مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 104
موضوع: فقه
…یک روزنهای برایش باز بشود به عالم انوار ائمه علیهمالسلام خیلی سفارش میکردند. بعد میفرمودند از کسی که آنجا میرود انتظار مبشرات هست اما الان چیز خاصی … ممکن است به مناسبت یک دفعه یک چیزی بوده یادم بیاید، الان چیزی یادم نیست؛ فقط آن روایت شریفه برای حدوث کعبه و دحو الارض من تحت الکعبة، این که میثاق عالم ذرّ را خدای متعال در حجر الأسود گذاشته، حاج آقا برای حج مشرف شده بودند ظاهراً یک بار بیشتر نرفته بودند، یادم است یک طور خاصی تعبیر میکردند میگفتند آدم به این حجر نگاه میکند مثل این که میبیند زنده است و دارد نگاه میکند؛ این تعبیر حاج آقا بود.
شنیدم یا خواندم که حاج آقای جوادی گفتند من پشت شیشه مقام ابراهیم رفتم نگاه کردم دیدم روی سنگ مقام آن آیه شریفه را خیلی قشنگ نوشته است؛ بعد به یکی دو تا گفتم که این آیه هست؟ گفتند نه! گفتند بعد آمدم هر چه نگاه کردم دیدم راست میگویند سنگ صاف است! چطور بوده که آن دفعه نگاه کردم به وضوح دیدم این آیه را با خط خیلی نورانی روی این نوشته است. منظور این که مکانهای این طوری است که به اندک چیزی میبینید این طور میشود ولی ما که… توفیق بود چهار بار مشرف شدم اما ما که جزء آن … یک مطالبی درباره حضرت عیسی میگویند ما هم یک چیزی متعلق به حضرت عیسی علیه السلام … .
شاگرد: نظر حضرتعالی درباره قبر حضرت زهرا س که میگویند کنارقبرحضرت رسول علیه السلام چیست آن چیزی که ظنّ غالب است چیست؟
استاد: علی ای حال بنای معصومین بر این بوده که حتی برای خواص خود اهل بیت ابراز نمیکردند. لذا بعضیها میگویند با علم جفر به دست آوردیم در خانهشان هست «فی بیتها» بعضیها میگویند که که فرمودند «ما بین قبری و منبری روضة» یعنی آن جاست، بعضیها میگویند در بقیع است؛ این اقوال مختلف هست. در بقیع که معلوم است حرم ائمه هست و اصلاً خود قبر حضرت فاطمه بنت اسد نزدیک قبر ائمه بقیع است، سنیها را دیدم کنار ایستادند میگفتند قبر فاطمة الزهراء. با همدیگر صحبت میکردند میگفتند آن قبر عباس است، آن قبر … این هم قبر حضرت فاطمه زهراست؛ فاطمه بنت اسد را میگویند قبر حضرت فاطمه است. در بقیع هم باشد جایش معلوم نیست؛ حضرت آمدند 40 تا صورت قبر درست کردند که اینها نفهمند و در بیت خود حضرت هم که دارند. خلاصه خود بیت اقرب جایی است که هم حرم پیامبر است و هم بیت است. این بالاترین جایی است که به طور قطع منسوب به حضرت صدیقه است و آدم میتواند آن جا یاد حضرت باشد ولو حالا میآیند قفسهها میگذارند که کسی اصلا نفهمد چطوری است اما آنهایی که وارد هستند میدانند از کجا تا کجا … پشت هم الان راه را بستند؛ در رواق کنار اگر بروید یک زنجیری به قفل در زدند.
شاگرد: آن حرمتی که در مورد مکان نمازگذار در مورد رأس معصوم صلوتاللهعلیهماجمعین است، در مورد آن ستون ابولبابه هم هست که احتمالاً موازی سر مبارک حضرت رسول یا احتمالاً سر مبارک حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشد؟ چون یک کسی گفت آیا جلوتر از این نماز بخواند یا احتیاط کند عقبتر بایستد؟
استاد: حاج آقا کراهت دارند اما جمعیت از جلوی روی قبر رد میشوند، میشود نگاه کنند. این طوری به ذهنم میآید که از ستون خیلی جلوتر باشد. یعنی طوری نیست که بگوییم اگر مقابل ستون بایستد مثلا جلوتر رفته است؛ الان من دقیق یادم نیست که مثلا حدودش چقدر است. کسی دیده بود و میگفت؟
برو به 0:05:07
شاگرد: بله یکی از آقایان قدیم یزد میگفتند؛ اهل علم بودند.
استاد: یعنی رفته بودند خودشان نگاه کرده بودند یا شنیده بودند؟
شاگرد: شنیده بودند.
استاد: حالا عدهای میگویند باطل است؛ فتوای حاج آقا در جامع المسائل کراهت است.
شاگرد: در دوران امر بین بازدید از مکانها در مدینه و مکه با نماز و طواف در مسجد الحرام یا احیاناً نمازی در مساجد، کدام ارجحیت دارد؟
استاد: مادامی که اقبال به عبادت دارد خود مسجدالنبی و مسجد الحرام هیچ عملی به پای آن نمیرسد اما گاهی آدم میبیند آن هم یک تنوع و تفننی است. وقتی میبیند مقداری عبادت کرد و دیگر آن اقبال و انبساط روحی و نشاط را ندارد برای جاهای مختلف میرود. در مدینه زیارت دوره میبرند، در مکه هم غار حراء و غار ثور و اینها را ظاهراً خود کاروانها نمیبرند. مخصوصاً برای بعضیها احتیاط دارد که اگر ماه عوض شده باشد دوباره باید محرم بشوند و خروج از مکه که صورت گرفت بعضیها احتیاط دارند. در مدینه دیگر اینها را ندارد؛ برای زیارت شهدای احد و مسجد قبا و مساجد سبعه و جاهای دیگر رسم است میبرند.
شاگرد: فاصله بین دو احرام که مشکلی ندارد فقط اگر بین اینها درطواف نساء…؟
استاد: اختلاف است. در کتاب الحج عدهای میگویند حتماً باید یک ماه یا ده روز بشود، حاج آقا همه اینها را احتیاط ندبی کردند میگویند لحظهای هم باشد طوری نیست. شما الان تقصیر کردید و حتی طواف نساء هم به جا نیاورد ایرادی ندارد؛ تقصیر که کرد میتواند برود طواف نساء به جا بیاورد و دیگر عمرش تمام شد؛ طواف نساء هم به جا نیاورده دوباره به تنعیم برگردد محرم بشود و دوباره بیاید و ایشان گفتند بعداً هم دو تا طواف نساء بکند چون دو تا به جا آورده است، عده دیگری میگویند همان یکی کافی است ولی ایشان میگفتند دو تا احتیاط است. منظور این که فاصله را شرط نمیدانستند.
شاگرد: نقدهایی که مرحوم آقای حکیم به بحث سید دارند، بخش اول فرمایش سید نمازی که …
برو به 0:09:15
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: بخش اول فرمایش مرحوم سید در عروه که فرموده بودند نمازی که سهواً مقدم است مثلاً عصری که سهواً مقدم شده وقتی که شما از نماز فارغ شدی هم به خلاف نظر مشهور آن را ظهر حساب کن. مرحوم آقای حکیم شاید عمده نقدشان این است که ظاهر روایت حلبی هم همین فرمایش سید را تایید میکند اما اصحاب از آن اعراض کردند و قائلی این حرف ندارد و اگر بخواهیم این طوری عمل بکنیم «لزم منه فقهٌ جدید». حالا حدود و ثغور قضیه چیست؟ کجاها ما باید از این که این حرفی که چیز نشده و این طوری بخواهیم جلو برویم اساس فقه بهم میریزد … چون این تعبیر فقهٌ جدید را در نرم افزار دیدم همه آقایان متأخر از مرحوم صاحب جواهر به این طرف حداقل یکی دو بار استفاده کردند حالا بعضیها بیشتر، بعضیها یک بار دو بار. خلاصه کأنه به عنوان یک نقد برای رد یک نظری این طوری استفاده کردند. اگر این طوری بخواهیم عمل کنیم، حالا کجای این حرف درست است، کجای این حرف درست نیست؟!
