1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٠۴)- ١٣٩۶/٠٢/١٨ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(١٠۴)- ١٣٩۶/٠٢/١٨ – استاد یزدی زید عزه

تفاوت اخبار و شهادت ، مدیریت مقام امتثال در رؤیت هلال
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5747
  • |
  • بازدید : 62

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ١٠۴: ١٣٩۶/٠٢/١٨

معنای شهادت و رابطه آن با ایمان

فرمایش شما این شد که در آیه شریفه «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون[1]‏»، رمز این‌که شهادت آن‌ها مخدوش است، به‌خاطر علم نداشتن آن‌ها بود یا باور نداشتند؟

اگر باور نداشتند، دراین‌صورت امر زائد دیگری در شهادت نیاز است. یعنی غیر از این‌که علم نیاز داشته باشد، باور هم نیاز دارد.

شاگرد: از این آیه بدست می‌آید که نقیصه ای که در منافقان بود عدم باور بوده است. لذا ایمان مقوم شهادت است و در مقابل نفاق قرار دارد.

استاد: بحث در شهادت عرفی است. در این جزوه‌ای که آقا داده‌اند از چند کتاب نقل شده است.

از رسائل محقق کلباسی نقل می‌کنند. میرزا ابراهیم است. دو کلباسی داریم . یکی که متأخر و معاصر محقق شفتی هستند. مرحوم کلباسی در مورد محقق شفتی، تعبیر سیدنا می‌کنند. کلباسی دیگر که متقدم است در زمان حمله افغان ها به اصفهان است. در جواهر هم نقل می‌کنند و ایشان اسم کلباسی را نقل می‌کنند. هر دو هم در اصفهان مرجع بودند. حاج آقا می‌فرمودند کسی خدمت آقای کلباسی رفت و تنقیصی از معاصر ایشان سید محمد باقر شفتی- این دو در اصفهان رقیب بودند- کرد، به این صورت که آن شخص از مدرسه در بازار رد می‌شد و خدمت ایشان رسید و گفت می‌خواهم در مورد آقای شفتی به شما مطلبی را بگویم. تا این جور گفت آقای کلباسی به مدرسه برگشت و مقداری طول کشید و آمد، گفت ببخشید معطل شدید. شما اسم آقای شفتی را آوردید و من وضو نداشتم. رفتم وضو بگیرم و بیایم که با وضو باشم. فهمید که می‌خواهد در مورد او حرف بزند و این جور گفت. آن شخص هم وقتی دید به‌خاطر ایشان وضو گرفت، مقصود خود را نگفت و رفت.

در اهل‌سنت حجه الاسلام را به غزالی می‌گویند. در بین علمای شیعه به مرحوم شفتی حجت‌الاسلام می‌گویند.

مورد بعدی از قوانین است و جالب هم این است که صاحب قوانین از قواعد شهید نقل کرده‌اند. همان‌طور که من عبارات فاضل مقداد را خواندم، ایشان هم از قوانین آورده‌اند.

از جواهر هم چند مورد نقل کردید. یکی از آن‌ها این است:

و بالجملة فالمدار على تميز أفراد الشهادة و الرواية المقابلة لها العرف، فما كان من الأول اعتبر فيه التعدد، للأدلة الدالة على اعتبار ذلك فيها من قوله تعالى «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» بناء على استفادة ذلك منه، و غيره، و ما كان من الثاني اكتفى فيه بالواحد، لإطلاق‌ دليل قبول خبر العدل، و مع الشك فالظاهر لحوق حكم الشهادة عملا بالمتفق عليه لما عرفت[2].

 

برو به 0:05:10

نسبت به روایت زراره که تعبیر «اخبر»‌به کار رفته بود، فرمودید خبر به‌معنای علم به کار می‌رود. لذا «اخبر» به‌معنای «اعلم» می‌باشد. اگر خبر به‌معنای علم باشد، هیچ مشکلی نداریم. کما این‌که خود واژه علم به‌معنای علم است. اما وقتی به باب افعال برود و متعدی شود، کاری با حال آن مفعول ندارد. بلکه در صورت متعدی شدن تنها با مُعلِم کار دارد. عَلِم به‌معنای دانست است. اعلم به این معنا است که علم خودش را به دیگری بیان کرد. اما وقتی علم خود را به دیگری گفت این‌گونه نیست که دیگری هم به‌خاطر اعلام او به علم برسد. این در ماده اعلم نیست.

