاهد عادل هم شهادت دادند آن وقت فایده دارد. سید میفرمایند کسی که میگوید دو تا شاهد عادل کافی است، فردا دیگر نیازی به رویت قبل الهلال ندارد همان چیزی که خود ایشان هم فرمودند در إن قیل«لما کان الفائدة». خب این اشکال اول.
اشکال دوم هم میفرمایند که مطلقات روایات را تقییدی کردید که هیچ دلیلی نداریم، اگر رویت قبل از زوال را که ظاهر این روایت است قائل بشویم یک تأویل مختصری نیاز داریم اما اگر قائل نشویم در هر سه تا دلیل را باید دست ببریم، شما اگر سه طائفه دلیل دارید و به یکی قائل بشوید و وقتی قائل به یکی میشود، در یکی تأویل میکنید و از حیث استظهار دست میبرید.، بقیهاش سالم است. این اولی است؟ یا آن جایی که یک نظری قائل میشوید که هر سه تا را باید تأویل کنید، هر سه تا را بر خلاف ظاهرش حمل بکنید. این، آن اولی نیست و تأویل شما این طوری میشود.
بنظرم خود مرحوم شیخ الطائفه هم اینها را میدانند و لذا اول روایات را قبول نکردند، بعد فرمودند که اگر قبول کنید، چنین محملی برای آن میآوریم. عبارت تهذیب را دیروز خواندم شیخ قبول نکردند که بگویند روایت این است، فرمودند این روایت را طرح میکنیم. تمام. اول فرمودند معارض با روایات متواتر است، معارض با قرآن است، یعنی اعراض! تمام! حالا اگر نخواهیم اعراض کنیم و بخواهیم هم قبول کنیم، تأویل میکنیم. این فرمایش ایشان است.
و يتوجّه عليه أوّلا: أنّ حمل الروايتين على الوجه المذكور إنّما يصحّ على القول بعدم الاكتفاء بالشاهدين مع الصحو، و أمّا على القول بالاكتفاء بهما مطلقا- كما هو الظاهر- فلا يصحّ الحمل على ذلك؛ إذ على هذا لم يكن لاعتبار الرؤية قبل الزوال مع الشاهدين فائدة أصلا، كما اعترف به.
و ثانيا: ظاهر الروايتين يقتضي اعتبار الرؤية قبل الزوال مطلقا، سواء كان في السماء علّة أو لم يكن، و سواء اقترن بها شهادة الشاهدين من خارج البلد أم لا. و الأخبار الدالّة على عدم اعتبارها ظاهرها العدم، و كذا الروايات الدالّة على اشتراط الخمسين مع الصحو؛ فإنّ ظاهرها اعتبار العدد المذكور مع الصحو مطلقا، سواء رئي الهلال قبل الزوال أم لم ير. و الحمل المذكور لا يتمّ إلّا بالتأويل في تلك الأخبار بأسرها، إلّا بأن يخصّص ما دلّ على اعتبار الرؤية قبل الزوال بما إذا اقترنت بالرؤية شهادة العدلين من خارج البلد، و لم يكن في السماء علّة، و ما دلّ على عدم اعتبارها بما إذا انتفى أحد الأمرين المذكورين. و تحمل الروايات الدالّة على اعتبار الخمسين على عدم الرؤية قبل الزوال.
و ذلك كلّه خروج عن ظواهر النصوص من غير شاهد و لا دليل.
و أمّا لو أبقينا الروايتين على ظاهرهما من الإطلاق، فإنّما يحتاج إلى التأويل فيما دلّ على عدم اعتبار الرؤية قبل الزوال فقط، و لا يحتاج إلى هذا التأويل فيما دلّ على الاعتبار، و هو ظاهر، و لا في أخبار الخمسين؛ لاختصاص مواردها بصورة عدم تحقّق الرؤية المعتبرة، فكما أنّه لا تعارض بينها و بين ما دلّ على اعتبار الرؤية وقت الغروب، فكذا لا تعارض بينها و بين ما دلّ على اعتبار الرؤية قبل الزوال.[1]
میفرمایند: «و يتوجّه عليه أوّلا: أنّ حمل الروايتين على الوجه المذكور إنّما يصحّ على القول» قول خودتان و فتوای خودتان، مبتنی بر این است که «بعدم الاكتفاء بالشاهدين مع الصحو» اگر در شهر هوا باز است، شما میگویید حتما باید 50 نفر باشند، دو نفر فایده ندارند و حال آن که ما این را قبول نداریم «و أمّا على القول بالاكتفاء بهما مطلقا» چه هوا باز باشد، چه علت باشد و 50 نفر نیاز نیست «كما هو الظاهر» که فتوای مشهور است و خود سید هم که «ظاهر» میفرمایند یعنی فتوای خودشان هم هست. «فلا يصحّ الحمل على ذلك؛» دیگر نمیشود روایت زوال را با این حمل کرد. چرا؟ «إذ على هذا لم يكن لاعتبار الرؤية قبل الزوال مع الشاهدين فائدة أصلا» چرا؟ چون شما میگویید فردا هم باید دو تا شاهد بیایند تا رویت قبل از زوال را قبول کنیم. دو تا شاهد که میآیند، آن دو تا ، شاهد اصلی هستند رویت قبل از زوال باشد یا نباشد فرقی نمیکند «كما اعترف به.» در عبارتی که دیروز خواندیم که «لیس لأحد أن یقول» شیخ لیس لأحد را چطور جواب دادند؟ روی فتوای خودشان جواب دادند و لذا اگر فتوای شما را صرف نظر کنیم، آن قول سرمیرسد که برای رویت قبل از زوال، هیچ فایدهای نمیماند.
برو به 0:05:00
«و ثانيا:» اشکالات فنی کلاسیک است. وقتی شما سه طائفه دلیل دارید.
شاگرد: اگر حمل شیخ شاهد داشته باشد،باز هم این جا هم این فرمایش را دارند.
استاد: نه! ظاهرا اگر جمع عرفی باشد، جمع با شاهد باشد، حتی جمعهای تبرعی که شیخ به این در استبصار و تهذیب معروف هستند، مرحوم شیخ انصاری در تعادل و تراجیح رسائل فرمودند این جمعهایی که شیخ الطائفه در تهذیب میکنند خلاف ظاهرهایی که خود ایشان مرتکب میشوند در خود روایات به مراتب از این بالاتر میبینیم. من در مباحثه تعادل و تراجیح عرض کردم خیلی مطلب مهمی بود شیخ انصاری فرمودند یعنی یک نحو تایید بود و در آن قاعده «الجمع مهما امکن» خودشان ابتدای بحث نپذیرفتند اما آن آخر کارها … لذا ما مباحثه میکردیم عرض کردم اول شیخ در رسائل طبق کلاسیک جلو آمدند، یک ضوابط خط کشیشده دست و پا گیری که مطابق فطرت بحث نیست ولی بحثهای کلاسیک که تمام شد آخر بحث تعادل و تراجیح رسائل خودشان همینها را فرمودند. اگر مباحثات تعادل و تراجیح را که چند سال پیش همین جا بوده الحمدلله هم هست و فایلهایش موجود است ملاحظه بکنید آن جا میبینید که همینها را من از شیخ انصاری آوردم، یک نحو دفاعی از کارهای شیخ بود.