برو به 0:10:50
من یک چیزهایی در ذهنم هست به عنوان این که نه این طوری است که مطلقاً فقه جدید لازم بیاید و نه این که هر کجا سند روایت صحیح بود ولو اصحاب اعراض کردند شما دیگر کار نداشته باش؛ این که جایش کجاست چیزهایی در ذهنم هست و هر وقت که صلاح دیدید که به مناسبت فرع بعدی که حاج آقا میگویند جایش هست …
شاگرد: در همین مسأله ما نحن فیه بخواهیم جواب آقای حکیم را بدهیم باید یک بررسی در اقوال آقایان قدماء بکنیم که بگوییم مثلاً … ایشان گفتند که فقط مثلاً مرحوم فیض در مفاتیح همچین حرفی را مایل شدند که مثلا قائلی ندارد؛ جواب ایشان به این است که ما برویم در اقوال فقهاء …
استاد: یعنی فیض هم عین حرف سید را گفتند؟
شاگرد: حالا من دیگر نگشتم اما این طوری که ایشان حکایت کرده بود، ظاهراً ایشان هم ندیده بودند؛ جواب این نقد آقای حکیم در اینجا لازمهاش استقراء در کلام فقهاء هست یا غیر از این هم جواب دارد؟
استاد: آن چیزی که من در ذهنم هست صرف استقراء نیست. با این مواجه هستیم که اصحاب به یک روایتی عمل نکردند حالا اگر سند روایت ضعیف است که خوشحال هم هستند میگویند هم ضعیف است و هم مورد عمل نیست؛ محل اشکال آن جایی است که سند روایت خوب است اما عمل نشده است. حرف امام عملاً در فتوای فقهاء و اصحاب زیر پا گذاشته شده است. میفهمیم که یک چیزی بوده که آنها عمل نکردند. ما میخواهیم بگوییم که سند صحیح است و آنها که اعراض کردند بیخود کردند، ما که نمیدانیم چطوری است. میگفتند «کل ما ازداد الخبر صحةً ازداد باعراض المشهور عنه ضعفاً» میفهمیم یک چیزی هست. آیا این طوری هست یا نیست؟ چند تا نکته باید در نظر گرفته بشود حالا در مقطعهای مختلف این حرف آقای حکیم یادم بوده شاید یک چیزهایی یک وقتهایی به ذهنم آمده که الان یادم نیست ولی بعضی چیزهایش که یادم است این است؛ گاهی است که ما وقتی به عدم عمل اصحاب مراجعه میکنیم وجه عدم عمل را خیلی قشنگ میفهمیم، برایمان مبهم نیست، خودشان هم دارند میگویند و استدلال میکنند. آن جایی که خود اصحاب دارند میگویند که ما عمل نکردیم به این جهت است. خب وقتی جهت معلوم است دیگر فقه جدید لازم نمیآید. اگر ما بحث علمی آنها را کاملاً تحلیل کنیم، برای دیگران توضیح بدهیم که اینها به این خاطر دارند این را میگویند، اگر رمز آن معلوم است و آن رمز هم نزد دیگران معلوم باشد که این صحیح نیست و به استدلال روشن ثابت بشود که صحیح نیست، اینجا نمیشود بگویند که اعراض اصحاب دین درست کرده است. وجهش را دارند میگویند. این یک مورد بود.
مورد دیگری هست که اصحاب اعراض کردند اما میدانیم و نزد بحث واضح میشود که «لشبهةٍ» اعراض کردند؛ یک شبههای موجود است و خودشان دارند این شبهه را میگویند حالا غیر از آن رمزی که اول گفتم؛ این دیگر به عنوان شبهه هم مطرح است که میگویند به خاطر این شبهه از آن اعراض کردند. خب اینجا هم باز فقه جدید لازم نمیآید. خب بگوییم که آیا اعراض مشهور میزان است یا اعراض جمیع میزان است؟
برو به 0:15:05
آن چیزی که در السنه هست و من یادم است این است که «کلما ازداد الخبر صحةً ازداد باعراض المشهور» نه جمیع. این هم باز خودش یک نکتهای است. مگر شما چه کسانی را مشهور میدانید؟ خب محقق در مقدمه معتبر فرمودند من ده تا را انتخاب میکنم، خب بین فقهاء و بزرگانشان دهتا را میزان قرار بدهیم بعد بگوییم از این ده تا مثلا هفت تا و هشت تا مشهور شدند؛ مشهور تعریف دقیق نیاز دارد. اگر اجماع بگویید خب میگردیم میبینیم احدی مخالفت نکرده است، همان جا هم باز حرفها میآید اما این که بگوییم مشهور اعراض کردند، مشهور هم یک چیز شناوری میشود که کم و زیاد میشود، تعدادش هم خیلی مسلّم و منجّز نیست. به نظرم در طول تاریخ فقه هم خیلی چیز جا افتادهای نیست که به صورت کلاسیک روشن شده باشد که مشهور چند نفر هستند؟ چه کسانی هستند؟ با این که الان با این همه سالها هنوز خود این مشهور از نظر تعداد علماء، اصحابشان و خصوصیاتشان یک چیز روشنی روز اول در کلاس به متعلّم فقه بگویند به قول اینها مراجعه کن، این مشهور میشود؛ چنین چیزی نبوده و هنوز هم حالتی دارد که تحصیل شهرت در موارد فرق میکند.
خب وقتی این طوری است ما بیاییم بگوییم مشهور اعراض کردند و میدانیم هم «لشبهة حصلت لهم» اینجا بگوییم که دیگر دین است و اگر خبر صحیح هم آمده باید کنار بگذاریم. این معلوم نیست! کسی که بتواند این شبهه را هر طور بین خودش و خدا حل کند، نظیرش را چند بار برای رویت هلال عرض کردم. روایات صحیح و خوب هست، دلالتش هم خوب است اما مشهور عمل نکردند و به «صم للرویة» و به این که حتماً باید رویت صورت بگیرد فتوا دادند و قبل از زوال و همه را کنار گذاشتند.
خب حالا یعنی مشهور میفهمیدند دین این نیست یا نتوانستند بین اینها جمع کنند؟ تعارض دیدند و گفتند ما اینها را کنار میگذاریم. اینها را عمل نکردند و به عنوان حل تعارض اینها را عمل کردند. آیا این اعراض مشهور باعث ضعف میشود؟
شاگرد: تعبیر به اعراض مشهور است یا اعراض اصحاب؟
استاد: ما که شنیدیم میگویند «کلما ازداد الخبر صحةً ازداد باعراض المشهور»
شاگرد: اصحاب هست. در نهایة المقال دارد «انّ الخبر كلّما ازداد صحّة و اعتبارا ازداد بسبب إعراض الأصحاب عنه سقوطا و وهنا.»[1]
استاد: خب اصحاب یعنی جمیعشان یا اکثرشان؟
شاگرد: این که از کجا شروع شده یک مقداری از آقایان ظاهراً تأملی داشتند علی الظاهر این قاعده متأخری است.
استاد: بعد از سید بن طاووس و اینها که تقسیم رباعی کردند.
