مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 109
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٠٩: ١٣٩۶/٠٢/٢۵
به ابتدای فرع بعدی رسیدیم. این فرع به حسب ظاهر فرع جدائی حساب میشود. اما مطالبی که فقهای بزرگ در ذیل این فرع فرمودند در کمال ارتباط با بحث قبلی است. زیاد اتفاق میافتد بعد از اینکه بحثی تمام میشود سراغ فرع بعدی آن میرویم و میبینیم که اگر این فرع قبل از بحث گذشته بود، بهگونهای دیگر حرف میزدیم. این فرع هم همینطور است. در کتبی که آمده تلقی خیلی عجیبی از آن هست.
ثمّ، إنّه إن انكشف فساد الظنّ و وقوع تمام الصلاة قبل الوقت، أعاد إجماعاً، و منصوصاً في صحيحة «لا تعاد» و ما في عبارة «الشرائع» من قوله: «فإن انكشف له فساد الظنّ قبل دخول الوقت، استأنف فلعلّ المراد منه «إن انكشف له فساد الظنّ الواقع به تمام العمل» و لا يكون كذلك إلّا إذا كان المنكشف وقوع تمام العمل قبل الوقت، «استأنف»، في قبال قوله: «و إن كان الوقت دخل و هو متلبّس، لم يعد علىٰ الأظهر» و الدليل في الثاني رواية إسماعيل المنجبر ضعفها باشتهار العمل بها بين الأصحاب[1].
«ثمّ، إنّه إن انكشف فساد الظنّ»؛ اگر غیر متمکن به ظن خود اتکاء کرد- متمکن که نمی تواند به ظن عمل کند- و انکشاف فساد نشد، نمازش صحیح است. اما اگر انکشاف فساد شد و تمام نماز قبل از وقت بوده، نماز باطل است. اما اگر در میانه نماز وقت داخل شده باشد و لو یک سلام آن، این نماز صحیح است.
این بحث هایی که الآن مطرح میشود خیلی مهم است. گاهی مطالبی معروف میشود و این معروفیت هم بازتابی دارد. اما اگر انسان از سرچشمه آب بردارد، خود عبارات اولیه را نگاه کند اصلاً بهگونهای دیگر میشود. برای من متعدد پیش آمده بود. سخنی از مسیری آمده بود اما وقتی به منبع آن مراجعه کردم چیز دیگری بود. اولین موردی که به آن برخورد کردم در مباحثه اصول بود. مطلبی از فاضل تونی نقل شده بود که معروف هم بود، اما وقتی به خود کتاب مراجعه کردم دیدم اصلاً به این شکل نیست و آن چه در کتب نقل میشود ربطی به چیزی که ایشان میگوید ندارد. هر چه هم تفحص کردیم تنها در یک کتاب تذکر داده بودند.
خیلی مهم است که انسان مراجعه کند. در این مراجعه کردن و اتکاء نکردن به نقل دیگران، برکات زیادی هست.
در این فرع فساد ظن منکشف شده، زیرا طبق آنچه که ما گفتیم نیست. اما اگر فراموش کرده و علم داشته، فروعات بعدی است.
قبل از اینکه عبارت بحث جدید را بخوانیم، یک مورد آن را عرض میکنم.
در جواهر آمده بود:
فان فقد العلم اجتهد فان غلب علی ظنه دخول الوقت صلی و لا يجب عليه التأخير حتى يعلم، للأصل و الحرج و تعذر اليقين و الإجماع المحكي في التنقيح و غيره على قيام الظن مقام العلم عند التعذر[2]
وقتی غلبه آمد در اینجا دیگر عمل به ظن ممنوع نیست. در ادامه میفرمایند:
«و لا يجب عليه التأخير حتى يعلم، للأصل و الحرج و تعذر اليقين»؛ قبلاً از این موارد بحث کردیم.
«و الإجماع المحكي في التنقيح و غيره على قيام الظن مقام العلم عند التعذر»؛ بر قیام ظن در جایگاه علم، اجماع وجود دارد. چند صفحه بعد وقتی میخواهند در کلیت اشکال کنند، درباره اجماع میفرمایند:
برو به 0:05:00
و الإجماع المحكي في التنقيح الذي ذكرناه سابقا يظهر من حاكيه عدم إرادة المحصل المثمر منه، لكلام ذكره بعد ذلك، فلاحظ[3].