خبر هم به همین صورت است. «اخبره»، به این معنا است که آن چه که داشت را به او خبر داد. اما این هم درست است که بگوییم «اخبره اثنان بخبریان متعارضان». هیچ کسی اباء ندارد. اخبرت بالخبرین المتعارضین. این‌گونه نیست که اخبرت به‌معنای به علم رسیدن باشد. در متناقضین که نمی‌توان به علم رسید. بلکه به این معنا است که او خبر داده و خبرویتی که داشته را برای من ظهور داده است. اما این‌که وقتی اخبار کرد من هم باید به علم برسم تا «اخبر» صدق کند، صحیح نیست. بلکه از علم و خبرویت خودش ابراز کرده است.

در کتب لغوی آمده که در «عَلَّم» تکرار و تدریج هست. «اعلم»، دفعی است. اما هرگز به این معنا نیست که از اعلام او مخاطب هم به علم برسد.

علی ای حال نکته‌ای که در آیه شریفه فرمودید باید بررسی شود. آیا وقتی می‌گویند «نشهد انک لرسول الله» آن‌ها در اذعان و ایمان نقص دارند یا تنها در علم نقص دارند؟

طبق قول کسانی که علم را در شهادت لازم می‌دانند در اینجا می‌گوییم، «العلم ان کان اذعانا للمسئول»، چون سنخ تصدیق انکشاف واقعی است، لازمه آن اذعان نفس است. نمی‌شود برای کسی واقع منکشف شود اما اذعان نکند. دراین‌صورت شهادت امری است که در آن علم هست و همراه آن اذعان هم هست. نشهد به‌معنای نعلم علما است. لذا اعتراف و ایمان لازمه روشن آن می‌باشد. در دفاع از قولی که علم را در شهادت لازم می‌دانستند، به این شکل می‌گوییم.

اما این طرف را باید بررسی کنیم. برخی گفته اند که در شهادت باید «اشهد» باشد. لذا خیلی دور نیست که شهادت صرف اخباری باشد که تنها علم در آن دخیل نباشد. می‌خواهد یک نحو کاری را پیش ببرد و فضایی را ترسیم کند. لذا ارتکاز موافق فرمایش شما می‌باشد. یعنی نشهد منافقین صرفاً به این معنا نیست که آن‌ها تنها علم ندارند. بلکه نشهد به‌معنای باور داشتن است. باور داشتن صرف علم نیست. مثلاً در «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين‏»، علم داشتند اما حاضر نبودند که «اشهد» بگویند. با این‌که علم داشتند اما «اشهد» نمی گفتند. پس معلوم می‌شود به غیر از صرف اذعان تکوینی که در کلام منطقیین به‌دنبال آن علم می‌آید، در شهادت امر دیگری هم لازم است. آن هم همان حالت رسمیت دادن است که در خیلی از فضاها به آن نیاز است.

 

برو به 0:10:00

یکی از محتملاتی که قبلاً عرض کردم این بود که شهادت به‌معنای خبری است که هر اثری که بر آن متفرع می‌شود عزیمتی است. یعنی بین نفی و اثبات است. لذا عده‌ای گفتند که باید علم داشته باشد. پشتوانه شهادت علم است. به این خاطر علم در شهادت لازم است که می‌خواهیم بر آن آثاری را بار کنیم که دائر بین بود و نبود است. اگر شهادت بدهد آن آثار می‌آید و اگر شهادت نداد آن آثار نمی‌آید. این جور نیست که اگر شهادت داد آثار می‌آید و اگر نداد اشکالی نداشته باشد. ترتب آثار آن به نحو مطلوبیت و رجحان نیست. اگر ترتب آثار به نحو عزیمت باشد، شهادت است.

تفاوت شهادت و اقرار با توجه به آیه الست

علی ای حال در آیات شریفه شهادت زیاد به کار رفته است. « قُلْ لا أَشْهَد[3]». شهادت نمی‌دهم. زیرا شهادت به نحوی پیش برد کار است. در فقه هم می‌گویند در شهادت، حق برای گوینده نیست. اگر حق برای او باشد، دعوی می‌شود. از طرف دیگر حقی که برای او نیست، علیه خودش هم نیست. هرگاه کسی حرفی بزند که علیه خودش می‌باشد، اقرار است. اما شهادت در جایی است که حق برای دیگری یا علیه دیگری است اما او تنها مطلع است. او تنها به‌عنوان آگاه و حاضر شهادت می‌دهد.

شاگرد: «اشهدهم علی انفسهم[4]» به چه معنا است؟

استاد: اشهد علی، مواظب خودت باش. « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين‏». یعنی آن‌ها دو کار کرده‌اند. یکی نفسی است که می‌خواهد عذاب شود و حق علیه او است. دیگری هم کسی است که حق له او می‌باشد. یعنی خود نفس بر حقی که مولی به گردن عبد دارد، شاهد می‌شود. بعد از این‌که از آن‌ها اقرار گرفت که «الست بربکم». یکی ذو الحق داریم که خداوند متعال است. یکی من علیه الحق داریم که نفسی است که می‌خواهد عقاب شود. یکی هم شاهد و خود او نفس است البته از این حیث که اقرار کرده است. لذا می‌گویند که عالم الست عالم اقرار است.