شاگرد: در واقع وارد شدن در بررسی اخبار به نحو رجالی بوده؛ حالا ایشان میگفتند که پیش از آن، این طور در روایات وارد نمیشدند و یک نحوه دیگری با روایات برخورد میکردند که حالا ایشان تعبیر خاصی برای آن داشتند. میگفتند از آن موقع که رجالی شد، دیدند با این قواعد رجالی که ما داریم به کار میبریم خیلی از چیزهایی که اصحاب قبلاً به آن عمل میکردند ضعیف شد، بعضی چیزها هم هست که هیچ کس محل نمیگذاشت و هیچ کس طبقش عمل نمیکرد و فتوا نمیداد ولی میبینیم از لحاظ سندی خیلی قوی و خوب است و لذا ظاهراً دو تا قاعده از این جاها استفاده بشود که یکی جبر عمل است و یکی هم ضعف اعراض و مُضعِف بودن اعراض است. حالا ایشان میگفتند که اگر ما برگردیم …
استاد: نهایة المقالی که شما نقل کردید برای کیست؟
شاگرد: برای مرحوم مامقانی است.
استاد: آهان! ایشان در رجال گفتند. در فقه در السنه خیلی جاها میآید که در جامع فقه هم چه بسا این عبارت باشد.
شاگرد: بله هست. چیزی که میبینم این است که بیشتر جاها اصحاب هست. آن بنده خدا این طوری تحلیل میکرد که چون بنای قدماء این بوده که فهرستی عمل میکردند. چون کتاب به کتاب منتقل میشده بر اساس نسخهشناسی و فهمشان از صحت و اعتبار نسخه و توجه به نسخه در واقع روایات را اخذ میکردند ولو این که شخص ممکن بوده که … چون خیلی از کتابها در زمان خود ائمه جمعآوری میشده، همان موقع هم اعتبارسنجی میشده همان موقع هم مورد توجه یا مورد اعراض قرار میگرفته، شده کتابهایی به ائمه عرضه میشده میفرمودند که مثلاً اینها را این طوری کنار بگذارید و به بعضی روایات توجه نمیکردند. فلذا ایشان گفتند اگر الان هم به همان مبانی برگردیم و همان مبانی قدماء را اعمال کنیم دیگر نیازی به این قواعد نداریم.
برو به 0:21:20
استاد: اصل بازگشت صحیح که آدم بتواند برگردد ولو در ذهن خودش …
شاگرد: یعنی در واقع اینجا بحث اعتماد به مشایخ حدیث است. هر دو تا قاعده مقداری ثقل را روی مشایخ حدیث میبرد که در واقع مشهور اینجا مشهور نمیشود، مشهور فقهی نیست، بحث مشایخ حدیث است که چون اینها حدیث را میشناختند و مأنوس بودند و سروکار داشتند. اعتماد ما به آنها مهمتر از بحث رجالی است.
شاگرد2: آن وقت در همان فضای فرمایشات خود حضرتعالی میتواند قرار بگیرد که سابقاً در مورد میزان نقش بحث سندی در … فرمودید اطمینانی که قرار است خودمان در این بحثهای رجالی خودمان پیدا کنیم چقدر قوت دارد در مقابل آن کار کارشناسی که مثلاً مرحوم کلینی انجام داده است.
استاد: گاهی میبینید آنها بیشتر میشود.
شاگرد: مبانیشان وثوق صدوری بوده است.
استاد: به اصطلاح صحیحه عند القدماء.
شاگرد: به صدور حدیث اطمینان پیدا میکردند، نه وثوق سندی که الان … .
شاگرد2: البته الان هم خیلی نیست، برای یک برههای است که بعد از آن برهه که بحثهای رجالی خیلی اوج گرفته بود، بعد از آن …
شاگرد: تقریباً میشود گفت وارداتی از اهل سنت هم هست.
شاگرد2: اصلاً میگفتند رجال به این معنایی که بحث حجیت خبر واحد و خبر ثقه و اینها برای شیعه نیست و بحثها به شکل دیگری عمل میشده است. میگفتند روال کار ما روی کتاب بوده است ولی اهل سنت روی نقل شفاهی بوده است.
شاگرد: اشکال معروف آقای استرآبادی در فوائد المدنیة همین است. یکی از اشکالات مهمش که به علامه هم میگیرد که میگوید شما از سنیها برداشتید روایت کردید و این سبک ما نبوده است
شاگرد3: اتفاقاً خودشان میگویند یکی از منشأهای اخباریگری مبارزه با این حرکتی است که اینها کردند؛ چون به واسطه کاری که شد باعث شد خیلی از روایات مشهوری که قدماء به آن عمل میکردند کنار برود در حالی که از روایتهای معتبری بوده که بزرگان به آن اعتماد میکردند. کارهای رجالی یکی از مناشی پیدایش اخباریگری بوده است.
استاد: تقسیم رباعی! ولی من که الان هیچ چیزی نمیدانم ولی همه اینهایی که شما میفرمایید در یک تقسیم رباعی با این که آن آثاری که میگویند فیالجمله همین طور است اما نمیشود بگوییم اصل کار غلط بوده است و این که آثار خوبی هم نداشته است؛ اینها را نمیتوانیم بگوییم. اما این که همه اهل سنت شفاهی بوده، آن هم این طور نیست.
شاگرد: حداقل عمدةً در صدر روال شفاهی بوده است.
استاد: مثلا شیعه چه زمانی کتاب مینوشتند؟ هر زمانی بگویید اهل تسنن همان زمان کتابهای حسابی دارند.
شاگرد2: آن زمانی است که فاصله کتاب ما تا صدور از معصوم هیچ چیزی نیست یعنی از امام صادق گرفتند نوشتند، آنها از رسول الله 150 سال بعد نوشتند؛ درست است همزمان نوشتند ولی این فاصله را با شفاهی پر کردند، کتبی که نبوده است.
شاگرد: میگویند فلانی از فلانی شنید؛ بحث سر شنیدن است منتها برای ما این طور بوده که کاملاً به صورت مکتوب منتقل میشده است.
شاگرد3: مثلا فرض بفرمایید کتاب حریز که معاصر امام صادق موجود بود یا این همه کتابهایی که مرحوم نجاشی از اصحاب ائمه گرفتند منتها به خاطر آن منع از کتابت حدیث که در فضای مسلمانها به خاطر آن نهی خلفاء بوده است دیگر تا یک قرن اول حداقل رایج نبوده که حدیث نوشته شود. در صد سال اول تا این که برسد به …
استاد: خب شیعه در آن صد سال اول نوشتند؟
شاگرد4: بله!
شاگرد3: نه!
شاگرد4: فرمایشات امیرالمومنین را نوشتند و مکتوب کردند داریم.
استاد: شیعه که ننوشتند پیش خود اهل بیت بوده است. کتاب علیٍّ علیهالسلام …
شاگرد4: اصحاب نوشتند.
استاد: چه کسی مثلا؟ سنن ابو رافع را به عنوان اولین کتاب میگویند.
شاگرد4: کتاب وهب است ظاهراً که از مصادر اصلی نهجالبلاغه نام میبرند.
استاد: وهب بن منبه.
شاگرد4: برای قبل از سال صد است یعنی حتی منع کتابت حدیث که عمرو بن عبدالعزیز برداشت، برداشته نشده بود. یا نمونهاش کتاب سلیم است. آن اصل ننوشتن در آن زمان به خاطر این بوده که فضای کرسی درسی برقرار نشده و مجال برای اهل بیت فراهم نشده بود که بخواهد توسعه پیدا کند. بعد از زمان صادقین فضا فراهم میشده …
استاد: بله در این که کتابها بوده حرفی ندارم و جلوترها هم عرض کردم؛ حتی میگویم اصول اربعمائة که معروف است فقط از اصحاب امام صادق سلاماللهعلیه هست؛ به نظرم صاحب وسائل در خاتمه این را دارند که میگویند که اگر مجموع کتب اصحاب را که نوشته شده بالای شش هزار و نزدیک هفت هزار تاست. هفت هزار کتاب کم نیست! اینها را میگویند.
شاگرد4: کتابها به آن معنا نبوده الان کتب ستة عشرة ….مثلا یک کتابی هست که 3 تا حدیث در آن هست.