ولی خب ببینید علی ای حال جمع کردنی که شاهد داشته باشد و شاهد مقبول عرف عام یا لااقلش عرف عامی که در فن خودش بر بستر استظهار، مطلع است. عرف مطلع اگر شاهد داشته باشد ما اصلا مشکلی نداریم صحبت سر آن جایی است که تحمیل باشد، تأویلهایی باشد که عرف ابا داشته باشد. این چیزی که ما الان در کلام شیخ داریم یک سوال است، آیا اینهایی که شیخ فرمودند شاهدی از جاهای دیگر دارد یا ندارد؟ یا صرفا تعارض است؟ شما سه طائفه را متعارض میبینید میخواهید راه حل بدهید، خب این را قید به او میزنید، از او قید به او میزنید، سه تایی را با تأویل بردن و خلاف ظاهر تمامش جفت و جور میکنید. آیا صرفا این است؟ یا نه، شاهدی از سایر روایات جاهای دیگر دارد؟ یا چیز سومی که آن مربوط به شمّ الفقاهة، ذوق الفقاهة میشود یا «زق الفقه» که مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی یکی از شاگردان بزرگشان مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء است، بنظرم حاج آقا میفرمودند شیخ محمد حسین در درسشان اشکال میکرد، سید هم گفته بود شیخ محمدحسین! «إن کان أبوک یشمّ الفقه شمًّا فأنا أزقّ الفقه زقاً». شمّ الفقاهة، ذوق الفقاهة، زقّ الفقاهة، این دیگر یک چیز خیلی عجیبتری است سید فرمودند. آسیدمحمد کاظم دم و دستگاهی داشتند. میگفتند کسی به ایشان گفت آقای سید چه هست شما در عروه همین طور فتوا میدهید؟ یک کلمه کوتاه گفته بود «إنا نفهم فنفتی». دیگر همه چیز را تمام کرده بود. هم برای خودشان و هم تعریض به کسانی دیگر.
خب عرض کنم که آن چیزی که مربوط به این شمّ الفقاهة و امثال آن مربوط میشود این است که آیا در جمع جناب شیخ الطائفه، تناسب حکم و شوونات حکم با موضوع و شوونات موضوع؛ یادتان باشد جلوتر عرض میکردم تناسب حکم و موضوع یک چیز منفرد نیست، حکم با موضوع و تناسب و تمام. یک چیز نقطه ای باشند، نه! مثل دو تا صفحه در نظر بگیرید که مثلا در این صفحه 20 تا مهره است و در این صفحه هم 20 تا پیچ است، شما باید طوری صفحه را تنظیم کنید که 20 تا پیچ و 20 تا مهره جفت بشود نه فقط یک پیچ و مهره باشد. فقیه با فقاهت خودش تناسب حکم و موضوع را که میسنجد یک پیچ و مهره جفت نمیکند، ملاحظاتی دارد ولو به صورت ناخودگاه که حاصل از تحصیل اوست. شووناتی از موضوع و شووناتی از حکم را با هم دیگر جفت و جور میکند. تناسب حکم و موضوع در فقاهت فقها حرف اول را میزند. آیا این جا این طور چیزی هست یا نیست؟ این دیگر به عهده ذهن شریف خودتان است که فکرش کنید.
شیخ چه فرمودند؟ فرمودند ما در شهر قم هستیم، هوا صاف! دو نفر شاهد عادل میآیند میگویند ما ماه را دیدیم، همه دیگر رفتند و ندیدند. فرمودند کافی نیست؟ وقتی هوا صاف است باید 50 نفر باشید؛ چرا؟ دو تا روایت داریم و به آن عمل کردیم، خب پس روایت شاهدین کجاست؟ روایت شاهدین برای آن جاست که در شهر ما هوا صاف نیست، دو تا شاهد از شهر دیگری میآیند و به ما شهادت میدهند که ما جای دیگر دیدیم، این جا قبول است. این هم یک بخش حرف شیخ بود.
برو به 0:10:48
خب حالا اگر هوای ما صاف بود، دو تا شاهد از شهر دیگر آمدند کافی است؟ فرمودند نه! کجا کافی است؟ شهر صاف بود ندیدیم، فردا خودمان قبل از زوال دیدیم و دو تا شاهد هم آمدند شهادت دادند، حالا با هم که شد ولو شهر ما صاف بوده حالا دیگر قبول است. این حرف شیخ شد. ببینید از حیث تناسب حکم و موضوع، این جور در میآید یا نه؟ اندازهای که من میفهمم این جمع ما نحن فیه، جور در نمیآید. [2]
شاگرد: چرا؟
استاد: به خاطر این که رویت قبل از زوال چه کار میخواهد بکند؟ میخواهد اماره باشد از این که دیشب میتوانستیم ببینیم؟ فرض شیخ این است که هوا صاف بود و ندیدیم، اماریت این جا ضعیف میشود. خب وقتی رویت قبل از زوال خوب است، خب شاهد عادل هم شهات ندهند، خوب است. اگر رویت قبل از زوال برای دیشب که هوا صاف بود خوب نیست، خب دو تا شاهد که از بیرون شهادت میدهند نمیتواند برای چیزی که برای دیشب هم خوب نیست کار خودش را انجام بدهد. تناسب حکم و موضوع یعنی وصول ما به واقع را تقویت کند.
شاگرد: در ذهنشان بوده که نگاهمان خطا شده، هوا صاف بوده و دیدیم و حالا ممکن است اشتباه کردم یا بالاخره یک خطایی ممکن است … با شاهدها مساله را حل میکنم.
استاد: چرا با دو تا شاهد در همان دیشب ایشان همین حرف را نمیزنند؟ دو تا شاهد عادل در شهر پیش حاکم میآیند میگویند ما دیدیم، ایشان میگوید فایده ندارد، هوا صاف است، چرا ما ندیدیم؟ خب این هم چه بسا شما خطا کردید و این دو تا راست میگویند.