شاگرد: ایشان می‌گویند چرا اقرار نگفتند؟

استاد: در همان جا دارد که گفتند اقررنا.

شاگرد: چرا تعبیر شهادت را به کار برده‌اند؟

استاد: اقرار در حیثی است که نمی‌خواهند علیه او تنجز پیدا کند. «اقررنا» که می‌گویند به‌معنای تثبیت حقی علیه خودشان است. وقتی خطاب می‌آید که «الست بربکم»، اگر بالفعل بر آن عقاب متفرع شود، فقط اقرار است. اما الآن که نمی‌خواهد عقابی متفرع شود. می‌خواهد زمینه‌ای فراهم شود که خودش شاهد باشد تا اگر بعداً انکار کرد، حضور و شهود الآن او برای عقاب بعدی، شاهد باشد.

شاگرد: صبغه عرفی دارد که به این نحو «اشهد علی نفسهم بکذا» بگوید.

استاد: دو حیث است. قرره ای اثبته. اقرار کردن به‌معنای تثبیت کردن و قرار دادن بر خودش است. اما وقتی اشهد بذلک می‌گوید یعنی در وقتی که این حق بر من ثابت شد، حضور داشتم.

شاگرد: این بحث شما مربوط به فقه است ولی سؤال ایشان ناظر به فقه نیست

استاد: بله

 

برو به 0:15:00

معنای شهادت در موسوعه کویتیه

موارد شهادت را هم ذکر کرده‌اند. در موسوعه فقهیه کویتیه جلد ٢۶ صفحه ٢١۴ برای شهادت چند معنا می‌گوید.

مِنْ مَعَانِي الشَّهَادَةِ فِي اللُّغَةِ: الْخَبَرُ الْقَاطِعُ، وَالْحُضُورُ وَالْمُعَايَنَةُ وَالْعَلاَنِيَةُ، وَالْقَسَمُ، وَالإِْقْرَارُ، وَكَلِمَةُ التَّوْحِيدِ، وَالْمَوْتُ فِي سَبِيل اللَّهِ. يُقَال: شَهِدَ بِكَذَا إِذَا أَخْبَرَ بِهِ وَشَهِدَ كَذَا إِذَا حَضَرَهُ، أَوْ عَايَنَهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ. وَقَدْ يُعَدَّى الْفِعْل (شَهِدَ) بِالْهَمْزَةِ، فَيُقَال: أَشْهَدْتُهُ الشَّيْءَ إِشْهَادًا، أَوْ بِالأْلِفِ، فَقَال: شَاهَدْتُهُ مُشَاهَدَةً، مِثْل عَايَنْتُهُ وَزْنًا وَمَعْنًى . وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْحُضُورِ: قَوْله تَعَالَى: {فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ} . قَال الْقُرْطُبِيُّ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الآْيَةِ: ” وَشَهِدَ بِمَعْنَى حَضَرَ[5]

«مِنْ مَعَانِي الشَّهَادَةِ فِي اللُّغَةِ: الْخَبَرُ الْقَاطِعُ،…وَالْقَسَمُ»؛ شهادة احدهم اربع شهادات. شهادت به معنای  اقسام است.

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْحُضُورِ: قَوْله تَعَالَى: فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه»؛ شهود در این جا نه به معنای علم و نه شهادت دادن است. بلکه به معنای حاضر است. «من شهد ای من حضر». در آیه «ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرام[6]‏» مراد حضور مکانی است اما در این جا حضور زمانی به معنای شهادت است. البته در « من شهد منکم الشهر» هم می تواند مکانی باشد، یعنی در بلد خودش باشد و مسافر نباشد. لذا در ادامه می فرماید «من کان مریضا او علی سفر». یعنی در سفر شهد منکم الشهر نیست. اما حضور زمانی هم می شود.

«قَال الْقُرْطُبِيُّ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الآْيَةِ: وَشَهِدَ بِمَعْنَى حَضَرَ».

وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْمُعَايَنَةِ: قَوْله تَعَالَى: {وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ [1] } .

قَال الرَّاغِبُ الأْصْفَهَانِيُّ فِي شَرْحِ مَعْنَاهَا: ” وَقَوْلُهُ: أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ ، يَعْنِي مُشَاهَدَةَ الْبَصَرِ. وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْقَسَمِ أَوِ الْيَمِينِ: قَوْله تَعَالَى: فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ. قَال ابْنُ مَنْظُورٍ: الشَّهَادَةُ مَعْنَاهَا الْيَمِينُ هَاهُنَا. وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْخَبَرِ الْقَاطِعِ: قَوْله تَعَالَى: وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا. وَاسْتِعْمَالُهَا بِهَذَا الْمَعْنَى كَثِيرٌ. وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الإْقْرَارِ: قَوْله تَعَالَى: شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ[7].