استاد: اصل بوده؛ اصل روایی این بوده که … این که شما میگویید همه جا کتاب بوده باز این طور نیست …
شاگرد: عمده حالت این طوری داشته است.
استاد: حتی عمده بودنش هم معلوم نیست. وقتی جابر بن یزید جعفی میگوید هفتاد هزار …
شاگرد2: من پنجاه هزار را میدیدم.
استاد: من هفتاد هزار هم در ذهنم هست. وقتی آن طوری است و بعد میآییم میبینیم که محدثینی که حتی زمان کلینی بود مجلس تحدیث داشتند، این طور نبود که فقط کتاب به همدیگر بدهند؛ بگویند شبها بروید بنویسید و بیایید در مجلس فقط به دست همدیگر بدهیم؛ بلاریب این طور نبوده است. مرحوم صدوق، محدث بزرگی که … الان این أمالی صدوق، أمالی مفید اینها نوشتند آمدند گفتند؟!
شاگرد: بعید نیست که اینها خودشان از روی نوشتههایشان إملاء میکردند غیر از مرحوم شیخ طوسی که آن قضیه برایشان پیش آمده که بالاخره کتابخانهاشان را از دست دادند و نقلشون ازروی مکتوبشان نبود لذا اعتبار کتاب امالی ایشان که آخر عمرشان هست را پایینتر از کتابهای جوانی ایشان می دانند. چون منابع به دستشان نرسیده است و از روی مکتوب املاء میکردند.
استاد: یعنی مرحوم صدوق این املاء را از دیگری گرفتند پس أمالی شیخشان میشود.
شاگرد: نه! اینها کتابهایی که خودشان جمعآوری میکنند …
استاد: خب پس تحدیث شد.
شاگرد: در بعضی جلسات املاء میشده و …
استاد: عرض من هم همین است که صدوق کتاب نمیگرفت، تحدیث بود، از شیخ حدیث میشنید و مینوشت و کتاب صدوق میشد. ولی کتابهای صدوق اصل نیست که حالا عرض میکنم.
شاگرد: در صدر حداقل این را تصویر میکنند که چون فضا برای تحدیث اهل سنت فراهم بوده ولی شیعه در خفاء بودند و شاید هم به اشاره حضرات معصومین هم مقداری بحث کتابت بین شیعه خیلی رواج پیدا کرد. بحثشان روی این است که خط اصلی همین بوده و خیلی از میراثهایی که به صورت تحدیثی مثل جابر جعفی و اینها به بحثهای دیگر رجم میکنند و گاهاً بحثهای غلوّ هم مطرح میکنند و حالا نمیخواهیم وارد آن شویم.
استاد: در ملأ عام تحدیث تقیهای باید میکردند؛ بله تحدیثهای خصوصی را شیعه نداشتند اما این که محادثه و شیخ الحدیث بگوییم در شیعه نبود. این حرفها را من به خاطر این میگویم چند روزی که مشغول بودم بعضی چیزهایش را لمس کردم چطوری بوده است که حالا میشود توضیحش هم بدهم.
برو به 0:30:23
یکی دیگر این که عدهای این طور حرفها آماده هستند که ببینید آن طرفش را برمیدارند چطور جلوه میدهند. آقا در مباحثه صبح ما کتاب آوردند اصلاً یک چیزهایی هست که آدم تعجب میکند و به عنوان یک روحانی شیعه شناختهشده میگوید که اصلاً شیعه حدیث نداشتند، میگوید محتوا و لفظ احادیث را از سنیها میگرفتند، سند شیعی کنارش میچسباندند. میگوید شیعه این است و خودش هم به عنوان آخوند و پیشنماز شیعه باشد و بعد بیاید این را بگوید که سند درست میشود؛ سند که کاری نداشت فلانی که شیعه است میگویم عن فلان عن فلان عن فلان و به یک روایتی که سنیها گفتند میچسبانم. پس لفظ را یاد گرفتیم چون آنها دارند میگویند و ما هم برای این که بگوییم همه چیز را داریم یک سند به آن میچسبانیم؛ این طور بوده؟! که بعد بگویند کتاب شد خوب شد.
شاگرد: این که فرمودید از شدت بدیهیات بحثی نداریم اینها هم که …
استاد: ما که بگوییم علمای شیعه تحدیث نداشتند و همه کتاب بود، آخر این طور نیست. صدوق میگوید «حدّثنی فلان بمرو» این یعنی چه؟ یعنی کتاب به من داد؟
شاگرد: مقصودم این است که آن حدیثها را نوشته داشتند.
استاد: صبر کنید آن درست است. الذریعه و مستدرک و همه اینها را ببینید.
شاگرد2: بحثشان این است که وقتی عن فلان میگوید خیلی از جاها عن کتاب فلان است که در واقع پیش او رفته حدیث را اخذ کرده، کنترل هم کردند که او یک دور خوانده است یعنی خیلی از تعنعنها را حمل به این میکنند.
استاد: صحبت سر نفی ما عدا شد که ما بگوییم چون این طور بوده دیگر آن نه!
شاگرد2: ممکن است بوده باشد.
استاد: حتماً بوده است و یک دستگاه عظیمی بوده و شواهد روشن برای آن داریم که حالا عرض میکنم.
شاگرد2: ولی بزرگان ما بیشتر به چه چیزهایی اعتماد میکردند؟ احادیث نقیّ که به آن اعتماد میکردند و محکم روی آن استناد میکردند و بر اساسش کتاب تصنیف میفرمودند، منظورشان این است آنهایی که الان دست ماست عمدةً به این شکل منتقل شده و از کتاب به کتاب منتقل شده و کاملاً با نظارتها و دقتهای خاص روایی منتقل شده است.
شاگرد3: میخواهند بگویند که قویتر است؛ نمیخواهند بگویند که کتاب به کتاب … چون در فضای رجالی کتاب به کتاب ضعیف است. حرف دوستان این است که …
شاگرد4: با اجازه دیگر!
استاد: اصلاً یکی از مهمترین تضعیفات ابن سنان به چیست؟ میگویند به وجاده است. آخر عمرش گفت هر چه بود وجاده بود.
شاگرد4: نه وجاده؛ منظور همان تحدیث به نحو کتاب به کتاب است.
استاد: کتاب به کتاب این طور نیست که در آن زمانی که بعد از امام صادقین سلاماللهعلیهما این کتابها رسم شده بود این طور بگوییم که در سنیها این طور نبود. شما بروید ببینید میگوید چطورها کتابهایشان به همدیگر انتقال میدادند، دسته دسته میبردند میخواندند «أکتب عنه، لا یکتب عنه» یکی از اسماء رجالی بسیار مهم در همان زمان این است که «لا یکتب حدیثه» این طور نیست که ما بگوییم آنها اصلاً نداشتند.
شاگرد4: نداشتنش منظور این نیست که اصلاً کتاب نبوده است؛ مشکل روی این است که اینها در واقع از یک جایی به بعد کتابت شده است اما از آن به قبل اتکاء به نقل افرادی است که خود فرد باید بررسی بشود، یعنی ایشان داشت بین بحث فهرست و رجال مقایسه میکرد که ما در فهرست با یک کتاب طرف هستیم و نسخهشناسی میکنیم یعنی احوالات فرد این وسط در واقع یک حالت جانبی پیدا میکند؛ افراد با هم محشور بودند و کسانی که سرشان میشده در واقع با قرائن و شواهد میدانستند از چه کسی دارند اخذ میکنند و بعد در کتابشان میبردند به خلاف جایی که از یک جایی به قبلش منقطع است مثلا تا زمان رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم که بعد مجبور هستید تک تک این افراد را … ثقل کار روی فرد است که باید حالا بنشینید حالات فرد را کار بکنید. این دو تا را میخواستند بکنند میگفتند بنای کار شیعه بیشتر روی فهرست بوده؛ چرا؟ چون مبتنی بر مکتوب بوده و مکتوب به مکتوب منتقل شده است، نه به شکل وجاده؛ و اهل سنت از یک جایی به بعد مجبور شدند سراغ رجال بیایند ولی بحث رجالیشان هم به ما سرایت کرد.