نسبت به اجماعی که ابتدا گفتند اشکال میکنند و میفرمایند عبارت حاکی آن بهگونهای است که اجماع محصلی که در بحث ما مثمر است از آن بیرون نمیآید. عبارت تنقیح چیست؟ خیلی تفاوت میکند که انسان خود سرچشمه را ببیند. عبارت اینچنین است: کتاب التنقیح الرائع که شرح مرحوم فاضل مقداد بر مختصر النافع است. هرچند به المختصر الشرایع تعبیر کردهاند. مختصر با شرایع خیلی تفاوت میکند. در بعضی مواضع کأنه دو نفر نوشته اند. تفاوت آنها فقط در اختصار نیست. منظور من در مطالب اصلی نیست. بلکه در نحوه اموری است که پیشرفت فقاهت محقق در آن تأثیر می گذاشته است.
عبارت ایشان از جهت بازتابی که این اجماع در کتب متأخر داشته، خواندنی است.
(التاسعة) إذا صلى ظانا دخول الوقت، ثم تبين الوهم، أعاد، الا أن يدخل الوقت و لم يتم، و فيه قول آخر[4]
«إذا صلى ظانا دخول الوقت، ثم تبين الوهم»؛ بعد از اینکه نماز خواند معلوم شد که اشتباه کرده است.
«أعاد، الا أن يدخل الوقت و لم يتم»؛ مگر اینکه وقت نماز در اثناء نماز داخل شود.
«و فیه قول آخر»؛ در اینجا قول دیگری برای سید مرتضی میباشد. میفرمایند حتی اگر مقداری از تکبیره الاحرام هم قبل از وقت واقع شود، نماز باطل است.
مرحوم فاضل مقداد توضیح میدهد و میفرماید:
الأول قول الشيخ و المفيد و ابن إدريس، لقول الصادق عليه السلام في رواية إسماعيل بن رياح: إذا صليت و أنت ترى أنك في وقت و لم يدخل الوقت فدخل و أنت في الصلاة فقد أجزأت عنك. و معنى «ترى» هنا تظن.و الثاني و هو قول الآخر للمرتضى و ابن أبي عقيل أنه تبطل صلاته مطلقا عامدا كان أو ناسيا لكون الوقت سببا و المسبب لا يتقدم على السبب، و يؤيده رواية أبي بصير عن الصادق عليه السلام: من صلى في غير وقت فلا صلاة له. و قول المرتضى لا يخلو من قوة، لكن المشهور الأول، للاتفاق على وجوب العمل على الظن مع تعذر العلم، و هو الفرض هنا[5].
«الأول قول الشيخ و المفيد و ابن إدريس، لقول الصادق عليه السلام في رواية إسماعيل بن رياح: إذا صليت و أنت ترى أنك في وقت و لم يدخل الوقت فدخل و أنت في الصلاة فقد أجزأت عنك و معنى «ترى» هنا تظن»؛ بنابراین نماز صحیح است.
«و الثاني و هو قول الآخر للمرتضى و ابن أبي عقيل أنه تبطل صلاته مطلقا عامدا كان أو ناسيا لكون الوقت سببا»؛ وقت سبب اصلی تکلیف است.
«و المسبب»؛ صلاتی است که میخواهد بخواند. «لا يتقدم على السبب»؛ تا وقت نیاید نمیتواند نماز را زودتر بخواند.
«و يؤيده رواية أبي بصير عن الصادق عليه السلام: من صلى في غير وقت فلا صلاة له»؛ ولو بخشی از صلات آن در غیر وقت باشد.
ادامه مطلب جالب است. کسی که در حقش ادعای اجماع شده قول سید مرتضی را تا آخر کار جلو میبرد. به ایشان اجماع بر جواز عمل به ظن را نسبت دادهاند. ولی در اینجا میفرمایند که این ظن فایده نداشته است. ولی عمل هم جایز باشد یا نباشد، میفرمایند صحت را نمیآورد.
برو به 0:10:00
«و قول المرتضى لا يخلو من قوة»؛ نمازش صحیح نیست. «لكن المشهور الأول»؛ نمازش صحیح است. «للاتفاق على وجوب العمل على الظن مع تعذر العلم»؛ انسداد و شبیه آن. وقتی علم نیست اتفاق بر وجوب عمل به ظن میباشد. کلمه وجوب اصلاً مطلب را عوض کرد. «و هو الفرض هنا»؛ فرض ما در اینجا تعذر علم است. فرض این است که «ولو صلی ظانا دخول الوقت».
از کجا اینگونه میگویید. میفرمایند بهخاطر روایت اسماعیل ابن ریاح است که حضرت میفرمایند «و انت تری»، تری بهمعنای تظن است. زیرا در مانحن فیه علم معنا ندارد. میفرمایند «و هو الفرض». تعذر علم در مانحن فیه مفروض است. یعنی چون از علم متمکن نبوده به ظن عمل کرده است.