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْمُعَايَنَةِ: قَوْله تَعَالَى: وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ»؛ وقتی آن ها را خلق می کردیم آن ها را دیده اند؟

«قَال الرَّاغِبُ الأْصْفَهَانِيُّ فِي شَرْحِ مَعْنَاهَا: ” وَقَوْلُهُ: أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ يَعْنِي مُشَاهَدَةَ الْبَصَرِ».

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْقَسَمِ أَوِ الْيَمِينِ: قَوْله تَعَالَى: فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ»؛ شهادت در این جا به معنای قسم است.

«قَال ابْنُ مَنْظُورٍ»؛ در لسان العرب «الشَّهَادَةُ مَعْنَاهَا الْيَمِينُ هَاهُنَا».

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْخَبَرِ الْقَاطِعِ: قَوْله تَعَالَى: وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا»؛ یعنی چون علم داریم به آن شهادت گفته اند.

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الإْقْرَارِ: قَوْله تَعَالَى: شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ»؛ اصلا در مواردی شهادت به معنای اقرار به کار رفته است. «الست بربکم قالوا بلی شهدنا»؛ هم به معنای شهادت ثالث به کار رفته است و هم همان طور که در روایت آمده است به معنای اقررنا می باشد.

تُطْلَقُ الشَّهَادَةُ أَيْضًا عَلَى كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ. (وَهِيَ قَوْلُنَا: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ) وَتُسَمَّى الْعِبَارَةُ (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ) بِالشَّهَادَتَيْنِ.

«تُطْلَقُ الشَّهَادَةُ أَيْضًا عَلَى كَلِمَةِ التَّوْحِيدِ. (وَهِيَ قَوْلُنَا: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ) وَتُسَمَّى الْعِبَارَةُ (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ) بِالشَّهَادَتَيْن»؛ شهادتین در اینجا به‌معنای حالت ایمان است. اساس ایمان این است.

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْعَلاَنِيَةِ: قَوْله تَعَالَى: عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ»؛

« عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ[8]»؛ در اینجا به‌معنای حضور خود شاهد نیست. و نه به‌معنای علم است. از مقابله با غیب معنای آن معلوم می‌شود. غیب به این معنا است که حضور ندارد اما شهادت به‌معنای حضور داشتن است. اما در اینجا به این شکل که ایشان معنا کرده است به‌معنای علن و آشکار می‌باشد. او عالم غیب و شهادت است. برای ما شهادت است.

 

برو به 0:20:05

«وَمِنَ الشَّهَادَةِ بِمَعْنَى الْمَوْتِ فِي سَبِيل اللَّهِ: قَوْله تَعَالَى: {فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ».

«وَفِي الاِصْطِلاَحِ الْفِقْهِيِّ: اسْتَعْمَل الْفُقَهَاءُ لَفْظَ الشَّهَادَةِ فِي الإْخْبَارِ بِحَقٍّ لِلْغَيْرِ عَلَى النَّفْسِ»؛ ایشان می گوید که به معنای فقهی هم به کار برده اند. «وَبَيَانُ ذَلِكَ فِي مُصْطَلَحِ إِقْرَارٌ»؛ در آن جا ببینید. شهادت علی النفس خودش یک جور شهادت است اما اسم دیگر آن اقرار است. در فقه حتی در فقه اهل سنت گمان نمی کنم کتاب الشهاده داشته باشیم که با کتاب الاقرار مرادف باشد. در فقه ما که خیلی روشن است. ده ها کتاب فقهی را نگاه کنید. یک کتاب شهادت است و دیگری کتاب الاقرار است. بنابراین به این نحوی که ایشان گفته اند نیست.

«اسْتَعْمَل الْفُقَهَاءُ لَفْظَ الشَّهَادَةِ فِي الإْخْبَارِ بِحَقٍّ لِلْغَيْرِ عَلَى الْغَيْرِ فِي مَجْلِسِ القضاء و هو موضوع البحث فی هذا المصطلح»؛ باید هم مجلس قضا و حکم و در نزد قاضی باشد. البته قاضی و حاکم فرق می کنند. مثل رویت هلال نزد قاضی نمی رود. بلکه نزد حاکم می رود. اما در شهادت و اثبات حق، نزد قاضی می رود. منصب قضا غیر از منصب حاکم است. این دو خیلی روشن با هم تفاوت داشته‌اند.