شاگرد5: در واقع تنها مبنای اعتبارسنجی روایات از آنها سند بوده چون چیز دیگری هم نداشتند، معصوم دیگری هم نداشتند که بخواهند عرضه بکنند و از آقا رسول الله هم فاصله داشتند و جز اعتبار سندی راه دیگری هم نداشتند ولی اصحاب و کسانی که فرهنگ اهل بیت را داشتند راههای دیگری برای این که بفهمند این حرف، حرف معصوم ست یا نیست پیششان بوده است.
استاد: این حرف که خوب است؛ یعنی زمان معصومین مثلاً میگفتند کتب بنیفضّال.
شاگرد4: کتاب حریز، کتاب محمد بن مسلم.
شاگرد5: از این جهت اعتماد دارد که تصحیف و تحریفها کنترل میشده است.
استاد: در الذریعه دارند که میگویند اصل روایی چیست، کتب صدوق اصل نیستند، کافی اصل نیست؛ پس اصل چیست؟ یعنی این طور نیست که اصل فقط آن چیزی است که برای مجامع نباشد، اصل آن جایی است که اولین دفعه از مشافهه نوشته شده است؛ این اصل میشود، اصل روایی همین است و لذا محاسن برقی اصل است، کامل الزیارات اصل است اینها همه اصول هستند. بصائر الدرجات صفار و سعد همه اینها اصول هستند.
شاگرد: درباره کامل الزیارات این طور تعریف میکنند و این طور در ذهن ما هست که فاصلهاش هم با معصوم زیاد نیست یعنی یا بلاواسطه از معصوم نوشتند یا با یک واسطه از معصوم این را به کتابت رساندند.
شاگرد2: در تعریف استاندارد اصل این را میگویند که یا خودش از معصوم گرفته باشد یا با یک واسطه گرفته باشد. استاندارد کتاب رجال آقای سبحانی این تعریف را از اصل دادند.
شاگرد: یعنی به اصول اربعمائة که استناد کردند منظورشان همانهایی است که در خود عصر عموماً صادقین بوده البته منحصر هم در زمان خاصی نمیکنند که عمدهاش در زمان امیرالمومنین تا امام حسن عسکری بوده از خود حضرات گرفتند و نوشتند یا نهایةً با یک واسطه این را به کتابت رساندند که آن اصل دیگر کتابها شده است.
استاد: الان چرا بصائر الدرجات صفار اصل نیست؟ زمان معصوم بوده نوشته است. چرا محاسن برقی اصل نیست؟ تازه دو ثلث کتاب دست ما نیست.
شاگرد2: محاسن برقی در واقع خودش از کتابهای دیگر جمع کرده است یعنی یک طور …
استاد: اگر از کتب جمع کرده که اصل نیست.
شاگرد: خصوصیت اصل این است که از معصومین سوال میپرسند یا در جلسه درس تحدیث میفرمایند از ابواب مختلف بحث میشود که این در واقع حالت چرکنویس دارد که اینها از دست نرود و نوشته شود؛ ممکن است از ابواب مختلف هم در آن باشد؛ به اصل که مراجعه میکنیم باببندی خاصی ندارد، تمام سخنان جمعآوری شده که اینها را حفظ کنند؛ بعداً بیاییم اینها را باببندی بکنیم، باب فلان و باب فلان؛ احادیثی که پیرامون معصومین علیهمالسلام است مثلا بصائر موضوع دارد، باب دارد و مشخص است که احادیث را از جای دیگر گرفتند و به عنوان یک کتابی این را آمدند تألیف کردند.
شاگرد2: فکر کنم اختلاف، اختلاف در تألیف است. ایشان اصل را آن تعریف استاندارد میگوید که اصل این است که یا مستقیم از معصوم گرفته باشی یا با یک واسطه امور شفاهی تبدیل به کتبی شد اصل است. ظاهراً فرمایش شما درباره اصل این است؛ الان یک اختلاف این هست که اصل کدام یک از اینهاست؟
استاد: اصلی که من عرض میکنم توسعهاش بیشتر است. اگر بگوییم اصل این است که یا خود راوی یا با یک واسطه باید بنویسند که خیلی از اینها بوده است. اولاً در این نخوابیده که حتماً نامنظم باشد و نوادرگونه باشد.
شاگرد2: طبیعتش این میشده.
استاد: از کجا؟ آن چه بود که حضرت فرمودند «لیس لهولاء مثله» که آن روز صحبتش شد باب نداشت؟ او از کتاب گرفته بود؟
شاگرد2: اینها در واقع ندرت داشته است.
استاد: ندرت هم کافی است برای این که قاعده کلی نباشد.
شاگرد2: قاعده که قطعاً نیست ولی طبیعت قضیه این بوده که هر چه از معصومین …
استاد: این درست است؛ الان اصول ست عشر که یکی از نعمتهای بزرگ است که دست ماست؛ همین نگاه میکنیم فرمایش شماست که وقتی شروع میکنند هیچ تبویبی ندارد، هر چه که شنیده بود برای این که از دست نرود مینوشت این معلوم است اما صحبت سر این است که یک کتابهای دیگر هست که مبوّب است؛ آیا این نمیتواند اصل باشد؟ الان کتابهای برقی، احمد بن محمد بن خالد …
شاگرد: تا آن جایی که خاطرم هست ظاهراً ایشان شواهدی داشتند که کتاب محاسن از جای دیگری جمعآوری شده است.
استاد: آن چیزی که من از جلوتر یادم است آنطور است. حالا نمیدانم در کلمات چه کسانی دیدم؛ مثلا در مقدمه بحار همان اولی که بحار شروع میشود مرحوم مجلسی کتابها را که نام میبرد خیلیها را میگوید «مِن الاصول المشهورة» نمیآید که بیخودی بگوید. حالا عبارتشان را میتوانیم ببینیم که یک چیزی در ذهنم هست. کامل الزیارات، محاسن، بصائرها و بعضی دیگر را اصل تعبیر میکردند. مثلا قرب الاسناد را جزء اصول رواییه میدانستند. به این معنا که اینها چیزهایی بودند که خودشان از یک کتاب برنداشتند. البته یک محققی شاهد روشن میآورد میگوید ببینید این سابقه کتاب دارد؛ خب تمام است و ما حرفی نداریم ولی این که بگوییم حتماً یک واسطه یا خودش باشد و به جایی برسیم که بگوییم دیگر اینها نمیتوانند اصل باشند. این ضابطه کلی …
برو به 0:41:12
شاگرد2: این تعریف از یک قضیه خارجیه درواقع اخذ شده؛ چون دیدند اصول به این صورت بوده این تعریف را ارائه کردند نه این که یک تعریفی انجام بدهند بعد بگویند… .
شاگرد: یعنی اطلاق اصل میشده بعد نشستند ضابطهمند کرند که به چه اصل میگوییم.
شاگرد3: اگر به بصائر اطلاق اصل بشود و در قدماء پیدا کنیم …
شاگرد2: این که بنای حدیث شیعه بر کتابت بوده را شاید بشود بیشتر از آن دفاع کرد که …
استاد: من قبول دارم.
شاگرد2: مثلا کامل الزیارات را ببینیم که تا آن زمان این احادیث نوشته نشده باشد.