«واحتج العلامه علیه ایضا بقوله عليه السلام: من أدرك ركعة فقد أدرك الصلاة»؛ همان قاعده من ادرک برای اول وقت میباشد.
و فيهما نظر:أما الأول- فلان العمل بالظن معارض بدليل أصالة البراءة حتى يعلم سبب شغل الذمة و ليس لانه الفرض.و أما الثاني- فلان المراد آخر الوقت، مع أنه يلزم على قوله لو دخل الوقت و قد بقي دون الركعة أنه لا تصح. و الفتوى بخلافه، لقول المصنف «و لما يتم»، و هو أعم من الركعة و دونها[6].
«و فيهما نظر»؛ اینکه صاحب جواهر فرمودند بروید آن را نگاه کنید اینجا میباشد. در هر دو دلیل قول مشهور نظر میباشد. در آخر کار ایشان قول مشهور را نمیپذیرند. میگویند «الاقوی عندی العمل علی قول المرتضی».
«أما الأول- فلان العمل بالظن معارض بدليل أصالة البراءة»؛ ظن میگوید که چون علم نداری، نماز بخوان. تکلیف مظنون است که آمده است. برائت میگوید اصل این است که وجوب نیامده است. اصل عدم فعلیت وجوب و برائت از اینکه وجوب بر گردن من آمده باشد با اصل عمل به ظن عند تعذر العلم معارض هستند. ایشان میگویند وقتی معارض هستند چطور میتوانیم عمل کنیم؟
«حتى يعلم سبب شغل الذمة و ليس لانه الفرض»؛ در ما نحن فیه به اشتغال ذمه علم نداریم چون فرض این است که ظن داریم. ببنید در جواهر از ایشان اجماع جواز- حالا وجوبش بماند- عمل به ظن نقل شده، درحالیکه در اینجا بین آن اجماع و اصل عمل به ظن معارضه میاندازند. خب وقتی اجماع هست که به ظن عمل کنید چطور میگویید که معارضه هست و فایده ندارد؟! اینکه صاحب جواهر فرمودند دنباله کلام را ببینید اصلاً مدعای صاحب جواهر را ثابت نمیکند. ایشان از نظر بحثی مطلبی را بهعنوان دلیل برای فرعی مطرح کردند. مطلب هم چیز دیگری بوده که ایشان از باب مصداق مورد، رد کردهاند. و آنکه کلمه وجوب را گفته اند از فضای دیگری است و آن هم درست است. گویا مقدمات انسداد از اینجا میآید. میداند که باید در شرع کاری کند و تحصیل علم هم برای او متعذر است، فیجب العمل علی الظن. واجب است که به همان گمان خود عمل کند تا معلومات اجمالی از او فوت نشود.
شاگرد: با اصالت البرائه معارض نیست. فضای احتیاط است.
استاد: بله،اصلاً معارضه ای نیست، یعنی ایشان-فاضل مقداد- محل اجماع را در جایی میدیدند که برائت جاری نمی شده است. زیرا اگر اصاله البرائه بیاید دیگر آن اصل نمیتواند محکم جاری شود. مطلب خیلی تفاوت کرد.
برو به 0:15:00
«و أما الثاني فلان المراد آخر الوقت»؛ قاعده من ادرک برای آخر وقت است نه برای اول وقت.
«مع أنه يلزم على قوله لو دخل الوقت و قد بقي دون الركعة أنه لا تصح»؛ و حال آنکه مشهور میگوید که اگر تنها یک سلام هم در وقت واقع شده باشد، نمازش صحیح است. ایشان میگوید اگر میزان قاعده من ادرک بود که باید در ابتدای وقت حداقل یک رکعت را درک کنید. نه اینکه بگویید ولو یک سلام آن در وقت هم داخل شود.
و في كلام المصنف فوائد: (الاولى) أنه صلى بالظن لا بالعلم، إذ العلم لا يظهر خلافه، لوجوب مطابقته. (الثانية) قوله «ثم تبين» أي علم احتراز من الظن، فلو ظن لم يكن الحال كذلك بل كان فيه احتمالان: أحدهما العمل على الأول لعدم الترجيح، و ثانيهما العمل على الثاني لاشتراط العمل على الأول بعدم النقيض. و الأول أقوى. (الثالثة) قوله «ثم تبين الوهم» إشارة إلى فائدة، و هي أن الظن شرطه الرجحان فإذا ظهر خلافه لا يكون راجحا بل مرجوحا فيكون وهما. و الأقوى عندي العمل على قول المرتضى[7].