حالا به عهده خودتان باشد، من سریع گفتم رد شدم. من به گمانم با آن چیزی که ایشان میخواهند از حیث نفس الامری که قوی بکند تشابکی درست بکند، نمیشود، فرمایش ایشان یک جمعی است که صرفا خواستند که طرح نکند، من این طوری به ذهنم آمد، حالا اگر شما بتوانید یک تناسب خوبی پیدا کنید …
برو به 0:15:00
«و ثانیا ظاهر الروايتين يقتضي اعتبار الرؤية قبل الزوال مطلقا» الان میگویند سه طائفه دلیل دارید، هر سه تاش اطلاق دارد، شما اطلاق همه اینها را گرفتید، با این جمعتان در هر سه طائفه دست بردید و حال آن که اگر روایت قبل از زوال که مختار است را بگیرید، این که ظاهرش را گرفتید فقط یک طائفه روایاتی که میگوید رویت قبل از زوال اعتبار ندارد آن را باید تأویل کنیم. این حاصل حرف ایشان است.
«ظاهر الروايتين يقتضي اعتبار الرؤية قبل الزوال مطلقا» یعنی این که چه دو تا شاهد عادل بیاید چه نیاید. «سواء كان في السماء علّة أو لم يكن، و سواء اقترن بها شهادة الشاهدين من خارج البلد أم لا. و الأخبار الدالّة على عدم اعتبارها» عدم اعتبار رویت قبل از زوال، آن هم «ظاهرها العدم مطلقاً» یعنی چه علت باشد چه نباشد، اعتبار ندارد. این هم آن ادله. دسته سوم «و كذا الروايات الدالّة على اشتراط الخمسين مع الصحو» اگر آسمان باز است باید 50 نفر باشند. این ها مطلق است، اگر باز است مطلقا دیگر 50 تا … نه این که بگویید 50 تا اما این 50 تا با این که هوا صاف است و 50 تا شرط است اما قیدش این است که اگر فردا قبل از زوال دیدید، دو تا شاهد عادل هم آمد این 50 تا دیگر شرط نبود، تخصیص خورد. این هم میگویند مطلقا 50 تا. فردا را دیگر چه کار دارید؟ هوا باز بود، 50 تا دیدند؛ این هم این دلیل. شما در هر سه تا دست میبرید «فإنّ ظاهرها اعتبار العدد المذكور مع الصحو مطلقا، سواء رئي الهلال قبل الزوال أم لم ير. و الحمل المذكور لا يتمّ إلّا بالتأويل في تلك الأخبار بأسرها، إلّا بأن يخصّص» یعنی چارهای نداریم این کار را انجام بدهیم. «یخصص ما دلّ على اعتبار الرؤية قبل الزوال بما إذا اقترنت بالرؤية شهادة العدلين من خارج البلد، و لم يكن في السماء علّة» این قید برای این دسته از روایات«و ما دلّ على عدم اعتبارها بما إذا انتفى أحد الأمرين المذكورين.» یعنی اعتبار ندارد اما اگر هوا صاف بود و شهادت عدلین آمدند یا با آن قیدهایی که فرمودند أحد الامرین یعنی «إقترن بالرویة شهادة عدلین و لم یکن فی السماء علة» انتفای لم یکن، نفی در نفی اثبات میشود یعنی «إذا کان فی السماء عله» یا «إذا اقترن بالرویة شهادة عدلین»«لم تقترن» «و تحمل الروايات الدالّة على اعتبار الخمسين على عدم الرؤية قبل الزوال.» که اگر دیدید خمسین دیگر اعتبار نداشت.
«و ذلك كلّه خروج عن ظواهر النصوص من غير شاهد و لا دليل.
و أمّا لو أبقينا الروايتين على ظاهرهما من الإطلاق» روایتین خودمان، روایتین حماد و عبید. «أبقينا الروايتين على ظاهرهما من الإطلاق» که مطلقا قبل از زوال رویت مجزی است «فإنّما يحتاج إلى التأويل» فقط روایات عدم اعتبار رویت قبل از زوال، فقط همین. «فيما دلّ على عدم اعتبار الرؤية قبل الزوال فقط، و لا يحتاج إلى هذا التأويل فيما دلّ على الاعتبار» که این دو تا روایت هستند «و هو ظاهر، و لا في أخبار الخمسين؛» هم نباید تأویل بکنیم. چرا؟ چون 50 نفر را روی مبنای خودمان میگوییم … چرا؟ «لاختصاص مواردها بصورة عدم تحقّق الرؤية المعتبرة» تحقق رویت معتبره کجاست؟ آن جایی است که شارع فرموده این هم من قبول دارم. وقتی او هست دیگر نیازی به 50 تا نیست، وقتی او نیست نیاز به 50 تا هست. البته روایت خمسین یک فقه الحدیث جدا میخواهد. فعلاً داریم عبارت ایشان را میخوانیم. ایشان این طور میفرمایند مثلا تحقق رویت معتبره چیست؟ خود شخص بداند. کدام فقیهی است که بگوید 30 نفر با هم ایستاده بودند، همه هلال را دیدند، بعد پیش شیخ الطائفه میآیند، ایشان میگویند باید 50 نفر باشید، آسمان باز بود، دیگران ندیدند، شما 30 نفر هستید، کدام فقیه میگوید خود همین 30 نفر هم فردا افطار نکنند؟ رویت معتبره که سید میگویند این است یعنی میگویند درست است که شارع فرموده باید عند الصحو 50 نفر باشند اما اگر در کنار 50 نفر یک رویت دیگری که نزد شارع معتبر است و محقق شد دیگر به 50 تا نیازی نیست مثل همین 30 نفر؛ برای این 30 نفر خودشان، رویت معتبر شرعی هست، شیخ هم میگویند شما خودتان افطار کنید، آن برای دیگران حجیت ندارد لذا میفرمایند «لاختصاص مواردها» خمسین «بصورة عدم تحقّق الرؤية المعتبرة فكما أنّه لا تعارض بينها» خمسین «و بين ما دلّ على اعتبار الرؤية وقت الغروب» رویت هم ولو به غیر خمسین معتبر است «فكذا لا تعارض بينها و بين ما دلّ على اعتبار الرؤية قبل الزوال» میگویند دیروز 50 تا دیدند، 50 تا …
خب یکی دیگر کنار خمسین رویت شرعی معتبر هم داریم، آن کدام رویت است؟ رویت قبل از زوال است. آن هم معتبر است. [3]
برو به 0:20:52
شاگرد: فرمایش این جا یک کبری داشت که اگر ما امرمان بین سه تأویل و یک تأویل دائر بشود، یک تأویل اولویت دارد. ثبوت این کبری به چیست؟ مسلم گرفتید یا بعداً بحث میکنید؟
استاد: ظهور حجیت عرفی دارد، هر تأویلی در حجت و ظهور عرفی موونه میخواهد، هزینه باید بکنید، شما یک هزینه بکنید و به مطلوب برسید اقرب و اسهل و حجیت تام را دارد یا این که در سه تا حجیتی که دارد هر سه تایش موونه اعمال کنید و سه تا هزینه به کار ببرید.