استاد: آخر باید در مقدمهاش یک اشارهای بکنند که من از کتب شیعه و از اصول برداشتم. اگر باشد که ما حرفی نداریم اما یک کسی که میگوید «ما حدّثنا مشایخنا» اما از کتاب بردارد به صرف این که بگوییم رسم این طور بوده است؛ فقط یک جایی که اسم یک کتابی میبرند که نباید ببینیم، همهاش را با هم باید ببینیم بگوییم اینجا این طور میگویند و آن جا این طور میگویند ولی اصل این که کتاب بوده من اصلاً گفتم شش هزار …
شاگرد: کتابت شده بوده یعنی اینها احادیث را پیش خودشان مکتوب نگه میداشتند؛ شاید الان ما بگوییم کتاب نبوده، موضوع نداشته، باب نداشته، اسم نداشته ولی اینها کتابتشده به همدیگر منتقل میکردند، همین آقا که میگوید …
استاد: من الان سوال همین کتاب را مطرح کنم؛ چاپ که نبوده خودش کتابش را به او میداده نزدش بماند یا میداده استنساخ کند.
شاگرد2: استنساخ میکردند، بعد کنترل هم میکردند.
استاد: بسیار خوب! یعنی حتی باید آن کتاب را به تصریح اجازه بدهد. نقلهایش کجاست؟ وقتی «حدّثنا» میگوید باید بگوید «کتبتُ، استنسختُ کتابه ثمّ قرأتُ علیه فأجاز کتابه لی» کجاست؟ من یکی دو تا را حرفی ندارم اما این که بگوییم تماماً این بوده است. من این را عرض میکنم. نفی ما عدای آن سخت است که بعد میگویند کتاب که آسان است، آنها را برمیدارند و اینها را رویش میچسبانند و این حرفها در میآید و حال آن که شما با این کتابها انس بگیرید میبینید دستگاه تحدیث علماء …
کلینی در بغداد فقط سر و کارشان با کتاب بود؟ یعنی اینهایی که الان میگویند «حدّثنا محمد بن یعقوب» یعنی کتاب به ما میداد؟ این نسخههایی که کافی دارد و آنهایی که این نسخهها را داشتند فقط کتاب از مرحوم کلینی گرفته بودند یا تحدیث هم میشد و مجلس تحدیث بود؟ صرفاً یک اجازه کتاب نبوده است.
شاگرد: ادعا این است که اینها همان تحدیث است ولی از آن نوشتهجات بوده است. یعنی نمیخواهیم بگوییم همه کتاب بوده و کتابها را به همدیگر میدادند، تحدیث هم بوده از روی نوشتهاش میخوانده و میداده، نه این که از ذاکرهاش استفاده بکند که این طور در ذهنم هست.
استاد: سال پیش میگفته که تو استنساخ کن؟
شاگرد: نه حالا استنساخ هم لزومی نداشته؛ مثلاً منزل کسی میرفته چون دارد که میرفته از فلانی حدیث بگیرم، در خانهاش رفتم و این احادیثی که مکتوب مینوشت را خودش گفته و من نوشتم.
شاگرد2: تضعیف نمیخواهند بکنند و حرف دوستانمان سر این است …
استاد: من نمیخواهم بگویم تضعیف میکنند، متوجه هستم چه میگویند.
شاگرد2: دارند میگویند تحدیث با یک کتابی توأم بوده است.
استاد: من قبول ندارم که محور این بوده است. بخش عظیمی از حدیث شیعه بر کتابت بوده و أبین من الشمس است. دارم میگویم شش هزار تا کم نیست؛ یک چیزی میگوییم! شش هزار و خردهای را بشمرید. اینها عددهای کمی نیست و من اینها را قبول دارم. اما این که بگوییم محور تحدیث شیعه بر این بوده که این کتاب من را بگیر و برو بنویس، این طور نیست.
شاگرد: میگویند محوریت این بوده که کتاب اجازهدار را میآورده بعد از روی کتابش میخوانده و افراد یادداشت میکردند، نه این که از حفظ بگوید. فرمایش دوستان این است یعنی هر کدام از این شیوخ که بر دیگران …
استاد: آن زمانی که شیعهها این کار را میکردند سنیها هم دارند.
شاگرد: بحث سر این بود که اهل سنت از زمان صدور معصوم که آخرین حدیثشان مثلا … باشد، این اختلاف جوهری را با هم دیگر داریم؛ آنها بیشتر از صد سال مبتنی بر شفاهیات هستند.
استاد: تفاوت جوهری ما به معصومین برمیگردد؛ این درست است. یعنی کتاب ما وقتی نوشته شده پشتوانه عصمت دارد. این تفاوت جوهری ربطی به فن حدیث ندارد. تفاوت جوهری در حجیت و در این است که پشتوانه کتابها زمان معصوم بوده است.
شاگرد: خب بحث ما این است که از اینجا به بعد، در زمان معصوم اصحاب اجلایی بودند که همه میشناختند و وقتی نسخ دست به دست میگشته دست مشایخ حدیث بوده که خرّیت فن بودند؛ یعنی دست مشایخ حدیث در کار بوده و آنها هم میفهمیدند که کجا باید یک چیزهایی را الان کنار بگذارند.
استاد: مثلا وقتی کتب ابن ابی عمیر از بین رفت دوباره نوشت؟ یا مجلس تحدیث بود ارسال میکرد؟ مرسلات ابن ابی عمیر.
شاگرد: به خاطر این که این حالت پیش آمده شهره آفاق شده است که این کتابهایش را از دست داده …
استاد: عزیزمن! مرسلاتش! مرسلات! نه این که مسند تحدیث میکرد اما تحدیث میکرد نه این که برود کتاب بخواند؛ شهره آفاق شد که ارسال سند میکرد چون یادش نبود و یا به انگیزه دیگر. ارسال سند با بحث خیلی تفاوت دارد. میگویند «مرسلاته کمسانیده» چرا؟ چون از دست رفته بود. خب این مرسلات مجلس تحدیث بود یا نبود؟ تحدیث بود نه کتابت.
شاگرد: تحدیثهایشان مبتنی بر نوشتهجاتی بود که دست به دست از همدیگر گرفتند و اگر حدیثی نوشتند سریع نوشتند مکتوبش کردند و نگذاشتند در حافظه بماند که از حافظه به حافظه دیگری انتقال پیدا کند، این حالت نبوده و اینها را سریع به کتابت درمیآوردند.
شاگرد2: خود داستان ابن ابی عمیر یک شاهد تاریخی برای این است که نوشتن امر رایجی بوده است.
استاد: بله اصلاً این گیری ندارد ولی آن زمان هم بروید نگاه کنید همان عصر سنیها هم داشتند ولی آن چیزی که شما میفرمایید به یک جایی میرسند که کاملاً هم درست است آن تفاوت جوهری حجیت نزد شیعه و سنی است، نه این که آن زمانی که شیعه مشغول بودند آنها مشغول نبودند.
شاگرد: مشغول بودند اما فضای آنها فضای رجالی است و فضای شیعه، فضای فهرستی است؛ یعنی بررسی نسخه و نسخهشناسی است و اعتماد به شیخ حدیث است؛ شیخی که در واقع نسخهها را دارد منتقل میکند یعنی خیلی از جاها … ایشان دو تا مرحله میکنند، مرحله تولید علم بوده و یکی انتقال بوده است.
استاد: یعنی ما میخواهیم بگوییم این کتاب را معصوم تایید کردند؟
شاگرد2: نخیر. مثلا سال 120 دوره امام صادق، اصحاب شیعه مثلا حریز یا زراره دارد روایتهای صلاة را از امام صادق میشنود و سریع مینویسد، اهل سنت هم طبیعةً در همان زمانها نوشتنشان شروع شده بوده چون دیگر منع حدیث برداشته شده بود اما صحبت سر این است که شیعه وقتی شروع به کتابت کرد که معصوم همان زمان بوده و از معصوم میشنید و مینوشت اما اهل سنت …
استاد: اهل سنت از سه واسطه نقل میکردند.