«الاولى أنه صلى بالظن لا بالعلم»؛ او به ظن نماز خوانده است نه به علم. این فوائد به روایت ابن ریاح مربوط میشود. این هم استدلال عجیبی است.
«إذ العلم لا يظهر خلافه، لوجوب مطابقته»؛ اگر علم باشد که مطابقت را دارد. گویا در اینجا جهل مرکب را فرض نگرفته اند. بلکه منظور از علم را یقین دانستهاند. بنابراین اینکه امام علیهالسلام فرمودند «اذا صلیت و انت تری» دو فرض بیشتر ندارد. یا اینکه «تری» به این معنا است که با چشم میبینی که قظعا مقصود نیست. یا اینکه «تری» بهمعنای «تعلم» است که این هم مقصود نیست. زیرا علم مطابق با واقع میباشد و علم خلاف نمیشود.
شاگرد: شاید به این خاطر که محسوسات میباشد، خیلی نمیتواند مخفی بر احساس نباشد.
استاد: زوال به این شکل است. نگاه میکند که زوال شده اما بعداً میبیند که نصف النهار را اشتباه کرده است. با یک نگاه نصف النهار را در ذهنش بهگونهای ترسیم کرد که گویا خورشید رسیده است. بعد میبیند که اشتباه ترسیم کرده بود. اینها مانعی ندارد.
شاگرد: امکان دارد که خلاف شود اما چون محسوسات است به احتمال خلاف آن توجه نمیشود.
استاد: وقتی «کما تری » را میشنوید به ذهن شما «تظن» میآید؟! اگر منظور تعلم بود که نمیشود خطا شود. اگر خطا نمیشود پس تمام است. عدهای از کتب پیشین میگویند که تری بهمعنای تظن میباشد. زیرا در تعلم نمیشود که خلاف در بیاید.
«الثانية قوله «ثم تبين» أي علم احتراز من الظن، فلو ظن»؛ اول به دخول وقت ظن داشت و نماز را خواند در ادامه سپس ظن به عدم دخول وقت پیدا کرد. میگویند این ظن دوم فایده ندارد و نمازش صحیح است.
«لم يكن الحال كذلك بل كان فيه احتمالان: أحدهما العمل على الأول لعدم الترجيح»؛ همان ظن اول.
«و ثانيهما العمل على الثاني لاشتراط العمل على الأول بعدم النقيض. و الأول أقوى»؛ اقوی این است که به همان ظن اول اکتفاء کند.
«الثالثة قوله «ثم تبين الوهم» إشارة إلى فائدة، و هي أن الظن شرطه الرجحان»؛ ابتدا ظن بود و وقتی ضعیف شد، تبدیل به وهم شد.
«فإذا ظهر خلافه لا يكون راجحا بل مرجوحا فيكون وهما»؛ مصنف ابتدا ظن را به کار برد- اذا صلی ظانا ثم تبین الوهم- و بعد معلوم میشود که ظن صوری او واقعاً ضعیف و مرجوح بوده است. «و الأقوى عندي العمل على قول المرتضى».
مجموع فرمایش ایشان این بود.[8]
علی ای حال دو قول حسابی -مشهور و غیر مشهور- در مقابل هم هستند. قول مشهور این است که اگر با ظن در نماز داخل شد اما بعداً تبین شد که بخشی از نماز در وقت واقع شده، این نماز صحیح است. قول دوم – قول مرحوم سید- این است که نماز مطلقاً باطل است.
فروعات این بحث خیلی جالب است. لو دخل فی الصلاه ظانا، لو دخل فی الصلاه ناسیا، لو دخل فی الصلاه سهوا، لو دخل فی الصلاه جهلا، جهل به حکم یا موضوع. ثم تبین که بخشی از نماز را در وقت بوده است، حالا در این فروعات نماز صحیح است یا نه؟ اینها فروعاتی است که در عروه وجواهر دیدید. مشهور فقط یک صورت ظن معتبر را میگویند. اگر برای او جایز بوده که این ظن در نماز داخل شود، تنها دراینصورت نماز او صحیح است. لذا در فرض نسیان و جهل و… باید نمازش را اعاده کند. بحثهای مفصلی در اینجا مطرح است. اما عبارتهای کتب پیشین همین فرع را مطرح کردهاند و مطالب در آنها هست که در فضای ما فعلاً بهتآور است.
در عبارت محقق در معتبر دیدم. ایشان وقتی حرف مانحن فیه را میزنند، میفرمایند که برای گفته شیخ –عامدا- مستندی پیدا نکردم.