شاگرد: اگر خلاف ظاهر باشد هیچکدام. اگر این تأویل خلاف ظاهر است، آن هم تأویل هم خلاف ظاهر است،همه اش را کنار میگذاریم.
استاد: یعنی وقتی یک حکیم حرف زده، سه تا کلام از او هست، هر سه تا را به معانی خلاف ظاهر ببریم؟ یا نه بگوییم او که سه تا جمله گفته فقط یکیاش خلاف ظاهر است، آن دو تایش ظاهر عرفی است. این ها فرقی ندارند؟
شاگرد: من عرض این است که هیچکدام را به خلاف ظاهر نبریم. مجمل ذکر شده است.
استاد: مجمل که انداختن ظاهر است، اجمال از تعارض آمده است، اجمال نفسی که نداشت، ظهور عرفی نفسی داشت، شما چون تعارض درست کردید میگویید حالا منجر به اجمال شد، ما میگوییم آیا رسم عقلاء این است که تا تعارض شد، دستها را در دست میگذارند یا نه، تا ممکن است جمع میکنند؟ رسم عقلا بر چیست؟
شاگرد: ممکن است جمع عرفی داشته باشد، حمل عام بر خاص باشد.
استاد: بله تأویلی که سید میگویند، تاویل ظهور است به نحوی که با جمع عرفی سازگار باشد، نه این که یک چیزی بگویند همین طور …
لذا خود ایشان فرمایش مرحوم شیخ را نمیپذیرند. حالا من یک چیزی …
شاگرد: عرض من این است که اگر تعریف ها جمع عرفی است، چه سه تا چه یکی؛ اگر جمع عرفی نیست دوباره چه سه تا چه یکی؛ کار اول فایده دارد کار دوم فایده ندارد. متوجه این کبری نمیشوم. فرمایش شما این است که اگر جمع عرفی است کأنّه عرف هیچ موونهای نمیبینند میگوید که به من گفت عالم را اکرام کن، حالا به من میگوید فاسق را اکرام نکن یا عالمِ فاسق را اکرام نکن، من میفهمم از اول مقصودش عالم نبوده است، اگر ما آن جا این را جمع عرفی قبول کردیم، من هیچ موونهای نمیبینم و این ها را قرینه هم قرار میدهم اما اگر قرینهای هم قرار نمیدهم جمع عرفی درست نمیشود. این جا وقتی موونه نداشت چه سه طائفه من بخواهم موونهای اعمال نکنم و جمع کنم، چه در یک طائفه بخواهم موونهیا اعمال نکنم و جمع کنم. اما اگر که موونه دارد یعنی جمع عرفی نیست، میخواهم یک خلاف ظاهری مرتکب شوم، میخواهم یک حرف نویی از بین این حرفها در بیاورم چه بخواهم در یک طائفه این کار را بکنم چه سه طائفه، هیچ کدام را برای آن حجیت ندارم.
استاد: در فرمایش شما موونهای که من گفتم با موونهای که شما گفتم فرق کرد. موونهای که من عرض کردم یعنی ظهور عرفی هست، هزینه میخواهد که از این ظهور عرفی دست برداریم.
شاگرد: اصالة الاطلاق بگوییم.
استاد : بله. موونهای که شما میگویید، این را نمیتوانید کاری کنید، خودتان دارید میگویید سه تا ظاهر را جمع عرفی میکنم یعنی علی ای حال از سه تا ظاهر موونه اعمال کردم و دست برداشتم. مدلول تصوریِ کلام … شما میخواهید با مدلول تصدیقی که مدلول تصدیقی هم خودش مراتب داشت، مراد جدی استعمالی، مراد جدی واقعی، مراد جدی با قرینه… چندین نوع مراد جدی داشتیم، شما میخواهید با جمع عرفی به مراد جدی برسید، میگویید خب وقتی من بخواهم به او برسم چه در سه تا هزینه اعمال کنم چه در … این مقصود شماست و من هم در این مشکلی ندارم یعنی چه بسا عرف عقلا میپسندند که شما در سه تا تأویل کنید و بیشتر مورد رضایت آن هاست تا این که دو تا را در یکی باقی بگذارید. اما صحبت سر این است آن موونهای که من در دفاع از این کبری اعمال کردم این بود، موونه دست برداشتن از ظهوری که آن ظهور را شما هم قبول دارید.
برو به 0:25:49
خب صحبت سر این است که ما فعلا در این فضا هستیم، سه تا کلام یک گوینده حکیم را تأویل ببریم اولی است؟ یا یکی؟ شما مدلول تصوری کلام در آن مرحله اولش، در این حد را شما نمیتوانید انکار کنید، میگویید بله من وقتی میخواهم قرائن را اعمال کنم و به مراد جدی برسم باز عقلا در این دستیابی به مدلول تصدیقی واقعی کمک میکنند چه بسا این جا هزینه آن سه تا در کسر و انکسار از آن یکی کمتر است. یعنی آن یکی از نظر هزینه بیشتر میشود. آن حرفی است که من قبول دارم و حرفی هم ندارم. سید هم ظاهرا منکر نیستند ولی نسبت به تأویل شیخ این را میگویند، میگویند این تأویل شما این طور کاری نیست.
شاگرد: تأویل اخبار عدم، بدون دستکاری اخباری که ثابت میکند ممکن است؟ یا اگر این ها را بپذیریم باید طرحش کنیم؟
استاد: طرح نیاز ندارد، حالا میرسیم.
شاگرد: بدون دستکاری هم میشود؟
استاد: بله اصلا جالبش این است …
یک چیزی امروز من برخورد کردم تا یادم نرفته عرض کنم. کتاب الجامع الکافی فی فقه الزیدیه جلد 1 صفحه 419 خیلی این جا جالب است؛ این طور چیزها از نظر فضای بحثی فقه، بعضی چیزها کلید میشود، ایشان این طوری دارد آن قاسم رسّی که از جلویی هاست و به نظرم در 244 وفات کرده است معاصر ائمه معصومین مثل امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی سلام الله علیهم بوده است. قاسم رسی خیلی معروف است الان هم مستشرقین هم کارهایی کردند؛ نظریة الامامة قاسم اگر ببینید نظریة الامامة ایشان را دوباره دارند بسط میدهند، برایش تحقیقات میکنند و یک چیزهای عجائب و غرائب … مثلا نمیدانم الرد علی الروافض را ایشان چند تا دارد؛ رافضیها چه میگویند؟ میگویند یک بچه را امام بکن، میگویند پشت سر بچه نماز جماعت نمی توانی بخوانی، آن وقت بچهای که پشت سرش نمیتوانی نماز بخوانی، او را امام کلّ بکنی؟ اصلا … حالا این قاسم رسی قبلا هم عرض کردم از کتب فقهی بسیار مهم زیدیه خیلی از آن به ایشان میرسد ایشان در الجامع الکافی میگوید که … نویسنده ابوعبدالله علوی است.