تا می رسند به تقسیم خبر که دیروز عرض کردم. می گوید یا خبر عام است یا خاص است. اگر خاص است سه جور می شود. اقرار وشهادت و دعوی. اگر عام است هم سه جور است. روایت و فتوی و حکم.

شاگرد: در قرآن داریم که  «وشهد شاهد» یعنی یک نفر شهادت داد درحالی که باید دو نفر باشد

استاد:‌در کلمه شهادت تعدد نیست. بحثی که داشتیم در بینه بود. کسی ادعا نکرده که کلمه شهد حتی در فقه مسلمین که حقیقت شرعیه پیدا کرده است، به معنای دو نفر است. حتی یک نفر هم شهادت بدهد به معنای شهد است. کلمه ای که حقیقت شرعیه پیدا کرده است، بینه است. یعنی وقتی مسلمین می گویند «او تقوم به البینه» به معنای تعدد است.

معنای بینه در روایت مسعده و کلام مرحوم بهجت

حاج آقا فرمودند:

و نفي اعتبار ما عدا البيّنة في رواية «مسعدة» مع إمكان منع الظهور في التعدّد مع العدالة، و أنّ المتيقّن ذلك من إطلاقها بحيث يكون التنزّل كالزيادة، محتاجين إلى الدليل مع عموم الاستبانة فيها لما نحن فيه[9].

تا جایی که توانستم جست و جو کردم. تنها جایی که به چشمم آمد، کتاب حج مرحوم داماد بود. البته در کتاب صلاه ذکری کردند اما نگفته اند. در کتاب الحج بیان کردند که معلوم نیست تعدد در کلمه بینه شرط باشد. در روض الجنان شهید هم بحثی بود اما دقیقا مثل این جا نیست.

ایشان می فرمایند وقتی روایت مسعده در موضوعات است و امام علیه السلام هم دو کلمه را کنار هم می گذارند- الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین- کلمه یستبین به معنای علم نیست. بلکه به معنای تعیین یک طرف به صورت روشن است. به نحوی که  اگر مطابق آن حرکت کنی، وقتی عقلاء جریان تو و مبادی حال تو را نگاه می کنند تو را تقبیح نمی کنند. این معنای یستبین است. همچنین «او تقوم به البینه» به این معنا است که عدل واحد هم کافی است. بینه به معنای ما یتبین به الامر است. در آیات شریفه، بینه زیاد به کار رفته است اما هیچ کدام به معنای بینه فقهی نیست.

در لغت قرآن کریم بینه فقهی نداریم. البته تا اندازه ای که من می دانم می گویم. اگر در ذهن شما هست بفرمایید.

 

برو به 0:25:00

در بینه فقهی هر چه در آیات به کار رفته است با اشهاد و استشهد است. مثلا وقتی یتیم بزرگ می شود و می خواهید مالشان را به آن ها بدهید می فرماید‌ «اشهدوا علیهم». البته در این جا دو شاهد ندارد.

شهادت و بینه در آیات

آیاتی که مربوط به این جا است را یادداشت کنید.

بقره ٢٨٣؛ « وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏ وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً إِلى‏ أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم‏».

نساء ۶؛ « وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيبا». اشهدوا به این معنا است که برای آن ها شاهد بیاورید. البته این که چند شاهد بیاورید باید از جای دیگر معلوم شود.

نساء ١۵؛ « وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا».

فرقان ٧٢؛ « وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراما». کاملاً معلوم است که شهادت در اینجا به‌معنای دروغ است. حال در محدوده منافقین یا درمحدوده فقه است. این آیه ابائی ندارد که هر دو را بگیرد.

طلاق ٢؛ « فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا». شهادت در اینجا برای باب طلاق است.

در سوره مبارکه مائده ٩۵، « يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ» آمده است. شهادت ندارد. حکم مقوم است. می‌گوید که ارزش شیء این مقدار است و به اندازه ارزشش، آن را تقویم می‌کند.

عرض کردم حتی اگر تفاسیر اهل‌سنت را هم ببینید، می‌گویند «فی قرائه اهل البیت یحکم به ذو عدل» است. یعنی نزد اهل‌سنت هم معروف بوده است.

مائده ١٠۶؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ او آخران من غیرکم»؛ در اینجا دیگر ذوا عدل است. در روایات هم نسبت به این آیه نیامده است.

آن چه که از این آیه بین مسلمین جا گرفته این است که وقتی بین خودتان و در حقوق خودتان می‌خواهد شهادت اقامه شود، باید دو شاهد عادل باشند. هم عادل باشند و هم دو نفر باشند. دلالت این آیه برای شهادتی که جا گرفته است خیلی خوب و روشن است.