برو به 0:25:00
مسئلة: و لا يجوز الدخول في الصلاة قبل وقتها و هو إجماع أهل العلم عدا ما حكيناه، لو دخل ظانا دخول الوقت ثمَّ تبيّن فساد ظنه أعاد الا أن يدخل و لما يتم، و بهذا قال الشيخ (ره) في المبسوط و قال في النهاية: من دخل في الصلاة عامدا، أو ناسيا. فان دخل و لما يفرغ منها فقد أجزأته. و قال علم الهدى و ابن الجنيد: و هو مذهب من خالفنا أجمع يعيد على كل حال، و ما ذكره علم الهدى هو الأصل، لأنه مع العمد منهي عن الشروع فيكون فعله فاسدا، و مع الظن أو النسيان أدى ما يؤمر به فلا يكون مجزيا عن المأمور. [9]
«و لا يجوز الدخول في الصلاة قبل وقتها و هو إجماع أهل العلم عدا ما حكيناه»؛ قبلاً از ابن عباس و … نقل کرده بودند که مسافر میتواند قبل از رفتن نماز بخواند.
«لو دخل ظانا دخول الوقت ثمَّ تبيّن فساد ظنه أعاد الا أن يدخل و لما يتم و بهذا قال الشيخ (ره) في المبسوط و قال في النهاية: من دخل في الصلاة عامدا، أو ناسيا. فان دخل و لما يفرغ منها فقد أجزأته»؛ اگر عمدا یا نسیانا وارد نماز شد و در بین نماز وقت داخل شد، نمازش مجزی است. ما فرض عامد و ناسی را به «انت تری» ربط میدهیم. ایشان هم روایت اسماعیل را هم میآورد. اما میگویند که فرض ناسیا خوب است اما عامدا را قبول نمیکنند.
«و قال علم الهدى و ابن الجنيد: و هو مذهب من خالفنا أجمع يعيد على كل حال»؛ حتی اگر تکبیر آن هم قبل از وقت باشد، نمازش باطل است.
«و ما ذكره علم الهدى هو الأصل، لأنه مع العمد منهي عن الشروع فيكون فعله فاسدا، و مع الظن أو النسيان أدى ما يؤمر به فلا يكون مجزيا عن المأمور»؛ او آن چه را که مأمور بوده را اداء میکند. در نهایت با نسیان میفهمد که مأمور به نبوده است. مشکلی ندارد اما بالاخره مأموربه نبوده است، پس مجزی نبوده است.
«و يؤيد ذلك ما رواه أبو بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «من صلى في غير وقت فلا صلاة له»؛ حرف سید که روی اصل است پس چرا مشهور فاصله گرفتند؟
«لكن ترك العمل بهذا الأصل لرواية إسماعيل بن رياح، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «إذا صليت و أنت ترى أنك في وقت و لم يدخل الوقت فدخل و أنت في الصلاة فقد أجزأت عنك» و الرواية تحمل على الظن لاستحالة تنزيلها على العلم»؛ «تری» بر «ظن» حمل میشود زیرا محال است که بر علم حمل شود. زیرا در علم احتمال خلاف نمیرود. این هم خیلی عجیب است که آن را بر علم حمل کنیم.
«أو على رؤية العين»؛ نه در رویت عین و نه علم، خلافی در نمیآید.
بنابراین پشتوانه اینکه میگویند طبق ظن هم میتواند داخل شود، این استدلالات میباشد. یعنی علم را از روایت بردهاند و گفته اند که چون روایت نمیتواند بر علم حمل شود پس محمول بر ظن میباشد. پس روایت دلیل بر این شد که از حرف سید فاصله بگیریم. از نظر فضای استدلالی تحلیل اینها خیلی مهم است.
«فتعيّن انها لا تجزي الا على هذا التقدير»؛ وقتی روایت موردی بهغیراز ظن ندارد پس تنها ظن است که نماز را برای ما تصحیح میکند. زیرا در علم احتمال خلافی نیست. همچنین تری نمیتواند رویت با چشم باشد. پس مورد روایت تنها ظن میباشد.
« فحينئذ ما ذكره في المبسوط (ره) أوجه بتقدير تسليم الرواية»؛ اگرروایت را بپذیریم سخن مبسوط اوجه است.
«و ما ذكره المرتضى أرجح بتقدير اطراحها»؛ اگر روایت را رد کنیم سخن مرتضی رضوان الله علیه صحیح است.
«أما ما ذكره في النهاية»؛ که فرمودند ولو عامد باشد. «فلم أقف على مستند يشهد له»؛ مستندی برای آن پیدا نشد.