شاگرد2: آن وقت طبیعةً این سه واسطهای که تا پیامبر فاصله بود نقش رجال خیلی پررنگ میشود؛ یعنی این سه تایی که کتاب نبوده و فقط اشخاص بودند؛ ظاهراً منظور آقایان این میشود که یعنی اینها چون زمان …
شاگرد: در واقع سینه به سینه منتقل میشده و نقش شخص آن وسط خیلی پررنگ بوده است.
شاگرد3: دو تا سوال این وسط پیش میآید که اگر به این جهت مشی آنها رجالی بوده و در شیعه مثلاً مشی فهرستی بوده خب اینها طبیعةً باید همان اولش را فقط با مشی رجالی برخورد کنند. یعنی آنها در سلسله سندشان صرفاً دو سه تایی که متصف به خود پیامبر هستند آنها را بررسی داشته باشند و بعدش دیگر نسخهای برخورد بکنند در حالی که …
شاگرد: الان هم همین طور است. از بخاری به این طرف را دیگر بحث رجالی نمیکنند.
شاگرد3: اتفاقاً رجالی دارند، خصوص بخاری و مسند را استثناء میزنند وگرنه در ابی داود و ترمذی و بقیه هم در تک تک اسنادش مو را از ماست بیرون میکشند.
شاگرد: هیچ کدام آنها از کتاب نیست و تمام آنها سینه به سینه است.
شاگرد3: تا ترمذی که دیگر سینه به سینه نبوده، او خودش از کتب گرفته است.
برو به 0:50:05
استاد: البانی میگوید شیخ حاکم را من نمیشناسم و ذهبی با چند فاصله مختصر تصحیح کرده است او میگوید «لا اعرفه»؛ خیلی عجیب است! از آن جاهای نوشتنی است! چون پسندش بوده است. حاکم میگوید این صحیح است «لم یخرجها عندنا»، ذهبی هم میگوید «صحیحٌ» البانی میبیند پسندش نیست، میگوی «لا أعرفه». چه کسی بوده؟ آن کسی که شیخ حاکم بوده، ذهبی که نزدیکتر او بوده و دارد تصحیح میکند میشناخته اما تو با این فاصله نمیشناسی؛ یعنی آنها هم دنبالش میرفتند، این طور نبوده که بگویند کتاب و تمام.
شاگرد: نصهای ابن ماجد و اینها این طور نبوده که همه سینه به سینه بوده باشد، آنها هم از کتب میگرفتند، خود بخاری از کتب گرفتند.
استاد: اصلاً جزوات را به همدیگر میدادند، شب تا صبح مینوشتند. دارد که میگوید گرفتم «یکتب حدیثه لا یکتب» املاء میکردند مینوشتند و همه این چیزها بین شیعه هم بود، اینها از چیزهایی نیست که نبوده است.
شاگرد: مبنای حدیثی اهل سنت علی ای حال روی رجال است.
استاد: مبنای نوشتن رجال کشی بر فهرست و رجال است؛ کشی اولین کتاب رجال و مهمترینش است. بزرگ رجالی شیعه هست، ببینیم سبکشان چه بوده است. بر رجال است یا بر فهرست است؟
شاگرد: طبقات رجالی …
استاد: تمام شد! خب نجاشی … خود شیخ فهرست دارند، رجال هم دارند.
شاگرد2: کتاب نجاشی را فهرست میدانند.
استاد: بله! لذا اسم نجاشی نبردم. خب قبلش بود، کتابی به این تفصیل ایشان نوشت؛ میخواهم بگویم نفی ما عدا الان برای من مهم است و الا اصل این که این طور چیزی …
شاگرد: قبل از کشی 5 – 6 نفر از این بزرگان داریم ظاهراً مثل ابن عروه است که …
استاد: خود احمد بن خالد برقی رجال دارد؛ همان زمان فهرست ندارد، اسم رجال را فقط میبرد، اسم کتاب نمیبرد.
شاگرد: آن رجالی که آقایان مدنظرشان هست که در آن جرح و تعدیل باشد خب در رجالی برقی آن قدر نیست.
استاد: ولی منظور من این است که آیا ریخت فهرست است؟ یعنی برقی میآید بگوید کتاب اصحابنا، کتب اصحابنا؟ یا ریختش همین ریخت است که اسم افراد را میبرد یعنی مشایخ را معرفی میکند؛ علی ای حال نفی ما عدای این کأنه بعضی جاها برای من ابین من الشمس است.
شاگرد: همین کتابها چند درصد توثیق و تضعیف دارند؟ میخواهم بگویم آن چیز در ذهنش هست که الان من از توثیقات و تضعیفات و مبنای رجالی هست …در ذهن آنها نبوده است؛ شما نگاه بکنید توثیقات و تضعیفات آن چنانی ندارند، خود رجال شیخ طوسی آن طوری که در ذهنم هست شاید ده درصد بلکه کمتر توثیق و تضعیف در آن وجود دارد ولی در فهرستشان که نویسندههای کتب را دارند میآورند خیلی بیشتر توثیق و تضعیف در آن دارند. در فهرست نجاشی هم که به رجال نجاشی معروف شده، فهرست است؛ در آن حدود شصت هفتاد درصد تقریباً توثیق و تضعیف میشود، از این استفاده میکنند که این توثیق و تضعیفها بر مبنای نویسندگان کتب و کتابها بوده و فقط هم صاحبان کتب توثیق و تضعیف شدند.
ما شخصیتی مثل احمد بن محمد بن عیسی اشعری داریم که چون صاحب کتاب نبوده توثیق و تضعیفی درباره او نداریم یا ابراهیم بن هاشم که مشخص است «أول من نشر حدیث الکوفیین» است باز هم توثیق و تضعیف راجع به ایشان نداریم چون صاحب کتاب به آن معنا که نگارنده کتاب باشد نبوده است. این یک چیزی است که میشود این را سوال کرد که این مبنای رجالی در آن زمان هم نبوده و ضمن این که مبانی دیگری داشتند و اهل بیت به اصحاب یاد دادند «ما خالف کتاب الله» را معیار قرار بدهیم، «موافق کتاب الله» را معیار قرار بدهیم.
استاد: اینهایی که فرمودید خیلی مطالب خوبی بود. ابراهیم بن هاشم کتاب ندارد، پس توثیق در کتب فهرست نشده اما مدحش که شده است. «أول من نشر» این نشر کتابی بود یا تحدیثی بود؟
شاگرد: این کتابهایی که از کوفیین داشتند حالت انتقالی داشتند و پل انتقالی بودند.
استاد: یعنی این همه استنساخ کرده بود یا همه را از آن جا به اینجا آورده بود؟
شاگرد: این را دقیقاً در ذهن ندارم؛ ممکن است استنساخ بوده باشد؛ یعنی ظاهراً خودشان نگارنده کتاب نبودند.
استاد: میدانید چرا این را عرض میکنم؟ در تحدیث لسانی زبان همراهش هست، شنیده و حافظهاش هر کجا میرسد میگوید اما کتاب موونه میبرد باید بنشیند، استنساخ کند، برگردد و اینها را باید ذکر بکنند بگویند من کتاب را از فلانی گرفتم استنساخ کردم. چرا؟ «أول من نشر» یعنی این همه کتاب را آورده بود؟ کتاب موونه میبرد باید بار کند بیاورد؛ باید بگوید چند تا محمل بود من کتابها را آوردم؛ کجا ذکر از اینها بود؟! اما میگویید «أول من نشر»، نشر چطوری؟ باید سند بیاوریم که این نشر، نشر کتبی بوده است.
برو به 0:55:16
شاگرد: اصلاً موضوع بحث از آن بیان شما به نظرم خارج شد. در آن که شما میفرمایید شکی نیست.
استاد: پس اگر شکی نیست من عرضی ندارم.