قال القاسم فی روایه داود: ای ذلک فعل جائز؛ و ما احبه ایثار الاتمام[4].
«قال القاسم فی روایه داود» یعنی معلوم شد خود قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن مثنی؛ جد ایشان با عبدالله محض برادر میشود. ایشان حالا چه میگوید؟ داود از او روایتی دارد؛ به چه؟ با آن عبارتی هم که قبلا خوانده بودیم سازگار است، نکتهای دربردارد تصریح به آن شده، تصریحش این است که میگوید «قال القاسم فی روایة داود» آیا «رئی قبل الزوال» کافی است یا نیست؟ میگوید هر دو قول دارد، بعد میگوید «ای ذلک فعل جائز؛» قائل به تخییر میشود یعنی روزه را سر برساند، جایز است؛ روزه را افطار کند، جایز است. یعنی یک قولی در مساله از این کتاب به تخییر آمد. بعد میگوید «و ما احبه ایثار الاتمام» میگوید «أحبه». در قبلی هم «أحبّ إلیّ» داشتیم؛ «أحبّ» تصریح در تخییر نبود این جا تصریح به تخییر میکند «ای ذلک فعل جائز؛ و ما احبه ایثار الاتمام» میگوید محبوبتر پیش من این است که حالا دیدی، دیده باش، امروز را تا غروب روزه بگیر، نماز عید و همه چیزها برای فردا باشد. این هم قولی که تازه برخورد کردم حالا بگذاریم تا ان شاء الله بعدا سر اقوال و جمع بندی و این که هر کدام چه میگویند ان شاء الله برسیم.
برو به 0:30:40
این چیزی که من الان میخواهم ادامه بحث دیروز عرض کردم، یک سوالی دیروز مطرح کردم سوال سادهای بود. عرض کردم ما الان در قم هستیم، اگر خورشید در زوال باشد، اول ماه باید در کدام طرف دنبالِ ماه بگردیم؟ در طرف شرق. چرا؟ چون وقتی در زوال است همین طور خورشید دارد میرود غروب کند، وقتی او به طرف غروب میرود میبینیم که اول خورشید دارد غروب میکند ولی هلال بالای افق است و هنوز غروب نکرده است و بعد از نیم ساعت هلال غروب میکند پس الان هم که در زوال است این طرف است و ماه عقبتر است و این را خیلی روشن دیروز عرض کردم. باز دیروز بحث شد سر این که موضوعات دقیق شرعی را چه کار کنیم؟ میکروسکوپ بیاوریم، تلسکوپ بیاوریم، مجزی هست؟ نیست؟ بحثهای مختلفی که مثال های خوبی دارد و ان شاء الله میرسیم. من یک چیزهایی میخواهم به عنوان آماده شدن ذهن شریفتان عرض بکنم، یک چیزهایی که واقعیات روشنی است، هر چه جلوتر بروید و در اطراف این ها فکر بکنید میبینید دارید با فضایی که هست آشنا میشوید نه این که یک چیز بافندگی در ذهن باشد، دارید میبینید چطور میگذرد؟ با این فضا ذهن شما آشنا میشود.
اما این که موضوعات دقیق هست، نیست. همه مثالهایش را ان شاء الله اگر زنده بودیم بررسی میکنیم. موضوعات دقیق شرعی فضای خاص خودش را دارد و هر کدام هم تفاوتهایی دارد و به ارتکاز هم میفهمیم ولی آن چه الان میخواهیم دنبالش برویم این است.
من اول یک مقدمه بگویم، این کرههای زمین که دست بچهها هست یک خطهایی رویش میکشند و قاچ جغرافیایی درست میکنند. کره زمین به اعتبار این که یک حرکت شبانهروز 24 ساعته دارد، 24 ساعت میرود 360 درجه یک دور میزند، 360 تقسیم بر 24، 15 میشود. هر 15 درجه یک ساعت میشود. و لذا کره را به 24 تا قاچ جغرافیایی تقسیم میکنند و هر قاچی یک ساعت میشود. مثلا در ایران ما حدودا بین دو تا نصف النهار مشهد مقدس با تبریز حدودا 15 درجه فاصله است یعنی یک ساعت بین ظهر آن جا با ظهر تبریز فاصله است، این می شود یک قاچ جغرافیایی، هر 15 درجه یک ساعت است، این یک چیز روشنی است که هست. حالا الان من یک فرضی قبلش بگیرم چون دیروز صحبت شد گفتیم که هلال در آسمان است، چه کسی میبیند؟ محل ابتلاء نیست، بحث ما از این جا شروع شد، عرض کردم میشود همین جا در هلال هست کاری کنیم که نور خورشید ضعیف بشود هلال را ببینیم، این بحث دیروز بود.
حالا میخواهم یک چیز روشنتر، واضحتر، بدون موونهتر و ملموستر عرض بکنم. الان کره زمین یک قاچ جغرافیایی دارد، بیایم یک کاری که در دسترس همه ما هست به عنوان فرضش 24 نفر باشند هر کدام هم یک موبایل دارند و میروند در این 24 قاچ جغرافیایی میایستند، البته دو نفرش هم کافی است ولی فعلا میخواهم قشنگ کره را تصور کنیم، نیاز داشتیم این 24 نفر را زیادتر میکنیم، نیاز هم نداشتیم کمترش میکنیم ولی فعلا میخواهیم زمینه بحث در ذهن شریفتان حاضر باشد، 24 نفر هستتند موبایل دستشان است، تصویری هم میتوانند صحبت کنند، هر کدام سر یک ساعت، میروند دور کره زمین میایستند، یعنی مثلا یکی در مشهد است، یکی یک ساعت ظهر بعد از ظهر در تبریز میرود آن یکی یک ساعت ظهر بعد از تبریز میرود که هنوز یک ساعت تا ظهرش مانده است، همین طوری 24 نفر با موبایلهای دستشان دور کره میایستند. حالا این را در نظر داشته باشید.