برو به 0:30:00
صاحب جواهر در صفحه ٢٨٠ میفرماید:
و منه يعلم وجه الصحة في الناسي مع المصادفة بتمام صلاته …. أما لو صلى قبل دخول الوقت نسيانا فدخل عليه في أثنائها فالمتجه البطلان[10]
«و منه يعلم وجه الصحة في الناسي مع المصادفة بتمام صلاته …. أما لو صلى قبل دخول الوقت نسيانا فدخل عليه في أثنائها فالمتجه البطلان»؛ اگر نسیانا نماز بخواند و بعداً بفهمد که تمام نماز در وقت بوده، نمازش صحیح است. اما اگر بخشی از آن قبل از وقت بوده، متجه بطلان است.
همینطور استدلالات را ذکر میکنند و میفرمایند:
فما في البيان و عن الكافي و ظاهر النهاية و المهذب من الحكم بالصحة لذلك ضعيف جدا، نعم يمكن القول بها لو فرض صورة النسيان تندرج في خبر ابن رياح على إشكال أيضا من الإجماع المحكي و غيره.و من ذلك كله ظهر لك أنه لا إشكال في بطلان صلاة العامد و إن دخل عليه الوقت و هو فيها، بل هو من الضروريات، و إلا خرج الوقت عن كونه شرطا، فليس ما نواه حينئذ من الصلاة المختصة بذلك الوقت. و لا مما يمكن التقرب به إلى الله تعالى، لكن في كشف اللثام و قد يوهم الصحة النهاية و المهذب و إن كانت ليست مرادة قطعا، كما هو واضح، و إلا كان من المقطوع بفساده[11].
«فما في البيان و عن الكافي و ظاهر النهاية و المهذب من الحكم بالصحة لذلك ضعيف جدا»؛ در برخی از کتب گفته شده که اگر ناسی هم بوده باشد، نمازش صحیح است.
«نعم يمكن القول بها لو فرض صورة النسيان تندرج في خبر ابن رياح على إشكال أيضا من الإجماع المحكي و غيره.و من ذلك كله ظهر لك أنه لا إشكال في بطلان صلاة العامد و إن دخل عليه الوقت و هو فيها، بل هو من الضروريات و إلا خرج الوقت عن كونه شرطا»؛ عمداً نماز را بیرون وقت میخواند. اگر این نماز صحیح باشد پس این شرط صلات که وقت هست شرط لغوی است.
« فليس ما نواه حينئذ من الصلاة المختصة بذلك الوقت، و لا مما يمكن التقرب به إلى الله تعالى»؛ همه این موارد را میگوید اما یک موهمی دارد.
«لكن في كشف اللثام و قد يوهم الصحة»؛ حتی در صورت عمد «النهاية و المهذب و إن كانت ليست مرادة قطعاً»؛ مرادشان این نیست که قبل از وقت عمداً نماز بخواند. «كما هو واضح، و إلا كان من المقطوع بفساده»؛ اگر مرادشان این باشد که قطعاً فاسد است.
وقتی عبارات را از اول بخوانید و با عبارات فقها انس بگیرید، میفهمید این بیان که هر کسی بگوید قید تمکن از علم برای عمل به ظن شرط نیست لذا از اصحاب فاصله گرفته، خیلی محکم نیست. بلکه طبق آن بیان اصحاب در رده خاصی متمحض میشود.
عبارت مقنعه مفید را ببینید:
و لا يجوز لأحد أن يصلي شيئا من الفرائض قبل وقتها و لا يجوز له تأخيرها عن وقتها.و من ظن أن الوقت قد دخل فصلى ثم علم بعد ذلك أنه صلى قبله أعاد الصلاة إلا أن يكون الوقت دخل و هو في الصلاة لم يفرغ منها بعد فيجزيه ذلك.و لا يصلي أحد فرضا حتى يتيقن الوقت و يعمل فيه على الاستظهار[12].
«و لا يجوز لأحد أن يصلي شيئا من الفرائض قبل وقتها و لا يجوز له تأخيرها عن وقتها.و من ظن أن الوقت»؛ این همان جایی است که صاحب حدائق گفتند که شما به اصحاب «لایجوز» را نسبت میدهید اما ایشان میفرمایند «و من ظن». لذا این عبارت میرساند که جایز میدانستهاند نه اینکه کار حرامی کرده باشند. لو صاحب جواهر قبول نکردند.
« قد دخل فصلى»؛ بهصورت مطلق میگویند که نماز را شروع کرد؟ یا در حالتی که غیر متمکن از تحصیل علم بود نمازش را شروع کرد؟ در عبارت چیزی نیست.