شاگرد: بحث در اختلاف سیره اهل سنت با شیعه است که مبنای آنها …
استاد: اختلاف سیره زمانی باید تحقیق بیشتری بشود یعنی بگوییم همزمان شیعه مینوشتند و آنها نمینوشتند ولی اصل این اختلاف جوهری به این معنا که وقتی شیعه مینوشتند پشتوانه عصمت داشتند و نیاز رجالی به این معنا که میگوییم … حرف بسیار خوبی است. اما اگر بخواهیم از این نتیجه بگیریم که پس شیعهها مینوشتند ولی آنها نمینوشتند، این طور نیست.
شاگرد: بحث را میخواستیم به این نتیجه برسانیم که مبنای اتکای اصحاب و اعتماد بر این کتابها و احادیث رجال نبوده است به این معنا که ما الان رجالی هستیم و امثال آقای خویی که میگویند وثوق سندی است یا مثل شیوه اهل سنت نبوده …
استاد: مقصود شما این است که آنها آن چه را که بیشتر به آن عنایت میکردند کتاب اشخاص بود تا وثوق خود اشخاص؛
شاگرد: بحثشان این بود که در واقع مبنا فهرستی بود.
استاد: میگویم که مبهم نیست و مطلب خوبی هم هست اما تمام بحث را همین بکنیم و بگوییم این نیست و این طور لوازمی هم دارد که بعد دوباره دیگران میآیند یک حرفهایی میزنند و چقدر دیگران باید زحمت بکشند شواهد جمع کنند که این حرف درست نبوده است.
شاگرد: این همه در روایات آنها دارند که فلانی دیدم حدیث به من گفت یعنی کتابش همراهش بود؟
استاد: بله وقتی اینها را جمع کنیم در عین حالی که حرف درست است میگویم شش هزار کم نیست؛ یک چیزی میگوییم شش هزار کتاب اما آن طرفش هم خوب است.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
تگ: سند شناسی، رجال، فهرست، رجال کشی، رجال نجاشی، نسخهشناسی، اصل روایی،
شاگرد: کتابی که فرمودید در مورد روایات همین طوری گفتند سند چسباندند عنوانش چیست؟
استاد: هنوز چاپ نشده؛ وفات کرد.
شاگرد: اسمش را نمیگویید؟
استاد: چه لزومی دارد؟ چون خودم اسمش را شنیدم. یک آقایی در همین مباحثه یک کتابی به من دادند، دو تا هم بود.
شاگرد: در ایران هستند؟
استاد: تهران بود. از نواده بعضی مراجع ماضین بودند. جدیداً وفات کردند. علی ای حال اینها خیلی عجیب است. یعنی من که این را دیدم گفتم چقدر آدم باید بیانصاف باشد و بگوید هر چه بود عبارت حدیث سنیها را شیعهها میآورند و سندش به آن میچسبانند که بگویند ما هم حدیث داریم. آن وقت یکی دو تا هم مثلا … خب چقدر حدیثها بوده مثل هم بوده است. میگویند این را ببینید، عین همین حدیث در فلان جا هست در صحیحه فلان هست و عین همین در آن هم آمده و یک سند هم کنارش چسباندند. من اینها را میخواندم میگفتم این همه چیزهایی که بر علیه شیخین است که یک سنی را بکشند هم اینها را نمیگویند، این لفظها را شیعه از آنها برداشتند و سند به آن چسباندند؟ گفتند که وقتی آدم چشمش بسته شد و دهانش باز شد …
شاگرد: کلاً ایشان به احادیث شیعه عمل نمیکرد؟ میگفت برای سنیهاست؟
استاد: من نمیدانم؛ من نمیشناختم فقط یک کسی اسمش را گفت و به گوشم خورده است؛ کتابهایش هم آقایانی بودند آوردند از اول تا آخرش همین چیزها بود.
شاگرد: اسمش را اشکال دارد بگویید؟ حالا بشناسیم! احتمالاً آقای مدرّسی است میخواهید بگویید؟
استاد: نه! معروف نیست.
شاگرد: صادقی تهرانی هستند؟
استاد: نه. اصلا کتابی است که عدهای فقط باید زحمت بکشند بگویند این بیانصافی و دروغ است که به هم بافته است. منظور این که آنها را هم دیدم تا این بحث مطرح بشود دیدم عدهای همینها را برمیدارند مثلا یک عالم شیعه یک کلمه گفته که نمیدانم نسخه نجاشی فلان است، سایتها پر میکنند میگویند خودشان دارند میگویند شیعه اصلاً رجال ندارند. نسخه نجاشی فلان بوده است. یک حرف سادهای که یک محقق شیعه دارد میگوید چه سرش میآورند که اینها اصلا چیزی ندارند و از سنیها یاد گرفتند و مدام تکرار میکنند و حال آن که کسی که مراجعه کند شواهد روشنی هست و میبیند دو دو تا چهارتاست؛ خود شیخ صدوق میگویند آن شیخ حدیث که من را میدید چه میگفت؟ در وسائلشان ببینید! میگویند فلان عالم محدث قم میگویند من جوانی بودم که از این خانه شیخ به آن خانه شیخ میرفتم، اینجا مجلس حدیث میرفتم و آن جا میرفتم؛ میگویند خیلی مجدّ بودم بعد میگویند یک پیرمرد شیخی در همین قم بود، من را که میدید میگفت که «أنتَ دعوةُ مولای» چون ابن بابویه نزد حضرت بقیةالله خواسته بودند و این پسر را به ایشان داده بود میگفت دور نرفتی و این طور مجدّ هستی به خاطر این است که به دعای حضرت به دنیا آمدی؛ این جدیت در این بود که این شیخ حدیث و آن شیخ حدیث اگر قرار بود همه را بنویسند بیشتر ذکر میشد، خلاصه این نفی ما عدا … اصل کتاب را گیری ندارم، خاتمه وسائل را ببینید هنگامهای است اما نفی ما عدای آن قطعاً درست نیست. یک دم و دستگاه مفصلی است.
شاگرد:اگر این کتاب به دست سنیها بیفتد …
استاد: اگر سنی عالم باشد این مزخرفات را نمیگوید و میداند که او را هو میکنند. اصلاً یک چیز مزخرفی است که انگار با شیعه کینه دارد؛ نمیدانم چطور است که بعضیها در محیط تشیع بزرگ میشوند در چه شرایطی است نمیدانم مثل این که کینه دارد و از سر کینه میخواهد حرف بزند. میگوید شیعهها که در حالت تقیه بودند، نماز جمعه نداشتند حالا آمدند میگویند باید نماز جمعه بخوانید؛ نماز جمعه شیعهها کجا بود! کتابهای فقهی شیعه نماز جمعه نداشته است؟! میگوید بعد از این که آخوندها پیروز شدند میگویند حالا بیایید نماز جمعه بخوانید.
شاگرد: یعنی فقط به این 30 سال اخیر منسوب میکنند؟
استاد: مثلا! و یک شواهدی هم میآورند که …
شاگرد: نماز جمعه واجب عینی بوده است.
استاد: من همین را عرض میکنم کسی که این کتاب را بخواند و خبر نداشته باشد میگوید … چهار تا آدرس هم در پاورقی میدهند به عنوان این که ما خیلی هم محقق بودیم. دیدید که حالا رسم شد 5 – 6 تا در پاورقی مینویسند که ببینید همهاش آدرس داده است.
شاگرد: از باب تجسس اسمش نیست؛ آخوند است یا شخصی است؟
استاد: آن طوری که من در نظرم هست معمم بوده، تهران بوده ولی من نمیشناسم اسمش هم معروف نیست.
شاگرد: حاج آقا اسمش را بدانیم ضرر ندارد چون بعضی وقتها از ما میپرسند میگویند دیدگاه فلانی چطوری است؟
استاد: اصلاً به این صورت معروف نیست که بپرسند.
شاگرد: غیر معروفها همچین معروف میشوند که …
استاد: خب اگر معروف شد آن وقت میگویم این او بوده یا نبوده است.
[1] نهاية المقال في تكملة غاية الآمال، ص: 46
دیدگاهتان را بنویسید