برو به 0:35:00
یک نکته دیگر این است که وقتی قمر از مقارنه رد میشود یک فاصله زمانی میشود، 17 ساعت، 20 ساعت، 25 ساعت، کمتر بیشتر، این ها معلوم است و خیلی روی ضوابط فکر کردند. فاصله میشود تا هلال بشود، هلال عرفی! و الا قبلش قمری است. هیچ کس نمیگوید هلال در محاق است، شما میگویید قمر در محاق است، هلال اسم برای یک حالت خاص ماه است، قمر برای این جرم است فی أیّ حالٍ، اما هلال خصوصیت …
در لغت میگویند از شب یکم تا چهارم قیل إلی سادس پنج شب، شش شب. دیگر تربیع شد، دیگر هلال نیست. هلال برای موقعیت خاصی است، میگوییم هلال شب اول، هلال شب دوم، نمیگوییم هلال شب چهاردهم یا هلال شب دهم، اصلا این جا هلال غلط است کسی هم گفت مجاز است. هلال یک حقیقت روشن لغوی دارد. الان اولین لحظهای که هلال از حیث محاسبات میتوانند آن را در کره زمین ببیندد، این از نظر فرض طلبگیِ خودمان جلو میرویم میگوییم الان هر ساعتی برای قم میخواه باشد، یک فرض راحت برای ما که در قم هستیم این است، میگوییم الان ساعت 6 غروب قم است، هلال هم هلال شده، هوا هم صاف، با چشم عادی با همین مطالب عادی میبینیم، این یک فرض خیلی روشن است. پس غروب ماه هست، هوا هم صاف است، هلال را هم میبینیم یعنی هلال تشکیل شده و هلال از تحت الشعاع بیرون آمده است. این یک صورت است.
صورت بعد این است که در قم هوا صاف است و واقعا هنوز هلال تشکیل نشده است و از تحت الشعاع بیرون نیامده. اما خب رفیق ما یک ساعت بعد غروبش است، هنوز غروبش نشده، برای ما غروب بود هوا هم صاف بود ندیدیم چون واقعا هم نبود که ندیدیم ولی آن رفیق ما یک ساعت دیگر که غروبش میشود که ما یک ساعت شبمان شده است، او وقت غروبش است موبایلش را میآورد میگوید ببین! الان این جا ما هلال داریم. چرا؟ چون هلال از تحت الشعاع بیرون آمد، دوربین قویِ خوب چشم عادی میبیند آن هم برای شما میگیرد، شما هم میبینید، میگوید عجب ما در قم واقعا نداشتیم، شما در آن جا دارید، خب حالا او هم نبیند هر چه ساعت به ساعت جلو بروید، امکان این که در همین فاصله قمر از تحت الشعاع بیرون بیاید و ببینند هست. همان روایت اندلس که در وسائل هست که به امام عرض میکند که هوا صاف است نمیبینیم اما عدهای که اهل حساب و نجوم و تقویم هستند، میگویند همین امشب در اسپانیا میبینند. چرا؟ چون مثلا اسپانیا 6 ساعت بعد است، خیلی فاصله دارد، 5 – 6 ساعت کم نیست و آن را میبینند. این هم پس روشن که بلاد غربی میشود به راحتی ماه را ببیند در حالی که ما بلاد شرقی بودیم، وقت غروبمان ندیدیم.
مقدمه سوم؛ یک نکته خیلی ساده ولی پربار است. کره زمین در هر لحظه ما، خود کره 24 ساعت را دارد یعنی الان که ساعت 12 ماست یک جایی روی کره زمین هست 10 است، یک جایی هست 8 است، یک جایی هست 24 ساعت را دارد و جالب این است که در هر لحظهای یک نقطهای روی کره زمین است که خورشید دارد غروب میکند، در همان لحظه نقاط دیگری هست که خورشید طلوع میکند، هر لحظه این طوری است.
بعد از این که این در ذهنتان حاضر شد حالا میخواهم یک سوال کنم؛ به سوال اول برگردیم. عرض کردم اگر خورشید ما به زوال باشد، ماه کجاست؟ طرف راستش است ولی خب نمیگذارد ما ببینیم. نادر دیده می شود. حالا جلوتر میرویم ساعت 10 صبح است، 10 صبح است یعنی چند ساعت است خورشید طلوع کرده؟ مثلا اگر ساعت ۶ طلوع کرده باشد، ۴ ساعت است خورشید طلوع کرده، ماه چقدر وقت است طلوع کرده؟ مثلا 3 ساعت و نیم، نیم ساعت فاصلهاش است. پس چهار ساعت است خورشید ما طلوع کرده بود و این جا ماه هم 3 ساعت و نیم است طلوع کرده، پشت سرش است ولی ما ماه را نمیبینیم. الان همین لحظه ساعت 10 صبح ما در قم که 3 ساعت و نیم است که هلال هم طلوع کرده، الان یک لحظه روی زمین هست که خورشید دارد غروب میکند یا نه؟
شاگرد: بله هست.
استاد: باید صاف بشود من حرفی ندارم. اگر آن مبانی کسانی است که میگویند بشقاب است(خنده حضار) در مباحثه تشریح الافلاک ما بحث کردیم ولی فعلا علی المبنا داریم میرویم. علی المبنا الان لحظه ای است که آن جا غروب است، سوال ساده من این است که الان ساعت 10 صبح قم است، 4 ساعت است خورشید برای ما طلوع کرده، 3 ساعت و نیم است هلال طلوع کرده ولی هلال را نمیبینیم. شما الان با آن رفیق شما که موبایل دستش است و وقت غروبش است، تماس بگیرید. الان او هلال بالای افقش است یا زیر افقش است؟ بالای افق است یعنی خورشید او غروب کرده و ماه پشت سرش بالاست، بگویید که این موبایلت را بگیر من الان تو که داری به راحتی با موبایل … من این هلال را ببینم. هلالی که شما میبینید چند تا هلال داریم؟ همین هلالی است که الان ساعت 9 و نیم، 3 ساعت و نیم است این بالا طلوع کرده یا یک هلال دیگری است؟ همین است فقط الان نور زیاد است نمیبینید با موبایل رفیقتان تماس گرفتید چون آن جا خورشیدش زیر غروب رفته همین هلال بالای سرتان را دارید میبینید، چیز دیگری را که نمیبینید.
برو به 0:41:41
خب هلال «رئی قبل الزوال» عرفا صادق است یا نیست؟
شاگرد: باید یک اطلاق کنارش بگذاریم
شاگرد2: «رئی قبل الزوال» یعنی این فرد در این منطقه بوده است.
استاد: قبل از زوال الان هلال در آسمان شما هست یا نیست؟ اگر خورشید غروب کرده بود که برای رفیق شما کرده است، قابل رویت هست یا نیست؟
شاگرد: قبل از زوال قید رویت است دیگر قید هلال که نیست.
شاگرد: قرار نیست هلال من باشد، هلال من باید زمان غروب باشد که فردا برای من روز این هلال باشد.