«ثم علم بعد ذلك أنه صلى قبله أعاد الصلاة إلا أن يكون الوقت دخل و هو في الصلاة لم يفرغ منها بعد فيجزيه ذلك. و لا يصلي أحد فرضا حتى يتيقن الوقت و يعمل فيه على الاستظهار»؛ در کتب دیگر هم استظهار هست. یعنی برای او واضح شود. استظهار در متن یعنی استظهاری که برای او ظن آورده است. عبارت را بر مختار و فتوای الآن حمل میکنند.
برو به 0:35:44
در نهایه شیخ صفحه ۶٢ آمده:
فمن صلّى الفرض قبل دخول الوقت عامدا أو ناسيا ثمَّ علم بعد ذلك، وجب عليه إعادة الصّلاة. فإن كان في الصّلاة لم يفرغ منها بعد ثمَّ دخل وقتها، فقد أجزأت عنه. و لا يجوز لأحد أن يدخل في الصّلاة إلّا بعد حصول العلم بدخول وقتها أو أن يغلب على ظنّه ذلك[13].
«فمن صلّى الفرض قبل دخول الوقت عامدا أو ناسيا ثمَّ علم بعد ذلك، وجب عليه إعادة الصّلاة»؛ عامدا به این معنا است که با اینکه میداند وقت داخل نشده اما نماز میخواند؟ نه، بلکه مقصود از نسیان در اینجا سهو است. یعنی گاهی در فکر است و نماز را میخواند. بنابراین عامدا در اینجا مقابل ناسیا میباشد. و نسایا بهمعنای سهو است. یعنی در حال خودش است و مراعات وقت را فراموش کرده، یک دفعه میبیند نماز ظهر خوانده اما ظهر نشده است. لذا شیخ میفرماید اینچنین شخصی اگر بین نماز در وقت داخل شود، نمازش صحیح است. اما عامدا به این معنا است که در فکر وقت میباشد، نه اینکه با اینکه میداند وقت نشده نماز بخواند. لذا صاحب جواهر فرمودند مراد آنها این نیست که عمداً قبل وقت نماز بخواند. کسی چنین احتمالی را نمیدهد. پس عامدا به این معنا است که به وقت توجه دارد و روی ضوابط نماز را میخواند.
شاگرد: میتواند اعم از علم وظن باشد؟
استاد: بله.
این عبارات خیلی جالب است. وقتی این عبارات را ببینید ذهنتان به فضایی بسیار ممتَّع تر از آن چیزی که بازتاب پیدا کرده میرود.
شاگرد: یعنی در واقع مفاد همان روایت ابن بکیر است که متوجه وقت بود اما نمیدانست که ظهر شده است.
استاد: بله، «لاتُعِد و لا تَعُد».
این عبارت ایشان است که فرمودند:
«فمن صلّى الفرض قبل دخول الوقت عامدا»؛ یعنی به وقت و ضوابط آن توجه دارد. «أو ناسيا»؛ یعنی اصلاً در فکر وقت نیست و نمازی را میخواند و بعد میبیند که باید وقتی را هم مراعات میکردم. «ثمَّ علم بعد ذلك، وجب عليه إعادة الصّلاة»؛
«فإن كان في الصّلاة لم يفرغ منها بعد ثمَّ دخل وقتها، فقد أجزأت عنه. و لا يجوز لأحد أن يدخل في الصّلاة إلّا بعد حصول العلم بدخول وقتها»؛ عامدا را باید با این معنا کنیم. «أو أن يغلب على ظنّه ذلك»؛ این از عباراتی بود که باید در کنار هم معنا شود.«یعلم او یغلب».
در اینجا میگویند که باید عبارات را به چه نحوی معنا کنیم. میگویند: «الا ان یعلم و ان لم یتمکن من العلم، یغلب». درحالیکه این خلاف ظاهر عبارت میباشد. این دو عدل یکدیگر میآورند.
در مبسوط و در جاهای دیگر هم هست.
عامدا به این معنا نیست که قبل از وقت خوانده است. همانطور که صاحب جواهر فرمودند از ضروریات فقه و دین است که کسی نمیتواند قبل از وقت نماز بخواند.
عبارت مهذب ابن براج که کوتاهتر است را هم بخوانم. اما عبارت مبسوط مفصل تر است. مبسوط جلد اول صفحه ٧۴ و سرائر جلد اول صفحه ٢٠٠، مهذب ابن فهد جلد یک صفحه ٣٠٠ را خودتان مراجعه کنید.
برو به 0:40:00
و من ابتدأ بالصلاة قبل دخول الوقت و دخل الوقت و هو في شيء منها و تمم باقيها فيه، كانت صلاته مجزية، فاما من صلى قبل دخول الوقت و فرغ من صلاة لم يكن مجزية.فاما من صلى بعد خروجه فقد تقدم ذكره[14].