این آیات شهادت و اشهاد بود. کلمه بینه در آیات نیست.

رویت هلال و نظریه مدیریت امتثال

رویت هلال؛ موضوعیت ثبوتی یا امتثالی

شاگرد: در روایتی از امام می‌پرسند که یک نفر صبح از خواب بیدار می‌شود و احساس می‌کند که وقت نشده است و من احساس می‌کنم که وقت شده و نمی خورم، حضرت می‌فرمایند که روزه هر دو صحیح است. حضرت به آیه «حتی یتبین لکم» استدلال می‌کنند.

استاد: قبلاً بحث کردیم که «یتبین» موضوع حکم است یا تعلیم امتثال حکم نفس الامری است؟ به عبارت دیگر شروع روزه از طلوع فجر واقعی است ولو تا وقتی برای شما آشکار نشده باشد، استصحاب می‌کنید. یا شروع واقعی روزه آن وقتی است که برای شما روشن شود؟ اگر فجر شده اما هنوز برای شما متبین نشده، روزه واقعی نیست. کدام یک از آن‌ها است؟

 

برو به 0:30:11

شاگرد: امام دومی را از آیه استدلال می‌کنند که هر وقت شما فهمیدید.

استاد: امام به دومی استدلال نکرده‌اند که ابتدای روزه از طلوع فجر است. بلکه به دومی استدلال کرده‌اند که کار او مشکلی ندارد. زیرا مستصحِب بوده است. مستصحب حیثیت امتثال امر صوم است. نه ثبوت صوم.

شاگرد: امام فرموده‌اند که روزه هر دوی شما درست است.

استاد: یعنی شارع برای امروز دو روزه جعل کرده است؟! ثبوتا روزه که همان طلوع فجر است. برای یکی متبین شده و روزه را نخورده است. اما برای دیگری متبین نشده و روزه را خورده است. هیچ‌کدام در امتثال مشکلی ندارند. نه این‌که درانطباق نفس الامری عملشان با طلوع فجر مشکلی نداشته باشند. خیلی فرق می‌کند. او می دانسته لذا دیگر جایز نیست که استصحاب کند. و دیگری نمی دانسته و استصحاب کرده است. پس هردو در مقام امتثال امر بوده‌اند. نه در مقام تطبیق نفس کارشان با انشاء‌ثبوتی شارع. خیلی تفاوت می‌کند.

نظیر این در خیلی از جاها به کار رفته است. یعنی در لسان دلیل لفظی می‌آید که به‌عنوان قید انشاء ثبوتی حکم در نظر گرفته شده است. در حتی مشهور هم هست. قبلاً عرض کردم. صم للرویه و افطر للرویه. آیا شارع می فرمایند که نزد من وقتی ماه ثابت می‌شود که ماه را ببینید؟ پس رؤیه جزء موضوع است. یا این‌که صم للرویه استصحاب را می‌گوید؟ ماه مبارک شروع می‌شود و خداوند متعال هم موضوع آن را جعل کرده است اما برای شما که می‌خواهید طبق آن رفتار کنید «صم لرویه و افطر للرویه» است. یعنی مستصحب هستید تا زمانی‌که ماه مبارک برای شما آغاز شود. نه این‌که ماه مبارک برای شما که ندیده اید آغاز نشده باشد. و وقتی دیدید ماه مبارک ثبوتا آغاز شود. لازمه این سخن این است که اگر دو نفر دو جور ببینند خداوند متعال دو ماه مبارک داشته باشد. یکی برای آن‌که دیده و دیگری برای کسی که ندیده است.

اصلاً این‌طور نیست. این‌ خلاف ارتکاز است که آن‌ها را به‌عنوان موضوع بگیرند. و حال آن‌که آن را موضوع گرفته‌اند. کره زمین به‌گونه‌ای است که هر کس هم توجه کند، نزدیک است که برای او حل شود اما وقتی وارد فضا می‌شود به قدری مطلب ذو شعب می‌شود که مأیوس می‌شود و از کار باز می‌ماند.

خلاصه لحظاتی که طی می‌شود از ماه مبارک حساب می‌شود یا نه؟ اگر بلدی روی کره زمین ماه را ندیده باشد اما در بلد دیگر با فاصله چهار ساعت ماه را دیده باشند، برای آن‌ها فردا ماه مبارک می‌باشد اما برای ما که هنوز ندیده ایم نیست. با این بیان ماه مبارک شروع شده یا نشده است؟ برای ما شروع نشده اما برای آن‌ها شروع شده است.