استاد: بله، شما دارید میروید حکم را بگویید، من اصلا کاری به حکم شرعی ندارم. عرض من این بود که ما میخواهیم ببینیم روایات رویت قبل از زوال. حکمش اصلا هیچی، اصلا قبول نکنید، کنار بگذارید بگویید اعراض اصحاب. من کاری ندارم! این اشکال موضوعی که میشد که میگفتند نمیشود، تحقق ندارد…
شاگرد: این که دیروز می فرمودید میشود رویت… حالا می شود در این بحث کرد، اما ایم فرد الان که رویت هلال دارد انجام می دهد…
استاد: موضوعی! فقط موضوعی! دوباره سراغ حکم نروید، موضوع این است شما اصلا بگویید ما این روایت را قبول نداریم، مجزی هم نیست، کار نداریم. موضوع خود روایت میگوید «إذا رئی قبل الزوال» الان حکم موضوع را قبول نداریم ولی این موضوع هست یا نیست؟ هلال قبل از زوال الان در آسمان ما هست یا نیست؟ من دارم با موبایلی همین هلال را، دو تا هلال که ندارم، همین هلال را دارم میبینم فقط با جایی که خورشید آن غروب کرده است.
شاگرد: آن هلال بعد از زوال است؟
استاد: بعد از زوالش هم میتوانیم ببینیم.
شاگرد: الان ما داریم، موبایلی را میبینیم که بعد از زوال است. یعنی من عکس را نگاه میکنم میبینم هلال بعد از زوال که هنوز هلال قبل از زوال است می بینم.
استاد: نه! آن که بعد از زوال اوست. حکم بقاع ارض را بعدا میرسیم، آن جای خودش. و لذا هم گفتند ما کاری به حکم شرعیاش نداریم. اصلا کاری به حکم شرعیاش نداریم، صحبت سر موضوع است، هلالی که من میبینم هلال، یک جرم خارجی است، قمر است که نورش دارد به طرف کره میآید، صورت کل کره دارد میآید. کره زمین چون جاهای مختلف دارد؛ یکی زیر زمین است یک رو هست، بله اوضاع بقاع موجود روی کره زمین، هلال ها فرق دارد یکی قبل از زوال است یکی بعد از زوال است.
شاگرد: یکیاش تحت شعاع است، یکیاش بیشتر است، یکیاش کمتر است …
استاد: نه، نه این طور نیست. از نظر فنی خروج قمر از تحت الشعاع لحظه واحد است برای کل کره. بروید مطالعه کنید ببینید.فرقی ندارد؛ یعنی آن مقداری است که شما کره زمین را نقطه فرض بگیرید، کره زمین را یک نقطه کنید و مردمک چشمتان را پشت این نقطه بگذارید. وقتی هلال آن لحظهای که از تحت الشعاع خارج میشود از نظر فنی یک لحظهای است که اگر کره زمین یک نقطه بود آن هلال را میبیند. اما چون بزرگ است و زیر زمین دارد زندگی میکند، بالایش زندگی میکند، راست و چپ زندگی میکند، نمیتوانید. چون زیر زمین هستید چطور هلال را ببینید، او در آمده است شما که شبتان هست. آن بقاع اصلا بماند، آن چیزی که نکته عرض من است این است که هلال الان در آسمان شماست و قبل از زوال شما است. در آن که دارد غروب میکند هلال در آسمان او هست و هلال بعد از زوال او؛ بعد از زوال او، نه این که بگویید هلال بعد از زوال!
برو به 0:45:48
شاگرد: بعد از زوال قید «رئی» است یا قید «هلال» است؟
استاد: برای «رائی» در یک موطن خاص است. چرا؟ چون زوال منوط به کره است، ما بیرون کره برویم، زوال نداریم، این خورشید است، این ماه است، زوال کجاست؟ وقتی روی یک کره ساکن میشوید آن وقت زوال معنا دارد یعنی خورشید یک جایی طلوع کرده، یک جایی هم غروب میکند وسطش هم زوال میشود، تا نروید یک نقطهای روی کره زمین ساکن نشوید، فرض نگیرید زوال معنا ندارد. ولی آن عرض من ربطی به این ندارد. الان این هلالی که بالای سر من است هلال قبل از زوال من است، چون زوال برای من است، برای آن کسی که موبایل دارد هلال بعد از زوال اوست، خورشید او غروب کرده که او هلال را دارد میبیند اما خود هلال که چند تا هلال نیست، من هم که الان دارم در این موبایل، هلال را میبینم همینی را میبینم که الان 3 ساعت و نیم است این جا در آسمان من است؟ یا یک هلال دیگری را میبینم؟ «رئی قبل الزوال» الان این جا هست یا نیست؟
شاگرد: نیست.
استاد: چرا نیست؟
شاگرد: برای این که این هلال، هم «رئی قبل الزوال» است هم «رئی بعد الزوال» است، همزمان داریم این را قبول میکنیم.
استاد: آخر زوالِ من!
شاگرد: یک فردی اگر با طیّ الارض قسمت دیگری برود، این الان حاضر است یا مسافر است؟
استاد: البته ربطی به بحث ما ندارد(خنده حضار)
شاگرد: یا مثلا تجسد پیدا کرد دو جسد داشت، یک جسد این جاست یک جسد آن جاست، الان حاضر است یا مسافر است؟
استاد: من هر کدامش را بگویم شما هیچ کدام را نمیتوانید رد کنید، من میگویم مسافر است، رد کنید.
شاگرد: فرمایش شما مثل همین است که شما این موضوع با این فرض «رئی الهلال قبل الزوال» سه تا قید دارد یعنی موضوع وقتی میخواهد تشکیل بشود این سه تا قید با هم باید شکل بگیرد.
استاد: الان دو کیلومتر آن طرف تر منبر است، شما خودتان بودید منبر او را نمیشنیدید، الان بلندگو گذاشتند، این جا در مجلس آمده شما میگویید من سخنرانی او را گوش دادم یا ندادم؟ میگویید نه، من که او آن جا نبودم، بلندگو هم که صدای او نبود، میگویید یا نمیگویید؟ میگویید من سخنرانی او را گوش ندادم این صوتی بود این جا از دیافراگم این پخش میشد و اصلا ربطی به او نداشت.
شاگرد: مناطش سر متن مقاصد گوینده است.
استاد: یعنی الان شما ببینید و به ارتکازتان مراجعه کنید شما رفیقتان را دارید آن جا وقت غروب میبینید میگویید رفیقم را در موبایل ندیدم؟ میگویید یا نمیگویید؟ جواب بدهید.
شاگرد: این شبکه سه تا قید دارد، «رویت، هلال، قبل الزوال» شبکه ارتکاز ما شکل نمیگیرد. این رویت قبل الزوال برای من نیست.
استاد: من عرض میکنم که شما رفیقتان را میبینید یا نمیبینید؟ خب! در موبایل او هلال را میبینید یا نه؟ هلال همین هلال است در آسمان شماست یا غیر آن است؟ همین است؟ پس شما دارید همین هلال را در تصویر میبینید، قبل از زوال شماست یا بعد از زوال است؟
شاگرد: قبل از زوال است. زمان من دیدن من آن هلال را در آن جا قبل از زوال است.
استاد: شما این را دارید از طریق دیگری مثل بلندگو، همین را، چیز دیگری که نیست …
شاگرد: رویت ما قبل از زوال است ولی آن ماه بعد الزوال است.