«و من ابتدأ بالصلاة قبل دخول الوقت و دخل الوقت و هو في شيء منها و تمم باقيها فيه، كانت صلاته مجزية»؛ نمیگویند عمداً یا نسیانا بلکه بهصورت مطلق میگویند که هرکسی این کار را بکند. قبلاً گفته اند معلوم است که خواندن عمدی نماز قبل از وقت معنا ندارد، پس مقصود از «من ابتدا» فرض مفتضح نیست. بلکه مرادشان این است که «باحد وجوه ممکن» در ابتداء، نمازش را شروع کند. اما اینکه بگوییم منظور ایشان این بوده که غیر متمکن با ظن معتبر، ابتداء به نماز کرده است را باید از جای دیگر به عبارت ضمیمه کنیم. والا ظاهر عبارت ایشان مطلق است.
در بهجه الفقیه حاج آقا دو سه صفحه بحث میکنند. مباحث خیلی دقیق و خوبی مطرح شده است.
شاگرد: به چه دلیل به مهذب ابن فهد آدرس دادید؟
استاد: بهدلیل دسته بندیی که داشتند.
الحمدلله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، تمکن از علم و عمل به ظن، عمل به ظن در کلام قدماء، اجماع عمل به ظن در تعذر از علم، عدم تمکن از علم و اجماع، اجماع و عمل به ظن
[1] بهجة الفقيه، ص: 158
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 269
[3] همان ٢٧٢
[4] التنقيح الرائع لمختصر الشرائع؛ ج1، ص: 171
[5] همان
[6] همان
[7] همان
[8] . شاگرد: فایده سوم و دوم با هم تنافی ندارند؟ وقتی وهم باشد باز هم احتمال هست اما مرجوح است. اما وقتی «تبین» به این معنا باشد که علم پیدا میکند، پس چرا وهم بگوییم. اگر میگوییم وهم، پس یعنی ظن ثانی پدید آمده اگر ظن ثانی پدید آمده شما در دومی گفتید ظن دوم را اعتنایی نمیکنیم الآن دارید میگویید نه، این به وهم تبدیل شد یعنی ظن ثانی پدید آمده پس طبق ظن ثانی باید عمل بکنیم.
دقیقه٢٠:٠٠
استاد: نگفتند که طبق ظن عمل شود. بلکه تنها کلمه وهم را توضیح میدهند.
قبلاً ظن بود که به آن عمل کردید. وقتی تبین خلاف میشود، تبدیل به وهم میشود. نه اینکه باید این وهم را متابعت کنیم.
فرمودند اگر دومی هم ظن میباشد، اقوی این است که همان ظن اول کافی است. یعنی کلمه وهم و شرط ظن بالفعل که رجحان است را توضیح میدهند. نمیخواهند چیز دیگری بگویند. در این سومی حکم را بیان نمیکنند. بلکه میگویند که شرط ظن رجحان است.
شاگرد: دراینصورت نباید اعاده را میگفتند. زیرا طبق ظن ثانی عمل میکند.
استاد: نه، میفرمایند: «تبین الوهم». یعنی تبین میشود که اولی، ظن نبوده بلکه وهم بوده است. نه اینکه الآن به خطا ظن قبلی ظان باشد.
شاگرد: اگر بگوییم که وهم بوده است یعنی احتمال مرجوح بوده است.
استاد: دراینصورت ثانیاً را چه میکنید؟ مصنف دو کلمه مترتب گفتند. ایشان هم ثانیاً را برای کلمه اول گذاشتند. ثالثاً را برای کلمه دوم آن گذاشتند. گفتند «تبین الوقت». ایشان میگویند که «تبین» بهمعنای «علم» است. الوهم بهمعنای مرجوح است. چون ظن زمانی است که غلبه داشته باشد، وقتی که تبین شده دیگر کسی به آن ظن نمیگوید.
شاگرد: پس نباید وهم را بهمعنای احتمال مرجوحی که باقی است بدانیم.
استاد: بله، اصلاً مقصودشان این نیست. بلکه تفنن عبارت مصنف را توضیح میدهد. چرا گفت «صلی ظانا» و در ادامه «تبین الوهم» گفت؟ چون ظن در وقتی است که ظن باشد. اما وقتی تبین شد مصنف دیگر به آن ظن نمیگوید.
[9] المعتبر في شرح المختصر؛ ج2، ص: 62
[10] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 280
[11] همان ٢٨١
[12] المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 94
[13] النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 62
[14] المهذب (لابن البراج)، ج1، ص: 72
دیدگاهتان را بنویسید