ارتکاز شما ثبوت این مطلب را قبول می‌کند یا نه؟ امسال دو ماه مبارک داریم. یکی برای اهالی مغرب و مراکش. زیرا ماه را دیده‌اند. یک ماه مبارک هم برای ما می‌باشد که حتی دقیق‌ترین اهل فن هیئت هم گفته اند که ما نمی‌توانیم ماه را ببینیم. زیرا هلال نداشتیم. ارتکاز با ثبوت این مطلب معیت نمی‌کند. اما وقتی به عالم امتثال برگردیم می‌گوییم که مشکلی ندارد. ما ندیدیم ولی آن‌ها دیدند. یعنی شهر مبارک ثبوتی در مقام امتثال بین ما و آن‌ها فرق می‌کند. همین روایتی که شما فرمودید دقیقاً همین است. هر دو درست است. ما که ندیدیم روزه نمی‌گیریم. آن‌ها که دیده‌اند می‌گیرند. خب هر دو امر ثبوتی را امتثال می‌کنیم. خود امر ثبوتی چطور است؟ ماه مبارک دو تا است؟ یعنی ما که امتثال می‌کنیم سبب می‌شود که ثبوت هم دوتا باشد؟

 

برو به 0:35:13

شاگرد: با جدول به ثبوت می‌رسیم.

استاد: جدول هم اماره می‌باشد. یعنی جدول کمک می‌کند که به یک ماه مبارک ثبوتی برسیم. ارتکاز شما اباء دارد که بگویید امسال دو ماه مبارک داریم. یکی از آن‌ها در فلان وقت شروع شد و دیگری در فلان وقت. ارتکاز اباء دارد. و لذا هرکس که بتواند بین ثبوت و امتثال پل بزند، دل جمع خواهد بود. یعنی یک نظم ثبوتیی که بگوید ماه مبارک ثبوتا این است. بگوید که من برای شما تعیین می‌کنم که وقتی ساعت به این ثانیه برسد، ماه مبارک ثبوتی آغاز شده است. بعداً می‌رسیم برای این‌که ممتثلین امر ثبوتی ماه مبارک را امتثال کنند باید چه کاری انجام دهند.

این دغدغه ثبوتی را باید جلاء بدهیم و آن را از روایات باب کشف کنیم. نه این‌که بگوییم « صم للرویه و افطر للرویه»، رویت موضوع است و تا زمانی‌که رویت نشده، شارع می‌فرماید ماه مبارک ثبوتی شروع نشده است. این خلاف ارتکاز واضح است. اما چون فضا سنگین است، بر کلاس فقه حاکم می‌شود. کسانی هستند که حسابی از آن دفاع کرده‌اند.

سخت بودن ثبوتی آن به این دلیل است که دو چیز به هم مربوط است. دو چیزی که کاملاً با هم مختلف هستند اما درعین‌حال، کمال ارتباط را با یکدیگر دارند. یکی این‌که وقتی هلال می‌خواهد در آسمان پیدا شود، لحظه خروج قمر از تحت‌الشعاع به ساعات کره زمین بستگی ندارد. اصلاً به آن ربطی ندارد.

اگر نسبت به کل کره در نظر بگیریم، لحظۀ خاصی را محاسبه می‌کنیم و می‌گوییم هلال از شمس به این مقدار فاصله گرفت، لذا کسی بخواهد از کره زمین هلال را ببیند می‌تواند بیبیند. اما زمین به‌صورت کره است. عده‌ای پشت زمین هستند. در برخی از جاها شب است و در برخی از جاهای دیگر روز است. و نمی‌توانند هلال را ببینند. در برخی از مناطق خورشید غروب کرده و در برخی دیگر از مناطق غروب نکرده است. کرویت زمین با قاطنینی که هر کدام در یک جای آن ایستاده‌اند، با خروج لحظه‌ای قمر از تحت‌الشعاع که آن خروج برای همه یکی است. یعنی مثلاً شما قسم می‌خورید که در قم در غروب هلال نداشتید. از طرف دیگر ساعت ١٢ شب قسم می‌خورید که هلال از تحت‌الشعاع خارج شده است. اگر به جایی بروید که غروب باشد، آن را می‌بینید. این دو منافاتی با هم ندارند. ساعت ١٢ شب قسم می‌خورید که الآن خارج شد. ولو شب باشد. زیرا خروج او از تحت الشعاع ربطی ندارد که برای من شب باشد یا روز باشد. ربطی به ساعت قاطنین زمین ندارد.

این دو کار را مشکل کرده است. یعنی ممتثلین روی کره هستند و به هلال دسترسی فوری ندارند. اما خروج قمر از تحت‌الشعاع لحظه‌ای است. ساعت دقیق آن هم برای کل کره زمین تعیین می‌شود. حال اول ماه را چه زمانی بگذاریم؟

آن چه که فطرت ذهن ما می‌گوید این است که همان لحظه‌ای که قمر از تحت شعاع خارج می‌شود، زمان شروع ماه مبارک است. هلال ماه مبارک را داریم. یعنی با این‌که در قم ساعت ١٢ شب می‌باشد اما هلال را داریم. یعنی اگر به جای دیگر برویم و بتوانیم نگاه بکنیم هلال داریم.