استاد: زوالِ او.
شاگرد: رویتِ من قبل از زوال است ولی ماه آن که آن جاست بعد از زوال است.
استاد: باز توضیح دقیقتر عرض کنم، ببینید آن نوری که از ماه دارد میآید، آن بافه نوری که حالا به صورت ذره ای در نظر میگیریم دارد میآید، وقتی به زمین میرسد وارد آن موبایل رفیق که وقت غروب میشود همان بافه الان هم ساعت 9 و نیم دارد به طرف ما میآید ولی ما نمیبینیم یا نه؟ من همان بافه نور را فقط چون الان نمیبینم از طریق موبایل دارم همان را میبینم، من قبل از زوال هلال را ندیدم؟
شاگرد: تفاوتی که بین حرکت خورشید و زمین هست، اگر حرکت ماه و زمین هم این بهتر تبیین بشود احتمالا بهتر متمرکز بشویم یعنی مشخص بشود که ما در مورد زوال داریم صحبت میکنیم، در مورد نسبت زمین و خورشید داریم صحبت میکنیم؟ در مورد نور ماه صحبت میکنیم؟ در مورد رویت هلال داریم صحبت میکنیم؟ در مورد حرکت ماهی که دارد زمین میچرخد داریم صحبت میکنیم؟ اگر این دو تا رابطهشان تبیین شود …
برو به 0:51:04
استاد: مهمترین بحث ما همین جاست. من قبلا هم عرض کردم. حالا الان آقا میفرمایند اگر فضای نفهمیدن باشد، من اولی هستم به نفهمیدن. ولی این فضاها، فضاهایی است که ببینید چقدر اذهان برایش کار کرده؛ شما باید واقعیت مطلب را انس بگیرید آن چیزی که دارد میگذرد را وقتی به دست بیاورید، مهم ما این است که الان ایشان گفتند. معمولا احکام «علیک مشرقک و مغربک» با این که خروج از تحت الشعاع برای کل کره است و ربطی به بقاع ندارد الان مرحوم آقای خویی در منهاج همین را میگویند؛ میگویند چه؟ میگویند که خروج قمر از تحت الشعاع «ظاهرةٌ سماویة»؛ ربطی به زمین ندارد، شاگردشان حاج آقای سیستانی میگویند ما قبول نداریم درست است که آن «ظاهرةٌ سماویه» است، وقتش هم معلوم است اما نسبتش نسبت به بقاع زمین تفاوت میکند. یک کتاب دارند که در سایت ایشان هست.
شاگرد: اتحاد الافق و اختلافها
استاد: به نظرم چیزی دیگری بود، منظور این که حرف استادشان را رد میکنند. ذهن ما در این دو فضا باید قضاوت کنیم، ابتدا بگوییم نمیفهمیم که درست نمیشود. ما باید حرف ایشان را تصور کنیم، رد ایشان را هم تصور کنیم، آخر کار هم قضاوت کنیم، ببینیم چه کار باید بکنیم؟ فرمایش ایشان کمک میکند.
شاگرد: برای بعضی بقاع ممکن است ماه رمضان 28 روزه بشود، این مشکل ایجاد نمیکند؟
استاد: آن را بعدا میرسیم که نه، مشکلی ایجاد نمیکند. روی مبانی این طوری جلو برویم نه، روی بعض مبانی بله. روی بعضی مبانی لازمهاش این میشود که آن وقت همین لازمه چون خلاف اجماع است کشف میکند که این مبنا درست نیست، چون مبنایی است که لازمهاش 31 یا 28 است و این خلاف اجماع است کشف میکنیم که از این مبنا باید دست برداریم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
تگ: رویت هلال، تناسب حکم و موضوع، قاچ جغرافیایی، بحر العلوم، شیخ طوسی. رویت با تلسکوپ، زیدیه، رویت قبل الزوال، جمع عرفی، جمع تبرعی،
[1] رؤيت هلال، ج3، ص: 1971-1972
[2] شاگرد: آن روایت هست از محمد بن قیس …
استاد: که «مِن وسط النهار»؟
شاگرد: بله. آن را اگر که … کأنّه اصلا بیان شیخ در این جا، «شهد» و آن دو تا هم بیایند، همان روایت است.
استاد: نه! روایت محمد بن قیس را اصلا در استشهاد به آن حسابی علماء اختلاف کردند، فقط صاحب ذخیره محقق سبزواری ایشان آمدند این روایت را احیا کردند، به عنوان مویدات در فضای بحث آوردند که بعد هم سید آوردند فعلا بگذاریم روایت محمد بن قیس باشد.
شاگرد: اگر آن روایت را بپذیریم که همین لسان شیخ را دارد، بعد شما برمیگردید میگویید که مثلا حرف شیخ …
استاد: صحبت سر این است که لسان را دارد یا ندارد؟ شما عبارت صاحب ذخیره را دیدید؟ در ذخیره ایشان همین روایت را میآورند. خود سید هم بعدا میبینید. سید که از ابن قیس که حرف شیخ را استفاده نمیکنند، از روایت ابن قیس مختار خودشان را استفاده میکنند.
شاگرد: فرمایشتان صحیح است شاید حالا به قول این یک فهم فقیه بود، آن هم یک فهم فقیه بوده، فلذا میخواهم بگویم بدون دیدن آن روایت و کنار گذاشتن آن روایت این که ما بگوییم شیخ آمده سه طائفه را جمع کرده و به این نتیجه رسیده شاید وجهی نداشته باشد.چرا؟ چون برای این که شاهد دارد، شاهدش هم همان روایت است، حالا باید آن جا بحث کنیم.
استاد: شما میخواهید از یک روایت بیرونی برای جمع شیخ شاهد بیاورید. من یک دفعه در فضای تناسب حکمو موضوع داشتم میگفتم خیال کردم فرمایش شما ناظر به همین بحث من است. شما بحث را جای دیگر بردید یعنی از حیث شاهد روایی برای شیخ میخواهید.
[3] شاگرد: «تأویل ما دلّ علی اعتبار الرویة» این تأویل چیست؟ چه تأویلی میشود کرد؟ ساقطش کرد. تأویل نمیشود.
استاد: خود سید بعدا این را دارند. در آن ادله مقابل که میگویند ایشان میآیند آنها را جواب میدهند، میگویند که آن روایت معنایش چیست. در صفحه 9 میگویند «احتجّ القائلون بعدم اعتبار الرؤية قبل الزوال بوجوه» آن جا چندین روایت میآورند که ادله آن طرفیهاست جواب میدهند. این تأویل هایی که از سید میخواهد بیاید آن جا ان شاء الله میآید.
[4] الجامع الکافی فی فقه الزیدیه، ج ١، ص ۴١٩
دیدگاهتان را بنویسید