شاگرد: این خلاف ارتکاز نیست که ماه مبارک در ١٢ شب شروع می‌شود؟

 

برو به 0:39:48

استاد: ارتکاز این است که شب قبل از روز است یا بعد از روز؟ این خودش بحثی است. هم بحث تفسیری و هم فقهی است. کدام یک است؟ روایتی در مجمع البیان و در کتب فقهی هست که امام رضا علیه‌السلام فرمودند که اول روز بوده و سپس شب بوده است. «و لا اللیل سابق النهار».

شاگرد: ارتکاز ما از اول روز ماه مبارک چیست؟

استاد: بله، این ارتکازی که دارید برای این است که روی کره ساکن هستید. این‌که دو چیز مختلف هستند اما به هم جوش خورده‌اند به این خاطر است که آن چه روی کره زمین داریم، شب و روز است. زمان ما به شب و روز تقسیم می‌شود و احکام هم برای شب و روز است. آن چه هم که ماه مبارک دارد، خروج لحظه‌ای است. بین دخول و خروج لحظه‌‌ای شهر با تقسیم بازه زمانی بر شب و روز قاطنین کره زمین چطور ربط دهیم؟

یعنی یک ارتکاز برای شب و روز است. و ارتکاز دیگر این است که ماه از این هلال تا هلال دیگر است. اما باید تطبیق دهیم. در این تطبیق هنگامه ای پیش می‌آید. آیا ثبوتی آن به این صورت است که می‌گویید الآن هلال داریم اما چون وقت غروب آن را ندیده ام، این لحظات، لحظات ماه شعبان است؟ یعنی هلال آغاز شده اما این لحظات ماه شعبان است. این جور می‌گویید؟ یا به این صورت می‌گویید که چون من هلال نداشتم برای من فعلا ماه رمضان نیست. یک ارتکاز برای ثبوت شهر است و دیگری برای تطبیق امر ثبوتی شهر بر ما که شب و روز داریم. یعنی برای ما که می‌خواهیم با‌ آن به‌صورت شب و روز معامله کنیم.

اگر محل نزاع تقریر شود، خیلی زودتر نتیجه می‌گیریم. یعنی بفهمیم که مشکل ما در یک امر ثبوتی و امر ثبوتی دیگری است. و تطبیق آن دو تا بعد به فضای امتثال برسیم.

لذا در روایتی که فرمودید حضرت نمی‌خواهند بگویند که دو ماه مبارک ثبوتی داریم. یک بیان این است که با طلوع فجر موضوع صوم محقق می‌شود. بیان دیگر این است که وقتی طلوع فجر برای شما روشن شد، ثبوتا وقت روزه است. حضرت نمی‌خواهند دومی را بگویند. یعنی «تبین» جزء موضوع نیست. بلکه هر دو در مقام امتثال خطا نکرده‌اند، نه این‌که هر دو شخص ثبوتا دو ماه مبارک داشته باشند. اصلاً فضا، فضای آن نیست. این مطالب خیلی فایده دارد. وقتی لسان شارع به مدیریت امتثال مربوط است با وقتی که لسان شارع انشاء ثبوتی و موضوع واقعی است، خیلی تفاوت دارد. اگر تفاوت این دو مشخص شود، بسیاری از تعارض ها مرتفع می‌شود. تعارض هایی که فوری می‌گویند که باهم متعارض هستند. درحالی‌که تعارضی ندارند. زیرا یکی ناظر به موضوع نفس الامری است و دیگری به مکلفی ناظر است که می‌خواهد این کار را انجام دهد. منافاتی با هم ندارند تا بگوییم دو فضا می‌باشند.

 

والحمد لله رب العالمین

کلید: حجیت ظن، رویت هلال، مدیریت امتثال، اقصر الطرق، موضوعیت رویت در هلال، معنای شهادت، تکرر در بینه، معنای بینه، بینه، شهادت، آیات شهادت، عالم ذر، آیه الست، فطرت ذهن، تعارض الخبرین

 


 

[1] المنافقون ١

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌40، ص: 10٧‌

[3] الانعام١٩

[4] الاعراف ١٧٢

[5] الموسوعة الفقهية الكويتية جلد٢۶ صفحه٢١۴

[6] البقره١٩۶

[7] الموسوعة الفقهية الكويتية جلد٢۶ صفحه٢١۴

[8] المومنون ٩٢

[9] بهجة الفقيه، ص: 157‌

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است